علما-خعلمای قرن چهاردهم(معاصر شمسی)

زندگینامه آیت الله محمد خالصى زاده(متوفی۱۳۴۲ش)

خالصى زاده از علماى مبارز علیه استعمار انگلیس در ایران و عراق. او در ۱۳۰۸ در شهر کاظمین به دنیا آمد (هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۵؛ بصیرتمنش، ص ۳۵۱). پدرش شیخ مهدى خالصى* از مراجع شیعیان از خاندان خالصى در کاظمین عراق بود.

اساتید

شیخ محمد، علوم اسلامى را نزد پدر و عموهایش (شیخ صادق خالصى و شیخراضى خالصى) و سپس نزد استادانى چون محمدکاظم خراسانى، میرزامحمدتقى شیرازى* و شیخ عبدالحسین کاظمى فراگرفت و در جوانى به درجه اجتهاد نایل آمد. وى علاوه بر علوم اسلامى، علوم دیگر مانند ریاضیات، طبیعیات و طب را نیز فراگرفت و به زبانهاى انگلیسى، فرانسه، ترکى و فارسى تسلط یافت (اسلام دباغ، ص ۱۸۹؛ تبریزى خیابانى، ص ۴۰۳؛ هاشم دباغ، همانجا).

پس از آغاز جنگ جهانى اول و حمله انگلیس به بندر فاو در ۱۳۳۲، خالصىزاده به همراه پدرش و آیتاللّه سیدمهدى حیدرى، از علماى کاظمین، مردم این شهر را براى جنگ با انگلیسیها بسیج کردند (هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۲۶ـ۱۲۷).

در قیام مردم عراق در ۴ شوال ۱۳۳۸/ ۱۹۲۰ به رهبرى میرزا محمدتقى شیرازى در کربلا، خالصىزاده به مردم انقلابى پیوست و در کنار رهبرى این قیام، یکى از گردانندگان اصلى آن شد (رجوع کنید به اسلام دباغ، همانجا؛ آلفرعون، ص ۱۷۷ـ۱۷۹). انگلیسیها براى سرکوب قیام، کربلا را محاصره کردند و تسلیم شدن هفده نفر از رهبران قیام را از شروط ترک مخاصمه دانستند و سرانجام وارد کربلا شدند، ولى نتوانستند شیخ محمد را دستگیر کنند (رجوع کنید به آلفرعون، ص ۴۲۴ـ۴۲۶؛ براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به انقلاب ۱۹۲۰ عراق*).

در ۱۳۴۰/ ۱۹۲۱ ملک فیصل قرارداد تحتالحمایگى انگلیس را در قبال پادشاهى عراق پذیرفت که به اعتراضات گسترده مردمى انجامید. در پىآن، کمیتهاى پنج نفره از شخصیتهاى سیاسى و مذهبى تشکیل شد که خالصىزاده نیز عضو آن بود. اعضاى این کمیته در دیدار با ملک فیصل مخالفت مردم عراق با قیمومت انگلستان را اعلام نمودند (هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛ عبدالهادى حائرى، ص۱۷۳ـ۱۷۴؛رهیمى، ص ۲۵۳ـ۲۵۴).

مراجع اعلى از جمله حاج میرزا محمدحسین نائینى، شیخ محمدمهدى خالصى و سیدابوالحسن اصفهانى در فتوایى انتخابات را تحریم کردند که این امر در نهایت به ناکامى فیصل در اجراى انتخابات عمومى و تشکیل مجلس مؤسسان منجر شد (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۴؛ رهیمى، ص ۲۶۰، ۲۶۲ـ۲۶۳).

حکومت با هجوم به خانه شیخ محمدمهدى خالصى و بازداشت وى و چند تن دیگر و سپس تبعید آنان به حجاز و قم، تلاش کرد تا جریان مخالفت علما را به بهانه ایرانى بودن برخى از آنان به مسائل قومى نسبت دهد (رهیمى، ص ۲۷۱ـ۲۷۲؛ وردى، ج ۶، ص ۲۲۱ـ۲۲۴). از سوى دیگر گسترش مبارزات مردمى علیه قیمومت انگلیس، به تبعید شیخ محمد خالصىزاده و سیدمحمد صدر از سوى مقامات انگلیسى به ایران انجامید (رهیمى، ص ۲۵۸؛ عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۵؛ کاتب، ص ۸۵ـ۸۶).

خالصى زاده با تشکیل جمعیتى به نام «نمایندگان عالى بینالنهرین در ایران» توجه جهانى را به تجاوزات ملک فیصل و انگلیس در عراق جلب و پیامهایى تلگرافى به کشورها و مجامع مختلف مخابره کرد (هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۴۳ـ۱۴۴؛ اسلام دباغ، ص ۱۹۲). همچنین وى از آذر ۱۳۰۲ به ترویج دیدگاههاى خود در روزنامه لواء بینالنهرین پرداخت (صدرهاشمى، ج ۴، ص ۱۸۰).

خالصىزاده براى بازگشت علماى عراق و کمک به آنان با احمدشاه قاجار دیدار و گفتگو کرد (عبدالهادى حائرى، ص ۱۸۷). او از آیتاللّه عبدالکریم حائرى که به تازگى حوزه علمیه قم را رونق داده بود، انتظار داشت که در بازگرداندن علما به عراق همکارى کند (وردى، ج ۶، ص ۲۴۸؛ عبدالحسین حائرى، مصاحبه مورخ ۲۲ آبان ۱۳۸۶).

در کنار این تلاشها در اواخر ۱۳۰۲ش در ماجراى جمهورىخواهى رضاخان، مردم را به مخالفت با جمهورى فراخواند (سالور، ج ۹، ص ۶۸۱۷؛ بهار، ج ۲، ص ۴۴) و در نهایت در ناکامى جنبش جمهورىخواهى نقش اساسى داشت (رجوع کنید به بهار، ج ۱، ص ۳۶۰؛ مستوفى، ج ۳، ص ۵۹۵).

با تلاشهاى دربار ایران و سردار سپه (نخستوزیر) دولت عراق موافقت کرد به علماى تبعیدى در ایران در صورت تعهد کتبى به عدم دخالت در امورسیاسى عراق، اجازه بازگشت دهد. این موافقت شامل خالصىزاده و پدرش نمىشد. آن دو، ضمن انتقاد از علما به جهت پذیرفتن شرط دولت عراق، در اوایل ۱۳۰۳ش، به مشهد مهاجرت کردند (عبدالهادى حائرى، ص ۱۸۳؛ بهار، همانجا). خالصىزاده پس از درگذشت پدرش در ۱۶ فروردین ۱۳۰۴ (اصغرىنژاد، ص ۱۰۵؛ وردى، ج ۶، ص ۲۵۱)، از مشهد به تهران بازگشت (بهار، همانجا).

او در تهران، به عنوان امام جماعت مسجد سلطانى (نامکنونى آن : مسجد امام)، براى نظم بخشیدن به اجتماعات مسجد، کمیته مجتمعین مسجد سلطانى را تشکیل داد (اسلام دباغ، همانجا؛ جعفریان، ص ۱۲۶) و براى تحقق اهداف کمیته، از خرداد ۱۳۰۳، روزنامه اتحاد اسلام را همراه با شیخ حسین لنکرانى منتشر کرد (صدرهاشمى، ج ۱، ص ۴۹).

خالصى زاده در سالهاى ۱۳۰۳ تا ۱۳۲۴ش، بارها به دلیل دخالت در امور سیاسى یا تحریک مردم به اغتشاش، زندانى یا به نقاط مختلف کشور از جمله خواف، تویسرکان، نهاوند و کاشان تبعید شد. او در این شهرها نیز فعالیتهایى انجام داد؛ شامل کارهاى عمرانى، تألیف چندین کتاب و بسیج مردم در اعتراض به برخى امور (رجوع کنید به بصیرتمنش، ص ۳۵۲ـ۳۵۴، ۳۶۱ـ۳۶۶؛ هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۴۸، ۱۵۴ـ۱۵۶؛ اسلام دباغ، ص ۱۹۲ـ۱۹۳).

پارهاى از تحریکات خالصى زاده که به اعتراضات مردمى در نقاط مختلف کشور منجر شد، در اسناد موجود منعکس است (براى نمونه رجوع کنید به سازمان اسناد ملى ایران، آرشیو، سند ش ۲۹۳۰۰۸۵۵۰، ۲۹۳۰۰۲۸۷۳، ۲۹۳۰۰۲۸۹۹؛ نیز رجوع کنید به مرکز اسناد انقلاب اسلامى، آرشیو، ش ۱۰۱۲۴، پرونده «خالصىزاده»).

او در تهران «جمعیت ستمدیدگان دوره دیکتاتورى رضاخان» را در ۱۳۲۳ش تشکیل داد (مرکز اسناد انقلاب اسلامى، همانجا) و با برپایى نماز جمعه در شهر رى، در سخنرانیهاى خود از شاه، دولت و مجلس ایران انتقاد کرد. به همین دلیل اداره نظمیه پس از اقامه دومین نماز جمعه از برپایى آن جلوگیرى کرد (هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۵۹).

او در ادامه فعالیتهاى خود در ۱۳۲۴ش، به عنوان مدیرمسئول مجله نور و سردبیر مجله منشور نور به بیان افکار و عقاید خود پرداخت. پس از توقیف مجله نور در اردیبهشت ۱۳۲۵، مدتى با روزنامه وظیفه همکارى کرد (همان، ج ۱، ص ۱۶۰؛ ابوترابیان، ص ۱۴۷، ۱۵۸؛ قس جعفریان، ص ۱۲۵). انتقادهاى وى از محمدرضا شاه و دولت باعث شد دوباره در ۱۳۲۵ش در حدود دو سال به یزد تبعید شود. در روزهاى آخر اقامتش در یزد، به دلیل ادامه فعالیتهایش به تهران منتقل شد (جعفریان، ص ۱۲۶؛ صفائى، ص ۱۱۱، پانویس)، تا اینکه دولت ایران وى را در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ به زادگاهش کاظمین تبعید کرد.

اقدامات

از جمله اقدامات خالصى زاده در کاظمین تأسیس مدرسه بزرگ جامعه مدینه العلم و برگزارى نماز جمعه بود. عاقبت حکومت عبدالکریم قاسم وى را به دلیل ایراد سخنرانى برضد دولت در خطبه هاى نماز جمعه دستگیر و مدتى زندانى کرد، ولى وى با وساطت علما و تظاهرات مردم آزاد شد.

رحلت

خالصى زاده پس از مراجعت از مراسم سخنرانى به مناسبت جشن میلاد پیامبر اکرم، دچار عوارضى شبیه مسمومیت شد و مدتى بعد در آذر ۱۳۴۲ در بغداد درگذشت و در حجره درس خود در صحن مطهر کاظمین به خاک سپرده شد (اسلام دباغ، ص ۱۹۵).

خالصى زاده به دلیل پارهاى از اظهارنظرها درباره آیینها و رسومات دینى مردم مورد انتقاد برخى افراد بود تا آنجا که وى را متهم به وهابیت، یا دنبالهروى از کسروى مىکردند (رجوع کنید به یاد، سال ۲، ش ۷، تابستان ۱۳۶۶). از آن میان ایرادات وى به برخى دعاها یا تقبیح رسومى چون زنجیر زدن و گل مالیدن در عزادارى سیدالشهداء درخور ذکر است (رجوع کنید به خالصىزاده، ص ۱۵۰، ۱۵۴؛ هاشم دباغ، ج ۱، ص ۱۵۹).

او خواهان اتحاد دنیاى اسلام و تشکیل حکومت بزرگ اسلامى بود (خالصىزاده، ص ۱۳۲؛ صفائى، ص ۱۰۹؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامى، همانجا). خالصىزاده براى ترویج اندیشه اتحاد اسلام علاوه بر تألیف کتاب و مقاله و ایراد سخنرانى به حجاز، سوریه، مصر، فلسطین و لبنان مسافرت کرد و با بزرگان اهل تسنن در این مناطق به گفتگو پرداخت (رجوع کنید به اسلام دباغ، ص ۱۹۴؛ هاشم دباغ، ج ۱، ص ۵۶ـ۹۲).

او در راه تحقق آرمانهاى خود، با حکومتهاى وقت ایران و عراق و با دولتهاى استعمارگر انگلیس و شوروى مبارزه کرد (رجوع کنید به احمدى، ص ۲۸ـ۳۰، ۳۶ـ۴۳، ۶۹ـ۷۰ و جاهاى دیگر). او در کنار مبارزات سیاسى به تحقیق و پژوهش نیز مشغول بود و حدود یکصد جلد کتاب و رساله در زمینههاى گوناگون به زبان فارسى و عربى تألیف کرد (رجوع کنید به هاشم دباغ، ج ۱، ص ۲۷ـ۳۳؛ احمدى، ص ۱۲۵ به بعد).



منابع:

(۱) علاوه بر اسناد موجود در آرشیو سازمان اسناد ملى ایران و مرکز اسناد انقلاب اسلامى؛
(۲) فریق مزهر آلفرعون، الحقائق الناصعه فى الثوره العراقیه سنه ۱۹۲۰ و نتائجها، بغداد ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۳) حسین ابوترابیان، مطبوعات ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۴) على احمدى، شیخمحمد خالصىزاده: روحانیت در مصاف با انگلیس، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۵) محمد اصغرىنژاد، محمدمهدى خالصى خصم استعمار، (تهران) ۱۳۷۳ش؛
(۶) حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه : نظرى بر عملکرد سیاسى ـ فرهنگى روحانیون در سالهاى ۱۳۰۵ـ۱۳۲۰ش، (تهران) ۱۳۷۶ش؛
(۷) محمدتقى بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۸) على تبریزىخیابانى، علماى معاصر، چاپ عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، قم ۱۳۸۲ش؛
(۹) رسول جعفریان، جریانها و سازمانهاى مذهبى ـ سیاسى ایران: از روى کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزى انقلاب اسلامى، سالهاى ۱۳۲۰ـ ۱۳۵۷، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۱۰) عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۱) محمد خالصىزاده، رسائل سیاسى آیتاللّه شیخمحمد خالصىزاده، تدوین اسلام دباغ، تهران ۱۳۸۶ش؛
(۱۲) اسلام دباغ، «فقیه مصلح و مجاهد»، کیهان اندیشه، ش ۷۵ (آذر و دى ۱۳۷۶)؛
(۱۳) هاشم دباغ، صفحات مشرقه من الجهاد الدینى و السیاسى لعلماء العراق، ج ۱، تهران ۱۴۱۹؛
(۱۴) عبدالحلیم رهیمى، تاریخ الحرکه الاسلامیه فى العراق: الجذور الفکریه و الواقع التاریخى (۱۹۰۰ـ ۱۹۲۴)، بیروت ۱۹۸۵؛
(۱۵) قهرمانمیرزا سالور، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج ۹، چاپ مسعود سالور و ایرج افشار، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۱۶) محمد صدرهاشمى، تاریخ جراید و مجلات ایران، اصفهان ۱۳۶۳ـ۱۳۶۴ش؛
(۱۷) ابراهیم صفائى، پنجاه خاطره از پنجاه سال، (تهران) ۱۳۷۱ش؛
(۱۸) احمد کاتب، تجربه الثوره الاسلامیه فى العراق، تهران ۱۴۰۲/۱۹۸۱؛
(۱۹) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، یا، تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۲۰) على وردى، لمحات اجتماعیّه من تاریخ العراق الحدیث، بغداد ۱۹۶۹ـ۱۹۷۹، چاپ افست (قم) ۱۳۷۱ش.

انشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=