در تاریخ آمده است که : همیشه (سلطان محمود) (سبکتکین ) مردد بود در حدیث نبوى (العلماء ورثه الانبیاء) و در حقیقت قیامت و صحت نطفه خود که آیا از سبکتکین است یا نه ؟
شبى از بازار مى گذشت غلامش شمعدان طلایى در دست داشت جلو سلطان مى برد، سلطان دید طلبه اى درب مدرسه کتابى در دست دارد، در وقت اشکال عبارتى مى رفت در دکان بقالى و کتاب را باز مى کرد و اشکالش را حل مى کرد و بر میگشت به درب مدرسه ، سلطان دلش به حال وى سوخت ، شمع و شمعدان طلا را به وى بخشید، همان شب جمال مبارک پیغمبر صلى الله علیه و آله را در خواب دید که فرمود: للّه للّه یابن سبکتکین اعزک الله فی الدارین کما اعززت وارثى للّه للّه للّه .
(اى پسر سبکتکین ! خداوند تو را در دنیا و عقبى عزیز گرداند چنان که وارث مرا عزیز گردانیدى .)
هر سه مشکل سلطان با این فرمایش پیغمبر حل شد.
داستانهایی از فقرایی که عالم شدند//علی میر خلف زاده