آخوند خراسانى از سلسله حماسه سازان تاریخ ایران است . وى مرجع تقلید، مدرس کم نظیر حوزه علمیه نجف و رهبر انقلاب مشروطه بود. تمام تاریخ نویسان مشروطه ، حتى آنان که دشمن روحانیت و خواستار نابودى اسلام و استیلاى فرهنگ غرب در ایران بودند رهبرى او را در نهضت مشروطه پذیرفته اند. اما شگفت که درباره اش کمتر از سایر دست اندرکاران نهضت مشروطه سخن به میان آمده است ! آخوند خراسانى در سال ۱۲۵۵ ق . در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش ، ملا حسین هراتى علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین ، روحانى وارسته اى بود که براى گذران زندگى ، هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغى اش مردم را با احکام اسلامى آشنا مى ساخت . در یکى از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصرالله ، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم (آخوند خراسانى ) بود. سرانجام مهر پیشواى هشتم او را به مشهد کشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساکن شود. آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول را در حوزه مشهد فرا گرفت . در هیجده سالگى ازدواج کرد و در ۲۲ سالگى همراه کاروان زیارتى عتبات عالیات ، براى ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف ، همراه خود نبرد. کاروان زایران به سبزوار رسید. قافله براى استراحت ، رحل اقامت افکند تا پس از توقفى کوتاه ، به سوى عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانى چون آوازه دانش (ملا هادى سبزوارى ) را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههاى رجب ، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ هق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملا هادى سبزوارى بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد. و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصارى و میرزا حسن شیرازى شرکت کرد. آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مى کوشید و در این راه از هیچ مشکلى نهراسید. خودش مى گوید: داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو مى شد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندى دیگر روز شمارى مى کردند. اما باز هم ، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتى بیمارى از دنیا رفت . داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت . مرگ همسر و دو فرزند، کمر طاقتش را در جوانى خم کرد. تنها حرم حضرت على علیه السلام و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند. آخوند سالها در درس شیخ انصارى و میرزاى شیرازى شرکت کرد و از زبده ترین شاگردان آن دو شناخته مى شد. وى از همان ابتدا با پشتکارى کم نظیر، راههاى پیشرفت را مى پیمود. آخوند از سال ۱۲۷۸ ق . تا سال ۱۲۹۱ ق . بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق .) دو سال به درس آیه الله سید على شوشترى (متوفاى ۱۲۸۳ ق .) راه یافت و سالها در درس آیه الله شیخ راضى بن محمد نجفى (متوفاى ۱۲۹۰ ق .) و آیه الله سید مهدى مجتهد قزوینى ادامه تحصیل داد. آخوند خراسانى بیش از سیزده سال در کنار درسهاى سایر اساتید در درس میرزاى شیرازى نیز شرکت کرد. میرزاى شیرازى در سال ۱۲۹۱ ق . به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتى بود که در کنار تحصیل و شرکت در درس میرزاى شیرازى به تدریس نیز مشغول بود. البته برخى از نویسندگان نوشته اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولى پس از مدتى کوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد. روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکرى علیه السلام و امام هادى علیه السلام در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت و استاد پاسخ گفت . آخوند اشکال را با بیانى دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد…. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست . روز بعد میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت : (در بحث دیروز، حق با آخوند بود.)! اندک اندک آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز به شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وى یکى از مجتهدان و مدرسان مشهور نجف و به عنوان یکى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى ، مورد احترام طلاب و علما بود. میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبه ها گوشزد مى کرد و آخوند نیز تا هنگامى که میرزاى شیرازى زنده بود به احترام استاد بالاى منبر نمى رفت ؛ روى زمین نشست و درس مى گفت . میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق . دار فانى را وداع گفت . آخوند مدتى پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست . آخوند از موفق ترین استادان تاریخ حوزه هاى علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخى از آنها از این قرار است : سید ابوالحسن اصفهانى ، شیخ ابوالقاسم قمى ، سید ابوالقاسم کاشانى ، میرزا احمد خراسانى ، سید محمد تقى خوانسارى ، سید جمال الدین گلپایگانى ، شیخ محمد جواد بلاغى ، شهید سید حسن مدرس ، حاج آقا حسین قمى ، سید صدر الدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقى ، شیخ عبدالکریم حائرى ، سید عبدالله بهبهانى ، سید عبدالهادى شیرازى ، شیخ محمد على کاظمى ، شیخ محمد حسین نائینى ، آقا بزرگ تهرانى ، حاج آقا حسین بروجردى و سید محمود شاهرودى . آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت . از این رو (شیخ الاسلام ) امپراتورى عثمانى که در آن زمان به عراق آمده بود، روزى همراه شمارى از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. (شیخ الاسلام ) سنى در شگفت بود که چگونه استاد شیعى ، نظر پیشواى اهل سنت را پذیرفته است ؟! اما اندکى بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت . آخوند چند اشکال علمى بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مساله را بیان کرد. آخوند از (شیخ الاسلام ) خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما روحانى اهل سنت به احوالپرسى با آخوند بسنده کرد. (شیخ الاسلام ) از قدرت علمى و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدتها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنى سخن مى گفت . آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش ، هر روز پیش از طلوع آفتاب ، به زیارت آفتاب نجف ، حرم حضرت على علیه السلام مشرف مى شد. آنگاه به مسجد هندى مى رفت و درس مى گفت . شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم ، براى برخى از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصى داشت . نمازهاى مستحبى اش حتى در سنین پیرى ترک نشد. در ماه رمضان نیز براى طلبه ها سخنرانى مى کرد. در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیرى – طول نمى داد. یکى از مریدانش به وى گفت : شما کمى بیشتر در حرم بمانید تا همه زایران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت : در این آخر عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایى کنم ؟! یکى از همسایگان آخوند مى گفت : ناله سوزناک و صداى گریه آخوند در نیمه هاى شب ، قلب هر سنگدلى را مى لرزاند. آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مى داد. همراه سه فرزند که همگى آنها متاهل بودند، در یک خانه زندگى مى کرد. این چهار خانواده ، چهار اتاق داشتند. روزى یکى از پسرانش از تنگى جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت : اگر قرار باشد که خانه هاى این شهر را بین نیازمندان بخش کنند، به ما بیش از این نمى رسد. یکى از سخنرانان مذهبى کربلا که از مخالفان مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مى کرد، به علت بدهى تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد. مشترى خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. گرچه روى دیدن آخوند را نداشت ، اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت : شما جزو علمایید، من راضى نیستم که در گرفتارى باشید. با این پول ، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلى برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس ، از مریدان او شد. آخوند کتابهاى زیادى درباره اصول ، فقه و فلسفه به نگارش در آورد. آثارش عبارتند از: برخى از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه اى را به آخوند دادند. وى نیز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق . مدرسه علمیه اى در محله (حویش ) نجف ، به همت او بنا شد که به نام (مدرسه بزرگ آخوند) مشهور گردید. کتابخانه مدرسه داراى نفیس ترین کتابهاى خطى بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق . مدرسه دیگرى در محله (براق ) ساخت که به (مدرسه الوسطى آخوند) شهرت یافت . سومین مدرسه اى که با همت ایشان ، در محله براق بنا شد (مدرسه کوچک آخوند) است که در سال ۱۳۲۸ ق . کار بناى آن به اتمام رسید. صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبى برخوردار بود. بیش از ۹۰ درصد کالاهاى مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید مى شد. اما با روى کار آمدن سلسله قاجاریه صنایع رو به ورشکستگى نهاد. ملک المتکلمین ، از روحانیون سرشناس آن دوران ، پیشگام آبادى اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدى تشویق نمود. سرانجام پس از ماهها سخنان او به بار نشست . گروهى از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانى که در آن زمان پول هنگفتى بود، نخستین شرکت ملى را در ایران تاسیس کردند. شرکت اسلامى نخستین شرکت سهامى بود که در ایران تاسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق . در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانه هاى پارچه بافى و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتى چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگى وارد میان تولید گردید و شعبه هاى شرکت در بسیارى از شهرستانها گشایش یافت . ملک المتکلمین ، حاج آقا نورالله اصفهانى و سید جمال واعظ در نابر، مردم را به خرید سهام تشویق مى کردند. نهصد هزار تومان سهام از سوى مردم خریدارى شد. سید جمال واعظ کتابى به نام (لباس التقوى ) نوشت و هدف از تاسیس شرکت اسلامى را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانى و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظى بر این کتاب نوشته ، از شرکت اسلامى پشتیبانى نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت : بر مسلمانان لازم است که لباس ذلت (تولید خارج ) را از تن بیرون کنند و لباس عزت (ساخت داخل ) را بپوشند. بسیارى از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابى انگیزه هاى مردم براى جانفشانى در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفته اند. برخى از نویسندگان نوشته اند که اسلام با مشروطه سازگارى ندارد. گروهى مى نویسند که نهضت مشروطه دنباله روى کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسى کشورهاى اروپایى و برخى از کشورهاى آسیایى مانند ژاپن است . شمارى از قلم به دستان تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمى که سالها رنج شکنجه تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایدارى کردند – نیز معناى مشروطه را نمى فهمیدند. برخى از نویسندگان به موجب دشمنى با روحانیت ، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع ، دامن زدن به شایعات و بزرگ نمایى نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد بر آمدند تا از نقش آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى که بحق رهبران اصلى مشروطه بودند، بکاهند؛ که متاسفانه در این نیرنگ موفق بوده اند. تا آنجا که در کتابهاى درسى ، سخنى از این سه مرجع بزرگ به چشم نمى خورد. در بسیارى از کتابها نیز فقط از آیه الله سید محمد طباطبایى و آیه الله سید عبدالله بهبهانى و شمارى اندک از علما سخن به میان آمده است . حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل مى دادند. بیشتر نویسندگان ، مردم را در ماجراى مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کرده اند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانى آگاه ، دوراندش و پارساى پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامى بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کرده اند. برخى از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیه الله شیخ فضل الله نورى ، آخوند ملا قربانعلى زنجانى ، آیه الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى و…، با استناد به سندهاى جعلى یا مشکوک و شایعه ها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند. بسیارى از سندها ساخته جاسوسان روسى و انگلیسى و خیلى از حوادث ، بافته ذهن فراماسونها و غربزدگان مزدور بیگانگان است . البته مى پذیریم که رهبران مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر مى بردند و از حوزه علمیه نجف ، انقلاب را رهبرى مى کردند، از برخى عملکردهاى مشروطه طلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگى ، اختلافها را کنار مى گذاشتند و نمى گذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود. حضرت امام خمینى – رضوان الله تعالى علیه – درباره مشروطه فرمود: سلسله قاجاریه در دورانى بر کشور حکومت مى کردند که دنیا در ایام طلایى رشد صنعتى به سر مى برد. پادشاهان قاجار در اندیشه عیش و نوش و خوشگذرانى خود بودند. فقر و بیداد کارگزاران حکومت ، سراسر کشور را در بر گرفته و بخش گسترده اى از کشور به بیگانگان سپرده شده بود. امتیازهاى فراوان به ناچیزترین مبالغ به دولتهاى روسیه و انگلیس واگذار شد. ارتشهاى بیگانه گاه و بیگاه ، به بهانه هاى مختلف کشور را اشغال مى کردند و گاه ماهها و بلکه سالها در نقاطى از کشور اقامت مى کردند. حکومتهاى بسیارى از شهرها به دست کنسولگرى روسیه و انگلیس اداره مى شد. بسیارى از دست اندرکاران دولت مرکزى ، به دستور سفارتهاى بیگانه نصب و عزل مى شدند. ایران آتش زیر خرمن بود. مردم منتظر جرقه اى بودند تا علیه حکومت مرکزى قیام کنند. آیه الله سید عبدالله بهبهانى و آیه الله سید محمد طباطبایى با تشکیل انجمنهایى ، به صورت پنهانى زمینه قیام را آماده مى ساختند. علما و طلاب تهران در سالهاى ۱۳۲۲ و ۱۳۲۳ ق . نشستهاى زیادى براى آگاه ساختن مردم داشتند و آیه الله بهبهانى و آیه الله طباطبایى این جلسات را رهبرى مى کردند. در این میان علماى تهران با مراجع تقلید نجف در ارتباط بودند. آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى در تاریخ هشتم ربیع الاول ۱۳۲۳ ق . نامه اى به آیه الله سید عبدالله بهبهانى مى فرستند و از علماى تهران مى خواهند که (مسیو نوژ) بلژیکى ، رئیس گمرک کشور را که مشغول فعالیت علیه استقلال فرهنگى و اقتصادى ایران است و به روحانیت توهین نموده از کشور بیرون کنند. علما، طلاب و بازاریان تهران از خلافهاى کارگزاران حکومت و نامه هاى مراجع تقلید نجف باخبر مى شوند. روحانیون اوضاع نابسامان کشور را به اطلاع مردم مى رسانند و اندک اندک دامنه افشاگریها گسترش مى یابد. آیه الله بهبهانى پیوسته گزارش عملکرد علما و مردم را به نجف مى فرستاد و مراجع نجف نیز رهنمودهاى لازم را به تهران مى فرستادند. در پى این امور، حکومت مرکزى با شدت هر چه تمام تر به خاموش کردن فریاد انقلاب بر آمد. علما و بازاریان که دو رکن شاخص انقلاب بودند، در نوک پیکان حمله دولت قرار گرفتند. دولت به بهانه تادیب گرانفروشى بازاریان که قند را بیش از نرخ مصوب مى فروختند، به وضع فجیعى به آزار تنى چند از آنها پرداخت . مردم به رهبرى علما به حمایت از بازاریان بر آمدند. سید جمال واعظ – خطیب شهیر انقلاب – و دو نفر دیگر از رهبران انقلاب به دنبال افشاگریهایشان تبعید شدند. انقلاب از پایتخت فراتر رفت و شیراز و مشهد نیز به پایتخت پیوستند. شیخ محمد واعظ، از سخنرانان مشهور انقلاب در نوزدهم جمادى الاول ۱۳۲۴ ق . دستگیر شد. طلبه هاى مدرسه حاج ابوالحسن معمار باشى تهران وى را در یک درگیرى نجات دادند. اما طلبه در این حادثه به شهادت رسید. بازار بسته شد و مردم در مسجد متحصن شدند و علما از جمله آیات عظام بهبهانى ، طباطبایى و شیخ فضل الله نورى به متحصنان پیوستند. صدر اعظم ، عین الدوله به علما پیغام داد که به خانه هاى خود بروید، ما امور را اصلاح مى کنیم . علما پاسخ دادند: ما عدالت مى خواهیم و چون عین الدوله مانع تاسیس عدالتخانه است ، باید از صدارت بر کنار شود. طولى نکشید که سربازان ، وحشیانه به سوى مسجد آتش گشودند و بیش از یکصد نفر را کشتند. علماى تهران به نشانه اعتراض در روز ۲۳ جمادى الاول ۱۳۲۴ ق . به قم مهاجرت کردند و بیش از سه هزار نفر از مردم به جمع متحصنان در قم پیوستند. آیه الله شیخ فضل الله نورى ، آیه الله آقا نجفى اصفهانى و آیه الله آخوند ملا قربانعلى زنجانى و بسیارى از علماى سرشناس کشور، از شهرستانهاى دور و نزدیک به قم آمدند. سرانجام مظفر الدین شاه که مقاومت در برابر علما و مردم را بى فایده دانست ، در تاریخ ۶/۵/۱۲۸۴ ش . فرمان بر کنارى عین الدوله و در چهاردهم جمادى الثانى دستور مشروطیت را صادر کرد. نخستین انتخابات مجلس شوراى ملى و اولین جلسه مجلس در ۱۴/۷/۱۲۸۵ ش . در کشور برگزار شد. قانون اساسى ۵۱ اصل با الهام از قوانین کشورهاى اروپایى از سوى برخى از روشنفکران غربزده نوشته شد و به امضاى شاه رسید. اندکى بعد شاه مرد و فرزندش محمد على شاه به سلطنت رسید. متمم قانون اساسى در ۱۰۷ اصل نیز نوشته شد. اصل دوم آن عبارت بود از: نظارت مجتهدان بر قوانین مصوب مجلس که به پیشنهاد شیخ فضل الله نورى در متمم قانون گنجانده شد. شاه از امضاى متمم قانون اساسى خوددارى کرد و در پى آن مردم تبریز، اصفهان ، شیراز، رشت و کرمان قیام کردند. از آن سو آخوند و علماى نجف از شاه خواستند که در برابر اراده ملت مقاومت نکند. سرانجام شاه در ۲۹ شعبان ۱۳۲۵ ق . متمم قانون اساسى را امضا کرد. از آخوند خراسانى سوال کردند که نظرش درباره نظام ملى (قانون نظام وظیفه ) چیست . آخوند خراسانى به همراهى دو یار وفادارش رهنمودهاى لازم را به مجلس شوراى ملى فرستادند و بحقیقت مراجع تقلید از نجف کار هدایت انقلاب مشروطه را در دست داشتند. مردم ایران نیز به فرامین مراجع اهمیت زیادى مى دادند. در یکى از پیامهاى مراجع طرفدار مشروطه نجف آمده است : (بر تمام مردم ، بویژه عشایر، ایلات و مرز بانان واجب است که تفرقه را کنار بگذارند و دست در دست یکدیگر با آموختن روشهاى نویت نظامى به پاسدارى از آب و خاک ایران بپردازند… احکام مصوب مجلس شوراى ملى را همانند احکام شرعى واجب الاطاعه بدانید.) آخوند در ۲۸ ذیحجه ۱۳۲۵ ق . نامه اى براى نمایندگان مجلس مى فرستد و آنها را به اجراى قوانین اسلامى پرداخت بدهى هاى دولت و فقر زدایى سفارش مى کند. اما در زمانى کوتاه ، روشنفکران غربزده و فراماسونها اندک اندک ، قدرت را به دست مى گیرند و روحانیت را از صحنه کنار مى گذارند. آیه الله شیخ فضل الله نورى که از پیشقراولان نهضت مشروطه بود، به دلیل نفوذ غربزدگان در پستهاى کلیدى حکومت و مجلس و به انحراف کشیده شدن مشروطه ، در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام متحصن مى شود. وى بنا به دلایلى از جمله دو مورد ذیل بدین امر دست زد:
|