علما قرن سومعلما-طعلمای قرن دوم

زندگینامه محمدبن جریر طبرى

روش تفسیر قرآن به منقولات : ازمفسر محقق محمدبن جریر طبرى

پیدایش مقام علمى طبرى مـنابعى که به شرح حال پیشواى مفسران , محمد بن جریر طبرى پرداخته اند تاریخ ولادت او را در اواخـر سـال ۲۲۴ یا آغاز ۲۲۵ ذکر کرده اند و محل ولادت او, شهر آمل , مرکزاستان طبرستان بوده است .

هر چند نسبت دادن خصوصیات فرد به ویژگیهاى محیط ماده و طبیعى او, کارى منطقى به نظر نمى آید, لکن واقعیت ملموس ما را بر آن مى دارد که نمونه هایى از ویژگیهاى طبیعى سرزمینى را کـه طـبـرى در آن , رشـد یـافته و خود, آن را بیان کرده , پیدا کنیم , چنان که در آینده آن را شرح خواهیم داد.

تـاریـخ نویسان جغرافیدان مى گویند: علت نامگذارى سرزمین طبرستان [تبرستان ] این است که سرزمینى کوهستانى و چشمه سار بوده و مردمى جنگجو داشته و سلاح دستى آنان غالبا طبر [تبر] بـوده اسـت و سـرزمینى که چنین وضعیتى داشته باشد, ناگزیر مردمش سخت کوش و صبورند, یعنى حالات روحى شان هم مانند ظاهر مادى آنان است .

چـنـیـن بـر مى آید که مردم این سرزمین , پیروان سر سخت اهل بیت (ع ) بوده اند و این موضوع را بسیارى از جغرافیدانان عرب نقل کرده اند, لکن ما در این جا به ذکر داستانى که قهرمان آن طبرى بوده و یکى از شاگردانش نقل کرده قناعت مى کنیم : عـبـدالـعزیز پسر محمد طبرى گوید: گروهى از دوستان ما به من خبر دادند که روزى ,پیرمرد مـسـنـى را دیـدنـد که پیش طبرى آمد.

او به احترام وى تمام قد بلند شد و او را گرامى داشت و سپس گفت : ایـن مـرد به خاطر من , کار سختى را متحمل شده که حق بسیارى به گردن من پیدا کرده است : مـن وقـتى وارد سرزمین طبرستان شدم که در آن سرزمین , سب و لعن ابوبکر و عمررواج داشت .

[اهل سنت ] از من خواستند که فضایل آنها را بیان کنم .من این کار را انجام دادم , اما حاکم آن جا از این عمل ناخشنود شد و به جستجوى من پرداخت .
این شیخ که از قضیه آگاه شده بود به من خبر داد که تو را مى جویند, من پنهانى از شهر گریختم .وشیخ به دست حاکم افتاد و به خاطر من هزار ضربه شلاق بر او زدند.

اگـر شـرح حـال بسیارى از بزرگان ما را اساطیر و داستانهاى افسانه اى در برگرفته بدان سبب اسـت کـه اغـلب این داستانها مفهومى را داراست که از شخص مورد نظر انتظارمى رود و هر چند داستانهایى خیالى است , اما از یک واقعیت حکایت مى کند.

روایتى که درباره طبرى , دورانى که هنوز در شکم مادر بوده , از زبان خودش چنین نقل شده است : پدرم در باره من خواب دیده بود که من پیش روى رسول خدا ایستاده ام درحالى که فلاخنى پر از سـنـگ در دسـت دارم و جلو روى آن حضرت تیراندازى مى کنم وچون خواب خود را براى مفسر نـقـل کـرد, او گـفـت : این پسر تو, وقتى که بزرگ شود جزءعلماى دین و مدافعان شریعت نبوى خواهد بود, از این رو, پدرم از همان دوران کودکى ام مرا بر طلب علم کمک فراوان مى کرد.

ایـن خـواب اشاره است به آنچه از این فرزند انتظار مى رود, زیرا نشانى از دیانت محیطى است که این جوان با استعداد در آن رشد و نمو مى کرده است .

در خواب دیدن پیامبر جز به بخشى از عمرش که آن را در راه خدا گذرانده تعبیرنمى شود.
به هر حال , طبرى خود, خطوط این پایه گذارى دینى را براى ما ترسیم کرده ,چنین مى گوید: در سن هـفـت سـالـگـى قرآن را حفظ کردم و در هشت سالگى براى مردم نماز خواندم و در نه سالگى به نوشتن حدیث پرداختم .
هنگامى که محمد بن جریر طبرى به حد بلوغ رسید, سفرهاى علمى خود را از دورترین نقطه شرق اسلامى به سوى غرب آن آغاز کرد.

نقطه اى که این مسافرتها در آن آغاز شد,سرزمین رى و نواحى آن بـود, بـه آن جـا مسافرت کرد تا علم حدیث را از محمد بن حمیدرازى و مثنى بن ابراهیم ابلى بیاموزد و خودش چنین مى گوید: ما حدیث را از ابن حمید مى نوشتیم و او هر شب چندین مرتبه پیش ما مى آمد و آنچه نوشته بودیم از ما مى پرسید و مجددا آنها را بر ما مى خواند.

چیز دیگرى که در منطقه رى براى طبرى میسر شد این بود که علم تاریخ را از محمد بن احمد بن حماد دولابى آموخت , در حالى که براى حضور منظم در جلسات درس حدیث ابن حمید نیز سعى فراوان داشت .

در این باره طبرى خود مى گوید: پـیـش احـمـدقـمـاد دو لابـى کـه در یـکـى از دهـات رى بـود مـى رفـتـیم و همین که درس تـمـام مـى شـد,مـانـنـد دیـوانـگان دوان دوان برمى گشتیم تادر جلسه درس ابى حمید شرکت کنیم .
روایات حاکى از آن است که طبرسى بیشتر از صد هزار حدیث از ابن حمید نوشته بوده است .

مـرحـله دوم زندگانى علمى در عراق آغاز شد.این دو دوره براى آموختن حدیث به بغدادمى رود تـااز احـمـد بن حنیل استفاده اما پیش از آن که به بغداد برسدمتوجه مى شودکه ابن حنین از دنیا رفـته است .

لذاازآن جامنصرف میشود وبه واسطمى رود ودرآن جا ازگروهى حدیث مى آموزد واز آن جـا عـلـم قرائت را از سلیمان طلحى وحدیث رااز گروهى آموخت که فاضلترین آنان ابوکریب محمد بن علاءهمدانى از بزگترین علماى سختکوش حدیث بود,چنان که طبرسى دریک برخورد او باشاگردانش چنان مى گوید : روزى بادانشجویان علم حدیث ,به در خانهاش رفتیم ,سرش رااز دریچه خانه اش بیرون آورد,وقتى دیـد کـه دانـشجویان اجازه ورود مى خواهند, فریاد زد: کدام یک ازشما آنچه ازمن نوشته اید حفظ دارید؟ دانشجویان به یکدیگر نگاه کردند وآنگاه به من نظر انداختندوگفتند :آیا توهر چه نوشته اى حـفـظ دارى ؟گـفتم آرى .

روبه استاد کردند و گفتند:ازاین بپرس .وقتى از من سئوال کرد من پـاسـخ اورادرسـت گفتم پس سئوالات زیادى ازمت کردباحدى که موقعیت مراپسندید وگفت وارد شوپس من وارد شدم واز احادیث خود به من آموخت .
چنان که نقل مى شودبیشتر از صدهزار حـدیـث از ابـوکـریت شنید.

طبرى دربغداد توقف مى کند وعلم قرائت رااز احمد بن یوسف تغلبى مـى آمـوزد وفـقـه شـافـعـى راازحـسـن بـن مـحـمد صباح زعفرانى وابوسعید اصطرانى فرامى گـیرد.
طبرى در بغداد علم لغت وشعر رااز بزرگانى فراگرفت که تاریخ نام بعضى از آنها رابراى مـاثـبـت کـرده اسـت ازجـمـلـه ثـعـلـب مـى گـوید: مدتها پیش از آن که مردم زیادى دور مرا بگیرند,ابوجعفر طبرى اشعار شعرا را پیش من آموخت .

استاد به شاگردش مى بالد چنان که روایت ابـوبـکـر بـن مجاهد به آن اشاره مى کند او مى گوید:ابوالعباس روزى ازمن سئوال کرد:در نواحى شـرق بـغـداد چـه کـسـى از دانـشـمـنـدان عـلـم نـحـو نزد شما باقى ماندهاست ؟گفتم علما هـمـه مـردهـانـد.

گـفـتـایـا سـرزمـیـن شـمااز علما بکلى خالى شده است ؟گفتم آرى گفت اوازدانـشـمـنـدان بـزرگ مـذهـب سـخـت گـیـر وبـداخلاق بودوکمتر به مهارت علمى کسى گـواهـى مـى داد.
طـبـرى پـس از بـغـداد بـه مـقـصـد شـام بـیـرون رفت ودرانجا باعباس بن ولـیـدبـیـروتـى مـقرى برخورد وتمام قرآن رابه روایت شامیان از او آموخت .

در بیان اخبار ى که دربـاره طـبـرى وارد شده وتمام زندگانى اورادر بر مى گیردتعداد بسیار کمى ابین اخبار حاکى ازانتقال واقامت او به شهرشام است وامااخبارى نیز به ما رسیده که اشاره به این داردکه اودر سال ۲۰۳,اوایل دوران احمدبن طولون به مصر رسیده ومدتى در فسط ط زیسته وسپس از آن جا به شام عزیمت کرده است این اخبار حاکى از آن است که وى در سال۲۵۶ از شام به مصر برگشته ودرآن جابامالک نزد شاگردان عبداللّه بن وهب تعلیم یافته وفقه شافعى رانزد بزرگان آنها از جمله ربیع بن سلیمان مرادى ومحمد بن عبداللّه بن حکم وبرادرش عبدالرحمان واسماعیل بن ابراهیم مزنى آموخته واسماعیل در تعداد ازمسائل از جمله مساله از جمله مساله اجماع بااو مخالفت کرده است .

سرانجام طبرى پس از آن که در بغداد به تحصیل فقه مذهب شافعى پرداخت وتحقیقات خود رادر مصر به پایان رسانده از میان آراى فقها نظیر اى رابرظبق اجتهاد خودبرگزید.

طـبـرى دربـاره اسـتـقـبـال عـلـمـى کـه در مصر از وى مى شوداظهار مى داردکه وقتى داخل مصرشدهمه علماى مصر به ملاقاتش آمدند ودرباره تحقیقات علمى اش اوراآزمایش کردند.

از جـمـلـه کسانى که آن زمان درآن جابودندابوالحسن على بن سراج مصرى است که مردى ادیب وبـافـضـیلت بودوهر اهل علمى که داخلش شهر مسلط مى شد به جستجوى اومى پرداخت وچون آوازه طـبـرى در مصر پیچید ,ابن سراج به دیدار او آمد ودید ودانش گسترده است وبه هر سوالى پـاسـخ مـنـاسب مى دهد ازجمله درباره شعر طرماح بن حکیم از او سوال کرد وبا این که در مصر کـسـى ایـن شـعر رادر خاطر -نداشت امادیدطبرى آن راحفظ دارد.

ازاو خواست که به وى کمک کندوواژه هاى مشکل آن راتفسیر کند(اوپذیرفت )شیخ هم از بیت المال در جامع شهر به او کمک مـى رساند ونیز در مصر به عالم تازه وارد محمدبن اسحاق بن خز یمه بر خورد کردونوشته اورا در سیره خواند وآن رااز منابع کتاب تاریخ خود قرار داد.

پـس از مـصـر بـه بغداد واز آن جا به طبرستان مى رود.
ومرتبه دوم به بغداد باز مى گرددوسپس مـى شـنـویم که در سال ۲۹۰ ه در طبرستان مى زیسته است وآنگاه چیزى نمى گذرد که بغداد به سوى خود مى کشد وازآن تاریخ به این شهر رفته وتااواخر زندگى اش درآن جامانده است .

زمینه هاى فکرى طبرى زمـانى مى توانیم به احاطه علمى وموقعیت فکرى دانشمندى دست یابیم که احاطه به شرایط پایه ریزى علمى وراههاى نتیجه گیرى از آن ونیز روشهاى علمى شاگردانش براى مامیسر باشد.

هـمه این مسائل از کزارشهاى که درباره صبرى نقل شده به قدرکافى براى ماآماده است مادر این جابه روایاتى مى پردازیم که مهمترین اصول فکرى در شخصیت علمى طبرى روشن ومشخص مى سازد:

الف – فهم واندیشه او درباره قرائت و علوم قرآنى :روایات موجود است که موضوع دانش اورادرعلم قرائت وبرجستگى اورادر تلاوت قرآن روشن مى سازد: ابـوعـلـى طـومـارى مى گوید در شب ماه رمضان هنگام مراسم نماز تراویج جلوى روى ابوبکربن مجاهد چراغدار بودم .
یکى ازشبهاى دهه آخر ماه رمضان از خانه اش خارج شد و ما همراهش بودیم و چـون به مسجدش داخل نشد و از آن جا عبور کرد تا این که بردر مسجد طبرى ایستاد و طبرى مـشغول خواندن سوره الرحمان بود.
ابوبکرایستاد و قرائت طولانى او را گوش کرد و پس از اتمام به جـانـب مسجد خودبرگشت .
آن جا به او گفتم :استاد مردم رابه انتظار گذاشتى وبراى شنیدن قـرائت ایـن مـردآمدى ؟کفت اى ابوعلى ساکت باش !گمان نمى کنم خداوند انسانى راکه چنین خوب قرآن تالاوت کندآفریده باشد.

شـاگـردش عـبدالعزیز طبرى مى گوید:به دلیل شیرینى تجوید که در قرائت قران طبرى وجود داشـت مـردم ازدور ونـزدیک براى نماز خواندن پشت سراو حاضر مى شدند وقرائت و تجوید او را استماع مى کردند.

 قابل توجه ادامه مطلب به علت اشکال در سی دی قابل کپی وانتشارنمی باشد

روشهای تفسیر قرآن // سیدرضا مودب

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=