مسعودبن سعدبن سلمان شاعر توانای زبان فارسی در قرن پنجم و ششم هجری خانوادهء او از همدان و مولد و منشأ وی چنانکه غلامعلی آزاد در سبحه المرجان فی آثار هندوستان متعرض است و از اشعار خود او نیز استنباط می شود. لاهور بوده است.نه جرجان یا همدان یا غزنه چنانکه صاحبان تذکره گفته اند دیوان مسعودسعد مشتمل است.برمدح پنج نفر از سلاطین غزنوی،
اول ابوالمظفر ظهیرالدوله رضی الدین ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین که از سال ۴۵۱ تا ۴۹۲ ه ق سلطنت نمود، ( ۵۰۸ -۵۰۹ ه ق)،
دوم علاءالدوله مسعودبن ابراهیم مذکور ( ۴۹۲ ۵۱۱ ه ق) و پنجم سلطان غازی یمین الدوله بهرامشاه بن مسعودبن
سوم عضدالدوله شیرزادبن مسعودبن ابراهیم مذکور
چهارم ابوالملوک ارسلان بن مسعودبن ابراهیم مذکور ( ۵۰۹ -۵۵۲ ه ق) بسیاری از قصاید مسعودسعد در مدح سیف الدوله ابوالقاسم محمودبن ابراهیم می باشد سیف ابراهیم مذکور الدوله از جانب پدر به حکومت هندوستان منصوب بود و مسعودسعد در اوایل جوانی که هنوز از هندوستان به غزنین هجرت نکرده و در حبس بیست ساله نیفتاده بود خود را به سیف الدوله محمود بسته و از ملازمان خاص وی گردید و از یکی از قصاید وی معلوم می شود که تاریخ تفویض حکومت هندوستان به سیف الدوله در سنهء ۴۶۹ ه ق بوده است.
و این قدیمترین تاریخی است که در دیوان مسعودسعد دیده می شود، پس معلوم می شود که ابتدای ظهور و ترقی او در حدود سنهء ۴۷۰ ه ق بوده است و تا اوایل سلطنت بهرامشاه زیسته و وفاتش به اصح اقوال در سال ۵۱۵ ه ق است، و ولادتش علی التحقیق مابین سنهء ۴۳۸ و ۴۴۰ ه ق بوده است در حدود سنهء ۴۸۰ سلطان ابراهیم در حق پسر خود سیف الدوله محمود بدگمان شد و او را بگرفت و ببست و به زندان فرستاد و ندمای او را نیز بگرفتند و هر یک را به قلعه ای محبوس نمودند، از جملهء ایشان مسعودسعد بود که ده سال تمام در سلطنت سلطان ابراهیم در حبس به سر برد، از آن جمله هفت سال در دو قلعهء سو و دهک و سه سال در قلعهء نای:
هفت سالم بسود سو و دهک// پس از آنم سه سال قلعهء نای
بعد از ده سال به شفاعت ابوالقاسم خاص از ارکان دولت سلطان ابراهیم از حبس بیرون آمد و به هندوستان رفت و بر سر املاک پدر بنشست در این اثنا، سلطان ابراهیم وفات نموده پسرش سلطان مسعود بجای او بنشست در سنهء ۴۹۲ ه ق سلطان مسعود حکومت هندوستان را به پسر خود امیر عضدالدوله شیرزاد مفوض نموده و قوام الملک ابونصر هبه الله پارسی را به سمت پیشکاری او و سپه سالاری قشون هندوستان برگماشت بواسطهء دوستی قدیم که مابین ابونصر فارسی و مسعودسعد بود ابونصر او را به حکومت چالندر از مضافات لاهور مأمور نمود اندکی بعد ابونصر فارسی مغضوب و گرفتار آمد و مسعودسعد نیز که از جمله عمال او بود معزول گردید.
و دیگر بار به حبس افتاد و قریب هشت یا نه سال این دفعه در حصار مَرَنج به سر برد تا سرانجام به شفاعت ثقه الملک طاهربن علی بن مشکان (برادرزادهء ابونصر مشکان صاحب دیوان رسائل سلطان محمود غزنوی) در حدود سنهء ۵۰۰ ه ق از حبس خلاصی یافت در حالتی که پیر و شکسته و ضعیف شده بود و بهترین اوقات جوانی خود را در قلل جبال و اعماق وهاد و قعر زندانهای تاریک گذرانیده از اشغال دیوانی کنار نمود و بقیهء عمر را در عزلت به سر برد تا در حدود سن هشتادسالگی این جهان را بدرود گفت.
بر کار به جز زبان نمانده ست مرا//در تن گویی که جان نمانده ست مرا
بندیست گران که جان نمانده ست مرا//از پای جز استخوان نمانده ست مرا
***************
ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد//رای تو معین و دولتت سلطان باد
عمر تو و دولت تو جاویدان باد//آنچت باد ز کامرانی آن باد
**************
بدم دوش با آن نیازی به هم // زده پیشم از بی نیازی علم
همه گوی از روی او لاله رنگ // همه حجره از موی او مشک شم
نشاط اندر آمد ز در چون نسیم // ز روزن برون رفت چون درد و غم
ز شادی رویش بخندید جام // ز اندوه جانم بنالید بم
چو نرگس همه چشم گشتم از آنک// چو لاله همه روی بود آن صنم
بدو گفتم ای کرده جانم غمی // بدو گفتم ای کرده پشتم به خم
نعم از برای چه ناموختی // همه زلف تو پر حروف نعم
به من گفت اینم که بینی همی // نه افزون شوم زینکه هستم نه کم
گزیده ترین عادت من جفاست // ستوده ترین خصلت من ستم
مپیوند با یار بد مهر مهر // مکن پیش معشوقه محتشم
نخستین کسی که دیوان مسعودسعد را جمع آوری نمود سنائی غزنوی بود و بعضی اشعار شعرای دیگر را نیز سهواً در ضمن آن درج نموده بود، ثقه الملک طاهربن علی مشکان سنائی را از سهو خود آگاه نمود و سنائی قطعه ای را در اعتذار به مسعودسعد فرستاد.
(از حواشی محمد قزوینی بر چهارمقالهء نظامی عروضی ص ۲۸ ) و رجوع به مقدمهء دیوان چ رشیدیاسمی و تاریخ ادبیات تألیف صفا شود.
لغت نامه دهخدا