[در احوال مرحوم حاج ميرزا علىّ آقاى قاضى استاد علّامه طباطبائىّ]
بارى استاد ما نسبت به استاد خود مرحوم قاضى علاقه و شيفتگى فراوانى داشت؛ و حقّا در مقابل او خود را كوچك مىديد؛ و در چهره مرحوم قاضى يك دنيا عظمت و ابّهت و اسرار و توحيد و ملكات و مقامات مىجست.
من يك روز به ايشان عطر تعارف كردم، ايشان عطر را بدست گرفته؛ و تأمّلى كردند و گفتند: دو سال است كه استاد ما مرحوم قاضى رحلت كردهاند؛ و من تا بحال عطر نزده ام؛ و تا همين زمان اخير نيز هر وقت بنده به ايشان عطرى داده ام؛ در آن را مى بستند و در جيبشان مىگذاردند.
و من نديدم كه ايشان استعمال عطر كنند، با اينكه از زمان رحلت استادشان سى و شش سال است كه مىگذرد و عجيب است تساوى و توازن مدّت عمر علّامه با استادشان مرحوم قاضى؛ چون مدّت عمر مرحوم قاضى هشتاد و يك سال بود؛ و مدت عمر علّامه نيز هشتاد و يك سال است.
ايشان در سنه يكهزار و سيصد و بيست و يك هجريه قمريّه متولّد شده اند؛ و در صبح يكشنبه هيجدهم محرّم الحرام سنه يكهزار و چهارصد و دو هجريّه قمريّه سه ساعت بظهر مانده رحلت كردهاند؛ و بنابراين مدّت عمرشان نيز هشتاد و يك سال است؛ مانند مدّت عمر رسول خدا صلّى اللّه عليه و سلّم و وصيّشان امير المؤمنين صلوات اللّه عليه كه هر دو شصت و سه سال مى باشد.
استاد علّامه مىفرمودند: چون بنجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم؛ از نقطه نظر قرابت و خويشاوندى و رحميّت گاهگاهى بمحضر مرحوم قاضى شرفياب مى شدم؛ تا يك روز در مدرسه اى ايستاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند؛ چون بمن رسيدند دست خود را روى شانه من گذاردند و گفتند: اى فرزند! دنيا مى خواهى نماز شب بخوان؛ و آخرت مى خواهى نماز شب بخوان! اين سخن آنقدر در من اثر كرد كه از آن ببعد تا زمانى كه به ايران مراجعت كردم پنج سال تمام در محضر مرحوم قاضى روز و شب بسر مى بردم؛ و آنى از ادراك فيض ايشان دريغ نمى كردم؛ و از آن وقتى كه بوطن مألوف بازگشتم تا وقت رحلت استاد پيوسته روابط ما بر قرار بود و مرحوم قاضى طبق روابط استاد و شاگردى دستوراتى مى دادند و مكاتبات از طرفين بر قرار بود.
ايشان مىفرمودند: ما هر چه داريم از مرحوم قاضى داريم.
مرحوم قاضى از مجتهدين عظام بود؛ ولى مقيّد بودند كه در منزل خود درس بگويند؛ و دورههائى از فقه درس داده اند؛ و نماز جماعت را نيز براى شاگردان خود در منزل اقامه مى نمودهاند؛ و نماز ايشان بسيار باطمأنينه بود؛ و طول مى كشيد؛ و پس از نماز مغرب كه در اوّل استتار شمس تحت الافق اقامه مىكردند تا وقت عشاء به تعقيبات مغرب مى پرداختند؛ و قدرى طول مى كشيد.
در ماه مبارك رمضان شاگردان براى ادراك نماز مغرب به جماعت ايشان مى رفتند؛ و چون بعضى تا ذهاب حمره مشرقيّه از سمت الرّأس مبادرت به نماز نمى كردند، لذا از ايشان تقاضا مى كردند كه قدرى صبر كنند؛ و ايشان هم صبر مىكردند؛ ولى سماورروشن بود و مرحوم قاضى بمجرد استتار قرص، افطار مى كرده اند.
در دهه اوّل و دوّم ماه رمضان، مجالس تعليم و انس در شبها بود؛ در حدود چهار ساعت از شب گذشته شاگردان بمحضر ايشان مى رفتند و دو ساعت مجلس طول مى كشيد؛ ولى در دهه سوّم مجلس تعطيل بود و مرحوم قاضى ديگر تا آخر ماه رمضان ديده نمى شدند؛ و هر چه شاگردان بدنبال ايشان مى گشتند در نجف، در مسجد كوفه، در مسجد سهله، و يا در كربلا، ابدا اثرى از ايشان نبود؛ و اين رويّه مرحوم قاضى در همه سال بود تا زمان رحلت.
مرحوم قاضى در لغت عرب بى نظير بود؛ گويند چهل هزار لغت از حفظ داشت؛ و شعر عربى را چنان مى سرود كه اعراب تشخيص نمى دادند سراينده اين شعر عجمى است.
روزى در بين مذاكرات، مرحوم آيت اللّه حاج شيخ عبد اللّه مامقانى رحمة اللّه عليه به ايشان مىگويد: من آنقدر در لغت و شعر عرب تسلّط دارم كه اگر شخص غير عرب، شعرى عربىّ بسرايد من مى فهمم كه سراينده عجم است؛ گرچه آن شعر در اعلى درجه از فصاحت و بلاغت باشد.
مرحوم قاضى يكى از قصائد عربى را كه سراينده اش عرب بود شروع بخواندن مى كند؛ و در بين آن قصيده از خود چند شعر بالبداهه اضافه مى كند؛ و سپس به ايشان مى گويد: كدام يك از اينها را غير عرب سروده است؟ و ايشان نتوانستند تشخيص دهند.
مرحوم قاضى در تفسير قرآن كريم و معانى آن يد طولائى داشت؛ و مرحوم استاد ما علّامه طباطبائى مى فرمودند: اين سبك تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضى بما تعليم دادند؛ و ما در تفسير از مسير و ممشاى ايشان پيروى مى كنيم؛ و در فهم معانى روايات وارده از ائمّه معصومين ذهن بسيار باز و روشى داشتند؛ و ما طريقه فهم احاديث را كه فقه الحديث گويند از ايشان آموخته ايم.
[در تربيت عرفانى علّامه طباطبائى نزد استاد قاضى رضوان الله عليهما]
مرحوم قاضى در تهذيب نفس و اخلاق و سير و سلوك در معارف الهيّه، و واردات قلبيّه، و مكاشفات غيبيّه، سبحانيّه، و مشاهدات عينيّه، فريد عصر و حسنه دهر و سلمان زمان و ترجمان قرآن بود.
چون كوهى عظيم سرشار از اسرار الهى بود؛ و به تربيت شاگردان در اين قسمت همّت مىگماشت و روزها در مجالس خصوصى كه در منزل داشت، شاگردان ساعتى مجتمع مىشدند، و آن مرحوم به نصيحت و موعظه و پند و ارشاد مى پرداخت.
جمع كثيرى از اعلام بيمن تربيت او در احقاب مختلف، در مسير حقيقت قدم برداشتند؛ و صاحب كمالات و مقامات گشتند؛ و از وارستگان و پاكان و آزادگان شدند؛ و بنور معرفت توحيد منوّر؛ و در حرم امن وارد و عالم كثرت و اعتبار را در هم نور ديدند.
از جمله استاد گرانمايه ما علّامه طباطبائىّ و برادر ارجمندشان آية الحقّ مرحوم حاج سيّد محمّد حسن الهى رحمة اللّه عليهما بودند كه در تمام مراحل و منازل با هم رفيق و شريك بوده و چون فرقدان پيوسته با هم ملازم، و يار و غمگسار يكديگر بودند.
و از جمله آيات ديگرى چون حاجّ شيخ محمّد تقى آملىّ؛ و حاجّ شيخ على محمّد بروجردىّ؛ و حاجّ شيخ علىّ اكبر مرندىّ؛ و حاجّ سيّد حسن مسقطىّ؛ و حاجّ سيّد احمد كشميرىّ؛ و حاج ميرزا إبراهيم سيستانىّ؛ و حاجّ شيخ على قسّام؛ و وصّى محترم آن استاد حضرت آيت اللّه حاجّ شيخ عبّاس هاتف قوچانى كه هريك از آنان به نوبه خود ستارگان درخشان آسمان فضيلت و توحيد و معرفتند؛ شكر اللّه مساعيهم الجميلة.
مرحوم قاضى رضوان اللّه عليه خود در امور معرفت، شاگرد پدرشان مرحوم آية الحقّ آقاى سيد حسين قاضى كه از معاريف شاگردان مرحوم مجدّد آيت اللّه حاج ميرزا محمّد حسن شيرازى رحمة اللّه عليه بودهاند؛ مىباشند و ايشان شاگرد مرحوم آية الحقّ امام قلى نخجوانى و ايشان شاگرد مرحوم آية الحقّ آقا سيّد قريش قزوينى هستند.
گويند چون مرحوم آقا سيّد حسين قاضى از سامراء از محضر مرحوم مجدّد عازم مراجعت به آذربايجان مسقط الرّاس خود بوده اند؛ در ضمن خدا حافظى مرحوم مجدّد به ايشان يك جمله نصيحت مىكند؛ و آن اينكه: در شبانه روز يك ساعت را براى خود بگذار! مرحوم آقا سيّد حسين در تبريز چنان متوغّل امور الهيّه مى گردد؛ كه در سال بعد چون چند نفر از تجار تبريز بسامرّاء مشرّف شده و شرفياب حضور مرحوم ميرزا شدند؛ مرحوم ميرزا از احوال آقا سيّد حسين قاضى استفسار مى كنند؛ آنان در جواب مىگويند:
يكساعتى كه شما نصيحت فرموده ايد تمام اوقات ايشان را گرفته؛ و در شب و روز ايشان با خداى خود مراوده دارند.
ولى چون مرحوم قاضى بنجف آمدند در تحت تربيت مرحوم آية الحقّ آقاى سيّد احمد كربلائى طهرانى قرار گرفتند و با مراقبت ايشان طىّ طريق مى نمودهاند.
مرحوم قاضى نيز ساليان متمادى ملازم و هم صحبت مرحوم عابد زاهد ناسك وحيد عصره حاج سيّد مرتضى كشميرى رضوان اللّه عليه بوده اند البته نه بعنوان شاگردى؛ بلكه بعنوان ملازمت و استفاده از حالات؛ و تماشاى احوال و واردات و البتّه در مسلك عرفانيّه بين اين دو بزرگوار تباينى بعيد وجود داشته است.
امّا طريقه تربيت آية الحقّ آقاى سيّد احمد كربلائى طبق رويّه استادشان مرحوم آخوند ملا حسينقلى همدانى، معرفت نفس بوده و براى وصول باين مرام، مراقبه را از اهمّ امور مىشمردهاند؛ و آخوند شاگرد آية الحقّ و فقيه عاليقدر مرحوم آقا سيّد على شوشترى است كه ايشان استاد شيخ مرتضى انصارىّ در اخلاق و شاگرد ايشان در فقه بوده اند.
[كمالات استاد قاضى رحمة الله عليه]
مرحوم قاضى شاگردان خود را هريك طبق موازين شرعيّه با رعايت آداب باطنيّه اعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال بطريق خاصّى دستورات اخلاقى مىدادند؛ و دلهاى آنان را آماده براى پذيرش الهامات عالم غيب مىنمودند.
خود ايشان در مسجد كوفه و مسجد سهله حجره داشتند؛ و بعضى از شبها را به تنهائى در آن حجرات بيتوته مىكردند؛ و شاگردان خود را نيز توصيه مىكردند؛ بعض از شبها را به عبادت در مسجد كوفه و يا سهله بيتوته كنند؛ و دستور داده بودند كه چنانچه در بين نماز و يا قرائت قرآن و يا در حال ذكر و فكر براى شما پيش آمدى كرد؛ و صورت زيبائى را ديديد؛ و يا بعضى از جهات ديگر عالم غيب را مشاهده كرديد؛ توجّه ننمائيد؛ و دنبال عمل خود باشيد!
استاد علّامه مىفرمودند: روزى من در مسجد كوفه نشسته و مشغول ذكر بودم؛ در آن بين يك حوريّه بهشتى از طرف راست من آمد و يك جام شراب بهشتى در دست داشت؛ و براى من آورده بود؛ و خود را بمن ارائه مى نمود؛ همينكه خواستم به او توجّهى كنم ناگهان ياد حرف استاد افتادم؛ و لذا چشم پوشيده و توجّهى نكردم؛ آن حوريّه برخاست؛ و از طرف چپ من آمد؛ و آن جام را بمن تعارف كرد؛ من نيز توجّهى ننمودم و روى خود را برگرداندم؛ آن حوريّه رنجيده شد و رفت؛ و من تا بحال هر وقت آن منظره به يادم مىافتد از رنجش آن حوريّه متأثّر مىشوم.
[كيفيّت تربيت مرحوم قاضى قدّس الله نفسه]
مرحوم قاضى از نقطه نظر عمل آيتى عجيب بود؛ اهل نجف و بالاخصّ اهل علم از او داستانهائى دارند؛ در نهايت تهيدستى زندگى مىنمود با عائله سنگين و چنان غرق توكّل و تسليم و تفويض و توحيد بود كه اين عائله بقدر ذرّهاى او را از مسير خارج نمى كرد.
يكى از رفقاى نجفى ما كه فعلا از اعلام نجف است براى من مىگفت: من يك روز بدكّان سبزىفروشى رفته بودم؛ ديدم مرحوم قاضى خم شده و مشغول كاهو سوا كردن است؛ ولى بعكس معهود؛ كاهوهاى پلاسيده و آنهائى كه داراى برگهاى خشن و بزرگ هستند برمىدارد.
من كاملا متوجّه بودم؛ تا مرحوم قاضى كاهوها را بصاحب دكّان داد و ترازو كرد؛ و مرحوم قاضى آنها را در زير عبا گرفت و روانه شد؛ من كه در آنوقت طلبه جوانى بودم و مرحوم قاضى مرد مسنّ و پير مردى بود به دنبالش رفتم و عرض كردم: آقا من سؤالى دارم! شما بعكس همه چرا اين كاهوهاى غير مطلوب را سوا كرديد!؟
مرحوم قاضى فرمود: آقا جان من! اين مرد فروشنده؛ شخص بى بضاعت و فقيرى است؛ و من گاهگاهى به او مساعدت مىكنم؛ و نمى خواهم چيزى به او بلا عوض داده باشم تا اوّلا آن عزّت و شرف آبرو از بين برود؛ و ثانيا خداى ناخواسته عادت كند به مجّانى گرفتن؛ و در كسب هم ضعيف شود.
و براى ما فرقى ندارد كاهوى لطيف و نازك بخوريم يا از اين كاهوها؛ و من مى دانستم كه اينها بالاخره خريدارى ندارد؛ و ظهر كه دكّان خود را مى بندد؛ به بيرون خواهد ريخت[1]؛ لذا براى عدم تضرّر او مبادرت بخريدن كردم.
بارى شرح فضائل اخلاقى مرحوم قاضى بسيار است و اگر بخواهيم در اينجا ذكر كنيم از متن مطلب خارج مىشويم.
استاد ما علّامه از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام و از اولاد ابراهيم بن اسماعيل ديباج هستند؛ و از طرف مادر از اولاد حضرت امام حسين عليه السّلام مى باشند؛ و لذا در اواخر كتابهائى را كه در شادآباد تبريز نوشته اند در آخر كتاب بنام سيّد محمّد حسين حسنى حسينى طباطبائى نويسنده را نام برده و خاتمه دادهاند.
____________________________________________________
[1] ( 1) در نجف اشرف در آخر بهار و تابستان بعلّت شدّت گرماى هوا دكّانها را از ظهر مىبندند.
مهر تابان//علامه سیدمحمد حسین طهرانی