بَجَلی ، یزیدبن اسدبن کُرْز ، امیر و سردار دوره معاویه و به قولی صحابی . نسب کامل او را یزیدبن اسدبن کُرْزبن عامربن عبداللّه بن عبد شمس بن عَمْعَمه (ابن حزم ، ص ۳۸۸: غَمْغمه ) بن جریربن شِقّ کاهن آورده اند (ابن حجر عسقلانی ، ج ۳، ص ۶۵۱؛ ابن حزم ، ص ۳۸۸؛ ابن اثیر، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳،ج ۵، ص ۴۷۵).
او، که از پیشوایان قحطانی و قبایل یمنی محسوب می شد (نصربن مزاحم ، ص ۴۴)، در سفری با هیئتی (وفدی …) به حضور پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم رسید و اسلام آورد (ابن عبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۵۷۰؛ ابوالفرج اصفهانی ، ج ۲۲، ص ۴ ـ ۵). ابوالفرج اصفهانی به گفتگوی پدرش با پیامبر اشاره کرده که طی آن وی از رسول خدا دعای خیرطلب کرده و ایشان خواستِ او را پذیرفته است .
هرچند این نویسنده شیعی متذکر شده است که به سبب شرکت بجلی در جنگ صفّین در جبهه مخالف حضرت علی صلوات اللّه علیه و اعمال زشت نوه او، خالد * بن عبداللّه ، در صحت صدورِ این روایت تشکیک کرده است (ج ۲۲، ص ۴ـ۵). به استناد گفتگویی میان بجلی و پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم که در آن وی حدیث «اَحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ» را از ایشان شنیده و نقل کرده است ، نویسندگان کتب رجال او را از صحابه شمرده اند و این حدیث را خالدبن عبدالله قسری از پدر خود، عبداللّه بن یزید و او نیز از بجلی شنیده و نقل کرده است (ابن حجر عسقلانی ، ج ۳، ص ۶۵۱؛ ابن ابی حاتم ، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۹، ص ۲۵۱؛ همو،۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۸۵؛بخاری جُعفی ، ۱۴۰۷، ج ۸، ص ۳۱۷؛ ابن عبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۵۷۰؛ ابوالفرج اصفهانی ، ج ۲۲، ص ۵ـ۶).
ابن معین به سبب آنکه افراد خاندان بجلی ملاقات او را با پیامبر انکار کرده و هیچیک جز خالدبن عبداللّه به این نکته اشاره نکرده اند، در صحابی بودن وی دودل است (ابن عبدالبرّ، همانجا؛ ابن حجر عسقلانی ، همانجا). جز ابن عساکر (ج ۷، ص ۳۶۹) که یک حدیث دیگر نیز از او نقل کرده است ، همه منابع تنها همین حدیث را به او نسبت داده اند.
بجلی در زمان خلیفه دوم با بعثه (هیئتی از بلند پایگان ) مسلمین به شام رفت (ابن حجر عسقلانی ، همانجا) و از آن پس فعالیت و نفوذ عمده او در آنجا آغاز شد. در وقایع قتل عثمان (۳۵)، در پاسخ به استمداد عثمان از معاویه ، به دستور معاویه به فرماندهی سپاهی چهارهزار نفری (همانجا) از مردم شام برای نجات عثمان رهسپار مدینه شد اما پیش از رسیدن ، در وادی القری ‘، خبر قتل خلیفه سوم را شنید و، بی آنکه اقدامی کند، به شام بازگشت (ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۹۲؛طبری ، سلسله اول ، ص ۲۹۸۵؛ابن کثیر، ج ۷، ص ۱۸؛ابن اثیر، ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، ج ۳، ص ۱۷۰؛نصربن مزاحم ، ص ۷۸).
برخی درنگ و کندی او را، در رسیدن به مدینه و یاری رساندن به عثمان ، به اشاره معاویه و تعمّدی دانسته (یعقوبی ، ج ۲، ص ۱۸۶) و در برخوردهایی که پیش از نبرد صفیّن میان هواداران علی علیه السّلام و معاویه پیش آمد، این نکته را متذکر شده اند (نصربن مزاحم ، ص ۳۶۸ به نقل از مکتوب ابوایوب خالدبن یزید انصاری خطاب به معاویه ).
به استناد منابع موجود، مهمترین نقش سیاسی بجلی شرکت فعّال در زمینه چینی های معاویه در جنگ صفّین ، و تضعیف قدرت حضرت علی علیه السّلام ، و نیز نقش نظامی وی در پیکار صفّین بوده است . چنانکه معاویه او را به توصیه عمروعاص ، همراه جمعی از مردان معتمد و صاحب نفوذ قحطانی یمن ، نزد شُرَحْبیل بن سمط کندی * فرستاد تا او را با مقاصد خود همراه سازد (نصربن مزاحم ، ص ۴۴)؛و در صفّین نیز فرماندهی گروه پیاده نظامِ سپاه اعزامی از دمشق را برعهده داشت (ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۲۱۵).
در درگیریهای سپاه معاویه با طلایه داران سپاه حضرت علی علیه السّلام بر سر آب فرات شرکت داشت و از آنجا که سرسختانه مدعی هواداری عثمان بود، تا آنجا پیش رفت که در برابر دستور معاویه مبنی بر آزاد گذاشتن سپاه حضرت علی علیه السّلام در استفاده از آب فرات به توصیه عمروعاص مقاومت کرد تا به گفته خود انتقامِ تشنه جان سپردنِ عثمان را از ایشان بگیرد (نصربن مزاحم ، ص ۱۷۰؛ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۳۲۵).
بجلی در صفّین در کنار ابی الاَعْوَر و عمروعاص با اَشْعَث بن قیس الکندی ، شَبَث بن رِبْعیّ الریاحی و اشتر جنگید (طبری ، سلسله اول ، ص ۳۲۶۵؛ابن اثیر، ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، ج ۳، ص ۲۸۴). با این حال ، ابرهه بن صباح حبشی نقل کرده است که او در خطبه ای برای شامیان ، شرکت خود و یارانش را در جنگ صفین ناخواسته و به انگیزه دفاع از خود و خانه اش ذکر کرده است (نصربن مزاحم ، ص ۲۴۱ـ۲۴۲؛ابوالفرج اصفهانی ، ج ۲۲، ص ۶).
پس از پایان پیکار صفین و پیروزی عمروعاص در ماجرای حکمیّت نیز، بجلی در خطبه ای دیگر، خطاب به هواداران حضرت علی علیه السّلام ، آنان را به پذیرش نتیجه حکمیت و صبر بر کشتگان خود دعوت کرده است (نصربن مزاحم ، ص ۵۴۸). بدین ترتیب همّ خود را مصروف تثبیت موفقیت به دست آمده و پیروزی معاویه کرد.
در ۳۸، یک سال پس از پیکارصفّین ، بجلی به فرماندهی گروهی از سپاهیان دمشق همراه با عمروعاص به مصر رفت و با او در نبرد مهم مسناه شرکت جست ، که به هزیمت و سپس کشته شدن محمدبن ابی بکر (والی مصر از جانب حضرت علی علیه السّلام ) انجامید (یعقوبی ، ج ۲، ص ۱۹۴؛کندی ، ص ۲۹).
ظاهراً پس از مرگ عمروعاص (۴۳) نفوذ بجلی روبه کاستی نهاد، زیرا تا حوادث ۵۲ ذکری از او نیست و در واقعه برخورد میان حُجربن عدیّ، صحابی مشهور، و معاویه ، که به شهادت حجربن عدیّ در مرج عذراء انجامید، نامش در زمره کسانی ذکر شده که معاویه را به نرمش و نهی از قتل او فراخوانده است (بخاری جُعفی ، ۱۴۰۶، ج ۱، ص ۱۴۹؛طبری ، سلسله دوم ، ص ۱۳۷؛ابن حجر عسقلانی ، همانجا). سرانجام نیز دوتن از بستگان خود، عاصم بن عوف بجلی و ورقاءبن سمّی بجلی ، را از مرگ رهانید و معاویه آنان را به وی هبه کرد (ابوالفرج اصفهانی ، ج ۱۷، ص ۱۵۰؛ابن اثیر، ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶، ج ۳، ص ۴۸۴؛طبری ، سلسله دوم ، ص ۱۳۹،۱۴۴).
ظاهراً بجلی قبل از معاویه درگذشته است . زیرا معاویه در بستر مرگ خطاب به فرزند بجلی ، عبداللّه ، برای پدرش که وی را از کشتن حجربن عدیّ نهی کرده بود، طلب آمرزش کرد (ابن حجرعسقلانی ، همانجا). براساس این منابع ، مرگ او باید میانه سالهای ۵۲ (واقعه مرج عذراء) و ۶۰ (مرگ معاویه ) باشد. بنابر این اشاره ابوالفرج اصفهانی به حضور یزیدبن اسد نامی در هیئتی از امرای یمن ، که پس از مرگ معاویه نزد یزیدبن معاویه رفتند، ظاهراً باید راجع به شخص دیگری باشد (ج ۱۸، ص ۲۷۵ـ۲۷۶).
به نظرمی رسد بجلی از قدرت و مقامی ، که در خور وفاداریش به معاویه باشد، برخوردار نشد و اخلاف او در نزدیکی به خلافت امویان موفقتر از او بودند (ابن حجر عسقلانی ، همانجا). از نوادگان او، اسد امیرخراسان (ابن حزم ، ص ۳۸۸)، و ابوالهیثم خالد، امیر مکه در دوره ولید و سلیمان و امیرعراقین ـ کوفه و بصره ـ در روزگار هشام بن عبدالملک از دیگران مشهورترند ( رجوع کنید به قسری * ) (ابن عساکر، ج ۷، ص ۳۶۹؛ابن اثیر، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳، همانجا؛ابن حزم ، ص ۳۸۸).
منابع :
(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷؛
(۲) ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح والتعدیل ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/۱۹۵۲ـ۱۹۵۳؛
(۳) همو، کتاب المراسیل ، چاپ احمد عصام کاتب ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه ، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛
(۵) همو، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۶) ابن حجر عسقلانی ، کتاب الاصابه فی تمییز الصحابه ، مصر ۱۳۲۸؛
(۷) ابن حزم ، جمهره انساب العرب ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۲/۱۹۶۲ ) ؛
(۸) ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۹) ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق ، لابن منظور، ج ۷، چاپ احمد راتب حمّوس و محمد نساجی عمر، دمشق ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۰) ابن کثیر، البدایه و النهایه فی التاریخ ، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲؛
(۱۱) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی ، کتاب الاغانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۲) محمدبن اسماعیل بخاری جُعفی ، التاریخ الصغیر ، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۳) همو، کتاب التاریخ الکبیر ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶؛
(۱۴) محمدبن جریر طبری ، تاریخ الرسل والملوک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛
(۱۵) محمدبن یوسف کندی ، کتاب الولاه و کتاب القضاه ، چاپ رفن گست ، بیروت ۱۹۰۸؛
(۱۶) نصربن مزاحم ، وقعه صفّین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۱۷) احمدبن اسحاق یعقوبی ، تاریخ الیعقوبی ، بیروت ( بی تا. ) ، چاپ افست قم ( بی تا. ) .
دانشنامه جهان اسلام جلد ۲