گفتار استاد:
«سید ابو المکارم«ابن زهره»در حدیثبه یک واسطه از ابو على،پسر شیخ الطائفه روایت مى کند و در فقه با چند واسطه شاگرد شیخ طوسى است.او اهل حلب است.در سال ۵۸۵ هجرى درگذشته است.کتاب معروف او در فقه به نام«الغنیه»معروف است.هر گاه در اصطلاح فقها«حلبیان»گفته شود،به صیغه تثنیه،مقصود ابو الصلاح حلبى و ابن زهره حلبى است.و هر گاه«حلبیون»به صیغه جمع گفته شود،مقصود آن دو نفر به علاوه ابن البراج است که او نیز اهل حلب بوده است.
بنابر آنچه در مستدرک(ج۳،ص۵۰۶)ضمن احوال شیخ طوسى آمده است،ابن زهره کتاب النهایه شیخ طوسى را نزد ابو على حسن بن الحسین معروف به ابن حاجب حلبى خوانده است و او آن کتاب را نزد ابو عبد الله ذنونارى در نجف و او نزد رشید الدین على بن زیرک قمى و سید ابى هاشم حسینى و آن دو نفر نزدشیخ عبد الجبار رازى تحصیل کرده بوده اند و شیخ عبد الجبار شاگرد شیخ طوسى بوده است.بنابر این نقل،ابن زهره با چهار واسطه شاگرد شیخ طوسى بوده است.» (۱)
ابو المکارم و عصر زندگى او:
ابو المکارم عز الدین حمزه بن على بن زهره حسینى حلبى،معروف به«سیدابو المکارم بن زهره»از فقهاى نامدار و از متکلمین مشهور قرن ششم هجرى،و ازبزرگترین دانشمندان شهر تاریخى«حلب»بوده است.ولادت او در سال ۵۲۱ در ماهرمضان اتفاق افتاد.او تحصیلات خود را نخست در وطن مالوف خویش،و سپس درعراق و نجف تعقیب نمود و به مراتب عالیه علمى نائل آمد.
ابن زهره در فقه،اصول،کلام،نحو و ادبیات عرب مهارت و تبحر کامل پیدا کردو در این رشته ها نیز صاحب تالیف شد که هر کدام از آنها نشانگر مقام شامخ علمى او،و معرف احاطه کامل وى بر علوم و فنون مختلف اسلامى است.
نیاکان او:
ابو المکارم،گذشته از حسب و شرف علمى و تحصیلى،داراى نسب بس شریف و بزرگوارى است.زیرا او با نه واسطه به امام ششم،حضرت امام جعفر صادق(ع)مى پیوندد.به این ترتیب که جد او حمزه بن على بن محمد،و او فرزند ابراهیم بن احمدبن محمد بن حسین بن اسحاق بن الامام جعفر الصادق(ع)مى باشد.
آراء دانشمندان درباره او:
سید ابو المکارم مورد توثیق و توصیف هر عالم بزرگوار و مجتهد رجالى استکه به شرح حال او پرداخته است:
گفتار صاحب ریاض:
ملا عبد الله افندى اصفهانى در مورد او گوید:
«فقیه نامور،عالم بزرگوار،اصولى جلیل القدر،معروف به«ابن زهره»صاحب کتاب«الغنیه»که مشتمل بر اصول فقه و فروع آن بوده،از فقهاى جلیل القدر و از بزرگانطایفه امامیه مى باشد. او معاصر ابن شهر آشوب و از شاگردان او مى باشد.» (۲)
سخن علامه مجلسى در بحار:
«کتاب الغنیه،نویسنده آن«ابن زهره»بى نیاز از توصیف مى باشد.او از فقهاى بزرگوار و جلیل القدرى است.کتابهاى او از نهایت اشتهار برخوردار مى باشند.به ویژه کتاب نامبرده فوق…» (۳)
گفتار مرحوم مدرس:
صاحب ریحانه الادب در حق او مى نویسد:
«ابن زهره،کنیهاش ابو المکارم،ملقب به عز الدین،معروف به ابن زهره و یا سیدبن زهره،عالم فاضل و جلیل القدر از اجلاى علماى امامیه و از اکابر متکلمین و فقهاى شیعه مى باشد و نسب او با شش واسطه به جناب اسحق فرزند امام جعفر صادق(ع)موصول مى شود.این خاندان آل زهره به همین جهت به«اسحاقیون»نیز موصوف هستند و فقط ابن زهره در صورت نبودن قرینه تنها بدو منصرف مى گردد.
او با یک واسطه از ابو على پسر شیخ طوسى روایت مى کند.معین الدین مصرى،ابن ادریس، شاذان بن جبرئیل قمى،و محمد بن جعفر مشهدى صاحب مزار معروف و بعضى دیگر از او روایت مى کنند.از تالیفات او:اباحه المتعه-غنیه النزوع الى علمى الاصول و الفروع-قبس الانوار فی نصره العتره الاطهار-النکت(در نحو)مى باشد.اودر سال ۵۸۵ هجرى در ۷۴ سالگى در حلب وفات یافت و در دامنه کوه جوشن نزدمشهد السقط محسن بن حسین بن على(ع) مدفون گردید.در نخبه المقال گفته است و ابن على بن زهره الاجل ذوغنیه،عنه ابن ادریس نقل.» (۴)
خاندان زهره:
پیش از طلوع ابو المکارم،این دودمان اصیل را در اثر وجود نام«اسحاق»در تبار آنان، «اسحاقیین»مى گفتند،ولى بعدها ابو المکارم و پدرش على و سایر دانشمندان خاندانش را به نام«زهره»جد آنها و همه را«بنى زهره»نامیدند.از روزى که این دودمان عظیم الشان در حلب توطن اختیار کردند،همواره اشعه علم و فضل و دیانت و تقواى آنان به مردم شیعه حلب،و سایر نواحى آن مى رسید و همه از نعمت وجود آنان برخوردار بودند.آنان کتابها و آثار گرانبهایى در بین مردم از خود به یادگار گذاشته اند.
ابو المحاسن زهره بن على،جد ابو المکارم و على بن زهره پدر ابو المکارم وبرادر وى ابو القاسم عبد الله بن على مؤلف کتاب«التجرید»در فقه و کتاب«الفیه منالحجج و الادله»و تبیین المحجه،و فرزند او محى الدین محمد که برادر زاده ابو المکارمو دانشمند بزرگى بوده است، مؤلف کتاب«الاربعین»در حقوق برادران دینى است که شهید دوم(ره)نامه حضرت صادق(ع) به نجاشى را از آن کتاب نقل مى کند و عموزادهابو المکارم،علاء الدین ابو الحسن على است که علامه حلى اجازه خود را به نام بنىزهره مندرج در جلد ۲۵ بحار،به نام از صادر کرده است. پسر عموى دیگر او،احمد بن محمد بن حسن بن زهره است که استاد شهید اول مى باشد.و پسر عموى دیگرش احمد بن قاسم بن زهره شاگرد شهید اول مى باشد.و سایر خاندان آنها نوعا از فقهاى نامور و از ادباى سخن گستر و از مجتهدین سرشناس و بلند پایه شیعه و از پیشوایان مردم حلب بوده اند. (۵)
داستان جالبى از زندگى ابن زهره:
محدث نورى در خاتمه مستدرک وسائل الشیعه،نقل مى کند که ابن کثیر شامى در تاریخ خود نوشته است:
«چون«صلاح الدین ایوبى»از کار مصر فارغ شده و بر اوضاع آن منطقه تسلط یافت،متوجه فتح بلاد شام شد.از جمله به حلب آمد و در بیرون حلب نیرو پیاده کرد.
فرماندار حلب از این موضوع بسیار مضطرب و نگران شد و مردم شهر را در مسجدجمع نمود و نسبت به آنان مهربانى بسیار نمود و از آنان استمداد جست.مردم شهراطاعت کردند. شیعیان نیز اظهار موافقت کردند،ولى مشروط بر اینکه حاکم شهرخواسته هاى مذهبى آنان را تامین نماید و خواسته هاى خود را به این ترتیب شرح دادند:
۱-مسجد جامع شرقى حلب را که مسجد بزرگان بود در اختیار آنان قرار دهند.
۲-حق داشته باشند در اذان«حى على خیر العمل»بگویند.
۳-حق داشته باشند پیشاپیش جنازه هاى خود،اسامى دوازده امام(ع)را بگویند.
۴-حق داشته باشند بر مردگان خود با پنج تکبیر نماز بخوانند.
۵-عقد و نکاح آنان فقط توسط«ابو المکارم»ابن زهره صورت گیرد.
حاکم و مردم هم تمام شرایط آنان را پذیرفتند و از آن روز مسجد جامع حلب به آنان تعلق گرفت و در آنجا و سایر شهرستانها در اذان«حى على خیر العمل»گفته شد.» (۶)
اساتید او:
ابو المکارم ابن زهره،از محضر اساتید متعددى کسب علم و دانش نموده استکه از آن میان مى توان اسامى:سید کبیر ابو منصور محمد بن حسن نقاش،فقیه نامى شیخ ابو على طوسى، عالم بزرگ حسن بن حسن معروف به ابن حاجب حلبى،دانشمندمتبحر حسین بن طاهر صفرى و سید بزرگوار على بن زهره حسنى را نام برد.
شاگردان او:
جمع فراوان دیگرى در محضر او به کسب علم و دانش پرداخته اند که از آن میان مى توان به فقیه بزرگوار ابن ادریس حلى،دانشمند معروف شاذان بن جبرئیل مشهدى مؤلف کتاب«المزار»،و جمع دیگرى را که اسامى آنان در کتابهاى تراجم و رجال آمده است،اشاره نمود.
فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی
۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص ۲۹۸٫
۲- ریاض العلماء،ج ۲،ص ۲۰۲٫
۳- بحار الانوار،ج ۱،ص ۴۰٫
۴- ریحانه الادب،ج۷،ص ۵۵۰ و ۵۵۱٫
۵- مکتب اسلام،سال دوم،شماره۷،مقاله استاد آقاى على دوانى.
۶- مستدرک نورى،ج۳،ص۵۰۶٫