مرحوم (شیخ عبدالحسین تهرانى ) که مردى فقیه و دانشمند بود از عتبات عالیات به (تهران ) بازگشت ، وضع او از نظر مالى هیچ خوب نبود و لذا مجبور شد در محله فقیر نشین خانه اى اجاره کند؛ چون مدتى از ماندنش در آنجا گذشت فقیرتر گشت و مبلغى به بقال و عطار و دیگر پیشه وران بدهکار شد.
آقاى للّه للّه اقبال یغمائى للّه للّه للّه در مورد وضع خانه شیخ عبدالحسین تهرانى مى نویسد: (شیخ عبدالحسین که در عتبات عالیات علم دین آموخته بود به تهران بازگشت و چون تنگمایه و درویش بود در محلى مناسب حال خود اتاقى به اجاره گرفت و میان آن پرده اى کشید، در قسمت جلو حصیرى گسترد و به خود اختصاص داد و قسمت دیگر را در اختیار عیالش نهاد.
یک روز شیخ عبدالحسین به راهنمایى یکى از دوستان به مجلس روضه خوانى یکى از علماى بزرگ رفت و در صف نعال نشست .
پس از پایان روضه میان علماى حاضر در مجلس بحث علمى و دینى در گرفت و چون در مساءله اى اختلاف نظر پدید آمد، شیخ فرصت را غنیمت شمرده و با بیانى مستدل آن مساءله را چنان شرح داد که همه به دانش و قدرت بیانش اعتراف کردند، و حجتش را پذیرفتند و در صدر مجلس جایش دادند.
چند ساعت بعد شیخ به خانه بازگشت دقایقى از ورود او به خانه نگذشته بود که به وى خبر دادند شخصى بر در منزل او را مى طلبد؛ چون بر در خانه آمد یکى را در لباس خدمتکاران خاص دید، آن شخص پس از اداى احترام به او گفت : صدر اعظم فردا به دیدار شما مى آیند شیخ از شنیدن این سخن تعجب کرد و گفت :
به گمان اشتباه کرده اید؛ زیرا من با امیر سابقه آشنایى ندارم ، فراش گفت : مگر شما شیخ عبدالحسین تهرانى نیستید؟
شیخ پاسخ داد: نام من همین است که مى فرمایید، اما احتمال مى دهم که شما به دنبال شخص دیگرى با همین نام باشید. خدمتکار خاص پرسید: مگر شما همان کسى نیستید که امروز در مجلس روضه خوانى درباره مساءله اى سخن گفتید و همه به دلیل و حجت شمااعتراف کردند، شیخ جواب داد: چرا، فراش گفت : پس من اشتباه نکرده ام و درست آمده ام آرى فردا صدر اعظم (امیر کبیر) به دیدار شما خواهد آمد.
شیخ با نگرانى گفت : مرا خانه اى نیست که مناسب ورود امیر باشد، منزلم اتاقى محقر و تاریک است که نیمى براى من است و نیمى براى عیالم ، خدمتکار گفت : امیر به همین جا خواهد آمد. مرد خداحافظى کرد و رفت بعد از رفتن او شیخ به فکر فرو رفت و سعى کرد مختصرى اسباب پذیرایى آماده کند.
روز بعد (امیر کبیر) به خانه شیخ آمد. امیر پس از احوال پرسى از شیخ ، گفت : از بحث و استدلال در آن مجلس آگاهى یافتم ، این مکان شایسته مقام علمى و اخلاقى شما نیست و خانه اى با اثاث در یوسف آباد براى شما آماده کرده ام تا به آنجا نقل مکان فرمایید.
امیر کبیر پس از آن مقدارى پول در اختیار شیخ عبدالحسین قرار داد تا بتواند وامهاى خود را به طلبکاران بپردازد. از آن روز به بعد شیخ عبدالحسین به سبب درست کارى و پارسایى مورد احترام خاص امیر کبیر و عالمان و بزرگان قرار گرفت ، اعتقاد و اعتماد امیر نسبت به او چنان بود که او را به رسیدگى امور شرعى گماشت و حتى او را وصى خود کرد، پس از شهادت امیر کبیر شیخ مدرسه و مسجدى را از محل ثلث اموال امیر بنا کرد این مسجد و مدرسه بعدها به نام خود شیخ معروف شدند.
داستانهای از فقرایی که عالم شدند//علی میر خلف زاده
Back to top button
-+=