ده سال تمام این دو برادر در نجف اشرف مشرّف و با هم بتحصیل کمال مشغول؛ و در دروس فقهىّ و اصولىّ و فلسفىّ و عرفانىّ و ریاضىّ پیوسته با یکدیگر تشریک مساعى داشتهاند.
و بعلّت ضیق معاش و نرسیدن مقرّرى معهود از ملک زراعتى تبریز، ناچار از مراجعت به ایران مىگردند. و ده سال در قریه شادآباد تبریز جز مقدار مختصرى به فلاحت و زراعت اشتغال مىورزند؛ تا آنکه امور فلاحت تا اندازهاى سر و سامان مىگیرد؛ و استاد علّامه براى حفظ حوزه علمیه قم از گزند حوادث عقیدتى طلّاب بقم مهاجرت مىکنند. و اخوى ایشان در خود تبریز ساکن شده و در آن سامان بتدریس طلّاب مشغول مىشوند.
آیت اللّه حاجّ سیّد محمّد حسن الهى در حوزه تبریز بتدریس فلسفه از شفا و اسفار و سایر کتب ملّا صدرا اشتغال مى ورزند و احیانا بعضى از عاشقان راه خدا را دستگیرى مىنمایند؛ و بسر منزل مقصود رهبرى مىکنند.ایشان نیز بسیار مردى ساده و بى آلایش و متواضع و خلیق و عارف باسرار الهیّه و مطّلع از ضمایر و مربّى پرارزش بوده اند.
استاد ما از ایشان بسیار تمجید و تحسین مىنمودند؛ و فوقالعاده اظهار علاقه و محبّت مىکردند؛ و مىفرمودند: در نجف اشرف نسخه خطّى منطق شفاى بوعلى که طبع نشده بود بدست ما رسید؛ و ما دو برادر تمام آن را با خط خود استنساخ نمودیم.
مى فرمودند: برادر ما راجع به تأثیر صدا و کیفیّت آهنگها و تأثیر آن در روح و تأثیر لالائى براى کودکان که آنها را بخواب مىبرد؛ و بطور کلّى از اسرار علم موسیقى، و روابط معنوى روح با صداها و طنینهاى وارده در گوش، کتابى نوشتند؛ که انصافا رساله نفیسى بود؛ و تا بحال در دنیاى امروز بىنظیر و از هر جهت بدیع و بىسابقه بود.
لیکن بعد از اتمام رساله، خوف آن را پیدا کرد که بدست نااهل از ابناء زمان و حکّام جائر بیفتد؛ و از آن حکومتهاى غیر مشروع دنیاى امروز استفاده و بهرهبردارى کنند؛ لذا آن را به کلّى مفقود کردند.
حقیر موفّق بادراک محضر ایشان نشدم؛ گرچه ایشان مدّتى قریب یک سال نیز بقم مشرّف شده و در آنجا سکونت گزیدند؛ لیکن این مصادف با اوقاتى بود که براى تحصیل بنجف اشرف مشرّف بودم؛ و چون مراجعت کردم؛ ایشان به تبریز بازگشت نموده بودند؛ و پس از چند سالى رحلت کردند.
جنازه ایشان را به قم آوردند و در جوار مرقد مطهّر بى بى حضرت معصومه سلام اللّه علیها، در آن طرف پل آهنچى در مقبره معروف به أبو حسین مدفون ساختند؛ و رحلت ایشان تأثیرى عمیق در استاد ما گذارد؛ و موجب پیدایش یا اشتداد کسالت قلبى و اعصاب شد.
و علّت دیگر سکته و در گذشت عیالشان بود که آن نیز تأثیر عمیقى در ایشان گذاشت؛ چون مهر و محبّت این بانوى بزرگوار، چون شیر و شکر با ایشان در آمیخته و زندگانى خوشى که بر اساس مهر و وفا و صفا پایه گذارى شده بود برهمزد.
و چنانچه از پاسخ تسلیتى که براى حقیر نوشتهاند پیداست؛ با آنکه چندین بار در این نامه، حمد خدا را بجا آورده و جملات الحمد للّه، و للّه الحمد تکرار شده است؛نوشته اند: با رفتن او براى همیشه خطّ بطلان به زندگانى خوش و آرامى که داشته کشیده شد. این بانوى مؤمن که او نیز از خاندان طهارت و از بنات اعمام ایشانست دختر مرحوم آیت الله حاج میرزا مهدىّ آقاى تبریزى بود که او با پنج برادر خود آقایان: حاج میرزا محمّد آقا؛ و آقا حاج میرزا على اصغر آقا؛ و آقاى حاج میرزا کاظم آقا (داماد مظفّر الدّین شاه) و آقاى حاج میرزا رضا؛ و برادر دیگرى همه از علماء و از فرزندان مرحوم آیت الله آقاى حاج میرزا یوسف تبریزى بوده اند.
[در احوال آقاى الهى برادر علّامه طباطبائىّ و زوجه ایشان]
ایشان مىفرمودند: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگوار بود؛ ما در معیّت ایشان براى تحصیل بنجف اشرف مشرّف شدیم، و ایام عاشورا براى زیارت بکربلا مىآمدیم؛ پس از پایان این مدّت چون به تبریز مراجعت کردیم؛ روز عاشورائى ایشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود؛ مىگوید:
دلم ناگهان شکست؛ و با خود گفتم ده سال در کنار مرقد مطهّر حضرت ابا عبد الله الحسین در روز عاشوراء بودیم؛ و امروز از این فیض محروم شدهایم.
یکمرتبه دیدم که در حرم مطهّر در زاویه حرم بین بالا سر و روبرو ایستاده ام؛ و رو بقبر مطهّر مشغول خواندن زیارت هستم؛ و حرم مطهّر و خصوصیّات آن بطور سابق بود؛ ولى چون روز عاشورا بود، و مردم غالبا براى تماشاى دسته و سینه زنان مىروند، فقط در پائین پاى مبارک، مقابل قبر سایر شهداء چند نفرى ایستاده؛ و بعضى از خدّام براى آنها مشغول زیارت خواندن هستند.و چون به خود آمدم دیدم در خانه خود نشسته؛ و در همان محلّ مشغول خواندن بقیّه زیارت هستم.
بارى این بانوى بزرگوار نیز در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها در قبرستان مرحوم آیت الله حائرى یزدى در قسمت الحاقى، دست چپ در یکى از بقعههاى خانوادگى مدفون شدهاند.
و استاد ما پیوسته در عصرهاى پنجشنبه اوّل به زیارت این مخدّره و سپس به زیارت اخوى خود در ضمن زیارت اهل قبور مىرفتند.
روش علمى:
استاد متفکّر و در تفکّر عمیق بودند؛ هیچگاه از مطلبى به آسانى عبور نمىکردند؛ و تا بعمق مطلب نمىرسیدند و اطراف و جوانب آن را کاوش نمىنمودند، دست برنمى داشتند. در بسیارى از مواقع که یک سؤال بسیط و سادهاى از ایشان مى شد؛ در یک مسئله فلسفىّ و یا تفسیرى و یا روائى و ممکن بود با چند کلمه جواب فورى پاسخ داده شده، و مطلب تمام شود؛ ایشان قدرى ساکت مىماندند و پس از آن چنان اطراف و جوانب و احتمالات و مواضع ردّ و قبول را بررسى و بحث مىنمودند- که حکم یک درسى را پیدا مىکرد.
در مباحث فلسفىّ از دائره برهان خارج نمىشدند؛ و مواضع مغالطه و جدال و خطابه و شعر را خوب از قیاسات برهانیّه جدا مىکردند؛ و تا مسئله به أولیّات و نظائرها منتهى نمىشد دست برنمىداشتند؛ و هیچگاه مسائل فلسفىّ را با مسائل شهودىّ و عرفانىّ و ذوقىّ، خلط نمىنمودند؛ در مسائل فلسفىّ در موقع تدریس یک سخن از مسائل شهودىّ داخل نمىشد؛ و در این جهت با صدر المتألهین و حکیم سبزوارى فىالجمله متفاوت بودند.
بسیار دوست داشتند که در هر رشته از علوم، بحث از مسائل همان علم شود؛ و از موضوعات و احکام همان علم بحث و گفتگو شود؛ و علوم با یکدیگر در هم و بر هم نگردند؛ و بسیار رنج مىبردند از کسانى که فلسفه و تفسیر و اخبار را با هم خلط مىکنند؛ و چون برهان دستى از آنها نمىگیرد؛ و در مسئله درمىمانند بروایات و تفسیر متوسّل مىشوند و با استشهاد به آنها مى خواهند برهان خود را تمام کنند.
از مرحوم ملا محسن فیض کاشانى بسیار تمجید مىکردند؛ و مىفرمودند: این مرد جامع علوم است و به جامعیّت او در عالم اسلام کمتر کسى را سراغ داریم؛ و ملاحظه مىشود که در علوم مستقلّا وارد شده؛ و علوم را با هم خلط و مزج نکرده است.
در تفسیر صافى و أصفى و مصفّى که روش تفسیر روائى را دارد؛ ابدا وارد مسائل فلسفى و عرفانى و شهودىّ نمى گردد؛ در اخبار کسى که کتاب وافى او را مطالعه کند مى بیند یک اخبارى صرف است و گوئى اصلا فلسفه نخوانده است؛ در کتابهاى عرفانى و ذوقى نیز از همان روش تجاوز نمى کند؛ و از موضوع خارج نمى شود.با اینکه در فلسفه استاد و از مبرّزان شاگردان صدر المتألّهین بوده است.
استاد ما از بوعلى سینا تجلیل مىکردند؛ و او را در فنّ برهان و استدلال فلسفى از مرحوم صدر المتألّهین قوى تر مى شمردند؛ ولى نسبت بصدر المتألهین و روش فلسفى او، در دگرگونى فلسفه یونان و بسبک و روش تازه و نوین چون أصاله الوجود و وحدت و تشکیک در وجود و پیدا شدن مسائل جدیدى چون قضیّه إمکان أشرف، و اتّحاد عاقل و معقول، و حرکت جوهریّه، و حدوث زمانى عالم بر این اصل، و قاعده بسیط الحقیقه کلّ الأشیاء و نظایرها بسیار معجب و خوشایند بودند.
مهر تابان//علامه سید محمد حسین تهرانى