حکایات حضرت رسول(ص)

مرد سخىّ

جمعى از اهل یمن بر حضرت فخر ذو المنن وارد شدند و در میان ایشان مردى بود که بسیار سخن آور و حرّاف، و در گفتگو از همه عظیم ‏تر، و مبالغه او در مباحثه باجناب پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلم- و حجت گرفتن بر آن سرور از همه بیشتر بود.

و به حدى مبالغه نمود که آن حضرت خشمناک گردید. و رنگ مبارکش متغیّر گشت.

و رگ پیشانى منوّرش پیچیده شد. و چشم بر زمین انداخت،

که جبرئیل آمد و گفت:

خدایت سلام مى ‏رساند و مى ‏گوید که: این مرد از اهل سخاوت، و نان ده است. پس خشم آن حضرت فرو نشست و سر بالا کرد و فرمود که: اگر نه این بود که مرا جبرئیل خبر داد که تو سخىّ نان دهى، ترا از خود مى ‏راندم و عبرت دیگران مى ‏کردم.

آن مرد گفت که: خداى تو سخاوت را دوست دارد؟ فرمود: بلى. آن مرد گفت: «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد انّک لرسول اللّه». به خدائى که تو را به حقّ برانگیخته است که هرگز احدى را از مال خود محروم برنگردانیدم

معراج السعاده//ملا احمد نراقی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=