شعرا-جشعرای قرن نهمعرفا-جعرفای قرن نهم

زندگینامه شیخ عبدالرحمن جامی

 نورالدین عبدالرحمان بن احمد ، شاعر، ادیب و صوفی نامدار قرن نهم . وی در ۲۳ شعبان ۸۱۷ در خرگِرد، واقع در منطقه جام ، به دنیا آمد. از طرف پدر نسبش به محمدبن حسن شیبانی ، فقیه معروف حنفی قرن دوم ، می رسد. پدرش اهل دشت (شهری در نزدیکی اصفهان ) بود که در قرن هشتم به خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضا یافت و ماندگار شد (لاری ، ص ۴۰؛ فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۳ـ۲۳۴).

فخرالدین صفی (ج ۱، ص ۲۳۳) و لاری (ص ۳۹) لقب اصلی جامی را عمادالدین دانسته ، هر چند لقب مشهور او را نورالدین ثبت کرده اند. ایام کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام ، در کنار پدرش ، سپری شد (دولتشاه سمرقندی ، ص ۴۸۳؛ فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۵). در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید و از آن زمان به جامی شهرت یافت (فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۳؛ حکمت ، ص ۵۹).

وی در شعر ابتدا دشتی تخلص می کرد ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه )، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود (۱۳۸۰ ش ، ص ۵) علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمدِ جام * ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۳؛ د. اسلام ، همانجا).

جامی در آغاز ورود به هرات در مدرسه بازار خوش و سپس مدرسه نظامیه به آموختن علوم ادبی پرداخت (لاری ، ص ۱۱؛ فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۵). ابتدا در حلقه درس متکلم عصر، مولانا جنید اصولی ، حاضر شد و با وجود کمی سن ، شرح مفتاح العلوم سکاکی و مطوّل تفتازانی را با حواشی آن نزد او خواند. در مجلس درس جاجرمی و خواجه علی سمرقندی نیز دقایقی حاضر می شد و نقد و نظرهای ادبی و کلامی و شبهه های علمی را مطرح می ساخت و سپس مجلس درس را ترک می کرد (فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۷).

جامی در باره این ایام گفته است که خواجه علی سمرقندی و دیگر همانندهای او در مطالعه و آگاهی بی نظیر بودند اما من در چهل روز به درجه آنان رسیدم ( رجوع کنید به لاری ، همانجا؛ فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۵ـ ۲۳۶). وی سپس ، احتمالاً در بیست سالگی ، برای فراگیری بیشتر به سمرقند رفت و در درس هیئت قاضی زاده رومی حاضر شد (لاری ، ص ۱۱ـ۱۲). در سمرقند در رشته های علوم اسلامی نظیر تفسیر و حدیث و سیره ، و نیز در موسیقی و فن معما تبحر یافت (فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۸؛ آربری ، ص ۳۸۸). او چند سال در آنجا ماند و بعد از ۸۵۰ به هرات بازگشت (فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۳۸ـ۲۳۹).

جامی در میان سالی ، شاید حدود پنجاه سالگی ، با نوه مرادش ، سعدالدین کاشغری * ، ازدواج کرد و صاحب چهار پسر شد (همان ، ج ۱، ص ۲۸۲ـ۲۸۳؛ مایل هروی ، ص ۵۵). هوش سرشار، حافظه قوی ، وارستگی ، عزت نفس ، استغنا، ساده زیستی ، خیرخواهی ، ظرافت طبع و بذله گویی از صفات برجسته جامی بود (جامی ، ۱۳۶۷ ش ، مقدمه حاکمی ، ص ۹). وی ، بر خلاف صوفیه دیگر، با طبقات گوناگون مردم نشست و برخاست می کرد، هرچند به تنهایی و تنهانشینی نیز بسیار خو کرده بود و حتی از هم نشینی با مشایخ خانقاهی اجتناب می نمود.

خود او بارها به نظم و نثر به این گرایش اشاره کرده است (برای نمونه رجوع کنید به همو، مثنوی هفت اورنگ ، اورنگ ۱: سلسله الذهب ، ص ۷۵ـ۷۶). گوشه نشینی جامی با کسب دانش همراه بود و پدید آوردن دهها اثر را در پی داشت . تبحر جامی در علوم و فنون گوناگون ، سبب کثرت و تنوع آثار منظوم و منثور او شد و باعث گردید که وی معروف ترین شاعر قرن نهم و از جامع ترین شخصیتهای حیطه ادب و علوم اسلامی این قرن به شمار آید ( رجوع کنید به بابر، ص ۱۱۲ـ۱۱۳).

جامی خط زیبایی داشت و آثار خود، مانند شواهدالنبوه و سلسله الذهب و سبحه الابرار ، را استنساخ می کرد. نسخه ای از سبحه الابرار به خط خود او در موزه کابل موجود است (افصح زاد، ص ۱۳۳). همچنین نسخه ای کامل از کلیات جامی به خط خود او در مؤسسه زبانهای شرقی سن پترزبورگ (لنینگراد)، موجود است که در مجموعه انتخابی ویکتور روزن معرفی شده است ( د. اسلام ، همانجا).

جامی به جدّ حامی هنرمندان ، به ویژه جوانان هنرمند، بود و همین امر، اعتبار بسیاری به او بخشید و هنرمندانی را در اطراف وی گرد آورد. برخی از این هنرمندان فقط به سبب حمایت او امکان گذران زندگی یافته بودند ( رجوع کنید به افصح زاد، ص ۱۳۴ـ۱۳۵). جامی برای رسیدن به ثروت کوشش نمی کرد و چون از معتقدان وفادار نقشبندیه * بود، گرایشی به تجمل نداشت ، لباسی به تن می کرد که آن را پلاس می خواند و گاه ناآشنایان او را از خادم خانه تشخیص نمی دادند.

اوسرمایه خود را صرف ساختن مسجد و مدرسه و خانقاه ، تأمین رفاه شاگردان ، نشر فرهنگ (ریپکا، ص ۴۱۸؛ مایل هروی ، ص ۸۴؛ زرین کوب ، ص ۲۸۸)، کمک به نیازمندان و رفع نیازهای خانقاهها می کرد. شواهد این امور را در نامه های او می توان دید (جامی ، ۱۳۷۶ ش ، مقدمه مهاجری ، ص ۱۴ـ ۱۵).

ظاهراً وضع سلامتی جامی بعد از شصت سالگی چندان خوب نبوده ، چون در آثارش (برای نمونه رجوع کنید به مثنوی هفت اورنگ ، اورنگ ۵: یوسف و زلیخا ، ص ۷۳۹ـ۷۴۰، ۷۴۵ـ ۷۴۶) از ضعف و پیری و ناتوانی شکوه کرده است (افصح زاد، ص ۱۳۶). وی در پی یک بیماری چهار روزه ، در ۱۷ یا ۱۸ محرّم ۸۹۸ درگذشت ( رجوع کنید به فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۸۲؛ افصح زاد، ص ۱۳۷ـ ۱۳۸). سلطان حسین بایقرا، امیرعلیشیرنوائی و امرا و دانشیان و عامه مردم هرات در تشییع جنازه و مجالس سوک او شرکت کردند و وی را نزدیک مزار شیخ سعدالدین کاشغری به خاک سپردند (لاری ، ص ۴۳؛ مایل هروی ، ص ۶۱). امیر علیشیرنوائی بر تربت جامی عمارتی باشکوه بر پا کرد

اما بعدها شاه اسماعیل اول صفوی (حک : ح ۹۰۶ـ۹۳۰)هنگام استیلا بر هرات ، مقبره او را سوزاند. البته فرزند جامی ، ضیاءالدین یوسف ، و گروهی از ارادتمندان جامی ، با آگاهیاز این سوءقصد، جسد او را به جای دیگری منتقل کردندو بعدها آن را به جای خود برگرداندند؛ از این رو، سنگ نبشته قبر او تازه تر از جای قبر است . مقبره جامی به «تخت مزار» مشهور است (افصح زاد، ص ۱۳۸ـ۱۳۹). بعضی مستشرقان ، مرگ جامی را نقطه پایان عصر طلایی ادبیات کلاسیک فارسی دانسته اند (برای نمونه رجوع کنید به آربری ، ص ۴۰۶)، لقب خاتم الشعراء برای جامی هم از همین دیدگاه حکایت می کند.

جامی اگر چه در دوران حیات خویش نامی نیک داشت ، پس از مرگش از شهرت وی تا اندازه ای کاسته شد، شاید به علت تعصب او در عقاید مذهبی اش و نیز روی کار آمدن صفویه که پس از گذشت بیست سال از مرگ جامی ، وی را بد اعتقاد دانستند و مورد طعن قرار دادند. معروف است که صفویه هر جا نام «جامی » بوده آن را به «خامی » تبدیل کرده اند (ریپکا، ص ۴۲۰؛ عروض سیفی و قافیه جامی ، مقدمه فشارکی ، ص ۸ ـ ۹)؛ ازاین رو، در حدود سه ـ چهار قرن آثار جامی در ایران رواج چندانی نیافت و از میان همه آثار او تنها چند اثر از فراموشی در امان ماند (ریپکا، همانجا؛ عروض سیفی و قافیه جامی ، همان مقدمه ، ص ۹).

زمینه و بستر تاریخی .

هرات در دوران جامی از چنان آرامش و رفاهی برخوردار بود که مأوای شاعران و هنرمندان شده بود. در این دوره بسیاری از شاهان و شاهزادگان تیموری و رجال درباری و عده کثیری از زنان شعر می سرودند، اگرچه شعر شکوه قرون گذشته را نداشت ، شاعران نام آوری چون خود جامی ، قاسم انوار و دیگران پدید آمدند که با وجود شهرت ، غالباً مقلد هنر گذشتگان ، به ویژه پیرو نظامی و امیرخسرو و متابعان آنها در قرن هفتم و هشتم ، بودند ( رجوع کنید به صفا، ج ۴، ص ۱۷۸ـ۱۸۲؛ براون ، ج ۳، ص ۷۶۴).

ورود جامی به دربار هرات مقارن حکومت ابوالقاسم بابر * بود. جامی او را مدح و کتاب حِلیه حُلَل را به نام او تألیف کرده است (مایل هروی ، ص ۱۸، ۳۹، ۸۶). نفوذ و قدرت جامی در دربار به تدریج بیشتر می شد تا اینکه در ۸۷۰ ـ۸۷۷ در مرکز قدرت رسمی و دیوانی عصر قرار گرفت و ضمن حفظ زندگی خانقاهی و ارشاد مریدان ، دولتمردان را هم زیرنفوذ آورد و با توصیه به حاکمان و امیران ، به حل و فصل مشکلات مردم کمک کرد.

نفوذ و تأثیر جامی در دربار تیموریان چنان بود که در هنگام سفر حج و زیارت عتبات ، سلطان حسین بایقرا وی را از پرداخت هرگونه مالیات معاف کرد و نامه هایی به مراکز قدرت در جهان اسلام فرستاد و تأکید کرد که در همه جا از جامی و همراهانش استقبال کنند و همیشه عده ای را برای بدرقه و محافظت از او همراهش نمایند (سام میرزای صفوی ، ص ۸۶؛ مایل هروی ، ص ۴۳ـ۴۴). پیوستگی جامی به دربار آنگاه عمیق تر شد که امیر علیشیرنوائی دستِ ارادت به او داد و در زمره مریدان نقشبندیه در آمد. از این پس مردم جامی را «مخدوم » می خواندند و وزیر هم از او به عنوان «مولانانورا» یاد می کرد ( رجوع کنید به امیرعلیشیر نوائی ، ص ۲۳، ۳۴، ۴۱ و جاهای دیگر؛ آذربیگدلی ، ج ۱، ص ۳۰۱ـ۳۰۲؛ مایل هروی ، ص ۵۴).

تصوف جامی .

گرایش جامی به تصوف از سالهای تحصیلش در سمرقند آغاز شد. در این دوره او با تعلیمات نقشبندیه آشنا گردید و پس از بازگشت به هرات ، سعدالدین کاشغری را به عنوان مرشد خود برگزید. زمانی که جامی به او دست ارادت داد، نه شهرت سیاسی و اجتماعی داشت نه در حوزه معارف صوفیه فردی توانمند و مسلط شمرده می شد (مایل هروی ، ص ۲۲۲؛ افصح زاد، ص ۱۳۰). جامی خصوصاً در زمان ابوالقاسم بابر طریقه سلوک را در پیش گرفت (افصح زاد، ص ۱۲۸ـ ۱۲۹).

پس از مرگ کاشغری ، در زمان ابوسعید بهادر، جامی با خواجه عبیداللّهِ احرار * آشنایی و قرابت یافت (مایل هروی ، همانجا؛ افصح زاد، ص ۱۳۰). به نوشته شاگرد و مریدش ، رضی الدین عبدالغفور لاری (ص ۲۳ـ۲۶)، جامی در حدود ۶۸ سالگی (یعنی در ۸۸۵) به رأی شیخ قدرتمندش ، خواجه عبیداللّه احرار، مطالعه و مباحثه را ترک گفت و به تصوف روی آورد. وی مدتی طولانی مرید خواجه احرار بود. مباحثات جامی بیشتر در باره عقاید نقشبندیه ، طرز سیر و سلوک و نیز افکار محیی الدین ابن عربی * بوده است و از نظر فکری ، بیش از همه تحت تأثیر شخصیت و نگاه خواجه احرار بوده ، به طوری که بیشتر آثار جامی حاکی از پیوند عمیقاو با عبیداللّه احرار است (جامی ، ۱۳۷۰ ش ، مقدمه عابدی ، ص نه ـ ده ).

مجموعه آثار جامی نشان می دهد که او روش سلوک در طریقت نقشبندیه را پیوسته تأیید و تبلیغ می کرده و رساله ای هم در باره سلسله انتساب نقشبندیه نوشته است (مایل هروی ، ص ۲۳۰ـ۲۳۱).

جامی ، به عنوان یکی از بزرگ ترین شارحان تصوف ، آثار بسیاری در زمینه معرفی و شرح موضوعات تصوف از خود به جا گذاشته است . ظاهراً او در ابتدای امر، سخنان صوفیان را درست درنمی یافت و به همین سبب نذر کرد که اگر اقوال و احوال آنان را درست در یابد و این باب بر او مفتوح گردد، به شرح و بیان مقاصد آنان بپردازد به طوری که مردم هم به سهولت آنها را بفهمند (جامی ، ۱۳۷۶ ش ، همان مقدمه ، ص ۱۸ـ۱۹). شاید نگارش نفحات الانس و شرحهای متعددی که او بر آثار اهل تصوف نوشته است ، برخاسته از همین دید باشد. او از باب قدرتی که در شرح معضِلات تصوف و عرفان به نظم و نثر داشت ، عرفان ایرانی را که در عهد وی رو به ابتذال می رفت ، در پایه و اساسی عالمانه نگاه داشت و از این راه توانست در صف بزرگ ترین مؤلفان و شاعران صوفی مشرب پارسی گوی جای گیرد (صفا، ج ۴، ص ۳۵۳)، هرچند جامی در این شرحها کمتر خلاقیت و نکته های نویافته از خود دارد و بیشتر شارح

و مفسر آرای دیگران است ( رجوع کنید به شفیعی کدکنی ، ص ۴۰۸ـ۴۰۹). مثلاً نقدالنصوص جامی در شناخت آرای ابن عربی به عنوان یک اثر درسی بسیار مفید و غنی است و جامی بهترین و برگزیده ترین شرحها را در آن آورده است اما در سراسر آن کتاب کمتر نقد و نظری از خود او دیده می شود ( رجوع کنید بهجامی ، ۱۳۵۶ ش ، مقدمه چیتیک ، ص چهار ـ شش ).

جامی همچنین نقش عمده ای در شناساندن مشایخ تصوف به جامعه فارسی زبان داشت ، چنان که مأخذ اصلی کتاب نفحات الانس را که به زبان عربی بود و با نامی دیگر به همت سُلَمی نیشابوری تدوین شده بود، به فارسی ترجمه کرد و سرگذشت بسیاری از مشایخ و عرفا را بدان افزود. در سراسر این کتاب خواننده با راوی ای مواجه است که هیچ گونه نظر انتقادی در باب عرفان ندارد (بخیرنیا، ص ۲۵ـ۲۶).

جامی به چند شیخ صوفی علاقه وافر داشت که یکی از آنها ابن عربی بود. جامی وی را عزیز می شمرد و او را «قُدوه عرفان ، قطب حق ، پیر توحید و آفتاب سپهر کشف و یقین » می خواند و فصوص الحکم و فتوحات مکیه او را همیشه پیش چشم داشت (جامی ، ۱۳۷۶ ش ، همان مقدمه ، ص ۲۴، همو، ۱۳۷۰ ش ، همان مقدمه ، ص ده ـ یازده ؛ مبلّغ ، ص ب ، ج ) و دوبار فصوص الحکم را شرح کرد؛ یک بار خود فصوص الحکم را و دیگر بار خلاصه آن را با نام نقش الفصوص (جامی ، ۱۳۵۶ ش ، همان مقدمه ، ص پنج ).

جامی در باب تصوف ، بیشتر به مسائل تاریخی و توضیح مبانی نظری تصوف پرداخته و در عین حال در توضیح و تفسیر اصول و ارکان تصوف نیز کوتاهی نکرده و تقریباً همه مباحث اصلی تصوف را شرح داده است . رساله نقدالنصوص گواه آن است که جامی عمیقاً مباحث عرفان را می شناخته است . می توان گفت زیربنای عقاید صوفیانه جامی ، عقیده وحدت وجود ابن عربی است ، با این تفاوت که جامی وحدت وجود را با شریعت منطبق می نماید و اصولاً میان این دو منافاتی نمی بیند و شرط لازم برای درک سخنان پیامبر را در این دو قاعده دنبال می کند: طهارت ظاهر یعنی رعایت صور شرعی و اعراض از خلاف آن ؛ طهارت باطن که عبارت است از قطع توجه از ماسوی اللّه و خالص کردن دل از غیرحق تعالی (همو، ۱۳۷۶ ش ، همان مقدمه ، ص ۲۲). جامی به کرامات شیوخ و کارهای خارق عادت صوفیه چندان اعتقادی نداشته و «هیچ کرامت را به از آن نمی دانسته که فقیری را در صحبت دولتمندی تأثر و جذبه ای دست دهد و از خود زمانی وارهد» (همانجا).

در باب اجرای مراسم و آداب تصوف ، جامی گاه سماع می کرده (مثلاً هنگام به نظم کشیدن یوسف وزلیخا ) اما اهل آداب دیگر، مثل چله نشینی ، نبوده است (لاری ، ص ۷؛ افصح زاد، ص ۱۳۰). جامی هیچ گاه به منزله پیر طریقت و شیخ شناخته نشد. از خلال آثار نقشبندیه در سده نهم و دهم برمی آید که اشخاص بسیاری به نیت سلوک خانقاهی نزد جامی می آمدند اما او آنان را نمی پذیرفت و پیوسته می گفت : «تحمل بار شیخی ندارم » ( رجوع کنید به فخرالدین صفی ، ج ۱، ص ۲۵۲).

شخصیت جامی از لحاظ نقش وی در بسط عرفان نظری در مشرق جهان اسلام شایان تأمل است . تصوف در خراسان بزرگ با مشایخی مثل بایزید و ابوسعید ابوالخیر و بعدها عطار و مولانا، بیشتر مبتنی بر وجد و ذوق بود، حال آنکه با ظهور جامی تصوف مکتبی مبتنی بر بحثهای دقیق نظری و تأملات عالمانه شد، هر چند جامی خود مبدع این بحثها نبود و صرفاً ناقل و شارح افکار مشایخ غرب جهان اسلام ، به ویژه محیی الدین ابن عربی و صدرالدین قونیوی * ، بود.

در واقع ، جامی به عرفان و تصوف ایرانی صبغه ای کاملاً نظری بخشید و آن را با مباحث پیچیده درآمیخت (مایل هروی ، ص ۲۵۲ـ۲۵۳؛ شفیعی کدکنی ، ص ۴۰۷ـ۴۰۹). از خدمات مهم جامی به تصوف ، طبقه بندی نسبتاً جامع و دقیق او از بزرگان تصوف است که از سُلَمی شروع می شود و به او ختم می گردد. وی در نفحات الانس نمونه ای ممتاز از این طبقه بندی مشایخ را نشان داده است (برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مجددی ، ص ۱۵۱ـ۱۷۶).

مذهب و اعتقادات .

جامی پیرو مذهب اهل سنّت و در فروع فقهی حنفی مذهب بود. تمایل او به سلسله نقشبندیه هم از خلال همین نگرش توجیه شدنی است (صفا، ج ۴، ص ۳۵۴)؛ هر چند تمایلات و گاه تندرویهای مجعول یا منتسب به او، برخی اعتراضات را بر وی بر انگیخته بود، چنان که در بغداد و حلّه و هرات از او انتقادهایی شد ( رجوع کنید به ریپکا، ص ۴۱۸؛ براون ، ج ۳، ص ۷۵۵ـ۷۵۶). برخی محققان امروزی بر آن اند که او در طرفداری از اهل سنّت متعصب بوده و با دیگر مذاهب اسلامی ، به ویژه تشیع ، چندان مدارا نکرده است (برای نمونه رجوع کنید به براون ، ج ۳، ص ۷۵۶ـ۷۵۷).

این عقیده درست نیست چون جامی در آثار خود نه تنها با خاندان پیامبر اکرم و شیعیان علی علیه السلام خصومتی نشان نداده بلکه راه و روش خاندان رسول را تأیید کرده است . یکی دو نمونه درخشان آنها در شعر عربیِ «سلامٌ علی آل طه و یس » در منقبت امام هشتم و ترجمه منظوم فارسی قصیده معروف فرزدق در معرفی امام چهارم در برابر هشام بن عبدالملک ، دیده می شود. نهایتاً می توان گفت که جامی در برخورد با برخی حوادث عصر و دسته بندیهای سیاسی و مذهبی ، چنان که باید، پخته عمل نکرده است ( رجوع کنید بهنظامی باخرزی ، مقدمه مایل هروی ، ص ۱۳).

برخی ، سخت گیریهای جامی را در باب مذاهب دیگر، به ویژه تشیع ، به سبب وابستگی شدید وی به طریقت نقشبندیه و تأیید کامل آن می دانند و از نظر آنها، جامی به این دلیل از بزرگان شیعی در نفحات الانس نام نبرده که مشایخ طریقت نقشبندیه و بزرگان سیاسی عصر، نظر مساعدی به آنان نداشته اند و این به اعتقادات مذهبی جامی ارتباطی ندارد ( رجوع کنید به حکمت ، نامه محمد قزوینی ، ص ۳۹۵ـ۴۰۷؛ جامی ، ۱۳۷۰ ش ، همان مقدمه ، ص سی ونه ـ چهل ؛ براون ، ج ۳، ص ۷۵۶ـ۷۵۷).

جامی در برخی موضوعات دیدگاه خاصی داشته ، از جمله بر آن بوده است که از میان علوم باید ضروری ترین را آموخت ، و سلامت زندگی در تن سالم و جمعیت خاطر و رزق فراخ و دوست مهربان است ( عروض سیفی و قافیه جامی ، همان مقدمه ، ص ۹؛ افصح زاد، ص ۲۸۴، ۲۹۳). در نظر او مردم به طور کلی به دو دسته خواص و عوام تقسیم می شوند؛ خواص یا تحصیل کردگان همیشه ناسازوارند و لبهایشان پر از افسوس و دلهایشان پر از افسون است .

او در یک تقسیم بندی جالب توجه به روان شناسی طبقات خاص می پردازد و از واعظان و فقیهان و شاعران و مشایخ صوفیه بسیار دقیق انتقاد می کند و نیز عوام و اهل حِرَف را می شناساند و ضعف و نقصهای آنان را می نمایاند ( رجوع کنید به مثنوی هفت اورنگ ، اورنگ ۱: سلسله الذهب ، ص ۷۵ـ۷۶، ۱۲۶ـ۱۲۹، اورنگ ۳: تحفه الاحرار ، ص ۴۳۷ـ ۴۳۸؛ نیز رجوع کنید بهافصح زاد، ص ۲۸۴؛ مایل هروی ، ص ۹۱ـ ۹۵، ۱۰۰).

جامی در برخی آثار و اشعارش ، به مثابه منتقدی اجتماعی ، از بسیاری از نابسامانیهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی نیز انتقاد می کند (برای نمونه رجوع کنید به جامی ، مثنوی هفت اورنگ ، اورنگ ۱: سلسله الذهب ، ص ۱۲۶ـ۱۲۹، اورنگ ۳: تحفه الاحرار ، ص ۴۳۷ـ ۴۳۸). هر چه از سال ۸۷۳ ــ که آغاز بیماری جامی است ــ می گذرد، او از ذهنیت انتقادی اش فاصله می گیرد. شاید اعتقاد او در باره تغییرناپذیری سرشت و سرنوشت انسان ، در این امر بی تأثیر نبوده است ( رجوع کنید بهحکمت ، ص ۱۳۷).

جامی در باره زنان و به تبع آن ازدواج ، نگاهی بدبینانه داشت و شاید بر همین اساس دوستانش را به تجرد می خواند (مایل هروی ، ص ۱۲۳ـ ۱۲۵). او از مداحی پرهیز می کرد و همین امر باعث پر رونق تر شدن کار وی شد و امیران را به همنشینی او برانگیخت (ریپکا، ص ۴۱۸؛ زرین کوب ، ص ۲۹۲). وی پیوسته به گفتن لطایف و فکاهیات می پرداخت چنان که برخی از لطایف او به صورت مَثَل در آمده است ( رجوع کنید بهحکمت ، ص ۱۰۵ـ۱۱۱؛ مایل هروی ، ص ۱۲۶).

اشعار و آثار.

جامی تقریباً در همه قالبهای منظوم و منثور ادب فارسی اثر خلق کرده است . گاه به نثر مسجع نوشته گاه به نثر التقاطی و بین بین و حتی ساده . یکی از ویژگیهای کار او در برخی آثار منثورش ، تلفیق شعر و نثر است ( رجوع کنید به جامی ، ۱۳۶۷ ش ، همان مقدمه ، ص ۱۴). شعر جامی دارای الفاظ و عبارات محکم است و در سخنش غث و سمینهای معاصران او دیده نمی شود (همان مقدمه ، ص ۱۱ـ ۱۲). وی هم به عربی هم به فارسی اثر آفریده اما بیشتر تأملات او در زمینه های ادبی به فارسی است (مایل هروی ، ص ۱۳۲).

علت اشتهار جامی در عرصه ادبیات ، بیش از هنر شاعری ، دانش و مقام او بوده است . مضمون اشعار او همان مضامین اشعار کهن است ، به ویژه در قصاید و غزلیات غالباً از انوری ، امیرخسرو، سلمان ساوجی و حافظ تقلید کرده است . حتی به او نسبت «انتحال شعری » نیز داده و شماری از اشعارش را به نظامی و سعدی و انوری و امیرخسرو و دیگران منسوب کرده اند. وی در برخی آثارش نوآوریهایی نیز دارد،مثلاً در خردنامه و سلامان و ابسال ، صرفاً مقلد نظامی نیست ( رجوع کنید بهشفیعی کدکنی ، ص ۴۰۸؛ ریپکا، ص ۴۲۰؛ بخیرنیا، ص ۱۱، ۱۳).

بیان جامی به لحاظ روشنی و سادگی در مقایسه با آثار مغلق و تصنعی قرن نهم ، شایان توجه است . او توانست آثارش را با سلیقه و ذوق زمان خود هماهنگ سازد، هر چند توجه به صناعت ادبی و اصرار در اطناب ، شعر او را غالباً ملال آور کرده است . قدرت او در بیان تعالیم و افکار صوفیه و مهارتش در ترجمه مضامین عربی به شعر فارسی و هنر او در گزارش گری نیز شایان توجه است ؛ با این حال ، او را شاعری قوی و خلاق و نوآور نمی توان شناخت (ریپکا، ص ۴۲۰؛ بخیرنیا، ص ۱۱؛ عروض سیفی و قافیه جامی ، همان مقدمه ، ص ۱۱) و او بیش از شاعر بودن ، ناظمی است که داستانهای منثور موجود را به نظم کشیده است (زرین کوب ، همانجا).

به طور کلی ، آثار جامی را می توان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:

۱) آثاری که تا امروز اهمیت علمی خود را حفظ کرده اند، مانند رساله های او در صرف و نحو عربی و عروض و قافیه و موسیقی ؛

۲) آثاری که در تاریخ علم و ادب اهمیت دارند، مانند آثار او در فن معما و لُغَز؛

۳) آثاری که در شرح کتابهای فلسفی ، عرفانی ، تعلیمی ، ذکر احوال بزرگان ، توضیح عقاید اسلامی و نظایر آن نوشته شده و هنوز اهمیت و جایگاه خود را از نظر شرح مسائل علمی ، به ویژه تبیین دقیق موضوعات تصوف حفظ کرده اند، مانند نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص ، اشعّه اللَّمعات در شرح لَمَعات عراقی و نفحات الانس (این آثار برای آشنایی با سیر تحول موضوعات و مسائل فرهنگی اهمیت بسیار دارند)؛

۴) رساله هایی در بیان نحوه انجام دادن رسوم مذهبی و عرفانی ، مانند رساله شرایط ذکر و رساله مناسک حج (افصح زاد، ص ۱۹۱ـ۱۹۲؛ جامی ، ۱۳۷۰ ش ، همان مقدمه ، ص یازده ـ نوزده )؛

۵) آثار ادبی منظوم و منثور، مانند هفت اورنگ * و بهارستان * .

ویلیام چیتیک (جامی ، ۱۳۵۶ ش ، مقدمه ، ص شانزده ـ بیست وهشت ) آثار جامی را به گونه ای دیگر تقسیم کرده است : ادبیات ، علوم نقلی ، علوم عقلی . آثار ادبی او مشتمل است بر:

۱) دیوان قصاید و غزلیات ( رجوع کنید به ادامه مقاله )؛

۲) هفت اورنگ ، شامل هفت مثنوی ؛

۳) رباعیات ؛

۴) رساله قافیه که در آن افتراق و امتیاز قافیه در شعر تازی و فارسی را تبیین نموده است ؛

۵) رساله عروض که در آن کوشیده است عروض را تا اندازه ای ساده و مختصر سازد و ازاین رو از ذکر بحور و اوزانی که در اشعار فارسی کاربرد نداشته صرف نظر کرده است (مایل هروی ، ص ۱۴۹؛ حکمت ، ص ۱۸۳ـ۲۰۱)؛

۶) رسائل معمایی شامل رساله کبیر ، رساله متوسط ، رساله صغیر ، رساله منظومه اصغر در معما (حکمت ، ص ۱۶۶ـ ۱۶۸؛ جامی ، ۱۳۷۰ ش ، همان مقدمه ، ص دوازده ، پانزده ، هیجده ؛ افصح زاد، ص ۱۶۱ـ۱۶۶)؛

۷) تصحیف ، در باب جابه جایی حروف در کلمات و تغییرات معنایی آنها پس از این تغییر (افصح زاد، ص ۱۶۷)؛

۸) بهارستان که به نثر آمیخته به نظم ، و در واقع تقلیدی از گلستان سعدی است ؛

۹) رساله شرح رباعیات در شرح ۴۹ رباعی از رباعیات عرفانی خودش ؛

۱۰) رساله منشآت ؛

۱۱) الفوائد الضیائیه فی شرح الکافیه ؛

۱۲) صرف فارسی منظوم و منثور ؛

۱۳) تجنیس اللغات یا تجنیس الخط (حکمت ، ص ۲۱۲؛ جامی ، ۱۳۵۶ ش ، همان مقدمه ، ص بیست ).

آثار عرفانی جامی عبارت اند از:

۱) نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص در شرح نقش الفصوص ابن عربی ؛

۲) لوایح ، که رساله ای است در بیان معارف و معانی عرفان ؛

۳) لوامع (نام کامل آن : لوامع انوارالکشف والشهود علی قلوب ارباب الذوق و الجود ) در شرح الفاظ و عبارات و کشف رموز و اشارات قصیده میمیه خمریه ابن فارض و در بیان حالات ارباب عرفان و اصحاب ذوق (همو، ۱۳۷۰ ش ، همان مقدمه ، ص دوازده ؛ همو، ۱۳۵۶ ش ، همان مقدمه ، ص بیست وسه )؛

۴) شرح قصیده تائیه ابن فارض ، که جامی بنا بر اظهار خود، با استفاده از شروح عربی و فارسی آن را به فارسی شرح و در قالب رباعی عرضه کرده است (حکمت ، ص ۲۰۴)؛

۵) رساله نائیه یا شرح بیتین مثنوی ، به نثر و نظم ، در بیان معنای نی و حکایت شکایت وی در مثنوی معنوی (حکمت ، همانجا؛ افصح زاد، ص ۱۷۸)؛

۶) شرح این بیت امیرخسرو دهلوی : «زدریای شهادت چون نهنگ لا برآرد سر/ تیمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش »؛

۷) سخنان خواجه پارسا یا الحاشیه القدسیّه که شرح سخنان فارسی و عربی خواجه محمد پارساست ؛

۸) اشعَّهُ اللَّمعات ، که شرحِ فارسی لمعات عراقی است (حکمت ، ص ۱۷۷ـ۱۷۹، ۱۸۱)؛

۹) رساله شرایط ذکر در شرح یک رباعی عرفانی به زبان فارسی (افصح زاد، ص ۱۸۰)؛

۱۰) رساله تحقیق مذهب صوفی که به الدره الفاخره هم مشهور است و در آن در باره مذاهب صوفیان ، متکلمان و حکیمان بحث شده است (جامی ، ۱۳۵۶ ش ، همان مقدمه ، ص بیست وچهار ـ بیست وپنج )؛

۱۱) رساله فی الوجود که رساله ای است کوچک به زبان عربی در شرح معنای فلسفی و عرفانی وجود؛

۱۲) شرح مفتاح الغیبِ صدرالدین قونیوی ؛

۱۳) رساله سؤال و جواب هندوستان در پاسخ به برخی سؤالهای علمای هند در مسائل عرفانی (افصح زاد، ص ۱۸۲)؛

۱۴) نقدالنصوص فی شرح الفصوص در شرح فصوص الحکم ابن عربی به زبان عربی (حکمت ، ص ۱۶۹)؛

۱۵) نفحات الانس مِن حضرات القُدْس ، به فارسی که بین ماههای محرّم و شعبان ۸۸۳، به خواهش امیرعلیشیر نوائی تألیف شده و در آن شرح زندگی عارفان و اولیا و نیز شاعرانی که در زمره عارفانبه شمار می آیند آمده است ( رجوع کنید به نفحات الانس * )؛

۱۶) مناقب شیخ الاسلام خواجه عبداللّه انصاری که آربری انتساب آن را به جامی اثبات و آن را تصحیح و چاپ کرده است .

جامی در نجوم ، موسیقی ، شعرشناسی ، زندگینامه نویسی ، دبیری و موضوعات دیگر نیز آثاری دارد (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید بهافصح زاد، ص ۱۴۹، ۱۵۳؛ مایل هروی ، ص ۱۳۰؛ ریپکا، ص ۴۱۹؛ جامی ، ۱۳۷۰ ش ، همان مقدمه ، ص بیست ؛ حکمت ، ص ۱۶۱ـ۲۱۲). او همچنین مباحث کلامی و حدیثی و قرآنی را از منظر تصوف و عرفان تحلیل کرده و در آن باب نکته های فراوانی گفته است .

از زمره این آثار است :

۱) شواهد النبوه لتقویه یقین اهل الفتوه ، رساله ای در اثبات نبوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم و شرح سیره آن حضرت ؛

۲) اعتقادنامه یا عقاید که مثنوی کوتاهی است در باب اصول عقاید اسلامی با مشرب عرفانی ، که با بیان وحدت وجود آغاز می شود و با ذکر درجات بهشت تمام می گردد؛

۳) چهل حدیث یا اربعین ، حاوی چهل حدیث از پیامبر اکرم همراه با ترجمه آن ؛

۴) رساله مناسک حج و عمره ، که مشهور به رساله صغیر حج است و برای صوفیان عصر به زبان فارسی و عربی نوشته شده است ؛

۵) رساله کبیر مناسک حج که در آن بر وفق چهار مذهب اهل سنّت ، مناسک حج شرح و تفسیر شده است ، اصل رساله امروزه در دست نیست ( رجوع کنید به افصح زاد، ص ۱۹۱ـ۱۹۲؛ حکمت ، ص ۱۸۲؛ جامی ، ۱۳۷۰ش ، همان مقدمه ، ص سیزده )؛

۶) رساله تهلیلیه در شرح لااله الااللّه (جامی ، ۱۳۵۶ ش ، همان مقدمه ، ص نوزده ).

یکی از مهم ترین آثار منظوم جامی ،

دیوان غزلیات وقصاید اوست . وی بیش از پنجاه سال به سرودن شعر غنایی پرداخت و این نوع اشعار خویش را در سه دیوان ، البتهنه در زمانی واحد، گرد آورد و آنها را به ترتیب مراحلزندگی خود، فاتحه الشباب (آغاز جوانی )، واسطه العقد(مهره میانی گردن بند = جوانی ) و خاتمه الحیات (فرجامزندگی ) نامید. این نام گذاری ، در واقع با خواهش امیرعلیشیر  نوائی به پیروی از دیوانهای جداگانه امیرخسرو دهلوی صورت گرفته است . دیوان اول ، اشعار وی را تا ۶۵ سالگی ، دیوان دوم ، شعرهای ۶۶ تا ۷۵ سالگی و دیوان سوم ،شعرهای سه سال آخر عمرش را در بر دارد (افصح زاد، ص ۳۱۶ـ ۳۲۸).

در این دیوانها، بر خلاف شیوه متداول روزگار او، اشعار مدحی وجود ندارد (همان ، ص ۱۹۳، ۲۰۵، ۲۰۷، ۳۱۶ـ ۳۱۸؛ حکمت ، ص ۲۰۷ـ۲۱۱). غالب این اشعار از عرفانی تکامل یافته خالی است و خواننده با شاعری مُفْلِق یا رندی عالم سوز مواجه نیست . در میان غزلهای او کمتر غزل اجتماعی یا مطلبی که نمودار حقیقت اندیشه و بیان تجربه مستقیم شاعر از جهان و انسان باشد، می توان یافت (بخیرنیا، ص ۱۰).

جامی در قصیده گونه های کوتاهش (بین هشت تا پانزده بیت )، به وصف برخی حوادث عصر، توحید حق ، نعت پیامبر و اولیا، مناجات ، مباحث عرفانی ، حکمت و موعظه پرداخته است . برخی از آنها هم جواب نامه هستند. از جمله قصیده های اوست : «شرح ضعف پیری و عیب شیب » که به «قصیده شیبیه » مشهور است ، و «رَشْح بال به شرح حال » که در آن جامی به شرح زندگی خود پرداخته است .

جامی در قطعه ها بیشتر به پند و اندرز پرداخته و در بعضی قطعه ها حوادث زندگی را با ظرافت و لطف بیان کرده است . بعضی قطعه های او نیز خصوصیت حسب حالی دارد و تاریخ واقعه های مهم زندگی هنری شاعر را در بر گرفته است (افصح زاد، ص ۳۳۰).

مضمون رباعیات او بیشتر عاشقانه و عارفانه است . بعضی رباعیهای او نیز به پند و اندرز، حسب حال ، و شِکوِه و ظرافت اختصاص یافته اند. انتقادهای اجتماعی و فردی ، مذمت یا هجو، وصف حال و علایق باطنی و نظایر آن نیز در رباعیات او دیده می شود (جامی ، ۱۳۶۹ ش ، مقدمه مدبری ، ص ۱۱ـ۱۲؛ افصح زاد، ص ۳۳۰). دیگر اثر مهم جامی ، بهارستان است که آن را به تقلید از گلستان سعدی در هشت روضه نگاشته است ( رجوع کنید بهبهارستان * ).

برخی از قالبهای مهم دیگر آثار جامی عبارت اند از:

ترکیب بند: بیشتر ترکیب بندهای جامی به مرثیه پیر روحانیش سعدالدین کاشغری ، سوکواری برادر و فرزندخود، ماتم خواجه احرار، توصیف عمارت شاهانه سلطان حسین و کیفیت سفرش هنگام وارد شدن به مدینه اختصاص یافته است .

ترجیع بند: این قالب شعری را جامی استادانه سروده و در آن به توصیف معرفت صوفیانه ، عشق و عرفان پرداخته است . طرز بیان ترجیع بندها شیوا و پرتأثیر می باشد.

مربع : جامی دو مربع دارد که در یکی از آنها حسن معشوق و بیان حال عاشقان را وصف کرده و در دیگری که از ده بند تشکیل شده ، به مناجات پرداخته و در آن صنعت ملمع و سجع فراوان به کار برده است .

فرد (تک بیت ): جامی علاوه بر فردهایی که در معما سروده است ، در دیوان سومش هم یک «فرد» دارد (افصح زاد، ص ۳۳۰ـ۳۳۱).

وی شعری هم در بحر طویل دارد. همچنین دارای دوبیتی و دیگر قالبهای رایج زبان فارسی است (برای توصیف و طبقه بندی آنها رجوع کنید به افصح زاد، ص ۱۹۳ـ۵۸۳؛ حکمت ، ص ۱۱۸ـ ۱۲۹، ۲۲۹ـ ۲۴۸؛ مایل هروی ، ص ۱۹۲ـ۲۱۶).

برخی آثار و اشعار او به زبانهای دیگر، از جمله ترکی و انگلیسی ، ترجمه و اشعار و افکار او تحلیل شده است ( رجوع کنید بهافصح زاد، ص ۳۶ـ۳۷؛ براون ، ج ۳، ص ۷۶۶ـ۷۶۷).



منابع :

(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ حسن سادات ناصری ، ج ۱، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۲) آرتورجان آربری ، ادبیات کلاسیک فارسی ، ترجمه اسداللّه آزاد، مشهد ۱۳۷۱ ش ؛
(۳) اعلاخان افصح زاد، نقد و بررسی آثار و شرح احوال جامی ، تهران ۱۳۷۸ ش ؛
(۴) امیرعلیشیر نوائی ، تذکره مجالس النفائس ، چاپ علی اصغر حکمت ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) بابر، امپراتور هند، بابرنامه ، موسوم به توزک بابری ، ترجمه عبدالرحیم خانخانان ، چاپ سنگی بمبئی ۱۳۰۸؛
(۶) م . ا. بخیرنیا، سیری در شعر جامی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۷) ادوارد گرانویل براون ، تاریخ ادبی ایران ، ج ۳: از سعدی تا جامی ، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۸) عبدالرحمان بن احمد جامی ، بهارستان ، چاپ اسماعیل حاکمی ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۹) همو، دیوان ، چاپ محمد روشن ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
(۱۰) همو، رباعیات ، چاپ محمود مدبری ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۱) همو، مثنوی سلامان و ابسال ، چاپ زهرا مهاجری ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۱۲) همو، مثنوی هفت اورنگ ، چاپ مرتضی مدرس گیلانی ، تهران : کتابفروشی سعدی ، ( بی تا. ) ؛
(۱۳) همو، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۴) همو، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص ، چاپ ویلیام چیتیک ، تهران ۱۳۵۶ش ؛
(۱۵) علی اصغر حکمت ، جامی : متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعرا نورالدین عبدالرحمان جامی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛دولتشاه سمرقندی ، کتاب

(۱۶) تذکره الشعراء ، چاپ ادوارد براون ، لیدن ۱۳۱۸/۱۹۰۱؛
(۱۷) یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران ، ترجمه عیسی شهابی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۸) عبدالحسین زرین کوب ، با کاروان حُلّه : مجموعه نقد ادبی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۹) سام میرزای صفوی ، تحفه سامی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۱۴ ش ؛
(۲۰) محمدرضا شفیعی کدکنی ، «ادبیات ایران از روزگار جامی تا به امروز»، در ادبیات ایران از آغاز تا امروز ، نویسندگان : جرج موریسن و دیگران ، ترجمه یعقوب آژند، تهران : نشر گستره ، ۱۳۸۰ ش ؛
(۲۱) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۴، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۲) عروض سیفی و قافیه جامی ، به تصحیح بلوخمان ، چاپ محمد فشارکی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۲۳) علی بن حسین فخرالدین صفی ، رشحات عین الحیات ، چاپ علی اصغر معینیان ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۲۴) رضی الدین عبدالغفور لاری ، تکمله حواشی نفحات الانس : شرح حال مولانا جامی قدس سره ، چاپ علی اصغر بشیر هروی ، ( کابل ) ۱۳۴۳ ش ؛نجیب مایل هروی ، جامی ، تهران

(۲۵) ۱۳۷۷ ش ؛
(۲۶) محمداسماعیل مبلّغ ، جامی و ابن عربی ، ( کابل ) ۱۳۴۳ ش ؛
(۲۷) عبدالواسع بن جمال الدین نظامی باخرزی ، مقامات جامی : گوشه هایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان ، چاپ نجیب مایل هروی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛

(۲۸) EI 2 , s.v. “Dja ¦m ¦” (by Cl. Huart [H. Massإ]);
(۲۹) Jawid A. Mojaddedi, The biographical tradition in sufism: the t ¤abaqa ¦t genre from al-Sulam  ¦to Ja ¦m  ¦, Richmond, Engl. 2001.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۹

نمایش بیشتر

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=