شعرا-صشعرای قرن یازدهم

زندگینامه صائب تبریزی(۱۰۸۱-۱۰۱۰ه ق)

نام اصلیش محمد علی بیک ونام پدرش میرزا عبدالرحیم از تجار برجسته وکدخدایان معتبر تبریز بوده به امر شاه عباس اول به اصفهان آورده شدند ودر عباس آباد اصفهان سکونت گزیدند.صائب در سال ۱۰۱۰هجری در تبارزه اصفهان متولد شد.(۱)

سلسلهء نسب مولانا سیدمحمدعلی صائب تبریزی به شمس الدین تبریزی معروف می رسد. والد ماجد وی میرزا عبدالرحیم که یکی از تجار معتبر تبارزه عباس آباد اصفهان بود. از جملهء اشخاصی است که به امر شاه عباس اول از تبریز کوچیده و در عراق متوطن شده و پسرش صائب در بلدهء اصفهان نشو و نما کرده و در آن شهر شهرت یافته است. و بیت ذیل مشعر به وطن اصلی اوست:

صائب از خاک پاک تبریز است
هست سعدی گر از گِل شیراز

مولانا بعد از وصول به سن تمیز به زیارت بیت الله مشرف شده و در حین عبور (؟) قصیده ای در منقبت حضرت رضا علیه السلام انشاد کرده و این بیت از آن است:

لله الحمد که بعد از سفر حج صائب
عهد خود تازه به سلطان خراسان کردم

از بعض غزلهای صائب چنین مفهوم میشود که بعد از مراجعت به اصفهان از وضع ایران دلگیر و رنجیده خاطر گردیده است و لذا به خیال سفر هند افتاده و در شهور سنهء ۱۰۳۶ ه ق از اصفهان خارج شده است و غزل ذیل از آن جمله است:

طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را
بکش بر روی اوراق خزان دست نگارین را

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد
چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را

بجای لعل و گوهر از زمین اصفهان
که « احسن » صائب به ملک هند

خواهد برد این اشعار رنگین را

مولانا صائب بعد از آنکه به شهر کابل رسیده ظفرخان متخلص به نیابت حکومت پدر خود خواجه ابوالحسن تربتی در آن شهر مقیم بوده است از مولانا حق شناسی کرده و مدتی آن بزرگوار را در نزد خود معزز و محترم نگاه داشته و مشارالیه نیز بواسطهء مدایح و قصاید او را زندهء جاوید ساخته است.

ظفرخان مشارالیه نیز در بعض از مقاطع غزلهای خود مولانا صائب را بخوبی اسم برده و از آن جمله است:

طرز یاران پیش احسنبعد از این مقبول نیست

بطرف دکن حرکت « شاه جهان پادشاه » تازه گوئیهای او از فیض طبع صائب است در تاریخ ۱۰۳۹ ه ق که ظفرخان بقصد تهنیت سرافراز شده است « هزاره » میکرد صائب را نیز همراه برد و مولانا بعد از ورود به حضور سلطان به لقب مستعدخان و به منصب نامی از دراویش در آن « حق آه » مینویسد:

مولانا قبل از رفتن به هند روزی در مجمعی از دوستان بود و « خیرالبیان » مؤلف تذکرهء میان حضور داشت و او مولانا صائب را به لقب مستعدخان مخاطب ساخت و از آن به بعد بدین عنوان مشهور شد در سال ۱۰۴۲ ه ق ظفرخان مشارالیه به حکومت کشمیر منصوب شد. و در موقع حرکت مولانا صائب نیز بسابقه مودت و الفتی که با او داشت همراه او به کشمیر رفت. و در همان ایام پدر مولانا بجهت برگرداندن پسر از اصفهان به هند آمد. و به اتفاق فرزند خود به اصفهان بازگشت. و بیت ذیل از غزلی است که در مملکت هند انشاد شده:

خوش آن روزی که صائب من مکان در اصفهان سازم
ز وصف زنده رودش خامه را رطب اللسان سازم

بیت ذیل هم از غزل معروف او است که بعد از عودت به اصفهان به نواب جعفر وزیر اعظم نوشته و فرستاده و مشارالیه پنجهزار روپیه از هند در مقابل آن غزل صله و جایزه ارسال کرده است:

دوردستان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند

مولانا بعد از آنکه از مملکت هند برگشته تا آخر حیات در نزد سلاطین صفویه معزز و محترم زیسته و از طرف شاه عباس ثانی به لقب ملک الشعرایی مفتخر شده است ولی در روز جلوس شاه سلیمان اشعاری که منظوم ساخته و مطلع آن این است:

احاطهء خط آن آفتاب تابان را (؟) گرفت خیل پری در میان سلیمان را

شاه سلیمان را بجهت حسن صورتی که در جوانی داشت به غیظ آورده و تا آخر عمر با مولانا تکلم نکرده است مولانا سه چهار سال بعد از ۱۰۸۱ ه ق تاریخ فوت اوست « صائب وفات یافت » جلوس وی در شهر اصفهان درگذشت و هم در آنجا مدفون است.

و عبارت مولانا دواوین متعدده دارد مجموعهء آثارش قریب به یکصد و بیست هزار بیت است و بیشتر به غزل پرداخته است، قصیده و مثنوی نیز دارد، بعضی نثرهای بلیغ و خطبه های دیوانی نیز انشا کرده است و یکی از دواوین وی بزبان ترکی است کلیات وی عبارت است از یک سفینه مملو از مواعظ و آداب که جُنگی پر از حکمت و امثال است و اکثر ابیات او ضرب المثل شده و در السنه از قائل تعبیر می کنند ولی اغلب آنها در دواوین صائب « لاادری » ساری و متداول است لکن اغلب مردم نظر به عدم اطلاع به کلمه مندرج و موجود است و جای حیرت است که چنین شاعری در مملکت ایران الحال شهرتی ندارد و مجموعهء گرانبهای او در ایران به طبع نرسیده است محتمل است که عدم اطلاع مردم ناشی از نگارش دو نفر تذکره نویسان متأخر باشد لطفعلی بک آذر در گفته:

صائب در مراتب سخن گستری طرزی خاص دارد که شباهتی به فصحای متقدمین ندارد، دیوانش یکصد و بیست « آتشکده » هزار بیت است، بعد از مراعات این چند بیت از دیوان او انتخاب شد رضاقلیخان صاحب مجمع الفصحا نیز تقریباً مانند او نوشته است و جز این دو نویسنده سایر تذکره نویسان بالاتفاق تمجید فوق العاده از صائب کرده اند.

طاهر نصیرآبادی که یکی از معاصرین صائب است در تذکرهء خود شرح مفصلی از وی نوشته و میگوید:

میرزا صائب از علو فطرت و نهایت شهرت محتاج به تعریف نیست، انوار خورشید فصاحتش چون ظهور خور عالم گیر و مکارم اخلاقش چون معانی رنگین دلپذیر، خامهء یگانهء دوزبانش به تحریک سه انگشت به چهار رکن و شش جهت پنج نوبت گرفته مؤلف تذکرهء ریاض الشعراء مذکور داشته که صیت سخنوری صائب از قاف تا قاف جهان رسیده و خوان نعم کلامش از شرق تا غرب کشیده، معاصرین را با وی همسر محال و گوید:

از آن صبحی که آفتاب سخن در عالم شهود پرتو انداخته « سرو آزاد » دغدغهء برابری چه مجال؟ میرزا غلامعلی آزاد در معنی آفرینی به این اقتدار سپهر دوار بهم نرسانیده چنانکه خود او گفته است:

ز صد هزار سخنور که در جهان آید یکی چو صائب

آورده:از زمانی که زبان به سخن آشنا شده چنین معنی یابی خوش خیال « کلمات الشعراء » شوریده حال برخیزد سرخوش در بلندفکر بروی عرصه نیامده،

در حال حیات دیوانش مشهور آفاق و اشعارش عالمگیر بود، خواندگار روم و سلاطین هند در نامه های خود از شاه ایران درخواست دیوان او میکردند و شاه ایران برسم تحفه و هدایا میفرستاده است بعقیدهء نگارنده مولانا صائب ایران بخوانیم سزاست زیرا که مانند وی مفلق و نکته سنج و باریکبین بود و معانی بدیع در غزلهای خود گنجانیده و « متنبی » را اگر سخنوران معاصر را تلخ کام گذاشته و خود نیز گفته است:

تلخ کردی زندگی بر آشنایان سخن اینقدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست؟

این بود آنچه آقای تربیت از احوال صائب نوشته اند، بعلاوه از غزلیات او اشعاری انتخاب نموده و تعریفی هم از قصائد و منظومهء جنگی او کرده اند که از آن دو قسمت صرف نظر شد (حیدرعلی کمالی مجلهء آینده سال یک شمارهء ۱۲ ) شاگرد او محمدسعید مازندرانی متخلص به اشرف، معروف به اشرف مازندرانی پسر محمدصالح مازندرانی، قطعهء ذیل را در تاریخ وفات استاد خود صائب سروده است:

کرده بود ایزد عنایت خوشنویس و شاعری
از وجود هر دو کردی افتخار ایام ما

بوداسم و رسم آن عبدالرشید دیلمی
وین محمد با علی بود و تخلص صائبا

آن پسر همشیرهء سیدعماد خوشنویس
وین برادرزادهء شمس الحق شیرین ادا

شهر قزوین است از اقبال آن دارالکمال
کشور تبریز بود از نسبت این عرش ما

هر دو بودندی بهم چون صورت و معنی قرین
هر دو بودندی بهم چون لفظ و معنی آشنا

اتفاقاً هر دو در یک سال با هم متفق
رخت بربستند از اینجا جانب دارالبقا

روی با من کرد و بود با هم مردن آقا رشید و »
گفت: اشرف بگو تاریخ آن چون ترا

بودند ایشان اوستاد و پیشوا گفتم از ارشاد پیر عقل در تاریخ آن که مطابق با ۱۰۸۱ میشود و عبدالرشید استاد اشرف در خط بوده (ریحانه الادب ج ۲ ص ۴۱۰ ) و از اشعار اوست:

بیقراران را « صائبا از آن یکتای بی همتا طلب
چون شود از دشت غایب سیل، در دریا طلب

دست خواهش را بمگشا پیش دست خاکیان
هرچه میخواهد دلت از عالم بالا طلب

اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست
آرزوی هر دو عالم را از او یکجا طلب

هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید
بستگی ها را گشایش از در دلها طلب

گر ز خاک آسودنت آسوده میگردند خلق
تن به خاک تیره ده آسایش دلها طلب

چشم چون بینا شود خضر است نقش هر قدم
رهبر بینا چو خواهی دیدهء بینا طلب

آبرو در پیش ساغر ریختن دون همتی است
گردنی کج میکنی باری می از مینا طلب

شاه و گدا بدیدهء دریادلان یکی است
پوشیده است پست و بلند زمین در آب

در مجالس حرف سرگوشی زدن با یکدگر
در زمین سینه ها تخم نفاق افشاندن است

نهاد سخت تو سوهان به خود نمیگیرد
وگرنه پست و بلند زمانه سوهان است

زمانه بوتهء خار از درشت خویی تست
اگر شوی تو ملایم جهان گلستان است

گذشت عمر و نکردی کلام خود را نرم
ترا چه حاصل از این آسیای دندان است

ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن

از نسیمی دفتر ایام بر هم میخورد
از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن

زخم میباشد گران شمشیر لنگردار را
زینهار از دشمنان بردبار اندیشه کن

روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام
چون شود لبریز جامت از خمار اندیشه کن

پشه با شب زنده داری خون مردم میخورد
زینهار از زاهد شب زنده دار اندیشه کن

گردش چرخ بد و نیک ز هم نشناسد
آسیا تفرقه از هم نکند گندم و جو

لغت نامه دهخدا

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=