آقاجمال گلپايگانى |
((مرحوم آيه الله صافى )) رضوان الله تعالى عليه كه يكى از علما و رئيس حوزه اصفهان بود. نقل فرمودند:
((مرحوم حضرت آيه الله آقا جمال گلپايگانى )) رضوان الله عليه از مراجع بودند، درس اخلاق نداشتند، ولى جلساتى داشتند كه ما استفاده هاى اخلاقى مى برديم . از ايشان مطالب زيادى نقل مى كنند از جمله :
آقايى ، كه فرد فاضلى بود مى خواست به مكه معظه مشرف بشود. خدمت ((مرحوم آقا جمال گلپايگانى )) مى آيد كه خداحافظى كند. وقتى كه بر مى خيزد و از محضر آقا برود، آقا به ايشان مى فرمايد: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را كافى مى دانم .
اين آقا كه خود اهل فضل بوده در دل مى گويد: من كه مقلد ايشان نيستم براى من چه تفاوتى مى كند كه ايشان وقوف اضطرارى نهارى مشعر را كافى بدانند، ياندانند به مكه مشرف مى شود، روز عيد، پس از رمى جمرات وقتى به داخل چادر بر مى گردد، جوانى سراسيمه وارد مى شود و با ناراحتى مى گويد:
همه اعمالم خراب شد، چون من همين الان وقوف در مشعر را درك كردم .
مى پرسد: از چه كسى تقليد مى كنى ؟ مى گويد از ((آيه الله آقاجمال گلپايگانى )).
مى گويد: اشكالى ندارد اعمالت صحيح است . جوان تعجّب مى كند، مى گويد من از هركس پرسيدم ، گفته اعمالت باطل است .
مى گويد: خاطرت جمع باشد خودم از ايشان شنيدم كه فرمود: من وقوف اضطرارى نهارى مشعر را كافى مى دانم . در اين جاست كه اين آقا متوجه مى شود كه سخن مرحوم ((آقا جمال گلپايگانى )) در هنگام خداحافظى ، حكمتى داشته و ايشان با ديد باطنى اين جوان و اضطراب و نگرانى او را ديده از اين رو مشكل او را پيشاپيش اينطورى حل كرده بود.
زيارت اهل قبور |
ايشان فرمودند:
مرحوم ((آقاجمال ))، بسيار به زيارت اهل قبور مى رفت . به طورى كه آقايى از اهل فضل ، با خود مى گويد: اين آقا، مثل اينكه كار مهمترى ندارد، مرجع تقليد است و اين همه مشكلات ، وقت و بى وقت به وادى السّلام مى رود.
روزى همين آقا، به منزل ((آقا جمال )) مى رود، آقا آهسته در گوشش مى گويد:
ما به وادى السّلام مى رويم تا مبتلا به فلان فلان نشويم .
اشاره مى كند به برخى از امراض روحى آن شخص ، كه مبتلا بوده است .
اثرتماس |
ايشان فرمودند:
ظهر روزى ازروزهاى گرم تابستان ، ((مرحوم آقاجمال )) عبا را به سرانداخته و به طرف وادى السّلام مى رود:
آقايى از اهل فضل ، ايشان را مى بيند و به همراه ايشان به راه مى افتد. از شهر كه خارج مى شوند، احساس مى كند كه در عمودى از هواى خنك و لطيف و معطر قرار گرفته اند.
مرحوم آقا جمال ، برنامه اش اين بود كه وقتى به ((وادى السلام )) مى رسيده ، سر قبر بزرگان علم و تقوا، از جمله ((مرحوم قاضى ))، مى رفته وبعد مى آمده در مكانى كه هيچ اثرى از قبرنبود، مى نشسته و فاتحه و دعا مى خوانده است كه بعد مقبره خود ايشان مى شود .
خلاصه ، از ((وادى السلام )) كه برمى گردند، باز همان هواى خنك و لطيف با ايشان بوده تا اينكه به شهر مى رسند و با شخصى برخورد مى كنند.
بعد از سلام و عليك و احوالپرسى بسيار كوتاه و زودگذر، احساس مى كنند كه اثرى از آن هواى خنك و لطيف نيست .
مرحوم آقا جمال رو مى كند به آن آقايى كه همراهش بوده ، مى گويد: ديدى ، چگونه تماسهاى نامناسب ، اثر خودش را مى گذارد، بنا بر اين معاشرت و تماس افراد، براى شخص سالك نقش مهمى دارد چه با خوبان باشد و چه با بدان در استادى كه انتخاب مى كنيد دقيق باشيد زيرا همنشين و رفيق غافل و مجالست با فساق و فجار و اهل غفلت سريع اثر سوء در او مى گذارد.
داستانهایی از مردان خدا//قاسم میر خلف زاده