علاّمه سیدمحمد حسین طباطبایی

مسلک عرفانى علّامه طباطبائىّ به قلم علامه سید محمد حسین طهرانی

مسلک عرفانى استاد، مسلک استاد بى‏عدیلشان مرحوم آیه الحقّ سیّد العارفین حاجّ میرزا على آقاى قاضى؛ و ایشان در روش تربیت مسلک استادشان آقاى سیّد احمد کربلائى طهرانى؛ و ایشان نیز مسلک استاد خود را مرحوم آیه الحقّ آخوند ملا حسینقلى در جزینى همدانى رضوان الله علیهم اجمعین را داشته‏اند که همان معرفت نفس بوده است؛ که ملازم با معرفت ربّ بوده؛ و بر این اصل روایات بسیارى دلالت دارد.

و آن بعد از عبور از عالم مثال و صورت؛ و بعد از عبور از عالم نفس خواهد بود که عند الفناء عن النّفس بمراتبها یحصل البقاء بالرّبّ؛ و تجلّى سلطان معرفت وقتى خواهد بود که از آثار نفسانیّه در سالک هیچ باقى نمانده باشد.

و از شرائط مهمّ حصول این معنى مراقبه است که در هر مرحله از مراحل، و در هر منزله از منازل باید بتمام معنى‏الکلمه حفظ آداب و شرائط آن مرحله و منزل را نمود؛ و الّا بجاى آوردن عبادات و اعمال لازم، بدون مراقبه حکم دوا خوردن مریض با عدم پرهیز و استعمال غذاهاى مضرّ است که مفید فایده نخواهد شد.

و کلیّات مراقبه که بر حسب منازل مختلف، جزئیّات آن متفاوت است، در پنج چیز خلاصه مى‏شود:

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکرى بدوام‏ ناتمامان جهان را کند این پنج تمام‏

مرحوم استاد بدو نفر از علماء اسلام بسیار ارج مى‏نهادند و مقام و منزلت آنان را به عظمت یاد مى‏کردند: اوّل سیّد اجلّ علىّ بن طاوس اعلى اللّه تعالى مقامه الشّریف؛ و به کتاب اقبال او اهمیّت مى‏دادند و او را سیّد اهل المراقبه مى‏خواندند.

دوّم سیّد مهدىّ بحر العلوم اعلى اللّه تعالى مقامه و از کیفیّت زندگى و سلوک علمىّ و عملىّ و مراقبات او بسیار تحسین مى‏نمودند؛ و تشرّف او و سیّد بن طاوس را به خدمت حضرت امام زمان ارواحنا فداه کرارا و مرارا نقل مى‏نمودند؛ و نسبت به نداشتن هواى نفس، و مجاهدات آنان در راه وصول بمقصود، و کیفیّت زندگى و سعى و اهتمام‏ در تحصیل مرضات خداى تعالى، معجب بوده و با دیده ابّهت و تجلیل و تکریم مى‏نگریستند.

رساله سیر و سلوک منسوب به سیّد بحر العلوم را اهمیّت مى‏دادند؛ و بخواندن آن توصیه مى‏نمودند؛ و خودشان چندین دوره از آن را براى رفقاى خصوصى از طلّاب شوریده و وارسته از طالبان حقّ و لقاء الله با شرح و بسطى نسبتا مفصّل بیان مى‏فرمودند.

بهترین کتاب اخلاق را در مختصرات کتاب طهاره الإعراق تالیف ابن مسکویه مى‏دانستند؛ و بهترین آنها را در متوسّطات جامع السّعادات تألیف حاجّ ملّا مهدى نراقى؛ و بهترین آنها را در مطوّلات کتاب إحیاء الاحیاء تألیف ملّا محسن فیض کاشانى مى‏دانستند.

مى‏فرمودند: آنچه را که در روضات الجنّات در ترجمه احوال خواجه نصیر الدّین طوسىّ آورده است که اخلاق ناصرى از کتاب طهاره الاعراق گرفته شده؛ و ابن مسکویه آن را از علماى هند اخذ کرده است، صحیح نیست؛ چون ابن مسکویه از معاصرین ابو على سینا بوده؛ و کتاب فلسفه هم دارد که صددرصد عین فلسفه یونانى است؛ و ابدا با فلسفه هندى ربطى ندارد؛ و کتاب اخلاق او که طهاره الاعراق است طبق مذاق هندیان نیست.

و امّا نراقى‏[۱] از فقهاء و عرفاء و فلاسفه درجه اوّل و از نقطه نظر سعه فکرى و اطّلاع بر علوم ریاضى و هیئت کم‏نظیر است؛ و در اخلاق مقام والائى را دارد؛ و بسیار جاى تعجّب است که این مرد هنوز شناخته نشده و با این کمالات و مقامات عدیده در غیبت مانده است؛ و اخیرا بعضى از مصنّفات او را بطبع رسانیده و بناست که بقیّه آثار جلیله او را نیز بطبع برسانند.

و امّا فیض که اشهر من الشمس است؛ و کتاب مهجّهالبیضاى او که در احیاء احیاء العلوم نوشته است از زمره نفیس‏ترین کتب شیعه است؛ رضوان الله علیهم اجمعین.

بارى فرق روشن علّامه طباطبائى با سایرین این بود که اخلاقیّات ایشان ناشى از تراوش باطن، و بصیرت ضمیر، و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کمون دل و ذهن، و متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیّت از عالم مجاز و اعتبار، و وصول به حقایق عوالم ملکوتى بود؛ و درواقع تنازل مقام معنوى ایشان در عالم صورت و عالم طبع و بدن بوده است؛ و معاشرت و رفت و آمد و تنظیم سایر امور خود را بر آن اصل نموده‏اند.

ولى مسلک اخلاقى غیر ایشان ناشى از تصحیح ظاهر و مراعات امور شرعیّه و مراقبات بدنیّه بود، که بدین‏وسیله مى‏خواهند دریچه‏اى از باطن روشن شود؛ و راهى بسوى قرب حضرت احدیّت پیدا گردد؛ رحم الله الماضین منهم اجمعین.

علّامه استاد داراى روحى لطیف، و ذوقى عالى، و لطافتى خاصّ بودند؛ در اشعار عرب به شعرهاى ابن فارض بخصوص به نظم السّلوک آن که معروف به تائیّه کبرى است علاقه‏مند بودند.

و در اشعار فارسى دیوان خواجه حافظ شیرازى را مى‏ستودند؛ و از اشعار عرفانىّ فارسىّ و عربىّ، گهگاهى براى دوستان غزلى آرام آرام مى‏خواندند. و درباره اینکه سالک باید یکسره همّ و غمّ خود را به خدا مصروف دارد؛ و در صدد زیاده‏طلبى و فضیلتى ابدا نبوده باشد؛ بلکه باید همّش خدایش باشد، و توشه راهش همان ذلّ عبودیّت، و راهنماى او محبّت او بوده باشد؛ کرارا این اشعار را مى‏خواندند؛ و مى‏فرمودند: شاعر در نشان دادن راه فنا و نیستى غوغا کرده است:

روت لى أحادیث الغرام صبابه بإسنادها عن جیره العلم الفرد
و حدّثنى مرّ النّسیم عن الصّبا عن الدّوح عن وادى الغضا عن ربى نجد
عن الدّمع عن عینى القریح عن الجوى‏ عن الحزن عن قلبى الجریح عن الوجد
بأنّ غرامى و الهوى قد تحالفا على تلفى حتّى أوسّد فى لحدى‏[۲]

علّامه داراى قریحه شعر بوده و غزل‏هاى عرفانىّ آبدار که توأم با وجد و حال و سراسر عشق و اشتیاق است مى‏سروده‏اند؛ و ما براى نمونه یک غزل از آن را در اینجا مى‏آوریم:

 

مهر خوبان دل و دین از همه بى‏پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت‏ از سمک تا به سهایش کشش لیلى برد
من به سر چشمه خورشید نه خود بردم راه‏ ذرّه‏اى بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بى‏سروپایم که به سیل افتادم‏ او که مى‏رفت مرا هم به دل دریا برد
جام صهباز کجا بود مگر دست که بود که درین بزم بگردید و دل شیدا برد
خم ابروى تو بود و کف مینوى تو بود که بیک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد
خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم‏ با برافروخته‏روئى که قرار از ما برد
همه یاران به سر راه تو بودیم ولى‏ خم ابروى تو مرا دید و ز من یغما برد
همه دل‏باخته بودیم و هراسان که غمت‏ همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد

_____________________________________________________________________

 

[۱] * حاج ملّا مهدى نراقى یکى از پنج نفر مسمّاى به مهدىّ هستند که در یک‏زمان واقع و از اعلام و اساطین شیعه در اقطار عالم بشمار مى‏آمدند و به مهادى خمسه مشهور بودند و آنان عبارتند از: سیّد مهدىّ بحر العلوم و سیّد مهدىّ قزوینى و حاج ملّا مهدىّ نراقى و حاج میرزا مهدىّ شهرستانى و آقا سید مهدىّ خراسانى شهید و مرحوم حاج ملّا مهدىّ نراقى جدّ اعلاى مادرى ماست از طرف مادر یعنى پدر مادر مادر مادر مادر حقیر است و بنابراین فرزندش حاج ملّا أحمد نراقى دائى جدّه اعلاى ما و فرزند او حاج ملّا محمّد دائى‏زاده جدّه اعلاى ماست.

[۲] ( ۱) این اشعار را نیز در المیزان ج ۱ ص ۳۷۹ آورده‏اند؛ و معناى اشعار اینست:

داستان‏هاى عشق سوزان را، محبّت آتشین براى من از همسایگان و مجاوران کوه فرد روایت کرد؛ با سند متّصل خود؛ و با سند دیگر حدیث کرد براى من مرور نسیم، از باد صبا، از سایبان‏هاى وسیع و گسترده وادى غضا که از درختان محکم و استوار است؛ از بلندى‏هاى سرزمین نجد، از اشک ریزان من، از چشم قرحه‏دار من، از شدّت عشق و وله من از غصّه و اندوه من، از دل زخم‏دار من، از بى‏تابى محبّت و اشتیاق من؛ به اینکه عشق سوزان من با میل و هواى من دست بهم داده، و سوگند یاد کرده‏اند که مرا تلف کنند؛ و تا زمانى که من سر در بالش گور.ننهم دست بر ندارند.

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=