صوفی قرن هفتم و بنیانگذار طریقت بکتاشیه * . از زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست ، اطلاعات موجود نیز عموماً با افسانه آمیخته است . منابع متأخر، نام و نسب او را محمدبن ابراهیم بن موسی خراسانی ثبت کرده اند (معصوم علیشاه ، ج ۲، ص ۳۰۷؛مدرس تبریزی ، ج ۲، ص ۶ـ۷؛ثریا، ج ۲، ص ۲۲؛سمیح زین ، ص ۵۵۱؛شیبی ، ص ۳۷۷).
وی در میان ترکها به حاجی بکتاش ولی مشهور است . بنابر گزارشِ کتاب مناقب حاجی بکتاش یا ولایت نامه (تألیف در ۸۴۴، نوشته علی بن موسی معروف به «صوفلی درویش » در احوال و کرامات بکتاش )، وی اهل نیشابور، از احفاد امام موسی کاظم علیه السلام ، و مرید لقمان پرنده (لقمان خراسانی ) یکی از خلیفه های احمد یَسَوی * بوده است . این کتاب به عنوان معرّف چگونگی پیدایی و گسترش طریقت بکتاشی و نمونه ای از ادبیات حماسی ترک ، در خور توجه است ، اما چون برخی اطلاعات آن دقیق و صحیح نیست ، نمی توان آن را مأخذی معتبر دانست ( د.ترک ، ذیل «بکتاش ، حاجی …»؛
سبحانی و انصاری ، ص ۵۰۵ ـ۵۰۶).
کهن ترین منبع درباره بکتاش ، مناقب العارفین افلاکی (متوفی ۷۶۱) است که به استناد آن ، بکتاش ، خراسانی ، معاصرِ مولانا جلال الدین محمد بلخی و خلیفه بابا اسحاق مشهور به بابا رسول الله ، از مشایخ سلسله بابایی * ، و «عارف دل و روشن درون » بود اما از شریعت پیروی نمی کرد (افلاکی ، ج ۱، ص ۳۸۱). او بیشتر اوقات مغلوب جذبه و حال می شد و بدون تقیّه ، خلفا و مخالفان اهل بیت علیهم السلام را نکوهش می کرد (شیروانی ، ص ۱۵۳؛معصوم علیشاه ، ج ۲، ص ۳۴۷)
ابتدا پدرش او را برای ارشاد نزد لقمان خراسانی برد. سپس بکتاش مدتها در نجف اشرف و مکه معظمه گوشه نشینی اختیار کرد و احتمالاً به دستور لقمان یا بر اثر مکاشفه ای به روم رفت . در آماسیه به بابا اسحاق پیوست و به احتمال بسیار در شورش باباییان بر ضد سلجوقیان ، که به کشتار باباییان انجامید (۶۳۸)، شرکت داشت و برادرش ، مَنتَش ، نیز در سیواس در همین شورش کشته شد (ثریا، همانجا؛شیروانی ، ص ۱۵۲؛معصوم علیشاه ، ج ۲، ص ۳۴۶، ۳۴۸؛د. ترک ، ذیل واژه ).
بکتاش پس از این واقعه به قیرشهر (در ترکیه فعلی ) و از آنجا به قَرَه اُویوک («حاجی بکتاشِ» کنونی )، قصبه ای میان قیصریّه و قونیه رفت ، و خاتون آنا را به دختر خواندگی خود برگزید و تا پایان عمر در آنجا ماند (مدرس تبریزی ، ج ۲، ص ۶ـ۷؛معصوم علیشاه ، همانجاها؛د. ترک ، همانجا).
ظاهراً او در میان باباییان نفوذ بسیاری داشته ، زیرا توانست بقیه السیف ایشان را گرد آورد و با عنوان پیر قلندران و سرور اَبدال طریقتی بنا نهد که به نام او بکتاشیه نامیده می شود (برای عقاید رجوع کنید به بکتاشیه ).
بکتاش تأهل اختیار نکرد، اما بر اساس یک افسانه ، زنی نازا با نوشیدن خون بینی او باردار شد و پسری به نام حبیب به دنیا آورد که دارای فرزندانی شد. بکتاشیه به این فرزندان چَلَبی * می گویند. بعدها میان چلبیها و شیوخ بکتاشیه که به آنها «بابا» گفته می شد، رقابت شدیدی در گرفت (ثریا، همانجا؛سبحانی و انصاری ، ص ۵۱۵ ـ ۵۱۶)
درباره تأثیر بکتاش در اسلام آوردن لشکر ینی چری * گفته شده که اُورخان ، دومین سلطان عثمانی (متوفی ۷۲۶)، این لشکر را نزد بکتاش برد و از او خواست که آنها را تبرک کند و به آنها نامی بدهد. بکتاش نیز آستین خرقه خود را کند و بر سر یکی از سپاهیان گذاشت و گفت که نام شما ینی چری (سپاه جدید) باشد. از آن پس افراد این سپاه ، به جای آستین خرقه ، پارچه ای از پشت کلاه خود می آویختند و خود را اولاد و مرید حاجی بکتاش می دانستند (هامرـ پورگشتال ، ج ۱، ص ۹۲؛
فرید، ص ۱۲۳).
بنا به نظر معصوم علیشاه (ج ۲، ص ۳۴۶ـ۳۴۷) به دلیل مقامِ بکتاش نزد ینی چری ، او را بکتاش یعنی شریک سلطان عصر می نامیده اند. امروزه ملاقات بکتاش را با اورخان و همچنین نقش معنوی او را به عنوان «پیر» و حامی ینی چریها فاقد ارزش تاریخی می دانند و می گویند که سبب تعلق میان بکتاش و ینی چریها آن است که اَبدال موسی ـ یکی از پهلوانان واصلِ (آلب اَرَنلَر) باباییان که در جنگهای مختلف در کنار اورخان بیک شرکت داشت و مدتی مجاور تربت بکتاش بود ـ در یکی از جنگها تاج اَلِفی (کلاهی که بکتاشیان بر سر می گذاشتند) خود را به یکی از افراد ینی چری بخشید و همین سبب شد تا سپاهیان ینی چری بکتاش را مراد خود بدانند (اوزون چارشیلی ، ج ۱، ص ۵۷۷، ۵۹۹؛
د. ترک ، همانجا).
وفات بکتاش را برخی در ۷۳۸ نوشته اند، اما صحیح نیست ، زیرا این تاریخ برای تطبیق با لفظِ «بکتاشیه »، از نظر حساب جُمّل ، جعل شده است . در یادداشتی در پایان کتابِ اسرار حروفنامه ، وفات او ۶۶۹ ثبت شده است . در وقفنامه ای به تاریخ ۶۹۱ پس از نام حاجی بکتاش ، کلمه «المرحوم » آمده و در وقفنامه دیگری به تاریخ ۶۹۵، نیز که در خانقاه شیخ سلیمان ولی در قیرشهر موجود است ، با قید «مرحوم » از او یاد شده است ، بنابراین تاریخ ۶۶۹ درست به نظر می رسد ( د.ترک ، مانجا؛
سبحانی و انصاری ، ص ۵۰۹).
آثار
از جمله آثار بکتاش کتابی است به نام
المقالات ، به عربی که اصل آن در دست نیست . دو ترجمه منظوم ترکی از این اثر وجود دارد: ترجمه سعید اَمره ، شاعر بکتاشی قرن هشتم (نسخه ای از این کتاب در ۸۲۷ استنساخ شده و در کتابخانه مانیسا/مَغنیسا موجود است )، و ترجمه خطیب اوغلی ، شاعر قرن نهم . بنابر این ترجمه ها، کتاب دارای چهار بابِ شریعت ، طریقت ، حقیقت و معرفت بوده است . در هر باب درباره مرگ ، احوال دل ، تصوف ، زاهد، عارف و محب بحث ، و مقام انسان ستایش شده است . از جمله مطالب این کتاب ، شهادت مردم به پیامبری رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم از زمان حضرت آدم ، و تشبیه اوقات پنجگانه نماز به پیامبر اسلام و خلفای راشدین است . المقالات درباره شفاعت پیامبر صلی اللّه علیه و آله وسلّم بدون مطرح کردن شفاعت امام علی و ائمه علیهم السلام ، نیز مطالبی دارد. به استناد مطالب این کتاب گفته اند که احتمالاً برخی اعتقادات شیعی ، در دوره های بعد ـ بخصوص از زمان بالیم سلطان (متوفی ۹۲۲)، مُجَدِّد طریقت بکتاشیه ـ وارد این طریقت شده است (شیبی ، ص ۳۷۹ـ۳۸۱؛سبحانی و انصاری ، ص ۵۱۹؛د. ترک ، همانجا).
مقالاتِ غیبیّه و کلمات عِینیّه ، مجموعه ای است فارسی مشتمل بر دو رساله :
۱) رساله ای به نام همین مجموعه ، منسوب به بکتاش . این رساله ۶۶ صفحه ای ، مجموعه ای است از نکات و مواعظ همراه با آیات و روایاتی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وسلم و امام علی علیه السلام . در ابتدای آن ، مؤلف ، حاجی بکتاش ولی خراسانی معرفی شده و گفته شده است که او این مطالب را برای ارشاد و نصیحت شاگردانش در جهت تزکیه نفس ، انقطاع از ماسِوَی اللّه و تصفیه قلوب بیان کرده است . موضوع این رساله بیشتر درباره ذکر، مشاهده ، مجاهده ، فنا، استغراق و فقر است . رساله با سفارشهایی به پایان می رسد، از جمله سفارش به ملازمت سنّت و جماعت ، آموختن فقه و حدیث ، به جماعت نماز گزاردن ، سماع بسیار نکردن ، کم گفتن ، کم خوردن ، کم خفتن ، خانقاه نساختن ، در خانقاه ننشستن ، از خلق گریختن و ازدواج نکردن تا حد ممکن (بکتاش ولی ، ص ۶۳ـ۶۴)؛
۲) رساله ای به نام «الفوائد»، به نظم و نثر ازافادات و مقالات بکتاش در باب فقر که یکی از پیروانش پس از درگذشتِ وی آنها را جمع کرده است . علاوه بر این ،از احمد یسوی و خواجه عبدالله انصاری نیز سخنانی درباره فقر، تصوّف ، سماع ، رضا و تسلیم نقل شده است (همان ، ص ۷۱ـ ۹۸، ۱۰۰، ۱۰۶، ۱۲۰ـ۱۲۲). در این رساله ، از خواجه عبدالله انصاری اشعاری آمده و از ملاقات بکتاش با وی سخن گفته شده است که نشان دهنده بی اطلاعی نویسنده از تاریخ زندگی حاجی بکتاش است (همان ، ص ۱۲۰، ۱۲۲). نسخه خطی این مجموعه در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (ش ۳۴۵۱) موجود است .
منابع :
(۱) احمدبن اخی ناطور افلاکی ، مناقب العارفین ، چاپ تحسین یازیجی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲) اسماعیل حقی اوزون چارشیلی ، تاریخ عثمانی ، ترجمه ایرج نوبخت ، تهران ۱۳۶۸ـ۱۳۷۰ش ؛
(۳) محمدبن ابراهیم بکتاش ولی ، مقالات غیبیّه و کلمات عینیّه ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۳۴۵۱؛
(۴) محمد ثریا، سجل عثمانی ، استانبول ۱۳۰۸ ـ ۱۳۱۵؛
(۵) سمیح زین ، الصوفیه فی نظرالاسلام ، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۶) توفیق سبحانی و قاسم انصاری ، «حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه »، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه تبریز) ، سال ۲۸، ش ۱۲۰ (زمستان ۱۳۵۵ ش )؛
(۷) کامل مصطفی شیبی ، الفکر الشیعی والنزعات الصوفیه حتی مطلع القرن الثانی عشر الهجری ، بغداد ۱۳۸۶/۱۹۶۶؛
(۸) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحتنامه ، تهران ۱۳۱۵؛
(۹) محمدبک فرید، تاریخ الدوله العلیّه العثمانیّه ، چاپ احسان حقّی ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۰) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ش ؛
(۱۱) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۱۸ ) ؛
(۱۲) یوزف فون هامر ـ پورگشتال ، تاریخ امپراطوری عثمانی ، ترجمه میرزا زکی علی آبادی ، چاپ جمشید کیان فر، تهران ۱۳۶۷ـ۱۳۶۹ ش ؛
دانشنامه جهان اسلام جلد ۳