حکایت علمای معاصرعلاّمه امینی

ذکر موجودات حکایتی از علاّمه امینی

(آیت اللّه امینى ) فرمودند:(آسید باقر سدهى ) که استاد ما بود و ایشان هم شاگرد مرحوم (آیت اللّه آمیرزا رحیم ارباب ) بود فرمود که :

ما سر درس مرحوم ارباب بودیم و ایشان لمعه درس مى دادند یک روز در درس لمعه فرمود:

یک شب من از اتاقم به قصد وضو به سوى صحن مدرسه آمدم که نماز شبم را بخوانم وقتى از اتاق بیرون آمدم دیدم صداى همهمه اى مى آید هرچه نگاه کردم دیدم همه جا خاموش است ، صدا از درخت و همه جا مى آید مثل یک ذکرى بود.

 رفتم وضوخانه دیدم آنجا هم صدا مى آید، تعجّب کردم این صداى ذکر از کجاست . آمدم داخل ایوان نماز بخوانم ، امّا همینطور در فکر بودم که این صدا از کجا مى آید؟ قدرى که رفتم ، دیدم مرحوم آخوند کاشى مشغول نماز شب هستند و در قنوت وِتْرشان همینطور ذکر مى خواند و گریه مى کند و در و دیوار هم ذکر مى گویند.

 من همینطور ایستادم و به او نگاه کردم ، تا نماز صبح شد، دیدم سر و صدا تمام شد.

فردا رفتم درس و گفتم : آقا من یک حاجتى به شما دارم .

فرمود: بفرمائید؟! گفتم : من چنین چیزى از شما دیدم و ذکر در و دیوار.

آخوند فرمود: خودتان شنیدید؟ گفتم : بله .

فرمودند: خداوند به تو عنایتى کرده است که شنیده اى .

 

داستانهای شیرن از نماز شب //سید عبدالله حسینی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=