بهبهانی ، آقامحمدباقر ، مشهور به «وحید بهبهانی » و مقلب به «آقا»، فقیه ، اصولی و مؤلف امامی قرن دوازدهم . در اصفهان میان سالهای ۱۱۱۶، ۱۱۱۷ یا ۱۱۱۸ متولد شد. مادّه تاریخی که درباره تولدش گفته شده سال ۱۱۱۸ را اثبات می کند (علیاری ، ج ۶، ص ۵۷۲)، لیکن نواده او در مرآت الاحوال (ج ۱، ص ۱۴۷) سال ۱۱۱۷ را ثبت کرده است .
پدرش ، مولی ‘ محمد اکمل اصفهانی ، از شاگردان علامه مجلسی بوده (قمی ، ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، ج ۲، ص ۹۷) و از حال و مقام وی چندان اطلاعی در دست نیست جز اینکه وحید بهبهانی در اجازه خود به بحرالعلوم ، او را با عناوین «الاعلم الافضل الاکمل استاد الاساتید الفضلاء…» ستوده است (نوری ، ج ۳، ص ۳۸۴؛ زنوزی ، گ ۶۹ـ۷۰). مادر وحید بهبهانی ، دختر آقانورالدین بن ملاّ صالح مازندرانی بوده است و چون همسر ملاّ صالح مازندرانی ، آمنه بیگم ، دختر ملاّ محمدتقی مجلسی و خواهر ملاّ محمّدباقر مجلسی بوده ، وحید در نوشته های خود از مجلسی اول و ملاّ صالح با عنوان جدّ و از مجلسی دوم با عنوان دایی (خان ) یاد می کند (محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۰۴، ص ۶۴؛ همو، ۱۴۱۶، ص ۲۸، ۱۹۶؛ قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۴۰۸). اگرچه برخی نسبِ وحید را به شیخ مفید (متوفی ۴۱۳) رسانده اند (امین ، ج ۳، ص ۱۳۶)، بر پایه مطلبی که از سردار کابلی نقل شده ، این انتساب ساختگی است (سمیعی ، ص ۶۶ـ۷۳) و در آثار وحید و فرزندان او نیز هیچ اشاره ای به آن دیده نمی شود.
وحید بهبهانی دوران کودکی و نوجوانی را در اصفهان گذرانید و علوم عقلی را نخست نزد پدرش آموخت (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۷) و به گفته زنوزی (همانجا) جامع حدیث کافی را نیز نزد وی خواند و از او اجازه روایت گرفت (نوری ، همانجا). در پی مرگ پدر و آشفتگی اوضاع اصفهان بر اثر هجوم و تسلط محمود افغان در ۱۱۳۵، برای همیشه از اصفهان خارج و راهی عراق شد و در محضر پدر همسرش ، سید محمد طباطبایی بروجردی ، به تحصیل علوم عقلی پرداخت ؛ سپس در نجف از محضر استادانی چون سید صدرالدّین قمی همدانی ، شارح وافیه الاصول ، بهره برد (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۷ـ۱۴۹؛ دوانی ، ص ۱۱۲). صدرالدین از علمای بزرگ عصر خود و جامع معقول و منقول بود و پس از تسلط محمود افغان بر ایران به نجف اشرف عزیمت کرده بود (جزایری ، ص ۹۸ـ۹۹؛ قمی ،۱۳۵۷ـ۱۳۵۸، ج ۲، ص ۳۵۷ـ۳۷۶؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۱۲۲ـ۱۲۳). به گفته نواده وحید بهبهانی ، آقااحمد (ج ۱، ص ۱۴۸) وی به طریقه اخباریه متمایل بوده است ، ازینرو شاگردش وحید نیز در اوایل تحصیل به آن طریقه گرایید، سپس از آن فاصله گرفت و روش اجتهاد را پسندید (رجوع کنید به ادامه مقاله ، بخش وحید و اخباریه ). وحید پس از تکمیل تحصیل در عراق ، راهی بهبهان شد و به گفته آقااحمد (همانجا) زیاده از سی سال در آن شهر سکونت کرد و ازینرو به بهبهانی اشتهار یافت . تاریخ رفتن او به بهبهان و مدت اقامتش در این شهر دقیقاً معلوم نیست ، لیکن بر اساس قضیه ای که شاگردش زنوزی (همانجا) از او نقل می کند وی در زمانی که کریم خان زند بهبهان را محاصره کرد در آنجا می زیسته است . تاریخ این محاصره ۱۱۷۰ بوده است (نامی اصفهانی ، ص ۵۸؛ فسائی ، ج ۱، ص ۵۹۸). از سوی دیگر عبدالنبی قزوینی (ص ۷۵) در ۱۱۷۵ وحید را در کربلا ملاقات کرده است و از گفته وی برمی آید که در زمان این ملاقات ، مدتی از اقامت او در کربلا می گذشته است . بر اساس این شواهد احتمالاً او در حدود ۱۱۴۰ به بهبهان رفته و تا پس از ۱۱۷۰ در آنجا بوده است . دقیقاً معلوم نیست که چه انگیزه ای موجب عزیمت او به بهبهان شده ، اما احتمالاً مهمترین عامل ، موقعیت آرام بهبهان بوده است که پس از آشفتگی اوضاع اصفهان پناهگاه اهل علم گردیده بود؛ عامل احتمالی دیگر مقابله با مسلک اخباری بوده که در آن زمان عالم و مدافع بزرگ اخباری ، شیخ عبدالله سماهیجی * بحرینی (متوفی ۱۱۳۵) در بهبهان رونق داده بوده و پس از او شاگردش سیدعبدالله بلادی (متوفی ۱۱۶۵) آن را دنبال می کرده است (جزایری ، ص ۲۰۵ـ ۲۰۶؛ بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، ص ۹۳، ۹۸).
وحید پس از اقامتی طولانی و مقابله علمی پیگیر با روش اخباری در بهبهان به اتفاق جمعی از بستگان و عشایر محلی به کربلا رفت و در آنجا ساکن شد و در ۱۲۰۵ در همانجا از دنیا رفت (زنوزی ، همانجا؛ احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۸ـ ۱۴۹).
معاصران وحید بهبهانی و دانشمندان پس از وی با اوصاف و عناوینی همچون علامه زمان ، جامع علوم ، علامه ثانی ، محقّق ثالث ، او را ستوده اند. سیره نویسان بر این نکته تأکید کرده اند که عالمان پس از وی ، همگی از پرتو علوم او بهره مند و پرورش یافته مکتب وی اند، ازینرو او با عنوان «استاد الکلّ فی الکلّ» (استاد همگان در همه علوم ) شناخته شده است (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۷۷؛ تنکابنی ، ص ۱۹۸؛ زنوزی ، همانجا؛ جاپلقی بروجردی شفیعا، ص ۳۱؛ احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۶ـ۱۴۷).
برخی از مشاهیری که از محضر وحید بهبهانی بهره مند شدند عبارت اند از:
ملاّ مهدی نراقی (متوفی ۱۲۰۹)؛
سید محمد مهدی طباطبایی مشهور به بحرالعلوم (متوفی ۱۲۱۲)؛
ابوعلی مازندرانی حائری ، مؤلف منتهی المقال (متوفی ۱۲۱۵)؛
سید محمد جواد عاملی ، مؤلف مفتاح الکرامه (متوفی ۱۲۲۶)؛
شیخ جعفر نجفی ، کاشف الغطاء (متوفی ۱۲۲۸)؛
میرزاابوالقاسم قمی ، مؤلف قوانین الاصول (متوفی ۱۲۳۱)؛
میرسیدعلی طباطبایی ، خواهرزاده و داماد وحید، مؤلف ریاض المسائل (متوفی ۱۲۳۱)؛
شیخ اسدالله کاظمی ، مؤلف مَقابِس الانوار (متوفی ۱۲۳۴)؛
ملاّ احمد نراقی (متوفی ۱۲۴۵)؛
شیخ محمدتقی اصفهانی ، مؤلف هدایه المسترشدین (متوفی ۱۲۴۸)؛
حاج محمدابراهیم کلباسی اصفهانی (متوفی ۱۲۶۱)؛
و سیدمحمدحسن زنوزی خویی (متوفی ۱۲۴۶) مؤلف ریاض الجنّه (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۲، قسم ۱، ص ۱۷۲، قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۴۰۶؛ محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۱۵، مقدمه ، ص ۱۹ـ۲۰).
خاندان بهبهانی
وحید بهبهانی نه تنها خود در میان علمای امامیّه از جایگاهی ممتاز برخوردار است ، بلکه از میان فرزندان و نوادگان او نیز شخصیتهای بزرگی برخاسته اند و خاندان بهبهانی را به صورت یکی از بزرگترین خاندانهای علمی شیعه درآورده اند. اولین فرزند وحید به نام آقا محمد علی ، فقیهی مقتدر در کرمانشاه بوده است (رجوع کنید به بهبهانی * ، آقامحمدعلی ) که از فرزندان او نیز، آقا احمد معروف است (رجوع کنید به بهبهانی * ، آقااحمد). فرزند دیگر وحید، آقا عبدالحسین نام داشته و به گفته آقااحمد (ج ۱، ص ۱۶۸) اهل سلوک و ریاضت و مجاهده با نفس بوده ، همچنین در دوران مرجعیت پدرش امور مالی و بررسی استفتائات بر عهده او بوده است . وحید دختری نیز داشته که همسر میرسیدعلی طباطبایی * (صاحب ریاض ) بوده است و از فرزندان او سید محمد مجاهد * (متوفی ۱۲۴۲)، صاحب مناهل است که فتوای جهاد علیه روسیّه تزاری را در زمان فتحعلی شاه قاجار صادر کرد (برای اطلاع بیشتر از خاندان بهبهانی رجوع کنید به احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۲۸، ۱۷۹؛ دوانی ، ص ۲۵۶، ۲۷۲).
آثار.
تألیفاتی که در زمینه های مختلف علوم دینی از وحید بهبهانی بر جای مانده نشانه تبحّر و احاطه علمی او است .
تحقیقات فقهی او در شرح بر ابواب عبادات کتاب مفاتیح الشّرایع فیض کاشانی و در حواشی او بر مدارک الاحکام سید محمد عاملی نمایان است .
وی در علم رجال حدیث نیز تبحّر و تعمّق داشت و در تحقیقات رجالی اش که به صورت تعلیقه بر رجال استرآبادی ، منهج المقال ، نوشته است با سعه نظر کوشیده تا راویانی را که دلیل روشنی بر وثاقت آنان نیست به مدد قرائن توثیق کند و از این جهت مورد نقد رجال شناسان متأخّر قرار گرفته است (برای نمونه رجوع کنید به خوئی ، ج ۲، ص ۳۴۶، ج ۵، ص ۱۲۹، ۱۳۳، ج ۷، ص ۶۰، ج ۱۶، ص ۴۵ـ۴۶، ۱۷۱ـ۱۷۲).
از وحید بهبهانی ، ۱۱۹ رساله و کتاب برجای مانده که شماری از آنها چاپ شده است (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۸۰ـ۱۸۲؛ محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۱۵، مقدمه ، ص ۲۰ـ۲۶؛ برای آگاهی از آثار وحید بهبهانی در ردّ اخباریگری رجوع کنید به ادامه مقاله ).
وحید و اخباریه .
امتیار برجسته وحید در مواجهه با اخباریگری و پایه گذاریِ روشِ نوینِ اصولی در فقه امامیّه است . مسلک اخباریگری که قریب به دو قرن بر حوزه های علمی شیعه سایه افکنده بود توسط ملاّ محمد امین استرآبادی * (متوفی ۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶) به ظهور رسیده و سبب طرد اجتهادِ مبتنی بر علم اصول شده بود. اساس این مرام تأکید بر روایات و قطعی الصّدور بودن روایات کتابهای حدیثی ، خصوصاً کتابهای چهارگانه حدیث امامیه بود، تا آنجا که برخی از آنان استدلال به قرآن را نیز جز در موارد بدیهی ، روا نمی دانستند (استرآبادی ، جاهای متعدد؛ خوانساری ، ج ۱، ص ۱۲۷ـ۱۳۰ به نقل از مُنیه المُمارسین تألیف شیخ عبدالله سماهیجی ؛ بحرانی ، الحدائق الناضره ، ج ۱، مقدمه سوم ، ص ۲۶، ۶۵، مقدمه دوازدهم ، ص ۱۶۷، ۱۷۰؛ نیز رجوع کنید به اخباریه * ). بلاد عراق خصوصاً کربلا و نجف به حدّی تحت سیطره علمی اخباریان قرار گرفته بود که کتب فقهای اصولی متروک و مهجور مانده بود (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۸۷؛ خوانساری ، ج ۲، ص ۹۵). مبارزه وحید با اخباریگری از زمان توقّف طولانی او در بهبهان آغاز شد. بهبهان به سبب مهاجرت بسیاری از علمای بحرین مرکز فعالیّت پیروان نظریه اخباریگری شده بود و وحید در آنجا به تدریس ، اقامه جماعت و تصّدی امور دینی و از همه مهمتر به تألیف در جهت تبیین و نقد آرای اخباریان پرداخت (رجوع کنید به سطور پیش ).
وی کتاب الاجتهاد و الاخبار را که نوعی دفاعیّه از مسلک اجتهاد است ، در ۱۱۵۵ در بهبهان تألیف کرد و در آن مبانی اخباریگری را به باد انتقاد گرفت . وحید در این کتاب نمونه هایی از سخنان بی پایه اخباریان و نیز مباحثات خود را با آنها نقل (۱۴۱۶، ص ۵۰، ۶۶) و از برخورد توهین آمیز اخباریان با علمای دین بشدت انتقاد کرده است (همان ، ص ۲۱۶ـ۲۱۷). اقامت طولانی وحید در بهبهان ، آمد و شد اهل علم نزد او و تربیت شاگردان و تألیف آثار ارجمند، آوازه وی را به نجف و کربلا رساند. وحید در کربلا که آن زمان محل تجمّع اخباریان بود، چند روز به درس شیخ یوسف بحرانی (متوفی ۱۱۸۶)، سرآمد فقهای عصر و آخرین نماینده مسلک اخباریگری ، حاضر شد. سپس اعلام کرد که مایل است اندک زمانی به جای بحرانی درس بگوید و از وی خواست تا شاگردانش را به حضور در درس وی سفارش کند. بحرانی که اخباری معتدلی بود و به تعبیر خودش راه میانه ( الحدائق ، ج ۱، ص ۱۵) را برگزیده بود، خود به دسته بندی علمای شیعه به اخباری و اصولی و بدگویی از مجتهدان بزرگ شیعه انتقاد داشت . ازینرو مجلس درس خود را که بزرگترین حلقه درسی در آن زمان بود به وحید واگذار کرد و وحید ظرف سه روز با تبیین نظریّه اجتهاد و نقد نظریّات اخباریان ، نزدیک به دو سوم شاگردان بحرانی را از مرام اخباری رویگردان ساخت (مامقانی ، ج ۲، ص ۲۸۵ مکرّر).
وحید با بحرانی و علمای دیگر اخباری نیز به بحثهای طولانی پرداخت (قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۴۰۷) و با انتقاد علنی از اخباریگری و تحذیر شاگردان خود از پیوستن به حلقه های درسی آنان ، این مرام را از رونق انداخت . در این میان شیخ یوسف بحرانی با تقدیر از مقام علمی و فراهم آوردن نفوذ اجتماعیِ وحید، به شکل غیر مستقیم کمک شایانی در سست کردن پایه های اخباریگری و رشد مکتب اجتهاد نمود (رجوع کنید به بحرانی * ، یوسف بن احمد).
وحید بیش از سی سال در کربلا ماند و سرانجام موفق شد تا جریان اخباریگری را کنار زده ، حوزه اجتهادی خود را بر پا کند. پس از الاجتهاد و الاخبار مهمترین اثر وحید در ردّ اخباریان الفوائد الحائریّه است . نگارش کتاب اخیر در دو مرحله انجام شد: مرحله اول در ۱۱۸۰ نوشته شد و شامل ۳۵ مطلب با عنوان فائده بود که به الفوائد الحایریّه القدیمه مشهور است . وحید مرحله دوم را در سالهای پایانی قرن دوازدهم تألیف کرد که به الفوائد الجدیده یا مُلحقات معروف است . محمد حسن بن معصوم قزوینی (متوفی ۱۲۴۰) یکی از شاگردان وحید، مجموعه ای از دو بخش را در هشتاد فائده تلخیص کرد و آن را الفوائد السنیّه نامید و خود شرحی به نام تنقیح المقاصد بر آن نوشت (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۳۳۰ـ۳۳۱).
به نظر وحید در آثار اصولی اش ، بر خلاف قول استرآبادی و پیروان او، استنباط و اجتهاد در عصر امامان رایج بود و به همین دلیل در آن روزگار نیز اصول فقه وجود داشت و کار مجتهدان اصولی ، تنها گسترش و تعمیق مباحث و تدوین دانش اصول بود. ازینرو قول استرآبادی که آغاز اجتهاد و اصول فقه را به ابن جنید و ابن ابی عقیل و پس از آن دو به شیخ مفید و سپس به علاّ مه حلّی (متوفی ۷۲۶) نسبت داده ، اشتباه است (محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۱۶، ص ۹۹ـ۱۰۰). برای نمونه ، نقل دو حکم متعارض از یک امام و روش حلّ تعارض ، از آن امام یا امامان بعدی مقوله ای اصولی است . بحث حجیّت خبر واحد یا حجیّت ظواهر قرآنی نیز در عصر امامان مطرح بوده است (همان ، ص ۱۰۰؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۲۳۶، ۲۸۳ـ۲۸۴). از آن مهمتر، به کارگیری برخی روشهای اجتهادی چون قیاس از سوی فقهای اهل سنّت ـ که پیروان امامان نیز گاهی نادانسته آنها را می پذیرفتند ـ و این که امامان در شرایطی ناگزیر آن روشها را نفی می کردند همه مربوط به مباحث اصولی است . وحید در آغاز الاجتهاد و الاخبار (۱۴۱۶، ص ۶ـ۷) اشاره می کند که فرد مسلمان ناگزیر از پایبندی به تکالیف دینی است و از آنجا که این تکالیف توقیفی است ، باید درصدد جستجو و شناخت تکالیف برآمد. در فصل دوم کتاب به حجیّت قول مجتهد پرداخته و قول اخباریان را که هر کس می تواند با رجوع به کتب حدیث وظیفه شرعی خود را به دست آورد، ابطال می کند. استرآبادی برای قول مجتهدان هیچگونه حجیتّی قائل نبود و فقط کسانی را فقیه می دانست که با تأمّل و فحص در احادیث توانسته اند احکام را مطابق با احادیث به دیگران اطلاع دهند، در حالی که در نظریّه اجتهاد قولِ فقیه حجیّت دارد و مکلّفان با عمل به آن وظیفه شرعی خود را به جای می آورند. وحید با ذکر دلایل و مثالهای فراوان از پیامدِ نظر اخباریان در نفی اجتهاد و تقلید سخن گفت و آشفتگی و هرج و مرج ناشی از کنار گذاشتن تقلید را آشکار کرد (همان ، ص ۵۰، ۵۲، ۵۵، ۵۷).
وی اشاره می کند که امامان در بیان احکام از روش تدریج استفاده کرده اند و خصوصاً با توجه به محدودیتهای سیاسی و اجتماعی نتوانسته اند همه «احکام واقعی » را به همگان بگویند. گذشته از این همه آنچه با توجه به تناسب ظرفیت علمی شاگردان ، به آنان گفته اند به ما نرسیده است . از سوی دیگر حوادث تاریخی و از بین رفتن دفاتر و یادداشتهای اصحاب و در بسیاری از موارد نقل از حافظه نشان می دهد که بسیاری از احادیث به دست تدوین کنندگانِ جوامع حدیثی نرسیده یا از سوی آنان به دلایل گوناگون نقل نشده است و چه بسا بسیاری از اصول استنباط حکم ، در اخبار مفقوده وجود داشته است . همچنین گذشت زمان و پیدایش مباحث و پرسشهای جدید نیاز واقعی به اجتهاد و اصول فقه را آشکارتر می کند و فقها ناگزیر از کشف مبانی و اصول استنباط احکام می باشند (همان ، ص ۱۰۱، ۱۰۳). رأی دیگر وحید در مقابل اخباریان ، ردّ ادعای قطعی الصّدور بودن احادیث بود. وی ضمن تقدیر از مؤلفانِ آثار و بیانِ اعتبار آنها، بر ظنّی الصّدور بودن روایاتشان تأکید کرد، اهمیت پژوهشهای رجالی و حدیث شناسی را یادآور شد و ادعای علم آفرین بودن مجموعه روایات را گزاف دانست (همان ، ص ۱۱۲، ۱۱۸ـ۱۸۹، ۱۹۳ـ۱۹۴؛ نیز رجوع کنید به همو، ۱۴۱۵، ص ۱۲۲).
همچنین این ادّعای اخباریان را که در شرع از عمل به ظن منع شده و از قول مجتهدان تنها می توان به ظن رسید در حالی که با رجوع به اخبار می توان علم به احکام پیدا کرد نقد کرد و توضیح داد که مجتهدان دلایل قطعی بر درستی عمل به ظنون معتبر را ارائه کرده اند و با مراجعه به اخبار هیچکس به قطعیّت نرسیده و با تتبّع و تأمّل بیشتر امکان تغییر رأی وجود دارد. گذشته از این ، ما یقین نداریم که همه احکام واقعی و مورد نیاز مکلّفین در جوامع حدیثی وجود داشته باشد (۱۴۱۶، ص ۳۶، ۴۱، ۲۱۷ـ ۲۱۸؛ نیز رجوع کنید به همو، ۱۴۱۵، ص ۱۱۹ـ۱۲۱، ۱۲۴ـ۱۲۵، ۱۳۵ـ۱۴۰). وحید در تبیین جدیدی که از روش اجتهاد عرضه کرد، دو اصطلاح «دلیل اجتهادی » و «دلیل فقاهتی » را ابداع نمود. منظور او از دلیل اجتهادی ، داده هایی است که در قرآن و حدیث عرضه شده و مجتهد از پژوهش در آنها به حکم ظنّی دست می یابد. مقصودش از دلیل فقاهتی مواردی است که حکم آنها مستقیماً از منابع استنباط به دست نیامده و فقیه با به کارگیری اصول فقه مانند اصل برائت و استصحاب و تخییر درباره آنها روش عملی پیشنهاد می کند. اصطلاح اخیر را وحید از واژه «فُقَهایی » در شرح زبده الاصولِ جدّ خود ملاّ صالح مازندرانی برگرفته بود که به رغم نادرستی از نظر قواعد صرفی (درست آن فقاهی است ) عیناً به آثار متأخّر مانند فرائد الاصولِ شیخ انصاری (متوفی ۱۲۸۱) و قوانین الاصولِ میرزای قمی (متوفی ۱۲۳۱) راه یافت و به احترام او به همان صورت به کار رفت . موفقیت وحید در براندازی مکتب اخباری به حدّی بود که فقهای پس از او در آثار اصولی خود نیاز چندانی به بازگویی و نقد آرای اخباریان نیافتند و حداکثر به نقل قول اخباریان از جنبه تاریخی بسنده کردند (برای نمونه رجوع کنید به انصاری ، ص ۱۹۱).
منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۲: الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) محمد امین بن محمد شریف استرآبادی ، الفوائدالمدینه ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۴) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) مرتضی بن محمد امین انصاری ، فرائدالاصول ، چاپ سنگی قم ۱۳۷۴؛
(۶) یوسف بن احمد بحرانی ، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره ، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش ؛
(۷) همو، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۸) احمد بهبهانی ، مرآت الاحوال جهان نما: سفرنامه ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۹) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی ، الرسائل الاصولیه ، «رساله الاجتهاد والاخبار»، قم ۱۴۱۶؛
(۱۰) همو، الفوائد الحائریه ، قم ۱۴۱۵؛
(۱۱) همو، فوائد الوحید البهبهانی ، در علی بن حسین خاقانی ، رجال الخاقانی ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ۱۴۰۴؛
(۱۲) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۳) محمد شفیع بن علی اکبر جاپلقی بروجردی شفیعا، روضه البهیه فی طرق الشفیعیه ، چاپ سنگی ، تهران ۱۲۸۰؛
(۱۴) عبدالله بن نورالدین جزایری ، الاجازه الکبیره ، چاپ محمد سمامی حائری ، قم ۱۴۰۹؛
(۱۵) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۶) ابوالقاسم خوئی ، معجم رجال الحدیث ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۷) چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۸) علی دوانی ، آقامحمدباقر بن محمد اکمل اصفهانی معروف به وحید بهبهانی ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۱۹) محمد حسن بن عبدالرسول زنوزی ، ریاض الجنه ، نسخه خطی کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، ش ۷۷۲۳؛
(۲۰) کیوان سمیعی ، زندگانی سردار کابلی مشتمل بر حوادث افغانستان در قرن نوزدهم میلادی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۱) علی علیاری ، بهجه الا´مال فی شرح زبده المقال ، ج ۶، چاپ جعفر حائری ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛حسن بن حسن فسائی ، فارسنامه ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران
(۲۲) ۱۳۶۷ ش ؛
(۲۳) عبدالنبی بن محمد تقی قزوینی ، تتمیم امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۷؛
(۲۴) عباس قمی ، فوائد الرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۲۵) همو، کتاب الکنی و الالقاب ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۲۶) محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری ، منتهی المقال فی احوال الرجال ، قم ۱۴۱۶؛
(۲۷) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۲۸) محمد صادق نامی اصفهانی ، تاریخ گیتی گشا ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۹) حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۸ـ۱۳۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳٫
دانشنامه جهان اسلام جلد ۴