اجداد و نیاکان
گروه هایى از سادات طباطبایى در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران مى باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قِرْشى است که در اوایل قرن چهارم سِمَت امارت و حکمرانى اصفهان و توابع آن را عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمى به عقد ازدواج على ملقّب به «شهاب الدین» در مى آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.
ابوعلى احمد رستمى رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه اى در تاریخ ۳۱۶ هجرى بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلاً بعد از نسل وقف نمود. چون بخشى از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه هاى دیگرى براى سادات داشت، کثیرى از نسل طباطبایى شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدّى رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذارى شد. این گروه از سادات که در شهر زواره توطّن اختیار کرده اند به شاخه هاى مهمى تقسیم مى شوند که برخى در این شهر اقامت نموده و عده اى در سنوات بعد به شهرهاى دیگر مهاجرت کرده اند.(۱)
امیر شرف طباطبایى در زمره ساداتى است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نام هاى امیر شریف و امیر مشرّف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند امیر شرف در آبادى فشارک سکونت اختیار کرد.(۲) البته در برخى منابع نام وى را که جدّ اعلاى سید محمد طباطبایى فشارکى مى باشد، میر شریف طباطبایى هم ذکر کرده اند.(۳)
میلادى سبز
«امیر مشرّف» صاحب فرزندى به نام «ابوالقاسم» گردید. وى در آبادى «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکى از روزهاى سال ۱۲۵۳ ق. شعف و شادمانى خانه حاج میرزا ابوالقاسم را در هاله اى از آرامش فرو برد چرا که او در این زمان شاهد ولادت کودکش بود. سرود سبز توحید (اذان و اقامه) نخستین نغمه هایى بود که گوش جان این طفل را تحت تأثیر قرار داد و روح و روانش را با یکتاپرستى مأنوس ساخت.
حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن و عترت آشنایى داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه اى رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنى و روایى برخوردار سازد.مادر نیز که زنى پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویى به تربیت فرزندش همت ورزید.
تحصیل
شش بهار گذشت، سید محمد به سنّى رسیده بود که مى توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینى شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیرى براى فراگیرى حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج مى زد، از همان سنین کودکى استعداد خارق العاده اى داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آنچه برایش مى گفتند، سریع الانتقال بود.
پدر و مادرش مى خواستند این طفل چون ستاره اى در آسمان علم و معرفت تشیّع بدرخشد و چشمه اى از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جارى سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه هاى آن سیراب سازد محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوى عطرآگین سازد بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوى ادب بر زمین زد.حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه اى به مکتب مى رود و لحظه اى از آموختن دریغ نمى کند، شادمان و مسرور بود امّا به ناگاه بیمارى سختى به سراغش آمد و روح پاکش به سوى قدسیان اوج گرفت.
این ضایعه اسفناک براى محمد بسیار ناگوار بود، ابرى از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جارى شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویدادهاى رنج آور درس مقاومت، صلابت و استوارى آموخت و از همان اوان زندگى با سختى ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگى در وطن به فراگیرى مقدمات علوم و ادبیات فارسى و عربى مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتى و دانش اندوزى او نظارت جدّى داشت.
برکاتِ کربلا
مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین(علیه السلام) برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طى نمودن مراحل کمال را براى نوجوان خود هموار سازد. وى همراه گروهى از زائران حسینى، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه هاى ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش یعنى سید ابراهیم کبیر را موظّف ساخت که متکفل امور وى گردد.سید محمد در کربلا تحصیلات عربى، منطق و برخى مقدمات دیگر را طى کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفاى ۱۲۴۲ ق.) بهره مند شد.(۴)
در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل اردکانى (متوفاى ۱۳۰۲ ق.) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکى به همراه مجتهدینى چون میرزا محمدتقى شیرازى، سید محمد کشمیرى و میرزا مهدى شیرازى به حوزه درسى او رفت و ضمن فراگیرى فقه و اصول، وارستگى، بى اعتنایى به دنیا و سایر مکارم اخلاقى را از وى آموخت.(۵) آیه الله العظمى اراکى خاطر نشان نموده است:
ایشان (سید محمد فشارکى) با مرحوم محمدتقى شیرازى هم بحث بودند از اصفهان به کربلا مى آیند و در درس فاضل اردکانى شرکت مى کنند فاضل اردکانى آن وقت خیلى مُعَنون بود میرزا حسن شیرازى آن زمان، در نجف و فاضل اردکانى در کربلا بوده یک روزى در اوقات زیارتى، زوّار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام)مشرّف مى شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکى در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع مى نماید با این که لباسى متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوّار عرب مى رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پاى آقا میرزا حسن شیرازى برخورد مى کند. میرزا حسن شیرازى از داخل جمعیت دستش را دراز مى کند و مى گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکى به آقاى میرزاى شیرازى ملحق گردید و از خواصّ ایشان گشت. از او مى پرسند: شما مدتى در کربلا و در درس فاضل اردکانى بودید، چه تفاوتى دیدى بین او و بین میرزاى شیرازى جواب داده بود: میرزاى شیرازى در هوش و توانایى هاى فکرى بر فاضل اردکانى برترى دارد.(۶)
همان گونه که آیه الله مصلحى از پدر بزرگوار خود آیه الله اراکى و ایشان از مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل کرده است، مرحوم سید محمد فشارکى براى این که در یادگیرى دروس توفیق افزون ترى به دست آورد و درجات علمى را بهتر طى کند، تصمیم گرفت روز عاشورا همراه طایفه طویرجى ها عزادارى کند.(۷) و چون با اخلاص و نیّتى عالى و به منظور والایى به سوگوارى پرداخت، حضرت امام حسین(علیه السلام)به او توفیق بزرگى داد. و چه اجرى بهتر از این که سید محمد فشارکى با میرزاى شیرازى آشنا شود آشنایى مهمى که تحوّل بزرگى در مسیر زندگى علمى و اجتماعى آن فقیه فرزانه ایجاد کرد و زمینه هایى را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیرى از معاریف و مشاهیر، حوزه درسى او را غنیمت شمردند.
در محضر میرزاى شیرازى
میرزاى شیرازى (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسى مى نگریست او را به لحاظ توانایى ها و لیاقت ها مى شناخت و با فراست و تیزبینى خاصى، افراد را شناسایى مى کرد و سید محمد را با این ویژگى شناخت و این گونه نبود که در برخوردى تصادفى او را به شاگردى خویش بپذیرد.سید محمد فشارکى در سال ۱۲۸۶ ق. به نجف هجرت کرد و در محفل علمى میرزاى شیرازى حضور یافت.(۸) و چون میرزا درس خود را به سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.
میرزاى شیرازى براى شاگردانى که شایستگى و استعداد عالى داشتند همچون پدرى مهربان و باعاطفه بود شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده مى ساخت و بر حسب استعدادش به وى تمرین مى داد. وى هنگامى که آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکى واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیّت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهى این مهم را انجام داد، چنان چه تحسین مشاهیر علماى شیعه را برانگیخت(۹) و این روند بیست سال ادامه یافت.ارتباط این استاد و شاگرد به نحوى از نظر علمى، عاطفى و آموزشى ارتقا یافت که میرزاى شیرازى در مصالح اجتماعى و حلّ مشکلات جامعه با وى مشورت مى کرد.(۱۰)
سید حسین حائرى فشارکى نقل کرده است که در ماجراى تنباکو و فتواى میرزاى شیرازى که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب ها نزد خود فرا مى خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعى و سیاسى، بحث مى کرد. سپس گفت و گوها به صورت مکتوبى در مى آمد مرحوم میرزا آن ها را مورد مطالعه قرار مى داد و گاهى حاشیه اى بر آن مکتوب مى نوشت. زمانى سخن به اینجا رسید که: بیم آن مى رود اگر میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد در این صورت چه جوابى در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟
آیه الله سید محمد فشارکى بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینى در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزى با اجازه استادش به حیاط اندرونى او وارد شد و خطاب به میرزا گفت:شما حقّ استادى، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید ولى خواهش مى کنم به اندازه چند دقیقه اجازه دهیدتامن آزادانه نظرخود را بیان کنم.
میرزا از پیشنهاد او استقبال مى کند و مى فرماید: بگویید سید محمد فشارکى مى گوید:سید! چرا معطلى؟ فکر نکنم از این که جانت به خطر مى افتد هراسى به دل راه دهى، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمى عده اى، به سعادت شهادت برسى که موجب رستگارى شما و افتخار ماست.
میرزاى شیرازى جواب مى دهد:«من نیز چنین عقیده اى دارم ولى مى خواستم به دست دیگرى نوشته شود و امروز به سرداب مطهّر (که امام عصر(عج) در آن جا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. و لله المستعان و له الشکر على وضوح الحجه»(۱۱)
حوزه درس و بحث
سید محمد طباطبایى فشارکى که از بزرگان علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمى در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر مى شد(۱۲) امّا با رحلت آیه الله میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق. همراه خانواده اش به نجف مهاجرت کرد و کرسى درس خود را به این شهر مقدّس انتقال داد.وى نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزاى شیرازى و بعد از چندى در جامع هندى به تدریس پرداخت هم زمان مجلس درسى نیز در منزل براى برخى از خواص بنا نهاد.(۱۳)
تلاش هاى علمى وى براى تربیت طلاّب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید.(۱۴) تعداد علما و فضلایى که در درس او شرکت مى نمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخى از آنان شاگردان میرزاى شیرازى بودند.(۱۵) تحقیقات فقهى و اصولى او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمى و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.(۱۶)
آیه الله فشارکى به درس و بحث و ملاّ شدن اهمیت فراوان مى داد روش او به گونه اى بود که طلبه ها ضمن تهذیب اخلاق و تزکیه، به تحصیل و ترقى علمى هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائرى ـ برادر زاده آیه الله فشارکى ـ نقل مى کند:خدمت آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى که اهل سیر و سلوک و مقامات عرفانى بود، رفتم ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بودى؟ ماجرا را براى ایشان بازگفتم، فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقى نخواهد رفت! آنگاه خطاب به من فرمود:
ـ… پسر جان! هنگامى که مى خواهى به بستر خواب رَوَى یک تسبیح به دست بگیر و گناهانى که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شده اى، شمارش کن پس از آن اگر خلافى کرده اى از اعماق دل توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردى و مشاهده نمودى، چیزى در مورد خلاف هایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خداى را سپاس گوى و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط براى خدا انجام دهى، میرزاى بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.(۱۷)
آیه الله فشارکى در جلسات درسى، علاوه بر ادامه مطالبى پر محتوا و عمیق، جنبه هاى معنوى و روحانى خاصّى داشت و در لابه لاى مطالبى که در خصوص فقه و اصول مطرح مى نمود، نکاتى را عنوان مى کرد که مقام تقوا و زهد ایشان را نشان مى داد توحید و توکل در کلامش موج مى زد. آیه الله فشارکى مى کوشید درسى که مى گوید، طلبه پرور به معناى واقعى آن باشد و در عرصه علم گامى به جلو بردارد به همین دلیل، به شاگردانش فرصت زیادى مى داد تا در درسشان اشکال بگیرند. همواره در صدد آن بود که طلبه ها در مسایل علمى تابع برهان و استدلال باشند از سکوت شاگردان ناراحت مى شد و مى گفت: چرا اعتراض نمى کنید؟ چرا انتقاد نمى نمایید؟ از این رو شاگردانش نسبت به دیگران فاضل تر بودند و رشد بیشترى داشتند. وى براى تقویت شجاعت علمى شاگردان تأکید مى نمود: آنچه من مى گویم به سرعت نپذیرید یاد گرفتنتان تقلیدى و سطحى نباشد. مطلب را در ذهن خود پرورش دهید، استدلال کنید، اشکال وارد نمایید. سخن افراد را هر چه هم مشهور باشند با دقت و تأمل و تفکر بپذیرید.
به شاگرد مجال مى داد که اظهار نظر کند و از اشکال طلبه ها نه تنها ناراحت نمى شد بلکه شادمان مى گردید و هر که را که بیشتر انتقاد مى نمود، تشویق مى کرد. امام خمینى(قدس سره)فرموده بود: استاد من آیه الله حائرى گفتند که:ما درس مرحوم آیه الله فشارکى را نوشتیم و خدمتشان تقدیم کردیم بعد استاد گفت که: خوب نوشتید اما یک اشکال دارد اشکال کار این است که مطالب مرا نوشتید ولى از خودتان اظهار نظر نکردید. شاگرد باید حرف استاد را بنویسد، بعداً یک خطّى زیرش بکشد و مورد اشکال را مشخص کند، این خود نشانه این است که ذهن شاگرد باید نقّاد باشد، او بر این باور بود که اشکال و انتقاد، فهم مطالب را عمیق تر نموده و موارد مبهم را روشن مى کند.(۱۸)
مرحوم حسن فرید از قول پدرش حاج آقا مصطفى نقل کرده بود: من به درس مرحوم سید محمد فشارکى مى رفتم و بعد از درس دنبال ایشان حرکت مى کردم، فرمود: بیا بنشین تا مطلب را برایت روشن کنم و من خود را مکلف مى دانم که این گونه عمل نمایم.(۱۹)
این فقیه فرزانه عادت داشت که براى تهیه لوازم منزل و تدارک معاش خانواده، شخصاً به بازار برود و کالاى مورد نظر را بخرد در این حال، طلاب حضورش را مغتنم شمرده مثل پروانه اطراف شمع وجودش اجتماع کرده و مشکلات علمى و فقهى را از او مى پرسیدند و او در نهایت حُسن خلق، فروتنى و مهربانى به سؤالات آنان پاسخ مى گفت. حتى از این که برخى طلاب مبتدى از مسایل ابتدایى چیزهایى مى پرسیدند، ابا نداشت و در صحن خانه بر روى زمین مى نشست و جوابشان را مى داد.(۲۰)
مُرید و مُراد
آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى سال ها در سامرا و نجف با تحمل مشقّات و رنج هاى زیاد به تحصیل علم پرداخت در این مدت، استادان پرمایه اى در شکل گیرى شخصیت علمى و معنوى او نقش اساسى را ایفا مى کردند. برجسته ترین این دانشوران که بر آیه الله حائرى تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهى وارسته، اهل خلاّقیت و صاحب نظر تربیت کرد، آیه الله سید محمد فشارکى مى باشد. این انسان والا که در حوزه سامرا و نجف شهرت علمى و آوازه بلندى داشت و زهد و اخلاص و عظمت روحى اش زبانزد همگان بود، هیچ گاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبدالکریم حائرى دریغ نمى کرد و بدین خاطر، آیه الله حائرى از ارادتمندان قلبى مرحوم فشارکى به شمار مى رفت و بسیارى از موفقیت هاى خود را مرهون توجه ویژه آیه الله فشارکى به او مى دانست.(۲۱)
هنگامى که میرزاى مجدّد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائرى در معیّت استادش آیه الله فشارکى به نجف آمد و در آن جا ضمن یک ارتباط عاطفى، از نظرات فقهى و اندیشه هاى اصولى آیه الله فشارکى استفاده مى کرد.(۲۲)آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:مرحوم والد در درس خارج بیشتر از محضر آیه الله فشارکى استفاده کرده اند و همراه استادش مرحوم فشارکى در درس میرزاى شیرازى شرکت مى نمودند. مرحوم والد مى فرمودند: در آن زمان مرحوم میرزاى شیرازى در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمى گفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکرى، مرحوم فشارکى اداره مى کردند. بدین ترتیب مى توان گفت بزرگ ترین استاد درس خارج آیه الله حائرى، آیه الله فشارکى بوده و نامبرده نزد وى حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه درنجف ـ درس خارج فقه و اصول خوانده اند.(۲۳)
بین آیه الله حائرى و استادش علاقه خاصّ متقابلى وجود داشت آیه الله فشارکى با باطن پاک و آینده درخشان شاگردش پى برده و از این رو، در میان شاگردانش به مرحوم حائرى عنایت ویژه اى داشت. آیه الله اراکى به نقل از استادش آیه الله حائرى گفته است:با عده اى در اطراف آقا سید محمد فشارکى بودیم و شاید از من هم فاضل تر در میان آنان بود ولى یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من مى گفت از جمله فرمود: من سعى مى کنم این درسى که مى گویم از اوّل تا آخر براى خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتى که یکى از شاگردان ایرادى مى گیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.
آرى اگر آیه الله حائرى داراى آن همه توفیق شده و حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند و شاگردان برجسته اى ـ که عده اى از آنان در زمره مراجع تقلید به شمار مى آیند ـ تحویل جامعه مى دهد، یک جهتش این است که استاد، مربّى و مرشد او، شخصى به نام «آیه الله فشارکى» است که در اوج معنویت و اخلاص زندگى مى کرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان تقوا و عرصه تزکیه بود.(۲۴)
آیه الله فشارکى با بصیرتى معنوى و ملکوتى، گوهر گرانبهایى چون آیه الله حائرى را شناسایى کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلت هاى او پى برد و از این جهت وى را بر همه مقدم دانست. و آیه الله حائرى نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژه اى قائل گردید و همواره ملازم او بود و چون پروانه در اطراف شمع وجودش طواف مى کرد.([۲۵)
هر گاه افرادى به آیه الله حائرى مبلغى مى دادند، ایشان در زندگى خود قناعت مى کرد و تا آن جا که برایش مقدور بود، آن پول ها را به آیه الله فشارکى مى رساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیه الله حائرى است با توجه به این که وضع استادش به گونه اى بوده که چنین اعانت هایى در زندگى توأم با تنگناهاى اقتصادى او مؤثر بوده است.(۲۶) در برخى منابع آمده است که آیه الله حائرى چندین سال متوالى، تکفّل مرحوم فشارکى را عهده دار شد و پس از رحلت استادش با این که خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه زاهد قطع ننمود.(۲۷) مرحوم آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:
مرحوم والد مى فرمود: من در کسالت سید استاد براى پرستارى ایشان شب ها نزدش مى خوابیدم چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفّل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعى که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهده دار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم براى اهل منزل مى خریدم و مى آوردم. در همان موقع، سید فشارکى را در رؤیاى راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در تزکیه نفس و توجه به بچه هاى من.(۲۸)
ارتباط علمى این دو عالم شیعى در اوج بود یک بار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم یزدى رساله اى نگاشت و آن را به استادش مرحوم فشارکى تحویل داد ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت:«مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارسایى هاى آن ها را مشخص مى کردى.»(۲۹)و جالب است که این موضوع را حضرت امام خمینى براى شاگردانش نقل کرده است.
آیه الله اراکى خاطر نشان نموده است یک روز آیه الله حائرى فرمود:در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکى اقتدا کرده بودم عبایى به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه اش زردوزى شده بود رفتم، گفتم: آقا! این عبایم این گونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلّم را نمى دانى که به اندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه طلا، نماز را باطل مى کند ولى این مقدار زردوزى مستثنى است.
همین انتقاد توأم با دلسوزى و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوه» را به نگارش درآورم. کتابى که آیه الله بروجردى بسیار از آن تعریف مى کرد و مى گفت: «من کتابى به این پرمغزى و کم لفظى ندیدم!» آیه الله اراکى مى افزاید: خود آیه الله حائرى براى بنده نقل فرمود:
یک روز آن وقت هایى که در نجف بودم، مرحوم آیه الله آخوند خراسانى به منزل بنده تشریف آورد دید نوشته هایى در طاقچه است، پرسید: این ها چیست؟ گفتم: یادداشت هایى درباره نماز است. یک قدرى آن ها را ملاحظه کرد و هى تعریف کرد و گفت: به به! عجب حرف خوشى است! خیلى خوشش آمد، این رساله صلوه با آن محتواى علمى، اثر آن تغیّر آیه الله فشارکى است. و این گونه بر ذهن آیه الله حائرى اثرى ماندگار مى گذارد.(۳۰)
مرحوم آیه الله حائرى فرموده بود:مى خواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روى همه مى بندم و فارغ البال آن را دنبال مى کنم اما دیدم اگر بتوانم شبهه هاى دینى مردم را برطرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونى دارد و چنین امرى مرا از آن کار علمى بازداشت.(۳۱)
یکى از موارد تأثیرپذیرى ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکى و مجدّد شیرازى، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، داراى قلّت تألیف بوده اند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رساله ها ضمن آن که موجز و مختصر تألیف شده اند، پربار و حاوى نکته ها و دقت هاى علمى و موشکافى هاى ارزشمند مى باشند.(۳۲)آیه الله حائرى علاوه بر جنبه علمى، از نظر معنوى و اخلاقى بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را براى خود الگو قرار داد رابطه این دو بسیار معنوى، عمیق و عاطفى بود.(۳۳)
حضرت آیه الله العظمى اراکى نقل کرده است که:مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهى صاحب وقایه الاذهان، عالمى بسیار خوش بیان و علاوه بر مقامات علمى، مهارتى تام در جمله سازى و عبارت پردازى داشت و با مرحوم آیه الله حائرى رفاقت و یگانگى داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقه مند بودند. آقاى حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «درر الاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامه اى به آقاى حاج شیخ محمدرضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمه اى بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمى که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکى است.»البته این موضوع انجام نشد و عملى نگردید.(۳۴) در این کتاب، آیه الله حائرى از سید فشارکى تعبیر به «سیدنا الاستاد» مى فرماید.(۳۵)
شاگردان پرآوازه
۱ ـ شهید آیه الله سید حسن مدرّس وى در شعبان سال ۱۳۱۱ ق. به نجف اشرف مهاجرت نمود و در درس اکثر علماى این دیار حاضر شد ولى غالب تحصیلات او در این شهر نزد دانشمندان پرآوازه اى چون: آخوند خراسانى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى بوده است.(۳۶)
حضرت آیه الله مرعشى در این باره مى نویسد:مرحوم آیه الله میر سید حسن مدرس…پس از پایان تحصیلات سطوح عالى و شطرى از خارج در اصفهان، به عتبات مشرف شده، سنین عدیده در جلسه درس مرحومین آیات عظام: ملا محمدکاظم خراسانى، آقا سید محمد فشارکى، آقا سید محمدکاظم یزدى و آقاى شریعت اصفهانى تحصیل خود را به پایان رسانیدند. مدت قلیلى با مرحوم والد حقیر مذاکره داشتند.(۳۷) مدت هفت سال مدرس در نجف از فروغ این ستارگان فروزان استفاده مى کرد و سپس از راه خوزستان و شهرکرد به اصفهان بازگشت.(۳۸)
۲ ـ آیه الله شیخ محمدرضا مسجدشاهى (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى از مشایخ اجازه حضرت امام خمینى(قدس سره)مى باشد.(۳۹)مرحوم مسجدشاهى اجمالى از شرح حال استاد خویش را در مقدمه کتاب «وقایه الاذهان» آورده و در آن جا یادآور شده است: در جلسه اى که آیه الله فشارکى درمنزل خویش براى خواص تشکیل مى داد شرکت مى کردم و در کتاب بیع، مسئله مشتق و لباس مشکوک از استاد مورد اشاره محظوظ بودم.(۴۰)
آیه الله مسجدشاهى در شرح حالى که براى خویش نوشته، مى گوید:اول کسى که شایسته نام بردن از استادان و مشایخم مى باشد سید ابراهیم قزوینى است…تا زمانى که علامه سید محمد فشارکى اصفهانى از سامرّا به نجف مهاجرت فرمود پس حضور در جلسات درس آن دو و جز آن ها را ترک کردم زیرا گمشده خود را در علم، نزد او یافتم. اندکى از شرح حال او را و همچنین حضور خود را در محضرش در مقدمه کتابم، وقایه الاذهان ـ که در اصفهان به طبع رسیده است ـ ذکر نموده ام. پس از رحلت او دیگر به حضور در نزد هیچ یک از علما رغبت نکردم. پس تنها به مذاکرات علمى با فضلا و شاگردان آن مرحوم مانند مرحوم شیخ حسن معروف به کربلایى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و میرزا حسین نائینى اقتصار کردم.(۴۱)آیه الله مسجدشاهى در جاى دیگر متذکر مى گردد: بهره علمى که در مدت زمان اندک از آیه الله فشارکى بردم، از دیگر استادانم افزون تر مى باشد.(۴۲)
۳ ـ آیه الله میرزا محمدحسین نائینى (۱۳۵۵ ـ ۱۲۷۷ ق.) وى در محرم الحرام سال ۱۳۰۲ اصفهان را به قصد عزیمت به عراق ترک نمود و در آن جا نزد آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى، آیه الله سید محمد فشارکى و آخوند خراسانى به تکمیل معلومات خود پرداخت. میرزاى شیرازى وقتى استعداد وافر و هوش سرشار وى را مشاهده کرد، به مرحوم فشارکى سفارش نمود که با این شاگرد ارتباط قوى ترى برقرار نماید. و این گونه هم شد و بین این دو فقیه عالى مقام رابطه اى عالى و صمیمى برقرار گردید.(۴۳)
پس از ارتحال آیه الله شیرازى و انتقال حوزه درسى مرحوم فشارکى به نجف، آیه الله نائینى نیز به این دیار رحل اقامت افکند تا از محضر استاد خویش همچون گذشته استفاده کند.(۴۴) نائینى از سخنان و آراء سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى با احترام یاد مى کرد وشنیده نشد که در بحث ها و گفت و گوهاى خود از آقایان دیگر غیر از این دو بزرگوار نامى به میان آورد.(۴۵)
۴ ـ آیه الله آقا ضیاءالدین عراقى (۱۳۶۱ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى در عتبات عراق از مشاهیر علماى حوزه خوشه ها برچید. معروف ترین اساتیدش سید محمدکاظم یزدى، آخوند خراسانى، شریعت اصفهانى و سید محمد فشارکى مى باشد.(۴۶)
۵ ـ آیه الله حاج شیخ حسنعلى اصفهانى از عارفان نامدار معاصر به شمار مى آید، براى تکمیل معارف به نجف اشرف رفت و با شهید آیه الله مدرس هم حجره گردید و در کنار بارگاه حضرت على(علیه السلام)از جلسات درس آیه الله فشارکى، حاج سید مرتضى کشمیرى و ملا اسماعیل قره باغى استفاده نمود.(۴۷)
۶ ـ علامه شیخ محمدجواد بلاغى (۱۳۵۲ ـ ۱۲۸۲ ق.) وى پس از شش سال اقامت و تحصیل در کاظمین به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و نزد اساتیدى چون: شیخ محمد طه نجفى، حاج آقا رضا همدانى، آخوند خراسانى و سید محمد فشارکى مدارج عالیه علمى را پشت سر نهاد. این دوره از زندگى پربار و مملوّ از ابتکار و خلاقیت مرحوم بلاغى، حدود چهارده سال به طول انجامید. وى در سال ۱۳۲۶ ق. به سامرا مهاجرت نمود.(۴۸)
۷ ـ شیخ حسن بن على شوشترى معروف به شیخ حسن کربلایى وى درکربلا دیده به جهان گشود و مقدمات علوم دینى را در این شهر مقدس به خوبى آموخت و در سال ۱۳۰۰ ق. به سامرا مهاجرت کرد و از محضر آقا سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى بهره مند شد.(۴۹۹)
۸ ـ علامه حاج سید محمدرضا یثربى (متوفاى ۱۳۰۷ ش) وى در سامرا ونجف از محضر سید محمد فشارکى، میرزاى شیرازى و حاج سید حسین نورى استفاده کرد…آیه الله العظمى حاج میرزا سید على یثربى و آیه الله سید مهدى یثربى (نماینده ولى فقیه و امام جمعه کاشان) فرزندان ایشان هستند.(۵۰)
۹ ـ آیه الله سید على نجف آبادى (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى نیز در عتبات به محفل درس سید محمد فشارکى راه یافت و پس از چند سال استفاده از کمالات علمى این فقیه فرزانه و دیگر بزرگان حوزه، در علوم عقلى و نقلى به درجات عالى رسید.(۵۱)
۱۰ ـ آیه الله حاج میرزا محمد تهرانى عسکرى وى از شاگردان برجسته آیه الله فشارکى، محقق خراسانى و آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى بوده و از آن بزرگان اجازه اجتهاد دریافت کرده است.(۵۲)
۱۱ ـ آیه الله حاج میرزا سید على مدرس کوچک (۱۳۶۴ ـ ۱۲۸۴ ق.) وى پس از هجرت به نجف و بهره مند شدن از محضر بزرگان حوزه، مدتى در سامرا توقف کرد و از درس سید محمد فشارکى و حاج میرزا ابراهیم محلاّتى نیز استفاده کرد.(۵۳)
۱۲ ـ آیه الله آقاى حاج میرزا فخرالدین (فرزند سید ابوالقاسم شیخ الاسلام) وى از آیات عظام: میرزاى شیرازى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى استفاضه و استفاده نموده است. نامبرده در زمان حاج شیخ عبدالکریم از شیوخ علماى قم به شمار مى رفت و از این رو، بر پیکر مطهر آیه الله حائرى نماز خوانده است. در سال ۱۳۶۳ ق. به رحمت ایزدى پیوست و در نزدیکى مقبره آیه الله مؤسس در حرم حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) دفن گردید.(۵۴)
از دیدگاه شرح حال نگاران
آیه الله سید محمد فشارکى با لقب هایى چون استاد اکبر و سید استاد معرفى شده است.
معلم حبیب آبادى مى نویسد: سید محمد از اجلّه علما محققین و معاریف فقها و مدرسین در فقه و اصول در عراق به شمار مى آمد.(۵۵)
محدث قمى در معرفى او نوشته است:سید حسن صدر (۱۳۵۴ ـ ۱۲۷۲ ق.)، صاحب تکمله امل الآمل گفته است: مدت ۲۰ سال همراه او در درس میرزاى شیرازى در سامرا شرکت مى کردیم. او برترین شاگردان مجدّد شیرازى بود. دانشمند محقق، دقیق، متبحر و غواص اقیانوس مطالب مشکل به شمار مى رفت که با تفحص و پژوهش مباحث و نکات مبهم و پیچیده را به خوبى و با مهارت تشریح مى کرد و به حقایق نورانى وصل مى نمود.(۵۶)
مدرس تبریزى او را چنین معرفى مى کند:سید محمد بن میرقاسم طباطبایى فشارکى اصفهانى، از اکابر علماى امامیه اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجرى) و از تلامذه حاج میرزا محمدحسن شیرازى مى باشد. در حال حیات استاد مذکورش در سامرّا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدّد شیرازى حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. درکلمات بعضى از بزرگان به استاد کبیر موصوف مى باشد با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعى اعتنایى نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.(۵۷)
شهید آیه الله قدوسى یادآور شده است:مرحوم حاج سید محمد فشارکى از افرادى بوده که در فضل، بعد از مرحوم میرزاى شیرازى، اوّل بوده و در این مسئله هیچ کس شک نداشته که او بر دیگران مقدم است.(۵۸)
سید علیرضا ریحان یزدى نوشته است:آقا میر سید محمد اصفهانى فشارکى از بزرگان شاگردان فاضل اردکانى است پدرش آقا میرزا ابوالقاسم زواره اى است. شاگردان حوزه درس سید بیشتر به مراتب علم و عمل نائل شدند. با وجود آن که ریاست عامه و مرجعیت شیعه برایش فراهم بود، بدان اقدامى نکرد.(۵۹)
سید مصلح الدین مهدوى نیز سید فشارکى را در ردیف بزرگ ترین و مشهورترین مجتهدان قلمداد کرده و در خاتمه، آثار و نوشته هاى این فقیه زاهد فهرست نموده است.(۶۰)
محمدمهدى اصفهانى صاحب کتاب احسن الودیعه ـ که در تکمیل مطالب روضات الجنات آن را به نگارش در آورده ـ خاطر نشان مى نماید:سید محمد در کلمات بزرگان با عنوان استاد کبیر معرفى شده و مورد تجلیل مفاخر علمى قرار گرفته و اگر چه اهمیت و عظمت علمى او در اوج بود و مى توانست مرجع تقلید جهان تشیع گردد، به دلیل زهد، ورع و اخلاص به رغم شایستگى ها و لیاقت هایى که داشت، از این سمت اعراض نمود و به درس و بحث و تربیت شاگردان و تزکیه نفس اکتفا نمود.(۶۱)
قلّه فرزانگى و چشمه عطوفت
آیه الله فشارکى انسان وارسته اى بود که با کوهى از معرفت و دانش، عزت و اقتدار معنوى بسیار فروتن بود، از نشانه هاى تواضع او این بود که با تمام افرادى که با وى در تماس بودند برخوردى عاطفى داشت. در هنگام بحث و گفتگوهاى علمى با وسعت نظر و سعه صدر و ظرفیت روحى، قدرت پذیرش نظرات دیگران و توانایى تحمل انتقادها را داشت. و از جدال و بیهوده گویى پرهیز مى کرد.
سیماى پرصلابت او گشاده و غالباً توأم با تبسّم بود، و تنها موقعى غم بر چهره اش مى نشست که به او خبر مى دادند خانواده اى در تأمین معاش خود مشکل دارد و فقیرى زندگى خویش را به سختى اداره مى کند. البته زندگى خانوادگى او به اوضاع انسان هاى مستصعف شباهت بیشترى داشت و به همین دلیل برخى شاگردانش که با وى رابطه اى نزدیک تر داشتند، از طریق صرفه جویى در زندگى شخصى و مانند آن، مبالغى را فراهم مى نمودند و به استاد خویش تحویل مى دادند. وضع زندگى سید محمد فشارکى به نحوى بوده که این گونه اعانت ها در زندگى آن استاد پرهیزگار بسیار مؤثر بود.(۶۲)
کثرت زهد و پارسایى و اعراض از مقام مرجعیت و اکتفا به زندگى عادى موجب شد که سید محمد فشارکى این گونه زندگى نماید و خود در جهت تدارک لوازم منزل و امرار معاش شخصاً اقدام کند و روزگار خویش را در نهایت وارستگى به پایان برد.(۶۳)
از خصوصیات دیگر آیه الله فشارکى این بود که شاگردان جورى تربیت شوند که علاوه بر تهذیب درون و اعراض از معاصى باطن، به ترقّى علمى و ژرف نگرى روى آوردند و به معارف و کمالات اهمیت دهند و بى سواد نمانند. به اعتقاد وى، طلبه اى که مدام در فکر تحصیل و یادگرفتن مطالب و دانش اندوزى است، از ذکر، دعا، نماز شب و حالات معنوى ناشى از این برنامه ها غافل مى ماند و اگر چه ذهنى روشن و مزیّن به دانش و اندیشه دارد اما قلبش غبارآلوده است و باید مراتب اعتدال را مراعات کند. همچنین شاگردى که در پى آن است تا دستورات سیر و سلوک صوفیان و آداب ریاضت هاى پر مشقت را به اجرا در آورد، از تحصیل دانش غافل مى ماند. در صورتى که توأم با تحصیل مى توان اهل تزکیه بود و درون را به نور حق آراست و از رذائل و سیئات دورى کرد.(۶۴)
آیه الله فشارکى عقیده داشت باید به موازات چشمه هاى حکمت و معرفت، جویبار مهربانى، عطوفت و نشاط نیز جارى باشد که صفاى آن طالبان را براى دانش اندوزى راغب تر مى نماید و خستگى روحى ناشى از بحث هاى علمى را برطرف مى کند. به همین دلیل برخورد صمیمى با شاگردان داشته و سعى مى کرد با شوخ طبعى و بذله گویى، محفل خویش را بانشاط نماید. آیه الله شیخ مرتضى حائرى فرزند آیه الله حائرى نقل کرده است: آقاى سید جعفر مرعشى که از دوستان صمیمى و مرد درستى است، مى گفت:
مرحوم آیه الله شیخ محمدحسن مامقانى که یکى از مراجع بعد از میرزاى شیرازى و معروف به تقوا، صلاح و سداد بود، در هر ماه مبلغى توسط شخصى ناشناس…به سید بزرگوار مرحوم فشارکى مى رسانده است. مرحوم سید در عین تقوا و توجه کامل به عالم دیگر، خیلى بذله گو بوده است موقعى که پى مى برد وجه مذکور از طرف آیه الله مامقانى بوده است، مى گوید: خداوند که روزى ما را به این تُرک حواله کرده است، خودش بدهد!
وى مى افزاید: مرحوم والد (آیه الله حائرى) مى فرمود: در سامرا یکى از طلاب یزدى که ایشان اسم بردند، از شاگردان مرحوم سید فشارکى بود که مى خواست به کربلا مشرف شود ما عده اى از طلاب و رفقا و حضرت استاد از ایشان تا لب دجله ظاهراً بدرقه کردیم. همه به او متوسل شدیم که در روضه مطهر حضرت سیدالشهداء برایمان دعا کند مرحوم فشارکى هم تقاضایى از او کرد. او مى گفت: وقتى بالاى سر مطهر مى رفتم فقط آقاى سید محمد، استادم، یادم مى آمد چون التماس دعاى ایشان جالب بود.(۶۵)
اجتناب از مرجعیت
سید محمد فشارکى بارها به شاگردانش مى گفت: دوست ندارم که وقتى باد به بیرق کسى مى خورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: اَنَا رَجُل. و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنى بعد از فوت استادش مرحوم آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکى هم از خواصّ شاگردانش بود ـ بسیارى از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکى، مجتهد اعلم است و چندین بار تا در منزل ایشان براى طلب تصدّى مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکى قبول نکرده و گفته بود: «والله خود را از معاصرین اَعْلَمْ مى دانم ولى مرجعیت را قبول نمى کنم.» عذرش این بود که از عهده ام ساخته نیست و نمى توانم فتوا دهم با این که اعلمیت به معناى قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب مى کند.(۶۶)
برخى منابع دیگر یادآور شده اند وقتى به ایشان براى منظور فوق مراجعه مى کردند، مى گفت:«شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى به غیر از علم فقه، امور دیگرى لازم دارد…».
در واقع او با بلند نظرى و تقوایى که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت:شایسته چنین مقامى نمى باشم زیرا فردى محتاط مى باشم و در مسایل و موضوعات خیلى احتیاط مى کنم و چنین روحیه اى با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمى سازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى براى این امر لیاقت دارد به سراغ او بروید.(۶۷)
آن عالم بصیر به خوبى مى دانست که براى تصدى مقامات دینى غیر از فقه کتابىِ ذهنى، فقه خارجىِ عینى و عملى بسیارى از آگاهى هاى دیگر لازم است. از این رو، مردم را به میرزا محمدتقى شیرازى ارجاع مى دهد.(۶۸)
شهید آیه الله قدّوسى مى گوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکى براى شاگرد خود آیه الله حائرى نقل کرده است که:هنگام ارتحال میرزاى شیرازى به منزل رفتم دیدم مثل این که در دلم یک نشاطى هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانى نیست استادم، مُربّیم و کسى که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، درگذشته است. پس این ضایعه، افسردگى و غم به دنبال مى آورد نه نشاط! مدتى نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم…مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند دارم حس مى کنم که تمایل به ریاست دارم.آرى تمام نتیجه یک عمرش را مى دهد و پایمال مى کند و از بین مى برد براى این که خطر لغزش را از بین ببرد این گذشت است که ملکات اخلاقى آن را درست مى کند.(۶۹)
با وجود آن که با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکى محرز بود و همه مردم در انتظار وى بودند که به پیکر میرزاى شیرازى نماز بخواند اما پس از ساعت ها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگرى به جنازه مجدد شیرازى نماز خواند. و آنگاه که پیشنهاد زعامت به وى گردید آیه شریفه:(تلْکَ الدّارُ الاخِرَهُ نََجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُواً فی الاَْرضِ وَ لا فَساداً و العاقِبَهُ لِلْمُتَّقین…)(۷۰)را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روى خویش بست.(۷۱)
آقاى محمد الرضى الرضوى به نقل از سید عباس طباطبایى فشارکى ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتى از اهل علم گفته است که وقتى عده اى براى تصدّى مقام مرجعیت از سید محمد فشارکى دعوت کردند، به آنان گفت:«من به سرداب، محلّ غیبت امام عصر (عج) رفتم و بعد از غسل و زیارت و نماز و توسّل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید.»(۷۲)
میرزا محمدتقى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین برافروزنده آن قیام، با دوست و هم مباحثه خود سید محمد فشارکى به سامرا رفت تا از درس میرزاى شیرازى استفاده کند. او به سرعت در شمار برتر شاگردان حوزه درسى میرزاى اوّل درآمد و از ارکان بحق این حوزه شد. این روند ادامه داشت تا آن که میرزاى شیرازى درگذشت.(۷۳) آقاى شیخ محمدعلى کرمانى حائرى براى مرحوم آیه الله سید احمد زنجانى نقل کرده است که فرزند مرحوم سید محمد فشارکى گفت:
پدرم توسط من به مرحوم آقا میرزا محمدتقى شیرازى پیغام داد که اگر خودش را اعلم از من مى داند، بفرماید تا من زن و بچه خود را به او ارجاع دهم و اگر مرا اعلم مى داند، تقلید زن و بچه خود را به من ارجاع کند. وقتى این پیام را براى میرزاى دوم بردم تأمل کرد و فرمودند: خدمت آقا عرض کنید که خودشان چگونه مى دانند. این سؤال را که خودش جواب بود، خدمت آقا عرض کردم. فرمود: برو عرض کن که شما در اعلم بودن چه چیز را میزان قرار مى دهید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد شما اعلمید و اگر فهم عرفى، میزان باشد من اعلم هستم. من دوباره خدمت میرزا رفته این پیغام را رسانیدم. ایشان باز تأملى کرده فرمودند: خودشان کدام یک از این ها را میزان قرار مى دهند؟ برگشتم این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم آقا تأملى کرد و بعد فرمود: دور نیست که دقت نظر، میزان باشد…(۷۴)
مرحوم آیه الله حاج آقا حسن فرید محسنى از قول مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمدرضا ازقدانى اراکى نقل کرده است که:
چون میرزاى شیرازى رحلت نمود، از نظر اهل علم مرجعیت مُسلّم پس از میرزا، سید محمد فشارکى بود اما او خودش وقتى فهمید چنین قصدى درباره اش دارند، از جمعیت کناره گیرى کرد و چون اصرار کردند چرا نیامدید و در حالى که زمینه برایتان فراهم بود به چه دلیل خویشتن را پنهان نمودید؟ گفت: به خودم مراجعه کردم، دیدم خوشم مى آید که رئیس شوم پس با عنایت خداوند و توجهات ائمه، این خواهش نفسانى را از خود دور کردم و حالا هر که مى خواهد بپذیرد.(۷۵)
همچنین سید على یثربى از مرحوم والدش سید محمدرضا یثربى و نیز آیه الله حائرى نقل کرده است که:روزى در معیّت آن مرحوم (سید محمد فشارکى) از درس برمى گشتیم، در راه به ایشان گفتیم: چرا رساله نمى نویسید و خود را در معرض قرار نمى دهید مگر از اقران کمترید؟ این گفتگوها ادامه داشت تا آن که رسیدیم به درب منزل ایشان، وارد خانه گردید و روى خود را به سوى ما باز گردانید و دست خویش را به طرفین درب خانه گذاشت و گفت: شیخ عبدالکریم و سید محمدرضا! خودم را از رفقایم اعلم مى دانم ولى خود را در معرض ریاست مرجعیت قرار نمى دهم.(۷۶)
و به نقل دیگر که شیخ مرتضى حائرى فرزند آیه الله مؤسس ذکر کرده اند:چون این قضایا مطرح گردید، سید محمد فشارکى گفت: به جدّم، شبهه اى در اعلم بودن خود ندارم و سوگند به اجداد طاهرینم که رساله نمى نویسم. و درب منزل را بست. شنیده شده است که آیه الله نائینى هم به ایشان اصرار نگارش رساله نموده ولى نپذیرفته بودند.(۷۷)
این پرهیز از مرجعیت توسط آیه الله فشارکى، ریشه اى روایى دارد چنان چه حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده اند:«کسى که خودش را پیشواى گروهى از مسلمانان قرار دهد با این که مى بیند در بین آنان کسى بهتر و برتر از اوست هست، به خداى سبحان و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است.»(۷۸)
مواهب معنوى
آیه الله فشارکى با بصیرت، معرفت و مجاهدت فراوان، دل خویش را مستعد توجه به درگاه الهى نمود و بدین گونه خویش را از قید هواى نفس و امیال فناپذیر رهانید و با چنین وارستگى و اخلاصى به آستان الهى اتصال پیدا کرد. و از این رهگذر، به انبساطى روحانى و درجاتى از مشاهدات ملکوتى و کرامت هاى شگفت رسید لذا نمونه هایى از کرامات وى بسنده مى کنیم:
آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى، آقا میرزا على آقا شیرازى (فرزند میرزاى شیرازى) و سید محمد سنگلجى در سامرّا در پشت بام در محضر آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى (میرزاى دوم) درس مى خواندند، و این زمان، مقارن با موقعى بود که بیمارى «وبا» اهالى سامرا را مبتلا کرده و عده اى از شیعیان بر اثر این بیمارى فوت کرده بودند. در این میان، آیه الله سید محمد فشارکى در حالى که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیه الله میرزاى شیرازى دوم صحبت از بیمارى وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکى از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد مى دانید؟ جواب دادند: بلى. افزود: آیا مرا عادل مى دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیه الله فشارکى گفت:
«من به تمامى شیعیان سامرّا از زن و مرد، حکم مى کنم از امروز تا مدت ده روز همه مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن (علیها السلام) هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیمارى مهلک وبا نجات دهد و من ضامن مى شوم هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلى به عارضه وبا نگردد.»
این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمى که در شرایط آشفته اى به سر مى بردند و تلفات ناشى از بیمارى وبا، آنان را در هاله اى از بیم و نگرانى فرو برده بود، زیارت عاشورا را خواندند از فرداى آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیمارى وبا، تلف نگردید و همه روزه تنها عده اى از اهل تسنن مى مردند به طورى که بر همه آشکار گردید و آنان از شدت شرم و خجالت، مرده هاى خود را شبانه دفن مى کردند و مى آمدند رو به روى بارگاه امام هادى و امام حسن عسکرى(علیهما السلام)مى ایستادند و مى گفتند: «انّا نسلّم علیک مثل ما یسلّم علیک الشیعه.» و بنا به نقلى دیگر، برخى از سنّى ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسى از شما بر اثر مرض وبا نمى میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا مى خوانیم…آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از سنّى ها هم برطرف شد.(۷۹)
البته شأن مرحوم فشارکى والاتر از آن است که با آن مراقبت اخلاص و شدّت احتیاطش از پیش خود چیزى بگوید و احتمال مى رود آن بزرگوار از طریق مکاشفه یا رؤیاى صادقه و احیاناً مشاهده یکى از ائمه(علیهم السلام)چنین دستورى را دریافت کرده و به مطرح نمودن آن ملزوم گردیده و مؤثر هم واقع شده است. و این موضوع،از دلایل محکم بر حقانیت مذهب شیعه و صحّت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا مى باشد و کرامت سید فشارکى را به وضوح نشان مى دهد چون ضمانت، دلیل بر اطلاع ایشان بر مسئله اى غیبى مى باشد.(۸۰)
آیه الله حاج شیخ مرتضى حائرى از سید صالح فاضل مرحوم آقاى حاج آقا حسن فرید اراکى ـ نوه حاج آقا محسن اراکى ـ نقل نموده است که والد شیخ مرتضى یعنى آیه الله حائرى در زمانى که در شهرستان اراک اقامت داشت، مرد فاضلى که از شاگردان سید محمد فشارکى بود به عزم زیارت مشهد مقدس یا منظورى دیگر، از عراق به ایران آمده بود و چون با حاج آقا مصطفى اراکى سابقه دوستى داشت بهاراک آمد. این فرد ماجرا ذیل را نقل کرده است:
آیه الله محمد فشارکى در یک مسأله اى زیاد فکر مى کند و با شخصى چون آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى که اهل دقت نظر بوده، بحث مى نماید و بالاخره حل نمى شود و مشکل به حال خود باقى مى ماند. آیه الله فشارکى به بیابان سامرّا مى رود و در حفره اى که به دلیل سیلاب ایجاد شده بود، مى نشیند که کسى از دور ایشان را ندیده و اغیار مزاحمتى برایشان پدید نیاورند. و مشغول تفکر در آن مسأله مى شود، ناگهان مشاهده مى کند مردى به قیافه و با لباس عرب ها در مقابلش ایستاده است و به ایشان مى گوید: در چه موضوعى فکر مى کنى؟ ایشان با حالت ناراحتى از وجود شخصى که با پیچ و خم هاى علمى تناسبى ندارد و یک عرب عادى است، مى گوید: در فلان مسأله فکر مى کنم. آنگاه آن مرد مى فرماید: آیا چنین فکر نمى کنى و چنان اشکال نمى کنى، پس از آن چنین جواب نمى دهى! و تمامى پیچ و خم ها را توضیح مى دهد تا مى رسد به همان مشکلى که سید فشارکى در آن درمانده بود و مى افزاید: عیب آن چنین است، یا آن که منشأ اشکال این است. و معضل مزبور براى سید حل شده تلقى مى گردد و در همین حال آن شخص ـ که یا خود وجود محترم ولى الله الاعظم(علیه السلام) یا یکى از اصحاب و یاران آن بزرگوار بوده ـ از نظر سید ناپدید مى گردد.
حاج شیخ مرتضى حائرى اضافه مى کند نام ناقل این ماجرا همان آقاى حاج شیخ محمدرضا قدریجانى بوده است.(۸۱)
آیه الله اراکى از استاد خود، مرحوم آیه الله حائرى نقل نموده اند: سید فشارکى بعد از این که حاج میرزا حسن شیرازى رحلت نمود و دیگر ایشان ریاستى را قبول نکرد و در منزل نشست، وضع مالى خوبى نداشت و مردم هم ایشان را نمى شناختند. حتى نقل شده است بعد از این که ایشان رحلت کرد با این که استاد کلّ بودند، قرض زیادى داشتند.
آیه الله سید احمد زنجانى به نقل از آقا میرزا محمود ـ امام جمعه زنجان ـ از مرحوم آیه الله میرزا حسین نائینى گفته است که او فرمود: من بعد از رحلت استادم سید محمد فشارکى، خیلى مقید بودم که قروض آن مرحوم را ادا کنم یک مورد از دیون آن مرحوم تأخیر داشت و من از بابت آن بى نهایت ملول بودم. یک شب در رؤیایى راستین سید را مشاهده کردم که مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: «میرزا حسین! از بابت قرض من خیلى ناراحت شده اید. پول به قدر کفایت آن داخل فلان دستمال که در جعبه اى قرار دارد، گذاشته ام فردا خودت برو آن جعبه را بیرون آور و وجه موجود در آن را صرف قرض کن.»
میرزاى نائینى فرمود: فرداى آن روز به همان علامت که در خواب استادم نشان داده بود، جعبه را یافتم و وجهى را که به اندازه مقدار قرض بود برداشته و تحویل فرد مورد نظر دادم و راحت شدم.(۸۲)
نگارش و پژوهش
آیه الله سید محمد فشارکى از کثرت تقوا، مجتهدى بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهى مى کردند، نمى پذیرفت. از شبهه ریا خود را برحذر مى داشت و مى گفت: نگارش کتاب و رساله و حاشیه نویسى بر آثار علما، منجر به اظهار وجود مى شود. و از همین شهرت اجتماعى مشروع هم نفرت داشت.(۸۳)
با این حال، مقدارى یادداشت و رساله هایى مختصر از وى به یادگار مانده است که مشخصات آن ها به شرح ذیل است:
۱٫ رساله الخلل: آیه الله حائرى نقل کرده بودند: نسخه اى مخطوط از این اثر در اختیار این جانب است که به خط خود مرحوم فشارکى مى باشد ظاهراً این رساله بعدها در اختیار فرزند ایشان آیه الله شیخ مرتضى حائرى قرار گرفت.
شخصى از آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى خواست که این رساله را به طبع برسانند و چاپ کنند، ایشان به صراحت فرمودند:
نه، چون کسى که چیزى مى نویسد گاهى براى باقى ماندن و یادگار مى نویسد و گاهى سردستى یادداشت مى کند و کتاب آیه الله فشارکى حالت دوم را دارد. ایشان آن را براى استفاده دیگران و طبع و نشر ننوشته و احتمال دارد از طبع آن رضایت نداشته باشد. البته مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در کتاب درر الاصول خود در باب توجه، به اندازه نصف صفحه، مطلبى دقیق و موشکافانه از کتاب خلل استادشان نقل کرده اند.(۸۴)
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى این رساله را در کتاب الذریعه معرفى کرده و خاطرنشان ساخته است: اثر مذکور، حاوى فروع مهم و شامل مطلب مشکلى است و غالباً تقریر بحث استادِ آیه الله فشارکى یعنى آیه الله میرزاى شیرازى است که در سامرا توسط سید فشارکى انجام گرفته است و نگارنده از روى نسخه اى که در اختیار شاگرد مصنف یعنى آیه الله حائرى بود، یک نسخه براى خود رونویس کردم.(۸۵)
۲ ـ دماء ثلاثه: نسخه مخطوطى از این رساله در اختیار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى بوده است که شخصى در نجف به عنوان امانت از وى مى گیرد. چنان که خودشان گفته اند این رساله نفیس از دست رفت و آن شخصى که به طور موقت تحویل گرفته بود، آن را باز نگردانید. مرحوم معلّم حبیب آبادى این رساله را جزو آثار آیه الله فشارکى معرفى کرده است.(۸۶)
۳ ـ رساله اصاله البرائه: اثرى است در فائده اصاله البرائه و مقدماتى درباره حکم و اقسام واقعى و ظاهرى آن دارد. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را به خطّ آیه الله فشارکى نزد نواده اش سید محمدهادى، فرزند سید عباس طباطبایى (فرزند مصنف) دیده است که شاگردانش و بخصوص آیه الله حائرى آن را استنساخ کرده اند.(۸۷)
۴ ـ الاغسال: رساله اى است در انواع غُسل که شیخ اقا بزرگ تهرانى نسخه آن را به خطّ مؤلّف نزد خانواده اش همراه با سایر تألیفات آیه الله فشارکى مشاهده کرده است.(۸۸)
۵ ـ شرح اوائل البرائه (رساله برائت) شیخ مرتضى انصارى: این رساله را سید مصلح الدین مهدوى و معلّم حبیب آبادى در زمره آثار آیه الله فشارکى ذکر کرده اند.(۸۹)
۶ ـ الفروع المحمّدیه: حاوى مباحثى در فقه استدلالى همراه با موشکافى ها و دقت هاى علمى و ابتکارات مؤلف.(۹۰)
۷ ـ الخیارات: سید محمد فشارکى مباحث این کتاب را با خیار المجلس شروع کرده و با خیار غبن به پایان رسانیده است. سید هادى فرزند سید عباس فشارکى (نواده اش) نسخه اى از آن را در اختیار داشته است.(۹۱)
فرزندان
از آیه الله فشارکى چهار فرزند پسر باقى ماند که وارث علم، معرفت و فضیلت پدر شدند:
۱ ـ سید محمدباقر طباطبایى: وى جوانى خوش خلق و نیکو روش بود نامبرده به افتخار دامادى آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى درآمد اما در حدود ۳۶ یا ۳۷ سالگى و در سال ۱۳۳۸ق. به سراى باقى شتافت.(۹۲)
۲ ـ حاج سید عباس طباطبایى: وى در سامرا دیده به جهان گشود و در سنین کودکى پدرى پارسا و فاضل را از دست داد. مقدمات و نیز سطح علوم دینى را از محضر مراجع و استادان وقت آموخت تا به درجاتى عالى از علم و کمال ارتقا یافت و سپس به تهران عزیمت نمود و در مدرسه خان مروى به انجام وظایف دینى و فرهنگى و تبلیغى پرداخت. نامبرده داماد آیه الله میرزا محمدحسن آشتیانى و شوهر خواهر حکیم عارف آیه الله میرزا احمد آشتیانى مى باشد. وى پس از سالیان متمادى تدریس، تعلیم و هدایت مردم در اول ربیع الاول ۱۴۰۰ ق. دعوت حق را لبیک گفت، پیکرش با تشییع شایانى به بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)حمل گردید و در مقبره میرزا محمدحسن آشتیانى دفن شد.(۹۳) پس از وى فرزندش سید محمدهادى طباطبایى در همان مسجدى که پدرش مشغول تبلیغ و نشر حقایق اسلام بود (مسجد خازن الملک)، اقامه جماعت مى نمود.
۳ ـ سید على اکبر طباطبایى: وى نیز متولد سامرا است که سنین خردسالى از نعمت پدرى دانشمند و مهربان محروم و از الطاف آیه الله حائرى در کودکى برخوردار شد. نامبرده هم به تهران مهاجرت کرد و در محل سرتخت بربرى هاى تهران سکونت اختیار کرد و به فعالیت هاى آموزشى و تبلیغى مشغول بود. وى به افتخار دامادى آیه الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى درآمد. پس از ارتحال سید على اکبر، جنازه اش به مشهد مقدس حمل شد و در جوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(علیه السلام)دفن گشت.(۹۴)
۴ ـ سید ابوطالب فشارکى که به غایت محبوب پدر بود.
بستگان
الف ـ سید حسین حائرى وى برادر زاده آیه الله سید محمد فشارکى است که در مشهد اقامت داشت. آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى گوید:در سفر دوم که به مشهد رفته بودم، در مدرسه سلیمان خان اقامت داشتم که نامبرده مرا به خانه خویش برد و نگذاشت که در مدرسه اقامت داشته باشم. در خانه ایشان بودم که به خواب رفتم و در عالم رؤیا از حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام)حاجتى خواسته بودم از خواب که بلند شدم، دیدم جواب آن به طریق اجمال، که موکول به اراده حق تعالى نموده بود، به دیوار نوشته شده است پس از دیدن، محو گردید.(۹۵)
شیخ مرتضى حائرى در معرفى وى مى نویسد:مردى صالح و فقیه روشن ضمیرى بود و در اواخر عمر از کرمانشاه ـ که مرکز فعالیت تبلیغى ایشان بود ـ به مشهد مقدس مهاجرت نمود. نامبرده نسبت به این جانب به دلایلى لطف داشت. زیرا برادر زاده مرحوم استادِ والد بود، به امر مرحوم عمویش خدمت پدرم مقدارى از معالم را خوانده بود و نسبت به والدم اشتیاق و علاقه اى وافر داشت. و سیدى باصفا، شیرین و دوست داشتنى بود. وى در مشهد دار فانى را وداع گفت و در یکى از ابنیه رواق پایین پاى حضرت امام رضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد.(۹۶)
ب ـ آیه الله حاج سید ابراهیم طباطبایى مجتهد اصفهانى وى پسر عموى آیه الله سید محمد فشارکى است. دخترش «سیده زهرا» به عقد ازدواج آیه الله شیخ على علامه حائرى در آمد که حاصل این پیوند پاک، فرزند فاضلى به نام آیه الله علامه شیخ جلال الدین حائرى است.(۹۷)
بیمارى و رحلت
آیه الله فشارکى در اواخر عمر زخمى در دستش پیدا شد که عوارض ناشى از عفونت آن، وى را بر بستر بیمارى افکند به نحوى که از درس و بحث و تلاش هاى علمى باز ماند و کاملاً خانه نشین گردید و این روند چند ماهى استمرار داشت.
در این مدت عده اى از شاگردان این فقیه فرزانه به پرستارى نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آن جا که برایشان امکان داشت، مراقبت هاى لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارت بار، حضرت آیه الله حائرى به مدت شش ماه براى آیه الله فشارکى پرستارى مى نمود و چنان چه خودش گفته است بدین عمل افتخار مى نمود و بنابر آنچه فرزندش حاج شیخ مرتضى حائرى نقل کرده، توفیقاتى که در زندگى آیه الله حائرى نصیب وى گردید و در پرتو آنها توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتى است که به استادش مرحوم فشارکى ارائه نموده است.
همچنین با توجه به این که آیه الله فشارکى از نظر اقتصادى مشکلاتى داشت، عده اى از تربیت یافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونه اى عمل کنند که خانواده اش رنج و زجر ناشى از محرومیت اقتصادى و بیمارى آیه الله فشارکى را کمتر حس کنند.
سرانجام آن مجتهد وارسته در سوم ذیقعده ۱۳۱۶ ق. اسفند (۱۲۷۷ هـ. ش.) در نجف به سوى سراى باقى شتافت. پیکر پاکش پس از تشییعى باشکوه از سوى مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکى از حجره هاى صحن مقدس علوى ـ در طرف چپ آن که داخل مى شود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکى را سپرى مى کردند.
گلشن ابرارج۵
۱٫ آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، ج ۱، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۰، تطوّر حکومت در ایران بعد از اسلام، محیط طباطبایى، ص ۱۴۱ و ۱۴۲، جرعههاى جانبخش، از نگارنده، ص ۳۵٫
۲٫ مکارم الآثار، معلم حبیبآبادى، ج ۴، ص ۱۴۳۶٫
۳٫ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدى، ص۳۴۹٫
۴٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۸، میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص ۱۸۵٫
۵٫ علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، م. جرفادقانى، ص ۲۸۲٫
۶٫ مصاحبه با آیهالله اراکى، حوزه، ش ۱۲، ص ۳۷٫
۷٫ یادنامه آیهالله العظمى اراکى، آیهالله رضا استادى، ص ۵ ـ ۶٫
۸٫ میرزاى شیرازى، ص ۱۸۵٫
۹٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۹٫
۱۰٫ فوائد الرضویه، ص ۵۹۴٫
۱۱٫ خورشید حوزههاى علمیه، محمدى اشتهاردى، ص ۳۴، سِرّ دلبران، مرتضى حائرى، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۰٫
۱۲٫ تذکره القبور، ص ۱۶۵٫
۱۳٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳٫
۱۴٫ البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود این که صاحب گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکى به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.
۱۵٫ گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۸۳ و کتاب سر دلبران، ص ۳۹٫
۱۶٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۰۰ و ۳۱٫
۱۷٫ سرّ دلبران، ص ۱۰ ـ ۱۰۴، خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۴٫
۱۸٫ فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص ۱۸۳٫
۱۹٫ سر دلبران، ص ۱۲۲٫
۲۰٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳۷٫
۲۱٫ دیدار با ابرار، ج ۴۶، ص ۳۱ و ۳۲٫
۲۲٫ نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۱۱۵۸٫
۲۳٫ مجله نور علم، ش ۱۱، ص ۱۰۶ و ۱۱۱٫
۲۴٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۲ و ۳۷٫
۲۵٫ آیهالله مؤسس، على کریمى جهرمى، ص ۱۱۸٫
۲۶٫ سِرّ دلبران، ص ۱۱۸ و ۱۱۹٫
۲۷٫ مجله نور علم، شماره ۱۱، ص ۱۱۱٫
۲۸٫ آیه الله مؤسس، ص ۴۲٫
۲۹٫ پا به پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج ۴، ص ۹۶٫
۳۰٫ مجله حوزه، ش ۱۲، ص ۳۴٫
۳۱٫ یادنامه آیهالله اراکى، ص ۳۲۷٫
۳۲٫ آیه الله مؤسس، ص ۹۹٫
۳۳٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۱۶۵٫
۳۴٫ آیه الله مؤسس، ص ۴۳٫
۳۵٫ همان، ص ۴۰٫
۳۶٫ شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص ۳۳٫
۳۷٫ مدرس نابغه ملى ایران، ص ۳۶٫
۳۸٫ مدرس مجاهدى شکستناپذیر، ص ۲۷٫
۳۹٫ فرازهاى فروزان، ص ۱۶۵٫
۴۰٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳۶٫
۴۱٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوى، ج ۲، ص ۴۴۰ ـ ۴۴۱٫
۴۲٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹٫
۴۳٫ جرعههاى جانبخش، ص ۷۴ و ۷۵٫
۴۴٫ تذکره القبور، ص ۱۶۶٫
۴۵٫ مجله حوزه، شمازه ۷۶ و ۷۷، ص ۷۳٫
۴۶٫ شمس الفقهاء، داود نعیمى، ص ۵۵٫
۴۷٫ نشان از بىنشانها، على مقدادى، ص ۱۷٫
۴۸٫ پیام انقلاب، ش ۸۶، ص ۴۶٫
۴۹٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان…، ج ۲، ص ۳۵۱٫
۵۰٫ پیام انقلاب، شماره ۱۲۸، ص ۱۴٫
۵۱٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۳۱۸٫
۵۲٫ گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۶۲٫
۵۳٫ آیینه دانشوران، ص ۳۳۱٫
۵۴٫ یادنامه آیهالله اراکى، ص ۷۲ ـ ۷۱٫
۵۵٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۸٫
۵۶٫ فوائد الرضویه، ص ۵۹۴٫
۵۷٫ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۴۲٫
۵۸٫ یادنامه شهید قدوسى، ص ۲۰۳٫
۵۹٫ آینه دانشوران، ص ۳۴۹٫
۶۰٫ تذکره القبور، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۵٫
۶۱٫ احسن الودیعه، ج ۲، ص ۹۵٫
۶۲٫ سر دلبران، ص ۱۱۸ و ۱۱۹، آیهالله مؤسس، ص ۴۱،.
۶۳٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫
۶۴٫ ن.ک سر دلبران، ص ۱۰۴٫
۶۵٫ همان، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۰٫
۶۶٫ یادنامه آیه الله اراکى، ص ۶۳۶٫
۶۷٫ فوائد الرضویه، ج ۲، ص ۵۹۴٫
۶۸٫ بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمى، ص ۱۲۶٫
۶۹٫ سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص ۱۴۱٫
۷۰٫ سوره قصص. آیه ۸۱٫
۷۱٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫
۷۲٫مردگانباماسخنمىگویند،محمدرضارضوى،ص۳۰٫
۷۳٫ فقهاى نامدار شیعه، ص ۳۸۲٫
۷۴٫ الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۲۹۳٫
۷۵٫ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۰۷٫
۷۶٫ همان، ص ۱۰۸٫
۷۷٫ سر دلبران، ص ۱۲۰ ـ ۱۱۹٫
۷۸٫ الغدیر، علامه امینى، ج ۸، ص ۲۹۱٫
۷۹٫ البته این کرامت را به میرزاى دوم هم نسبت دادهاند.
۸۰٫ سِرّ دلبران، ص ۹۰ ـ ۸۹، الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۵۴ ـ ۵۳، یادنامه آیهالله اراکى، ص ۶۰۱٫
۸۱٫ یادنامه آیه الله اراکى، ص ۶۲۹، سر دلبران، ص۹۳ـ۹۱
۸۲٫ الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۱۰۸ خورشید حوزه هاى علمیه، ص ۳۵٫
۸۳٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫
۸۴٫ آیهالله مؤسس، ص ۴۵ ـ ۴۴٫
۸۵٫ الذریعه، ج ۷، ص ۲۵۰٫
۸۶٫ آیهالله مؤسس، ص ۴۳ و مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷٫
۸۷٫ االذریعه، ج ۲، ص ۱۱۵٫
۸۸٫ همان، ص ۲۵۲٫
۸۹٫ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۵۶۶٫
۹۰٫ احسن الودیعه، ج ۲، ص ۹۷٫
۹۱٫ الذریعه، ج ۷، ص ۲۸۰٫
۹۲٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫
۹۳٫ اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص ۱۸۴ چهل مقاله، آیه الله رضا استادى، ص۶۱۳ـ۶۱۲٫
۹۴٫ اختران فروزان رى و تهران، ص ۱۸۴ و مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷٫
۹۵٫ آیه الله مؤسس، ص ۱۵۸٫
۹۶٫ سر دلبران، ص ۹۸٫
۹۷٫آشنایى بافرزانگانِ بابل،عبدالرحمن باقرزاده،ص۲۹۹٫