حکایات پیامبران (ع)

اگر یک شب به او غذا مى دادى چه مى شد

حضرت ابراهیم علیه السلام مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى یک نفر مجوسى در مسیر راه خود، به خانه ابراهیم آمد تا مهمان او شود.
ابراهیم علیه السلام به او فرمود: اگر قبول اسلام کُنى (یعنى دین حنیف مرا بپذیرى ) تو را مى پذیرم وگرنه تو را مهمان نخواهم کرد، مجوسى ناراحت شد و از آنجا رفت .
خداوند به ابراهیم علیه السلام وحى کرد: اى ابراهیم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نکنى حق ندارى مهمان من شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى که هفتاد سال است او کافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهیم ، اگر تو یک شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهیم علیه السلام از کرده خود پشیمان شد و به دنبال مجوسى حرکت کرد و پس از جستجو، او را یافت و با کمال احترام او را مهمان خود نمود.مجوسى راز جریان را از ابراهیم پرسید، ابراهیم علیه السلام موضوع وحى خدا را براى او بازگو کرد.
مجوسى گفت : آیا براستى خداوند به من این گونه لطف مى نماید؟ حال که چنین است اسلام را به من عرضه کن تا آن را بپذیرم ، او به این ترتیب قبول اسلام کرد

در حریم عشق// سید عبدالله حسینی۲۸۶٫

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=