به کنیت مشهور است. شیخ بوده به شام، و در اصل کوفى است، و با سفیان ثورى معاصر بوده. و مات سفیان الثورى- رحمه اللّه- بالبصره سنه احدى و ستین و مائه.
و سفیان ثورى گوید: «لو لا ابو هاشم الصّوفى ما عرفت دقیق الرّیاء.» و هم وى گوید: «من ندانستم که صوفى چه بود تا بو هاشم صوفى را ندیدم.» و پیش از وى بزرگان بودند در زهد و ورع و معاملت نیکو، در طریق توکل و طریق محبّت، لیکن اول کسى که وى را صوفى خواندند وى بود، و پیش از وى کسى را به این نام نخوانده بودند.
و همچنین اول خانقاهى که براى صوفیان بنا کردند آن است که به رمله شام کردند، و سبب آن بود که روزى امیرى ترسا به شکار رفته بود، در راه دو تن را دید از این طایفه که فراهم رسیدند دست در آغوش یکدیگر کردند و هم آنجا بنشستند و آنچه داشتند از خوردنى پیش نهادند و بخوردند. آنگاه برفتند. امیر ترسا را معامله و الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد. یکى از ایشان را بخواند و پرسید که: «آن که بود؟» گفت: «ندانم.» گفت: «ترا چه بود؟» گفت: «هیچ چیز.» گفت: «از کجا بود؟» گفت: «ندانم.» آن امیر گفت: «پس این الفت چه بود که شما را با یکدیگر بود؟» درویش گفت که: «این ما را طریقت است.» گفت: «شما را جایى هست که آنجا فراهم آیید؟» گفت: «نى.» گفت: «من براى شما جایى بسازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید.» پس آن خانقاه به رمله بساخت.
لشیخ الإسلام- قدّس سرّه-:
خیر دار حلّ فیها خیر أرباب الدّیار | و قدیما وفّق اللّه خیارا لخیار |
و ایضا له- قدس سرّه-:
هى المعالم و الأطلال و الدّار | دار علیها من الأحباب آثار |
و ابو هاشم گفته: «لقلع الجبال بالإبر أیسر من إخراج الکبر من القلوب. به سوزن کوه کندن آسانتر از بیرون کردن کبر و منى از دلها.»
ابو هاشم شریک قاضى را دید که از خانه یحیى خالد بیرون مىآمد. بگریست و گفت:«اعوذ باللّه من علم لا ینفع.»
و هم وى گفته: «أخذ المرء نفسه بحسن الادب تأدیب اهله.»
منصور عمار دمشقى گوید که: «ابو هاشم صوفى بیمار بود، بیمارى مرگ. وى را گفتم:خود را چون مىیابى؟ گفت: بلایى عظیم مى بینم، اما هوا- یعنى مهر و دوستى- بیش از بلاست. یعنى بلا بزرگ است، اما در جنب مهر حقیر است.»
شیخ الاسلام- قدس سره- گفت: «اگر به قدر هوا بلا بودى هوا نبودى.»
نفحات الأنس//عبد الرحمن جامى