از طبقه اولى است. کنیت او ابو الحسین است. استاد جنید و سایر بغدادیان است. از اقران حارث محاسبى و بشر حافى است، و شاگرد معروف کرخى. و آنان که از طبقه ثانیه اند اکثر نسبت به وى درست کنند. بامداد سهشنبه، سیم رمضان، سنه ثلاث و خمسین و مأتین برفته از دنیا.
جنید گفته: «ما رأیت أعبد من السّریّ، أتت علیه سبعون سنه ما راى مضطجعا الّا فى علّه الموت.»
و هم جنید گفته که: «روزى به خانه سرى درآمدم. خانه خود را مى رفت نشسته، و این بیت مىخواند و مى گریست:
لا فى النّهار و لا فى اللّیل لى فرج | فلا أبالى أطال اللّیل أم قصرا |
سرى در وقتى که محتضر بود جنید را گفت: «ایّاک و صحبه الأشرار، و لا تقطع عن اللّه بصحبه الأخیار!»
شیخ الاسلام گفت که جنید گفته که: «وقتى پیش سرى سقطى بودم نشسته، قومى بر در سراى وى بودند نشسته. سرى مرا گفت: کیست بر در، هیچ بیگانه نیست؟ گفتم: نه درویشى است، همین کار مىجوید. گفت: وى را بخوان! خواندم. سرى با وى در سخن آمد. دیر بماند، و سخن چنان باریک شد که من هیچ در نیافتم. تنگدل گشتم. آخر سرى گفت: شاگردى که کردهاى؟ گفت: به هرات مرا استادى است که فرائض نماز مرا به وى مىباید آموخت، اما علم توحید او مرا تلقین مىکند. سرى گفت: تا این علم در خراسان بجاى بود، همه جاى بود. چون آنجا برسد، هیچ جا نیابى.»
سرى گفته که: «معرفت از بالا فرود آید چون مرغ پروازکنان، تا دلى بیند که در او شرم بود و حیا آنجا فرود آید.» و هم وى گفته: «بدایه المعرفه تجرید النّفس للتّفرید للحقّ.»
و هم وى گفته: «من تزیّن للنّاس بما لیس فیه، سقط من عین اللّه، عزّ و جلّ.»
و هم وى گفته که: «در طرسوس بیمار شدم. جمعى از گرانجانان قرّایان به عیادت من آمدند، و چندان بنشستند که من آزار یافتم و ملول شدم. بعد از آن از من استدعاى دعا کردند.
دست برداشتم و گفتم: اللّهمّ علّمنا کیف نعود المرضى.»
جنید گفته که: «روزى بر سرىّ سقطى درآمدم. مرا کارى فرمود. زود آن را بساختم و پیش وى رفتم. کاغذ پارهاى به من داد، در وى نوشته که: سمعت حادیا یحدو فى البادیه و یقول:
أبکى و ما یدریک ما یبکینى | أبکى حذار أن تفارقینی |
و تقطعى حبلی و تهجرینی» نفحات الأنس//عبدالرحمن جامی |