زندگینامه یحیی بن بطریق«ابن بطریق»(۶۰۰-۵۲۳ه.ق)

یحیی بن حسن بن حسین بن علی بن محمد بن بطریق، در سال ۵٢٣ ه . ق. در شهر حله عراق پا به عرصه وجود نهاد.[۱]

خاندان

خاندان ابن بطریق، در زمان های گذشته از خاندان های مشهور شیعی در شهر حله بودند که ادیبان، دانشمندان، فقیهان وصاحبان فضل و کمال بسیاری از آن برخاسته اند. در زمان معاصر از افراد منتسب به این خاندان، نام و نشانی یافت نمی شود وآن چه از کتاب های تاریخ نویسان و شرح حال نویسان به دست می آید تنها شرح حال یحیی بن حسن و اجمالی از زندگانی دو فرزند او است؛ اما در مورد پدر، اجداد، نوادگان و دیگر بستگان او خبر خاصی درد ست نیست و شاید دلیل آن، پراکنده شدن افراد منتسب به این خاندان در نقاط مختلف شهر ها و کشورهای اسلامی باشد. [۲]

تحصیلات

یحیی بن بطریق، تحصیلات خود را نزد استادان ماهر شهر حله، با یادگیری خواندن و نوشتن آغاز کرد و به خاطر علاقه فراوان به ادبیات، نویسندگی و شعر، به فراگیری لغت، ادبیات عرب و فنون نظم و نثر روی آورد. وی این مرحله از دانش اندوزی را با موفقیت کامل به پایان رساند.

او تحصیلات عالی خود را در رشته های مختلف علوم اسلامی به ویژه فقه، اصول، کلام، حدیث، تفسیر و رجال نزد دانشمندان،فقیهان و محدثان آن شهر ادامه داد. او با جدیت زیادی بعد از سال ها کوشش و پژوهش، در رشته های کلام و رجال به آگاهی های فراوان دست یافت و در شناخت اخبار و روایات نیز دارای مهارت به سزا شد. وی در رشته فقه و اصول نیز به درجه بلنداجتهاد و مقام افتا نایل آمد و از استادان، مجتهدان و فقیهان نام آور شهر حله گردید. [۳]

از نگاه دانشمندان

ابن بطریق در نظر عالمان و فقیهان دارای موقعیت و جایگاه ویژه ای است. آنان با عبارات و اوصاف گوناگون از او به بزرگی و دیگران او را دانشمندی بزرگ، محدثی پژوهشگر، مورد اعتماد و « أمل الآمل » و « اعیان الشیعه » یاد کرده اند. نویسندگان او را چنین معرفی می کند: شیخ بزرگ، آفتاب دین، یحیی فرزند حسن بن « ریاض العما » راستگو معرفی کرده اند. [ ۴ ] نویسنده حسین بن علی بن محمد بن بطریق، متکلمی فاضل، دانشمندی بزرگ و محدثی عالی قدر که در مدح او گفته اند: خورشید دین،زیبایی اسلام، مرجع مردم، فقیه، مفتی آل رسول صلی الله علیه و آله وسلم و … . [۵]

و نیز نویسنده « الاعلام قاموس الرجال » مهمترین ویژگی علمی او را دقت در مطالب و پژوهش در مسائل و معارف علمی می دانند و با اوصاف« محقق » و « باحث » « لولوه البحرین »  « الکنی و الالقاب » نویسندگان او را توصیف کرده اند. [۶]

استادان

حضور استادان بزرگ و نامدار در شهر عالم خیز حله، زمینه را برای رشد و بالندگی طالبان علوم و معارف اسلامی فراهم کرده بود. ابن بطریق از این بستر مناسب، کمال استفاده را نمود و در محضر بسیاری از آنان حاضر شد و به تحصیل علم و کمال پرداخت و بهره های فراوان برد.
شرح حال نوسان از بین استادان فراوان او تنها به چند نفر اشاره کرده اند.

و آنان عبارتند از:

محمود فرزند علی حمصی[۷]
محمد بن شهر آشوب
عماد الدین طبری[۸]

تدریس و تربیت شاگردان

ابن بطریق با این که سال های زیادی از آغاز تحصیلات خود را پشت سر نگذاشته بود به مقام علمی و شایستگی های لازم علمی و معنوی نایل آمد. از این رو در کنار تحصیلات عالیه در رشته های تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ و امثال آن بر کرسی تدریس در شهر حله تکیه زد و به تربیت فقیهان، محدثان، مفسران و دیگر دانشمندان پرداخت. عالمان بسیاری درمحضرا و حاضر شدند و از دریای دانش او گوهر های هدایت و کمال صید کردند. آنان علاوه بر فراگیری علوم دینی، به نقل روایت از او نیز پرداختند.

و اما شاگردان و راویان از او:[۹]

سید فخار موسوی ( متوفای ۶٣٠ ه . ق)
علی بن یحیی، بن بطریق
علی بن یحیی خیاط متوفای ۵٩٨ ه . ق.
سید محمد بن معد موسوی. [ ۱۰]
سید محمد بن عبدالله بن زهره
سید نجم الدین ابی هاشم العلوی[۱۱]
محسن بن ابراهیم بن مرزوم[۱۲]
مجد الدین ابوالمکارم احمد بن الحسین بن علی ابی الغنائم. [۱۳]

سفر پژوهشی

ابن بطریق علاوه بر سفر های زیارتی و عبادی به شهر های مذهبی، چندین سفر تحقیقی و پژوهشی نیز به شهر های علمی وفرهنگی آن زمان داشت که حدود سی سال بین سال های ( ۵٧٠ ۶٠٠ ه . ق) طول کشید و در مقصد هایی که از قبل در نظرداشت سکونت گزید.

از نوشته ها و آثار گران بهای او و نیز تصریح شرح حال نویسان بر می آید، که انیگزه اصلی این سفر ها، رفع مهجوریت ازنام، پیام و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، هجمه های فرهنگی گسترده مخالفان اهل بیت علیهم السلام ،محرومیت مجامع علمی و مذهبی شیعی از منابع و ادله اثبات کننده حقانیت، منقبت و فضیلت ائمه علیهم السلام خصوصا علی علیه السلام بوده است.

همان طور که ابن شهر آشوب، شیخ و استاد بزرگ ابن بطریق وضعیت هجمه گسترده حمله به حریم مکتب اهل بیت علیهم السلام را در قالب تألیف مقاله و خطبه از ناحیه عالمان و محدثان اهل سنت در قرن ششم هجری با خود بدین مضمون بیان می کند: « المناقب » دسته بندی کردن آن ها در کتاب مشهور در این زمان، بیشترین اختلاف بین اهل سنت و شیعه در امامت معصومین علیهم السلام وجود دارد. اکثر مردم از ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام گریزان هستند و از یاد و نام و ذکر فضایل آن حضرات دوری می کنند. منابع روایی شیعه ازبسیاری از روایاتی که در موضوع مناقب و فضایل ائمه علیهم السلام به ویژه علی علیه السلام وارد شده، خالی است.

راویان اهل سنت نیز بیشترین کتمان و حق پوشی را در این زمینه انجام می دهند که به طور کلی این راویان و مولفان را می توان به چند دسته تقسیم کرد.

گروه اول: کسانی هستند که از نقل هر گونه روایت در مورد مناقب معصومین علیهم السلام سرباز می زنند.

گروه دوم: کسانی هستند که آن روایات را نقل کرده، ولی آن ها را ساختگی دانسته و در سند و یا دلالت آن ها خدشه وارد می کنند.

گروه سوم: آن روایات را نقل کرده و سند آن ها ار قبول دارند ولی مضمون آن را بر غیر معصومین علیهم السلام تطبیق می دهند.

گروه چهارم: برای خنثی سازی آن روایات، به جعل و ساختن روایات دال بر منقبت و فضلیت برای دیگرا صحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست می زنند.

 گروه پنجم: کسانی هستند که برای مخفی نگاه داشتن فضائل آن حضرات دست به تقطیع روایات می زنند مثلا را نقل می کنند ولی از نقل دنبال آن که فضیلت علی علیه السلام را می هراسند سرباز می زنند و دنبال آن  « سیدا شباب اهل الجنه الحسن و الحسین و ابو هما خیر منهما »است.

گروه ششم: شبهه افکنانی هستند که در فضائل آن حضرات از قبیل علم، شجاعت، ایمان و امثال آن ها القای شبهه کرده و ازحضرت علی علیه السلام چهره ای نامطلوب خشن، بدون جاذبه، بی تدبیر و … در ذهن مخاطبان و شنوندگان و خوانندگان خود می سازند. [۱۴]

و اما ابن بطریق با پی بردن به گستردگی هجمه مخالفان به حریم مکتب اهل بیت علیهم السلام و آگاه شدن از نحوه عملکرد آنان در سست کردن ارکان تشیع، به دفاع برخاست و شیوه دفاعی خود را بر اساس جدال احسن،[ ١۵ ] پای ریزی کرد. از این رو برای دست یابی به منابع لازم و مقابله با شبهه های ایجاد شده به سفری طولانی دست زد. وی به قصد ملاقات با عالمان و محدثان بزرگ اهل سنت ساکن در شهر های بغداد، واسط عراق و شهر حلب هجرت نمود و به این شهر ها سفر کرد و در این راه متحمل رنج ها و مشقت های فراوانی شد.

سفر به بغداد و واسط

ابن بطریق حدود سال ( ۵٧٠ ه . ق) سفر های پژوهشی خود را به شهر بغداد آغاز نمود، و مدتی در آن شهر سکونت گزید. وی نزد محدثان شیعی و سنی حاضر شد و در مورد روایات موجود در منابع آنان به بحث و گفت و گو پرداخت.
وی بعد از تحقیقات لازم، سفر خود را به شهر واسط[ ١۶ ] که بسیاری از محدثان اهل سنت در آن جا حضور داشتند ادامه داد.
بعضی از عالمان و محدثانی که ابن بطریق از آنان روایات فضائل و مناقب امامان معصوم علیهم السلام به ویژه علی علیه السلام را شنیده

عبارتند از:

ابوبکر، عبدالله بن منصور بن عمران الباقلانی ( متوفای ۵٩٣ ه . ق) ؛
وی از راویان مشهور و از محدثان بزرگ شهر واسط و از شاگردان ابوالعز محمد بن الحسین قلانسی و ابوالقاسم علی بن علی
بن شیروان در واسط و ابو محمد سبط الخیاط در بغداد بود. [۱۷]

ابن بطریق در سال ۵٧٩ ه . ق. در شهر واسط با او ملاقات نمود و بسیاری از روایات و احادیث را از او شنید و از منابعی که او در اختیار داشت استفاده های فراوانی برد. [۱۸]
ابوجعفر، اقبال بن مبارک بن محمد عکبری واسطی، ابو عبدالله احمد بن علی بن معمربن احمد بن عبیدالله الحسینی؛ محمد بن یحیی بن محمد بن ابی السطلین علوی واعظ بغدادی؛ ابن بطریق در سال ۵٨۴ ه . ق با این سه عالم و محدث سنی ملاقات کردو ماه ها با آن ها به مباحثه علمی و استفاده از منابع روایی آن ها پرداخت. [۱۹]

از دیگر استادان حدیث شناس که ابن بطریق با آنان ارتباط بر قرار کرد شخصیت های ذیل را می توان نام برد:

ابو جعفر، مبارک بن زریق حداد واسطی؛

ابوالفتوح، نصر الله بن علی بن منصور؛

ابو عبدالله محمد بن احمد بن عبید موصلی ابن بطریق، در سال ۵٨۵ ه . ق. با این سه محدث نیز ملاقات طولانی داشت.[ ۲۰]

علی بن حسین بن علی بن حسن بن عمار موصلی؛ابن بطریق با این عالم و محدث و شاید آخرین فرد مورد ملاقات او در واسط، دیدار و گفت و گو کرده که این دیدار در پایان مسافرت علمی وی یعنی سال ( ۵٩۵ ه . ق.) اتفاق افتاده است. [۲۱]

از دیگر راویان و محدثان از اهل سنت که ابن بطریق از آن ها روایت شنیده است،

ابو عبدالله، احمد بن طاهر ملقب به فخرالاسلام،

ابو عبدالله،محمد بن عبید موصلی ابوالبرکات،

علی بن الحسین بن علی بن الحسن بن عمار مشهور به محدث موصلی و  دیگران هستند که سال دیدار ابن بطریق با آن ها مشخص نیست.[۲۲]

دست آورد های سفر

مهمترین دست اورد سفر پژوهشی ابن بطریق به شهر های بغداد و واسط، تألیف چندین اثر ارزشمند فقهی، کلامی و روایی است. موضوع بیشتر این آثار مناقب، فضائل ائمه علیه السلام به ویژه فضائل علوی و اثبات خلافت بلافصل آن حضرت است از مضمون آثاری که از این دانمشند بزرگ هم اکنون یافت می شود بر می آید که او احاطه کافی بر اخبار و روایات و نیز علم رجال و تراجم به ویژه در مسایل اعتقادی و کلامی داشته است.

آثار ابن بطریق

١ . عمده عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار.
٢ . المستدرک المختار فی مناقب وصی المختار.
٣ . خصائص الوحی المبین فی مناقب امیر المومنین علیه السلام .
[ ۴ . اتفاق صحاح الاثر فی امامه الائمه الاثنی عشر. [ ٢٣
[ ۵ . تصفح الصحیحین فی تحلیل المتعتین. [ ٢۴
۶ . الرد علی اهل النظر فی تصفح ادله القضاء و القدر.
٧ . عیون الاخبار.
٨ . رجال الشیعه.
٩ . المناقب. [۲۵]

سفر به حلب

ابن بطریق بعد از انجام سفر به شهر های بغداد و واسط، در جمادی الاولی ( ۵٩۶ ه . ق) برای تکمیل پژوهش خود راهی حلب[ ٢۶ ] از شهر های مهم سوریه ( شام قدیم) شد. [ ٢٧ ] در این سفر علاوه بر ملاقات با عالمان و محدثان شیعه و سنی، با مردم نیز دیدارهای مکرر داشت که موجب تقویت بنیه اعتقادی مردم آن سامان شد. مردم شیعه آن شهر برای رفع مشکلات عقیدتی، حل شبهات خود و آشنایی بیشتر با مبانی و اصول محکم تشیع، به محضر او می شتافتند و از دریای عمیق علم، معرفتو کمال آن بزرگ مرد تاریخ تشیع استفاده می بردند.

ابن بطریق، پرسش و پاسخ هایی که بین مردم حلب و او صورت گرفته بود را در مجموعه ای به نام« المعدوم نهج المعلوم الی نفی » هم شهرت پیدا کرد، گرد آوری کرد که از تألیفات ارزشمند و پربار او به حساب آمده که به نام « سوال اهل حلب » است. [۲۸]

مدت اقامت ابن بطریق در آن شهر مشخص نیست ولی از منابع تاریخی و کتاب های شرح حال نویسان بر می آید که او بعد ازمدتی اقامت در حلب، به زادگاهش شهر حله بازگشته و بقیه عمر خود را در آن جا گذرانده است.

سفر ابدی

فقیه عالی مقام و محدث بزرگ، شیخ یحیی بن بطریق بعد از سال ها تحقیق، پژوهش، تألیف، سفر ها و مجاهدت های طاقت فرسا بالاخره خورشید عمرش در شعبان سال ( ۶٠٠ ه . ق) در ٧٧ سالگی در شهر حله غروب کرد و دارفانی را به مقصدملکوت اعلی ترک و سر بر آستان معبود نهاد. [۲۹]
مکان دقیق مدفن آن فقیه فقید در کتاب های تراجم و تاریخی ضبط نشده؛ ولی قدر مسلم در همان شهر ( حله) به خاک سپرده شده
است.

بازماندگان

از بین فرزندان متعدد احتمالی ابن بطریق تنها نام دو نفر از آنان ثبت شده است و آن دو: علی بن یحیی و محمد بن یحیی هستند.در کتاب های تاریخی و تراجم، ازشرح حال محمد بن یحیی هیچ مطلبی یافت نمی شود. بنابر این در بین دو فرزند ابن بطریق تنها، اجمالی از زندگی علی بن یحیی در کتاب های تاریخی و شرح حال نویسان آمده است.

علی بن یحیی ابن بطریق اسدی حلی واسطی بغدادی، کنیه اش ابوالحسن، مردی فقیه، آگاه به مبانی اصول فقه، شاعر و ادیبی بزرگ بوده است. وی نزد پدرش ابن بطریق تحصیلات خود را تا حد اجتهاد ادامه داد و از پدر خویش و نیز از دانشمند بزرگ، ابوالعباس، احمد بن ابراهیم بن احمد بن الضعف موصلی اجازه روایت داشته است. [۳۰]

بعد از رحلت پدر بزرگوارش، مدتی در دمشق اقامت گزید و سپس به دعوت حاکم مصر به آن سامان رفت و چند صباحی را دریکی از دیوان های آن جا به کتابت پرداخت. بعد از آن به خاطر تغییر مزاجش به عراق بازگشت و به تبلیغ و ترویج احکام دین و نشر معارف تشیع در بغداد پرداخت. [۳۱]

شرح حال نویسان تخصص او را در علوم مختلف اسلامی ستوده اند و او را ادیب، شاعر، فقیه و اصولی معرفی کرده اند.نویسنده تأسیس الشیعه، علی بن یحیی را یکی از مشهور ترین پیشوایان علم نحو و ادیبان عرب می داند و از او به بزرگی یادمی کند. [۳۲]
علی بن یحیی ابن بطریق در سال ۶۴١ یا ۶۴٢ ه . ق. در شهر مقدس کاظمین[٣٣] و بنابر نقل دیگر در شهر بغداد بدرودحیات گفت. [۳۴]



١ ]. ریاض العلماء، ج ۵ ، ص ٣۵۴ ؛ هدیه الاحباب، ص ۵٨ ؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ١۵ ، ص ٣٢۴ ؛ ریحانه الأدب، ج ٧
ص ۴١۵
٢ ]. لؤلؤه البحرین، ج ١ ، ص ٢٨۴ ؛ تأسیس الشیعه، ص ١٣٠
٣ ]. مستدرک اعیان الشیعه، ج ١ ، ص ٢۵۴ ؛ الثقات العیون، ص ٣٣٧ ؛ لسان المیزان، ج ۶ ، ص ٢۴٧ ؛ العمده فی عیون صحاح
الاخبار، ص ٣١
۴ ]. اعیان الشیعه، ج ١٠ ، ص ٢٨٩ ؛ أمل الآمل، ج ٢ ، ص ٣۴۵
۵ ]. ریاض العلماء، ج ۵ ، ص ٣۵۴ ]
۶ ]. الکنی و الاقاب، ج ١ ، ص ٢٢٧ ؛ الاعلام قاموس الرجال، ج ٨ ، ص ١۴١ ؛ لؤلؤه البحرین، ج ١ ، ص ٢٨٣ . ( پاورقی). ]
٧ ]. لسان المیزان، ج ۶ ، ص ٢۴٧ ، الثقات العیون، ص ٣٣٧ ، مستدرکات اعیان الشیعه، ج ١ ، ص ٢۵۴ و … ]
٨ ]. العمده فی عیون صحاح الاخبار، ص ٣١ ]
٩ ]. ر. ک: العمده فی عیون صحاح الاخبار، ص ٣۴ ؛ فوائد الرضویه ، ص ٧٠٩ ؛ أمل الآمل، ج ٢ ، ص ٢۴۵ ؛ ریحانه الأدب، ]
ج ٧ ، ص ۴١۵ ؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ٧ ، ص ١٧۵ ؛ الثقات العیون، ص ٣٣٨ ، و …
١٠ ]. وی از فرزندان با واسطه امام موسی کاظم علیه السلام است. سلسله نسب او چنین است: محمد بن سعد بن علی بن رافع
بن ابی الفضائل سعد بن علی بن حمزه بن احمد بن حمزه بن علی بن احمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم علیه السلام

١١ ]. ریاض العلماء، ج ۵ ، ص ٣۵٨
١٢ ]. بحار الانوار، ج ١٠۵ ، ص ١٠٠
١٣ ]. ریاض العلماء، ج ۵ ، ص ٣۵٨

١۴ ]. مناقب آل ابی طالب، ج ١ ، ص ١٩ به بعد.
١۵ ]. در این شیوه از مقابله، از منابع و ادله ای استفاده می شود که مورد قبول طرف مقابل است. در مورد مناقب و فضائل ائمه علیهم السلام ، مهمترین دلیلی که اهل سنت آن را قبول دارند و می پذیرند، آیات و روایات نبوی است که در این زمینه وارد شده است و در کتاب های خود، آن ها را ضبط کرده اند.

١۶ ]. شهر واسط عراق یکی از شهر های علمی و فرهنگی در قرن های پنجم و ششم هجری بود که هم اکنون از نظر موقعیت است و این غیر از « الکوت الحی » واقع شده است. نام دیگر این شهر « الکوت » جغرافیایی در استان واسط به مرکزیت شهراست که مرکز استان واسط است. « الکوت » شهراین شهر در آن زمان دارای مدارس و مراکز فرهنگی و مذهبی و نیز عالمان، فقیهان و محدثان فراوانی از اهل سنت بود که قهرا به عنوان یک نوع مرکزیت علمی و مذهبی در کنار شهر های بغداد و امثال آن مطرح بوده است. ابن بطریق برای ارتباط با عالمان آن شهر، به ویژه محدثان آنان و نیز دست یابی به روایاتی که موضوع آن فضائل و مناقب اهل بیت علیه السلام است این شهر را برای پژوهش و تحقیق خود انتخاب کرد. از منابع تاریخی و کتاب های تراجم بر می آید که وی حدود ٣٠ سال در چند نوبت به آن کشور سفر کرده است.
( العراق قدیماً و حدیثاً، ص ٨٠ ؛ مناقب امام علی ابن ابی طالب علیه السلام ، ص ١۴ و ١۶ ؛ الاعلام ج ٨ ، ص ١۴١ و …).
١٧ ]. تاریخ بغداد، ج ١۵ ، ص ٢٢۵
١٨ ]. ریاض العلما، ج ۵ ، ص ٣۵۶
١٩ ]. همان.
٢٠ ]. همان، ص ٣۵٧
٢١ ]. همان، ص ٣۵٨
٢٢ ]. العمده فی عیون صحاح الاخبار، ص ٣٢ ؛ ریاض العلماء، ج ۵ ، ص ٣۵٨
٢٣ ]. أمل الآمل، ج ٢ ، ص ٣۴۵ ؛ ریحانه الأدب، ج ٧ ، ص ۴١۵ ؛ الثقات العیون، ص ٣٣٧ و … .
٢۴ ]. همان.
٢۵ ]. أمل الآمل، ج ٢ ، ص ٣۴۵ ؛ ریحانه الأدب، ج ٧ ، ص ۴١۵ ؛ الثقات العیون، ص ٣٣٧ و … .
٢۶ ]. حلب، یکی از شهر های مهم و تاریخی کشور سوریه ( شام قدیم) است. این شهر، به خاطر موقعیت جغرافیایی مرکزتجارت و راه ارتباطی کشور های مهم هند چین، ایران، یونان، روم بوده و از این رو پایتخت بازرگانی شام محسوب می شده است. علاوه بر آن از مراکز مذهبی، علمی و فرهنگی در قرن های پنجم و ششم نیز به حساب می آمده است چه این که دارای مساجد و مدارس علمیه فراوان از ناحیه مذاهب مختلف شیعه و سنی بوده است مثل مدارس الزجاجیه، العصرونیه، القوامیه،الصاجیه، النوریه، شادبختیه، بلدقیه، الدقاقیه، اتابکیه و … و علاوه بر آن ها مکان هایی به نام دارالحدیث داشته که حاوی منابع ومأخذ روایی فراوانی بود از این رو ابن بطریق برای دست یابی به آن منابع راهی شهر حلب شده است. ( سرزمین و مردم سوریه، ص ١۴٩ ؛ تاریخ مملکت حلب، ص ١٠٩ تا۱۲۳ )
٢٧ ]. لؤلؤه البحرین، ج ١ ، ص ٢٨۴ ، ( پاورقی)؛ الاعلام النبلاء، ج ٨ ، ص ١۴١
٢٨ ]. فوائد الرضویه، ص ٧٠٩ ؛ اعیان الشیعه، ج ١٠ ، ص ٢٨٩ ؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج، ص ١٩٧ ؛ أمل الآمل، ج ٢ ص ٣۴۵ ؛ معجم رجال الحدیث، ج ٢٠ ، ص ۴٢ ؛ الثقات العیون، ص ٣٣٧ و … .
٢٩ ]. انوار الساطعه، ص ٢٠۵ ؛ مستدرکات اعیان الشیعه، ج ١ ، ص ٢۵۴ ؛ الثقات العیون، ص ٣٣٧
٣٠ ]. انوار الساطعه، ص ١١٨ ، الثقات العیون، ص ٣٣٧ ، تاریخ الحله، ج ٢ ، ص ١۴
٣١ ]. مستدرکات اعیان الشیعه، ج ١ ، ص ٢۵۴ ؛ تأسیس الشیعه، ص ١٢٩ ؛ البدایه و النهایه، ج ١٣ ، ص ١٩١ و ١٩٢

٣٢ ]. تأسیس الشیعه، ص ١٢٩
٣٣ ]. موسوعه طبقات الفقهاء، ج ٧ ، ص ١٨٣
٣۴ ]. تأسیس الشیعه، ص ١٢٩

  گلشن ابرار ج ۴

زندگینامه مار غوریغوریوس یوحنا «ابن العبرى» (۶۲۳-۶۸۵ه.ق)

مار غوریغوریوس یوحنا مشهور به ابولفرج جمال الدین العربى در ملطیه واقع در ارمنستان صغیر متولد شد و پس از تهاجم مغولان به انطاکیه رفت . وى درس طب خواند و طبیب ماهر و دانشمندى برجسته شد.کتابهاى چندى در دانش طب ، نجوم ، ادب نگاشته و زبان عربى ، عبرى و سریانى را به خوبى مى دانست . وى دستى در تاریخ نیز داشته است . شاید بتوان گفت او تنهاترین مسیحى این دوره است که دست به تاءلیف یک اثر تاریخى زده و به مسیر تاریخى دنیاى اسلام از زاویه مسیحى نگریسته است .

آثار

۱-کتاب تاریخ وى اخبار الزمان بوده که از آفرینش تا سال ۱۲۸۵ میلادى را درآن نوشته است . چندى پیش از درگذشتش این اثر را با اندکى تغییر از سریانى به عربى ترجمه کرده و نامش را تاریخ مختصر الدول گذاشته است .

۲-کتاب تاریخى دیگر وى رساله تاریخیه فى اخبار العرب و اصلهم وعوائدهم است که در سال ۱۶۵۰ میلادى همراه با شروح چندى در دانشگاه آکسفورد به چاپ رسیده است .

کتاب تاریخ مختصر الدول نخست بار در سال ۱۶۶۳ همراه باترجمه لاتینى در دانشگاه آکسفورد چاپ شد. در سال ۱۷۸۳ به آلمانى ترجمه وچاپ شد. چاپ متن عربى آن با تصحیح جدید و فهارس در سال ۱۹۹۲ توسط دارالمشرق بیروت به انجام رسیده است . این کتاب در قم افست شده است .

فصلهاى کتاب به قالب ده دولت تقسیم شده است . دولتهاى هشتگانه نخست مربوط به پیش از اسلام است .دولت نهم دولت اسلامى است که بخش اصلى کتاب است . پس ازان از دولت مغول سخن گفته شده است .

۳-کتاب دیگرى با نام تاریخ الزمان از وى چاپ شده که تاریخ مطول وى بوده است .بخشهاى نخست آن به دست نیامده و نخستین بخش چاپ شده دولت عباسى است . پس از آن دولت سلجوقى و سپس حمله مغول و آنگاه دولت ایلخانان در ادامه آمده است . این کتاب نیز توسط دارالمشرق بیروت  چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابواحمد عبدالله یافعى (۶۹۸-۷۶۸ه.ق)

ابواحمد عبدالله بن اسعد بن على یافعى یمنى نویسنده کتاب مراه الزمان وعبره الیقظان فى معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان وتقلّب احوال الانسان و تاریخ موت بعض المشهورین من الاعیان از آثار تاریخى قرن هشتم هجرى است ک به صورت سالشمار حوادث و تراج ووفیات هر سال ، نوشته شده است . وى یمنى است و مدتى در عدن تحصیل کرده و بر مذهب ، شافعى بوده است . ابن عماد نوشته است : وى اندکى پیش از سال ۷۰۰ متولد شده ، روى مذهب اشعرى تعصب داشته و بر ضد ابن تیمیه سخن گفته و به همین دلیل از طرف طرفداران متعصب ابن تیمیه مورد بى توجهى قرار گرفته است .

وى از منش و رفتار ومردم گرایى وى سخت ستایش کرده و نوشته است که در وقت درگذشت ، عالم برتر مکه به شمار مى آمد.تعجب آن که مورخى چون ابن عماد، از کتاب مرآه الجنان وى یاد نکرده است .

آثار

وى چندین کتاب تاریخى و شرح حال تاءلیف کرده که علائق صوفیانه وى را نشان مى دهد. برخى از آن کتاب ها عبارتند از:

اطراف التواریخ ،

روش ‍ الریاحین ،

خلاصه المفاخر فى اخبار الشیخ عبدالقادر،

نشر الماسین الغالیه فى فضل مشائخ الصوفیه اصحاب المقامات العالیه ،

نشر المحاسن الیمانیه ،

فى خصائص الیمن و نسب القحطانیه

وى در مرآه الزمان پس از یک مقدمه کوتاه ، حوادث را از سال نخست هجرى آغاز کرده و تا سال ۷۵۰ هجرى ادامه داده است . وى در مقدمه گفته است که کتاب وى تلخیصى است از آثارى که اهل تاریخ و سیر درباره پیامبر واصحاب و تابعین او ونیز خلفا و ملوک و شاهان وحوادث هر سال نوشته اند.

وى به ویژه به آثار ذهبى و ابن خلکان اشاره کرده و درباره یمن ، به تاریخ ابن سمره که در شرح حال قدماى علماى یمن بوده است . وى در هر حال ، اختصار را رعایت کرده است . استفاده وى از تواریخ یمنى ، مى تواند امتیازى براى کتاب وى به شمار آید.

یافعى در جاى جاى کتاب ، ضمن بیان شرح حالها، نکات قابل توجه زندگى شخصیتهاى برجسته را بیان کرده و از زاویه نکات مهمى را درباره زندگى فکرى و فرهنگى دنیاى اسلام ارائه مى دهد.

کتاب مرآه الزمان در سال ۱۳۳۷ ۱۳۳۹ در حیدرآباد الدکن هند چاپ شده و در بیروت و مصر افست شده است . کتاب مزبور در سال ۱۴۰۵ با تصحیح یحیى الجبورى توسط مؤ سسه الرساله در بیروت منتشر شد.
تلخیصى از مرآه الجنان با عنوان عقد الجمان فى حوادث الزمان از حسن بن راشد بن مفلح صیمرى (نیمه دوم قرن نهم ). به چاپ رسیده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه احمدبن ابی یعقوب«یعقوبى»«کاتب»«اخبارى »(متوفی۲۸۴ه.ق)

 احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح ، نامى است که از یعقوبى در منابع شرح حال یاد شده است . وى به عنوان کاتب و اخبارى شهرت دارد. لقب نخست ، اشاره به شغل دبیرى در دربار عباسى است و لقب دوم ، به اعتبار مورخ بودن وى و آشنائى او با اخبار تاریخى .

از اوبا عنوان مصرى و اصفهانى هم یاد شده که نشان از تعلق وطنى اجداد او دارد. خود وى در بغداد به دنیا آمده و همانحا زیست کرده است .لقب عباسى براى وى ، ازآنجاست که جدّ او واضح از موالى منصور عباسى بوده و به همین دلیل خاندان یعقوبى از موالى عباسیان شمرده اند.

تاریخ تولد وى دانسته نیست ؛ اما یاقوت حموى تاریخ وفاتش را سال ۲۸۴ هجرى دانسته است . وى در کتاب مشاکله الناس خود، روال تاریخى کتاب را به معتضد عباسى (خلافت از بیستم رجب سال ۲۷۹ تاربیع الثانى ۲۸۹) خاتمه داده است . به علاوه ، وى در کتاب البلدان از سقوط طولونیان که در سال ۲۹۲ اتفاق افتاده یاد کرده است . در این صورت وى باید حد اقل تا سال ۲۹۲ زنده بوده باشد.

ابن واضح درزمان منصور مدتى حاکم ارمینیه وآذربایجان و مصر بوده ؛ همچنان که پدر یعقوبى از کارمندان عالى رتبه دیوان برید بوده است . از مشاغل یعقوبى اطلاعاتى بدست نیامده ، اما در صورتى که کاتب لقب خود وى باشد، مى تواند اشاره به آن باشد که مانند پدرش به نوعى کار دبیرى در یکى از دیوانهامشغول بوده است .

گفته شده است که واضح جد وى ، علائق شیعى داشته وهمو بوده است که در زمانى مسؤ ول برید مصر بوده ، ادریس بن عبدالله بن حسن برادر نفس زکیه رابه مغرب فرارى داده و جانش را بر سر این کار گذاشته و گویا به دست هادى عباس به قتل رسیده است .

بدین ترتیب باید گفت ، تشیع در خاندان یعقوبى ، به صورت سنتى وجود داشته و این علائق به یعقوبى مورخ نیز رسیده است . دانسته است که شیعیان امامى ، در این دوران ، در عین تشیع ، در داخل دولت ، به کارهاى ادارى اشتغال داشته اند. نمونه روشن ، على بن یقطین است که به دستور امام کاظم (ع ) در دولت عباسى مشغول بوده است .

بدون شک ، یعقوبى مورخى است شیعه مذهبى که آثار تشیع وى در کتاب تاریخش کاملا روشن است . اخبار وى در داستان سقیفه برخوردهاى خلفان و نیز سیرى که از خلافت امیرمؤ منان (ع ) بدست مى دهد، نشان از تشیع کامل اما تا اندازه اى معتدل وى دارد.

وى در سیرى که از تاریخ حوادث اسلام ارائه داده ، از پس از آغاز بحث از حکومت معاویه ، به موازات عناوینى که براى روى کار آمده خلفا دارد از امامان شیعه (ع ) نیز سخن مى گوید: عناوینى چون وفاه الحسن بن على متل حسین بن على ،وفاه على بن الحسین ،وفاه ابى جعفر بن محمد بن على ،وفاه ابى عبدالله جعفر بن محمد و آدابه ،وفاه موسى بن جعفر (ع -،علیهم السلام وفاه على بن محمدبن على الهادى از جمله این عناوین است که ذیل آنها کلمات قصارى نیز از بزرگواران نقل مى کند. کتاب یعقوبى حوادث تا سال ۲۵۹ را آورده و بنابراین از وفات امام عسکرى (ع ) سخن نگفته است . این که وى از قیام زید با اجمال تمام سخن گفته ، شاهد امامى بودن او عنوان شده است .

اما درباره آثار یعقوبى باید گفت یعقوبى به عنوان مورخ و جغرافیدان شناخته مى شود.آثار وى نیز در همین دو زمینه تاءلیف شده است . ازمیان چندین کتابى که در منابع مختلف به وى منسوب شده ، تنها سه کتابى وى برجاى مانده است .

عناوین کتابهاى مفقود وى عبارتند از:

کتاب المسالک والممالک ،

فتح افریقیه و اخبارها،

اخبار الطاهرین .

اما سه عنوان کتاب وى که برجاى مانده و هر سه به چاپ رسیده عبارتند از:

تاریخ البلدان و مشاکله الناس لزمانهم .

دو کتاب البلدان و

مشاکله ،

هر دوکم حجم اند و به چاپ هم رسیده اند. البلدان که به زبان فارسى نیز ترجمه شده در جغزافى عمومى شهرهاست و فوائد تاریخى بسیار مهمى دارد. کتاب مشاکله نیز درباره تقلید مردمان هرزمان از خلق و خوى خلیف حاکم است که با نمونه هاى تاریخى ارائه شده است .

مهمترین کتاب وى تاریخ اوست که نام مشخصى جز تاریخ الیعقوبى براى آن یاد نشده است . تاریخ یعقوبى ، یک دوره تاریخ عمومى است که از هبوط آدم آغاز شده و پس ازآن که به ظهور اسلام رسیده ، حوادث را تا سال ۲۵۹ ادامه داده است .(۳۹۸)با توجه با تاریخ نگارش این اثر، باید دانست که تاریخ یعقوبى ، قدیمى ترین تاریخ عمومى است که در تمدن اسلامى نگاشته شده و به دست ما رسیده است . البته تاریخ خلیفه بن خیاط پیش از آن نگاشته شده جز آن که بحث تاریخى خود را از اسلام آغاز کرده نه از ابتداى آفرینش .

تاریخ یعقوبى چندین بار چاپ شده است . متاءسفانه باید گفت ، به دلیل عدم رواج آن در دوره هاى گذشته ، نسخه هاى خطى چندانى از وى در دست نیست . این کتاب یک بار در هلند به سال ۱۸۸۳ (۱۳۰۱ قمرى ) چاپ شده و پس ازآن در نجف در سه جلد با مقدمه و تعلیقات محمد صادق باقر العلوم به چاپ رسیده است .(۳۹۹)چاپ رایج آن از انتشارات دار صادر بیروت در دوجلد است : مجلد اول ، از ابتداى زندگى آدم (ع ) تا پیدایش اسلام .مجلد دوئم از ابتداى اسلامم تا سال ۲۵۹٫

شیوه نگارش این کتاب ، شیوه اى تاریخى است نه حدیثى . بدین معنا که یعقوبى مانند برخى از مورخان محدث ، حوادث تاریخى را به صورت یک حدیث با ذکر سلسله سند نیاورده ، بلکه به عنوان یک مورخ ، پس از استفاده از مآخذ مختلف ، کتاب خود را تاءلیف کرده است . کار او از این حیث شبیه کتاب اخبار الطوال دینورى و مروج الذهب مسعودى است نه مانند تاریخ طبرى .

باید توجه داشته که ، گرچه شکل تاءلیف کتاب تاریخى است اما به لیل آن که وى سند مطالب خود را نیاورده راه را براى بررسى سند نقلها بر محققان بسته است . افزون برآن ، سیر تدونى کتاب یعقوبى ، بر اساس سالشمار نیست ، بلکه بر اساس سرفصلهاى تاریخى مانند روى کا آمدن خلفاست . این شیوه نیز شیوه است که مسعودى در کتاب مروج الذهب از آن پیروى کرده اما در تاریخ طبرى حوادث به صورت سالشمار آمده است .

نکته اى که باعث تاءسف است آن که ، در نسخه هاى محدود برجاى مانده ، مقدمه مجلد اول از بین رفته و به همین دلیل کیفیت تدوین آن و نیز مآخذى که مؤ لف براى کتاب خود بیان کرده ، به دست ما نرسیده است . آنچه مسلم است این که ، مجلد اول کتاب یعقوبى ، با توجه به آن که وى درعصرى مى زیسته که آثار زیادى از فرهنگ سایر ملل به عربى درآمده بوده ، بر اساس ‍ مآخذى زیادى نوشته شده و به همین دلیل مشتمل برآگاهیهاى منحصرى است که در منبعى دیگر وجود ندارد. طبعا منابعى که در دسترس بوده ، هرکدام با شیوه هاى معمول در فرهنگ هاى وابسته تاءلیف شده و به همین دلیل امکان اعتماد به آنها به طور کامل وجود نداشته است . این مطلب ، شامل منابع اسرائیلى نیز مى شود که یعقوبى در مجلد نخست و در اخبار انبیا از آنها بهر برده است .

خوشبختانه مقدمه مجلد دوم در دست است و وى به اجمال برخى از منابع خود اشاره کرده است .

برجسته ترین اسامى مورخان واخباریانى که وى نام آن ها را آورده عبارتند از :

  1. اسحاق بن سلیمان هاشمى (که از شیوخ بنى هاشم نقل مى کند)
  2. ابوالبخترى وهب بن وقب قرى (که ازجعفر بن محمد و دیگران نقل میکند)
  3. ابن بن عثمان بجلى (ازجعفر بن محمد)،
  4. عبدالملک بن هشام (به روایت بکائى از ابن اسحاق )،
  5. ابواحسان زیادى (از کلبى و دیگران )،
  6. هیثم بن عدى (از عبدالله بن عباس همدانى )،
  7. محمد بن کثیر قرشى (از ابوصالح و دیگران )،
  8. مدائنى ،
  9. ابومعشر مدنى ،
  10. محمد بن موسى خوارزمى منجم .

استفاده از منبع اخیر سبب شده تا وى آگاهیهاى نجومى گسترده اى را در تعیین زمان نجومى روى کار آمدن هر خلیفه به دقت مشخص کند.

یعقوبى در مقدمه مجلد دوم ، یادآور شده که قصد تاءلیف کتابى مختصر را داشته و لذا بسیارى از اشعار و همچنین اخبار طولانى را ازآن حذف کرده است .با این حال ، مقایسه اى کوتاه میان تاریخ یعقوبى باآثار بسیار بدیعى را در کتاب خودآورده که در کتاب هاى دیگر نیامده است . حجم اسناد رسمى موجود دراین کتاب که بسیارى از آنها در منابع دیگر نیامده قابل توجه است .

در این کتاب بیش از ۴۶۰ نامه آمده که البته به برخى ازآنها تنها اشاره شده و در بسیارى از موارد عین متن آمده است . افزون بر آن اخبار یعقوبى از جهاتى با اخبار رایج در سایر منابع متفاوت است و مى تواند در مقاسیه با سایر متون مشابه ، راهنماى محقق در رسیده به واقع باشد .

به تازگى فهارس تاریخ الیعقوبى در یک مجلد به چاپ رسیده که فهرست دقیقى از این کتاب پرارج تاریخى را عرضه کرده است .
تاریخ یعقوبى در قرن ششم در دست ابن شادى مؤ لف مجمل التواریخ والقصص بوده و از آن در صفحات ۲۲۹، ۲۷۱،۲۷۸ استفاده کرده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه آیت الله حاج شیخ غلامرضا یزدى(متوفاى ۱۳۸۰ هـ .ق)

 Untitled
 

ولادت

هنگامه آواى دلنشین مناجات شعبانیه بر بلنداى گلدسته هاى حرم مطهّر حضرت رضا(علیه السلام)، در یکى از روزهاى ماه شعبان (۱۲۹۵هـ .ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ .ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادرى)، در خانواده حاجى ابراهیم یزدى پسرى به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا(علیه السلام)، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سال ها به عشق غلامى آن حضرت، به دیار غریب نوازِ مشهد پا نهاده بود.(۱)

عشق به تحصیل

«غلامرضا» دوران کودکى را به کمک پدر در مزرعه اى در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزى، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت. او کودکى تیزهوش و علاقه مند به علم بود. نقل شده است که شیخ غلامرضا بعدها در این باره مى گفت:

«پدرم در مشهد کشاورزى داشت و وضعیتش خوب بود، من هم کشاورزى بلد بودم امّا به علم علاقه داشتم. اگر چه پدرم مرا به دنبال کار مى فرستاد ولى خودم دنبال درس مى رفتم.(۲)بعد از اصرار بسیارِ غلامرضا و واسطه شدن اقوام پدر به او اجازه تحصیل داد. از اقوام ایشان نقل شده است که:

«چون غلامرضا در کار رعیّتى خیلى زرنگ بود، پدر با تحصیل وى مخالفت مى نمود تا این که وى در حرم امام رضا(علیه السلام) بست نشست و از تمامى کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وى ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را براى تحصیل دید، با تحصیل وى موافقت نمود.(۳)

حوزه علمیه مشهد

سرانجام پدر با تحصیل غلامرضا موافقت نمود و او با عشقى وافر و همتى والا وارد حوزه علمیه مشهد شد. در آغاز، صرف و نحو را نزد شیخ محمد بسطامى، معروف به فاضل بسطامى آموخت. با توجه به هوش و ذکاوت ذهنى فوق العاده اى که داشت در مدت کوتاهى صرف و نحو را تمام نمود و از افاضات آن استاد برجسته در علوم ادبى بهره برد.(۴)سپس فقه و اصول را نزد شیخ الاسلام، از شاگردان حکیم بزرگ حاج ملاّ هادى سبزوارى، فراگرفت و با آقاى شیخ محمدعلى قائنى نیز آشنا شد و به تحصیل علم منطق و آشنایى با دقائق علم کلام، نزد وى پرداخت.

وى، دوران طلبگى خود را در مشهد، در «مدرسه نو»(۵) سپرى نمود. این اولین مکان براى تلاش او در تحصیل علم و اخلاق بود که به گفته وى، از آنجا هزاران خاطراه تلخ و شیرین دارد.

یار همراه

غلامرضا در دوران تحصیل، با یارى همدل، آشنا شد که کتاب هاى فلسفه، کلام، فقه و اصول را با وى مباحثه نمود. این یار همدل «آقا سید حسن نجفى قوچانى»(۶) بود. قوچانى در یکى از خاطرات خود مى نویسد:

«با یک نفر که در سن، شاید از من کوچک تر بود و لکن خوب و زرنگ بود، اصالتاً یزدى و لکن مولود و ساکن مشهد بود هم درس و هم مباحثه بودیم و با ماهى یک تومان به خوبى گذران مى نمودیم… . سه ـ چهار نفر هم مباحثه داشتم. زرنگ تر، بادوام تر و بامحبت تر از همه، همان رفیق یزدى الاصل بود.»(۷).

چندى نمى گذرد که هر دو تصمیم مى گیرند براى طى مراحل بالاتر علمى به حوزه علمیه اصفهان بروند. حاج شیخ پیشنهاد مى کند چون خاله و پسرخاله و پسرعموى من در یزد هستند و یزد هم به اصفهان نزدیک است، ابتدا به یزد برویم و از آنجا به اصفهان سفر نماییم، که آقا نجفى قوچانى با این پیشنهاد موافقت کرد.

سفر به یزد

هر دو از پدرشان اجازه گرفتند و در آغاز بهار سال (۱۲۷۶ هـ .ش.) راهى یزد شدند. سرانجام، بعد از یک هفته با پشت سر گذاشتن یک سفر پرمخاطره و تحمل دشوارى هاى زیاد در راه، که گاه به مرگ نزدیک بود خود را به یزد رساندند.آن دو مسافر، نخست با قصد اقامت ده روزه وارد یزد شدند اما در حادثه اى که براى آقا نجفى قوچانى رخ داد، او مجروح شد بنابراین مجبور شدند چهل روز در یزد توقف نمایند.(۸)

حوزه اصفهان

پس از ورود به اصفهان، با نامه هاى سفارشى که از عالمان بزرگ مشهد همراه خود داشتند راهى خانه آیه الله حاج آقا نورالله نجفى اصفهانى شدند و او آنان را به طور موقت پذیرفت. آن دو، فرداى آن روز، به جمع طلاّب حوزه پررونق اصفهان پیوستند. براى شروع، به ناچار، پاى درس هاى قوانین و رسائل شیخ على بابا فیروز کوهى نشستند در حالى که آن را قبلاً در مشهد خوانده بودند. پس از چند روز پرس و جو از طلاب و آشنایى با حوزه علمیه اصفهان، راهى درس آقا شیخ محمد کاشى شدند.(۹)

وى عارفى والا و سالکى بلندمرتبه بود که منظومه ملا هادى سبزوارى را در مدرسه صدر اصفهان تدریس مى کرد و خود مدعى بود که در بیست و دو علم مجتهد و به مقام شهود و فنا رسیده است! وى در ۲۰ شعبان سال (۱۳۲۳هـ .ق.) در ۸۴ سالگى در اصفهان درگذشت.(۱۰)

حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ .ق.) تا (۱۳۱۹ هـ .ق.)(۱۱) در اصفهان اقامت گزید. وى در این مدت، بیشتر همت خود را صرف فقه و اصول کرد و از محضر استادانى چون: عبدالکریم گزى (جزى)، آقا نجفى اصفهانى و… استفاده نمود. در این میان تنها محضر درس سید اجل، العالم البارع الفحّاص البحّاث، آیه الله سید محمدباقر درچه اى، در مدرسه «نیم آورد» بود که به دل حاج شیخ مى نشست. بیشترین مدت تحصیل وى در اصفهان، در محضر پر فیض ایشان سپرى شد و به حق مى توان ایشان را استاد عرفان حاج شیخ دانست زیرا نقش بسزایى در رشد و تعالى روح او داشته است. وى با اشتیاق در درس خارج ایشان شرکت مى کرد و درس اصول و فقه ایشان را مى نوشت.

خودسازى

شیخ غلامرضا، اندک زمانى پس از ورود به اصفهان، با عارفى والا و سالکى بلندمرتبه آشنا مى شود و در درس او شرکت مى نماید. پس از چند ماه به لطف تأثیر سخنان و مواعظ استاد کامل آخوند کاشى، میل به شب زنده دارى و کناره گیرى از مردم پیدا مى کند.(۱۲) آقا نجفى قوچانى، راهىِ ریاضت خانه شیخ بهایى، در تخت پولاد اصفهان مى شود.(۱۳) و حاج شیخ هم، در مدرسه به ریاضت هاى سخت و روزه و شب زنده دارى و سیر و سلوک مى پردازد.

از دیگر موقعیت هاى خوبِ زندگى حاج شیخ، در اصفهان را مى توان همزمانى حضور او، با حاج شیخ حسن على نخودکى اصفهانى دانست. آن دو از شاگردان میرزا جهانگیر خان قشقایى در مدرسه صدر اصفهان بودند.(۱۴)

سرانجام فراق دو یارِ همدل فرا مى رسد. آقا نجفى قوچانى براى سفر به نجف، به قصد تکمیل تحصیل، برخى از کتاب هاى خود را مى فروشد و فرداى آن روز، شیخ غلامرضا و دیگر طلاّب، براى مشایعت وى تا نجف آباد او را همراهى مى کنند. در این میان، شیخ بسیار مى گریست، به حدّى که دیگران را نیز به گریه وامى داشت. براى شیخ بسیار دشوار بود که پس از سال ها همنشینى در سفر و حضر و در شادى و غم، از سیّد جدا شود.(۱۵)

به سوى نجف

آقا نجفى قوچانى که چند سال قبل از حاج شیخ غلامرضا براى تکمیل تحصیلات وارد حوزه علمیه نجف شده بود، در نامه اى به رفیق قدیمى یزدى خود، مطالبى بدین مضمون نوشت:

«درس آخوند آن قدر مختصر و مفید است که از هر کلمه، هزار کلمه، صحت و سقم آن معلوم مى شود و شاگرد، واضح و آشکارا مى فهمد. اگر به راستى، مى خواهید درس بخوانید و چیز بفهمید، بیایید نجف، آن هم به درس آخوند که درس خواندن منحصر به حوزه ایشان است و درس گفتن منحصر به ایشان است.»(۱۶).

حاج شیخ، با چند نفر از طلاب اصفهانى، در سال ۱۳۱۹ هـ .ق. به درخواست رفیقِ همراه و همنشین خود، لبیک گفت و راهى نجف شد. حاج شیخ که توانسته بود پس از سال ها انتظار، در مهم ترین مرکز علمى و تحصیلى جهان تشیّع یعنى نجف اشرف ساکن شود، سر از پا نمى شناخت و در بدوِ ورود، با آقا نجفى قوچانى هم حجره شد. پس از سال ها دورى، دوباره دو دوست به هم رسیدند و مانند گذشته، به مباحثه و شرکت در درس ادامه دادند.(۱۷)

در محضر بزرگان

حاج شیخ به محض ورود به نجف، همراه با آقا نجفى قوچانى، رسائل شیخ انصارى را در نزد آخوند خراسانى فراگرفت. او آن قدر از درس آخوند خوشش آمد که به گفته آقا نجفى چنین مى گفت:«من این طور مدرّس تا بحال ندیده ام. من گفتم: این تعریف نشد، که تو مثل این را ندیده اى بلکه من مى گویم: همچو مدرسى به این طور خوش بیان قابل استفاده شاگردها تا به حال در اسلام پیدا نشده. و تصدیق نمود که همین طور است.»(۱۸)

حاج شیخ، علاوه بر شرکت در درس آخوند، از شاگردان آقا شیخ محمدباقر اصتهباناتى (شیرازى)، در معقول بود.(۱۹) فقه را نزد سید محمدکاظم طباطبایى یزدى (صاحب عروه الوثقى) آموخت.(۲۰) او موفق شد در درس هاى دیگر مراجع تقلید شیعه از قبیل حاج میرزا حسین خلیلى، نایینى و آقا شیخ هادى تهرانى، که نسبت به بقیه استادان مطالب جدیدترى را مطرح مى کردند، شرکت کند.(۲۱)همچنین او توانست از همراهى آقا شیخ جعفر کاشى و آقا شیخ محمدحسین اصفهانى غروى از درس هاى پرفیض جامع علوم عقلى و نقلىِ آیه الله شیخ محمدباقر اصتهباناتى برخوردار شود.

ایثار

در سال هاى آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکى در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دل ها مستولى نمود و انسان ها را چون برگ خزان بر روى زمین ریخت. آقا نجفى قوچانى، در توصیف آن چنین مى گوید:

«در همین اوقات، وباى عامى در عتبات افتاد، که قلوب همه در تب و تاب افتاد و روزى چهارصد نفر از محوطه نجف سرازیر قبر مى شدند…، فقط، وبا و مردن ساده نبود، بلکه رعب و هیبت، قلوب را متزلزل ساخته بود و صفت قهّاریت ظهور کرده بود. مغرب ها افق را ابرهاى سرخ و زرد و آتشى رنگ احاطه مى کرد و هوا به شدت گرم بود. در هر پنج دقیقه از صوت «لا اله الا الله» معلوم بود که جنازه بزرگى را مى برند. یکى دو نفر از طلاب مدرسه به دیار آخرت تشریف بردند و مرا ترس فراگرفته بود.»(۲۲)

در مدرسه آخوند، که مملوّ از طلبه هاى غریبه بود ـ که از سراسر کشورهاى اسلامى آمده بودند ـ گروه زیادى از طلاب، دچار مرض کشنده وبا شده بودند به حدى که توان نداشتند لباس هاى آلوده خود را بشویند. شیخ غلامرضا، شبانگاه، تمام آن لباس ها را بر مى داشت و درون چادر شب مى پیچید و براى شستن، پیاده به کنار شطّ فرات در کوفه مى برد. وى لباس ها را پس از شستن و خشک کردن، دوباره به دوش مى کشید و به نجف مى آورد. سپس آن ها را، یکى یکى تا کرده و نیمه هاى شب بدون این که کسى بفهمد کنار در اتاق هایشان مى گذاشت.(۲۳)

از دیگر نمونه هاى گذشت و خلوص شیخ مى توان به یکى از خاطره هاى او اشاره نمود:یکى از دوستانم به مرض سختى دچار و در بیمارستان بسترى شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچ کس دیگر هم قبول نکرد پرستارى او را بر عهده بگیرد. من قبول کردم و یک ماه، بالاى سر او، براى خدا، پرستارى کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا، بعد از یک ماه، دیدم تمام درس هایى را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران مى دانم.(۲۴)شیخ غلامرضا، چنان به طلاب خدمت مى نمود که برخى او را «حمّال الطلاّب» مى خواندند.(۲۵)

در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، براى زیارت عتبات و دیدار پسر راهى نجف شد و مدتى در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستارى و مواظبت از مادر هم مى پرداخت.(۲۶)

او ایام اقامت در نجف را با سختى و تنگدستى سپرى نمود و بعد از مدتى، مقدار پولى هم که پدر براى او مى فرستاد قطع شد. حاج شیخ با قناعت بیشتر زندگى مى کرد حتى کارش به جایى رسیده بود که گاهى روزها، تنها چند لقمه نان خالى مى خورد و مجبور بود براى مطالعه در شب از نور چراغ دستشویى استفاده کند. از او نقل شده است که روزى از روى تنگدستى، به حضرت امیر(علیه السلام) شکوه کرد و از ایشان خواست که به وى کمک کند. چندى بعد، گروهى از طلاّب کابلى به سفارش استادشان، براى تحصیل به نزد او آمدند. بعد از آن، شیخ به حدّى وضعش خوب شد که به دیگر طلاّب و استادان کمک مالى مى کرد.(۲۷)

ترک نجف

دو عامل، شیخ غلامرضا را ناچار کرد تا حوزه پربار نجف را، پس از پنج سال معرفت آموزى در سال ۱۲۸۵ هـ .ش. ترک کند.(۲۸)اولین عامل، چشم درد و ضعف و ناتوانى حاج شیخ و اصرار مادر به بازگشت به ایران و دومین عامل، سفر شیخ محمدباقر اصتهباناتى به شیراز بود. حاج شیخ علاوه بر این که از شاگردان خاص او بود، مفتون و مجذوب اخلاق و معرفت و منش وى نیز شده بود و لذا در این سفر، پا به پاى استاد، راهى شیراز شد.

ورود به یزد

حاج شیخ، در سال ۱۲۸۶ ش.(۲۹)، در سى سالگى وارد یزد شد و به صلاح دید مادر و بستگانش با دخترى از خویشاوندان دور خود که ساکن یزد بود ازدواج کرد. چندى بعد، براى زیارت امام رضا(علیه السلام) و دیدن پدر و مادر و کسب اجازه از پدر براى مراجعت به عتبات، به مشهد مشرف شد. حاج شیخ هر چه اصرار کرد، پدر راضى نشد از این رو به یزد برگشت و به دلیل تشدید بیمارى و تأهل، تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.(۳۰)

عشق به استاد

در همان ایام، که حاج شیخ تازه در یزد ساکن شده بود، خبر شهادت استاد و مرادش، آقا شیخ محمدباقر اصتهباناتى را به او دادند.(۳۱) از این رو، دل شکسته و پریشان خاطر، با چشمى گریان، پیاده براى شرکت در مراسم ترحیم مراد خود، راهى شیراز شد. هر چه دوستان اصرار کردند که راه طولانى و پرخطر است نپذیرفت و حدود صد فرسنگ ـ هشتاد فرسنگ تا شیراز و بیست فرسنگ تا اصتهبانات ـ را پاى پیاده و با تنى بیمار، به عشق یار و مرادش طى کرد.

این سفر از بُعد سیاسى داراى اهمیت وافرى بود چرا که حمایت علنى از شناخته شده ترین شخصیت مشروطه خواه به حساب مى آمد آن هم در زمانى که مخالفان مشروطه در رأس قدرت قرار داشتند و مشروطه خواهان در معرض خطر بودند.(۳۲)

زعامت دینى مردم یزد

در آغاز ورود حاج شیخ به یزد مرجعیت تامه مردم بر عهده آیه الله میرزا سید على مدرّسى لب خندقى بود. با گذشت زمان و بر اثر اقدامات و تلاش هاى مجدانه حاج شیخ در راه پاسدارى از دین خدا و برپایى مجالس تبلیغ اسلام و دست گیرى مستمندان و یارى طلاب و دیگر امور اجتماعى، ریاست دینى مردم، خود به خود، به ایشان واگذار شد.(۳۳)

البته نه تنها حاج شیخ طالب ریاست نبود بلکه او به علت احترام به آیه الله سید على مدرسى لب خندقى، سال ها در درس خارج وى شرکت مى کرد و بارها مى گفت:«من مجتهد نیستم».(۳۴)

در آن سال ها در حدود ۲۰ مجتهد در یزد وجود داشت، در صورتى که حاج شیخ نزدیک به چهل سال ریاست بلامنازع مردم یزد را بر عهده داشت. او مرجع تمامى مسائل علمى و دینى و اجتماعى مردم یزد، بلکه شهرهاى هم جوار بود.

پس از آن که آیه الله شهید محمد صدوقى به اصرار و سفارش حاج شیخ و آقاى وزیرى و دیگر روحانیان، در یزد ماندگار شد، ریاست دینى مردم با حمایت و اصرار حاج شیخ به ایشان محوّل گردید.(۳۵)

تبلیغ

حاج شیخ، بعد از استقرار در یزد و تشکیل خانواده، شروع به فعالیت هاى مذهبى و دینى نمود. از جمله آن ها امامت جماعت مسجد ریک است(۳۶) که از سال (۱۲۸۹ هـ .ش.) پس از درگذشت شیخ ملا اسماعیل عقدایى (صاحب تحفه السعید فى علم التجوید) آن را به عهده گرفت. حاج شیخ حدود ۵۰ سال در این مسجد به اقامه نماز و ارشاد مؤمنان پرداخت و پس از وفات وى، این مهم به فرزندانش (حاج شیخ على و حاج شیخ حسین) سپرده شد.(۳۷)

حاج شیخ، با کمال اخلاص و بى توجهى به دنیا، در راه تبلیغ اسلام و ارشاد مؤمنان گام بر مى داشت. وى، براى تبلیغ دین پاى پیاده و گاهى با ساده ترین مرکب ها به دور افتاده ترین روستاها مى رفت حتى زمانى که هیچ کس حاضر نبود به روستایى بد آب و هوا در بیرون از شهر «ابرقو» برود وى داوطلب رفتن به آن روستا مى شد. بسیارى از مردم در طول شصت سال عمر وى، از یزد و روستاهاى آن گرفته، تا شیراز، بم، قم، کرمان، رفسنجان، تربت حیدریه و… از منبرهاى روحانى او بهره مند شدند.(۳۸)

هر گاه وى به مشهد مشرف مى شد. بى درنگ صحن نور و عتیق را براى خطبه و نماز جماعت وى آماده مى کردند. آقا سید جمال گلپایگانى، به محض باخبر شدن از آمدن حاج شیخ به نجف، امامت جماعت را به وى واگذار کرد. ایشان در مورد منبر حاج شیخ خطاب به یزدى ها گفته بود:«شما یزدى ها، قدر شیخ غلام رضا را بدانید. مثل من بیست نفر در نجف هستند، امّا هیچ کدام حاج شیخ نمى شود.»

تدریس

حاج شیخ به اعتراف اهل علم و به گواهى نظریات علمى و فقهى اى که ابراز مى نمود، از مجتهدان زمان خود به حساب مى آمد. صاحب النجوم المسرّده مى گوید:وى از مرحوم آیه اللهالعظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى، آیه الله حاج میرزا سید على مدرس لب خندقى، آقا سید ابوالحسن اصفهانى و حاج آقا حسین قمى اجازه اجتهاد داشت.(۳۹) امّا هر گاه او را با القابى چون آیه الله، مجتهد و… صدا مى زدند با فروتنى مى گفت: «من تنها شیخ غلامرضا هستم». 

با این که او بیشتر عمرش را در راه تبلیغ اسلام و منبر صرف مى کرد، در عین حال در مواقعى که در یزد بود، به چند مدرسه علمیه، مثل مدرسه خان، مصلى و شفیعیه سر مى زد. وى بیشتر به تدریس تفسیر و فلسفه مى پرداخت و به تدریس تفسیر صافى علاقه خاصى داشت.

حاج شیخ، در زمان اندکى که در قم بود، در فیضیه درس مى گفت و سوره حمد را تفسیر مى نمود. امام خمینى(رحمه الله)، از قدرت کلام و تفسیر وى شگفت زده شده، در مورد ایشان فرموده بودند:«ایشان عجب تفسیرى ارائه کردند، خیلى عمیق و جالب بود، آیا یزد هم چنین بزرگانى دارد.»(۴۰)ایشان علاوه بر تدریس در یزد و قم یک سال در شیراز به تدریس فقه و اصول پرداختند.

مبارزات سیاسى

حاج شیخ غلام رضا از طرفداران مشروطه بود و زمانى که در نجف، درس آقا شیخ محمدباقر اصتهباناتى به علت مشروطه خواهى اش تحریم شد او همچنان در درس وى شرکت مى کرد و در هنگام مراجعت استاد خود به ایران، به همراه وى به شیراز سفر نمود.

در دوران مشروطه و در پى کودتاى (۱۲۹۹) که باعث روى کار آمدن رضاخان و منع آزادى هاى نسبى مردم شد شیخ غلامرضا محور مبارزات سیاسى مردم متدین یزد به حساب مى آمد.

از اقدامات رضاخان، منع برگزارى مجالس مذهبى، متحدالشکل کردن لباس ها و ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت بود. حاج شیخ هیچ گاه دست از راه و هدف خود برنداشت و با برپایى مجالس عزادارى مخفیانه به آگاه ساختن مردم نسبت به دستگاه رضاخان پرداخت.

حاج شیخ به دلیل بر عهده داشتن زعامت روحانیان یزد و برخوردارى از مقام اجتهاد، مى توانست از شهربانى براى خود اجازه پوشیدن لباس روحانیت بگیرد، اما چنین نکرد و با وجود همان سخت گیرى ها به اقامه نماز جماعت و سخنرانى پرداخت. نقل شده است که ایشان همه روزه عبا و عمامه خود را در دستمالى مى بست و تا آستانه درب مسجد ریک با خود مى برد و در دهلیز مسجد ملبّس مى شد و پس از نماز، دوباره عبا و عمامه را داخل دستمال مى پیچید و مراجعت مى کرد.(۴۱) این کار وى الگوى دیگر روحانیان شد و باعث باز شدن دوباره مساجد گردید. حاج شیخ به روحانیانى که تن به چنین کارهایى نمى دادند و در نماز جماعت حاضر نمى شدند مى گفت:«حکم خدا را در هر لباسى باشد باید گفت.»(۴۲)

سفر حج

حاج شیخ عشق عجیبى به زیارت خانه خدا داشت و توانست چهار بار به مکه معظمه مشرف شود. ایشان در سال ۱۳۲۲ همراه با همسر، فرزند و دیگر ملازمان خود راهى سفر مکه شدند. برگزارى مراسم آن سال مصادف بود با یکى از تلخ ترین روزهاى تاریخى براى حجاج بیت الله الحرام روزى که ابوطالب اردکانى (یزدى) در حین مناسک حج حالش دگرگون و دچار تهوّع شد و کارگزاران دولت سعودى او را به گناه توهین به خانه خدا، دستگیر و سپس گردن زدند.

حاج شیخ، دویست ریال به یکى از ملازمان خود مى دهد و به او مى گوید که برود کسى را بیابد تا سر ابوطالب اردکانى را به بدنش متصل نموده و سپس او را دفن نماید.حاج شیخ و خانواده اش حدود یک ماه در مدینه اقامت نمودند و سپس راهىِ کویت شدند و از آنجا به کربلا عزیمت نمودند. آنها یک ماه در نجف اشرف اقامت کردند و بزرگانى از قبیل سید ابوالحسن اصفهانى و آقا جمال گلپایگانى از او استقبال نمودند.

سپس جهت زیارت، از نجف عازم قم شدند. در قم، فرزندش حاج شیخ محمد، دچار بیمارى شد و از دنیا رفت. بزرگان حوزه علمیه قم، از جمله: سید محمدحجّت کوه کمره اى، سید صدرالدین صدر، محمدتقى خوانسارى و… به احترام حاج شیخ درس را تعطیل و در تشییع جنازه فرزند او شرکت نمودند.(۴۳)

على وار

حاج شیخ علاوه بر این که ساده زیست بود و زندگى شخصى خود را تنها از راه منبر و تبلیغ تأمین مى نمود توجه بسیارى به مستمندان و نیازمندان داشت. نقل شده است که حاج شیخ منزل خود را جهت کمک به مستمندان، بیست و هفت بار فروخت و هر بار که دوستان و نزدیکان از چنین اقدام حاج شیخ باخبر مى شدند، با تهیه پول، دوباره آن خانه را مى خریدند و آن را به حاج شیخ بر مى گرداندند.(۴۴)

قحطى دوران جنگ جهانى دوم، ایران را هم در بر گرفته بود امّا با توجه به درایت و تلاش حاج شیخ، تلفات آن در یزد بسیار اندک بود. چنان که در خاطرات حاج عباس صلواتى آمده است:

«حاج شیخ در زمان جنگ جهانى دوم، که آرد کم شده بود، مقدارى آرد خرید و به من گفت: عباس! صبح برو بخواب که شب با تو کار دارم. شب که آمدم دیدم حاج شیخ آردها را به کیسه هاى ۳ منى تقسیم کرده. وظیفه من و على فرزندشان این بود که درِ خانه هاى مردم مستضعف برویم و به آنها آرد بدهیم. وى سفارش مى کرد به محض این که صداى پاى صاحب خانه را شنیدید، فوراً کیسه آرد را جلوى درب خانه بگذارید و دور شوید تا صاحب خانه شما را نبیند. خود حاج شیخ هم به کوچه هاى دورتر مى رفت.»(۴۵)

احساس تکلیف

در یکى از سال ها، مردم آباده براى تبلیغ در ماه مبارک رمضان از حاج شیخ دعوت کردند. حاج شیخ پذیرفت. هنگامى که ماشین حامل ایشان به دهشیر رسید پنچر شد. ایشان به راننده گفت: من براى تجدید وضو به ده مى روم تا شما آماده شوید. در آنجا به پیرمردى برخورد کرد و گفت: حمد و سوره ات را بخوان! حاج شیخ ملاحظه کرد که در قرائت او اشکالات فراوانى است. سپس به پسرى که به سن تکلیف رسیده بود گفت: اصول دین خود را بگو! دید او نیز نمى داند و احساس کرد تکلیفش این است که در همان روستا بماند و لذا به راننده همراهش گفت: تکلیف شیخ در این جا عوض شد، من این جا مى مانم. سلام مرا به آباده اى ها برسانید و بگویید امسال منتظر من نباشند! ان شاءالله سال آینده مى آیم.(۴۶)

طىّ الارض

یکى از کراماتى که حاج شیخ داشتند طى الارض ایشان است. ده ها داستان در این زمینه نقل شده است که ما به ذکر دو داستان بسنده مى کنیم:

گویا حاج شیخ در حسینیه آب شور، مشغول وعظ بود. پس از ترک مجلس و هنگام سوار شدن بر مرکبش، کسى که ایشان را همراهى مى کرد مى گوید: حاج آقا! ساعت هشت است و شما در طزرجان(۴۷) منبر دارید! ایشان مى فرمایند: چشمهایت را ببند و سه صلوات بفرست. بعد از این که آن فرد چشم باز مى کند، متوجه مى شود که در طزرجان هستند. حاج شیخ مى فرماید: تا زمانى که زنده هستم کسى نباید از این موضوع خبردار شود.(۴۸)

یکى از دوستان حاج شیخ مى گوید:با موتور روانه تفت(۴۹) بودم. در بین راه مشاهده کردم که حاج شیخ سوار بر مرکب همیشگى خود به سوى تفت مى رود. در همان لحظه اتومبیلى از راه رسید و راننده آن از حاج شیخ درخواست کرد که ایشان را برساند. حاج شیخ تشکر کرد و فرمود: شما بروید! من با همین حیوان مى آیم. هنگامى که به مقصد رسیدیم، با کمال تعجب دیدم حاج شیخ بالاى منبر نشسته و مشغول سخنرانى است.(۵۰)

باران در تابستان

یکى از نزدیکان حاج شیخ تعریف مى کرد: روزى به همراه حاج شیخ از یکى از دهات به یزد مى آمدیم. تابستان بود و هوا بسیار گرم. آب نداشتیم. من گفتم: حاج آقا! چه خوب بود مقدارى آب مى آوردیم، من خیلى تشنه هستم. حاج شیخ فرمود: من هم تشنه هستم. اگر خدا بداند که تشنه هستیم و آب مى خواهیم، براى ما آب مى رساند. همین طور که در حال صحبت بودیم، متوجه شدم، چند تکه ابر در آسمان پدیدار شد. در آن هواى گرم تابستانى باران تندى آمد و آب بر زمین جارى شد. حاج شیخ گفت: باید پیاده شویم و از این آب بنوشیم زیرا ما از خداوند آب طلب کرده بودیم. بنابراین دست ها را زیر باران گرفتیم و با خواندن دعا آب نوشیدیم.(۵۱)

شفاى پیرزن

پیرزنى در «نُدوشن» به بیمارى سل مبتلا شده بود. به حاج شیخ مراجعه کرد و ناراحتى اش را بیان نمود. حاج شیخ قطعه اى نان خشک از کیسه بیرون آورد و پس از خواندن دعا به او داد و گفت بخور! به امید خدا بهتر مى شوى! فرداى آن روز، پیرزن آمد و در حالى که گریه مى کرد گفت: اصلاً معلوم نمى شود که من قبلاً این بیمارى را داشته ام.(۵۲)

شاگردان

حاج شیخ به دلیل بیمارى چشم و دیگر بیمارى هاى جان فرسا نتوانست آن گونه که باید و شاید به تدریس بپردازد اما در همان ایام اندکى که به تدریس پرداختند، شاگردان برجسته اى از فیض وجودشان بهره بردند که بعدها هر کدام از استوانه هاى دین و شریعت شدند.حاج شیخ دروس مختلفى را در حوزه هاى علمیه یزد، قم، اصفهان و مشهد تدریس کرد.

نام برخى از شاگردان ایشان از این قرار است:

حضرات آیات سید عباس خاتم،

محمدتقى مصباح یزدى،

محمود علومى،

سید محمد محقق داماد،

مکارم شیرازى،

سید على محمد کازرونى،

و حجه اسلام سید جواد حیدرى،

علیرضا ریحان یزدى،

ملا عبدالصمد اردکانى،

حائرى زاده، محمدحسن قافى،

سید ابوالفضل مدرّس سعیدى،

حاج سید على محمد وزیرى یزدى و… .

تألیفات

حاج شیخ به علت بیمارى نتوانست از کوله بار علم خود، در راه تألیف و تدریس استفاده کامل نماید بنابراین بیشتر عمر خود را در راه تبلیغ اسلام سپرى نمود.(۵۳) تألیفات گرانقدر ایشان عبارت است از:

۱٫ ترجمه نماز-این کتاب ترجمه بخش صلوه کتاب «العروه الوثقى» اثر آیه الله العظمى حاج سید محمدکاظم طباطبایى یزدى است که با اضافات فراوان مؤلف به آن، تدوین شده است.(۵۴)

۲٫ مفتاح علوم القرآن-مهم ترین یادگار حاج شیخ، نگارش «مفتاح علوم القرآن» است. این کتاب مقدمه اى براى تفسیر قرآن است چرا که ایشان بعد از شفا یافتن از ثامن الحجج(علیه السلام) و تعدیل درد چشم، تصمیم به نوشتن تفسیر مى کنند که تنها موفق مى شوند مقدمه اى بر تفسیر بنویسند.(۵۵)

۳٫ رساله در طلب و اراده-این کتاب نسخه اى است خطى و بدون نام، که در موضوع طلب و اراده نوشته شده و حاکى از اطلاع نویسنده از مباحث عرفان عملى است. عناوین برخى از بخش هاى این کتاب عبارت است از: در بیان فقر آدمى، شرح معنى لقاءالله، بیان احتیاج بشر به سوى راهنمایان الاهى.(۵۶)

۴٫ سى بحث در اصول دین-به گفته خود حاج شیخ، این کتاب را براى بچه مدرسه اى ها نوشته است. وى این کتاب را براى فرزندانِ نوه هایش تدریس مى نمود.(۵۷)

سفر به سراى آخر

حاج شیخ در اواخر خرداد (۱۳۳۸)، بر بالاى منبر و در یک مجلس رسمى، به جاى روضه خواندن، پیوسته صلوات مى فرستاد. اطرافیان که متوجه وخامت حال ایشان شدند، بلافاصله او را به خانه مى برند… به سفارش دکترها، وى را جهت بهبودى، به روستاى طزرجان، که جاى خوش آب و هوایى است انتقال مى دهند. حاج شیخ حدوداً دوازده روز در آنجا بسترى بود.

آن بزرگوار در حالى که شهادتین و اذکار بر زبانش جارى بود، در ساعت سه بعد از ظهر روز جمعه، (۱۱/۴/۱۳۳۸) در ۸۱ سالگى، در قریه طزرجان، در عالم باقى، رحل اقامت افکند و به دیدار معبود شتافت.(۵۸)

بر دوش شیفتگان

نزدیک غروب، پس از شستشوى پیکر پاک حاج شیخ، به پیشنهاد آقاى وزیرى، قرار مى شود جنازه را با آمبولانس تا مهریز ببرند و از آنجا تا یزد تشییع کنند. اما به گفته حاج سید ابوالفضل مدرّس سعیدى:

«پس از ارتحال ایشان، مردم خیلى شلوغ کرده بودند. با مردم صحبت کردم و همگان گفتند که ما نمى گذاریم جنازه را با ماشین ببرند. سرانجام ایشان را روى دست گذاشتند و تا یزد بردند.»(۵۹)

غروب همان روز (روز وفات)، جمعیت عزادار با ضجّه و ناله، آماده تشییع جنازه حاج شیخ شدند و حتى کسانى که وسیله داشتند، همراه جمعیت سوگوار، پاى پیاده، مراد خود را بر دوش گرفته و به سوى یزد رهسپار شدند. در این میان مرید و شاگرد ایشان، حجت الاسلام حاج سید جواد حیدرى، پاى برهنه راهى سفر عشق شد سفرى که نزدیک به ده فرسخ ادامه یافت. وى تمامى این راه را پاى پیاده و برهنه طى نمود.

از یزد گروه زیادى از روحانیان و مردم، تا چند کیلومترى یزد به زعامت آیه الله صدوقى، پیاده به استقبال جنازه آمده بودند.محبوبیت حاج شیخ در میان عامه مردم مسلمان و غیر مسلمان آن قدر بود که زرتشتیان، از مردم اجازه خواستند تا پیکر حاج شیخ را در قسمتى از راه تشییع کنند.

صبح فردا، با اجتماع گسترده مردم، آیه الله صدوقى بر پیکر حاج شیخ نماز اقامه نمود. حضور زرتشتیان و یهودیان در میان جمعیت چشمگیر بود. خیل عزاداران، پس از یک شبانه روز گریه و شیون و پشت سر گذاشتن مسافت شصت کیلومترى ـ از طزرجان تا یزد ـ جنازه را در کنار ضریح امامزاده جعفر که از نوادگان امام صادق(علیه السلام) است، جاى دادند و پس از ساعتى پیکر پاک این عالم بزرگوار را در بقعه جنوبى، که درى به مسجد دارد، دفن نمودند.(۶۰)

گلشن ابرارج۴



۱٫ نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۴، ص ۱۶۵۶، به نقل از کتاب تندیس پارسایى، به کوشش میرزا محمد کاظمینى، چاپ سوم ۱۳۷۹، قم، انتشارات تشیّع.

۲٫ به نقل از حجهالاسلام، سید ابوالفضل مدرّس سعیدى.

۳٫ به نقل از بى بى معصوم ناصرى، همسر حاج شیخ.

۴٫ گنجینه دانشوران، ج ۳، ص ۲۰۳٫

۵٫ مدرسه پریزاد، معروف به «مدرسه نو» در سال ۸۲۰ هـ .ق. به همت پریزاد خانم، کنیز گوهرشاد خاتون، در کنار مسجد گوهرشاد ساخته شد.

۶٫ از عالمان نامور و وارسته اواخر عهد قاجار و عصر مشروطه که پس از تکمیل فروع و اصول در نجف و تحصیل رتبه عالیه فقاهت و اجتهاد به قوچان برگشت. وى با نگارش کتاب سیاحت شرق و سیاحت غرب بس نامدار شد. او در سال ۱۳۶۲ هـ .ق. در قوچان درگذشت.

۷٫ سیاحت شرق، آقانجفى قوچانى، ص ۷۳٫

۸٫ همان، ص ۱۰۶ ـ ۱۰۴٫

۹٫ تندیس پارسایى، ص ۴۱ ـ ۳۵٫

۱۰٫ دایره المعارف تشیّع، ج ۱، ص ۱۵٫

۱۱٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۶۵۶٫

۱۲٫ سیاحت شرق، ص ۱۹۶٫

۱۳٫ همان، ص ۱۹۷٫

۱۴٫ تندیس پارسایى، ص ۴۱٫

۱۵٫ همان، ص ۴۰٫

۱۶٫ سیاحت شرق، ص ۳۲۴٫

۱۷٫ تندیس پارسایى، ص ۴۲٫

۱۸٫ سیاحت شرق، ص ۲۲۹٫

۱۹٫ همان، ص ۲۲۹٫

۲۰٫ همان، ص ۲۳۰٫

۲۱٫ تندیس پارسایى، ص ۴۵ و ۴۶٫

۲۲٫ سیاحت شرق، ص ۳۵۵٫

۲۳٫ تندیس پارسایى، ص ۴۷٫

۲۴٫ همان، ص ۴۷، به نقل از حجهالاسلام شیخ عباس صادقى.

۲۵٫ همان، ص ۴۷٫

۲۶٫ همان، ص ۴۹٫

۲۷٫ همان، ص ۴۸، به نقل از حجه الاسلام حاج شیخ حسین فقیه خراسانى.

۲۸٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۱۶۵۶٫

۲۹٫ همان.

۳۰٫ تندیس پارسایى، ص ۵۳٫

۳۱٫ شیخ محمدباقر اصتهباناتى، در جریان جنبش مشروطه خواهى مردم و جنگ بین مستبدین و مشروطه خواهان در سال ۱۳۲۷ هـ .ق. (برابر با ۱۷/۱۲/ ۱۲۸۶) در اصتهبانات به شهادت رسید.

۳۲٫ تندیس پارسایى، ص ۵۳٫

۳۳٫ تندیس پارسایى، ص ۶۷٫

۳۴٫ همان، ص ۷۰، به نقل از آیه الله سید محمد مدرّسى.

۳۵٫ همان، ص ۷۰٫

۳۶٫ مسجد ریک، از جمله قدیمىترین مساجد یزد است که یکى از کانونهاى اجتماعى مردم در شهر یزد به حساب مى آید.

۳۷٫ تندیس پارسایى، ص ۵۰٫

۳۸٫ همان، ص ۵۷ ـ ۵۵٫

۳۹٫ نجوم المسرّده فى الصّرح الممرده، سید جواد مدرسى.

۴۰٫ تندیس پارسایى، ص ۸۱٫

۴۱٫ سیماى فضیلت، ص ۳۵٫

۴۲٫ تندیس پارسایى.

۴۳٫ تندیس پارسایى، ص ۸۳٫

۴۴٫ همان، ص ۸۸ و ۸۹٫

۴۵٫ همان.

[۴۶]. همان، ص ۱۹۶٫

۴۷٫ طزرجان، از روستاهاى اطراف یزد است که با یزد حدود ۷۰ کیلومتر فاصله دارد.

۴۸٫ تندیس پارسایى، ص ۲۱۲٫

۴۹٫ تفت، از شهرستانهاى یزد است که با یزد حدود چهار فرسخ فاصله دارد.

۵۰٫ تندیس پارسایى، ص ۲۲۲٫

۵۱٫ همان، ص ۲۳۹٫

۵۲٫ همان، ص ۲۴۳٫

۵۳٫ مفتاح علوم القرآن، ص ب.

۵۴٫ تندیس پارسایى، ص ۱۳۰٫

۵۵٫ همان، ص ۱۳۲٫

۵۶٫ همان، ص ۱۳۱٫

۵۷٫ همان، ص ۱۳۱٫

۵۸٫ همان، ص ۱۱۴٫

۵۹٫ همان، ص ۱۱۶٫

۶۰٫ همان، ص ۱۱۵، ۱۱۷ و ۱۲۱٫

زندگینامه آیت الله سید على یثربى کاشانى(متوفّاى۱۳۷۹ هـ ق)

۶c6a8df47db245560b49e661f82338e4_XL

حبیب الله سلمانى آرانى یکى از خاندان هاى معروف به علم و تقوا و از سادات اصیل و نجیب کاشان که سابقه اى دیرینه در این خطّه دارند، دودمان یثربى پشت مشهدى هستند. از این سلسله، در دوره هاى مختلف، همواره راویان، نقیبان و عالمان بزرگى برخاسته اند که از لحاظ علم و تقوا، سرآمد هم عصران به شمار رفته و به عنوان پیشوا و مرجع دینى، نزد مردم از جایگاه ویژه اى برخوردار بوده اند. آنان، سهم به سزایى در احیاى دین و ترویج مذهب شیعه داشته اند. از دوران حاکمیت دولت صفویه به این سو، در منابع تاریخى و کتاب هاى رجالى و زندگى نامه هاى نگاشته شده از این خاندان، به نام ستارگان فروزانى همچون، سیّد ماجد، آقا سیّد ابراهیم، میر سیّد محمّد تقى، میر عبدالرزّاق، آقا سیّد اسماعیل، آقا سیّد محمّدرضا و در عصر اخیر، آقا میرسیّدعلى برمى خوریم که در آسمان علم، معرفت و دین درخشیده، زبانزد عام و خاص بوده و افتخاراتى آفریده اند. در این نوشته، به شرح حال یکى از این ستارگان که به دو حوزه عظیم علمى نجف و قم اعتبار داد و منشأ بروز و ظهور نورافشانى هاى دیگرى گردید، مى پردازیم.

نیاکان

یکى از نیاکان آیه الله آقا میرسیّد على یثربى، سیّد ماجد فرزند سیّد ابراهیم، از عالمان بزرگ دوران صفویه است.مؤلف تاریخ کاشان در باره وى چنین مى نویسد:«یکى از طبقات علماى اعلام که نسبت آنان به امام همام، على بن الحسین(علیهم السلام) منتهى مى شود و همیشه خلاصه ایّام و هادى خاص و عام و مروّج شریعت سیّد انام بوده و هستند، سلسله عِلیّه سادات عالى درجات پشت مشهد (کثّرالله امثالهم) مى باشند… اصل این سلسله، مرحوم آقا سیّد ماجد است و آن جناب، معاصر شاه سلیمان صفوى(۱۰۷۷ ـ ۱۱۰۶ق) و سرآمد علماى عصر خود، در مراتب زهد و تقوا سلمان زمان بوده است، هنگامى که نادر شاه افشار در عراق عرب قرار مباحثه و محاّجه فى مابین علماى سنى و علماى خاصّه شیعه اثنى عشر گذارد از ولایات عراق عجم و سایر ممالک محروسه ایران، از هر ولایتى یک نفر عالم اعلم و اتقى انتخاب نموده، به صوب میعاد دعوت فرمود، من جمله از کاشان، جناب سیّد مزبور روانه شد. چون به کرمانشاهان رسید، به جانب روضه بقا خرامید و چون دفن میّت را در موضع ممات معتقد بود و به زبان واقع مى گفت:

گر در یمنى که با منى پیش منى// ور پیش منى که بى منى در یمنى

در همان جا تن در حجاب تراب کشید…»(۱).

از آثار وى، کتاب «ایقاظ النّائمین و ایعاظ الجاهلین»، «رساله فى تحقیق الغناء»، «حاشیه بر اشارات و شفاى بوعلى سینا» و… ذکر شده است(۲).

سیّد ابراهیم فرزند سیّد ماجد، در علم و عمل بى نظیر و همواره پناهگاه مردم بوده است.

سیّد میر عبدالحى، فرزند سیّد ابراهیم نیز از علماى این خاندان به شمار رفته است. وى داراى پنج فرزند پسر، به نام هاى سیّد محمّد تقى، میرعبدالرزاق، سیّدابراهیم، آقا احمد و سید مرتضى بوده است(۳).

آقا سیّد محمّدتقى، فرزند سیّد میرعبدالحى، (۱۱۸۹ ـ ۱۲۵۸ ق.) از عالمان، مجتهدان و فقیهان نامدار و بزرگ و از محققین مشهور عصر خود بوده است. وى نزد ملاّ احمد نراقى (۱۲۴۵ ق.)، محمّد اسماعیل ازغدى(۱۲۳۱ ق.) و سیّدعلى طباطبائى(۱۲۳۱ ق.)، صاحب ریاض درس خوانده و باملاّ غلامرضا آرانى (۱۲۶۵ ق.) دوست و هم صُحبت بوده است. آقا سیّدمحمّدتقى، داراى کشف و کرامات فراوانى بوده و در عصر غیبت کبرى، به حضور حضرت ولى عصر(عج) تشرف اختیارى داشته است.(۴) تاریخ کاشان وى را چنین معرفى مى کند:

«… ارشد و اعظم و ازهد و اعلم آنها، بندگان شامخ الارکان، شریعتمدار، آقا حاج سیدمحمّدتقى (نورالله مرقده) بود که الحق از فحول مجتهدین و فقها و رأس محقّقین و عرفاى عصر خود و اهل زمان بود و براى مرضاى مبتلا، از پیش مانده غذاى او، استشفا همى نمودند و نورکشف و کرامات او از مآثر و مقامات و مقالات و مصنفات چه از علوم نقلیه رسمیه و چه از متون عقلیه و ذهنیه اظهر و اشهر و بیشتر شایع تر از آن است که حاجت به اظهار و تذکار باشد یا در این اوراق بگنجد. در سنه (۱۲۵۸ ق.) به عالم بقا شتافت. در یکى از حجرات صحن مقدّس حبیب بن موسى(علیه السلام) مدفون و مقبره و ضریحش زیارتگاه ارباب نیاز است(۵).»از آثار او «رساله در حجیت مظنّه»، «مباحث الفاظ»، «متفرقات» و… ذکر شده است.از فرزندانش، سیّد عبد الرحیم (۱۲۹۴ ق.) از شاگردان شیخ انصارى (۱۲۹۸ ق.) و سیّد مهدى… نام برده اند.سیّد عبد الرزاق، فرزند میرعبد الحى و برادر آقا سیّد محمّد تقى است.

آقا سیّد اسماعیل (۱۳۰۲ ق.) فرزند سیّد عبدالرزاق و جدّ آقا میرسیّد على از فقیهان و عالمان عصر خود بود. وى نزد آقا سیّدمحمّد تقى، شیخ محمّد حسن نجفى (۱۲۶۶ ق.) صاحب جواهرالکلام، آقا شیخ مرتضى انصارى (۱۲۹۸ ق.)، آقا شیخ محسن خنفر و… درس خوانده است. سیّداحمد و سیّدمحمّدرضا از جمله فرزندان وى، از عالمان کاشان بوده اند.

آقا سیّد محمّد رضا پشت مشهدى، فرزند سیّد اسماعیل و پدر آقا میرسیّدعلى در سال ۱۳۸۲ ق. در کاشان متوّلد شد. تحصیلات ابتدایى و مقدّماتى را در کاشان و تحصیلات عالى حوزوى را در نجف وکربلا و سامرّا نزد آقا سیّد محمّد فشارکى اصفهانى (۱۳۱۶ ق.)، میرزاحسین نورى (۱۳۲۰ ق.)، میرزا محمّد حسن شیرازى (۱۳۱۲ ق.) و سیّد اسماعیل صدر (۱۳۳۹ ق.) تا رسیدن به مرحله اجتهاد گذراند. او پس از واقعه تحریم تنباکو از سوى استادش در سال ۱۳۱۶ ق. به کاشان بازگشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت. اقامت وى در زادگاهش، همزمان بود با ضعف حکومت مرکزى، و بروز توطئه هاى انگلیس به صورت اختلافات داخلى، تنازع بین قدرت هاى مذهبى و غیرمذهبى، پیدا شدن یاغى ها، از جمله نایب حسین کاشى، فرزندان و یارانش که در همسایگى آقا سیّد محمّد رضا زندگى مى کردند. این عوامل موجب شد تا وى زندگى پرتلاطمى را آغاز کند. او در این شرایط، علاوه بر امامت جماعت، به تدریس و پاسخ گویى به مراجعات دینى مردم پرداخت و برکرسى قضاوت نشست و با دقّت، درباره مجرمان، احکام الهى را صادر و حدود شرعى را بر آنان جارى کرد. آیه الله حاج سیّد مهدى یثربى درباره پدرش چنین مى گوید:

«والد ما (آقا سیّد محمّد رضا) از هم عصران و دوستان آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى(۱۳۵۵ ق.) بودند و هر دو در درس میرزاى شیرازى شرکت مى کردند. میرزاى شیرازى بنابر مصالحى، حوزه علمیه نجف را به سامرا منتقل نمود و سعى بلیغى در اقامه سنن تشیّع در آن روضه مقدسه را داشت به خصوص مقید بود مراسم عزادارى حضرت سیّدالشهدا(علیه السلام) در انظار مردم آن محل معمول گردد. از این رو، در لیالى و ایّام تاسوعا و عاشورا، اساتید و طلّاب حوزه سامرا و شیعیان مقیم در آن جا، طبق معمول از بلاد شیعه، دسته عزادارى به راه مى انداختند. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در نقش مرثیه خوان و نوحه خوان و مرحوم آقا سیّدمحمّد رضا یثربى (والدما) در نقش روضه خوان، اظهار اخلاص مى نمودند. ایشان در مدت سى سال و اندى در کاشان، در ماه هاى مبارک رمضان و محرم، در مسجد خود بعد از موعظه و بیان مسائل حلال و حرام به مانند یک روضه خوان فنى به ذکر مصیبت مى پرداختندبه خصوص در روزهاى تاسوعا و عاشورا در خاتمه مجلس، شخصاً به منبر رفته و مقتل عاشورا را بالحن عربى و مبکى و تکیه به صوت مى خواندند و در موقع ذکر مصیبات طاقت فرسا، بى طاقت شده، سررا برهنه کرده و با دو دست به سر مى زدند… .نیز بین مرحوم آقا سیّد محمّد رضا و مرحوم آیه الله شهید حاج شیخ فضل الله نورى (۱۳۲۷ ق.) آشنایى و علاقه و همفکرى در مسائل سیاسى روز وجود داشت و بین آنها، نامه ها رد و بدل مى شد..(۶)».

آیه الله العظمى آقا سیّد محمّدرضا در سال (۱۳۴۷ ق.) دعوت حقّ را اجابت کرد و در جوار بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام)(۷) در مقبره خانوادگى به خاک سپرده شد.

تولّد و تحصیلات

آقا میرسیّدعلى یثربى کاشانى، نخستین فرزند از همسر اوّل یزدى الاصل آقا سیّدمحمّدرضا پشت مشهدى کاشانى است که در سال ۱۳۱۱ ق. در شهر مقدّس کربلا متولّد شد. پدر، نوزاد خود را به سامرا برد و استاد بزرگوارش، مجدّد قرن، میرزاى بزرگ، آقا سیّدمحمّدحسن شیرازى (۱۳۱۲ ق.) در گوش هایش اذان و اقامه گفت. پس از آن، والدّین به پرورش و تربیت او پرداختند تا آن که قدم به پنج سالگى نهاد. در سال ۱۳۱۶ ق. سیدمحمّدرضا به اتّفاق همسر و کودک پنج ساله اش از کربلا به کاشان بازگشت و پس از اقامت در آن شهر، مقدّمات تحصیلات ابتدایى میرسیّدعلى را فراهم کرد. این کودک با استعداد و تیزهوش، پس از فراگیرى خواندن و نوشتن، مقدّمات دروس حوزوى را نزد پدر و ملاّحسن نحوى (۱۳۴۰ ق.) خواند و در ادامه، اغلب کتاب هاى درسى دوره سطح را نزد پدر آموخت. در سال ۱۳۳۱ ق. میرسیدعلى جوان که بیست بهار از عمرش را سپرى کرده و دروس سطح حوزوى را به پایان برده بود، با پیشنهاد و راهنمایى پدرش براى ادامه تحصیلات عالى حوزوى به مقصد حوزه پربار و کهن نجف – که در آن زمان از مراکز تجمع عالمان بزرگ دینى و استوانه هاى فقه و اصول بود – روانه گردید.

تحصیل در نجف

وى طى هفت سال اقامت در نجف بار دیگر کتاب «کفایه الاصول» را نزد آیه الله آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى (۱۳۶۵ ق.) خواند سپس با حضور مستمر خود در دروس خارج فقه و اصول استاد یاد شده و آیات عظام آقا سیّد محمّد کاظم یزدى (۱۳۳۷ ق.)، آقا فتح الله شیخ الشریعه اصفهانى (۱۳۳۹ ق.)، آقامیرزا محمد حسین نائینى (۱۳۵۵ ق.) و به ویژه آقا ضیاءالدّین عراقى (۱۳۶۱ ق.)، بهترین بهره هاى علمى را کسب نمود و پس از آن، با درخواست پدر به کاشان بازگشت(۸).

مؤلف کتاب «آینه دانشوران»، مى نویسد:

«مرحوم آیه الله آقا ضیاء عراقى به میرسیّد على یثربى کاشانى فرموده بود: در میان تلامذه سیّدنا الاستاد، آقا سیّد محمّد فشارکى اصفهانى(۱۳۱۶ق.)، میرزا سیّدعلى یزدى لب خندقى(۱۳۶۴ ق.) بود که استاد موقع حرکتش، وى را با اشک بدرقه کرد و از جدایى او هنگام بازگشت به ایران سوخت و در میان شاگردان من نیز شما موقعیّت خاصى دارى و مرا به جدایى و فراق خود مبتلا به حسرت مى نمایى[(۹)».

آقا میر سیّد على در کاشان به امامت جماعت و تدریس مشغول گردید و در این سال ها که حدود سى سال داشت، با دختر آقاشیخ جعفر الهى (۱۳۷۰ ق.) که از نوادگان ملاّ احمد نراقى بود، ازدواج کرد. در نوروز سال ۱۳۰۱ ش. برابر با سال ۱۳۴۰ ق. آیه الله آقا سیّد محمّدرضا یثربى به همراه فرزندش آقا میر سیّد على، براى دیدار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى که از دوستان قدیمى و همدرسانش بود و ریاست وزعامت حوزه قم را به عهده گرفته بود، به قم رفتند. در این دیدار، حاج شیخ از آقا سیّدمحمّد رضا خواست تا پسرش آقامیرسیدعلى در قم بماند. پدر و پسر، پیشنهاد آیه الله حائرى را پذیرفتند و پس از آن، آقا میر سیّدعلى در قم اقامت گزید و تدریس دروس سطح عالى حوزوى را شروع کرد. او که در دوران تحصیل حکمت و فلسفه را نخوانده بود، در این زمان و در کنار تدریس، دوره اسفار ملاّصدرا را همراه با آقا شیخ ابوالقاسم کبیر (۱۳۵۳ ق.) و… به طور خصوصى نزد آقا میرزا على اکبر مدرّس یزدى حَکَمى(۱۳۴۴ ق.) خواند(۱۰).

تدریس

آیه الله یثربى پس از چندسال تدریس سطوح عالى و تربیت شاگردانى زبده، به تدریس درس خارج اصول پرداخت. در این دوره از تدریس اغلب طلاّب فاضل که از شاگردان دوره سطح عالى وى بودند و نیز کسانى که به دنبال درس و بحث هاى پرجوش و خروش مى گشتند. و همچنین برخى از بزرگان حوزه، در این درس شرکت کردندبه طورى که سایر درس هاى حوزه در این سطح، تحت الشعاع بود. آیه الله میرزا خلیل کمره اى (۱۴۰۵ ق.) در مورد درس خارج اصول آیه الله یثربى چنین مى نویسد:

«درس خارج آقاى حائرى در مدرسه فیضیه بوددر ایوان وسط بین فیضیه و دارالشفا، درس خارج حاج میرزا میرسیّد على یثربى کاشانى اصول کفایه، اصول آقاى حائرى اصول سامرّا بود و اصول آقا میرسیدعلى، اصول نجف بود. او (آقاى یثربى) غوغایى برپا مى کردچه در درس کفایه خودشان که ما حاضر بودیم و چه درپاى درس آقاى حائرى…(۱۱)».

سیّد على رضا ریحان یزدى (۱۳۶۳ ش.) مى نویسد:

«پیش از آمدن من به قم، علاوه از مجالس تدریس فعلى نیز محاضر مهمّه دیگر براى استفاده طلاّب و دانشجویان تشکیل مى یافته و علما و اساتیدى، چون مولانا سیّد صدرالدّین و آقا میرسیدعلى کاشانى مورد افاضه بوده اند و علما و طلاّب، از این دوبزرگوار سخت بهره مند مى شدند و هم بسیارى از دانشمندان که اینک خود از زمره مدرسین معروفند، در خدمتشان درس خوانده اند(۱۲)».

شاگردان این دوره

عالمان و بزرگانى که در این دوره، یعنى بین سال هاى ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۷٫ از درس هاى سطح عالى و خارج آیه الله یثربى بهره مند شده اند عبارتند از:

۱٫ امام خمینى(۱۴۰۹ ق.)، بنیانگذار و رهبر کبیرانقلاب اسلامى ایران، در سال ۱۳۰۰ ش. برابر با ۱۳۴۰ ق. اندکى پس از هجرت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى از اراک به قم هجرت کرد و بیشتر درس هاى دوره سطح عالى را نزد آقا میر سیّد على یثربى تحصیل نمود. امام درباره استادانش چنین مى گوید:«…وسطوح را نزد حاج سیّد محمّد تقى خوانسارى و یا بیشتر نزد مرحوم آقا میرسیدعلى یثربى کاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى مى رفتیم… استاد سطوح عالیه ام، مرحوم آقاى آقا میرسیّدعلى یثربى کاشانى بوده است…(۱۳)».

۲٫ آیه الله سیّد محمّد محقّق داماد (۱۳۸۸ ق.)، او پس از رحلت آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى که استاد و پدر همسرش بود، به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و درسش محل تجمع و حضور استادان و طلاّب فاضل و بنام حوزه بوده است(۱۴).

۳٫ آیه الله سیّدشهاب الدّین مرعشى نجفى(۱۴۱۱ ق.)، وى در نجف، کربلا، کاظمین، سامرّا، تهران و قم نزد دهها استاد علوم عقلى و نقلى زانوى ادب به زمین زد و از دانش و تقوا و کمالات آنان بهره گرفت. او درباره استادش آقامیرسیدعلى یثربى چنین مى گوید:«لسان حقیر الکن است از جلالت ایشان و تقوى و دیانتش. به قدرى این مرد محکم بود در دیانت و به قدرى باتقوا و پرهیزگار و وارسته و بى آلایش که اصلا و ابداً به خود نمى گرفت که من کسى هستم. مثل یک طلبه عادى رفتارش بود چه در این حوزه، چه در بعداز انتقالشان به کاشان(۱۵).

۴٫ آیه الله میرزا هاشم لاریجانى آملى (۱۴۱۳ ق.). وى از مراجع و مدرسان خارج فقه و اصول قم بود که شاگردان فراوانى را تربیت کرد و تقریرات دروس خارج فقه و اصول مرتب و منظمى از خود و استادانش را به یادگار گذاشت که برخى از آنها به چاپ رسیده است.

۵٫ آیه الله حاج میرزا خلیل کمره اى (۱۴۰۵ ق.)، از مدرسان فاضل و مؤلفان توانمند و صاحب آثار قلمى متعدد بود.

۶٫آقا میر سیّد محمّد یثربى (۱۳۴۶ ق.)، برادر آیه الله یثربى و از شاگردان وى و مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى که قبل از آیه الله یثربى وفات یافت.

۷٫ سیّد ابوالقاسم فقیه ارسنجانى(۱۴۱۰ ق.)، ازمدرسان فاضل که پس از پایان تحصیلات به دستور حاج شیخ به شیراز رفت و تا آخر عمر در آنجا به امور دینى اشتغال داشت.

۸٫ شیخ اسماعیل بهارى(۱۳۹۰ ق.)، از فاضلان و مبلغان که سال ها در تهران به انجام وظایف دینى مشغول بود.

۹٫ آقا سیّد حسن مدرّسى یزدى (۱۴۰۲ ق.)، از مدرّسان حوزه بود که به امر آیه الله العظمى بروجردى به کرج عزیمت کرد و تا پایان عمر در آنجا به انجام وظایف دینى پرداخت.

۱۰٫ آقامیرزاحسن رازینى همدانى (۱۴۰۲ ق.).

۱۱٫ آقاشیخ محمّدرضا طبسى (۱۴۰۵ ق.)

۱۲٫ آقاسیدیحیى مدرسى یزدى (۱۳۸۳ ق.).

۱۳٫ آقاشیخ محمّدحسین شریعتمدار ساوجى.

۱۴٫ سیّد محمّدتقى تهرانى.

۱۵٫ سیّد محمّد حائرى گلپایگانى(۱۴۰۵ ق.)

۱۶٫ امیر محمّد مدرسى یزدى (امام جمعه زاده)، فرزند آقا سید ابراهیم(۱۶).

۱۷٫ میرزا محمّد ثارالهى همدانى(۱۳۸۰ق.(۱۷))

۱۸٫ آقا سید محمّد ابوترابى علوى(۱۳۸۰ ق.(۱۸))

۱۹٫ آقا شیخ محمّد ابن الشیخ قمى (۱۳۷۶ ق.(۱۹)).

۲۰٫ سیّد کاظم موسوى گلپایگانى(۱۳۹۶ق.(۲۰)).

۲۱٫ حاج شیخ قاسم اسلامى(۱۴۰۰ ق.(۲۱)).

۲۲٫ آقا شیخ على اصغر صالحى کرمانى(۱۴۰۱ ق.(۲۲)).

۲۳٫ آقامیرزا على اکبر اسلامى ترتبى(۱۳۸۲ ق.(۲۳)).

۲۴٫ حاج میرزا على مهرابى کرمانى (۱۳۸۵ ق.(۲۴)).

۲۵٫ حاج شیخ على شمس گیلانى (اعتماد الواعظین) (۱۳۸۹ ق.(۲۵).

۲۶٫ آقامیرزاعبدالله مجتهدى تبریزى (۱۳۹۷ ق.(۲۶)).

۲۷٫ آقامیرزا عبدالحسین ابن الدّین (۱۳۹۰ق.(۲۷)).

۲۸٫ میرزا شهاب الدّین مصطفوى همدانى(۱۳۷۸ ق.(۲۸)).

۲۹٫ میرزا حسن باعثى یزدى(۲۹).

۳۰٫ سیّد احمد روحانى قمى (۱۳۸۴ ق.)(۳۰).

۳۱٫ میرزا آقا ترابى دامغانى (۱۳۸۲ق.)(۳۱)

۳۲٫ شیخ عبدالله آل آقا کرمانشاهى (۱۳۹۷ق.)(۳۲).

بازگشت به کاشان

آیه الله یثربى در سال ۱۳۴۷ ق. که پدربزرگوار و استاد و مربى نخست خود را از دست داد، به کاشان بازگشت و به جاى وى به تدریس، امامت جماعت و دیگر وظایف دینى مشغول گردید و وارد دوره اى دیگر از مراحل زندگى خود شد.

سرآغاز این دوره، مصادف با دوره قدرت رضاخانى و طغیان و تعدّى او نسبت به دین و روحانیان و فشار به طلاّب، عالمان و حوزه هاى علمیه، به ویژه حوزه علمیه قم بود. همچنین کشف حجاب، اتّحاد لباس، تعطیلى مدارس دینى و مجالس مذهبى از نقشه هاى رضاخان براى مبارزه با اسلام بود. آقا میر سیّد على با این اوضاع و احوال، براى مدتى در خانه منزوى شد و به مسجد نرفت و در منزل، نماز جماعت مى خواند و شب ها در همان جا براى حاضرین سخنرانى مى کرد. آقا سیّد محمّد ابطحى در این باره مى گوید:

«… خانه ما نزدیک منزل ایشان بود. ما به پشت بام مى رفتیم و به سخنرانى ایشان گوش مى دادیم. مسجدها که آزاد شد، ایشان براى نماز جماعت به مسجد آمدندروى پلّه اوّل منبر نشسته و مسائل و احکام را از آغاز (باب تقلید) شروع کردند و این برنامه هر شب ادامه داشت».

پس از فرار رضاخان و آزادى حوزه ها، روحانیت و امور مذهبى، آیه الله یثربى در حدود سال هاى ۱۳۲۲ ش. با کمک و همکارى نیکوکاران محلى اقدام به تعمیر حجره هاى اطراف صحن بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام)براى سکونت و مطالعه طلّاب نمود و پس از آن، جمعى از طلاّب بومى و اطراف کاشان براى بحث و مطالعه به این محل مى آمدند و نزد استادانى همچون آقا شیخ محمود نجفى(۱۳۵۸ ق.)، سیّد محمّد على حائرى(۱۳۸۵ ق.) استفاده علمى مى کردند و آیه الله یثربى در منزل خود تدریس مى کرد.

از شاگردان وى در این دوره، عبارتند از:

۱٫ شیخ احمد نراقى.

۲٫ سیّد کاظم اخوان مرعشى.

۳٫ سیّد مهدى اخوان مرعشى.

۴٫ سیّد فضل الله امامت.

۵٫ شیخ محمّد تقى محقّق بیدگلى.

۶٫ شیخ قاسم کریمى راهجردى.

۷٫ شیخ عبدالله مدنى.

۸٫ آیه الله حاج سیّد مهدى یثربى (برادر آیه الله یثربى).

۹٫ حاج سیّد ابوالحسن یثربى.

۱۰٫ سیّد محمّد ابطحى کاشانى (خواهرزاده آیه الله یثربى).

۱۱٫ سیّد محمّد حسینى.

۱۲٫ شیخ مرتضى عامرى بیدگلى.

۱۳٫ حاج میرزا على تشکرى آرانى.

۱۴٫ حاج شیخ جعفر صحافى آرانى.

ارتباط با مرجعیّت

تا زمانى که آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى زنده بود، آیه الله یثربى هر ماه، یکى دوبار از کاشان به ملاقات ایشان مى رفت و باهم جلسات مشورت و گفت و گو داشتند.

آیه الله سیّد مهدى یثربى مى گوید:«یک وقت بر اثر فشارها و ظلم هاى رضاخان و عواملش، در زمانى که دستور داده بود لباس ها متحدالشکل شود و خانم ها باید در مراسم جشن ها و غیره شرکت کنند، آقا میرسیّد على به قم رفت تا حاج شیخ را ملاقات کند. وقتى دو عالم به هم رسیدند و به چهره یکدیگر نگریستند، شروع به گریه کردند و بسیار گریستند. آقا میر سیّد على پس از بازگشت از قم فرمود:حاج شیخ از فرط ناراحتى و غم و غصه مثل جوجه شده است».

آیه الله حاج آقا حسین بروجردى (۱۳۸۰ق.) پس از ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۴ق. به قم آمد. این فقیه سترگ که از معنویتى ویژه برخوردار بود، با تأییدات الهى حوزه مقدّس قم را که زیر ضربات پیوسته رضاخان و عواملش ناتوان شده بود، جانى تازه بخشید و طولى نکشید که مرجعیّت وى فراگیر شد.

آیه الله یثربى در سال ۱۳۶۵ ق. براى زیارت حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) به قم رفت و با آیه الله بروجردى نیز دیدار کرد. در این ملاقات، آیه الله بروجردى با اصرار فراوان از ایشان خواست که در قم بماند و با تشکیل جلسات درس به حوزه گرمى بخشد.

آیه الله یثربى درخواست آیه الله بروجردى را پذیرفت و حدود دو ماه در قم ماند و مشغول تدریس شد. با رحلت آیه الله آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى (۱۳۶۵ ق.)، درس هاى حوزه تعطیل شد و آیه الله یثربى به قصد زیارت به عراق رفت. پس از بازگشت از این سفر، با آن که حوزه علمیه قم نیاز مبرمى به وجود او داشت، دیگر بار به کاشان بازگشت و براى همیشه در آن جا ماندگار شد و تا پایان عمرش که حدود سى و چند سال طول کشید، همچون چشمه اى جوشان وجارى مردم را از علم و دانش و تقوا بهره رساند و پناهگاهى مطمئن و مرجعى دینى، براى مردم منطقه کاشان بود. در زمان آیه الله بروجردى نیز وى هر از چند گاه به قم مى آمد و ضمن زیارت، با ایشان ملاقات و پیرامون مسائل گوناگون باوى تبادل نظر مى کرد. بارها آیه الله بروجردى از ایشان خواست که بازهم به قم برگرددولى آیه الله یثربى نپذیرفت(۳۳).

ویژگى هاى علمى

آیه الله میر سیّد على یثربى از لحاظ علمى، مقام والایى داشت و این مقام و موقعیّت ممتاز را از سخنان استادان، شاگردان و دست پروردگان وى مى توان دریافت.یکى از شاگردان آیه الله یثربى مى گوید:«شب حرکت آیه الله یثربى به ایران، استادش آقا ضیاءالدّین عراقى وى را به منزل دعوت کرد. در منزل بحث «ترتّب» به میان آمد و یکى دو ساعت بحث به طول انجامید و همچنان مرحوم آیه الله یثربى مشغول بحث بود تا بحث به آخر رسید. در پایان استادش به وى گفت:آفرین! خیلى زحمت کشیده اى و خوب ملاّشده اى.

قبل از این جریان، بارها آیه الله آقا ضیاءالدّین عراقى درباره آقا میر سیّد على یثربى گفته بود که اگر از من بپرسند که کدام یک از این سه شاگرد شما آیه الله سیّد محمّد تقى خوانسارى، آیه الله سیّد احمد خوانسارى و آیه الله میر سیّد على یثربى شاخص ترند، من اگر با آیه الله یثربى خوب باشم، مى توانم جواب دهم که کارش از آقا سیّد محمّد تقى و ذکاوتش از آقا سیّد احمد بیشتر است و اگر با او بد باشم، خواهم گفت: کارش کمتر از آقا سیّد احمد و ذکاوتش کمتر از آقا سیّد محمّد تقى است و نیز گفته است:سیّد محمّد تقى خوانسارى (۱۳۷۱ ق.) از جهت تحقیق و سیّد احمد خوانسارى (۱۴۰۵ ق.) از جهت تدقیق و سیّد على یثربى از جهت استعداد ممتازند»(۳۴).

آقا شیخ ذبیح الله قوچانى (۱۴۱۴ ق.) از شاگردان آقا ضیاء و از همدرسان آقا میر سیّد على گفت:«در درس آقا ضیاءالدّین حاضر بودیم یکى از شاگردان ممتاز آقا ضیاء از وى سئوالى کرد که آقا ضیاء در پاسخ فرمود:خدا مثل آقا سیّد على یثربى را از من مى گیرد و تو را با من مواجه مى کند(۳۵)

سیّد منیرالدّین حسینى شیرازى در خاطرات خود مى نویسد:«… بعد از اینکه آقا میرزا ابراهیم محلاتى و آقا شیخ محمّد رضا ثامنى، اجتهاد پدرم را تصدیق مى کنند، ایشان تا ۲۸ سالگى به عراق نمى رودامّا بعد به دلیل اتفاقى عازم عتبات مى شود. در عراق در درس علما حضور نمى یابد.»

مرحوم آقا ضیاءالدّین عراقى به آقا میر سیّد على یثربى مى گوید:«شنیده ام پهلوانى به عراق آمده است لکن کسى را به حساب نمى آوردبروید و او را به درس من بیاورید. مرحوم والد صبح پنجشنبه بعد به مدرسه سیّد برده مى شود. در بدو ورود، از ایشان درباره هویتشان سئوال مى کنند که پاسخ مى دهد: من نورالدّین هستم و از شیراز آمده ام. بعد کم کم در آن جمع کوچک که آقاى یثربى هم حضور داشت، مباحث مختلف اصولى و مقایسه دیدگاه هاى مختلف علما مطرح مى شود. مرحوم والد به طرح مشرب فکرى استادش مرحوم میرزا ابراهیم محلاتى در تعریف علم اصول مى پردازد و آقاى یثربى شروع به اشکال مى کند. مرحوم والد در ابتدا گمان مى برد که آقاى یثربى ایده هاى مرحوم خراسانى را طرح مى کندولى به زودى پى مى برد که این گونه نیست. در نتیجه، با قاطعیت مى فرماید: این مباحث از مرحوم آخوند نیست پس از کیست؟ آقاى یثربى ابراز مى کند که دیدگاه ها متعلق به آقا ضیاء عراقى است. پدرم ابراز تمایل مى کند که در درس آقا ضیاء حضور یابد. روز بعد مرحوم والد نیز به شاگردان آقا ضیاء مى پیوندد و از همان روزهاى اوّل شروع به اشکال کردن مى کند(۳۶)».

آیه الله بروجردى پس از بحثى که با آقاى یثربى نمود، توسط امام خمینى براى آقاى یثربى پیام فرستاد که من شما را اصولى مبرزى مى دانستم و نمى دانستم که فقیه بلند پایه اى هم هستیداز من خواسته اند که از آقا شیخ کاظم شیرازى دعوت کنم که در قم بماندامّا از شما مى خواهم که در قم بمانیدچون فردى مثل شما حیف است که در کاشان بماند.

آقاى یثربى در درس آقا ضیاءالدّین همچون ستاره اى فروزان مى درخشید و چون آیه الله سیّد محسن حکیم (۱۳۹۰ ق.) که در درس استاد شرکت مى کرد، به زبان فارسى مسلط نبود و برخى از نکات درس برایش مجهول مى ماند، از استاد خواست تا فردى را معین کند تا درس را برایش بیان نماید و استاد آقاى یثربى را معرفى کرد(۳۷). آیه الله حکیم آن قدر از بیان آقاى یثربى خوشش مى آمد که گاهى مى گفت:«انّ من بیانک لسحرا»

علاّمه آقا بزرگ تهرانى (۱۳۸۹ ق.) در شرح حال آیه الله یثربى وى را فقیهى جلیل القدر و عالمى بزرگوار معرفى مى کند(۳۸). آیه الله آقا سیّد صدرالدّین صدر (۱۳۷۲ ق.)، با صداى بلند مى فرمود آقا میر سیّد على، مجتهدى عادل است(۳۹)

آیه الله حسینعلى منتظرى در بخشى از خاطرات خود درباره استادش آیه الله یثربى، چنین مى نویسد:«مرحوم آیه الله یثربى از شاگردان خیلى خوب مرحوم آیه الله آقاى حاج آقا ضیاءالدّین عراقى در نجف بوده اند. بعد از نجف به قم آمده اند و در زمان حیات مرحوم آیه الله حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم، یکى از مدرّسین عالى رتبه قم بوده اند. ایشان خیلى بحّاث و خوش بیان و شاگردپرور بوده اند و مرحوم امام و آیه الله داماد از شاگردان خوب ایشان بوده اندسپس ایشان ساکن کاشان شده بودند. پس از رحلت مرحوم آیه الله اصفهانى که مردم نوعاً در تقلید به آیه الله بروجردى مراجعه کردند، اتفاقاً آیه الله بروجردى باقى ماندن بر تقلید از میّت را اشکال مى کردنددر همان زمان آیه الله یثربى به قم مى آیند و در مسئله بقاء بر میّت، با آیه الله بروجردى بحث کرده و ایشان را به جواز بقاى بر میّت قانع مى کنند و در این جریان، مرحوم امام نیز نقش داشتند و ضمناً درس اصول هم شروع کردند از اوّل مبحث برائت که جمع زیادى در درس ایشان و از جمله من و شهید مطهّرى حاضر مى شدیم پس از مدتى ایشان از ناحیه خانواده خود تحت فشار قرا گرفتند و به کاشان برگشتند و پس از چندى از ناحیه مرحوم آیه الله بروجردى جمعى از جمله من مأمور شدیم به کاشان برویم و از ناحیه آیه الله بروجردى ایشان را به قم برگردانیم ولى بالاخره نتوانستند به قم برگردند. ایشان نقل مى کردند:

وقتى که مى خواستم از نجف به ایران بیایم، استاد من، مرحوم آقاى حاج آقا ضیاء عراقى به من گفتند: مرحوم آقاى آخوند خراسانى، بهترین شاگرد خود آقاى حاج میر سیّد على یزدى را به ایران فرستاد، من هم تو را که بهترین شاگرد من هستى، به ایران مى فرستم. اگر با ایشان برخورد کردى، دوست دارم با ایشان بحث مفصلى انجام دهى. من در کاشان و ایشان در یزد و من مأیوس بودم از این که ایشان را ببینم تا این که تصادفاً شبى دیروقت کسى درب خانه ما را زد و من خودم در را باز کردم دیدم سیّد محترمى است گفتند: اجازه مى فرمایید وارد شوم،؟ گفتم بفرماییدپس از ورود گفتند: از یزد عازم تهران بودیم ماشین ما در این جا خراب شدرفقا در گاراژ ماندندمن هم سراغ منزل عالم محل را گرفتم منزل شما را نشان دادند.

گفتم: جناب عالى؟ گفتند. میر سیّد على یزدى هستم. پس از تعارفات معمول، سخن مرحوم آقاى عراقى را نقل کردم و با ایشان بحث مفصلى به راه انداختم و انصافاً ایشان را خیلى قوّى یافتم. مرحوم آقاى یثربى همه سیاست ها و حوادث جهان را مستند به انگلیسى ها مى دانستند و کوچک ترین حادثه را نیز به آنها نسبت مى دادند. ایشان مى فرمودند: در زمان توده بازى هاى ایران، دکتر یزدى معروف که از سران حزب توده بود، براى تبلیغ به کاشان آمده بود و چون پسرخاله من بود، سرى هم به خانه من زد. من به او گفتم: خدا لعنت کند انگلیسى ها را که این توده بازى ها را راه انداخته اند. او گفت: ما را که به شوروى نسبت مى دهند. گفتم: همه این بازى ها مربوط به انگلیس است تو هم انگلیسى هستى.

«یک بار هم قبل از آمدن آیه الله بروجردى به قم، با آقاى حاج شیخ اسدالله نوراللهى نجف آبادى براى دهه محرّم به کاشان رفتیم و در آن جا علاوه بر منبر، روزها نزد مرحوم آیه الله آقاى حاج میر سیّد على یثربى مسئله ترتب مى خواندیم و هر روز در حدود سه ساعت بحث مى کردیم. ایشان بسیار مرد بحّاثى بودند و به شاگرد فرصت اشکال و بحث مى دادند(۴۰)».

آقا شیخ محمود تبریزى نجفى از مدرّسان و معاصران آیه الله یثربى در کاشان، مى گفت: کاشان سه ملّا دارداز پیران، آیه الله آقا میرزا احمد عاملى آرانى و از میان سالان، آقا میرزا مجدالدّین نراقى و از جوانان آقا میر سیّد على یثربى(۴۱). از مزایاى دیگر وى این بود که با آن که خود در شمار مراجع تقلید بزرگ به حساب مى آمد، امّا در تقلید، اغلب مردم را به مرجع عام شیعه ارجاع مى داد و در نقل فتوا، فتواى مشهور را بیان مى کرد.

ویژگى هاى اخلاقى

آیه الله یثربى از نظر اخلاق فردى و اجتماعى، داراى ویژگى هاى خاصى بود. وى استعداد و حافظه فوق العاده اى داشت و مطالب و سخنانش را با صراحت و حقایق را بى پرده و بى ملاحظه بیان مى کرد و همیشه نسبت به دروغ، ریا و… حساسیت نشان مى داد. وى حاضر جواب بود و بارویى باز به پرسش ها اگر چه پیش پا افتاده و ساده بودند پاسخ مى داد. خیلى تمیز و پاکیزه بود و به نظافت اهمیت مى داد. به تندى راه مى رفت و دوست نداشت کسى او را همراهى کند. بااین که او در جایگاه مرجعیّت دینى و از عالمان طراز اوّل و از استادان بنام حوزه هاى علمیه به شمار مى رفت، ولى زندگى ساده و مردمى و منشى متواضعانه داشت. با همه اقشار مردم، همنشینى مى کرد و غالباً به خاطر سادگى در لباس، مراجعه کنندگان او را با خادم منزل اشتباه مى گرفتند. این روحیه، باعث شده بود که هم طلاّب و روحانیون در حضورش جرأت بحث و پرسش را داشته باشند و هم مردم عادى و ارباب رجوع، بدون هیچ مانع و مشکلى، براى رفع مشکلات – حتى مشکلات خصوصى و خانوادگى خویش – به ایشان مراجعه نمایند و چه بسا از وى توقع نوشتن دعا و عریضه، خواندن اذان و اقامه در گوش نوزادان خود و… را داشتند و آن عالم بزرگوار، همه را با اخلاقى نیکو و آغوش باز پذیرا بود. در اعیاد نوروز و غدیرخم در منزل، با همه اقشار دیدار مى کرد.

از دیگر صفات بارز اخلاقى وى، استقلال فکرى او بود که از ابتداى تحصیل تا پایان عمر، آن روحیه را حفظ نمود. آیه الله یثربى از نظر مال و ثروت، از خود چیزى نداشت و آن چه از وجوهات و اموال شرعى به دستش مى رسید، بین فقرا و مستحقین تقسیم مى کرد. یک بار چند نفرى از اهالى کاشان خواستند تا آیه الله یثربى را به حج ببرندامّا ایشان عذر آورد. یکى از آنها سئوال کرد: چرا به حج نمى روید؟

آقا فرمود: راستش را به شما بگویم با این پولى که مى خواهید خرج من کنید، خودتان بروید محله هاى «انبار کلنگه»، «دروازه غدیر»، «بگسى» و به اهالى فقیر آن جا کمک کنید.

عالم به زمان

آیه الله یثربى نسبت به حیله گرى غربى ها و فتنه انگیزى هاى آنان در میان مسلمانان و اسلام زدایى تدریجى استعمارگران و عوامل آنان، حساس و آگاه بود و در مواقع ضرورى موضع مى گرفت. او درباره محمّد رضا شاه که در آغازمردم فریب ظواهر او را خورده بودند مى فرمود: این از پدرش بدتر است زیرا پدرش بى سواد بود و این در اروپا درس خوانده است. هنگامى که شاه به کاشان آمد، نمایندگان کاشان در مجلس شوراى ملّى از ایشان خواستند تا با شاه ملاقات کندامّا او قبول نکرد و وى را با عصبانیت طرد نمود و گفت: من با او کارى ندارم. وى همواره به هنگام انتخابات مجلس و دیگر برنامه هاى رژیم سلطنتى، چند روز قبل از کاشان خارج مى شد و چند روز پس از برگزارى برنامه ها بازمى گشت.

جمله، «اگر دو خروس در محله به هم بپرند، زیر سر انگلیس است» تکیه کلام آیه الله یثربى بین مردم و مأمومین وى مشهور بود. یکى از اطرافیان مى گوید:وقتى آیه الله یثربى از مشهد مقدّس برگشته بود، به دیدار او رفتیم. اشخاص مختلفى آن جا بودند و وى در باب چرچیل که نخست وزیر انگلیس بود، صحبت مى کرد. در پایان صحبت فرمود:اگر دو موش باهم دعوا کنند، بدانید زیر سر انگلیسى هاست و چند مرتبه آنها را لعنت کرد.

توسّل به اهل بیت(علیهم السلام)

از ویژگى هاى خاندان یثربى، عشق و علاقه شدید آنان به اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه سیّد و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و برگزارى مراسم سوگوارى و عزادارى آن حضرت و یارانش بوده است آیه الله یثربى نیز تا آخر عمر خود، در این سنت حسنه، از پدر و اجدادش پیروى نمود. او هر شب جمعه، بعد از نماز مغرب و عشاء، در خانه اش مراسم روضه خوانى و عزادارى برپا مى کرد و نیز همه ساله در دهه محرم، این مراسم در مسجد محل برقرار بود و طبقات مختلف شرکت مى کردند. در روز دهم، سادات محله پشت مشهد از هر قشرى که بودند، در مجلس روضه حاضر مى شدند و از آن جا با پاى برهنه تا بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام) حرکت مى کردند.

همه ساله در روزهاى تاسوعا و عاشورا، آیه الله یثربى در بقعه حبیب بن موسى(علیه السلام) به منبر مى رفت و پس از وعظ ونصیحت، به طور مفصل روضه مى خواند. در یکى از این منبرها آیه الله یثربى فرمود:من اگر چه روضه خوان نیستم، ولى افتخار مى کنم که خاک قدم روضه خوان ها را سرمه چشمم کنم. او همه ساله یک گوسفند براى اطعام عزاداران به هیئت محل هدیه مى کرد.

آقاى حاج على اصغر واعظى مى گوید:پدرم روضه هفتگى در شب هاى جمعه در منزل آیه الله یثربى داشت و من هم قبل از او مداحى مى کردم. به محض این که پدرم نام امام حسین(علیه السلام)را به زبان مى آورد، اشک از چشم آیه الله یثربى جارى مى شد و به من هم توصیه مى کرد، در مداحى، از اشعار محتشم کاشانى و جودى خراسانى بخوانم.آقاى حاج شیخ على مرقى مى گوید:«با آیه الله یثربى در روستا مهمان بودیم. آقا فرمود: زمانى که در نجف تحصیل مى کردم، حقوق ماهیانه ام به دستم نرسیده بود و نذر کردم از نجف به کربلا بروم.

وقتى به کربلا رسیدم، بعد از زیارت امام حسین(علیه السلام) و ۷۲ تن، فکر مى کردم که به کدام یک از شهداء متوسّل شوم و بعد از اندکى به حضرت قاسم(علیه السلام)فرزند امام حسن(علیه السلام) متوسّل شدم دقایقى نگذشت که شخصى از پشت سر مرا صداکرد و گفت: آقا میر سیّد على! صدتومان براى شما از کاشان رسیده است.»یکى از طلاّب مى گفت:از آیه الله یثربى سؤال کردم که علّت موفقیت شما در امر تحصیل چه بود؟ آقا فرمود: توسّلات به اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام).

توصیه ها

از مرحوم آیه الله یثربى وصیت نامه اى بر جاى نمانده است ولى به مناسبت هاى مختلف به اشخاص سفارش ها و توصیه هایى نموده که به برخى از آنها اشاره مى شود:

تمام علما و مراجع، باید با آقاى بروجردى موافق باشند و تا او زنده است، نیازى به نوشتن رساله دیگرى نیست. چون عَلَم به دست آقاى بروجردى است، رساله هم باید یکى باشد.

به طلاّب احترام بگذاریدگاهى یک میر سیّد على بین آنها پیدا مى شود و اگر دین هست، در این عمامه هاست و بزرگان دینى را رد نکنید.

طلبه خوب اگر ضعف او را ببرد، به سوى کسى دست دراز نمى کند. در سال هاى ۱۳۳۱ش. که آیه الله وحید خراسانى در کاشان سخنرانى مى کرد، روزى به دیدن آیه الله یثربى رفت و از وى سئوالاتى پیرامون مسائل اصول نمود. آیه الله یثربى پس از پاسخ و ادامه دیدارهاى بعدى از نوع سئوالات وى تشخیص داد که آیه الله وحیدى داراى زمینه و مایه هاى علمى است سپس فرمود: ایشان ملّاى خوبى خواهند شد.

تاریخ بخوانید و بدانید که تاریخ چیزها یاد مى دهد. تحقیقى باشیدنه تقلیدى اگر تقلیدى باشید، ابن الوقت مى شوید.

از واعظان شهر استفاده کنیدآنها هم زحمت کشیده اندچرا از بیرون مى آورید؟ زیر بال آنان را بگیرید.

شما پرچم امام حسین(علیه السلام) را در خانه نصب کنید و از واعظ و مداح دعوت نماییدمردم خودشان مى آیند(۴۲).

وفات

آیه الله آقا میر سیّد على یثربى در ۶۸ سالگى بر اثر عارضه قلبى در سحرگاه دوشنبه، پنجم رجب سال ۱۳۷۹ ق. برابر با ۱۳/۱۰/۱۳۳۸ ش. دعوت حق را لبیک گفت. با انتشار خبر فقدان این عالم و مرجع دینى، جهان تشیّع، حوزه هاى علمیه، عالمان و بزرگان دین، سوگوار گردیدند. پیکر پاکش بر روى دست انبوهى از مردم داغدار منطقه کاشان و با حضور جمع کثیرى از عالمان و طلّاب حوزه ها با شکوه و تجلیل شایسته تشییع شد و پس از انجام نماز، در مقبره خانوادگى در صحن بقعه امامزاده حبیب بن موسى(علیه السلام) کاشان و در کنار مرقد پدرش دفن گردید.

از سوى مراجع، حوزه ها، اقشار و طبقات مختلف مردم، جلسات یادبود بسیارى برگزار شد و از آن زمان تاکنون، همه ساله مراسم سالگرد وى در مسجد حبیب بن موسى(علیه السلام)کاشان منعقد مى شود.

استاد شهاب تشکرى آرانى ماده تاریخ وفات آیه الله یثربى را در ابیات زیر آورده است:

ماه دى بود هم زمان به رجب// هم از این غم «شهاب» زار و ملول

تا نماند به شمسى و قمرى// در زمان سال رحلتش مجهول

به حساب جمل رقم زد آه // «میر سیّد على ملاذ اصول» (۱۳۳۸ش.)

«یثربى در زمان نمى میرد» (۱۳۷۹ق.) // گر یک افزون شود بود معقول

آثار علمى و فرزندان

آیه الله یثربى داراى سه فرزند دختر بود.

آیه الله یثربى معتقد بود که بعداز شیخ انصارى، کسى مطلبى تازه ندارد و آنان که چیزى مى نویسند، محتملات شیخ را تقویت، توضیح یا شرح مى دهند. از این رو، مانند استادش آیه الله سیّد محمّد حسن (شیرازى)میرزاى بزرگ از خود تألیف و تصنیفى که در حدّ فضل و علم او باشد، ننگاشت. تنها جزواتى در اصول و حاشیه اى بر کتاب «عروه الوثقى» و رساله اى به نام «سفینه النّجاه» که شامل قسمت مهمى از مسائل شرعى است و در سال ۱۳۳۵ ش. به چاپ رسیده، از وى به جا مانده است.

گلشن ابرار ج۶



۱٫ تاریخ کاشان، سهیل ضرابى، ص ۲۸۷٫

۲٫ لبابالالقاب، ملاّ حبیبالله کاشانى، ص ۶۳٫

۳٫ تاریخ کاشان ص ۲۸۷٫

۴٫ گنجینه دانشمندان، محمّدشریف رازى، ج ۶، ص ۲۴۹، دار السّلام، عراقى، در ضمن حکایت شیخ قاسم واعظ گیلانى.

۵٫ تاریخ کاشان، ص ۲۸۸لبابالالقاب، ص ۷۴ و ۱۱۶روضات الجنات، ج ۴، ص ۶۱۳٫

۶٫ مجله نور علم، دوره دوم، شماره ۷، ص ۹۴٫

۷٫ از فرزندان امام کاظم(علیه السلام) و بعضى او را از فرزندان امام باقر(علیه السلام) دانستهاند. این بقعه از زیارتگاههاى قدیمى کاشان در محله پشت مشهد استسیماى کاشان، ص۲۲۲٫

۸٫ مجله نورعلم، دورهى دوم، شمارهى ۷، ص ۹۱٫

۹٫ آینه دانشوران، سید علىرضا ریحان یزدى، ص ۱۱۰گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۵۶٫

۱۰٫ رسائل حکمیه، آقا میرزا علىاکبر مدرّس یزدى حکمى، ص۱۶٫

۱۱٫ همان، ص ۱۴٫

۱۲٫ آینه دانشوران، ص ۷۴٫

۱۳٫ صحیفه امام، ج ۲ ص ۴۹۲ و ج ۱۹، ص ۴۲۷٫

۱۴٫ آینه دانشوران، ص ۲۳۰٫

۱۵٫ نور علم، دوره دوم، ش ۷، ص ۹۸٫

۱۶٫ آینه دانشوران، ص ۲۶۰٫

۱۷٫ تاریخ مفصل همدان، احمد صابرى، ج ۳، ص ۲۴۰٫

۱۸٫ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۶٫

۱۹٫ آینه دانشوران، ص ۲۵۶٫

۲۰٫ همان، ص ۲۲۳٫

۲۱٫ گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۳۳۶٫

۲۲٫ آینه دانشوران، ص ۲۶۲٫

۲۳٫ همان، ص ۲۷۷٫

۲۴٫ همان.

۲۵٫ دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسانبخش، ص۸۷٫

۲۶٫ گنجینه دانشمندان، ج۳، ص ۳۲۷٫

۲۷٫ آینه دانشوران، ص ۹۱٫

۲۸٫ همان، ص ۲۴۲٫

۲۹٫ همان، ص ۲۲۴٫

۳۰٫ همان، ص ۳۶۰٫

۳۱٫ گنجینه دانشمندان، ج ۵، ص ۱۱۸٫

۳۲٫ همان، ج ۴، ص ۳۷۰٫

۳۳٫ مجله نور علم، ش ۱۹، ص ۹۰٫

۳۴٫ مجله نور علم، ش ۱۹، ص ۹۰٫

۳۵٫ به نقل از حجّه الاسلام و المسلمین حاج شیخ اسدالله روحانى بیدگلى.

۳۶٫ خاطرات، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۳۸٫

۳۷٫ مجله نور علم، دوره دوم، ش ۷، ص ۹۶٫

۳۸٫ طبقات اعلام الشیعه، جزء ۴، ص ۱۴۳۲٫

۳۹٫ آیه الله آقا سیّد کاظم اخوان مرعشى.

۴۰٫ خاطرات آیه الله منتظرى.

۴۱٫ حجّه الاسلام و المسلمین حاج شیخ سلیمان اقبالى آرانى.

۴۲٫ این توصیه ها از مأمومین و اطرافیان آیه الله یثربى نقل شده است.

زندگینامه آیت الله سیدمهدى یثربى کاشانى(۱۳۰۴ – ۱۳۸۵ش.)

Untitled 
 
مقدمه

کاشان به لحاظ موقعیت جغرافیایى تقریباً در قلب ایران و حاشیه کویر مرکزى قرار دارد. این سامان از آغاز تاریخ تا به امروز از مراکز تمدن بشرى و محلى سکونت بومیان و اقوام مهاجر بوده است.

با طلوع خورشید اسلام مردم کاشان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خاندان او(علیهم السلام) ارادت ورزیدند و در امر دین از آنان پیروى کردند. کاشان در بین سالهاى ۲۴ ـ ۲۳ هجرى بعد از قم توسط لشکر اسلام به فرماندهى ابوموسى اشعرى فتح شد. و از آن پس در نوشته ها و گفته ها به همراه نام قم ذکر گردید.(۲)

مردم قم و کاشان پس از پذیرش آیین تشیع، در تمامى دوره ها چه آن زمان که اداره کشور با سلسله پادشاهان ایرانى بود و چه موقعى که خلفاى بغداد بر آن حکم مى راندند ـ در حفظ و گسترش آن کوشیدند و زیر بار حکام نرفتند. سرزمین کاشان با مهاجرت و اقامت اقوام مختلف عرب از سادات و علویان و شیعیانى که تحت فشار و ستم امراى اموى و عباسى و غیر آن بودند، در قرون مختلف مهد پرورش عالمان دینى و حاملان علوم و معارف اهل بیت(علیهم السلام) و مرکز نشر و انتقال آن بوده است.

خاندانهاى علمى و فرهنگى بسیار بویژه در دوره ى صفویه و پس از آن ـ در کاشان پدید آمدند که در گسترش علم و دین اقدام دودمان یثربى پشت مشهدى از جمله آن خاندانهاست.

خاندان یثربى

خاندان علمى و فرهنگى یثربى از سادات اصیل کاشان هستند و نسب آنان به امام سجاد(علیه السلام) مى رسد.(۳)در دوره هاى مختلف بزرگانى از این سلسله برخاسته اند که در علوم و فضایل اخلاقى سر آمد بوده اند و طى چند سده عنوان پیشوایى دینى و مرجعیت اجتماعى و سیاسى مردم را بر عهده داشته و به جهات یاد شده نزد عوام و خواص از احترام ویژه اى برخور دار بوده اند.

از ستارگان فروزان این خانواده که در آسمان علم و عمل در سده اخیر درخشش داشته و زبانزد حوزه هاى قم و نجف بوده اند، فقیه و اصولى بلند مرتبه آیت الله میر سید على یثربى و آیت الله آقا سید مهدى یثربى است که در این نوشتار با زندگانى و آثارش آشنا مى شویم.

پدر و مادر

آیت الله سید محمد رضا پشت مشهدى یثربى(۱۲۸۲ – ۱۳۴۷ ق) فرزند سید اسماعیل(۱۳۰۲ ق) در کاشان متولد و در ۶۵ سالگى وفات یافت و در آنجا مدفون گردید.

آیت الله آقا سید محمد رضا تحصیلات مقدماتى و سطح را در کاشان و دوره هاى عالى و خارج فقه و اصول را در حوزه هاى نجف و کربلا و سامرا گذراند و از اعلام و بزرگانى همچون آیات عظام آقایان سید محمد فشارکى طباطبایى(۱۳۱۶ ق) میرزا حسین محدّث نورى(۱۳۲۰ق) سید اسماعیل صدر کاظمینى (۱۳۳۹ ق.) و بویژه از محضر مجدد قرن میرزا محمد حسن شیرازى (۱۳۱۲ق.) بهره هاى علمى فراوان برد و به درجه اجتهاد رسید.

وى در سال ۱۳۱۶ق به کاشان بازگشت و مورد استقبال گرم مردم زادگاهش قرار گرفت.مسجد محله اش را سنگر فعالیتهاى دینى قرار داد. به اقامه نماز جماعت، برگزارى مجالس ارشاد و مراسم سوگوارى و تدریس علوم دینى پرداخت. درب خانه اش براى پاسخگویى به سئوالات و مراجعان مردمى باز بود.او بر کرسى قضاوت نشست و حدود شرعى را جارى نمود.

مادر آقا سید مهدى بانو سیده دختر عموى پدرش بود که از زنان شایسته محل و متصف به فضایل اخلاقى به شمار مى رفت. وى فرزند خردسال و یتیمش را با زحمت فراوان تربیت کرد.

تولد و تحصیلات

سید مهدى یثربى آخرین فرزند پسر آیت الله سید محمدرضا در روز عید غدیر سال ۱۳۴۳ق ۱۳۰۴ش) در محله پشت مشهد کاشان، دیده به جهان گشود. در سه سالگى نعمت پدر را از دست داد و از آن پس مادرش به مراقبت و تربیت وى پرداخت.

برادر بزرگش آیه الله میر سید على یثربى(۴)کفالت وى را عهده دار شد و با حمایت دیگر برادرش حجه الاسلام و المسلمین آقا سید ابوالحسن یثربى رشد نمود.

در هفت سالگى به مدرسه ملى میرزا محمد على مدرس رفت و دوره هاى ابتدایى و پس از آن متوسطه را، در حالى که براى امرار معاش کارگرى مى نمود، با موفقیت به پایان برد.

علاقه به فراگیرى دروس حوزوى در شرایط سختى که رضاخان براى حوزه هاى علوم دینى و طلاب به وجود آورده و آنان را در تنگناهاى گوناگون قرار داده بود، او را در شهریور ماه سال ۱۳۲۰ش و همزمان با سقوط رضاخان به حوزه علمیه کشانید، سید مهدى مقدمات را نزد برادر بزرگش خواند و آنگاه به قم رفت.

یک سال در مدرسه فیضیه اقامت نمود و مقدارى از دروس و متون سطح را آموخت. در سال ۱۳۳۲ش که آیت الله میر سید على حجرات صحن امامزاده حبیب موسى(علیه السلام) را براى تحصیل و اسکان طلاب بومى مُهیّا ساخت، از قم به کاشان بازگشت و با برخى از طلاب همشهرى از جمله حجه الاسلام و المسلمین آقا شیخ مرتضى عامرى بیدگلى دروس سطح را نزد برادر و آیت الله شیخ محمود نجفى تبریزى(۱۳۸۵ق) و دیگران ادامه داد. در سال ۱۳۲۸ش حوزه جدیدالتاسیس تعطیل شد و آقا سید مهدى و دیگران به قم مهاجرت کردند.

سید مهدى پس از سکونت در قم، دروس سطح عالى را نزد استادان مشهور حوزه آیات سید محمد باقر سلطانى طباطبایى(۱۴۱۸ ق)، شیخ عبدالجواد اصفهانى (۱۴۰۷ ق) و نجفى مرعشى (۱۴۱۱ ق) خواند.

سپس در حقله درس خارج فقه و اصول آیات محترم سید حسین بروجردى (۱۳۸۰ ق) سید محمد محقق داماد (۱۳۸۸ ق، امام خمینى(۱۴۰ ق) محمد على اراکى (۱۴۱۵ ق) سید محمدرضا گلپایگانى (۱۴۱۴ق) حضور یافت و همزمان در درس تفسیر علامه سید محمد حسین طباطبایى (۱۴۰۲ق) حاضر شد و در این دوره یازده ساله سرمایه هاى علمى و معنوى لازم را گرد آورد در ضمن بخشى از مباحث فقه و اصول آیات عظم بروجردى و محقق داماد را به رشته تحریر در آورد که به صورت مخطوط باقى است.

وى در این دوره، در مناسبتهاى تبلیغى و ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان به شهرها و روستاهاى شمال کشور و اطراف کاشان سفر مى کرد و به تبلیغ و ارشاد مى پرداخت.

در درسهاى اخلاق هفتگى و جلساتى که در مناسبتهاى مختلف براى طلاب و فضلا در مدرسه علمیه و بیت ایشان تشکیل مى شد، براى دوستان و طلاب از خاطرات تجربیات تبلیغى خود حکایتها مى گفت.(۵)

بازگشت به کاشان

آیت الله یثربى پس از ارتحال آیت الله آقا میر سید على (۱۳۷۹ قمرى ۱۳۳۸ش) به در خواست اهالى کاشان و به امر آیت الله بروجردى براى اقامت دائمى به کاشان بازگشت و به جاى برادر و پدرش که محور فعالیتهاى دینى و اجتماعى منطقه بودند، نشست.

آیت الله یثربى با برخوردارى از دانش لازم و اخلاق جذاب در طول چهل و هشت سال (۱۳۸۵ ـ ۱۳۳۸ شمسى) منشأ آثار بسیارى شد و نام و یاد خود را در زمره چهره هاى ماندگار کاشان ثبت نمود. در این قسمت با بخشهایى از فعالیت و خدمات وى آشنایى شویم.

خدمات اجتماعى

در سنگر مسجد:

آیت الله یثربى با استقرار در زادگاهش امامت مسجد حاج شعبانعلى پشت مشهدى (مسجد زیارت حبیب بن موسى(علیه السلام)) را به عهده گرفت مسجدى که سالها برادر، و پدر و جدّش امامت آن را بر عهده داشتند.

او همه ساله مراسم سوگوارى و عزادارى ایام محرم و شبهاى احیا را در مسجد و صحن زیارتگاه یاد شده بر پا مى نمود.

در روز تاسوعا و عاشورا و بیست و یکم ماه مبارک رمضان همچون برادر و پدر ساعتها به موعظه و ارشاد مى پرداخت و سخنرانى را با ذکر مصایب اهل بیت(علیهم السلام)، به سبک و حالتى خاص که انبوه شرکت کنندگان را به شدت تحت تأثیر قرار مى داد، به پایان مى رساند.پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز این مسجد محل برگزارى نماز جمعه شد.

احیاى حوزه

سابقه حوزه هاى علمیه و مدارس دینى در کاشان به سده چهارم هجرى برمى گردد(۶) در قرون بعد به ویژه در عصر حاکمان صفویه و قاجار که بزرگانى همچون ملامحسن فیض، ملامحمد مهدى نراقى حیات داشتند، حوزه هاى علمیه این شهر از رونق قابل توجهى برخوردار شد و مدارس جدیدى نیز با توصیه و سرپرستى عالمان وقت ساخته شد و علما و فضلاى بسیارى از شهرهاى مجاور و دور دست براى استفاده و بهره هاى علمى و معنوى به کاشان مهاجرت کردند.

در سال ۱۳۲۲ شمسى حوزه تأسیس یافته آیت الله آقا میر سید على در سال به مدت شش ماه دایر بود و بر اثر تضییقات رژیم پهلوى تعطیل شد و طلاب متفرق شدند. آیت الله سید مهدى یثربى در سال ۱۳۴۷ش به منظور احیاى حوزه یاد شده زمین مناسبى را در نزدیکى آستانه حبیب بن موسى (علیه السلام) خرید و با همکارى نیکوکاران در مدت زمانى کوتاه چند حجره و مدرس و سالن بزرگ سخنرانى ساخت و براى آغاز سال تحصیل آماده کرد.

این مدرسه کوچک در همان سال (۱۳۸۸ ق) با نام و یاد آیت الله آقا میر سید على یثربى افتتاح شد و حدود بیست نفر جوان به تحصیل دروس مقدماتى نزد مدرسان و فاضلان بومى که از دوستان و همدوره اى هاى آیت الله سید مهدى یثربى بودند، مشغول شدند.

سالهاى بعد مدرسه توسعه یافت و برنامه تحصیلى آن به طور قابل ملاحظه اى پیش رفت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز عده اى از پذیرفته شدگان از سوى شوراى مدیریت حوزه علمیه قم براى تحصیل به این مدرسه معرفى مى شوند.

در این حوزه که از مقدمات تا سطوح عالى تدریس مى شود، آیت الله یثربى از سال ۱۳۵۵ش براى طلاب و اساتیدى که قصد ادامه تحصیل و تحقیق داشتند و گرماى شدید تابستان کاشان مانع کارشان مى شد. به رغم مخالفتهاى شدید رژیم شاه حوزه علمیه تابستانى مختصر را با نام حضرت ولى عصر(عج) آماده ساخت و امکانات و تسهیلات لازم را براى ادامه تحصیل در تمام فصول سال فراهم نمود که همچنان دایر است.

مدرسه علمیه امام کاظم(علیه السلام) کاشان نیز با مساعدت و همکارى ایشان تکمیل و راه اندازى شد و از آن پس برنامه هاى درسى آن تحت پوشش مدرسه آیت الله یثربى قرار گرفت که هم چنان فعال است.

به دنبال در خواست عده اى از خواهران منطقه در سال ۱۳۶۳ش مکتب کوثر را با تعدادى اندک از خواهران داوطلب راه اندازى مى کرد که این مرکز در سالهاى بعد با مدیریت و کادر آموزشى و تربیت یافتگان خود اداره گردید و هم اکنون در سطحى وسیع و فعالیت هاى آموزشى و تبلیغى خود را ادامه مى دهد.

تعداد قابل توجهى از طلاب و فضلاى مدرسه علمیه آیت الله یثربى در قبل و بعد پیروزى انقلاب اسلامى در مراکز متعدد و سطوح مختلف تعلیم و تربیت حوزوى و دانشگاهى، مناصب قضایى، امامت جمعه و سایر نهادها و ارگانهاى دولتى و مردمى مشغول فعالیت مى باشند.در دوران دفاع مقدس تعدادى از طلاب مدارس یاد شده در جبهه هاى جنگ به فیض شهادت رسیدند.

آیت الله سید مهدى یثربى ضمن اشراف کامل بر سه مدرسه (آیت الله میر سید على یثربى – ولى عصر (عج) – امام کاظم (علیه السلام)) و مکتب کوثر و اداره آنها از آغاز تا قبل از بیمارى منجر به وفات، از نخستین کتاب درسى تا دوره خارج را درس گفت. وى طلاب و فضلاى مدارس و خواهران مکتب کوثر را هر هفته و در روزهاى معین از مواعظ اخلاقى و سیره عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) و علماى گذشته بهره مند مى ساخت.

اعزام مبلغ

آیت الله یثربى در نخستین سال اقامت در کاشان و در راستاى فعالیتهاى تبلیغى خود تک شد، روستاها و آبادیهاى منطقه را شناسایى کرد. از جمعیت آنها آمار گرفت و نیازهاى مذهبى و کیفیت تبلیغات دینى هر یک را مورد بررسى قرار داد(۷)و در ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان همان سال براى تبلیغ و ارشاد مردم با مسئولیت خود روحانى اعزام نمود.

استقبال خوب مردم از مبلغان اعزامى در آن سال و ادامه و گسترش آن در سالهاى بعد موجب شد ایشان دفترى را بدین منظور اختصاص دهد. با تشکیل این دفتر در آغاز دهه سالهاى (۱۳۶۰ – ۱۳۵۰ش) همه ساله تقاضاو در خواست روحانى از سوى مردم این منطقه و حتى شهرهاى استانهاى همجوار بیشتر مى شد.

این روند تا زمان تأسیس دفتر تبلیغات اسلامى حوزه قم و سازمان تبلیغات اسلامى و بعد از آن ادامه یافت. در سراسر کشور تنها منطقه اى که همه روستاهاى آبادش ها، شهرها و بخشهاى آن در ایام تبلیغى روحانى و مبلغ داشت، کاشان بود و به طور قطع مى توان گفت نخستین دفتر اعزام مبلغ در سطح کشور به وسیله آیت الله یثربى در کاشان تأسیس گردید.

از جمله فعالیتهاى این دفتر در سال ۱۳۵۴ش و بعد از آن طرح پر کردن اوقات فراغت نوجوانان و جوانان منطقه کاشان در تعطیلات تابستانى بود.

براى اجراى این طرح در سال یاد شده نخستین دوره تشکیل کلاسهاى آموزش و روخوانى قرآن به وسیله طلاب و مبلغان جوان کاشان در تمامى مساجد و تکایاى محلى شهر و روستایى برگزار گراید.

دانش آموزان مقاطع مختلف تحصیلى با ذوق و شوق در این کلاسها شرکت کردند و ضمن یاد گرفتن و خواندن قرآن، احکام شرعى مورد نیاز خود را آموختند. در پایان اولین دوره تعلیم یافتگان و مربیان مورد تشویق و تقدیر آیت الله یثربى قرار گرفتند.

یکى از فواید این دوره این بود که برخى از آموزش دیدگان در سالهاى بعد هر یک در محله خود کلاسهاى یاد شده را دایر کردند و آموزشهاى خود را در طول سال و به صورت هفتگى ادامه دادند.

ارتباط مستقیم نوجوانان و جوانان با روحانیان جوان در آن شرایط از دیگر فواید این دوره بود که موجب گردید از هر روستا و منطقه اى در کاشان یک یا چند نفر از دانش آموزان پس از اتمام دوره هاى تحصیلى راهنمایى یا متوسطه براى تحصیل علوم دینى به حوزه هاى علمیه کاشان یا قم روى آوردند.(۸)

دیگر آنکه بیشتر دانش آموزانى که در تظاهرات سال هاى (۵۶ و ۱۳۵۷ش) شرکت مى کردند و در بخش اطلاعیه ها و فعالیت داشتند و در زمان جنگ در جبهه ها حاضر شدند، از تربیت شدگان آن کلاسهاى قرآن بودند.

در میان مردم

آیت الله یثربى پس از استقرار در کاشان از نخستین ساعات روز تا پاسى از شب به غیر از ساعاتى در ایام تحصیلى را به پاسخگویى به اقشار مختلف اختصاص داد.

مراجعات مردم بیشتر براى استخاره، دعا و عریضه، صلح نامه، قسّامه، وصیت نامه، اجراى صیغه عقد، اذان و اقامه نوزادان، سفارش بیماران به مراکز درمانى و پزشکان، ارجاع افراد جویاى کار به ادارات و کارخانجات، رفع اختلافات خانوادگى و محلى، اختلافات کاسبان و تاجران، کمک مالى به فقر، دریافت وجوهات شرعى، صدقات و کفارات و مصرف آنها تعیین روحانى براى مسجد و جلسات سخنرانى مهم و غیره بود.

از خدمات شایسته ایشان تأسیس صندوق قرض الحسنه جاوید در سال ۱۳۵۱ش است. این صندوق به انگیزه ى فراهم آوردن تسهیلات مادى براى ازدواج جوانان و پرداخت وام به طبقات متوسط و فقیر تشکیل شد و با جذب سرمایه هاى مردمى به کار خود ادامه داد.

هم اکنون این صندوق و شعبات آن در منطقه کاشان براى خدمت رسانى دایر است تأسیس درمانگاه با کمک برخى مؤمنان در شهر کاشان که مورد استفاده همگان مى باشد، از دیگر فعالیتهاى اوست. آیت الله یثربى در سال ۱۳۵۷ش براى اسکان موقت زائران مستمند زائر سراى رضویه در شهر مشهد مقدس را آماده پذیرایى کرد و در سالهاى بعد بناهاى دیگرى را به آن افزود که هم اکنون نیز مهیاى پذیرایى است.

براى رفاه حال دانشجویان کاشانى با یارى نیکوکاران قطعه زمینى را براى احدات خوابگاه دانشجویى تهیه نمود و در سال ۱۳۷۰ش کلنگ احداث بناى آن را با نام و یاد مرحوم فیض کاشانى به زمین زد و سال بعد ساخت ساختمان آن شروع شد و از سال ۱۳۷۵ مورد بهره بردارى قرار گرفت.

احداث گورستان دارالسلام در خارج از شهر، اداره و صرف عواید موقوفات متعدد و پراکنده در جاهاى تعیین شده آن از جمله موقوفات آیت الله حاج شیخ محمود نجفى، آستانه حبیب موسى(علیه السلام)، چند مسجد، حمام و مدرسه نیز بخشى از فعالیتها و خدمات این عالم خدمتگزار بود(۹).

اقدامات و فعالیتهاى سیاسى

آیت الله یثربى پس از رحلت مرجع عالیقدر آیت الله بروجردى تلاش رژیم براى کم کردن قدرت و نفوذ روحانیت، روابط خود را با مراجع تقلید قم به ویژه امام خمینى تقویت کرد.

و با رهنمودهاى ایشان مبارزه منفى علیه رژیم را در قالب اعتصابات ائمه جماعات مساجد، تشکیل مجالس رسمى و غیر رسمى براى اتخاد تصمیمات و مواضع روحانیت و صدور بیانیّه هایى شروع کرد.

همگام با انقلاب

آیت الله یثربى در پى وقوع حادثه مدرسه فیضیه در خرداد ماه ۱۳۴۲، در کاشان مجلس سوگوارى بر پا نمود. وى اعتراض شدید خود نسبت به برگزارى جشن هاى منحوس ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهى را ابراز کرد.

با تغییر تاریخ هجرى شمسى به تاریخ شاهنشاهى و انتخابات مجلس فرمایشى طاغوت مخالفت ورزید. در سخنرانیهاى خود از مظاهر فساد و عوامل ترویج فرهنگ غرب در کشور که بیشتر از طریق سینما و ایجاد مراکز فساد در شهرهاى مذهبى فعالیت مى نمودند پرده بر داشت و عواقب خطرناک آن را گوشزد کرد.(۱۰)

از نمونه اقدام هاى عملى وى جریان، کلبه و میخانه اى است که یکى از دست نشاندگان رژیم در راه فین کاشان دایر نموده بود. این مرکز فساد مورد اعتراض آیت الله یثربى قرار گرفت. سپس ایشان در اجتماع انبوه مردم سخنرانى کرد و با گرفتن تأیید از حاضران مبنى بر تعطیل شدن این مرکز فساد با یارى مردم محل و دیگر نیکوکاران آن جا را از صاحبش خرید و به مسجد سید الشهدا(علیه السلام) نمود.

در سالهاى خفقان براى ارشاد جوانان بویژه قشر تحصیل کرده و روشنفکر و جلب آنان به مکتب انقلابى اسلام – در برابر تبلیغات مارکسیسم، هر هفته در روز جمعه مجلس با شکوهى در سالن اجتماعات مدرسه علمیه برگزار مى کرد و از دانشمندان و فضلاى برجسته حوزه علمیه قم نظیر حضرات آیات آقایان شهید مطهرى، مکارم شیرازى، سبحانى، نورى همدانى، ابوالقاسم خزعلى، سید عبدالکریم هاشمى نژاد، سید على محقق داماد و… دعوت مى نمود و آنان با بیانات مفید خود شرکت کنندگان و حاضران در مجلس را ارشاد و بهره مند مى ساختند و به پرسشهاى جوانان پاسخ مى گفتند.

در طول انقلاب بیانیه ها و اعلامیّه هاى فراوانى از سوى علما و روحانیان، مدارس و حوزه هاى منطقه کاشان به حمایت از امام خمینى و نهضت، اعتراض به برنامه ها و لوایح و قوانین ضد اسلامى دولت طاغوت، دفاع از مظلومان فلسطین و لبنان و سایر مناسبتها صادر شد که اغلب متن آنها به قلم و انشاى ایشان بود.

نمونه اى از آن ها چنین است:

هو الله تعالى محضر مبارک حضرات آیات عظام و مراجع تقلید حوزه مقدمه علمیه قم (مدّ ظلالهم)

جامعه روحانیت کاشان از قلمهاى مسموم عده اى از مطبوعات کشور که حقایق اسلامى را واژگون جلوه مى دهند و از تهمت هاى ناروا به حضرات علماء و مراجع عظام دامت برکاتهم مخصوصا از مندرجات روزنامه اطلاعات مورخه ۱۷ دى ماه مبنى بر اهانت به حضرت آیه الله العظمى آقاى خمینى (مدّ ظلّه) شدیداً متأثر و مراتب انزجار خود را بدینوسیله اعلام نموده و همچنین حمله مسلّحانه به اعتراض کنندگان را که منجر به قتل عده کثیرى از آن بیگناهان و تبعید تعدادى از مدرسین عالى مقام گردید، جداً تقبیح مى نمایند و به عنوان اعتراض و همدردى چهار روز اقامه جماعات در سراسر کاشان و حومه تعطیل گردید.

از خداوند متعال (جلت عظمته) نصرت اسلام و مسلمین را مسئلت مى نماییم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته(۱۱)

حق صبورى – سید مهدى یثربى ـ سید محمد باقر مصطفوى ـ «لاحق احمد اسلامى ـ الاحق اعتمادى على نجفى ـ سید رضا علم الهدى، سید مهدى مکى، سید اسدالله خراسانى و…

آنچه علماى اعلام و حجه اسلام مرقوم داشته مطابق با واقع است الاحقر رضا المدنى

نمونه جواب و تشکر امام خمینى از تلگراف تسلیت آیت الله یثربى به مناسب شهادت استاد مطهرى(۱۲)

باسمه تعالى

۱۴/ج ۲/۱۳۹۹

جناب مستطاب حجه الاسلام آقاى حاج سید مهدى یثربى – دامت افاضاته

تلگراف تسلیت جنابعالى و جامعه روحانیت شهر کاشان در مورد شهادت جانگذار مرحوم حجه الاسلام و المسلمین استاد مطهرى (قدس سره الشریف) و اصل گردید مراتب تشکر و سلام اینجانب را به عموم آقایان محترم ابلاغ نمائید از خداى تعالى سلامت و موفقیت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله، روح الله الموسوى الخمینى

جواب امام خمینى به مناسبت تبریک استقرار جمهورى اسلامى خطاب به آیت الله یثربى(۱۳)

بسمه تعالى

۲۷ / ۱ / ۱۳۹۹ برابر با ۵ اردیبهشت ۱۳۵۸

خدمت جناب مستطاب حجه الاسلام آقاى حاج سید مهدى یثربى – دامت افاضاته

طومارى حاوى امضاى بسیار در مورد تبریک استقرار جمهورى اسلامى از طرف اصناف و کارگران محترم شهرستان کاشان و اصل گردید، بدین وسیله مراتب تشکر اینجانب را به عموم آقایان محترم ابلاغ نمایید و تذکر دهید که ان شاء الله تعالى سعى داشته باشند این همبستگى و اتحاد را پیوسته محفوظ نگه دارند از خداى تعالى ادامه توفیقات همگان را خواستارم.

و السلام علیکم و رحمه الله روح الله الموسوى الخمینى

نامه امام خمینى به آیت الله یثربى به مناسبت ماجراى انجمن هاى ایالتى و ولایتى در سال ۱۳۴۱ش/۱۳۸۲ق

بسم الله الرحمن الرحیم

به عرض عالى مى رساند، مرقومه محترم که حاکى از سلامت وجود محترم بود موجب تشکر گردید.

توفیق و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. اگر صلاح مى دانید از خود آقایان روحانیون و سایر طبقات، نشریه اى مبنى بر پشتیبانى از قم و اظهار تأثّر از واقعه فاجعه، منتشر فرمایید. امید است انشاء الله بتوانیم جلو این مفاسد را که مى خواهند اجرا کنند بگیریم. امید است از مظانّ استجابت دعوات، منظور نظر شریف باشم و السلام علیکم و رحمه الله

روح الله الموسوى الخمینى

هو المنعم

این بود معناى مسلح

باز… اسرائیل غاصب توسعه طلب بعوض رد کردن اراضى فلسطین با حمله وحشیانه دیگرى جنوب لبنان را به تصرّف درآورد و ده ها نفر از مردم مسلمان را با آتش کشید و یکصد و پنجاه هزار نفر زن و مرد و کودک مسلمان بى گناه را که اکثر آنان شیعه امامى بودند از خانه و کاشانه خود آواره نمود این بود معناى صلح دوستى

اگر اسرائیل متجاوز صهیونیسم بین المللى قصد انتقام از رزمندگان فلسطینى را داشت و آن محرومین بى خانمان را گناهکار مى دانست تقصیر مردم جنوب لبنان و زنان و کودکان آنها چه بود هنوز جراحات حادثه فجیعه قم و تبریز التیام نیافته بود که این مصیبت عظمى قلوب ما را مجدداً داغ دار نمود.

اى خداى منتقم و اى پروردگار فریادرس، ما به غیر از تو پناهى نداریم و نه به غیر از تو دادرسى! بدین مناسبت مجلس دعائى از ساعت ۹ الى ۱۱ صبح جمعه چهارم فروردین ماه ۱۴ ربیع الثانى در مسجد زیارت حبیب بن موسى علیه السلام (کاشان) براى نصرت اسلام و مسلمین عموماً و براى پیروزى مسلمانان لبنان و قطع ایادى عمّال استعمار از بلاد مسلمین، تشکیل مى گردد.

مناسب است مؤمنین با آماده گى قبلى شرکت نمایند تابند ازى مراجع بزرگوار تقلید ـ مدّت اظلالهم ـ مبنى بر کمک به آسبب زدگان لبنان جواب مثبت بدهند.

ان تنصر الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم.

سید مهدى یثربى

۱۳ ربیع الثانى ۸۹۸(۱۴)

آیت الله یثربى در مرداد ماه سال ۱۳۵۸ همزمان با اقامه نماز جمعه در تهران از سوى امام خمینى مأمور که اقامه نماز جمعه در شهر کاشان گردید متن حکم چنین است(۱۵):

بسمه تعالى

۱۲ رمضان ۱۳۹۹

جناب ستطاب حجه الاسلام حاج سید مهدى یثربى دامت افاضاته

مرقومه محترم واصل و از اظهار محبت آن جناب نسبت به اینجانب تشکر حاصل گردید. در مورد اقامه نماز جمعه در شهر کاشان که سئوال کرد بودید مقتضى است خود جنابعالى اقدام نموده و نماز جمعه را اقامه نمائید.

از خداى تعالى ادامه توفیقات همگان را در انجام وظایف الهى خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله روح الله الموسوى الخمینى

با قبول این مسئولیت از همان تاریخ تا چند ماه قبل از وفات، نزدیک به ۲۷ سال در این سنگر به اقامه نماز جمعه و ارشاد نماز گزاران پرداخت.

او در تمامى انتخابات مجلس شوراى اسلامى، خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى مردم را به حضور و شرکت در انتخابات و دادن رأى تشویق و ترغیب کرد.

در نخستین دوره تشکیل مجلس خبرگان رهبرى که در آذر ماه سال ۱۳۶۱ش انجام شد و در دوره هاى دوم و سوم از سوى مردم استان اصفهان با بیشترین آراء به عنوان نماینده به این مجلس راه یافت و تا زمان حیاتش در این مجلس انجام وظیفه نمود.(۱۶)

در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ نیز طى حکمى از سوى امام خمینى به عنوان نماینده ولى فقیه در منطقه کاشان که متن حکم این است.

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجه الاسلام.. حاج سید مهدى یثربى امام جمعه محترم کاشان (دامت برکاته) بدین وسیله جنابعالى را به سمت نماینده خود در منطقه کاشان منصوب مى نمایم که انشاء الله تعالى در رفع نیازمندى هاى مذهبى و مشکلات دینى اهالى آن سامان اهتمام نموده و در امورى هم که نیاز به اذن ولى فقیه دارد جنابعالى از طرف اینجانب مجاز در تصدى و تصرف مى باشید.

امید است اهالى محترم، ارگانها و نهادهاى انقلابى در هم آهنگى و همکارى با ایشان کوشش نمایند. دوام توفیقات آن جناب را از خداى تعالى مسئلت دارم.(۱۷)

و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۱۰ رجب ۱۴۰۳، اردیبهشت ۱۳۶۲ روح الله موسوى الخمینى

حضور در جبهه هاى مقاومت

با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران در شهریور ماه ۱۳۵۹ شمسى آیت الله یثربى جوانان را براى دفاع از میهن اسلامى و مردم را در جهت پشتیبانى و کمک ترغیب و تشویق نمود و خود طى هشت سال جنگ هراز چند گاهى در جبهه ها حضور مى یافت و بارزمندگان ملاقات مى نمود.

در جهت پشتیبانى و بازسازى مناطق آسیب دیده خدمات قابل توجهى کرد. سخنرانى ها، پشتیبانهاى مادى مستقیم و آنچه به دستور ایشان به جبهه ها تقدیم مى شد، از خدمات به یاد ماندنى اوست و به قول:

سردار شهید حاج احمد کاظمى فرمانده وقت لشکر نجف اشرف، «از مسئوالانى که به این منطقه آمده اند، هیچ کدام به مانند آیت الله یثربى این قدر کمک مالى نکرده اند.»(۱۸)

ستاد بازسازى مناطق جنگى که از سوى ایشان در کاشان تشکیل شد، نقش ویژه اى در بازسازى مناطق آسیب دیده داشت و در سطح کشور به عنوان مسؤول اولین ستاد پشتیبانى جبهه انتخاب شد(۱۹).

آیت الله یثربى پس از شهادت هر یک از رزمندگان منطقه کاشان براى تسلى خاطر بازماندگان به بیت آنان مى رفت و در مراسمى که به مناسبت یاد بود آنان برگزار مى شد، حضور مى یافت و از بستگان دلجویى و از ایثارگران و محرومان عیادت مى کرد.

پس از جنگ در اکثر مجامع و همایشهاى علمى، فرهنگى و عمرانى حاضر مى شد و در سخنرانهایش به مسئولان رهنمودهایى ارائه مى داد. بر وحدت و همدلى نیروهاى انقلاب و بقاى همه در خط رهبرى تأکید کرد.

تلاشى بى وقفه اى براى توسعه منطقه کاشان مى نمود همواره براى مسئوالان و خدمتگزاران نظام در این سامان مایه امید و پشتیبانى مطمئن بود و این آرمان را داشت که روزى منطقه کاشان در شمار یکى از استانهاى کشور در آید.

ویژگیهاى اخلاقى

آیت الله یثربى علاوه بر سیادت و اصالت خانوادگى و فضل و دانش و به تعبیر امام خمینى اتصاف به فضایل نفسانیه و صلاح و سداد، از ویژگیهاى دیگرى نیز برخوردار بود که فرزند ارشدش آیت الله آقا میر سید محمد یثربى چنین شرح مى دهد:

۱ – حرمت بزرگان

«در زمان استقرار پدرم در کاشان در محله هاى دیگر شهر بزرگانى همچون آیت الله آقا سید محمد حسین رضوى (۱۳۸۵ق.)، آیت الله حاج آقا رضا مدنى (۱۴۱۲ ق)، آیت الله شیخ محمد سلیمانى (۱۳۸۸ق.) آیت الله شیخ جعفر صبورى قمى (۱۴۲۴ ق).

و در مرتبه بعد حضرات آقایان حاج شیخ على آیت نجفى (۱۴۰۶ ق.) حاج سید محمد باقر مصطفوى، حاج سید اسدالله خراسانى به خدمات دینى، تدریس و امامت جماعت اشتقال داشتند. در مسائل مهم و تصمیماتى که منوط به حضور و شرکت علماى یاد شده بود، اغلب مجالس مشورتى در بیت شیخ العلما و عالم کهن سال شهر آیت الله رضوى تشکیل مى شد.

آنچه مورد تصویب همه قرار مى گرفت، متن آن را آیت الله یثربى مى نوشت و پس از امضاى بزرگ ترها ایشان امضاء مى کرد. در جلسات عمومى و خصوصى و به هنگام ورود و خروج پدرم بزرگ ترها را بر خود مقدم مى داشت. نسبت به بازاریان متدین و معمر این احترام را رعایت مى کرد.»

۲ – مفید براى مردم

«… آیت الله یثربى اغلب اوقاتش را در شبانه روز صرف خدمت به مردم مى کرد. در غم و شادى، عروسى و عزا با مردم بود. هر گونه اختلاف ونزاع و مشکلى را حلّ و فصل مى نمود. او گاهى از دادگسترى هم زودتر به مسائل رسیدگى مى کرد و اختلافات را خاتمه مى داد.

هیچ مسائلى را دست خالى رد نمى کرد. به آسیب دید گانى و فقرایى که از جاهاى دیگر به ایشان مراجعه و در خواست کمک مى نمودند، مساعدت مى کرد. اوقات سه گانه براى اقامه نماز جماعت به مسجد مى رفت و چنانچه حال مساعد و یا فرصت داشت، براى نمازگزاران سخن مى گفت، در اعیاد مذهبى و ملى پذیراى ملاقات کنندگان بود در مراسم ترحیم و یاد بودها، افتتاحیه ها، بازگشایى مدارس و دانشگاهها و… شرکت مى کرد.

میزبانى مسئولان و شخصیت هاى مملکتى را بر عهده داشت و…

در ارائه خدمات در هر کجا و به هر کس هیچ گونه عوضى نخواست و بر امرى منت نگذاشت.»

۳ – توجه به مسائل تربیتى

«… با آنکه پدرم مشاغل فراوان داشت، از توجه به خانه و فرزندان غافل نبود. صداقت و راستى را با گفتار و رفتارش به ما یاد داد. از گفتن سخنان ناشایست به شدت پرهیز مى کرد و در جلسه اى که از دیگران سخن به میان مى آمد و به غیبت و امثال آن مى کشید، موضوع جلسه را تغییر مى داد. توصیه فراوان به با سواد شدن داشت و ما را در انتخاب راه و شغل آزاد مى گذاشت. سفارش کلى او این بود که بهترین اسوه هاى تربیت شده دینى اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و نمونه هاى عالى تربیت عملى در خانه اهل بیت(علیهم السلام) است و در جاى دیگر خبرى نیست. ایشان پدرى مهربان، مربى دلسوز و معلمى عملى براى ما بود.»

۴ – صبر و بردبارى

«آیت الله یثربى در برابر ناملایمات، مخالفتها و اتهاماتى که در حضور یا غیاب مى شنید، چون کوه مقاوم بود، با حوصله و خوشرویى نظرات مخالفان را مى شنید و تحمل مى کرد و بسیارى از آنها را جواب نمى داد. عقیده اش این بود که برخى از مخالفتها احساساتى و زودتر گذر است و زمان خود پاسخگوى آنهاست. هیچگاه در صدد انتقاجویى و حتى غیبت مخالفان بر نیامد و اصرار داشت آبروى اشخاص حفظ شود. به ما هم توصیه مى کرد با آبروى کسى بازى نکنید .بلکه در حفظ آن بکوشید..»

۵ – اعتدال

«آیت الله یثربى در طول سالهاى خدمت به مردم در برابر جریانات سیاسى روش اعتدال را در پیش گرفت و تحت تأثیر قرار گرفت. استقلال فکرى و روش میانه روى را تا روزهاى آخر عمرش حفظ کرد. او هیچ نوشته اى را در مخالفت و یا موافقت با مسائل شخصى امضا نمى کرد.»

۶ – پذیرش عمومى

«پدرم نزد عوام و خواص از پذیرش عمومى بر خوردار بود و توانست پاپشتوانه اخلاق و منش معتدل نزدیک به نیم قرن به مردم خدمت کند و در قلب مردم خاطراتى خوش از خود به یادگار بگذارد.»(۲۰)

فرزندان

آیت الله یثربى در اردیبهشت ۱۳۳۱ش مطابق با ماه رجب سال ۱۳۷۱ق در بیست و هفت سالگى با دختر آیت الله آقاى حاج شیخ عبدالله آل آقا کرمانشاهى (۱۳۵۵ ش.) که آن وقت در قم ساکن بود، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج فرزند شایسته (۴ پسر و ۳ دختر) شد.

فرزندان پسر ایشان آقایان آیت الله آقا میر سید محمد از فضلا و مدرسان دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و رئیس حوزه علمیه کاشان است، دکتر سید محمد رضا شاغل در سازمان تأمین اجتماعى و مهندس سید على شغل آزاد دارد.

حجه الاسلام سید محمد حسن از فضلاى حوزه علمه قم است که در زمان حیات و دوران بیمارى پدر سمت امامت جمعه موقت و جماعت مسجد محل را بر عهده داشت. دختران آیت الله یثربى داراى مراتب عالى تحصیلى در علوم جدید و قدیم هستند و در مکتب کوثر به تدریس اشتغال دارند و یکى از آنان مدیریت آنجا را برعهده دارد.

وفات و مدفن

آیت الله یثربى پس از چند ماه ابتلاء به بیمارى ریوى در شامگاه روز شنبه ششم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۲۷ (هشتم مهر ماه سال ۱۳۸۵ ش) در یکى از بیمارستانهاى تهران دعوت حق را لبیک گفت و در جوار آبا و اجداد طاهرینش جاى گرفت.

با انتقال پیکر پاک آن مرحوم به کاشان انبوه جمعیت داغدار و نمایندگانى از سوى مقامات بلندپایه کشورى تابوت وى را با زبان روزه و با شکوه و احترام از بیت تا قبرستان دارالسلام (چند کیلومتر) تشییع کردند و پس از اداى نماز توسط فرزندش در مکان مناسبى که هم اکنون مزار مشتاقان و مؤمنان است به خاک سپرد.

از سوى مقام معظم رهبرى، مراجع و آیات عظام حوزه علمیه قم، ریاست مجمع تشخیص مصلت نظام، خبرگان رهبرى، مجلس شوراى اسلامى، ریاست جمهورى و قوه قضائیه طى پیامهاى کتبى و شفاهى این ضایعه بزرگ را به حوزه هاى علمیه و اهالى کاشان و بازماندگان تسلیت گفتند.

همچنین از سوى اهالى محله هاى شهرستان کاشان و حومه، مسئولان حوزه هاى علمیه قم، اصفهان، تهران و جامعه مدرسین مجالس یاد بود متعددى برگزار شد و از خدمات و فعالیتهاى این عالم ربانى تجلیل و قدر دانى به عمل آمد.

پیام تسلیت مقام معظم رهبرى.

بسم الله الرحمن الرحیم

با تأسف و تأثر، در گذشت عالم خدوم و بزرگوار مرحوم آیت الله آقاى حاج سید مهدى یثربى (رحمه الله علیه) را به علماى اعلام و حوزه هاى علمیه و مردم شریف و مؤمن کاشان و نیز به بیت محترم و بازماندگان، مخصوصا آقا زادگان مکرم آن مرحوم تسلیت مى گویم.

ایشان از جمله علما و روحانیون خدمتگزار و دلسوزى بودند که از سالیان دور و بویژه در دوران انقلاب و دفاع مقدس و پس از آن، منشأ برکات و خدمات فراوانى گردیدند و براى مردم و حوزه هاى علمیه پدرى مهربان و ناصحى مشفق و راهنمایى خبیر محسوب مى شدند.

خداوند روح ایشان را مشمول رحمت و مغفرت قرار داده با اجداد طاهرینشان محشور فرماید.

سید على خامنه اى

۱۰/۷/۸۵٫

 گلشن ابرارج۸

۱٫ تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمى، ص ۷۸٫

۲٫ معجم البلدان، یاقوت حموى، ج ۴، ص ۲۷۵ و ۲۹۶٫

۳٫ سید مهدى بن سید محمد رضا بن سید اسماعیل بن سید میرعبد الرزاق بن المیرسید عبد الحى بن سید ابراهیم بن سید عبدالماجد بن سید ابراهیم بن سید ماجد الکبیر بن سید ما جد الکبیر بن سیدیه لطیف بن سیدیه محمد بن سید على المرتضى (اشرف شمس الدین) بن سید فخر الدین بن سعد الدین مرتضى بن سید فخر الدین محمد بن سید امیر بن سید عماد الدین بن سید معین الدین بن سید شمس الدین بن سید امیر بن سید شمس الدین بن سید علاء الدین مرتضى بن سید ابوالقاسم علاء الدین على بن ابوالقاسم عز الدین یحیى بن سید ابوالفضل محمد شرف الدین بن سید ابوالقاسم على(نقیب رى) بن عز الاسلام محمد بن سید مطهر (ذوالفخرین) بن سید ابوالحسن على الزکى (نقیب رى) بن سید ابوالفضل محمد (سلطان شریف) بن سید اجل مرتضى ابوالحسن المطهر ابوالقاسم على(ذوالفخرین نقیب النضاء) بن سید ابوجعفر (نقیب قم) بن سید ابوالقاسم على (رئیس قم) بن سید ابوجعفر محمد النقیب (رئیس قم) بن سید حمزه قمى بن سید احمد الدخ بن سید محمد بن سید اسماعیل بن محمد الارقط بن عبدالله الباهر بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب (علیهم السلام).

۴٫ شرح حال او در گلش ابرار، ج ۶، ص ۱۶۴٫

۵٫ مجله پیام انقلاب، ش ۱۲۶ و ۱۲۸ مصاحبه با آیت الله یثربى , پیام حوزه س اول، ش ۳، ص ۱۳۷ و…

۶٫ تاریخ اجتماعى کاشان، حسن نراقى، ص ۵۳٫

۷٫ پیام حوزه اش ۳، سال اول ص ۱۴۵٫

۸٫ همان،

۹٫ جزوه نگاهى به زندگانى و شخصیت نماینده ولى فقیه و امام جمعه کاشان، آیت الله سید مهدى یثربى.

۱۰٫ دانشنامه ائمه جمعه کشور، ج ۲، ص ۹۹۴٫

۱۱٫ نگاهى به زندگانى و شخصیت… آیت الله مهدى یثربى، بخش اسناد.

۱۲٫ صحیفه امام، ج ۷، ص ۲۴۲٫

۱۳٫ همان، ص ۱۲۱٫

۱۴٫ انقلاب اسلامى در کاشان، ج ۲، ص ۸۱۰

۱۵٫ همان ۲، ج ۹، ص ۲۶۶٫

۱۶٫ خبرگان ملت، دفتر اول، ص ۵۷۷٫

۱۷٫ صحیفه امام، ج ۱۷، ص ۴۰۹٫

[۱۸]. نگاهى به زندگانى و شخصیت… آیت الله یثربى.

۱۹٫ سیماى کاشان، ص ۸۸، بنابر نقل حجه الاسلام لار رحمانى مسئول ستاد پشتیبانى جنگ.

۲۰٫ مصاحبه نویسنده با آیت الله سید محمد یثربى.

زندگینامه آیت الله سید محمد کاظم یزدى (متوفاى ۱۳۳۷ه. ق)

 .

download
صفحان زرین دانش ، فضیلت و مبارزه به دست با کفایت مردان الهى رقم مى خورد. آنان چون خورشیدى بر تارک پرافتخار تاریخ درخشیده ، پرتو نورشان گرمابخش جانهاى خسته است تا تحرکى دوباره یابد: به رغم شعار استعمارگران مبنى بر جدایى دین از سیاسیت ، عالمان متعهد و دین پرور با حضور در میادین سیاست ، مردانه از حقوق مظلومان و ستمدیدگان حمایت کردند. آنان در جبهه نبرد با کافران گاه تا مرز شهادت پیش رفته ، قلم خویش را به مرکب خون سیراب کردند.

بزرگمرد دانش و جهاد آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى از یک سو در جبهه مبارزه با جهل و از سویى در نبرد با کفار سر آمد عصر خویش بود. بر فقاهتش ، کتاب عروه الوثقى و بر عرفانش ، مناجات نامه بستان راز و گلستان نیاز و بر سیاستش ، موضع گیرى روشنگرانه وى در انقلاب مشروطیت و همگام او با آیه الله شهید شیخ فضل الله نورى و نیز شهادت فرزندش در میدان نبرد، بهترین گواه است .

تحصیل و تدریس

آن وجود سعادتمند در سال ۱۲۴۸ قمرى . در روستاى (کسنویه ) یزد پا به عرصه گیتى نهاد. از همان زمان بزرگى در چهره کوچکش نمایان بود و با تولدش ، رشته هاى امید را در قلب پدر و مادر خویش محکم ساخت . پدرش به تبرک نام رسول خدا صلى الله علیه و آله و با یاد امام هشتم شیعیان ، او را محمد کاظم نام نهاد.

سید محمد کاظم دوران کودکى و نوجوانى را پشت سر گذاشت و با تشویقهاى پدر و مهم تر از همه عنایت خاص خداوند ب علوم دینى رو آورد. و حوزه علمیه (دومنار) یزد یعنى بزرگترین حوزه آن شهر، پذیراى آن نوجوان مخلص از دودمان پاک پیامبر صلى الله علیه و آله شد. سید محمد کاظم مدتها در درس ادبیات استاد ملا محمد ابراهیم اردکانى و زین العابدین عقدایى شرکت کرد و از آن دو بهره هاى فراوان برد.

جدیت فراوانش در کسب علوم اهل بیت علیهم السلام او را مورد توجه اساتید مدرسه قرار داد. پس از اتمام ادبیات عرب ، در درس فقه و اصول آخوند ملا هادى یزدى که از علماى بزرگ آن زمان محسوب مى شد دوره سطح را به پایان رسانید.(۱۳۶۳) دیرى نپایید که مقام علمى اش او را در زمره نزدیکان خاص استاد جاى داد. با توصیه استاد، در ضمن فراگیرى فقه و اصول ، به تدریس ادبیات پرداخت . کیفیت تدریس و شیوه بیان او، سرانجام کار را بدانجا رساند که بعد از اندک زمانى سید محمد کاظم یزدى به مثابه یکى از اساتید حوزه علمیه یزد شناخته شد.(۱۳۶۴) جوان یزدى پس ‍ از مشورت با دو استادش ، اردکانى و عقدایى ، به امید بهره مندى از وجود مقدس امام هشتم علیه السلام راهى مشهد مقدس شد تا با استعانت از آن امام همام ، به مقامات علمى و معنوى نایل آید.

وى در مدت زمان کوتاهى ، علم هیئت و ریاضى را آموخت و طولى نکشید که در زمره اساتید این علوم در آمد. حوزه علمیه اصفهان نیز دورانى به وجود استادى گرانقدر چون یزدى مفتخر گردید. وى با ورودش به اصفهان در مدرسه صدر سکونت گزید.
سید محمد کاظم ، ابتدا درس علامه شیخ محمد باقر نجفى فرزند شیخ محمد تقى نجفى ، نویسنده کتاب (هدایه المسترشدین ) را بر درس سایر علما ترجیح داد. و از محضر اساتیدى چون آیه الله سید محمد باقر موسوى خوانسارى و برادرش آیه الله حاج میرزا هاشم خوانسارى و آیه الله محمد جعفر آباده اى استفاده هاى فراوانى برد.

سید محمد کاظم در سال ۱۲۸۱ ق . با اجازه و معرفى استادش آیه الله شیخ محمد باقر نجفى ، به همراه چند تن از علما به نجف اشرف هجرت کرد و در آنجا از محضر بزرگانى همچون آیه الله شید محمد حسن شیرازى (میرزاى بزرگ ) فتوا دار تحرمى تنباکو، آیه الله شیخ راضى و آیه الله شیخ مهدى جعفرى و آیه الله شیخ مهدى آل کاشف الغطاء استفاده هاى علمى و توشه معنوى فراوانى کسب نمود.

استاد یزدى تبار، هیچ گاه از تدریس غافل نبود. وى بعد از هجرت میرزاى شیرازى به سامرا به طور رسمى حوزه درس خود را در نجف تشکیل داد و به تدریس دروس عالى فقه و اصول که مرحله نهایى تحصیلات حوزوى است ، پرداخت . دیرى نپایید که شاگردان زیادى در درس ایشان حاضر شدند، به طورى که عدد آنان را تا دویست نفر ذکر کرده اند.

مرجعیت

استاد آیه الله یزدى ، بر مباحث فقهى تسلط کامل داشت . از این رو مسائل مشکل و پیچیده فقهى را با بیانى روان و ساده و با استدلالى قوى ، به طلاب عرضه مى کرد، به گونه اى که شاگردان فراوانى جذب شیوه درس وى شدند. آن گونه که مورخان نوشته اند وى با تسلط کامل و مهارت تحسین برانگیز و استدلال قوى به طرح نظرات خود مى پرداخت و ابواب مختلف فقهى را یکى پس از دیگرى به بهترین وجه و آسانترین شیوه به پایان مى رساند.

او بدون استدلال قوى و قانع کننده ، از مباحث علمى نمى گذشت و به مثالهاى فراوان فقهى استشهاد مى کرد. وقتى شاگردان اشکالات و سوالات خود را مطرح یا در مثالهاى ایشان خدشه مى کردند، با سعه صدر به سخن آنان گوش مى داد و با وقار خاص بهآنان مى گفت :این اشکال به ذهن من نیز آمده ! آنگاه به اشکال جواب مى داد.

آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى ، سیره علماى صالح گذشته را در زمینه مرجعیت رعایت مى کرد و با اینکه از بزرگترین علماى آن زمان به شمارآمد همواره از پذیرش این امر خطیر اجتناب ورزیده ، دورى مى جست . مردم و علماى نجف که به مقام علمى و معنوى وى بخصوص ‍ پس از رحلت میرزاى بزرگ در سال ۱۳۱۲ ق . پى برده بودند نسبت به پذیرش مرجعیت ، به آن فقیه وارسته ، اصرار مى کردند. ایشان سرانجام با احساس مسوولیت در قبال سرنوشت اسلام و مسلمین ، به این بار گران تن سپرد و با قبول مرجعیت جهان اسلام در ردیف علمایى همچون آیه الله العظمى آخوند خراسانى (متوفاى ۱۳۲۹ ق .) و آیه الله العظمى شیخ محمد طه نجف (متوفاى ۱۳۲۳ ق .) و دیگر مراجع آن زمان جاى گرفت . وى بعد از رحلت آخوند خراسانى و آیه الله محمد طه نجف ، زعیم بزرگ جهان تشیع گردید و به مثابه بزرگترین قدرت مذهبى و یگانه پاسدار حریم تشیع ، حفظ کیان مسلمین را بر عهده گرفت . آن روز که دشمنان اسلام ، کمر به نابودى اسلام بسته بودند این مرد بزرگ چونان مجاهدى نستوه و سیاستمدارى فرزانه به صحنه آمد.

مشروطیت

در سال ۱۳۲۴ ق . انقلاب مشروطه در ایران به پیروزى رسید. نخستین مجلس شوراى ملى ایران تاسیس شد اختیارات شاه و دربار کاسته شد. مجلس شوراى ملى قوانینى براى حل مشکلهاى سیاسى – اقتصادى – فرهنگى و آموزش کشور تدوین نمود.
مراجع تقلید نجف از جمله آخوند خراسانى ، شیخ عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى از ابتداى مشروطه به پشتیبانى آن بر آمدند. در ایران نیز آیه الله سید محمد طباطبایى و آیه الله سید عبدالله بهبهانى رهبرى نهضت مشروطه را بر عهده داشتند. اما گروهى از مراجع تقلید و مجتهدان پس از مدتى که عملکرد روشنفکران غربزده و برخى از نمایندگان جلس را در مخالفت با مذهب مشاهده نمودند، خواستار مشروطه مشروعه شدند. آیه الله شیخ فضل الله نورى رهبرى مجتهدان هوادار مشروطه مشروعه را در ایران – که تعدادشان به بیست مى رسید – به عهده داشت . آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى نیز جزو این گروه بود. وى خواستار بر پایى حکومت اسلامى و نظام مشروطه موافق با شرع اسلام بود. او از ابتدا سکوت کرد. زیرا سه تن از مراجع تقلید نجف ، پشتیبان مشروعه بودند.

موافقت عده اى از عالمان سر شناس نظیر آیات والا مقام خراسانى ، بهبهانى ، طباطبایى ، عبدالله مازندرانى و میرزا حسین تهرانى با مشروطیت ، فقط نوعى همراهى و همکارى با به اصطلاح روشنفکران ، در مبارزه با حکومت ظالمانه بود. و در واقع حضور علماى طراز اول ، پاى مردم را به صحنه کشید و انقلاب را در فراز و نشیبها یارى کرد. وگر نه روشنفکران در هیچ دوره ، قدرتى همپاى قدرت علماى دین و مذهب نداشته اند که بتوانند ملت را با سیاسیتها و اهداف خویش همراه سازند.

علماى موافق مشروطه هر چند قصد اصلاح داشتند و در صدد تغییر اوضاع به نفع اسلام بودند اما آیه الله سید محمد کاظم یزدى ، دستى پنهان را مى دید که از آغاز، مشروطیت را از مشروعیت جدا مى کرد و براى دین و دیندارن نقشى در سیاست قائل نبود. آن فقیه دوراندیش به جمعى از شاگردانش گفته بود:

(عاقبت مشروطه را تاریک مى بینم . چون آقایان به اسلام و روحانیت رحم نخواهند کرد. مى بینیم روزى را که عمامه از سر روحانیت برداشته ، آنان را از صحنه کنار خواهند زد.)
بعد از اعلان قانون اساسى در دولت عثمانى ، آیه الله سید محمد کاظم یزدى به مخالفت با آن برخاست و به سختگیرى و آزار و اذیت مسلمانان از سوى آن دولت اعتراض نمود به طورى که حکومت عثمانى او را به تبعید خارج از عراق تهدید کرد.
بعضى از مشروطه خواهان ایرانى ، فرصت را غنیمت شمرده ، از طریق ارسال تلگراف به استانبول ، تهمتهاى ناروایى به او نسبت داده ، به این امید که از ناحیه حکومت عثمانى در حق وى سختگیرى شود و مورد آزار و اذیت قرار گیرد.

اهمیت موضع گیرى سید در برابر خودیهاى دگر اندیش وقتى آشکار مى شود که بدانیم یکى از رهبران ترک تلاش نمود تا شاید بتواند با اقداماتش او را از نظرش منصرف سازد تا وى دست از مخالفت با قانون اساسى دولت عثمانى بر دارد. از همین رو در نجف اشرف به زیارت سید شتافت و از او خواست که با فتوایش قانون اساسى آنان را مورد تایید قرار دهد. سید پس از اندکى درنگ جواب داد: شعار شما شعار غربى و قانون شما، گرفته شده از بیگانه است . اینها که از آزادى و دموکراسى دم مى زنند در پوشش مظاهر غربى ، جز نابودى اسلام چیزى در سر ندارند!

مجاهد بیدار

زمانى که ایتالیا نیروهایش را براى اشغال کشور لیبى به حرکت در آورد و مى رفت تا بخش عظیمى از ممالک اسلامى به اشغال بیگانگان در آید این مرجع عالیمقام ، فتواى تاریخى و سرنوشت ساز خود را درباره وضعیت مسلمانان جهان صادر کرد. فتواى جهاد ایشان چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم
(در این ایام که دول اروپایى مانند ایتالیا به طرابلس غرب (لیبى ) حمله نموده و از طرفى روسها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند و انگلیسیها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابوى قرار داده اند، بر عموم مسلمین از عرب و ایرانى ، واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روسى و انگلیسى از ایران ، هیچ فروگذار نکنند، زیرا این عمل از مهمترین فرایض اسلامى است ، تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى ها محفوظ بماند.)
امضا
(سید محمد کاظم یزدى )

در سال ۱۹۱۴ م (۱۳۳۲ ق .) همزمان با جنگ جهانى اول ، انگلستان علیه امپراتور عثمانى اعلان جنگ داد و دامنه جنگ به کشور اسلامى عراق کشیده شد. انگلیس براى تصرف بصره در شط العرب نیرو پیاده کرد. آیه الله سید محمد کاظم یزدى با فتوى خود مبنى بر وجوب جهاد، مسلمانان را به جهاد علیه کفار انگلیس ترغیب مى کرد. در اینجا بخشى از فتواى آن فقیه مبارز را مى آوریم تا خوانندگان را با روحیه ضد استعمارى آن بزرگمرد تاریخ آشنا سازیم :

(… فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار بر بلاد مسلمین در همه جا پخش شده است . از آنجا که دشمن نزدیک شده و کار سخت بالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است بر هر کس لازم است در عقب راندن قواى دشمن وسعى در حفظ حدود و ثغور اسلام ، با همه امکاناتى که دارد غفلت نور زند…) بعد از ابلاغ فتواى جهاد، جمع زیادى از علما به سوى جبهه هاى جنگ شتافتند. از جمله سید محمد یزدى فرزند ارشد آیه الله یزدى ، با حضور در جبهه رشادت خاصى از خود نشان داد و سرانجام نیز به درجه رفیع شهادت نایل گشت .

آثار سبز

آثار زیادى از فقیه نامدار شیعه ، آیه الله یزدى به یادگار مانده که حاصل تلاش سالهاى متمادى وى بوده است . برخى از آنها در زمان حیاتشان جمع آورى و تدوین شده و برخى نیز بعد از آن بزرگوار، به همت شاگردانش به چاپ رسیده که به شرح زیر است :
۱٫ العروه الوثقى
۲٫ حاشیه بر مکاسب
۳٫ رساله فى التعادل و التراجیح
۴٫ الصحیفه الکاظمیه
۵٫ السوال و الجواب
۶٫ رساله اجتماع امر و نهى

العروه الوثقى مهمترین تالیف و ارزنده ترین کتاب فقهى آیه الله سید محمد کاظم یزدى به حساب مى آید. این اثر فقهى به حدى معروف است که مولف آن نزد همگان ، بخصوص علما و فضلاى حوزه هاى علمیه به (صاحب عروه ) شناخته مى شود. کتاب مزبور در بر گیرنده ابواب مختلف فقه است . و احکام و مسائل شرعى را بیان مى کند. این اثر، در مجموع ، محتوى ۳۲۶۰ مساله در سه جلد تالیف شده است .

مسائل کتاب به نحوى ترتیب یافته که دستیابى به آنها بسیار آسان و همواره مورد توجه مراجع تقلید بوده است و بسیارى از مراجع بزرگ بر آن حاشیه یا شرح نوشته اند.
در مقدمه کتاب (مستمسک العروه الوثقى ) تالیف آیه الله سید محسن طباطبایى حکیم که اولین شرح بر (العروه الوثقى ) مى باشد آمده است :

(کتاب پرارزش عروه الوثقى از حیث دقت و تحقیق ، به گونه اى است که در حوزه هاى محور درسى بسیارى از فقها قرار مى گیرد. با اینکه قبل از آن محور درسهاى فقهى علما، کتاب (شرایع الاسلام ) و (تبصره المتعلمى ) بود اما با ظهور کتاب عروه الوثقى ، این کتاب ارزشمند محور درسى حوزه هاى علمیه گردیده و شروح و تعلیقات زیادى بر آن نگاشته شده است …)

آثار خیر

عالم پرهیزگار، آیه الله یزدى در طول عمر مبارک خود، آثار زیادى را به یادگار گذاشت و کمکهاى بسیارى به سرپرستان و یتیمان مبذول داشت . وى در عمران شهرها و روستاها بویژه در ساخت مسجد، حمام و کاروانسرا، همتى والا و نسبت به رسیدگى به امور حوزه هاى علمیه و طلاب علوم دینى ، عنایت خاصى داشت و بناهاى زیادى را بنیاد نهاد که مهمترین آنها، مدرسه علمیه و کتابخانه ایشان در نجف اشرف است . اولین مدرسه ، معروف به مدرسه سید در خیابانى بین خیابان رسول و بازار حویش قرار دارد و دومین مدرسه نیز در محله العماره واقع شده است .

فرزندان

آیه الله سید محمد کاظم یزدى ، داراى شش فرزند پسر بود که همگى از علما و فضلا به شمار مى آمدند. اسامى آنان بدین شرح است :
۱٫ عالم مجاهد سید محمد یزدى که در میدان نبرد با استعمار، شربت شهادت نوشید.
۲٫ سید احمد
۳٫ سید محسن
۴٫ سید محمود
۵٫ آقا سید على
۶٫ سید اسدالله
از دختران سید در تاریخ نامى به میان نیامده است .

اوصیا

آیه الله العظمى سید محمد کاظم یزدى با حضور روسا، بزرگان نجف و اولاد و بستگان خود چهار وصى معین کرد که عبارتند از:
۱٫ آیه الله شیخ لاحمد کاشف الغطاء
۲٫ علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء
۳٫ آیه الله آقا میرزا محمود تبریزى
۴٫ آیه الله آقا شیخ على مازندرانى

بر اساس وصیت سید این چهار تن موظف شدند که تمام موجودى وجوهات شرعى اعم از سهم امام علیه السلام ، سادات ، کفارات و مظالم را به مرجع تقلید بعدى تحویل دهند. گفتنى است در جلسه تعیین وصى یکى از نوادگان به سید محمد کاظم عرض کرد: برخى نوادگان شما یتیم هستند و تحت سرپرستى شما بوده اند، خوب است چیزى براى آنها هم تعیین کنید. سید با آن کسالت جسمى و با صداى ضعیف و رنجور که حکایت از عروجى نزدیک داشت ، فرمود: (نوادگان من اگر متدین هستند، خدا روزى آنها را مى رساند و اگر نه ، چگونه از مالى که از آن من نیست ، به آنان کمک کنم .)

رو به کوى دوست

دوران زندگى او رو به پایان بود. دیگر این سرا گنجایش روح بلند سید را نداشت . سیدى که عمرى را در مظلومیت به سر برده ، اینک در بستر افتاده ، با همگان وداع مى کرد. او قصد هجرت داشت . ماه رجب فرا رسید. سید آن روزها قرآن بیشتر تلاوت مى کرد و همواره ذکر مى گفت : تو گویى با خود چنین زمزمه مى کرد:

کاظما تا کى به خواب غفلتى
فکر خود کن تا که دارى مهلتى

هر چه از ماه رجب مى گذشت حال سید رو به وخامت مى گذاشت و رنگ رخسارش زردتر مى شد. این وضع تا شب سه شنبه ۲۸ ماه رجب سال ۱۳۳۷ ق . ادامه داشت . سرانجام نزدیک طلوع فجر، خورشید فقاهت ، ایثار، زهد و مردانگى غروب کرد و به ملکوت اعلى پیوست . فرزندش ‍ حضرت آیه الله سید على یزدى ، بر جنازه پدر نماز خواند و بدن مبارک را در صحن مطهر حضرت على علیه السلام ، در ایوان کبیر (پشت جامع عمران ، جنب در طوسى ، پشت سر مبارک حضرت على علیه السلام و در جوار پسر شهیدش ) به خاک سپردند. او رفت اما اندیشه پاکش هرگز از یاد نمى رود. یادش گرامى باد.

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه یوسف بن احمد«صاحب حدائق» (متوفاى ۱۱۸۶ ق)

.
تولد

قریه (ماخوز) بحرین در سال ۱۱۰۷ ق . میزبان نوزادى مبارک بود. شیخ احمد غرق در شادى بود. خداوند فرزندى به او هدیه کرد و پدر او را (یوسف ) نامید. یوسف در دامان خاندان دانش و پارسایى تربیت یافت پدر و پدربزرگش از اندیشوران پاک سرشت ماحوز بودند. پدربزرگش در کنار تحصیل به صید مروارید در اقیانوس نیز مى پرداخت و از این راه زندگى خود را مى گذراند.

جویبار تحصیل

یوسف دوران کودکى را در آغوش پر مهر خانواده سپرى کرد و با کمک جدش شیخ ابراهیم با خواندن و نوشتن آشنا شد و مهر قرآن و نماز را در قلب جاى داد. پدر که مجتهدى آگاه به علوم عقلى ، ریاضى و حدیث بود به تالیف و تدریس عالیترین سطح فقه و اصول اشتغال داشت . فرزند را با علوم اسلامى آشنا ساخت . یوسف با تمام توان به یادگیرى علوم حوزوى پرداخت و سرمایه گرانبهاى نوجوانى و جوانى را در این راه به کار بست .

تندباد حوادث تلخ مى رفت تا کانون گرم خانواده را برهم زند. شیخ احمد به ناچار به (قطیف ) کوچ کرد. هجوم وحشیانه خوارج به شیعیان بحرین و کشتار آنان ، بسیارى از مردم را به هجرت مجبور کرد. پس از آن یوسف در قریه (شاخور) قطیف که نزدیک بحرین بود، ادامه تحصیل داد.

گردباد نیزه ها شاخور را در نوردید و رگبارشان بر قلب شیعیان نشست . سال ۱۱۳۱ ق . بود که ناصبى ها و خوارج ، بار دیگر به کشتار شیعیان پرداختند. شیخ احمد دو ماه بیشتر تاب غصه ها را نیاورد و سرانجام بیمارى او را به خاک سپرد.

یوسف ۲۴ بهار پیش ندیده بود، اما باید بار سنگین سرپرستى خانواده را بر دوش مى کشید. نخلستان کوچکشان در بحرین ، تنها سرمایه آنها بود. یوسف با کار در نخلستان خرج خانواده را تهیه مى کرد و در کنار آن به تحصیل ادامه مى داد.

دو سال گذشت . یوسف به خوبى توانست از عهده سرپرستى برادران و مادرش براید. او استقامت را از نخلهاى ایستاده فرا گرفت . از مشکلات نهراسید و بار سنگین اداره زندگى نتواست قامتش را خم کند. آزادى بحرین از چنگال اشغالگران یوسف را به کوچ فرا خواند.

یوسف شش سال در بحرین ، در درس شیخ احمد بن عبدالله بلادى شرکت کرد و از خرمن دانش استاد خوشه ها چید کار و درس را با هم عجین ساخت . عرق مى ریخت و خرج خانه را تهیه مى کرد. با تن رنجور و خسته با کتاب انس مى گرفت .

پس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج تصمیم گرفت به قطیف برگردد تا در درس شیخ حسین ماحوزى شرکت کند. دو سال در قطیف ماند و (تهذیب ) شیخ طوسى را نزد استاد فرا گرفت . اما باز هم سایه غم بر آسمان اندیشه اش پدیدار شد. فقر او را به بحرین کوچانید.

اینک برادرانش بزرگ شده بودند و مى توانستند خانواده را سرپرستى نمایند. بنابراین دل از مهر خانواده کند و آهنگ سفر نمود. شوق یادگیرى او را به شیراز کشاند. او در شیراز، در کنار تحصیل مراحل عالى دروس ‍ حوزوى ، درسهاى پایین تر را به دانش پژوهان مى آموخت . یک سال نیز در حوزه علمیه کرمان به تدریس پرداخت و سپس به شیراز برگشت .

جلوه جاودانه

اینک چهل سال از عمرش مى گذشت . او امام جمعه شیراز بود. هر آدینه در مسجد جامع با مردم نماز مى گذارد و آنها را با فرهنگ اسلامى آشنا مى ساخت . مادر و برادرانش را به شیراز دعوت کرد تا در کنار هم زندگى کنند.

شیراز چهارده سال میزبان او بود. وى در کنار تدریس و تبلیغ به کشاورزى نیز مشغول بود. همراه برادرانش بیل مى زد و در تلاش براى کسب غذاى حلال از هیچ سختى نهراسید. مجتهد جوان روز به روز بر آوازه علم و تقوایش افزوده مى شد. مردم به او احترام بسیارى مى گذاشتند.

سرانجام خوشیها به پایان رسید. نعیم دان خان در سال ۱۱۵۶ ق . به شیراز حمله کرد و زن و مرد، کوچک و بزرگ را از دم تیغ گذراند. شیخ یوسف به ناچار خانواده اش را به بحرین باز گرداند و خودش به (فسا) رفت . هشت سال در فسا ماند. در آنجا ازدواج کرد و به تدریس و کشاورزى پرداخت .

فسا آرام و ساکت بود. فرصت را غنیمت شمرد و دست به کارى بزرگ زد. کتاب (الحدائق الناضره فى احکام العتره الطاهره ) محصول سالها تلاش ‍ اوست . این کتاب در برگیرنده یک دوره فقه شیعه است . این کتاب تا کنون راهگشاى مجتهدان در بدست آوردن احکام شرعى بوده است و همواره مراجع تقلید شیعه در کرسى تدریس ، از آن استفاده مى جویند. کتاب (حدائق ) موجب شد تا پس از آن ، شیخ یوسف به نام صاحب حدائق مشهور شود.

نعیم دان خان ، حاکم اشغالگر شیراز در سال ۱۱۶۴ ق . فسا را نیز اشغال کرد. مردم به بیابانها گریختند. صاحب حدائق به (اصطهبانات ) رفت . بسیارى از کتابهاى نفیس و یادداشتهاى کتاب حدائق او در فسا از بین رفت .

صاحب مدتى کوتاه در اصطهبانات ماند پس از آن به مشهد و قم سفر کرد و پس از زیارت حرم امام رضا علیه السلام و حضرت معصومه (س ) به بهبهان رفت و یک ماه در آنجا رحل اقامت افکند. بهبهانیها به گرمى از او پذیرایى کردند. حوزه علمیه بهبهان در آن سالها بسیار فعال بود و به عنوان یکى از مراکز اخبارى گرى شناخته مى شد. علماى نیک اندیش بهبهان مردم را به استفاده از علم و اخلاق صاحب حدائق تشویق نمودند. سیل پرسشهاى شرعى به سوى او سرازیر شد و او به آنها پاسخ داد گفت . مجموعه پاسخهاى صاحب حدائق در رساله اى به نام (اجوبه المسائل البهبهانیه ) گردآورى شد.
حوزه علمیه کربلا کانون اخبارگرى و حوزه علمیه نجف در برابر آن ، مهد (اصولیون ) و (اجتهادیون ) بود. صاحب حدایق که بینش اخبارگرى ملایمى داشت ، به کربلا رفت و در آنجا به تدریس پرداخت .

آیینه ایثار

آیه الله محمد باقر محمد اکمل اصفهانى ، معروف به (وحید بهبهانى ) در سال ۱۱۵۹ ق . به کربلا رفت و به مبارزه علمى با اخبارگرى پرداخت . (چند روزى به درس صاحب حدائق حاضر شد. روى در صحن مطهر ایستاد و در جمع عالمان اظهار داشت : من حجت خدا بر شما هستم . اگر شیخ یوسف بحرانى (صاحب حدایق ) چند روزى کرسى درس خود را در اختیار من قرار دهد، حجتم را بیان خواهم داشت . چون این خبر به شیخ یوسف بحرانى رسید، پیشنهاد وحید بهبهانى را پذیرفت . سه روز وحید بهبهانى به درس ادامه داد، که در نتیجه آن ، ۳/۲ شاگردان شیخ یوسف بحرانى از اخبارگرى روى گردان شده به شیوه اجتهاد و اصول روى آوردند.)

(مرحوم محدث قمى در کتاب فوائد الرضویه از فول صاحب تکمله ، نقل کرده است که مسوول حرم شریف حضرت سید الشهداء علیه السلام گفته است :
مشغول خدمت در حرم بودم که شب فرا رسید و خبر تعطیل شدن حرم اعلام شد وحید بهبهانى و شیخ یوسف بحرانى را دیدم که در حال قدم زدن ، مشغول بحث علمى بوده ، از رواق خارج شدند و در صحن به بحث خود ادامه دادند تا این که صحن خالى شد و مى خواستم درهاى صحن را ببندم . آن دو بزرگوار از صحن خارج شده ، در پشت صحن به مباحثه ادامه دادند.

من درها را بستم و به منزل رفتم . قبل از طلوع فجر، براى باز کردن درهاى صحن بازگشتم ، با کمال تعجب دیدم که آنها هنوز مشغول بحث هستند. بهت زده ، آنان را مى نگریستم که چه اندازه براى مسائل علمى ارزش و اهمیت قائل اند. در این هنگام صداى اذان بلند شد و آن دو، به اقامه نماز ایستادند.)

وحید بهبهانى در کانون اخبارى گرى بحران ایجاد کرد. بهترین شاگردان صاحب حدائق از اخبارى گرى دست برداشته ، در درس وحید بهبهانى شرکت کردند، صاحب حدایق که مرجع تقلید و مدرس بزرگ حوزه علمیه کربلا بود، از این شکست علمى ناراحت نشد، بلکه به خاطر آشنایى بیشتر با مبانى (اصولیون ) خوشحال هم بود.

استعمار هماره در طول تاریخ به وسیله مذهب به جنگ مذهب رفت . ساختن مذهبها، ایجاد اختلاف پخش شایعه ، و دامن زدن به بحثهاى علمى جنجال برانگیز از شگردهاى دشمنان اسلام بود. دشمنان اسلام قرنها جنگ بین شیعه و سنى را گرم نگه داشته ، بدین وسیله بر کشورهاى مسلمان سیطره یافتند. در اختلافهاى علمى بین عالمان شیعه نیز، هماره مترصد فرصتى بودند تا از این راه به وحدت شیعیان ضربه بزنند. اما مراجع تقلید شیعه با تیزبینى نقشه هاى آنان را خنثى مى کردند و گاه ، دشمن به موفقیتهایى دست یافتند.

جدال بین دو شیوه اخبارى گرى ، ملا محمد امین استر آبادى و برخوردهاى غیر منطقى هواداران او در توهین به اجتهادیون ، آسمان اندیشه ها را کدر ساخته بود. ولى صاحب حدایق با خویشتن دارى به موقع و زیرک بینى فوق العاده اش توانست جلوى حوادث ناگوار را بگیرد.

او نظریه علامه مجلسى را در اخبارى گرى مى پذیرد و از جمود و تنگ نظرى اخبارى هاى متعصب انتقاد مى کند. او از پرخاشهاى تند برخى از اندیشمندان نسبت به یکدیگر، بسیار آزرده خاطر بود و توهین را شایسته بحثهاى علمى نمى دانست و هتاکى به فقها را فرو ریختن استوانه هاى دین مى دانست .

علماى شیعه هماره در طول تاریخ آزاداندیش بودند. هرگز ذهنها را در حصار تکبر محبوس نکردند و به دنبال یافتن بهترین روش فهم دین بودند. آنگاه که به اشتباه خود پى مى بردند، بى مهابا، به خطاى خود اعتراف مى کردند. صاحب حدایق نیز در زمره این آزاداندیشان است که در مقدمه حدایق مى نویسد:

من قبلا از روش اخبارى دفاع مى کردم ، اما بعد از تامل زیاد و بحثهاى فراوان با بعضى مجتهدان اصولى ، به نقصان آن پى بردم و دیگر از آن دفاع نمى کنم . وظیفه همه است که در یک صف ، در خدمت اسلام قرار بگیرم و اختلافات جزیى را که به اسلام ضربه مى زند، کنار بگذاریم

 

شاگردان

صاحب حدائق در طول سالیان دراز تدریس ، شاگردان بسیارى تربیت نمود.

برخى از شاگردان ممتاز او عبارتند از:

۱٫ میرزا ابوالقاسم گیلانى ، معروف به میرزاى قمى که کتاب (قوانین الاصول ) او از شاهکارهاى علم اصول است .
۲٫ سید مهدى طباطبایى ، معروف به بحرالعلوم .
۳٫ ملا مهدى نراقى ، نویسنده (جامع السعادات )
۴٫ سید على طباطبایى ، معروف به صاحب ریاض ، نویسنده (ریاض ‍ المسائل )
۵٫ ابوعلى حائرى ، نویسنده (منتهى المقال فى علم الرجال )
صاحب حدایق در رشته هاى گوناگون علوم اسلامى مهارت داشت و آثار بسیار گرانبهایى از خود به یادگار گذاشت . نثر زیباى او گویاى ذهن لطیف و روح شاعرانه اش مى باشد.

آثارش عبارتند از:

۱٫ اجوبه المسائل البحرانیه
۲٫ اجوبه المسائل البهبهانیه
۳٫ اجوبه المسائل الشیرازیه
۴٫ اجوبه المسائل الکازرونیه
۵٫ الاربعون حدیثا فى فضائل امیرالمومنین علیه السلام ، که از کتب اهل سنت گردآورى شده است .
۶٫ الاسلام و الایمان و انه اقرار باللسان و اعتقاد بالجنان و عمل بالارکان
۷٫ اعلام القاصد بن الى مناهج اصول الدین
۸٫ انیس الخاطر یا انیس المسافر یا (جلیس الحاضر و انیس المسافر) یا (انیس المسافر و جلیس الخواطر) در بمبئى چاپ شد.
۹٫ تدارک المدارک فى ما هو غافل عنه و تارک ، حاشیه بر (مدارک الاحکام )
۱۰٫ الجمع بین فاطمتین یا (الصوارم القاصمه فى الجمع بین فاطمتین ).
۱۱٫ حاشیه بر (شرح شمسیه قطب الدین رازى )
۱۲٫ الحدائق الناضره فى احکام العتره الطاهره ، در ۲۵ جلد چاپ شده است .
۱۳٫ الدرر النجفیه فى الملتقات الیوسفه ، در تهران چاپ سنگى شده است .
۱۴٫ سلاسل الحدید فى تقیید لابن ابى الحدید
۱۵٫ الشهاب الثاقب بیان معنى الناصب و ما یترتب علیه من المطالب
۱۶٫ لولوه البحرین فى الاجازه لقرتى العین
۱۷٫ معراج النبیه فى شرح من لایحضره الفقیه
۱۸٫ النفاحات الملکوتیه فى الرد على الصوفیه
۱۹٫ کشکول بحرانى ، که در ۳ جلد چاپ شده است . وى درباره انگیزه نگارش این کتاب مى نویسد:
(علت اینکه من اقدام به نوشتن چنین کتابى کردم این است :

عقل سلیم مى داند که انسان در دنیا در درون غمها و تاریکى هاست و این امور در خیلى از موارد زندگى را تلخ و اذهان را پریشان مى کند و انسان را از ادامه راه در رسیدن به اهداف عالى باز مى دارد. در این موارد بر انسان لازم است که روح خسته خود را با نکته هاى شادى آفرین و فرح بخش شاداب کند. چون همانطور که بدن انسان بعد از کار و تلاش ، محتاج به استراحت است ، روح خسته نیز نیازمند آسایش است .
۲۰٫ الخطب : که مجموعه سخنرانیهاى او در شیراز است .

ذوق شعرى

گرچه از صاحب حدائق دیوان شعر مستقلى بجا نمانده است اما از قصیده هاى او که به مناسبتهاى مختلف سروده ، مى توان به ذوق سرشار او پى برد.

او در برانگیختن احساسات و عواطف و بیان عشق درونى ، شاعرى نوپرداز است . در کتاب کشکول خود به مناسبتهاى مختلف سروده هاى خود را ذکر کرده است . زیبایى و لطافت هر کدام انسان را به شناخت روحیات و خلق و خوى درونى آن مرد بزرگ آشنا مى کند. او در یک قصیده طولانى تمام رخدادهاى کربلا را به نمایش مى گذارد و در توصیف شهداى کربلا چنین مى گوید:

الجسم منها بالعراء و روحها
فى سندس القردوس من جناتها
نفسى لال محمد صلى الله علیه و آله فى کربلا
محروقه الاحشاء من کرباتها
ترنوا الفرات بغله لاتنطفى
عطشا و ماذاقت لطعم فراتها

– جسمشان در بیابان عریان است و روحشان در بهشت برین مهمان
– قسم به جانم ، آل محمد صلى الله علیه و آله جگرشان در سوزش است . در حالیکه آب فرات در حال جوش و خروش است .
– اما نه شعله عطش را خاموش مى کند و نه طعم گوارایش کسى را سیراب .

لحظه وصال

صاحب حدایق ، زندگیش وحدت آفرین بود و مرگش نیز، او وصیت کرد که وحید بهبهانى بر جنازه اش نماز بگزارد. با این که اختلاف نظر بین آنها، براى همگان روشن بود، اما براى حفظ وحدت و پرهیز از اختلافات او را براى اقامه نماز انتخاب کرد. سرانجام صاحب حدایق در ۷۹ سالگى ، در ربیع الاول ۱۱۸۶ ق . دار فانى را وداع گفت . وحید بهبهانى بر جنازه او نماز گذارد آنگاه در حرم مطهر امام حسین علیه السلام به خاک سپرده شد.

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم