حکایات پیامبران (ع)شیطان وجن

عجب

روزى موسى- علیه السّلام- نشسته بود که شیطان وارد شد و با او«برنسى»رنگارنگ بود چون نزدیک موسى- علیه السّلام- رسید برنس را کند و ایستاد، سلام کرد.

موسى- علیه السّلام- گفت: تو کیستى؟

گفت: منم ابلیس آمدم سلام بر تو کنم، چون مرتبه تو را نزد خدا مى ‏دانستم.
موسى گفت این برنس چیست؟ گفت: این را به جهت آن دارم که دلهاى فرزندان آدم را به وسیله آن به سوى خود کشم. موسى- علیه السّلام- گفت که: کدام گناه است که چون آدمى مرتکب آن شد تو بر آن غالب مى ‏گردى؟

گفت: هر وقت عجب به خود نموده و طاعتى که کرد به نظر او بزرگ آمد و گناهش در نزد او حقیر نمود.

معراج السعاده//ملااحمد نراقی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=