زندگى ما در نجف یک زندگى متوسطى بود. یک منزل اجاره اى داشتیم و امورات زندگى هم از یک سرى مبالغى که از تهران مى آمد و مبالغى که در نجف به دست ایشان مى رسید مى گذشت در اواخر عمرشان اتاق ایشان در تهران پرده نداشت ما خیلى اصرار کردیم که آقا اجازه بدهید یک پرده تهیه کنیم و در این جا آویزان کنیم .
اصلا اجازه نمى دادند و بسیار ناراحت مى شدند که دیگر چیزى از عمر خدا باقى نیست . در نهایت ما گفتیم که آقا یک استخاره نمایید و نگفتیم براى چه از قضا استخاره هم بد آمد و ما هم از تهیه پرده منصرف شدیم .
درجستجوی استاد//صادق حسن زاده
دکمه بازگشت به بالا
-+=