حکایت علمای متاخرشیطان وجن

اداء نذر

 
 

یکى از علماء معاصر از آیه اللّه حاج شیخ محمّد سراب تنکابنى نقل کرده است :

روزى راهى عتبات عالیات شدم . در راه دیدم مردى در جلوى مرکب من حرکت مى کند و هر گاه کاروان اطراق مى کرد محو مى شد و آنگاه که حرکت مى کرد دوباره پدیدار مى شد.

تا اینکه یک وقت در شب قافله حرکت مى کرد دیدم همان مرد به عادت همیشگى پیشاپیش آن در حرکت است .

من به وضع حرکت او که پیاده راه مى رفت توجّه کردم . دیدم مثل آن است که روى هوا راه مى رود و پاهاى او به زمین نمى رسد.

ترسیدم ، ولى در عین حال او را فرا خوانده و از او پرسیدم :

کیستى ؟ و از کجایى ؟

: مردى هستم از طایفه جن . پیش از این گرفتارى مهمى برایم پیش آمده بود. تعهّد کردم هر گاه خدا مرا از این گرفتارى نجات بخشد در مسیر مرکب یکى از دانشمندان شیعه با پاى پیاده به زیارت حضرت سیّدالشهداء علیه السلام حرکت کنم .

اینک اطّلاع یافتم شما در قافله هستید. از فرصت استفاده کردم و به اداء نذر پرداختم .

داستانهائی از علماء//علیرضا خاتمی

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=