در سال ۱۳۳۲ هجرى قمرى حصبه شیوع شد و تمام افراد خانواده ما مبتلا به حصبه شدند و پرستارى نداشتیم و همشیره ام که عیال آقا شیخ على طالقانى بود و در آن زمان تازه شوهرش فوت نموده بود، با یک دختر شیر خواره اش به منزل ما آمد و مشغول پرستارى ما شد. یک پسر شیرخواره از بنده تلف شد، بقیه مریض ها عافیت یافتند.
در آخر کار، همشیره با طفل صغیرش – هر دو – مبتلا شدند و آن طفلک فوت کرد و حال همشیره بسیار سخت شد به طورى که مرض ایشان از همه ماها شدیدتر شد و من از فوت ایشان بسیار وحشتناک بودم به این جهت که او اولاد خود را فداى من نموده و براى پرستارى از من و مرضاى من مبتلا به این مرض شده بود. چند طبیب بر بالین ایشان آوردیم و همه از معالجه ، مایوس بودند و مى گفتند: کار ایشان با خداست ، اگر خواهد شفا بخشد.
و من که تازه از حصبه درآمده و ضعیف بودم چون این را شنیدم بى حال بر زمین افتادم و در آن حالى متوسل به حضرت باب الحوائج موسى بن جعفر علیه السلام شدم و آن حضرت را شفیع درگاه حضرت حق قرار دادم و با حال اضطرار شفاى همشیره ام را طلبیدم ، در این حال پسر زنى که براى پرستارى نزد ما بود و به او خاله جان مى گفتیم بر بالین آن نشسته بود و لوازم تجهیز و تکفین را حاضر نموده بودند،
یک مرتبه مریض به هوش آمد و گفت : خاله جان ! من خوب شدم ، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام آمدند و پیراهن مرا از بر من برون کردند و در سر آبى که از وسط خانه مى گذشت افکندند و من دیگر هیچ دردى ندارم ! و ظهر همان روز همشیره اظهار گرسنگى کرد و ما چند دانه نان شیرینى ولیعهدى به او خورانیدیم و الحمدلله رب العالمین
در جستجوی استاد//صادق حسن زاده
دکمه بازگشت به بالا
-+=