حکایات علما

ناصر الدین شاه و حکیم جلوه

روزى جناب استاد شعرانى از آزادگى و بى اعتنایى مرحوم جلوه به اعتبار دنیوى براى ما حکایت فرمود که آن بزرگوار در مدرسه دارالشفاى تهران حجره داشت ، وقتى مریض شد و ناصرالدین شاه با تنى چند از ارکان مملکت به عیادتش رفتند، نخست از اسم جلوه بین شاه و حکیم جلوه سؤ ال و جوابى رد و بدل شد که از اظهار آن در این محفل منفعلم .

شاه بعد از شنیدن آن جواب به فکر جبران آن افتاد، چون حکیم جلوه مریض بود به حکم ضرورت شیشه شربتى دارو در کنارش بود، شاه به مطایبت گفت : ((معلوم است که آقا اهل مشروبات هم هست ))، حکیم جلوه در جوابش گفت : النّاس على دین ملوکهم .

پس از آن جناب جلوه به شاه گفت : من روزى به حکم ضرورت از مدرسه در آمدم و دیدم در خیابان نظامیان جلوى مردم را مى گیرند و پى در پى امر مى کنند که بروید، دور شوید، من به یکى از آنان گفتم : این میهن و مرز و بوم مردم است ، به کجا بروند و چرا دور شوند؟

در جوابم گفت : شاه دارد مى آید. من به آن نظامى گفتم : از من به شاه بگویید که شاه باید کسى باشد که به مردم بگویند بیایید و نزدیک شوید، مگر شاه چه مى کند که مردم باید از او دور شوند؟

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=