عبداللّه بن جعفر الطّیّار، در (مجالس ) است که او اوّل مولودى است از اهل اسلام که در ارض حبشه متولد شده و بعد از هجرت نبوى صلى اللّه علیه و آله و سلّم در خدمت پدر خود به مدینه آمدند و به شرف ملازمت حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم فائز شدند.
از عبداللّه بن جعفر مروى است که گفت : من یاد دارم که چون خبر فوت پدرم جعفر به مدینه رسید حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم به خانه ما آمدند و تعزیت پدرم رسانید و دست مبارک بر سر من و سر برادر من فرود آوردو بوسه بر روى ما زد و اشک از چشمش روان شد. به حیثیتى که بر محاسن مبارکش متقاطر مى شد و مى فرمود که جعفر به بهترین ثوابى رسید.
اکنون خلیفه وى تو باش در ذُریّه وى به بهترین خلافتى و بعد از سه روز باز به خانه ما آمد و همگى را بنواخت و دلدارى نمود و از لباس تعزیه بیرون آورده در حق ما دعا کرد و به مادر ما اَسماء بنت عُمَیْس فرمود که غم مخور من ولىّ ایشانم در دنیا و آخرت .
عبداللّه به غایت کریم و ظریف و حلیم و عفیف بود، سخاى او به مرتبه اى بود که او را (بحر جود) مى گفتند. آورده اند که بعضى او را در کثرت سخا عتاب نمودند، او در جواب گفت : مدّتى است که مردم را معتاد به اِنعام خود ساخته ام از آن مى اندیشم که اگر انعام خود را از ایشان قطع نمایم خداى تعالى نیز عطاى خود را از من قطع نماید انتهى .(۲۰۳)
ابن شهر آشوب روایت کرده است که روزى حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم به عبداللّه بن جعفر گذشت و او در کودکى بازى مى کرد و خانه از گل مى ساخت حضرت فرمود که چه مى کنى این را؟ گفت : مى خواهم بفروشم . فرمود که قیمتش را چه مى کنى ؟ گفت که رُطب مى خرم و مى خورم .
حضرت دعا کرد که خداوندا در دستش برکت بگذار و سودایش را سودمند گردان . پس چنان شد به برکت دعاى آن حضرت که هیچ چیز نخرید که در آن سودى نکند و آن قدر مال به هم رسانید که به جود و بخشش او مثل مى زنند و اهل مدینه که قرض مى کردند وعده مى دادند که چون وقت عطاى عبداللّه بن جعفر شود دَیْن خود را ادا مى کنیم. (۲۰۴)
و روایت شده که او را ملامت مى کردند در کثرت بخشش و جودش . عبداللّه گفت : شعر : لَسْتُ اَخْشى قِلَّهَ الْعَدَمِ ما اتَّقَیْتُ اللّهَ فی کَرَمی کُلَّما اَنفَقْتُ یُخْلِفُهُ لِىَ رَبُّ واسِعُّ النِّعَمِ(۲۰۵) فقیر گوید: حکایاتى که از جود و سخاى او نقل شده زیاده از آن است که نقل شود، چنین به خاطر دارم که در (مروج الذّهب ) دیدم که چون اموال عبداللّه بن جعفر تمام گشت روز جمعه در مسجد جامع از خدا طلب مرگ کرد و گفت : خدایا! تو مرا عادتى دادى به جود و سخا، و من عادت دادم مردم را به بذل و عطا، پس اگر مال دنیا را از من قطع خواهى فرمود، مرا در دنیا باقى نگذار؛ پس آن هفته نگذشت که از دنیا بگذشت .
رحلت
و در (عمده الطالب ) است که عبداللّه بن جعفر در سنه هشتاد هجرى در مدینه وفات کرد، ابان بن عثمان بن عفّان بر وى نماز گزاشت و در بقیع مدفون شد و قولى است که در اَبواء وفات کرد سنه نود و سلیمان بن عبدالملک مروان بر او نماز گزاشت و در آنجا دفن شد و عبداللّه را بیست پسر و به قولى بیست و چهار پسر بوده از جمله معاویه بن عبداللّه بن جعفر است که وصىّ پدرش عبداللّه بوده و او را عبداللّه (معاویه ) نام گذاشت به خواهش معاویه ؛ و او پدر عبداللّه بن معاویه است که در ایّام (مروان حِمار) سنه صد و بیست و پنج خروج کرد و مردم را به بیعت خود خواند مردم با او بیعت کردند پس مالک جبل شد پس بود تا سنه صد و بیست و نه ابومسلم مروزى او را به حیله گرفت و در هرات او را حبس کرد پیوسته در مَحْبَس بود تا سنه صدو هشتاد و سه وفات کرد، قبرش در هرات است زیارت کرده مى شود.
فرزندان
صاحب عمده گفته که من دیدم قبر او را در سنه هفتصد و هفتاد شش .(۲۰۶) و دیگر از اولاد عبداللّه بن جعفر، اسحاق عریضى است و او پدر قاسم امیر یمن است و قاسم مردى جلیل بوده ، مادرش امّ حکیم دختر جناب قاسم بن محمّد بن ابى بکر است پس قاسم بن اسحاق با حضرت صادق علیه السّلام پسر خاله است و او پدر ابوهاشم جعفرى است .
و دیگر از اولاد عبداللّه بن جعفر، على زینبى است که مادرش حضرت زینب بنت حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام است و او را دو پسر است از لبابه دختر عبداللّه بن عبّاس بن عبدالمطّلب : یکى محمّد رئیس و دیگر اسحاق اشرف . و محمّد رئیس پدر ابى الکرام عبداللّه و ابراهیم اعرابى است که از اَجِلاء بنى هاشم است و به او منتهى مى شود نسب ابو یعلى الجعفرى خلیفه شیخ مفید که وفات کرد در سنه چهارصد و شصت و سه .
و دیگر از اولاد عبداللّه بن جعفر، محمّد و عون است که در کربلا شهید گشتند و بیاید در احوال حضرت سید الشهداء علیه السّلام ذکر شهادت ایشان و بیاید در فصل پنجم آن کلام غلام عبداللّه با او در باب قتل پسران او و جواب او غلام را.(۲۰۷)
۲۰۳ (مجالس المؤ منین ) ۱/۱۹۳ ۱۹۵ .
۲۰۴ (مناقب ) ابن شهر آشوب ۱/۱۱۸ .
۲۰۵ (المجدی ) ص ۲۹۷ ۲۹۸ .
۲۰۶ (عمده الطالب ) ص ۳۸ .
۲۰۷ ر.ک : (المَجْدی ) ص ۲۹۸ ۳۰۶ .