۱- گرمابه
حضرت على علیه السلام و عمر داخل در گرمابه شدند، عمر گفت : بدجائى است گرمابه ! رنج و زحمتش زیاد، و حیا، و عفتش کم مى باشد.
حضرت امیر علیه السلام به او فرمود: بلکه آن خوب جایى است ، چرک و آلودگى بدن را مى زداید و آتش را به یاد مى آورد .
۲- لذیذترین گوشت ها
در حضور عمر سخن از گوشت به میان آمد. عمر گفت : پاکیزه ترین گوشتها گوشت مرغ است .
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: مرغ بسان خوک پرندگان است ، پاکیزه ترین گوشتها گوشت جوجه اى است که به پرواز در آمده یا قریب به آن باشد .
۳- عثمان مخالفت کرد!
هنگامى که عمر از دنیا رفت و او را کفن نمودند، حضرت امیر علیه السلام براى نماز خواندن بر او محاذى سر او ایستاد و عثمان محاذى پاهایش .
على علیه السلام به عثمان فرمود: اینجا که من ایستاده ام درست است .
عثمان گفت : بلکه اینجا که من ایستاده ام ، در این هنگام عبدالرحمن بن عوف گفت : چقدر زود پس از مرگ عمر اختلاف کردید، پس به صهیب رو کرده و گفت : خودت بر جنازه عمر نماز بخوان همان گونه که او تو را به عنوان پیشواى نمازهاى فریضه مسلمین برگزیده بود .
۴- بخیل از ظالم معذورترست
مردى مى گفت : بخیل از ظالم معذورترست . حضرت امیر علیه السلام سخنش را شنید پس به او فرمود: چنین نیست ؛ زیرا شخص ظالم ، توبه و استغفار مى کند و اموال مردم را به صاحبانشان رد مى نماید و ذمه اش برى مى شود، ولى بخیل آنگاه که بخل ورزد نه زکات مى دهد، نه به فقیرى کمک مى کند و نه صله رحم بجا مى آورد، و نه از مهمانى پذیرایى مى نماید. و حرام است بر بهشت که بخیل در آن داخل گردد .
۵- عمل اهل باطل
اصبغ بن نباته مى گوید: هرگاه امیرالمومنین علیه السلام سر از سجده دوم بر مى داشت اندکى مى نشست و آنگاه برمى خاست . عده اى عرضه داشتند: یا امیرالمومنین ! پیش از شما ابوبکر و عمر چنین نمى کردند، بلکه بعد از سجده یکراست بر مى خاستند.
آن حضرت علیه السلام فرمود: این عمل اهل باطل است ؛ زیرا این رفتار بر عظمت و توقیر نماز مى افزاید .
۶- قبر هود و یهودا
در صفین نصر آمده : اصبغ بن نباته مى گوید در نخیله قبر بزرگى بود که یهودیان ، مردگان خود را در اطراف آن به خاک مى سپردند، على علیه السلام پرسید؛ مردم درباره این قبر چه مى گویند؟
امام حسن گفت : مى گویند قبر هود پیامبر است ، آنگاه که قومش از اطاعت او سربرتافتند بدین سرزمین آمده و در اینجا وفات نموده است .
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: دروغ مى گویند، حقا که من نسبت به این قبر از آنان آگاهترم ، این قبر یهودا پسر بزرگ یعقوب است ، آنگاه فرمود: آیا در این نواحى شخص مطلعى پیدا مى شود؟ گفتند: بله .
پیرمرد کهنسالى را به نزد آن حضرت آوردند. امام به او فرمودند: منزل تو کجاست ؟
گفت : در ساحل دریا.
فرمود: فاصله اش با کوه سرخ چقدر است ؟
گفت : به آن نزدیک است .
فرمود: قوم تو درباره آن چه مى گویند؟
گفت : مى گویند قبر ساحرى است .
فرمود: خلاف مى گویند، آن قبر هود است و این قبر یهودا. آنگاه فرمود: در روز قیامت هفتاد هزار نفر از پشت شهر کوفه با چهره هایى تابان همچون مهر و ماه محشور شده بدون حساب داخل در بهشت مى شوند .
مولف : در اینجا مناسب است داستان دلالت آن بزرگوار را از قبر دانیال پیغمبر و دو دختر تبع که براى عمر و ابوبکر بیان فرموده نقل کنیم (اگر چه از موضوع این فصل خارجند).
در تاریخ اعثم کوفى آمده : هنگامى که ابوموسى اشعرى شهر شوش را فتح نمود در آنجا اتاقى قفل شده دید، دستور داد قفل را شکستند، پس در میان اتاق سنگ بزرگى به شکل قبرى دید که در میان آن جسدى که باطلا کفن شده بود مشاهده نمود، ابوموسى از بلندى قد آن جسد در شگفت شده از اهل آنجا از هویت آن پرسش نمود؛ گفتند: او مرد درستکارى بوده که در عراق مى زیسته و عراقیها به وسیله او از خدا طلب باران مى نموده اند، از قضا در سالى ما دچار خشکى و بى بارانى شدیدى شده او را از عراقیها درخواست نمودیم تا نزد ما بیاید و براى ما طلب باران کند.
ولى آنان از فرستادن وى امتناع ورزیدند از ترس این که مبادا او را بازنگردانیم و لذا ما پنجاه نفر به عنوان گروگان نزد آنان فرستادیم تا او را بفرستند پس او را فرستادند و براى ما طلب باران نمود و خداوند به وسیله دعاى او براى ما گشایش نمود، و ما از پنجاه نفر خود صرفنظر کرده او را در همین جا نگهداشتیم تا این که نزد ما وفات نمود.
ابوموسى جریان را به عمر نوشت ، عمر چگونگى و صحت و سقم این داستان را از صحابه پرسش نمود، هیچ کس در این رابطه اطلاعى نداشت بجز امیرالمومنین علیه السلام که فرمود: این دانیال است که از پیامبران الهى بوده و در زمان پادشاهى بخت النصر و شاهانى دیگر مى زیسته ، و شرح زندگانى او را تا زمان مرگش بیان داشت .
و به عمر فرمود: به ابوموسى بنویس جسد را بیرون آورده و در جایى به دور از دسترس اهل شوش دفن نماید. عمر جریان را به ابوموسى نوشت ابوموسى دستور داد رودخانه را (که از کنار شهر مى گذشت ) خشک نموده و قبرى در وسط آن حفر و دانیال را در آن دفن کنند و آنگاه آن را با سنگهاى بزرگ ، مستحکم نموده آب را بر روى آن جارى ساخت .
و در مناقب از ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: در زمان خلافت ابوبکر قومى مى خواستند مسجدى در ساحل عدن بنا کنند، و آنگاه که از ساختمان مسجد فارغ مى شدند بنا فرو ریخت ، آنان به نزد ابوبکر آمده قصه خود را بیان داشته و از او چاره جویى نمودند.
ابوبکر براى مردم خطبه خواند و آنان را سوگند داد که اگر کسى در این باره مطلبى مى داند بگوید. امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: در قسمت راست و چپ آن موضع از سمت قبله زمین را حفر نموده به دو قبر مى رسید که بر روى آنها نوشته است : من رضوى هستم و خواهرم حبى که به خداى عزیز جبار شرک نورزیده ایم . و بدن آنان برهنه است ، پس آنان را غسل داده کفن نموده بر آنان نماز گزارده به خاکشان بسپارید و سپس مسجدتان را بنا کنید که بر جا خواهد ماند. پس طبق فرموده آن حضرت علیه السلام عمل کرده آن را صادق یافتند.
۷- حکم طلاقهاى سابق
عمر درباره زنى که شوهرش یک بار یا دو بار او را طلاق داده و آنگاه مرد دیگرى با وى ازدواج نموده و او را طلاق داده و یا مرده ، و پس از انقضاى عده اش شوهر اول او را به عقد در آورده ، تعداد طلاقهاى سابقش را به حساب مى آورد (یعنى اگر مثلا در سابق یک بار او را طلاق داده بود، حال مى توانست فقط دو بار او را طلاق دهد نه بیشتر و…).
امیرالمومنین علیه السلام مى فرمود: سبحان الله ! آیا ازدواج با شوهر دیگر (یعنى محلل ) سه دفعه طلاق (شوهر سابق ) را از بین مى برد ولى یک دفعه را از بین نمى برد؟!
قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیه الله علامه محمد تقی تستری