شعرا-فشعرای قرن سیزدهم

زندگینامه محمد علی دشتی«فائز دشتستانی»«فائز دشتی»(۱۲۸۹-۱۲۱۳ ه ش)

محمدعلی دشتی متخلص به فایز و مشهور به فایز دشتی، شاعر دوبیتی سرای جنوب ایران به سال ۱۲۵۰ هجری قمری (۱۲۱۳ ه ش) در کردوان روستایی در منطقه دشتی قدیم متولد گردید که امروزه یکی از روستاهای بخش کاکی در شهرستان دشتی استان بوشهر است. وی پس از هشتاد سال زندگی در سال ۱۳۳۰ قمری (۱۲۸۹ ه ش) در روستای گزدراز درگذشت و جسدش را پس از چند ماه‌امانت بنا به وصیتش به نجف منتقل نموده و در آنجا دفن کردند.

زندگی و تحصیلات

بی گمان او بعد از باباطاهر همدانی، شاعر قرن پنجم، از بزرگ ترین و معروف ترین دوبیتی‌سرایان ایران است. پدرش مظفر، فرزند حاج درویش، نام داشت که از روستای کردوان بود و نسل اندر نسل ریاست این روستا را عهده داربودند.

همچنین سلسله نسب فایز به «فارس بن شهبان» یکی از مشایخ آل برنجه، می‌رسد. فایز دشتی تحصیلات خود را در زادگاهش کردوان، و سپس در بردخون که دارای حوزهٔ علمیه بوده‌است، آغاز کرد؛ و قرآن و چند کتاب دیگر را به وسیلهٔ معلمان و مکتب‌داران محلی در مکتب خانه‌ها آموخت. بعد از آن به روستای خود بازگشت و تحصیلات خود را پیش یکی از مشایخ محلی به نام «شیخ احمد عاشوری» در سطح بالاتری ادامه داد. وی در دربار محمد خان دشتی که خود نیز طبع شاعری داشت و مشغول به سرودن و ترویج علم بود و کتابت می‌کرد مشغول به شعر گفتن و ترویج علم شد. پس از کشته شدن محمد خان فایز به گزدراز (روستایی نزدیک به خورموج) رفت.

ویژگی‌های شعری

فایز دشتی را در حقیقت می‌توان بنیانگذار شعرهای فولکلوریک و ادبیات عوام و بومی محسوب کرد و او را با احساس ترین شاعر عوام و مردمی خواند و اگر گاهی در اشعار فایز، قافیه و وزن مختل است بر او ایرادی نیست، زیرا که محتوای دوبیتی‌های وی از بس پرمعنا و پراحساس است جز اهل فن، کمتر کسی متوجهٔ نقایص شعرهایش می‌شود.

محمدعلی فایز شبان دشت‌های دشتی، بی گمان از چهره‌های درخشان ادب مردمی ایران است. هر چند او در زمرهٔ شاعران بی شناسنامه محسوب می‌شود، اما، گمنامی‌اش نه چندان است که بر احساس لطیف و ذوق سرشار شاعرانه‌اش سرپوش بگذارد و نام و اشعارش را در خاطره‌ها، به دست فراموشی بسپارد. شماره دوبیتی‌های فایز به درستی معلوم نیست، در برخی جزوه‌ها تعداد دوبیتی‌های این شاعر را به تفاوت بین ۱۳۴ ـ ۲۷۹ ـ ۲۸۲ ـ ۳۳۲ ذکر کرده‌اند.

وی از بزرگترین دو بیتی سرایان ایرانی می‌باشد. دوبیتی‌های وی سیاق فهلویات قدیم را دارد و پس از اشعار باباطاهر همدانی بخصوص در ادبیات و فرهنگ عامه شناخته شده‌است. البته تفاوت ماهوی اش با اشعار باباطاهر این است که بجای سوز راستین و عرفانی و معنوی اشعار باباطاهر اشعارش از سوز هجران تعلق مجازی و دربردارنده درد زمانه و بر مبنای درد روستایی می‌باشد و ارزش فولکلوریکی در فرهنگ عامه دارد. او تقریباً در همه دوبیتی‌هایش از تخلص بهره می‌گیرد و بیشتر از هر چیز عشق به پری و بیان سوز هجرانش را به نمایش می‌گذارد.

از قدیم در تصنیفات آثارش گاه او را فایز دشتستانی نامیده‌اند که فایز دشتی صحیح‌تر است و جایی برای مناقشه باقی نمی‌گذارد. زائر محمدعلی فایز دشتی به سال ۱۳۳۰ قمری درگذشته و در عتبات عراق مدفون می‌باشد.

از دوبیتی‌های اوست:

مه  بالانشین   پایین   نظر  کن

به مسکینان کلامی مختصر کن

بتا  فایز  غریب  این  دیار  است

محبت  با   غریبان  بیشتر  کن

********

پری رویان به ما کردند نظاره

یکی چون ماه و باقی چون ستاره

کمان ابرو و مژگان تیز کردند

زدند بر جان فایز چون هزاره

*********

تو دوری از برم، دل در برم نیست

هوای دیگری اندر سرم نیست

به جان دلبرم از هر دو عالم

تمنای دگر جز دلبرم نیست

**********

دلماز بس که دنبال تو گشته

دل خون گشته پامال تو گشته

مگر در وقت مردن خون فایز

ترشح کرده و خال تو گشته

**********

به قربون خم زلف سیاهت

فدای عارض مانند ماهت

ببردی دین فائز را به غارت

تو ماهی، خیل مژگانها سپاهت

**********

دلا تا چند در آزارم از تو

گهی نالان ، گهی بیمارم از تو

تو فایز در جهان بدنام کردی

برو ای دل که من بیزارم از تو

 **********

نسیم ، امشب عجب دفع غمی تو

یقین دارم نه از این عالمی طتو

شمیم زلف یار فایزستی

و یا ز انفاس ابن مریمی تو؟

 ***********

غم و غصه تن و جانم گرفته

فراق یا دامانم گرفته

به کشتی اجل فایز سوار است

میان آب ، طوفانم گرفته

************

نسیم ، آهسته آهسته سحرگاه

روان شو سوی یار از راه و بی راه

بجنبان حلقه زنجیر زلفش

زحال زار فایز سازش آگاه

 ************

صنم عشق تو همچون نار نمرود

 مرادر منجنیق عشق فرسود

 خلیل آسا رودفایز در آتش

 تو«قل یا نار کونى برد» کن زود

 **************

نه هر سرچشمه‏اى آب زلالست

 نه هر لاله رخى صاحب کمالست

 نه هر برگشته بختى هست فایز

 نه هرگلدسته خوان مثل بلالست

 ************

بدى زلف سیاهت لیله القدر

 شب وصلت ز الف شهر بهتر

 هر آن کس یار فایز دید، گفتا:

 «سلام هر حتى مطلع الفجر»

 **************

به زیر گوش برق گوشواره

 زده بر خرمن عمرم شراره

 بیافایز که از نو آتش طور

 تجلى کرده بر موسى دوباره

 *************

 زحسن رویت اى نادیده مهجور

 شدم پیر و حزین وزار و رنجور

 بت فایز تجلى کن به یکبار

 همان نورى که بد در وادى طور

 ترانه‌های فایز، عبدالمجید زنگویی، تهران، ققنوس، چاپ چهارم ۱۳۶۹، ص ۵۰ و ۵۶-۵۷.-ترانه‌های فایز، مهروش طهوری-دکتر کاظم محمّدی، «ترانه‌های فایز دشتستانی». انتشارات «نجم کبری»، چاپ دوّم (۱۳۸۷)، (با قطع رقعی در ۱۰۸ صفحه با مقدّمه‌ای مبسوط در بارهٔ فایز)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=