تذكره الأولياء ونفحات الانسشعرا-عشعرای قرن ششمشعرای قرن هفتمعرفا-ععرفای قرن ششمعرفای قرن هفتم

۵۷۳- شیخ فرید الدّین عطّار نیسابورى، قدّس اللّه تعالى سرّه‏(نفحات الأنس)

وى مرید شیخ مجد الدّین بغدادى است. در دیباچه کتاب تذکره الأولیاء- که به وى منسوب است- مى‏گوید که: «یک روز پیش امام مجد الدّین بغدادى درآمدم، وى را دیدم که‏مى‏گریست. گفتم: خیر است. گفت: زهى اسفهسالاران که در این امّت بوده‏اند به مثابه انبیا- علیهم السّلام- که علماء امّتى کأنبیاء بنى اسرائیل. پس گفت: از آن مى‏گریم که دوش گفته بودم: خداوندا! کار تو به علّت نیست، مرا از این قوم گردان یا از نظارگیان این قوم گردان که قسم دیگر را طاقت ندارم. مى‏گریم، بود که مستجاب باشد.»

و بعضى‏ گفته‏اند که وى اویسى بوده است. در سخنان مولانا جلال الدّین رومى- قدّس سرّه- مذکور است که نور منصور بعد از صد و پنجاه سال بر روح فرید الدّین عطّار تجلّى کرد و مربّى او شد.

گویند سبب توبه وى آن بود که روزى در دکان عطارى مشغول و مشعوف معامله بود، درویشى به آنجا رسید و چند بار شى‏ء للَّه گفت. وى به درویش نپرداخت، درویش گفت: «اى خواجه! تو چگونه خواهى مرد؟» عطّار گفت: «چنانکه تو خواهى مرد.» درویش گفت: «تو همچون من مى‏توانى مرد؟» عطّار گفت: «بلى.» درویش کاسه‏اى چوبین داشت زیر سر نهاد و گفت: «اللّه!» و جان بداد. عطّار را حال متغیّر شد و دکّان بر هم زد و به این طریق درآمد.

و گفته‏اند که مولانا جلال الدّین رومى در وقت رفتن از بلخ و رسیدن به نسابور به صحبت وى در حال کبر سنّ رسیده است و کتاب اسرارنامه به وى داده، و وى دایما آن را با خود مى‏داشته و در بیان حقایق و معارف اقتدا به وى دارد، چنانکه مى‏گوید:

گرد عطّار گشت مولانا شربت از دست شمس بودش نوش‏

و در موضعى دیگر گفته:

عطّار روح بود و سنایى دو چشم او ما از پى سنایى و عطّار آمدیم‏

 و آن قدر اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید که در مثنویات و غزلیّات وى اندراج یافته، در سخنان هیچ یک از این طایفه یافت نمى‏شود. جزاه اللّه- سبحانه- عن الطّالبین المشتاقین خیر الجزاء.

و من انفاسه الشّریفه:

اى روى درکشیده به بازار آمده‏ خلقى بدین طلسم گرفتار آمده‏

 و این قصیده بیست بیت زیادت است، و بعضى از اهالى آن را شرحى نیکو نوشته‏اند. و درشرح این بیت چنین مذکور شده که:

یعنى اى آن که روى خود را- که نور ظاهر وجود است- به روى‏پوش تعیّنات و صور درکشیده و پوشیده، به بازار ظهور آمده‏اى، خلقى بدین طلسم صور که بر روى این گنج مخفى کشیده‏اى، به واسطه کثرت تعیّنات مختلفه و آثار متباینه گرفتار بعد و هجران و غفلت و پندار غیریّت گشته، یا خود به واسطه سرایت پرتو جمال آن روى در روى‏پوش مظاهر و صور جمیله گرفتار بلاى عشق و محنت محبّت گشته، بعضى عاشق معنى و بعضى عاشق صورت.

تویى معنى و بیرون تو اسم است‏ تویى گنج و همه عالم طلسم است‏

و عشّاق صورت به وهم خود از معشوق دور افتاده‏اند و نمى‏دانند که عاشق کیستند، و دلرباى ایشان چیست!

میل خلق جمله عالم تا ابد گر شناسندت و گرنه سوى تست‏

 و بر این دستور تمام این قصیده را شرح کرده است، و از جهت اختصار بر این اقتصار افتاد.

و حضرت شیخ در تاریخ سنه سبع و عشرین و ستّمائه بر دست کفار شهادت یافته، و سنّ مبارک وى در آن وقت- مى‏گویند که- صد و چهارده سال بوده. و قبر وى در نشابور است، رحمه اللّه تعالى.

 [۱] عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=