تذكره الأولياء ونفحات الانسعرفا-جعرفای قرن سوم

۷۱- سید الطائفه جنید البغدادى، قدس سرّه‏(نفحات الانس)

از طبقه ثانیه است. کنیت او ابو القاسم است، و لقب وى قواریرى و زجّاج و خزّاز است.

قواریرى و زجاج از آن گویند که پدر وى آبگینه فروختى.

و فى تاریخ الیافعى: «انّ الخزّاز بالخاء المعجمه و الزّاء المشدّده المکرّره، و انما قیل له الخزّاز لانّه کان یعمل الخز.»

گویند اصل وى از نهاوند است، و مولد و منشأ وى بغداد. مذهب ابو ثور داشت مهینه شاگرد شافعى، و گفته‏اند مذهب سفیان ثورى داشت. با سرى سقطى و حارث محاسبى و محمد قصّاب صحبت داشته بود، و شاگرد ایشان بود. وى از ائمه و سادات این قوم است، و همه نسبت به وى درست کنند، چون خرّاز و رویم و نورى و شبلى و غیرهم.

ابو العباس عطا گوید: «إمامنا فی هذا العلم و مرجعنا المقتدى به الجنید.»

خلیفه بغداد رویم را گفت: «اى بى‏ادب!» وى گفت: «من بى‏ادب باشم، و نیمروز با جنید صحبت داشته‏ام؟ یعنى هر کس که با وى نیمروز صحبت داشته باشد، از وى بى‏ادبى نیاید، فکیف که بیشتر؟»

شیخ ابو جعفر حدّاد گوید: «اگر عقل مردى بودى، بر صورت جنید بودى.»

گفته‏اند از این طبقه سه تن بوده‏اند که ایشان را چهارم نبوده: جنید به بغداد و ابو عبد اللّه جلا به شام و ابو عثمان حیرى به نشابور.

در سنه سبع و تسعین و مأتین برفته از دنیا. کذا فى کتاب الطبقات و الرساله القشیریه، و فى تاریخ الیافعى: انه مات سنه ثمان و تسعین، و قیل فى سنه تسع و تسعین و مأتین، و اللّه- تعالى- اعلم.

روزى جنید در ایام صغر با کودکان بازى مى‏کرد. سرى سقطى گفت: «ما تقول فی الشکر یا غلام؟» گفت: «الشکر ان‏ لا تستعین بنعمه على معاصیه.» سرى گفت: «بسیار مى‏ترسم که بهره تو همین از زبان تو باشد.» جنید گفت: «همیشه از آن سخن ترسان مى‏بودم. تا آن که روزى بر وى درآمدم و آنچه محتاج الیه وى بود، همراه درآوردم، گفت: بشارت باد ترا که از حضرت حق- سبحانه- درخواسته بودم که این را بر دست مفلحى یا موفّقى به من رساند.»

جنید گفت که سرى مرا گفت که: «مجلس نه و مردم را سخن گوى!» و من نفس خود را متّهم مى‏داشتم و استحقاق آن نمى‏ دانستم. تا آن که حضرت رسالت را- صلّى اللّه علیه و سلّم- در یکى از شبهاى جمعه به خواب دیدم که گفت: «تکلّم على النّاس!» بیدار شدم و پیش از صبح به در خانه سرى رفتم و در بکوفتم. گفت: «مرا راست‏گوى نداشتى تا ترا نگفتند؟» پس بامداد مجلس نهادم و آغاز سخن کردم. خبر منتشر شد که: جنید سخن مى‏گوید. جوانى ترسا، نه در لباس ترسایان، بر کنار مجلس بیستاد و گفت: «ایّها الشّیخ! ما معنى قول رسول اللّه- صلى الله علیه و سلّم-: اتّقوا فراسه المؤمن، فانّه ینظر بنور اللّه؟» جنید گفت: «ساعتى سر در پیش افکندم، پس سر برآوردم و گفتم: اسلام آور، که وقت اسلام تو رسیده است.»

امام یافعى مى‏گوید که: «مردم مى‏پندارند که جنید را در این یک کرامت است، و من مى‏گویم در این دو کرامت است. یکى اطّلاع وى بر کفر آن جوان، و دیگر اطلاع وى بر آن که وى در حال اسلام خواهد آورد.»

جنید را گفتند: «این علم از کجا مى‏ گویى؟» گفت: «اگر از کجا بودى برسیدى.»

و وى گفته: «تصوّف آن است که ساعتى بنشینى بى‏ تیمار.»

شیخ الاسلام گفت که: «بى‏تیمار چه بود؟ یافت بى‏جستن و دیدار بى ‏نگریستن، که بیننده در دیدار علّت است.»

و هم وى گفته: «استغراق الوجد فی العلم خیر من استغراق العلم فی الوجد.»

و هم‏ وى گفته: «أشرف المجالس و أعلاها الجلوس مع الفکره فی میدان التّوحید.» و هم وى گفته: «أصرف همّک إلى اللّه، عزّ و جلّ. و إیّاک ان تنظر بالعین الّتی بها تشاهد اللّه- عزّ و جلّ- إلى غیر اللّه- عزّ و جلّ- فتسقط عن عین اللّه.»

و هم وى گفته است که: «موافقت با یاران بهتر از شفقت.»

شیخ الاسلام گفت: «طاعت دارى به از حرمت دارى.»

و هم جنید گوید: «مردمان پندارند که من شاگرد سرى سقطى‏ام. من شاگرد محمد بن على قصّابم. از وى پرسیدم که: تصوّف چیست؟ گفت: ندانم، لکن خلق کریم یظهره الکریم فی زمان کریم، من رجل کریم بین قوم کرام.»

شیخ الاسلام گفت که: «سخنى ظریف و نیکو است که اول گفت: ندانم، پس گفت:

خلقى است کریم، ظاهر مى‏کند آن را کریم، در زمان کریم، از مرد کریم، میان قوم کریمان. و اللّه- تعالى- داند که آن خلق چیست.»

شیخ الاسلام گفت: «اذا صافى عبدا ارتضاه بخالصته و عدّه من خاصّته، ألقى الیه کلمه کریمه من لسان کریم فی وقت کریم على مکان کریم، بین قوم کرام.»

الکلمه الکریمه: سخنى تازه به دست بیخودى از حق فراستانیده، و به قمع گوش آسوده بر دل تشنه بگذرانیده و به جان فرا ازل نگران رسانیده. سخنى از دوستى و از دوست نشان. تشنه را شراب و خسته را درمان، شنیدن آسان و از او باز رستن نتوان.

دخولک من باب الهوى إن أردته‏ یسیر، و لکنّ الخروج عسیر

 من لسان کریم: از زبانى و چه زبان؟ از حق ترجمان، و برنامه صحبت عنوان. نه گوینده دانست و نه زبان. سخن همه به گوش شنوند و آن به جان.

فى وقت کریم: در چه زمان؟ در زمانى که جز از حق یاد نیست در آن، و گذشته عمر خجل است از نیکویى آن، و عمر جهانیان از آرزوى آن گریان.

على مکان کریم: جایى که نه دل پراکنده، و نه زبان خواهنده،و نه مستمع بازنگرنده.

بین قوم کرام: نزدیک محقق گویان و مستمع سوزان و ناظرپرسان.

شیخ الاسلام گفت که: «وقتى جنید، یا ذو النّون، فرا فلیج مجنون رسید، وى را گفت:

مرا نگویى که: این جنون تو از چیست؟ جواب داد: حبست فی الدّنیا، فجننت بفراقه.»

جنید را پرسیدند که: «بلا چیست؟» گفت: «البلاء هو الغفله عن المبلی.» و شبلى را پرسیدند که: «عافیت چیست؟» گفت: «العافیه قرار القلب مع اللّه لحظه.»

شخصى جنید را گفت که: «پیران خراسان را بر آن یافتم که حجاب سه است: یکى حجاب خلق است و دوم دنیا، و سیم نفس.» جواب داد که: «این حجاب دل عامّ است. خاص محجوب به چیز دیگر است: رؤیه الأعمال، و مطالعه الثّواب علیها، و رؤیه النّعمه.»

شیخ الاسلام گفت: آن که کردار خود بیند، دل او از اللّه محجوب است. و آن که پاداش جوید بر آن و آن که از منعم به نعمت نگرد، هم محجوب است.»

واسطى گفته: «مطالعه الأعواض على الطّاعات من نسیان الفضل. پاداش طاعت فرا چشم آمدن و طلب کردن ثواب، فضل و منّت اللّه- تعالى- را فراموش کردن است.»

و هم واسطى گفته: «ایّاکم و لذّات الطّاعات، فانّها سموم قاتله.»

فارس عیسى بغدادى گفته است: «حلاوه الطّاعات و الشّرک سواء.»

شیخ الاسلام گفت که: «تا از خود نپسندى خوشت نیاید و لذت نیابى، و پسند از خود شرک است. طاعت بگزار چنانکه فرمان است به شرط علم و سنّت، و آنگاه از خود مپسند و به وى سپار، و پسند خود بر روى دیو زن!»

إذا محاسنی اللّائی اسرّ بها هى الذّنوب، فقل لی: کیف أعتذر؟

سئل الجنید: «یکون عطاء من غیر عمل؟» فقال: «کلّ العمل من عطائه یکون.»

نفحات الأنس//عبدالرحمن جامی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=