شخصى نزد بنده آمد و حالات عجیبى از خودش را برایم تعریف کرد به حدى که به راستى غبطه حال او را خوردم . حالاتى برایش پیش مى آمد که در آن حال ، به خدمت حضرت سلیمان مى رسید و با ایشان صحبت مى کرد.
بنده به ایشان گفتم که دفعه آینده که به خدمت ایشان رسیدى ، از ایشان یک رمزى ، یک کدى بگیر که هرگاه خواستى ، به حضور ایشان نایل شوى ! رفت و پس از سالى بار دیگر با حالتى مبتهج به این جا آمد و گفت که کد را از حضرت سلیمان گرفته ام و هر موقع بخواهم ، مى توانم ایشان را در عالم مکاشفه درک کنم .
داستانهای عارفانه(ازعلامه حسن زاده املی)//عباس عزیزی