مرحوم آشتیانى فرمودند:
من مبتلا به یرقان هستم و براى همین مسافرت به خارج هم نموده ام ولى علاج نشده است. در سال ۱۳۶۵ ق که توده ایها – نهایت تسلط را در شمال و غرب ایران داشتند – به مشهد مشرف مى شدم. در اتوبوس حالم منقلب شد به طورى که مسافرین و راننده خیال کردند من سکته کرده ام. ماشین را متوقف کردند و مرا بیرون آوردند و در آن حال دیدم که در عرفات هستم و انوار بسیارى از آسمان به زمین مى آید و دیدم که مردم به یک طرف متوجه هستند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: حضرت رسول (ص) تشریف آورده اند. من به آن طرف رفتم و دیدم چهارده خیمه در کنار یکدیگر نصب است. خیمه بزرگى بود که متعلق به حضرت رسول (ص) بود من در آن خیمه مشرف شدم و حضرت را زیارت کردم. خواستم از کسالت خود و حوائج دیگرم بگویم. گفتند: چون زائر فرزندم رضا (ع) هستى برو به خیمه ای که متعلق به اوست.
پس من به خیمه آن حضرت شرفیاب شدم و سه حاجت خود را اظهار کردم. اول راجع به کسالتم، فرمودند مقدر شده که این کسالت با تو باشد تا از دنیا بروى، دوم راجع به فتنه توده ایها، فرمودند به همین زودى شر آنها مرتفع خواهد شد و تا شما با قبور و مجالس سوگوارى ما ارتباط دارید در امان هستید و سوم راجع به حاجت شخصى بودکه فرمودند: این حاجت هم رواست.»
گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۳۶۹