عبیدالله ملقب به نظام الدین از صاحبان صدور خاندان بنی زاکان قزوین است( ۱) و اشعار خوب دارد و رسائل بی نظیر (تاریخ گزیده چ لیدن ص ۸۴۶ ) مرحوم اقبال در مقدمهء دیوان عبید نویسد:
از شرح حال و وقائع زندگانی عبید زاکانی بدبختانه اطلاع مفصل و مشبعی در دست نیست اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکرهء خود تألیف شده در ۸۹۲ ه ق در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او بدست داده و مؤلف ریاض العلماء هرچند در باب عصر عبید دچار اشتباه عظیمی شده باز معلومات گرانبهای دیگری در باب بعضی از تألیفات او ذکر کرده است معلومات دیگری نیز از اشعار و مؤلفات عبید بدست می آید از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشته مطالب ذیل استنباط میشود:
۱ – اینکه او از جملهء صدور وزراء بوده ولی در هیچ منبعی بدان اشاره نشده است
۲ – لقب این شاعر نظام الدین بوده در صورتی که در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمه هائی که بر آن نوشته اند وی را نجم الدین عبید زاکانی یاد کرده اند
۳ – نام شخصی شاعر عبیدالله و عبید تخلص شعری او است خود او نیز در تخلص یکی از غزلهای خود میگوید: گر کنی با دیگران جور و جفا با عبیدالله زاکانی مکن
۴ – عبید در هنگام تألیف تاریخ گزیده که قریب چهل سال پیش از مرگ اوست به اشعار خوب و رسائل بی نظیر خود شهرت داشته است
در تذکرهء دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او بنام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکرهء خود سال ۷۷۲ دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را در ذیل وقایع سال ۷۷۱ آورده است امر مسلم این که عبید تا اواخر سال ۷۶۸ ه ق هنوز حیات داشته است و بنحو قطع و یقین وفات او بین سنوات ۷۶۸ و ۷۶۹ و ۷۷۲ رخ داده است.
نمونه ای از اشعار :
خم ابروی ا و در جان فزائی // طراز آستین دلربائی
خدا از لطف محضش آفریده // به نام ایزد زهی لطف خدائی
به غمزه چشم مستش کرده پیدا // رسوم مستی و سحر آزمائی
ز کوی او غباری کاورد باد // کند در چشم جانها توتیائی
چو بنماید رخ چون ماه تابان // برو پیشش گدائی کن گدائی(۱)
***************
من اندر عیش و بختم در کمین بود // چه شاید کرد چون طالع چنین بود
زناگه بخت وارون بر سرم تاخت // از آن خوش زندگانی دورم انداخت
ز هر سو دشمنانم را خبر شد // حدیث ما به هر جائی سمر شد
جهانی را از آن آگاه کردند // ز وصلش دست ما کوتاه کردند
چو خصمان را از این معنی خبر شد // حکایت بعد از این نوع دگر شد
در این معنی بسی تقریر کردند // به آخر دست این تدبیر کردند
که اینجا بودنش کاری است دشوار // بباید رفتنش زین ملک ناچار
بر این اندیشه یکسر دل نهادند // بر او زین قصه رمزی برگشادند
چو بشنید این سخن خورشید خوبان // ز رفتن شد تنش چون بید لرزان
گل اندامم درون پردهٔ راز // چو غنچه تنگ خوئی کرده آغاز
نفیر و ناله و شیون برآورد // خروش از جان مرد و زن برآورد
فغان بر گنبد گردان رسانید // صدای ناله بر کیوان رسانید
ز هر نوعی بسی در رفع کوشید // غریمش هر سخن کو گفت نشنید
کز اینجا طاقت دوری ندارم // چنین از عقل دستوری ندارم
به پشت بادپائی بر نشاندش // ز آب دیده در آذر نشاندش
براهش با پری همداستان کرد // پریوارش ز چشم من نهان کرد(۲)
عبید در تألیفات خود چندین تن از پادشاهان و معاصرین خود را مانند خواجه علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس و شاه شجاع مظفری را یاد کرده است وی از نوابغ بزرگان ایران و وجودی تا یک اندازه شبیه به نویسندهء بزرگ فرانسوی ولتر است و از تألیفاتی که از او باقیست معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان بزبان هزل و طیبت بوده است مجموع اشعار جدی که از او باقی است و در کلیات بطبع رسیده است از ۳۰۰۰ بیت تجاوز نمی کنند (ملخص از مقدمهء کلیات عبید بقلم مرحوم اقبال) ( ۱) – رجوع به مادهء قبل شود.
لغت نامه دهخدا
۱-عشاق نامه
۲- عشاق نامه