رفقا و دوستان بسیار از شخصیّت و کمالات مرحومه مخدّره بانو علویّه هاشمى اصفهانى در نزد ایشان تمجید و تحسین به عمل آورده بودند، بالاخصّ از مکاشفات عرفانى و درجات توحیدى وى داستانهائى بیان نموده بودند، فعلى هذا ایشان میل به دیدار و گفتگوى با او را داشتند. جناب آقاى شرکت وقت گرفتند، و حقیر در معیّت حضرت آقا و آقاى شرکت و آقاى حاج محمّد على خلف زاده که از رفقا و دوستان بود و از کربلا و نجف براى زیارت آمده بود، دو ساعت به ظهر مانده در منزل آن مخدّره جلیله حاضر شدیم و ما را در اطاق پذیرائى وارد کردند. مخدّره محترمه اى عفیفه با چادر سفید که در آن هنگام هشتاد ساله مى نمود، به درون اطاق آمدند و خوش آمد و مرحبا گفتند؛ و پس از پذیرائى، سوال از هویّت و محلّ سکونت آقاى حدّاد نمودند.
حضرت آقاى حدّاد به من فرموده بودند درباره توحید با این علویّه مجلّله گفتگو شود، نه درباره علوم و مسائل فقهیّه و یا اصولیّه و یا تفسیریّه و یا أحیاناً مکاشفات مثالیّه و حالات نفسانیّه و گزارشات ما سبق و ما یأتى. و بالاخره منظورشان این بود که وقت مجلس به بیهوده و سخنهاى معمولى و تعارفات عادى نگذرد؛ و از این مجلس، مقدار درجات و سیر توحیدى و عرفان عملى وى مشخّص گردد.
فلهذا حقیر باب بحث را در باب توحید گشودم، و سوالاتى نمودم که آن مخدّره پاسخ میدادند؛ و پاسخهایشان مناسب و مورد پسند بود. حضرت آقا به من اشاره فرمودند: دقیقتر به میدان بیا!
حقیر در کیفیّت اضمحلال و نیستى سالک پس از فناى اسم در فناى ذات و أصل الوجود، و بالاخره از حقیقت و واقعیّت نُقْطَهُ الْوَحْدَه بَیْنَ قَوْسَىِ الاحَدیَّهِ وَ الْواحِدیَّه مطلب را گسترش دادم، و از کیفیّت حقیقت وحدت مقام ولایت کلّیّه ائمّه معصومین صلواتُ الله علیهم أجمعین با ذات أقدس خداوندى و کیفیّت هو هویّت آن پرسیدم.
آن مخدّره در اینجا گویا تمجمجى نموده، و در پاسخ و جواب، اضطراب مشهود بود. در اینجا باز حضرت آقا به بنده اشاره فرمودند: کوتاه بیا! بنده نیز بحث را دنبال ننمودم و تا همین جا قطع شد.
چون مخدّره میدانست حضرت آقا زائرند و به عتبات عالیات برمیگردند، به ایشان التماس دعا گفت و ایشان هم براى او توفیق و تأیید و حسن عاقبت و ترقّى در معارج و مدارج کمال را مسألت نموده، پس از آنکه درنگمان در آنجا حدود یک ساعت شد خداحافظى نموده بیرون آمدیم.
روح مجرد//علامه محمد حسین طهرانی