پرسش وپاسخ از علامه طباطبایی

خداشناسى و توحید اهمیت خداشناسى کیفیت صفات خداوند متعال پرسش وپاسخ از علامه طباطبایی

س ۱ زیربناى دین چیست ؟

ج – تمام امور مربوط به شرع همه فرع توحیدند، توحید است که نبوت مى خواهد، و توحید است که معاد مى طلبد.

 س ۲ معناى این روایت چیست که مى فرماید: اذا انتهى الکلام الى الله فاءمسکوا، و لاتفکروا فى ذات الله ، و تلکموا دون العرش ، و لاتکلموا فیما فوق العرش  هرگاه سخن به خدا رسید، لب فرو بندید، و در ذات خدا نیندیشید، و پیرامون زیر عرش سخن گویید، و درباره بالاى عرش سخن نگویید.

ج – بیان معارف توسط ائمه علیهم السلام در توحید و معارف در حد اعلى است . و این امیرالمؤ منین علیه السّلام است که از متن ذات و توحید سخن مى گوید که در کلام اوحدى از مردم نیست ، بنابراین نهى از تکلم در ذات در این روایت متوجه کسانى است که نمى توانند ذات راکما هو حقه توصیف نمایند، و توصیف آنها تشبیه و کفر است ؛ بر این پایه ، اشکال متوجه مستمعین هم نیست ، زیرا پاى منبر حضرت امیر علیه السّلام به هنگام خطبه و بیان معارف الهى افراد مختلف بوده اند. و نهى و اشکال فقط متوجه گویندگان غیر لایق است .
خداوند متعال مى فرماید: سبحان الله عما یصفون ، الا عباد الله المخلصین (صافات : ۱۵۹ و ۱۶۰)
منزه است خداوند از آنچه آنان توصیف مى کنند، مگر بندگان پاک (به تمام وجود) خدا.

 

 

مراتب خداشناسى

س ۳ چگونه ممکن است انسان محدود، به خداوند متعال که نامحدود است علم پیدا کند؟

ج – محدود به اندازه خود به نامحدود علم پیدا مى کند، مانند دریچه اى که نور به آن مى تابد و به اندازه خود نور مى گیرد.

س ۴ با اینکه معلوم ، نامحدود و غیر متناهى است ، چگونه محدود به آن علم پیدا مى کند؟

ج – چون وجود محدود، وجود رابطى ، و قائم به حق است ؛ و در واقع علم او، معلوم حق است ، در نتیجه حق به معلوم خود علم پیدا مى کند؛ بر این پایه ، در واقع نامحدود به نامحدود علم پیدا مى کند و اشکال مرتفع مى شود.

س ۵ معناى این روایت که عبدالاعلى مولى آل سام از امام صادق علیه السّلام نقل مى کند چیست که مى فرماید: انما عرف الله من عرفه بالله ؛ فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه انما یعرف غیره ؛ لیس بین الخالق و المخلوق شى ء … تنها کسى که خدا به خدا بشناسد، او را شناخته است ، بنابراین کسى که او را به او نشناخته باشد، در واقع او را نشاخته بلکه غیر او را شناخته است ، (زیرا) بجز خالق و مخلوق چیزى وجود ندارد.

ج – در روایت دیگر نیز که حدیث فارسى است ، و از عبدالاعلى مولى آل سام نقل کرده ، آمده است : اوحى الله تعالى الى داود علیه السلام : یا داود انى وضعت خمسه فى خمسه ، و الناس یطلبونها فى خمسه غیرها فلا یجدونها… وضعت الراحه فى الجنه و الناس یطلبونها فى الدنیا فلا یجدونها… خداوند متعال به حضرت داوود علیه السّلام وحى نمود: اى داوود، من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم ، ولى مردم آنها را در پنج چیز دیگر مى جویند و نمى یابند. راحتى را در بهشت قرار دادم ، و مردم آن را در دنیا مى جویند لذا نمى یابند…

یعنى راحتى مطلق در راحتى بالله است ، و لذتها در محبت و انس با حق منحصر است .
ولى اکثر مردم از این فیض محرومند و راحتى را در دنیا جستجو مى کنند.
روایت نخست نیز مى خواهد بفرماید: انسان پیش از هر چیز خدا را مى بیند، سپس خدا را با آن مى بیند. و در دنیا خدا را بدون مظهر و در کنار موجودات و جداى از آنها نمى شود دید، و در آخرت نیز معنى ندارد که ظاهر که خداست بدون مظهر، و منکشف بدون منکشف منه دیده شود.
بشر نیز که اشرف مخلوقات است همواره به خدا توجه و محبت دارد او را مى خواهد و مى بیند، منتهى در این عالم توجه ندارد، و پس از این عالم براى او، منکشف خواهد شد. چنانکه خداوند سبحان مى فرماید: لقد کنت فى غفله من هذا، فکشفنا عنک غطاءک ، فبصرک الیوم حدید (ق : ۲۲).
واقعا که از این حال ، سخت در غفلت بودى ، ولى ما پرده ات را از جلوى چشمانت برداشتیم و دیده ات امروز تیز است (و خوب مى بینى ).

 

 س ۶ معناى این گفتار امام سجاد علیه السّلام چیست که مى فرماید:بک عرفتک  به تو، تو را شناختم .

ج – یعنى معرفت خداوند متعال بالذات است . در بخش توحید کتاب (بحار الانوار) نیز عبدالاعلى مولى آل سام از امام صادق علیه السّلام نقل مى کند: انما عرف الله من عرفه بالله ، فمن لم یعرفه به فلیس یعرفه ؛ فانما یعرف غیره  تنها کسى خدا را مى شناسد که او را به او بشناسد پس هر کس او را به او نشناخته باشد، او را نشناخته است ، بلکه غیر او را شناخته است .

 

س ۷ در حدیث مناظره حضرت امام صادق علیه السّلام با شخص ملحدى آمده است که که حضرت از او مى پرسد: آیا کشتى سوار شده اى ؟ وى جواى مى دهد: آرى حضرت مى فرماید: هیچ اتفاقى افتاده که کشتى شما غرق شود؟ عرض مى کند: آرى . حضرت مى فرماید: در آن وقت آیا قلبت متوجه جایى شده که تو را از مهلکه نجات دهد؟ مى گوید: بله ، بعد حضرت مى فرماید: همان خداوند عالمیان است .) آیا این گونه استدلال در قرآن کریم وجود دارد؟

ج – مساله کشتى و دریا در جاهاى متعدد از قرآن کرى  ذکر شده است . و این بیانگر آن است که وقتى دست انسان از عوامل بیرونى خالى شد و قلبش از تعلق به آنها تهى گشت ، خداوند قادر متعال کافى است که او را به هر کمالى که خواست برساند.

 

 س ۸ روشن است که این حالت اختصاص به مشرکین ندارد، مؤ منین نیز هرگاه در وسط دریا کشتى شان متلاشى شد و خواستند غرق شوند، به خداوند متعال پناه مى بردند و پى مى برند که هیچ پناهگاه و راه نجاتى جز به سوى خداوند نیست .پس چرا این دسته از آیات نظر به خصوص مشرکین دارد؟

ج – چون روى سخن و استدلال قرآن علیه بت پرستانى است ، که به اینکه (خداوند، خالق عالم است ) اعتقاد داشتند و براى آنان هیچ جاى تردید نبود. چنانکه در قرآن مى فرماید: ولئن ساءلتهم من خلق السموات و الارض ؟ لیقولن الله (لقمان : ۲۵، و زمر: ۳۸).
و اگر از آنها بپرسى : چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است ؟ قطعا خواهند گفت : خدا.
بنابراین ، اختلاف اسلام و قرآن با آنان در تدبیر نظام عالم است ؛ زیرا آنان اعتقاد داشتند که جهان توسط بندگان صالح خدا اداره و تدبیر مى شود. و هر کدام از آن بندگان بخشى از نظام آفرینش (از قبیل زمین ، آسمان ، صحرا، دریا، کوه ، جنگل ، انسان و انواع حیوانات ) را تدبیر مى کنند و به او (رب ) و به مجموع آنان (ارباب ) مى گفتند. با این همه ، آنان را مخلوق نمى دانستند و در وجود خداوند متعال شکى نداشتند و او را (رب الارباب ) و خداى خدایان مى نامیدند.
بر این پایه ، این دسته از آیات قرآن در مقام رد آنان ، و نظر به اثبات ربوبیت خداوند متعال در تمام بخشهاى نظام عالم و پهنه گیتى دارند.

 

 س ۹ چگونه مى توان با این دسته از آیات ، بر ربوبیت خداوند متعال استدلال نمود؟

ج – چون نجات از غرق و هلاکت ، حاجتى است که اربابان مادى نمى توانند آن را برآورند، لذا از ته دل و صمیم قلب مى فهمند که تنها خداوند متعال چاره ساز و دستگیر است لاغیر.

 

 س ۱۰ اختلاف نظر عرفا و حکما در وحدت وجود داشت ؟

ج – عرفا مى گویند: وجود تنها وجود حق است و ما بقى موجود بالله و وجودشان بالعرض و المجاز است ، ولى حکما مى گویند: وجود، حقیقت مشککه ذات مراتب است ، بر خلاف عرفا که مى گویند: غیر از حق تعالى اساسا چیزى وجود ندارد.

 

س ۱۱ نظر عرفا و حکما درباره وجود مطلق و مقید چیست ؟

ج – عرفا به وجود مقید قائل نیستند، بلکه مى گویند: حقیقت وجود یک واحد شخصى است و آن وجود حق تعالى مى باشد و غیر از حق حقیقتا هیچ چیز وجود ندارد و اشیا وجودشان بالله است ، ولى حکما قایل به طبیعت مطلقه هستند و اینکه هرگاه به ماهیت مقید شود وجود مقید نامیده مى شود، و بازگشت علیت و معلولیت به ربط و استقلال است .

 

 س ۱۲ – یکى از حاضران در جلسه : مى خواهم آنچه را که به آن اعتقاد دارم اظهار نمایم ، بفرمایید آیا درست است یا خیر؟ (یک هست داریم و یک نیست . نیست که چیزى نیست ، پس یک هستى بیش نمى ماند.)

ج – بله ، منتهى با یک مقدمه کوتاه ، و آن اینکه : براى نمونه این قوطى کبریت (اشاره به کبریت در دست )، یا هست است یا نیست ، یا قائم به هست . و قوطى کبریت نیست که نیست ، هستى هم نیست ، بلکه با هستى هست است ، یعنى قوطى کبریت و هر موجودى از موجودات ممکنه ، نیست و عدم که نیست ، و خدا هم نیست ، بلکه وجود آنها از خدا است .

 

 س ۱۳ حقیقت وجود امکانى چیست ؟

ج – وجود امکانى یعنى معلول بما هو معلول ، که در حقیقت وجود رابط است ، نه محمول نه موضوع و نه نسبت ، و این نحوه وجود، محتاج است به واجب ، و ماهیت به واجب نمى دهد. انما یقوم بالنسبه او بذى النسبه (تنها به نسبت ، یا به ذى النسبه قائم است ).

 

 س ۱۴ آیا حقیقت عالم عدم است ؟

ج – اینکه حقیقت عالم عدم باشد توجیهش مشکل است ، ظاهرا منظور گوینده از عدم ، عدم اشخاص است ، یعنى با برداشتن خدا دیگر اشخاص نمى مانند و عالم برداشته مى شود.

 

س ۱۵ آیا توحید انبیاى گذشته علیهم السلام پیش از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم کامل بوده است ؟
ج انبیاى گذشته علیهم السلام توحید کامل را نداشتند، زیرا آنان توحید اسلامى را که از هر چیز حتى از قید اطلاق ، مطلق است نداشتند.

 

 

صفات ذاتى خداوند متعال

س ۱۶ صفات ذاتى خداوند متعال کدامند؟

ج – صفات ذاتى خداوند متعال عبارتند از: علم ، قدرت ، حیات ، سمع و بصر. و گویا بعضى کتابى نوشته و سمع و بصر را از این پنج صفت حذف کرده و پنج صفت دیگر یعنى : مرید، مدرک ، قدیم ، ازلى ، متکلم و صادق را به آنها افزوده و گفته اند:

عالم و قادر و حى است و مرید و مدرک//هم قدیم و ازلى و متکلم صادق

     

و دیگر اینکه تمام صفات ثبوتى را به صفات سلبى برگردانده و گفته است : عالم یعنى غیر جاهل ، و قوى یعنى غیر عاجز و مانند آن ؛ ولى به نظر مى رسد که وصف ادراک در مورد خداوند متعال استعمال نشده و نمى شود؛ زیرا ادراک به معناى رسیدن شیى ء به چیزى است که به آن نرسیده بوده و این در مورد خداوند معنى ندارد.

س ۱۷ آیا سمع ، عین ذات است ؟

ج – بله ، عین ذات است .

س ۱۸ آیا سمع و بصر از صفات فعل نیستند؟

ج – نه خیر.

 

 س ۱۹ ممکن است فرض شود که خدا باشد ولى سمع نباشد، پس ذات است و سمع نیست ذات از صفت تخلف پیدا کرد و جداى از آن فرض شد، پس معلوم مى شود سمیع صفت ذات نیست بلکه صفت فعل است .

ج – در مورد علیم و حى نیز چنین مى توان فرض کرد که تا خدا نداند علیم نیست ، و اگر زنده نباشد حى نیست ، ولى همه اینها صرف (فرض محال ) است و درست نیست .
قدرت به معناى مبداءیت اشیاء است ، و همچنین حیات . بنابراین ، فرض خدایى موجود که حیات نداشته باشد، و یا علیم نباشد فرضى محال است .

 

 س ۲۰ علیم به معناى (ذات ثبت له العلم ): (ذاتى که داراى علم است .) مى باشد؛ پس صفت علم نیز زائد بر ذات است .

ج – علیم در اینجا به معناى علم حصولى نیست ، بلکه به معناى (حضور الذات للذات ) و علم به ذات است . همچنین قدیر به معناى (ذات ثبت له القدره ) نیست ، بلکه به معناى (عین القدره و ثبوت شى ء است .

 

س ۲۱ آیا (ادراک ) از صفات پروردگار است و خداوند متعال به آن متصف مى شود؟

ج – ادراک به معناى رسیدن به مطلوب است و لازمه آن علم مى باشد، چنانکه خداوند متعال مى فرماید: لاتدرکه الابصار، و هو یدرک الابصار (انعام : ۱۰۳).دیدگان نمى توانند او را در یابند، ولى او دیدگان (چشم و عقل ) را در مى یابد.مثلا درد مخاضى را که زنان درک مى کنند، مرد درک نمى کند یعنى نمى فهمد، بنابراین درک در محاورات به معناى فهم استعمال مى شود؛ ولى در لغت به معناى وصول و رسیدن به چیزى است که آن را نداشته و واجد آن نبوده است .

و این معنى درباره خداوند متعال معقول نیست . و صفات ذاتیه نزد خاصه (شیعه ) پنج تا است : ۱ حیات . ۲ قدرت . ۳ علم . ۴ سمع . ۵ بصر و دو صفت آخر به علم بر مى گردند، زیرا سمیع به معناى علم به مسموعات ، و بصیر به معناى علم به مبصرات است ؛ و عامه (اهل تسنن ) (اراده ) و (تکلم ) را نیز به صفات ذاتیه افزوده اند، ولى در روایات ما وارد شده است . کان الله و لاتکلم ، و کان الله و لا اراده خداوند بود و تکلم نبود؛ و خداوند بود و اراده نبود.از این بیان استفاده مى شود که این دو از صفات فعلند. نه از صفات ذات ؛ زیرا قابل سلب از ذات هستند.

 

 س ۲۲ متکلمین (ادراک ) را به (علم به جزئیات ) معنى نموده اند، آیا خداوند متعال به ادراک به این معنى متصف مى شود؟

ج – در اینکه خداوند عالم به جزئیات و کلیات است شکى نیست ، ولى اهل لغت درک را به معناى (وصول به مطلوب ) مى دانند که این معنى در حق خداوند ممتنع است ؛ در محاورات عرفى نیز علم و درک را به یک معنى مى دانند و درک به این معنى همان علم است که خداوند به آن متصف مى شود. و علم به چیزى مستلزم اتصاف به آن چیز نیست ، بر خلاف درک به معناى رسیدن و وصول به چیزى که مستلزم اتصاف به آن چیز است که در مورد خداوند متعال محال است .

 

س ۲۳ گفته مى شود: دو صفت (علم ) و (قدرت ) که در مخلوقات وجود دارد، با علم و قدرت الهى مغایرت دارد.) آیا این سخن درست است ؟

ج  علم ، قدرت و مشیت و اراده خداوند متعال همانند علم ، قدرت و مشیت و اراده اى استکه ما بدان متصف مى شویم ، و این همان سنخیت میان علت ومعلول است و نمى توان گفت که این صفات در او نیست ؛ اما صفات سلبیه ، در واقع سلبالسلب هستند و به صفات ثبوتیه بر مى گردند. براى نمونه صفت (عاجز نبودن )به مجموع (عاجز) یعنى (ناتوان ) و (نبودن ) بر مى گردد که هر دو سلبهستند، و سلب سلب آن به (قدرت ) بازگشت مى کند. و به همین صورت(جاهل نبودن ) به (علم ) باز مى گردد؛ زیرا (نادان ) منفى است ، و (نیست )نیز منفى است ، و اگر منفى در منفى ضرب شود، نتیجه مثبت یعنى (دانا) مى شود: دانانیست * نادان .

 

س ۲۴ پس چرا در دعاى جوشن کبیر صفات ثبوتى را به سلبى برگردانده و فرموده است : یا عالما لا یجهل ، یا قویا لایضعف ، یا حیا لایموت

ج  این جملات ، صفات ثبوتى را اثبات مى کنند و معناى آنها این است که خداوند عالم است به طورى که جهل در او راه ندارد، و همچنین قوى است به گونه اى که ضعف در او نیست ، و نیز حى است به طورى که موت ندارد؛ زیرا لازمه علم ، عدم جهل ، و لازمه قدرت عدم ضعف و لازمه حیات ، عدم مرگ است ، نه اینکه بگوید: خداوند متعال عین عدم جهل و عدم ضعف و عدم موت است به گونه اى که هیچ صفتى نداشته و مجموعه عدم ها باشد.

 

س ۲۵ آیا همه صفات ثبوتیه حضرت حق ، عین ذات هستند؟

ج بعضى از آنها نظیر علم ، قدرت و حیات عین ذاتند. و اما صفات فعلیه عین ذات نیستند، بلکه هر کدام بیانگر فعلى از افعالند و خارج از حقیقت ذات . مانند رزق ، احیاء، اماته ، تکلم . و اکثر اسماء حسناى الهى از این قبیل و زائد بر ذات هستند. مشیت و اراده نیز از همین قبیل و از صفات فعل است و از مقام فعل انتزاع مى شود

 

س ۲۸ معناى این جمله امیرالمؤ منین علیه السّلام چیست که مى فرماید:
(کمال توحیده ، نفى الصفات عنه )کمال اعتقاد به یگانگى او، نفى کردن صفات از اوست .
ج این جمله صفت زائد بر ذات را نفى مى کند؛ زیرا صفات ذات ، عین ذاتند.

س ۲۹ معناى (احد) چیست ؟
ج خداوند متعال (احد) است ، یعنى اجزاء ندارد نه خارجا و نه ذهنا و نه عقلا. چنانکه در روایتى آمده است که حضرت امیرالمومنین علیه السّلام در جنگ جمل در تفسیر معناى (احد) فرمود: (خداوند احد است یعنى یگانه اى است که قسمت بر نمى دارد نه عقلا، نه خارجا و نه خیالا)

س ۳۰ فرق و واحدیت و احدیت چیست ؟
ج (احدیت ) صرافت ذات است از هر حیث ، ولى (واحدیت ) این است که هر صفت از صفات حق تعالى در عین حال که با صفات دیگر مفهوما مغایر است ، ولى مصداقا یک واحد است ذات مستجمع جمیع کمالات (مانند رازق ، محیى ، ممیت ) از حیث مصداق یک واحد است ، ولى در احدیت این را نداریم ، بلکه ذات بذاته ، قطع نظر از هر کمال مورد توجه قرار مى گیرد، و از هر حدى اطلاق دارد، حتى از همین اطلاق ، لذا در شاءن مقام احدى گفته اند: لایتناهى است ، و با تناهى این کلمه هم نامتناهى است .

س ۳۱ آیا خداوند متعال واجد همه کمالات مخلوقات است ؟
ج هر کمال وجودى که در مخلوق وجود دارد، خداوند متعال آن را داشته که داده و اعطاء کرده است . و خداوند، واقعیتى است که هیچ کمال وجودى را فاقد نیست . و هر چه ایجاد مى کند، اعطاء مى کند. و لازمه اعطاء، واجدیت و اتصاف است ، که به سنخیت بر مى گردد.
پس کمال مخلوق از ناحیه حق است ، پس در حقیقت خداوند این کمال را داشته که به مخلوق داده ، بنابراین او متصف به این کمالات است (اتصاف الموصوف بوصفه ): (مانند اتصاف موصوف به وصفش .)

 

 

صفات فعلیه خداوند متعال

س ۳۲ مقصود از مکر و فریب که خداوند متعال در قرآن به خود نسبت داده چیست ؟ آنجا که مى فرماید: و مکروا و مکر الله ، و الله خیر الماکرین (آل عمران ؛ ۵۴).
و آنان (یهود) مکر ورزیدند و خدا هم مکر نمود، و خداوند بهترین مکرکنندگان است .
ج مکر عبارت است از اینکه انسان علیه کسى کارى انجام دهد بدون اینکه او التفات و توجه داشته باشد. و مکر درباره خداوند متعال آن است که نسبت به بنده گناهکار کارى یا امتحانى پیش آورد که علیه او تمام شود.

س ۳۳ معناى این روایت چیست که مى فرماید: خلق الاشیاء بالمشیه ، و المشیه بنفسها(۱۵) خداوند، همه اشیا را با مشیت آفرید، و مشیت را به خود آن خلق نمود.
ج یعنى خداوند متعال تمام اشیاء را با مشیت و اراده خود خلق نموده ، و اما الاراده نفسها فلا تحتاج الى اراده . اخرى ، و الا لتسلسل . (و اما خود اراده ، نیازى به اراده دیگر ندارد، و گرنه تسلسل پیش مى آید) و مشیت و اراده علت است براى تمام موجودات ، و خداوند اشیاء را با اراده خلق مى کند، و اراده و مشیت از اول تا آخر عمل وجود دارد. و اراده از صفات فعل است و از مقام فعل انتزاع مى شود، نه از صفات ذات ؛ یعنى اجتماع اجزاى علت تامه را گرداگرد (معلول ) که با اجتماع آنها فعل محقق مى شود، (اراده ) مى گویند و اراده از آنجا انتزاع مى شود.

 

س ۳۴ آیا اراده همان مشیت است ؟
ج بله ، اراده ، عین مشیت است .

س ۳۵ معناى عبارت … فاقد کل مفقود: (اى معدوم کننده معدومات ) در دعاى رجبیه چیست ؟
ج یعنى هر چه مفقود مى شود و از بین مى رود، تو از بین مى برى و معدومش مى کنى ؛ زیرا (فقد) و (عدم ) متعدى هستن  هر چه به صورت لازم نیز استعمال مى شوند؛ بنابراین جمله (فاقد کل مفقود) یعنى (مفقد کل مفقود) و همچنین (عدم ) به معناى (اعدم ) است .

س ۳۶ منظور از رحمت در جمله وسعت رحمته کل شى (رحمت او، هر چیزى را فرا گرفته است ). چیست ؟
ج رحمت عبارت است از رفع احتیاج وجودى هر موجود که غایت وجود اوست ، و خداوند متعال احتیاجات وجودى تمام موجوداتى را که خلق نموده بر آورده مى سازد، و آنها را به احتیاجات وجودى شان هدایت و راهنمایى ، و نیازهاى وجودى شان را تاءمین مى نماید تا به کمال مطلوب و سعادت خود فائز آیند. بنابراین بیان ، روشن مى گردد که همه موجودات غرق در رحمت او مى باشند.

س ۳۷ آیا اصل وجود شى ء، نیز رحمت است ؟ و رحمت ، شامل آن نیز مى شود؟
ج اصل وجود نیز رحمت است ، اساسا وجود و لوازم وجود هر موجودى نحوه اى از کمال است که رحمت شامل همه مى گردد.

س ۳۸ قدر جامع تکمیل نواقص چیست ؟
ج اعطاء الکمال لمستحقه (اعطاى کمال به مستحق آن .)

 

 

صفات سلبیه خداوند متعال

س ۳۹ (غنى ) صفت فعل است ، یا صفت ذات ؟
ج غنى به معناى (غیر محتاج و بى نیاز) و از صفات سلبیه است .

س ۴۰ آیا خداوند متعال داراى ماده است ؟
ج ماده ، ترکیب پیش مى آورد، و ترکیب احتیاج را در پى دارد، و این با ساحت ربوبى سازگار نیست .

 

 

فعل خداوند سبحان و مراتب آن

س ۴۱ مقصود از (وجه خداوند) چیست ؟ آنجا که مى فرماید: کل شى ء هالک الا وجهه (قصص : ۸۸).
هر چیز نابود است ، مگر وجه او.
ج خداوند سبحان مى فرماید: ما عندکم ینفد، و ما عند الله باق (نحل : ۹۶).هر چه نزد شماست نابود مى گردد و پایان مى پذیرد، و تنها آنچه نزد اوست باقى و پایدار است .
از این آیه شریفه به ضمیمه آیه پیش استفاده مى شود که (وجه خدا) همان (ما عند الله ) است . در جاى دیگر نیز مى فرماید: و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون (آل عمران : ۱۶۹).و هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه نزده اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
و نیز مى فرماید: و لاتقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات ، بل احیاء و لکن لاتشعرون (بقره : ۱۵۴).کسانى را که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند، ولى شما نمى دانید.
با ضمیمه کردن این آیات به آیات پیش استفاده مى شود که (شهداء) (وجه الله ) هستند و فنا و زوال ندارند، زیرا (عند الله ) و (عند ربهم ) هستند، و هر چه (عندالله ) است باقى و پایدار است . و ائمه علهیم السلام بالاترین شهداء هستند.

س ۴۲ معناى این آیه شریفه که خداوند متعال مى فرماید: هو الذى خلق السموات و الارض فى سته ایام . و کان عرشه على المآء (هود:۷) : (و اوست آن که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید در حالى که عرش او بر روى آب بود) چیست ؟
ج یعنى در ابتداى خلقت ، آب ، آسمانها و زمین ،و همه جا را فرا گرفته بود، و احکام تکوینى الهى تنها بر آب جارى بود.

س ۴۳ عرش چیست ؟
ج عرش در لغت به معناى ملک و تخت سلطنت است ، و در روایت نیز آیه شریفه الرحمن على العرش ‍ استوى (طه : ۵):(به راستى که خداوند بر عرش استیلا و سیطره دارد) این گونه معنى شده است :على الملک احتوى خداوند سلطنت را احراز نمود.

س ۴۴ قرآن کریم مى فرماید: انما امره اذا اراد شیئا، ان یقول له کن فیکون (یس : ۸۲).هرگاه خداوند بخواهد چیزى را پدید آورد، تنها کار او این است که به آن مى گوید موجود شو، و آن چیز بى درنگ به وجود مى آید.آیا واقعا خداوند مى گوید: (کن ) و با این لفظ اشیاء را ایجاد مى کند؟
ج خیر، خداوند گفتار لفظى ندارد، زیرا در روایت آمده است :قوله فعله  گفتار او همان فعل اوست .بنابراین (کن ) خداوند متعال ، همان فعل خارجى اوست .

 

س ۴۵ معناى این آیه شریفه چیست که خداوند متعال مى فرماید: و ان من شى ء الا عندنا خزائنه ، وما ننزله الا بقدر معلوم . (حجر: ۲۱).
و هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه هاى آن نزد ماست ، و ما آن را جز به اندازه اى معین فرو نمى فرستیم .
ج یعنى هر چه را فرض کنید که بر او کلمه (شى ء) صدق کند، نزد خداوند متعال خزائن یعنى وجوداتى دارد، و ما ننزله یعنى و ما نخلقه و نظهره (ما آن را خلق نمى کنیم و به آن ظهور نمى دهیم ) الا بقدر معلوم مگر به اندازه معین و با حد محدود و کیفیت مخصوص . و اما همان چیز که (عندنا) و نزد ماست اندازه معینى ندارد، بلکه مراتبى است بعضها فوق بعض (نور: ۴۰) (روى هم ) و خزائنى است نامتناهى .

 

س ۴۶ آیا انسان نیز خزائنى دارد، و درباره او هم مى توان گفت : و ما ننزله الا بقدر معلوم ؟
ج خداوند متعال مى فرماید: و ان من شى ء الا عندنا خزائنه .بنابراین هر چه (شى ء) بر آن اطلاق شود، خزائنى دارد، و انسان هم شى ء است که خزائنى دارد، و نیز قدرى دارد. قدر او همان نحوه وجود و کیفیت خلقت اوست که در جاى دیگر مى فرماید: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم (تین : ۴).به راستى که ما انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم .خلق و تقدیر انسان به گونه اى است که صلاحیت دارد با علم نافع و عمل صالح به مقام قرب (عند الرب ) عروج کند، و به حیات ابدى نایل گردد؛ ولى افراد انسان با این صلاحیت که خلقت آن در احسن تقویم است به دو دسته تقسیم مى شوند:یک دسته ، کافر و طالح که از احسن تقویم خارج شده اند، و خداوند درباره آنان مى فرماید: ثم رددناه اسفل سافلین (تین : ۵)
سپس او را به پست ترین مراتب پستى باز گردانیدیم .
دسته دیگر، مؤ من و صالح که در فطرت اولى و تقویم احسن خود باقى مانده اند، چنانکه مى فرماید: الا الذین آمنوا و عموا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون (تین : ۶)
مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دهند، که پاداشى بى منت خواهند داشت . پس در واقع این عالم ، عالم انسان سازى است ، عده اى تکمیل مى شوند و از این عالم بیرون مى آیند، و بعضى در این عالم مى مانند و جهنمى مى گردند.
و این آیات تنها آیات مخصوص به انسان هستند که روشن مى کنند انسان از چه مقام ، به چه مقامى آمده ، و به چه مقامى مى رسد و عود مى کند.

 

درمحضر علامه طباطبایی//محمد حسین رخشاد

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=