ولادت:
يكى از ستارگان فروزان آسمان حكمت و عرفان سید حیدر بن علی بن حیدر علوی حسینی « سيدحيدر آملى» ملقب به بهاءالدین است. وى در سال 720 ق در خانوادهاى از سادات علوى شهر آمل متولد شد، بركات اين مولود چنان بود كه پرتو انوار الهى از وجودش بدرخشيد و محفل عرفا و حكماى شيعه را نورانى كرد.
نام حيدر را براى او برگزيدند تا از همان كودكى با عشق مولايش پرورش يابد و بعدها نيز آستان مقدّس آن حضرت را محل خلوت و رياضت و عبادت خود قرار دهد و پيوسته از محضر آن امام همان كسب فيض نمايد. نسب سيدحيدر آملى به 24 واسطه به امام سجاد( ع) مىرسد.
از اين رو، وى پيوسته به خود مىبالد و لحظه لحظهى عمر شريفش را در راه آموختن معارف اجداد طاهرينش صرف مىكند. اين دلدادگى چنان بود كه استاد عالىقدرش فخرالمحققين او را« زين العابدين ثانى» لقب داد.
تحصيلات:
عشق وصف ناپذير اين عارف وارسته به دانش اجداد طاهرينش، او را بر آن داشت تا از كودكى در محضر پدر، به تحصيل علوم دينى مشغول شود.
وى مدت بيست سال بدون وقفه با مسافرت به شهرهاى متعدد ايران به فراگيرى علوم پرداخت به طورى كه خود در اين باره مىنويسد:« من از اوايل جوانى، بلكه از كودكى تا امروز كه ايّام كهولت را مىگذرانم با توجّه به عنايت الهى و توفيقات او همواره در تحصيل عقايد اجداد طاهرينم كه همان ائمه معصومين( ع) هستند، كوشا بوده ام و به شناخت راه و روش آنها و عقايد و معارف آنها چه به حسب ظاهر كه مخصوص شيعه اماميه است و چه به حسب باطنى كه روش طايفه صوفيه است، پرداختهام و همواره در راه موافقت اين دو روش و جمع و اتحاد آن، كوشش داشته ام تا به مقام استقامت رسيده ام».
وى بعد از گذشت اولين دورهى مسافرت علمى، به زادگاهش در آمل برمىگردد و چند سالى در خدمت سلطان فخرالدوله به راهنمايى و ارشاد مشغول مىشود و نزد او به وزارت مىرسد. در اين زمان سيد از مواهب زندگى مادى و معنوى برخوردار است.
آغاز تحوّل و هجرت:
سيدحيدر با آن مناعت طبع، و روح بلند، هيچ گاه تن به تعلّقات پست دنيا ندارد، لذا خيلى زود به پوچى و فساد اين موقعيت پى مىبرد و اين بار از سر آگاهى بيشتر و با تجارب گران قدرتر دنيا را ترك مىگويد و در سايهى توجهات الهى متوجه مىشود كه براى تكميل دانش معنوىاش بايد دل از وطن مألوف بركند و دست به هجرت الى الله بزند.
او خود در اين باره مىگويد:« ديدم از حق و حقيقت منحرف شده ام، پس پنهانى با خداوند به مناجات پرداختم و رهايى از آن را خواستار شدم و ميل و شوق به ترك دنيا و كنارهگيرى از آن در درونم حاصل شد.
فهميدم رهايى از دنيا با همراهى و مصاحبت با پادشاهان و ياران و دوستان و ماندن در وطن مألوف ميسّر نمىگردد». اين تحوّل روحى سبب گرديد تا مال و منال دنيا و زن و فرزند و اقوام را رها كند و به زيارت عتبات عاليات عراق و خانه خدا بشتابد.
در سر راه از اصفهان كه در گذشته مدتى در آنجا اقامت داشته مى گذرد؛ ولى اين بار جز با عارفان كامل به ديدار كسى نمى رود و گويا آن چه را كه قبلا در اين شهر و شهرهاى ديگر ايران فرا گرفته كنار مىگذارد و به عرفان روى مىآورد و در همه جا، با اهل فتوّت پيمان مودّت مىبندد.
در اين زمان در اصفهان، شيفتهى عارف بزرگ« شيخ نورالّدين طهرانى» مىگردد و به دست او خرقه مىپوشد و اين عارف سوختهى جان، ذكر را به او تلقين مىكند؛ امّا آن چه سيدحيدر را وادار به هجرت از زادگاهش كرده، تنها فراگيرى علوم نيست.
لذا بيش از يك ماه نزد شيخ نورالدين نمىماند با اين كه به گفته خود در اين مدّت، معارف زيادى نزد اين عارف عالىقدر مى آموزد و عطش او را نسبت به فيض برى و توسّل و توجه به مشاهد شريفه ائمه معصوم( ع) شدّت و فزونى مىبخشد.
پس به زيارت اين قبور مى شتابد و سپس حجّ انجام داده و به شوق ديدار مرقد شريف نبى اكرم( ص) و ائمه بقيع راهى مدينه منوره مىشود. وى گرچه قصد مجاورت داشته است؛ امّا وضعيت مزاجى به او اين اجازه را نمىدهد و دوباره به نجف اشرف برمىگردد و در آنجا رحل اقامت مىافكند تا اين بار همراه با امدادهاى اولياى الهى در محضر عالمان بزرگى چون فخرالمحققين به خوشه چينى مشغول شود.
همچنين در محضر عارف كامل عبدالرحمن بن احمدالقدسى به خواندن كتابهاى« منازل السائرين» و« فصوص الحكم» و شروح آن مىپردازد.
به اين ترتيب سيدحيدر، جامع علوم منقول و معقول مىگردد و در سايهى توجهات و عنايات حق تعالى و آستانهى مقدس علوى، اكثر كتب عرفانى و رموز و اسرار آن برايش كشف شده و بر آنها شروح و حواشى مىنويسد.
وى در اين زمان به نوشتن مهمّترين آثارش؛ يعنى تفسير« المحيط الاعظم» و« نص النصوص» توفيق مىيابد. البته علوم و دانش سيدحيدر، منحصر به آنچه نوشته است، نمىباشد به طورى كه خود بعد از نقل دو اجازهاى كه از فخر المحققين و عبدالرحمن قدسى گرفته است، مىگويد:« خلاصه وصول و كشف من از علوم الهى منحصر به آنچه گفتم نيست، بلكه وصول من به علوم اهل بيت( ع) مقدّم بر سلوكم مىباشد؛ زيرا من از محبوبين درگاه الهى هستم و وصول محبوب مقدّم بر سلوكش مىباشد؛ مانند انبياء و اولياء و تابعين كه از روى صداقت راه آنها را دنبال مىكنند».
وى در مقدّمهى تفسير« المحيط الاعظم» تصريح مىكند كه بعد از توجه به سوى حق و مجاورت خود در مكه و مدينه و عتبات عاليات به اين معارف رسيدم و همان طورى كه مجاورت مكه موجب فتح و گشايش معارف و فتوحات مكرّر بر قلب شيخ بزرگ( محى الدين عربى) شد، مشهد شريف غروى؛ يعنى مشهد شريف على بن ابيطالب( ع) موجب و سبب گشايش اسرار غيبيّه، بر قلب من شد.
فهم اين اسرار تأويل قرآن كريم و حقايق فصوص الحكم و معانى و معارف آن نيز محض توجّه به جانب درگاه ايزدى بودهاند و به عمل و كسب و سبب قبلى نبوده است. كامل مصطفى شيبى اظهار مىداد كه او متوفّاى بعد از سال 794 ق است؛ ولى تاريخ وفات وى كاملاً مشخص نيست. از وى كتابهاى زيادى به يادگار مانده است، به طورى كه حدود 30 جلد كتاب به او نسبت داده شده است.