حکایات حضرت امیرالمومنین علی(ع)حکایات حضرت رسول(ص)شیطان وجن

طلب مغفرت شیطان

از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که : ایشان فرمودند: من در کنار کعبه معظمه نشسته بودم . ناگهان دیدم پیرمردى کمر خمیده ، در حالى که از اثر پیرى ابروهایش بر چشمانش افتاده ، عصایى به دست گرفته ، کلاهى قرمز بر سر نهاده ، عبایى از مو بر دوش انداخته و به دیوار کعبه تکیه داده بود، نزدیک پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم آمد و گفت :

یا رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم ! از خدا بخواه که مرا بیامرزد و قرین رحمت خود فرماید. حضرت فرمود: اى پیرمرد! سعى تو ضایع و عمل تو باطل شد و از بین رفت .

سپس از پیش آن حضرت رفت . ایشان به من فرمودند: یا على ! آیا شناختى او را؟ عرض کردم : خیر یا رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم ! فرمود: آن شخص شیطان رجیم بود!

على علیه السلام مى گوید: من دنبالش دویدم تا به او رسیدم . با او در آویختم تا او را به زمین زدم و روى سینه اش نشستم . دست بر گلوى او گذاشتم که او را خفه کنم .

به من گفت : یا على ! مرا خفه مکن ! زیرا مهلت داده اند تا روز معین و معلوم .

یا على ! به خدا قسم من تو را دوست دارم و این حرف را جدا مى گویم . کسى با تو دشمن نیست و نمى تواند دشمن تو باشد مگر این که من در نطفه او شرکت کرده باشم ، یا ولدالزنا باشد.

على مى فرماید: من خندیدم و آزادش کردم

شیطان در کمین گاه //نعمت الله صالحی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=