هنگامیکه حضرت یوسف پیراهن خود را بوسیله برادران براى پدرش فرستاد یعقوب پس از بینا شدن بوسیله آن پیراهن ، دستور داد همان روز براى حرکت به طرف مصر آماده شوند. از شادى و انبساطیکه این کاروان داشتند با سرعت بطرف مصر آمدند. این مسافرت نه روز طول کشید پدر رنج کشیده بریدار فرزند مى رود.
یوسف (ع ) با شوکت و جلال سلطنت از مصر خارج شد، هزاران نفر از مصریها به همراهى سپاه سلطنتى با او بودند. همین که یعقوب چشمش به یوسف با این وضع افتاد به پسرش یهودا گفت : این شخص فرعون مصر است ؟ عرض کرد نه پدر جان او یوسف فرزند شما است .
حضرت صادق علیه السلام فرمود: وقتى یوسف پدر را دید خواست به احترام او پیاده شود ولى توجهى به حشمت و جلال خود نموده منصرف شد. پس از اسلام به پدر (و تمام شدن مراسم ملاقات ) جبرئیل بر او نازل گردید، گفت : یوسف خداوند مى فرماید چه باعث شد که براى بنده صالح ما پیاده نشدى اینک دست خود را بگشا. ناگاه نورى از بین انگشتانش خارج شد، پرسید این چه بود؟ چبرئیل پاسخ داد این نور نبوت بود که از صلب تو خارج گردید به کیفر پیاده نشدنت براى پدرت یعقوب .
خداوند نبوت را در فرزندان لاوى برادر یوسف قرارداد زیرا هنگامیکه برادران خواستند یوسف را بکشند، او گفت : (لا تقتلوا یوسف والقوه فى غیابت الجب ) نکشید او را بیاندازید در قعر چاه و نیز موقعى که یوسف برادر مادرى خود ابن یامین را نگه داشت ، هنگام بازگشت برادران به مصر لاوى چون خود را پیش پدر شرمنده مى دید بواسطه از دست دادن برادر دوم گفت : (لن اءبرح الارض حتى یاءذن لى اءبى اءو یحکم الله و هو خیر الحاکمین ) من از این زمین (مصر) حرکت نمى کنم مرگ اینکه پدرم اجازه بازگشت دهد یا خداوند حکمى (برجوع یا مرگ ) بنماید او بهترین حکم کنندگان است .
خداوند به پاس این دو عمل لاوى پیغمبرى را در صلب او قرار داد، حضرت موسى علیه السلام با سه واسطه از فرزندان اوست .
گویند روزى یوسف آینه اى بدست گرفته جمال خود را در آن مشاهده کرد، زیبائى بى مانند، دیدگان خود یوسف را خیره نمود با خود گفت : اگر من غلام و بنده بودم چه قیمت گزافى داشتم ! به مال بسیار زیادى معامله مى شدم ، از این رو کارش به جائى رسید که برادران او را به بیست و دو درهم ناقص و بى ارزش فروختند (و شروه بثمن بخس دراهم معدوده ) هنوز چنانچه قرآن گواه است خیرداران میل زیادى به این معامله نداشتند (و کانوا فیه من الزاهدین ) درباره خریدش بى میل بودند.
۶۹-جزء ۱۲ بحارالانوار ص ۲۵۲—۷۰- نزهه المجالس ج ۱ ص ۱۱۱–داستانها و پندها جلد ۲//مصطفی زمانی وجدانی
با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست بزرگوار
در پاسخ به اين سوال شما بايد عرض كنم:
نبوت و امامت مقامي الهي است كه خداوند آن را براساس لياقت به شخصي ميدهد تا هدايت مردم را به عهده گيرد. خداوند درباره حضرت ابراهيم(ع)بعد از اينكه از امتحانات الهي سربلند بيرون آمد، ميفرمايد: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(1)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نميرسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».يعني اگر فرزندانت لايق اين مقام باشند، به آنها هم داده ميشود و گرنه داده نخواهد شد.
در اين مورد هم اگر فرزندان يوسف پيامبر نشده باشند، به خاطر اين بوده است كه لايق آن مقام بزرگ نبوده و شايستگي آن را نداشتهاند.
البته در حديثي از امام صادق(ع)نقل شده كه علت به پيامبري نرسيدن فرزندان يوسف(ع) به خاطر آن بوده است كه وقتي پدرش به مصر نزد او رفت ديرتر از پدر از اسب پايين آمد; و خداوند به خاطر اين ترك اولي از نسل او پيامبري قرار نداد.(2) لكن در نقل اين حديث از امام صادقجاي ترديد است.(3) حضرت يوسف(ع) جزء انبيا بزرگوار الهي ميباشد.
عصمت پيامبران خدا از مسائلي است كه با دلايل عقلي و آيات و روايات فراوان به طور قطع ثابت است.(4)
سراسر آيههاي سورة يوسف(ع) بر علم و دانش، بردباري و شكيبايي و پاكي و عصمت شگفت آور حضرت يوسف صدّيق شهادت و گواهي ميدهد و قرآن، سرگذشت او را به عنوان “اسوه تقوا” و نمونه پاكي و مظهر عفت و عصمت بيان ميكند و او را از بندگان “مخلَص” (5) ميشمارد كه به فرمودة قرآن كريم “مخلَصين” از گزند شيطان در امانند: “اِلاّ عبادك منهم المخلصين” (6) بنابراين، چگونه ميتوان به او نسبت داد كه “عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پياده نشده باشد و…”.
به همين جهت، برخي از مفسران اين احاديث را مخالف با آيات قرآن و ضروريات دين و از خرافات و اسرائيلياتي دانستهاند كه در احاديث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نميباشد.(7)
آيات و روايات معتبر نشانگر آن است كه حضرت يوسف(ع) طبق فرمان الهي عمل ميكرد و كمال احترام را نسبت به پدر انجام ميداد; چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يوسُفَ آوَى إِلَيهِ أَبَوَيهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ(8)و هنگامي که بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگي داخل مصر شويد، که انشاء الله در امن و امان خواهيد بود!»
از جملة “فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَي يُوسُف” و “قَال ادْخُلُواْ مِصْرَ” (واژه ورود و دخول) استفاده ميشود كه حضرت يوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و يا چادرهايي منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر ميبرد و هنگامي كه پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت يوسف نسبت به آنان اظهار محبت ويژهاي كرد: “آوَى إِلَيهِ أَبَوَيهِ” و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن ديار سكني گزينند; در غير اين صورت واژة ورود و دخول جايگاهي نداشت، بلكه كلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.(9)
بنابراين پاسخ سوال فوق در واقع همان است كه در ابتدا عرض كردم: نبوت و امامت مقامي الهي است كه خداوند آن را براساس لياقت به شخصي ميدهد تا هدايت مردم را به عهده گيرد.
یوشَع بن نون از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین جناب موسی علیه السلام از نسل افرایم فرزند یوسف است!
درود به شرفت که انقد دقیق و واضح جواب رو دادی چون تمام سایتها همگی همین پست که بالا نوشته شده رو نوشته اند و هیچ کدوم به جوابی منطقی تر و درست شما( نویسنده نظر (رفیق)) رو نداده بود . دمت گرم رفیق ???
سلام . مطمئن هستین که حدیثی که از امام صادق علیه السلام نقل شده منبع معتبر داره؟
برای من قابل قبول نیست خدایی که به هیچکدوم از بنده هاش ظلم نمیکنه چطور میتونه گناه پدر رو به پای پسر بنویسه و پیامبری رو از فرزندان حضرت یوسف به خاطر گناه پدرشون برداره!
اخه چطور ممکن نبوت برداشته شده باش در حالیکه تاجای که من میدونم 9 تا از نوادگان یوسف (ع) پیامبر و جانشین حضرت موسی (ع) بودن که معروف ترینشون حضرت یوشع(ع) ابن نون ابن افرائیم ابن یوسف (ع) است