زندگینامه آیت الله حکیم ابوعبدالله زنجانى 

 

ابوعبدالله زنجانى، فرزند شيخ الاسلام ميرزا نصرالله يكى ازپيشوايان روحانى شهر زنجان در جمادى الثانى سال 1309 ه . ق‏1891م در زنجان، چشم به جهان گشود. وى در دامان پدر كه درهاله‏ اى از علم و فضيلت و ادب بود پرورش يافته و بعد از رسيدن به ‏سن جوانى، در زادگاهش به حوزه علميه پيوست. علوم ادبى و مبادى ‏فقه و اصول را در نزد علماى زنجان آموخت و سپس به حوزه درسى ‏فيلسوف و حكيم الهى زنجان ميرزا ابراهيم فلكى – كه از شاگردان ‏فيلسوف شهير ميرزا ابوالحسن جلوه بود – در آمد و فلسفه، كلام ورياضيات را از وى آموخته و به سال 1329 به تهران سفر كرد. چنانكه ‏برهه‏ اى از زمان، در مدرسه فرانسوى «سنلوئى‏» در تهران به تحصيل ‏پرداخت و در ذى‏ حجه سال 1330 پس از بازگشت‏ به زنجان، به ‏همراه برادرش ميرزا فضل الله شيخ الاسلام زنجانى، آهنگ نجف كردو در آنجا نزد مجتهدان نامدار، علوم عالى را كسب كرد.

وى در نجف به همراه برادرش به درس سيد محمد كاظم يزدى وشيخ الشريعه اصفهانى حاضر شد و بهره‏ اى بسزا بر گرفت و هنگام‏ درنگ در آن خطه پاك، به مجلس درس آية الله آقا سيد ابوالحسن ‏اصفهانى و شيخ ضياء الدين عراقى و شيخ ميرزا حسين نائينى و جزآنان نيز در آمد و تا سال 1338 يا 39 در نجف بوده و به درجه اجتهادنائل گرديد. بخشى از اجازات ايشان بدين شرح است:

اجازه روايت از علامه سيد حسن صدر كاظمى و علامه سيدمحمود شكرى الآلوسى بغدادى صاحب «بلوغ الارب‏» كه از علماى ‏اهل سنت است و سيد محمد بدرالدين بن يوسف المغربى محدث ‏دمشق.

و اجازه اجتهاد از سيد ابوالحسن اصفهانى، هبة‏الدين حسينى ‏شهرستانى، علامه سيد محمد فيروزآبادى و علامه شيخ الشريعه ‏اصفهانى و علامه شيخ عبدالكريم حائرى.

ابوعبدالله در اواخر سال 1338ه. ق به زادگاه خود، زنجان ‏بازگشت و به تاليف و نشر كتب و تبليغ افكار اسلامى پرداخت وپس از توقفى كوتاه در آن شهر به برخى شهرهاى مهم ايران رهسپارشد. سپس زيارت خانه خدا را از بهر حج گزاردن بجد منظور نظر قرارداد و در سوريه، فلسطين، عراق به سياحت پرداخت و از قدس وقاهره و بغداد ديدن كرد و در آنها بانخبگان بسيارى از عالمان و اديبا ن‏و انديشه ‏وران ديدار داشت و از ديدار ايشان خرسند و كامياب شد.

در اين سفر كه يك سال به درازا كشيد، به سال 1344ه . ‏توانست ‏برخى از آثار خود كه به زبان عربى در سالهاى بين پايان ‏تحصيلات عالى در حوزه نجف و آغاز اين سفر طولانى به قلم آورده ‏بود، به طبع بسپارد. بعد از اين به زنجان بازگشت وبه تدريس فقه وفلسفه و تفسير و نشر مقالات علمى و دينى در مجلات عربى وفارسى پرداخت.

چنانكه در اوائل 1354ه به سفر سياحتى ديگرى به ‏قاهره دست‏ يازيد كه پس از ورود، از طرف اساتيد بزرگ دانشگاه ‏الازهر و دانشگاه مصر و از جانب فضلا و ادباى آن سامان، مورداستقبال گرم قرار گرفت. در اين سفر بود كه كنفرانس ارزنده خود را به ‏زبان تازى، به عنوان «دواء المسلمين فى الرجوع الى القرآن‏» در«دار الهداية الاسلامية‏» ايراد كرد كه سخت از آن استقبال شد و درشماره 448 نشريه مصرى «الفتح‏» نشر گرديد، و نيز در اين سفر باعلماى دانشگاه الازهر درباره وحدت اسلامى و اتحاد مسلمانان ‏تبادل نظر كرد و از جمله كسانى كه با ايشان ديدار كرد، يكى علامه ‏فقيد مصطفى مراغى رئيس دانشگاه الازهر و ديگر شادروان دكترعبدالرحمن شه بندر و سوم علامه عبدالوهاب عزام بودند.

ابوعبدالله پس از اتمام سفر به ايران بازگشت و در دانشگاه تهران- دانشكده علوم معقول و منقول – به تدريس علم تفسير و اخلاق وتاريخ مشغول شد و سپس يك سال در دانشسراى عالى تدريس كرد.

زنجانى در برخى كانونها و انجمنهاى علمى و ادبى در ايران وكشورهاى عربى عضو بود. از جمله در فرهنگستان علمى عربى ‏دمشق كه در محرم سال 1347ق  صورت گرفت. (2) .

آثار

علامه زنجانى را آثارى است كه پاره‏اى چاپ و پاره‏اى ديگرهمچنان دست نويس‏اند. از جمله آنها چنين است:

1 . «تاريخ القرآن‏» كه در دومين سفر به قاهره به گونه ‏اى آبرومندچاپ شده است. اين عبارت عربى را روى جلد آن نگاشته ‏اند: «كتاب ‏وجيز يبحث عن سيرة النبى الاكرم والقرآن الكريم والادوار التى مرت‏به من كتابته وجمعه وترتيبه وترجمته الى سائر اللغات…».

خود زنجانى درباره اين كتاب نوشته است:

«اين مختصر پايه و مقدمه جزئى از مقدمه تفسيرى است كه قصد تاليف آن را به اسلوب تحليل و عقل و روش تجزيه منطقى دارد…».

چنانكه زنجانى اشاره دارد ايشان در صدد نگاشتن تفسيرى بوده ‏كه ظاهرا اجل فرصت نداد تا اين قصد را عينيت ‏ببخشد. كتاب «تاريخ ‏القرآن‏» در ميان علماى اهل سنت تاثيرى بسزا داشته و مورد اهتمام ‏عالمان و روشنفكران آنان قرار گرفته است. دكتر احمد امين نگارنده‏ كتاب «فجر الاسلام‏» آن را گامى در راه وحدت اسلامى به شمار آورده (3) و كميته ترجمه دائرة المعارف اسلام به شدت از آن استقبال كرده و به‏ زبان انگليسى براى اطلاع عالمان ديار غرب شناسانده است.اين كتاب به قلم ابوالقاسم سحاب در تاريخ 4 مرداد 1317ترجمه شده است.

2 . اصول القرآن الاجتماعيه، (عربى، خطى).

3 . كتاب الافكار – عربى، خطى – كتابى است فلسفى كه عقيده‏اسلامى را از جنبه عقل و قرآن روشن مى‏سازد.

4 . كتاب «دين فطرت‏» فارسى – خطى.

5 . كتاب «شرح بقاء النفس بعد فناء الجسد» (عربى) كه شرح ‏مبسوطى است و در سال 1340ه . ق با شيوه‏اى امروزين به انجام ‏رسيده، و اصل آن از آثار فيلسوف و متكلم برجسته، خواجه‏ نصيرالدين طوسى است كه در موضوع مهم «بقاء النفس بعد فناءالجسد» نگارش يافته است. اين كتاب در قاهره و در تهران به سال‏1415ه/ 1995م به زيور طبع آراسته شده. چاپ اول ترجمه فارسى‏آن در آبان ماه 1325ش و به قلم دكتر زين‏ الدين كيائى انجام يافته و درتاريخ 1373ش توسط شركت ‏سهامى انتشار تجديد چاپ شده‏است.

6 . رساله ‏اى در قاعده فلسفى «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد» كه ‏استادش شيخ الشريعه در سال 1337ه با ستايش مؤلف، تقريظى برآن نگاشته و استدراكاتى را اضافه كرده است. (خطى)

7 . «الفيلسوف الفارسى الكبير صدرالدين الشيرازى حياته و اهم ‏اصول فلسفته‏» كه به زبان عربى است و در دمشق در چاپخانه المفيدطبع شده و در سال 1392 چاپ چهارم كتاب، توسط كتابخانه صدرتهران به پايان رسيد. اين نوشتار تزى است كه به مناسبت عضويت ‏مؤلف در فرهنگستان علمى عربى دمشق به قلم آمده، برخى ازمباحث آن در ماهنامه فرهنگستان علمى دمشق و در مجله «الزهواء»مصرى و«لغة العرب‏» بغدادى به زبان تازى طبع و انتشار يافته است.كتاب به وسيله ابن يوسف شيرازى به فارسى ترجمه شده و بخشى ازآن در روزنامه «ايران آزاد» به طبع رسيده است. مجله فارسى زبان‏«ارمغان‏» از كتاب مذكور يادى كرده است.

8 . ترجمه و گزينش جستار فيلسوف انگليسى توماس كارلايل‏درباره پيامبر معظم از كتاب قهرمانانش كه در تبريز به چاپ رسيده‏است. (زبان اصلى در اين ترجمه عربى است).

9 . رساله «طهارت اهل كتاب‏» به زبان عربى كه در بغداد به سال‏1345ه چاپ گرديد. اين رساله در ميان گروههاى متعصب در عراق وايران جنجال به پا كرد و چون نويسنده با ادله محكم رايى كه قائل به ‏طهارت اهل كتاب است را ترجيح داده بود و رايى كه قائل به نجاست‏ايشان است را نقض مى‏كرد، بسيارى آن را نقد و در رد آن، رساله‏ هايى ‏نگاشتند كه در آن زمان نشر يافت.

10 . «التصوف فى التاريخ‏» كتابى است در وحدت وجود و روند آن در مكتبهاى عرفانى از دورترين ايام تا به امروز كه خطى است وبرخى از فصول آن در شماره‏هايى از مجله «الاخا» نشر يافته است.

11 . كتاب گرانبار «شرح زندگى روحى حسين بن على (ع)» كه‏ عوامل پيدايش واقعه تاريخى عاشورا و اسرار نهان آن و عظمت نفس‏ نفيس حسين بن على (ع) را با شيوه‏اى مطلوب و امروزين و با طرزى‏نغز و فلسفى، مورد بحث و بررسى قرار داده و به زبان پارسى به رشته‏تحرير در آورده است. كتاب در سال 1317ه . ش/ 1357ه . ق باپى‏نوشتهاى واعظ چرندابى در تبريز به چاپ رسيده است.

12 . رساله «لزوم حجاب‏» كه پاسخ پرسشى است كه از آمريكا به‏وى آمده بود و به زبان فارسى چاپ گرديده است.

13 . الاسلام والاوربيون (عربى – خطى).

14 . الوحى (عربى – خطى).

15 . فرهنگ ايران پيش از اسلام.

16 . ترجمه «وصيت ارسطو به اسكندر» كه از عربى به فارسى‏ترجمه كرده است.

17 . كتاب «فى التصويب‏» كه آخرين تاليف ايشان است.

مضاف بر اينها زنجانى داراى پژوهشهاى گرانبهايى است كه هراز چندى بر صفحات مختلف مجله ‏هاى عربى و فارسى نشر گرديده وكنفرانسهاى فراوانى كه در انجمنهاى علمى و كانونهاى ادبى القا مى ‏نمود كه برخى از آنها به صورت كتابچه ‏هايى جداگانه نشر يافته‏ اند.

علامه زنجانى، زبانهاى عربى، فارسى و تركى را با قواعد، به ‏نيكى مى‏ دانست و با زبان فرانسه آشنايى داشت. وى بسيار خوش ‏اخلاق، با حوصله و نيك نهاد و دورانديش و هشيار و غيور بر اسلام ومسلمانان و دلسوز به حال آنان براى ارتقاى سطح فكرى و معيشتى‏بود تا در رديف ملتهاى متمدن اين عصر درآيند.

وفات

ابوعبدالله زنجانى بالاخره در روز پنجشنبه 7 جمادى الثانى‏1360ه .ق موافق 12 تير 1320ه . ش به سبب كسالت قلبى، رحلت ‏نموده و پيكرش پس از وفات به نجف اشرف انتقال يافت و در آرامگاه‏ خانوادگى وى، بنابر وصيتش به خاك سپرده شد.

وى شش فرزند از خود به يادگار گذاشت، پنج پسر و يك دختركه در پروردن آنان عنايتى خاص مبذول داشت.

از ابوعبدالله زنجانى، كتابخانه پر ارجى بر جاى مانده كه حاوى ‏نزديك به هزار و پانصد جلد از كتابهاى خطى و چاپى است.ابوعبدالله را عده ‏اى از عالمان و نويسندگان ستوده‏ اند كه به بخشى ازآنها اشاره مى‏شود:

1 . آية‏الله محسن امين صاحب كتاب «اعيان الشيعه‏»: «وى (علامه‏زنجانى) عالم، فاضل و مؤلف بود.»

2 . آقا بزرگ تهرانى صاحب كتاب «الذريعه‏»: «شيخ ميرزاابوعبدالله زنجانى، عالم، فاضل و مصنف بود.»

3 . حجة الاسلام مدرس تبريزى صاحب «ريحانة الادب‏»: «حاج‏ميرزا ابوعبدالله زنجانى از علماى قرن حاضر… مى‏باشد.»

4 . اعضاى كميته ترجمه دائرة المعارف اسلام: «مؤلف اين كتاب(علامه زنجانى) محتاج معرفى نيست، معظم له يكى از مشاهيرفضلاى عالى مقدار و از بزرگان مجتهدين عصر حاضر و تاليف او«تاريخ قرآن‏» كمك بزرگى به معلومات عصر حاضر كرده است.»

5 . استاد «استاس مارى الكرملى‏» صاحب امتياز مجله «لغة‏العرب‏» سال هشتم، ج دهم، ص‏791 گفته است: «دوست علامه وبزرگوار و مجتهد نامدار، ابوعبدالله زنجانى، از اعلام انگشت نماى‏ايران است.»

6 . در كتاب شرح حال رجال ايران، نگارش مهدى بامداد،جلد5، ص‏17 چنين آمده: «حاج ميرزا ابوعبدالله زنجانى … از افاضل ‏قرن اخير بوده و تاليفاتى از خود باقى گذاشته است.»

7 . دكتر احمد امين صاحب «فجر الاسلام‏» در مقدمه كتاب‏«تاريخ قرآن‏» درباره ابوعبدالله زنجانى چنين گفته است: «استادابى عبدالله زنجانى از عالمان برجسته شيعه و مجتهدان آنان است. ازجوان بختى بود كه با استاد ابوعبدالله زنجانى در زمان زيارتش به مصردر سال 1935م آشنا شدم… از اين روپيوند بين ما استوار گرديد … اورا فراخ دانش، ژرف انديش، و بسيار آگاه به فلسفه اسلامى و شيوه‏هاو مراحل آن يافتم و با روحى وارسته و خويى‏نرم، چيزى كه وى را نزدمن محبوب مى‏ ساخت.»

فیلسوف//علی اصغر حقدار

زندگینامه محمد بن عبدالرزاق حسینی یمانی«سیدمرتضی زبیدی»( ۱۱۴۵-۱۲۰۵ ه ق)(صاحب تاج العروس)

مرتضی زبیدی، محمد بن عبدالرزاق، مشهور به مرتضی و مکنی به ابوالفیض حسینی یمانی حنفی صاحب تاج العروس وی در وطن خود نشأت یافت.

سپس برای تحصیل علم، آغاز سفر کرد چندین بار به حج رفت و در مکه با سیدعبدالرحمن عیدروس ملاقات کرد و پیوسته ملازمت او داشت، مختصر سعد را از او فراگرفت و خرقه به دست او پوشید. و روایت مرویات او را اجازت حاصل کرد، و بر اثر توصیفاتی که دربارهء علما و ادباء مصر از او شنید به مصر عزیمت کرد.

زبیدی در ۱۱۶۷ ه ق وارد مصر شد و اسماعیل کتخدا عذبان او را مورد عنایت خاص خود قرار داد و با او دوستی فراوان کرد سرانجام بین عام و خاص شهرت فراوان یافت، به صعید و دیگر نقاط مصر سفر کرد و مورد احترام و تجلیل بزرگان آن دیار قرار گرفت بسیاری از ارباب علم و سلوک را دید و سفرنامه ها پرداخت و تألیف شرح قاموس را آغاز کرد. و سالها( ۱) برای اتمام آن رنج برد و پس از آنکه شرح قاموس را در ۱۴ جلد بپایان رسانید آنرا تاج العروس نامید. و بدین مناسبت ولیمه ای داد که همه طلاب و اساتید وقت در آن ولیمه دعوت شده بودند. (از معجم المطبوعات ج ۲ ستون ۱۷۲۶ تا ۱۷۲۸ )

زرکلی آرد: محمد بن عبدالرزاق حسینی مکنی به ابوالفیض و مشهور به مرتضی زبیدی( ۱۱۴۵-۱۲۰۵ ه ق) ، علامهء لغت و حدیث و رجال و انساب و از بزرگان اهل تصنیف است در اصل از واسط  عراق و زادگاهش بلگرام هند است و در زبید (یمن) تربیت یافته و بزرگ شده است وی از زبید به حجاز سفر کرد و در مصر اقامت گزید و در آنجا فضیلت او به اوج شهرت رسید و سیل هدایا و تحف بسوی او سرازیر گردید.

پادشاهان حجاز و هند و یمن و شام و عراق و مغرب اقصی و ترک و سودان و الجزایر با او مکاتبه کردند، اعتقاد مردم در حق او چندان فزونی گرفت که بسیاری از مردم مغرب چنین می پنداشتند که هرکه حج کند و بزیارت زبیدی نرود و هدیه ای تقدیم او نکند حج او کامل نخواهد بود .

رحلت

سیدمرتضی زبیدی در طاعون مصر درگذشت.

آثار

او مؤلفات بسیار دارد، از تألیفات اوست:

  1. تاج العروس (شرح قاموس) در ۱۰ جلد مطبوع،
  2. اتحاف الساده المتقین در شرح احیاء العلوم غزالی در ۱۰ جلد که در مصر چاپ شده،
  3. اسانید الکتب السته،
  4. عقود الجواهر المنیفه فی ادله مذهب الامام ابی حنیفه که در دو جلد چاپ شده،
  5. کشاف اللثام عن آداب الایمان و الاسلام،
  6. رفع الشکوی و ترویح القلوب فی ذکر ملوک بنی ایوب،
  7. معجم شیوخ،
  8. الفیه السند شامل ۱۵۰۰ بیت در حدیث،
  9. شرح الفیهء مذکور،
  10. مختصر العین که خلاصهء کتاب العین خلیل بن احمد است در لغت،
  11. تکمله و صله و ذیل برای قاموس در دو جلد بزرگ،
  12. رسالهء ایضاح المدارک بالافصاح عن العواتک،
  13. رسالهء عقد الجمان فی بیان شعب الایمان،
  14. تحفه القماعیل فی مدح شیخ العرب اسماعیل،
  15. تحقق الرسائل لمعرفه المکاتبات و الرسائل،
  16. جذوه الاقتباس فی نسب بنی العباس،
  17. حکمه الاشراق الی کتاب الَافاق،
  18. الروض المعطار فی نسب الساده آل جعفر الطیار،
  19. مزیل نقاب الخفاء عن کنی سادتنا بنی الوفاء،
  20. بلغه الغریب فی مصطلح آثار الحبیب،
  21. تنبیه العارف البصیر علی اسرار الحزب الکبیر،
  22. سفینه النجاه المحتویه علی بضاعه مزجاه من الفوائد المنتقاه،
  23. غایه الابتهاج لمقتفی اسانید مسلم بن الحجاج،
  24. عقد اللئالی المتناثره فی حفظ الاحادیث المتواتره،
  25. و نشوه الارتیاح فی بیان حقیقه المیسر و القداح

زبیدی زبان ترکی و فارسی را بخوبی  میدانست و با زبان کرج نیز آشنائی داشت (از اعلام زرکلی چ ۲ ج ۷ صص ۲۹۷ ۴۱۳ و جبرتی ج ۲ ص ۱۹۶ و ۲۹۰ ، خطط مبارک ج ۲ ص ۹۴ ، آداب اللغه ج ۳ ص ۲۸۸ ، مجلهء مجمع العلمی العربی دمشق – ۳۹۸ ج ۲ ص ۵۶ و ۱۰۶ ، فهرست دارالکتب ج ۳ ص ۴۷ ، فهرست کتابخانهء تیموری ج ۳ ص ۱۱۸ در کتابهای فهرس الفهارس ج ۱ صص ۲۹۸ از زبیدی یاد شده است.)

از اعلام ۱۴ سال در این کار بسر کرد و ازجمله کتبی که برای شرح قاموس از آن بهره برد نسخه ای از – (۱) ( حاشیهء ص ۲۹۸ از ج ۷ صحاح است که اکنون در کتابخانهء تیموری نگهداری میشود و پر از حواشی و تعلیقات اوست (از حاشیهء معجم المطبوعات).

لغت نامه دهخدا

زندگینامه عبدالرحمان دمشقی بَعلی(۱۱۹۲-۱۱۱۰ه.ق)

بَعلی ، عبدالرحمان بن عبدالله بن احمد دمشقی ، محدث و فقیه حنبلی قرن دوازدهم . در ۱۱۱۰، در دمشق به دنیا آمد و در همانجا پرورش یافت ؛ اما از آنجا که یکی از اجدادش در بعلبک می زیسته ، وی نیز به بعلی معروف شده است (ابن شطّی بغدادی ، ص ۱۴۵ـ۱۴۶؛ مرادی ، ج ۲، ص ۳۰۴ـ۳۰۵؛ طبّاخ ، ج ۷، ص ۹۷).

او در کودکی نزد پدر به قرائت قرآن پرداخت و در ده سالگی مقدمات نحو و فقه را از عوادبن عبیدالله کورانی نابلسی فرا گرفت . در ۱۱۲۲، به اتفاق برادرش ، شیخ احمد بعلی ، در درس شیخ ابوالمواهب حاضر و مدت پنج سال تحصیل فقه و حدیث کرد و سپس ، به مدت پانزده سال ، در درس شیخ عبدالقادر تغلبی (۱۰۵۲ـ ۱۱۳۵) حاضر شد و حدیث ، فقه ، فرایض ، مواریث و حساب آموخت و از وی اجازه عامه گرفت .

در همین دوره نزد شیخ عبدالغنی نابلسی ، به مدت هشت سال ، فصوص الحکم و تفسیر بیضاوی و فتوحات مکیه خواند و از او نیز به اخذ اجازه نایل شد (همانجاها).

بعلی در ۱۱۴۳، به روم و از آنجا به حلب رفت و در آنجا ساکن شد. وی در حلب سلوک را از شیخ محمدبن صالح مواهبی ، احادیث صحیح بخاری را از شیخ محمد عقیله ، منطق و اصول را از شیخ صالح بصری و معانی و بیان را از شیخ محمدبن الزّماد فراگرفت و از مشایخ دیگر نیز استفاده کرد که نامشان را در کتابی به نام منار الاسعاد فی طریق (طرق ) الاسناد آورده است .

رحلت

بعلی در ۱۱۹۲ در حلب درگذشت (همانجاها؛ کتانی ، ج ۲، ص ۷۳۸؛ طبّاخ ، ج ۷، ص ۹۸ـ ۹۹؛ بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، ستون ۵۵۳).

آثار

برخی از تألیفات او، علاوه بر اثر مذکور، عبارت است از:

نورالاخبار و روض الابرار فی حدیث النبی المختار ، که مختصر الجامع الصغیر سیوطی است و سپس خود آن را شرح کرده و فتح الستار و کشف الاستار نامیده است (کحاله ، ج ۵، ص ۱۴۷ـ ۱۴۸؛ کتانی ، ج ۲، ص ۷۳۷)؛

بِدایَهُ العابد و کِفایَهُ الزاهد ، در فقه ؛

النورالوامِضُ فی عِلمِ الفَرائضِ ؛

الجامع لِخُطَبِ الجَوامِع ؛

رحله ؛

کشف المُخَدَّراتِ فی شرح أَخصَرالمُختَصَرات در فقه ، که چاپ شده است (زرکلی ، ج ۳، ص ۳۱۴)؛

و دیوان شعر (بغدادی ، هدیه العارفین ، همانجا؛ همو، ایضاح المکنون ، ج ۱، ستون ۴۹۳؛ کحاله ، همانجا).

 



منابع :

(۱) ابن شطّی بغدادی ، مختصر طبقات الحنابله ، چاپ فوّاز زمالی ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۳، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) همو، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۵) محمد راغب طبّاخ ، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء ، چاپ محمد کمال ، حلب ۱۴۰۸ـ ۱۴۰۹/ ۱۹۸۸ـ۱۹۸۹؛
محمد عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی ، فهرس الفهارس و الاثبات ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛محمد خلیل بن علی مرادی ، سلک الدّرر فی اعیان القرن الثّانی عشر ، بولاق ۱۲۹۱ـ۱۳۰۱، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه قطب الدین سلیمانجی بُرهانپوری(متوفی۱۲۴۱ه.ق)

بُرهانپوری ، قطب الدین سلیمانجی ، مورخ اسماعیلی ، و از پیروان و سپس از رهبران دعوتِ دسته داودی ، از شاخه مُستَعلَویه ـ طَیّبیه فرقه اسماعیلیه . در اواسط سده دوازدهم به دنیا آمد، ساکن هند بود و در آخر شوال ۱۲۴۱، در شهر پونه درگذشت . او از علمای داودیِ اسماعیلیانِ طیبّی در هند، مشهور به بُهره (یا بُحره )، بود. در ۱۲۱۴، چهل و سومین «داعی مطلق » داودی ، عبدعلی سیف الدین (متوفی ۱۲۳۲)، او را به مقام مهمی در سلسله مراتب دعوت اسماعیلیان طیبّی ـ داودی منصوب گرداند.

آثار

شهرت برهانپوری بیشتر به علت تألیف کتاب منتزع الاخبار فی اخبار الدعاه الاخیار در تاریخ اسماعیلیه است . یکی از دلایل اهمیت این کتاب این است ک در آن مؤلفی اسماعیلی درباره این فرقه سخن گفته است . منتزع … در دوجلد و در ۱۲۳۱ تألیف شده و جلد اول ، شامل مطالبی است درباره تاریخ زمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و امام علی علیه السّلام و سپس تاریخ اسماعیلیه در دور کشف و امامت بیست و یک تنی که اسماعیلیان ، مستعلوی طیّبی می شناسند.

وقایع این دوره با قتل آمر بِاَحکام اللّه (۵۲۴)، دهمین خلیفه فاطمی مصر و بیستمین امام مستعلوی ، و سپس غیبت فرزند او، الطیّب ، پایان می یابد. جلد دوم اختصاص دارد به شرح تاریخ اسماعیلیان طیّبی در دوره ستر (غیبت )، و ادامه دعوت طیّبی به رهبری داعیان مطلق از ۵۲۴ تا انقسام طیبیّه به دسته های سلیمانی و داودی در ۹۹۹، و سپس تاریخ داعیان داودی از زمان داود برهان الدین (متوفی ۱۰۲۱ تا ۱۲۳۱). در آخر مجلد دوم ، برهانپوری در ضمیمه ای ، ذکر وقایع تاریخ خود را تا ۱۲۴۰، در زمان چهل و پنجمین داعی مطلق داودی ، طیّب زین الدین (متوفی ۱۲۵۲)، ادامه داده است .

در جلد دوم مطالبی درباره دعوت و زندگی داعیان داودی در هند نیز آمده است .این کتاب هنوز به چاپ نرسیده است ، اما دست نوشته های کامل آن در مجموعه های خصوصی در هند و پاکستان و در بعضی از کتابخانه های دانشگاهی ، مانند کتابخانه دانشگاه بمبئی ، یافت می شود.



منابع :

(۱) Farhad Daftary, The Isma ¦ `  ¦ l  ¦ s: their history and doctrines , Cambridge 1992;
(۲) M. Goriawala, A descriptive catalogue of the Fyzee collection of Ismaili manuscripts, Bombay 1965, 121-122;
(۳) W. Ivanow, A guide to Ismaili literature, London 1933,72-73;
(۴) idem, Ismaili literature: a bibliographical survey ,Tehran 1963, 93;
(۵) Ismail K. Poonawala, Biobibliography of Isma ¦ `  ¦ l  ¦ literature , Malibu, Calif. 1977.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه محمد مازندرانی حائری«ابوعلی»(متوفی ۱۲۱۵ یا ۱۲۱۶ ه.ق)

محمد بن اسماعیل بن عبدالجبار بن سعدالدین مازندرانی حائری، معروف به ابوعلی (م ۱۲۱۵ یا ۱۲۱۶ ه.ق).[۱]وی یکی از اندیشمندان نام آور و از مدافعان مکتب تشیع بود و برای تحصیل معارف دینی هجرت های پی در پی نمود. این دانشمند معروف شیعه، در زمانی حساس، یعنی در زمان ظهور اخباریان، زندگی می کرد.

بدین جهت، ایشان نیز هم چون دیگر طرفداران علمای اصولی به دفاع از مکتب اصولی پرداخت و اولین کتاب خود را به نام عقد اللآئی البهیثه فی الرّدّ علی الطائفه در رد اخباریان نگاشت. مقصود او از این نام، اخباریان بود وی این کتاب را ده سال قبل از کتاب منتهی المقال نوشت. به همین دلیل است که علمای شیعه،‌هریک به نحوی از ایشان تمجید کرده اند.

استادان:

وحید بهبهانی،

‌سید علی طباطبائی (صاحب ریاض المسائل)،

سید محسن کاظمی اعرجی،

‌علامه سید مهدی بحرالعلوم و ….
تألیفات:

منتهی المقال،‌

ترجمه رساله مناسک حج،‌

ترجمه رساله ‌الوسطی،‌

رساله در واجبات،

زهر الریاض و …



[۱] . الذریعه، ج ۲۳، ص ۱۳٫

محمد رضا ضمیری- کتابشناسی تفصیلی مذاهب اسلامی, ص ۴۵۸-۴۶۰

زندگینامه ملامحمد اسماعیل مازندرانی خواجوی (متوفی ۱۱۷۳ ق)

فقیه محقق، حکیم متاله، عارف گرانقدر مولی محمد اسماعیل مازندرانی از فحول اهل علم در زمان خود بوده و در فقه، تفسیر و حدیث صاحب نظر و متخصص بوده است او در زهد و تقوی از زهّاد و یکی از آیات الهی بوده است.

در مقام و منزلت او همین بس که نادر شاه بین علماء زمان خود فقط به او اعتناء و اعتماد می کرده و کارهای خود را با مشورت او انجام می داده است. نادر شاه اوامر او را امتثال می کرد و کسی جز او را وقعی نمی گذاشت.

اساتید:

شیخ حسین ماحوزی،

مولی محمد جعفر خراسانی،

فاضل هندی،

ملا صادق اردستانی

ملا حمزه گیلانی.

شاگردان:

ملا مهدی نراقی،

آقا محمد بن مولی محمد رفیع جیلانی،

میرزا ابوالقاسم مدرسی اصفهانی.

تألیفات:

بشارات الشیعه،

ذریحه النجاه،

الفوائد فی فضل تعظیم الفاطمین،

رساله ممیزه فی الفرقه الناجیه،

طریق الارشاد الی فساد امامه اهل الفساده تذکره الودادفی حکم رفع الیدین حال القنوت،

و بیش از ۶۰ عنوان رساله در موضوعات مختلف.[۱]



[۱] . ریحانه الادب، ج ۲، ص ۱۰۷، مقدمه کتاب الفوائد الرجالیه.
حافظ فرزانه- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

زندگینامه محمدبن رستم بدخشی(متوفی۱۱۶۱ه.ق)

بدخشی ، محمدبن رستم ، از علمای علم حدیث و رجال در شبه قاره هند. در ۲۱ جمادی الاولی ۱۰۹۸ در جلال آباد ( کابل ) افغانستان به دنیا آمد و در ۱۱۶۱، زمان سلطنت محمد شاه (حک : ۱۱۳۱-۱۱۶۱) درگذشت . دلیل انتساب او به بدخشان آن است که نیاکانش در آنجا ساکن بودند و بعدها نیای بزرگ او عبدالجلیل (متوفی ح ۱۰۲۰)، که از فقهای حنفی بود، به هند مهاجرت کرد.

پدرش ، به علم اصول ، کلام ، ریاضی و شعر و ادب احاطه داشت و کتابهایی از زبان پرتغالی به فارسی و عربی ترجمه کرد که از آن جمله از المقائیس می توان نام برد. بدخشی در خانواده ای اهل علم و وابسته به دربار اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۸-۱۱۱۸) پرورش یافت و علم حدیث را نزد شیخ مقرب الله دهلوی آموخت .

در ۲۵ جمادی الا´خره ۱۱۱۵، به توصیه روح الله خان (رجوع کنید به اورنگ آبادی ، ص ۳۰۹-۳۱۷)، به دربار اورنگ زیب راه یافت . مقام او در دربار بتدریج از منصب سه صدی (فرماندهی واحد سیصد نفری ) تا شش صدی (فرماندهی واحد ششصد نفری ) ترقی کرد و به مأموریتهایی در اوتارپرادش (۱۱۳۰) و راهون (از توابع داروک در غرب دهلی ) فرستاده شد.

آثار

آثار بدخشی ، که نسخه های خطی آنها در کتابخانه های هند و پاکستان موجود است ،

عبارت اند از:

۱) تاریخ محمدی (تألیف : ۱۱۲۴-۱۱۶۱)، مهمترین کتاب او در دو جلد، که تاریخ اسلام را از زمان پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم تا زمان حیات بدخشی دربر می گیرد. او در این کتاب از شصت منبع فارسی و عربی استفاده و خطاهای مورخان گذشته را اصلاح کرده است (چاپِ بخشِ ششم از جلد دوم این کتاب به کوشش امتیاز علی عرشی ، علیگره ۱۹۶۰؛ برای نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به اشرف ، ج ۱، ص ۱۶؛ اته ، ج ۱، ص ۹۰۲، ش ۱۶۵۹، ص ۱۵۳۴، ش ۲۸۳۴؛ استوری ، ج ۱، ص ۱۴۱، ۱۲۴۴؛ ترجمه فارسی ، ج ۲، ص ۶۵۲-۶۵۳؛ ریو، ج ۳، ص ۸۹۵، ش ۱۸۲۴٫ Or ؛ منزوی ، ج ۱۰، ص ۱۲۸-۱۲۹، ج ۱۱، ص ۱۳۶۴).

۲) تحفه المحبین بمناقب الخلفاءالراشدین (۷ رمضان ۱۱۲۵)، به عربی (محمد هارون و بهرام یمنی ، ص ۵۸۱).

۳) تراجم الحفاظ (۷ ربیع الاول ۱۱۴۶ در دهلی )، به عربی که گزیده الانساب سمعانی است و بدخشی در مواردی اطلاعات سودمند بدان افزوده است (همان ، ص ۱۷۰؛ هدایت حسین ، ص ۲۸۵-۲۸۸).

۴) ردالبدعه فی معتقد اهل السنه (۱۱۱۸)، به فارسی که آن را به اورنگ زیب تقدیم کرده است .

۵) عبرت نامه ، به فارسی روان و ساده ، که در آن ضمن شرح وقایع روزانه زندگی خویش از زمان ملازمت با اورنگ زیب تا آخر حکومت فرخ سیر پادشاه ، به ذکر سلاطین و امرای معاصر خود پرداخته است . محمد بخش آشوب در تاریخ محمد شاهی از این کتاب بهره فراوان برده و جاناتان اسکات آن را به انگلیسی ترجمه کرده است (برای نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به اته ، ج ۱، ص ۱۴۶، ش ۳۹۲، ص ۱۵۳۴، ش ۲۸۳۴؛ استوری ، ج ۱، ص ۶۰۶؛ ایوانف ، ج ۲، ص ۴۶۱، ش ۶۹۹؛ منزوی ، ج ۱۰، ص ۱۲۸، ج ۱۲، ص ۱۹۴۷).

۶) مفتاح النجاء فی مناقب آل العباء (۱۱۲۴ در لاهور) به عربی و شامل احادیث موثّق و غیرموثّق (رجوع کنید به محمد هارون و بهرام یمنی ، ص ۶۰۲؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۲۱، ص ۳۵۵ که نام کتاب را مفتاح النجاه …. آورده است ).

۷) نزل الابرار بماصح من مناقب اهل البیت الاطهار، به عربی که آن را برای امیرالامرا سید حسین علی خان حسینی بارهوی نوشته و در آن فقط از احادیث موثق استفاده کرده است (چاپ محمد هادی امینی ، اصفهان ۱۳۶۲؛ برای نسخه های خطی این اثر رجوع کنید به کوکب ، ص ۲۸۴؛ محمد هارون و بهرام یمنی ، ص ۶۰۶؛ فهرست رامپور ، ص ۶۷۲).

کتابی به نام جنات الفردوس به زبان فارسی نیز بدو منسوب است (الیوت و داوسون ، ج ۸، ص ۴۱۳؛ استوری ، ج ۱، ص ۱۳۵؛ ترجمه فارسی ، ج ۲، ص ۶۳۷؛ ریو، ج ۱، ص ۱۳۸، ش ۱۴۴ . Or ، ج ۳، ص ۱۱۶۶).



منابع :

(۱) محمد محسن آقا بزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی برمبنای تألیف استوری ، ترجمه یو.ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۳) میرعبدالرزاق اورنگ آبادی ، مآثرالامراء ، کلکته ۱۸۸۸؛
(۴) امتیاز علی عرشی ، مقالات عرشی ، لاهور ۱۹۷۰، ص ۴۳۰-۴۴۷؛
(۵) فهرست کتب عربی موجوده کتب خانه ریاست رامپور ، رامپور ۱۹۰۲؛
(۶) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ ش ؛
(۷) محمد هارون ، بهرام یمنی ، فهرست نسخه های خطی عربی کتابخانه ندوه العلماء لکهنو ، دهلی نو ۱۳۶۵ ش ؛

(۸) M. Ashraf, Persian manuscripts in the National Museum of Pakistan at Karachi, vol.I, Karachi 1971;
(۹) H.Elliot, M. Dawson, The history of India as told by its own historians: the Muhammaden period , Calcutta 1953;
(۱۰) Hermann Ethإ, Catalogue of Persian manuscripts in the Library of the India Office, Oxford 1903-1937;
(۱۱) Hidayat Hussain, Catalogue of the Arabic Mss. in the Buhar Library, Calcutta 1923;
(۱۲) Vladimir Ivanov, Concise descriptive catalogue of the Persian manuscripts in the Curzon Collection, Asiatic Society of Bengal, Calcutta 1924-1927;
(۱۳) Qazi Abdul Nabi Kaukab, Handlist of Arabic manuscripts in the Panjab University Library, revised by Syed Jamil Ahmad Rizvi, Lahore 1982;
(۱۴) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, Oxford 1966;
(۱۵) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey, vol. â , London 1972.

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۲

زندگینامه حکیم امان اللّه بنارسی(متوفی۱۱۳۳ه ق)

بنارسی ، امان اللّه ، از علمای مشهور شبه قاره در سده دوازدهم . پدرش ، نورالله بن حسین بنارسی ، صوفی و فقیه حنفی بود (آزاد بلگرامی ، ص ۷۸؛ حسنی ، ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰، ج ۶، ص ۳۹۳). امان اللّه در شهر بنارس * هند به دنیا آمد. وی نزد قطب الدین سهالوی ، شیخ محمدماه دیوکامی و شیخ قطب الدین حسینی شمس آبادی (متوفی ۱۱۲۱) به تحصیل علوم پرداخت (حسنی ، ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰، ج ۶، ص ۴۱،۲۳۲) و در معقول و منقول تبحر یافت .

او همچنین از حافظان قرآن بود. در عهد اورنگ زیب عالمگیر، ششمین امپراتور سلسله تیموریان هند (حک : ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸)، عهده دار صدارت لکهنو شد. در همین دوران با محب الله بهاری * ، قاضی لکهنو، مباحثات علمی می کرد (آزاد بلگرامی ، همانجا؛ صدیق حسن خان ، ج ۳، ص ۲۳۵).

بنارسی از جمله کسانی است که پس از روی آوردن هندیان به فلسفه اسلامی از اواخر قرن نهم به بعد، آثار حکیمان ایرانی همچون جلال الدین دَوّانی * و سید صدرالدّین دشتکی * شیرازی را در حوزه های درسی علمای هند وارد کردند. وی با شرح آثار حکما و متکلمان ایرانی و نوشتن حاشیه بر آنها، و تعلیم و تألیف کتابهایی در حکمت و کلام و تألیف کتابهایی در این زمینه ، در رشد و ترویج این معارف در هند سهم بسزایی داشت (حسنی ، ۱۴۰۳، ص ۲۶۴).

نظام الدین * سهالوی از شاگردان اوست که وی نیز از مروّجان آثار حکمای ایرانی در هند بوده است (اختر راهی ، ص ۱۵؛ ثبوت ، ص ۱۰۴؛ حسنی ، ۱۴۰۳، ۲۶۴ـ۲۶۵).

رحلت

بنارسی در ۱۱۳۳ در زادگاه خود وفات یافت و همانجا دفن شد (آزاد بلگرامی ، همانجا؛ رحمان علی ، ص ۲۷).

آثار

آثار وی عبارت است از:

رساله فی اثبات وجود الکلّی الطّبیعی ؛

فهرست مسائل الامور العامّه ؛

خلاصه فی الدّهر (کتابخانه رضای رامپور ، ج ۴، ص ۶۰۸ـ۶۰۹) که نسخه خطی هر سه موجود است ؛

رساله فی تحقیق المُثل الافلاطونی ؛

رساله فی المغالط العامّه الورود (زبید احمد، ص ۳۸۳)؛

المحاکمه بین صاحب اُفق المبین (میرداماد) و صاحب الشمس البازغه (ملامحمود جونپوری ) در مسئله حدوث دهری ؛

المفسّر دراصول فقه (آزاد بلگرامی ، همانجا) و

محکم الاصول در شرح آن (زبید احمد، ص ۳۱۹)؛

شرح بر التسویه محبّاللّه اله آبادی (حسنی ، ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰؛ ج ۶، ص ۴۱)؛

و حاشیه بر کتابهای الا´داب الرّشیدیه در فن مناظره ، تألیف محمد رشید عثمانی جونپوری ؛

حکمه العین ؛

شرح مواقف ؛

حاشیه قدیم دوانی ؛

عقاید عضدی ؛

شرح عقاید دوانی ؛

تفسیر بیضاوی و التّلویح (آزاد بلگرامی ، همانجا).



منابع :
(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، سبحه المرجان فی آثار هندوستان ، بمبئی ۱۳۰۳/۱۸۸۶؛
(۲) سفیر اختر راهی ، تذکره مصنّفین درس نظامی ، لاهور ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۳) اکبر ثبوت ، «شرح هدایه صدرا درهند»، تلخیص مسعود احمدی افزادی ، خردنامه صدرا ، ج ۱، ش ۳ (فروردین ۱۳۷۵)؛
(۴) عبدالحی حسنی ، الثّقافه الاسلامیه فی الهند ، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی ، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) همو، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۶) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴؛
(۷) زبید احمد، الا´داب العربیه فی شبه القاره الهندیه ، ترجمه عبدالمقصود محمد شلقامی ، بغداد ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۸) صدیق حسن خان ، ابجدالعلوم ، بیروت ۱۳۰۷/ ۱۸۸۹؛

(۹) Rampur Raza Library, Catalogue of the Arabic manuscripts in Rampur Raza Library, vol.IV, prepared by Imtiya ¦ z ـ Al ¦ â Ü Arsh ¦ â , Rampur 1983.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه بَنّانی (یا : اَلْبَنّانی )(خانواده ای از یهودیانِ مسلمان شده فاس)(قرن دوازدهم )

بَنّانی (یا : اَلْبَنّانی ) ، خانواده ای از یهودیانِ مسلمان شده فاس که از قرن دوازدهم به بعد، علمای مذهبی برجسته ای در آن پرورش یافته اند. این خانواده ، و چند خانواده یهودی تبار دیگر، هنوز هم از نخبگان علمای اسلامی فاس به شمار می آیند. مهمترین اعضای این خانواده عبارت اند از :

۱) ابوعبداللّه محمدبن عبدالسّلام بن حمدون (متوفی ۱۱۶۳).

او آخرین نماینده برجسته مکتب قدیم فاس است ، که سنن عمده تتبّعات مذهب مالکی کشور مغرب (رجوع کنید به برک ، ص ۸۸) را همراه با سنن مالکی شرق ، که در آنجا نیز تحصیل کرده بود، در خود جمع داشت . شاگردان فراوانی پرورش داد.

کتاب فَهرَسه او برای بررسیهای فقهی در فاسِ آن عصر منبع مهمی به شمار می آید. شرح او بر الحزب الکبیر ابوالحسن علی شاذلی مؤیّد ارتباط مستمر خانواده وی با طریقه شاذلیه است .

اثر عمده او شرحی است بر کتاب الاکتفاء فی مغازی المصطفی والثلاثه الخلفاء ، اثر سلیمان بن موسی ابوربیع حَمْیَری کَلاعی ، درباره غزوات پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و سه خلیفه اول . پسرش ، عبدالکریم ، شرح حال او را نوشته است ( درباره کتابهای او رجوع کنید به محمد عبدالحی کتانی ، ج ۱، ص ۲۲۵؛ بغدادی ، ج ۲، ستون ۳۲۷ ) .

۲) ابوعبداللّه محمدبن حسن بن مسعود (متوفی ۱۱۹۴).

برخی از آثار او عبارت است از :

حاشیه ای بر شرح عبدالباقی زُرقانی * بر مختصر خلیل بن اسحاق ( از مشهورترین و پر شرحترین متون فقهی مالکی ) (که در ۱۱۷۳ تألیفش به پایان رسید)؛

حاشیه ای بر شرح مختصرالمنطق محمّدبن یوسف سنوسی * ؛

شرحی بر السُلَّم عبدالرحمان بن محمد اخضری ، که بارها چاپ شده است ؛

و کتاب مشهوری به نام فَهْرَسَه ( رجوع کنید به محمد عبدالحی کتانی ، ج ۱، ص ۲۲۷ به بعد؛ سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۹۰ ) .

۳) مصطفی بن محمدبن عبدالخالق ،

که در ۱۲۱۱ حاشیه ای بر مختصر تفتازانی ( شرح کوتاه تفتازانی بر تلخیص المفتاح خطیب قزوینی ) در بلاغت نوشته که چندین بار مستقلاً یا همراه با حواشی محمدبن محمد انبابی (متوفی ۱۳۱۳)، به چاپ رسیده است ( رجوع کنید به سرکیس ، همانجا ) .

۴) محمدبن محمدبن محمدالعربی بن عبدالسّلام بن حمدون (متوفی ۱۲۴۵)، نواده برادر ابوعبداللّه محمدبن عبدالسلام بن حمدون که مفتی مالکی مکّه شد ( رجوع کنید به محمد عبدالحی کتانی ، ج ۱، ص ۲۲۹ ) .

۵) محمد، معروف به فرعون (متوفی ۱۲۸۲)، مؤلف الوثائق که چندین بار مستقلاً و نیز همراه با شرح عبدالسلام بن محمد هواری (متوفی ۱۳۲۸) به طبع رسیده است .

برای اطلاع از سایر اعضای خانواده بنانی رجوع کنید به منابع .

عبدالرحمان بن جاداللّه بنانی (متوفی ۱۱۹۸) که نسبت بنانی را از دهکده ای در مجاورت مُنَسْتِر، در حوالی مرکز تونس ، گرفته است (رجوع کنید به مخلوف ، ج ۱، ص ۳۴۲؛سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۹۱؛بروکلمان ، ج ۲، ص ۱۰۹، > ذیل < ، ج ۲، ص ۱۰) و نیز ابوالقاسم ابراهیم ورّاق (قبل از ۹۰۰) که نسبتش محل تردید است (رجوع کنید به بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۸۵)، از اعضای این خانواده نیستند.



منابع :

(۱) ( اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰ ) ؛
(۲) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، ج ۱، ستون ۵۸۹ـ۵۹۱؛
(۳) احمدبن خالد سلاوی ، الاستقصا ، ج ۴، ص ۱۲۹؛
(۴) عبدالحفیظ فاسی ، ریاض الجنه ، ج ۲، ص ۲۰ به بعد، ۱۰۰ و بعد؛
(۵) محمدبن طیب قادری ، نشرالمثانی ، ج ۲، ص ۲۵۷؛
(۶) محمدبن جعفر کتانی ، سلوه الانفاس ، ج ۱، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸، ۱۶۱ـ۱۶۳؛
(۷) ( محمد عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی ، فهرس الفهارس و الاثبات و معجم المعاجم و المشیخات و المسلسلات ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲ ) ؛
(۸) محمدبن محمد مخلوف ، شجره النور الزکیه ، ج ۱، ص ۳۵۳، ۳۵۷، ۴۳۱؛

(۹) Ben Cheneb and Lإvi-Provenµal, “Essai de rإpertoire chronologique des إditions de Fهs”, RAfr. , 62 (1921), 63 (1922;
(۱۰) index by H. Pإrهs and A. Sempإrإ, in Bull. ـtudes Arabes , no. 32, 1947, s.v. “Banna ¦ n ¦ â “);
(۱۱) J. Berque, “Ville et universitإ. Aperµu sur l’histoire de l’إcole de Fهs”, Revue historique de droit franµais et إtranger , 27 (1949), 102;
(۱۲) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden1943-1949, I,355, II,325, Supplementband , 1937- 1942, I, 518, II, 98, 355, 686, 706;
(۱۳) E. Lإvi- Provenµal, Les Historiens des Chorfa , Paris 1922, 146, n.7, 312f.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه ابوالعیّاش عبدالعلی بحرالعلوم لکهنوی(متوفی۱۲۲۵ه ق)

بحرالعلوم لکهنوی ، ابوالعیّاش عبدالعلی محمدبن نظام الدین محمدبن قطب الدین انصاری لکهنوی ملقب به بحرالعلوم ، متکلم بزرگ حنفی مذهبِ هند در قرن دوازدهم . پدرش ملا نظام الدین از خانواده های «فرنگی محلِ»لکهنو و پایه گذار «درسِ نظامی » بود. نسب وی را به خواجه عبداللّه انصاری می رسانند، یکی از بازماندگان خواجه به نام شیخ علاءالدین (نیای بحرالعلوم با ده واسطه ) از هرات به هند آمده بوده و مدفنش امروزه در پَرْناوَه (میان مِتهرا و دهلی ) است .

نسل بعد از او در شهر سِهالی ، در نزدیکی لکهنو، اقامت گزیدند. خانواده آنها در عهد اورنگ زیب به فرنگی محل نقل مکان کردند ( رجوع کنید به رحمان علی ، ص ۱۶۸؛ «اَلنَّدْوَه »). جدش ملا قطب الدین (متوفی ۱۱۰۳) و پدرش (متوفی ۱۱۶۱) هردو از عالمان نامداری بودند که موجب شهرت خانواده خود در هند شدند.

بحرالعلوم در ۱۱۴۴ در لکهنو به دنیا آمد. نزد پدرش تحصیل کرد و در هفده سالگی دوره تحصیلاتِ اسلامی را نزد او به پایان برد ( سلسله تلمّذ وی از طریق پدر به جلال الدین دوانی و دیگر علمای ایران می رسد ) . پس از مرگ پدر، نزد کمال الدین سَهالَویِ فتحپوری (متوفی ۱۱۷۵)، شاگرد پدرش ، به تحصیل ادامه داد ( رجوع کنید به بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۲، ص ۶۲۴) و مدتی بعد کار تعلیم و تألیف را در لکهنو آغاز کرد ( در پی حادثه و سوء تفاهمی که منجر به رنجش شیعیان اوده * شد (انصاری ۱۵۰) ، لکهنو را ترک کرد و به شاه جهانپور رفت و بیست سال در آنجا اقامت گزید، سپس به رامپور رفت (نجم الغنی ، ج ۱، ص ۵۹۶، ۶۰۰) و چهارسال هم در آنجا ماند.

پس از آن ، منشی صدرالدین بَردوانی از او دعوت کرد که به مدرسه بهار (بنگال ) برود؛ و سپس به دعوت نوّاب والاجاه محمدعلی خان کَرْناتَکی (متوفی ۱۲۱۰)، به همراه ۶۰۰ تن از «رجال علم »، به مَدْرس رفت . نواب لقب «مَلک العلما» را به او اعطا کرد، برایش مدرسه ای ساخت و برای او و همراهان و شاگردانش وظیفه مقرر کرد. جانشینان نواب ، تا پایان حکومت والاجاهیان و استقرار سلطه انگلیس در مدرس ، همان عنایت را درحق وی مبذول می داشتند و حقوق ماهانه او و دیگر مدرّسان و طلاّ ب مدرسه را همچنان می پرداختند.

رحلت

بحرالعلوم در ۱۲ رجب ۱۲۲۵ در مدرس درگذشت و درهمانجا، کنار مسجد والاجاهیان ، مدفون شد (درباره فرزندانش رجوع کنید به الطاف الرحمان ، ص ۶۴ و بعد؛ و درباره شاگردان معروفش رجوع کنید به جهلمی ). لقب بحرالعلوم را والاجاه به وی داد (و این قول معروف است ، اما الطاف الرحمان ، در ص ۶۵، اعطاکننده این لقب را، شاه ولی اللّه ( عبدالعزیز ) دهلوی * می داند).

لقب ملک العلما بیشتر در شمال هند معروف است و لقب بحرالعلوم در جنوب . بحرالعلوم در فقه و اصول و حکمت متخصص بود. پدرش علوم دینی و عرفان را به او آموخته بود ( رجوع کنید به الطاف الرحمان ) و عملاً او را به شاخه ای از طریقه قادریه * ، منشعب از شاه عبدالرزاق بانْسَوی ، وارد کرده بود. بحرالعلوم به مکتب عرفانی ابن عربی * وابسته بود و به بیانات شیخ ، چنانکه در فصوص و فتوحات آمده است ، ایمان کامل داشت .

در واقع هدفش از تألیف شرح مثنوی مولوی رومی (لکهنو ۱۸۷۳، ۳ ج ) توضیح اسرار مثنوی در پرتو آرای ابن عربی است ( رجوع کنید به مقدمه عربی شرح مثنوی ). علاوه براین شرحی نیز بر بخشی از فصوص (یعنی «الفصّ النُّوحی »، بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۷۹۳) نوشته است . وی در بستر مرگ اظهار داشت که در آن لحظه نیز حقیقتِ تعالیم شیخ را دریافته است ( رجوع کنید به فرنگی محل ). قسمت اعظم عمرش را به تعلیم و تألیف گذراند و به سبب وسعت دانش و بصیرت انتقادی ، برهمه معاصران برتری یافت و در ایشان تأثیر عمیقی به جای گذاشت .

آثار بحرالعلوم ،

عمدتاً شرح و تحشیه متون ( آثار علمای ایران ) ، به عربی و فارسی است . بعضی از مهمترین تألیفاتش عبارت اند از:

۱) فلسفه و منطق :

شرح سُلَّم العلوم ( سُلَّم کتابی است در منطق از محب اللّه بِهاری * ( متوفی ۱۱۱۹ ) ، دهلی ۱۸۹۱؛

التعلیقات (یا مِنهیّه ) علی شرح سلّم العلوم (زُبَیْد احمد، ص ۳۶۵)؛

الحاشیه علی الحاشیه الزاهدیه الجلالیه ( که از میر زاهد هروی به شرح جلال الدین دوانی بر تهذیب المنطق تفتازانی در منطق است ) ، لکهنو ۱۸۷۲ (هدایت حسین ، ص ۶۹۵)؛

الحاشیه علی الحاشیه الزّاهدیه القطبیّه ( که حاشیه بر رساله قطب الدین رازی در تصور و تصدیق است ) ، دهلی ۱۲۹۳ (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۲، ص ۲۹۳)؛

الحاشیه علی الصدرا (حاشیه بر شرح ملاصدرای شیرازی بر هدایه الحکمه ابهری )، لکهنو ۱۸۴۶ (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۱، ص ۸۴۰؛ هدایت حسین ، همانجا)؛

تعلیقات علی الافق المُبین ( از میرداماد ) (بروکلمان ،  ذیل ، ج ۲، ص ۵۸۰)؛

العُجاله النّافِعه (همان ،  ذیل  ، ج ۲، ص ۶۲۵)؛

۲) کلام :

رساله التوحید الکافیه للصوفی المتّقی به فارسی (رحمان علی ، ص ۱۲۳)؛

قاموس المشاهیر ، ذیل «عبدالعلی »؛

الحاشیه علی الحاشیه الزّاهدیه علی الامورالعامه ( حاشیه بر شرح سیدشریف جرجانی بر مواقف قاضی عضد ایجی ) (زبید احمد، ص ۳۳۸)؛

الحاشیه علی شرح العقائد الدّوانی (همان )؛

شرح مقامات المبادی (همان )؛

دو حاشیه دیگر بر حاشیه زاهدیه بر شرح مواقف ، رحمان علی ۱۲۳  ؛

۳) اصول فقه :

فَواتِحُ الرحموت در شرحِ مسلّم الثبوتِ محب اللّه بهاری (همان ، ج ۲، > ذیل < ، ص ۶۲۴)؛

رساله الارکان الاربعه (همان ، > ذیل < ، ج ۲، ص ۶۲۵)؛ تَنْویرالمنار، شرح المنار به فارسی (همان ، > ذیل < ، ج ۲، ص ۲۶۴)؛

تکمله شرحِ تحریر (تکمله بر شرحی که پدرش بر تحریرالاصول کمال الدین ابن هُمام نوشته ؛ زبید احمد، ص ۲۸۳؛ هدایت حسین ، ص ۶۹۵)؛

شرحِ فقه اکبر (رحمان علی ، ص ۱۲۳)؛

۴) حدیث :

رساله فی تقسیم الحدیث (زبید احمد، ص ۲۶۲)؛

۵ ) ریاضیات :

شرح المِجَسطی (همان ، ص ۳۸۲)؛

۶) نحو عربی :

هدایه الصرف فارسی که چاپ شده است .



منابع :

(۱) الطاف الرحمان ، احوالِ علمای فرنگی محل ، ۱۹۰۷؛
(۲) محمدرضا انصاری ، بانی درس نظامیه ، لکهنو ۱۹۷۳؛
(۳) عبدالاول جونپوری ، مفید المفتی ، لکهنو ۱۳۲۶/۱۹۰۸، ص ۱۳۵ و بعد؛
(۴) فقیر محمد جهلمی ، حدائق الحنفیّه ، لکهنو ۱۸۹۱، ص ۴۶۷؛
(۵) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۳۳۲/۱۹۱۳، ص ۱۲۲، چاپ محمد ایوب قادری ، کراچی ۱۹۶۱، ص ۳۰۴ـ۳۰۶؛
(۶) شبلی نعمانی ، مقالات شبلی ، اعظم گره ۱۹۵۵، ص ۱۱۶ـ۱۲۰؛
(۷) صدیق حسن خان ، ابجدالعلوم ، بوپال ۱۲۹۵/۱۸۷۸، ص ۹۲۷؛
(۸) عبدالباری ، آثارالاول ، ص ۲۴؛
(۹) مولوی عنایت اللّه ، تذکره علمای فرنگی محل ، لکهنو ۱۹۳۰، ص ۱۳۷ـ۱۴۲؛
(۱۰) ولی اللّه فرنگی محلّی ، الاغصان الاربعه للشجره الطیّبه در احوال علمای فرنگی محل کمالاً و نَسَباً و علماً ، نسخه خطی ( کتابخانه ) ندوه (لکهنو)، گ ۵۰ ـ۵۳؛
(۱۱) نجم الغنی ، اخبارالصنادید ، لکهنو ۱۹۱۸؛
(۱۲) «الندوه »، مجله ندوه العلماء (آوریل ـ ژوئن ۱۹۰۷)؛

(۱۳) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942, ii, 607, index;
(۱۴) M. Hida ¦ yat H ¤ usayn, “The life and works of Bahr al – Ulu ¦ m”, JASB, N.S . v Ë Ë (۱۹۱۱), ۶۹۳-۶۹۵;
(۱۵) Sharifuddin Pirzada, Foundations of Pakistan: All India Muslim League documents. 1906-1947 , Ë Ë , Karachi 1970, 351;
(۱۶) Zubayd Ah ¤ mad, The contribution of India to Arabic literature , Alla ¦ ha ¦ ba ¦ d 1946,56, 112, 288-290, 317, 337, 364-366, index.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه سیّدعلی اکبر بحرینی«سیّدبحرینی»

بحرینی ، سیّدعلی اکبر (معروف به سیّدبحرینی ) از روحانیون و وعّاظ متنفذ دربار مظفرالدّین شاه قاجار (حک : ۱۳۱۳ـ۱۳۲۴). اجداد وی در بحرین اقامت داشتند و پدرش چندی در شهرهای جنوب ایران زیست و سرانجام در شهر تبریز مقیم شد. مقدّمات فارسی و عربی را در کودکی و نوجوانی فراگرفت و چون صوتی خوش و بیانی رسا و دلچسب داشت به زمره وعاظ شهر تبریز درآمد و رفته رفته در آن شهر معروف شد.

برای خواندن روضه به اندرون دربار ولیعهد (مظفّرالدین ) راه یافت و از روضه خوانهای رسمی دربار او شد و دیری نگذشت که در ولیعهد نفوذ یافت و از محارم او شد. ولیعهد، سیّد بحرینی را مستجاب الدّعوه می دانست و از اینرو، چون در ۱۳۱۳ به سلطنت رسید، سیّد را همراه خود به تهران آورد و در نزدیکی کاخ گلستان خانه ای برای او خرید و قرار شد سیّد تمام مدت در دربار در کنار شاه باشد. به قول مهدیقلی هدایت ، سیّد بحرینی یکی از پنج نفری بود که «در مزاج او ( مظفرالدین شاه ) متصرّف بودند» ( گزارش ایران ، ص ۱۵۰) دیری نگذشت که بحرینی در تهران به شهرت رسید.

همه سفرای خارجی مقیم تهران نام او را شنیده بودند و از نفوذ فوق العاده اش خبر داشتند. مظفرالدین شاه عقیده داشت که وجود این سیّد مستجاب الدّعوه دفع کننده هر بلیّه و چشم زخمی است ، و او را حتّی در مواقعی که به قصد شکار و تفریح از تهران خارج می شد از خود دور نمی کرد (شیخ الاسلامی ، ص ۹۶).

این نفوذ باعث شد که صدراعظم و سایر رجال سیاسی آن عصر برای نیل به مقاصد خود به او تقرّب بجویند. سیّد بحرینی نیز از نفوذ خود در شاه سوءاستفاده کرد و به صدراعظم و امنای دولت و دربار نزدیک شد و برای اجرای مقاصد آنها در قبال دریافت پول به همه نوع کاری دست زد.

مظفرالدین شاه در هیچ یک از مسائل مملکتی جز با استخاره تصمیم نمی گرفت و این استخاره ها معمولاً بر عهده سیّد بحرینی بود. درباریان با توجه به منافع خود قبلاً سیّد را از موضوع استخاره مطلع می ساختند و به وی می فهماندند که پاسخ استخاره را چگونه و به چه ترتیب به اطلاع شاه برساند. شرحی که معیّرالممالک (ص ۲۰۰-۲۰۲) از جریان استخاره سیّد برای اعاده میرزا علی اصغرخان امین السلطان به صدارت آورده است از این حیث کاملاً گویاست .

نفوذ سیّدبحرینی در شاه در تمام دوران صدارت امین السلطان و همچنین عین الدوله به نفع این دو صدراعظم اعمال می شد. عین الدوله که هرگز مایل نبود کاری در ایران برخلاف نظر وی صورت بگیرد با سیّدبحرینی همدست بود. در این دوره عزل وزرا، انتصاب حکّام و والیان ، رفتن به سفرهای خارج ، بخشیدن خلعت به رجال ، زن گرفتن شاهزاده های عضو خاندان سلطنت و نظایر آن با استخاره سیّد بحرینی انجام می گرفت و او در پرتو این موقع و منزلت ، در مدتی کوتاه یکی از متمولین ایران شد.

اسپرینگ رایس (کاردار وقت سفارت بریتانیا در تهران ) در خاطرات خود می نویسد: مردی که از همه بیشتر در دربار ایران قدرت نفوذ دارد سیّدی است که شاه را هنگام رعد و برق زیر عبای خود پناه می دهد و برایش دعا می خواند (به نقل شیخ الاسلامی ، ص ۹۶)

مظفرالدین شاه در سفر اول خود به اروپا، سیّد حسین پسر سیّد بحرینی را برای حمل عبای پدرش به اروپا همراه برد تا هنگام رعد و برق از آن استفاده نماید و امین السلطان صدراعظم برای منصرف کردن او از این سفر حاضر شد چهار هزار تومان بپردازد، ولی سیّد حسین نپذیرفت و همراه شاه به اروپا رفت (بامداد، ج ۴، ص ۱۲۷) و در سفرهای دوم و سوم شاه هم از ملتزمان بود.مظفرالدین شاه در سفرنامه های خود به این موضوع اشاره کرده و وجود او را تأمینی برای خود خوانده است .



منابع :

(۱) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ش ؛
(۲) جواد شیخ الاسلامی ، قتل اتابک ، تهران ۱۳۶۷ش ؛
(۳) دوستعلی معیّرالممالک ، رجال عصر ناصری ، تهران ۱۳۶۱ش ؛
(۴) مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران ۱۳۶۳ش ، ص ۹۷، ۱۲۰، ۱۳۸، ۱۴۲؛
همو، گزارش ایران ، چاپ محمد علی صوتی ، تهران ۱۳۶۳ش ، ص ۱۵۱، ۱۶۲٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲ 

زندگینامه شیخ سلیمان بَحرانی(متوفی۱۱۲۱ه ق)

بَحرانی ، سلیمان بن عبداللّه بن علی ماحوزی سِتْراوی ، فقیه و محدّثِ قرون یازدهم و دوازدهم . در رمضان ۱۰۷۵ در روستای دَوْنَج از دهستان ماحوز (از جزیره اوال بحرین ) به دنیا آمد. چون نیاکان او اهل خارجیّه ، از روستاهای سِترَه ، بودند، ستراوی نیز خوانده شده است (یوسف بحرانی ، ص ۷). در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و در ده سالگی به آموختن علوم دینی پرداخت (سلیمان بحرانی ، ص ۷۹). دوران تحصیل را در حَجْر (نزدیک یَمامه ) گذراند (سماهیجی ، گ ۲۱۵ پ ).

در جوانی فقیهی صاحب نظر شد و در ۲۴ سالگی کتابهای ارزشمندی تألیف کرد (سلیمان بحرانی ، همانجا). با مقام علمی خود، به ریاست دینی بحرین ـ که در آن زمان حوزه علمی پررونقی داشت ـ رسید (یوسف بحرانی ، ص ۷ ـ ۸) و بنا بر سنت رایج در بحرین ، به «بلاد القدیم »، مرکز علما و تجار و بزرگان بحرین ، انتقال یافت .

رحلت

او در ۱۷ رجب ۱۱۲۱، در چهل و پنج سالگی ، درگذشت و در زادگاهش در آرامگاه شیخ میثم بحرانی ، نیای ابن میثم شارح نهج البلاغه به خاک سپرده شد (همان ، ص ۸).

بحرانی در علوم مختلف سرآمد بود. شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی ، عالم بزرگ اخباری (متوفی ۱۱۳۵)، او را در هوش و دقت و سرعت در جوابگویی و مناظره و بیانِ رسا ستوده و گفته است که در نقل حدیث معتمد بود و همه دانشمندان به فضل او معترف بودند. اطلاعات او بیشتر در زمینه حدیث و رجال و تاریخ بود و در مسایل علمی انصاف داشت (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ ).

دانشمندان و سیره نویسان متأخر او را محقق و مدقق و نادره العصروالزمان خوانده اند ( رجوع کنید به بهبهانی ، ص ۱۳؛ نوری ، ج ۳، ص ۳۸۸؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۱۶؛ مامقانی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۶۳؛ قمی ، ص ۲۰۴).

بحرانی نزد برخی از فقیهان و محدّثان بحرین تحصیل کرد که عبارت اند از:

شیخ سلیمان بن علی بن سلیمان بن راشد شاخوری ، مجتهد اصولی معروف به ابن أبی ظبیه اصبعی (متوفی ۱۱۰۰)، که بحرانی بیشتر تحصیلات خود را نزد او گذرانیده و از او بسیار تمجید کرده است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶)؛

شیخ احمدبن محمدبن یوسف خطی ، که والاترین عالم بحرینی در میان معاصران و متأخران خود بوده است (یوسف بحرانی ، ص ۳۷ـ ۳۸؛ سلیمان بحرانی ، ص ۹۶)؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی ، که بحرانی مدتی طولانی در درس او حضور داشته است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶). وی ، علاوه بر ریاست روحانی ، شاگردانی نیز تربیت کرده است . یوسف بحرانی (ص ۱۰)، که در کودکیِ خود او را دیده است ، می گوید که هر روز در خانه اش محفل درس برپا می داشت و روزهای جمعه ، پس از اقامه نماز، در مسجد صحیفه سجادیه تدریس می کرد.

برخی از شاگردان محققِ او در زمره علما بودند؛ چند تن از مشاهیر آنان که به گفته یوسف بحرانی پس از استاد خویش ، ریاست روحانی بحرین را به عهده گرفتند عبارت اند از: شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی که ترقی و تعالی خویش را مرهون تشویقهای استادش ، بحرانی ، می داند (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ )؛

شیخ احمدبن ابراهیم بحرانی ، مجتهد اصولی و پدر یوسف بحرانی (یوسف بحرانی ، ص ۹۳)؛

شیخ احمدبن عبداللّه بلادی و شیخ عبداللّه بن علی بلادی ، هر دو از استادان یوسف بحرانی (همان ، ص ۹، ۷۳)؛ سید علی بن ابراهیم بن ابی شبانه (علی بحرانی ، ص ۱۵۲).

یوسف بحرانی ، در باره شیوه استنباط بحرانی ، می گوید: از رساله ای که در ده مسئله اصولی نگاشته ( العشره الکامله ) سرسختی او در طرفداری از روش اجتهاد اصولی روشن است ، لیکن در نوشته های اخیرش تمایلی به روش اخباریگری دیده می شود (ص ۱۰). او، به روش علمای گذشته ، به نقل حدیث اهمیت می داد؛ ازینرو از مشایخ متعدد اجازه نقل حدیث یافت ، از جمله : علامه محمدباقر مجلسی (علی بحرانی ، ص ۱۵۵)؛

سیدهاشم بحرانی ، مؤلف تفسیر البرهان ؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی و

ملا صالح بن عبدالکریم کرزکانی (خوانساری ، ج ۴، ص ۲۱؛ امین ، ج ۷، ص ۳۰۳)؛

و خود نیز به بسیاری از علما، اجازه نقل حدیث داد (علی بحرانی ، ص ۱۵۷).

آثار

از بحرانی بیش از پنجاه رساله و کتاب در موضوعات مختلف فقهی و اصولی و حدیثی و اعتقادی برجای مانده ، که برخی از آنها نشانه شهامت او در طرح مسایل جنجالی و اظهار رأی برخلاف نظر مشهور است ؛

از جمله:

رساله در عدم تنجّس آب قلیل و رساله در وجوب غسل جمعه .

برخی از آثار او عبارت است از:

أربعین الحدیث فی الامامه من طرق العامّه (یوسف بحرانی ، ص ۱۰)؛

بلغه المحدّثین فی علم الرجال ، به سبک الوجیزه علامه مجلسی ، که آن را در ۱۶ ربیع الثانی ۱۱۰۷ به پایان رسانده است (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۳، ص ۱۴۶)؛

العشره الکامله ، که در آن به ده مسئله اصولی از مبحث اجتهاد و تقلید پرداخته است (یوسف بحرانی ، همانجا؛ آقا بزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۲۶۵ـ۲۶۶)؛

ازهار الریاض ، در سه جلد و به صورت کشکول (یوسف بحرانی ، ص ۱۰؛ بغدادی ، ج ۱، ص ۴۰۴ـ۴۰۵؛ کحاله ، ج ۴، ص ۲۶۷).

از بحرانی اشعار فراوانی در مدح پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام برجای مانده است . همچنین قصیده ای ۲۲ بیتی ، به نام «خالیه »، با ردیف «خال » دارد که این کلمه در هر بیت آن به معنایی خاص به کار رفته است ( رجوع کنید به امین ، ج ۷، ص ۳۰۶).

مجموعه اشعار او را نخستین بار شاگردش ، سیّدعلی بن ابراهیم آل ابی شبانه ، به خواهش او، جمع آوری کرد (علی بحرانی ، ص ۱۵۲). یوسف بحرانی نیز در دوران کودکی بسیاری از اشعار او را مرتب کرد ولی ، بر اثر هجوم خوارج به بحرین ، موفق به اتمام آن نشد (ص ۹).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۷، ص ۳۰۲ـ۳۰۷؛
(۳) سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماء البحرین ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۴؛
(۴) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماء القطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۵) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۷) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی ، تعلیقه رجالیّه : التعلیقه علی المنهج المقال استرآبادی ، تهران ۱۳۰۷؛
(۸) عبداللّه جزائری ، الاجازه الکبیره ، قم ۱۴۰۹، ص ۴۴؛
(۹) محمد باقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶، ج ۳، ص ۱۲۸؛
(۱۱) عبداللّه بن صالح سَمّاهیجی ، منیه المُمارسین ، نسخه خطی کتابخانه آیه اللّه نجفی مرعشی ، ش ۱۰۱۸؛
(۱۲) عباس قمی ، فوائد الرضویّه فی احوال علماء المذهب الجعفریّه ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۱۳) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
(۱۴) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۲ 

زندگینامه سیدجعفر کشفی(متوفی۱۲۶۷ه ق)

 سیدجعفربن ابواسحاق دارابی، دانشمند علوم عقلی و دینی قرن دوازدهم و سیزدهم.او در ۱۱۸۹ دراصهبانات، از توابع فارس، به دنیا آمد (آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۲۴۱؛ مولانا، ج ۲، ص ۲۸۰؛ قس کشفی، ۱۳۷۵، مقدمۀ فراتی، ص ۱۱، که سال تولد او را ۱۱۹۱ضبط کرده اند) و چون دعوی کشف و کرامت داشت به کشفی معروف شد (رجوع کنید به مصاحب، ذیل «کشفی، سیدجعفر»).

پدرش، سیدیعقوب، از علمای شهر داراب بود و پس از چند سال اقامت در اصطهبانات، به داراب بازگشت و در ۱۱۹۸ در همانجا درگذشت (کشفی، ۱۳۸۱، مقدمۀ فراتی، ص ۱۳). سیدجعفر در هفت سالگی به اصطهبانات رفت و در آنجا تحصیلات مقدماتی را آغاز کرد. پس از مرگ مادرش، حدود چهار سال در یزد اقامت گزید.

اساتید

در ۱۲۱۱، به نجف عزیمت کرد و از محضر استادان بزرگی چون سیدمهدی بحرالعلوم (متوفی ۱۲۱۲) بهره‌مند شد و تا ۱۲۲۸ در آنجا به تحصیل و تدریس اهتمام داشت، اما با حملۀ وهابیان افراطی به کربلا و نجف، به ایران بازگشت (حسینی فسائی، ج ۲، ص ۱۲۶۰؛ کشفی، ۱۳۸۱، مقدمۀ فراتی، ص ۱۳ـ ۱۴).

کشفی، برای پرهیز از شهرت، در اصفهان و یزد و بخش اصطهبانات، به تناوب، زندگی کرد و سرانجام، به درخواست حسام‌السلطنه( والی بروجرد)، به بروجرد رفت و به درخواست او، مفصّل‌ترین آثارش را نگاشت (کشفی، ۱۳۸۱، مقدمه، ص ۳۱ـ ۳۲؛ همان، مقدمۀ فراتی، ص ۱۴ـ ۱۵).

شاگردان

کشفی شاگردان بسیاری تربیت کرد،

که از آن جمله‌اند:

سیدحسین بروجردی (متوفی ۱۲۷۷)، مؤلف نخبه المقال،

ملاعبدالله بروجردی(متولد ۱۲۵۶)؛

حاج میرزا صالح لرستانی (متوفی ۱۳۲۱)؛

شیخ عبدالحسین بروجردی؛

و اورنگ زیب میرزا، فرزند حسام‌السلطنه حاکم بروجرد (مولانا، ج ۲، ص۲۶۰، ۳۰۴ـ ۳۰۶).

فرزندان

کشفی دوازده فرزند داشت که سیدیعقوب، سیدریحان، سیداسحاق، سیدیحیی، سید صبغه الله و سید روح‌الله از آن جمله‌اند. بیشتر پسران او فقیه و صاحب اثر بوده‌اند (مقدسی، ص ۳۳ـ ۳۴؛ زارعی، ص ۴۰). از سیدیعقوب آثاری چون شموس العکوس و منظومه‌ای در منطق برجای مانده است (آقابزرگ طهرانی، ۱۴۲۷، ج ۳، ص ۶۳۴). سید صبغه‌الله از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود و آثاری چون مشکوه العباد فی سفینه النجاه لیوم‌المعاد و تفسیری به نام بصائرالایمان یا درهالصفاء فی تفسیر ائمهالهدی نگاشت (مولانا، ج ۲، ص ۳۱۶). به گزارش برخی منابع (رجوع کنید به خان، ص ۱۸۶ـ ۱۸۷؛ مولانا، ج ۲، ص ۳۰۸؛ بامداد، ص ۴۴)، سیدیحیی که با کشفی اختلاف نظر داشت، به بابیه پیوست (قس ‌فراتی، ص ۵۵، که نوشته است سند قطعی در این باره وجود ندارد و مخالفان یحیی، برای سرکوب غائله‌اش، او را به پیوستن به بابیه متهم کرده‌اند). نوادگان کشفی در یزد و اصطهبانات به سادات اصطهباناتی و دارابی، و در تهران و اصفهان و نجف‌آباد و بروجرد به سادات کشفی مشهوربوده اند (مقدسی، ص ۳۳ـ ۳۴).

شاگردی کردن کشفی و شیخ احمد احسایی*( مؤسس شیخیه) نزد سیدمهدی بحرالعلوم، کشفیه خوانده شدن شیخیه و تشابه سبکی برخی آثار کشفی، چون سنابرق، با آثار شیخیه (رجوع کنید به فراتی، ص ۵۱ـ ۵۲) سبب شد تا کوربن (ص ۵۰۲) کشفی را مرتبط با شیخیه معرفی کند. اما فراتی (ص ۵۲)، با استناد به برخی شواهد( مانند رسالۀ رق منشورِ کشفی، که برخلاف نظر شیخیه، معاد جسمانی را اثبات می‌کند)، شیخیه بودن او را نادرست دانسته است.

کشفی (۱۳۸۱، ص ۴۰ـ ۵۷)، با الهام از قرآن، روشهای تفهیم و تفهم را منحصر در حکمت، موعظه و مجادله دانسته و آنها را، به ترتیب، حق‌الیقین، عین‌الیقین و علم‌الیقین معرفی کرده است. نزد او، حکمت به تصفیۀ قلب، تزکیۀ نفس و نورانیت دل است، نه به گفتن و دانستن (تعلیم و تعلم رسمی) و تفکرِ فارغ از تزکیۀ نفس، پرخطاست.

به نظر او، فیلسوفان یونان صرفاً از طریق تفکر، به تأمل دربارۀ حقایق عالم پرداخته‌اند (همان، ص ۲۱۷ـ ۲۱۸) و خلفای بنی‌عباس برای بازداشتن مردم از طریقۀ امامان معصوم علیهم السلام، فلسفۀ یونانی را ترویج کرده و در برابر علوم و کرامات، به تصوف دامن زدند، که در نظر او فتنه و فساد متصوفه به مراتب بیشتر و شدیدتر از فتنۀ متفلسفه است (همان، ص ۲۱۸، ۲۲۳ـ ۲۲۵، ۲۲۸).

کشفی در آثارش به مسئلۀ سیاست و حکومت توجه ویژه‌ای داشته و به خصوصیات حاکم و انواع حکومتها اشاره کرده است (رجوع کنید به کشفی، ۱۳۷۵، ص ۷۵ـ ۹۲). به نظر او، ادارۀ امور جامعه و امر سیاست، با دین توأم و به آن وابسته است و اگر امام منصب حکومت را داشته باشد، دولت حق تشکیل می‌شود که هم به نظم امور جامعه و هم اقامۀ دین می‌پردازد. اما در زمان غیبت امام، این دو وظیفه به ناچار بین مجتهدان و سلاطین تقسیم می‌شود و این دو رکن، برای هدایت جامعه و جلوگیری از بی‌نظمی، باید با یکدیگر معاونت و مشارکت داشته باشند (همو، ۱۳۸۱، ص ۸۹۷ ـ ۸۹۸).

رحلت

کشفی در ۱۲۶۷ در بروجرد درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد (مولانا، ج ۲، ص ۲۸۴). سیدحسین بروجردی دربارۀ او شعری سروده است که در آن با عبارت «نجم‌العلم» به تاریخ وفات او (۱۲۶۷) اشاره دارد (آقابزرگ طهرانی، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۷۱؛ معصوم علی-شاه، ج ۳، ص ۴۵۵).

آثار

برخی از آثار کشفی عبارت اند از:

اجابه المضطرین، در اصول دین و برخی فروع و اخلاق، که در ۱۳۰۶ در هند و در ۱۳۷۷ در ایران به چاپ رسیده¬است؛

البرق ‌و الشرق یا الشرق و البرق، که شرح فارسی برخی احادیث است و موافق مشرب اهل عرفان نگارش یافته و مضمون آن، حُسن و قبح عقلی است (آقابزرگ طهرانی، همان، ص ۸۷؛ مدرس، ج ۵، ص ۶۰؛ برای آگاهی از نسخه‌های خطی آن، رجوع کنید به حسینی، ج ۱۱، ص ۳۵۹، ج ۱۶، ص ۲۵۶)؛

شریفیه،‌ منظومه‌ای منطقی در ۳۴۰ بیت (کشفی، ۱۳۷۵، مقدمۀ فراتی، ص ۱۸؛ برای آگاهی از نسخۀ خطی آن، رجوع کنید به حسینی، ج ۱۶، ص ۲۲)؛

میزان‌الملوک و الطوائف و الصراط المستقیم فی سلوک‌الخلائف، که در ۱۳۷۵ عبدالوهاب فراتی آن را به چاپ رسانده است؛

و تحفه الملوک فی السیروالسلوک، که در ۱۳۸۱ به همت عبدالوهاب فراتی چاپ شده-است.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانی؛
(۲) همو، طبقات‌ اعلام‌الشیعه، چاپ علی بغدادی و خلیل نایفی، قم ۱۴۲۷؛
(۳) مهدی بامداد، شرح رجال ایران در قرن ۱۲، ۱۳ و ۱۴ هجری،‌ تهران ۱۳۵۷؛
(۴) میرزاحسن حسینی فسائی، فارسنامه ناصری، ج ۲، تصحیح و حاشیه منصور رستگار فسائی، ۱۳۸۲؛
(۵) میرزا محمد مهدی‌خان، کتاب مفتاح باب‌الابواب، دمشق ۱۳۲۱؛
(۶) سعدالهش زارعی، حکمت کشفی، کیهان فرهنگی، آذر ۸۴، ش ۲۳۰؛
(۷) عبدالوهاب فراتی، اندیشه سیاسی سیدجعفر کشفی، قم ۱۳۷۸؛
(۸) احمد حسینی،‌ فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه عمومی آیه‌الله مرعشی نجفی، ج ۱۱، ۱۶، ۲۱، ‌قم ۱۳۶۴، ۱۳۶۸؛
(۹) سیدجعفر کشفی، تحفه الملوک، کوشش عبدالوهاب فراتی، قم ۱۳۸۱؛
(۱۰) همو، میزان‌الملوک و الطوائف، کوشش عبدالوهاب فراتی، تهران ۱۳۷۵؛
(۱۱) هانری کوربن، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ‌ جواد طباطبائی، تهران ۱۳۷۳؛
(۱۲) مجتبی مقدسی؛
(۱۳) سیدجعفر کشفی، در کتاب لرستان، به اهتمام فرید قاسمی، تهران ۱۳۷۸؛
(۱۴) مصاحب، دایرهالمعارف فارسی ، تهران ۱۳۸۱؛
(۱۵) معصومعلیشاه، طرائق‌الحقایق، تصحیح محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۴۵؛
(۱۶) غلامرضا مولانا، تاریخ بروجرد، بی‌تا.؛
(۱۷) میرزا محمدعلی مدرس، ریحانهالادب، تهران ۱۳۶۹٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

زندگینامه میرزامحمدمهدى خراسانى(مقتول۱۲۱۸ه ق)

خراسانى، میرزامحمدمهدى، عالم دینى، متبحر در فقه و فلسفه در قرن دوازدهم و سیزدهم. او را به دلیل ولادتش در اصفهان و اقامتش در مشهد، اصفهانى و مشهدى و به سبب سیادتش موسوى نیز نامیده‌اند. خراسانى ملقب به شهید شهید ثالث یا رابع است. او در ۱۱۵۲ (و به نقلى ۱۱۵۳) در خانواده‌اى اهل علم و تقوا متولد شد. پدرش هدایت‌اللّه نام داشت و در سلسله نَسَب وى، نام شاه نعمت‌اللّه ولى*، ذکر شده است (رجوع کنید به آزاد کشمیرى، ص ۳۵۳؛ قمى، ج ۲، ص ۶۷۱؛ رضوى، ص ۴۱۲؛ مدرس، ص ۵۴ـ۵۷).

اساتید

خراسانى پس از فراگیرى مقدمات، به دانشهاى عقلى و نقلى علاقه‌مند شد و علوم عقلى را در اصفهان از آقامحمد بیدآبادى* اصفهانى و پس از آن در مشهد ریاضیات را نزد حسین عاملى مشهدى امام جمعه، حکیم و ریاضى‌دان آموخت. سپس از مشهد عازم عتبات شد و در آنجا فقه و اصول و حدیث را از دو استاد معروف آن زمان، آقامحمدباقر بهبهانى* مشهور به وحید و شیخ محمد فتّونى عاملى فراگرفت (مدرس، ص ۵۵؛ آزاد کشمیرى؛ همانجا؛ اعتمادالسلطنه، ج ۲، ص ۶۸۲؛ امینى، ص ۲۷۵ـ ۲۷۶).

همچنین خراسانى، نزد آخوند خواجویى (احتمالا ملااسماعیل خواجویى*) و شیخ‌یوسف بحرانى* درس خواند و از آنها اجازه فتوا گرفت (رجوع کنید به امینى، ص ۲۷۹؛ حبیب‌آبادى، ج ۳، ص ۶۴۶). وى بعد از سالها کسب دانش، از عتبات به مشهد بازگشت و به تعلیم و تربیت شاگردان در علوم عقلى و نقلى مشغول شد (رضوى، همانجا؛ انصارى‌قمى، ص ۱۷).

شاگردان

از جمله شاگردان وى سیدمحمدمهدى بحرالعلوم* است که در مشهد نزد وى فلسفه خواند و گفته شده است که خراسانى به وى لقب بحرالعلوم داد. دوره شاگردى بحرالعلوم نزد میرزا محمدمهدى خراسانى قبل از سفر وى به عتبات بوده است، زیرا بعدها هر دو شاگرد وحید بهبهانى شده‌اند (انصارى‌قمى، ص ۱۸).

همچنین سید دلدار على نقوى‌هندى (رجوع کنید به نقوى‌رضوى*، خاندان)، سیدکاظم‌بن سیدمحمد نعمت‌اللّه جزایرى، سید عبدالکریم‌بن سیدجواد نعمت‌اللّه جزایرى، آقااحمد بهبهانى* ــنوه وحید بهبهانى ــ، سید محمدحسن زنوزى*، و نیز سه پسر خراسانى، میرزا هدایت‌اللّه، میرزا عبدالجواد و میرزا داوود در زمره شاگردان وى به شمار مى‌آیند (رضوى، ص ۴۰۵ـ۴۰۶، ۴۰۹؛ امین، ج ۱۰، ص ۷۶).

میرزا محمدمهدى به همراه سه تن دیگر از شاگردان وحید بهبهانى (میرزا مهدى شهرستانى*، ملامحمدمهدى نراقى*، سید محمدمهدى بحرالعلوم) که نام آنها نیز مهدى بود به «مهادى اربعه» مشهورند (اعتمادالسلطنه؛ مدرس، همانجاها). خراسانى سرسلسله خاندانى سرشناس از عالمان است که به «شهیدى»هاى خراسان مشهور شده‌اند، از جمله حبیبِ خراسانى* و آقابزرگ شهیدى (حبیب خراسانى، مقدمه حسن حبیب، ص ۷).

میرزا محمدمهدى در مسائل اجتماعى و سیاسى فعال و صاحب نفوذ بود؛ از جمله اینکه دستور داد نورعلیشاه ــاز مریدان معصومعلیشاه که پس از کشته شدن معصومعلیشاه به مشهد فرار کرده بود و تبلیغ صوفى‌گرى مى‌کردــ را مؤاخذه و به همراه دیگر صوفیان از مشهد اخراج کنند (درباره گزارشهاى مختلف این رویداد رجوع کنید به شیروانى، ص ۳۸۲ـ۳۸۳؛ حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۱۱۷، ۱۲۰) و نیز هنگامى که نادرمیرزا و نصراللّه میرزا از نوادگان نادرشاه افشار به بهانه پرداخت حقوق سپاهیانشان به طلاها و اشیاى قیمتى خزانه حرم امام رضا علیه‌السلام دستبرد زدند، میرزا محمدمهدى جلوى آنها را گرفت.

شهادت

او همچنین طلاهایى را که در میان سپاهیان پخش شده بود، به مرور جمع‌آورى کرد و ضریحى بر گرد حرم شریف ساخت. این اعمال باعث کینه و دشمنى نادرمیرزا با میرزا محمدمهدى خراسانى شد. خراسانى سرانجام او در رمضان ۱۲۱۸ در حرم امام‌رضا علیه‌السلام، در پى اقدام نادرمیرزا به شهادت رسید و در همانجا دفن شد (رجوع کنید به زنوزى، روضه ۴، قسم ۴، ص ۶۲۰؛ اعتمادالسلطنه، ج ۲، ص ۶۸۲ـ ۶۸۳؛ مدرس، ص ۵۵ـ۵۶؛ حبیب خراسانى، همان مقدمه، ص ۹۳ـ ۹۵).

آثار

آثار میرزا محمدمهدى خراسانى عبارت‌اند از:

۱) نبراس الهدایه فى شرح کفایه‌الاحکام محقق سبزوارى (متوفى ۱۰۹۰) در شرح بابهاى طهارت، صلاه و حج. نسخه‌اى از این اثر در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است (رجوع کنید به اوکتایى، ج ۵، ص ۵۲۳ـ۵۲۴؛ قس امین، ج ۱۰، ص ۷۵ که آن را شرح کفایه‌الاصول آخوند خراسانى (متوفى ۱۳۲۹) دانسته است).

۲) شرح دروس که به خراسانى منسوب است و برخى آن را همان نبراس‌الهدایه فى شرح کفایه‌الاحکام مى‌دانند (رجوع کنید به نورى، ج ۳، ص ۴۲۹؛ رضوى، ص ۴۱۱ـ۴۱۲)، گروهى دیگر نیز آن را اثر دیگرى با عنوان شرح کتاب الدروس الشرعیه فى الفقه‌الامامیه از شهید اول (متوفى ۷۸۶) دانسته‌اند (رجوع کنید به آزاد کشمیرى، همانجا؛ حبیب‌آبادى، ج ۳، ص ۶۴۶ـ۶۴۷).

۳)رساله نوروزیّه، در رد رساله نوروزیه ملااسماعیل خواجویى. نسخه‌اى از این اثر در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است (رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص ۳۲۲ـ۳۲۶) از این رساله باعنوان فى تحقیق‌النیروز نیز یاد شده است (رجوع کنید به زنوزى، همانجا).

۴)رساله فى رد رساله المحاباتیه که در رد اثر محمدباقر وحید بهبهانى است (همانجا).

۵)رساله فى صلوه‌اللّیل (نورى، همانجا). ۶)رساله‌اى در بقاء اجساد ائمه (ع) در قبور (رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص ۳۲۲).



منابع :

(۱) محمدعلى‌بن صادق آزادکشمیرى، کتاب نجوم‌السماء فى تراجم‌العلماء، قم ?] ۱۳۹۴[؛
(۲) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، مطلع‌الشمس، چاپ سنگى تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۰۳، چاپ تیمور برهان لیمودهى، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ش؛
(۳) امین؛
(۴) عبدالحسین امینى، شهداءالفضیله، قم ۱۳۵۲ش؛
(۵) ناصرالدین انصارى قمى، شهید رابع: مرحوم آیت‌اللّه میرزا محمدمهدى خراسانى، قم ۱۳۷۶ش؛
(۶) عبدالعلى اوکتایى، فهرست کتب کتابخانه مبارکه آستان قدس رضوى، ج ۱ـ۵، مشهد ۱۳۰۵ـ؛
(۷) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۹، بخش ۱، تهران ۱۳۴۶ش؛
(۸) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم‌الآثار، ج ۳، اصفهان ۱۳۵۱ش؛
(۹) حبیب‌اللّه‌بن محمدهاشم حبیب خراسانى، دیوان، چاپ على حبیب، مشهد ۱۳۳۰ش؛
(۱۰) محمدباقربن اسماعیل رضوى، کتاب شجره طیّبه در انساب سلسله سادات علویه رضویه، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۱۱) محمدحسن‌بن عبدالرسول زنوزى، ریاض‌الجنه، روضه ۴، قسم ۴، چاپ على رفیعى، قم ۱۳۸۶ش؛
(۱۲) زین‌العابدین‌بن اسکندر شیروانى، ریاض‌السیاحه، چاپ اصغر حامد ربانى، تهران [۱۳۶۱ش]؛
(۱۳) عباس قمى، فوائدالرضویه: زندگانى علماى مذهب شیعه، تهران [۱۳۲۷ش]؛
(۱۴) عبدالرحمان‌بن نصراللّه مدرس، تاریخ علماء خراسان، چاپ محمدباقر ساعدى خراسانى، مشهد ۱۳۴۱ش؛
(۱۵) حسین‌بن محمدتقى نورى، مستدرک‌الوسائل، چاپ سنگى تهران ۱۳۱۸ـ۱۳۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶

زندگینامه آیت الله محمد زکى خطیب کرمانشاهى (مقتول۱۱۵۹ه ق)

 محمد زکى بن ابراهیم، واعظ، ادیب، متکلم و فقیه امامى قرن دوازدهم. از شرح حال و زندگى او اطلاع چندانى در دست نیست. گفته اند که پدر و مادرش از اهل سنّت بودند و او ــکه در هفت یا هشت سالگى به تشیع گراییده بودــ از نزد آنان گریخت و به حاکم همدان، اسماعیل خان، پناه برد (رجوع کنید به قزوینى، ص ۱۶۶؛ مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۱۵۰).

اسماعیل خان او را نزد خود نگاه داشت و به معلّم سپرد. خطیب پس از گذراندن تحصیلات عالى به منصب شیخ الاسلامى کرمانشاه رسید و امور شرعى آن سامان به او واگذار شد (قزوینى، ص ۱۶۷). او همچنین مدتى امام جمعه کرمانشاه و سپس امام جمعه اصفهان شد (همان، ص ۱۶۸؛ مدرس تبریزى، همانجا).

نادرشاه پس از شنیدن وصف خطیب، او را به سمت قاضى لشکر منصوب کرد (قزوینى، ص ۱۶۷؛ مدرس تبریزى، همانجا). در کتاب حدیث نادرشاهى (ص ۱۸۱، ۲۱۳، ۲۳۹) از فردى به نام میرزا زکى که مشاور موثق نادرشاه بوده، نامبرده شده که ظاهرآ همین خطیب کرمانشاهى است.

سیدعبداللّه جزایرى و عبدالنبى قزوینى، که با او مصاحبت داشته اند، مقام علمى و شخصیت وى را ستوده اند (جزایرى، ص ۱۴۰؛ قزوینى، ص ۱۶۶). خطیب کرمانشاهى واعظى چیرهدست بود و بسیارى به سبب مواعظ او هدایت شدند (قزوینى، ص ۱۶۷).

مقتول

او در ۱۱۵۹ بر اثر اتهام و سخن چینى ملاعلى مدد، ملقب به امام افندى، و به امر نادرشاه به قتل رسید (همانجا؛ مدرس تبریزى، همانجا). امینى (ص ۲۴۰ـ۲۴۲) نام او را در شمار شهیدان فضیلت در قرن دوازدهم آورده است.

اثر

تنها اثرى که شرح حال نویسان از او یاد کرده اند کتابى است با نام الرد على رساله نجاسه غیر الامامى که ردى است بر رساله تنجیس غیرامامى و اخراج آنها از اسلام، نوشته حیدرعلى شیروانى (آقابزرگ طهرانى، ج ۱۰، ص ۱۹۹؛ امین، ج ۷، ص ۶۸؛ نیز رجوع کنید به قزوینى، ص ۱۶۸ با اندک اختلافى در عنوان). با این حال، نسخه خطى کتابى با نام تجویدالقرآن نیز به نام او در مدرسه باقریه* مشهد موجود بوده است (رجوع کنید به فاضل، ص ۹۵).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) امین؛
(۳) عبدالحسین امینى، شهداءالفضیله، قم ۱۳۵۲ش؛
(۴) عبداللّه بن نورالدین جزایرى، الاجازهالکبیره، چاپ محمد سمامى حائرى، قم ۱۴۰۹؛
(۵) حدیث نادرشاهى، چاپ رضا شعبانى، تهران: بعثت، ۱۳۷۶ش؛
(۶) محمود فاضل، «فهرس مخطوطات المدرسهالباقریه، مشهدالمقدسه»، تراثنا، سال ۶، ش ۴ (شوال ـ ذیحجه ۱۴۱۱)؛
(۷) عبدال نبى بن محمدتقى قزوینى، تتمیم املال آمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۸) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه حکیم‌ آیت الله ملااسماعیل‌ خواجویی‌(متوفی۱۱۷۷ه ق)

ملااسماعیل‌بن‌ محمدحسین‌ مازندرانی‌ ، طبری‌الاصل‌ مشهور به‌ خواجویی‌، حکیم‌ و فقیه‌ و متکلم‌ شیعی‌ قرن‌ دوازدهم‌. شهرت‌ وی‌ به‌حسب‌ اقامت‌ طولانی‌ او در محلۀ‌ خواجوی‌ اصفهان‌ است‌ (قزوینی‌، ص‌۶۷؛ خوانساری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۴).

خواجویی‌ در ۱۱۰۰ به‌ دنیا آمد (مدرس‌ گیلانی‌، ص‌ ۴۵) و برای‌ کسب‌ علم‌ وارد حوزۀ‌ اصفهان‌ شد. از استادان‌ وی‌ فاضل‌ هندی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۷) را نام‌ برده‌اند. همچنین‌ ممکن‌ است‌ که‌ وی‌ از اساتیدی‌ چون‌ محمدجعفر خراسانی‌ اصفهانی‌ و ملاحمزه‌ گیلانی‌ و ملامحمدصادق‌ اردستانی‌ (متوفی‌ ۱۱۴۳) بهره‌ برده‌ باشد (خوانساری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۹؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۹؛ آشتیانی‌، ج‌ ۴، ص‌۱۵۲ـ۱۵۳، ۲۳۷ پانوشت‌).

خواجویی‌ بعدها از محققان‌ و مدرّسان‌ علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ گردید و تا پایان‌ عمر به‌ تعلیم‌ این‌ علوم‌ پرداخت‌. بارها کتاب‌ الشفاء ابن‌سینا را درس‌ داد‌ و با‌ داشتن حافظۀ‌ قوی‌، بسیاری‌ از قسمتهای‌ آن‌ را از بر بود‌ (قزوینی‌، ص‌ ۶۷ـ۶۸؛ حسینی‌ زنوزی‌، ج‌۲، ص‌ ۷۲ـ۷۳).

شاگردان‌

مشهورترین‌ شاگردان‌ وی‌

ملامهدی‌ نراقی‌ * (متوفی‌ ۱۲۰۹)،

آقامحمد بیدآبادی‌ * (متوفی‌ ۱۱۹۸)،

میرزاابوالقاسم‌ مدرس‌ خاتون‌آبادی‌ (متوفی‌ ۱۲۰۲) و

ملامحراب‌ گیلانی‌ (متوفی‌ ۱۲۷۱) بوده‌اند (خوانساری‌، همانجا؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲، ص‌ ۶۳).

حملۀ‌ افاغنه‌ به‌ ایران‌ و محاصرۀ‌ اصفهان‌ از رویدادهای‌ مهم‌ سیاسی‌ و تاریخی‌ زندگانی‌ خواجویی‌ است‌. وی‌ در حاشیۀ‌ کتاب‌ الاربعین‌ شیخ‌بهایی‌، پاره‌ای‌ از آن‌ حوادث‌ را گزارش‌ کرده‌ است‌ (خوانساری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۴ـ ۱۱۵؛ مدرس‌ گیلانی‌، همانجا). در آن‌ حمله‌ او را حبس‌ کردند و اموالش‌ را به‌ غارت‌ بردند. ازاین‌رو به‌ خاتون‌آباد در نزدیکی‌ اصفهان‌ رفت‌ (گزی‌اصفهانی‌، ص‌ ۳۸).

خواجویی‌ جامع‌ علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ و از احیاکنندگان‌ حوزۀ‌ فلسفی‌ اصفهان‌، پس‌ از حملۀ‌ افاغنه‌، بود (خوانساری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۴). وی‌ با این‌که‌ در عصر پس‌ از ملاصدرا زندگی‌ می‌کرد، اما متأثر از او نبود (آشتیانی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۱۵۳). همچنین‌ در زهد و تقوا و اعراض‌ از دنیا و تأسی‌ به‌ سیرۀ‌ رسول‌ اکرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ و امامان‌ شیعه‌ علیهم‌السلام‌ سرآمد عصر خود و نیز مورد احترام‌ همۀ‌ اقشار و اصناف‌ جامعۀ‌ روزگار خود بود. وی‌ همچنین‌ نزد نادرشاه‌ (۱۱۰۰ـ۱۱۶۰) منزلت‌ خاصی‌ داشت‌ و نادر به‌ توصیه‌های‌ او عمل‌ می‌کرد (خوانساری‌، همانجا، ص‌ ۳۰۵؛ قمی‌، ج‌ ۲، ص‌۲۰۰؛ مهدوی‌، ص‌ ۱۳۷).محمدجعفر خواجویی‌ فرزند وی‌ و نیز نوه‌ خواجویی‌، محمداسماعیل‌ خواجویی‌ ثانی‌، بعدها از عالمان‌ و ادیبان‌ عصر خود شدند.

رحلت

دربارۀ‌ تاریخ‌ وفات‌ خواجویی‌، اختلاف‌نظر هست‌. شیخ‌عبدالنبی‌ قزوینی‌ (ص‌ ۶۹) وفات‌ وی‌ را در ۱۱۷۷ دانسته‌، اما منابع‌ متأخر (خوانساری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۹؛مدرس‌ گیلانی‌، همانجا؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲، ص‌ ۶۳) آن‌ را در ۱۱۷۳ نوشته‌اند. مدفن‌ وی‌ در تخت‌ فولاد اصفهان‌ در نزدیکی‌ قبر فاضل‌ هندی‌ است‌.

آثار

خواجویی‌ صاحب‌ آثار متعدد و متنوعی‌ بوده‌ است‌.

برخی‌ از آثار منتشر شدۀ‌ وی‌ عبارت‌اند از:

الرسائل‌ الاعتقادیه‌ که‌ مجموعه‌ای‌ است‌ شامل‌ هجده‌ رساله‌ در موضوعات‌ کلامی‌ و اعتقادی‌ که‌ توسط‌ سیدمهدی‌ رجائی‌ در ۱۴۱۱ درقم‌ منتشر شده‌ است‌،

ثمرۀ‌الفؤاد فی‌نبذ من‌ مسائل‌ المعاد و ابطال‌ زمان‌ موهوم‌ که‌ در جلد چهارم‌ منتخباتی‌ از آثار حکمای‌ الهی‌ ایران‌ (ص‌ ۱۵۱ـ۲۹۱) به‌ کوشش‌ سیدجلال‌الدین‌ آشتیانی‌ در ۱۳۵۷ در مشهد چاپ‌ شده‌ است‌ و

مفتاح‌ الفلاح‌ و مصباح‌ النجاح‌ فی‌ شرح‌ دعاءالصباح‌ که‌ به‌ اهتمام‌ سیدمهدی‌ رجائی‌ در ۱۴۱۱ در مشهد منتشر شده‌ است‌.

رسالۀ‌ فی‌الغناء ، که‌ به‌ کوشش‌ علی‌ مختاری‌ و سیدرسول‌ کاظمی‌نسب‌، در مجموعۀ‌ میراث‌ فقهی‌ (۱): غنا و موسیقی‌ (ص‌ ۵۳۵ـ۶۴۶) در۱۳۷۶در قم‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ فهرست‌ دیگر آثار باقیمانده‌ و شناخته‌ شده‌ او، رجوع کنید به خواجوئی‌، مقدمۀ‌ رجائی‌، ص‌ ۲۶ـ۴۷).



منابع‌:

(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه الی‌ تصانیف‌الشیعه‌، بیروت‌، ۱۴۰۳، همو، طبقات‌ اعلام‌الشیعه‌، الکواکب‌ المنتشره‌ فی‌القرن‌ الثانی‌ بعدالعشره ، قم‌، ۱۴۲۲، سیدجلال‌الدین‌ آشتیانی‌، منتخباتی‌ از آثار حکمای‌ الهی‌ ایران‌ ، مشهد، ۱۳۵۷؛
(۲) محمدحسن‌ حسینی‌ زنوزی‌، ریاض‌الجنه ، چاپ‌ علی‌ رفیعی‌، قم‌؛
(۳) ۱۳۷۸؛
(۴) محمدباقربن‌ زین‌العابدین‌ خواسازی‌، روضات‌الجنات‌ فی‌ احوال‌العلماء و السادات‌ ، چاپ‌ اسداللّه‌ اسماعیلیان‌، قم‌، ۱۳۹۰/۱۳۹۲؛
(۵) ملامحمد اسماعیل‌ خواجوئی‌، الرسائل‌الاعتقادیه‌ (۱)، چاپ‌ سیدمهدی‌ رجائی‌، قم‌، ۱۴۱۱؛
(۶) عبدالنبی‌ قزوینی‌، تمیم‌ امل‌الا´مل‌ ، چاپ‌ سیداحمد حسینی‌، قم‌، ۱۴۰۷؛
(۷) شیخ‌ عباس‌ قمی‌، الکنی‌ و الالقاب‌ ، تهران‌، ۱۳۶۸؛
(۸) عبدالکریم‌ کزی‌ اصفهانی‌، تذکرهۀ‌القبور ، چاپ‌ ناصر باقری‌ بیدهندی‌، قم‌، ۱۳۷۱؛
(۹) مرتضی‌ مدرس‌ گیلانی‌، منتخب‌ معجم‌الحکماء ، چاپ‌ منوچهر صدوقی‌ها، تهران‌، ۱۳۸۱؛
(۱۰) سیدمصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکره‌القبور یا دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌ ، اصفهان‌، ۱۳۴۸؛

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵ 

زندگینامه حکیم آیت الله حمزه گیلانى (متوفی۱۱۳۴ه ق)

حمزه گیلانى، از حکماى شیعى قرن دوازدهم و شاگرد ملامحمدصادق اردستانى*.

وى اهل گیلان و ساکن اصفهان بوده و به همین سبب به اصفهانى نیز مشهور است (قزوینى، ص ۱۳۵ و پانویس ۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۲۲۸). تاریخ تولد او در منابع ذکر نشده و تاریخ وفات وى را حزین لاهیجى (ص۲۱۰) اواخر محاصره اصفهان توسط افغانها (۱۱۳۴) گزارش کرده است.

ملاحمزه از برترین شاگردان ملامحمدصادق اردستانى بود و در زمان استادش به تبحر در فلسفه مشهور بود (حزین لاهیجى، همانجا؛قزوینى، ص ۱۳۶) وى در حوزه فلسفى اصفهان از طبقه‌اى از فیلسوفان به‌شمار مى‌آید که در نضج فلسفه ملاصدرا و شناساندن آن مؤثر بوده‌اند (رجوع کنید به صدرالدین شیرازى، مقدمه آشتیانى، ص صد و نوزده ـ صد و بیست).

قزوینى (همانجا) وى را فیلسوفى بزرگ، حکیمى برجسته و محققى ژرف‌اندیش در مسائل حکمى و مطالب عالى دانسته است. از شاگردان او اطلاع چندانى در دست نیست و ظاهرآ ملااسماعیل خواجویى* در محفل علمى او و ملامحمدصادق اردستانى شرکت مى‌کرده است (خواجویى، ج ۴، مقدمه آشتیانى، ص ۱۵۳).

آثار

از حمزه‌گیلانى این آثار به‌جا مانده است:

۱) حکمت صادقیه که تقریر درسهاى ملامحمدصادق اردستانى است. حمزه گیلانى که درواقع فرزند معنوى او به‌شمار مى‌رفته، در خلال تعلیم گرفتن مبحث نفس و قواى انسانى نزد استاد، به امر ایشان به تدوین آن پرداخته است. اما نگارش آن به سبب حمله افغانها به پایان نرسیده است. بعدها ملااسماعیل خواجویى آن را تکمیل کرد و دیباچه آن را ملامحمد على تونى خراسانى، به درخواست وى تدوین کرد و کتاب را الحکمه الصادقیه نامید (رجوع کنید به حمزه گیلانى، ص ۹؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۵۷ـ۵۸).

به نظر آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، همانجا) رساله منسوب به ملاحمزه گیلانى با عنوان فى تحقیق مطالب النفس و مسائلها باید همان حکمت صادقیه باشد. ترتیب فصول این اثر همانند فن ششم طبیعیات شفاء است (رجوع کنید به قزوینى، ص ۱۳۶ـ۱۳۷)، اما از جهت محتوا متأثر از حکمت ذوقى و فلسفه ملاصدراست (صدرالدین شیرازى، همان مقدمه، ص صدوهجده). این رساله در جلد چهارم منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، به همت سیدجلال‌الدین آشتیانى در ۱۳۵۸ش در مشهد چاپ شده است.

۲) رساله فى التشکیک (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۴۸).

۳)حواشى بر شفاء ابن‌سینا (حمزه گیلانى، مقدمه آشتیانى، ص ۳ـ۴). ۴)شرح بخش «ان الجوهریه و العرضیه من ثوانى المعقولات» از تجریدالکلام خواجه نصیرالدین طوسى (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۳۲، ج ۱۴، ص ۲۴).



منابع:
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ على‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) محمدعلى‌بن ابى‌طالب حزین لاهیجى، تاریخ و سفرنامه حزین، چاپ على دوانى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۴) حمزه گیلانى، حکمت صادقیه، در منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران از عصر میرداماد و میرفندرسکى تا زمان حاضر، ج ۴، چاپ جلال‌الدین آشتیانى، مشهد: انجمن فلسفه، ۱۳۵۸ش؛
(۵) اسماعیل‌بن محمدحسین خواجویى، ثمره الفؤاد فى نبذمن مسائل المعاد، در همان؛
(۶) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازى (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، با حواشى ملاهادى سبزوارى، چاپ جلال‌الدین آشتیانى، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۷) عبدالنبى‌بن محمدتقى قزوینى، تتمیم امل الآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴

زندگینامه حمیده رُویدَشتى (متوفی۱۰۸۷ه ق)

 بانوى فاضل و پرهیزکار اصفهانى، آگاه به علم حدیث و رجال در قرن یازدهم.

از تاریخ تولد و زادگاه او اطلاعى نیست. پدرش، محمدشریف‌بن شمس‌الدین رویدشتى اصفهانى، ساکن رویدشت از توابع اصفهان (محلاتى، ج ۴، ص ۱۸۵؛ امین، ج ۶، ص ۲۵۵) و از شاگردان شیخ‌بهائى (متوفى ۱۰۳۰) بود و علامه مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) نیز از او روایت کرده است (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۵).

افندى اصفهانى (ج ۵، ص ۴۰۴ـ۴۰۵) حمیده را دانشمند، پرهیزکار، بازمانده عالمان فضیلت‌مدار و دانا به علم رجال معرفى کرده که نکات دقیق و حاشیه‌هایى بر کتابهاى حدیثى، از جمله استبصار* شیخ‌طوسى، نگاشته و این حاشیه‌ها نشان‌دهنده ژرف‌اندیشى و آگاهى دقیق او به علوم حدیثى، به‌ویژه علم رجال، است.

آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۵، ج ۶، ص ۱۸) از حاشیه حمیده بر استبصار یاد کرده است. پدر میرزاعبداللّه افندى حواشىِ حمیده را بر کتابهاى حدیثى مى‌ستود و بسیار از آنها نقل مى‌کرد (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۵). افندى اصفهانى (همانجا) نسخه‌اى از استبصار را داشته که حمیده تا پایان کتاب الصلاه بر آن حاشیه نوشته بوده است.

حمیده دانش حدیث را نزد پدرش آموخت. پدرش او را به سبب قدرت فهم و درکش مى‌ستود و درباره او مى‌گفت : «حمیده با رجال پیوند دارد»، کنایه از اینکه وى علم رجال را به‌خوبى مى‌داند و هنگامى که با دخترش مزاح مى‌کرد، او را «عَلّامته» مى‌خواند و مى‌گفت: «یک تاء در این واژه براى تأنیث و تاى دیگر براى مبالغه و فزونى علم است» (همانجا؛ نیز رجوع کنید به حسون و ام‌على مشکور، ص ۳۱۱).

حمیده رویدشتى کتابى در علم رجال با عنوان رجال حمیده داشته (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۱۰، ص ۱۱۴) که آقابزرگ طهرانى در مُصَفَّى المَقال فى مُصَنّ ِفى علم‌الرجال (ستون ۱۱۶) این کتاب را ذکر کرده است.فاطمه، دختر حمیده، نیز مانند مادرش فاضل و پرهیزکار بود (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۶).

رحلت

حمیده رویدشتى در ۱۰۸۷ درگذشت (همان، ج ۵، ص ۴۰۵؛ امین، همانجا).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، مُصَفَّى المَقال فى مُصَنِّفى علم الرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۳) عبداللّه‌بن عیسىافندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۴) امین؛
(۵) محمد حسون و ام‌على مشکور، اعلام النساء المؤمنات، (تهران) ۱۴۱۱؛
(۶) ذبیح‌اللّه محلاتى، ریاحین الشّریعه در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، ج ۴، تهران ۱۳۷۳ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه میرمحمدباقر خاتون آبادى(متوفی۱۱۲۷ه ق)

 میرمحمدباقر، عالم امامى اواخر دوره صفوى. وى در ۱۰۷۰ به دنیا آمد. پدرش میرمحمداسماعیل (متوفى ۱۱۱۶) از عالمان مشهور اصفهان بود (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان).

اساتید

محمدباقر نزد پدر و آقاحسین خوانسارى* درس خواند و از پدرش روایت نقل کرد. کسانى چون ملاعبدالحسین کاظمى (زنده تا ۱۱۲۰)، سیدنورالدین جزایرى (متوفى ۱۱۵۸)، سیداحمد علوى خاتونآبادى (متوفى ۱۱۶۱) و محمدصالح قزوینى (متوفى قبل از ۱۱۹۱) نزد او تلمذ کردند (عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۲۱؛ محمدحسین خاتونآبادى، گ ( ۲۹۱)؛ جزایرى، ص ۱۲۷؛ قزوینى، ص ۷۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۸۸، ۴۲۱).

به نوشته برخى مؤلفان، میرمحمدباقر به لحاظ علمى همرتبه پدر خود بود، اما ویژگیهایى چون خوشبیانى و مهارت در تدریس و منزلت ویژه او نزد شاه سلطان حسین صفوى (حک : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵) بر شهرت او افزود. شاه وى را به استادى خود برگزید و بر همه عالمان آن عصر مقدّم داشت و همواره با او مشورت مى کرد. امرا و دولتمردان نیز به پیروى از شاه در برابر او خاضع بودند (رجوع کنید به عبدالحسین خاتون آبادى، تتمیم، ص ۵۵۶ـ ۵۵۷، ۵۶۲ـ۵۶۳؛ قزوینى، ص ۷۷ـ۷۸).

پس از وفات جعفربن عبداللّه کَمَرهاى، شیخ الاسلام اصفهان، در ۱۱۱۵، شاه با اصرار بسیار منصب شیخ الاسلامى را به خاتون آبادى پیشنهاد کرد، اما او این منصب را به دلیل «عدم مشروعیت» نپذیرفت (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۳ـ۵۵۴). سخنان بعدى میرمحمدباقر با شاه بیانگر آن است که وى خود را واجد شرایط لازم براى تصدى این منصب نمى دانسته است یعنى خود را مجتهد نمى خوانده است (طارمىراد، ص ۲۵۵). سلطان حسین از آقاجمالالدین خوانسارى* (متوفى ۱۱۲۲) خواست که میرمحمدباقر را به پذیرش این مسئولیت وادار کند ولى وى باز هم امتناع نمود. سپس یکى دیگر از افراد خاندان خاتون آبادى، میرمحمدصالح خاتون آبادى*، به این سمت برگزیده شد (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۴ـ ۵۵۵).

این رویداد از ارادت شاه صفوى به میرمحمدباقر نکاست؛ چنانکه او را در سفر خود در ۱۱۱۹ به مشهد، همراه و هم صحبت خود کرد. شاه در ذیحجه ۱۱۱۸، که بناى مدرسه چهارباغ* (سلطانى) تقریباً پایان یافته بود، میرمحمدباقر را به مدرّسى آنجا برگزید؛ هرچند افتتاح رسمى آن تا رجب ۱۱۲۲ به تعویق افتاد. خاتون آبادى در ۱۱۲۳ به سبب اشتغالات فراوان، تدریس در این مدرسه را به فرزندش محمد سپرد (رجوع کنید به همان تتمیم، ص ۵۵۶ـ۵۵۷، ۵۵۹ـ۵۶۱، ۵۶۳؛ تبریزى، ص ۲۹۱).

در ۱۱۲۴ میرمحمدصالح از سِمَت شیخ الاسلامى برکنار شد (رجوع کنید به خاتونآبادى*، میرمحمدصالح). شاه برخى اختیارات میرمحمدصالح مانند تولیت اوقاف را به میرمحمدباقر سپرد و درخواست مصرّانه وى براى بازگرداندن آنها به میرمحمدصالح را نپذیرفت. به علاوه، در همین زمان منصب جدیدى ایجاد کرد که شأن اصلى آن ریاست بر علما بود و این منصب را ملاباشى نامید و آن را به میرمحمدباقر تفویض کرد (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۶۵ـ۵۶۶).

ظاهراً او نخستین کسى بود که عهده دار این منصب شده بود. به این ترتیب، ملاباشى مهمترین مشاور شاه بود و این منصب عالى ترین مقام روحانى در ساختار دیوانى ایران در اواخر دوران صفویان به شمار مى رفت. رساندن وجوهات و صدقات به نیازمندان، پراخت حقوق طلاب و جلوگیرى از ظلم به افراد، از جمله وظایف ملاباشى بود (رجوع کنید به میرزاسمیعا، ص ۱ـ۲).

میرزا سمیعا در تذکره الملوک، که موضوع آن مناصب رسمى حکومتى است و ظاهراً در زمان حکومت اشرف افغان (حک: ۱۱۳۷ـ۱۱۴۲) نوشته شده، منصب ملاباشى را معرفى کرده و از میرمحمدباقر ــ یعنى خاتونآبادى ــ به عنوان اولین ملاباشى نام برده است (رجوع کنید به ص ۱ـ۲). مینورسکى در حواشى خود بر این کتاب، وى را محمدباقر مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) پنداشته و بر پایه این تصور نتایجى گرفته است (رجوع کنید به مینورسکى، ص ۷۲).

این خطا عیناً در آثار چند نویسنده غربى (براى نمونه رجوع کنید به لاکهارت، ص ۷۲) و ایرانى نیز بروز یافته و اظهارنظرهایى را در پى داشته است (براى تفصیل این بحث رجوع کنید به مهدوى، ۱۴۰۷، ج ۱، ص۱۴۰ـ۱۴۴؛ طارمىراد، ص ۱۷ـ۱۸). در سالهاى اخیر، کالینترنر، نیز بر این اظهارنظر مینورسکى انتقاد کرده است (رجوع کنید به ص ۱۶۵ـ۱۶۶).

در صفر ۱۱۲۷ نان در اصفهان گران شد. شایع شده بود که خاتون آبادى شاه را تشویق به افزایش قیمت کرده است. برخى از مردم تحریک شدند و به خانه او یورش بردند. شاه سلطان حسین براى حفظ جان وى و پراکندن مردم اقدماتى کرد، اما فتحعلى خان داغستانى، که در آن زمان رئیس غلامان ویژه (قولْلَر آقاسى) بود و با خاتون آبادى میانه خوبى نداشت، نیرنگى به کار بست و سبب ضرب و جرح طلاب و شمارى از نزدیکان خاتون آبادى، که در خانه او گرد آمده بودند، شد. حمله به خانه میرمحمدباقر و بى حرمتى به او، واکنش مردم و عالمان شهر را برانگیخت.

آنان مساجد را بستند و اجتماعاتى تشکیل دادند، اما این کارها نتیجه اى دربرنداشت و از جانب شاه اقدام مؤثرى صورت نگرفت (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۶۷ـ ۵۶۹). احتمالا بىتفاوتى شاه ناشى از تأثیرپذیرى از اطرافیان و درباریانى بود که از نفوذ کلام میرمحمدباقر و اعتبار دینى و سیاسى او ناخشنود بودند.

رحلت

بیمارى خاتونآبادى که پیش از این آغاز شده بود، براثر آن واقعه شدت یافت و او در ربیع الاول ۱۱۲۷ درگذشت (همان تتمیم، ص ۵۶۹). برخى منابع گفته اند که میرمحمدباقر را مسموم کرده بودند، چنانکه به او شهید ثالث گفته مى شد. او در تکیه خاتون آبادىِ تخت فولاد اصفهان در کنار پدرش به خاک سپرده شد (رجوع کنید به محمدحسین خاتونآبادى، گ ( ۲۹۱)؛امینى، ص۲۳۴؛مهدوى، ۱۳۷۰ش، ص۱۱۲ـ۱۱۴).

هرچند میرمحمدباقر از عالمان مشهور زمان خود به شمار مى رفت، اما ظاهراً نزدیکى او به سلطان در این خصوص نقشى مهم داشت، ازاین رو، ادعاى میرزا سمیعا (همانجا) که او را از نظر علمى فروتر از آقاجمال خوانسارى خوانده، چندان دور از واقع به نظر نمىرسد. بهویژه آنکه خاتونآبادى خود نیز جایگاه علمى آقاجمال را حرمت مىنهاد (براى نمونه رجوع کنید به عبدالحسین خاتون آبادى، تتمیم، ص ۵۵۹ـ۵۶۱).

آثار

برخى آثار فارسى خاتونآبادى عبارت اند از:

نوروزنامه که تقویمى است بر طبق اخبار و احادیث؛

کائنات الجَوّ یا آثار عُلوى، درباره تطبیق قواعد شریعت با اقوال حکما؛

رسالهٌ فى ماءِالنِیسان و ما یَتعلَّق به درباره خواص باران ماه نیسان و آثار قمر در عقرب از دیدگاه احادیث شیعه (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۷، ص ۲۲۸، ج ۱۹، ص ۱۳، ج ۲۲، ص ۱۴۷ـ۱۴۸، ج ۲۴، ص ۳۷۹؛

نیز درباره نسخ خطى این کتابها رجوع کنید به دانشپژوه و منزوى، بخش ۳، ص ۱ـ۲، ۷). وى همچنین حاشیه هایى بر دو کتاب علامه حلّى در علم رجال، ایضاحُ الاشتباه و خلاصه الاقوال، نگاشته است (حسینىاشکورى، ج ۲، ص ۵۹۹؛نیز رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۲).

خاتون آبادى برخى آثار مهم را، عمدتاً به درخواست شاه سلطان حسین، به فارسى ترجمه کرد،

از جمله:

عُدَّهُ السَفَر و عُمْدَهُ الحَضَر اثر ابوعلى طبرسى (متوفى ۵۴۸) که درباره نمازهاى مستحبى و ادعیه است (نورى، ج ۱، ص ۳۸۷)؛

مکارم الاخلاق اثر رضى الدین ابونصر طبرسى (عالم قرن ششم)؛

المشکول اثر حاج بابابن محمدصالح قزوینى (عالم سده یازدهم)، که به سبک کشکول تألیف شده است و در ترجمه آن برخى عالمان معاصر او مشارکت داشتهاند. این اثر در ۱۳۰۰ در تهران چاپ شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۱، ص ۶۷، ج ۲۲، ص ۱۴۷؛
مشار، ج ۲، ستون ۱۴)؛

عُیونالحِساب اثر ملامحمدباقر یزدى* (ریاضىدان مشهور، متوفى قبل از ۱۰۶۹؛محمدحسین خاتونآبادى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۲، ص ۱۴۸؛نیز براى نسخه خطى آن رجوع کنید به نفیسى، ج ۶، ص ۱۰۷)؛

و اناجیل اربعه (حسینى اشکورى، ج ۲، ص ۵۹۲).

خاتون آبادى کتاب اخیر را به درخواست شاه سلطانحسین براى رد کردن آراى مسیحیان که در آن زمان مبشرانشان در اصفهان تبلیغ مى کردند ترجمه کرد. توضیحات خاتون آبادى در مقدمه کتاب نشان مى دهد که ترجمه با دقتِ تمام صورت گرفته است. کتاب، نثرى بسیار روان و قابل فهم دارد. وى همچنین بر آن حاشیه نوشته است. بخش اعظم این حواشى، در توضیح متن کتاب بوده است. از پارهاى از تعلیقات مزبور برمى آید که وى علاوه بر بهره بردن از نسخههاى گوناگون انجیل به عربى، در برخى موارد با کمک پادُریان، کشیشان مبلّغ مسیحى (رجوع کنید به پادُرى*)، اصفهان از متن لاتینى و حتى عبرى آن بهره جسته و در پارهاى موارد، از پادریان مطالبى نقل کرده است.

وى همچنین از شرحهاى متعدد انجیل نیز استفاده کرده و در موارد متعددى، در تعلیقات خود، دیدگاههاى گوناگونى را درباره شرح عبارات انجیل یادآور شده است. خاتونآبادى علاوه بر تعلیقات توضیحى، حواشى نقادانهاى هم بر کتاب دارد، مثلا او دیدگاه مسیحیان را درباره «ابناللّه بودن مسیح» به نقد کشیده است، اما مهمترین جنبه نقد او، بیان تناقضاتِ موجود میان اناجیل و اثبات تحریف این کتاب است که احاطه او را بر محتواى اناجیل نشان مىدهد (رجوع کنید به کتاب مقدس. عهد جدید، مقدمه جعفریان، ص ۴۵ـ۴۹). این کتاب در ۱۳۷۳ش در قم با مقدمه رسول جعفریان چاپ شد (براى دیگر آثار ترجمهاى خاتونآبادى رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۸۴، ج ۲۶، ص ۱۹۲ـ۱۹۳؛انوار، ج ۶، ص ۱۳۹؛صدر، مقدمه استادى، ص ۳۹۵).

فرزندان

دو فرزند خاتون آبادى، محمد و اسماعیل نیز از عالمان روزگار خود بودند. محمد در ۱۰۹۳ در مدینه به دنیا آمد. وى در ۱۱۲۳ به نیابت از پدر بر کرسى تدریس مدرسه چهارباغ (سلطانى) نشست و پس از وفات او، به تدریس در آنجا ادامه داد. وى از مدرّسان جامع عباسى (نام کنونى آن: مسجد امام) هم بود. وى همچنین از پدرش اجازه روایت داشت و میرزا ابراهیمبن غیاثالدین محمد اصفهانى خُوزانى (متوفى ۱۱۶۰) از او اجازه روایت گرفت (عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۳۶، تتمیم، ص ۵۶۳ ـ ۵۶۵، ۵۶۹؛آقابزرگ طهرانى،۱۳۷۲ش، ص۶۶۳ـ۶۶۴).

محمد پس از ۱۱۶۰ درگذشت و در مدینه دفن شد (عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۳۶؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، همانجا). مهدوى (۱۳۷۰ش، ص ۱۱۴) وى را متوفى ۱۱۳۶ و مدفون در تکیه خاتونآبادى دانسته است. به احتمال زیاد او بین سیدمحمدبن سید محمدباقر (جَدّ محمدباقرِ ملاباشى)بن اسماعیلبن عمادالدین خاتونآبادى (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان) و سیدمحمد فرزند سیدمحمدباقرِ ملاباشى خلط کرده است (قس محمدحسین خاتونآبادى، گ ( ۲۹۰ )که محمدِ نخست را متوفى ۱۱۳۳ و مدفون در تکیه خاتونآبادى دانسته است).

شرح فارسى الاربعین حدیثاً فى فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام، اثر جمعى از علماى بحرین، از او برجاى مانده است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص۷۰).

اسماعیل، معروف به اسماعیل ثالث در فقه، حدیث و تفسیر تبحر داشت و پس از وفات پدرش در جامع عباسى به تدریس و اقامه نماز جماعت پرداخت. وى همچنین از مدرّسان مدرسه چهارباغ بود (عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۶۹؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۶۲؛حبیب آبادى، ج ۱، ص ۱۳۱). سیدعبداللّه جزایرى (ص۱۳۰) که خود از شاگردان او بوده، وى را به علم و تقوا و نیک سیرتى ستوده است. اسماعیل خاتون آبادى پس از ۱۱۶۰ درگذشت (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، همانجا) و در تکیه خاتون آبادى در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد (مهدوى، ۱۳۷۰ش، همانجا).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الکواکب المنتشره فىالقرنالثانى بعدالعشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) عبدالحسین امینى، شهداءالفضیله، قم ۱۳۵۲ش؛
(۴) عبداللّه انوار، فهرست نسخ خطى کتابخانه ملّى، تهران ۱۳۴۳ـ۱۳۵۸ش؛
(۵) محمدزمانبن کلبعلى تبریزى، فرائد الفوائد: در احوال مدارس و مساجد، چاپ رسول جعفریان، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۶) عبداللّهبن نورالدین جزایرى، الاجازه الکبیره، چاپ محمد سمامى حائرى، قم ۱۴۰۹؛
(۷) محمدعلى حبیبآبادى، مکارم الآثار، ج ۱، اصفهان ۱۳۳۷ش؛
(۸) احمد حسینى اشکورى، تراجمالرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۹) عبدالحسینبن محمدباقر خاتونآبادى، وقایعالسنین و الاعوام، یا، گزارشهاى سالیانه از ابتداى خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجرى، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۱۰) محمدحسینبن محمدصالح خاتونآبادى، احوالالعلماء من اقارب المؤلف، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۷/۵۵۰۱؛
(۱۱) محمدتقى دانشپژوه و علینقى منزوى، فهرست کتابخانه سپهسالار، بخش ۳، تهران ۱۳۴۰ش؛
(۱۲) حسن صدر، فصل القضاء فى الکتاب المشتهربفقه الرضا، چاپ رضا استادى، در آشنایى با چند نسخه خطى، دفتر۱، قم ۱۳۵۵ش؛
(۱۳) حسن طارمىراد، علامه مجلسى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۴) عبدالنبىبن محمدتقى قزوینى، تتمیم املالآمل، چاپ احمدحسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۵) کتاب مقدس. عهد جدید. فارسى، ترجمه اناجیل اربعه، ترجمه و تعلیقات از میرمحمدباقر خاتونآبادى، چاپ رسول جعفریان، (قم ?۱۳۷۳ش)؛
(۱۶) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۱۷) مصلحالدین مهدوى، زندگینامه علامه مجلسى : تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در قرن ۱۱ هجرى، اصفهان ?( ۱۴۰۱)؛
(۱۸) همو، لسانالارض، یا، تاریخ تخت فولاد، اصفهان ۱۳۷۰ش؛
(۱۹) میرزاسمیعا، تذکرهالملوک، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران ۱۳۶۸ش؛
(۲۰) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکى، سازمان ادارى حکومت صفوى، یا، تحقیقات و حواشى و تعلیقات استاد مینورسکى بر تذکرهالملوک، ترجمه مسعود رجبنیا، در همان؛
(۲۱) سعید نفیسى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۶، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۲۲) حسینبن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰؛

(۲۳) Laurence Lockhart, The fall of the Safavi dynasty and the Afghan occupation of Persia, Cambridge 1958;
(۲۴) Colin Turner, Islam without Allah?: the rise of religious externalism in Safavid Iran, Richmond, Surrey 2000.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه آیت الله میرمحمدحسین خاتون آبادى(متوفی۱۱۵۱ه ق)

 میرمحمدحسین، فقیه و مؤلف مشهور امامى قرن دوازدهم. زمان و محل تولد او معلوم نیست. پدرش میرمحمدصالح خاتون آبادى* از عالمان مشهور اصفهان بود.

اساتید

محمدحسین علوم گوناگون اسلامى را نزد جدّ مادریش محمدباقر مجلسى (متوفى ۱۱۱۰)،

جد پدریش عبدالواسع (متوفى اواخر قرن یازدهم)،

پدرش محمدصالح (متوفى ۱۱۲۶)،

آقاجمال الدین خوانسارى* (متوفى ۱۱۲۲)،

محمدبن عبدالفتاح سراب تنکابنى* (متوفى ۱۱۲۴)،

سلیمانبن عبداللّه ماحوزى (متوفى ۱۱۲۱)،

سیدعلى خان بن احمد دشتکى مدنى (متوفى ۱۱۲۰)،

شاه محمدبن محمد دارابى شیرازى (متوفى ۱۱۳۰) و

ابوالحسن شریف بن محمدطاهر فتونى* (متوفى ۱۱۳۸ یا ۱۱۳۹) آموخت یا از آنان حدیث شنید و اجازه روایت گرفت.

شاگردان

کسانى چون فرزندش میرعبدالباقى (متوفى ۱۲۰۷؛ درباره او رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان)،

زین الدین على خوانسارى (متوفى ۱۱۶۷)،

محمدبن محمدزمان کاشانى (متوفى بعد از ۱۱۷۲)،

سیدعبداللّه بن نورالدین جزایرى* (متوفى ۱۱۷۳)،

سیدصدرالدین محمدبن محمدباقر رضوى قمى،

احمدبن محمدمهدى بن محمدمؤمن خاتون آبادى و

محمدمهدى بن رضى الدین هرندى (متوفى ۱۱۸۰) نیز نزد او درس خواندند یا از وى حدیث شنیدند و اجازه روایت گرفتند (رجوع کنید به خاتون آبادى، مناقب الفضلاء؛ همو، احوالالعلماء، گ (۲۸۸ـ ۲۹۰)؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۸۵؛ موسوعه طبقاتالفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۶۴ـ۳۶۵؛ حسینىاشکورى، ص ۹۳).

خاتون آبادى پس از پدرش، امام جمعه اصفهان شد (حبیب آبادى، ج ۲، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛ قس خوانسارى، ج ۲، ص ۳۶۱ که وى را امام جمعه اصفهان پس از محمدتقى الماسى دانسته است) و در اواخر عمر، منصب شیخ الاسلامى اصفهان را برعهده گرفت.

پس از هجوم محمود افغان به اصفهان در زمان شاه سلطان حسین (حک : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵) و سقوط سلسله صفویان، افغانها خاتون آبادى را که وزیر مریم بیگم (عمه شاه) بود، بسیار شکنجه کردند تا اموالش را بگیرند. این حادثه در روحیه او تأثیر بسیار گذاشت و به گفته خود او، سبب توجه بیشتر وى به مسائل اخروى شد.

او سپس به خاتون آباد (در اطراف اصفهان) رفت و به عبادت مشغول شد، ولى همچنان مرجع دینى مردم بود (رجوع کنید به خاتونآبادى، مناقبالفضلاء، ص ۴۶۵ـ۴۶۷؛ قزوینى، ص ۱۲۶؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۱۹۸). خاتون آبادى خواسته نادرشاه افشار (حک : ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) را مبنى بر فتوادادن به کفر عثمانیها که خواسته بودند، ایران به حوزه خلافت آنها ملحق شود، نپذیرفت (نورى، ص ۱۴۹).

رحلت

میرمحمدحسین در ۱۱۵۱ درگذشت و در مشهد به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ص ۱۵۴؛ کشمیرى، ص ۲۱۱).

آثار

خاتون آبادى در علوم عقلى، حکمت، ادبیات و فقه و حدیث تبحر بسیار داشت (آقااحمد کرمانشاهى، ج ۱، ص ۹۶؛ خوانسارى، ج ۲، ص۳۶۰). قزوینى (ص ۱۲۵ـ۱۲۶) وى را با تعابیرى چون رئیس شیعه و عالم بىنظیر یاد کرده و زهد و قوّت نفس او را ستوده است.

آثار خاتونآبادى بسیار متنوع است.

در فقه و اصول آثارى چون:

مُنیهالمُرید،

شرح الرَوْضَهالبَهِیَّه اثر فقهى شهیدثانى و حاشیهاى بر آن،

حاشیه بر مَعالِمالاصول اثر حسنبن زینالدین در اصول فقه و رساله هاى گوناگون دارد و

در کلام،

النَّجْم الثاقِب فى اثبات الواجب،

رساله البِداء و حاشیه بر شرح تجریدالاعتقاد قوشچى را نوشته است.

مناقبالفُضلاء فى ریاض العلماء یا رجالِ میرمحمدحسین که اجازه مبسوط او به زین الدین على خوانسارى است و

مقاله فى اسماء مَن اِستبصر مِنْ علماء العامه از دیگر تألیفات اوست. در این اثر، تشیع عبدالرحمان جامى مطرح شده است (رجوع کنید به خاتونآبادى، مناقبالفضلاء، ص ۵۰۷ـ ۵۰۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۹۴، ۱۱۴، ۲۰۶، ج۱۰، ص۱۱۲، ج۱۲، ص۴۵، ج۱۳، ص ۲۹۳، ج ۲۱، ص ۳۹۶، ج۲۲، ص ۳۳۳، ج ۲۳، ص ۲۰۹).

دیگر آثار مهم او که حوزه هایى چون اخلاق، ادعیه و زیارات را دربرمى گیرد،

عبارت اند از:

کلمه التقوى یا لباس التقوى درباره غیبت،

الالواح السماویه فى اختیارات ایام الاسبوع و السِنه،

خزائن الجواهر،

سَبع المَثانى،

وسیله النجاح،

مفتاح الفرج،

نوروزیه و

مجموعه الرسائل الکثیره (رجوع کنید به خاتونآبادى، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۳۰۱، ج ۷، ص ۱۵۴، ج۱۰، ص ۲۵۴، ج ۱۲، ص ۱۲۹ـ ۱۳۰، ج ۲۱، ص ۳۳۸، ج ۲۴، ص ۳۸۳، ج ۲۵، ص ۸۵). وى رسالهاى با عنوان احوال العلماء من اقارب المؤلف نیز نگاشته است.



منابع:

(۱) آقا احمد کرمانشاهى، مرآتالاحوال جهاننما: سفرنامه، قم ۱۳۷۳ش؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلامالشیعه: الکواکب المنتشره فىالقرن الثانى بعد العشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۴) همو، مُصَفَّى المَقال فى مُصَنِّفى علمالرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۵) محمدعلى حبیبآبادى، مکارم الآثار، ج ۲، اصفهان ۱۳۴۲ش؛
(۶) احمد حسینىاشکورى، تلامذهالعلامه المجلسى و المجازونمنه، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۱۰؛
(۷) محمدحسینبن محمدصالح خاتونآبادى، احوال العلماء مناقارب المؤلف، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۷/۵۵۰۱؛
(۸) همو، مناقب الفضلاء، چاپ جویا جهانبخش، در میراث حدیث شیعه، دفتر ۴، چاپ مهدى مهریزى و على صدرایى خویى، قم: مرکز تحقیقات دارالحدیث، ۱۳۷۸ش؛
(۹) خوانسارى؛
(۱۰) عبدالنبىبن محمدتقى قزوینى، تتمیم املالآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۱) محمدعلىبن صادقعلى کشمیرى، کتاب نجومالسماء فى تراجمالعلماء، قم ?( ۱۳۹۴)؛
(۱۲) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامامالصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۱۳) حسینبن محمدتقى نورى، فیض قدسى: زندگینامه علامه محمدباقر مجلسى (۱۰۳۷ـ۱۱۱۰ه .ق)، ترجمه جعفر نبوى، تهران ۱۳۷۴ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه آیت الله میرمحمدصالح خاتون آبادى(متوفی۱۱۲۶ه ق)

 میرمحمدصالح بن عبدالواسع، فقیه، محدّث و عالم امامى قرن یازدهم. در ۱۰۵۸ در خانوادهاى مشهور (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان) در اصفهان به دنیا آمد.

اساتید

فقه و حدیث را نزد محمدبن حسن شِروانى، معروف به ملامیرزا (متوفى ۱۰۹۸) فراگرفت. بیست سال نزد آقاحسین خوانسارى* (متوفى ۱۰۹۸) درس خواند و شرح اشارات، شفا و شرح لمعه را از او فراگرفت. سى سال نیز نزد محمدباقر مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) تلمذ کرد و از او اجازه نقل حدیث داشت (رجوع کنید به محمدصالح خاتونآبادى، گ (۲۳۲ـ ۲۳۴)؛ حسینى اشکورى، ص ۱۱۱).

خاتون آبادى به گفته خود ابتدا به حکمت و علوم عقلى گرایش داشت، اما بعدها با تأثیرپذیرى از علامه محمدباقر مجلسى*، بیشتر به تحصیل و تحقیق در فقه و حدیث روى آورد (رجوع کنید به محمدصالح خاتون آبادى، گ (۲۳۳ـ ۲۳۴)) و در کلام و تفسیر قرآن نیز تبحر یافت (موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۸۴).

شاگردانش

برخى از شاگردانش عبارتاند از:

فرزندش میرمحمدحسین خاتون آبادى*،

خواهرزاده اش ابوالحسنبن محمدطاهر فتونى (متوفى ۱۱۳۸ یا ۱۱۳۹)

احمدبن اسماعیل جزائرى (متوفى ۱۱۵۱)،

نورالدین بن نعمت اللّه جزائرى* (متوفى ۱۱۵۸) و

احمد علوى خاتون آبادى (متوفى ۱۱۶۱؛ امین، ج ۲، ص۴۸۰؛ حسینىاشکورى، ص ۱۲ـ۱۳، ۱۱۱؛ موسوعه طبقات الفقهاء، همانجا).

آثار

خاتون آبادى، داماد محمدباقر مجلسى و بسیار مورد احترام و اعتماد او بود (خوانسارى، ج ۲، ص ۳۶۴؛ نورى، ص ۱۴۸). چنانچه هنگام وفات مجلسى، هشت مجلد از بحارالانوار به صورت مُسَوَّده و بدون توضیح باقى مانده بود، و مجلسى، اتمام آن را به میرمحمدصالح وصیت کرد. همچنین مجلسى از وى خواسته بود شرح ناتمام او بر کافى، با نام مرآه العقول را به پایان رساند (رجوع کنید به محمدصالح خاتونآبادى، گ ( ۲۳۳)؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۴۱۵).

خاتون آبادى پس از درگذشت مجلسى، با وجود عالمان بزرگى مانند فاضل هندى (متوفى ۱۱۳۷) و آقاجمال الدین خوانسارى* (متوفى ۱۱۲۲)، امام جمعه و سرپرست حوزه علمى اصفهان شد (خوانسارى، ج ۲، ص ۳۶۴؛ حبیبآبادى، ج ۲، ص ۳۱۵، ۳۱۸ـ۳۱۹؛ قس امین، ج ۹، ص ۲۵۳ که پسر او محمدحسین را نخستین امام جمعه اصفهان از خاندان خاتونآبادى دانسته است) و پس از وفات جعفربن عبداللّه کَمَرِهاى (شیخالاسلام اصفهان) در ۱۱۱۵، شیخالاسلام شهر شد (عبدالحسین خاتونآبادى، تتمیم، ص ۵۵۳ـ۵۵۵)؛ اما پس از مدتى مناسبات او با شاهسلطان حسین (حک : ۱۱۰۵ـ۱۱۳۵)، که از ابتدا نیز رغبت چندانى به انتصاب او در این سِمَت نداشت، تیره گشت و در ربیعالآخر ۱۱۲۴ عزل شد ولى بار دیگر در ۱۱۲۵، با وساطت مریمبیگم عمه شاه، به این سمت منصوب شد (همان، تتمیم، ص ۵۶۵).

رحلت

سال وفاتِ خاتونآبادى، در پارهاى منابع (براى نمونه رجوع کنید به نورى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۸) ۱۱۱۶ ذکر شده، اما در تتمیم وقایع السنین و الاعوام، در ذکر رویدادهاى سالهاى ۱۱۲۴ تا ۱۱۲۶ از او نام برده شده (رجوع کنید به عبدالحسین خاتونآبادى، ص ۵۶۵ـ۵۶۷) و بنابراین به نظر مى رسد که تاریخ وفات او ۱۱۲۶ است و سال فوت میراسماعیل خاتون آبادى، از عموزادگان او، ۱۱۱۶ بوده است (رجوع کنید به خاتونآبادى*، خاندان). میرمحمدصالح در اصفهان درگذشت و در نجفاشرف به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۳۶۸؛حسینى اشکورى، ص ۱۱۱).

مهمترین تألیفات خاتون آبادى که حوزه هاى گوناگون علوم اسلامى را دربرمى گیرند عبارت اند از:

۱) آثار حدیثى و فقهى شامل

شرح کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه،

شرح الاستبصار،

رساله اسرار الصلوه، رساله التهلیلیه و چندین رساله درباره رؤیت هلال (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۸، ج ۴، ص ۵۱۶، ج ۶، ص ۲۷۲، ج ۱۱، ص۱۶۰، ۲۳۰، ۳۰۹، ج ۱۳، ص ۸۴، ج ۱۴، ص ۹۴، ج ۲۵، ص ۲۳۹)؛

۲) آثار تفسیرى شاملِ

تفسیر سوره الاخلاص

و تفسیر سوره الفاتحه (رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۳۳۵، ۳۳۹)؛

۳) آثار کلامى از جمله

الایمان و الکفر،

الجامع فى الاصول و العقاید یا اصول العقاید و رسالهٌ فى عصمه الانبیاء (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۱۹۷ـ۱۹۸، ۵۱۵ـ۵۱۶، ج ۵، ص۲۸، ج ۱۵، ص ۲۷۳).

وى همچنین حدائق المقرّبین را درباره ملائکه و سرگذشت انبیا، ائمه و علما،

رَوادع النفوس را به فارسى در علم اخلاق و ذریعه النجاح را به فارسى درباره ادعیه نگاشت که مجلسى قبل از تألیف زادالمعاد، مردم را به کتاب اخیر ارجاع مى داد (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۸۹، ج۱۰، ص ۳۲ـ۳۳، ج ۱۱، ص ۲۵۶). همچنین خاتون آبادى یکى از آثار خود با نام تقویم المؤمنین را با عنوان التقویم الشرعى یا منتخب تقویم المؤمنین تلخیص کرد که یکى از مباحث آن، روزهاى خوشیُمن و بدیُمن سال است (رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۳۹۷، ۴۰۳، ج ۲۲، ص ۳۸۷ـ ۳۸۸؛براى دیگر آثار او رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۳۰۶، ج ۲، ص ۴۴۰، ج ۳، ص ۴۴۷، ج ۷، ص ۱۰۷، ۲۴۲، ج ۱۱، ص ۴۱ـ۴۲، ج ۲۰، ص ۳۱۹).

نیز رجوع کنید به خاتون آبادى*، خاندان



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على نقى منزوى و احمدمنزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلامالشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعدالعشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) امین؛
(۴) محمدعلى حبیب آبادى، مکارم الآثار، ج ۲، اصفهان ۱۳۶۲ش؛
(۵) احمد حسینىاشکورى، تلامذه العلامه المجلسى و المجازون منه، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۱۰؛
(۶) عبدالحسینبن محمدباقر خاتون آبادى، وقایع السنین و الاعوام، یا، گزارشهاى سالیانه از ابتداى خلقت تا سال ۱۱۹۵ هجرى، چاپ محمدباقر بهبودى، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۷) محمدصالحبن عبدالواسع خاتون آبادى، حدائق المقربین، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۳/۵۵۰۱؛
(۸) خوانسارى؛
(۹) موسوعه طبقاتالفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۱۰) حسینبن محمدتقى نورى، فیض قدسى: زندگینامه علامه محمدباقر مجلسى (۱۰۳۷ـ۱۱۱۰ه .ق)، ترجمه جعفر نبوى، تهران ۱۳۷۴ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه آیت الله شُبَّر حُویزى(متوفی۱۱۸۶ه ق)

 شُبَّربن محمد، فقیه و محدّث امامى قرن دوازدهم. او سرسلسله خاندان شبّر، شاخهاى از مشعشعیان*، است که نسب آنان به امام کاظم علیهالسلام مىرسد (کیاء گیلانى، ص ۹۲؛ حرزالدین، ج ۱، ص ۳۵۱؛ جعفرى، ج ۱، ص۱۰۰؛ روضان، ج ۲، ص ۳۹۳).

پدرش، محمدبن ثنوان، محدّث و عالم دینى بود. شبّر در ۱۱۲۲ در حویزه/ هویزه* به دنیا آمد ودر همانجا پرورش یافت، سپس به نجف مهاجرت کرد و به تحصیل فقه و حدیث پرداخت. او از احمدبن اسماعیل جزایرى، رضى الدین بن محمد موسوى عاملى مکى، نصراللّه مدرس حائرى و یوسف بن عبداللّه بحرینى (متوفى ۱۱۷۱) اجازه روایت دریافت کرد (حرزالدین، همانجا؛ امین، ج ۷، ص۳۳۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۳۳۲، ۳۳۴، ۶۵۰؛ عامرى، ج ۱، ص ۱۸۳؛ نیز براى سایر اساتید و مشایخ او رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۴۴).

پس از تسلط عثمانیان بر عراق، حویزى برخى بزرگان عرب، مانند شیخ حمود آل حمد و شیخ خلیل آل عباس، را به قیام در برابر اشغالگران فراخواند و با فراهم آوردن سپاهى در ۱۱۶۰ به جنگ با عثمانیان پرداخت. سپاه او ابتدا پیروزیهایى کسب کرد، اما به سبب خیانت بعضى رؤساى قبایل شکست خورد و حویزى به اسارت به بغداد برده شد، ولى پس از مدتى آزاد گردید (رجوع کنید به حرزالدین، ج ۱، ص ۳۵۳ـ۳۵۷؛ شُبَّر، ص ۲۵۶ـ ۲۶۲؛ عامرى، همانجا).

رحلت

تاریخ درگذشت او را حرزالدین (ج ۱، ص ۳۵۸ـ۳۵۹) ۱۱۷۰ ذکر کرده است و امین (همانجا) ۱۱۷۸؛ اما جاسم حسن شبّر (ص ۲۶۲ـ۲۶۳) هر دو را نادرست دانسته و قول آقابزرگ طهرانى (۱۳۷۲ش، ص ۳۳۲؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۶۲، ج ۶، ص۲۶۰، ج۱۰، ص ۱۱) را پذیرفته که نوشته حویزى در ۱۱۸۶ یا حدود ۱۱۹۰ درگذشته است. حویزى در حرم امام على علیهالسلام به خاک سپرده شد (شبّر، ص ۲۶۳ـ ۲۶۴). یکى از ادباى معاصر او، رسالهاى در شرححال وى نوشته است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۱۵۸، ج ۱۱، ص ۱۴۳ـ۱۴۴).

آثار

بیش از سى عنوان اثر براى حویزى برشمرده اند که عمدتاً درباره شرح حال علما و انساب، فقه و حدیث است.

برخى از مهمترین آنها عبارتاند از:

الذَخیرهُ فى العُقبى فى مَوَدَّهِ ذَوى القُربى، در شرح نسب سیدعلى خان بن سیدخلف حویزى (همان، ج۱۰، ص ۱۱؛ نیز رجوع کنید به حویزى*، خاندان)؛

رساله فى نسب محمد المشعشعى، درباره نسب جد اعلاى خود، سیدمحمدبن فلاح مشعشعى (همان، ج ۴، ص ۱۶۵، ج ۲۴، ص ۱۴۲)؛ کنزالسعاده، در شرح حال شمارى از عالمان (همان، ج ۱۸، ص ۱۵۸)؛

جُنَّهُ البَرِیَّه فى اَحکامِ التَقیَّه یا به تعبیر دیگر جنّه الامامیّه فى احکام التقیّه (همان، ج ۵، ص ۱۵۷؛ شبّر، ص ۲۴۶)؛

حُجّهالخصام، درباره قیام براى اقامه حق در عصر غیبت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص۲۶۰ـ۲۶۱)؛

حرمه التمتّع بالفاطمیات یا الجمع بین الفاطمیین، که مورد توجه عالمان بسیارى قرار گرفته است (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۱۳۷، ج ۶، ص ۳۹۵ـ۳۹۶؛ شبّر، ص ۲۴۷ـ۲۵۱)؛

صَفوَهَ المرام، حاشیهاى مبسوط بر مدارک الاحکام سیدمحمد عاملى؛

رساله هایى فقهى در موضوعات گوناگون، از جمله درباره وجوب غسل جمعه، احکام خوردنیها و آشامیدنیها و خمس (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۲۱۸، ج ۷، ص ۲۵۵، ج ۱۱، ص ۴۸، ۹۱، ج ۱۳، ص ۵۳، ج ۱۵، ص ۵۱، ۲۳۲، ۲۳۶، ج ۱۸، ص ۴۹، ج ۲۵، ص ۳۴)؛

حاشیه بر اصول کافى و بحارالانوار و آثارى در علم رجال (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۲۴، ج ۶، ص ۱۸۲، ج۱۰، ص ۱۱۸ـ۱۱۹، ج۲۰، ص ۱۹۶؛ براى آگاهى از دیگر آثار او رجوع کنید به همو، ۱۳۷۲ش، ص ۳۳۶ـ۳۳۷؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۱۰۵، ج ۷، ص ۱۱۱، ۲۶۷، ج ۱۴، ص ۲۶۳، ج ۱۵، ص ۳۴۳، ج۲۰، ص ۲۱۲، ج ۲۴، ص ۴۴۱؛ شبّر، ص ۲۴۵ـ۲۵۳).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) امین؛
(۴) محمد حمدى جعفرى، عشائر و أسرالساده الحسینیه فى العراق و الوطن العربى، ج ۱، بغداد ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۵) محمد حرزالدین، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۶) عبدعون روضان، موسوعه عشائر العراق: تاریخ، انساب، رجالات، مآثر، ج ۲، عَمّان ۲۰۰۳؛
(۷) جاسم حسن شُبَّر، تاریخ المشعشعیین و تراجم اعلامهم، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۸) ناصر عبدالحسن عامرى، موسوعه انساب العشائر العراقیه: الساده العلویون، ج ۱، (بیروت) ۲۰۰۴؛
(۹) احمدبن محمد کیاءگیلانى، سراجالانساب، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۹٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه علی‌ حُرَیشى(متوفی۱۱۲۰ه ق)

 علی‌بن احمد، کنیه‌اش ابوالحسن، محدّث و فقیه مالکى مغربى قرن یازدهم و دوازدهم. وى به حُرَیش، قبیله‌اى در منطقه بربر، منسوب است (رجوع کنید به زبیدى، ذیل «حریش»؛ مخلوف، ص ۳۳۶). وى در حدود ۱۰۴۲ در فاس متولد شد (مرادى، ج ۳، ص ۲۱۷؛ قادرى، قسم ۳، ص ۲۰۵۰) و در همانجا به تحصیل علوم گوناگون، به‌ویژه حدیث، پرداخت.

مشایخ واساتید

از جمله استادان و مشایخ حدیثى او این اشخاص بودند :

عبدالقادر فاسى که حریشى کتب ستّه را نیز از وى روایت کرده است (مرادى؛ مخلوف، همانجاها)؛

دو فرزند فاسى، ابوزید عبدالرحمان و محمد؛

ابوسالم عبداللّه عیاشى؛

عثمان‌بن على یوسى؛

محمدبن عبداللّه خَرَشى؛

عبدالباقى زرقانى؛

ابراهیم کورانى

و محمدبن سلیمان رُدانى (کتانى، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مخلوف؛ قادرى، همانجاها).

شاگردان

برخى شاگردان حریشى و ناقلان حدیث از او عبارت‌اند از :

محمدبن قاسم جَسوس؛

احمدبن مبارک سِجِلماسى، که اجازه روایت کتاب صحیح بخارى را از حریشى داشت؛

عمربن عبداللّه فاسى؛

ادریس‌بن محمد حافظ عراقى؛

محمدبن طالب تاوُدى و

احمد ماکودى (رجوع کنید به زبیدى؛ کتانى؛ مخلوف، همانجاها).

گفته‌اند که فرزند حریشى، عبدالقادر، کاتبِ حاکم فاس، ابوعبداللّه رَوسى، بود و این امر موجب تسهیل دستیابى حریشى به مناصب علمى و تدریسى شده بود (رجوع کنید به کتانى، ج ۱، ص ۳۴۴؛ قادرى، قسم ۳، ص ۲۰۵۱). حریشى سالهاى پایانى عمر را در مدینه سپرى کرد. وى در مسجدالنبى به تدریس مُوَطّأ مالک‌بن انس پرداخت. عبدالرحمان انصارى (ص ۱۸۲) به حضور خود در حلقه این درس اشاره کرده است.

محمدبن قاسم جسوس، شاگرد حریشى، وى را امام علم حدیث در عصر خود دانسته است (رجوع کنید به کتانى؛ مخلوف، همانجاها)، ولى برخى معاصران حریشى در ارزش علمى کتابهاى او تردید کرده و از جمله گفته‌اند که آثار وى غالباً شرح کتابهاى دیگر بوده است و بیش از آنکه او خود نظریه‌اى بپردازد، به شرح یا تلخیص آراى دیگران پرداخته است (قادرى، قسم ۳، ص۲۰۵۰). عبداللّه‌بن عبدالسلام جسوس او را در اشعارى هجو کرده است، که البته در این مورد احتمال مخالفتهاى شخصى و خانوادگى وجود دارد (رجوع کنید به همان، قسم ۳، ص ۲۰۵۰ـ ۲۰۵۱).

رحلت

حریشى در مدینه فوت کرد و در بقیع دفن شد (همان، قسم ۳، ص ۲۰۵۱). سال درگذشت او را مخلوف (ص ۳۳۷) بعد از ۱۱۲۰ و دیگران میان ۱۱۴۳ تا ۱۱۴۵ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به مرادى، ج ۳، ص ۲۰۶؛ کتانى، همانجا؛ قادرى، قسم ۳، ص۲۰۵۰؛ ابن‌سوده، ص ۱۵۶)، اما از سخن عبدالرحمان انصارى (همانجا) ــکه گفته است پدرم عبدالکریم بعد از مرگ حریشى، شرح الموطّأ او را در ۱۱۴۲ کامل کردــ چنین برمی‌آید که او قبل از ۱۱۴۲ درگذشته است.

آثار حریشى،

شرح یا تلخیص کتابهاى دیگرند. از جمله شرحهاى اوست:

شرح الموطّأ مالک، و شرحِ المختصر خلیل‌بن اسحاق، هر دو در فقه مالکى؛

شرح الشفا بتعریف حقوق المصطفى، اثر قاضى عیاض، شرح العقیده ابوالحسن نورى؛

و شرح منظومه ابن‌زکرى تِلِمسانى (رجوع کنید به انصارى، همانجا؛ مرادى، ج۳، ص۲۱۸؛ کتانى، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مخلوف، ص۳۳۶ـ ۳۳۷؛ قس زبیدى، همانجا؛ بغدادى، ج ۱، ص ۷۶۶، که شرح الشمائل المحمدیه ابوعیسى ترمذى* را هم به او نسبت داده‌اند).

همچنین این کتابها را تلخیص کرده است:

نَفْحُ الطِیب مِن غصن الاَندلُسِ الرَطِـیب، تألیف احمد مَقَّرى تِلِمسانى؛

الاِصابه فى معرفه الصحابه، اثر ابن‌حجر عسقلانى؛

اللالى المصنوعه فى الاحادیث الموضوعه، اثر جلال‌الدین سیوطى (رجوع کنید به ابن‌سوده، ص ۱۵۵ـ۱۵۶؛ کتانى؛ همانجا).



منابع :

(۱) ابن‌سوده، دلیل مؤرّخ المغرب الأقصى، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷؛
(۲) عبدالرحمان انصارى، تحفهالمحبین و الاصحاب فى معرفه ماللمدنیین من الانساب، چاپ محمد عروسى مطوى، تونس ۱۳۹۰/ ۱۹۷۰؛
(۳) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۵؛
(۴) محمدبن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهر القاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۵) محمدبن طیب قادرى، نشر المثانى لاهل القرن الحادى عشر و الثانى، قسم ۳، چاپ محمد حجّى (و) احمد توفیق، در موسوعه اعلام المغرب، ج ۵، چاپ محمد حجّى، بیروت : دارالغرب الاسلامى، ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶؛
(۶) محمد عبدالحی‌بن عبدالکبیر کتانى، فهرس الفهارس و الأثبات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۷) محمدبن محمد مخلوف، شجره النور الزکیه فى طبقات المالکیه، قاهره ۱۳۴۹ـ ۱۳۵۰، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۸) محمدخلیل‌بن على مرادى، سلک الدرر فى اعیان القرن الثانى عشر، چاپ اکرم حسن علبى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه ابوعلى محمدحائرى(۱۲۱۶-۱۱۵۹ه ق)

 ابوعلى محمدبن اسماعیل، عالم رجالى و فقیه امامى سده دوازدهم و سیزدهم. منبع اصلى شرح‌حال او، نوشته مختصر خودش در کتاب منتهی‌المقال (ج ۷، ص ۲۱۳ـ۲۱۴، ذیل «ابوعلى») است. وى در ۱۱۵۹ در کربلا زاده شد. پدرش مازندرانى بود (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۴۰۴؛ نورى، ج ۲، ص ۱۳۷)، ولى ابوعلى، به نقل از پدرش، نسب خود را به ابن‌سینا رسانده است (حائرى، همانجا)، اما چون ابن‌سینا فرزندى نداشته است، در صحت این انتساب تردید وجود دارد (حبیب‌آبادى، ج ۲، ص ۵۹۳؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۳۹۴).

اساتید

حائرى از محضر آقامحمدباقر بهبهانى* مشهور به وحید بهبهانى و

سیدعلى طباطبائى* بهره‌برد (حائرى؛ خوانسارى، همانجاها ؛ امین، ج ۹، ص ۱۲۴) و

محضر درس سیدمحسن اعرجى کاظمى و

علامه سیدمحمدمهدى بحرالعلوم* را نیز درک  کرد.(خوانسارى، همانجا؛ قمى، ج ۱، ص ۱۱۹).

شاگردان

از شاگردان او عبدالعلى رشتى (نورى، همانجا) و

مولا درویش على بغدادى حائرى* (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۳۹۵) بودند.

رحلت

به نوشته خوانسارى (ج ۴، ص ۴۰۵) و خراسانى (ص ۳۱۴)، او در ۱۲۱۵ در کربلا درگذشت، اما فرزند حائرى در حاشیه منتهی‌ المقال نوشته است که پدرش در ۱۲۱۶ در نجف وفات یافت و در صحن حرم امیرمؤمنان على علیه‌السلام به خاک سپرده شد (حائرى، ج ۱، مقدمه، ص ۳۹؛ نیز رجوع کنید به کنتورى، ص ۵۶۱).

آثار

از حائرى آثارى برجای‌مانده که مهم‌ترین و مشهورترین آنها منتهی‌المقال فى احوال‌الرجال، درباره رجال و راویان شیعه، است و بدین سبب، او را صاحب منتهی‌المقال نیز خوانده‌اند. او در این کتاب بیشتر به منهج‌المقال میرزامحمد استرآبادى و تعلیقه وحید بهبهانى نظر داشته (حائرى، ج ۱، ص ۴ـ۵) و مطالب محمدامین کاظمى در مشترکات را نیز آورده است (همان، ج ۱، ص ۶). وى در مواردى نیز به اظهارنظر پرداخته و در کتابش برخى از رجال و راویان را آورده که در منهج‌المقال و تعلیقه وحید بهبهانى ذکر نشده است (همان، مقدمه، ص ۴۷).

حائرى در این کتاب از افراد مجهول ذکرى به میان نیاورده، چرا که فایده‌اى در آن ندیده (ج ۱، ص ۵ـ۶) و همین امر باعث شده است برخى از اثر او انتقاد کنند (براى نمونه رجوع کنید به نورى، ج ۲، ص ۱۳۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۳۹۴ـ۳۹۵)؛ البته کسانى همچون مولا درویش‌على حائرى و محمدعلى آل‌کشکول، که بر منتهی‌المقال استدراک نوشته‌اند، این نقیصه را بر طرف کرده‌اند (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، همانجا).

منتهی‌المقال در ۱۲۶۷ در تهران چاپ سنگى شد (مشار، ج ۵، ستون ۳۲۰). این کتاب به تحقیق مؤسسه آل‌البیت لاحیاءالتراث، به مناسبت دویستمین سالگرد وفات ابوعلى حائرى، در ۱۳۷۴ش/ ۱۴۱۶ در هفت مجلد در قم به چاپ حروفى رسید. بر منتهی‌المقال چندین تعلیقه و حاشیه نوشته شده که مهم‌ترین آنها تکمله رجال أبى على از مولا درویش‌على حائرى است (براى فهرستى از آنها رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۲۲ـ۲۲۳).

اثر دیگر حائرى،

العذاب الواصب علی‌الجاحد الناصب است که ردیه‌اى است بر کتاب نواقض‌الروافض میر مخدوم شریفى* (همان، ج ۱۵، ص ۲۴۰). نورى (همانجا) این کتاب را ستوده است.

کتاب دیگر او عقداللالى البَهیه فى الرّدّعلى الطائفه الغَبیه است که آن را بیست سال پیش از تألیف منتهی‌المقال نگاشته است (حائرى، ج ۷، ص ۲۱۳) و در آن به نقد دیدگاههاى اخباریان، که در آن روزگار کشمکشهاى سختى با اصولیان داشتند، پرداخته است (خوانسارى، همانجا).

چند اثر فقهى نیز از حائرى به جامانده است،

از جمله:

زهرالریاض به فارسى، که رساله‌اى است در طهارت، صلوه و صوم که منتخبى است از ریاض‌المسائل استادش سیدعلى طباطبائى (حائرى، ج ۷، ص ۲۱۴). این کتاب نسخه‌هاى خطى متعددى دارد (رجوع کنید به دانش‌پژوه، ص ۹۰؛ دانش‌پژوه و منزوى، بخش ۵، ص ۸۹؛ شیروانى، ج ۳، ص ۹۶۳ـ۹۶۴، ج ۵، ص ۱۵۶۳). زهرالریاض را مولوى مهدى حسین به زبان اردو ترجمه کرده است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۷۱).

حائرى دو رساله در مناسک حج، تألیف استادش وحید بهبهانى و فرزند او، آقامحمدعلى بهبهانى، را از عربى به فارسى ترجمه کرده است. همچنین رساله‌اى را در احکام حج، که خلاصه‌اى از ابواب کتاب حج ریاض‌المسائل است، تدوین کرده است (حائرى، ج ۷، ص ۲۱۳ـ۲۱۴). آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۱۰۱) نام این رساله را النخبهالوجیزه ذکر کرده است. یوسف الیان سرکیس (ج ۲، ستون ۱۶۲۸) توضیح‌المقال حاج ملاعلى کنى* را به اشتباه به ابوعلى حائرى نسبت داده است.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، مصفى المقال فى مصنفى علم‌الرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۳) امین؛
(۴) محمدبن اسماعیل حائرى، منتهی‌المقال فى احوال‌الرجال، قم ۱۴۱۶؛
(۵) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم‌الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج ۲، اصفهان ۱۳۶۲ش؛
(۶) محمدهاشم خراسانى، منتخب التواریخ، تهران: انتشارات علمیه اسلامى، (بی‌تا.)؛
(۷) خوانسارى؛
(۸) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه دانشکده ادبیات : مجموعه امام جمعه کرمان، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۹) محمدتقى دانش‌پژوه و علینقى منزوى، فهرست کتابخانه سپهسالار، بخش ۵، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۱۰) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه و المعرّبه، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۱۱) محمد شیروانى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه وزیرى یزد، (تهران) ۱۳۵۰ـ۱۳۵۸ش؛
(۱۲) عباس قمى، کتاب الکنى و الالقاب، صیدا ۱۳۵۷ـ۱۳۵۸، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۱۳) اعجاز حسین‌بن محمدقلى کنتورى، کشف الحجب و الأستارعن اسماء الکتب و الأسفار، قم ۱۴۰۹؛
(۱۴) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۱۵) حسین‌بن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه آیت الله عبداللّه‌ جزایری‌(قرن‌ دوازدهم‌)

 عبداللّه‌ بن‌ نورالدین‌ ، فقیه‌، محدّث‌، منجم‌ و مورخ‌ امامی‌ قرن‌ دوازدهم‌. جدّ او، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ * (متوفی‌ ۱۱۱۲)، و پدرش‌ سید نورالدین‌ جزایری‌ * (متوفی‌ ۱۱۵۸) بود. عبداللّه‌ در شوشتر به‌ دنیا آمد (محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹). سال‌ ولادت‌ او را برخی‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌۳، ص‌۲۴۳؛ همو، ۱۳۷۲ش‌، ص‌ ۴۵۶) ۱۱۰۴، برخی‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، مقدمه سَمامی‌ حائری‌، ص‌ ۲۲؛ افشار سیستانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۶۰۸) ۱۱۱۲ و برخی‌ ( رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۳۷۰؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۹؛ حِرزِالدین‌، ج‌ ۲، ص‌ ۸؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌۳، ص‌۴۴۲، ج‌۹، ص‌۸۴۲) ۱۱۱۴ دانسته‌اند.

محمد جزایری‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۹، پانویس‌ ۲) با مقایسه نسخه خطی‌ تحفه ‌العالم‌ با نسخه چاپی‌ آن‌، ۱۱۱۴ را که‌ در نسخه چاپی‌ آمده‌، تصحیف‌ شده‌ دانسته‌ و تاریخ‌ دقیق‌ تولد او را ۷ شعبان‌ ۱۱۱۲ ذکر کرده‌ است‌. در تأیید نظر محمد جزایری‌، می‌توان‌ اضافه‌ کرد که‌ طبق‌ گزارش‌ شوشتری‌ در تحفه ‌العالم‌ (ص‌ ۱۰۹)، سید نعمت‌اللّه‌، نوه خود (عبداللّه‌) را دیده‌ است‌ که‌ این‌ گزارش‌ با توجه‌ به‌ درگذشت‌ سید نعمت‌اللّه‌ در ۱۱۱۲ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۱۰۵)، با تولد عبداللّه‌ در ۱۱۱۴ سازگار نیست‌.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۳۷۲ ش‌، همانجا)، با استناد به‌ گفته خودِ عبداللّه‌ جزایری‌ در تذکره شوشتر ــ که‌ سن‌ خود را هنگام‌ تألیف‌ آن‌ در ۱۱۶۴، «افزون‌ بر پنجاه‌ سال‌» ذکر کرده‌ احتمال‌ داده‌ است‌ که‌ او در ۱۱۰۴ (نه‌ ۱۱۱۴) به‌ دنیا آمده‌ باشد؛ ولی‌، این‌ احتمال‌ بعید به‌ نظر می‌رسد، چون‌ با این‌ فرض‌، عبداللّه‌ در ۱۱۶۴ شصت‌ یا حدود شصت‌ سال‌ داشته‌ است‌؛ اما اگر سال‌ تولد او ۱۱۱۲ فرض‌ شود، او در ۱۱۶۴ حدود ۵۲ سال‌ داشته‌ که‌ با تعبیر «افزون‌ بر پنجاه‌ سال‌» سازگارتر است‌.

به‌ گزارش‌ برخی‌ منابع‌ ( رجوع کنید به شوشتری‌، ص‌ ۱۰۹؛افشار سیستانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۶۰۸)، عبداللّه‌ از کودکی‌ زیرنظر پدر بزرگش‌، سیدنعمت‌اللّه‌، تربیت‌ شد، ولی‌ چنانچه‌ عبداللّه‌ در ۷ شعبان‌ ۱۱۱۲ به‌ دنیا آمده‌ باشد، با توجه‌ به‌ درگذشت‌ سید نعمت‌اللّه‌ در ۲۳ شوال‌ همان‌ سال‌، یعنی‌ ۷۶ روز بعد از تولد عبداللّه‌ ( رجوع کنید به تقی‌زاده‌، ص‌ ۱۹۴)، این‌ گزارش‌ نادرست‌ می‌نماید، به‌ ویژه‌ اینکه‌ سید نعمت‌اللّه‌ در مسیر بازگشت‌ از سفر مشهد و پیش‌ از رسیدن‌ به‌ شوشتر فوت‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به شوشتری‌، ص‌ ۱۰۵؛تقی‌زاده‌، همانجا).

نورالدین‌ که‌ آثار تیزهوشی‌ را در فرزندش‌ عبداللّه‌ دید، از سه‌ چهار سالگی‌ به‌ تعلیم‌ او پرداخت‌ و علوم‌ بسیاری‌، از جمله‌ ادبیات‌ عرب‌، تفسیر، حدیث‌ و فقه‌، را به‌ او آموخت‌ (شوشتری‌، ص‌ ۱۰۹؛امین‌، ج‌ ۸، ص‌ ۸۷؛موسوعه طبقات‌الفقهاء ، ج‌ ۱۲، ص‌ ۱۹۹). گفته‌اند که‌ جزایری‌ تا شانزده‌ سالگی‌ همه علوم‌ شرعی‌ و دینی‌ را فراگرفت‌ ( رجوع کنید به شوشتری‌؛افشار سیستانی‌، همانجاها).

عبداللّه‌ پس‌ از فراگیری‌ مراحل‌ نخست‌ علوم‌ دینی‌ در زادگاهش‌، به‌ اصفهان‌، فارس‌، خراسان‌، آذربایجان‌ و برخی‌ ممالک‌ آسیای‌ صغیر سفر کرد و از دانشمندان‌ بسیاری‌ بهره‌ برد. او علاوه‌ بر علوم‌ ادبی‌ و شرعی‌، به‌ فراگیری‌ علومی‌ چون‌ حکمت‌، ریاضیات‌، نجوم‌، هیئت‌ و طب‌ پرداخت‌ و در آنها مهارت‌ یافت‌ (شوشتری‌، همانجا؛محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰ـ ۳۱؛نیز رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۲۰، ۲۰۷ـ ۲۰۹؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۶، ۱۳۷، ۱۴۱، ۱۴۳، ۱۴۵، ۱۵۳). تنوع‌ و گستردگی‌ نوشته‌های‌ او گواه‌ این‌ مدعاست‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌).

 

 

استادان‌ مهم‌ جزایری‌،

علاوه‌ بر پدرش‌، عبارت‌ بودند از:

سیداحمدبن‌ محمدمهدی‌ شریف‌ خاتون‌آبادی‌ (متوفی‌ ۱۱۵۴ یا ۱۱۵۵، ریاضیدان‌ و عالم‌ هیئت‌)،

محمدرفیع‌الدین‌ گیلانی‌ مشهدی‌ (متوفی‌ ۱۱۶۱)،

یعقوب‌بن‌ ابراهیم‌ بختیاری‌ حُوَیزی‌ (متوفی‌ بعد از ۱۱۵۰)،

نظرعلی‌بن‌ محمدامین‌ زجاج‌ تُستَری‌ (متوفی‌ ۱۱۵۰)،

میر صدرالدین‌ رضوی‌ قمی‌ (متوفی‌ بعد از ۱۱۶۰) و

عبداللّه‌بن‌ کرم‌اللّه‌ حویزی‌ (متوفی‌ ح ۱۱۳۱؛رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۱۶۳؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۶ـ ۱۲۸، ۱۴۱ـ۱۴۲، ۱۴۹، ۱۸۲، ۱۹۱؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۱، ج‌ ۶، ص‌ ۶۳، ۱۹۵، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۷۴، ج‌ ۱۵، ص‌ ۷۱).

 

 

مشایخ‌ حدیثی‌

برخی‌ از مشایخ‌ حدیثی‌ جزایری‌ این‌ اشخاص‌ بودند:

پدرش‌ که‌ عبداللّه‌ از او اجازه‌ای‌ عام‌ داشت‌، محمدحسین‌ خاتون‌آبادی‌ * (متوفی‌ ۱۱۵۱)، رضی‌الدین‌بن‌ محمد عاملی‌ مکی‌ (متوفی‌ ۱۱۶۸) و نصراللّه‌بن‌ حسین‌ موسوی‌ حائری‌ (متوفی‌ میان‌ سالهای‌ ۱۱۵۶ تا ۱۱۶۸؛رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۹ ۶۰، ۸۳، ۹۵ـ۹۷؛محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱).

سید عبداللّه‌ جزایری‌ پس‌ از درگذشت‌ پدرش‌ در ۱۱۵۸، مناصب‌ شرعی او را در شوشتر برعهده‌ گرفت‌ که‌ از آن‌ جمله‌ افتا و امامت‌ جمعه‌ و جماعت‌ و نیز تدریس‌ علوم‌ دینی‌ بود (شوشتری‌، ص‌ ۱۰۹؛محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸، ۳۰، ۳۲). وی‌ حوزه درسی‌ پر رونقی‌ داشت‌ و شاگردان‌ بسیاری‌ تربیت‌ کرد (محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۵) که‌ در تذکره شوشتر (ص‌ ۱۶۹ـ۱۷۶) از آنان‌ نام‌ برده‌ است‌.

گزارشهایی‌ که‌ سید عبداللّه‌ جزایری‌ در کتابهایش‌ از عالمان‌ و حکیمان‌ و ادیبان‌ روزگار خویش‌ فراهم‌ آورده‌ است‌، از روابط‌ گسترده‌اش‌ با آنان‌ حکایت‌ می‌کند (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۶، ۱۲۹، ۱۳۷ـ ۱۳۸، ۱۴۱، ۱۴۳، ۱۴۸ـ۱۴۹، ۱۵۳، ۱۸۴، ۱۹۱؛۱۴۲۰، ص‌ ۳۸ـ۴۲، ۵۵).

عبداللطیف‌ شوشتری‌ (ص‌ ۱۱۲ـ۱۱۳) در باره آشنایی‌ سیدعبداللّه‌ با ادیان‌ مسیحی‌، یهودی‌ و زردشتی‌ و متون‌ دینی‌ آنها و نیز فراگیری‌ زبانشان‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌ است‌ که‌ مبالغه‌آمیز به‌ نظر می‌رسد، چنان‌ که‌ گفته‌اند سیدعبداللّه‌ خود نیز چنین‌ ادعایی‌ نکرده‌ است‌ (رجوع کنید به کسروی‌، ص‌ ۲۵۹ـ۲۶۰).

عبداللطیف‌ شوشتری‌ (ص‌ ۱۱۲) جزایری‌ را در زمره عالمان‌ و بزرگانی‌ دانسته‌ است‌ که‌ در ۱۱۴۸ در جشن‌ تاجگذاری‌ نادرشاه‌ در دشت‌ مغان‌ گرد آمدند. به‌ گفته او، جزایری‌ در حضور شاه‌ خطبه‌ای‌ بلیغ‌ ایراد کرد. تذکره‌نویسان‌ بعدی‌ نیز سخن‌ شوشتری‌ را تکرار کرده‌اند ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، همانجا؛محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱ـ۳۲؛موسوعه طبقات‌ الفقهاء ، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۰۰). جزایری‌ در تذکره شوشتر (ص‌ ۱۲۰ـ ۱۲۱) به‌ شرح‌ واقعه‌ پرداخته‌، اما به‌ حضور خود در آن‌ جمع‌ اشاره‌ای‌ نکرده‌ است‌. بر این‌ اساس‌، کسروی‌ (ص‌ ۲۶۰) حضور جزایری‌ و خطابه‌ خواندن‌ وی‌ را در این‌ مراسم‌ نفی‌ کرده‌ است‌.

سید عبداللّه‌ در ۱۱۷۳ در شوشتر درگذشت‌ و در جوار قبر پدرش‌ در غرفه کوچکی‌ در ضلع‌ شرقی‌ حیاط‌ مسجدجامع‌ شوشتر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد (شوشتری‌، ص‌ ۱۱۶؛محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵۵؛اقتداری‌، ج‌ ۱، بخش‌ ۱، ص‌ ۶۸۱).

جزایری‌ در نوشته‌های‌ خود آشکارا به‌ مشرب‌ اخباریان‌ تمایل‌ نشان‌ داده‌ است‌. میرزا محمد نیشابوری‌، اخباری‌ مشهور، او را در زمره منکران‌ طریقه اجتهاد برشمرده‌ است‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۵۸).

جزایری‌ خود در مقدمه کتاب‌ التحفه  ‌السَنیـّه  (ص‌ ۴ـ۶، ۱۴)، در باب‌ شبهات‌ حُکمی تحریمی‌، به‌ پیروی‌ از مسلک‌ متداول‌ در میان‌ اخباریان‌، به‌ نفی‌ برائت‌ و وجوب‌ احتیاط‌ قائل‌ شده‌ است‌. همچنین‌ وی‌ در مقام‌ استنباط‌، حجیت‌ عقل‌ را به‌ عنوان‌ منبعی‌ معتبر در تشریع‌ انکار کرده‌ است‌. با این‌ همه‌، این‌ سخن‌ مدرّس‌ تبریزی‌ (ج‌ ۳، ص‌ ۱۱۵) که‌ جزایری‌ مسلک‌ اخباری‌ محض‌ داشته‌ و منکر طریقه اجتهاد بوده‌ است‌، چندان‌ درست‌ نیست‌، زیرا جزایری‌ آرای‌ عالمان‌ اخباری سرسختی‌ چون‌ عبداللّه‌بن‌ صالح‌ بحرانی‌ را، در باره منع‌ عمل‌ به‌ ظواهر کتاب‌ و متشابه‌ بودن‌ کل‌ قرآن‌، مبالغه‌آمیز شمرده‌ است‌ (رجوع کنید به ۱۴۰۹، ص‌ ۲۰۳).

به‌ علاوه‌، او به‌ مناسبت‌ بحثی‌ دیگر، پس‌ از تقسیم‌ مشرب‌ فقهی‌ عالمان‌ شیعی‌ به‌ اصولی‌ و اخباری‌، بین‌ مجتهدان‌ و اخباریان‌ راهی‌ میانه‌ را برگزیده‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۱۹۴ـ ۱۹۵؛همو، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۱۷۳ـ۱۷۴؛محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱؛برای‌ آگاهی‌ بیشتر رجوع کنید به جزایری‌ * ، سید نعمت‌اللّه‌). در مقابل‌، جزایری‌ با عقاید و آموزه‌های‌ صوفیان‌ مخالفت‌ صریح‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۴۵۷؛نیز برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۹).

 

 

آثار

از جزایری‌ کتابها و نوشته‌های‌ متعددی‌ در علوم‌ و فنون‌ مختلف‌ به‌ جای‌ مانده‌ است‌. همچنین‌ به‌ تشویق‌ پدرش‌، برشماری‌ از کتابهای‌ فقهی‌ و حدیثی‌ حاشیه‌ یا شرح‌ نوشته‌ است‌. شمار مجموع‌ این‌ نوشته‌ها افزون‌ بر سی‌ اثر است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۰ ۵۱، ۵۳ ۵۴؛امین‌، ج‌ ۸، ص‌ ۸۷؛افشار سیستانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۶۰۹)

 

 

که‌ از مهم‌ترین‌ آنها است‌:

۱) الاجازه ‌الکبیره، اجازه مفصّلی‌ است‌ که‌ سید عبداللّه‌ در ۱۱۶۸ آن‌ را برای‌ چهار تن‌ از عالمان‌ حویزه‌، به‌ نامهای‌ محمدبن‌ کرم‌اللّه‌ حویزی‌، ابراهیم‌بن‌ خواجه‌ عبداللّه‌ حویزی‌، ابراهیم‌بن‌ عبداللّه‌ حویزی‌ هَمیلی‌ و محمدبن‌ محمد مقیم‌ اصفهانی‌ غروی‌، نگاشته‌ است‌ (رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۳ـ۴، ۲۱۱ـ ۲۱۲، ۲۱۵).

جزایری‌ در این‌ اثر، علاوه‌ بر ذکر مشایخ‌ حدیثی‌ و طرق‌ روایت‌ آنها، در فصلی‌ مستقل‌ به‌ تکمیل‌ امل‌الا´مل‌ حرّعاملی‌، پرداخته‌ و احوال‌ عالمان‌ از ۱۰۹۷ به‌ بعد را شرح‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به همان‌، ص‌۱۱۷ـ ۱۱۸، ۱۲۰ـ۱۹۳). وی‌ همچنین‌ در فصلی‌ مستقل‌ به‌ شرح‌ احوال‌ و ذکر آثار عالم‌ اخباری مشهور، شیخ‌ عبداللّه‌بن‌ صالح‌ بحرانی‌، پرداخته‌ است‌ (رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۰۰ـ ۲۱۰).

الاجازه ‌الکبیره، به‌ سبب‌ اطلاعات‌ گرانبهایی‌ که‌ در باره مشایخ‌ حدیث‌ و عالمان‌ اواخر دوره صفوی‌ (حک : ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) دارد، محلّ توجه‌ عالمان‌، محدّثان‌ و مورخان‌ قرار گرفته‌ است‌. این‌ اثر همچنین‌ حاوی‌ اطلاعات‌ تاریخی‌ مهمی‌ در باره اوضاع‌ آن‌ روزگار و جایگاه‌ عالمان‌ و طلاب‌ در میان‌ مردم‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۱۹۵ـ۱۹۹؛مجلسی‌، ج‌ ۱۰۲، ص‌ ۳۳ـ۳۴). الاجازه الکبیره، در ۱۴۰۹ با مقدمه آیت‌اللّه‌ نجفی‌ مرعشی‌ و با تحقیق‌ و تعلیقات‌ محمد سَمامی‌ حائری‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

۲) تذکره شوشتر (یا فی‌تاریخ‌ تستر )، از منابع‌ معتبر به‌ زبان‌ فارسی‌ در باره تاریخ‌ شهر شوشتر و مشتمل‌ بر یک‌ مقدمه‌ و ۴۸ فصل‌ است‌. تألیف‌ کتاب‌ در ۱۱۶۴ به‌ پایان‌ رسیده‌، ولی‌ پس‌ از آن‌ مؤلف‌ برخی‌ وقایع‌ را تا سال‌ ۱۱۶۹ به‌ آن‌ افزوده‌ است‌. در اوایل‌ کتاب‌، وجه‌ تسمیه شوشتر بیان‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۳ـ۴؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۳ـ۲۴۴).

جزایری‌ در تذکره شوشتر ، علاوه‌ بر بیان‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ و آب‌ و هوای‌ شوشتر و نیز چگونگی‌ معیشت‌ اهالی‌ آن‌ منطقه‌، به‌ ذکر مسائل‌ سیاسی‌ و تاریخی‌ نیز پرداخته‌ است‌؛از این‌رو، این‌ کتاب‌ در معرفی‌ اواخر عهد صفویه‌ و نیز حکومت‌ و احوال‌ مُشَعشَعیان‌ ، خانواده فرمانروای‌ عرب‌ در خوزستان‌ (حک : ۸۴۵ -۱۱۵۰)، بسیار با اهمیت‌ است‌.

 

 

مطالب‌ تذکره شوشتر را می‌توان‌ به‌ چهار بخش‌ تقسیم‌ کرد:

نخست‌، ذکر اعتقادات‌ افسانه‌ای‌ مردم‌ شوشتر در باره شهرشان‌؛

دوم‌، شرح‌ موقعیت‌ مکانی‌ و جغرافیایی‌ محله‌ها و مسجدها و زیارتگاهها، قبور و دیگر مکانهای‌ مذهبی‌، معرفی‌ خاندانهای‌ علمی‌ و سادات‌ از جمله‌ سادات‌ تَلْغَر و سادات‌ مرعشی‌ و شماری‌ از عالمان‌ و شاعران‌ و رجال‌ شوشتر، معرفی‌ حاکمان‌ شوشتر از ۹۳۲ تا زمان‌ مؤلف‌ و ذکر شرح‌حال‌ جدّش‌ سید نعمت‌اللّه‌ و پدرش‌ سید نورالدین‌ و نیز شرح‌حال‌ شاگردان‌ آن‌ دو و جمعی‌ از دوستان‌ و شاگردان‌ خود و بیان‌ فهرستی‌ از تألیفات‌ خود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، جاهای‌ متعدد؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۴ـ ۲۴۵)؛

سوم‌، حوادث‌ شوشتر و منطقه خوزستان‌ از ۹۳۲ تا زمان‌ تألیف‌ کتاب‌؛
و چهارم‌، ذکر پاره‌ای‌ اشعار از مؤلف‌ و دیگر شاعران‌ و معرفی‌ شماری‌ از کتابها و نسخ‌ خطی‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۵۰؛نیز رجوع کنید به کسروی‌، ص‌ ۲۵۷).

تذکره شوشتر بارها در کلکته‌ و تهران‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. چاپ‌ کلکته‌، که‌ نخستین‌ چاپ‌ آن‌ است‌، مقدمه‌ای‌ انگلیسی‌ در شرح‌حال‌ مؤلف‌ دارد. این‌ کتاب‌ در ۱۳۴۸ با مقدمه سیدمحمد جزایری‌ در تهران‌ چاپ‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۲۴۳، ج‌ ۹، ص‌ ۸۴۲؛همو، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۴۵۷).

۳) التُحفه السَنِـیـَّه، شرح‌ کتاب‌ النُخبه المُحْسِنیه فیض‌ کاشانی‌، که‌ آن‌ را به‌ درخواست‌ شیخ‌ علی‌ نجّار شوشتری‌ (از شاگردان‌ سید نورالدین‌ جزایری‌) نوشته‌ است‌. این‌ کتاب‌ شامل‌ فشرده‌ای‌ از علم‌ اخلاق‌ و مسائل‌ مهم‌ فقهی‌ است‌ و در ۱۱۷۰ تألیف‌ آن‌ پایان‌ یافته‌ است‌. آن‌ را در دقت‌ و ایجاز مانند شرح‌ لمعه شهیدثانی‌ دانسته‌اند ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، التحفه ‌السنیه‌، ص‌ ۳۶۸؛همو، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۷۹؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۴۲ـ۴۴۳). باب‌ طهارت‌ التحفه السنیـّه در تهران‌ چاپ‌ شده‌ است‌. همچنین‌ نسخه‌های‌ خطی‌ متعددی‌ از آن‌ در دسترس‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۴؛
آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۴۳).

۴) الذخیره ‌الابدیه‌ فی‌ جوابات‌ المسائل‌ الاحمدیه، که‌ آن‌ را در پاسخ‌ به‌ چهل‌ پرسش‌ سیداحمدبن‌ مطلب‌ مُشَعشَعی‌ حویزی‌ (حاکم‌ وقت‌ خوزستان‌)، در ۱۱۵۴، به‌ عربی‌ نوشته‌ است‌ (محمد جزایری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸؛قس‌ امین‌، ج‌ ۸، ص‌ ۸۷؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۰، ص‌ ۱۲). موضوع‌ بیشتر مسائل‌ این‌ کتاب‌ فقهی‌ است‌ و به‌ آن‌ الرساله الاحمدیه هم‌ گفته‌ می‌شود. مجموعه‌ای‌ از رساله‌های‌ جزایری‌، که‌شامل‌ این‌ اثر نیز هست‌، به‌ کوشش‌ سید محمد جزایری‌ گردآوری‌ شده‌ است‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۱۴؛محمد جزایری‌، همانجا).

۵) الذُخْرُالرائِع‌ ، شرح‌ کتاب‌ فقهی‌ مفاتیح‌ الشرایع‌ فیض‌ کاشانی‌، که‌ ناتمام‌ مانده‌ و تنها شامل‌ یک‌ جلد است‌ و مقدمه‌ای‌ در باره درایه‌ و اصول‌ فقه‌ دارد. پدر جزایری‌ و برخی‌ علمای‌ دیگر بر آن‌ تقریظ‌ نوشته‌اند ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۳؛
آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۹، ص‌ ۶۸۷ـ ۶۸۸، ج‌ ۱۰، ص‌ ۸).

 

 

ریاضیات‌ و علوم‌

سیدعبداللّه‌ جزایری‌ در ریاضیات‌ و علوم‌ و فنون‌ وابسته‌ به‌ آن‌ نیز رساله‌هایی‌ نوشته‌ و شرح‌ یا ترجمه‌ کرده‌ است‌،

از جمله‌: لُب ‌اللُباب‌ فی‌ شرح‌ صحیفه‌ الاسطرلاب‌، که‌ شرحی‌ است‌ بر الصحیفه ‌الاسطرلابیه ‌شیخ‌ بهائی‌ و آن‌ را به‌ درخواست‌ ابراهیم‌بن‌ عبداللّه‌ حویزی‌ همیلی‌ (شاگرد جزایری‌ و امام‌ جمعه‌ حویزه‌) نوشته‌ است‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۳، ص‌ ۳۴۴ـ ۳۴۵، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۶، ج‌ ۱۸، ص‌ ۲۹۰)؛کاشفه الحال‌ فی‌ معرفه القبله و الزوال‌ ، در باره قبله حویزه‌، که‌ آن‌ را به‌ درخواست‌ سید علی‌خان‌بن‌ سید مطلب‌ موسوی‌ مشعشعی‌ حویزی‌ (برادر سیداحمد، حاکم‌ وقت‌ خوزستان‌) نوشته‌ است‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۲؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۷، ص‌ ۴۵، ۲۴۱ـ۲۴۲)؛طلسم‌ سلطانی‌ ، که‌ ترجمه کتاب‌ غایه ‌الحکیم‌ مجریطی‌ (متوفی‌ ۳۹۵) در هیئت‌، ستاره‌شناسی‌ و طلسمهاست‌، با اضافاتی‌ از خود وی‌. این‌ ترجمه‌ به‌ خواست‌ ابوصالح‌ سلطان‌ تُرشیزی‌، وکیل‌ مالیه خوزستان‌، در ۱۱۵۷ در یک‌ مقدمه‌ و سه‌ فصل‌ تدوین‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۷۹؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۳؛آقا بزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۵، ص‌ ۱۷۷ـ ۱۷۸).

 

 

حواشی‌ ها

جزایری‌ بر برخی‌ کتابهای‌ حدیث‌، رجال‌، فقه‌ و ریاضی‌ حواشی‌زده‌ و رساله‌های‌ متعددی‌ نوشته‌ است‌، از جمله‌ حاشیه‌ بر مسالک‌ الافهام‌ شهید ثانی‌، نقدالرجال‌ تفرشی‌، خلاصه‌ الحساب‌شیخ‌ بهائی‌ و تألیف‌ رساله جوائز السلطان‌ والحکام‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۵۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۵، ص‌ ۲۸۶، ج‌ ۶، ص‌ ۱۹۹، ۲۲۸، ج‌ ۷، ص‌ ۹۷، ج‌ ۲۰، ص‌ ۱۱۴).

جزایری‌ شعر نیز می‌سرود و فقیر تخلص‌ می‌کرد. دیوان‌ شعرش‌ افزون‌ بر پانصد بیت‌ دارد (رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۹، ص‌ ۶۹۵، ۸۴۲). علاوه‌ بر آن‌، وی‌ در پاره‌ای‌ از کتابهای‌ خود، اشعار فارسی‌ و عربی‌ خود را آورده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۳۴۸ ش‌، ص‌ ۱۵۴ـ ۱۵۷، ۱۷۴، ۱۷۸، ۲۰۵ـ۲۰۷، ۲۱۶ـ۲۱۷؛برای‌ دیگر آثار جزایری‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۸ـ۷۹؛موسوعه طبقات‌ الفقهاء ، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۰۱).

___________________________________________________________________________

منابع‌:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه الی‌ تصانیف‌الشیعه، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌ و احمد منزوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه‌: الکواکب‌ المنتشره فی‌القرن‌الثانی‌ بعدالعشره‌، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛
(۳) ایرج‌ افشار سیستانی‌، خوزستان‌ و تمدن‌ دیرینه آن، تهران‌ ۱۳۷۳ ش‌؛
(۴) احمد اقتداری‌، دیار شهریاران‌، [ تهران‌ ( ۱۳۵۳ـ۱۳۵۴ ش‌؛
(۵) امین‌؛
(۶) مرتضی‌بن‌ محمدامین‌ انصاری‌، رسائل‌ فقهیه، قم‌ ۱۴۱۴؛
(۷) محمد تقی‌زاده‌، شوشتر درگذر تاریخ‌: از عهد باستان‌ تا انقلاب‌ اسلامی‌ ، قم‌ ۱۳۷۸ ش‌؛
(۸) عبداللّه‌بن‌ نورالدین‌ جزایری‌، الاجازه ‌الکبیره، چاپ‌ محمد سمامی‌ حائری‌، قم‌ ۱۴۰۹؛
(۹) همو، التحفه‌ السنیه فی‌ شرح‌ نخبه ‌المحسنیه، نسخه خطی‌ کتابخانه آستان‌ قدس‌ رضوی‌، ش‌ ۲۲۶۹؛
(۱۰) همو، تذییل‌ سلافه ‌العصر، چاپ‌ هادی‌ بالیل‌ موسوی‌، قم‌ ۱۴۲۰؛
(۱۱) همو، کتاب‌ تذکره شوشتر، اهواز: کتابفروشی‌ صافی‌، ) بی‌تا. (، چاپ‌ افست‌ تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۱۲) محمد جزایری‌، شجره مبارکه‌، یا، برگی‌ از تاریخ‌ خوزستان‌: در بیان‌ انساب‌ و احوال‌ سادات‌ نوریه‌ (خاندان‌ جزائری‌) و بزرگان‌ خوزستان، ج‌ ۱، ) اهواز ? ۱۳۹۷ ]؛
(۱۳) محمد حرزالدین ، معارف‌الرجال‌ فی‌ تراجم ‌العلماء و الادباء، قم‌ ۱۴۰۵؛
(۱۴) خوانساری‌؛
(۱۵) عبداللطیف‌بن‌ ابیطالب‌ شوشتری‌، تحفه ‌العالم‌؛
(۱۶) و ذیل‌التحفه، چاپ‌ صمد موحد، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۱۷) احمد کسروی‌، کاروند کسروی‌ ، چاپ‌ یحیی‌ ذکاء، تهران‌ ۱۳۵۲ ش‌؛
(۱۸) مجلسی‌؛
(۱۹) محمدعلی‌ مدرس‌ تبریزی‌، ریحانه‌ الادب، تهران‌ ۱۳۷۴ ش‌؛
موسوعه‌ طبقات‌الفقهاء، اشراف‌ جعفر سبحانی‌، قم‌: مؤسسه الامام‌ الصادق‌، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۰ 

زندگینامه محمد حسینی‌مختارى«سید بهاءالدین»(متوفی ۱۱۳۰ تا ۱۱۴۰ه ق)

 محمدبن محمدباقر، ملقب به سید بهاءالدین، فقیه، محدّث، متکلم و ادیب شیعى قرن‌دوازدهم. وى در حدود ۱۰۸۰ در نائین اصفهان به دنیا آمد. در اصفهان نزد استادانى چون محمدباقر مجلسى و فاضل هندى به کسب علم پرداخت و از آنان و محمدبن حسن حرّعاملى* اجازه روایت حدیث گرفت (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۱۰۸ـ۱۰۹؛ حرّعاملى، قسم ۱، مقدمه حسینى، ص ۱۷؛ حسینی‌اشکورى، ۱۴۱۰الف، ص ۱۳۵).

بهاءالدین پس از اتمام تحصیلات، در اصفهان اقامت گزید و از فقهاى نام‌بردار آنجا شد (آقابزرگ طهرانى، همانجا). در منابع از شاگردان و نزدیکان وى کمتر سخن به میان آمده، جز از پسر عمویش، ناصرالدین احمد مختاری‌سبزوارى، که از شاگردان فاضل هندى بوده است (رجوع کنید به فاضل هندى، ج ۱، مقدمه جعفریان، ص ۱۸ـ۲۲).

آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۴، ص ۱۵۳) از وجود زندگینامه خودْنوشت سیدبهاءالدین گزارش داده است. با این همه، مطالب راجع به زندگى او در منابع کم است. از گزارشى درباره یکى از آثار کلامى وى می‌توان دریافت که مدتى در کابل به سر برده و سپس به مشهد رفته است، ولى از جزئیات این سفرها اطلاعى نیست (رجوع کنید به همان، ج ۲۶، ص۱۶۷).

رحلت

سالِ وفات حسینی‌مختارى را، با توجه به تاریخ تألیف برخى آثارش، میان سالهاى ۱۱۳۰ تا ۱۱۴۰ دانسته‌اند (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۷، ص ۱۲۱؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۱۰۸؛حسینی‌اشکورى،۱۴۱۰ب، ص ۷۱؛قس آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۱، ص ۱۲۴، که سال فوت او را حدود ۱۰۵۰ ذکر کرده که نادرست است). وى را در دارالسلطنه اصفهان به خاک سپردند (قمى، ج ۲، ص ۶۰۱)؛اما خوانسارى (ج ۷، ص ۱۲۱ـ۱۲۲) قبر او را در آنجا نیافته و احتمال داده که مدفن او از جمله قبورى بوده که در حمله افغانها به اصفهان از بین رفته است. برخى گفته‌اند که او در یکى از روستاهاى فِرِیدَن، از توابع اصفهان، دفن شده است (براى نمونه رجوع کنید به حسینى اشکورى، ۱۴۱۰ب، همانجا).

حسینی‌مختارى بیش از شصت اثر در فقه، کلام، حدیث و ادبیات فارسى و عربى دارد (رجوع کنید به همان، ص ۷۰ـ۷۱) که بسیارى از آنها شرح آثار پیشینیان یا حاشیه‌اى بر آنهاست.

آثار فقهى مهم وى عبارت‌اند از:

۱) سه اثر درباره ارث به زبان فارسى، با نامهاى لَطائف‌المیراث‌لِطائفِ الوُرّاث، قِسامُ المواریث و اَقسامُ التَّواریث، و تَقویمُ المیراثِ فى تَقسیمِ التُّراث، که به سه صورت مفصّل، متوسط و مختصر تألیف شده‌اند (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۱، ص۴۴۸، ج ۱۷، ص ۷۸، ج ۱۸، ص۳۲۳، ج ۲۶، ص ۲۲۴).

۲) شرح بِدایهُالهِدایه، که شرح بخش عباداتِ هدایهالامّه تألیف حرّ عاملى است (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۵۹ـ۶۰، ج ۱۳، ص ۱۲۴).

۳) مَقالیدُالقُصود و مَوالیدُالعُقود (صِیغ العقود)، در توضیح صیغه‌هاى مختلف عقود. نسخه‌اى خطى از آن در کتابخانه آیت‌اللّه گلپایگانى وجود دارد (رجوع کنید به همان، ج ۱۵، ص ۱۱۰، ج ۲۲، ص ۴؛استادى، ج ۲، ص ۲۱۷).

۴) اِنارهُ الطُروس فى شرح عبارهالدُّروس، در شرح بخشى از مبحث نذر الدُّروسُ الشَّرعیه فى فقه الامامیه، اثر شهید اول (متوفى ۷۸۶؛
آقا بزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۳۵۴، ج ۱۱، ص ۱۱۷). حسینى مختارى رساله‌هاى فقهى متعددى نیز نگاشته است، از جمله درباره «قاعده ید» و احکام مردگان (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۷۹ـ۲۸۰، ج ۱۱، ص ۳۶، ۱۴۷، ۱۵۰، ج ۱۵، ص ۳۴۱، ج ۱۷، ص ۱۳، ۲۱۲).

وى بر برخى منابع اصولى نیز حاشیه نوشته است، از جمله بر مَعالم ُالدّین و مَلاذالُمجتهدین، اثر حسن‌بن زین‌الدین (صاحب معالم) و اشاراتُ الاصولِ محمدابراهیم کلباسی‌اصفهانى (همان، ج ۶، ص ۲۱، ۲۰۹).

مهم‌ترین آثار کلامى و فلسفى حسینى عبارت‌اند از:

۱) دو بار تلخیص الشّافى فى الامامه، اثر شریف مرتضى (متوفى ۴۳۶). تلخیص نخست، که در آن پاره‌اى از مناظره‌هاى قاضى عبدالجبار معتزلى و شریفِ مرتضى آمده است، اِرتِشافُ الصّافى مِن سُلاف ِالشّافى نام دارد و تلخیص دوم، که کم‌حجم‌تر است، صَفوهُالصّافى مِن رَغوهِ الشّافى نامیده شده است (همان، ج ۴، ص ۴۲۳، ج ۱۵، ص ۴۹).

۲) التُحفهُالزِّینیه، که اُرجوزه یا مجموعه شعرى است در قالب مثنوى درباره مسائل کلامى (همان، ج ۲۶، ص ۱۶۷).

۳) حَثیثُ الفُلْجَه فى شَرْحِ حَدیثِ الفُرْجه، در شرح حدیث پنجم از باب «حدوث‌العالم» کتاب‌التوحید کافى (درباره این حدیث رجوع کنید به د. ج. اسلام، ج ۸، ص ۴۱۹ـ۴۲۱).

۴) اَمانُ الایمانِ مِن اَخطارِ الاَذهان.

۵) حَدائقُ العارفِ فى طَرائقِ المعارف (همان، ج ۲، ص ۳۴۴، ج ۶، ص ۲۴۸، ۲۸۸؛حسینی‌اشکورى، ۱۴۱۰الف، ص ۱۳۶).

وى دو اثر کلامى ـ حدیثى نیز داشته است:

حاشیه بر شرح سیدعلى خان مدنى بر الصحیفه السّجادیه،

و شرح ناتمام زیارت جامعه کبیره (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۲۴، ج ۱۳، ص ۳۰۶؛حسینى اشکورى، ۱۳۵۷ش، ج ۱، ص ۱۳۸ـ۱۳۹).

حسینی‌مختارى در علم منطق،

لسان‌المیزان و شرح آن

و نیز شرح تهذیب‌المنطق تفتازانى را نگاشت

و بر شرح شمسیه و شرح مطالع، هر دو از قطب‌الدین رازى، حاشیه نوشت.

در ریاضیات نیز شرحى بر خلاصهالحساب شیخ بهائى نوشت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۳۷، ۱۳۴، ج ۱۳، ص ۱۶۳، ۲۳۲، ج ۱۸، ص ۳۱۱). همچنین بخش طبیعیات کتاب الشفاء ابوعلی‌سینا را با نام مِصْفاه السَّفاء لاِستصفاءِ الشِّفاء شرح کرد (همان، ج ۲۱، ص ۱۲۴).

آثار حسینی‌مختارى در ادبیات مشتمل است بر:

سه شرح (مختصر، متوسط و بزرگ) بر الفوائدالصَّمدیه شیخ بهائى؛
گفتارهاى حکیمانه موزونى به سبک مقامات حریرى و شذورالذهب زمخشرى با نام زَواهرُالجَواهر فى نَوادرالزَّواجِر، که چاپ شده است (رجوع کنید به بغدادى، ج ۱، ستون ۶۱۵؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۶۱ـ۶۲، ج ۱۳، ص ۳۶۲، ج ۱۶، ص ۱۳۴، ۳۲۸؛
مشار، ص ۲۷۹، ۵۰۶)؛حاشیه بر المُطوَّل تفتازانى؛و کتابى در علم نحو به نام نحو میر (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۰۳، ج ۲۴، ص ۸۸).

حسینی‌مختارى حاشیه‌اى بر کتاب الاشباه و النظایر جلال‌الدین سیوطى داشته که در آن از برخى منابع نقل کرده است که سیوطى در اواخر عمر به مذهب شیعه گرویده بود (همان، ج ۶، ص ۲۱؛نیز رجوع کنید به قمى، ج ۲، ص ۶۰۱). وى همچنین شرح و تکمله‌اى بر کتاب توضیح‌المقاصد بهاءالدین عاملى* (شیخ بهائى) نگاشت و آن را تَفریجُ القاصد لِتوضیحِ المقاصد نامید که تاریخ بهائیین (یعنى شیخ بهائى و بهاءالدین حسینی‌مختارى) نیز نام گرفته است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۲۹ـ۲۳۰، ج ۲۶، ص ۲۱۴، درباره دیگر آثار حسینى مختارى رجوع کنید به همان، ج۶، ص۹، ج ۱۵، ص ۲۵۸، ج ۱۶، ص۱۴۲، ج ۲۰، ص ۱۱۶ـ۱۱۷، ج ۲۱، ص ۱۴۹، ج ۲۴، ص۱۹۴؛همو، ۱۳۷۲ش، ص ۱۰۸ـ۱۰۹).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ علی‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) رضا استادى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى گلپایگانى، ج ۲، قم: دارالقرآن الکریم، (بی‌تا.)؛
(۴) اسماعیل بغدادى، ایضاح المکنون، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۳؛
(۵) محمدبن حسن حرّعاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۶) احمد حسینى اشکورى، اجازات الحدیث التى کتبها شیخ‌المحدثین و محیى معالم‌الدین المولى محمدباقر المجلسى الاصبهانى : ۱۰۳۷ـ ۱۱۱۰ه ، قم ۱۴۱۰الف؛
(۷) همو، تلامذه العلامه المجلسى و المجازون منه، چاپ محمود مرعشى، قم ۱۴۱۰ب؛
(۸) همو، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى گلپایگانى، ج ۱، قم ۱۳۵۷ش؛
(۹) خوانسارى؛
(۱۰) محمدبن حسن فاضل هندى، کشف اللثام، قم ۱۴۱۶ـ۱۴۲۴؛
(۱۱) عباس قمى، فوائد الرضویه: زندگانى علماى مذهب شیعه، تهران [?۱۳۲۷ش[؛
(۱۲) خانبابا مشار، فهرست کتابهاى چاپى عربى، تهران ۱۳۴۴ش.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۳

زندگینامه آیت الله نورالدین‌ جزایری‌(۱۱۵۸-۱۰۸۸ه ق)

 محدّث‌، ادیب‌ و لغوی‌ امامی‌ در قرن‌ دوازدهم‌. نام‌ صحیح‌ وی‌ نورالدین‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۵)؛ اما، برخی‌ تذکره‌نویسان‌ به‌ اشتباه‌ نام‌ او را علی‌ و لقبش‌ را نورالدین‌ ذکر کرده‌اند ( رجوع کند به خوانساری‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۵۷؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۲، ص‌۳۷۰؛ کحّاله‌، ج‌ ۱۳، ص‌ ۳۹۲). منشأ این‌ اشتباه‌، خوانساری‌ است‌ که‌ احتمالاً وی‌ را با سیدنورالدین‌ علی‌بن‌ علی‌بن‌ حسین‌بن‌ ابی‌الحسن‌ موسوی‌ عاملی‌ (متوفی‌ ۱۰۶۸) خلط‌ کرده‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۵۹).

نورالدین‌ در ۱۰۸۸ در شوشتر به‌دنیا آمد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۷؛ شوشتری‌، همانجا). وی‌ بزرگ‌ترین‌ فرزند سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ * ، محدّثِ نام‌ آور شیعی‌، بود. مقدمات‌ علوم‌ دینی‌ را نزد پدرش‌ آموخت‌، سپس‌ برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ اصفهان‌ رفت‌ و از محضر عالمان‌ آن‌ دیار بهره فراوان‌ برد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶). در اصفهان‌ جزو نزدیکانِ شاه‌حسین‌ صفوی‌ گردید و به‌ فرمان‌ وی‌ کتابهایی‌ نوشت‌ (همان‌، ص‌ ۷۷؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۶).

نورالدین‌ در کودکی‌، در سفری‌ به‌ مشهد مقدّس‌، با شیخ‌حرِّ عاملی‌ * ، محدّث‌ پرآوازه شیعی‌ (متوفی‌ ۱۱۰۴)، ملاقات‌ و از وی‌ اجازه روایی‌ اخذ کرد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛ همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۷).

وی‌ پس‌ از اتمام‌ تحصیلات‌، به‌ شوشتر بازگشت‌ و پس‌ از وفات‌ پدرش‌ عهده‌دار وظایف‌ شرعی‌ و دینی‌ شد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۶۳) و خیلی‌ زود مرجع‌ و مقتدای‌ عام‌ و خاص‌ گشت‌ (شوشتری‌، همانجا). حزین‌ لاهیجی‌ (متوفی‌ ۱۱۸۰)، که‌ در همین‌ دوره‌ از شوشتر دیدن‌ کرده‌، نورالدین‌ جزایری‌ را فاضل‌ خوانده‌ و وی‌ را در زمره اعیان‌ و بزرگانِ آن‌ شهر ذکر کرده‌ است‌ (ص‌ ۲۱۵). نورالدین‌، که‌ روزگاری‌ را صرف‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌ کرده‌ بود (شوشتری‌، ص‌ ۱۰۷)، به‌ شهرهای‌ ایران‌ و حجاز و عراق‌ سفر و با عالمان‌ و اعیان‌ و بزرگان‌ دیدار کرد (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱).

به‌ نوشته شوشتری‌ (ص‌ ۱۰۶)، در حمله نادرشاه‌ به‌ شوشتر و کشتار عده‌ای‌ از اهالی‌ آن‌ شهر، جزایری‌ به‌ دیدار نادرشاه‌ رفت‌ و او را به‌سبب‌ ظلم‌ و تعدی‌ در حق‌ مردم‌، نکوهش‌ کرد. به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ گزارش‌ صحت‌ نداشته‌ باشد، زیرا هیچ‌ یک‌ از مورخان‌ معاصر جزایری‌ از این‌ ملاقات‌ سخنی‌ به‌ میان‌ نیاورده‌اند و تذکره‌نویسان‌ دوره‌های‌ بعد (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به کشمیری‌، ص‌ ۲۳۹؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، همانجا) نیز به‌ تکرار سخنان‌ عبداللطیف‌ شوشتری‌ اکتفا کرده‌اند؛ حال‌ آنکه‌ وی‌ در باره خاندان‌ جزایری‌ سخنان‌ مبالغه‌آمیز بسیار گفته‌ است‌ ( رجوع کنید به کسروی‌، ص‌ ۲۵۷ـ۲۶۲).

رحلت

نورالدین‌ در همین‌ دوره‌ عزلت‌ گزید و از معاشرت‌ با مردم‌ پرهیز کرد (شوشتری‌، ص‌ ۱۰۷؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۶۴). وی‌ در شب‌ ششم‌ ذیحجه ۱۱۵۸ در شوشتر درگذشت‌ و، مطابق‌ وصیتش‌، در جوار مسجدجامع‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. آرامگاهش‌ در آن‌ شهر زیارتگاه‌ است‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۸).

فرزندان

نورالدین‌ پنج‌ دختر و هشت‌ پسر داشت‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۲۱). فرزندان‌ وی‌، به‌ سبب‌ نامِ پدرشان‌، به‌ سادات‌ نوریه‌ مشهور شده‌اند (همو، ۱۳۹۷، ج‌ ۱، ص‌ ۲۲)؛ اما، جعفر اَعرَجی‌ احتمال‌ داده‌ است‌ که‌ سبب‌ این‌ نامگذاری‌، انتساب‌ آنان‌ به‌ سیدنورالدین‌بن‌ سعداللّه‌ (از نوادگان‌ حضرت‌ موسی‌بن‌ جعفر علیهماالسلام‌) باشد (ص‌ ۵۰۰)، ولی‌ محمد جزایری‌ (۱۳۹۷، همانجا) این‌ قول‌ را چندان‌ درست‌ نمی‌داند.

مشایخ‌ در حدیث‌

مهم‌ترین‌ مشایخ‌ نورالدین‌ جزایری‌ در حدیث‌ عبارت‌ بوده‌اند از:

محمدبن‌ حسن‌ حرّعاملی‌ که‌ در ۱۰۹۸، هنگامی‌ که‌ نورالدین‌ کمتر از ده‌ سال‌ داشت‌، به‌ وی‌ اجازه حدیث‌ داد؛ پدرِ نورالدین‌، سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، که‌ نورالدین‌ پس‌ از اتمام‌ قرائت‌ اربعین‌ حدیث‌ شیخ‌بهائی‌ در ۱۰۹۹، از او اجازه روایت‌ گرفت‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۷، ۷۰؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۶۵ـ۳۶۶). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، علاوه‌ بر دادن‌ اجازه روایت‌، از استادان‌ وی‌ نیز به‌شمار می‌آید (اعرجی‌، ص‌ ۴۹۹)، چنانکه‌ سیدنورالدین‌ در نسخه‌ای‌ از مختصر نافع‌ به‌خط‌ خود در ۱۱۰۴، به‌ قرائت‌ کتاب‌ مذکور نزد پدرش‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۶۶ـ ۳۶۷). میرمحمدباقر خاتون‌آبادی‌ * (متوفی‌ ۱۱۲۷، از عالمان‌ و مدرّسان‌ برجسته اصفهان‌) و میرمحمدصالح‌ خاتون‌آبادی‌ (متوفی‌ ۱۱۲۶، از شاگردان‌ برجسته‌ و داماد علامه‌ مجلسی‌) نیز از استادان‌ نورالدین‌ بودند (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۷؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۶۵). دیگر استادانِ وی‌ ناشناخته‌اند (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، همانجا).

شاگردان‌

نورالدین‌ شاگردان‌ بسیاری‌ پرورش‌ داد که‌ در کتابهای‌ تراجم‌ به‌شماری‌ از آنها اشاره‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره ‌شوشتر ، ص‌ ۱۶۳ـ۱۶۹؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۷۸ـ ۴۱۱)،

از آن‌ جمله‌اند:

چهار تن‌ از فرزندانش‌ یعنی‌ حسین‌ و مرتضی‌ و رضی‌ و به‌ویژه‌ عبداللّه‌ (شوشتری‌، ص‌ ۱۱۷ـ ۱۱۹)؛ نصراللّه‌ حائری‌، از مشاهیر عالمان‌ کربلا، که‌ نورالدین‌ در شوال‌ ۱۱۵۴ به‌ وی‌ اجازه حدیث‌ داد (آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۲۶۰)؛علی‌بن‌ علی‌ نجار شوشتری‌، از عالمان‌ و پارسایان‌ شوشتر، که‌ سید عبداللّه‌ جزایری‌ ( کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۶۴) از وی‌ بسیار تجلیل‌ کرده‌ است‌؛ و خواجه‌افضل‌بن‌ خواجه‌علی‌ شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۵۴) که‌، به‌ نوشته عبداللّه‌ جزایری‌ (همانجا)، در علم‌ موسیقی‌ و تألیف‌ نَغَمات‌ بی‌نظیر بوده‌ است‌.

آثار

نورالدین‌ در فقه‌ و حدیث‌ و لغت‌، کتابها و رساله‌های‌ متعددی‌ نوشته‌ است‌، از جمله‌:

اخلاق‌ سلطانی‌، در شرح‌ و ترجمه فارسی‌ باب‌ طهارت‌ کتاب‌ النخبه فی‌ الحکمه العملیه و الاحکام‌ الشرعیه تألیف‌ فیض‌ کاشانی‌، که‌ آن‌ را به‌ فرمان‌ شاه‌حسین‌ صفوی‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ و شرح‌ کرده‌ است‌ (همان‌، ص‌ ۷۷؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۷؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۴)؛

انشاء الصلوات‌ و التحیات‌ باقتباس‌ آیه ‌النور یا دوازده‌ امام‌ (آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۲، ج‌ ۸، ص‌ ۲۶۹)، که‌ رساله‌ای‌ مختصر در صلوات‌ بر چهارده‌ معصوم‌ علیهم‌السلام‌ است‌ و عبداللطیف‌ شوشتری‌ (ص‌ ۱۰۷ـ ۱۰۸) و محمدعلی‌ کشمیری‌ (ص‌۲۴۰ـ۲۴۱) تمام‌ آن‌ را نقل‌ کرده‌اند؛

تحفه ‌الاولیاء فی‌ ترجمه‌ قصص‌ الانبیاء و المرسلین‌ الموسوم‌ بالنورالمبین‌ ، که‌ ترجمه‌ای‌ از قصص‌ الانبیاء سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ است‌، شامل‌ یک‌ مقدمه‌ و ۳۲ باب‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، همانجا؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۲۲)؛

ترجمه حدیث‌ وصیت‌ هشام‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۷؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۱۴۶)؛

حلّ بعض‌ الاحادیث‌ المشکله یا حل‌ الاخبار، در شرح‌ و بیان‌ برخی‌ احادیث‌ مشکل‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۷، ص‌ ۶۶؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۱۳ـ۴۱۴)؛

الرساله الطهوریه یا رساله‌ فی‌ احکام‌ الطهارات‌، که‌ آن‌ را به‌ دستور شاه‌حسین‌ صفوی‌ نوشته‌ است‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹؛ شوشتری‌، همانجاها؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۱، ص‌ ۲۰۸)؛

السیفیه، رساله‌ای‌ مختصر در قالب‌ معماست‌ که‌ آن‌ را در پاسخ‌ به‌ الرساله القوسیه اثر کمال‌الدین‌ اسماعیل‌ اصفهانی‌ (متوفی‌ ۶۳۹؛ حاجی‌ خلیفه‌، ج‌ ۱، ستون‌ ۸۸۴) نگاشته‌ و در پایان‌ کتاب‌ فروق‌ اللغات‌ آورده‌ است‌ (آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۲، ص‌ ۲۹۱)؛

کتابی‌ ناتمام‌ در نحو که‌ در آن‌ به‌ تفصیل‌ به‌ مباحث‌ دانش‌ نحو پرداخته‌ است‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌۶۰؛ آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۸۷).

سیداحمد حسینی‌ اشکوری‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۳۲۱)، رساله اضداد لغوی‌ را در زمره تألیفات‌ نورالدین‌ بر شمرده‌ است‌. این‌ رساله‌ به‌ فارسی‌ است‌ و در آن‌ گزیده‌ای‌ از اضداد رضی‌الدین‌ صَغانی‌ (متوفی‌ ۶۵۰) آمده‌ است‌. این‌ رساله‌ به‌ درخواست‌ نواب‌ مهرعلی‌خان‌ ترجمه‌ و تدوین‌ شده‌ است‌. البته‌ در بخش‌ پایانی‌ کتاب‌ فروق‌اللغات‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌)، فصلی‌ مستقل‌ با عنوان‌ اضداد منقول‌ از رضی‌الدین‌ صغانی‌ ملحق‌ شده‌ که‌ به‌ عربی‌ است‌.

مشهورترین‌اثر

کتاب‌ فروق‌اللغات‌فی‌التمییز بین‌مُفادالکلمات، مشهورترین‌ اثر نورالدین‌ جزایری‌، به‌ اختصار به‌ فروق‌ نیز مشهور است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ؛ شوشتری‌، همانجاها؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۷۹۴؛ درمشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹، ضبط‌ «فروغ‌» اشتباه‌ است‌). خوانساری‌ (ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۳) به‌ اشتباه‌ این‌ کتاب‌ را از تألیفات‌ پدر نورالدین‌ دانسته‌ است‌ (آقابزرگ‌طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۸۷).

جزایری‌ در این‌ اثر از شیوه ابراهیم‌بن‌ علی‌ کفعمی‌ * (متوفی‌ ۹۰۵) در کتاب‌ لُمَعُ البَرْق‌ فی‌ معرفه الفَرْق‌، پیروی‌ کرده‌ است‌ (نوری‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۵؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، همانجا). روش‌ تدوین‌ کتاب‌ فروق‌اللغات‌ الفبایی‌، با رعایت‌ حرف‌ اول‌ واژه‌ها نه‌ ریشه آنهاست‌ ( رجوع کنید به نورالدین‌ جزایری‌، ص‌ ۱۶). این‌ کتاب‌ بخش‌ دومی‌ دارد که‌ در آن‌ به‌ صورت‌ موضوعی‌ (نه‌ الفبایی‌) به‌ بعضی‌ از «فروق‌ لغوی‌» اشاره‌ شده‌ است‌ و از این‌ حیث‌ با شیوه نگارش فقه‌اللغه عبدالملک‌ ثعالبی‌ * شباهت‌ دارد (ذکاوتی‌ قراگزلو، ص‌ ۴۷).

نورالدین‌ در همین‌ بخش‌ (ص‌ ۲۴۰ـ ۲۵۵) به‌ بررسی‌ لغات‌ اضداد و نیز لغاتی‌ که‌ معنای‌ آنها به‌ تبع‌ تغییر حرکاتشان‌ تغییر می‌یابد پرداخته‌ است‌ (ص‌ ۲۵۵ـ۲۶۲). فروق‌اللغات‌ پیوستی‌ نیز دارد که‌ در آن‌ مطالب‌ گوناگونی‌ در ادبیات‌ و لغت‌ مطرح‌ شده‌ است‌، مانند چند خطبه‌ و لغز و قطعه‌ای‌ ادبی‌ که‌ به‌ شیوه مقامات‌ نگاشته‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به ص‌ ۳۰۸ـ۳۱۲). این‌ مطالب‌ موضوعات‌ مختلفی‌ دارند، از جمله‌ برانگیختن‌ مردم‌ برای‌ جهاد با افغانها هم‌زمان‌ با ورود طهماسب‌ دوم‌ صفوی‌ به‌ اصفهان‌ و شکست‌ اشرف‌ افغان‌ از سپاه‌ طهماسبقلی‌ (نادرشاه‌) در جمادی‌الاولی‌ ۱۱۴۲ (ص‌ ۳۱۸ـ۳۲۱).

نورالدین‌ جزایری‌ در مقدمه این‌ کتاب‌ (ص‌ ۱۴ـ ۱۵)، با بیان‌ وجود تفاوت‌ میان‌ واژه‌های‌ مترادف‌ در زبان‌ عربی‌، نظر قائلان‌ به‌ ترادف‌ را نقد کرده‌ است‌. سخنان‌ و دلایل‌ جزایری‌ در این‌ زمینه‌، یادآور سخنان‌ لغوی‌ مشهور، ابوهلال‌ عسکری‌، در مقدمه کتاب‌ الفروق‌ اللغویه (ص‌۱۰ـ۱۶) است‌. جزایری‌ همچنین‌ در مقدمه این‌ کتاب‌ (ص‌ ۱۵) سبب‌ تألیف‌ آن‌ را فقدان‌ کتابهایی‌ مدون‌ در این‌ زمینه‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. این‌ سخن‌، باتوجه‌ به‌ کتابهای‌ معتبری‌ که‌ در این‌ زمینه‌ نوشته‌ شده‌ (از جمله‌ الالفاظ ‌المترادفه ابوالحسن‌ علی‌بن‌ عیسی‌ رمّانی‌، و ما اختلفت‌ الفاظه‌ واتفقت‌ معانیه‌ اَصمعی‌ و کتاب‌ الفرق‌ ثابت‌بن‌ ابی‌ثابت‌) چندان‌ توجیه‌پذیر نیست‌.

روش‌ جزایری‌ در نگارش‌ کتاب‌ فروق‌اللغات‌ ــ که‌ خود از آن‌ به‌ قانون‌ تعبیر کرده‌ (ص‌ ۱۶) به‌ وضوح‌ متأثر از روشهای‌ معمول‌ در فقه‌ است‌. بدین‌ترتیب‌ که‌ پس‌ از ذکر تفاوتهای‌ میان‌ واژه‌ها، به‌ کتاب‌، سنّت‌ یا کاربردهای‌ زبانی‌ استناد کرده‌، چنانکه‌ به‌ آرا و اصطلاحات‌ فقیهان‌ نیز توجه‌ کامل‌ داشته‌ است‌. خصلت‌ و گرایش‌ حدیثی‌ وی‌ در سراسر کتاب‌ آشکار است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کند به ص‌ ۱۹، ۲۳، ۳۵، ۳۹، ۱۹۱). در کتاب‌ فروق‌اللغات‌، برای‌ بیان‌ فروق‌لغوی‌، به‌ کتب‌ ادعیه مأثور، از جمله‌ صحیفه سجادیه‌، نیز استناد شده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به ص‌ ۳۵، ۱۲۷، ۱۳۸، ۱۹۶، ۲۱۸).

جزایری‌ در این‌ کتاب‌، علاوه‌ بر کتابها و مجموعه‌های‌ حدیثی‌، از کتابهای‌ تفسیر و آثار مفسرانی‌ چون‌ زمخشری‌، بیضاوی‌ و به‌ ویژه‌ طبرسی‌، بهره فراوان‌ برده‌ است‌. همچنین‌ به‌ پاره‌ای‌ کتابهای‌ لغت‌ و ادب‌، مانند دُرّه الغَوّاصِ حریری‌ (ص‌ ۵۳، ۷۳، ۹۶)، قاموس‌اللغه ‌فیروزآبادی‌ (ص‌ ۱۲۲) و اَدَبُ الکاتبِ ابن‌قتیبه‌ (ص‌ ۵۳، ۱۲۴)، استناد کرده‌ است‌. هانری‌ لامنس‌، شرق‌شناس‌ بلژیکی‌ (متوفی‌ ۱۳۱۶ ش‌/ ۱۹۳۷)، در ۱۳۰۶/ ۱۸۸۹ کتابی‌ با عنوان‌ فرائد اللغه‌ فی‌الفروق‌ منتشر کرده‌ که‌ در نگارش‌ آن‌ از کتاب‌ فروق‌ نورالدین‌ جزایری‌ بهره‌ برده‌ است‌ ( رجوع کنید به توتل ، ص‌ ۱۶۳). ظاهراً لامنس‌ بخش‌ اعظم‌ کتاب‌ جزایری‌ را در کتاب‌ خود عیناً درج‌ کرده‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به ص‌ ۱، ۸، ۲۰، ۳۲، ۷۶، ۱۰۹، ۱۳۴، ۱۴۷، ۱۷۴، ۲۱۸، ۳۴۱، ۴۳۱) و در موارد بسیاری‌ نیز به‌ کتاب‌ جزایری‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به ص‌ ۷ـ ۸، ۳۹، ۴۲، ۵۳، ۶۸، ۱۱۲، ۱۷۰، ۲۰۹، ۲۴۸). علاوه‌ بر این‌، اوگوست‌ هافنر با همکاری‌ لویس‌ شیخو، در ۱۳۳۲/۱۹۱۴ مجموعه‌ رساله‌هایی‌ را در لغت‌ عربی‌ با عنوانِ البلغه‌ فی‌ شذور اللغه منتشر کرده‌اند که‌ رساله فی‌ المؤنّثات‌ السماعیه ‌نورالدین‌ جزایری‌ از جمله آنهاست‌ ( رجوع کنید به ص‌ ۱۵۴ـ ۱۵۸؛ نام‌ نورالدین‌ در آن‌ به‌ غلط‌ نورالدین‌ محمدبن‌ نعمه ‌اللّه‌ درج‌ شده‌ است‌). این‌ رساله‌، چنانکه‌ گردآوردندگان‌ کتاب‌ (ص‌ ۱۵۴) اشاره‌ کرده‌اند، بخشی‌ از کتاب‌ فروق‌اللغات است‌.

فروق‌اللغات‌ نخستین‌بار در ۱۲۷۴ به‌ گونه‌ای‌ ناقص‌، همراه‌ با کتابهای‌ السّامی‌ فی‌الاسامی میدانی‌، سرّالادب‌ فی‌ مجاری‌ لغه (کلام‌) العربِ ثعالبی‌ و شرح‌ قصیده‌ کعب‌بن‌ زهیر به‌ چاپ‌ رسید ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۸۷؛ سرکیس‌، ج‌ ۱، ستون‌ ۶۹۶، ج‌ ۲، ستون‌ ۱۸۲۵). سپس‌ در ۱۳۸۰، با تحقیق‌ و مقابله اسداللّه‌ اسماعیلیان‌ و بر اساس‌ دو نسخه خطی‌ و نیز نسخه چاپ‌ شده‌، در تهران‌ چاپ‌ شد (مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹ـ۶۳۰؛ مهدوی‌، ص‌ ۸۸). سرانجام‌، این‌ کتاب‌ به‌ کوشش‌ محمد رضوان‌الدایه‌، از سوی‌ رایزن‌ فرهنگی‌ ایران‌ در دمشق‌، منتشر گردید. چاپی‌ هم‌ از این‌ کتاب‌ به‌ همراه‌ کتاب‌ ابوهلال‌ عسکری‌، تحت‌ عنوان‌ معجم‌الفروق‌ اللغوّیه در ایران‌ (قم‌ ۱۴۱۲) صورت‌ گرفته‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ ظاهراً در نسخه خطی‌، در پایان‌ امثال‌ منظوم‌ (ص‌ ۳۰۱ـ۳۰۲)، افتادگی‌ وجود دارد که‌ مصحح‌ به‌ آن‌ اشاره‌ نکرده‌؛ اما، در چاپ‌ نجف‌ ابیات‌ منظومه‌ تا پایان‌ ذکر شده‌ و پس‌ از آن‌، فصل‌ قطعات‌ منثور آمده‌ است‌. ضمناً، چاپهای‌ این‌ کتاب‌ در تهران‌ و نجف‌ و دمشق‌، در ترتیب‌ مطالب‌ اختلافات‌ فراوانی‌ دارند ( رجوع کنید به مهدوی‌، همانجا).



منابع:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه‌ الی‌ تصانیف‌الشیعه، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌ و احمد منزوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه : الکواکب‌ المنتشره ‌فی‌القرن‌الثانی‌ بعدالعشره‌، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛
(۳) جعفربن‌ محمد اعرجی‌، مناهل‌ الضرب‌ فی‌ انساب‌ العرب‌، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۳۷۷ ش‌؛
(۴) فردینان‌ توتل‌، «الاب‌ هنری‌ لامنس‌: ۱۸۶۲ـ۱۹۳۷»، المشرق‌ ، سال‌ ۳۵ (نیسان‌ ـ حزیران‌ ۱۹۳۷)؛
(۵) عبداللّه‌بن‌ نورالدین‌ جزایری‌، الاجازه‌ الکبیره، چاپ‌ محمد سمامی‌ حائری‌، قم‌ ۱۴۰۹؛
(۶) همو، کتاب‌ تذکره شوشتر ، اهواز: کتابفروشی‌ صافی‌، [ بی‌تا. (؛
(۷) محمد جزایری‌، شجره مبارکه‌ یا برگی‌ از تاریخ‌ خوزستان‌: در بیان‌ انساب‌ و احوال‌ سادات‌ نوریه‌ ( خاندان‌ جزائری) و بزرگان‌ خوزستان‌ ، ج‌ ۱، ) اهواز ? ۱۳۹۷ (؛
(۸) همو، نابغه فقه‌ و حدیث‌: سیدنعمت‌اللّه‌ جزائری‌ ، قم‌ ۱۴۱۸؛
(۹) نورالدین‌بن‌ نعمه ‌اللّه‌ جزایری‌، رساله فی‌ المؤنّثات‌ السماعیه، در البلغه‌ فی‌ شذوراللغه، چاپ‌ اوگوست‌ هافنر و لویس‌ شیخو، بیروت‌ ۱۹۱۴؛
(۱۰) همو، فروق‌ اللغات‌ فی‌ التمییز بین‌ مفاد الکلمات‌، چاپ‌ محمد رضوان‌ الدایه‌، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۱۱) حاجی‌ خلیفه‌؛
(۱۲) محمدعلی‌ بن‌ ابی‌طالب‌ حزین‌، تاریخ‌ و سفرنامه حزین‌ ، چاپ‌ علی‌ دوانی‌، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۱۳) احمد حسینی‌ اشکوری‌، فهرست‌ نسخه‌های‌ خطی‌ مرکز احیاء میراث‌ اسلامی‌ ، قم‌ ۱۳۷۷ ش؛
(۱۴) خوانساری‌؛
(۱۵) علیرضا ذکاوتی‌ قراگزلو، «طیف‌ معنایی‌: تفاوتهای‌ باریک‌ در معانی‌ کلمات‌»، نشر دانش‌، سال‌ ۸ ، ش‌ ۲ (بهمن‌ و اسفند ۱۳۶۶)؛
(۱۶) یوسف‌ الیان‌ سرکیس‌، معجم‌ المطبوعات‌ العربیه‌ و المعربـّه‌، قاهره‌ ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۴۱۰؛
(۱۷) عبداللطیف‌بن‌ ابیطالب‌ شوشتری‌، تحفه ‌العالم‌؛
(۱۸) و، ذیل‌التحفه، چاپ‌ صمد موحد، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۱۹) حسن‌بن‌ عبداللّه‌ عسکری‌، الفروق‌ اللغویه، قاهره‌ ۱۳۵۳، چاپ‌ افست‌ قم‌، ) بی‌تا. (؛
(۲۰) عمررضا کحّاله‌، معجم‌المؤلفین، دمشق‌ ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ) بی‌تا.( ؛
(۲۱) احمد کسروی‌، کاروند کسروی‌ ، چاپ‌ یحیی‌ ذکاء، تهران‌ ۱۳۵۲ ش‌؛
(۲۲) محمدعلی‌بن‌ صادقعلی‌ کشمیری‌، کتاب‌ نجوم‌ السماء فی‌ تراجم‌ العلماء، قم‌ )? ۱۳۹۴ (؛
(۲۳) هانری‌ لامنس‌، فرائد اللغه فی‌الفروق‌،) قاهره‌ ] ۱۹۹۹؛
(۲۴) خانبابا مشار، مؤلّفین‌ کتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی، تهران‌ ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش‌؛
(۲۵) محمدعلی‌ مهدوی‌، «در باره کتاب‌ فروق‌ اللغات‌ »، نشر دانش‌ ، سال‌ ۸ ، ش‌ ۴ (خرداد و تیر ۱۳۶۷)؛
(۲۶) حسین‌بن‌ محمدتقی‌ نوری‌، خاتمه مستدرک‌ الوسائل‌ ، قم‌ ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰

زندگینامه آیت الله سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌(۱۱۱۱-۱۰۵۰ ه ق)

فقیه‌، محدّث‌ و ادیب‌ امامی‌ قرن‌ یازدهم‌ و دوازدهم‌. وی‌ سرسلسله خاندان‌ مشهور علمی‌ و دینی‌ سادات‌ جزایری‌ بود که‌ سه‌ قرن‌ در منطقه خوزستان‌، به‌ویژه‌ شوشتر، خدمات‌ ارزنده‌ای‌ کردند ( رجوع کنید به اعتمادالسلطنه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۷۰۳ـ ۷۰۵؛ محمد جزایری‌، ۱۳۹۷، ج‌ ۱، ص‌ ۲۲). نسب‌ آنها به‌ عبداللّه‌ بن‌ موسی‌ بن‌ جعفر، فرزند امام‌ کاظم‌ علیه‌السلام‌، می‌رسد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵؛ اعرجی‌، ص‌ ۴۹۸ـ ۴۹۹).

بزرگ‌ترین‌ فرزندِ پسرِ سید نعمت‌اللّه‌، سید نورالدین‌ بود که‌ نسب‌ عموم‌ سادات‌ جزایری‌ به‌ وی‌ می‌رسد، از این‌رو آنان‌ به‌ سادات‌ نوریه‌ نیز مشهورند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۵۵). برخی‌ از فرزندان‌ و اعقاب‌ وی‌ در شوشتر ماندند و برخی‌ در هند، نجف‌ و اماکن‌ دیگر ساکن‌ شدند. عبداللطیف‌ شوشتری‌ در تحفه ‌العالم‌ (ص‌ ۹۶ـ۱۶۲) و سیدمحمد جزایری‌ در کتاب‌ شجره مبارکه‌ شرح‌ حال‌ مفصّلی‌ از این‌ خاندان‌ آورده‌اند.

سید نعمت‌اللّه‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲)، در ۱۰۵۰ در روستای‌ صَباغیه‌ از جزایر بصره‌، محلی‌ میان‌ دجله‌ و فرات‌، به‌دنیا آمد (همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۵). در پنج‌ سالگی‌ به‌ مکتب‌ رفت‌ و قرآن‌ را ختم‌ کرد و قصاید و اشعار بسیاری‌ فراگرفت‌ (همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳). سپس‌ به‌ آموختن‌ صرف‌ و نحو همت‌ گماشت‌ و برای‌ ادامه تحصیل‌ به‌ حُوَیزه‌ رفت‌ (همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴). وی‌ (۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۴ـ ۳۰۶) روزهای‌ سخت‌ این‌ دوره‌ از زندگی‌ تحصیلی‌ خود را با نثری‌ زیبا و خواندنی‌ وصف‌ کرده‌ است‌.

سپس‌ به‌ همراه‌ برادرش‌ سیدنجم‌الدین‌، و عموزاده‌اش‌ سید عزیزاللّه‌، به‌ شیراز که‌ از مراکز علمی‌ آن‌ روزگار بود، عزیمت‌ کرد و در مدرسه منصوریه‌ اقامت‌ گزید ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۷؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۸). سید نعمت‌اللّه‌ نه‌ سال‌ در شیراز اقامت‌ کرد و در این‌ مدت‌ به‌ تکمیل‌ دانش‌ خود در ادبیات‌، علوم‌ عقلی‌ و نقلی‌ پرداخت‌. در آنجا معیشت‌ چنان‌ بر او تنگ‌ آمد که‌ ناگزیر، به‌ درخواست‌ خانواده‌اش‌، به‌ زادگاهش‌ باز گشت‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹ـ ۳۱۲).

اشتیاق‌ به‌ تحصیل‌ موجب‌ سفر مجدد او به‌ شیراز شد، اما پس‌ از یک‌ ماه‌، به‌ علت‌ فوت‌ پدرش‌ و آتش‌ گرفتن‌ مدرسه منصوریه‌، به‌ اصفهان‌ رفت‌ و چهار سال‌ نزد علامه‌ محمدباقر مجلسی‌ (متوفی‌ ۱۱۱۰) به‌ تحصیل‌ حدیث‌ و علوم‌ شرعی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۲). میرزا تقی‌ دولت‌آبادی‌ در مجاورت‌ حمام‌ شیخ‌ بهایی‌ مدرسه‌ای‌ بنا کرد و وظیفه تدریس‌ در آن‌ را برعهده سیدنعمت‌اللّه‌ گذاشت‌. سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ هشت‌ سال‌ در این‌ مدرسه‌ به‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تألیف‌ و همکاری‌ با مجلسی‌ در تألیف‌ و تدوین‌ بحارالانوار مشغول‌ شد (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳؛ شوشتری‌، ص‌۱۰۰). پس‌ از آن‌، به‌ ضعف‌ بینایی‌ مبتلا گردید و برای‌ شفا و زیارت‌، از طریق‌ کرمانشاه‌ عازم‌ عتبات‌ عالیات‌ شد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۳). در آنجا با چند تن‌ از عالمان‌ و فقیهان‌ ملاقات‌ کرد، سپس‌ به‌ زادگاهش‌، جزایر، بازگشت‌ و سه‌ ماه‌ در آنجا اقامت‌ کرد. سید نعمت‌اللّه‌ در همین‌ زمان‌ نوشتن‌ اثر عظیم‌ خود، شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ ( مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ )، را آغاز کرد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۶ـ ۳۱۸).

در ۱۰۷۹، حسین‌ پاشا، حاکم‌ بصره‌، بر سلطان‌ محمد عثمانلو، وزیر بغداد، شورش‌ کرد. سلطان‌ محمد لشکری‌ را برای‌ جنگ‌ با وی‌ روانه بصره‌ ساخت‌. حاکم‌ بصره‌ به‌ جزایر رفت‌ و در آنجا به‌ دفاع‌ از خود پرداخت‌، اما پس‌ از چهار ماه‌ مقاومت‌ و محاصره جزایر، سرانجام‌ لشکریان‌ بغداد او را شکست‌ دادند و او به‌ سوی‌ هندوستان‌ گریخت‌. مردم‌ جزایر، که‌ از یاران‌ پاشا بودند، از بیم‌ جان‌ به‌ حویزه‌ و شهرهای‌ مجاور گریختند؛ سید نعمت‌اللّه‌ نیز یکی‌ از آنان‌ بود. سیدعلی‌بن‌ مولی‌خلف‌ موسوی‌ فلاحی‌ (متوفی‌ ۱۰۸۸)، از سادات‌ مشعشعیان‌ * ، مقدم‌ وی‌ را بسیار گرامی‌ داشت‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۸ـ۳۱۹؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰ـ۱۰۱).

سیدعلی‌ آثار علمی‌ فراوانی‌ داشته‌، تا آنجا که‌ افندی‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۸۰) مدعی‌ است‌ بسیاری‌ از مطالب‌ علمی‌ کتابهای‌ سید نعمت‌اللّه‌ از آثار سیدعلی‌ گرفته‌ شده‌ است‌. سیدعلی‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ ارادتی‌ تام‌ داشت‌ و تا زمان‌ مرگش‌ ارتباط‌ با او را حفظ‌ کرد (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۳۷ ] ). جزایری‌، پس‌ از چند ماه‌ اقامت‌ در حویزه‌، عازم‌ اصفهان‌ شد اما در میانه راه‌ به‌ شوشتر رفت‌ و به‌ درخواست‌ اهالی‌، در آنجا اقامت‌ کرد. حاکم‌ وقت‌ شوشتر، فتحعلی‌خان‌، که‌ از گماشتگان‌ دولت‌ صفوی‌ (حک : ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) بود، در تکریم‌ سید نعمت‌اللّه‌ نهایت‌ تلاش‌ را به‌کار بست‌ و در کنار مسجدجامع‌ برای‌ وی‌ خانه‌ای‌ تدارک‌ دید و تمام‌ مناصب‌ شرعی‌ شوشتر و بلاد مجاور، از جمله‌ تدریس‌ علوم‌ دینی‌، تولیت‌ مسجدجامع‌ و امامت‌ جمعه‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، را به‌ او واگذار کرد (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۳ـ۷۴؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۱).

سید نعمت‌اللّه‌ با عالمان‌ و نیز حاکمان‌ مناسبات‌ خوبی‌ داشت‌ تا آنجا که‌ وی‌ را، به‌ سبب‌ کثرت‌ مجالست‌ با سلاطین‌، نکوهش‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به بَحْرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۱۱). سید نعمت‌اللّه‌ در شوشتر به‌ نشر علوم‌ و معارف‌ دینی‌ پرداخت‌ و مجلس‌ درس‌ پر رونقی‌ برپا کرد ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۷).

رحلت

وی‌ در ۱۱۱۱ برای‌ زیارت‌ به‌ مشهد رفت‌ و در راه‌ بازگشت‌ به‌ شوشتر، در خرّم‌آباد بیمار شد و در پل‌دختر درگذشت‌ و در همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. آرامگاه‌ او در آنجا معروف‌ است‌. وفات‌ وی‌ را در ۲۳ شوال‌ ۱۱۱۲ ذکر کرده‌اند ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۶؛ شوشتری‌، ص‌ ۱۰۵؛ خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۹).

جزایری‌ در جزایر بصره‌، حویزه‌، شیراز و اصفهان‌ نزد عالمان‌ بسیاری‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰)، از جمله‌ در جزایر نزد این‌ اشخاص‌ علوم‌ دینی‌ را فراگرفت‌: یوسف‌بن‌ محمد بناء جزایری‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۰۷۰)، عالم‌ و قاضی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۱؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۲)؛ محمدبن‌ سلمان‌/ سلیمان‌ جزایری‌ (متوفی‌ بعد از ۱۰۷۰)، فقیه‌ و ادیب‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۱ـ۲۱۲)؛ و حسین‌بن‌ سَبتی‌ حویزی‌، مدرّس‌ و ادیب‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

استادان‌ و مشایخ‌در شیراز

استادان‌ و مشایخ‌ سیدنعمت‌اللّه‌ در شیراز، به‌ گفته خودش‌، بیست‌ تن‌ بودند ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۹)

که‌ از آن‌ جمله‌اند:

میرزا ابراهیم‌ فرزند صدرالمتألهین‌ شیرازی‌ (متوفی‌ ۱۰۷۰؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۵؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و جعفر بن‌ کمال‌الدین‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۰ ۸۱؛

محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۱)؛

صالح‌ بن‌ عبدالکریم‌ کَرزکّانی‌ بحرانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۸؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۲)؛

و عبدعلی‌بن‌ جمعه‌ عروسی‌ حویزی‌، مؤلف‌ تفسیر نورالثقلین‌ (متوفی‌ بین‌ سالهای‌ ۱۰۸۹ و ۱۰۹۷؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۴۸؛ همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۹).

سه‌ تن‌ اخیر در زمره مشایخ‌ حدیث‌ وی‌ نیز به‌ شمار می‌آیند، چنانکه‌ او خود در اجازه روایت‌ به‌ شیخ‌حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، به‌ آنان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۴).

استادان‌ و مشایخ‌دراصفهان

سید نعمت‌اللّه‌ در اصفهان‌ نزد این‌ استادان‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ پرداخت‌:

محمدباقر مجلسی‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۳) که‌ از مشایخ‌ مهم‌ او بود ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۸) و سه‌ اجازه‌ به‌ سید نعمت‌اللّه‌ داد که‌ مبسوط‌ترین‌ آنها در پایان‌ نسخه‌ای‌ از نهج‌البلاغه‌، به‌ خط‌ خود مجلسی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ متن‌ این‌ اجازه‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۵۷ـ ۱۶۳)؛

محمدباقربن‌ محمد مؤمن‌ خراسانی‌ (محقق‌ سبزواری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۰؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۶۳)؛

آقاجمال‌ فرزند آقاحسین‌ خوانساری‌ (محقق‌ خوانساری‌؛ متوفی‌ ۱۰۹۹؛ عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۸۱؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۹)؛

محمدبن‌ مرتضی‌ کاشانی‌ مشهور به‌ مولی‌ محسن‌ فیض‌ کاشانی‌ (متوفی‌ ۱۰۹۱؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۲۸۴؛ بحرانی‌، لؤلؤه البحرین‌ ، ص‌ ۱۳۰؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۱۵) که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ از ملازمان‌ و شاگردان‌ خاص‌ او بود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، التحفه السنیه، ص‌ [۳۳۹ ( )؛

شیخ‌حرّ عاملی‌ (متوفی‌ ۱۱۰۴؛ نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ )۳۶۱ ]؛ محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۰۲ـ۲۰۳) که‌ جزایری‌ بخشی‌ از احادیث‌ را نزد وی‌ خوانده‌ و او را به‌ انصاف‌ ستوده‌ است‌. حرّ عاملی‌ اذعان‌ می‌کرده‌ که‌ اشکالاتِ گونه‌ای‌ از قیاس‌، از جمله‌ قیاسِ منصوص‌ العله‌ و اولویت‌، را از سید نعمت‌اللّه‌ آموخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه المرام، همانجا).

در منابع‌، از کسان‌ دیگری‌ در زمره مشایخ‌ سید نعمت‌اللّه‌ یاد شده‌ است‌ که‌ صحیح‌ نیست‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۷۰، ۱۹۲ـ۱۹۴، ۲۰۰ـ۲۰۱). از برخی‌ استادان‌ او نیز، به‌ دلیل‌ اشاره‌ نکردن‌ وی‌ به‌ نامهایشان‌ یا ذکر نشدن‌ شرح‌حال‌ آنها در منابع‌، اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌ ( رجوع کنید به نعمت‌ اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ۳۰۴، ۳۰۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۹۸).

شاگردان‌

شاگردان‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ پرشمارند. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه وی‌، در تذکره شوشتر (ص‌ ۱۵۷ـ۱۶۳) و محمد جزایری‌ در نابغه فقه‌ و حدیث‌ (ص‌ ۲۵۲ـ۳۲۶)، به‌ ترتیب‌ الفبا، نام‌ آنان‌ را ذکر کرده‌اند،

از جمله آنان‌اند:

ابوالحسن‌بن‌ محمد زمان‌ بن‌ عنایت‌اللّه‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۳؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکرۀ شوشتر ، ص‌ ۱۵۷؛همو، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۲۳؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۲ـ۲۵۳)؛
ابوالقاسم‌ بن‌ محمد مرعشی‌ شوشتری‌ (عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۵۸ـ ۱۵۹)؛
عبدالحسین‌بن‌ خواجه‌ کلبعلی‌ گَرگَری‌ شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۱) که‌ نزد سید نعمت‌اللّه‌ زبده ‌الاصول‌ را خواند و از وی‌ اجازه روایت‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۷۱)؛
علی‌بن‌ حسین‌ جامعی‌ عاملی‌، از عالمان‌ و مفسران‌ مشهور ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۴ـ ۲۷۵)؛
عنایت‌اللّه‌بن‌ محمد زمان‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۷؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۵۷؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌۲۷۷ـ۲۷۹)؛
مجدالدین‌بن‌ قاضی‌ شفیع‌الدین‌ دزفولی‌ (متوفی‌ پیش‌ از ۱۱۶۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۲)؛
فتح‌اللّه‌ بن‌ علوان‌ کعبی‌ دَوْرَقی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۰؛همان‌، ص‌ ۱۵۸)؛
محمدهادی‌بن‌ سیدمحمد مرعشی‌ تستری‌ (متوفی‌ ۱۱۳۷؛همان‌، ص‌ ۱۸۹)؛
یعقوب‌بن‌ ابراهیم‌ بختیاری‌ حویزی‌ (متوفی‌ ۱۱۵۰)، که‌ نخست‌ در شیراز و سپس‌ در شوشتر نزد سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ تحصیل‌ علم‌ پرداخت‌ (همان‌، ص‌ ۱۹۲)؛
و محمدبن‌ علی‌ نجّار شوشتری‌ (متوفی‌ ۱۱۴۰ یا ۱۱۴۱) که‌ از شاگردان‌ بزرگ‌ سید نعمت‌اللّه‌ بود و از طرف‌ او به‌ امامت‌ جماعت‌ نیز منصوب‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۱)، در علوم‌ شرعی‌، به‌ویژه‌ تجوید و تفسیر، یگانه‌ بود و کتاب‌ مجمع‌التفاسیر از آثار اوست‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۷۸؛همو، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۱۶۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۰۴). او یادداشتهای‌ تفسیری‌ سیدنعمت‌اللّه‌ را نیز در کتابی‌ با عنوان‌ عقودالمرجان‌ گردآوری‌ کرده‌ است‌ (آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۳۷۲ ش‌، ص‌ ۷۰۶؛همو، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۰۵).

از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند

کسان‌ دیگری‌ نیز از جزایری‌ اجازه روایت‌ حدیث‌ دریافت‌ کرده‌اند، گرچه‌ از شاگردان‌ او نبوده‌اند، مانند

شریف‌ ابوالحسن‌بن‌ محمدطاهر اصفهانی‌ غَرَوی‌ (متوفی‌ ۱۱۳۸؛همان‌، ص‌ ۴۸؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۳۸)

و شمس‌الدین‌ بن‌ صفر جزایری‌ (متوفی‌ ح۱۱۴۰؛عبداللّه جزایری‌،۱۴۰۹، ص‌ ۱۴۱؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۸).

همچنین‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ حسین‌بن‌ محیی‌الدین‌ جامعی‌ عاملی‌، از هم‌ دوره‌های‌ خود، اجازه روایت‌ داد و از او نیز اجازه‌ای‌ اخذ کرد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۲۵۹) که‌ اصطلاحاً به‌ آن‌ اجازه مدبّج‌ ( رجوع کنید به اجازه‌ * ) گفته‌ می‌شود ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۴۸ـ۴۹). محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۶) متن‌ اجازه سیدنعمت‌اللّه‌ را به‌ طور کامل‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

آرا.

محققان‌ در این‌ باب‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ مسلک‌ جزایری‌ در استنباط‌ احکام‌ نه‌ اصولی‌ بوده‌ نه‌ اخباری‌ صرف‌، بلکه‌ او میانه‌رو بوده‌ و به‌ تعبیر مشهور، طریقه وسطا را برگزیده‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به خوانساری‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۰؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۰ـ ۳۳۲؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۳۹ـ۴۰). منبع‌ محققان‌ در این‌ داوری‌، سخنان‌ جزایری‌ در کتابها و رساله‌های‌ متعدد او بوده‌ که‌ در آنها به‌ اخذ مسلک‌ و طریقه وسطا تصریح‌ و آن‌ را روش‌ استادش‌ محمدباقر مجلسی‌ ذکر کرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به غایه‌ المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۴۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۱۴۰ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره مسلک‌ مجلسی‌ رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۳۶۹ ش‌، ص‌ ۱۲۲؛بحرانی‌، ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۴ـ ۱۵؛طارمی‌، ص‌ ۲۰۰ـ۲۰۲).

مراد جزایری‌ از طریقه وسطا، آن‌ گونه‌ که‌ خود در مقدمه کتاب‌ غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۴۰ ( ) توضیح‌ داده‌، اعتقاد به‌ حجیت‌ ظواهر قرآن‌ در تشریع‌ است‌ و آن‌ را طریقی‌ دانسته‌ که‌ نه‌ مانند طریق‌ مجتهدان‌ اصولی‌ است‌ که‌ به‌ قواعد و استنباط‌ و استدلالهای‌ عقلی‌ تکیه‌ زده‌اند و نه‌ مانند اخباریهایی‌ چون‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ که‌ هرگونه‌ استنباط‌ مبتنی‌ بر قواعد ظنی‌ را انکار کرده‌ و عمل‌ به‌ ظواهر قرآن‌ را از مصادیق‌ آن‌ شمرده‌اند ( رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۲۶۹ـ۲۷۱، ۳۳۶ـ ۳۳۸). جزایری‌ ( غایه‌ المرام‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۶ ] ) پس‌ از نقل‌ سخنان‌ محمدامین‌ استرآبادی‌ در الفوائد المدنیه و تصدیق‌ تمام‌ سخنان‌ وی‌، تنها بر رأی‌ او مبنی‌ بر عدم‌ حجیت‌ ظواهر کتاب‌ خرده‌ گرفته‌ است‌.

علاوه‌ بر این‌، یکی‌ از دلایلی‌ که‌ سبب‌ شده‌ تا محققان‌، جزایری‌ را میانه‌رو بدانند، نظر وی‌ در باره پاره‌ای‌ از موارد شبهه تحریمیه‌، مانند نوشیدن‌ قهوه‌ و مصرف‌ دخانیات‌، است‌ که‌ در حرمت‌ آنها نصّی‌ وارد نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۳۳۲؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۴۱؛محمدتقی‌ حکیم‌، ص‌ ۹۷ـ ۹۸). اخباریها در این‌ گونه‌ موارد، بنا بر احتیاط‌، قائل‌ به‌ عدم‌ جوازند، اما جزایری‌ از این‌ نظر عدول‌ کرده‌، قائل‌ به‌ اباحه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۴، ج‌ ۴، ص‌ ۵۵ ۶۰ با نقد آرای‌ علی‌نقی‌ کمره‌ای‌؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۴). با این‌ همه‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در بسیاری‌ موارد دیگر مطابق‌ رأی‌ اخباریان‌ نظر داده‌، از جمله‌ در باب‌ منابع‌ تشریع‌، فقط‌ کتاب‌ و سنّت‌ را معتبر شمرده‌ و اجماع‌، استصحاب‌، عقل‌ و تمام‌ گونه‌های‌ قیاس‌، از جمله‌ قیاس‌ منصوص‌العله‌ و اولویت‌، را باطل‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱۱ـ۱۵، ۲۲، ۳۷، ۵۹ـ۶۱ (، ج‌ ۲، ص‌ )۵۱ (؛همو، ۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۸۵، ۵۱۴؛برای‌ اطلاع‌ از نظر اخباریها رجوع کنید به استرآبادی‌، ص‌ ۱۸۱، ۲۴۱ـ۲۴۲، ۲۶۵ـ ۲۹۹). همچنین‌ در صورت‌ تعارض‌ نقل‌ با ادله عقلی‌، اعم‌ از قواعد عملی‌ یا قواعد نظری‌ (چون‌ «امر به‌ شی‌ء مستلزم‌ نهی‌ از ضد عام‌ است‌» و «مامِنْ عامٍّ اِلاّ و قَدْ خُصّ»)، نقل‌ را مقدّم‌ دانسته‌ است‌ ( رجوع کنید به غایه المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ) ۳۵ـ۳۶ ] ). وی‌ بر خلاف‌ علامه‌ مجلسی‌ (۱۴۱۱، ص‌ ۱۳ـ۱۴) که‌ تقلید از میت‌ را جایز نمی‌دانسته‌، همانند اخباریها قائل‌ به‌ جواز تقلید از میت‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌).

در هر حال‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ بدون‌ ارائه نظریه‌ای‌ انتقادی‌ در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و کارکرد منابع‌ تشریع‌، نمی‌توان‌ صرفاً با تکیه‌ بر پاره‌ای‌ از نقل‌قولها، مسلک‌ جزایری‌ را در استنباط‌ احکام‌ مشخص‌ کرد. مفهوم‌ طریقه وسطا نیز مبهم‌ است‌، البته‌ این‌ ابهام‌ حتی‌ در باب‌ مدلول‌ عموم‌ مفاهیم‌ و مسائل‌ مورد نزاع‌ اخباریها و اصولیان‌ وجود دارد و این‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ نظریه‌ای‌ انتقادی‌ و تحلیلی‌ و تاریخی‌ از مفاهیم‌ فقه‌ و فرآیند تکامل‌ آن‌، و روشن‌ نبودن‌ مفهوم‌ سنّت‌ و معنای‌ عقل‌ است‌ که‌ ظاهراً در مقابل‌ آن‌ قرار دارد ( رجوع کنید به کرمی‌، ص‌ ۲۶۱ـ ۲۷۵).

از سوی‌ دیگر، در سخنان‌ جزایری‌ برداشتی‌ از ماهیت‌ احکام‌ شرعی‌ و نحوه استنباط‌ آنها را می‌توان‌ استخراج‌ کرد که‌ دست‌ کم‌ تا صورتبندی‌ نهایی‌ آرای‌ فقهی‌ و اصولی‌اش‌، وی‌ را باید در زُمره اخباریها دانست‌، زیرا وی‌ از سویی‌ فقه‌ را نه‌ مجموعه‌ای‌ از قواعد کلی‌، بلکه‌ انبوهی‌ از روایات‌ جزئی‌ دانسته‌ است‌ که‌ یگانه‌ ملاک‌ معتبر استنباط‌ و مبنای‌ عمل‌اند ( رجوع کنید به غایه‌ المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۵ـ۳۶ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۹۵ ( ) و از سوی‌ دیگر، برای‌ غنی‌ کردن‌ منابع‌ روایت‌ و محدود کردن‌ دامنه استنباط‌ عقلی‌، علاوه‌ بر نقد نظریه تقسیم‌ چهارگانه احادیث‌ (صحیح‌، حسن‌، موثق‌ و ضعیف‌)، که‌ مستلزم‌ مناقشه‌ در باره بسیاری‌ از احادیث‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۴ ( )، بر وثاقت‌ بسیاری‌ از کتابهای‌ حدیثی‌، چون‌ عیون‌ اخبار الرضا اثر شیخ‌ صدوق‌، الاحتجاج‌ طَبْرِسی‌ و الفقه‌ الرضوی‌ ، صحه‌ گذاشته‌ است‌ ( رجوع کند به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ) ۸ (؛همو، لوامع‌ الانوار، ص‌ ) ۵ ] ).

در آغاز عصر صفوی‌، با حضور مؤثر فقیهان‌ در اداره جامعه‌، بحث‌ در باره جایگاه‌ و وظایف‌ مجتهدان‌ و رابطه آنان‌ با مقلدان‌ و نیز نقش‌ مرجعیت‌ دینی‌، یکی‌ از مسائل‌ اساسی‌ شد. مسئله جواز یا عدم‌ جواز تقلید از مجتهدِ میت‌ از آن‌ جمله‌ بود که‌ دست‌ کم‌ در این‌ دوره‌، ۳۵ رساله مستقل‌ در این‌ باب‌ نگاشته‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۳۹۱ـ۳۹۳؛
حسینی‌ جلالی‌، ص‌ ۵۹ـ۷۳). از جمله این‌ نوشته‌ها، رساله منبع‌ الحیاه و حجیه قول‌ المجتهد من‌ الاموات‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بود. البته‌ وی‌ در دیگر آثار خود نیز به‌ بررسی‌ این‌ مسئله‌ پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، کنز الطالب، ص‌ [۸۱- ۸۶ (؛همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶ـ۹۳؛همو، ۱۴۰۴، ج‌ ۳، ص‌ ۳۶۸ـ۳۶۹؛همو، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ) ۸۵ -۸۶ ] ).

غالب‌ فقیهان‌ اصولی‌، به‌ویژه‌ متأخران‌، تقلید ابتدایی‌ از میت‌ را جایز نمی‌دانند ( رجوع کنید به طباطبایی‌، ص‌ ۶۱۸ـ۶۱۹؛طباطبائی‌  یزدی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵، مسئله ۹). در مقابل‌، برخی‌ فقیهان‌ اصولی‌ و عموم‌ اخباریها، از جمله‌ فیض‌ کاشانی‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۵۲) و به‌ تبع‌ او سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، تقلید از میت‌ را جایز دانسته‌، شرط‌ حیات‌ مجتهد را غیر معتبر و بدون‌ دلیل‌ ذکر کرده‌اند. به‌ نظر می‌رسد این‌ نزاع‌ مسائل‌ مهمی‌ را در باب‌ ماهیت‌ فقه‌ و بنیادهای‌ شریعت‌ مطرح‌ کرده‌ که‌ امروزه‌ بررسی‌ آنها ارزش‌ علمی‌ و تاریخی‌ دارد و دوره مهمی‌ از فرآیند تکامل‌ دانش‌ فقه‌ و اصول‌ فقه‌ را نشان‌ می‌دهد.

سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در رساله منبع‌الحیاه، نخست‌ به‌ نقد آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ مجاز نبودن‌ تقلید از مجتهد میت‌، خاصه‌ آرای‌ شهید ثانی‌ در رساله تقلید المیت‌ و رساله مشکاه القول‌ السدید فی‌الاجتهاد و التقلید از فرزند شهیدثانی‌، شیخ‌حسن‌بن‌ زین‌الدین‌ صاحب‌ معالم‌، پرداخته‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۳۳) و در ادامه‌ از مجتهدان‌ اصولی‌ در باب‌ تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد انتقاد کرده‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۳ـ۴۰) و در پایان‌، برخی‌ مسائل‌ مورد اختلاف‌ میان‌ مجتهدان‌ و اخباریان‌، خاصه‌ اختلاف‌ بر سر مبانی‌ و ماهیت‌ فقه‌ و کارکردهای‌ اجتهاد، را بیان‌ نموده‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌۴۰ـ۸۳).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۴۳) با تصریح‌ به‌ اینکه‌ منابعِ شرع‌ ظنی‌اند و به‌ تنهایی‌ موجب‌ علم‌ به‌ احکام‌ نمی‌شوند یا مبنای‌ عمل‌ قرار نمی‌گیرند، نتیجه‌ می‌گیرد که‌ این‌ گونه‌ منابع‌ باید با استنباط‌ فقیهانی‌ همراه‌ شوند که‌ به‌ مقام‌ افتا رسیده‌اند. بی‌ دلیل‌ نیست‌ که‌ حکم‌ به‌ حلال‌ یا حرام‌ بودن‌ کاری‌ و صحت‌ یا فساد هر امری‌ باید مبتنی‌ بر طریق‌ و منبعی‌ معتبر باشد ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷) و مقلد موظف‌ است‌ آن‌ حکم‌ را یا به‌ گونه‌ای‌ مستقیم‌ یا از طریق‌ راویان‌ عادل‌ از مجتهدی‌ معین‌ اخذ کند ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۸).

در همین‌ زمینه‌، شیخ‌ حسن‌، صاحب‌ معالم‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ شرط‌ اخیر در نقل‌ فتوا، با استناد به‌ ادله عقلی‌ و نقلی‌، تقلید را جایز نمی‌شمارد، جز در مواردی‌ معدود که‌ تقلید از مجتهد زنده‌ از آن‌ جمله‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۷۷)، اما تقلید از میت‌، به‌ علت‌ وجود نداشتن‌ دلیل‌ قطعی‌ بر صحت‌ آن‌، جایز نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۷۸؛نیز رجوع کنید به تقلید * ).

شهید ثانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۹) به‌ تفاوت‌ ماهوی‌ فتوا و حدیث‌ و به‌ تبع‌ آن‌ شرایط‌ ویژه هر یک‌ اشاره‌ کرده‌ و افزوده‌ است‌ که‌ اجازه مشایخ‌ در نقل‌ فتوا یا کتابهای‌ پیشینیان‌ در حکم‌ جواز اخذ فتواهای‌ آنان‌ نیست‌، زیرا اجازه‌ و نظایر آن‌ تنها راهنمای‌ نقل‌ روایت‌اند نه‌ ملاک‌ یا مبنای‌ عمل‌. بر همین‌ اساس‌ است‌ که‌ شرایط‌ فتوا در قیاس‌ با روایت‌ احادیث‌، پیچیده‌تر و دقیق‌تر به‌نظر می‌رسد؛بدین‌ معنا که‌ اگر در نقل‌ حدیث‌، زن‌ و مرد، حر و عبد و فقیه‌ و عامی‌ بودن‌ شرط‌ صحت‌ روایات‌ به‌ شمار نمی‌روند، در فتوا چنین‌ نیست‌ و اخذ آن‌ جز از فقیه‌ جامع‌الشرایط‌ جایز نیست‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱) و بر فرض‌ اینکه‌ فتوای‌ فقهایی‌ تنها از طریق‌ اجازه‌ و نظایر آن‌ نقل‌ شود، لازمه‌اش‌ این‌ است‌ که‌ عدالت‌ تمام‌ واسطه‌ها از طریق‌ روشهای‌ معتبر اثبات‌ شود. این‌ جرح‌ و تعدیل‌ در باب‌ راویان‌ احادیث‌ تحقق‌ یافته‌ اما در زمینه مورد بحث‌، یعنی‌ فتوای‌ فقیهان‌، توثیق‌ واسطه‌ها تحقق‌ نیافته‌ و روایت‌ از مجتهدان‌ عملاً غیر مقدور است‌ (همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۰).

در مقابل‌، سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ مطابق‌ نظر اخباریها، فقه‌ را مجموعه‌ای‌ از دلایل‌ شرعی‌ و، فتوای‌ فقهی‌ را هم‌ تراز روایت‌ احادیث‌ دانسته‌ است‌. در واقع‌، اولی‌ ترجمان‌ دومی‌ است‌ و همان‌گونه‌ که‌ روایات‌ پیشینیان‌ معتبر است‌، نقل‌ فتواهای‌ آنان‌ نیز معتبر است‌ و می‌تواند مبنای‌ عمل‌ قرار گیرد ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۶ـ۷، ۱۱، ۳۱؛نیز رجوع کنید به بروجردی‌، ج‌ ۴، قسم‌۲، ص‌۲۵۸). مطابق‌ این‌ برداشت‌، مجتهد در تعریف‌ صحیح‌ تنها ناقل‌ احکام‌ الاهی‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۱۷ـ ۱۸) و کتابهای‌ فقهی‌ چیزی‌ جز شرح‌ کتابهای‌ حدیث‌ و بیان‌ نظام‌مند آنها نیستند. اختلاف‌ میان‌ فقیهان‌ پیشین‌ نیز ریشه‌ در اختلاف‌ خود احادیث‌ یا برداشت‌ آنها دارد و به‌ طور کلی‌ میان‌ نگارش‌ کتابهای‌ فقهی‌ و گردآوری‌ متون‌ حدیثی‌ فرقی‌ نیست‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۱؛جابری‌، ص‌ ۳۷۱).

تنها ملاک‌ عمل‌ در فقه‌ دلیل‌ شرعی‌ است‌ که‌ با مرگ‌ مجتهدان‌ نیز باطل‌ نمی‌شود ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، منبع‌الحیاه، ص‌ ۲۲؛استرآبادی‌، ص‌ ۲۹۹). جزایری‌ (۱۴۰۱، ص‌ ۱۸) بر این‌ اساس‌، جزایری‌ پس‌ از اشاره‌ به‌ برداشت‌ شهید ثانی‌ از مفهوم‌ اجتهاد و تقلید ( رجوع کنید به شهید ثانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹ـ۴۰)، به‌ نقد آن‌ پرداخته‌ است‌. به‌ نظر وی‌ (۱۴۰۸، ج‌۲، ص‌۸۰)، دو مفهوم‌ مذکور اصطلاحاتی‌ حادث‌ هستند و در دوران‌ امامان‌ و حتی‌ دوره‌های‌ بعد ناشناخته‌ بودند.

کاربرد آنها به‌ زمان‌ شیخ‌ طوسی‌ و رواج‌ آنها به‌ زمان‌ علامه‌ حلّی‌ باز می‌گردد. در زمان‌ امامان‌ کتابهای‌ محدّثان‌ متداول‌ بود که‌ به‌ زودی‌ مبنای‌ عمل‌ گشت‌. اجتهاد به‌ معنای‌ فهم‌ اخبار منقول‌ و ترجیح‌ یکی‌ بر دیگری‌ در مقام‌ تعارض‌ و تمیز صحیح‌ از ضعیف‌ آنها بود که‌ خود گونه‌ای‌ از اجتهاد است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۸).

جزایری‌ (۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۹ -۹۰) افزوده‌ است‌ که‌ عمل‌ به‌ جرح‌ و تعدیل‌ پیشینیان‌، که‌ مجتهدان‌ اصولی‌ نیز بر مبنای‌ آن‌ عمل‌ می‌کنند، خود از مصادیق‌ تقلید از فتاوی‌ مجتهدان‌ میت‌ است‌ که‌ اصولیان‌ آن‌ را به‌ طور ضمنی‌ پذیرفته‌اند. وی‌ با تأکید بر جواز تقلید از مجتهد مرده‌، دلیل‌ عمده قائلان‌ به‌ منع‌ را اجماع‌ دانسته‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱؛همو، غایه ‌المرام‌ ، ج‌ ۱، ص‌ [ ۳۸ ] ). با ملاحظه آرای‌ پیشینیان‌ می‌توان‌ دریافت‌، چنانکه‌ دیدیم‌ این‌ مسئله‌ مورد اتفاق‌ عالمان‌ نیست‌.

از سوی‌ دیگر، بسیاری‌ از فقیهان‌ منکر اعتبار اجماعهایی‌ از این‌ دست‌ هستند، چنانکه‌ شهید ثانی‌ در رساله ‌مخالفه الشیخ‌ الطوسی‌ لاجماعات‌ نفسه‌ (ج‌۲، ص‌۸۴۷ – ۸۵۷) مواردی‌ را نقل‌ کرده‌ که‌ شیخ‌ طوسی‌، با ادعای‌ اجماع‌ بر آنها، در آثار دیگرش‌ به‌ نقض‌ آنها پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۱، ص‌ ۲۰ـ۲۱). دوم‌ اینکه‌، این‌ گونه‌ اجماعها از طریق‌ خبر واحد نقل‌ شده‌ که‌ دلیلی‌ ظنی‌ است‌ و مفید قطع‌ و یقین‌ نیست‌. سوم‌ اینکه‌، استناد به‌ اجماع‌ خود از مصادیق‌ تقلید از میت‌ است‌ (رجوع کنید به همو، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱ -۸۲).

سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ کتابی‌ با عنوان‌ مُسکِّن‌ الشُجُون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ نوشته‌ که‌ در آن‌ به‌ شرح‌ بیماری‌ طاعون‌ و شیوع‌ آن‌ در بغداد، جزایر و حویزه‌ پرداخته‌ است‌. این‌ واقعه‌ در ۱۱۰۲ در شام‌، آسیای‌ صغیر و عراق‌ و بخشهای‌ جنوب‌ شرقی‌ ایران‌ ( مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۶۳ ] ) رخ‌ داد که‌ عده بسیاری‌ بر اثر آن‌ درگذشتند. وی‌ در این‌ کتاب‌ علل‌ وقوع‌ و راههای‌ پیشگیری‌ از این‌ بیماری‌ را از منظر دینی‌ و با نگاه‌ ویژه‌ و ادیبانه خود بررسی‌ کرده‌ که‌ شایان‌ تأمل‌ است‌.

کتاب‌ مسکّن‌الشجون‌ دارای‌ پنج‌ باب‌ و یک‌ خاتمه‌ است‌. باب‌ اول‌ در بیان‌ مرگ‌ و نقل‌ پاره‌ای‌ از عجایب‌ آن‌ است‌. جزایری‌ با تکیه‌ بر آموزه‌های‌ دینی‌ و استناد به‌ برخی‌ احادیث‌، درخواست‌ مرگ‌ یا تعجیل‌ آن‌ را جایز ندانسته‌ است‌ (ص‌ [ ۲ (؛برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کند به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۱۲۴ـ۱۳۹). وی‌ سپس‌ به‌ تأویل‌ بعضی‌ احادیث‌ پرداخته‌ است‌ که‌ در آن‌ حضرت‌ آدم‌، ادریس‌ (ص‌ ) ۳ ( )، ابراهیم‌ (ص‌ ) ۴ ( ) و موسی‌ (ص‌ ) ۵ ] ) علیهم‌السلام‌ از خداوند مرگ‌ خویش‌ را خواسته‌اند.

در باب‌ دوم‌، بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ بروز و گسترش‌ آن‌ بررسی‌ شده‌ است‌. نخستین‌ دلیل‌ بروز این‌ بیماری‌ به‌ نظر جزایری‌ (ص‌ [ ۱۵ ( )، ارتکاب‌ و شیوع‌ فحشا است‌ (نیز رجوع کنید به طبرانی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۹۰ـ۳۹۱؛مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۷۰، ص‌۳۶۷ـ ۳۶۸). وی‌ در این‌ باره‌ به‌ یک‌ حدیث‌ نیز استناد کرده‌ که‌ در آن‌ گفته‌ شده‌ است‌ اگر در قومی‌ فحشا شایع‌ شود، خداوند سپاهی‌ از اهریمنان‌ را بر آدمیان‌ مسلط‌ می‌کند تا آدمیان‌ را با نیزه‌ در ورطه هلاکت‌ می‌افکنند (همانجا).

از اسباب‌ دیگر شیوع‌ طاعون‌، اجرا نکردن‌ فریضه امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر است‌ که‌ مطابق‌ آن‌ بی‌گناهان‌ نیز، به‌سبب‌ اهمال‌ در اجرای‌ فریضه مذکور، سرنوشت‌ گناهکاران‌ را پیدا می‌کنند و طاعون‌ دامنگیر آنان‌ نیز خواهد شد (همان‌، ص‌ ) ۱۷ ( ).

جزایری‌ به‌ فتوای‌ برخی‌ فقیهان‌ استناد کرده‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ را موظف‌ کرده‌اند در صورت‌ ناتوانی‌ در اقامه شعائر دین‌ اسلام‌، از بلاد کفر هجرت‌ کنند (همان‌، ص‌ ) ۱۸ ( ). جزایری‌ در ادامه‌ به‌ تلقی‌ حکما از بیماری‌ طاعون‌ و اسباب‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ (ص‌ ) ۱۹ ( ). مطابق‌ نظر حکما، بیماری‌ وبا در حکم‌ پاکسازی‌ (تنقیه‌) طبیعت‌ از آمیختگی‌ نیک‌ و بد است‌. وی‌ گفته میرفندرسکی‌ (متوفی‌ ۱۰۵۰) را در این‌ زمینه‌ نقل‌ کرده‌ که‌ روزگار را به‌ انسان‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌؛همان‌طور که‌ آدمی‌ برای‌ تنقیه‌، ادویه مسهل‌ را به‌ کار می‌برد، طاعون‌ نیز با میراندن‌ آدمیان‌ موجب‌ اعتدال‌ مزاج‌ روزگار می‌شود( همان‌، ص‌ ) ۲۰ ] ).

باب‌ سوم‌ کتاب‌ به‌ وجوب‌ یا حرمت‌ فرار از طاعون‌ اختصاص‌ دارد. جزایری‌ پس‌ از ذکر مقدمه‌ای‌ در باب‌ وجوب‌ حفظ‌ و رعایت‌ نفوس‌ و ابدان‌ از وقوع‌ در هلاکت‌ و اهتمام‌ شریعت‌ به‌ این‌ امر و تشریع‌ پاره‌ای‌ از احکام‌ در همین‌ سیاق‌، به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ روایاتی‌ منقول‌ از پیامبر اکرم‌ پرداخته‌ که‌ عموماً در منابع‌ اهل‌ سنّت‌ نقل‌ شده‌ و بنا بر آنها فرار از طاعون‌ جایز شمرده‌ نشده‌ است‌ ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌۷، ص‌۲۰ـ۲۲؛مسلم‌بن‌حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۳۷ـ۱۷۴۲).

در برخی‌ از این‌ روایات‌ آمده‌ شخصی‌ که‌ با این‌ بیماری‌ به‌ هلاکت‌ برسد، شهید است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به طَیالِسی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۵۸۲؛بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۵۲۲). با این‌ همه‌، جزایری‌ با استناد به‌ پاره‌ای‌ از روایات‌ امامیه‌، که‌ در آنها نهی‌ پیامبر به‌وجود شرایط‌ خاصی‌ تفسیر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کلینی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۱۰۸)، حکم‌ به‌ وجوب‌ فرار از طاعون‌ داده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ [ ۲۵ ] ). جزایری‌ همچنین‌ سخنان‌ غزالی‌ در احیاء علوم‌الدین‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۳ـ ۳۰۸)، را به‌ تفصیل‌ نقد و بررسی‌ کرده‌ است‌. به‌ نظر غزالی‌ فرار از طاعون‌ با مقام‌ توکل‌ سازگار نیست‌، هر چند وی‌ احادیث‌ را به‌ نهی‌ ارشادی‌، نه‌ تحریمی‌، تفسیر کرده‌ است‌.

جزایری‌ در بخش‌ دیگری‌ از کتاب‌، اظهار داشته‌ که‌ بیماری‌ طاعون‌ عذابی‌ برای‌ کافران‌ و امتحانی‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌ ( رجوع کنید به مجلسی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۸، ص‌ ۲۸۶، ج‌ ۶۵، ص‌ ۱۸۰) و قرائنی‌ نیز بر سخن‌ خود ارائه‌ کرده‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، مسکّن‌ الشجون‌ ، ص‌ ( ۳۲ ) ).

وی‌ در ادامه‌ به‌ بررسی‌ مفهوم‌ اجل‌ و پاره‌ای‌ از معضلات‌ کلامی‌ در باره مشیت‌ الاهی‌ و اختیار آدمی‌ پرداخته‌ و فرار از طاعون‌ را با مشیت‌ الاهی‌ ناسازگار ندیده‌ است‌ (همان‌، ص‌ [ ۴۴ ( ). در آخر، به‌ شرح‌ و بیان‌ وظایف‌ عالمان‌ و حاکمان‌ به‌ هنگام‌ وقوع‌ حوادث‌ عظیم‌، مانند شیوع‌ طاعون‌، پرداخته‌ و چون‌ این‌ بیماری‌ را نتیجه گناه‌ آدمیان‌ دانسته‌، گفته‌ است‌ که‌ برای‌ پیشگیری‌ از وقوع‌ آن‌، عالمان‌ دین‌ وظیفه‌ دارند خلق‌ را ارشاد کنند و به‌ هنگام‌ شیوع‌ این‌ بیماری‌ باید به‌ مردم‌ امر کنند که‌ پاره‌ای‌ از مناسک‌ دینی‌، همچون‌ نماز و روزه‌، را به‌ جای‌ آورند (همان‌، ص‌ ) ۴۸ ( ). حاکمان‌ نیز باید منقاد عالمان‌ دین‌ و در اجرای‌ احکام‌الاهی‌ کوشا باشند (همان‌، ص‌ ) ۴۴ ( ). جزایری‌ در کتابهای‌ دیگر خود ( رجوع کنید به لوامع‌ الانوار ، ص‌ ) ۵۰ (؛مقامات‌ النجاه، ص‌ ) ۳۲۱ ] ) نیز شیوع‌ طاعون‌ در ۱۱۰۲ را ذکر کرده‌ است‌.

به‌ نظر می‌رسد در باره بیماری‌ وبا، دست‌ کم‌ تا قرن‌ یازدهم‌، سه‌ گفتمان‌ عمده‌ وجود داشته‌ است‌: گفتمان‌ پزشکی‌ دوره اسلامی‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به رازی‌، ۱۴۱۲، ص‌ ۶۹۲ـ۶۹۴؛همو، ۱۴۰۸، ص‌ ۴۸۷ـ ۴۸۸؛جرجانی‌، کتاب‌ ۳، بخش‌ ۱، ص‌ ۷۳)؛
گفتمان‌ طب‌ نبوی‌ مبتنی‌ بر مجموعه‌ای‌ از احادیث‌ در باره خواص‌ دارویی‌ برخی‌ گیاهان‌ یا غذاها و نحوه معالجه بعضی‌ بیماریها (برای‌ نمونه‌ رجوع کند به عبداللطیف‌ بغدادی‌، ص‌ ۲۱۶ـ ۲۲۰؛سیوطی‌، ص‌ ۱۱۵ـ۱۱۷)؛گفتمان‌ فقهی‌ حدیثی‌ در باره برخی‌ بیماریها با نگرش‌ دینی‌.

گفتمان‌ اخیر اگر چه‌ با گفتمان‌ دوم‌ قرابت‌ دارد، مستقل‌ و آمیزه‌ای‌ از احکام‌ فقهی‌ و اخلاقی‌ است‌. دیدگاه‌ جزایری‌ را با توجه‌ به‌ گزارشی‌ که‌ از بیماری‌ وبا بیان‌ کرده‌، می‌توان‌ در گفتمان‌ سوم‌ جای‌ داد. نگرش‌ وی‌ به‌ بیماری‌ وبا کاملاً آیینی‌ است‌ و ریشه‌ در متون‌ حدیثی‌ دارد که‌ بر اساس‌ آنها وبا نمادی‌ از عذاب‌ الاهی‌ است‌ که‌ نخست‌ بر قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ نازل‌ شد ( رجوع کنید به مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ ۲، ص‌۱۷۳۷).

در این‌ نگرش‌، میان‌ گناهان‌ و شیوع‌ وبا پیوندی‌ استوار است‌. در جامعه انباشته‌ از گناه‌، بیماری‌ طاعون‌ نماد ظلم‌ است‌ و با آن‌، جامعه‌ نظمی‌ دوباره‌ می‌گیرد. بی‌دلیل‌ نیست‌ که‌ واژه تنقیه‌ در گزارش‌ جزایری‌ معنایی‌ استعاری‌ دارد و به‌ یکسان‌ انسان‌ و زمان‌ را تطهیر می‌کند. وی‌ همچنین‌ در این‌ کتاب‌ بین‌ طاعون‌ و مکان‌، پیوند خاصی‌ برقرار کرده‌ به‌ نحوی‌ که‌ شیوع‌ بیماری‌ طاعون‌ در برخی‌ مناطق‌ را امری‌ نامتعارف‌ دانسته‌ و در این‌ باره‌ دست‌ به‌ تأویل‌ آشکار زده‌ و آن‌ را گونه‌ای‌ امتحان‌ الاهی‌ قلمداد کرده‌ است‌، البته‌ ایمنی‌ برخی‌ شهرها یا مکانهای‌ خاص‌ در برابر شیوع‌ بیماریها ریشه‌ در احادیث‌ نبوی‌ دارد ( رجوع کنید به بخاری‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۲؛تِرْمِذی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۵۱۴ ۵۱۵؛برای‌ نمونه‌ای‌ از کاربرد این‌ روایات‌ در مضمون‌ سیاسی‌، به‌ ویژه‌ از سوی‌ عباسیان‌؛رجوع کنید به حداد، ص‌ ۱۲۴). در مجموع‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ آرای‌ جزایری‌ در باب‌ طاعون‌ نمونه آشکار تفسیر دینی‌ رویدادهاست‌ و این‌ گفتمان‌ دینی‌ امکانات‌ تازه‌ای‌ را در ادبیات‌ مرگ‌ ابداع‌ کرده‌ است‌.

تألیفات‌ و آثار علمی‌.

کتابها، رساله‌ها و حواشی‌ به‌ جامانده‌ از سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ فراوان‌ است‌، چنانکه‌ وی‌ را به‌ سرعت‌ قلم‌ و کثرت‌ تألیفات‌ وصف‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۶). وی‌ بر غالب‌ کتابها و متون‌ حدیثی‌ شرحها و حاشیه‌های‌ متعدد نگاشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌۷۴). با مراجعه‌ به‌ تعدادی‌ از این‌ آثار می‌توان‌ دریافت‌ که‌ هدف‌ عمده جزایری‌، چنانکه‌ اشاره‌ شد، منابع‌ حدیثی‌ و در واقع‌ نقدی‌ بر آرای‌ مجتهدان‌ اصولی‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، لوامع‌الانوار ، ص‌ [ ۵ ] ؛همو، ۱۴۱۷، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶). شرحها و حاشیه‌نویسیها در آغاز به‌ صورت‌ یادداشتهایی‌ بوده‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ بر کتابهای‌ مختلف‌ نگاشته‌ و سپس‌ آنها را به‌ قلم‌ خود یا شاگردانش‌ بازنویسی‌ و مدون‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، همانجا).

جزایری‌ همچنین‌ بر کتابهایی‌ چون‌ تفسیر بیضاوی‌، قاموس‌اللغه فیروزآبادی‌ و کتابهای‌ چهارگانه حدیث‌ که‌ در ایام‌ تحصیل‌ خوانده‌ و آنها را استنساخ‌ کرده‌ بود، نیز حاشیه‌ نوشته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، همانجا؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۰).

برخی‌ از کتابهای‌ مهم‌ وی‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌:

۱) الانوار النعمانیه‌ فی‌ معرفه‌ النشأه‌ الانسانیه، که‌ گاه‌ به‌ اشتباه‌ آن‌ را انوار نعمانی‌ معرفی‌ کرده‌اند( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷). این‌ کتاب‌ در شرح‌ احوالات‌ آدمی‌ از پیش‌ از تولد تا پس‌ از مرگ‌ است‌ که‌ در سه‌ باب‌ تدوین‌ شده‌ است‌، به‌ این‌ ترتیب‌: در احوال‌ پیش‌ از تولد، از تولد تا وفات‌ و احوال‌ پس‌ از مرگ‌ و عالم‌ آخرت‌. کتاب‌ مؤخره‌ای‌ نیز دارد که‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۰۲ـ۳۲۶) در آن‌ به‌ شرح‌ احوال‌ و سوانح‌ زندگانی استادان‌ و مشایخ‌ خود پرداخته‌ است‌ و در شناخت‌ وی‌ و نیز دوره‌ای‌ که‌ در آن‌ می‌زیسته‌ منبعی‌ مهم‌ و معتبر به‌ شمار می‌آید. این‌ بخش‌ کتاب‌ به‌ فارسی‌ و انگلیسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به تنکابنی‌، ص‌۴۳۶ـ ۴۵۵؛فانی‌، ص‌ ۳ـ۱۳؛استوارت‌ ، ص‌ ۵۵ ۸۱).

جزایری‌ در ۱۰۸۹ از نگارش‌ این‌ کتاب‌ فارغ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۶). این‌ کتاب‌ نخستین‌ بار در ۱۲۷۱ در تهران‌ چاپ‌ سنگی‌ شد و پس‌ از آن‌ نیز بارها منتشر گردید ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). چاپ‌ چهار جلدی‌ حروفی‌ آن‌، که‌ نخست‌ در ۱۳۳۸ ش‌ در تبریز منتشر شده‌، متداول‌ترین‌ چاپ‌ آن‌ است‌.

از این‌ کتاب‌ به‌ طور کامل‌ یا گزیده‌ دست‌ کم‌ دو ترجمه‌ وجود دارد: نخست‌ ترجمه‌ای‌ است‌ با عنوان‌ ترجمه انوار نعمانی‌ که‌ دو مترجم‌ به‌ نامهای‌ سید عبدالرحمان‌ و ابوتراب‌ کرمانشاهانی‌، به‌ فرمان‌ محمدعلی‌ میرزا قاجار آن‌ را در ۲۲ رمضان‌ ۱۲۲۶ ترجمه‌ کردند ( رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۹)؛دیگری‌ ترجمه‌ای‌ است‌ از سید زین‌العابدین‌ بن‌ حسن‌ رضوی‌ خوانساری‌ (متوفی‌ ۱۳۰۷)، از عالمان‌ و ائمه جماعت‌ اصفهان‌، که‌ مشتمل‌ بر ۴۲ نور (فصل‌) و نزدیک‌ به‌ نصف‌ تمام‌ کتاب‌ است‌. این‌ ترجمه‌ به‌ اشتباه‌ به‌ نام‌ شیخ‌ محمد تقی‌ بن‌ عبدالرحیم‌ اصفهانی‌ معرفی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۸۲؛مشار، ج‌ ۳، ستون‌ ۲۶۳).

۲) انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، که‌ شرحی‌ است‌ بر کتاب‌ التوحید ابن‌بابویه‌، مشهور به‌ شیخ‌ صدوق‌ (متوفی‌ ۳۸۱). جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از آن‌ با نام‌ انیس‌الفرید یاد کرده‌ است‌. عبداللّه‌ افندی‌ (ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴) و، به‌ تَبَع‌ وی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶۸ـ ۳۶۹) آن‌ را انس‌الوحید نامیده‌اند که‌ اشتباه‌ است‌ و ظاهراً افندی‌ آن‌ را با کتاب‌ محمدعلی‌، نایب‌الصداره قم‌، که‌ با همین‌ عنوان‌ و در شرح‌ توحید است‌، خلط‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۰ ۵۱). سید نعمت‌اللّه‌ کتاب‌ دیگری‌ نیز با عنوان‌ نورالبراهین‌ فی‌ اخبار الساده المرسلین‌ دارد که‌ ظاهراً شرح‌ دیگری‌ بر کتاب‌ التوحید است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۱؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، مقدمه موسوی‌ جزائری‌، ص‌ ۱۱۷ـ ۱۱۸، ۲۳۱ـ۲۳۲)؛اما، مهدی‌ رجائی‌، مصحح‌ کتاب‌ نورالبراهین‌ (ج‌ ۱، مقدمه‌، ص‌ ۳۳)، با مقایسه نسخه‌های‌ خطی‌ دو کتاب‌ مذکور به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ که‌ مطالب‌ و محتوای‌ آنها جز در مقدمه‌، که‌ یکی‌ طولانی‌تر از دیگری‌ است‌، عیناً با هم‌ مطابقت‌ دارند. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۳) نیز این‌ دو را یکی‌ دانسته‌ است‌. با این‌ همه‌، محمد جزایری‌ (۱۴۱۸، همانجا) بر آن‌ است‌ که‌ سید نعمت‌اللّه‌ خود تصرفاتی‌ در شرح‌ نخستین‌ به‌ وجود آورده‌ و پس‌ از حذف‌ مقدمه آن‌، مقدمه دیگری‌ بر آن‌ نوشته‌ است‌. از نورالبراهین‌ دو نسخه خطی‌ موجود است‌. جزایری‌ در پایان‌ هر دو شرح‌، تاریخ‌ اتمام‌ آنها را ۱۰۹۹ و در شهر حویزه‌ ذکر کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۲).

۳) جواهر الغوالی‌ فی‌ شرح‌ عوالی‌ اللئالی، که‌ شرحی‌ است‌ بر عوالی‌اللئالی‌ ابن‌ ابی‌جمهور احسایی‌ (متوفی‌ ح ۹۰۷؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۴ـ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۵). جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ مدینه ‌الحدیث‌ یاد کرده‌ است‌. موضوع‌ این‌ کتاب‌ دو جلدی‌ شرح‌ روایات‌ فقهی‌ از طهارت‌ تا دیات‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۴). جزایری‌ در جلد نخست‌ به‌ دفاع‌ از وثاقت‌ روایات‌ عوالی‌، که‌ عموماً مرسل‌اند، پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۳ـ۲۷۴). جلد دوم‌ از مبحث‌ نکاح‌ آغاز و به‌ مبحث‌ دیات‌ ختم‌ می‌شود. مؤلف‌ در رجب‌ ۱۱۰۵ از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شده‌ است‌ (همان‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷۴؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۵).

۴) حاشیه شرح‌ جامی‌ بر کافیه‌ در نحو. جزایری‌ (۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۳۷) آن‌ را حاشیه مدونه علی‌ شرح‌ الجامی‌ نامیده‌ است‌. آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷، ج‌ ۱۴، ص‌ ۳۱) نیز از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ الحاشیه‌ علی‌ الجامی‌ و شرح‌ الکافیه یاد کرده‌ است‌. تنکابنی‌ (ص‌ ۴۵۲) آن‌ را تعلیقه‌ بر شرح‌ جامی‌ دانسته‌ که‌ البته‌ مقصود یکی‌ است‌. حاشیه مذکور ناتمام‌ است‌ و تا آخر مبحث‌ اسم‌ را در بر می‌گیرد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۵۷) و نخست‌ در قالب‌ حاشیه‌هایی‌ بوده‌ که‌ مؤلف‌ در ایام‌ تحصیل‌ بر شرح‌ جامی‌ می‌نوشته‌ و سپس‌ آن‌ را در قالب‌ کتابی‌ تنقیح‌ و تدوین‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، حاشیه سید نعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، ص‌ ۲ـ۳). این‌ حاشیه‌ بسیار مشهور و در میان‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ متداول‌ بوده‌ و بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). حاشیه‌ بر شرح‌ جامی‌ محققانه‌ و عالمانه‌ است‌ و از دانش‌ گسترده‌ و عمیق‌ و نیز ممارست‌ طولانی‌ سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در نحو حکایت‌ دارد.جزایری‌ علاوه‌ بر این‌ حاشیه‌، حواشی‌ و شرحهای‌ متعددی‌ نیز در علم‌ نحو نوشته‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۳، ۵۷ – ۵۸، ۷۲، ۷۴، ۷۶ـ۷۷، ۹۶ـ۹۸، ۱۱۳ـ۱۱۷، ۱۲۲، ۱۲۴، ۱۳۱).

۵) حواشی‌ امل‌الا´مل‌شیخ‌ حرّ عاملی‌. این‌ حواشی‌ متضمن‌ شرح‌ احوال‌ تعدادی‌ از دانشمندان‌ معاصر جزایری‌ است‌ که‌ در متن‌ کتاب‌ امل‌الا´مل‌ ذکر نشده‌اند و در واقع‌ استدراکی‌ بر کتاب‌ مذکور به‌ شمار می‌آید. بر اساس‌ این‌ کتاب‌ و کتابهای‌ دیگر رجالی‌، آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۳۳۷ ش‌، ص‌ ۴۸۳ـ۴۸۴) سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ را در شمار عالمان‌ رجالی‌ و تذکره‌نویسان‌ ذکر کرده‌ است‌. سید عبداللّه‌ جزایری‌، نوه سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌، بعدها در کتاب‌ الاجازه الکبیره از همین‌ شیوه‌ پیروی‌ کرده‌ و به‌ شرح‌ احوال‌ برخی‌ معاصران‌ خود پرداخته‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۱۱۷ـ۱۹۳؛نیز رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹). رجال‌نویسان‌ امامی پس‌ از جزایری‌، چون‌ افندی‌ و خوانساری‌، از این‌ کتاب‌ بهره‌ برده‌اند ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۹). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در این‌ حاشیه‌، شرح‌ حال‌ کسانی‌ چون‌ عبدحیدر بن‌ محمد جزایری‌، ملا عبدالرشید شوشتری‌، عیسی‌ بن‌ محمد جزایری‌، محمد بن‌ سلمان‌ جزایری‌ و برادرش‌ سید نجم‌الدین‌ جزایری‌ را ذکر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۵۸ ۵۹).

۶) حواشی‌ نهج‌البلاغه، که‌ شرح‌ مختصر جزایری‌ است‌ بر نهج‌البلاغه ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، کتاب‌ تذکره شوشتر ، ص‌ ۷۶؛شوشتری‌، ص‌ ۱۰۴) و آن‌ را الحواشی‌ الضافیه و الموازین‌ الوافیه نامیده‌ است‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۲).

۷) ریاض‌ الابرار فی‌ مناقب‌ الائمه‌ الابرار، در سه‌ جلد: جلد نخست‌ در حالات‌ پیامبر اکرم‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم‌ و امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام‌، جلد دوم‌ در احوال‌ حضرت‌ زهرا سلام‌اللّه‌علیها و امام‌ دوم‌ تا امام‌ یازدهم‌ و جلد سوم‌ در شرح‌ احوال‌ امام‌ دوازدهم‌ عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۲۰، جزء ۲، ص‌ ۲۰۸؛افندی‌ اصفهانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۵۵؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۵؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۳ـ۶۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۱، ص‌ ۳۱۶).

۸) زَهْر الربیع‌ فی‌ الطرائف‌ و الملح‌ و المقال‌ البدیع‌ ، که‌ جُنگ‌ مانندی‌ است‌ در بیان‌ مطالب‌ گوناگون‌ ادبی‌، نکات‌ تفسیری‌ و شرح‌ احوال‌ پاره‌ای‌ از مشایخ‌ و استادان‌. این‌ کتاب‌ یکی‌ از آثار مشهور جزایری‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۶؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۵۰). عبداللّه‌ جزایری‌ (۱۴۰۹، همانجا) پس‌ از ذکر نام‌ کتاب‌، به‌ اشتمال‌ آن‌ بر مطایبات‌ و هزلیات‌ اشاره‌ کرده‌ و آن‌ را از این‌ جهت‌ قابل‌ حک‌ و اصلاح‌ دانسته‌ است‌.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (۱۴۰۳، ج‌ ۱۲، ص‌ ۶۹) در باره این‌ کتاب‌ افزوده‌ که‌ دو جلدی‌ است‌ و جلد نخست‌ آن‌ مکرراً چاپ‌ شده‌ است‌. سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ این‌ بخش‌ را به‌ هنگام‌ درگذشت‌ فرزند محبوب‌ خود، سید حبیب‌اللّه‌، نوشته‌ است‌. جلد دوم‌ به‌ سبب‌ زوال‌ غم‌، فاقد مطالب‌ هزل‌ است‌ و این‌ کتاب‌ بارها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۲۹). این‌ کتاب‌ را نورالدین‌ محمد بن‌ سید نعمت‌اللّه‌بن‌ سیدعبدالهادی‌ جزایری‌ از نوادگان‌ سیدنعمت‌اللّه‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ که‌ با نام‌ مستعار محمد صالح‌ خان‌ بیگلربیگی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۴، ص‌ ۱۰۶؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۶۸ـ۶۹).

۹) شرح‌ صحیفه‌ سجادیه‌ . سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ بر کتاب‌ صحیفه‌ مجموعاً سه‌ شرح‌ نگاشته‌ است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۱۷۱ـ۱۷۲): نخست‌ شرحی‌ که‌ به‌ شرح‌ کبیر معروف‌ شده‌ است‌ (در باره نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۵۲ـ۱۵۳). دوم‌ شرح‌ مختصر که‌ در واقع‌ تنقیح‌ و خلاصه‌ای‌ از شرح‌ نخستین‌ است‌ که‌ پس‌ از تألیف‌ آن‌، شرح‌ کبیر مهجور گشت‌. شرح‌ مختصر با عنوان‌ نور الانوار فی‌ شرح‌ کلام‌ خیر الاخیار شناخته‌ می‌شود.

مؤلف‌ در ۱۰۷۸، یعنی‌ در ۲۸ سالگی‌، در خرّم‌آباد از تألیف‌ آن‌ فارغ‌ شد ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۸؛نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۱، همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۲۱۷). این‌ کتاب‌ از ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۷ در تهران‌، همراه‌ با چند شرح‌ دیگر از عالمان‌ عصر صفوی‌ بر صحیفه سجادیه‌ ، چاپ‌ سنگی‌ شد ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۶۰؛مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). این‌ کتاب‌ در بیروت‌ (۱۴۲۰) نیز چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ نسخه‌های‌ این‌ شرح‌ رجوع کند به محمدحسین‌ حکیم‌، ص‌ ۱۹۷ـ۲۰۰). سوم‌ شرح‌ ملحقات‌ صحیفه‌ است‌، با عنوان‌ النُکَت ُالطریفه‌ فی‌ شرح‌ ملحقات‌ الصحیفه. این‌ کتاب‌ در ۱۳۱۷ به‌ همراه‌ نورالانوار در یک‌ مجلد چاپ‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۷۴).

۱۰) غایه المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، که‌ شرح‌ تهذیب‌الاحکام‌ شیخ‌ طوسی‌ است‌. این‌ شرح‌ مختصری‌ است‌ از شرح‌ دیگر مؤلف‌ که‌ در ایام‌ جوانی‌ بر تهذیب‌ با عنوان‌ مقصود الانام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ نگاشته‌ بود (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، غایه ‌المرام، ج‌ ۱، ص‌ [ ۱ (؛عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۴؛برای‌ گزارشی‌ از نسخه‌های‌ بخشهای‌ موجود این‌ شرح‌ رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۲۰ـ۱۲۲). با این‌ همه‌، در این‌ شرح‌ جدید مطالبی‌ آمده‌ که‌ شرح‌ اول‌ فاقد آنهاست‌ و بدین‌ سبب‌ حجم‌ برخی‌ مجلدات‌ شرح‌ جدید از شرح‌ قدیم‌ قطورتر است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۷۷).

این‌ کتاب‌ حاوی‌ یک‌ دوره‌ فقه‌ استدلالی‌ است‌ و اطلاعات‌ عظیمی‌ از حوزه‌های‌ دانشهای‌ اسلامی‌، چون‌ حدیث‌، رجال‌، اصول‌ فقه‌ و عقاید، را در خود جای‌ داده‌ است‌. علاوه‌ بر این‌، کتاب‌ مذکور به‌ سبب‌ ذکر آرا و فتاوی‌ فقهی‌ و اصولی‌ محمدباقر مجلسی‌، که‌ غالباً از او به‌ عنوان‌ شیخنا المعاصر یاد کرده‌، حائز اهمیت‌ فراوان‌ است‌ (به‌ عنوان‌ نمونه‌ رجوع کنید به ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۰، ۸۴، ۹۰ (، ج‌ ۲، ص‌ ) ۵۵، ۷۲ ( ). جزایری‌ افزون‌ بر شرح‌ احادیث‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، به‌ تناسب‌، بحثهای‌ کلامی‌ و فقهی‌ و اصولی‌ مستقلی‌ را مطرح‌ کرده‌ است‌، مانند بحث‌ در ادله تسامح‌ در ادله سنن‌ و اخبار (ج‌ ۱، ص‌ ) ۸۸ – ۹۰ ( )، مسئله نفی‌ تواتر قرائات‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۲۳ـ ۱۲۵ ( )، مسئله تحریف‌ قرآن‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۱۱۷ـ۱۲۳ ( ) و مفهوم‌ احباط‌ (ج‌ ۱، ص‌ ) ۲ـ۳ ] ).

کتاب‌ غایه ‌المرام‌ به‌ سبب‌ ارائه گزارشی‌ زنده‌ و علمی‌ از نزاع‌ میان‌ اخباریان‌ و اصولیان‌ در فرآیند تحول‌ فقه‌ امامی‌، در میان‌ کتابهای‌ دیگر جزایری‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد. بخشی‌ از این‌ کتاب‌ در حویزه‌ (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۸۰) و بخشی‌ دیگر از آن‌ در شوشتر (همان‌، ص‌ ۸۹، ۹۲) نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ گزارشی‌ از مجلدات‌ این‌ کتاب‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۸۰ -۹۳). نسخ‌ خطی‌ متعددی‌ از این‌ کتاب‌ موجود است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱۶، ص‌ ۱۸ـ۱۹).

۱۱) کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، که‌ حاوی‌ مطالب‌ علمی‌ عمده‌ای‌ در فقه‌، حدیث‌ و رجال‌ است‌. مقدمه کتاب‌ نیز بخش‌ مهمی‌ از دیدگاههای‌ مؤلف‌ را منعکس‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۸، ج‌ ۲، ص‌ ۳۶ـ۹۳). این‌ کتاب‌ به‌ همت‌ سیدطیب‌ موسوی‌ جزائری‌، یکی‌ از نوادگان‌ سید نعمت‌اللّه‌، در دست‌ تحقیق‌ است‌ و تاکنون‌ سه‌ جلد از آن‌ منتشر شده‌ است‌.

۱۲) مقامات‌ النجاه فی‌ شرح‌ اسماء الحسنی‌ ، که‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفباست‌ و تا حرف‌ ضاد (نام‌ مبارک‌ ضار) اسمای‌ حسنا را شرح‌ کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ بر مشرب‌ عرفانی‌ نگاشته‌ شده‌ و حاوی‌ اقوال‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ و مشایخ‌ تصوف‌، چون‌ ذوالنون‌ مصری‌، رابعه‌ عدویه‌، مجدالدین‌ بغدادی‌ و محیی‌الدین‌ ابن‌عربی‌، است‌ ( رجوع کنید به ص‌ [ ۱۲۹، ۱۶۲، ۲۵۴، ۳۲۳ ] ). ضمناً برخی‌ از دیدگاههای‌ صوفیان‌ را نیز نقد کرده‌ است‌. مقامات‌النجاه کتابی‌ ناتمام‌ است‌ و مطابق‌ گفته خوانساری‌ (ج‌ ۸، ص‌ ۱۵۳؛
نیز رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۲، ص‌ ۱۴)، علامه‌ مجلسی‌ به‌ سبب‌ محتوای‌ صوفیانه‌ کتاب‌، جزایری‌ را از ادامه تألیف‌ بازداشته‌، چنانکه‌ جزایری‌ خود در کتاب‌ زهرالربیع‌ (۱۴۱۴، جزء ۱، ص‌ ۴۴۵) به‌ مورد مشابهی‌ از این‌ توصیه علامه‌ مجلسی‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. ظاهراً مقامات‌النجاه در زمان‌ مؤلف‌ گزینش‌ و به‌ فارسی‌ نیز ترجمه‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۱۹).

۱۳) النور المبین‌ فی‌ قصص‌ الانبیاء و المرسلین‌ ، که‌ در واقع‌ در حکم‌ تکمله‌ای‌ بر کتاب‌ ریاض‌الابرار یاد شده‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۷۶؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۲۴، ص‌ ۳۷۵ـ۳۷۶) و بارها منتشر شده‌ است‌ ( رجوع کنید به مشار، ج‌ ۶، ستون‌ ۶۳۰). نورالدین‌ جزایری‌، فرزند مؤلف‌، نیز این‌ کتاب‌ را با عنوان‌ تحفه‌ الاولیاء به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به عبداللّه‌ جزایری‌، ۱۴۰۹، ص‌ ۶۱؛آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۳، ص‌ ۴۲۲ـ۴۲۳).

۱۴) هدیه المؤمنین‌ و تحفه الراغبین‌، رساله فقهی‌ مختصری‌ در احکام‌ طهارت‌ و صلاه است‌ (نعمت‌اللّه‌ جزایری‌، هدیه المؤمنین‌، ص‌ [ ۲ ]؛محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۱۳۱ـ ۱۳۳). سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ در آغاز این‌ کتاب‌ از آموزه اصولیان‌ در تقسیم‌ مکلفان‌ به‌ مجتهد و مقلد و نیز مجاز نبودن‌ تقلید از میت‌ انتقاد کرده‌ است‌. شیوه نگارش‌ این‌ کتاب‌ به‌ نقل‌ روایت‌ نزدیک‌تر است‌ تا به‌ شیوه‌های‌ متعارف‌ در تحریر مسائل‌ شرعی‌.

اجازات‌ متعددی‌ از سید نعمت‌اللّه‌ جزایری‌ به‌ شاگردان‌ و مجازان‌ از او که‌ شمار آنها فراوان‌ است‌ ( رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ۱۴۰۳، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۹ـ۲۶۰)، نیز در دست‌ است‌ که‌ در صورت‌ تدوین‌ به‌ شکل‌ کتابی‌ مستقل‌ در خواهد آمد (محمد جزایری‌، ۱۴۱۸، ص‌ ۴۷؛برای‌ دیگر آثار جزایری‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۲ -۵۳، ۶۰ـ۶۲، ۷۱ـ۷۶، ۹۳ـ ۹۸، ۱۲۵ـ۱۲۶، ۱۳۰ـ۱۳۱، ۱۳۳).


منابع:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، الذریعه الی‌ تصانیف‌ الشیعه، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌ و احمد منزوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه : الکواکب‌ المنتشره‌ فی‌القرن‌ الثانی‌ بعد العشره، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛
(۳) همو، مصفی‌ المقال‌ فی‌ مصنفی‌ علم‌ الرجال‌، چاپ‌ احمد منزوی‌، تهران‌ ۱۳۳۷ ش‌؛
(۴) محمدامین‌بن‌ محمدشریف‌ استرآبادی‌، الفوائد المدنیه، چاپ‌ رحمه ‌اللّه‌ رحمتی‌ اراکی‌، قم‌ ۱۴۲۴؛
(۵) اعتمادالسلطنه‌؛
(۶) جعفربن‌ محمد اعرجی‌، مناهل‌ الضرب‌ فی‌ انساب‌ العرب‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۳۷۷ ش‌؛
(۷) عبداللّه‌بن‌ عیسی‌ افندی‌ اصفهانی‌، ریاض‌ العلماء و حیاض‌ الفضلاء ، چاپ‌ احمد حسینی‌، قم‌ ۱۴۰۱ـ ؛
(۸) یوسف‌بن‌ احمد بحرانی‌، الحدائق‌ الناضره‌ فی‌ احکام‌ العتره‌ الطاهره، قم‌ ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش‌؛
(۹) همو، لؤلؤه‌ البحرین، چاپ‌ محمدصادق‌ بحرالعلوم‌، قم‌ [ بی‌تا. (؛
(۱۰) محمدبن‌ اسماعیل‌ بخاری‌، صحیح‌ البخاری‌، ) چاپ‌ محمد ذهنی‌ افندی‌ (، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۱) محمدتقی‌ بروجردی‌، نهایه ‌الافکار، تقریرات‌ درس‌ آیه ‌اللّه‌ عراقی‌، ج‌ ۴، قم‌: مؤسسه النشر الاسلامی‌، ) بی‌تا. (؛
(۱۲) محمدبن‌ عیسی‌ ترمذی‌، سنن‌ الترمذی‌ ، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۳) محمدبن‌ سلیمان‌ تنکابنی‌، قصص ‌العلماء، تهران‌: انتشارات‌ علمیه‌ اسلامیه‌، ] بی‌تا. ) ؛
(۱۴) علی‌حسین‌ جابری‌، الفکر السلفی‌ عند الشیعه الاثنی‌عشریه، بیروت‌ ۱۹۷۷، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۳۶۷ ش‌؛
(۱۵) اسماعیل‌بن‌ حسن‌ جرجانی‌، کتاب‌ ذخیره خوارزمشاهی‌ ، چاپ‌ محمدرضا محرری‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌ـ ؛
(۱۶) عبداللّه‌بن‌ نورالدین‌ جزایری‌، الاجازه‌ الکبیره، چاپ‌ محمد سمامی‌ حائری‌، قم‌ ۱۴۰۹؛
(۱۷) همو، التحفه السنیه فی‌ شرح‌ نخبه المحسنیه ، نسخه خطی‌ کتابخانه آستان‌ قدس‌ رضوی‌، ش‌ ۲۲۶۹؛
(۱۸) همو، کتاب‌ تذکره شوشتر، اهواز: کتابفروشی‌ صافی‌، [ بی‌تا. (؛
(۱۹) محمد جزایری‌، شجره مبارکه‌ یا برگی‌ از تاریخ‌ خوزستان‌: در بیان‌ انساب‌ و احوال‌ سادات‌ نوریه‌ ( خاندان‌ جزائری‌ ) و بزرگان‌ خوزستان‌، ج‌ ۱، )اهواز ? ۱۳۹۷ (؛
(۲۰) همو، نابغه فقه‌ و حدیث‌: سیدنعمت‌اللّه‌ جزائری‌ ، قم‌ ۱۴۱۸؛
(۲۱) نعمت‌اللّه‌بن‌ عبداللّه‌ جزایری‌، الانوار النعمانیه، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۲۲) همو، حاشیه سیدنعمه ‌اللّه‌ بر شرح‌ جامی‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) بی‌جا، بی‌تا. (؛
(۲۳) همو، زهرالربیع‌ ، جزء ۱، بیروت‌: دارالجنان‌، ۱۴۱۴/۱۹۹۴، جزء ۲، بیروت‌: مؤسسه البلاغ‌، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۴) همو، غایه ‌المرام‌ فی‌ شرح‌ تهذیب‌ الاحکام‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، ش‌ ۷۷۰۳ـ۷۷۰۴؛
(۲۵) همو، کشف‌ الاسرار فی‌ شرح‌ الاستبصار ، چاپ‌ طیب‌ موسوی‌ جزائری‌، قم‌ ۱۴۰۸ـ ؛
(۲۶) همو، کنز الطالب‌ و وسیله الراغب‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۱۸؛
(۲۷) همو، لوامع‌ الانوار فی‌ شرح‌ عیون‌ الاخبار ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۲۱۶؛
(۲۸) همو، مسکّن‌الشجون‌ فی‌ حکم‌ الفرار من‌ الطاعون‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۴۲؛
(۲۹) همو، مقامات‌ النجاه، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۴۹۶؛
(۳۰) همو، منبع‌الحیاه ، در محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، الشهاب‌ الثاقب‌ فی‌ وجوب‌ صلاه الجمعه العینی‌ ، چاپ‌ رؤوف‌ جمال‌الدین‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۳۱) همو، نورالبراهین‌، او، انیس‌ الوحید فی‌ شرح‌ التوحید ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۷؛
(۳۲) همو، هدیه ‌المؤمنین‌ و تحفه ‌الراغبین، نسخه خطی‌ کتابخانه آیه ‌آللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌، ش‌ ۳۹۰۱؛
(۳۳) محمد حداد، حفریات‌ تأویلیه‌ فی‌الخطاب‌ الاصلاحی‌ العربی‌، بیروت‌ ۲۰۰۲؛
(۳۴) محمدرضا حسینی‌ جلالی‌، المؤلفات‌ فی‌ مسأله تقلید المیت‌ ، در احمدبن‌ محمد مقدس‌ اردبیلی‌، هفده‌ رساله ( عربی‌ و فارسی‌ )، قم‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۳۵) محمدتقی‌ حکیم‌، «شرح‌ زندگانی‌ فقیه‌ عالی‌ مقام‌ و محدث‌ بزرگوار علامه‌ سیدنعمت‌اللّه‌ جزایری‌ قدس‌سره‌»، مجله دانشکده ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، سال‌ ۲۷، ش‌ ۳ـ۴ (پاییز و زمستان‌ ۱۳۶۸)؛
(۳۶) محمدحسین‌ حکیم‌، نسخه‌های‌ خطی‌ شروح‌ و ترجمه‌های‌ صحیفه سجادیه‌ ، قم‌ ۱۳۸۲ ش‌؛
(۳۷) خوانساری‌؛
(۳۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۳۹) محمدبن‌ زکریا رازی‌، تقاسیم‌ العلل‌: کتاب‌ التقسیم‌ و التشجیر ، تحقیق‌ و ترجمه صبحی‌ محمود حمامی‌، حلب‌ ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴۰) همو، المنصوری‌ فی‌ الطب‌ ، چاپ‌ حازم‌ بکری‌ صدیقی‌، کویت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴۱) عبدالرحمان‌بن‌ ابی‌بکر سیوطی، الرحمه‌ فی‌الطب‌ و الحکمه، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۴۲) عبداللطیف‌بن‌ ابیطالب‌ شوشتری‌، تحفه ‌العالم‌؛
(۴۳) و، ذیل‌ التحفه، چاپ‌ صمد موحد، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۴۴) زین‌الدین‌بن‌ علی‌ شهیدثانی‌، رسائل‌ الشهید الثانی‌، قم‌ ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ ش‌؛
(۴۵) حسن‌ طارمی‌راد، علامه مجلسی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۴۶) محمدبن‌ علی‌ طباطبایی‌، مفاتیح‌ الاصول‌ ، چاپ‌ سنگی‌ ) تهران‌، بی‌تا. (، چاپ‌ افست‌ قم‌: آل‌البیت‌،) بی‌تا.(؛
(۴۷) محمدکاظم‌بن‌ عبدالعظیم‌ طباطبائی‌ یزدی‌، العروه ‌الوثقی‌ ، بیروت‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴۸) سلیمان‌بن‌ احمد طبرانی‌، مسندالشامیین‌، چاپ‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، بیروت‌ ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۴۹) سلیمان‌بن‌ داود طیالسی‌، مسند ابی‌داود الطیالسی‌ ، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالمحسن‌ ترکی‌، جیزه‌ ۱۴۱۹ـ۱۴۲۰؛
(۵۰) عبداللطیف‌بن‌ یوسف‌ عبداللطیف‌ بغدادی‌، الطّبّ من‌ الکتاب‌ و السنّه، چاپ‌ عبدالمعطی‌ امین‌ قلعجی‌، بیروت‌ ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۵۱) محمدبن‌ محمد غزالی‌، احیاءعلوم‌الدین، بیروت‌ ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۵۲) کامران‌ فانی‌، «زندگی‌ طلبگی‌ در قرن‌ یازدهم‌»، نشر دانش‌ ، سال‌ ۵، ش‌ ۱ (آذر و دی‌ ۱۳۶۳)؛
(۵۳) محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌ کاشانی‌، مفاتیح‌ الشرائع‌ ، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۰۱؛
(۵۴) محمدتقی‌ کرمی‌، «ماهیت‌ و وظیفه عقل‌ در فقه‌ شیعه‌»، نقد و نظر ، سال‌ ۷، ش‌ ۳ و ۴ (تابستان‌ و پاییز ۱۳۸۰)؛
(۵۵) کلینی‌؛
(۵۶) محمدباقربن‌ محمدتقی‌ مجلسی‌، بحارالانوار ، بیروت‌ ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵۷) همو، رساله مجلسی‌ در باره‌ حکما، اصولیین‌ و صوفیه‌ ، در کیهان‌ اندیشه‌ ، ش‌ ۳۳ (آذر و دی‌ ۱۳۶۹)؛
(۵۸) همو، نظم‌اللئالی‌، معروف‌ بسؤال‌ و جواب‌ گردآورنده‌ محمدبن‌ احمد حسینی‌ لاهیجانی‌، چاپ‌ مهدی‌ رجائی‌، قم‌ ۱۴۱۱؛
(۵۹) مسلم‌بن‌ حجاج‌، صحیح‌ مسلم‌، چاپ‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌ ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۶۰) خانبابا مشار، مؤلّفین‌ کتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی‌، تهران‌ ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش‌؛
(۶۱) هما ناطق‌، مصیبت‌ وبا و بلای‌ حکومت، ) تهران‌ ] ۱۳۵۸ ش‌؛
(۶۲) Devin J. Stewart, “The humor of the scholars: the autobiography of Ni ـ mat Allah al-Jazairi (d.1112/1701)”, Iranian studies , XXII , no.4 (1989).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد۱۰

زندگینامه محمد تنکابنی(۱۱۲۴-۱۰۴۰ ه ق)

محمدبن عبدالفتاح ، معروف به سراب ، حکیم ، فقیه ، محدّث و اصولی قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم . در ۱۰۴۰ در سراب از نواحی رامسر در خانواده ای عالم و پرهیزگار به دنیا آمد. مقدّمات علوم اسلامی را در مدارس تنکابن فرا گرفت ، سپس به اصفهان رفت (سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۳؛ امین ، ج ۳، ص ۲۳۶) و از علمای برجسته آنجا چون محمدتقی مجلسی ، محمدباقر مجلسی و آقاحسین خوانساری بهره برد (مجلسی ، ج ۱۰۲، ص ۹۶؛ سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۳ـ۱۳۴).

اساتید

تنکابنی در فقه ، شاگرد محمدباقر سبزواری * ، مؤلف ذخیره المعاد ، و در فلسفه شاگرد رجب علی تبریزی * بود (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۲۸۴؛ خوانساری ، ج ۷، ص ۱۰۶؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ ش ، ص ۶۷۱). تنکابنی از محمدباقر سبزواری ، محمدباقر مجلسی ، محمدعلی استرآبادی ، شیخ علی مشهدی معروف به علی صغیر و علی بن محمد معروف به علی کبیر و محمدصادق حسینی اجازه روایت گرفت .

او خود نیز از مشایخی بود که اجازه روایت می داد و علمایی چون محمد شفیع لاهیجی ، میرمحمدحسین حسینی خاتون آبادی ، نوه دختری محمدباقر مجلسی ، از او اجازه روایت دریافت کردند. سلسله اجازه محدّثانِ دو قرن بعد نیز به او منتهی می شود (خوانساری ، ج ۷، ص ۱۰۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ش ، ص ۶۷۲؛ سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۵ـ ۱۳۸).

فرزندان

دو فرزند او، محمدصادق و محمدرضا تنکابنی ، از جمله محدّثان و علمای زمان خود بودند که از وی اجازه روایت گرفتند (سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۳۸). محمدصادق از شاگردان علامه مجلسی بود (همان ، بخش ۱، ص ۱۸۳) و محمدرضا طبع شعر داشت و رضا تخلص می کرد (همان ، بخش ۱، ص ۱۷۳). تنکابنی در ۱۱۲۴ در اصفهان درگذشت و در محله خواجو مجاور تخت فولاد به خاک سپرده شد. بر مزار او عمارت و گنبدی بنا گردید که به تکیه فاضل سراب (تکیه جویباره ایها) معروف است (امین ، همانجا؛ خوانساری ، ج ۷، ص ۱۰۹؛ سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۴۸؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ ش ، ص ۶۷۳؛ مهدوی ، ص ۱۰۰ـ۱۰۱).

آثار

از تنکابنی رساله های متعددی در موضوعات گوناگون علوم اسلامی به زبان فارسی و عربی بجا مانده است ، از جمله :

۱) اثبات الصانع القدیم بالبرهان القاطع القویم ، یا برهان اثبات الصانع ، در بیان اعتباری بودن وجود و در باره علم ، قدرت ، عدل و توحید باری تعالی (فاضل ، ص ۱۶۳؛ انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۷)؛

۲) رساله فی تحریر شبهه التوحید ، یا توحید واجب الوجود ، تنکابنی در این رساله با نظر به حاشیه ملاصدرا بر الاهیات شفا و رساله ملاشمسای گیلانی و قول عبدالرزاق لاهیجی به تکمیل سخنان آنان در پاسخ به شبهه ابن کمونه پرداخته است (انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۹؛ دانش پژوه و افشار، ج ۲، ص ۱۲۵)؛

۳) پاسخ به شبهه قائلین به وحدت وجود (انوار، ج ۱۰، ص ۵۴۰)؛

۴) رساله وقوع حرکت در «آن » (همان ، ج ۱۰، ص ۵۳۴)؛

۵) رساله فی تحقیق الحرکه فی المقولات یا ابطال بودن حرکت در مقوله ای از افراد این مقوله (همان ، ج ۱۰، ص ۵۳۵؛ دانش پژوه و افشار، همانجا)؛

۶) رساله در شبهه جذر اصم (انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۶)؛

۷) سفینه النجاه ، در کلام که در آن در باره امامت خاصه بتفصیل بحث کرده است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۲۰۳)؛

۸) چند رساله به فارسی و عربی در اثبات وجوب عینی نماز جمعه در غیبت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه و ردّ قائلان به حرمت آن (همان ، ج ۱۵، ص ۶۵، ۷۷، ۷۹ـ۸۱؛ آستان قدس رضوی ، ج ۵، ص ۴۳۷)؛

۹) رساله اخبار و اجماع (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۱۰؛ انوار، ج ۱۰، ص ۵۳۱)؛

۱۰) حاشیه بر ذخیره المعاد ِ سبزواری (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۸۶)؛

۱۱) حاشیه بر معالم ِ شهید ثانی (همان ، ج ۶، ص ۲۱۰)؛

۱۲) حاشیه بر الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه (همان ، ج ۶، ص ۹۷)؛

۱۳) حاشیه بر زبده البیان فی تفسیر آیات الاحکام ِ احمدبن محمد مقدّس اردبیلی (دانش پژوه و افشار، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۹، ۱۰۳)؛

۱۴) تفسیر آیه الکرسی (سمامی حائری ، بخش ۱، ص ۱۴۱).



منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتابخانه آستانه قدس رضوی ، ج ۵، مشهد ۱۳۲۹ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعدالعشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۴) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۵) حسن امین ، مستدرکات اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۶/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۶؛
(۶) عبداللّه انوار، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی ، ج ۱۰، تهران ۱۳۵۸ش ؛
(۷) خوانساری ؛
(۸) محمدتقی دانش پژوه و ایرج افشار، نسخه های خطی ، ج ۲، تهران ۱۳۴۱ش ؛
(۹) محمد سمامی حائری ، بزرگان رامسر ، بخش ۱، قم ۱۳۶۱ش ؛
(۱۰) محمود فاضل ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی ، مشهد ۱۳۵۴ش ؛
(۱۱) مجلسی ؛
(۱۲) مصلح الدین مهدوی ، لسان الارض ، یا، تاریخ تخت فولاد ، اصفهان ۱۳۷۰ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۸

زندگینامه محمدزمان تبریزی (متوفی۱۱۳۷ه ق)

 محمدزمان بن کلبعلی اصفهانی ، فقیه و عالم شیعی قرن دوازدهم . سال تولد وی دانسته نیست . بنابه گزارش محمدزمان (ص ۲۹۰)، جدّ او اهل تبریز و از علمایی بوده که شاه عباس دوم او را برای مصاحبت به اردوی خویش فرا می خوانده است . تبریزی در مدرسه شیخ لطف اللّه اصفهان (مدرسه خواجه مَلِک ) که از آن اثری نمانده است و نزد

اساتید

علمای بزرگی چون:

ملامحمدباقر مجلسی ،

شیخ جعفر قاضی حُوَیزی ،

محمدصالح خاتون آبادی و

آقاحسین خوانساری علم آموخت (تبریزی ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۴ـ۱۶؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۱۴۲؛ همائی ، ج ۱، ص ۱۰۸).

تبریزی از جانب سلطان حسین صفوی (حک : ۱۱۰۵ـ ۱۱۳۷) تولیت و نظارت مدرسه شیخ لطف اللّه را به عهده داشت (تبریزی ، ص ۲۴، ۲۹۱؛ خوانساری ، ج ۳، ص ۳۵۰). وفات وی را در ۱۱۳۱ یا ۱۱۳۷ دانسته اند (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، همانجا؛ بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، ستون ۳۱۶).

اثر مهم تبریزی

فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد است که احتمالاً نگارش آن را در ۱۱۲۲ به انجام رسانده است (رجوع کنید به تبریزی ؛ خوانساری ، همانجاها). فرائدالفوائد مشتمل بر دو باب و یک خاتمه است . هر باب شش فصل دارد.

باب اول شامل بحث لغوی در باره واژه مسجد ، اشاره به آیات و احادیث در اهمیت مساجد، چگونگی بنای مسجد، آداب و ادعیه ورود به مسجد و عبادت در آن است . تبریزی در ضمن برشمردن محرّمات و مکروهاتی که نباید به مسجد وارد شود، بحث تنباکو را مطرح می سازد که نشان می دهد دامنه مجادلات فقهی در این باب ، که از ابتدای عصر صفوی مطرح شده بود، همچنان ادامه داشته است (رجوع کنید به ص ۵۰؛ افشار، ص ۱۷۶).

دیگر مطالب این باب اینهاست : تاریخچه بنای مساجد و معرفی اجمالی مهمترین مساجد همچون مسجدالحرام و مسجد مدینه و کوفه ، اشاره به انحراف قبله برخی شهرها و نیز مساجد از جمله مقدار انحراف قبله مسجدجامع قدیم و مسجد جدید عباسی در اصفهان و مسجدجامع تبریز (رجوع کنید به ص ۷۳، ۷۶).

باب دوم شامل بحث لغوی در باره واژه مدرسه ، ذکر آداب تعلیم و تربیت ، تاریخچه بنای مدارس بویژه در اصفهان ، اشاره به امور مالی و نحوه اداره مدارس است (ص ۲۸۰ـ۲۹۹). به رغم اینکه دوره صفوی عصر رشد و گسترش تحصیلات علمی و نهضت مدرسه سازی در اصفهان و دیگر شهرهای مهم ایران بوده است ، مؤلف چندان گزارش جامعی در این باب به دست نمی دهد (همان ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۹).

در فصل ششم به ذکر نام تربیت یافتگان مدرسه شیخ لطف اللّه می پردازد و نیز نام دانشمندان امامیه ، همچون آقاحسین خوانساری و شمس الدین محمد گیلانی (ملا شمسا) صاحب حاشیه بر شرح حکمه العین و آقامحمدباقر خاتون آبادی ، را ذکر می کند. تبریزی این مدرسه را نزد شیعیان ، هم شأن نظامیه نزذ اهل سنّت می داند (ص ۲۹۵ـ ۲۹۶؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به خوانساری ، ج ۳، ص ۳۵۰ـ۳۵۱).

خاتمه کتاب ، در باره آداب زیارت و احکام بِیَع و کنایس و صومعه ها و دیگر مسائل است . تبریزی به رغم گرایش به زهد و ریاضت ، مشوق گوشه نشینی نبوده و به صوفیان بازاری تاخته و در وصف احوال شیخ صفی الدین اردبیلی بر پایبندی وی به شریعت تأکید ورزیده است .

فرائدالفوائد به لحاظ اشتمال بر اطلاعاتی در باره مساجد و مدارس عصر صفوی و همچنین روشهای تعلیم و تربیت ــ با توجه به معدود بودن منابع در این زمینه ــ اهمیتی ویژه دارد. تبریزی برای تألیف این کتاب به منابع متعددی مراجعه ، و نام آنها را در جای جای اثر خویش ذکر کرده است (رجوع کنید به افشار، ص ۱۷۴). برخی از نقل قولهای وی برگرفته از بحارالانوار است (تبریزی ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۴).

بعدها فرائد الفوائد در دسترس میرزا محمدباقر خوانساری بوده ، و او بنا به نوشته خود در روضات الجنات (ج ۳، ص ۳۵۲)، در شرح حال برخی از علما از این اثر بهره جسته است (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۳۷ش ، ص ۱۸۳). آقابزرگ طهرانی نیز از فرائدالفوائد به نقل از خوانساری سخن گفته و گویا خود وی به آن دسترسی نداشته است (رجوع کنید به ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۱۴۲؛همو، ۱۳۷۲ش ، ص ۲۹۲، پانویس ).

جلال الدین همائی در ضمن معرفی سردابه ای که در پشت مسجد شیخ لطف اللّه و در جنب مدرسه خواجه ملک بوده و به مقبره ابن سینا شهرت داشته است ، می نویسد که سالها در پی فرائدالفوائد بوده اما آن را نیافته است (ج ۱، ص ۱۰۸ و پانویس ).

ظاهراً وی نیز از طریق روضات الجنات با نام این کتاب آشنا شده است . ایرج افشار نسخه ای از این اثر را در فهرست پرچ کتابخانه دولتی آلمان (کتابخانه پادشاهی برلین ) یافته و در ۱۳۵۳ ش آن را در عامری نامه (ص ۱۷۳ـ۱۸۳) معرفی کرده است . فرائد الفوائد در ۱۳۷۳ش در تهران بر پایه ریزفیلم همین نسخه با مقدمه و تصحیح رسول جعفریان به چاپ رسیده است .

آثار دیگر تبریزی

 که وی در فرائدالفوائد نیز به برخی از آنها اشاره کرده  عبارت است از:

شرح زبده الاصول ؛

کتاب الچنته ، به سبک کشکول . نام این اثر جبّه و جنته نیز ضبط شده است (رجوع کنید به تبریزی ، ص ۷۷؛خوانساری ، ج ۳، ص ۳۵۰؛بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، ستون ۳۱۶)؛

رساله فارسی المِسْعار فی الاَسعار که آن را در ۱۱۲۷، سال قحطی معروف اصفهان ، برای تعیین نرخ اجناس نوشته است ؛

تعلیقات اصول کافی ؛

ترجمه خلاصه الاذکار ؛

حواشی بر تهذیب الاحکام (بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱، ستون ۳۶۰؛همو، هدیه العارفین ، همانجا؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۳۰۰، ج ۱۶، ص ۱۴۲، ج ۲۱، ص ۱۹؛تبریزی ، مقدمه جعفریان ، ص ۱۷ـ ۱۸).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعد العشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۳) همو، مصفی المقال فی مُصنفی علم الرجال ، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۳۷ش ؛
(۴) ایرج افشار، « ( در باره ) فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد »، در عامری نامه : مشتمل بر هجده مقاله تحقیقی و تاریخی ، تهران : یغما، ۱۳۵۳ش ؛
(۵) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، ج ۳؛
(۶) همو، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، ج ۶؛
(۷) محمدزمان بن کلبعلی تبریزی ، فرائدالفوائد در احوال مدارس و مساجد ، چاپ رسول جعفریان ، تهران ( ۱۳۷۴ش ) ؛
(۸) خوانساری ؛
(۹) جلال الدین همائی ، مقالات ادبی : «رابطه ابن سینا با اصفهان »، ج ۱، تهران ۱۳۶۹ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۶ 

زندگینامه آیت الله ملامحمد صالح برغانی(۱۲۷۱-۱۱۷۴ه ق)

فرزند ملامحمد ملائکه و برادر شهید ثالث ، از دانشمندان مشهور امامیّه در قرن سیزدهم و صاحب چندین تألیف در فقه و تفسیر و عقاید و اخبار. در ۱۱۷۴ در قریه برغان به دنیا آمد و در ۲۷ جمادی الا´خره ۱۲۷۱ در حال دعا در حرم امام حسین علیه السّلام درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد. علوم مقدّمات را نزد پدر فراگرفت و در آغاز کودکی قرآن را حفظ کرد. سپس همراه دو برادر دیگر برای کسب مدارج علمی به قزوین و اصفهان و عتبات رفت ،

اساتید

از درس استادانی چون

ملا محمدعلی جدلی (معروف به جنگلی ) و

ملا علی نوری و

سید علی طباطبائی حائری و

سید محمد مجاهد

بهره برد (امین ، ج ۹، ص ۳۶۹؛تنکابنی ، ص ۹۱) و به اجازات متعدد روایی و تصدیق اجتهاد، از جمله اجازه ای از سید عبداللّه شبّر ( معروف به مجلسی ثانی ) نایل آمد (کشمیری ، ص ۴۱۶). در حدود ۱۲۲۰، همراه برادر خود به تهران رفت و به تدریس و افتا پرداخت . بعد از ماجرای کاخ گلستان  بار دیگر به عتبات رفت و از آنجا راهی حجاز شد و چند سال در مکه و مدینه بر اساس مبانی فقه عامّه تدریس کرد (محمدصالح برغانی ، مقدمه صالحی ، ج ۱، ص ۲۴).

سپس به عتبات بازگشت و در کربلا و نجف به تدریس پرداخت و سرانجام با وساطت شیخ جعفر نجفی نزد شاه قاجار، به ایران آمد و در قزوین ساکن شد (همانجا). در این شهر طلاّ ب علوم دینی از او استقبال کردند و تدریس فقه و اصول و حدیث و تفسیر را آغاز کرد. مدرسه ای نیز به نام صالحیّه تأسیس کرد که محلّ آموزش علوم مختلف اسلامی از فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه بود (اعتمادالسلطنه ، ج ۱، ص ۱۹۵) و فعالیّت آن تا عصر حاضر نیز ادامه یافته است .

سید جمال الدین اسدآبادی و میرزا کوچک جنگلی و اشرف الدین حسینی ، مدیر نسیم شمال ، در این مرکز علمی درس خواندند و ظاهراً در این مدرسه زنان نیز به حوزه علمی شیعه راه یافتند. همچنین در این مدرسه اقداماتی جهت خاتمه دادن به اختلافات شیخیّه و متشرّعه صورت گرفت . ملا محمد صالح علاوه بر فعالیّتهای علمی و آموزشی ، به مسائل اجتماعی و سیاسی نیز توجّه کامل داشت و خصوصاً در جبهه جنگ حاضر بود. همراه با استاد خود، سید محمد مجاهد، و دیگر علمای اسلامی ، در جنگ دوم ایران و روس نقش جدّی داشت . سالهای پایانی عمر را نیز در کربلا به سر برد.

آثار

او بیش از سیصدکتاب و رساله و حاشیه در شاخه های مختلف علوم اسلامی نوشته که برخی از آنها بدین قرار است :

کنز العرفان فی تفسیرالقرآن ؛
بحرالعرفان و معدن الایمان (به نوشته فرزندش میرزا عبدالوهّاب ، تا نیمه اول ۱۲۵۳ از ابتدا تا سوره برائت را نوشته بوده است )؛
مفتاح الجنان فی حلّ رموز القرآن (قسمتی از جزء اول آن در ۱۳۷۹ در نجف چاپ شده است )؛
مصباح الجنان لایضاح اسرارالقرآن (تلخیص مفتاح الجنان )؛
معدن الانوار و مشکاه الاسرار (این کتاب در اصل به عنوان مقدّمه ای بر تفسیر مفتاح الجنان نوشته شده و بعد به سبب گستردگی ، کتابی مستقل شده است )؛
غنیمه المعاد فی شرح الارشاد که فتاوی نو و مخالف با فتاوی مشهور علمای شیعه کم و بیش در آن دیده می شود (چند جلد از این کتاب همراه با حواشی مؤلف با عنوان موسوعه البرغانی فی فقه الشیعه به چاپ رسیده است )؛
مسلک الرّاشدین فی احکام الدین (تلخیص کتاب پیشین )؛
مسلک السداد ، یک دوره فقه ؛
مسلک النّجاه ، رساله عملیّه ، کنزالواعظین فی احوال الائمّه الطّاهرین ؛
کنز الابرار ؛
کنزالمعاد ؛
کنزالاخبار ؛
کنزالاسرار ؛
نجاه المؤمنین فی معارف الدّین در عقاید و کلام ؛
معدن البکاء ؛
مخزن البکاء (چند بار، از جمله در ۱۲۸۵، چاپ شده است رجوع کنید به مشار، ج ۳، ستون ۵۱۹)؛
کنزالباکین که بنابه نوشته فرزندش ، بسیاری از این کتابها قبل از ۱۲۵۳ تألیف شده است (عبدالوهاب برغانی ، ص ۲۵؛محمدصالح برغانی ، مقدمه صالحی ، ج ۱، ص ۳۰ـ۳۶؛امین ، ج ۹، ص ۳۷۱).

فرزندان

از فرزندان ملامحمد صالح ، میرزا عبدالوهّاب برغانی (متوفی ۱۲۹۴) و شیخ محمد حسن (متوفی ۱۲۸۱) و شیخ محمد در شمار عالمان خاندان آل برغانی بوده و فرزندانی عالم نیز داشته اند. میرزا عبدالوهاب نزد پدر و عموی خود، شهید ثالث ، درس خواند و به اصفهان و قم و عتبات سفر کرد و از استادان بزرگ حوزه های علمی بهره برد و به اجازاتی چند نایل آمد. او که سالها در کربلا و نجف تدریس می کرد، پس از درگذشت پدرش ، در قزوین ریاست دینی یافت و سالهای پایان عمر را به عنوان عالمی نافذالکلمه و محل توجّه عام و خاص و حتی دربار و امرا و شاهزادگان در تهران به سر برد؛
و همراه استادش ، سید محمد مجاهد، در جنگ دوم ایران و روس حضور یافت . قدرت فهم و کثرت تتبّع و بیان رسا و احاطه علمی او هم در کتابهای تراجم (از جمله : اعتمادالسلطنه ، ج ۱، ص ۲۲۰) و هم در اجازات علما به او مذکور است ؛و در اجازه پدرش به او، اجتهادش تصریح شده است.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، سیره آل البرغانی ، نسخه خطی کتابخانه شخصی عبدالحسین شهیدی صالحی ؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۲ : الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۴) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، المآثر و الآثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) عبدالحسین امینی ، شهداءالفضیله ، قم ۱۳۵۲ ش ؛
(۷) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۸) عبدالوهاب برغانی ، خصایص الاعلام ، نسخه خطی کتابخانه شخصی عبدالحسین شهیدی صالحی ؛
(۹) محمدصالح بن محمد برغانی ، موسوعه البرغانی فی فقه الشیعه ، مقدمه عبدالحسین صالحی ، ج ۱، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۰) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۱) محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء ، قم ۱۴۰۵؛
(۱۲) محمدبن حسن حرعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۳) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۴) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ۱۳۹۴؛
(۱۵) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۶) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه آیت الله ملامحمدتقی برغانی « شهید ثالث»(مستشهد۱۲۶۳ه ق)

 ملامحمدتقی معروف به شهید ثالث . فرزند ملامحمد ملائکه از مشاهیر علمای شیعه در قرن سیزدهم و سرشناسترین دانشمند خاندان برغانی است . در ۱۱۷۲ در برغان از قرای قزوین به دنیا آمد و علوم مقدّماتی و قسمتی از دروس سطح را نزد پدرش در برغان فراگرفت . سپس به قزوین رفت و در حوزه علمیّه آن شهر به درس و بحث ادامه داد. آنگاه به قصد تکمیل مدارج علمی به شهرهای اصفهان و کربلا و قم سفر کرد و نزد استادان بزرگ آن روز به تحصیل پرداخت (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء ۲، قسم ۱، ص ۲۲۶؛ مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۴۷؛ حرزالدین ، ج ۲، ص ۲۰۷). به گفته خود او، در اصفهان بیشتر به فلسفه اشتغال داشته و فلسفه نیز تدریس می کرده است (آقابزرگ طهرانی ، همانجا؛ حرزالدین ، همانجا؛ تنکابنی ، ص ۱۹؛ کشمیری ، ص ۴۰۷). بزرگترین استاد او در فقه ، سید علی طباطبایی * (متوفی ۱۲۳۱) در کربلا بوده است .

ملامحمدتقی در حدود سالهای ۱۲۲۰ به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد و به تدریس و افتا و اقامه نماز جماعت و تصدّی امور دینی پرداخت . به دلیل حسن تقریر و طلاقت لسان و حلّ مسائل مشکل و موشکافی در مباحث علمی ، حوزه درس او رونق یافت ؛ ولی پس از چندی ، دیگر بار به عتبات بازگشت . این اقدام بر اثر برخی اعتراضات به فتحعلی شاه قاجار بود (آقابزرگ طهرانی ، همانجا). علت دیگر این بود که اجتهاد او را میرزا ابوالقاسم قمی * (متوفی ۱۲۳۱) تصدیق نمی کرد؛ زیرا محمدتقی فقط چند روز در محضر درس میرزای قمی حاضر شده بود و میرزا شناخت کافی از او نداشت و لذا مکاتبه علمی آن دو بی نتیجه مانده بود (تنکابنی ، ص ۱۹، ۲۲؛ کشمیری ، همانجا).

گفته شده است که برغانی و دو برادرش ، ملامحمد صالح و محمدعلی ، در جلسه ای که با حضور علمای تهران و شخص شاه در کاخ گلستان تشکیل شد، شرکت داشتند (محمدصالح برغانی ، مقدمه صالحی ، ج ۱، ص ۲۸ـ۲۹). در این جلسه برغانی به شاه اعتراضاتی کرد و میان برادران برغانی و ملامحمدعلی مازندرانی ، مشهور به جنگلی ، مشاجره لفظی درگرفت و اندکی به خشونت گرایید (تنکابنی ، ص ۳۱ـ۳۲). به همین دلیل ، شاه آنها را نکوهید و گویا فرمان تبعیدشان را صادر کرد (منابع موجود در این باره اطّلاعات کافی و یکسان نداده اند).

محمدتقی بعد از بازگشت به عتبات ، بار دیگر به حوزه درس استاد خود، طباطبایی ، پیوست و پس از چندی به توصیه استاد شخصاً تدریس را آغاز کرد و مسجدی نیز در این شهر ساخت و به امامت جماعت و وعظ در آن پرداخت . این مسجد به نام مسجد برغانی شهرت داشت که پس از شهادت او به نام مسجد شهید ثالث معروف شد. در این دوره تحصیل ، موفّق به گرفتن گواهی اجتهاد از سیدعلی طباطبایی و فرزند او سید محمد مجاهد * (متوفی ۱۲۴۲) و شیخ جعفر نجفی * (متوفی ۱۲۲۸)، صاحب کتاب کشف الغطاء شد و پس از چند سال همراه شخص اخیر که عازم ایران بود، از عتبات بازگشت ، ولی این بار در قزوین سکونت گزید.

ظاهراً شاه با حضور ملا محمدتقی و دو برادرش در تهران مخالف بوده اما بر اثر وساطت فقیه نامبرده ، با بازگشت آنان به ایران موافقت کرده است . چون ملا عبدالوهاب قزوینی ، عالم بزرگ شهر، از برغانی تجلیل کرد، در زمانی کوتاه ، رهبری دینی و تربیت طلاّ ب علوم دینی به او انتقال یافت ، و به سبب توجّه او به زهد و تقوا و ترویج دین و قدرت بیان و اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر و نیز رسیدگی به حال فقرا و درماندگان ، مورد توجّه همه طبقات قرار گرفت .

برغانی همچنانکه با بدعتها سخت مبارزه می کرد و از اشاره به ضعفهای حکومت نیز ابا نداشت حرزالدین ، ج ۲، ص ۲۰۷؛آقابزرگ طهرانی ، جزء ۲، قسم ۱، ص ۲۲۷؛محمدصالح برغانی ، مقدمه صالحی ، ج ۱، ص ۱۷). از صوفیّه روزگار خود نیز بشدت انتقاد می کرد و به همین دلیل حاج میرزا آقاسی * ، صدراعظم محمدشاه ، از او آزرده خاطر بوده و گویا در صدد اخراج وی و دو برادرش از ایران برآمده ، ولی شاه با این خواسته و اقدامات مشابه موافق نبوده است (تنکابنی ، ص ۲۹).

حضور او در جنگ دوم ایران و روس (۱۲۴۱ـ۱۲۴۳)، همراه با سیّد محمد مجاهد و دیگر علما، گرایش او را به تلاشهای اجتماعی ، در کنار سایر فرایض دینی و مداومت در عبادت شبانه ، نشان می دهد (همان ، ص ۲۶). از میان شاگردان او میرزا محمد تنکابنی ، مؤلّف قصص العلماء ، و سیّد ابراهیم موسوی قزوینی قابل ذکرند.

شهرت عمده ملامحمدتقی از برخورد تاریخی و قاطعی سرچشمه گرفته که با جریان شیخیه * و بابیگری * داشته و در ایّام اقامتش در قزوین روی داده است (آقابزرگ طهرانی ، همانجا؛محمدصالح برغانی ، همانجا).

این ماجرا از حوادث مهم تاریخ ایران و شیعه در عصر قاجار محسوب می شود. در سفری که شیخ احمد احسایی * مؤسّس فرقه شیخیه به ایران کرد، در بسیاری شهرها از او استقبال کردند و شخص شاه نیز او را تجلیل کرد. از طرفی برخی افکار و عقاید انحرافی نیز از او در مجامع دینی و علمی نقل می شد (درباره عقاید احسایی رجوع کنید به شیخیه * ).

لذا با ورود او به قزوین (حدود ۱۲۴۰)، بنابه درخواست عده ای از علمای آن شهر و برخی شهرهای دیگر، محمدتقی برغانی ، به نمایندگیِ علما، احسایی را به مناظره طلبید، که حاصل آن تکفیر احسایی از جانب برغانی و در پی آن از سوی سایر فقها بود. این واقعه که بیشتر مورّخان ، و حتی خود شیخیه ، تأثیر جدّی و پر دامنه آن را گزارش کرده اند، به طرد احسایی انجامید و او ناگزیر ایران را به عزم سفر حجّ ترک گفت و پس از چندی درگذشت .

هر چند واکنش علنی برغانی ، دشمنی مدافعان احسایی را برانگیخت ، اما او نه تنها از مخالفت آشکار با این نحله دست نکشید بلکه با پیدایش بابیگری بر شدت و قوّت مبارزه خود افزود. پیروان این فرقه را کافر شمرد و رشد و نفوذ آنان را به طور جدّی کاهش داد (آقا بزرگ طهرانی ، همانجا؛محمد صالح برغانی ، همانجا؛امینی ، ص ۳۲۳).

همین موضعگیری قاطع و علنی بود که موجب شد در سحرگاه ۱۵ ذی القعده ۱۲۶۳، هنگامیکه طبق معمول در مسجد به عبادت مشغول بود، با ضربه های مهلک چند نفر بابی از پا درآمد (آقا بزرگ طهرانی ، همانجا؛محمدصالح برغانی ، همانجا؛امین ، ج ۹، ص ۱۹۷؛تنکابنی ، ص ۵۷). چون در راه دفاع از عقاید دینی کشته شده بود، به شهید ثالث (در عداد شهید اول : محمدبن مکّی ، و شهید ثانی : زین الدین بن علی ) شهرت یافت و پیکرش با تجلیل فراوان به خاک سپرده شد. طرفداران او در شهرهای ایران و عتبات مجالس یادبودی برایش برپا کردند و شاعرانی نیز اشعاری به فارسی و عربی ، در رثای او سرودند.

گذشته از تقوا و شهامت و بیان رسا، مقام علمی برغانی نیز مورد تأیید تراجم نویسان و دیگر دانشمندان بوده است ، ولی شیخیّه کرمان و هانری کربن ، اسلام شناس معاصر فرانسوی (که شدیداً تحت تأثیر افکار شیخیّه قرار داشته و این مکتب را وجهه متکامل فلسفه اسلامی می داند رجوع کنید به شیخیّه * )، کوشیده اند تا جایگاه علمی او را انکار کنند و ادعا کرده اند که انتقاد و تکفیر صریح او را از احسایی همه علما، خصوصاً دانشمندان برجسته شیعه ، قبول نکرده اند.

آثار

با اینهمه ، آثار علمی شایان توجّهی از ملا محمدتقی دردست است که گواه برقدرت علمی اوست ،

از جمله :

منهج الاجتهاد ،

شرح کاملِ عربی بر شرایع الاسلامِ محقّق حلّی . تألیف این کتابِ ۲۴ جلدی در ۱۲۲۶ آغاز شده و چندین سالِ مداوم به طول انجامیده است . خوانساری (ج ۴، ص ۴۰۳) به شهرت این کتاب اشاره کرده و شیخ محمدحسن نجفی ، در تدوین جواهر الکلام ، در شرح قسمت جهاد، از این کتاب استفاده کرده است (تنکابنی ، ص ۳۰؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۳، ص ۱۸۲؛محمدصالح برغانی ، مقدمه صالحی ، ج ۱، ص ۱۸). در این کتاب ، گاهی برخلاف مشهور فقها، فتوا می دهد که خود قابل تأمّل است .

کتابهای دیگر او عبارت اند از :

شرح الشرایع در یک جلد، مجموعه ای در فقه به فارسی ؛
حاشیه بر معالم ؛
رساله فی الطّهاره والصّلاه ؛
رساله فی قضاءالصّلوات ؛
رساله فی صلاه الجمعه ؛
القضاء عن الاموات ؛
ملخّص العقاید ؛
عیون الاصول (به صورت نقد بر قوانین الاصول محقّق قمی )؛
ملخّص العقاید ؛
مجالس المتّقین و جز آن . برخی از این کتابها به خطّ مؤلّف موجود است و از میان آنها مجالس المتّقین ، حاوی احکام ، که آن را در ۱۲۵۸ به نام محمد شاه قاجار نوشته ، چند بار چاپ شده است .

فرزندان

بیشتر فرزندان ملامحمدتقی از اهل فضل و علم روزگار خود بودند؛

از آن جمله :آقامحمد که نزد صاحب ریاض درس خواند و در قزوین به امامت جمعه منصوب شد و با دختر عموی خود، فاطمه معروف به طاهره قرّه العین ازدواج کرد، ولی به دلیل گرویدن طاهره به مسلک شیخیّه از او جدا شد. سه فرزندِ حاصل از این ازدواج ، که روش پدر و جدّ را ادامه داده و هر سه از دانشمندان دینی بوده اند، عبارت اند از : شیخ ابراهیم ، شیخ اسماعیل ، شیخ اسحاق . شیخ ابراهیم (متوفی ح : ۱۳۱۰)، ابتدا نزد مادر و جدّ مادریش در قزوین درس خواند و علوم عقلی را در همان شهر فراگرفت ، سپس به کربلا و نجف رفت و در درس شیخ مرتضی انصاری * حاضر شد و بعد از تکمیل مدارج علمی به قزوین بازگشت و به تصدّی امور دینی پرداخت .



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، سیره آل البرغانی ، نسخه خطی کتابخانه شخصی عبدالحسین شهیدی صالحی ؛
(۳) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۲ : الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۴) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، المآثر و الآثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) عبدالحسین امینی ، شهداءالفضیله ، قم ۱۳۵۲ ش ؛
(۷) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۸) عبدالوهاب برغانی ، خصایص الاعلام ، نسخه خطی کتابخانه شخصی عبدالحسین شهیدی صالحی ؛
(۹) محمدصالح بن محمد برغانی ، موسوعه البرغانی فی فقه الشیعه ، مقدمه عبدالحسین صالحی ، ج ۱، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۰) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۱) محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء ، قم ۱۴۰۵؛
(۱۲) محمدبن حسن حرعاملی ، امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۳) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۴) محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء ، قم ۱۳۹۴؛
(۱۵) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۶) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش .

زندگینامه ملامحمدصالح خلخالى(متوفی ۱۱۳۴ه ق)

 ملامحمدصالح، فرزند محمدسعید، از دانشمندان شیعى قرن دوازدهم در حوزه فقه، حکمت و عرفان. درباره شرح‌حال وى اطلاع چندانى در دست نیست. او اهل خلخال بوده و مدفنش نیز همانجاست (تربیت، ص ۲۱۶؛ امین، ج ۹، ص۳۷۰؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الکواکب، ص ۳۶۹). در تذکره‌ها، تاریخ ولادتش به تقریب ۱۰۹۵ ذکر شده‌است (براى نمونه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، همانجا؛ منزوى، ج ۲، ص ۱۲۴۶).

فرزند ملامحمدصالح، سعید، صاحب تألیفات عدیده و مؤلف تذکره‌الأفکار، و پسر سعید، آقاحسین، از فضلاى خلخال بودند (تربیت، همانجا). از دوره تحصیل و استادان ملامحمدصالح در فقه و حکمت، مطلب چندانى ذکر نشده‌است، غالب سرگذشت نامه‌ها وى را از شاگردان ملامحمدصادق اردستانى (متوفى ۱۱۳۴) دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۱۳، ص ۲۰۲، ج ۲۱، ص ۲۶۲؛ کحّاله، ج ۱۰، ص ۸۶).

گاهى در منابع و تذکره‌ها، در شرح‌حال و آثار ملامحمدصالح، به اشتباه از احوال و آثار سیدصالح خلخالى فرزند محمد (متوفى ۱۳۰۶)، شارح مناقب یا دوازده امام محیى‌الدین ابن‌عربى (متوفى ۶۳۸) و شارح فرائدالاصول شیخ‌مرتضى انصارى (متوفى ۱۲۸۱) گزارش کرده‌اند، در حالى‌که ملامحمدصالح شاگرد محمدصادق اردستانى* و سیدصالح شاگرد میرزا ابوالحسن جلوه* (متوفى ۱۳۱۴) بوده است (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ص۲۵۰ـ۲۵۱؛ امین، همانجا؛ آقابزرگ‌طهرانى، طبقات: نقباء، قسم ۲، ص۳۷۰، ۸۸۵ـ۸۸۶).

رحلت

درباره تاریخ وفات ملامحمدصالح تردید است. در برخى منابع، تاریخ وفات وى حدود سال ۱۱۳۴ ذکر شده (رجوع کنید به امین؛ کحّاله، همانجاها)، اما در بیشتر منابع ۱۱۷۵ آمده‌است (رجوع کنید به تربیت، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الکواکب، همانجا؛ همان: نقباء، قسم ۲، ص ۸۸۶؛ مشار، ج ۳، ستون۵۲۰؛ قس آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۳، ص ۳۰۱، که تاریخ تألیف التأملات‌العشره را ۱۱۹۲ دانسته‌است).

برخى از مهم‌ترین تألیفات وى عبارت‌اند از :

۱) شرح قصیده یائیه میرفندرسکى*، به زبان فارسى. به نظر مى‌رسد، شرح ملامحمدصالح بر این قصیده، مهم‌ترین اثر وى باشد. این شرح را محمدحسین اکبرى ساوى همراه دو شرح دیگر بر همین قصیده، یکى از محسن گیلانى (قرن سیزدهم) و دیگرى از حکیم عباس دارابى شیرازى* (متوفى ۱۳۰۰)، در ۱۳۷۲ش به‌چاپ رساند. شرح ملامحمدصالح بر خلاف دو شرح دیگر، که به سبک فلسفه ملاصدرا و نزدیک به حکمت متعالیه* نگاشته شده‌اند، به مشرب فکرى عرفا نزدیک‌تر است (رجوع کنید به داربى‌شیرازى، مقدمه آشتیانى). ملامحمدصالح در این اثر سعى کرده ابیات قصیده را براساس مبانى حکمت و عرفان اسلامى شرح کند.

نوشته‌هاى او تا حدودى دوگانه به نظر مى‌رسند. به این ترتیب که از یک سو، نحوه بیان و نیز اصطلاحات او به روش مشائیان مى‌ماند (براى نمونه رجوع کنید به همان، شرح خلخالى، ص ۲۰۲، ۲۱۱ـ۲۱۲) و از سوى دیگر، تأکیدش بر سیر و سلوک معنوى و انجام‌دادن ریاضات و مجاهدات نفسانى براى رسیدن به حقیقت، حاکى از گرایش اشراقى ـ عرفانى اوست (رجوع کنید به همان شرح، ص ۱۹۳، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۱۹). به‌ویژه اینکه او ابن‌سینا و فارابى را در نیل به حقیقت قاصر دانسته و در مواضع بسیارى از این شرح، تصریح کرده‌است که رسیدن به حقیقت و درک رموز خلقت، بدون ریاضت و مجاهده روحانى میسر نخواهد شد و در این راه علم رسمى فایده ندارد (همان، ص ۱۹۶). او ضمن شرح ابیات، به برخى از آیات و احادیث و اشعار استناد کرده‌است. در برخى منابع این شرح به سیدصالح نسبت داده شده‌است (رجوع کنید به تربیت، ص۱۰؛ آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۷، ص ۹۹). اما به عقیده آقابزرگ طهرانى (طبقات : نقباء، همانجا) انتساب آن به سیدصالح سهو قلم است.

۲) حاشیه بر الحکمه‌الصادقیه (همان: الکواکب، ص ۳۶۹ـ۳۷۰؛ همو، الذریعه، ج ۶، ص ۸۱ـ۸۲؛ قائینى نجفى، ص ۱۵۸). الحکمه‌الصادقیه تقریرات درس حکمتِ محمدصادق اردستانى در اصفهان است که حمزه گیلانى* (متوفى ۱۱۳۴) آن را جمع‌آورى کرده و ملااسماعیل خواجویى* (متوفى ۱۱۷۳) علاوه بر پاکنویس و تکمیل آن، مقدمه‌اى بر آن نگاشته‌است (آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۷، ص ۵۷ـ۵۸). از حاشیه ملامحمدصالح دو نسخه باقى است (همو، طبقات: الکواکب، همانجا؛ نیز رجوع کنید به اوکتایى، ج ۴، ص ۷۳؛ قس همان، ج ۴، ص ۷۳، پانویس ۲، که در آن، انتساب این حاشیه و کتاب التأملات‌العشره به ملامحمدصالح، نادرست دانسته شده‌است). ملامحمدصالح در این کتاب، بارها به کتاب دیگرش التأملات‌العشره ارجاع داده‌است.

۳) شرح حدیث عالم عُلوى. این حدیث منسوب به حضرت على علیه‌السلام است. این شرح گزارشى عرفانى ـ فلسفى از حدیث مذکور است. او شرح عبدالرحیم دماوندى را بر این حدیث شرح قویمى ندانسته، از این‌رو خود به شرح آن مبادرت کرده‌است (آقابزرگ‌طهرانى، طبقات: الکواکب، ص ۳۷۱؛ همو، الذریعه، ج ۱۳، ص ۲۰۲؛ درباره نسخه‌هاى این شرح رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص ۳۰۱؛ فکرت، ص ۳۳۳).

۴) الإبانه‌المرضیه در شرح مسئله وقت و قبله کتاب شرح لمعه که در ۱۳۱۳ در تهران به‌چاپ رسیده‌است.

۵) التأملات‌العشره (آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه، ج ۳، ص ۳۰۱؛ قائینى‌نجفى، همانجا).



منابع :

(۱)محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعدالعشره، چاپ على‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) همان: نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴؛
(۴) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران: اساطیر، ۱۳۶۳ش؛
(۵) امین؛
(۶) عبدالعلى اوکتایى، فهرست کتب کتابخانه مبارکه آستان قدس رضوى، ج ۱ـ۵، مشهد ۱۳۰۵ـ۱۳۲۹ش؛
(۷) محمدعلى تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ش؛
(۸) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۹، بخش ۱، تهران ۱۳۴۶ش؛
(۹) عباس دارابى شیرازى، تحفه‌المراد: شرح قصیده میرفندرسکى، به ضمیمه شرح خلخالى و گیلانى، چاپ محمدحسین اکبرى‌ساوى، ]تهران [۱۳۷۲ش؛
(۱۰) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۱۱) على‌فاضل قائینىنجفى، معجم مؤلفى‌الشیعه، تهران ۱۴۰۵؛
(۱۲) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۱۳) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ ۱۳۴۴ش؛
(۱۴) منزوى.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

زندگینامه شیخ سلیمان بَحرانی(۱۰۵۷ه ق)

 سلیمان بن عبداللّه بن علی ماحوزی سِتْراوی ، فقیه و محدّثِ قرون یازدهم و دوازدهم . در رمضان ۱۰۷۵ در روستای دَوْنَج از دهستان ماحوز (از جزیره اوال بحرین ) به دنیا آمد. چون نیاکان او اهل خارجیّه ، از روستاهای سِترَه ، بودند، ستراوی نیز خوانده شده است (یوسف بحرانی ، ص ۷).

در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد و در ده سالگی به آموختن علوم دینی پرداخت (سلیمان بحرانی ، ص ۷۹). دوران تحصیل را در حَجْر (نزدیک یَمامه ) گذراند (سماهیجی ، گ ۲۱۵ پ ). در جوانی فقیهی صاحب نظر شد و در ۲۴ سالگی کتابهای ارزشمندی تألیف کرد (سلیمان بحرانی ، همانجا). با مقام علمی خود، به ریاست دینی بحرین که در آن زمان حوزه علمی پررونقی داشت  رسید (یوسف بحرانی ، ص ۷ ـ ۸) و بنا بر سنت رایج در بحرین ، به «بلاد القدیم »، مرکز علما و تجار و بزرگان بحرین ، انتقال یافت . او در ۱۷ رجب ۱۱۲۱، در چهل و پنج سالگی ، درگذشت و در زادگاهش در آرامگاه شیخ میثم بحرانی ، نیای ابن میثم ـ شارح نهج البلاغه ـ به خاک سپرده شد (همان ، ص ۸).

بحرانی در علوم مختلف سرآمد بود. شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی ، عالم بزرگ اخباری (متوفی ۱۱۳۵)، او را در هوش و دقت و سرعت در جوابگویی و مناظره و بیانِ رسا ستوده و گفته است که در نقل حدیث معتمد بود و همه دانشمندان به فضل او معترف بودند. اطلاعات او بیشتر در زمینه حدیث و رجال و تاریخ بود و در مسایل علمی انصاف داشت (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ ). دانشمندان و سیره نویسان متأخر او را محقق و مدقق و نادره العصروالزمان خوانده اند ( رجوع کنید به بهبهانی ، ص ۱۳؛ نوری ، ج ۳، ص ۳۸۸؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۱۶؛ مامقانی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۶۳؛ قمی ، ص ۲۰۴).

اساتید

بحرانی نزد برخی از فقیهان و محدّثان بحرین تحصیل کرد که عبارت اند از:

شیخ سلیمان بن علی بن سلیمان بن راشد شاخوری ،مجتهد اصولی معروف به ابن أبی ظبیه اصبعی (متوفی ۱۱۰۰)، که بحرانی بیشتر تحصیلات خود را نزد او گذرانیده و از او بسیار تمجید کرده است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶)؛

شیخ احمدبن محمدبن یوسف خطی ، که والاترین عالم بحرینی در میان معاصران و متأخران خود بوده است (یوسف بحرانی ، ص ۳۷ـ ۳۸؛ سلیمان بحرانی ، ص ۹۶)؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی ، که بحرانی مدتی طولانی در درس او حضور داشته است (سلیمان بحرانی ، ص ۷۶).

شاگردان

وی ، علاوه بر ریاست روحانی ، شاگردانی نیز تربیت کرده است . یوسف بحرانی (ص ۱۰)، که در کودکیِ خود او را دیده است ، می گوید که هر روز در خانه اش محفل درس برپا می داشت و روزهای جمعه ، پس از اقامه نماز، در مسجد صحیفه سجادیه تدریس می کرد.

برخی از شاگردان محققِ او در زمره علما بودند؛

چند تن از مشاهیر آنان که به گفته یوسف بحرانی پس از استاد خویش ، ریاست روحانی بحرین را به عهده گرفتند.

عبارت اند از:

شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی که ترقی و تعالی خویش را مرهون تشویقهای استادش ، بحرانی ، می داند (گ ۲۱۵ـ۲۱۶ پ )؛

شیخ احمدبن ابراهیم بحرانی ، مجتهد اصولی و پدر یوسف بحرانی (یوسف بحرانی ، ص ۹۳)؛

شیخ احمدبن عبداللّه بلادی و شیخ عبداللّه بن علی بلادی ، هر دو از استادان یوسف بحرانی (همان ، ص ۹، ۷۳)؛

سید علی بن ابراهیم بن ابی شبانه (علی بحرانی ، ص ۱۵۲).

یوسف بحرانی ، در باره شیوه استنباط بحرانی ، می گوید: از رساله ای که در ده مسئله اصولی نگاشته ( العشره الکامله ) سرسختی او در طرفداری از روش اجتهاد اصولی روشن است ، لیکن در نوشته های اخیرش تمایلی به روش اخباریگری دیده می شود (ص ۱۰). او، به روش علمای گذشته ، به نقل حدیث اهمیت می داد؛

ازین رو از مشایخ متعدد اجازه نقل حدیث یافت ، از جمله :

علامه محمدباقر مجلسی (علی بحرانی ، ص ۱۵۵)؛

سیدهاشم بحرانی ، مؤلف تفسیر البرهان ؛

شیخ محمدبن ماجد ماحوزی بحرانی و ملا صالح بن عبدالکریم کرزکانی (خوانساری ، ج ۴، ص ۲۱؛ امین ، ج ۷، ص ۳۰۳)؛

و خود نیز به بسیاری از علما، اجازه نقل حدیث داد (علی بحرانی ، ص ۱۵۷).

آثار

از بحرانی بیش از پنجاه رساله و کتاب در موضوعات مختلف فقهی و اصولی و حدیثی و اعتقادی برجای مانده ، که برخی از آنها نشانه شهامت او در طرح مسایل جنجالی و اظهار رأی برخلاف نظر مشهور است ؛ از جمله رساله در عدم تنجّس آب قلیل و رساله در وجوب غسل جمعه .

برخی از آثار او عبارت است از:

أربعین الحدیث فی الامامه من طرق العامّه (یوسف بحرانی ، ص ۱۰)؛

بلغه المحدّثین فی علم الرجال ، به سبک الوجیزه علامه مجلسی ، که آن را در ۱۶ ربیع الثانی ۱۱۰۷ به پایان رسانده است (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۳، ص ۱۴۶)؛

العشره الکامله ، که در آن به ده مسئله اصولی از مبحث اجتهاد و تقلید پرداخته است (یوسف بحرانی ، همانجا؛ آقا بزرگ طهرانی ، ج ۱۵، ص ۲۶۵ـ۲۶۶)؛

ازهار الریاض ، در سه جلد و به صورت کشکول (یوسف بحرانی ، ص ۱۰؛ بغدادی ، ج ۱، ص ۴۰۴ـ۴۰۵؛ کحاله ، ج ۴، ص ۲۶۷). از بحرانی اشعار فراوانی در مدح پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام برجای مانده است . همچنین قصیده ای ۲۲ بیتی ، به نام «خالیه »، با ردیف «خال » دارد که این کلمه در هر بیت آن به معنایی خاص به کار رفته است ( رجوع کنید به امین ، ج ۷، ص ۳۰۶).

مجموعه اشعار او را نخستین بار شاگردش ، سیّدعلی بن ابراهیم آل ابی شبانه ، به خواهش او، جمع آوری کرد (علی بحرانی ، ص ۱۵۲). یوسف بحرانی نیز در دوران کودکی بسیاری از اشعار او را مرتب کرد ولی ، بر اثر هجوم خوارج به بحرین ، موفق به اتمام آن نشد (ص ۹).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۷، ص ۳۰۲ـ۳۰۷؛
(۳) سلیمان بن عبداللّه بحرانی ، فهرست آل بابویه و علماء البحرین ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۴؛
(۴) علی بن حسن بحرانی ، انوارالبدرین فی تراجم علماء القطیف والاحساء والبحرین ، چاپ محمدعلی محمدرضا طبسی ، نجف ۱۳۷۷، چاپ افست قم ۱۴۰۷؛
(۵) یوسف بن احمد بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۷) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی ، تعلیقه رجالیّه : التعلیقه علی المنهج المقال استرآبادی ، تهران ۱۳۰۷؛
(۸) عبداللّه جزائری ، الاجازه الکبیره ، قم ۱۴۰۹، ص ۴۴؛
(۹) محمد باقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶، ج ۳، ص ۱۲۸؛
(۱۱) عبداللّه بن صالح سَمّاهیجی ، منیه المُمارسین ، نسخه خطی کتابخانه آیه اللّه نجفی مرعشی ، ش ۱۰۱۸؛
(۱۲) عباس قمی ، فوائد الرضویّه فی احوال علماء المذهب الجعفریّه ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۱۳) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
(۱۴) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۲

زندگینامه شیخ یوسف بحرانی(۱۱۰۷ه ق)

 یوسف بن احمد بن ابراهیم درازی بحرانی ، فقیه و محدّث اخباری معتدل و متتبّع پر اثرِ قرن دوازدهم . در ۱۱۰۷ در قریه ماحوز (واقع در یک فرسخی جنوب غربی منامه ، مرکز بحرین ) به دنیا آمد، ولی وطن اصلی او قریه دراز بوده است (به فاصله دو فرسخ و نیمی در جنوب منامه )؛ و این قریه غیر از جزیره دراز یا قشم * است (فسائی ، ج ۲، ص ۱۲۶۵، ۱۵۸۷).

پدر بحرانی مردی دانشمند بوده و به منظور شاگردی نزد شیخ سلیمان ماحوزی (معروف به محقّق بحرانی ؛ بحرانی * ، سلیمان ) مدّتی در این قریه اقامت داشته است . بنابر گزارشِ شیخ یوسف در لؤلؤه البحرین (ص ۴۴۲)، وی دوران کودکی را زیر نظر جدّش ، ابراهیم ، که به تجارت مروارید اشتغال داشته است ، گذرانده و آموزگاری در خانه به او قرآن و خط را تعلیم می داده است .

سپس پدرش تربیت علمی او را برعهده گرفته و تا پایان عمر در تکمیل و تقویت مقام علمی و ادبی او می کوشیده است . پدر شیخ یوسف پیرو مسلک مجتهدان بوده و بشدّت با اخباریون ، که در بحرین بیش از نقاط دیگر فعالیت می کردند، مخالفت داشته و در حال تدوین اعتراضات خود بر کتاب منیه الممارسین شیخ عبداللّه بن صالح سماهیجی * ، از مدافعان سرسخت مشرب اخباری ، به صورت رساله ای مستقل بوده ، ولی با درگذشتش این کار ناتمام مانده است (بحرانی ، لؤلؤه ، ص ۱۰۰ – ۱۰۱).

ولادت او در سال ۱۰۸۴ بوده (همو، الحدائق الناضره ، ج ۱، مقدمه ، ص ک ل ) و، بنا به گفته سماهیجی نامبرده که معاصر و شاگرد او نیز بوده است ، گذشته از مقام فقهی و حدیثی در علوم عقلی و ریاضی نیز مهارت داشته است . بحرانی نزدیک به سی کتاب و رساله ، که غالباً فقهی اند، تألیف کرده است . بعد از هجوم سیف بن سلطان ، پادشاهِ اباضی عمّان در فاصله ۱۱۲۷ تا ۱۱۲۹، به بحرین و قشم و لارک و تسلّط برآنها، ناگزیر در قطیف ساکن شده و در همانجا به سال ۱۱۳۱ درگذشته است .

زندگی .

دوران زندگی شیخ یوسف بحرانی با حوادث مهمی همراه بوده که موجب می شده است از شهری به شهر دیگر روانه شود. با اینهمه ، وی تلاش و کوشش علمی را رها نکرد و هرگز از آموزش و تحقیق جدا نشد. در آغاز کودکی ، شاهد جنگهای قبیله ای بین دو قبیله الهوله و اَلْعَتوب بوده است .

سپس ، چنانچه یاد شد، براثر هجوم پی درپی سلطان عمان به بحرین ، خانواده اش به قطیف مهاجرت کرد و تنها او، که بزرگترین پسر خانواده بود، برای حفظ اموال در بحرین ماند. ولی بعد از سلطه کامل مهاجمان و شکست قوای ایرانی و به آتش کشیده شدن خانه پدری ، به خانواده خود ملحق شد و با مرگ پدر در همان اوان ، سرپرستی خانواده را برعهده گرفت . دو سال در قطیف ماند و نزد شیخ حسین ماحوزی ، فقیه مجتهد و مخالف علنی مسلک اخباری (متوفی ۱۱۸۱) شاگردی کرد، همچنانکه چند سال پس از آن نیز بار دیگر نزد او تلمّذ کرد و از وی اجازه حدیث گرفت . پس از مصالحه دولت ایران و سلطان عمان و آزادی بحرین ، به وطن بازگشت و چند سال نزد عالمان آنجا درس خواند و سرانجام ، بعد از بازگشت از سفر حج و توقف در قطیف برای فراگیری حدیث از ماحوزی ، به علّت فشارهای مالی و آشفتگی اوضاع داخلی بحرین در اثر سقوط حکومت صفوی به سال ۱۱۳۵ و همچنین قتل سلطان حسین صفوی به سال ۱۱۴۰، ناگزیر راهی ایران شد.

بحرانی ، پس از مدّت کوتاهی اقامت در کرمان ، به شیراز رفت و به لحاظ حرمتی که محمدتقی خان ، حاکم شیراز، برای او قایل شد، چند سال با آرامش به تدریس و تألیف و ادای وظایف دینی پرداخت و نیز نزد شیخ عبداللّه بلادی بحرانی (متوفی ۱۱۴۸) شاگردی کرد. ولی سرانجام ، براثر آشفتگی اوضاع داخلی شیراز به دلیل طغیان محمدتقی خان بر حکومت نادرشاه و شکست او بعد از جنگی ویرانگر و نیز شیوع وبا در سالهای ۱۱۵۶ و ۱۱۵۷ به فسا رفت و حاکم آن شهر از او تجلیل کرد. مدتی نیز در این شهر با آرامش خاطر به تألیف و تحقیق و نیز، برای امرارمعاش ، به زراعت پرداخت که گویا براثر هجوم علیمردان در ۱۱۶۵ (فسائی ، ج ۱، ص ۵۹۰) به آنجا و قتل حاکم فسا و غارت شدن شهر و از جمله به تاراج رفتن دارایی و نابودی کتابهای او، در نهایت پریشانی به اصطهبانات رفت و سرانجام راهی کربلا شد و تا پایان عمر در همانجا ماند. ورود او به کربلا احتمالاً قبل از ۱۱۶۹ بوده است . به سال ۱۱۸۶ (و یا ۱۱۸۷، بنابر ماده تاریخ مندرج در یکی از اشعار سروده شده در رثای او) به طاعون درگذشت .

فعّالیّت علمی .

بحرانی به رغم نابسامانیهای مختلف دوران زندگی ـ که در بیشتر اشعار خود به آن اشاره دارد ـ هیچگاه تحقیق و تألیف و تدریس را رها نکرد و در تربیت شاگردان و مباحثه با معاصران و نگارش پاسخ پرسشهای دینی و سایر خدمات دینی و علمی اهتمام داشت . او، علاوه بر استادان خود، از چهارتن از شیوخ حدیث اجازه گرفت ، که از آن جمله است : مولی رفیعا گیلانی (متوفی ۱۱۶۰) که خود از علاّ مه مجلسی (متوفی ۱۱۱۰) اجازه داشته و بحرانی را با علوّ * اِسناد به مجلسی متصل می کند. بحرانی مشایخ و طرق اجازه و روایت خود را در لؤلؤه البحرین (ص ۶، ۷۲، ۹۰، ۹۲، ۴۴۲ – ۴۴۵) بتفصیل شناسانده است . شماره و نام شاگردان او طی اقامت در شیراز ثبت نشده است ؛ امّا نام گروهی از دانشمندان بزرگ حوزه درسی او در کربلا معلوم است .

معروفترین آنها عبارت اند از:

مولی مهدی نراقی * (متوفی ۱۲۰۹)،

علاّ مه بحرالعلوم * (متوفی ۱۲۱۲)، ابوعلی حائری * (متوفی ۱۲۱۵) مؤلّف منتهی المقال (یکی از چند منبع اصلی شرح حال بحرانی )،

میرزا مهدی خراسانی * فیلسوف نامبردار مشهد (متوفی ۱۲۱۶)، میرزا مهدی شهرستانی * (متوفی ۱۲۱۶)،

میرزا ابوالقاسم قمی * (متوفی ۱۲۳۱) و سیّد علی طباطبایی * معروف به صاحب ریاض (متوفی ۱۲۳۱) که همه از شاگردان برجسته وحید بهبهانی ( رجوع کنید به بهبهانی * ، آقامحمدباقر) نیز بوده اند. همچنین دو تن از برادرزادگانش ،

شیخ احمدبن محمد و

شیخ حسین بن محمد نزد او درس خوانده اند.

بحرانی ، علاوه بر مقام علمی ، از مشایخ اجازه حدیث بوده و بسیاری از مشایخ حدیث در طبقاتِ بعد، از طریق او به سلسله اجازات می پیوندند. در میان کسانی که از او اجازه حدیث گرفته اند، گذشته از بیشتر شاگردان نامبرده وی ، می توان سیّد عبداللّه بحرانی (که به بحرانی اجازه نیز داده است )، مولی محمدمهدی فُتونی ، شیخ سلیمان بن معتوق العاملی ، شیخ حسین بن محمد و شیخ خلف بن عبدعلی را نام برد. دو نفر اخیر برادرزاده بحرانی بوده اند که وی لؤلؤه البحرین فی الاجازه لِقُرَّتَیِالعین را به عنوان اجازه برای آنها نگاشته و در آن بتفصیل از عالمان معاصر خود گرفته تا دوران کلینی و ابن بابویه یاد کرده است .

بیشتر تراجم نویسان متأخّر، هر چند غالباً بر مسلک علمی او انتقاد داشته اند، مقام فقهی و حدیثی او را ستوده و به کثرت تتبّع و قدرت حافظه و نیز تقوا و زهد او اشاره کرده اند؛ همچنانکه آثار علمی او را پربار و سودمند وصف کرده اند. از این جمله اند: ابوعلی مازندرانی حائری در منتهی المقال ، میرعبدالباقی در منتخب لؤلؤه البحرین ، شیخ اسداللّه کاظمی در مقابس الانوار ، خوانساری در روضات ، نیشابوری در رجال ، جاپَلَقی در الروضه البهیّه ، فسائی در فارسنامه ناصری ، نوری در خاتمه مستدرک الوسایل ، مامقانی در تنقیح المقال ، امین در اعیان الشیعه .

آثار علمی بحرانی ،

چه به صورت تألیف مستقل و چه به صورت جواب مکتوب سؤالات و چه به صورت حاشیه و تعلیقه ، از چهل تجاوز می کند که عمدتاً در حدیث و کلام و فقه است و، بنا به نوشته خود او در لؤلؤه (ص ۴۴۵، ۴۴۸) و نقل مازندرانی حائری در منتهی المقال ، برخی از نوشته های او، از جمله اجوبه المسائل الشیرازیه ، در حادثه غارت خانه او در فسا، از بین رفته است . اهمّ کتابهای او، چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ موضوع ،

عبارت اند از:

الحدائق الناضره مجموعه ای در فقه استدلالی ،که تألیف آن را در فسا آغاز کرد و در کربلا ادامه داد، ولی به دلیل تفصیل مطلب فقط از مبحث طهارت تا آخر بحثِ ظهار را شامل است . او در این کتاب ، خصوصاً قسمتی که در کربلا تألیف کرده به تتبع کامل در روایات و اقوال فقها پیرامون هر مسئله پرداخته و کوشیده است که هیچ نکته ای را فرو نگذارد ( لؤلؤه ، ص ۴۴۶). به همین دلیل ، فقهای بعد از او، از جمله شیخ محمد حسن نجفی در جواهرالکلام ، به مطالب این کتاب ، چه برای نقل اقوال و احادیث و چه برای بررسی مطالب ، مراجعه می کرده اند (مثلاً: نجفی ، ج ۱، ص ۷۸، ۹۲؛ نیز رجوع کنید به بحرانی ، الحدائق الناضره ، ج ۱، ص ۱۸۴، ۲۰۱). او در روش فقهی ، همانگونه که خود در مقدمه طولانی کتاب نوشته ، اخباریِ میانه رو است ( رجوع کنید به دنباله مقاله ؛ و نیز اخباریّه * ). او روایات راجع به هر مسئله را، براساس دیدگاه خود مبنی بر صحت احادیث کتب معتبر شیعه ، بدون بررسی و نقد سند آنها نقل و علاوه بر تحلیل محتوایی آنها، اقوال یا بیانات فقهای دیگر را درباره مسئله یا روایت بدقّت بررسی می کند، هر چند فتوای مشهور و اجماع فقها را ذاتاً معتبر نمی داند؛ در عین حال ، با آنکه قیاس را، حتی اگر منصوص العلّه باشد، نمی پذیرد، گاهی برخلاف بیشتر فقها تا حد استنباط علت از روایات پیش می رود (برای نمونه : رجوع کنید به الحدائق الناضره ، ج ۱، ص ۱۸۱ – ۱۸۲). او در این مجموعه مبحث جهاد را، به دلیل بهره کم آن در عصر غیبت (لقلّهِالنّفع المتعلّق به الا´نَ رجوع کنید به لؤلؤه ، ص ۴۴۶) مطرح نکرده و کتاب را تا پایان بحث ظهار پیش برده است . حائری ، ضمن ستایش کتاب از نظر تتبّع ، نپرداختن مؤلف را به استدلال براساس قواعد فقهی و مبانی اصولی یادآوری کرده است . الحدائق نزد دانشمندان معاصر و متأخر بحرانی مقبول افتاده و چند حاشیه بر آن نوشته شده است . همچنین بر مقدمه آن ـ که بحرانی در آن روش و دیدگاه فقهی و اصولی خود را ارائه کرده است ـ شرح و نقد و رد نوشته شده است ؛ و نیز شاگرد و برادرزاده او، شیخ حسین بن محمد، باقیمانده مباحث الحدائق را تدوین کرده و آن را عیون الحقایق الناظره فی تتمیم الحدائق الناضره (یا: الحقائق الفاخره ) نامیده است .

الدّررالنجفیّه من الملتقطات الیوسفیّه ، شامل هفتاد «دُرّه » پیرامون مبانی و قواعد استنباط فقهی براساس احادیث که با اندکی تفاوت همان مطالب مقدمات دوازده گانه الحدائق است و مؤلّف در ۱۱۷۷ از نگارش آن فارغ شده است .

لؤلؤه البحرین (۱۱۸۲) که از منابع معتبر تراجم و رجال است . بر این اثر چند حاشیه نوشته شده و یکی از شاگردان بحرانی آن را تلخیص کرده است .

الصوارم القاصمه لظهورالجامعین بین وُلد فاطمه ، که مؤلّف در آن برخلاف همه فقها بجز شیخ حرّ عاملی فتوا داده و به همین دلیل آماج نقد و رد فقهای معاصر و متأخر خود، از جمله وحید بهبهانی و فرزند وی آقا محمدعلی ، قرار گرفته است .

کتابی به نام جلیس الحاضر و انیس المسافر (یا: جلیس المسافر و انیس الحاضر ) حاوی مطالب گوناگون نیز به افتخار فرزند خود نوشته که به نام الکشکول مشهور بوده و به همین عنوان نیز چاپ شده است . وی بر برخی از متون فقهی و حدیثی پیشین مانند من لایحضره الفقیه و مدارک الاحکام حاشیه نوشته و نیز در نقد نظریه فیض کاشانی در بحث آب قلیل و نظریه میرداماد در مسئله رضاع رساله هایی جداگانه نوشته است . همچنانکه رساله ای در ردّ صوفیه با عنوان النفحات الملکوتیه و رساله ای در نقد ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه ، به نام سلاسل الحدید فی تقیید ابن ابی الحدید از او برجای مانده است . بحرانی گذشته از کتب علمی ، شعر نیز می سروده و مقالات ادیبانه نیز می نوشته است . شماری از نوشته های ادبی او در جزء دوم کشکول وی و همچنین در کتابی به نام الخطب (شامل خطبه های جمعه و اعیاد) موجود است .

بحرانی ، اخباری میانه رو .

بحرانی یکی از برجسته ترین عالمان و مدافعان نحله فقهی و حدیثی اخباری و نیز آخرین شخصیت در خورِ ذکرِ این نحله علمی است که با وحید بهبهانی ، مجتهد ضد اخباری معاصر خود، در کربلا مناظرات طولانی داشته و گفته شده است که این مناظرات در تغییر دیدگاه او و احتمالاً از رونق افتادن مسلک اخباری و رواج مکتب اصولی (با توجه به موقعیت علمی بحرانی نزد اخباریون ) سخت مؤثر افتاده است (جنّاتی ، ص ۴ – ۵، ۱۱ – ۱۴).

سیّد حسن صدر در اجازه حدیثیِ مفصل خود برای سیّد مرتضی حسینی جونپوری (به نام بُغیه الوعاه )، که در آن طبقات محدّثان شیعه را نام برده ، به مناسبت معرفی بحرانی ، صورت مناظرات او را با وحید بهبهانی نقل کرده است . بحرانی ، نزد پدر خود و ماحوزی ، دو مجتهد مخالف علنی نحله اخباری ، درس خوانده بوده و، چنانکه خود در مقدمه دوازدهم الحدائق می نویسد، ابتدا از مدافعان جدی اخباریون بوده و با برخی مجتهدان معاصر خود مناظراتی داشته و در المسائل الشیرازیه بتفصیل در این باب سخن گفته بوده است .

اما در زمان تألیف الحدائق هرگونه دسته بندی عالمان شیعه را ناصواب خوانده و از ملا محمد امین استرابادی * (متوفی ۱۰۳۳)، که آغازگر این دسته بندیها و سرزنش مجتهدان و بدگویی از آنان بوده ، انتقاد می کند (نیز رجوع کنید به لؤلؤه ، ص ۱۱۷ – ۱۱۸). به عقیده او گرایش به مسلک اجتهاد یا تکیه کردن بر روش اخباری همواره در میان فقها وجود داشته ، ولی هیچگاه طرفین از یکدیگر بدگویی نمی کرده اند. خصوصاً اینکه شماری از مجتهدان ، مثلاً شیخ مفید و شیخ طوسی ، در برخی از مسائل همرأی اخباریون بوده اند و برخی محدّثان ، مانند صدوق * ، نظریاتی سازگار با مرام مجتهدان داشته اند؛به طوری که تفکیک دو نحله فقهی اخباریگری و اجتهاد به طور دقیق ممکن نیست .

همچنین بزرگانی از مجتهدان شیعه ، از جمله علاّ مه حلّی ، که خدمات ارجمند علمی و عملی دینی داشته و همه دانشمندان بعدی از آثار علمی او بهره برده اند، کمترین کوتاهی در اقامه دین و احیای سنت نبوی نکرده اند و باید به نیکی و بزرگی یاد شوند و نسبت ویرانگری دینی به آنان دادن روا نیست . خود او، در متن کتاب ، همه جا از فقهای شیعه با احترام یاد می کند و در تحلیل و نقد فتاوا و نظریات آنان به هیچ روی از سیره علمی دور نمی شود. در مقدمه دوم همان کتاب همچنین روش خود را در برخورد با احادیث ، که آن را روش میانه (طریقاً وُسْطی ) و طریقه علاّ مه مجلسی می داند، توضیح داده و بر صحت کتب معتبر حدیثی ـ و نه تمام احادیث منسوب به ائمه علیهم السّلام ـ مانند کتب اربعه و بحارالانوار و معانی الاخبار و خصال و نیز الفقه الرضوی (درباره این کتاب رجوع کنید به بابویه ، آل * )، به دلیل اعتماد محدّثان بزرگ بر آنها، تصریح می کند؛

همچنانکه در مقدمه سوم به نقد نظریه افراطیِ شماری از اخباریون و عجز آنان از فهم مرادات قرآنی پرداخته و نظریه شیخ طوسی را در تقسیم آیات قرآن از نظر دلالت بر مقصود تأیید می کند. در سایر مقدمات نیز مبانی اصولی خود را در استنباط فقهی توضیح می دهد، که نشانه روش اعتدالی او و نپذیرفتن همه دیدگاههای اخباریون است ، در عین آنکه تفاوت نظر او را با نحله اجتهاد نشان می دهد. روابط دوستانه او با وحید بهبهانی در دوران اقامت کربلا و تصریح به مقام علمی و عدالت او ـ با آنکه بهبهانی با مشرب اخباریون ، که بنابه نوشته مازندرانی حائری ، در آن روزگار در عراق ، خصوصاً در حوزه علمی نجف و کربلا، حضور فعال داشتند (ص ۲۹۰)، بشدت مبارزه می کرده و حتی به انتقاد صریح از شخص بحرانی می پرداخته و برخی از شاگردان خود (مثلاً صاحب ریاض المسائل ) را از شرکت در درس او، نهی می نموده ـ نشانه همین اعتدال است .

این احتمال نیز مطرح است که بحرانی بعد از گفتگو با بهبهانی ، از مرام اخباری فاصله گرفته و با تأیید مجتهد معاصر خود در تقویت اجتهاد و تضعیف اخباریون ـ که غالباً با روشهای تُند بر مجتهدان و مَشرب اجتهاد می تاخته اند ـ می کوشیده است . تجلیل بهبهانی از او، بعد از مرگش ، و حضور جدّی مردم و علما در مراسم تشییع او به رغم کاهش جمعیت شهر به سبب طاعون (نوری ، ج ۳، ص ۳۸۷) می تواند مؤید همین احتمال باشد. بنا به نوشته مامقانی ، بحرانی از مدتها پیش مسلک اخباری را رها کرده بوده ، و به همین علت ، درخواست بهبهانی را برای تفویض کرسی درس خود به او، به مدت چند روز، با رضایت خاطر استقبال کرده که در پی آن ،به تأثیر استدلالات بهبهانی بیشتر شاگردان بحرانی از مرام اخباری فاصله گرفتند (ج ۲، بخش ۲، ص ۸۵، ش ۱۰۴۲۹). با اینهمه ، هیچ تصریحی از خود او یا شاگردان و معاصرانش درباره کناره گیری کامل وی از اخباریگری نقل نشده است ( رجوع کنید به عصفور، آل * ).



منابع :

(۱) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، ج ۱۰، ص ۳۱۷-۳۱۸ (براساس لؤلؤه البحرین و منتهی المقال )؛
(۲) یوسف بن احمد بحرانی ، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره ، قم ۱۳۶۳-۱۳۶۷ ش ؛
(۳) همو، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۴) محمد شفیع بن علی اکبر جاپَلَقی بروجردی شفیعا، الروضه البهیه فی الطرق الشفیعیّه ، چاپ سنگی ۱۲۸۰؛
(۵) محمد ابراهیم جنّاتی ، «غلبه اجتهاد بر اخباریگری »، کیهان اندیشه ، ش ۱۴ (مهر و آبان ۱۳۶۶ ش )؛
(۶) محمد باقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰-۱۳۹۲، ج ۸ ، ص ۲۰۳-۲۰۸؛
(۷) حسن بن حسن فسائی ، فارسنامه ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران ۱۳۶۷ ش ، ج ۱، ص ۵۶۴ ـ ۵۹۰ (بیشتر مطالب به نقل از روزنامه میرزا محمد کلانتر )؛
محمدعلی بن صادقعلی کشمیری ، کتاب نجوم السماء فی تراجم
(۸) العلماء ، قم ۱۳۹۴، ص ۲۷۹-۲۸۳ (با استناد به لؤلؤه البحرین )؛
(۹) محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری ، منتهی المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی ۱۳۰۲، ص ۳۳۴-۳۳۵؛
(۱۰) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹-۱۳۵۲، ج ۳، بخش ۱، ص ۳۳۴-۳۳۵، ش ۱۳۳۱۵ (به نقل از منتهی المقال با اندکی اضافه )؛
(۱۱) محمد حسن بن باقر نجفی ، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام ، بیروت ۱۹۸۱؛
حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، ج ۳، چاپ محمدرضا نوری نجفی ، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه علامه سیدبحرالعلوم (۱۱۵۵ه ق)

 سیدمحمّدمهدی بن مرتضی بن محمد بروجردی طباطبایی ، از مشاهیر علمای امامیّه در قرن دوازدهم ، متبحّر در فقه و اصول و حدیث و کلام و تفسیر و رجال . در ۱۱۵۵ (و به قولی در ۱۱۵۴) درکربلا متولد شد. پدر و اجداد او از دانشمندان سرشناس بودند و با بعضی از خاندانهای علمی شیعه ، از جمله خاندان مجلسی ، خویشاوندیِ سببی یا نسبی داشتند و به دلیل همین پیوند خانوادگی ، بحرالعلوم از مجلسیِ اول به عنوان جد و از مجلسیِ دوم به عنوان خال (دایی ) خود یاد می کند (قمی ، ج ۲، ص ۶۲).

اساتید

بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش نزد پدر و شیخ یوسف بحرانی * (صاحب حدایق ) آغاز کرد، و بعد به نجف رفت و نزد شیخ مهدی بن محمد فتونی عاملی و شیخ محمدتقی دورقی و شیخ محمد باقر هزارجریبی به کسب علم پرداخت . سپس به کربلا بازگشت و به حوزه درس وحید بهبهانی ( رجوع کنید به بهبهانی * ، آقا محمدباقر) پیوست (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۶۶؛ مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۳۴؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۶). پس از آنکه وحید به علت کهولت درس خود را تعطیل کرد، به توصیه استاد به نجف بازگشت و در آنجا حوزه درسی تشکیل داد.

شاگردان

شاگردان بسیاری تربیت کرد و به عده ای از علما اجازه روایت داد، که از آن جمله اند:

سیّد صدرالدین عاملی * ؛

شیخ جعفر نجفی * ،صاحب کشف الغطاء ؛

سیدجواد عاملی * ،صاحب مفتاح الکرامه ؛

شیخ ابوعلی حائری * ، صاحب منتهی المقال ؛

ملااحمد نراقی * ؛

سیدمحمد مجاهد * ؛

سیدابوالقاسم خوانساری * (که بحرالعلوم از او حکمت و کلام می آموخت و او نزد بحرالعلوم فقه و اصول می خواند)؛

شیخ اسداللّه شوشتری ؛

میرزا محمد نیشابوری معروف به اخباری * ؛

حجت الاسلام شفتی * ،

شیخ محمدعلی اعسم ؛

سید دلدارعلی هندی (خوانساری ، ج ۷، ص ۲۰۴؛ امین ، ج ۱۰، ص ۱۵۹ـ۱۶۰).

بحرالعلوم در ۱۱۸۶ به مشهد سفرکرد و هفت سال در آنجا اقامت گزید. در این مدت گذشته از شرکت در مجالس علمی و مباحثه با علما، نزد میرزامهدی شهید خراسانی به فراگیری فلسفه پرداخت و این حکیم او را به سبب مقام شامخ علمیش بحرالعلوم خواند. این لقب که پیش از آن به کسی اطلاق نشده بود بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۴۳؛ امین ، ج ۱۰، ص ۱۵۹).

در ۱۱۹۳ به حج رفت و در مدتی که در حجاز بود، گذشته از اقدامات سودمند دینی ، به تدریس فقه مذاهب اربعه پرداخت و افراد بسیاری در حلقه درسی او شرکت کردند. دیگر از سوانح مهمّ زندگی او مناظره کلامی با دانشمندان یهود در منطقه ذی الکِفْل بود که بر اثر آن ، گروه بسیاری به اسلام گرویدند (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۵۰ـ۶۶؛ مدرس تبریزی ، همانجا؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۷). گزارش کامل این مناظره را چندتن از حاضران در مجلسِ بحث ، از جمله صاحب مفتاح الکرامه ، ثبت کرده اند. بحرالعلوم در ۱۲۱۲، در ۵۷ سالگی ، درگذشت و نزدیک آرامگاه شیخ طوسی در نجف به خاک سپرده شد (امین ، ج ۱۰، ص ۱۵۸؛ قمی ، همانجا؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۲۶).

بحرالعلوم که دریکی از درخشانترین دوره های علمی شیعه می زیست ، در بعضی از علوم دینی سرآمد اقران بود، و دربعضی دیگر آگاهی لازم را داشت ، ازینرو ریاست عامّه به او منتقل شد. سیّد صدرالدین عاملی در گزارش خود گفته است که در نجف عدّه ای بحرالعلوم را در فقه برتر از شیخ جعفر نجفی می دانند و خود می افزاید که این سخن چندان هم دور از واقع نمی نماید (امین ، همانجا).

شهامت اخلاقی و روحیه اصلاح طلبی بحرالعلوم سبب شد که در دوران ریاست عامّه ، در اجرای تکالیف اجتماعی ـ دینی با بزرگان معاصر خود همکاری کند، از جمله در مسایل فتوایی مردم را به تقلید از شیخ جعفر نجفی رهنمون شد و برای قضا و رسیدگی به خصومات ، شیخ محیی الدین و برای اقامه جماعت ، شیخ حسین نجف عالم و زاهد و امام جماعت مسجد هندی را معرّفی کرد. همچنین شاگرد برجسته خود سیدجواد عاملی * ، مؤلف مفتاح الکرامه ، را به تدوین کتب ، از جمله تقریرات درس خود او، که محور آن کتاب وافی فیض کاشانی بود، تشویق کرد. خود او نیز علاوه برتدریس فقه و حدیث ، به امور مردم رسیدگی می کرد (همان ، ج ۱۰، ص ۱۵۹). در گشودن مشکلات دینی و اجتماعی و برآوردن حوایج نیازمندان کوشا بود و از جمله اقدامات مؤثر او، تعیین دقیق میقاتهای احرام و مشخص کردن محدوده مواقف حج است که در دوران توقف وی در مکه صورت گرفت .

تقوای بحرالعلوم ،

ضمن اجتناب از هرگونه سخت گیری در امورجاری زندگی ، و نیز سخاوت و همت بلند او زبانزد همگان بود، چندان که برخی به گرایشهای عرفانی در وی معتقد شده اند. به هرحال تأثیر این گرایش را در دست پروردگان و برخی از علمای پس از او نمی توان انکار کرد. همه معاصران بحرالعلوم به مقام علم و تقوای او اذعان کرده اند. حتی استاد او، وحید بهبهانی ، در سالهای پایانی عمر، چون زوال ملکه اجتهاد را در خود احتمال می داد، در مسایل فقهی از او نظرخواهی می کرد (حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۶).

خبر تشرف وی به حضور امام دوازدهم عجل اللّه تعالی فرجه به حد تواتر رسیده است و اصل این تشرف را هیچیک از دانشمندان معاصر یا متأخر از او، انکار نکرده اند. میرزای قمی ، مؤلف قوانین الاصول ، که خود در ایران مرجعیّت داشت و مانند بحرالعلوم از شاگردان برجسته وحید بهبهانی بود، در سفری به عراق ، به دیدار سیّد بحرالعلوم رفت و پس از خلوت شدن مجلس ، ضمن اشاره به مقام معنوی او و تشرّف به دیدار امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه از وی خواست نکاتی را از آنچه دیده است بازگوید. بحرالعلوم خواست او را فقط به طور سربسته اجابت کرد و رشته سخن را تغییر داد.

نوری (۱۳۲۱، ج ۳، ص ۳۸۳) او را از این جهت فقط همردیف سیّدبن طاووس دانسته است . با اینهمه وقتی که از وی درباره امکان ملاقات باحضرت حجّت عجل اللّه تعالی فرجه در دوران غیبت سؤال شد، پاسخ داد که در احادیث شیعه روایاتی مبنی بر تکذیب مدّعیان رؤیت وارد شده است (نوری ، ۱۴۰۳، ص ۲۳۶؛ نیز رجوع کنید به غیبت * ). مقام تقوا او را در موقعیتی قرار داده که به گفته مامقانی (ج ۱، بخش ۱، ص ۱۵۶، ج ۳، بخش ۱،ص ۲۶۱)، شخصیّت حدیثی وی برتر از وثاقت و فروتر از عصمت است .

بحرالعلوم به عربی شعر می سرود و از جمله آثار او منظومه ای است در رثای امام حسین علیه السّلام ، که به اقتفای دوازده بند محتشم سروده است (بحرالعلوم ، ۱۴۰۸، ص ۲۰۷ ـ ۲۱۶). علاوه بر این ، عالمان دینی را نیز به آگاهی از فنون ادب تشویق می کرد و شاعران مذهبی را محترم می شمرد. تقدیر و تکریم او از شیخ کاظم اُزری ، مرثیه سرای برجسته عراقی ، معروف است (امین ، ج ۹، ص ۱۱).

بحرالعلوم به رغم دانش فراوان ، چندان توفیق تألیف نیافت . سبب عمده این امر را احتیاط و دقت بیش از حدّ او در نوشتن ذکر کرده اند.

آثارچندی از او برجای مانده که برخی از آنها عبارت اند از:

۱) المصابیح ، در عبادات و معاملات ، که از زمان تألیف تاکنون موردتوجه فقها بوده است ؛

۲) الدرّه النجفیّه ، که در آن دو باب طهارت و صلاه در بیش از ۰۰۰ ، ۲ بیت به نظم درآمده و برآن شرحهای فراوان نوشته شده است ؛

۳) مشکاه الهدایه ، که در واقع روایت منثور الدرّه النجفیّه در باب طهارت است ؛

۴) الفوائدالرجالیّه ، درعلم رجال که به معرفی خاندانهای معروف علمی و حدیثی و راویان و عالمان امامی و مطالب متفرقه درباره کتب حدیث و رجال اختصاص دارد و نکاتی نو از مباحث رجالی در آن تبیین شده است ؛

۵) تحفه الکرام فی تاریخ مکّه و البیت الحرام ، درباره وجه تسمیه و حدود و نقشه و نیز تاریخ بنای کعبه در روایات تاریخی درباره تأسیس و تجدید بناهای مختلف مکه ، و نیز تاریخ بنای مسجدالحرام و ضمایم آن از قبیل صفا و مروه ؛

۶) دیوان شعر، که افزون بر هزار بیت و بیشتر در مدح و رثای اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم است (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ امین ، ج ۱۰، ص ۱۶۰؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۲۱، ص ۸۱؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۹ـ۴۲۱؛ زرکلی ، ج ۷، ص ۱۱۳).

علاوه بر این کتابها،بحرالعلوم بیش از هفده رساله درباره موضوعات مختلف فقهی و اصولی تألیف کرده است .

رساله ای نیز درباره سیروسلوک به او نسبت داده شده است که عده ای ، به لحاظ عدم انطباق برخی مطالب آن با موازین و آرای شیعی ، چنین نسبتی را منکرند.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) محمد مهدی بن مرتضی بحرالعلوم ، رجال السید بحرالعلوم : المعروف بالفوائد الرجالیه ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۴) همو، «العقود الاثنی عشر فی رثاء سادات البشر للسید بحرالعلوم »، تراثنا ، سال ۳، ش ۱۰ (محرم ۱۴۰۸)؛
(۵) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، استانبول ۱۹۷۲، ج ۱، ص ۴۶۱، ج ۲، ص ۲۴۲؛
(۶) تحفه الکرام فی تاریخ مکه و المسجد الحرام ، نسخه خطی کتابخانه مدرسه فیضیه قم ، ش ۹۷۳؛محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دوره قاجار ، اصفهان
(۷) ۱۳۶۲ـ۱۳۶۴ ش ؛
(۸) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، ج ۷، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۲؛
(۹) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش ، ذیل «بحرالعلوم ، محمد مهدی بن مرتضی »؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۱۱) عباس قمی ، کتاب الکنی والالقاب ، صیدا ۱۳۵۸؛
(۱۲) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۱۳) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۴) حسین بن محمد تقی نوری ، جنه المأوی ، در مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۵۳، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۵) همو، مستدرک الوسائل ، ج ۳، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه آیت الله آقااحمد بهبهانی (۱۲۳۵-۱۱۹۱ه ق)

 و یکی از چهره های برجسته خاندان وحید بهبهانی (آل آقا). وی افزون بر مقام علمی و تألیفاتش ، به دلیل سیر و سیاحتش در ایران ، عراق و هند و بر جای نهادن خاطرات باارزشش ، منزلت ویژه ای دارد. آقااحمد، به نوشته خودش در مرآت الاحوال که شرح حال وی به قلم خود اوست ، در ۱۱۹۱ در کرمانشاهان به دنیا آمد. از شش سالگی تحصیل عربی و فارسی و نیز متون فقهی را نزد پدرش آقامحمدعلی بهبهانی * (متوفی ۱۲۱۶) و برادرش آقامحمد جعفر (متوفی ۱۲۵۹) آغاز کرد. در هفده سالگی مادرش را از دست داد و در بیست سالگی برای ادامه تحصیل عازم عتبات عالیات شد و در مسیر خود، با عالمان شهر کاظمین دیدار کرد و پس از سکونت در نجف و ازدواج ، تحصیل خود را به سرعت ادامه داد (ج ۱، ص ۱۹۸ـ ۱۹۹، ۲۰۴ـ۲۰۶).

برخی از استادان وی عبارت بودند از:

ملامحمد اسماعیل عَقْدائی یزدی (متوفی ۱۲۴۰)،

آقاسید مهدی طباطبائی مشهور به بحرالعلوم (متوفی ۱۲۱۲)،

و شیخ جعفر نجفی (متوفی ۱۲۲۸)، در فقه (همان ، ج ۱، ص ۲۰۵ـ۲۰۶، ۲۰۹ـ۲۱۰).

وی همچنین ، علاوه بر پدرش ، از چند تن از عالمان برجسته روزگار خود اجازه علمی به دست آورد که متن آنها را در مرآت (ج ۱، ص ۶۴۵ـ۶۵۳) درج کرده است ،

از جمله :

شیخ جعفر نجفی ،

میرسید علی طباطبائی ،

سید محسن اعرجی بغدادی ،

میرزاابوالقاسم قمی صاحب قوانین .

اجازه ای نیز از آقا سید محمد مجاهد داشته که قسمتی از آن در اعیان الشیعه (ج ۳، ص ۱۳۶) آمده است .

آقااحمد در ۱۲۱۵ برای دیدار پدر به کرمانشاهان بازگشت . چند ماه پس از بازگشت وی ، پدرش درگذشت و او برای مدتی در این شهر ماند. با شنیدن خبر حمله وهابیها به کربلا در ۱۲۱۶، به عتبات رفت و پس از بازگرداندن خانواده اش به کرمانشاهان ، عازم قم شد.

او در مدت شش ماه اقامت در این شهر، از محضر میرزاابوالقاسم قمی استفاده کرد و در ضمن به تدریس و تألیف پرداخت . پس از آن به شهرهای مختلفی از جمله بروجرد، نهاوند و بار دیگر به عتبات سفر کرد و در ۱۲۱۹ به مشهد مشرّف شد و سپس به عزم سفر به هندوستان به سوی بندرعباس و مسقط حرکت کرد و از آنجا راهی بمبئی شد (بهبهانی ، ج ۱، ص ۲۱۴ـ ۲۱۵، ۲۲۵ـ۲۴۷).

وی درباره شهرها و مناطقی که در هند دیده سخن گفته و اوضاع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و احیاناً مذهبی آن شهرها را شرح داده است (ج ۱، مقصد دویّم ). آقا احمد در محرم ۱۲۲۵ در شهر عظیم آباد بوده و ضمن وصفِ «کیفیت عزاداری بی خردان آن بلده » (ج ۱، ص ۶۳۸) از آخرین واقعه ای که یاد کرده ، تولد فرزندش آقاعلی در عظیم آباد است (ج ۱، ص ۶۴۱). پس از آن وی به ایران بازگشته است . از این پس اطلاع دقیقی از زندگی وی وجود ندارد. به روایتی ، آقا احمد در ۱۲۳۳ در عراق بوده (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، ج ۲، قسم ۱، ص ۱۰۰) و گویا پس از مدتی به ایران بازگشته است . وی در ۱۲۳۵، در ۴۴ سالگی درگذشت و کنار مرقد پدرش در کرمانشاهان به خاک سپرده شد. تاریخ وفات وی بر روی جلد کتاب مرآت الاحوال ، به پیروی از اعیان الشیعه (همانجا)، ۱۲۴۳ آمده ، که درست نیست (رجوع کنید به حبیب آبادی ، ج ۳، ص ۹۹۸).

آقااحمد فهرست هجده تألیف یا اثر در دست تألیف خود را در مرآت الاحوال (ج ۲، ص ۶۴۱ـ۶۴۴) آورده است . در مقدمه این کتاب (ص ۱۶ـ۱۷) و مکارم الا´ثار حبیب آبادی (ج ۳، ص ۹۹۵ـ۹۹۷) نیز آثار دیگری برای وی برشمرده شده است که احتمال می رود از برخی کتابها با چند عنوان یاد شده باشد.

از جمله آثار اوست :

محمودیّه ، حاشیه ای بر صمدیّه شیخ بهائی که در پانزده سالگی نوشته است (بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۸۶)؛ نورالانوار ، در شرح بسمله ؛

الدرّر الغرویّه فی اصول الاحکام الالهیّه ؛

رساله قوت لایموت و شرح آن با عنوان مخزن القوت ؛

ربیع الاَزهار ؛

تاریخ ولادت و وفات سادات اطهار علیهم السّلام ؛

تاریخ نیک و بد ایّام ؛

تاریخ بغلی یا تحفه الاخوان ، در شرح احوال مشاهیر انبیا و خلفا و امامان و شرح غزوات امیرالمؤمنین علیه السّلام ؛

تنبیه الغافلین ؛

کشف الرّیب و المَین عن حکم صلاه الجمعه و العیدین ؛

کشف الشّبهه عن حکم المتعه ؛

تحفه المحبیّن ، در اثبات خلافت امیرالمؤمنین و فضیلت اهل بیت علیهم السّلام ؛

مناهج الاحکام فی القضاء و الشّهادات ؛

جدول در شکوک صلاه ؛

مناهج الفقه ؛

تفسیر قرآن مجید؛

و نیز رسایلی در جواب مسائل فیض آباد، مرشدآباد و حیدرآباد دکن و شروحی بر المختصر النّافع تألیف محقق حلی ، خلاصه الحساب شیخ بهائی و تفسیر بیضاوی . مؤلف در مرآت الاحوال از ناقص بودن برخی از این آثار یاد کرده و روشن نیست که آنها را تا چه اندازه تکمیل کرده است . آقابزرگ طهرانی از تألیفات وی ، با اشاره به چگونگی آنها، یاد کرده است (۱۴۰۴، ج ۲، قسم ۱، ص ۱۰۱؛ و نیز همو، ۱۴۰۳، ذیل موارد).

مهمترین کتاب مؤلف ،

مرآت الاحوال است که نخستین بار، در ۱۳۷۰ ش ، مجلد نخست آن و چندی بعد، متن کامل آن با تصحیح مجدد به چاپ رسید. بخش نخست کتاب ، شرح حال خاندان علامه مجلسی و وحید بهبهانی است که در اصل شرح و بسط و تکمیل رساله ای است که میرزاحیدرعلی مجلسی در ۱۱۹۴ درباره خاندان مجلسی تألیف کرد (آقااحمد، ج ۱، ص ۵۰). بخش دوم کتاب شرح حال خود مؤلف و به عبارتی سفرنامه اوست که در آن خاطرات تحصیل و سفر به شهرهای گوناگونِ ایران و عراق را آورده است .

این بخش تا آغاز ورود مؤلف به بمبئی ادامه یافته است . بخش سوم کتاب شامل شرح سفر مؤلف از ورود به بمبئی و پس از آن سفر به دیگر شهرهای هند تا ۱۲۲۵ است . بخش پایانی کتاب ، ضمن پرداختن به مطالبی چون تاریخ شاهان فرنگستان ، درباره کشورهای اروپایی ، امریکایی و افریقایی ، و نیز چگونگی حکومت انگلیسیها و کمپانی هند شرقی در هند اطلاعاتی داده است (ج ۲، ص ۶۵۷ـ۸۸۹). خاتمه کتاب نصایحی به ملوک و غیرملوک است که ضمن آن به برخی رخدادهای اواخر عصر صفوی و دوره نادری نیز اشاره شده است (ج ۲، ص ۹۰۰ـ۹۵۲).

در مجموع ، مرآت الاحوال حاوی شرح حال بسیاری از چهره های علمی و سیاسی و اجتماعی ایران و هند در دهه سوم قرن سیزدهم است و افزون بر آن ، مشتمل بر دیدگاههای یک عالم شیعی در برخورد با دنیای جدید است .



منابع :
(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۲: الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛آقا احمدبن

(۴) محمد علی بهبهانی ، مرآت الاحوال جهان نما ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۵) محمد علی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار ، اصفهان ۱۳۵۱ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴

زندگینامه آقامحمدباقر بهبهانی«وحید بهبهانی »«آقا»(۱۱۱۸ه ق)

بهبهانی ، آقامحمدباقر ، مشهور به «وحید بهبهانی » و مقلب به «آقا»، فقیه ، اصولی و مؤلف امامی قرن دوازدهم . در اصفهان میان سالهای ۱۱۱۶، ۱۱۱۷ یا ۱۱۱۸ متولد شد. مادّه تاریخی که درباره تولدش گفته شده سال ۱۱۱۸ را اثبات می کند (علیاری ، ج ۶، ص ۵۷۲)، لیکن نواده او در مرآت الاحوال (ج ۱، ص ۱۴۷) سال ۱۱۱۷ را ثبت کرده است .

پدرش ، مولی ‘ محمد اکمل اصفهانی ، از شاگردان علامه مجلسی بوده (قمی ، ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، ج ۲، ص ۹۷) و از حال و مقام وی چندان اطلاعی در دست نیست جز اینکه وحید بهبهانی در اجازه خود به بحرالعلوم ، او را با عناوین «الاعلم الافضل الاکمل استاد الاساتید الفضلاء…» ستوده است (نوری ، ج ۳، ص ۳۸۴؛ زنوزی ، گ ۶۹ـ۷۰). مادر وحید بهبهانی ، دختر آقانورالدین بن ملاّ صالح مازندرانی بوده است و چون همسر ملاّ صالح مازندرانی ، آمنه بیگم ، دختر ملاّ محمدتقی مجلسی و خواهر ملاّ محمّدباقر مجلسی بوده ، وحید در نوشته های خود از مجلسی اول و ملاّ صالح با عنوان جدّ و از مجلسی دوم با عنوان دایی (خان ) یاد می کند (محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۰۴، ص ۶۴؛ همو، ۱۴۱۶، ص ۲۸، ۱۹۶؛ قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۴۰۸). اگرچه برخی نسبِ وحید را به شیخ مفید (متوفی ۴۱۳) رسانده اند (امین ، ج ۳، ص ۱۳۶)، بر پایه مطلبی که از سردار کابلی نقل شده ، این انتساب ساختگی است (سمیعی ، ص ۶۶ـ۷۳) و در آثار وحید و فرزندان او نیز هیچ اشاره ای به آن دیده نمی شود.

وحید بهبهانی دوران کودکی و نوجوانی را در اصفهان گذرانید و علوم عقلی را نخست نزد پدرش آموخت (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۷) و به گفته زنوزی (همانجا) جامع حدیث کافی را نیز نزد وی خواند و از او اجازه روایت گرفت (نوری ، همانجا). در پی مرگ پدر و آشفتگی اوضاع اصفهان بر اثر هجوم و تسلط محمود افغان در ۱۱۳۵، برای همیشه از اصفهان خارج و راهی عراق شد و در محضر پدر همسرش ، سید محمد طباطبایی بروجردی ، به تحصیل علوم عقلی پرداخت ؛ سپس در نجف از محضر استادانی چون سید صدرالدّین قمی همدانی ، شارح وافیه الاصول ، بهره برد (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۷ـ۱۴۹؛ دوانی ، ص ۱۱۲). صدرالدین از علمای بزرگ عصر خود و جامع معقول و منقول بود و پس از تسلط محمود افغان بر ایران به نجف اشرف عزیمت کرده بود (جزایری ، ص ۹۸ـ۹۹؛ قمی ،۱۳۵۷ـ۱۳۵۸، ج ۲، ص ۳۵۷ـ۳۷۶؛ خوانساری ، ج ۴، ص ۱۲۲ـ۱۲۳). به گفته نواده وحید بهبهانی ، آقااحمد (ج ۱، ص ۱۴۸) وی به طریقه اخباریه متمایل بوده است ، ازینرو شاگردش وحید نیز در اوایل تحصیل به آن طریقه گرایید، سپس از آن فاصله گرفت و روش اجتهاد را پسندید (رجوع کنید به ادامه مقاله ، بخش وحید و اخباریه ). وحید پس از تکمیل تحصیل در عراق ، راهی بهبهان شد و به گفته آقااحمد (همانجا) زیاده از سی سال در آن شهر سکونت کرد و ازینرو به بهبهانی اشتهار یافت . تاریخ رفتن او به بهبهان و مدت اقامتش در این شهر دقیقاً معلوم نیست ، لیکن بر اساس قضیه ای که شاگردش زنوزی (همانجا) از او نقل می کند وی در زمانی که کریم خان زند بهبهان را محاصره کرد در آنجا می زیسته است . تاریخ این محاصره ۱۱۷۰ بوده است (نامی اصفهانی ، ص ۵۸؛ فسائی ، ج ۱، ص ۵۹۸). از سوی دیگر عبدالنبی قزوینی (ص ۷۵) در ۱۱۷۵ وحید را در کربلا ملاقات کرده است و از گفته وی برمی آید که در زمان این ملاقات ، مدتی از اقامت او در کربلا می گذشته است . بر اساس این شواهد احتمالاً او در حدود ۱۱۴۰ به بهبهان رفته و تا پس از ۱۱۷۰ در آنجا بوده است . دقیقاً معلوم نیست که چه انگیزه ای موجب عزیمت او به بهبهان شده ، اما احتمالاً مهمترین عامل ، موقعیت آرام بهبهان بوده است که پس از آشفتگی اوضاع اصفهان پناهگاه اهل علم گردیده بود؛ عامل احتمالی دیگر مقابله با مسلک اخباری بوده که در آن زمان عالم و مدافع بزرگ اخباری ، شیخ عبدالله سماهیجی * بحرینی (متوفی ۱۱۳۵) در بهبهان رونق داده بوده و پس از او شاگردش سیدعبدالله بلادی (متوفی ۱۱۶۵) آن را دنبال می کرده است (جزایری ، ص ۲۰۵ـ ۲۰۶؛ بحرانی ، لؤلؤه البحرین ، ص ۹۳، ۹۸).

وحید پس از اقامتی طولانی و مقابله علمی پیگیر با روش اخباری در بهبهان به اتفاق جمعی از بستگان و عشایر محلی به کربلا رفت و در آنجا ساکن شد و در ۱۲۰۵ در همانجا از دنیا رفت (زنوزی ، همانجا؛ احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۸ـ ۱۴۹).

معاصران وحید بهبهانی و دانشمندان پس از وی با اوصاف و عناوینی همچون علامه زمان ، جامع علوم ، علامه ثانی ، محقّق ثالث ، او را ستوده اند. سیره نویسان بر این نکته تأکید کرده اند که عالمان پس از وی ، همگی از پرتو علوم او بهره مند و پرورش یافته مکتب وی اند، ازینرو او با عنوان «استاد الکلّ فی الکلّ» (استاد همگان در همه علوم ) شناخته شده است (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۷۷؛ تنکابنی ، ص ۱۹۸؛ زنوزی ، همانجا؛ جاپلقی بروجردی شفیعا، ص ۳۱؛ احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۴۶ـ۱۴۷).

برخی از مشاهیری که از محضر وحید بهبهانی بهره مند شدند عبارت اند از:

ملاّ مهدی نراقی (متوفی ۱۲۰۹)؛

سید محمد مهدی طباطبایی مشهور به بحرالعلوم (متوفی ۱۲۱۲)؛

ابوعلی مازندرانی حائری ، مؤلف منتهی المقال (متوفی ۱۲۱۵)؛

سید محمد جواد عاملی ، مؤلف مفتاح الکرامه (متوفی ۱۲۲۶)؛

شیخ جعفر نجفی ، کاشف الغطاء (متوفی ۱۲۲۸)؛

میرزاابوالقاسم قمی ، مؤلف قوانین الاصول (متوفی ۱۲۳۱)؛

میرسیدعلی طباطبایی ، خواهرزاده و داماد وحید، مؤلف ریاض المسائل (متوفی ۱۲۳۱)؛

شیخ اسدالله کاظمی ، مؤلف مَقابِس الانوار (متوفی ۱۲۳۴)؛

ملاّ احمد نراقی (متوفی ۱۲۴۵)؛

شیخ محمدتقی اصفهانی ، مؤلف هدایه المسترشدین (متوفی ۱۲۴۸)؛

حاج محمدابراهیم کلباسی اصفهانی (متوفی ۱۲۶۱)؛

و سیدمحمدحسن زنوزی خویی (متوفی ۱۲۴۶) مؤلف ریاض الجنّه (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۴، جزء۲، قسم ۱، ص ۱۷۲، قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۴۰۶؛ محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۱۵، مقدمه ، ص ۱۹ـ۲۰).

خاندان بهبهانی

وحید بهبهانی نه تنها خود در میان علمای امامیّه از جایگاهی ممتاز برخوردار است ، بلکه از میان فرزندان و نوادگان او نیز شخصیتهای بزرگی برخاسته اند و خاندان بهبهانی را به صورت یکی از بزرگترین خاندانهای علمی شیعه درآورده اند. اولین فرزند وحید به نام آقا محمد علی ، فقیهی مقتدر در کرمانشاه بوده است (رجوع کنید به بهبهانی * ، آقامحمدعلی ) که از فرزندان او نیز، آقا احمد معروف است (رجوع کنید به بهبهانی * ، آقااحمد). فرزند دیگر وحید، آقا عبدالحسین نام داشته و به گفته آقااحمد (ج ۱، ص ۱۶۸) اهل سلوک و ریاضت و مجاهده با نفس بوده ، همچنین در دوران مرجعیت پدرش امور مالی و بررسی استفتائات بر عهده او بوده است . وحید دختری نیز داشته که همسر میرسیدعلی طباطبایی * (صاحب ریاض ) بوده است و از فرزندان او سید محمد مجاهد * (متوفی ۱۲۴۲)، صاحب مناهل است که فتوای جهاد علیه روسیّه تزاری را در زمان فتحعلی شاه قاجار صادر کرد (برای اطلاع بیشتر از خاندان بهبهانی رجوع کنید به احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۲۸، ۱۷۹؛ دوانی ، ص ۲۵۶، ۲۷۲).

آثار.

تألیفاتی که در زمینه های مختلف علوم دینی از وحید بهبهانی بر جای مانده نشانه تبحّر و احاطه علمی او است .

تحقیقات فقهی او در شرح بر ابواب عبادات کتاب مفاتیح الشّرایع فیض کاشانی و در حواشی او بر مدارک الاحکام سید محمد عاملی نمایان است .

وی در علم رجال حدیث نیز تبحّر و تعمّق داشت و در تحقیقات رجالی اش که به صورت تعلیقه بر رجال استرآبادی ، منهج المقال ، نوشته است با سعه نظر کوشیده تا راویانی را که دلیل روشنی بر وثاقت آنان نیست به مدد قرائن توثیق کند و از این جهت مورد نقد رجال شناسان متأخّر قرار گرفته است (برای نمونه رجوع کنید به خوئی ، ج ۲، ص ۳۴۶، ج ۵، ص ۱۲۹، ۱۳۳، ج ۷، ص ۶۰، ج ۱۶، ص ۴۵ـ۴۶، ۱۷۱ـ۱۷۲).

از وحید بهبهانی ، ۱۱۹ رساله و کتاب برجای مانده که شماری از آنها چاپ شده است (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۸۰ـ۱۸۲؛ محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۱۵، مقدمه ، ص ۲۰ـ۲۶؛ برای آگاهی از آثار وحید بهبهانی در ردّ اخباریگری رجوع کنید به ادامه مقاله ).

وحید و اخباریه .

امتیار برجسته وحید در مواجهه با اخباریگری و پایه گذاریِ روشِ نوینِ اصولی در فقه امامیّه است . مسلک اخباریگری که قریب به دو قرن بر حوزه های علمی شیعه سایه افکنده بود توسط ملاّ محمد امین استرآبادی * (متوفی ۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶) به ظهور رسیده و سبب طرد اجتهادِ مبتنی بر علم اصول شده بود. اساس این مرام تأکید بر روایات و قطعی الصّدور بودن روایات کتابهای حدیثی ، خصوصاً کتابهای چهارگانه حدیث امامیه بود، تا آنجا که برخی از آنان استدلال به قرآن را نیز جز در موارد بدیهی ، روا نمی دانستند (استرآبادی ، جاهای متعدد؛ خوانساری ، ج ۱، ص ۱۲۷ـ۱۳۰ به نقل از مُنیه المُمارسین تألیف شیخ عبدالله سماهیجی ؛ بحرانی ، الحدائق الناضره ، ج ۱، مقدمه سوم ، ص ۲۶، ۶۵، مقدمه دوازدهم ، ص ۱۶۷، ۱۷۰؛ نیز رجوع کنید به اخباریه * ). بلاد عراق خصوصاً کربلا و نجف به حدّی تحت سیطره علمی اخباریان قرار گرفته بود که کتب فقهای اصولی متروک و مهجور مانده بود (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۸۷؛ خوانساری ، ج ۲، ص ۹۵). مبارزه وحید با اخباریگری از زمان توقّف طولانی او در بهبهان آغاز شد. بهبهان به سبب مهاجرت بسیاری از علمای بحرین مرکز فعالیّت پیروان نظریه اخباریگری شده بود و وحید در آنجا به تدریس ، اقامه جماعت و تصّدی امور دینی و از همه مهمتر به تألیف در جهت تبیین و نقد آرای اخباریان پرداخت (رجوع کنید به سطور پیش ).

وی کتاب الاجتهاد و الاخبار را که نوعی دفاعیّه از مسلک اجتهاد است ، در ۱۱۵۵ در بهبهان تألیف کرد و در آن مبانی اخباریگری را به باد انتقاد گرفت . وحید در این کتاب نمونه هایی از سخنان بی پایه اخباریان و نیز مباحثات خود را با آنها نقل (۱۴۱۶، ص ۵۰، ۶۶) و از برخورد توهین آمیز اخباریان با علمای دین بشدت انتقاد کرده است (همان ، ص ۲۱۶ـ۲۱۷). اقامت طولانی وحید در بهبهان ، آمد و شد اهل علم نزد او و تربیت شاگردان و تألیف آثار ارجمند، آوازه وی را به نجف و کربلا رساند. وحید در کربلا که آن زمان محل تجمّع اخباریان بود، چند روز به درس شیخ یوسف بحرانی (متوفی ۱۱۸۶)، سرآمد فقهای عصر و آخرین نماینده مسلک اخباریگری ، حاضر شد. سپس اعلام کرد که مایل است اندک زمانی به جای بحرانی درس بگوید و از وی خواست تا شاگردانش را به حضور در درس وی سفارش کند. بحرانی که اخباری معتدلی بود و به تعبیر خودش راه میانه ( الحدائق ، ج ۱، ص ۱۵) را برگزیده بود، خود به دسته بندی علمای شیعه به اخباری و اصولی و بدگویی از مجتهدان بزرگ شیعه انتقاد داشت . ازینرو مجلس درس خود را که بزرگترین حلقه درسی در آن زمان بود به وحید واگذار کرد و وحید ظرف سه روز با تبیین نظریّه اجتهاد و نقد نظریّات اخباریان ، نزدیک به دو سوم شاگردان بحرانی را از مرام اخباری رویگردان ساخت (مامقانی ، ج ۲، ص ۲۸۵ مکرّر).

وحید با بحرانی و علمای دیگر اخباری نیز به بحثهای طولانی پرداخت (قمی ، ۱۳۲۷ ش ، ج ۲، ص ۴۰۷) و با انتقاد علنی از اخباریگری و تحذیر شاگردان خود از پیوستن به حلقه های درسی آنان ، این مرام را از رونق انداخت . در این میان شیخ یوسف بحرانی با تقدیر از مقام علمی و فراهم آوردن نفوذ اجتماعیِ وحید، به شکل غیر مستقیم کمک شایانی در سست کردن پایه های اخباریگری و رشد مکتب اجتهاد نمود (رجوع کنید به بحرانی * ، یوسف بن احمد).

وحید بیش از سی سال در کربلا ماند و سرانجام موفق شد تا جریان اخباریگری را کنار زده ، حوزه اجتهادی خود را بر پا کند. پس از الاجتهاد و الاخبار مهمترین اثر وحید در ردّ اخباریان الفوائد الحائریّه است . نگارش کتاب اخیر در دو مرحله انجام شد: مرحله اول در ۱۱۸۰ نوشته شد و شامل ۳۵ مطلب با عنوان فائده بود که به الفوائد الحایریّه القدیمه مشهور است . وحید مرحله دوم را در سالهای پایانی قرن دوازدهم تألیف کرد که به الفوائد الجدیده یا مُلحقات معروف است . محمد حسن بن معصوم قزوینی (متوفی ۱۲۴۰) یکی از شاگردان وحید، مجموعه ای از دو بخش را در هشتاد فائده تلخیص کرد و آن را الفوائد السنیّه نامید و خود شرحی به نام تنقیح المقاصد بر آن نوشت (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۳۳۰ـ۳۳۱).

به نظر وحید در آثار اصولی اش ، بر خلاف قول استرآبادی و پیروان او، استنباط و اجتهاد در عصر امامان رایج بود و به همین دلیل در آن روزگار نیز اصول فقه وجود داشت و کار مجتهدان اصولی ، تنها گسترش و تعمیق مباحث و تدوین دانش اصول بود. ازینرو قول استرآبادی که آغاز اجتهاد و اصول فقه را به ابن جنید و ابن ابی عقیل و پس از آن دو به شیخ مفید و سپس به علاّ مه حلّی (متوفی ۷۲۶) نسبت داده ، اشتباه است (محمدباقر بهبهانی ، ۱۴۱۶، ص ۹۹ـ۱۰۰). برای نمونه ، نقل دو حکم متعارض از یک امام و روش حلّ تعارض ، از آن امام یا امامان بعدی مقوله ای اصولی است . بحث حجیّت خبر واحد یا حجیّت ظواهر قرآنی نیز در عصر امامان مطرح بوده است (همان ، ص ۱۰۰؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۲۳۶، ۲۸۳ـ۲۸۴). از آن مهمتر، به کارگیری برخی روشهای اجتهادی چون قیاس از سوی فقهای اهل سنّت ـ که پیروان امامان نیز گاهی نادانسته آنها را می پذیرفتند ـ و این که امامان در شرایطی ناگزیر آن روشها را نفی می کردند همه مربوط به مباحث اصولی است . وحید در آغاز الاجتهاد و الاخبار (۱۴۱۶، ص ۶ـ۷) اشاره می کند که فرد مسلمان ناگزیر از پایبندی به تکالیف دینی است و از آنجا که این تکالیف توقیفی است ، باید درصدد جستجو و شناخت تکالیف برآمد. در فصل دوم کتاب به حجیّت قول مجتهد پرداخته و قول اخباریان را که هر کس می تواند با رجوع به کتب حدیث وظیفه شرعی خود را به دست آورد، ابطال می کند. استرآبادی برای قول مجتهدان هیچگونه حجیتّی قائل نبود و فقط کسانی را فقیه می دانست که با تأمّل و فحص در احادیث توانسته اند احکام را مطابق با احادیث به دیگران اطلاع دهند، در حالی که در نظریّه اجتهاد قولِ فقیه حجیّت دارد و مکلّفان با عمل به آن وظیفه شرعی خود را به جای می آورند. وحید با ذکر دلایل و مثالهای فراوان از پیامدِ نظر اخباریان در نفی اجتهاد و تقلید سخن گفت و آشفتگی و هرج و مرج ناشی از کنار گذاشتن تقلید را آشکار کرد (همان ، ص ۵۰، ۵۲، ۵۵، ۵۷).

وی اشاره می کند که امامان در بیان احکام از روش تدریج استفاده کرده اند و خصوصاً با توجه به محدودیتهای سیاسی و اجتماعی نتوانسته اند همه «احکام واقعی » را به همگان بگویند. گذشته از این همه آنچه با توجه به تناسب ظرفیت علمی شاگردان ، به آنان گفته اند به ما نرسیده است . از سوی دیگر حوادث تاریخی و از بین رفتن دفاتر و یادداشتهای اصحاب و در بسیاری از موارد نقل از حافظه نشان می دهد که بسیاری از احادیث به دست تدوین کنندگانِ جوامع حدیثی نرسیده یا از سوی آنان به دلایل گوناگون نقل نشده است و چه بسا بسیاری از اصول استنباط حکم ، در اخبار مفقوده وجود داشته است . همچنین گذشت زمان و پیدایش مباحث و پرسشهای جدید نیاز واقعی به اجتهاد و اصول فقه را آشکارتر می کند و فقها ناگزیر از کشف مبانی و اصول استنباط احکام می باشند (همان ، ص ۱۰۱، ۱۰۳). رأی دیگر وحید در مقابل اخباریان ، ردّ ادعای قطعی الصّدور بودن احادیث بود. وی ضمن تقدیر از مؤلفانِ آثار و بیانِ اعتبار آنها، بر ظنّی الصّدور بودن روایاتشان تأکید کرد، اهمیت پژوهشهای رجالی و حدیث شناسی را یادآور شد و ادعای علم آفرین بودن مجموعه روایات را گزاف دانست (همان ، ص ۱۱۲، ۱۱۸ـ۱۸۹، ۱۹۳ـ۱۹۴؛ نیز رجوع کنید به همو، ۱۴۱۵، ص ۱۲۲).

همچنین این ادّعای اخباریان را که در شرع از عمل به ظن منع شده و از قول مجتهدان تنها می توان به ظن رسید در حالی که با رجوع به اخبار می توان علم به احکام پیدا کرد نقد کرد و توضیح داد که مجتهدان دلایل قطعی بر درستی عمل به ظنون معتبر را ارائه کرده اند و با مراجعه به اخبار هیچکس به قطعیّت نرسیده و با تتبّع و تأمّل بیشتر امکان تغییر رأی وجود دارد. گذشته از این ، ما یقین نداریم که همه احکام واقعی و مورد نیاز مکلّفین در جوامع حدیثی وجود داشته باشد (۱۴۱۶، ص ۳۶، ۴۱، ۲۱۷ـ ۲۱۸؛ نیز رجوع کنید به همو، ۱۴۱۵، ص ۱۱۹ـ۱۲۱، ۱۲۴ـ۱۲۵، ۱۳۵ـ۱۴۰). وحید در تبیین جدیدی که از روش اجتهاد عرضه کرد، دو اصطلاح «دلیل اجتهادی » و «دلیل فقاهتی » را ابداع نمود. منظور او از دلیل اجتهادی ، داده هایی است که در قرآن و حدیث عرضه شده و مجتهد از پژوهش در آنها به حکم ظنّی دست می یابد. مقصودش از دلیل فقاهتی مواردی است که حکم آنها مستقیماً از منابع استنباط به دست نیامده و فقیه با به کارگیری اصول فقه مانند اصل برائت و استصحاب و تخییر درباره آنها روش عملی پیشنهاد می کند. اصطلاح اخیر را وحید از واژه «فُقَهایی » در شرح زبده الاصولِ جدّ خود ملاّ صالح مازندرانی برگرفته بود که به رغم نادرستی از نظر قواعد صرفی (درست آن فقاهی است ) عیناً به آثار متأخّر مانند فرائد الاصولِ شیخ انصاری (متوفی ۱۲۸۱) و قوانین الاصولِ میرزای قمی (متوفی ۱۲۳۱) راه یافت و به احترام او به همان صورت به کار رفت . موفقیت وحید در براندازی مکتب اخباری به حدّی بود که فقهای پس از او در آثار اصولی خود نیاز چندانی به بازگویی و نقد آرای اخباریان نیافتند و حداکثر به نقل قول اخباریان از جنبه تاریخی بسنده کردند (برای نمونه رجوع کنید به انصاری ، ص ۱۹۱).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء۲: الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) محمد امین بن محمد شریف استرآبادی ، الفوائدالمدینه ، ( بی جا، بی تا. ) ؛
(۴) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) مرتضی بن محمد امین انصاری ، فرائدالاصول ، چاپ سنگی قم ۱۳۷۴؛
(۶) یوسف بن احمد بحرانی ، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره ، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش ؛
(۷) همو، لؤلؤه البحرین ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ( بی تا. ) ؛
(۸) احمد بهبهانی ، مرآت الاحوال جهان نما: سفرنامه ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۹) محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی ، الرسائل الاصولیه ، «رساله الاجتهاد والاخبار»، قم ۱۴۱۶؛
(۱۰) همو، الفوائد الحائریه ، قم ۱۴۱۵؛
(۱۱) همو، فوائد الوحید البهبهانی ، در علی بن حسین خاقانی ، رجال الخاقانی ، چاپ محمد صادق بحرالعلوم ، قم ۱۴۰۴؛
(۱۲) محمدبن سلیمان تنکابنی ، کتاب قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۳) محمد شفیع بن علی اکبر جاپلقی بروجردی شفیعا، روضه البهیه فی طرق الشفیعیه ، چاپ سنگی ، تهران ۱۲۸۰؛
(۱۴) عبدالله بن نورالدین جزایری ، الاجازه الکبیره ، چاپ محمد سمامی حائری ، قم ۱۴۰۹؛
(۱۵) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۶) ابوالقاسم خوئی ، معجم رجال الحدیث ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۷) چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۱۸) علی دوانی ، آقامحمدباقر بن محمد اکمل اصفهانی معروف به وحید بهبهانی ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۱۹) محمد حسن بن عبدالرسول زنوزی ، ریاض الجنه ، نسخه خطی کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، ش ۷۷۲۳؛
(۲۰) کیوان سمیعی ، زندگانی سردار کابلی مشتمل بر حوادث افغانستان در قرن نوزدهم میلادی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۱) علی علیاری ، بهجه الا´مال فی شرح زبده المقال ، ج ۶، چاپ جعفر حائری ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛حسن بن حسن فسائی ، فارسنامه ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران

(۲۲) ۱۳۶۷ ش ؛
(۲۳) عبدالنبی بن محمد تقی قزوینی ، تتمیم امل الا´مل ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۷؛
(۲۴) عباس قمی ، فوائد الرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۲۵) همو، کتاب الکنی و الالقاب ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم ( بی تا. ) ؛
(۲۶) محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری ، منتهی المقال فی احوال الرجال ، قم ۱۴۱۶؛
(۲۷) عبدالله مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۲۸) محمد صادق نامی اصفهانی ، تاریخ گیتی گشا ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲۹) حسین بن محمدتقی نوری ، مستدرک الوسائل ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۸ـ۱۳۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه آقامحمدعلی بهبهانی (۱۱۴۴ه ق)

 معروف به کرمانشاهی ، فقیه ، اصولی و رجالی متنفّذ شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم . در ۱۱۴۴ در کربلا به دنیا آمد. پدرش آقامحمدباقر بهبهانی * ، مشهور به وحید و مادرش دختر فقیه بزرگ آقاسیدمحمد طباطبایی (متوفی قبل از ۱۱۶۸)، جدّ علاّ مه بحرالعلوم * (متوفی ۱۲۱۲)، بود (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۱، ۱۳۳؛ خوانساری ، ج ۲، ص ۹۵؛ مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۷۹).

او که فرزند ارشد وحید بهبهانی بود، عمده تحصیلات خود را نزد پدرش ، در بهبهان به پایان برد و از محضر او استفاده شایانی نمود تا جایی که او را افضل و اعلم شاگردان وحید دانسته اند (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۳؛ خوانساری ؛ مازندرانی حائری ، همانجاها؛ حرزالدین ، ج ۲، ص ۳۰۹). در ۱۱۵۹ به همراه پدر به عتبات رفت (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۴؛ دوانی ، ص ۱۲۲).

دیگر اساتید وی عبارت اند از:

سیدحسین بن ابوالقاسم موسوی خوانساری (متوفی ۱۱۹۱)، جدّ صاحب روضات الجنّات ، که از مشایخ اجازه آقامحمدعلی است ؛

شیخ یوسف بحرانی (متوفی ۱۱۸۶)؛

آقاحسین خوانساری (متوفی ۱۱۹۱)، فرزند آقاجمال خوانساری (متوفی ۱۱۲۱ یا ۱۱۲۵؛حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۶؛خوانساری ، ج ۲، ص ۳۶۷، ج ۷، ص ۱۰۷، ۱۵۲، ۲۰۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۷۲ ش ، ص ۲۰۳).

آقامحمدعلی در اوان بلوغ به درجه اجتهاد نائل آمد و، به گفته خود، هرگز از کسی تقلید نکرد (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۳). آقااحمد بهبهانی * فرزند آقامحمدعلی شرح حال او را بتفصیل در مرآت الاحوال ، که سفرنامه او و تذکره خاندان بهبهانی است ، نگاشته است . به گزارش آقااحمد (ج ۱، ص ۱۳۶)، حوزه درسی آقامحمدعلی در کربلا بود و او با شیوع طاعون در کربلا و نجف و اطراف آن ، به کاظمین و از آنجا به دستور مؤکد پدرش به کرمانشاه رفت و مورد استقبال گرم مردم و حاکم آنجا الله قلی خان زنگنه (حک : ۱۱۷۶ـ۱۱۹۹) قرار گرفت .

خوانساری (ج ۷، ص ۱۵۲) نامه وحید به آقامحمدعلی را که در آن او را به مهاجرت به کرمانشاه امر کرده است ، ناشی از تقاضای مکرّر مردم کرمانشاه از وحید برای اعزام فرزندش به آن دیار دانسته است (نیز رجوع کنید به حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۲). پس از مدتی تدریس در کرمانشاه ، عازم رشت شد و مورد توجه قرار گرفت به طوری که مرجعی علمی برای دانشمندان و فضلای شهر به شمار می آمد. آقامحمدعلی در رشت مهمترین و بزرگترین اثر خود مقامع الفضل را که شامل پاسخ به سؤالات علمای رشت و نوادر علمی و ادبی است ، تألیف و چنانکه خود در مقدمه آورده به هدایت الله خان ، حاکم آن شهر، هدیه کرد (۱۱۹۲، مطابق عدد ابجدی لفظ «مقامع الفضل » و «هدایت خان گیلانی »؛ مقامع الفضل ، مقدمه و پایان کتاب ؛ احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۶ـ ۱۳۷، ۱۳۹؛ نیز رجوع کنید به حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۲ ـ۵۶۳، ۵۶۵).

سپس به قم رفت و سه سال در آن سامان اقامت گزید تا آنکه ، به تقاضای مکرّر الله قلی خان زنگنه ، به کرمانشاه بازگشت . آقامحمدعلی ، همواره مورد احترام و تعظیم الله قلی خان و پس از او حاج علی خان زنگنه (حک : ۱۱۹۹ـ۱۲۰۹) و مصطفی قلی خان زنگنه (حک : ۱۲۰۹ـ۱۲۱۲)، حاکمان کرمانشاه ، بود. مقام علمی و روحانی وی مورد احترام آقامحمدخان قاجار (متوفی ۱۲۱۱) بود، به طوری که هنگام اقامت در تهران ، در ۱۲۰۵، بهبهانی را به پیش خود فرامی خواند تا نزدش درس بخواند (سپهر، ج ۱، ص ۶۰؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۳؛ هدایت ، ۱۳۳۹ ش ، ج ۹، ص ۲۴۱). هنگامی که محمدعلی خان شام بیاتی قاجار به حکومت کرمانشاه رسید (۱۲۱۲) بد سلوکی و اعتراض به آقامحمدعلی و اقدامات او را آغاز کرد، ازینرو فتحعلی شاه (حک : ۱۲۱۲ـ۱۲۵۰) که به آقامحمدعلی ارادت داشت و نفوذ او را محترم می شمرد، محمدعلی خان را عزل و فتحعلی خان قاجار، پسر میرزامحمدخان ، بیگلربیگی تهران را به جای او منصوب کرد که آقامحمدعلی تا پایان عمر مورد احترام و تعظیم او بود (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۹ـ ۱۴۰، ۱۴۶ـ۱۴۷). وی در عید مبعث ۱۲۱۶، در کرمانشاه از دنیا رفت . مزار وی در کرمانشاه و بنا به وصیتش بر سر راه زوّار عتبات واقع و معروف به «سر قبر آقا» است (همان ، ج ۱، ص ۱۴۷؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۶؛ برای اقوال دیگر در کیفیت مرگ آقامحمدعلی رجوع کنید به پورجوادی و لامبورن ویلسون ، ص ۱۳۱؛ ایرانیکا ، ذیل مادّه ).

آقامحمدعلی در بیشتر علوم و فنون تبحّر داشت به طوری که به نقل آقااحمد (ج ۱، ص ۱۳۳)، وحید بهبهانی درباره او می گفت : «محمدعلی ما شیخ بهاءالدین این عصر است » (نیز رجوع کنید به حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۲؛ نوری ، ص ۱۲۷). شهرت علمی آقامحمدعلی به اندازه ای بود که صبغه الله افندی ، از علمای عامّه در بغداد که آوازه دانش او را شنیده بود، از او درخواست ملاقات و مذاکره علمی کرد (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۷۸ـ۱۷۹؛ دوانی ، ص ۲۷۶؛ تنکابنی ، ص ۱۹۹). همچنین میرزامحمد اخباری (مقتول ۱۲۳۲) که خود در بسیاری از دانشها متبحّر بود و با نظریّه اجتهاد و مدافعان آن و در رأس همه وحید بهبهانی ، اختلاف و عنادی شدید داشت ، از آقامحمد علی به عنوان یکی از برترین اساتید خود یاد کرده و او را محققی بی بدیل و عالمی بی نظیر خوانده و خلق و خوی پسندیده اش را ستوده است . وی حتی پس از مرگ آقامحمدعلی ، در زمانی که با مجتهدین سخت درافتاده و از سوی شاگردان وحید بهبهانی مورد طعن بود، در عباراتی دیگر باز هم از آقامحمدعلی به نیکی یاد کرده و گمان داشته که وی علی رغم مخالفت با صوفیان ، با اخباریان بر سر مهر بوده است (خوانساری ، ج ۷، ص ۱۳۸، ۱۵۲؛ دوانی ، ص ۲۷۷؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۶).

شیخ یوسف بحرانی نیز پس از ملاحظه اولین اثر فقهی وی به نام رساله قطع القال و القیل فی انفعال الماءالقلیل برای او اجازه مبسوط روایی فرستاد (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۴ـ ۱۳۵). سایر تذکره نویسان و دانشمندان نیز آقامحمدعلی را به وفور دانش بلکه نبوغ ، مهارت در فقه و رجال ، سرعت انتقال ، حافظه شگفت و احاطه بر علوم غیرمتعارف ستوده اند (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۷۸؛ خوانساری ، ج ۷، ص ۱۵۰). وی به فقه چهار مذهب احاطه داشت و در سفر خود به مکه (۱۱۸۶)، دو سال در آن دیار اقامت گزید و به روش بعضی از علمای متقدّم به تدریس فقه عامّه پرداخت به طوری که علمای آن دیار در معقول و منقول از درس او بهره می بردند. در همین ایام رسالتین فی تاریخ الحرمین را در جغرافیای مکه و مدینه نگاشت و در آن مواقف و مقامات بلاد مزبور را تعیین کرد. اثر مزبور را از نشانه های دقت و تتبّع او دانسته اند (حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۵؛ شوشتری ، ص ۱۷۷؛ احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۳۵).

شاگردان

معروفترین شاگردان آقامحمدعلی عبارت اند از:

علاّ مه بحرالعلوم ؛

سیدعلی طباطبایی (متوفی ۱۲۳۱)، صاحب ریاض المسائل ؛

شیخ تقی ملاّ کتاب (متوفی ۱۲۵۰)؛

ملاعباسعلی کزازی کرمانشاهی (حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۶؛ احمد بهبهانی ، همانجا؛ دوانی ، ص ۲۷۹، ۲۸۴؛ حرزالدین ، ج ۲، ص ۳۱۰).

آقامحمدعلی از دانشمندان پرکار و موفقی بود که در ضمن حضور در صحنه اجتماع و اجرای احکام و حدود شرع ، ۳۷ اثر علمی از خود به جا گذاشت

 وی در ادبیات فارسی و عربی

به غایت استاد بود. نثر فارسی او، که تا حدودی مصنوع و متکلّفانه است ، نشان از احاطه اش بدین زبان دارد. قریحه وقّاد شعری او نیز از خلال اشعاری که در خیراتیّه (ج ۱، ص ۱۴۷ـ ۱۵۱، ج ۲، ص ۵۰۶) و سایر آثارش در معارضه با صوفیه آمده و چاشنی طنز و هجو دارد به خوبی آشکار است

 برجسته ترین تألیفات او عبارت اند از:

مقامع الفضل ،مجموعه ای شامل ۱۱۹۲ مسئله . در این کتاب ـ که به عقیده دانشمندان (خوانساری ، ج ۷، ص ۱۵۰؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۵؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۷۵)، گواه صادقی بر تتبّع و عظمت مقام علمی و فقهی مؤلف آن است  بعضی فروع فقهی بتفصیل طرح و بحث شده به طوری که هر کدام رساله مستقلی تشکیل می دهد. مقامع به صورت سؤال و جواب و براساس حساب ابجدی تدوین شده و، مؤلف فهرست مبسوطی برای آن تنظیم کرده است (حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۶۵ ـ۵۶۶). مقامع در ۱۲۷۵ و ۱۳۱۶ چاپ سنگی شده است (مشار، ج ۴، ستون ۱۳۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲۲، ص ۱۴)؛

خیراتیّه در ابطال طریقه صوفیّه ، از مهمترین و مفصلترین ردّیّه های تصوف است که آقامحمدعلی آن را در ۱۲۱۱ (مطابق با عدد ابجدی « خیرات »)، در اوج مبارزات خود با صوفیان (رجوع کنید به ادامه مقاله ) تألیف کرد.

وی پیش از این در رساله عربی قطع المقال فی ردّ اهل الضّلال ،

مقامع الفضل (ش تصا، غقفح ، شفد)،

سنّه الهدایه (ص ۱۴۰ـ۱۴۶)،

فتّاح المجامع (که شرح ناتمامی بر مفاتیح الشّرایع فیض کاشانی است )،

شرح دیباچه مفاتیح الشّرایع ،

و مُعترک المقال فی احوال الرّجال به ردّ طریقه صوفیه پرداخته بود ولی لحن او در خیراتیـّه با موارد قبل بکلّی تفاوت دارد و از بالا گرفتن حرکت صوفیان در آن زمان حکایت می کند ( خیراتیـّه ، ج ۱، ص ۳۶، ۶۶).وی در این اثر با لحنی خطابی و جدلی تصوف را از ابعاد نظری ، تاریخی ، مشاهیر، مکاتب ، آیینها و سلوک نقد و رد کرده و گذشته از آن ، حکمت و فلسفه را نیز، از آن رو که با ریشه های تصوف پیوند دارد به نقد کشیده است (درباره موضوع اخیر رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۲۱۷ـ۲۳۶).

خیراتیـّه در دو جلد با فهارس و تعلیقات چاپ شده است .

سنّه الهدایه لهدایه السّنّه ، اثری کلامی به فارسی است که در ۱۲۲۷ (مطابق با عدد ابجدی نام کتاب ) تألیف شده است . موضوع این کتاب ، اثبات حقانیت مذهب امامیه و نقض سایر مذاهب از نظر مسئله خلافت و امامت است . این کتاب را آقامحمدعلی در پی گفتگوهایی که با برخی علمای عامه در کرمانشاه داشت و به شیعه شدن جمعی از ایشان انجامید، و به تقاضای یکی از آنان نگاشت . این اثر با عنوان جدید راهبرد اهل سنّت به مسأله امامت به چاپ رسیده است ؛ الظرائف یا الرغائد و الغرائد در ردّ یهود و نصاری (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۵، ص ۱۹۸).

آقامحمد علی آثار قابل ملاحظه ای نیز در رجال داشته که مورد تحسین و استفاده رجال پژوهانی چون ابوعلی حائری و میرزاحسین نوری (متوفی ۱۳۲۰) بوده است (مازندرانی حائری ، ج ۶، ص ۱۷۹؛ آقابزرگ طهرانی ، ۱۳۳۷ ش ، ستون ۳۱۱ـ۳۱۲؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۱۰، ص ۱۳۴؛ برای بقیه آثار آقامحمد علی کرمانشاهی رجوع کنید به ج ۱، مقدمه خیراتیّه ، ص ۱۸ـ۲۰؛ دوانی ، ص ۲۸۷ـ۲۸۸).

آقامحمد علی و صوفیه .

عمده شهرت آقامحمدعلی ، مبارزه جدّی و گسترده او با صوفیه است . پیش از او نیز فقها و محدثان با صوفیان معارضاتی داشته اند، از آنان باید از علامه حلی ، محمدطاهر قمی ، و محمدباقر مجلسی را نام برد. پس از آنکه معصوم علیشاه * دکنی به نمایندگی از شاه علیرضای دکنی قطب سلسله نعمه اللهیه (متوفی ۱۲۱۴)، در عصر کریمخان زند، از هندوستان به ایران آمد، دعوت مردم به صوفیگری را وجهه همت خود قرار داد و در پی این دعوت مردم بسیاری به او پیوستند. بارزترین مریدان وی فیض علیشاه (به اختلاف ، متوفی ۱۱۹۴ تا ۱۲۰۰) و سپس پسرش نورعلیشاه (متوفی ۱۲۱۲) بودند.

پس از چندی مشتاق علیشاه (مقتول ۱۲۰۶، در کرمان ) نیز به جرگه مریدان پیوست ، و امر تبلیغ و دعوت مردم به صوفیگری از سوی معصوم علیشاه به آنان واگذار شد. با بالا گرفتن کار این صوفیان و جذب شدن مردم زیادی به آنان که با حرکتهای دسته جمعی از شهری به شهر دیگر همراه بود، علما نسبت به حفظ عقاید و آداب دینی مردم نگران شدند و حکام را از عواقب امر تحذیر کردند؛ به تبع آن ، برخی از حکام به اخراج صوفیان از شهرها، و در برخی موارد قتل و آزار ایشان ، دست یازیدند (رجوع کنید به ملکم ، ج ۲، ص ۲۱۳ـ۲۱۶؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۷۲ـ ۱۷۳؛ شیروانی ، ۱۳۶۱ ش ، ص ۶۵۶؛ همو، ۱۳۱۵، ص ۸۷ ـ ۸۸، ۹۱ـ۹۲). در این هنگام کرمانشاه ، به دلیل وجود آقامحمدعلی که حاکم شرع آنجا بود، از نظر اجرای احکام دینی و امنیت اجتماعی از بهترین شهرهای ایران به شمار می رفت (شوشتری ، همانجا؛ ملکم ، ج ۲، ص ۲۲۵). وقتی صوفیان ، در مسیر حرکت خود، در شهرهای مختلف ، به کرمانشاه رسیدند، مجتهد کرمانشاه که این جریان را نوعی گمراهی و مخالفت با شرع می دانست ، به سرکوبی آنان همت گماشت .

منابع صوفیه (معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۷۵؛شیروانی ، ۱۳۶۱ ش ، ص ۵۴۷؛نیز رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا)، علت این مخالفت آقامحمدعلی را غالباً حسادت او به دانش معصوم علیشاه و اغراض شخصی ذکر کرده اند و برخی نیز عمل او را نوعی خطای در اجتهاد دانسته اند. این نکته در خور دقت است که پیش از ظهور معصوم علیشاه ، آقامحمدعلی نسبت به تصوف برخوردی جدی نداشت و حتی در مقامع الفضل (ش غقمج ) لعن بر صوفیه را به طور مطلق جایز نمی دانست . از نظر وی ، صوفیگری انحرافی اعتقادی بود و به این سبب پس از فراگیر شدن آن در قالب جریانی اجتماعی ، با آن مقابله کرد. وی تأکیدی جدی به برقراری آداب و سنن دینی در کرمانشاه داشت (دوانی ، ص ۲۸۴) ازینرو حرکت فراگیر متصوّفه ، که گزارش بهبهانی نوعاً التزام اعتقادی و عملی به شرع نداشتند، از سوی مجتهد کرمانشاه نمی توانست نادیده گرفته شود.

در ۱۲۱۱، آقامحمد علی بعد از ورود معصوم علیشاه به دعوت صوفیان به کرمانشاه ، وی را دستگیر و در منزل خود محبوس کرد. خبر دستگیری وی به حاجی ابراهیم خان شیرازی ، صدراعظم وقت ، رسید و در پی آن برای روشن شدن سبب دستگیری معصوم علیشاه بین ابراهیم خان و آقامحمدعلی  نامه هایی ردّ و بدل شد. آقامحمدعلی در این نامه ها بتفصیل عقاید و اعمال صوفیه را گزارش داده و احوال معصوم علیشاه

و مریدانش را وصف کرده و به شرح چگونگی محاکمه معصوم علیشاه و عدم آگاهی وی بر احکام ساده شرعی و فساد عقیده اش پرداخته است . او با اینکه خود مرجع و حاکم شرع کرمانشاه بود، در این خصوص از علما و مراجع عتبات استشهاد نمود و فتاوا و اظهارات آنان را به همراه آخرین نامه اش برای صدراعظم وقت ارسال داشت . بنابراین استشهادات ، علاّ مه بحرالعلوم ، آقاسیدعلی طباطبایی و سیدمحمد مهدی شهرستانی کفر و فساد معصوم علیشاه و نورعلیشاه و اتباع ایشان را قطعی دانسته اند. غیر از ایشان علمایی چون ملاّ عبدالصمد همدانی (متوفی ۱۲۱۶) صاحب بحرالمعارف ، که خود ابتدا از شاگردان نورعلیشاه و معصوم علیشاه بود، و آقاسیدحسین نهاوندی که دانشمندی عرفان مسلک به شمار می آمد نیز بی اعتنایی آشکار فرقه مزبور را به احکام شرع اعلام کرده و در این میان نهاوندی حکم به حبس ابد معصوم علیشاه داده است ( خیراتیّه ، ج ۱، ص ۸۹ ـ ۹۳؛دوانی ، ص ۳۰۵ـ۳۰۷؛حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۶۰۱؛معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۷۹). پس از ملاحظه نامه آقامحمدعلی و استشهادات مزبور، حاجی ابراهیم شیرازی از طریقه صوفیه تبری جست و با احترام و تعظیم بسیار به مجتهد کرمانشاه ، رأی او را در حبس و تکفیر معصوم علیشاه تأیید کرد ( خیراتیّه ، ج ۱، ص ۱۳۴ـ۱۳۶؛دوانی ، ص ۳۰۷ـ۳۰۸). در همین اوان بود که آقامحمدعلی خیراتیّه را در ردّ صوفیه نگاشت و با فرستادن آن به نزد فتحعلی شاه و حاجی ابراهیم خان شیرازی بار دیگر نظر موافق ایشان را در قلع و قمع صوفیه جلب کرد (برای مراسلات آقامحمدعلی و فتحعلی شاه و صدراعظم او رجوع کنید به خیراتیّه ، ج ۱، ص ۱۴۳ـ۱۴۵، ۱۵۲، ۱۵۳، ج ۲، ص ۵۰۱ـ۵۰۵، ۵۰۹ـ۵۱۰؛معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۷۶ـ۱۷۹).

پس از آنکه آقامحمدعلی ، معصوم علیشاه را توبه داد و وی نپذیرفت ، او را به قتل رساند و جسدش را در رودخانه قره سو انداخت (برای اقوال مختلف درباره قتل معصوم علیشاه به امر آقامحمدعلی بهبهانی رجوع کنید به معصوم علیشاه ، ۰ج ۳، ص ۱۷۴ـ۱۷۵؛ملکم ، ج ۲، ص ۲۱۵؛
حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۰۶؛هدایت ، ۱۳۴۴ ش ، ص ۵۶۱؛شیروانی ، ۱۳۶۱ ش ، ص ۸۳۴؛همو، ۱۳۱۵، ص ۲۲۴؛پورجوادی و لامبورن ویلسون ، ص ۱۲۸ـ ۱۲۹). در ۱۲۱۳، فتحعلی شاه به صوابدید آقامحمدعلی و کمک حاجی ابراهیم خان شیرازی ، مظفّر علیشاه ، مرید نورعلیشاه را با بعضی صوفیان دیگر دستگیر کرد و به کرمانشاه فرستاد. مظفّر علیشاه مدتی در منزل آقامحمدعلی محبوس بود تا آنکه در ۱۲۱۵ مرموزانه از دنیا رفت (حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۵۵۸؛معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۲۰۷ـ۲۰۸؛شیروانی ، ۱۳۱۵، ص ۴۸۴، همو، ۱۳۶۱ ش ، ص ۵۴۷ ـ ۵۴۸). بعضی منابع (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۹، قسم ۳، ص ۱۰۶۱؛شیروانی ، ۱۳۱۵، همانجا) مرگ مظفّر علیشاه را نیز به آقامحمدعلی نسبت داده و منشأ آن را نامه کفرآمیز وی به مرشد خود نور علیشاه در ۱۲۱۱ دانسته اند که در آن وی را به صفات خدایی خوانده بود (برای نامه مزبور رجوع کنید به خیراتیّه ، ج ۱، ص ۹۶ـ ۱۰۳). آقامحمدعلی همچنین نمونه دیگری از مکاتبات غلوآمیز صوفیه به مرشد خود را در خیراتیّه (ج ۱، ص ۹۳ـ۹۴، ۱۰۳ـ ۱۳۳) آورده است و اشعار ایشان را در طعن خودش ، با اشعاری به همان سبک ، پاسخ داده است . اگرچه ، تنها قتل معصوم علیشاه به دست آقامحمدعلی کرمانشاهی مسلم است ، ولی از آنجا که از قتل معصوم علیشاه در تاریخ و منابع صوفیه به شهادت و نیز فاجعه ای دردناک تعبیر شده ، و غالباً آقامحمدعلی را مسبّب دستگیری و قتل شماری از صوفیان در تهران و شهرهای دیگر دانسته اند، او را «صوفی کش » لقب داده و از او به زشتی یاد کرده اند. نیز همکاری و ارادت فتحعلی شاه و صدراعظم او نسبت به آقامحمدعلی را نشانه دنیاپرستی و جاه طلبی وی دانسته اند (تنکابنی ، ص ۱۹۹؛نفیسی ، ج ۲، ص ۴۳ به بعد؛شیروانی ، ۱۳۶۱ ش ، ص ۶۵۷، ۸۳۴؛همو، ۱۳۱۵، ص ۸۸، ۴۶۲؛ایرانیکا ، همانجا؛پورجوادی و لامبورن ویلسون ، همانجا).

فرزندان آقامحمدعلی . اولاد و نوادگان آقامحمدعلی کرمانشاهی بهبهانی که شماری از آنها از علما و فقهای امامیّه اند به «آل آقا» شهرت یافته اند. شاخص ترین علمای این خاندان عبارت اند از: ۱) آقامحمد جعفربن محمدعلی بهبهانی (متوفی ۱۲۵۹)، فرزند ارشد آقامحمدعلی . در ۱۱۷۸ در کربلا به دنیا آمد و همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد. وی نزد پدرش و نیز میرزای قمی ، در قم ، میرسید علی طباطبایی و شیخ جعفر کبیر، در عراق ، به تحصیل پرداخت . سپس به کرمانشاه رفت و پس از مرگ پدر عهده دار شئون دینی و اجتماعی وی در کرمانشاه شد. وی در کرمانشاه درگذشت و در مقبره خانوادگی آل آقا دفن شد.

آقامحمدجعفر را به زهد و گوشه گیری و محاسن اخلاق ستوده اند. در ۱۳۵۲ قسمتی از آثار او، در حریقی از میان رفت .

از وی حدود سی اثر خطی موجود است که برخی از آنها عبارت اند از:

فضایح الصّوفیه (قم ۱۴۱۳)؛

انیس الطلاّ ب (تألیف ۱۲۳۵)، در شرح بعضی احادیث و مسائل فقهی ؛

الجواهر البهیّه فی ترجمه الاحکام الالهیّه به فارسی ؛

تحفه الابرار به فارسی ، در تاریخ ، از رحلت پیامبر تا سلطنت شاه اسماعیل صفوی ؛

التکمله فی شرح التبصره (۱۰ ج )؛

المصابیح المُنیفه ، شرح مَزجی بر دیباچه مفاتیح الشّرایع فیض کاشانی (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۵۱ـ ۱۵۴؛دوانی ، ص ۳۳۶؛محمد جعفر بهبهانی ، مقدمه ، ص ۷ـ ۱۲؛برای فهرست آثار رجوع کنید به محمدجعفر بهبهانی ، مقدمه ، ص ۱۰ـ ۱۱). ۲) آقااحمد بهبهانی . ۳)

آقامحمد اسماعیل بن محمدعلی بهبهانی (متوفی ح ۱۲۸۰). در ۱۱۹۲ در رشت به دنیا آمد. مقدمات علوم را نزد پدرش فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به عتبات رفت و از محضر پدر همسرش ، صاحبِ ریاض ، استفاده کرد. وی دو اثر در فقه و اصول داشته که اتمام آنها معلوم نیست (احمد بهبهانی ، ج ۱، ص ۱۵۴ـ۱۵۵). ۴) آقامحمودبن محمد علی بهبهانی (به اختلاف ، متوفی ۱۲۶۹ تا ۱۲۷۱). در ۱۲۰۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. مقدمات علوم را نزد پدر و برادرانش آقامحمد جعفر و آقااحمد فرا گرفت . سپس برای ادامه تحصیل به عتبات رفت و از محضر صاحب ریاض و شیخ جعفر کبیر بهره جست . به سبب ذوق شعری و علاقه وی به حاج میرزاآقاسی ، وزیر صوفی مشرب محمدشاه ، آقامحمود را از هواداران تصوف قلمداد می کنند. در این زمینه آورده اند که در مدت محبوس بودن مظفرعلیشاه در خانه آقامحمد علی کرمانشاهی ، آقامحمود مریض شد و مظفّرعلیشاه که دستی در طبابت داشت او را معالجه کرد و از آن پس آقامحمود به تصوف تمایل و ارادت پیدا کرد (معصوم علیشاه ، ج ۱، ص ۱۸۵، ج ۳، ص ۲۰۸، ۴۶۹، ۴۷۱؛هدایت ، ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ، ج ۲، بخش ۲، ص ۹۴۶؛اعتمادالسلطنه ، ص ۲۰۵؛حبیب آبادی ، همانجا؛مدرسه عالی سپهسالار، ج ۱، ص ۵۴۴؛قمی ، ص ۵۷۵، پانویس ۱؛ایرانیکا ، همانجا). قطع نظر از مستند نبودن این داستان (پورجوادی و لامبورن ویلسون ، ص ۱۳۰ـ۱۳۱) از ملاحظه آثار و اشعار آقامحمود این نکته روشن می گردد که وی نیز مانند پدرش از تصوف و درویشی رایج در عصر خود انتقاد کرده و بر آنان طعن زده است (دوانی ، ص ۳۵۰ـ۳۵۲؛معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۴۷۰ـ ۴۷۱). وی در تنبیه الغافلین و ایقاظ الراقدین (ص ۳۳ـ ۴۳)، عقاید متصوّفه را برگرفته از عقاید کفّار هند و جوکیان ایشان دانسته و آنها را با یکدیگر مقایسه کرده و در فصول دیگر مانند پدرش آقامحمدعلی در خیراتیّه ، ردّی همه جانبه از افکار و آداب صوفیان به دست داده است . وی در دزاشیب تهران درگذشت و در کربلا دفن شد (قمی ؛اعتمادالسلطنه ، همانجاها؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۴۴۷). از آقامحمودکرمانشاهی بجز تنبیه الغافلین ،

سی اثر در فقه ، اصول ، کلام ، رجال ، اخلاق ، عرفان و شعر به جای مانده است که برخی از آنها عبارت اند از:

الجنّه الواقیه ، در ردّ اخباریان ؛

مفتاح النّجاه فی شرح دعاء السّمات به فارسی در عرفان ؛

معجون الهی یا مهیّج الاشواق ، در اخلاق ؛

النّخبه الوجیزه (فقه منظوم )؛

تحفه السّلاطین یا تحفه الملوک ، در تاریخ ائمه معصومین علیهم السلام ؛

دیوان غزلیّات ؛

انموذج الرّجال ؛

عکوس الشمّوس ، در فقه (برای بقیه آثار رجوع کنید به دوانی ، ص ۳۵۲؛مدرسه عالی سپهسالار، ج ۱، ص ۵۴۴ ـ ۵۴۵). ۵) آقاعبدالله بن محمدجعفربن محمدعلی بهبهانی (متوفی ۱۲۸۹)، از علمای ساکن کرمانشاه که به امور دینی و اجتماعی مردم می پرداخت . صاحب روضات الجنّات (خوانساری ، ج ۷، ص ۱۵۲ـ۱۵۳) از مقام علمی و عملی وی تجلیل بلیغی نموده است . آثار او عبارت است از التحفه الجعفریّه که در ده علم نگاشته و یکی از آثار باقیمانده از اوست که به نام پدرش تصنیف کرده ، و چند رساله فقهی (دوانی ، ص ۳۳۷). ۶) آقامحمدتقی بن محمدجعفربن محمدعلی بهبهانی (متوفی ۱۲۹۹). دارای تألیفاتی است در فقه و اصول ، از جمله شرح زبده الاصول ؛تعلیقه بر مبادی الاصول ؛حاشیه بر حاشیه ملاّ عبدالله در منطق (همانجا).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعدالعشره ، چاپ علینقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۳) همو، مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال ، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۴) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، المآثر و الا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) آقامحمدعلی بهبهانی (آقامحمدعلی کرمانشاهی )، خیراتیّه در ابطال طریقه صوفیّه ، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) همو، راهبرد اهل سنّت به مسأله امامت = سنه الهدایه لهدایه السنه ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۷) همو، مقامع الفضل ، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۵؛
(۸) احمدبن محمدعلی بهبهانی ، مرآت الاحوال جهان نما: سفرنامه ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۹) محمدجعفربن محمدعلی بهبهانی ، فضایح الصوفیّه ، قم ۱۴۱۳؛
(۱۰) محمودبن محمدعلی بهبهانی ، تنبیه الغافلین و ایقاظ الراقدین در رد صوفیه ، در محمدجعفربن محمدعلی بهبهانی ، فضایح الصوفیّه ، قم ۱۴۱۳؛
(۱۱) محمدبن سلیمان تنکابنی ، قصص العلماء ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۲) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دوره قاجار ، ج ۲، اصفهان ۱۳۴۲ ش ؛
(۱۳) محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء و الادباء ، قم ۱۴۰۵؛
(۱۴) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۵) علی دوانی ، آقامحمد باقربن محمد اکمل اصفهانی معروف به وحید بهبهانی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۶) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ : سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش ؛
(۱۷) عبداللطیف بن ابیطالب شوشتری ، تحفه العالم ؛
(۱۸) و، ذیل التحفه ، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۹) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵؛
(۲۰) همو، ریاض السیاحه ، چاپ اصغر حامد ربانی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۶۱ ش ) ؛
(۲۱) عباس قمی ، فوائد الرضویّه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۲۲) محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری ، منتهی المقال فی احوال الرجال ، قم ۱۴۱۶؛
(۲۳) مدرسه عالی سپهسالار. کتابخانه ، فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ، ج ۱: کتب خطی فارسی و عربی ، تألیف ابن یوسف شیرازی ، تهران ۱۳۱۵ ش ؛
(۲۴) خانبابامشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش ؛
(۲۵) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمد جعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ ش ؛
(۲۶) جان ملکم ، تاریخ ایران ، ترجمه اسماعیل حیرت ، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲۷) سعید نفیسی ، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۲۸) حسین بن محمدتقی نوری ، الفیض القدسی فی ترجمه العلامه المجلسی ، در مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۱۰۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۹) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرگانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛
(۳۰) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفّا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۳۱) همو، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛

(۳۲) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Behbaha ¦n ¦â, A ¦qa ¦Moh ¤ammad- ـ Ali” (by Hamid Algar);
(۳۳) Nasrollah Pourjavady and Peter Lamborn Wilson, Kings of love: the poetry and history of the Ni ـ matulla ¦h i ¦Sufi order , preface by Seyyed Hossein Nasr, Tehran 1978.

دانشنامه جهان اسلام نویسنده جلد ۴ 

زندگینامه حاجی علی اکبربسمل شیرازی(متوفی ۱۲۶۳ه ق)

بسمل شیرازی ، حاجی علی اکبر، شاعر و مؤلف قرن سیزدهم ، ملقب به نوّاب و متخلص به بسمل . نیاکانش در روزگار نادرشاه (حک :۱۴۸ـ۱۱۶۰) از اصفهان به شیراز کوچیدند (بسمل شیرازی ، گ خاتمه ؛ هدایت ، ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش ، ج ۴، ص ۱۸۲). او در ۱۱۸۷ در شیراز به دنیا آمد (رکن زاده آدمیت ، ج ۱، ص ۴۵۲؛ فسائی ، ج ۲، ص ۹۳۸؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۳۴۶). پدرش آقاعلی نقیب ، و عمویش آقابزرگ ، مدرّس مدرسه حکیم ، از مدارس قدیمی شیراز، بود (هدایت ،همانجا؛ همو، ۱۳۴۴ ش ، ص ۴۱۰).

بسمل ، در مدرسه حکیم ، علوم دینی ، ادبیات ، فلسفه و منطق و ریاضیات آموخت(بسمل شیرازی ، همانجا) و در نوشتن خطِ شکسته مهارت یافت (رکن زاده آدمیت ، ج ۱، ص ۴۵۳؛ مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۷۰؛ محمود میرزاقاجار، ج ۲، ص ۵۰۸)، سپس به خدمت حسینعلی میرزا (متوفی ۱۲۵۱)، پنجمین پسر فتحعلی شاه(حک : ۱۲۱۲ـ۱۲۵۰)، در آمد (مفتون دنبلی ، همانجا؛ معصوم علیشاه ، همانجا؛ هدایت ، ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ، همانجا) و نزد او چنان تقرب یافت که داماد وی و ملقب به نوّابشد (معصوم علیشاه ، همانجا). مدتی نیز به مصاحبت صوفیان درآمد (بسمل شیرازی ، همانجا). او در ۱۲۶۳در گذشت ودر جوار امامزاده میرسید محمد در شیراز به خاک سپرده شد (فسائی ، ج ۲، ص ۹۳۹؛ گلچین معانی ، ج ۱، ص ۷۵۰؛ معصوم علیشاه ، همانجا).

آثارش عبارت اند از:

دیوان ، شامل اقسام شعر فارسی و عربی . از دیوان او دو نسخه خطی به شماره های ۵۲۸۴ و ۵۵۴۴ در کتابخانه ملک موجود است : نسخه ای به نام «حسامیه » برای حسام السلطنه (متوفی ۱۲۹۹)، پسر عباس میرزا، و نسخه ای حاجی علی اکبربسمل شیـرازی نمونه ای از خط بسمـل شیرازیبرای حسینقلی خان (متوفی ۱۲۱۸)، در دوران فرمانرواییش در یزد (منزوی ، ج ۳، ص ۲۲۵۱). یک مجموعه کامل خطی از آثار او به شماره ۲۹۹۹ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می شود (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۰، ص ۱۹۲۱)؛

شرح سی فصلِ خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷ـ۶۷۲) در نجوم که در ۱۲۳۰ به نام فتحعلی شاه تألیف کرده است (همان ، ج ۱۰، ص ۱۹۲۸؛ فرصت ، ص ۲۴۴)؛

تذکره دلگشا (تألیف در ۱۲۳۷)، شامل یک گلزار در شرح حال شاعران عهد مؤلف ، چند گلبن درباره تاریخ و بناها و باغها و مشاهیر شیراز، دو بوستان یکی درباره فتحعلی شاه و پانزده تن از افراد خاندان او و دیگری درباره ۱۵۷ شاعر، یک خاتمه در شرح احوال مؤلف ، و پیوستی درباره زلزله کازرون و شیراز (استوری ، ص ۲۳۴؛ گلچین معانی ، ج ۱، ص ۲۲۵ـ۲۲۶)؛ تُحفَهُ السَّفَر لِنورِ البَصَر ، در معانی و بیان و بدیع فارسی که آن را به نام فرزندش تألیف کرده و در ۱۲۴۴ به پایان رسانده است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۰، ص ۱۹۲۹؛ فرصت ، همانجا)؛

ذَخیرهُ النَّجاه فی میراثِ الاموات ، که آن را در ۱۲۴۷ به نام حسینعلی میرزای قاجار تألیف کرده است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۰، ص ۱۹۲۸). فسائی (ج ۲، ص ۹۳۹) و معصوم علیشاه (همانجا) و رکن زاده آدمیت (ج ۱، ص ۴۵۴) از اثری به نام سَفینهُ النَّجاه نام برده اند که احتمالاً همان ذخیره النجاه است ؛

نُورالهِدایه فی اثباتِ الرِّساله ، در کلام ، که آن را به خواهش دانشمندی مسیحی تألیف کرده است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، همانجا؛ فرصت ، همانجا)؛ حاشیه بر تفسیر بیضاوی ؛ حاشیه مدارک ، در فقه ، که حاشیه ای است بر شرایعِ سید شمس الدین محمد (متوفی ۱۰۰۹)، از شاگردان احمد اردبیلی ؛

تفسیر فارسی قرآن کریم ؛ بَحرُاللّئالی ، درباره چهارده معصوم علیهم السلام از زمان ولادت تا رحلت ایشان . او قصد داشته است که این کتاب را در چهارده جلد تألیف کند اما فقط تا اواسط جلد نهم را تألیف کرده و پیش از اتمام درگذشته است (گلچین معانی ، ج ۱، ص ۷۵۰). یک مجلد از این کتاب در شرح حالات امام صادق علیه السلام و تاریخ و امرای معاصر ایشان (در ۱۳۱۷ ش در شیراز) و مجلدی دیگر در شرح زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام (در ۱۳۲۰ ش ، در همانجا) به چاپ رسیده است (مشار، ج ۴، ستون ۵۲۸ ـ۵۲۹)؛

شرح لمعه دمشقیه ؛

اندرزنامه که آن را برای فرزندانش تألیف کرده است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۰، ص ۱۹۲۹)؛ اِثباتُ الواجب تعالی ، در اثبات خداوند (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۱۰۵)؛ و رساله قبله .



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) چارلز آمبروز استوری ، «تذکره شعرا»، ترجمه تقی بینش ، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد ، سال ۷، ش ۱ (بهار ۱۳۵۰)؛
(۳) علی اکبربن آقاعلی بسمل شیرازی ، تذکره دلگشا ، میکروفیلم ش ۳۸۴۰ کتابخانه ملک ؛
(۴) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۰، ۱۳۴۰ ش ؛
(۵) محمدحسین رکن زاده آدمیت ، دانشمندان و سخن سرایان فارس ، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۶) محمدنصیربن جعفر فرصت ، آثار العجم : در تاریخ و جغرافیای مشروح بلاد و اماکن فارس ، چاپ علی دهباشی ، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۷) حسن بن حسن فسائی ، فارسنامه ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۸) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۹) محمود میرزا قاجار، سفینه المحمود ، ج ۲، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۴۶ ش ؛
(۱۰) خانبابامشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ ۱۳۴۴ ش ؛
(۱۱) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقایق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۱۸ ) ؛
(۱۲) عبدالرزاق بن نجفقلی مفتون دنبلی ، نگارستان دارا ، ج ۱، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۴۲ ش ؛
(۱۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۴) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛
(۱۵) همو، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه آیت الله آقامحمد بیدآبادی (متوفی ۱۱۹۸ه ق)

، حکیم و عارف قرن دوازدهم . پدرش مولی محمدرفیع از زاهدان و مجتهدان گیلان و مازندران بود که به اصفهان رفت و در محله بیدآباد این شهر ساکن شد. آقامحمد در آنجا به دنیا آمد، و شهرتش به سبب اقامت طولانی او در بیدآباد است (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۰۱؛ حبیب آبادی ، ج ۱، ص ۶۶).

استادان وی در معقول و منقول ،

ملاعبدالله حکیم (متوفی ۱۱۶۲)،

ملااسماعیل خواجویی (متوفی ۱۱۷۳)

و میرزا محمدتقی الماسی (متوفی ۱۱۵۹) بوده اند (آقابزرگ طهرانی ، ص ۶۹۵؛ حبیب آبادی ، ج ۱، ص ۶۷؛ صدرالدین شیرازی ، مقدمه آشتیانی ، ص صدوبیست ).

اساساً اهمیت ویژه بیدآبادی در انتقال میراث فلسفی ملاصدرا به نسل پس از خود است ، زیرا اندیشه های ملاصدرا که ارزش و اهمیت والای آن تا مدتها ناشناخته مانده بود، به سعی شاگرد مشهور بیدآبادی ، ملاعلی نوری ، به طور شایسته ای معرفی گردید. بنابراین ، بیدآبادی را می توان احیاکننده و مروج فلسفه ملاصدرا دانست (مطهری ، ص ۵۹۴)؛ هر چند بیشتر در عرفان بروز و ظهور کرده است .

بیدآبادی در عرفان ،

مرید سیّد قطب الدین نیریزی * (۱۱۰۰ـ ۱۱۷۳)، از ارکان سلسله ذهبیّه ، بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد (معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۲۱۵). گفته اند سلسله عرفانی برخی عارفان متشرع ساکن نجف و کربلا، مانند سیّداحمد کربلایی ، سیّد مرتضی کشمیری ، ملافتحعلی سلطان آبادی ، ملاحسینقلی همدانی و سیّدمهدی بحرالعلوم به بیدآبادی متصل است ( منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۲، مقدمه آشتیانی ، ص پانزده ، پانویس ۱۱). تبحُرّ وی در علم کیمیا نیز ادعا شده است (خوانساری ، ج ۷، ص ۱۲۳).

بیدآبادی در فقه قائل به وجوب نماز جمعه در عصر غیبت امام دوازدهم علیه السلام بود، و چون در اصفهان نماز جمعه برگزار می شد، برای رعایت فاصله لازم بین دو نماز جمعه ، به روستای رِنان در بلوک ماربین می رفت و در آنجا اقامه نماز جمعه می کرد (همانجا). همچنین ، خوانساری (ج ۷، ص ۱۲۴) به نقل از مُنیه المرتاد میرزا محمد اخباری ، بیدآبادی را در زمره مخالفان نظریه اجتهاد و مدافعان نظریه اخباری نام برده است .

بیدآبادی به توجهی که حکومت وقت به وی می کرد بی اعتنا بود، و اموالی را که به رسم هدیه برای او می فرستادند، نمی پذیرفت . وی به زهد و قناعت در معاش می کوشید، و برای امرار معاش ، به زراعت و شَعربافی می پرداخت . در قحطی اصفهان ، برای همدردی با قحطی زدگان ، شش ماه به خوردن زردک خام اکتفا کرد (مهدوی ، ص ۴۸۳؛ خوانساری ، ج ۷، ص ۱۲۳).

شاگردان مهم بیدآبادی عبارت اند از:

ملاعلی نوری ،

ملامحراب گیلانی ،

حاج محمد ابراهیم کرباسی ـ که طبق وصیت پدرش تحت تربیت و تعلیم خاصّ بیدآبادی بوده است ( رجوع کنید به گزی برخواری ، ص ۴۸) ـ

میرزا ابوالقاسم خاتون آبادی ،

ملاعبدالکریم اشراقی قاینی ،

سیّدحسین قزوینی ،

میرزاابوالقاسم قمی ،

ملانظرعلی گیلانی ،

صدرالدین محمد دزفولی ،

اسماعیل جزایری

و میرزا هدایت الله مشهدی .

مولی مهدی نراقی

و میرزا محمدعلی میرزامظفر،مدرس آثار شیخ اشراق ، را نیز از زمره شاگردان او دانسته اند (لاهیجی ، مقدمه آشتیانی ، ص ۶۸؛ منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ، ج ۴، ص ۲۹۶ـ۲۹۷؛ حبیب آبادی ، ج ۱، ص ۶۷ـ ۶۸؛ مدرس هاشمی ، مقدمه کرباسی ، ص ۱۳؛ مطهری ، ص ۵۹۸).

رحلت:

بیدآبادی در ۱۱۹۷ (یا اول محرّم ۱۱۹۸) وفات یافت ، و مقبره وی در تخت پولاد اصفهان ، جنب مقبره پدرش در شرق تکیه خوانساریها (آقاحسین خوانساری )، جای دارد (خوانساری ، همانجا؛ حبیب آبادی ، ص ۶۹؛ مهدوی ، ص ۴۸۳ـ۴۸۴).

بیدآبادی به عربی و فارسی آثاری از خود برجای نهاده است ، که عبارت اند از:

۱) تفسیرقرآن به عربی (دانش پژوه ، ج ۸، ص ۴۴۸، ش ۱۸۵۴)؛

۲) رساله ای به فارسی با عنوان فی علم التوحید علی نهج التجرید ، که در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران (ج ۴، ص ۳۰۳) چاپ شده است ؛

۳) رساله حُسن دل ، به فارسی ، تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمدجواد نورمحمدی ؛

۴) «رساله در سیر وسلوک » در پاسخ میرزای قمی به عربی که همراه با ترجمه فارسی در مجله پیام حوزه (۱۳۷۲ ش ) به چاپ رسیده است ؛

۵) «رساله در سیروسلوک » در پاسخ سیدحسین قزوینی که مکرراً (از جمله در وحید ، تیر ۱۳۵۲؛ حوزه ، تیر ۱۳۶۴؛ کیهان اندیشه ، فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۶) چاپ شده است ؛

۶) «فصلی در آداب تخلیه و تحلیه » (چاپ شده در وحید ، تیر ۱۳۵۲؛ حوزه ، آذر و دی ۱۳۶۸).

رساله ای با عنوان سیروسلوک نیز منسوب به بیدآبادی است که همراه با شرح میرسیدحسین مدرس هاشمی ، در ۱۳۷۷ ش منتشر شده است . نراقی (ص ۳۸۹) نیز دستورالعملی از او در سیر و سلوک نقل کرده است .

طریقه و مشرب فکری آقامحمد

، جمع میان عرفان ، قرآن و برهان بوده است (مدرس هاشمی ، مقدمه کرباسی ، ص ۲۰). او در طریقه عرفانی و سلوکی خود، جمع میان ظاهر و باطن می کند و هریک را بدون دیگری ناقص می داند (همان ، مقدمه کرباسی ، ص ۲۵). وی در یکی از رسائل خود درباره سیروسلوک ( وحید ، دوره ۱۱، ش ۴، ص ۳۸۹) از همت ، تأمل ، ذکر موت (خانه دل از غیر حق خالی کردن )، عبودیّت و ربوبیت سخن گفته و مطالبش را با ابیات عارفانی چون حافظ آمیخته است .

وی در حسن دل مخاطب خود را از اسلام مقالی و توحیدِ لسانی برحذر داشته و حیات ابدی را در موت پیش از مرگ طبیعی دانسته است . مرگ ارادی ، به نظر او، میراندن شهوت و غضب به فرمان عقل و شرع است (ص ۳۰، ۳۵). او جهل را «عماء معنوی » می داند (همان ، ص ۳۵). بیدآبادی در همان رساله (ص ۴۱ـ۴۶) اصناف آدمیان ، تقوا، ورع و توحید را به انواع مختلف تقسیم می کند و، مثلاً، توحید را چهار قسم می داند: توحید اهل تقلید، توحید اصحاب و ارباب رسوم ، توحید اصحاب مکاشفه ، توحید فناء فی الله . بیدآبادی تزکیه نفس و تصفیه قلب و تجلیه روح را در ظاهر و باطن در متابعت از آل رسول الله صلوات الله علیهم می داند (همان ، ص ۵۰). به عقیده وی تا کسی به مرتبه محبت فایز نشود، اسلام و ایمان نخواهد داشت (مدرس هاشمی ، ص ۱۸۹).



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، طبقات اعلام الشیعه : الکواکب المنتشره فی القرن الثانی بعدالعشره ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۷۲ش ؛
(۲) آقامحمدبن محمدرفیع بیدآبادی ، حسن دل درسیر و سلوک الی اللّه ، چاپ علی صدرایی خوئی و محمدجواد نورمحمدی ، ( قم ) ۱۳۷۶ ش ؛
(۳) همو، «دو رساله از آقامحمد بیدآبادی در سیروسلوک » چاپ حسین مدرسی طباطبائی ، وحید ،دوره ۱۱، ش ۴ (تیر ۱۳۵۲)؛
(۴) محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثاردر احوال رجال دوره قاجار ، ج ۱، اصفهان ۱۳۷۷ ش ؛
(۵) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۶) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۸ ، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۷) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه ، با حواشی ملاهادی سبزواری ، چاپ جلال الدین آشتیانی ، چاپ افست تهران ۱۳۶۰ ش ؛
(۸) عبدالکریم بن مهدی گزی برخواری ، تذکره القبور ، چاپ ناصر باقری بیدهندی ، قم ۱۳۷۱ش ؛
(۹) محمدجعفر لاهیجی ، شرح رساله المشاعر ملاصدرا ، چاپ جلال الدین آشتیانی ، قم ( تاریخ مقدمه ۱۳۴۳ ش ) ؛
(۱۰) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۱) حسن مدرس هاشمی ، شرح رساله سیروسلوک ، چاپ علی کرباسی ، ( قم ) ۱۳۷۷ ش ؛
(۱۲) مرتضی مطهری ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۳) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمد جعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ش ؛
(۱۴) منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران : از عصر میرداماد و میرفندرسکی تا زمان حاضر ، تهیه و تحقیق و مقدمه و تعلیق از جلال الدین آشتیانی ، ج ۲، تهران ۱۳۵۴ ش ، ج ۴، مشهد ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۵) مصلح الدین مهدوی ، تذکره القبور، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان ، اصفهان ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۶) احمدبن محمدمهدی نراقی ، کتاب الخزاین ، چاپ حسن حسن زاده آملی و علی اکبر غفاری ، تهران ?( ۱۳۸۰ ) .

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۵

زندگینامه آیت الله شیخ محمد تقى رازى نجفى اصفهانى(متوفّاى۱۲۴۸ هـ ق)

ولادت

در بین سال هاى (۱۱۸۷ ـ ۱۱۸۵ هـ .ق.)(۱) در روستاى «ایوان کیف» در خانواده اى مذهبى فرزندى چشم به جهان گشود که بعدها منشأ برکات فراوانى شد.پدر و مادرش به دلیل علاقه و محبّتشان به امام نهم(علیه السلام) او را محمّدتقى نام نهادند.

پدر و مادر

پدرش محمّد رحیم بیک «اهل ایوان کى»(۲)و از بزرگان ایل «استاجلو»(۳)، و مادرش دختر الله وردى بیک فرزند مهدى قلى خان بیگدلى و خواهر زن آقا محمّد على کرمانشاهى (ارشد پسران آقا محمّد باقر بهبهانى (متوفّاى ۱۲۰۵هـ .ق.) است.

حاج محمّد رحیم بیک از طرف حکومت وقت در «ایوان کیف» در رأس امور دیوانى بود امّا در اواخر عمر از همه ریاستها اعراض کرده و در جوار عتبات عالیات در عراق ساکن گردیده و به عبادت قیام نموده است.(۴)

حاج محمّد رحیم بیک داراى چهار فرزند بوده است که عبارتند از:

۱٫ علاّمه محقّق آقاى شیخ محمّدتقى رازى نجفى اصفهانى صاحب (هدایه المسترشدین) شخصیّت مورد نظر این نوشتار.

۲٫ علاّمه محقّق آقاى شیخ محمّد حسین رازى اصفهانى (صاحب فصول).

۳٫ همسر آقا احمد بهبهانى صاحب کتاب «مرآت الاحوال» و نوه وحید بهبهانى.

۴٫ همسر ملاّ محمّدعلى فرزند ملاّ شفیع خراسانى تهرانى.

حاج محمّد رحیم بیک در سال (۱۲۱۷ هـ .ق.) در نجف وفات یافته و در همان سرزمین در جوار امیرالمؤمنین(علیه السلام) مدفون گردید.(۵)

خاندان

خاندان مسجد شاهیان یکى از خاندانهاى علمى و روحانى اصفهان هستند که تقریباً مدّت دو قرن (از سال ۱۲۲۰ هـ .ق. تاکنون) در این شهر مروّج دین و حامى شریعت و پناه ستمدیدگان و یار درماندگان بوده و مدتها محور امور دینى اصفهان بلکه تمام ایران محسوب مى شده اند. این خاندان عالمان بزرگ و صاحب آثارِ بسیارى به جامعه شیعه تحویل داده و موجب افتخار این شهر گردیده اند.این خاندان امروز به «نجفى» شهرت دارند.

سر سلسله این خاندان شریف و اصیل علاّمه فقیه مرحوم شیخ محمّدتقى رازى نجفى اصفهانى بوده که در حدود سال (۱۲۲۰ هـ .ق.) از شهر یزد به اصفهان آمده و آنجا را براى سکونت دائمى خود انتخاب کرده است.

پس از وفات آن مرحوم، یگانه فرزندش علاّمه مجاهد حاج شیخ محمّدباقر مسجد شاهى و از آن پس فرزندان شش گانه او خصوصاً مرحوم حاج شیخ محمّدتقى معروف به آقا نجفى و همچنین حاج شیخ نورالله از افراد سرشناس این خاندان هستند.آخرین شخصیّت علمى و جامع این خاندان که در کمتر خانواده و زمانى مثل و مانند داشته، مرحوم شیخ محمّدرضا مسجد شاهى نجفى است.

فرزندان و اعقاب پسرى و دخترى مرحوم شیخ محمّدتقى در این شهر و برخى از شهرهاى دیگر انتشار یافته اند. از این رو با بسیارى از خانواده هاى این شهر نسبت سببى یا نسبى دارند.(۶)لازم به ذکر است که خاندان مسجد شاهیان بواسطه مادر شیخ محمّدتقى با خانواده امامان جمعه کرمانشاه خویشاوندى پیدا مى کنند.(۷) و به همین مناسبت خاله مرحوم شیخ (همسر آقا احمد) صاحب کتاب «مرآت الأحوال» (نوه وحید بهبهانى) است.

دوران کودکى

از زمان شروع به تحصیل شیخ و مکان آن و اساتید اوّلیه او در مقدّمات و سطوح اطّلاعى دقیق در دست نیست. آنچه مسلّم است او درس وحید بهبهانى (متوفّاى ۱۲۰۵ هـ .ق.) را چند سال درک کرده است و در همه تراجم او را از شاگردان وحید مى نویسند. بنابر این مى بایست تحصیل را از کودکى آغاز کرده باشد تا بتواند. در سن حدود ۱۵ سالگى یا کمى بیشتر به محضر درس (استاد کلّ) و حید بهبهانى حاضر شود و چند سال نیز از درس او بهره مند گردد.(۸)

هجرت به نجف

شیخ محمّدتقى در اوایل جوانى به عتبات عالیات رفت و در کربلا از محضر درس استاد وحید بهبهانى و همچنین از مجلس دیگر استادان بزرگ علم و فضیلت نیز بهره فراوان برد و سپس به نجف اشرف مشرّف گردید و از درس علاّمه بحرالعلوم (متوفّاى ۱۱۱۵ هـ .ق.) استفاده نمود.(۹)شیخ متجاوز از دوازده سال یعنى قبل از وفات وحید بهبهانى تا پس از واقعه حمله وهابیان به کربلا(۱۰) در آن شهرها نزد دانشوران فحل و مجتهدان بزرگ تحصیل نموده است.

استادان و مشایخ اجازه

از نام استادان دوره مقدّمات و سطح مرحوم شیخ محمّدتقى اطّلاعى در دست نیست فقط از زمانى که ایشان در درس خارج یا سطوح عالیه در اعتاب مقدسه حاضر مى شده خبرهاى مختصرى وجود دارد.

استادان این دوره ایشان که احتمالاً از قبل از سال (۱۲۰۰ هـ .ق.) شروع مى شود و تا هنگام مهاجرت به ایران ختم مى شود عبارتند از:

۱٫ وحید بهبهانى (۱۲۰۵ ـ ۱۱۱۷ هـ .ق.) (مجدد قرن).مرحوم شیخ محمّدتقى در شهر مقدّس کربلا به درس ایشان حاضر مى شده است.

۲٫ شیخ جعفر نجفى کاشف الغطاء(۱۱۵۴ ـ ۱۲۲۸ هـ .ق.)شیخ در نجف اشرف به حوزه درس این استاد عالى قدر تشرّف جسته و بهره هاى علمى فراوانى از ایشان برده و سرانجام افتخار دامادى او را نیز یافته است.(۱۱) شیخ از این استاد خود اجازه نقل روایت و اجتهاد دارد.(۱۲)

۳٫ از دیگر استادان شیخ محمّدتقى، سیّد محسن اعرجى کاظمینى (۱۲۲۷ـ۱۱۳۰ هـ .ق.) بوده است. وى عالم، فاضل، فقیه، زاهد، از اکابر فقها و مجتهدین، ادیب و شاعر و مؤلّف کتاب المحصول و الوافى و… مى باشد. مرحوم شیخ مدّتى در کاظمین از محضر این استاد عالى مقام بهره مند گردیده است.(۱۳)

۴٫ سیّد مهدى بحرالعلوم(۱۲۱۲ـ۱۱۵۵هـ .ق.)شیخ مدّتى به عنوان تیمّن و تبرّک و هم استفاده معنوى در درس او حاضر مى شده است.

۵٫ میر سیّدعلى حائرى کربلایى صاحب «ریاض المسائل» (۱۲۳۱ـ۱۱۶۱ هـ .ق.). ایشان از اجلّه علما و فقها و اصولیان بوده و در مدّتى کوتاه به مقامات عالیه علم و اجتهاد رسید.شیخ از مجلس درس این عالم بزرگوار در کربلا، بهره ها برده است.(۱۴)

۶٫ سیّدمصلح الدّین مهدوى در کتاب زندگى نامه علاّمه مجلسى نوشته است:عدّه اى از فرهیختگان از علماى حوزه از مکتب علاّمه مجلسى توشه برچیده و از او اجازه نقل روایت اخذ کرده اند که از آن جمله مى توان از مرحوم مولى محمّدتقى رازى نام برد.(۱۵)

۷٫ علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانى در «الذّریعه» مى نویسد: شیخ محمّدتقى از مولى حسین بن الحسن الجیلانى اجازه نقل روایت داشته است.(۱۶)

ازدواج با برکت

شیخ محمّدتقى داماد شیخ جعفر کبیر صاحب «کشف الغطا» است. وى با یکى از دختران شیخ به نام نسمه خاتون (متوفّاى حدود ۱۲۹۵ هـ .ق.) ازدواج نموده است.(۱۷)

آقاى محمّدباقر الفت (۱۳۸۴ـ ۱۳۰۱ هـ .ق.) در نسب نامه خود که به شرح زندگى خاندان مسجد شاهیان پرداخته، درباره نسمه خاتون چنین نوشته است:«این زن به راستى نادره دوران و دُرّه التّاجِ مردان و چنانچه پدرش او را ستوده است به جلالت و کمال آراسته بود، مرا عقیده بر این است که آنچه از نعمت و عزّت تا به امروز نصیب خانواده مسجد شاهیان گردیده، همه از برکت وجود آن فرخنده بانو و پدر بزرگوار اوست.(۱۸)

آنچه که از نسل شیخ، ظاهر شده و این بیت عظیم را تشکیل داده است، استجابت دعاى کاشف الغطاست که در شب زفاف شیخ و دخترش دست به دعا برداشته و از خداوند مى خواهد که «خداوندا! علم، فقاهت، مرجعیّت، روحانیت و ترویج شریعت را تا قیامت در نسل آنها قرار بده!»(۱۹)

فرزندان

شیخ محمّد تقى از «نسمه خاتون» معروف به «حبّابه» صاحب دو فرزند شد.

آیه الله شیخ محمّد باقر نجفى اصفهانى (۱۲۳۵ ـ ۱۳۰۱ هـ .ق.) و مخدّره شهربانو (متوفّاى ۱۲۵۷ هـ .ق.) همسر شیخ محمّد تهرانى نجفى.

و از همسر موقّت خود که در یزد با او ازدواج کرده بود صاحب یک دختر شد که همسر مرحوم حاج عبدالکریم شیرازى است.(۲۰)

بازگشت به وطن

شیخ محمّدتقى پس از تکمیل تحصیل و رسیدن به مقام اجتهاد و کسب اجازات از استادان خود، پس از سال (۱۲۱۶هـ .ق.) و واقعه حمله وهّابیها به شهر مقدّس کربلا و احتمال حمله به شهر نجف اشرف، به ایران مهاجرت نمود.سال مهاجرت ایشان به طور قطع معلوم نیست امّا به طور مسلّم پس از سال (۱۲۱۶ هـ .ق.) است و از روى احتمال پس از فوت پدر در سال (۱۲۱۷ هـ .ق.) بوده است.

شیخ در ابتداى ورود خود به ایران، جهت زیارت به مشهد مقدّس روانه مى شود. شیخ آقا بزرگ تهرانى در «الکرام البرره» در این باره مى نویسد:«وقتى که مرحوم شیخ محمّدتقى اصفهانى صاحب حاشیه به مشهد رضا(علیه السلام) مشرّف گردید به منزل حاج میرزا داود خراسانى فرزند میرزا مهدى اصفهانى (۱۱۹۰ـ۱۲۴۰ هـ .ق.) وارد گردیده و آن مرحوم در بزرگداشت و اکرام میهمان عزیز خود نهایت کوشش را نموده و بدهیهاى آن عالم بزرگوار را که بالغ بر یکهزار تومان بوده است از مال خود پرداخت نموده و مدّت چهار ده ماه ایشان را نزد خود نگهداشته و در این مدّت، فقه و اصول را خدمت آن مرحوم تلمّذ نموده است.»(۲۱)

در یزد

شیخ محمّدتقى پس از چهارده ماه توقف در سرزمین مقدّس رضوى آن شهر را ترک نمود و وارد یزد گردید. وى در شهر یزد به تدریس فقه و اصول پرداخت. مدّت توقف شیخ در یزد معلوم نیست. نواده ایشان حجه الاسلام شیخ هادى نجفى در این باره مى نویسد:از قرائن چنین معلوم است که شیخ بیش از یکسال در یزد مى ماند و پس از آن شاید به علّت عدم مساعدت محیط و سختى معیشت، این شهر را ترک نموده و به اصفهان مهاجرت مى نماید.(۲۲)

درخشش در اصفهان

قزن سیزدهم هجرى یکى از درخشان ترین دوره هاى علمى شهر تاریخى اصفهان است. شهرى که از روى حقّ و حقیقت آن را «مرکز دانش مشرق زمین» خوانده اند.در ربع اوّل این قرن یکى از چهره هاى درخشان علم و دانش و بزرگان از مجتهدان که به اصفهان مهاجرت نموده و این شهر را وطن خود قرار داده و به تأسیس حوزه علمیّه پرداخته است. «مرحوم شیخ محمّدتقى رازى نجفى اصفهانى است.»

ورود ایشان به اصفهان احتمالاً قبل از سال (۱۲۲۵ هـ .ق.) بوده است. آن مرحوم در اصفهان ساکن گردید و پس از او یگانه فرزندش شیخ محمّد باقر مسجد شاهى که عالمى جلیل و محققى مدقّق بود، چراغ دانش را که او بر افروخته بود روشن و روشن تر نگاه داشت و به فرزندان عالم و برومند و مجتهد و خدمتگزار دین و مردم تحویل داد و آنان این شمع فروزان را بحمدالله تاکنون که متجاوز از یک قرن و نیم از ابتداى فروزش آن مى گذرد همچنان روشن و نورانى نگاه داشته اند.(۲۳)

شیخ در ابتداى ورود خود به اصفهان، در محله «احمد آباد» ساکن شده و در مسجد «ایلچى»(۲۴) حوزه درس منعقد نمود و در آن مسجد اقامه جماعت مى نمود. طلاّب اصفهان چون احاطه کامل و تحقیقات شیخ را در مباحث علمى خصوصاً علم اصول شنیدند از گوشه و کنار به گرد ا و جمع شده و حوزه درس و بحث او یکى از حوزه هاى معتبر گردید.

مؤمنین و مقدّسین نیز چون زهد و پارسایى او را مى بینند به جماعت او حاضر گردیده به تدریج چون مسجد ایلچى براى بر پایى درس و اقامه نماز جماعت گنجایش نداشته این مجالس به مسجد شاه (امام) تغییر مکان داد و این عالم بزرگ در آن مسجد به تدریس و امامت جماعت مى پردازد.

حوزه درس

تعداد شرکت کنندگان در درس شیخ محمّدتقى را تا چهار صد نفر نوشته اند(۲۵) که با توجّه به جمعیت اصفهان در آن روز و اهل علم و حوزه موجود در آن وقت و معاصر بودن شیخ با مرحوم سیّد محمّدباقر حجه الاسلام «شفتى»که ریاست آن زمان اصفهان با ایشان بوده مى توان گفت تقریباً تمام طلاّب مستعد و فاضل و درس خوان اصفهان در درس ایشان حاضر مى شده اند و اوّلین حوزه درس در آن زمان متعلّق به ایشان بوده است.

مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى در مورد درس شیخ مى نویسد:… در اصفهان سکنى نمود، فضلا در درس او اجتماع کردند، مجلس درسش مجمع فضلا گردید.(۲۶)

شاگردان

از آنجا که مدّت تدریس شیخ در اصفهان بیش از بیست سال طول کشید، تعداد زیادى از دانشوران و بزرگان از حوزه درس شیخ بهره برده اند که ثبت و ضبط اسامى همه آنها کارى بس دشوار است لکن به برخى از شاگردان بزرگ ایشان ذیلاً اشاره مى شود.

۱٫ ملاّ احمد ابن عبدالله خوانسارى.نقل شده است هنگامى که فتحعلى شاه به اصفهان آمده بود در ملاقات با شیخ محمّدتقى از وى خواست تا ارشد شاگردان خود را به وى معرفى کند. وى شیخ ملاّ احمد خوانسارى را معرفى نمود. نامبرده در سالهاى بعد از شیخ ساکن دولت آباد ملایر مى شود و کتاب مصابیح الاصول را در بیش از بیست هزار بیت تألیف مى نماید.(۲۷)

۲٫ شیخ محمّدتقى گلپایگانى (متوفّاى ۱۲۹۲ هـ .ق.).ایشان از بزرگان علم و حکمت و از استادان فلسفه در نجف اشرف بوده و از استاد خود شیخ محمّدتقى نیز اجازه نقل روایت دارد. از نامبرده کتابها و تألیف هایى باقى مانده است.(۲۸)

۳٫ میرزا محمّدباقر موسوى خوانسارى چهار سوقى (۱۲۲۶ ـ ۱۳۱۳ هـ .ق.).رجالى فقیه و مؤلّف کتاب ارزشمند «روضات الجنّات». ایشان در تخت فولاد اصفهان مدفون است.

۴٫ مولى محمّدتقى فرزند حسینعلى هروى اصفهانى حائرى ( ۱۲۱۷ ـ ۱۲۹۹ هـ .ق.) نامبرده از فقیهان بزرگ و دانشوران زمان خود بوده است. ایشان به عللى اصفهان را ترک نموده و به اعتاب مقدسه مهاجرت کرده و در آنجا به درس و بحث و تألیف و تصنیف و تربیت شاگردانى چند پرداخته است. مرحوم معلّم حبیب آبادى در کتاب خود «مکارم الآثار» نام چهل و نه کتاب و رساله از تألیفات ایشان را ذکر نموده است.(۲۹)

۵٫ سیّد محمّد حسن مجتهد فرزند سیّد محمّدتقى موسوى خواجوئى اصفهانى معروف به مستجاب الدّعوه (متوفّاى ۱۲۶۳ هـ .ق.). نامبرده از علما و مدرّسین اصفهان و از مخصوصین مرحوم حاج محمّدابراهیم کرباسى بوده است. ایشان نیز مدّتى در درس شیخ محمّدتقى در مسجد شاه حاضر مى شده است.(۳۰)

۶٫ میرسیّد حسن مدرّس.وى فرزند سیّدعلى حسینى، معروف به (شهید) مدرّس (۱۲۱۰ ـ ۱۲۷۳ هـ .ق.) ایشان از فقیهان بزرگ و استاد بسیارى از دانشوران و مجتهدان است که از جمله شاگردانش مى توان میرزا محمّدحسن شیرازى معروف به میرزاى مجدّد را نام برد.(۳۱)

۷٫ سیّد میرزا حسن فرزند محمّد معصوم رضوى مشهدى (متوفّاى ۱۲۷۸ هـ .ق.) این عالم جلیل در اصفهان از محضر مرحوم شیخ بهره هاى فراوانى برده و در کربلا از مرحوم آقا سیّد محمّد مجاهد کربلائى بهره هاى علمى یافته است.

۸٫ میرزاى مجدّدمیرزا محمّد حسن مشهور به میرزاى مجدّد، فرزند سیّد محمود حسینى شیرازى. وى صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو و مرجع على الاطلاق شیعه در عصر خود بوده او چندین ماه از اواخر عمر مرحوم شیخ را درک نموده است. (۱۲۳۰ ـ ۱۳۱۲ هـ .ق.).

۹٫ آقا حسین ورنامخواستى لنجانى اصفهانى.ایشان چند سال در درس مرحوم شیخ محمّدتقى شرکت داشته و پس از رسیدن به مقامات عالیه به زادگاهش (سده لنجان) برگشته و ریاست دینى یافته و ظاهراً تا بعد از سال (۱۲۶۵ هـ .ق.) در قید حیات بوده است.

۱۰٫ شیخ محمّد حسین فرزند محمّدرحیم بیک استاجلو (۱۲۵۵ ـ ۱۲۶۱ هـ .ق.) نامبرده برادر کوچک مرحوم شیخ محمّدتقى رازى است. کتاب گرانسنگ «الفصول» ایشان مشهور آفاق است. ایشان معروف به صاحب فصول است.

۱۱٫ حاج ملاّ حسینعلى فرزند نوروز على تویسرکانى اصفهانى (متوفّاى ۱۲۸۶ هـ .ق.) نامبرده از دانشوران بزرگ و فقیهان و مدرّسان اصفهان است. عده زیادى از عالمان این شهر و دیگر شهرها در خدمت او تحصیل نموده اند. وى در مسجد ایلچى در محله احمدآباد اصفهان امامت و تدریس داشته است. ایشان داراى تألیفات زیادى است.

۱۲٫ حاج میرزا داود وى فرزند میرزا محمّدمهدى شهید اصفهانى خراسانى (۱۱۹۰ ـ ۱۲۴۰ هـ .ق.) است. ایشان در زمان بازگشت مرحوم شیخ به ایران و سفر به مشهد رضوى و زیارت مرقد منوّر حضرت امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) حدود چهارده ماه از مرحوم شیخ پذیرایى نمود و از محضر علمى ایشان بهره هاى بسیارى برد.

۱۳٫ مولى زین العابدین گلپایگانى (۱۲۱۸ ـ ۱۲۹۸ هـ .ق.) وى از شاگردان شیخ و از خواص اصحاب او و برادر دانشمندش مرحوم شیخ محمّدحسین صاحب فصول بوده است. مولى زین العابدین داراى تألیفاتى است و از شیخ اجازه روایت دریافت نموده است و مدفنش نیز در گلپایگان است.(۳۲)

۱۴٫ آقا سیّدمحمّد صادق وى فرزند سیّدمهدى موسوى خوانسارىاست و در اصفهان از محضر شیخ و برادرش بهره برده است. و در یکى از سالهاى (۱۲۵۴ یا (۱۲۵۵ هـ .ق.) وفات یافته و در کربلاى معلاّ مدفون شده است. ایشان داراى تألیفاتى است.وى از پدر خود و آقا محمّدمهدى کلباسىاجازه اجتهاد و روایت داشته است.(۳۳)

۱۵٫ ملاّ عبدالجواد (متوفّا ۱۲۸۱ هـ .ق.) وى فرزند محمّدعلى فرزند احمد تونى اصفهانى خراسانى و از شاگردان بزرگ شیخ محمّدتقى رازى و حاج ملاّ على نورى بوده و به مقامات عالیه علم و حکمت رسیده است. وى در مدرسه شاهزاده ها تدریس مى نموده و تدریس کتابهاى حکمت و طبّ در اواخر حیات او به ایشان منحصر بوده است.

۱۶٫ ملاّ على قارپوزآبادى زنجانى (۱۲۰۹ ـ ۱۲۹۰ هـ .ق.) ایشان از عالمان بزرگوار و صاحب تألیف ها و تصنیف هایى است. در کتاب علماى معاصر (ص ۱۲۹) مدّت استفاده او را از شیخ محمّدتقى رازى در اصفهان پانزده سال مى نویسد.

۱۷٫ شیخ فتح الله او فرزند رجبعلى، با فرزند محمّد صالح، فرزند محمّد شاردى قزوینى است. او از عالمان بزرگ قرن سیزدهم هجرى قزوین است. ایشان محلّ رجوع امور شرعى و دینى مردم آن شهر بوده است. تحصیلاتش در اصفهان نزد مرحوم شیخ محمّدتقى رازى بوده و صاحب تألیفاتى مى باشد. وى پس از سال (۱۲۵۷ هـ .ق.) وفات یافته است.

۱۸٫ آقا مهدى- وى فرزند ملاّمحسن فرزند ملاّ سمیع کرمانشاهى از اعقاب مرحوم مولى محسن فیض کاشانى است و شرحى بر شرایع دارد و در حدود سال (۱۲۸۱ هـ .ق.) در کرمانشاه وفات یافته و همانجا مدفون است.(۳۴)

۱۹٫ شیخ مهدى کُجورى شیرازى- وى از علما و دانشوران بزرگ اصفهان است که مدّتى خدمت شیخ محمّدتقى رازى تحصیل نمود سپس به اعتاب مقدسه عراق مهاجرت کرده و در آنجا به تکمیل مراتب علمى خود ـ پرداخته و با کسب اجازات روایتى و اجتهاد به شیراز باگشته است. ایشان داراى تألیفاتى است.(۳۵)وى در سال (۱۲۹۳ هـ .ق.) وفات یافته و در تکیه حافظیه مدفون گشته است.(۳۶)

۲۰٫ حاج ملاّهادى سبزوارى-او فرزند ملاّ مهدى متخلّص به اسرار (۱۲۸۹ ـ ۱۲۱۲ هـ .ق.) است. وى از مفاخر حکیمان اسلام و شیعه است. ایشان در اصفهان خدمت جمعى از بزرگان چون مرحوم شیخ محمّد تقى رازى تلمّذ نموده و به مقامات عالى در علوم فقه، اصول، حکمت، فلسفه، ریاضى و طبیعى دست یافته است. او داراى تألیفات ارزشمند است و شاگردانى را در محضر خود تربیت نموده است.(۳۷)

۲۱٫ حاج میرزا هدایت الله اَبَرْسِجى شاهرودى خراسانى (متوفّاى ۱۲۸۱ هـ .ق.)-ایشان تحصیلات خود را ابتدا در مشهد مقدّس و سپس در اصفهان و بعداً در نجف اشرف به انجام رساند. او در اصفهان از محضر شیخ محمّدتقى رازى و در نجف اشرف خدمت شیخ انصارى و دیگر علما بهره مند گردید.(۳۸)

۲۲٫ میرمحمّد بن میر محمّد حسین شهرستانى حائرى-نامبرده از شیخ اجازه نقل روایت دارد و در حدود سال (۱۲۹۰ هـ .ق.) وفات نموده است.(۳۹)

۲۳٫ شیخ محمّد فرزند محمّد على فرزند محمّد شفیع خراسانى طهرانى نجفى-وى شاگرد و خواهر زاده و داماد شیخ محمّدتقى است. او جلد سوم «هدایه المسترشدین» را از سیاه نوشته هاى باقى مانده تنظیم و قابل استفاده نموده و نیز بهترین چاپ سنگى هدایه نیز با تصحیح او به انجام رسیده و بر «هدایه المسترشدین» نیز تعلیقاتى دارد.(۴۰)

آثار

در تراجم و فهرست کتابها و کتابخانه ها، از کتابها و دست نوشته هاى شیخ محمّدتقى رازى نجفى اصفهانى نام برده شده که در اینجا به مناسبت به آنها اشاره مى شود.

۱٫ المسائل-این کتاب در جواب مسائلى که در موضوعات مختلف فقهى و غیره از ایشان استفتا شده، نوشته شده است.(۴۱)

۲٫ احکام نماز-این کتاب با همین عنوان به فارسى در کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى در قم موجود است.(۴۲)

۳٫ تقریرات بحث فقه-این کتاب تقریرات درس استادش آیه الله سیّدمهدى بحرالعلوم (متوفّاى ۱۲۱۲ هـ .ق.) و موضوع آن شرح طهارت وافى است.(۴۳)

۴٫ تبصره الفقهاء-این کتاب فقه استدلالى ایشان است و عمده مباحث کتاب طهارت و بحث اوقات نماز و قسمتى از کتاب زکات و قسمتى از بیع را شامل مى شود. اهل اطّلاع ارزش و دقّت این کتاب فقهى را همانند کتاب هدایه المسترشدین در اصول مى دانند.(۴۴)

۵٫ مسأله الظّنون-صاحب روضات الجنّات این کتاب را در شرح حال ایشان یاد مى کند.(۴۵)

۶٫ رساله اى در مفطر نبودن توتون-مرحوم محدّث قمى در فوائد الرضویه این کتاب را از تألیفات مرحوم شیخ نام برده است. و شیخ آقا بزرگ تهرانى در «الکرام البرره» مى نویسد:

این کتاب در ردّ بعضى از معاصرین شیخ مى باشد.(۴۶)

۷٫ رساله عملیّه به فارسى –مرحوم علاّمه شیخ آقابزرگ تهرانى در الذّریعه به نقل از تکمله أمل الآمل از آن نام برده است.(۴۷)

۸٫ رساله اى در فساد شرط ضمن عقد-شیخ آقا بزرگ تهرانى نام این کتاب را در طبقات اعلام الشیعه و الذّریعه ذکر نموده است.(۴۸)

۹٫ کتاب شرح اسماء حُسنى-نام این کتاب در الذّریعه و ریحانه الادب آمده است.(۴۹)

۱۰٫ کتابى در طهارت.این کتاب غیر از کتاب تقریرات است که به نام تقریرات و شرح بر طهارت و شرح وافى ذکر شده است.(۵۰)

۱۱٫ رساله اى در بحث دوران امر بین اقلّ و اکثر در علم اصول.(۵۱)

۱۲٫ هدایه المسترشدین فى شرح اصول معالم الدّین-این کتاب در شرح «معالم الدّین» جمال الدّین ابومنصور حسن بن زیدالدّینمعروف به شهید ثانى (۹۵۹ ـ ۱۰۱۱ هـ .ق) نوشته شده و صاحب روضات الجنّات آن را به شصت هزار بیت تخمین زده است.

کتاب هدایه المسترشدین از تألیفات بزرگ شیعه در سده سیزدهم به شمار مى رود و نزد عالمان دین داراى چنان ویژگى و اهمیتى است که برخى از بزرگان و صاحب نظران و آشنایان به منابع و کتابهاى حوزوى معتقدند براى رسیدن به کمالات علمى و دست یابى به مراتب اجتهاد، لازم است این کتاب در حوزه هاى علمیّه تدریس شود و جزء منابع درسى حوزه ها قرار گیرد و فضلا و طلاّب علوم دینى از آن بهره مند شوند.

این کتاب در سه مجلد چاپ شده و ماندگارترین و معروف ترین اثر علمى باقى مانده از جناب شیخ است. به سبب این کتاب شیخ محمّدتقى در زبان فقیهان و اصولیها به صاحب «حاشیه بر معالم» و یا صاحب «هدایه المسترشدین» معروف گردیده است.(۵۲)

ارادت به امامان(علیهم السلام)

هجرت شیخ محمّدتقى در اوائل نوجوانى به نجف اشرف و کربلاى معلاّ و کاظمین گرچه جهت بهره گیرى هرچه بیشتر و بهتر از محضر عالمان و بزرگان حوزه علمیه آن شهرها بوده است، امّا آنچه مهم تر و جلب توجّه مى کند این است که آن مرحوم سفر به عتبات را به منظور برخوردارى هرچه بیشتر از زیارت امامان(علیهم السلام) و کسب معنویت برگزیده بود.

این حقیقت را مى توان با حرکت دیگرى که از شیخ در همین راستا صورت گرفته تأیید کرد و آن بازگشت ایشان در سال (۱۲۲۰ هـ .ق.) به ایران است. وى در بازگشت به وطن بدون درنگ به زیارت امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى شتابد و مدّت چهارده ماه در آن دیار توقف مى نماید.

تخصص و تبحّر

آنچه مى توان به قطع و یقین گفت این است که: علاّمه محقّق و فقیه و اصولى مدقّق شیخ محمّدتقى رازى نجفى اصفهانى از عالمان محقّق فرقه امامیه است و در فقه و اصول صاحب آرا و افکار مشهورى است که اصولیها و فقیهان بعد از او پیوسته پیرامون افکار و اقوال او به بحث و تحقیق پرداخته و از آنها متأثر گردیده اند. صاحب «روضات الجنّات» که از شاگردان مبرّز شیخ است درباره او مى نویسد:شیخ از برترین علماى عصر خویش در فقه و اصول بود بلکه نسبت به سایرین از دید و نظر بالاترى در علوم معقول و منقول برخوردار بود.(۵۳)

شاهد براین مدّعا آثار بسیار ارزشمندى است که از مرحوم شیخ باقى مانده است که در این میان مى توان به کتاب «هدایه المسترشدین» اشاره کرد. این کتاب در اصول فقه نگارش یافته و از مهم ترین کتابهاى اصول بین متأخّرین است و همواره مورد نظر و عنایت دانشمندان بوده است و احاطه و تحقیقات عمیق و افکار بلند شیخ در این کتاب به خوبى پیداست.

مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى در این باره مى نویسد:… این کتاب (هدایه المسترشدین) بر احاطه شیخ و تبحّر و تحقیق ایشان در علم اصول حکایت مى کند و همیشه آرا و نظریات شیخ مورد بحث و گفت و گوى افاضل از حوزویان بوده است.(۵۴)

وفات

علاّمه شیخ محمّدتقى در روز جمعه نیمه شوّال سال (۱۲۴۸ هـ .ق.) در سن حدود شصت سالگى در شهر اصفهان دعوت حقّ را لبیک گفت و به دیار باقى شتافت. محدّث قمى مى نویسد:مرحوم حاجى محمّد ابراهیم کلباسى(۱۲۶۱ ـ ۱۱۸۰ هـ .ق.) بر او نماز گذارد.(۵۵) وى در تخت فولاد در بقعه وسط تکیه مادر شاهزاده([۵۶])نزدیک قبر محقّق خوانسارى و قبر مرحوم آیه الله حاج سیّدزین العابدین موسوى خوانسارى پدر بزرگوار ایشان به خاک سپرده شد.

صاحب «روضات الجنّات» در رثاى او سروده مفصلى دارد که در کتاب روضات آمده است. در مطلع آن سروده چنین آمده است:

یا للذّى اضحى تقیّاً نهتدى // بهداهُ کالبدر المنیر الاوقدى


۱٫ براى اطّلاع از اوضاع و احوال ایران در آن زمان به کتب و منابع تاریخى مربوط به حکومت کریمخان مراجعه شود.

۲٫ «ایوانکى» یا «ایوانکیفى» دهستانى است از بخشهاى شهرستان گرمسار در استان سمنان که براساس سرشمارى سال (۱۳۶۵ ش.) داراى جمعیت ۲۲۶۸ نفرى است.رود ایوانکى آب شرب این دهستان را تأمین مى سازد. مردم آن عمدتاً به کشاورزى و دامدارى اشتغال دارند. سابقه ایوانکى به دورههاى پیش از اسلام مىرسد و در میانه سر دره خوار قرار داشته است. تمامى مردم ایوانکى شیعه هستند و از عالمان نامدار آن دیار، شیخ محمدتقى ایوانکیفى (۱۲۴۸ هـ.ق.) را مىتوان بر شمرد. (دائرهالمعارف تشیّع، ج ۲، ص ۶۶۵) چاپ دوم ۱۳۷۲٫

۳٫ «استاجلو» از ایلاتى است که در زمان شاه اسماعیل بنیان گذار سلسله صفویه به او پیوسته و در راه اعتلاى اسلام و تشیّع و ایران خدماتى انجام دادهاند. (تاریخ علمى اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سیّدمصلح الدّین مهدوى، ج ۱، ص ۱۲۹٫ چاپ اوّل ۱۳۷۶)

۴٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سیّد مصلحالدّین مهدوى، ج ۱، ص ۱۲۶٫

۵٫ قبیله عالمان دین، شیخ هادى نجفىپ، ص ۱۳، چاپ اوّل، ۱۳۸۱، انتشارات عسگریه، با کمى تغییر.

۶٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۹٫

۷٫ رجال اصفهان در علم، عرفان و ادب و هنر، دکتر سیّدمحمّد باقر کتابى، ج ۱، ص ۹۶، چاپ اوّل ۱۳۷۵٫

۸٫ قبیله عالمان دین، شیخ هادى نجفى، ص ۱۵ و ۱۴٫

۹٫ رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، دکتر سیّد محمّد باقر کتابى، ج ۱، ص ۹۶، چاپ اوّل ۱۳۷۵ با اندکى تغییر در عبارت، به نقل از نجومالسماء، ص ۳۸۰٫

۱۰٫ در روز چهارشنبه عید غدیر سال (۱۲۱۶ هـ.ق.) وهابیها به ریاست مسعود فرزند عبدالعزیز امیر نجد، به کربلا حمله نموده و مرتکب قتل و غارت شده و ظلم و ستم فراوانى به زائران حرم مطهّر امام حسین(علیه السلام) و اهالى کربلا روا داشتند در حالى که مردم از قبل هیچ اطّلاعى از این حمله نداشتند. تعداد نفرات مسعود را از یکهزار تا بیست هزار نفر نوشته و عدّه مقتولین را نیز از یکهزار تا بیست هزار نفر ذکر کردهاند که قریب پانصد نفر از آنها در صحن مطهّر و پنجاه نفر در حرم مبارک به قتل رسیدند.(ر.ک: تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سیّدمصلح الدّین مهدوى، ج ۱، ص ۱۳۷٫)

۱۱٫ همان، ص ۱۳۱ و ۱۴۷٫

۱۲٫ قبیله عالمان دین، ص ۱۵٫

۱۳٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۵۰ و نیز بنگرید به گلشن ابرار، همین مجلد ذیل شرح حال سید محسن اعرجى.

۱۴٫ همان، ص ۱۴۷٫

۱۵٫ زندگى نامه علاّمه مجلسى، سیّد مصلح الدّین مهدوى، ج ۲، ص ۱۱۴٫

۱۶٫ الذّریعه الى تصانیف الشیعه، ج ۱، ص ۱۸۱، ردیف ۹۳۵٫

۱۷٫ رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، ج ۱، ص ۰۹۹

۱۸٫ همان، ص ۵۱۰، ردیف ۱۸٫

۱۹٫ قبیله عالمان دین، ص ۳۲، با کمى تغییر.

۲۰٫ همان، ص ۳۰٫

۲۱٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۳۷، به نقل از الکرام البرره شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۵۱۳٫

۲۲٫ قبیله عالمان دین، ص ۱۶٫

۲۳٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۴ با کمى تغییر در عبارات.

۲۴٫ مسجد ایلچى یکى از آثار باستانى اصفهان است که در سال (۱۰۹۷ هـ.ق.) بوسیله صاحب سلطان بیگم دختر حکیم نظام الدّین محمّد ملقّب به حکیم الملک ایلچى به سرکارى خواجه سعادت به اتمام رسیده است. (همان، ص ۱۳۹٫

۲۵٫ طبقات اعلام الشیعه (الکرام البرره)، ج ۱، ص ۲۱۵ به نقل از تکمله أملالآمل. اگرچه مرحوم میرزا محمّد باقر موسوى خوانسارى که خود از شاگردان بنام شیخ بوده مىنویسد: مجلس درسش مشحون از علما و فقها بود و بالغ بر سیصد نفر از علماء در مجلس درسش حضور مىیافتند. روضات الجنّات، ج ۲، ص ۱۲۴٫

۲۶٫ فوائد الرضویه، ج ۲، ص ۴۳۵٫

۲۷٫ قبیله عالمان دین، ص ۱۹٫

۲۸٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۵۶٫

۲۹٫ مکارم الآثار، معلّم حبیب آبادى، ج ۳، ص ۶۲۷ و تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۵۷٫

۳۰٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۵۷٫

۳۱٫ مرحوم حاج شیخ عبّاس قمى در کتاب فوائد الرضویه، ص ۱۸۴ مىنویسد: مرحوم مدرّس فاضلترین شاگرد شیخ محمّدتقى صاحب حاشیه است.

۳۲٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ص ۱۵۹ ـ ۱۵۸ ـ ۱۵۷٫

۳۳٫ همان.

۳۴٫ قبیله عالمان دین، ص ۲۱٫

۳۵٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۶۲٫

۳۶٫ قبیله عالمان دین، ص ۲۱٫

۳۷٫ قبیله عالمان دین، ص ۱۶۳٫

۳۸٫ همان، ص ۱۶۴٫

۳۹٫ همان، ص ۲۱٫

۴۰٫ همان.

۴۱٫ همان.

۴۲٫ همان، ص ۲۲٫

۴۳٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۶۶٫

۴۴٫ قبیله عالمان دین، ص ۲۵٫

۴۵٫ قبیله عالمان دین، ص ۲۶ به نقل از روضات الجنّات، ج ۲، ص ۱۲۴٫

۴۶٫ تاریخ علمى، اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۶۷، به نقل از فوائد الرضویه، شیخ عبّاس قمى، ص ۴۳۲ و الکرام البرره، ص ۲۱۷، شیخ آقا بزرگ تهرانى.

۴۷٫ الذّریعه الى التصانیف الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۱۴، به نقل از تکمله أملالآمل، سیّد حسن صدر کاظمینى.

۴۸٫ تاریخ علمى و اجتماعى ایران در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۶۷ به نقل از طبقات اعلام الشیعه، ج ۱، ص ۲۱۷ (الکرام البرره) و الذّریعه، ج ۱۴، ص ۷۱۳٫

۴۹٫ همان به نقل از: الذّریعه، ج ۱۳، ص ۸۸ و ریحانهالادب، ج ۲، ص ۴۴۹٫

۵۰٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، ج ۱، ص ۱۶۸٫

۵۱٫ قبیله عالمان دین، ص ۲۵٫

۵۲٫ رجال اصفهان در علم و عرفان و ادب و هنر، ج ۱، ص ۹۸ به نقل از: روضات الجنّات، ج ۲، ص ۱۳۲٫

۵۳٫ روضات الجنّات، ج ۲، ص ۱۳۱٫

۵۴٫ طبقات اعلام الشیعه، (الکرام البرره)، ج ۱، ص ۲۱۵٫

۵۵٫ فوائد الرضویه، ص ۴۳۵٫ در دو کتاب روضات الجنّات، ص ۱۳۱ و ریحانهالادب، ج ۴، ص ۴۰۴، آمده است که حجهالاسلام سیّدمحمّد باقر شفتى (متوفّاى ۱۲۶۰ هـ.ق.) صاحب کتاب مطالع الانوار با جمع بسیارى بر جنازه او نماز خواندند.

۵۶٫ تکیه مادر شاهزاده را یک زن گرجى که نامش مریم (متوفا ۱۲۴۶ هـ .ق.) و همسر فتحعلى شاه و دایه سیف الدوله حاکم اصفهان براى مدفن خویش بنا نهاده است

زندگینامه محمدمهدی فتونی کبیر(متوفای ۱۱۸۳ قمری)

آل فتون

آل فتونی یکی از خاندان های بزرگ در جبلعاملجنوب لبناناست(۱). به گفته ی سید حسن صدرتاکنون علم از این خانواده، منقطع نشده است(۲). از این خانواده عالمان بزرگی برخاسته اند که می توان به شیخ موسی فتونی جدّ اعلای ابوالحسن فتونی و ابوالحسن فتونی و ملا ابوطالب بن ابوالحسن فتونی(۳) اشاره کرد.یکی دیگر از عالمان بزرگ این خاندان، عالم قرن دوازده، شیخ محمدمهدی فتونی معروف به فتونی کبیر(۴) است.پدر او شیخ بهاءالدین محمد بن علیملقّب به «صالح» از عالمان دینی نبطیه در جبل عامل بود.

تحصیلات

محمدمهدی در نبطیه به دنیا آمد. برای تحصیل علوم دینی عازم حوزه های علمیه شد. از تحصیل او اطلاع زیادی در دست نیست و تذکره نویسان فقط به نام برخی از اساتید او بسنده کرده اند.

اساتید

محمدمهدی فتونیدر اصفهاناز محضر جمعی از بزرگان استفاده کرد(۵). دو تن از اساتید فتونی در اصفهانعبارت اند از:

۱ ـ میر محمد صالح خاتون آبادی اصفهانی

او داماد علامه مجلسی و شیخ الاسلام اصفهانبود. فتونیاز این استاد خود این داستان را نقل کرده است که روزی در عالم رؤیا امام زمان را دیدم. از او سؤال کردم به کتاب مفاتیح فیض کاشانیعمل کنیم یا به کتاب کفایه الاحکامسبزواری. ایشان در جواب فرمود: بر شما باد به کتاب مفاتیحمراجعه کنید.(۶)

۲ ـ ابوالحسن شریف بن محمد طاهر فتونی عاملی نباطی نجفی(۱۱۳۹ قمری)

او که پسر عموی شیخ محمد مهدی فتونی بود(۷) از علامه مجلسی و شیخ حرّ عاملی و شیخ فخرالدین طریحی صاحب کتاب مجمع البحرین(به سال ۱۱۱۱ قمری) و شیخ محمد حسین میسی(به سال ۱۱۰۰ قمری)(۸) اجازه ی روایت داشته است.

محمدطاهر، پدر ابوالحسن، مدتی در اصفهان اقامت گزید و با خواهر میر محمدصالح خاتون آبادیازدواج کرد. ابوالحسن در حدود سال ۱۰۷۰ قمری در اصفهان به دنیا آمد. تحصیلات خود را در اصفهان ادامه داد و بعد از آن به نجفرفت. او در سال ۱۱۰۷ قمری در نجف بوده است. در ایام اقامت در نجف، جمع زیادی از علما نزد او قرائت حدیث و قرائت بعضی کتب کردند و در آن زمان، بزرگ نجف محسوب می شد.

از او آثار زیادی بر جای مانده است که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:

۱ ـ الفوائد الغرویه و الدرر النجفیهکه در سال ۱۱۱۲ قمری آن را به اتمام رسانده است(۹).

۲ ـ رساله الرضاعیهکه در ۲۵ محرم ۱۱۱۱قمری در نجف آن را نوشت.

۳ ـ شرح کفایه الاحکام سبزواری

۴ ـ شرح مفاتیح الشرائع فیض کاشانیکه در سال ۱۱۲۹ قمری آن را نوشت و نام آن شریعه الشیعه و دلائل الشریعهاست.

۵ ـ ضیاء العالمین در امامت

علامه امینی درباره ی این کتاب می گوید: بهترین کتابی است که در این زمینه نوشته شده است(۱۰).

۶ ـ کتاب حدیقه النسب(۱۱)

۷ ـ شرح صحیفه

۸ ـ حاشیه بر کافی

۹ ـ مرآه الانوار و مشکاه الاسراردر تفسیر قرآن

۱۰ ـ حقیقه مذهب الامامیه

۱۱ ـ معراج الکمال

۱۲ ـ نصائح الملوکدر شرح فارسی عهدنامه ی مالک اشتر

۱۳ ـ تنزیه القمیین فی الردّ علی السید المرتضی(۱۲) که در ردّ این گفته است که قمی ها جبری و مشبهه هستند(۱۳).

محمدمهدی فتونینزد این استاد، کتبی چند قرائت کرد و به واسطه ی او، سلسله سند خود را به علامه مجلسی می رساند.

اجازات

شیخ از بعضی بزرگان اجازه نقل حدیث داشته است. از جمله اجازه دهندگان به وی، اینان اند:

۱ ـ ملا محمد شفیع گیلانی(۱۱۴۴ قمری)؛(۱۴)

۲ ـ محمد رضا شولستانی شیرازی؛

۳ ـ شیخ یوسف بحرانی(۱۱۸۶ قمری)؛(۱۵)

او بعد از تحصیل به جبل عاملبازگشت و از علمای بزرگ آن جا محسوب می شد، اما بعد از این که احمد جزارو دیگران در آن بلاد به ظلم و فساد پرداختند و بازار اهل علم کساد گردید، به نجفرفت و در آن جا اقامت گزید.(۱۶)

شاگردان

شیخ بعد از اقامت در نجف، به تدریس و تربیت شاگرد پرداخت. غالب طلابی که آن زمان در نجفبه تحصیل مشغول بودند، در درس او حاضر می شدند. مهم ترین شاگردان او بدین قرارند:

۱ ـ محمدمهدی بحرالعلوم معروف به علامه بحرالعلوم

او بعد از تحصیل در کربلانزد شیخ یوسف بحرانیدر سال ۱۱۶۹ قمری به نجفرفت و در درس محمد مهدی فتونیو محمد تقی دورقی(۱۱۸۶ قمری) شرکت کرد.(۱۷)

بحرالعلوماز فتونیاجازه داشته است.(۱۸) در اجازات خود، او را بر دیگر اساتید خود مقدم می داشته است. بعضی این تقدم را بدین علت می دانند که او اولین استاد سید در نجفبوده است.

۲ ـ شیخ جعفر کاشف الغطاء

غالب دوران تحصیل او نزد شیخ مهدی فتونیبوده است(۱۹).

۳ ـ میرزا محمدمهدی شهرستانی

۴ ـ ملا محمدمهدی نراقی(۱۲۰۹ قمری)

۵ ـ محمدمهدی بن هدایه الله مشهدیمعروف به شهید ثالث (۱۲۱۸ قمری) که از او روایت می کند(۲۰).

۶ ـ میرزای قمی(۱۲۳۱ قمری)

میرزای قمی ابتدا از سید حسین خوانساری و وحید بهبهانی استفاده کرد و بعد از آن به درس هزار جریبی و فتونی شتافت.(۲۱)

۷ ـ سید عبدالله بن محمدتقی لاریجانی

فتونی به او اجازه داده است(۲۲).

۸ ـ میرزا محمد تقی قاضی طباطبایی(۱۲۲۰ قمری)

او از شاگردان فتونیبوده و از او اجازه نیز داشته است. او این اجازه را در سال ۱۱۷۳ قمری ده سال پیش از وفات خود نوشته است. این اجازه در پشت کتابوسائلالشیعهنوشته شده است و در کتابخانه ی نواده ی قاضی موجود است.(۲۳)

۹ ـ محمدرضا بن عبدالمطلب تبریزی(حدود ۱۲۰۸ قمری)(۲۴)

او کتاب رساله الاشاراترا به امر استادش فتونیدر فقه نوشت. او پیش از این در سال ۱۱۷۸ قمری کتابی در روایات با عنوان الشافی الجامع بین اخبار البحار و الوافینوشته بود. وقتی فتونیاین کتاب را دید از او خواست تا کتابی در فقه و فتوا نیز بنگارد. از این رو او اقدام به نوشتن کتابی در فقه به نام الاشاراتکرد. او نام این دو کتاب را از کتاب اشاراتوشفای ابن سینااخذ کرد و آن را شفاءو اشاراتنامید(۲۵).

۱۰ ـ شیخ نصّار بن حمد نجفی(حدود ۱۲۴۰ قمری(۲۶)

۱۱ ـ احمد بن محمد بن علیمعروف به عطار(۱۲۱۵ قمری)(۲۷)

۱۲ ـ میرزا محمدرفیع بن میرزا محمد شفیع تبریزی(۲۸)

۱۳ ـ سید محمد قمی کشمیری(۲۹)

۱۴ـ سید محمدشفیع شوشتری جزائری(۱۲۰۴ قمری) از نواده های سید نعمت الله جزائری(۳۰) و برادر عبداللطیف جزائریصاحب کتابتحفه العالم

۱۵ـ سید شبر بن محمد حویزی مشعشعی(حدود ۱۱۹۰ قمری)

فتونیبرای او اجازه ای نیز صادر کرده است(۳۱).

۱۶ـ امیر ابراهیم بن معصوم تبریزی(۱۱۴۵ قمری)(۳۲)

۱۷ ـ محمد علی بن محمد حسین طالقانی

او کتاب نتایج الاخباراستاد را به خط خود نوشت و استاد هم اجازه ی روایتی برای او صادر کرد. او نزد استاد علاوه بر شنیدن حدیث و قسمتی از کتاب قواعدالاحکامعلامه حلینیز قرائت کرده است(۳۳).

۱۸ ـ سید محمدرضا بن عبدالرزاق بن محمداسماعیل سمنانی اقساسی

او نزد فتونی شاگردی کرد و استاد اجازه نامه ی مفصلی برای وی نوشت. تمام این اجازه نامه در اعیان الشیعه آمده است(۳۴).

آثار

فتونیعلاوه بر تدریس به تألیف نیز می پرداخت. آثاری که از او به یادگار مانده است، به شرح ذیر است:

۱ ـ ارجوزه فی تاریخ المعصومین

۲ ـ نتائج الاخبار و نوافج الازهار فی الاحکام المنصوصه بالعموم و الخصوص من الکتاب و المأثور عن الائمه الاطیاب فی الکتب الاربعه و غیرها من کتب الاصحاب

این کتاب تمام ابواب فقه را در یک جا جمع کرده است. آقا بزرگ تهرانی، جلد اول این کتاب را در کربلانزد مولوی حسن یوسف هندیدیده است(۳۵).

۳ ـ رساله در عدم انفعال آب قلیل در صورت ملاقات با نجاست

۴ ـ الانساب المشجر

گفتنی است فتونیدر علم نسب شناسی تبحر زیادی داشته است(۳۶) و این کتاب تلاش او را در این علم نشان می دهد.

۵ ـ رجال الشیخ مهدی فتونی(۳۷) که احتمالاً با قبلی یکی است.

۶ ـ کتابی در فقه که قول مختار خود را با دلیل آن به صورت مختصر ذکر کرده است.(۳۸)

۷ ـ دیوان شعر

فتونی دیوان شعری داشته است. در برخی از کتب، این دو بیت شعر را از او نقل کرده اند:

تخفی الاسی و همول الدمع یظهره

و السقم یثبت ما قد صرت تنکره

هذا فؤادک اضحی الهمّ یؤنسه

و ذاک طرفک امسی النوم یضجره(۳۹)

اشعار فتونی بسیار زیبا است. صاحب کتاب نشوه السلافهاز شعر او بسیار تجلیل کرده است.

۸ ـ نامه هایی به سید نصرالله حائری

سید نصرالله حائری شاعری توان مند و از علمای اخباری بود که در کربلاسکونت داشت. فتونی با وی مکاتباتی داشته است. در آن مکاتبات، هر دو، گاه اشعاری رد و بدل کرده اند.شیخ به غیر از این آثار، بر چند کتاب از جمله بر کتاب نتایج الافکار فی منتخبات الاشعارابوعبدالرضا شیخ محمدعلی بن بشاره خاقانی نجفی آل موحی(۱۱۸۸ قمری) تقریظ نوشته است. این تقریظ به صورت شعر است و بخش هایی از آن در کتاب اعیان الشیعه و معارف الرجال آمده است.(۴۰)تقریظی نیز بر کتاب الصوارم القاصمه لظهور الجامعین بین بنتین من ولد فاطمه شیخ یوسف بحرانینوشته است. بحرانی این کتاب را در ذوالقعده سال ۱۱۶۹ به پایان برده است.

تجلیل از شاعر اهل بیت (علیهم السلام)

شیخ شریف رضی محمد بن فلاح کاظمیدر سال ۱۱۶۶ قمری قصیده ای در مدح امیرالمؤمنین، علیه السلام، سرود. او در این قصیده، فضایل امیرالمؤمنین، علیه السلام، را از ابتدا تا انتها به نظم کشیده است(۴۱). این قصیده به علت این که کلمه ی کرّار(صفت امیرالمؤمنینکه حیدر کرار است) در آن زیاد تکرار شده است، به «قصیده ی کراریه» شهرت دارد. به منظور تجلیل از این شاعر و برای ترویج این اشعار، هجده تن از علما در سال ۱۱۶۶ قمری بر این شعر تقریظ نوشتند و اولین کسی که بر این قصیده تقریظ نوشت، فتونیبود(۴۲). او برای معرفی این قصیده بر آن تقریظ شعری زد(۴۳) و شاعر نیز در ابتدای قصیده از او و دیگر تقریظ کنندگان این قصیده، مدح می کند.

شیخ شریف کاظمیقصیده ی دیگری در وصف امیرالمؤمنین، علیه السلام، دارد. او در زمانی گرفتاری مالی پیدا کرده بود و برای رهایی از این گرفتاری، شعری در وصف امیرالمؤمنین، علیه السلام، سرود و در آن خطاب به حضرت فرمود: «قندیل طلا در نزد تو، مانند خاک بی ارزش است جود کن و تکه ای از آن را به من بخشش کن.». در همین لحظه، قندیلی از بالای سقف بر زمین افتاد متولیان حرم این قندیل را دوباره نصب کردند، اما این قندیل باز بر زمین افتاد. متولیان حرم که این قصه را دیدند این قندیل را به شاعر بخشیدند.(۴۴)

انجمن ادبی معرکه الخمیس

در قرن دوازده، بسیاری از علما، شاعرانی توان مند بودند و اشعاری عرفانی می سرودند. این شاعران عالم برای این که اشعار خود را به محک آزمایش گذارند، جلسات شعری را تشکیل می دادند و در آن جلسات، اشعار خود را ایراد می کردند. یکی از جلسات معروف در نجف، جلسه ای بود که به معرکه الخمیس معروف شد. ریاست این جلسه با شیخ محمدتقی دورقیبود. در این جلسات علامه بحرالعلومحضور داشت. محمدمهدی فتونیهم یکی از اعضای این جلسه بود. این جلسات باعث می شد تا اشعار بسیار خوبی در مناقب اهل بیت و معارف دین سروده شود. نیز این جلسات باعث می شد تا اشعار دینی به سرعت در اطراف ترویج پیدا کند. فتونیکه در این جلسات اشعاری می سرود، به «عالِم شعرا» و «شاعر علما» لقب گرفت.

تلاش نافرجام برای برقراری حکومت

سید شبر بن محمد ثنوان حویزیاز شاگردان فتونیو سید نصرالله حائریبود. او بعد از تحصیل علوم دینی متصدی امر به معروف و نهی از منکر در نجفشد. در برهه ای از زمان، دولت عثمانی در بغدادو دیگر شهرها، ظلم و ستم فراوانی به شیعیان می کردند. آنان برای طلاب و روحانیونی که برای تبلیغِ احکام شرعی و معارف دینی به شهرها و روستاهای اطراف می رفتند، ایجاد مزاحمت می کردند و ترس و واهمه میان آنان می انداختند.

این امور باعث شد که سید شبربه کارگزاران حکومت عثمانی اعتراض کند، ولی آنان به این اعتراضات توجهی نکردند. کم کم دامنه ی این ظلم و ستم بالا گرفت. سید شبر در برابر این ظلم دست به قیام زد. او به رؤسای قبائل عراقنامه نوشت و توانست با همکاری آنان لشکری فراهم آورد که حدود ده هزار جنگ جو در آن قرار داشت. او در نظر داشت عراقرا از چنگ عثمانی ها به در آورد و حکومتی شیعه تشکیل دهد. محمدمهدی فتونیبرای حمایت سیدنامه ای نوشت تا در اجتماع عموم خوانده شود. او در آن، از لشکریان خواست سید شبررا یاری کنند و دستورهای او را اطاعت کنند. او در این نامه برای پیروزی سید دعا کرد. متن نامه ی فتونیبدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم. ان جناب السید الانجب، العلی الحسب، الزکی النسب، العالم العلم الطاهر، السید شبر، و لا یخفی ان السید هو رجل من اهل العلم و الصلاح، و الرشاد و الفلاح، و الواجب علیه انفاذ الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فانهما واجبان علی العارف المتمکن منهما فأطیعوا امره و انتهوا عند نهیه فانه یدلکم علی ما یصلح به دنیاکم و أخراکم و لا تخالفوه و اعینوه علی انفاذ امره و نهیه لتفوزوا بالفلاح و الرشاد و الله لنا و لکم عون و ظهیر فی جمیع الامور، عسی الله ان یکفیکم الشرور و یمنحکم ما فیه لکم خیر و سرور.

مخفی نماند که جناب سید عالی حسب، نیکو نسب، عالم عامل طاهر سید شبرمردی از اهل علم و صلاح و از اهل رشاد و فلاح است و بر او است اجرا امر به معروف و نهی از منکر؛ زیرا، این دو، بر آشنایی که قدرت اجرای آن را دارد، واجب است. بنابراین امر او را اطاعت کنید و از نهی او اجتناب کنید که او شما را به آن چه صلاح دنیا و آخرت تان است، راهنمایی می کند. مخالفت او نکنید و او را در اجرای امر و نهیش یاری کنید تا به فلاح و رستگاری برسید. خدا برای ما و شما در همه ی امور بهترین یار و مددکار است. امید آن که خدا کفایت از بدی ها کند و آن چه در آن خیر و شادی است به شما عطا کند.(۴۵)

با انقلابی که سید شبربرپا کرد، والی بغدادبرای سرکوب سید لشکر کشید و بعد از جنگی که میان دو لشکر صورت گرفت، سید شبربه اسارت در آمد و این تلاش به نتیجه ای نرسید.(۴۶). این واقعه بعد از حمله ی نادرشاه افشاربه عراقصورت گرفته است.

راهنمایی امام

در کتب فقهی دو فتوا از محمدمهدی فتونینقل و مورد گفت وگو است.

فتوای اول او، این است که آب قلیل با ملاقات با نجاست نجس نمی شود. این قول بر خلاف نظر دیگر مراجع تقلید است. مراجع شیعه معتقدند آب قلیل با برخورد با نجس، نجس می شود. فتونی برای اثبات نظر خود رساله ای نگاشته است و در کتب فقهی ضمن اشاره به نظر او، ادله ی او را نقد کرده اند(۴۷).فتوای دوم او، این است که مسافری که قصد اقامت دهروزه در شهری را داشته باشد، نمی تواند از حصار شهر خارج شود و به باغات و محلات اطراف شهر برود(۴۸).

این فتوا، در آن زمان مشهور شد و علمای آن زمان به ردّ نظر او پرداختند. آقا محمد باقر بهبهانیمعروف به وحید بهبهانی که از معاصران فتونیاست، در این فتوا با فتونی به بحث پرداخت، اما نتوانست او را متقاعد سازد. آقا محمدباقر مازندرانی هزار جریبی(۱۲۰۵ قمری) شب در عالم رؤیا صاحب الزمان را در خواب دید و فرمود: «یا باقر! قل للفتونی الحق فی المسأله مع الباقر؛ ای باقربه فتونیبگو در این مسأله حق با باقر بهبهانیاست.»(۴۹).

سید جواد عاملی صاحب کتاب مفتاح الکرامه این داستان را به صورتی دیگر نقل می کند. او می گوید: محمدباقر هزار جریبی در عالم رؤیا از امیرالمؤمنین حکم این مسئله را سؤال کرد. امام در جواب فرمود: «به فتونیب گو نماز را به تمام بخواند.» یا «چه گونه حکم به شکسته بودن نماز کرده است.» تردید از ناقل است.(۵۰)این حکایت جدای از مباحث فقهی آن، نشانه ی این است که ائمه ی هدا، علیهم السلام، در مواقع لازم به راهنمایی مراجع تقلید می پردازند.تذکر این نکته ضروری است که راهنمایی و دستگیری حضرات معصوم، علیهم السلام، مختص به علما و مراجع تقلید نیست، بلکه این امر برای هر انسان معتقدی که توسل به آن حضرات داشته باشد، ممکن است اتفاق بیفتد.

روش فقهی

سید حسن صدرروش محمدمهدی فتونیرا نزدیک اخباریین می داند.(۵۱) درباره ی روش فقهی شیخ فتونی باید گفت، دیدگاه او، همان دیدگاه بحرانی(۵۲) است. او در کتابنتائج الاخبار، اصولی گری و اخباری گری را افراط و تفریط می داند و روش میانه را بر می گزیند(۵۳). دیدگاه میانه ی شیخ یوسف بحرانیو شیخ فتونیباعث شد تا تاریخ نگارانِ فقه، این دو شخصیت را زمینه ساز محو اخباری گری بدانند(۵۴). فتونیدر تقریظ بر کتاب القاصمه لظهور الجامعین بین بنتین من ولد فاطمهشیخ یوسف بحرانی، روش فقهی خود را به درستی تشریح کرده است او می نویسد:

بسم الله الرحمن الرحیم. انّ ما کتبه شیخنا العلامه، متعه الله بالصحه و السلامه، هو التحقیق الذی هو بالقبول حقیق و العمل علی ما استند الیه و عول علیه سیما علی طریقتنا المثلی و سنتنا الفضلی من العمل علی مضمون الاخبار و ان لم یقل به احد من الفقهاء الاخیار. و کتب الاقل محمد مهدی الفتونی. آن چه شیخ علامه ی ما با صحت و سلامت نوشته است، تحقیقی است که به قبول شایسته است و بر عمل بدان تکیه می شود، خصوصاً که بنا به طریق درست و روش برتر ما است.

آن عمل به مضمون اخبار است هر چند هیچ یک از فقهای اخیار، آن قول را نگفته باشد.(۵۵)

گفتنی است این روش، مختار شیخ یوسف بحرانیو فتونیو میرزا مهدی شهرستانی بوده است.

از زبان دیگران

سید بحرالعلومدر اجازه به شیخ محمد حسن قزوینی حائریدر وصف او می نویسد: «شیخنا العالم العامل المحدث الفقیه و استادنا الفاضل المتتبع النبیه نخبه الفقهاء و المحدثین و زبده العلماء العاملین الفاضل البارع النحریر امام الفقه و الحدیث و التفسیر واحد عصره فی کل خلق رضی و نعت علی شیخنا الامام البهی السخی ابوصالح محمد المهدی»(۵۶).

ملا احمد نراقیدر اجازه ای که برای برادر خود آقابزرگ نراقینگاشته است در وصف فتونیمی نویسد: «الشیخ المحدث الفاضل والفقیه النبیه الکامل العالم العامل الحبر الاوحدی الشیخ مهدی بن الشیخ بهاء الدین الفتونی العاملی النجفی»(۵۷).

محدث نوریدرباره ی او می نویسد: «نخبه الفقهاء و المحدثین و زبده العلماء العاملین ابوصالح الشیخ محمد مهدی بن بهاء الدین محمد الفتونی العاملی النجفی»(۵۸).

سید علی بروجردیصاحب کتاب طرائف المقالدرباره ی او می نویسد: «و او شیخی بلندمرتبه است که تمام انگشتان به سوی او اشاره می کنند.».(۵۹)

یکی از شاگردان او می نویسد: «عالم عامل کامل نقی تقی شیخ محمدمهدی فتونی»(۶۰).

سید بحرالعلومدر وصف او فرموده بودند: «من در این زمان کسی را نمی شناسم که همه ی باب های فقه را استنباط کرده باشد، جز شیخ مهدی فتونی.».(۶۱)

فرزندان

شیخ محمد حرزالدینیک پسر از شیخ محمدمهدی فتونیرا نام برده است. او، شیخ احمد فتونیاست(۶۲). متأسفانه چیزی از احوالات او در کتب ذکر نشده است.

وفات

سرانجام این عالم بزرگ بعد از عمری طولانی(۶۳) و بعد از سال ها تلاش در راه تربیت شاگردان و رواج اخبار اهل بیت، علیهم السلام، در شعبان سال ۱۱۸۳ قمری در نجفاز دنیا رفت و بدن شریف او را در همان شهر به خاک سپردند(۶۴). طوبی له و حسن مآب.

 گلشن ابرارج۹

۱ . اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۷، ص ۳۴۲، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، بی تا.

۲٫ تکمله امل الآمل، سید حسن صدر، ص ۴۰۸، کتابخانه مرعشی نجفی، قم.

۳٫ تکمله امل الآمل، ص ۴۴۴٫

۴٫ این لقب برای فرق گذاری میان او و هم نام دیگر او شیخ مهدی فتونی صغیر است. او از نواده های ابوالحسن شریف فتونی عاملی استاد فتونی کبیر است و در سال ۱۲۹۷ قمری از دنیا رفته است.

۵٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۶۷٫

۶٫ روضات الجنات، خوانساری، ج ۶، ص ۸۲، انتشارات اسماعیلیان، قم، ۱۳۹۰٫ کتاب مفاتیح الشرائع فیض کاشانی از کتب فقهی ارزشمند است که در سه جلد به چاپ رسیده است.

۷٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۶۷؛ معارف الرجال، ج ۳، ص ۸۲؛ الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج ۱، ص ۴۶۷، دار الاضواء، بیروت، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۳٫

۸٫ الذریعه، ج ۱، ص ۱۸۲٫

۹٫ اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۳۴۳٫

۱۰٫ الغدیر، علامه امینی، ج ۷، ص ۴۰۱، دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعه الرابعه، ۱۳۹۷٫

۱۱. الذریعه، ج ۱، ص ۱۱٫

۱۲٫ این رساله در مجله ی تراثنا، ش ۵۲ به چاپ رسیده است.

۱۳٫ موسوعه طبقات الفقهاء، شیخ جعفر سبحانی، ج ۱۲، ص ۲۰، مؤسسه امام صادق، قم.

۱۴٫ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۸۰٫

۱۵٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۱۷؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۲، ص ۴۳۸؛ مقدمه الحدائق الناظره، ج ۱، ص ۱۹٫

۱۶٫ تکمله امل الآمل، ص ۳۹۲؛ معارف الرجال، ج ۳، ص ۸۰٫

۱۷٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۱۵۸؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۳، ص ۶۳۷٫

۱۸٫ الذریعه، ج ۱، ص ۲۵۴٫

۱۹٫ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۰۳٫

۲۰٫ الذریعه، ج ۱، ص ۲۵۶؛ خاتمه المستدرک، میرزا حسین نوری، ج ۳، ص ۲۶۸، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، الطبعه الاولی، ۱۴۱۵؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۳، ص ۶۴۰٫

۲۱٫ خاتمه المستدرک، ج ۲، ص ۱۲۵٫

۲۲٫ الذریعه، ج ۲۰، ص ۷۲٫

۲۳٫ الذریعه، ج ۱۱، ص ۲۸؛ بحار الانوار، ج ۱۰۲، ص ۱۸۸٫

۲۴٫ تتمیم امل الآمل، شیخ عبدالنبی قزوینی، ص ۱۵۵، کتابخانه مرعشی نجفی، قم؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۳، ص ۵۸۱٫

۲۵٫ الذریعه، ج ۱۱، ص ۷۷٫

۲۶٫ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۳، ص ۷۶۰٫

۲۷٫ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۳، ص ۱۰۳٫

۲۸٫ تتمیم امل الآمل، ص ۱۶۴٫

۲۹٫ تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ۲، ص ۵۷۲، مکتبه مرعشی نجفی، قم، ۱۴۱۴٫

۳۰٫ اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۶۴٫

۳۱٫ الذریعه، ج ۱۱، ص ۱۴۳٫

۳۲٫ اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۲۲۸٫

۳۳٫ تراجم الرجال، ج ۲، ص ۷۴۷٫

۳۴٫ اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۳۳۴٫

۳۵٫ الذریعه، ج ۲۴، ص ۴۲٫

۳۶٫ اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۹۱٫

۳۷٫ الذریعه، ج ۱۰، ص ۱۵۳٫

۳۸٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۶۷٫

۳۹٫ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۹۹٫

۴۰٫ اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۱۲۶؛ معارف الرجال، ج ۳، ص ۸۱٫

۴۱٫ بخشی از این قصیده در الذریعه، ج ۱۷، ص ۱۳۷ آمده است.

۴۲٫ الذریعه، ج ۱، ص ۲۵۶ و ج ۴، ص ۳۶۳ و ج ۹، ص ۵۲۲٫

۴۳٫ این تقریظ در اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۶ آمده است.

۴۴٫ معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۹۶؛ اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۳۴۱٫

۴۵٫ معارف الرجال، ج ۳، ص ۸۲٫

۴۶٫ معارف الرجال، ج ۱، ص ۳۵۳؛ الاعلام، زرکلی، ج ۳، ص ۱۵۴، دار العلم، بیروت، الطبعه الخامسه، ۱۹۸۰٫

۴۷٫ مفتاح الکرامه، سید جواد عاملی، ج ۱، ص ۳۰۷، با تحقیق و تعلیق شیخ محمد باقر خالصی، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم، الطبعه الاولی، ۱۴۱۹٫

۴۸٫ مفتاح الکرامه، ج ۱۰، ص ۳۱۸، جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، ج ۱۴، ص ۳۰۵، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵٫

۴۹٫ ریاض الجنه، محمد حسن زنوزی، ج ۴، ص ۳۳۶٫ ۳۳۵، تحقیق علامرودشتی، کتابخانه مرعشی نجفی.

۵۰٫ مفتاح الکرامه، ج ۱۰، ص ۶۰۷٫

۵۱٫ تکمله امل الآمل، ص ۳۹۳٫

۵۲٫ دیدگاه بحرانی در صفحه ۸۴ جلد هفتم گلشن ابرار آمده است.

۵۳٫ الذریعه، ج ۲۴، ص ۴۲٫

۵۴ . برای توضیح بیش تر نگاه کنید به مقدمه ای بر فقه شیعه، ص ۶۰٫

۵۵٫ الذریعه، ج ۱۵، ص ۹۳؛ مقدمه الحدائق الناظره، ج ۱، ص ۲۸٫

۵۶٫ تکمله امل الآمل، ص ۳۹۲؛ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۶۷

۵۷ ـ عوائد الایام، ملا احمد نراقی، ص ۷۲، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الاولی، ۱۴۱۷٫

۵۸٫ خاتمه المستدرک، ج ۳، ص ۶۴٫

۵۹٫ «و هو الشیخ الرفیع الشأن و المکان المشار الیه بکل بنان الافضل الاعلم الاکمل کما فی بعض الاجازات المعتبره». طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج ۱، ص ۶۳، تحقیق سید مهدی رجایی، مکتبه مرعشی نجفی، الطبعه الاولی، ۱۴۱۰٫٫

۶۰٫ الذریعه، ج ۱، ص ۴۶۷٫

۶۱٫ «انّی لا اعرف من استنبط جمیع ابواب الفقه فی هذا العصر الاّ الشیخ اباصالح المهدی الفتونی» تکمله امل الآمل، ص ۳۹۳٫

۶۲٫ معارف الرجال، ج ۳، ص ۸۴٫

۶۳٫ الذریعه، ج ۱، ص ۴۶۷٫

۶۴٫ الذریعه، ج ۱، ص ۲۵۶؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۲، ص ۳۹۹٫

زندگینامه سید علی طباطبایی( ١٢٣١-١١۶١ ه . ق)

دانشمند بزرگ، فقیه، اصولی، محدث و نابغه قرن سیزدهم هجری قمری، سید علی طباطبایی در ربیع الاول (١١۶١ ه . ق) درشهر کاظمین دیده به جهان گشود.(١)

وی فرزند محمد علی، فرزند ابوالمعالی صغیر، و او فرزند ابوالمعالی کبیر، و از تبار سادات حسنی، معروف به طباطباییمی باشد که در قرن دوازدهم هجری قمری از اصفهان به کربلا آمد و همان جا ماندگار و منشأ خیر و برآت برای جهان اسلام شد.(۲)

مادرش، خواهر وحید بهبهانی و همسرش نیز دختر ایشان است. از این رو، سید علی طباطبایی ( ره) هم خواهرزاده وحیدبهبهانی است و هم داماد او.جدّ مادری او به علاّمه مجلسی اول ( متوفا: ١٠٧ ه . ق) می رسد؛ زیرا مادر ایشان، خواهروحید بهبهانی است و مادر وحیدبهبهانی، دختر نورالدین، پسر ملاّصالح مازندرانی است و مادر نورالدین، آمنه بیگم دختر ملّا محمّد تقی، پسر مقصود علی اصفهانی معروف به مجلسی اول، پدر علاّمه مجلسی معروف به صاحب بحار الانوار می باشد.(۳)

تولد

از دوران کودکی سید علی در کتاب های تاریخی و رجال مطلبی وجود ندارد، ولی آنچه مسلّم است این است  وی در خانواده ای عالم، ادیب، متقی، روحانی، پر از مهر و محبت و با معنویت و در دامن بزرگانی چون پدر و مادر مهربانش رشد کرده است.

تحصیلات

سید علی طباطبایی در ابتدای جوانی به کسب علم و فضیلت پرداخت. وی در تحصیل مقدمات نحو، صرف و سایرعلوم از خودنبوغ فراوان نشان داد؛ به طوری که مورد توجه علامه بزرگ، وحید بهبهانی ( ره) قرار گرفت. از این رو، وحید بهبهانی ( ره)او را بپذیرد. ، « مدارک الاحکام » از فرزندش، محمد علی بهبهانی خواست آه استادی سید علی را به عهده بگیرد و درس فقه بدین صورت، سید علی در زمره شاگردان محمد علی بهبهانی در آمد.(۴)

وی در اندک زمانی، درجات ترقی را طی کرد و با این که از نظر سن، از همه هم شاگردی های خود بسیار جوان بود، گوی سبقت را از همه آنها ربود و از همه پیشی گرفت؛ به طوری که بعد از مدت آمی، در سال ١١٨۶ ه . ق. نزد دائی بزرگوارش ( وحید بهبهانی) افتخار شاگردی پیدا کرد و به درجه اجتهاد رسید و از بزرگانی هم چون وحید بهبهانی و دیگران، اجازه نامه اجتهاد و روایت دریافت کرد.

بزرگان کوشش بی دریغ او را در راه تحصیل علم ستوده اند و گفته اند: او در راه کسب علم، سختی ها و تلخی های فراوانی رامتحمل شد و علم را با گریه و زاری و مناجات به درگاه باری تعالی تحصیل نموده است؛ زیرا ظاهراً مدت تحصیل ایشان آن قدرنبوده است که بتوان در آن مدت کم به این رتبه عالی رسید.

ولی ایشان با همه این مشکلات و موانع، به درجات عالی علم رسید و شهره آفاق شد و این جز همّت والای او و فضل خداوند[ منّان چیز دیگری نبود.( ۵)
سید علی طباطبایی در فقه، اصول و حدیث تخصص کافی داشت گرچه تبحرش در اصول بیش از فقه بود، ولی شهرتش در فقه بیش از اصول می باشد؛ برعکس میرزای قمی که هم عصر ایشان بود. میرزای قمی تبحرش در فقه بیش از اصول بود، ولی شهرتش در اصول بیش تر است. از این رو، از سید علی طباطبایی ( ره) به صاحب ریاض که کتابی است فقهی و از میرزای قمی به صاحب قوانین که کتابی است اصولی، تعبیر آورده می شود و این شاید به خاطر آن بود  آن دو بزرگوار کتابی جامع  در موضوع مورد تخصصشان تألیف نکردند.(۶)عبادت صاحب ریاض ( ره)صاحب ریاض ( ره) رمز موفقیت خود و رسیدن به کمال واقعی را در عبادت خداوند سبحان و راز و نیاز با معبود خود می دانست.

و همان طور که قبلاً گفته شد، علم را با گریه و زاری و مناجات به درگاه باری تعالی تحصیل نمود. دانشمندان علم تراجم، کثرت عبادت و ارتباط وی را با خداوند، بسیار ستوده اند و نوشته اند: وی عادتش بر این بود که شب های جمعه را تا به صبح، شب زنده داری کرده و به عبادت حق تعالی مشغول می شد(۷)و هیچ وقت تهجد و نماز شبشان قطع نمی شد.(٨)

ویژگی های اخلاقی

صاحب ریاض ( ره) از نظر سجایای اخلاقی و فضائل معنوی، یگانه زمان خویش و انسانیکامل بود. صاحب مرآت الاحوال درمورد ویژگی های اخلاقی وی چنین می گوید:
وی عالمی است کم نظیر، و فضایل و محامدش عالم گیرو از بزرگان فضلای دوران، و عمده علمای این خاندان، و متخلّق به »اخلاق حمیده مصطفوی، و متأدب به آداب مرضیه، مرتضوی است. ماه ها و سال های بسیار باید بیاید تا مثل او عالمی به وجود(۹) « . آید

مهمترین ویژگی صاحب ریاض ( ره) احتیاط در حق الناس بود. ایشان در رعایت حقوق مردم بسیار دقت نظر به خرج می داد ودر این مورد سفارش های  میکرد.(۱۰) مامقانی در مورد شدت و ورع و احتیاط صاحب ریاض ( ره) نقل می آند:وی روزی از رفتن به نماز جماعت خودداری کرد. نمازگزاران نزد وی آمدند و علت ترک نماز جماعت را از ایشان جویا »شدند.

ایشان در جواب گفت: من امروز در عدالت خود اشکال دارم. از این رو، نمی توانم امام جماعت شما باشم. آنها از علت اشکال ایشان نسبت به عدالت خود پرسیدند. وی گفت: دختر مولایم، وحید ( همسر صاحب ریاض ( ره) حرف هایی به من زد من کنترل خود را از دست دادم و به او گفتم: هر چه به من گفتی، به خودت برگردد. به همین جهت من در عدالت خود اشکال می کنم. از این رو، نمی توانم امام جماعت شما باشم صاحب ریاض امامت جماعت را ترک گفت و دیگر نماز را با جماعت اقامه نکرد تا این که همسرش از او راضی شد و او را حلال نمود.(۱۱) 

دشمنان او هم به تقوا و ورع ایشان اعتراف داشتند. میرزا احمد نیشابوری با این آه با صاحب ریاض ( ره) عناد بسیارداشت وافکار او را صحیح نمی پنداشت، ولی در آتاب رجالش درباره سید علی صاحب ریاض می نویسد:علی بن محمّد علی پسر ابوالمعالی حسنی حسینی طباطبایی، محل تولدکربلا، استاد فقه و اصول و مجتهدی است خالص، »(۱۲) « . احتیاط در امور را مراعات میکنند.

فعالیت های اجتماعی

صاحب ریاض ( ره) خدمات اجتماعی فراوانی انجام داد. وی برای دفاع از شهر کربلا در برابر هجوم وهابی ها، دیوار بلندی دور شهر کربلا در سال ١٢١٧ ه . ق. بنا آرد(۱۳) و برای حفظ نظم و رعایت قانون در شهر کربلا، دست به تأسیس نیروی انتظامی زد. ایشان قبیله ای از بلوچی ها را آه بدنی قوی و روحیه ای خشن داشتند در آربلا اسکان داد تا نظم و قانون را حفاظت کنند.

زمان مرجعیت ایشان مقارن با فتح هندوستان بود. از این رو، وجوهات اسلامی بسیاری از بلاد فتح شده به دست ایشان می رسدکه درهم های رسیده به ایشان را با جهت کثرت و فراوانی آنها، تشبیه به تپه های خاک کرده اند. وی از این وجوهات در جهت خدمات اجتماعی و عام المنفعه استفاده فراوانی کرد و خانه ها و باغ های زیادی را خریداری و وقف فقیران و علمای که دراطراف کربلا اسکان داشتند مجاور زمین مقدس کربلا نمودند و نیز از همان وجوهات خانه های بسیاری را در کربلا خرید و آنها[ را به ساکنان آنها وقف نمودند.(۱۴)

از جمله خدمات اجتماعی ایشان، بنا مکان های مذهبی و تعمیر و توسعه آنها می باشد. نمونه بارز این خدمات، بنای مسجدجامع کربلا است. این مسجد در نزدیکی بازار بزرگ تجاری کربلا واقع شده است که در سال ١٢٢٠ ه . ق. کار بنای آن به اتمام رسید. این مسجد که دارای مصلای بزرگ است، بعد از صاحب ریاض نیز توسعه پیدا کرد و به جهت اقامه نماز جماعت وتولیت آن توسط میرزا علی نقی طباطبایی ( متوفا: ١٢٨٩ ه . ق.) این مسجد به مسجد جامع میرزا علی نقی طباطبایی شهرت یافت.(۱۵)

فعالیت های فرهنگی تبلیغی

آیت الله سید علی طباطبایی ( ره) همانند سایر علمای بزرگ اسلام، در جهت تبیین، نشر و گسترش دین مبین اسلام و تقویت آن،کوشش های فراوانی نمود. او با تمام قوای خود، دین را ترویج و در این راه تمام وسایل لازم را به کار گرفت. مهمترین این فعالیت های، تربیت دانشمندان بزرگ اسلامی بود.(۱۶)

او به امر استاد خود، وحید بهبهانی ( ره)، کرسی درسی را در کربلا به عهده گرفت و به تربیت طلاب اشتغال پیدا کرد. به برکت نفوس قدسی وی، دانشمندان و بزرگان بسیاری به درجه علم و مقامات بلند ارتقا یافتند. شاگردان فراوانی در درس او حاضر می شدند که از نظر علم وکمال و فضل در درجه اعلایی بودند.(۱۷)

« ریاض المسائل » ، صاحب ریاض ( ره) علاوه بر تربیت مبلغان و محدّثان و فقیهان به تألیف کتاب پرداخت. مهمترین کتاب وی است. وی افکار اسلامی را تقویت کرد و در مقابل افکار انحرافی و انحطاطی مثل اخباری گری ایستاد و با قوت و توانایی عجیبی که در بیان، جدل، مباحثه و مناظره داشت، با صاحبان افکار به بحث و مجادله پرداخت و از این طریق آنان را نسبت به عقایداز جمله آثار ارزشمند وی است که در آن به رد آراء و نظرات اخباری ها پرداخته « الرساله البهیه » . باطلشان آگاه نموده است.(۱۸)

استادان

آیت الله سید علی طباطبایی ( ره) در درس استادان بزرگی، مثل وحید بهبهانی، محمد علی بهبهانی ( فرزند وحید بهبهانی) وصاحب حدائق حاضر شد و از آنان کسب فیض کرد.(۱۹) او از مشهورترین شاگردان وحید بهبهانی محسوب می شد. شیخ از میان انبوه شاگردان وحید بهبهانی، تنها شرح حال علامه بحر العلوم ( ره) و صاحب ریاض ( ره) « منتهی المقال » ابوعلی در را نوشته است و این نشانگر عظمت و بزرگی آن دو فقیه است.(۲۰)
صاحب ریاض ( ره) به سبب مقام والای علمی صاحب حدائق، شب ها در درس او حاضر می شد و از محضر ایشان کسب علم می نمود.(۲۱)

شاگردان صاحب ریاض ( ره)

صاحب ریاض ( ره) شاگردان زیادی را در فقه، اصول، حدیث و تاریخ پرورش داده است. معروفترین آن ها عبارتند از:

شیخ ابو علی ( متوفا: ١٢١۵ ه . ق.) نویسنده منتهی المقال.
شیخ اسدالله دزفولی ( متوفا: ١٢٣٧ ه . ق.) نویسنده مقابس الانوار.
سید محمّد باقر شفتی، معروف به حجت الاسلام رشتی ( متوفا: ١٢۶٠ ه . ق.) مؤسس مسجد سید اصفهان.
جواد بن محمّد حسینی عاملی: نویسنده مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه.
مولی جعفر استرآبادی.
محمد تقی شهید برغانی قزوینی ( متوفا: ١٢٧٠ ه . ق.) نویسنده: المجالس.
محمد صالح برغانی ( متوفا: ١٢٧٠ ه . ق.) نویسنده مخزن البکاء.
محمد شریف آملی مازندرانی.
احمد بن زین الدین احسایی.
خلف بن عسکر آربلایی.
سید محمّد مجاهد طباطبایی.
سید مهدی طباطبایی.
[ سید حسین موسوی خوانساری.(۲۲)

تألیفات

١ . ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل.
٢ . شرح مفاتیح الشرایع.
٣ . رساله تثلیث التسبیحات الاربع فی الاخیرتین.
۴ . رساله الاصول الخمس.

۵ . رساله الاجماع و الاستصحاب.
۶ . رساله تحقیق حجیت مفهوم موافقت.
٧ . رساله جواز الاآتفاء بضربه واحده فی التیمم مطلقا.
٨ . رساله اختصاص الخطاب الشفاهی الحاضر فی مجلس الخطاب.
٩ . رساله منجزات المریض.
١٠ . رساله الکفّار المکلفون بالفروع.

١١ . رساله اصاله برائه ذمه الزوج عن المهر.
١٢ . رساله حجیه الشهره.
١٣ . رساله حلیه النظر الی الاجنبیّه فی الجمله و اباحه سماع صوتها آذلک.
١۴ . حاشیه علی معالم الدین و ملاذ المجتهدین.

صاحب ریاض علاوه بر تألیفات فوق، جزواتی ناتمام در مورد مسائل فقهی و اصولی دارند که از جمله آنها، جزوه ای در شرحمدارک » شیخ یوسف بحرانی و « حدائق الناضره » علامه می باشد نیز حواشی متفرقه ای بر « مبانی الاصول الی علم الاصول »[ از جمله آثار قلمی ایشان می باشد.[ ٢٣ « الاحکام مهمترین اثر صاحب ریاض ( ره)مهم ترین اثر فقهی صاحب « شرح آبیر » و یا « ریاض المسائل و حیاض المسائل » یا « ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل »محقق اول است. نوشتن آن در نیمه شب جمعه، بیست « مختصر النافع » ریاض ( ره) می باشد.این اثر کمنظیر و بسیار مهم شرح و هفتم ماه صفر سال ١١٩٢ ه . ق. به اتمام رسیده است.(۲۴)

ریاض المسائل یک دوره کامل فقه استدلالی از باب طهارت تا باب دیات در دو مجلد می باشد،که حاوی نظرات بزرگان فقه مثل شیخ طوسی، صدوق، علامه حلی، شهید اول، شهید ثانی، قاضی سعید الدین، آلینی، محمد باقر سبزواری، طبرسی، راوندی،فاضل مقداد، فخر المحققین، مقدس اردبیلی و دیگر بزرگان است.(۲۵)

شیوه ورود و خروج صاحب ریاض ( ره) در مسائل فقهی در این آتاب بدین صورت است آه ابتدا، با طرح مسئله فقهی و تبیین مفهوم موضوع آن، به ذآر نظرات مختلف و ادله آنان می پردازد و با بیانی شیوا و در عین حال، مستدل و متقن به نقد آنان می پردازد و سپس برای اثبات فتوای خود، به ادله شرعی استناد می آند. ترتیب منطقی نظرات و ادله و نقد آنها طوری است گهخواننده در مطالعه آن احساس خستگی نمی آند. به همین جهت، این آتاب طی سال ها یکی از آتب درسی حوزه های علمیه بوده وهم اآنون نیز یکی از آتاب های مرجع و مورد تحقیق فضلا و فقها است.

میرزا محمد علی مدرس در وصف این آتاب می گوید:این کتاب ریاض المسائل در غایت جودت و متانت و به طور اختصار، حاوی اکثر اقوال و ادله فقهیه با عبارات فصیحه و »مسجعه بوده و مراجع استفاده اکابر و فحول و این کتاب، شرح مختصر نافع محقق اول است و بارها در ایران چاپ شده و(۲۶) « . معروف به شرح کبیر است.

نویسنده مرآت الاحوال جهان نما این کتاب را دلیل بر فضل و علوّ مرتبت سید علی طباطبایی ( ره) می داند و می گوید:شرح کبیر و صغیرش بر مختصر نافع و رسایل بسیار بر مراتب تسلطش در فقه و اصول گواه اند.[ ٢٧ ] شاگردش، محقق »کاظمی دزفولی در مقدمه مقابس الانوار می گوید: برای سید علی طباطبایی ( ره) دو شرح معروف بر مختصر نافع است. یکی،شرح کبیر که به ریاض المسائل نام گذاری شده است و دیگری، شرح صغیر است که هر دو در اصول مسائل فقهی و از بهترین(۲۸) « . کتابهای موجود می باشندمحقق کنتوری در این مورد می گوید:

ریاض المسائل کتابی است دقیق و متین، که از آن کمال و توانایی فراوان مصنفش شناخته می شود. در این کتاب بر تمام ابواب فقه، از طهارت تا دیات استدلال شده است.(۲۹)

چنین می نویسد: « ریاض المسائل » در توصیف « منتهی المقال » : نویسنده ریاض المسائل کتابی است در نهایت نیکویی، که مثل آن سابقه نداشته است. هر آنچه از ادله و نظرات به ایشان رسیده در آن »(۳۰) « . کتاب ذکر کرده است، به طوری آه انجام آن بر غیر ایشان، مشکل؛ بلکه محال می باشد.

وفات

خورشید عمر صاحب ریاض ( ره) در سال (١٢٣١ ه . ق). در کربلا غروب کرد. بدن مطهر وی را نزدیک قبر وحید بهبهانی در رواق مطهر سید الشهداء علیه السلام پایین پای شهدا به خاک سپردند.(۳۱)



١ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۴ ؛ تراث آربلا، ص ١٨٣ 
٢ ] . فوائد الرضویه، ص ۴٠۴ ؛ وحید بهبهانی، ص ٩٩ 
 ٣ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۴ ؛ فوائد الرضویه، ص ٣٢۴
۴ ] . منتهی المقال، ص ٢٢۴ 
 ۵ ] . وحید بهبهانی، ص ١٩٠ 
 ۶ ] . ریحانه الادب، ج ٣ ، ص ٣٧٠ 
 ٧ ] . فوائد الرضویه، ص ٣٢۴ 
٨ ] . تراث آربلا، ص ١٨٣ 
 ٩ ] . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۵ 
١٠ ] . تراث آربلا، ص ١٨٣ 
١١ ] . تنقیح المقال، ج ٢ ، ص ٣٠٧
 ١٢ ] . همان و بهجه الامال، ج ۵ ، ص ۵٢٩ 
 ١٣ ] . تراث الکربلا، ص ٨۴ ؛ اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ 
 ١۴ ] . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۶ ؛ اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ 
 ١۵ ] . تراث آربلا، ص ١۴٧ ]
 ١۶ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ ]
 ١٧ ] . فوائد الرضویه، ص ۴٠۴ ]
 ١٨ ] . تراث آربلا، ص ١۵۶ ؛ فوائد الرضویه. ص ٣١۴ ؛ روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠۵
 ١٩ ] . همان، ج ۴ ، ص ۴٠٢ ]
 ٢٠ ] . منتهی المقال، ص ٢٢۴ ]

٢١ ] . روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠٢ 
٢٢ ] . روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠٣ ؛ ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١١١
٢٣ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ ؛ روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠٠ ؛ تنقیح المقال، ج ٢ ، ص ٣٠٧ ؛ منتهی المقال، ص.٢٢۴
 ٢۴ ] . ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١١۴
٢۵ ] . ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١ ( دو جلدی). 
 ٢۶ ] . ریحانه الادب، ج ٣ ، ص ٣٧١ . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۶
 ٢٧ ] . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۶
 ٢٨ ] . مقابس الانوار، ص ١٩
 ٢٩ ] . ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١١۵ 
٣٠ ] . منتهی المقال، ص ٢٢۴ 
٣١ ] . فوائد الرضویه، ص ٣٢۴ ؛ تنقیح المقال، ج ٢ ، ص ٣٠٧ ؛ الاعلام، ج ۵ ، ص ١٧ 

 گلشن ابرار، ج ٣ ، ص ١٢۶

زندگینامه شیخ جعفر کاشف الغطاء ( ۱۲۲۸-۱۱۵۴ ه.ق)(کتاب فقهای نامدار)

گفتار استاد:

«شیخ جعفر کاشف الغطاء،شاگرد وحید بهبهانى و شاگرد سید مهدى بحر العلوم‏بوده است. کتاب معروف او در فقه به نام‏«کشف الغطاء»است.در نجف‏مى ‏زیسته و شاگردان بسیارى تربیت کرده است.سید جواد صاحب مفتاح الکرامه ‏و شیخ محمد حسن صاحب جواهر الکلام از جمله شاگردان اویند.او چهار پسرداشته که هر چهار تن از فقهاء بوده ‏اند.کاشف الغطاء معاصر فتحعلى شاه است ودر مقدمه کشف الغطاء او را مدح کرده است و در سال (۱۲۲۸ ه.ق) درگذشته ‏است.کاشف الغطاء در فقه نظریات دقیق و عمیقى داشته و از او به ظمت‏یادمى ‏شود…» (۱)

شیخ جعفر کاشف الغطاء،فقیه بزرگ و مجتهد وارسته در عصر خویش بوده‏است.یکى از بزرگان او را چنین توصیف مى ‏کند:

«بزرگ بزرگان،شمشیر بران اسلام،استاد پژوهش و تحقیق،آیت عجیب‏خداوند که عقلها از درک آن قاصرند و زبانها لال.اگر به علم و دانش او بنگرى،کتاب‏ کشف الغطایش که در هنگام سفر نوشته است،تو را از امرى سترگ باخبر مى ‏سازد و ازمقامى والا در مراتب علوم دینى او، چه اصول باشد و چه فروع آگاه مى ‏کند.»آرى،مرحوم استاد میرزا حسین نورى،صاحب مستدرک الوسائل(ره)این‏ چنین کاشف الغطاء را ستایش مى‏ کند و توصیف مى ‏نماید. (۲)

درست است در هر عصر،عالمان بزرگى داشته‏ایم که از نظر علم و تقوى کم نظیربوده و همتایى نداشتند،ولى امروز سخن از شخصیتى است عالیقدر و بزرگ مرتبه که باکتاب ارزنده‏«کشف الغطاء»خود فقه و دشواریهاى فقه را شکافت و همانند کشتى که‏ حباب دریا را مى‏ شکافد.نام آن بزرگوار جعفر بن شیخ خضر جناجى نجفى و معروف ‏به‏«کاشف الغطاء»است. او در سال (۱۱۵۴ ه.ق) در نجف اشرف چشم به جهان گشود واز همان اوان کودکى به تحصیل علوم دینى پرداخت.در آغاز مقدمات را نزد پدر خودآموخت و سپس از محضر بزرگانى نظیر: شیخ محمد مهدى فتونى و آقا محمد باقروحید بهبهانى و سید مهدى بحر العلوم کسب دانش کرد و به مرتبت والایى از علم وعمل نائل آمد که بزرگان در حق او گفته‏ هایى دارند.

ستایش بزرگان از کاشف الغطاء:

صاحب مفتاح الکرامه در مقدمه کتابش او را به عنوان‏«امام،علامه مورد اعتماد ومقدس و بزرگترین دانشمند»مى ‏ستاید. (۳)

در روضات الجنات چنین آمده است:

«او از استادان بزرگ فقه و کلام بود که به احکام دین آشنایى و معرفت کامل‏داشت و مذهب را همواره ترویج مى‏کرد.مورد تقدیر و احترام خاص و عام بود.درچشم بزرگان بزرگ مى ‏نمود،در امر به معروف و نهى از منکر بسیار جدى و کوشا،و درکشاکش روزگار ثابت و استوار بود.عرب و عجم از او فرمان مى‏بردند و اوامرش را به جان و دل مى‏خریدند.دردین و دنیا بر هم طرازانش تفوق و برترى داشت.در خانواده‏اى که به علم شهرت‏ نداشت،پیدا شد،ولى بزرگترین عالم عصر شد.در عین حال که وقار و هیبت و قدرت‏ داشت،داراى تواضع و فروتنى و ملاطفت‏ بسیار بود.در هیات ظاهریش با دیگران‏ تفاوتى نداشت.او انسانى شجاع و نیرومند در دین،و داراى همتى والا بود.گویند درآغاز طلبگى آن قدر فقیر و تهى‏دست‏بود که با نماز و روزه استیجارى زندگى روزمره خود را مى‏ گذراند و با همین وضع درس مى‏ خواند و تحصیل علم مى‏ کرد.»

از استاد اعظم شیخ مرتضى انصارى نقل شده است که فرمود:«اگر کسى آن‏ قواعد و اصولى را که شیخ جعفر در کتاب کشف الغطایش جا داده است‏ بداند،نزد من ‏مجتهد خواهد بود.» (۴)

شیخ عبد الحسین تهرانى(ره)مى ‏گوید:«اگر مواظبت او را بر سنن و آداب واحکام ببینى و عبادت و مناجاتش را در سحرگاهان بشنوى،و گریه و زاریش را در دل‏شب بنگرى،مى ‏بینى از همان کسانى است که امیر المؤمنین(ع)براى یکى از اصحابش‏به نام احنف بن قیس تعریف مى ‏کرد و تو را به شگفتى خواهد واداشت.هنگامى که ‏ببینى او با آن مکانت و منزلت و همچنین با آن هیبت و وقارش در راه خدمت‏به بینوایان ‏و بیچارگان و تهى ‏دستان قرار دارد و در این راه مایه مى ‏گذارد و همواره در صددچاره‏ جویى براى مستمندان و فقیران است،و در این باره داستانهاى زیادى از او نقل‏مى ‏کنند که اگر در یک جا گردآورى شود،کتابى ظریف خواهد بود.»

اخلاق کاشف الغطاء:

کاشف الغطاء داراى اخلاق الهى بود. وارسته، فروتن، سخاوتمند، غیور، متواضع، مجاهد و با مستمندان از هر راهى که مى ‏توانست ‏براى فقرا پول جمع ‏آورى‏ مى ‏کرد و بر آنان انفاق مى ‏نمود. حتى نوشته ‏اند که گاهى خود به پول جمع کردن‏مى ‏پرداخت و در عباى خود پول جمع‏ آورى و در همان مجلس بر فقراء و بیچارگان ‏تقسیم مى ‏نمود.

در دل شب،براى عبادت و راز و نیاز بیدار مى ‏شد و تا سپیده دم،در حال تضرع ‏و گریه و زارى بود،و صبحگاهان براى درس و بحث،و براى مقابله با دشمنان دین ومذهب،همانند شیر در این میدانهاى خطرناک وارد مى ‏شد و همواره پیروز و سربلندبود.شب که فرا مى ‏رسید،هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش مى ‏پرداخت و گاهى ‏خطاب به خویشتن مى‏ گفت:«در کوچکى ترا«جعیفر»(جعفر کوچولو)مى ‏گفتند،سپس‏«جعفر»شدى،و پس از آن‏«شیخ جعفر»،و سپس‏«شیخ الاسلام‏»،پس تا کى‏ خدا را معصیت مى ‏کنى و این نعمت را سپاس نمى ‏گویى؟»

همیشه مردم را به خواندن نماز جماعت‏ سفارش مى‏ کرد و بر این امر اهمیت فراوان قائل بود. غالبا در مسجدى که مى ‏رفت،نماز ظهر را با مردم مى ‏خواند،سپس براى نماز عصر،یکى از مؤمنین راکه عدالتش ثابت ‏بود به عنوان امام جماعت ‏برمى ‏گزید و خود نیز به او اقتداء مى‏ کرد.

میرزاى نورى(ره)در مستدرک مى‏ نویسد:«سید مرتضى نجفى‏»که مرد عادل وبا تقوى و فرد مورد اعتمادى است و در اوایل عمرش شیخ جعفر را درک کرده بود،به‏من گفت:«روزى شیخ جعفر براى نماز ظهر تاخیر کرد و به مسجد نیامد.مردم که از آمدن شیخ ناامید شدند،شروع کردند نماز را فرادى خواندند.چیزى نگذشته بود که‏ شیخ وارد مسجد شد و با ناراحتى مردم را سرزنش کرد که چرا نماز را فرادى ‏مى ‏خوانید؟مگر یک نفر عادل بین شما نیست که به او اقتداء کنید؟سپس مؤمنى را دیدکه تا اندازه ‏اى امکانات مالى نیز داشت،و نماز مى‏ خواند.فورا به او اقتداء کرده و به نمازایستاد.مردم که شیخ را دیدند به آن مؤمن اقتداء کرده،همه پشت‏ سر او ایستادند واقتداء کردند.آن مؤمن به قدرى شرمنده شد که نمى ‏دانست چگونه نماز را تمام کند.

پس از اداى نماز ظهر کنار رفته و به شیخ عرض کرد:باید نماز عصر را خود جناب عالى ‏امامت کنید.شیخ خوددارى کرد.او اصرار نمود،تا اینکه بالاخره شیخ گفت:حال که ‏اصرار مى ‏کنى،اگر پولى بدهى که همین جا بر فقرا تقسیم کنیم،از امامت تو صرف نظرمى‏ کنیم.آن مرد پذیرفت و دویست‏ شامى(که پول رایج آن زمان بود)به شیخ پرداخت‏ و شیخ جعفر قبل از شروع به نماز عصر،دستور داد فقرا را جمع کنند و همانطور پولهارا بر آنها تقسیم نمود.سپس به نماز ایستاد. »

شیخ نسبت ‏به مذهب خیلى تعصب داشت و در برابر دشمنان حق،بى ‏پروا مى ‏ایستاد و مقاومت مى‏ کرد.هنگامى که وهابیها به نجف یورش آوردند و به غارتگرى‏و جنایت دست زدند،شیخ جعفر بزرگ با دست و زبان با آنان جهاد کرد و از مذهب ‏دفاع نمود،تا آنجا که جبه ه‏اى در مقابل آنان گشود و رزمندگانى را براى دفاع از دین ‏آماده ساخت و خود همراه علماء و بزرگان دین پیشاپیش آنان به راه افتاد و پس ازنبردى سهمگین آنان را تار و مار کرده،از نجف راند و رئیس آنها که سعود نام داشت(وشاید از نیاکان ملک فهد،پادشاه کنونى عربستان باشد.)ناچار پا به فرار گذاشته و براى‏انتقام جویى به کربلا حمله کرد،چون دیگر توان مقاومت در برابر یاران شیخ جعفر رانداشت.و اهل کربلا با اینکه بیشتر از اهل نجف بودند،تاب مقاومت نیاورده، تسلیم‏ ستمگران شدند.پس از آن حادثه براى اینکه نجف اشرف از هر گزندى مصون بماند، شیخ جعفر قیام به ساختن‏«سور نجف‏»(دیوارى بزرگ در اطراف نجف اشرف)نمودو محمد حسن خان صدر اصفهانى به دستور آن بزرگوار کار ساختمانى این سور مهم را به عهده گرفت و بنا کرد.

یکى از کارهاى مهم شیخ جعفر را نیز مى‏ توان مقابله با میرزا محمد اخبارى نام‏برد.این شخص از بزرگترین دشمنان مراجع اصولى بود که تهمتهاى ناروا و زشت‏ به‏ علماء مى ‏زد و در گوشه و کنار فعالیت زیادى بر علیه آنان مى ‏کرد.شیخ جعفر براى ‏کوبیدن او ناچار به رى سفر کرده و به تبلیغ بر علیه آن فرد اخبارى مشغول شد و در این‏ زمینه،نامه ‏ها و رساله ‏هاى مفصلى در رد میرزا محمد اخبارى و مذهب او نوشت و آن‏قدر کوشش کرد تا اینکه حرکت او را در نطفه خفه کرد و میرزاى اخبارى از ترس او پابه فرار گذاشت.

آثار علمى و شاگردان کاشف الغطاء:

آثار علمى کاشف الغطاء منحصر به چند کتاب فقهى نیست،بلکه یکى از آثارمهم عملى و علمى او را مى‏ توان تربیت کردن فرزندانى برجسته و فقیه ذکر نمود که هریک دریایى از علم و دانش بودند.شیخ جعفر داراى سه فرزند مجتهد بود که هر سه ازفقهاى بنام شیعه ‏اند و بزرگترین آنها شیخ موسى است که پدر براى وى احترامى ‏فوق العاده قائل بود و برخى از تالیفات این فرزند به خواهش پدر بوده است.شیخ‏ جعفر این فرزندش را بر تمام فقهاء،به استثناى شهید اول و محقق برتر مى ‏دانست.درحق او گفته شده است:«کسى همانند شیخ موسى آگاه به قوانین فقه نبوده است.» دوفرزند دیگرش شیخ على و شیخ حسن مى‏ باشند که هر دو مجتهد بوده ‏اند.

فرزندان

شیخ جعفر پنج داماد داشته است که این پنج داماد نیز هر کدام از فقهاى به نام‏شیعه مى ‏باشند و آنها عبارتند از:

۱-شیخ اسد الله تسترى کاظمى،صاحب کتاب‏«المقابیس‏»

۲-شیخ محمد تقى رازى اصفهانى،صاحب هدایه المسترشدین

۳-سید صدر الدین موسوى عاملى

۴-آقا محمد على هزار جریبى

۵-شیخ محمد،پدر شیخ راضى

شاگردان

کاشف الغطاء را شاگردان بسیار دیگرى نیز هست که بیشتر آنها از مجتهدین وشخصیتهاى برجسته تاریخ بوده ‏اند و ما براى تیمن و تبرک نام برخى از آنها را ذکرمى ‏کنیم:

۱-سید جواد عاملى،مؤلف کتاب ارزنده مفتاح الکرامه که شرح او خواهد آمد.

۲-شیخ محمد حسن نجفى،صاحب‏«جواهر الکلام‏»که خود نیز به نام کتابش،یعنى‏«صاحب جواهر»معروف است.هیچ فقیه و مجتهدى از این کتاب ارزشمند مستغنى نیست و نمى ‏تواند باشد.

۳-سید محمد باقر صاحب انوار

۴-حاج محمد ابراهیم کرباسى،صاحب اشارات

۵-شیخ قاسم مجیب الدین عاملى نجفى

۶-ملا زین العابدین سلماسى

۷-شیخ عبد الحسین اعسم

۸-سید باقر قزوینى

۹-آقا جمال

۱۰-شیخ حسین نجفى

تالیفات شیخ:

شیخ را مؤلفات بسیارى نیست،ولى آنچه نوشته است،عالى و ارزنده است:

۱-مهم‏ترین و عالى ‏ترین کتاب وى،کتاب‏«کشف الغطاء»است که در عبادات‏ مى ‏باشد،تا آخر باب‏«جهاد».و در آخر نیز کتاب وقف را بر آن افزوده است.

شیخ جعفر این کتاب را در سفر تالیف کرده و از کتابهاى فقهى،به جز قواعدعلامه،همراه نداشته است و این کتاب از عجایب روزگار است،آنچنان که مؤلفش بود.

۲-شرح قواعد علامه

۳-کتاب الطهاره که خیلى مفصل است و در آن اقوال دانشمندان نیز در باب‏طهارت بررسى شده است.

۴-بغیه الطالب،در طهارت و نماز

۵-العقائد الجعفریه فی اصول الدین

۶-غایه المامول فی علم الاصول

۷-شرح الهدایه للطباطبائى

۸-الحق فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین،کتابى است استدلالى دررد اخباریین و اظهار حق اصولیین

۹-رساله منهج الرشاد لمن اراد السداد.شاید اولین کتابى است که در رد وهابیان‏نوشته شده است.

شیخ جعفر همچنین داراى قریحه ‏اى شعرى بوده و دیوان شعرى از او موجوداست که در آن اشعار بسیار جالب و زیبا سروده است.در یکى از اشعارش چنین خودرا معرفى مى ‏کند:

انا اشعر الفقهاء غیر مدافع فی الدهر بل انا افقه الشعراء

شعرى اذا ما قلت دونه الورى بالطبع لا بتکلف الالقاء

کالصوت فی قلل الجبال اذا علا للسمع هاج تجاوب الاصداء

(من شاعرترین فقیهان دنیا،بدون استثناء هستم،بلکه فقیه‏ترین شاعرانم.هنگامى که شعرى مى ‏سرایم،جهان آن را ثبت مى ‏کند،چرا که طبع من ادیبانه است وتکلفى ندارد.همانند صدایى است که در قله ‏هاى کوه‏ها مى ‏پیچد و فورا گوش شنونده ‏صداهاى زیادى که گویا آن صدا را جواب مى ‏دهند،مى ‏شنود که از این سو و آن سو برانگیخته مى ‏شوند.) (۵)

بین او و استادش آیه الله سید مهدى بحر العلوم(ره)اشعار زیادى رد و بدل‏ مى ‏شد که در کتابهاى ادبى ثبت است.

وفات او:

سرانجام شیخ جعفر کاشف الغطاء پس از گذراندن عمرى سرشار از خدمت‏به‏مکتب و امت اسلام،در روز چهارشنبه،۲۲ یا۲۷ رجب سال ۱۲۲۸ ه.ق،پس از هفتادو چهار سال زیستن پربرکت در دنیا،به لقاى خدا شتافت و زندگى جاودان خود را آغازکرد.

رحمه الله علیه رحمه واسعه

فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی



۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص‏۳۰۷- خدمات متقابل اسلام و ایران،ص ۴۴۲٫

۲- خاتمه مستدرک علامه نورى.

۳- مفتاح الکرامه،ج ۱،ص‏۳٫

۴- روضات الجنات.

۵- ریحانه الادب،ج ۵،ص ۲۴٫

زندگینامه آیت الله عبدالصمد همدانى(۱۱۵۶-۱۲۱۶هـ .ق)

 
 

عبدالله همدانى که در همدان روزگار را به زهد و پارسایى سپرى مى کرد، در سال ۱۱۵۶هـ .ق صاحب فرزندى گردید که او را عبدالصمد نامید. این کودک بعدها به دلیل شهرت علمى لقب «فخرالدین» را به خود اختصاص داد.(۱)عبدالصمد حدود شش بهار را که گذرانید، مقدمات زبان و ادبیات عربى و فارسى را در مکتب خانه هاى همدان آموخت.

حوزه علمیه همدان در ایام نوجوانى وى با حضور فقیهان، فلاسفه و عارفانى بزرگ، چون محمد باقر همدانى، محمد تقى همدانى، محمد زکى همدانى، ابوطالب اسدآبادى، محمد همدانى، نظیر الدین همدانى، هاشم و یونس همدانى رونق خاصى داشت.عبدالصمد پس از چندى، تحصیل در حوزه همدان، تصمیم به هجرت گرفت.(۲)

به سوى کربلاى معّلا

در سال ۱۱۷۶ که نظام سیاسى ایران به دست کریم خان زند اداره مى شد، کشور به لحاظ علمى و فرهنگى در رخوت به سر مى برد. در این زمان عبدالصمد بیست ساله به راهنمایى یکى از اساتید خویش راهى عتبات عالیات عراق شد.

مربیان سترگ

استادان عبدالصمد همدانى در حوزه کربلا و نجف:

۱ ـ وحید بهبهانى:

وى نخستین استاد عبدالصمد در کربلا بود. او فقه استدلالى را در مکتب این عالم بزرگوار آموخت.عبدالصمد در بحثهاى استاد با علماى اخبارى مسلک نیز شرکت مى کرد و با منطق قوى استاد و مشاهیر شیعه که از نقاط مختلف ایران به کربلا شتافته بودند، آشنا و با برخى از آنان مأنوس و هم بحث شد.

از جمله این دوستان مى توان به میرزاى قمى، سید محسن اعرجى، حاج ملا مهدى نراقى، میرزا مهدى خراسانى (شهید)، شیخ محمد تقى اصفهانى (نویسنده حاشیه معالم) سید محمد باقر شفتى، حاج محمد ابراهیم کرباسى و ملامحمد کاظم هزار جریبى اشاره کرد. عبدالصمد برخى بیانات استاد را به نگارش درآورد و در یکى از رساله هاى خود ضمیمه کتاب فوائدالحائریه و ابطال القیاس وحید بهبهانى بارها از وى نقل قول کرده و با درج عصاره اى از افکارش، مطالب خویش را مستند ومعتبر کرده است.(۳)

۲ ـ سید بحرالعلوم:

وحید بهبهانى در سال ۱۲۰۸ رحلت کرد و سید بحرالعلوم او را در رواقى که پدرش دفن بود، به خاک سپرد. عبدالصمد که در مکتب وحید بهبهانى با فضل و معرفت سید بحرالعلوم آشنا شدند و دیده بود که استاد در اواخر عمر مردم را در فتواهاى احتیاطى به وى راهنمایى مى کند(۴) از این رو به محضر وى شتافت.

فضیلت هاى اخلاقى و معنوى بحرالعلوم در رشد معنوى عبدالصمد بسیار مؤثر بود. همچنین در جلسات درس استاد با شیخ جعفر نجفى (کاشف الغطاء)، سید محمد جواد عاملى(صاحب مفتاح الکرامه) و ملا احمد نراقى طرح دوستى ریخت.(۵)

۳ ـ سید على طباطبایى:

صاحب ریاض المسایل به دلیل توانایى علمى در اندک مدتى بر همه شاگردان وحید فائق آمد و ملا عبدالصمد همدانى همچون دیگر شاگردان وحید، به حوزه درسى این دانشمند شتافت و از وى اجازه اجتهاد دریافت کرد.(۶)

۴ ـ میر محمد حسین اصفهانى:

عبدالصمد به راهنمایى محمد جعفر کبودر آهنگى با برخى از اهل عرفان ملاقاتهایى داشت و با مشرب عرفانى و شیوه هاى سیر و سلوک آنان آشنا گشت. از جمله، نکته هایى از معارف معنوى را نزد سید مظهر على تونى آموخت و ظاهراً مدت هشت سال به تفحص در متون عرفانى مشغول بود.(۷)اشتیاق وى به دانش اهل عرفان موجب شد برخى از معاصران تنگناهایى برایش فراهم کنند و او را به داشتن گرایشهاى فرقه اى متهم بنمایند.(۸)

توصیف شرح حال نگاران

صاحب روضات الجنات:

«مولى عبدالصمد همدانى متوطن در حایر مقدس (کربلا) او از فضلاى اواخر قرن دوازده و اوایل قرن سیزدهم هجرى مى باشد. در علوم متعددى مهارت داشت. مشرب خوبى را اختیار کرد. از شاگردان وحید بهبهانى و صاحب ریاض المسایل است.»(۹)

مدرس تبریزى:

«جامع معقول و منقول و فقیهى بوده است محقق، محدث، حکیم و متکلم، مذاقش خالى از افراط و تفریط است.»(۱۰)

محدث قمى:

«عبدالصمد همدانى حائرى، فاضل فقیه ماهر، متکلم لغوى و شاگردان مرحوم بهبهانى است که صاحب آثارى در لغت و فقه و غیره مى باشد.»(۱۱)

علامه عبدالحسین امینى:

«مولى عبدالصمد همدانى فقیه عقیده شناسى بود که در تمامى رشته هاى علوم اسلامى، تبحر داشت. تنوع آثارش از فضل سرشارش نشان دارد.»(۱۲)

معلم حبیب آبادى:

«در کربلا با ملا اسکندر شیروانى پدر حاج میرزا زین العابدین شیروانى صاحب بستان السیاحه ملاقات نمود و با وى مأنوس گردید.»(۱۳)

رضا قلى خان هدایت:

«در خدمت سید على طاب ثراه تحصیل کرد و … به خدمت حاج محمد حسین اصفهانى شتافت و در صحبت وى تربیت ها یافت و دیگر باره به کربلاى معلّى رفته ساکن شد و بحرالمعارف تصنیف فرمود.»(۱۴)

زین العابدین شیروانى:

«قرب چهل سال در عتبه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) مجاورت نموده و هم تحصیل علوم در آن دیار کرده و از هر فنى حظّى وافر و هنر متکاثر یافته و على الخصوص در منقولات سرآمد روزگار و مسلّم صغار و کبار بود. قرب سى سال در مسند اجتهاد و فتوى متمکن بود.»(۱۵)

دهخدا در لغت نامه خود، او را فقیهى توانا، لغوى، حکیم و متکلم قوى معرفى مى کند و برخى از تالیفاتش را برمى شمارد.(۱۶) على دوانى نیز این دانشمند شهید را فقیه عارفى مى داند که راه و روشش از صوفیان و اهل خرقه و خانقاه کاملا جدا بوده است.(۱۷)

فضیلت هاى اخلاقى

۱ ـ تزکیه و تهذیب نفس: از سنین جوانى دل و ذهن را از آلودگى پیراست و چون در پى سلوک خالص قرآنى و روایى بود و اهمیت آن را از اعماق وجود دریافته بود، از طریقتهاى صوفیه و فرقه گراییهاى آنان مى گریخت. او به دامان ائمه هدى متوسل گردید و در کنار مضجع آنان اشکها ریخت که مبادا طوفانهاى تیره کننده، ریشه هاى ایمان و رشته هاى باورهایشان را دچار خدشه سازد. نوشته هاى عرفانى او نیز برگرفته از احادیث اهل بیت(علیه السلام) یا منطبق با آنهاست و از دریافتهاى فطرى دور نمى باشد. عصاره افکارش این است که آنها که در مسیر عرفان به اسقاط تکلیف معتقدند، نه تنها سخنى بى ربط گفته اند بلکه از رسیدن به مقامات عالى روحانى و ملکوتى عاجزند و مسیر باطلى را مى پیمایند، لذا به مقصد اصلى و راستین نمى رسند. از این رو او در چنین طریقه اى رنج و آزارهاى فراوان دید تا به قله هاى فضیلت رسید.

۲ ـ ارادت به خاندان عترت: سالیان متمادى در جوار بارگاه حضرت امام حسین(علیه السلام) زیست به تدریج علاقه اى را که از کودکى با خود داشت، عمیق تر کرد و در نوشته هایش نیز چنین شوقى را بروز داد، از جمله از نقشه هاى غاصبان نخستین خلافت و نیز امویان و عباسیان به شدت انتقاد کرد و در فصل دوم بحرالمعارف هشدار داد که مبادا انسان در حضور حضرت بارى تعالى، انبیاء و ائمه هدى گناه کند و پیمانى را که با حق بسته است، نقض کند.(۱۸) در فصل پنجم همین اثر مى نویسد:

«وصیت مى کنم ترا بر سبیل تأکید که کوتاهى در زیارت مقابر و مشاهد اولیاء الهى ننمایى و از ایشان استمداد فیض بنما که چون بر سر مزار باشى خاطر متوجه روحانیت آن کامل تواند شد زیرا که مقابر را خاصیتى هست که منقطع مى سازد زواید خاطر را…»(۱۹)

۳ ـ تقید به آداب شرعى و عبادات: سحرخیز بود و شب زنده دارى مى کرد. برخى ایام سال را روزه مى گرفت. تأکیدش بر این بود که انسان براى قیام در شب، طعام بسیار نخورد، زیرا غذاى فراوان، آب زیاد مى طلبد و پرنوشى خواب راغلبه مى نماید. کوشش وى بر این بود که نه تنها نماز را از وقت خود به تأخیر نیفکند بلکه آن را به صورت جماعت به جاى آورد زیرا مساجد محل نزول فیض الهى اند.(۲۰)

۴ ـ فروتنى، زهد و تمایل به گمنامى: دوست داشت در گمنامى به سر برد. از اهل دنیا کناره گیرى مى نمود ولى با بندگان مؤمن و بینوایان و محرومان انس و الفت داشت. از امکانات زندگى به حداقل اکتفا کرد و با برداشت اندکى بازدهى فراوان تحویل جامعه داد.(۲۱)

شاگردان

عبدالصمد همدانى کمتر در مَسند تدریس قرار مى گرفت و کوشید بیشتر جست و جوگر معارف و مکارم باشد. با این وجود در حوزه درسى او شاگردان متعددى پرورش یافتند که در منابع رجالى به نام آنان، جز اندکى، اشاره نگردیده است. این شاگردان عبارتند از:

۱ ـ حاج میرزا عباس ایروانى:

وى توسط پدرش به عتبات عراق آمد و در کربلا به خدمت ملا عبدالصمد همدانى راه یافت. به تدریج در حکمت الهى و ریاضیات تبحرى تمام یافت. وى بعد از شهادت استاد، بر حسب وصیت وى، همسر و فرزندانش را به همدان آورد و خود عازم ایروان گردید و با پاى پیاده به سفر مکه رهسپار گردید. بعد از چندى به آذربایجان مراجعت نمود و چون در برخى علوم عقلى و نقلى مقاماتى به دست آورد. برخى بزرگان معاصرش، بهره بردن از محضرش را غنیمت شمردند و میرزا عیسى قائم مقام وى را به تعلیم فرزندش حاج میرزا موسى گماشت.

طبع شعر ایروانى معروف است و نمونه هایى از سروده هایش در کتب تذکره درج شده است. به یاد استاد خودش عبدالصمد همدانى تخلص فخرى را براى خود برگزید. فرزندش شیخ محمد جعفر از جمله علمایى بود که در نجف اقامت داشت و نامش را در زمره افرادى که از حاج سید محمد شفیع جاپلقى اجازه گرفته اند، نوشته اند. در روز جمعه ۱۲ رمضان المبارک ۱۲۶۵هـ .ق در عتبات عالیات وفات کرد. سهام عباسیه، اشعارى چند، شیّم فخرى که حاوى مطالب مهمى در مسایل فقهى و عرفانى است، از آثار اوست.(۲۲)

۲ ـ حاج زین العابدین شیروانى:

در نیمه شعبان سال ۱۱۹۴هـ .ق در شماخى از شهرهاى شیروان واقع در دربند قفقاز به دنیا آمد. در سن پنج سالگى همراه خانواده به عراق رفت و مدت ۱۲ سال به تحصیل علوم اسلامى پرداخت. در ۱۷ سالگى راهى حوزه هاى کربلا و نجف گردید و از محضر آقا محمد باقر بهبهانى (وحید بهبهانى)، میر سید على اصفهانى، میرزا مهدى شهرستانى، سید مهدى نجفى، شیخ موسى بحرینى و عبدالصمد همدانى بهره گرفت. کتاب کشف المعارف او در مسایل کلامى و عرفانى است ولى سه اثر ریاض السیاحه، حدائق السیاحه و بستان السیاحه بیشتر جنبه تاریخى، جغرافیایى دارد و حاوى نکته هاى جامعه شناختى است و آگاهیهاى جالبش از مردمان شهرهاى گوناگون خصوص مشاهیر آنان ارائه مى دهد.(۲۳)

۳ ـ ملا علاسعلى بنایى تبریزى:

در سفر به عتبات عراق به محضر عبدالصمد همدانى رفت و از محضرش نکته ها آموخت و توانمندیهایى در فقه، کلام و عرفان به دست آورد. در بازگشت از سفر حج در مراغه وفات یافت و بقعه اى بر مزارش احداث کردند: استاد غفار نجّار که سواد رسمى از طریق تحصیلات متداول نداشت، بیانات و محافل درسى و تبلیغى وى را مغتنم مى شمرد و برحسب ذوق ادبى و عرفانى برخى منابع مهم چون گلشن راز محمود شبسترى را با بیاناتى خوش شرح مى داد. او در سال ۱۳۰۶هـ .ق در تهران وفات یافت.(۲۴)

۴ ـ ملا محمد کوهبنانى: وى منسوب به کوهبنان از توابع کرمان است. در کربلا به محضر برخى استادان رفت و کمالاتى کسب نمود. زمان فوتش را نهم رجب ۱۲۳۸هـ .ق نوشته اند و محل دفن وى در بقعه اى در کوهبنان است.(۲۵)

فقیه عارف

صوفیه کوشیده اند در آثار خود عبدالصمد همدانى را به عنوان صوفى و پیرو فرقه نعمت اللهى معرفى کنند! آنان یادآور شده اند:

«وى از یُمْن توجه رونق علیشاه و حسن مست به مقامات اهل تصوف ارتقاء یافت و نیز به امر نور علیشاه و معصوم علیشاه دکنى در محضر حسین علیشاه به شرف ذکر خفى مشرّف گردید و در تکمیل باطن کوشید.»(۲۶)

دلیل اینکه آنان این مجتهد عارف و حکیم زاهد را در فهرست مشاهیر خود آورده اند، در محورهاى زیر روشن مى شود.

۱- اهل تصوف براى اینکه پشتیبانى علمى خود را پربار نشان دهند و نیروهاى دیگرى را جذب کنند، معمولا هرکدام از علماى شیعه را که طبق موازین قرآنى و اهل بیت به تهذیب و تزکیه روى آورده و مشى عرفانى را برگزیده اند، در زمره بزرگان خود معرفى کرده اند. آیت الله آقا محمد على مجتهد کرمانشاهى – معاصر عبدالصمد همدانى – در تعلیقات رجالیه در ترجمه احمدبن محمدبن نوح مى نویسد:

صوفیه سیدبن طاووس، خواجه نصیرالدین طوسى، ابن فهد حلى، شیخ بهایى و محمدتقى مجلسى و غیر ایشان را به تصوف متهم کرده اند، در صورتى که این علما از فساد اعمالى که بسیارى از صوفیه در هنگام ریاضت مرتکب مى شوند و نظر آنان در خصوص وحدت وجود، نفرت داشته اند و گمراهى آنان را متذکر گردیده اند و مطاعن بدعت گرایان و منحرفان افراطى این فرقه را در آثار خود ذکر کرده اند.(۲۷)

ملا احمد نراقى (متوفاى ۱۲۴۴) از معاصران و هم درسهاى عبدالصمد همدانى ذوق ادبى را با مشرب عرفانى جمع کرد و مؤلف ریاض العارفین وى را که در فقه و اجتهاد جانشین پدرش ملا مهدى نراقى شمرده مى شد، در شمار شعراى صوفى مسلک معاصر خود نام برد. عبدالصمد همدانى هم که کتابى بزرگ در ابواب فقه نگاشت و شرحى مفصل بر برخى آثار معروف فقهى نوشت، چون با عده اى از اهل تصوف ارتباط داشت، به تصوف متهم شد و مورد طعن برخى معاصران قرار گرفت اما دکتر زرین کوب مى نویسد:

«اینکه به طریقه نعمت اللهى گرایش داشته باشد، محل تردید است و از قراین برمى آید وى به سلسله و خانقاه که بین اهل تصوف متداول است، اعتقادى نداشته است.»(۲۸)

استاد على دوانى هم یادآور مى شود:

«فرقه صوفیه او را از بزرگان خود مى دانند، ولى او مردى فقیه و عارف بود و اهل خرقه، خانقاه، بنگ، چرس و… که شعار صوفیان گمراه است، نبود.»(۲۹)

۲- برخى از علاقه مندان صوفیه در جلسات درسى عبدالصمد همدانى شرکت مى کردند. حضور این افراد موجب شد که بگویند وى در پى ترویج تعالیم صوفیه است در صورتى که اهل تصوف به جلسات درسى و علمى وحید بهبهانى، بزرگ ترین فقیه عصر که فرزندش مبارزه اى پیگیر را برعلیه صوفیان سامان داد، حاضر مى شدند و او هم آنان را منع نمى کرد زیرا تصورش این بود که آنان با آمدن به چنین محافلى با حقایق آشنا مى گردند و دست از انحرافات و فرقه گرایى برمى دارند.

۳- عبدالصمد از فقهاى زاهد بود و ملاقات وى با اهل صوفیه براى ارادت به آنان و تأیید فرقه اى خاص نبود. او مى خواست از نزدیک با افکار و شیوه هاى تبلیغى آنان آشنا شود. به همین دلیل با برخى معروفین آنها دیدار مى نمود. از این جهت همراه سید مهدى بحرالعلوم – صوفیه او را هم جزء مشایخ خود دانسته اند – وقتى نور علیشاه در عتبات ساکن بود، نزد وى رفت تا در احوال و آثار این صوفى افراطى پژوهش کند. در این ملاقات که چند جلسه ادامه یافت پرسشها و پاسخهایى رد و بدل شد و آن دو به عقاید وى پى بردند و چون افکارش را منطبق بر عقاید تشیع ندیدند، مثل دیگر علماى کربلا از وى خواستند آن منطقه را ترک کند و به موصل برود.

عبدالصمد در مسافرت اصفهان هم با جانشین نورعلیشاه ملاقاتهایى داشت و در گفت و گوهاى گسترده اى از مسلک وى آگاهى به دست آورد اما هیچ منبعى تأیید نکرده است که وى چنین تصوفى را تأیید و براى نشر آن تلاش کرده است.(۳۰)

دلایل نفى اتهام

۱- اکثر آثار عبدالصمد همدانى به مباحث فقهى، روایى و کلامى اختصاص دارد و مطالب آنها طبق شرع مقدس، مبانى قرآنى و روایات اهل بیت است. کمترین نوشته هایش به عرفان اختصاص دارد که آن هم برگرفته از قرآن و حدیث است.

۲- تمامى شرح حال نگاران عبدالصمد را عالم ربّانى، فقیه، مجتهد، محدث و… معرفى کرده اند و هیچ کدام با عنوان عالم صوفى یا شیخ اهل تصوف از وى سخن نگفته اند حتى صاحب روضات که به تصوف حساسیت ویژه اى دارد، او را زاهد و عالم مجتهد و متکلم مى داند.

۳- آقا محمد على براى جلوگیرى از تهاجم فرهنگى و یورش فکرى صوفیان استشهادى تهیه کرد تا فضلا و علما آن را تأیید و نظر خویش را در ذیل آن اعلام کنند. عبدالصمد همدانى در ذیل آن نوشته است:

حقیر علم اجمالى قطعى که قابل شک و شبهه نباشد دارد که این طایفه که مستشهد علیه «نورعلیشاه و معصوم علیشاه» رئیس ایشان است، اعتنا به احکام شرعى ندارند و در فروع «دین» بسیار بى مبالات و بى باک مى باشند.

آقا محمد على بعد از این اظهارنظر نوشته است: محل مهر عالى جناب فضایل مآب علّامى آخوند ملا عبدالصمدانى همدانى (که به شدت با صوفیه مخالف بوده و از مذهبشان بیزارى کرده است).(۳۱)

۴- صوفیه بدعتى تازه پدید آورده و شریعت را از طریقت جدا کردند. عبدالصمد در مخالفت با آنان مى نویسد: «ما دورافتادگان را چاره از متابعت شریعت نیست به نهجى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیه السلام)صادر شده است.» به باور وى طبق دلایل شرع اسلام، طهارت و رعایت مقدمات عبادى در تابش نور معنویت به قلب تأثیر بسزایى دارد:

«این نور وقتى دست بهم مى دهد که عمل مطابق نظر شارع باشد و این حاصل نمى شود الاّ به علم به احکام. پس طریقت بدون شریعت ثمره ندارد و علماى کامل یک قدم از شریعت تجاوز نمى نموده اند و مراقب آن بوده اند.»(۳۲)

۵- عبدالصمد همدانى مانند برخى علماى شیعه، چون ملا محسن فیض کاشانى و ملا مهدى نراقى، تحت فشار اهل تصوف بود و آنها مى خواستند عقاید خویش را به وى تحمیل کنند ولى او نمى پذیرفت. از سوى دیگر برخى افراد ظاهربین او را دچار پاره اى مشقات و آزارها مى کردند.(۳۳)

آثار

۱ ـ اللغه الکبیر: اثرى بزرگ در فرهنگ لغت است. مؤلف موفق به اتمام آن نشد. برخى منابع نام آن را کتاب کبیر در لغت ذکر کرده اند.(۳۴)

۲ ـ دیوان شعر: ماخذشناسى از این کتاب دست نیامد و صرفاً در برخى فهارس نام آن آمده است.

۳ ـ شرح مختصر النافع محقق حلى: علامه عبدالحسین امینى مى گوید: چند فصل از آن را به خط مؤلف دیده ام که در خاتمه فصل احیاءالموات عبدالصمد همدانى نوشته بود. «این آخرین نوشته اى است که بر قلم مؤلف گناهکارش عبدالصمد همدانى در کربلاى حسینى روان گشت، در حالى که بر هجرت نبوى ۱۱۹۵ سال مى گذشت.» این شرح به خوبى موید آن است که مؤلف در فقه، اصول، حدیث و زبان و ادبیات عرب تبحرى وافر داشته است.(۳۵) شیخ آقا بزرگ تهرانى نوشته است:

بخشى از آن را، از بحث لقطه تا مواریث، به خط عبدالصمد همدانى نزد سادات آل خراسان در نجف دیدم که حاوى نقل قولهاى وى، احادیث و تحقیقات زیادى بود و به نظر مى رسد از ریاض المسایل و حیاض الدلائل سید على طباطبائىمفصل تر باشد.(۳۶)

۴ ـ الفقه الاستدلالى الکبیر: به ترتیب ابواب فقه تنظیم شده و شامل همه مباحث فقه است. صاحب روضات ضمن معرفى آن یادآور مى شود مؤلف آن را به طور مفصل با پیروى از طریقه مصنّفان قبلى سامان داده است.(۳۷)

۵ ـ بحرالحقایق: کتاب مبسوطى درفقه است که در چند مجلّد به چاپ رسید و مؤلف آن را بحرالحقایق نامید.(۳۸)

۶ ـ رساله فى الصحیح و الاعم: نسخه اى از آن همراه فوائدالحائریه و ابطال القیاس وحید بهبهانى در نجف نزد عزالدین جزایرىنگاهدارى مى شد وشیخ آقا بزرگ آن را دیده است.(۳۹)

۷ ـ التجزى فى الاجتهاد (یا جواز تجزى و حجیت آن): مؤلف در مقدمه مى گوید: این اثر را در دو مقام منظم کرده ام، مقام اول در جواز و وقوع آن، مقام دوم حجیت رأى متجزى.

رساله مذکور در هزار سطر تنظیم گردیده است. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را در شهر سامرا در کتابخانه میرزاى شیرازى مجدّد مشاهده کرده است. این نسخه مخطوط به خط سید نصرالله فرزند ابوالقاسم حسینى مى باشد که در سال ۱۱۷۴ هـ .ق از تحریر آن فراغت یافته است. همچنین مؤلف الذریعه نمونه مخطوطى از آن را همراه چندین رساله دیگر در کتابخانه مدرسه علمیه آیت الله بروجردى در نجفملاحظه کرده است.(۴۰)

۸ ـ بحرالمعارف: در خصوص عرفان، حدیث و کلام اسلامى است و در لابه لاى آن اشعارى دیده مى شود. این کتاب به زبان فارسى و عربى است. علامه امینى آن را اثرى آموزنده در اخلاق، فلسفه و عرفان مى داند و مى افزاید این کتاب از دانش و فضل مؤلف حکایت مى کند.(۴۱)

محقق معاصر جناب آقاى حسین استاد ولىکه این اثر را تصحیح نموده، مأخذ احادیث و نقل قول هاى آن را مشخص کرده و مطالب عربى آن را به فارسى برگردانیده است، مى نویسد:

این کتاب در عرفان عملى نگاشته شده، ولى از مطالعه مجموعه کتاب خصوص بخش ولایت روشن مى گردد که بحث هاى مهم و قابل اعتنایى از عرفان نظرى هم به میان آورده است که در حقیقت نام بحرالمعارف را زیبنده خود کرده است و بدون شک از آثار ارزنده، متقن و قابل اعتماد در عرفان اسلامى مى باشد به ویژه آنکه مؤلف متبحرش از رجال برجسته شیعى و شهید راه ولایت به شمار مى رود. ویژگى مهم این کتاب و به تعبیر شایسته تر هنر آن جمع میان شرع و عقل و دین و عرفان و به اصطلاح پشتوانه آوردن براى مسایل حکمى و عرفانى از قرآن و حدیث است و این کار اطلاعى وسیع و ذوق سرشارى مى طلبد که مؤلف گرانقدر از آن بهره مند بوده و به خوبى از عهده چنین کارى برآمده است.(۴۲)

عبدالصمد همدانى بحرالمعارف را در کربلا به رشته تألیف درآورد و نسخه هاى خطى از آن در کتابخانه هاى معتبر ایران از جمله آستان قدس رضوى، کتابخانه آیت الله مرعشى و کتابخانه هاى نجف و کربلا نگاهدارى مى شود. چاپ سنگى آن در ایران در یک مجلّد رحلى و در ۵۵۰ ص به سال ۱۲۹۳هـ .ش در تبریز انجام پذیرفته است. در بمبئى (هند) نیز به طبع آن اقدام کرده اند.(۴۳)

طبع جدید بحرالمعارف در سه مجلّد با قطع وزیرى و تحقیق و ترجمه آقاى حسین استاد ولى در پاییز ۱۳۷۰هـ .ش توسط انتشارات حکمت صورت گرفته است.

کتابى تحت عنوان «شرح معارج الاصول محقق حلّى» در اصول فقه را نیز به عبدالصمد همدانى نسبت داده اند که در واقع این اثر از آنِ سید عبدالصمد حسینى از احفاد میر سید على همدانى است.(۴۴)

شهادت

سال ۱۲۱۶هـ .ق براى عبدالصمد همدانى همراه با تأسف و مرارت بود زیرا آقا محمد على، دوست و فرزند استادش (مرحوم وحید بهبهانى) در روز جمعه ۲۷ رجب این سال به سوى سراى باقى شتافت و جنازه اش را برحسب وصیت پس از تشییعى باشکوه در کرمانشاه دفن کردند و بعدها قبه و بارگاهى بر آن ساختند. دوست دیرینه اش میرزا مهدى شهرستانى نیز در نیمه هاى همین سال دار فانى را وداع گفت. سرانجام ذیحجه آن سال فرارسید.

گروه کثیرى از شیعیان کربلا در آستانه هیجدهم ذیحجه (سال روز عید غدیر) رهسپار نجف گردیدند و مردم باقى مانده در شهر در تدارک جشن و سرور برآمدند، اما شب پرستان وهابى که از یاد و نام عاشورا در هراسى عمیق مى زیستند، تصمیم داشتند قداست غدیر و عاشورا مخدوش سازند. حاکم کربلا نیز که نسبت به شیعیان کینه داشت با آنان هم دست گردید و در سپیده دم هیجدهم ذیحجه، سعود فرزند عبدالعزیز به اشاره پدر با سپاهى دوازده هزار نفره ناگهان وارد کربلا شد. سپاه وى شیعیان عاشقى را که به حرم حسینى پناه برده بودند، در جوار ضریح مقدس، رواقها و صحن شریف کشتند. به نقل برخى مورخان در آستان حسینى داخل شهر ۵۰۰۰ نفر را به شهادت رسانیدند و ۱۰۰۰۰ نفر را مجروح کردند. تمامى اشیاى قیمتى حرم مطهر را غارت کردند. صندوق مقدس را شکستند و بخشهایى از بارگاه را تخریب و حرمت حرم فرزند رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) را پایمال کردند.

درمیان کشته شدگان عده اى از دانشمندان، فضلا و سادات به چشم مى خورد که از جمله آنان عبدالصمد همدانى بود. وهابیان به اندرون خانه اش هجوم برده و او را از منزل بیرون آورده و به طرز فجیعى شهید کردند. پیکر آن فقیه عارف در میان موج اندوه و ماتم مردم در ایوان شریف حسینى به خاک سپرده شد. عبدالصمد که بارها مى گفت: «به زودى محاسن من به خونم خضاب مى شود»، بدین گونه و درحالى که شصت بهار از زندگى خود را مى گذرانید، با رداى شهادت به ملکوت پرکشید. این بیت از اوست:

ز کعبه عاقبه الامر سوى دیر شدم // هزار شکر که من عاقبت به خیر شدم

گلشن ابرارج۷



۱٫فرهنگ سخنوران، ع.خیامپور، ج۲، ص ۶۱۷ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، آذر تفضلى و مهین فضایلى جوان، ص ۲۸۲ طرایق الحقایق، نایب الصور، ج ۳، ص ۹۵-۹۶٫ برخى عبدالصمد همدانى را از نسل امیر سید على همدانى (۷۸۶-۷۱۴هـ .ق)، از عرفاى قرن هشتم هجرى، دانستهاند اما از وى در هیچ منبعى با پیشوند سید یاد نشده و به نظر مىرسد او را با سید عبدالصمد همدانى فرزند میرزا حسن رضوى قاضى همدان (متوفاى ۱۲۹۹هـ .ق) اشتباه گرفتهاند. (الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى.)

۲٫طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۶، ص ۸۱۴-۸۱۵٫

۳٫ کرام البرره، ج ۲، ص ۷۳۷ وحید بهبهانى، ص ۲۴۱ بحرالمعارف، ج اول، مقدمه.

۴٫مکارم الآثار، معلم حبیب آبادى، ج ۵، ص ۴۱۷٫

۵٫فوائد الرضویه، ص ۷۲ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۸۸ فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، ص ۳۸ فقهاى نامدار شیعه، ص ۲۹۱ وحید بهبهانى، ص ۱۷۸٫

۶٫ریاض العارفین، رضا قلىخان هدایت، ص ۴۶۵ مکارم الآثار، ج دوم، ص ۶۰۱، مقدمه بحرالمعارف، وحید بهبهانى، ص ۱۹۲٫

۷٫بحرالمعارف، مقدمه آقاى حسین استاد ولى (مصحح کتاب) بستان السیاحه، زین العابدین شیروانى، ص ۷۲۲٫

۸٫طرائق الحقایق، نایب الصور، ج ۳، ص ۲۱۲ عرفاى ایران، ج ۳، ص ۱۲۹٫

۹٫ روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۸٫

۱۰٫ ریحانه الادب، ج ۶۰، ص ۳۷۸٫

۱۱٫ فوائد الرضویه، ص ۲۳۲٫

۱۲٫ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۳۲٫

۱۳٫مکارم الآثار، ج ۲، ص ۶۰۱٫

۱۴٫ ریاض العارفین، ص ۴۵۰-۴۵۱٫

۱۵٫ریاض السیاحه، ص ۷۲۱٫

۱۶٫ لغت نامه دهخدا، ج ۱۰، ص ۱۵۷۱۰ و براى مطالعه ر.ک.به: شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج ۶، ص۱۴۱٫

۱۷٫وحید بهبهانى، ص ۲۴۱٫

۱۸٫بحرالمعارف، ج ۱، ص ۳۲٫

۱۹٫ همان، ج ۱، ص ۵۷٫

۲۰٫ن.ک.به: بحرالمعارف، ج ۱، فصل هشتم.

۲۱٫ریاض العارفین، ص ۴۵۰، ماخذ قبل، مقدمه و نیز فصل ۲۵ و ۲۶ علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، ص ۲۰۴ عرفاى ایران، گروهى از نویسندگان، ج ۲، ص ۱۲۷، ریحانه الادب، ج ۶، ص ۳۷۸٫پ

۲۲٫مکارم الآثار، ج ۵، ص ۷۶-۷۷ همان، ج ۶، ص ۶۰۳ المآثر و الآثار، اعتمادالسلطنه، ص ۱۵۷، طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۱۳۲، مجمعالفصحاء، ج ۶، ص ۹۰٫

۲۳٫طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۲۸۱، عرفاى ایران، ج ۶، ص ۹۰٫

۲۴٫مکارم الآثار، ج ۲، ص ۶۰۲ طرائق الحقایق، ج ۳، ص۱۰۵٫

۲۵٫مکارم الآثار، ج ۴۷، ص ۱۰۵۶٫

۲۶٫بستان السیاحه، ص ۶۱۳ ریاض السیاحه، ص ۷۲۲٫

۲۷٫ مسیرى کوتاه در مرام صوفىگرى، محمد مردانى، ص ۹۶-۹۷٫

۲۸٫دنباله جستجو در تصوف ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص ۳۱۵٫

۲۹٫ وحید بهبهانى، ص ۲۴۱٫

۳۰٫ روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۳۸، دایرهالمعارف تشیع، ج ۳، ص ۱۱۶، رساله فى السیر و السلوک، شرح و توضیح و مقدمه حسن مصطفوى، مقدمه، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص ۳۲۰، طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۱۹۹-۲۰۰٫

۳۱٫خیراتیه (در ابطال طریق صوفیه)، آقا محمد على بن علامه وحید بهبهانى، ج ۱، ص ۹۰-۹۱٫

۳۲٫بحرالمعارف، ج ۱، ص ۳۵۴-۳۵۵ و ص ۳۶۹-۳۷۱٫

۳۳٫خیراتیه، ج ۲، صى ۱۵۱-۱۵۶٫

۳۴٫فوائد الرضویه، ج ۱، ص ۲۳۲٫

۳۵٫شهیدان راه فضیلت، ص ۴۳۲-۴۳۳٫

۳۶٫الذریعه، ج ۱۴، ص ۵۹٫

۳۷٫روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۸ مکارمالآثار، ج ۲، ص ۶۰۱٫

۳۸٫ر.ک.به: الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۷۳۷٫

۳۹٫الکرام البرره، ج۲، معجم المولفین، ج ۵، ص ۲۳۸٫

۴۰٫ براى مطالعه بیشتر ر.ک.به: الکرام البرره، ج ۲، ص ۷۳۸ الذریعه، ج۳، ص ۳۵۷-۳۵۸٫

۴۱٫شهیدان راه فضیلت، ص ۴۳۳٫

۴۲٫بحرالمعارف، مقدمه مصصح.

۴۳٫ الذریعه، ج ۳، ص۴۷، زبده الآثار، محمد على طبرى، ص ۹۴ تذکره ریاضالعارفین، ص ۴۵۱٫

۴۴٫الذریعه، ج ۱۴، ص ۷۰٫

زندگینامه شیخ محمدعلی گیلانی «حزین لاهیجی»(۱۱۸۱-۱۱۰۳ه ق)

شیخ محمدعلی حزین(۱) لاهیجی، فرزند ابوطالب زاهد گیلانی، فرزانه ای دانشمند مورخی ژرفکاو و نکته پرداز، منجم، متکلم و فیلسوفی سترگ، عالمی کامل، شاعری زبردست، نویسنده ای چیره دست و پرکار و پر اثر و پر درد، متفکری سیاستمدار، عالمی جهانگرد بود.

پدر دانشمندش شیخ ابوطالب بن عبدالله نیز از عالمان دین بود. حزین در تاریخ خود تحت عنوان مجمل احوال والدمرحوم شرح حالش را نگاشته است. از جمله گفته است: «در بیست سالگی، بعد از تحصیل بسیاری از مطالب علمیه نزد مولانا فاضل ملاحسن شیخ الاسلام گیلانی، به شوق دیدار فضلای عراق(عراق عجم) به اصفهان آمده. در مدرس استادالعلماء آقا حسین خوانساری(م ۱۰۹۹ قمری)، علیه الرحمه، به استفاده، مشغول و فنون ریاضیه را در خدمت بطلمیوس زمان، ملا محمد رفیع که به رفیعای یزدی مشهور است، تکمیل نموده، جماعتی کثیره از اصحاب تحصیل به برکت ایشان به مراتب عالیه رسیدند. و در کتابخانه ایشان که زیاده از پنج هزار مجلد بود، هیچ کتاب علمی به نظر در نیامد که از اول تا به آخر به تصحیح ایشان درنیامده باشد. و اکثر محشّی به خط ایشان بود، و قریب به هفتاد مجلد را که از آن جمله تفسیر بیضاوی و قاموس اللغه و شرح لمعه و تمام تهذیب حدیث و امثال ذلک بود، به قلم خود کتابت نموده بود و در هیچ فن از فنون علوم نبود که مهارتش به کمال نباشد…».(۲)او می افزاید، در سال ۱۱۲۷ (هجری قمری) در اصفهان وفات یافت و در مزار بابا رکن الدین جنب تربت مولانا حسن گیلانی دفن شد.(۳)

حزین در رثاء پدر اشعاری سروده که در تاریخ حزین ص ۹ ثبت است. همچنین او در دیوان خود قصیده ای ۵۶ بیتی در مدح پدر دارد که در اینجا قسمتی از آن ذکر می شود:

عطارد مرا گشته آموزگار// به توصیف علامه روزگار

رسد بند گردون نیلوفری// خدیو سریر بلند اختری

مرا والد عقل کل را پسر// یتیمان علم و هنر را پدر

به جان رهگرا اوج تقدیس را// به دل وارث حکمت ادریس را

مسیحا دم خسته حالان دهر// پناه ضعیف و یتیمان شهر

چو خورشید تابنده در مکرمت// چو نیسان بارنده در مرحمت

در اقلیم رفعت فرازنده کوه// براورنگ عزت سلیمان شکوه

درستی ازو یافت علم و عمل// برون کرد از ملک و ملت خلل

عدیل ملک در سجود و رکوع// زجهدش مهذب اصول و فروع

زخطش سواد جهان روشن است// پی حفظ دین نبی جوشن است

مقام کلامش به اعلا رسید// سر خامه اش تا ثریا رسید

حقایق شناس معارف پناه// حکیم خرد پرور جهل کاه

نوشتم به وصفش اگر یک دو حرف// نگنجد درین ظرف دریای ژرف

عبادت شمارم ثنا خوانیش// تو از ابلهی بذله می دانیش

نرانده به مدح بزرگان قلم// زفرماندهان عرب یا عجم

مگر مدح پیغمبر و آل او// که هر کس بگوید خوشا حال او

که هر کس بگوید خوشا حال او// کنم گر مدیح نیاکان خود

ادا می کنم حق ایمان خود// پدر را کنم گر ستایش گری

امیدم که حق باشدش مشتری

خانواده ی او، همه اهل فضیلت و علم بوده اند. او به شانزده واسطه به عارف قرن ششم شیخ زاهد گیلانی نسب می رساند.(۴)

تولد

حزین به سال ۱۱۰۳ (۵) هجری ۱۶۹۲ م در دارالعلم شرق، اصفهان به دنیا دیده گشود و در سال ۱۱۸۱هجری/ ۱۷۷۹ م رخت از جهان فرو بست. سراسر عمر با برکت حزینصرف فعالیت های علمی و ادبی و خدمت به توده ی مردم شد.

حزین از نخستین علمایی است که به نوشتن زندگانی خود دست زد و زوایای مختلف حیات پرماجرای خویش را برای دیگران مصوّر ساخت.سرگذشت حزین آکنده از حوادث تلخ و شیرین و عبرت انگیز است؛ زیرا، در زمانی که او در آن می زیست، صفویان در ضعف و سستی و در ورطه ی سقوط بودند. با سقوط صفویان که به دست محمود افغان صورت گرفت، مردم ایران بیش از پیش دچار ناامنی و تهاجمات بیگانگان و انواع فشارها قرار گرفتند. حزین در تاریخ خویش تصویر کامل و دقیقی از رخدادهای آن عصر به دست می دهد و خواننده را با خود به اطراف و اکناف یاران می برد و از ستم های افاغنه و حکام محلی ایران دم می زند و رنج های خود و مردم ایران را بازگو می کند. آن گاه از رهسپار شدنش به هندو حوادث تلخ آن سامان سخن می گوید.

راستی اگر این یادداشت ها نبود، اطلاعات ما، در خصوص وقایع پایانی ادوار حیات صفویه، به نیمی از آن چه که امروز هست، کاهش می یافت. حزین با نگارش خاطرات و ثبت وقایع اجتماعی و سیاسی عصر خود، منتی بزرگ بر تاریخ ایران و فرهیختگان ما دارد.

سفرها و حوادث زندگی

حزین پس از درگذشت پدر، زادگاه خود اصفهان را به قصد شیرازترک می گوید و پس از چندی دیگر بار به اصفهان باز می گردد. و در سال ۱۱۳۴ نیز چند نوبت از اصفهان خارج شده و بار دیگر بازگشته است. در سال ۱۱۳۵ محاصره ی افغان ها را شکسته و با لباس مبدّل در چهره ی روستاییان و در حال بیماری اصفهان را ترک می گوید. ابتداء به خوانسار، سپس به خرم آبادکوچ می کند و در محل امنی پناه می گیرد. مدت ها در شهرهای مختلف ایران آواره است. چون با شاه طهماسب دوم صفوی ارتباط داشته، از سطوت نادردر امان نبوده. به سال ۱۱۴۵ با کشتی از طریق بندرعباسبه جدّه هجرت می کند و به زیارت خانه خدا موفق می شود. پس از اتمام فریضه ی حج به بحرین سفر می کند و از آن جا دیگر بار به بندرعباس بازمی گردد و برهه ای از ایام را در آن جا و لارو جهرم سپری می کند تا سر از کرمان درمی آورد. پس از مدتی به شوق زیارت مولای متقیان علی ، علیه السلام، به نجف اشرف سفر می کند و مدت سه سال در آن جا می ماند. پس از آن از کربلاو بغداددیدن می کند و به ایران باز می گردد.

در ۱۱۴۶ بندرعباس را به قصد سندو مُلتان ترک می گوید و مدت دو سال را در قریه ای نزدیک آن می ماند. سپس به شهر لاهورمی رود و تصمیم می گیرد بار دیگر به وطن اسلامی ایران باز گردد. ۱۱۵۲ نادربه هندوستان سفر می کند. حزین از بیم او، در پناهگاه امنی مخفی می شود تا از نادرشاه به او گزندی نرسد.

به سال ۱۱۵۴ تاریخ و سفرنامه خود را در شهر جهان آباد(دهلی) می نویسد و در ۱۱۶۱ از اقامت طولانی در دهلی و بدی آب و هوا به ستوه آمده،(۶) آن منطقه را ترک و به اکبرآبادرفته و سپس در بنارس هندوستان اقامت می گزیند. ۱۹ سال هم در بنارس زندگی می کند و مورد احترام و بزرگداشت همه مردم و اعیان بوده است اما او بسیاری از امیران و شاعران و صاحبان زر و زور را هجو نمود تا در سن ۷۷ سالگی در سال ۱۱۸۰ (۷) زندگی را بدرود گفته و در باغی که خود احداث کرده بود آرامش جاودانه می یابد.

استادان

۱ ـ ملک حسین قاری اصفهانی(در علم تجوید)

۲ ـ شیخ محمد خلیل الله طالقانی(۸)

۳ ـ شیخ بهاء الدین گیلانی

۴ ـ مولانا محمد صادق اردستانی

۵ ـ آقا هادی بن ملا محمد صالح مازندرانی، شارح اصول کافی

۶ ـ مرحوم میرزا کمال الدین محمد فسائی، داماد محمد تقی مجلسی

۷ ـ فاضل محدث حاجی محمد طاهر اصفهانی

۸ ـ قدوه الحکماء شیخ عنایت الله گیلانی

۹ ـ سید المتبحرین میر سید حسین طالقانی

۱۰ ـ فاضل مدقق میرزا محمد طاهر خلف میرزا ابوالحسن قاینیکه در ریاضی نادره زمان بود.

۱۱ ـ استادالعلماء شاه محمد شیرازی(۹)

۱۲ ـ جامع المعقول و المنقولآخوند مسیحای فسوی شاگرد استاد الکل آقا حسین خوانساری(۱۰)

۱۳ ـ لطیف الله شیرازی، تلمیذ فاضل محدّث ملا محسن کاشانی(۱۱)

۱۴ ـ محمد باقرمشهور به صوفی

۱۵ ـ ملا عبدالکریم اردکانی

۱۶ ـ سید قوام الدین قزوینی(۱۲)

علاوه بر بی دین ها به طوری که خود او گفته «از هر فرقه هر جا کسی می یافته که ربطی به مذهب خود داشته، با او صحبت می کرده و استعلام مقاصد و سخنانش می نمود». او می افزاید: « در این وادی، مرا با ارباب آرای مختلف، آن مقدار گفت و شنود روی داده که خدا داند».(۱۳)

تنی چند از شاگردان

حزین در مقاطع مختلف زندگانی به تدریس بسیاری از دانش های رایج زمان خود پرداخته است، اما اطلاعات ما درباره ی دست پروردگان حزین محدود است و جز افراد زیر نام شان در تاریخ ثبت نشده است:

۱ ـ شیخ آیت الله متخلص به ثناکه تخلص خود را از حزین گرفته است.

۲ ـ خواجه یحیی متخلص به خرد.

۳ ـ واله داغستانی.

شماری از معاشران

حزین با گروهی معاشر بوده است که عبارت اند از:

۱ ـ میرزا عبدالله افندی اصفهانی

۲ ـ میر محمدصالح شیخ الاسلام اصفهان

۳ ـ سید عالم میر محمد باقر اصفهانیفاضل هندی

۴ ـ میرزا داوود(متولی آستان قدس رضوی)

۵ ـ سید رضا حسنی

۶ – حمزه گیلانی

۷ ـ محمدرضا مجلسی،

۸ ـ محمدتقی طبسی(۱۴)

 آثار حزین

آثار علمی وی که تا ابد بر جبین تاریخ دانش و فرهنگ خواهد درخشید، بسیارند. از این آثار گران بها همین قدر توان فهمید که او، دریای علم و نابغه ای زیردست در تمام رشته های علمی بوده است. فهرست کامل کتاب هایش را ملاحظه کنید:

۱ ـ انیس الفؤاد فی حقیقه الاجتهاد

۲ ـ الانساب

۳ ـ اخبار صاحب بن عباد طالقانی

۴ ـ اخبار ابی الطیب المتنبی

۵ ـ احمد بن الحسینبن عبدالصمد جعفی کوفی و بعضی از اشعار برجسته ی او

۶ ـ اخبار ابوتمام طائی حبیب بن اوسو قسمتی از اشعارش

۷ ـ اخبار شیخ صفی الدین حلی و نوادر اشعار وی

۸ ـ اخبار محقق طوسی، قدس الله روحه

۹ ـ اخبار جد سعید خود شیخ ابراهیم معروف به زاهد گیلانی، قدس سره

۱۰ ـ بهجه الأقران

۱۱ ـ تجوید القرآن

۱۲ ـ تحقیق الازل و الابد و السرمد

۱۳ ـ التعلیقات فی الطبیعی و الالهی

۱۴ ـ التعلیقات علی الفصوص، حواشی بر فصوص معلم ثانی ابونصر فارابی

۱۵ ـ تعلیقات بر غوامض کتاب مجسطی

۱۶ ـ تعلیقات بر مقامات العارفین از شرح اشارات ابن سینا

۱۷ ـ تعلیقات برکتاب نجات بوعلی سینا

۱۸ ـ تعلیقات بر تذکره ابن رشد

۱۹ ـ تعلیقه بر شرح مقاصد تفتازانی

۲۰ ـ التوجیه بقول قدماء المجوس فی المبدأ

۲۱ ـ تفسیر سوره ی (هل أتی علی الانسان)

۲۲ ـ تفسیر سوره ی حمد

۲۳ ـ جامع نفسی

۲۴ ـ الجوابات عن مسائل سأل عنها الشیخ احمد بن محمد عمانی

۲۵ ـ الجواب عن المسائل الطبریه

۲۶ ـ جلاء الافهام در عمل مساحت

۲۷ ـ جوامع الآداب

۲۸ ـ جوامع الکلم

۲۹ ـ حدوث العالم. صاحب ذریعهنسخه ای از آن را در ضمن مجموعه ای در کتابخانه ی مرحوم صدرمشاهده کرده است. (نک: ذریعه۶/ ۲۹۴)

۳۰ ـ حیات الاخوان

۳۱ ـ خلق الاعمال

۳۲ ـ خلاصه المنطق

۳۳ ـ خواص بعضی از سور و آیات. آن را در نجفاشرف نوشته است.

۳۴ ـ دعائم الدین

۳۵ ـ الدعوات الصالحات و اسماء الله الحسنی. آن را در نجفاشرف نوشته است.

۳۶ ـ الدیباج

۳۷ ـ الذخر والسعاده فی العباده

۳۸ ـ الرد علی التناسخیه

۳۹ ـ الرموز الکشفیه

۴۰ ـ رمح المصقول فی الطعن علی قواعد الاصول(نک: ذریعه، ۱۱/ ۲۴۸)

۴۱ ـ روایح الجنان

۴۲ ـ راح الارواح

۴۳ ـ سیف الله المسلول علی اعداء آل الرسول

۴۴ ـ شرح عیون اخبار الرضا

۴۵ ـ شرح رساله شیخ شهاب الدین یحیی سهرودیمقتول

۴۶ ـ شرح رساله حکیم عیسی بن زرعه

۴۷ ـ شجره الطور در شرح آیه نور. آن را در مشهدنوشته است.

۴۸ ـ شرح قصیده ممدوده خود. آن را در مکهی مبارک سروده و در شهر لحساشرح کرده است.

۴۹ ـ الصراط السوی فی غوایه البغوی

۵۰ ـ الطول والعرض

۵۱ ـ عبدالله بدیل بن ورقاء الخزاعی الازدی، رضی الله عنه، و سرگذشت او

۵۲ ـ کتاب العین

۵۳ ـ فتح الابواب

۵۴ ـ الفصول البلیغه

۵۵ ـ الفضائل فی احیاء سنن الاوائل

۵۶ ـ فوائد الطب. بیست فصل است.

۵۷ ـ الفصح

۵۸ ـ القصائد النعتیه(در مدح ائمه ی اطهار، علیهم السلام). با سوانح عمری ایشان چاپ شده است. (نک: ذریعه، ۱۷/۸۹)

۵۹ ـ کنه المرام کشف القناء فی تحقیق الغناء

۶۰ ـ کشف التلبیس فی هدم اساس ابلیس(رد قیاس است)

۶۱ ـ کدّ القلم فی حل شبهه جذر الاصم

۶۲ ـ اللمع فی ازهاق البدع

۶۳ ـ لوامع المشرقه در تحقیق واحد و وحدت

۶۴ ـ ما جری به القلم

۶۵ ـ مختصر البدیع و العروض و القوافی

۶۶ ـ معراج النفس

۶۷ ـ المقله فی بیان النطقه

۶۸ ـ المشاهد العلیه

۶۹ ـ کتاب معنی صمد و تفسیر سوره ی توحید(قل هو الله)

۷۰ ـ المدارج العلیه

۷۱ ـ المراصد فی الرایج والکاسد

۷۲ ـ النصره

۷۳ ـ نهج الطلب فی استخراج ضلع المکعب و استکشاف معضلات الهندسه

۷۴ ـ نوادر العرب و اخبارهم

۷۵ ـ نوادر ابوالحسین مهیار دیلمی و قسمتی از اشعار آبدار او

۷۶ ـ هدایه الامم فی الحدوث و القدم

۷۷ ـ هشام بن حکم و مناظراتش

۷۸ ـ ودیعه البدایع

کتاب های فارسی ایشان

۱ ـ ابطال تناسخ

۲ ـ اصول المنطق

۳ ـ احکام شک و سهو در نماز

۴ ـ ابطال جبر و تفویض

۵ ـ الاسنی در تحقیق قوله تعالی (ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین أو أدنی)

۶ ـ ادعیه و ادویه

۷ ـ آداب عزلت و خلوت

۸ ـ آداب معاشرت

۹ ـ الاغاثه. حزینبا ولای خالص و با سرپنجه برهان در این کتاب به دفاع از حریم ولایت پرداخته و بحث امامت را در نهایت اختصار در این کتاب آورده است. الحق که او در این اثر خدمتی بسزا و زحمتی بسیار کشیده که شایان تحسین و تقدیر است، خدایش پاداش دهد و بیامرزد.

۱۰ ـ بشاره النبوه. مؤلف در این کتاب از توراتو انجیلو صحیفه یوشعو کتاب اشعیاکه دلالت بر نبوت پیغمبرما، صلی الله علیه وآله، دارد، گواه ها آورده است.

۱۱ ـ کتاب بعض خطب امیرالمؤمنین، علیه السلام

۱۲ ـ تجرید النفس. نسخه ای از آن در کتابخانه ی ملا محمد علی خوانساریدر نجفاشرف وجود داشته است. (نک: ذریعه، ۲/۳۵۶)

۱۳ ـ ترجمه ی منطق تجرید

۱۴ ـ ترجمه ی کتاب تحریر اقلیدس در هندسهبا توضیح بیش تر بعضی عبارات مشکل آن از آثار خواجه نصیرالدین طوسی.

۱۵ ـ ترجمه ی رساله ی اخیر شیخ الرئیس

۱۶ ـ ترجمه ی رساله موسوم به صحیفه در علم اسطرلاباز آثار شیخ بهائیبا توضیحی بیش تر

۱۷ ـ ترجمه ی نوادر محمد بن ابی عمیر ازدی و سیره و سرگذشت او

۱۸ ـ تقسیم اسماء و معانی آن

۱۹ ـ ترجمه ی دعای مشلول

۲۰ ـ ترجمه ی دعای صباح

۲۱ ـ تذکره المعاصرین. هم در اصفهانو هم در لکنهو به چاپ رسیده است.

حزین در این اثر که به کوشش محمد باقر الفت چاپ شده است، به اغلب اشعار معاصران خود انتقادات تندی دارد و از میان انبوه شعرا، فقط صد تن را لایق ذکر دانسته است. تاریخ ولادت خود او مبدأ قرار گرفته است و در سال ۱۱۶۵ نه روزه تألیف شده است. با این که این کتاب بارها چاپ شده است، اما غلط های فاحش و غریب کتاب رفع نشده بود. اخیرا خانم معصومه سالک با استفاده از دو نسخه متعلق به کتابخانه ی مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران(شماره میکروفیلم ۳۷۳۷) و نسخه ی متعلق به موزه ی ملی پاکستان، به تصحیح و نشر مجدد آن پرداخته است. کتاب یاد شده یک مقدمه در دو فرقه دارد: فرقه ی نخست اختصاص به عالمان معاصر او دارد که با نام صدرالدین سید علیخان مدنی بن سید نظام الدین احمد حسینی آغاز می شود، و حاوی بیست ترجمه و شرح حال است. فرقه ی دوم اختصاص به شعرای معاصرش دارد که با شرح حال میرزا محمد طاهر قزوینی آغاز شده است. در این بخش ۷۱ شاعر معرفی شده است.

۲۲ ـ ترجمه ی دعای جوشن صغیر

۲۳ ـ تفسیر سوره ی حشر

۲۴ ـ التعریف فی حصر انواع القسمه

۲۵ ـ تاریخ حزین. اوضاع زمان حیات او یعنی اواخر صفویه و فتنه ی افغان و سلطنت نادرشاه واحوال جمعی از بزرگان است. چاپ سوم در سال ۱۲۲۲ از روی انتشارات کتابفروشی تأیید اصفهانمنتشر شده است. متن فارسی و ترجمه ی انگلیسی این کتاب را اف. سی. بلفوردر سال ۱۸۳۰ ـ ۱۸۳۱ منتشر کرده است.

۲۶ ـ تذکره العاشقین

۲۷ ـ ترجمه ی رساله ی پدر علامه اش در بیان آیه ی شریف: قل الروح من امر ربی

۲۸ ـ ترجمه ی رساله ی پدرش در تحقیق آن چه حق است در مسئله ی علم

۲۹ ـ ترجمه ی رساله ی پدر خود در تحقیق قوله، علیه السلام: عرفت الله بفسخ العزائم و حلّ العقود

۳۰ ـ تواریخ السلاطین. ضمیمه ی تذکره الشعراو غیره چاپ شده است، لکنهو، ۱۲۹۳ قمری/ ۱۸۷۶م، سنگی (نک: فهرست کتاب های چاپی فارسی ۱/۱۴۳۹).

۳۱ ـ جام جم. در بیان موالید و کائنات جو. نسخه ای از آن دراختیار مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندیبوده است. (نک: ذریعه/ ۱۲۳).

۳۲ ـ الجمع بین الحکمه و الشریعه و دفع شبهه التخالف کما وهمه الغانم.

۳۳ ـ جرّ اثقال و آنچه مناسب آن است(نک: ذریعه ۵/۹۴؛ کشف الظنون– علم جرالاثقال ـ فهرست نسخه های خطی فارسی، ج ۱/ ۱۵۸)

۳۴ ـ الحیات و الممات، در ترغیب بر عمل و ذم بی عمل

۳۵ ـ تاریخ ادبی ایران(از صفویه تا عصر حاضر)، ادوارد براون، ص ۲۵۲

۳۶ ـ حمله های ایران به هند(یا: واقعات ایرانو هند) (نسخه ی خطی این کتاب در ایندیا افیسموجود است)

۳۷ ـ خواص مجربه

۳۸ ـ دعوه الاسماء و الاذکار

۳۹ ـ دستور العقلاء در آداب ملوک وامراء. در سال هـ . ق در دهلینوشته است.

۴۰ ـ دیوان شعرا(۱۵) (۵ دیوان)(۱۶)

۴۱ ـ ریاض الحکمه

۴۲ ـ رساله ای تزکیه ی نفس بنابر قول ارسطوو افلاطون الهی

۴۳ ـ رساله در اعمالی که شب به جا آورده می شود.

۴۴ ـ رساله ی حسن و قبح عقلی

۴۵ ـ رساله ی حصر ضروریات دین

۴۶ ـ رساله ی در امامت و بحث از شرایط آن

۴۷ ـ رساله در نوافل یومیه

۴۸ ـ رساله در جواب سؤالی که از قسطنطنیه رسیده بود.

۴۹ ـ رساله در جواب مسائلی که از خراساندریافت شده بود.

۵۰ ـ رساله در دلالت فعل مضارع مثبت و ذکر اقوال، و نصرت قول ابوحیان در مشترک بودن آن بین حال و استقبال

۵۱ ـ رساله در جواب مسائلی که از گیلانرسیده بود.

۵۲ ـ رساله در جواب مسئله ی وضو. شاید رساله ی وجوب مسح رجلین باشد که در مرآت الاحوال۱/۴۲۲ معرفی شده است.

۵۳ ـ رساله در جواب سؤال از رابعه متناسبه

۵۴ ـ رساله در تدوین بعضی از آن چه برای اصحاب نوشته است.

۵۵ ـ رساله تجدد امثال

۵۶ ـ رساله در اصول اخلاق

۵۷ ـ رساله در فرق بین علم و معرفت

۵۸ ـ رساله در بیان قوه قدسیه و امکان نفوس قدسیه در نوع انسانی بنابر قول مشّائیان، و تجویز کشف و الهام بر رأی اشراقیان صوفیه

۵۹ ـ رساله در تحقیق صلاه جمعه

۶۰ ـ رساله در تحقیق بعضی از مسائلی که اختلاف درباره ی آن ها میان امت محمد، صلی الله علیه وآله مشهور است.

۶۱ ـ رساله بحث با شیخ سهروردیدر رؤیت

۶۲ ـ رساله در بیان خوارق عادت و معجزات و کرامات

۶۳ ـ الرد علی النصاری فی القول بالاقانیم

۶۴ ـ رساله ی حل بعضی از اشعار خاقانی

۶۵ ـ رساله ی اقسام مصدقین به سعادت اخرویه

۶۶ ـ رساله کُر و احکام آب ها

۶۷ ـ رساله ی سیره المتعلمین

۶۸ ـ رساله ی کسوف و خسوف

۶۹ ـ رساله ی مناسک حج. در اثنای سفر حجاز آن را نوشته است.

۷۰ ـ رساله در ذکر احوال فاضل عارف افضل الدین محمد کاشانی، رحمه الله، و بعضی از مکاتیب و فوائد مختصر آن

۷۱ ـ رساله ی تضعیف شطرنج

۷۲ ـ کتاب زکات

۷۳ ـ سفینه علی حزین. در ذکر ۱۰۷ شاعر متاخر در ۱۰۲ ص در حیدرآباددکن به سال ۱۳۴۸ ق چاپ سنگی شده است.

۷۴ ـ سبب الاختلاف فی الاخبار و بیان طریق جمعها

۷۵ ـ شرح مطلع الانوار در هیئت

۷۶ ـ شرح قصیده جیمیه فارضیه

۷۷ ـ شرح مصباح الشریعه

۷۸ ـ شرح دعای عرفه ی امام حسین، علیه السلام

۷۹ ـ شرح رساله ی پدر علامه حلی، رضی الله عنه، در تحقیق حرکت

۸۰ ـ شرح بیت فارسی انوری. نسخه ای از آن در کتابخانه ی سید حسن صدر در کاظمیه وجود دارد. ذریعه، ج ۳/۱۲۸

۸۱ ـ شرح رساله ی پدر خود در عمل مسبع و متسع در دائره ی اَبَ جَ.

۸۲ ـ شرح رساله ی دیگری از پدر خود در قول ارسطوکه چرا آب باران سبک است؟

۸۳ ـ شرح رساله ی ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندیدر تحقیق نفس

۸۴ ـ الصید و الذبائح و خواص الحیوان. ان شاء الله در آینده با تحقیق این جانب منتشر خواهد شد. و نیز نک: ذریعه، ۱۱/۲۲۷٫

۸۵ ـ علاجات غریبه

۸۶ ـ فرسنامه. نسخه ای از آن در دانشگاه تهرانموجود است. شامل دو بخش است: بخش اول، نظم و نثر و بخش دوم، تنها نظم است.

۸۷ ـ فوائد استماع صوت حسن. نسخه آن در کتابخانه ی ملکوجود دارد و بنا است در مجموعه ی میراث فقهی جلد اول منتشر شود.

۸۸ ـ فوائد الطب(یا: فراید طبیعیه)

۸۹ ـ فلذه الأکباد. حاصل رساله ابوعبدالله معصومی، بزرگ ترین شاگرد ابن سینا، در عشق، بازیادت ها و افادات شریفه

۹۰ ـ فضائل القرآن

۹۱ ـ فضل عراق

۹۲ ـ فرق بین لمس و مس و آن چه متعلق به آن و متفرع بر آن است.

۹۳ ـ قضا و قدر

۹۴ ـ کتاب فی تحقیق الرؤیا و اصول علم التعبیر

۹۵ ـ کتاب معرفه الاجسام و تناهیها

۹۶ ـ المواهب فی لیله الرغائبدر بیان کلام فرفوریوس. این کتاب را یک شبه نوشته است.

۹۷ ـ معرفت قبله

۹۸ ـ المفصل در خبر عقل و توکل

۹۹ ـ مواعد الاسحار

۱۰۰ ـ مکیال العلوم

۱۰۱ ـ مواعظ الحکماء

۱۰۲ ـ معادن

۱۰۳ ـ معرفت تقویم و احکام نجوم

۱۰۴ ـ مناظرات و محاظرات

۱۰۵ ـ الموائد السماویه

۱۰۶ ـ مواریث

۱۰۷ ـ معرفت لئالی

۱۰۸ ـ مصابیح الظلام فی إراده الکلام.(من آراء اهل الکلام)

۱۰۹ ـ المعیار فی الاوزان الشرعیه.

۱۱۰ ـ مختصر الدعوات و الزیارات

۱۱۱ ـ معرفه الباری و مایتعلق به

۱۱۲ ـ مبحث القدم و الحدوث

۱۱۳ ـ معرفه النفس و تجردها

۱۱۴ ـ کتاب مقالات بعض المشایخ

۱۱۵ ـ مدّه العمر. در اوقات تحصیل، هر مسئله ی مشکل را که حل کرده، در آن ضبط کرده است.(۱۷)

۱۱۶ ـ النفس التألیفیه

۱۱۷ ـ نامه ای از شیخ علی حزین لاهیجی در شرح بیتی از حکیم خاقانی

خواننده با مطالعه ی این آثار، خود را با دانشمندی متقن و با مورخ بلند پایه و بصیری مواجه می بیند که اقوال او مورد استناد مورخان بعدی بوده است و نهایت بی طرفی و انصاف را در تاریخ خود رعایت کرده و با این که در سال ۱۱۴۶ قمریی به قول آن نویسنده ی معروف «با این که حزین مثل آهوی گریزان از پلنگ، از ترس نادرآواره ی شهرها و بیانان ها بود و به هندرفت و از زندگی در هند در شکنجه بود و می گفت: بدایت ورود مرا به این کشور نهایت زندگانی تصور نمایید،(۱۸)در نوشته های تاریخی خود آن جا که صحبت از نادر به میان آورده، حتی المقدور جانب انصاف را نگاه داشته، کارهای خوب او را نیز بر شمرده است. این، از شخصی مثل حزین که خود و پدرانش در دستگاه صفویه از احترام ویژه ای برخوردار بودند، بعید نیست؛ زیرا، علاوه بر دانش بسیار حزین، نسب او با شانزده واسطه(۱۹) به عارف بزرگ قرن هفتم شیخ ابراهیم زاهد گیلانی(۲۰) می رسد که مرشد ومقتدای شیخ صفی الدین اردبیلی پیر و پدر صفویه بوده است. نادرشاه کسی است که طومار حکومت صفویان را درهم پیچیده و حزین از دست نادرشاه به هندوستان پناهنده گشته و در کمال ناراحتی باقی عمر خود را دور از وطن در شهر غریبان سپری می کرده است. لذا طبیعی است که با نادرمیانه ی خوبی نداشته و از پیشرفت های او راضی نبوده است و حتی در قیام های برضد او شرکت داشته، اما انصاف را نادیده نگرفته و به اثر گران بهای خود ارزش و اعتبار بیش تری بخشیده است.

بر کرسی تدریس

حزین پس از محرم سال ۱۱۳۵ در خرم آباددو سال اقامت گزید و به تدریس شرح اشاراتو اصول کافی و تفسیر بیضاوی اشتغال داشت.در شهر ساری، الهیات شفاو شرح تجریدو اصول کافی و کتاب من لایحضره الفقیه را برای جمعی از دانش پژوهان و طالبان علم آن سامان تدریس کرد.

صفات و خصوصیات

حزین، رحمه الله، گذشته از علم و اطلاعات وسیع و کثرت دست آوردهایش، مظهر اوصاف و کمالات اسلامی بوده است. یکی از خصائص حزین، همت بلند و استغنای طبع او است. وی با این که در هندغریب است و همواره مورد ارادت و دلجویی سلاطین و امرای هندبوده، اما عزلت و انزوا گزیده و هماره خود را از ایشان بر کنار داشته و حاضر نشده با فقر و تنگدستی از آنان کمک بگیرد و قناعت را پیشه خود ساخته و آزاد زندگی کرده است.(۲۱)

خصلت دیگر او در وفاداری او است. بر اساس ارادتی که به خاندان صفوی دارد با نادرشاه افشاردشمنی می ورزد و به قول صاحب تحفه العالم«هنگام استیلای افاغنه به آن دیار (ایران) و تسلط پادشاه قهّار نادرشاه افشارو غصب سلطنت از آن خاندان معدلت شعار، به پاس نمک آن دودمان علیه و از فرط علو همت و غیرت و اطلاع بر حقوق سلاطین صفویه به سلاطین بابریه…به قصد استمداد از محمد شاه وارد هندوستان شدم».(۲۲)

شجاعت وی نیز از موضع گیری های گوناگونی که در مقابل شاه صفوی و دست نشاندگان نادردارد، معلوم می شود. خود او می گوید، بارها شاه صفوی را اندرز داده و نصیحت کرده و از سرانجام کار او را بر حذر داشته، اما گفتارش در وی تأثیر نبخشیده است.حضور فعال او در حوادث خونینی که در عصر او روی داده و فراخوانی مردم به مقاومت و ایستادگی در برابر دشمنان یا ستم پیشگان خودی، بیانگر دلیری و تهمتنی او است.

می نویسند «وقتی که مردم لار به سرکردگی میرزا ابراهیم کلانتردر برابر محمدخان نماینده ی نادرشاه قیام کرده و او را کشتند، به خانه حزین آمدند واین نشان می دهد که وی در این حوادث نقشی داشته است، و هنگام که نماینده ی دیگر نادرشاه بدانجا آمد حزین مردم را در برابر وی وادار به مقاومت کرد و در کشتاری که روی داد عده ای از میان رفتند. بعضی گناه این جنگ را به گردن حزین می دانند.».(۲۳)

حزین از حافظه ای نیرومند برخوردار بوده است. حزین برای اساتید و بزرگان احترام خاص قائل بوده است. علاقه و اخلاص خاصی به اهل بیت، علیهم السلام، داشته تا جایی که قصد عزیمت و سکونت در نجف را کرده، اما باد حادثات او را از آن ولایت دور ساخته است. ایشان با داشتن صفات متعدد به خط زیبا موصوف و معروف بود. خود او درباره ی حالات روحی خود می گوید:

رغبتی موفوره به طاعات و عبادات بود. لذتی عجیب از آن می یافتم و ایام حج و اوقات متبرکه را معروف به احیا و مواظبت به اذکار و دعوات مأثوره می نمودم و بسیاری از نوافل و سنن عملیه، ضایع نشد، و دل را طرفه دقت و صفائی و سینه را انشراحی بود. و ذکر آن احوال چنان که بود، نتوانم کرد. آن چه گفتم از مقوله ی «ذکر النعیم من بضائع المسکین» است.(۲۴)

دانشمندی کوشا و نستوه و پرکار

از فهرست آثار فراوان و متنوع این دانشمند جامع و ذو فنون می توان دریافت که او نویسنده ای سخت کوش بوده و بیش تر اوقات خود را به نگارش و تالیف و سرودن شعر و مشق خط اشتغال داشته است.

حتی آن گاه که بار سفرهای دراز بر بسته، از این مهم غافل نبوده و هر جا محققی یافته با او به گفت وگو نشسته و از محضر او استفاده کرده است و گاه خود در این شهرها حوزه ی درسی دائر کرده است.

اوائلی که با پدر به سفر می رفت، به دلیل داشتن این خصوصیت، کتاب هایی با خود می برد و در طول سفر نزد پدر به آموختن دانش های گوناگون مشغول بوده است.

وی برای فراگیری بیش تر گاه با دانشمندان غیرمسلمان نیز گفت وگوهایی داشته است. و در یزد با عالمی زردشتی به نام رستم ـ که کتب مجوسی و حکمی فراوانی در اختیار داشته آشنا می شود و با وی در زمینه ی نجوم به بحث و گفتگو می پردازد و برای آگاهی دقیق از مبانی عقیدتی ادیان با دانشمندان آن ها رابطه برقرار می کند.

سفرهای بسیار و مشاهده ی اطراف و اکناف ایرانو هندو عراقو حجازو ملاقات با شخصیت های اجتماعی و علمی و سیاسی مناطق مختلف و روابط نزدیک و دوستانه او با شاهان صفوی ودیدن نقاط قوت و ضعف ها، صراحت لهجه، زبان صدق گویا، قلم بیان شیوا و رسا و در اختیار داشتن کتابخانه غنی و بهره گیری از همه ی آن ها در آثار خود، شخصیتی ممتاز به حزینبخشیده و وی را در شمار دانشمندان روشن اندیش و ژرف نگر قرار داده است.

رهبر فرزانه ی انقلاب آیت الله خامنه ایبه مناسبتی فرمودند: «در زمینه ی شناساندن حزین لاهیجی، این مرد بزرگ هر قدر کار شود، ارزش دارد.». 

حزین در نگاه تذکره نویسان و تراجم نگاران

علی ابراهیم خلیل خان بنارسیمی نویسد:«حزین تخلّص اسم سامی آن نقاوه علمای اعلام، و اصدق اذکیای عالی مقام شیخ محمد علی جیلانی است….

خامه ی کوته زبان را چه یارا که به شرح برخی از فضائل نامتناهی او تواند پرداخت، و زبان بیان را چه مجال که از رفعت ستایی عرش کمال او سخنی کرسی نشین تواند ساخت. بسی وسایل جلیله در هر فن از مآثر ذهن وقادّ و طبع نقادش بر صفحه ی روزگار به یادگار و دیوان رفیع بنیان او که بحری است لبالب از لئالی آبدار، کحل الجواهر بصایر فصحای بلاغت شعار است، صاحب نظران دانند که کلامش به غایت درد و سوز نمک سای داغ سینه ریشان و شوربخش دماغ دردکیشان است.(۲۵)

عالم شهیر، فقیه اصولی، ریاضیدان، فیلسوف و عارف و شاعر آقا احمد بن محمدعلی بهبهانی(م ۱۲۴۲) در مرآت الاحوال جهان نما، ج ۱، ص ۴۶۲ به شرح ایشان اشاره کرده است. می نویسد:«از تذکره ی (۲۶) آن مرحوم که در مجمل از احوال خود نوشته است معلوم می شود که به مرتبه عالیه اجتهاد رسیده، و به شرف اجازه ی جمعی از علمای اعلام مشرف شده».

مراتب فضیلت و علمش، و نهایت فصاحت و بلاغت و متانت و حلاوت کلامش از مطالعه ی آن ها [آثار قلمی او] بر هنرمندان و علمای بی مرض و فضلای خالی از غرض ظاهر و هویدا می گردد.و در دار الایمان ایرانروزگاری را به عزت و حرمت و احتشام گذرانید و در خدمت شاه سلطان حسین، و شاه طهماسببه جلالت قدر ممتاز، و چون قره باصره با اعزاز بود.

در ایام تسلط افاغنه به آن کشور، و سلطنت نادرشاه افشار، و ویران شدن خاندان معدلت شعار، از فرط علو همت و پاس حقوق آن دولت، و اطلاع بر حقوق صفویه بر سلاطین بابریه و عدم اطلاع بر رسوم و عادات مردم هندوستانبه قصد استمداد از محمدشاه وارد این کشور گردید. چون شاه جهان آباد رسید واز اوضاع و اطوار پادشاه و گرفتاری وی به دست امرا مطلع شد، به غایت پشیمان و نادم شد. ولکن از سطوت نادرشاه قدرت بر معاودت نداشت…».

علیقلی خان واله داغستانی(۱۱۲۴ ـ ۱۱۶۵ هجری) شاعر معروف درباره او می نویسد:حضرت شیخ در بعضی علوم مهارت تام دارد و خطوط را شیرین می نویسد. در حسن تقریر و صفای تحریر یگانه عصر و در سخنوری افسانه دهر است.الحق امروز به زحمت می شود سخندانی مثل او پیدا نمود، وی پایه ی سخن را به جایی رسانیده که شهباز اندیشه در تصور رفعتش پر می ریزد، و جامع انواع طرز سخن و حاوی اقسام روشن این فن در عهد خود، او است.(۲۷)

ملا محمدعلی کشمیری در نجوم السماء می گوید: «از فضلای باوقار ونوادر روزگار بود».(۲۸)

علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی در مصفی المقال:…دانشمند متبحر ماهر، جامع در فنون علم و مصنف در کلیه ی فنون علمی، صاحب تصانیف فراوان…(۲۹)

میر عبداللطیف شوشتری(م ۱۲۲۰) در تحفه العالمدر یک جا که از سفر خود به بنارسیاد کرده، می نویسد:«درآن شهر بود مقبره و بارگاه شیخ اجل عارف ربّانی، شیخ محمد علی جیلانی متخلص به «حزین»، حشره الله مع الشهداء و الصدیقین. وی از احفاد قدوه العارفین، تاج الدین ابراهیم زاهد جیلانیاست، مرشد شاه صفی الدین جدّ اعلای سلاطین صفویه، انارالله برهانهم، و هو کالشمس فی رابعه النهار، از غایت اشتهار بی نیاز از اظهار است و احوال افاضل و مقدسین این سلسله ی جلیل که بعد از قدوه العارفین در معرض آرای مسند فضیلت و تقدس (شیخ زاهد) بوده اند، چون شیخ جمال الدین معاصر شیخ اجل بهائی، علیه الرحمه، شیخ عطاء اللهو دیگران، بر ارباب بصائر پوشیده نیست. و شیخ مقدس سلاله ی آن خاندان و شعله افروز آن دودمان بود،…

از خورشید جهان تاب فضایل او ذرّه ای باز نتوان، و در وادی منقبتش مرحله ای نشاید پیمود. مقتدای انام و مرجع خواص و عوام در جمیع علوم اولین و آخرین و ارتقای نفس به اعلا مدارج صدّیقین، امام همام و مقتدای عالی مقام بود.

عنایت ازلی و مرحمت لم یزلی، ذات مقدسش را در عالم ابداع دست پرورد فیض جمیل و قابل استفاضه علوم جزیل ساخته و پرداخته، طبع مهر آسایش در ذرّه پروری مستعدان، خورشید اشتهار و مس قدر جرگه مستفیدان و سخنوران از اکسیر تربیتش طلای دست افشار بود.

سنین و ایام، شهور و اعوام، منقضی شده که چون او فاضلی سخنگو به عرصه وجود نیامده و کلام وحی نظامش در فصاحت و بلاغت و متانت و حلاوت، عربیاً أو فارسیاً، نظماً و نثراً به منتهی المرام و اقصی المقام ارتقا نموده، چنان که این مراتب از رساله ی کنه المرام، در بیان قضا و قدر و خلق اعمال، و کتاب موسوم به مده العمرکه در اوقات تحصیل و ایام مطالعه سال های دراز هرگاه به یکی از مسائل مشکله غامضه ظفر می یافت در آن می نگاشت، تألیف نموده، و کم تر فاضلی را چنین تألیفی میسر آمده باشد، واضح می گردد، و از جمیع فنون علمی کما بیش در آن هست، و لایق به ذخیره ی خزینه ی سلاطین قدرشناس است. و…

جلالت قدر آن زنده ی جاوید، بر هنرمندان و علمای عالی شأن و جمیع صاحب نظران ظاهر و هویدا است. و الحق عبارات معجز آیاتش به درجه ی علیا و ذروه ی قصوا رسیده، و نی کلک طوبی مثالش نیل خجالت بر چهره اکثری از بلغا کشیده است.(۳۰)

محمد قدرت الله گوپاموی هندی در نتایج الافکار(۳۱)…..در مراتب شعری، شاعر گران مایه و ناظم بلند پایه بوده که از طبع سلیم و فکر مستقیم گوی سبقت از معاصرین ربوده، اشعار آبدارش تشنگان بوادی سخن را به زلال خوشگوار معانی سیراب گردانید و کلام با نظامش شایقان این فن را به فصاحت و بلاغت در نظم پردازی رهنمون گردید. نظم بی نظیرش از تکلف مبرا و ابیات دلپذیرش از تصنّع معرا، الحق داد سخنوری داده، و ابواب نظم گستری گشاده….

میرغلامعلی آزاد بلگرامی او را جامع علوم عقلی و نقلی می داند که در نظم و نثر رتبه بلند دارد.(۳۲)

مدرس تبریزی او را از اکابر متأخران علمای شیعه دانسته است.(۳۳) ملک الشعرای بهار، نثر حزین را از حیث سلاست و پختگی ستوده است.(۳۴)

علی دوانی درباره ی او می نویسد: از علمای بزرگ معقول و منقول و مردی ادیب و نویسنده ای چیره دست به فارسی و عربی شاعری برازنده است که باید او را فقیه و فیلسوف و طبیب و متکلم و عالمی ذوفنون دانست.(۳۲)

دبیر کنگره ی علامه ذوفنون محمدعلی حزین لاهیجی، استاد زین العابدین قربانی می گوید: نابغه ای ذوفنون: فقیهی عالی قدر، اصولی، مدقق، فیلسوفی متأله، متکلمی آگاه، عارفی واصل، متبحّر در ریاضیات و نجوم، رجالی خبیر، محدثی مجتهد، مفسری بصیر، ادیبی هنرمند، شاعری توانا….

همین سان دیگر تذکره نویسان و تراجم نگاران او را ستوده اند و از آراستگی او به صفات کریمه اخلاقی سخن گفته اند.

نمونه اشعار حزین

مقام علمی حزین که علاوه بر علوم رسمی ـ که در بیش تر آن ها کتاب و رساله دارد ـ فراتر از پایگاه شاعری او است. شاعری این گونه محققان، تنها یک کشش ذوقی و روحی بوده است که در آنان انگیزه ی پدید آوردن چنین اشعاری شده است.

هجرت ز حرم عقوبتم داد به هند// از هند جگر خوار کنم یاد به هند

عصیان به ره جحیم می برد مرا// از طالع بد غلط شد، افتاد به هند

افکند فلک چو دورم از روضه طوس آن غیرت حور// نگذاشت مرا فیض الهی مأیوس چون دیده ز نور

از طوف حرم طرف سعادت بستم اما ز قضا// امروز به سومنات هندم افسوس چون زنده به گور

زد نقش سخن سکه جاوید به نامم// از صفحه دلها نشود محو کلامم

روشن نفسم، فکر شب تار ندارم// آئینه صبحم، غم زنگار ندارم

از دولت عشق تو زیانم همه سود است// با سود و زیان دو جهان کار ندارم

می کرد کاش چاره چین جبین تو// موجی که می زند عرق انفعال من

***************

عشق و عقل آن که ندارد می و افیونش ده// هر دو پا لنگ چو باشد دو عصا می باید

**************

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد//در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن فشان گذشتی// گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد

آواز تیشه امشب از بیستون نیامد// گویا بخواب شیرین فرهاد رفته باشد

زهر غم هجر تو به جان کارگر افتاد// امید وصال تو به عمر دگر افتاد

(از آتشکدهء آذر ص ۳۷۱ )

درگذشت

سرانجام، در شب ۱۱ جمادی الاول سال ۱۱۸۰(۳۶) حزین لاهیجیدر کشور هنددرگذشت. انا لله و انا الیه راجعون. پیکر پاک این دانشمند در باغی به خاک سپرده شد، بر سنگ قبر او این عبارات و اشعار منقوش است:

نخستین سطر: «یا الله»

سطر دوم: «یا محسن قد اتاک المسیء»

سطر سوم و چهارم و پنجم: «العبد الراجی الی رحمه ربّه محمد المدعو بعلی ابن ابی طالب الجیلانی»! در طول سنگ در حاشیه، این دو بیت که سروده خود او است، مقابل هم نثر شده:

زبان دان محبت بوده ام، دیگر نمی دانم// همین دانم که گوش از دوست پیغامی شنید این جا

حزین از پای ره پیما بسی سرگشتگی دیدم// سر شوریده بر بالین آسایش رسید این جا(۳۷)


صاحب تحفه العالممی نویسد:(۳۸)«هر دوشنبه و پنج شنبه بر مقبره او از زوّار ازدهام و انبوهی است»(۳۹)



 ۱. نامش چنان که خود نوشته و معاصرانش نیز بدان اشارت کرده اند محمد است و به نام علی نیز خوانده می شود اما در تذکره ها به صورت ترکیب این دو نام مشاهده می شود تخلص «حزین» را استادش خلیل طالقانی به او داد. مجمع مهرش علی ابن ابی طالب بوده است.

۲. تاریخ حزین، ص ۶٫

۳. برای آگاهی بیش تر نک: پیشینه تاریخی و فرهنگی لاهیجان؛ ص ۵۸۶، مشاهیر گیلان، ص ۵۰؛ اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۶۷؛ الکنی و الالقاب، ج ۱، ص ۱۰۳؛ ریحانه الادب،ج ۷، ص ۱۶۶؛ دیوان حزین، ص ۶۰۴، ۵ مقدمه

۴. نک: ریاض السیاحه، ص ۸۱۷٫

۵. در اعیان الشیعه سال ۱۱۱۳ هجری قمری ذکر شده که ناصواب است.

۶. تاریخ حزین، ۱۱۲٫

۷. خزانه عامره، ص ۲۰۰٫

۸. تذکره حزین، ۲۴٫

۹. تذکره حزین، ۱۳٫تذکره حزین ۱۹، کاروان هند ج ۲، ص ۸۵۴٫

۱۰. تذکره حزین، ۲۷٫

۱۱. مرآت الاحوال جهان نما، ج ۱، ص ۴۶۰٫

۱۲. تذکره حزین، ص ۲۱٫

۱۳. تاریخ حزین، ص ۲۹٫

۱۴. تاریخ حزین، ص ۶۳٫ ۶۵٫

۱۵. مصحح دیوان او استاد ذبیح الله صاحبکار در مقدمه دیوان می نویسد: تردیدی نیست که همانا حزین بزرگترین سخنور روزگار خویش در دوره بازگشت ادبی است. او دبیر سبک اصفهانی (هندی) و از بزرگان این مکتب در عهد انقراض دولت صفوی است. دیوان، ص ۲۸٫

۱۶. نک: تاریخ حزین صفحات ۳۱، ۵۰، ۷۹٫

۱۷. نک مرآت الاحوال، ج ۱، ص۴۶۲٫

۱۸. تاریخ حزین، ص ۱۱۲٫ ۱۱۳٫

۱۹. خود او در تاریخ حزین از یک یک نیای خود نام برده است. نک: تاریخ حزین، ج ۳٫

۲۰. درباره او نک: طرائق الحقائق، ج ۲، ص ۲۹۳؛ ریاض السیاحه، ص ۸۱۷٫

۲۱. نک: تاریخ حزین، ص ۵۰٫

۲۲. تحفه العالم، ص ۳۴۱٫

۲۳. روضه الشعراء، واله دغستانی: نسخه خطی

۲۴. تاریخ حزین، ص ۱۲٫

۲۵. تذکره خلاصه الکرام، ص ۳۸۶٫

۲۶. نباید تذکره و تاریخ را یکی دانست.

۲۷. تذکره ریاض الشعرا، نسخه خطی کتابخانه ملی: ج چهارم، ص ۲۴ ب، ۱۵۳۱٫

۲۸. نجوم السماء، ص ۲۴۷٫

۲۹. مصفی المقال، ص ۳۱۴٫

۳۰. تحفه العالم، چاپ حروفی سال ۱۳۶۳، ص ۴۱۳٫

۳۱. چاپ بمبئی، ص ۱۱۸٫

۳۲. سرو آزاد، ۲۵۵٫ ۵۲۶٫

۳۳. ریحانه الادب، ج ۱، ص ۳۲۶٫

۳۴. سبک شناسی، ج ۳، ص ۳۱۰٫

۳۵. مفاخرالاسلام، ج ۷، ص ۲۰۷٫

۳۶. خزانه عامره، ص ۲۰۰؛ خلاصه الکلام؛ مرآت الاحوال، گفتنی است که تاریخ وفات این دانشمند را متفاوت ثبت کرده اند. برخی ۱۱۸۱ نوشته اند. (نک: اعیان الشیعه چاپ جدید، ج ۱۰، ص ۱۷ و سفینه هندی، ص ۵۱، ۱۱۸۷ ثبت کرده است.

۳۷. گویند این قطعه را حزین در حالت نزع انشاء کرده است. ببینید: تحفه العالم، ص ۳۴۲٫

۳۸.تحفه العالم، ص ۳۴۲٫

.شرح حال و سوانح عمر و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی سیاسی حزین در منابع بسیاری آمده است. از جمله: آتشکده آذر، ص ۳۷۷؛ تاریخ ادبیات براون، ج ۴، ص ۲۰۴؛ تاریخ ادبیات هرمان اته، ص ۱۹۶؛ اعیان الشیعه، طبع جدید، ج ۱۰، ص ۱۷؛ تذکره اختر، ج ۱، ص ۶۰؛ طرایق الحقایق، ج ۳، ص ۲۴۷؛ مجمع الفصحاء، ج ۴، ۲۱۰؛ ریاض العارفین، ص ۹۹؛ قاموس الاعلام، ج ۳، ص ۱۹۳۸؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۳۲۵؛ سبک شناسی ملک الشعرای بهار، ج ۳، ص ۳۰۴؛ فرهنگ شاعران زبان پارسی، ص ۱۶۶؛ چهارصد شاعر برگزیده پارسی گوی، ص ۲۹۸؛ گیلان در قلمرو شعر و ادب، ص ۱۰۶؛ گیلان در گذرگاه زمان، ص ۳۳۲؛ تاریخ علماء و شعرای گیلان، ص ۶۸؛ مشاهیر گیلان، ج ۲، ص ۸۳؛ تاریخ رجال مذهبی گیلان، (گیلان شناسی)، ص ۳۲۹؛ لغت نامه دهخدا، ج ۹، ص ۷۸۳۱؛ دین و سیاست در دوره صفویه، ص ۳۱۲؛ سفینه المحمود، ج ۱، ص ۲۰۴؛ مقدمه دیوان حزین لاهیجی، دویست سخنور، ص ۷۶؛ حریم سایه های سبز؛ مجموعه مقالات ۲۸۲٫ ۲۸۵؛ حزین لاهیجی زندگی و زیباترین غزلهای او، م سرشک (شفیعی کدکنی)؛ نقد ادبی دکتر زرین کوب؛ کاروان هند، ج ۲، ص ۹۶۹؛ تاریخ تذکره های فارسی، ۱: ۳۴۹٫ ۳۵۹؛ مفاخر اسلام، ج ۷، از ص ۲۰۵ به بعد، علامه مجلسی بزرگمرد علم و دین؛ الاعلام،ج ۷، ص۱۸۹؛ فرهنگ سخنوران، ص ۱۵۵؛ ارمغان دوره نهم، ش ۷، ص ۴۱۷٫ ۴۲۹ و شماره ۸ و ۹ ش ۵۱۳٫ ۵۲۷ به سال ۱۳۰۷ شمسی؛ الذریعه،ج ۳، ص۳۵۶، ج۹، ص۲۳۵، ج۲۱، ص۱۹۰ و مجلدات دیگر؛ رجال بامداد، ج۳، ص۴۲۹؛ فهرست مشترک نسخه های خطی، ج۴، ص۲۶۷۹، ج۸، ص۱۱۲۵؛ معجم المولفین، ج۱۱، ص۱۹؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۵۵۲؛ کتاب گیلان، ج ۲، ص ۶۳۶؛ کتابشناسی حزین لاهیجی به کوشش خانم سالک، الفتح المبین فی ترجمه محمد علی حزین، از علی اکبر نهاوندی، نامها و نامدارهای گیلان، ص ۱۳۲؛ تذکره المعاصرین، پیشینه تاریخی و فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، اثر آفرینان، ج ۲، ص ۲۷۰؛ شاعری در هجوم منتقدان شخصیتهای نامی، ص ۱۵۹٫ ۱۶۰، فرهنگ ادبیات فارسی، ۱۸۰٫ ۱۸۱؛ سیری در شعر فارسی، ص ۱۴۸٫ ۱۵۰، سرآمدان فرهنگ، ج ۱، ص ۳۰۱؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص ۸۴۳٫

زندگینامه سید جعفر کشفى(۱۲۶۷-۱۱۸۹ه.ق)

 

ولادت و نسب

سید جعفر کشفى(۱) در سال ۱۱۸۹ ق. در اصتهبانات ـ از توابع استان فارس ـ چشم به جهان گشود. پدرش، سید یعقوب از علماى مشهور شهر داراب بود.سید یعقوب پس از مدتى، داراب را ترک و در اصتهبانات سکونت کرد و در آنجا با دختر شیخ حسین بحرانى ـ که زنى فاضل و اهل علم بود ـ ازدواج نمود. وى پس از چند سال اقامت در اصتهبانات، همراه خانواده اش روانه داراب شد و سرانجام در حدود سال ۱۱۹۸ ق. وفات یافت و در آن دیار دفن گردید.

تحصیلات

سید جعفر پس از ارتحال پدر، همراه مادرش به اصتهبانات رفت و در آنجا تحصیلات مقدماتى را به پایان رسانید. وى اندکى از دروس مقدماتى را نزد مادر دانشمندش دختر شیخ حسین بحرانى ـ گذرانید. پس از رحلت مادرش رهسپار حوزه علمیه یزد شد و در آنجا دوره سطح را در طول چهار سال به پایان رسانید و در نوزده سالگى به نجف اشرف هجرت کرد و از محضر استادانى چون علامه سید مهدى بحرالعلوم بهره مند شد. وى در مدّت کوتاهى به مدارج والاى اخلاقى و علمى رسید و از مدرسان نجف اشرف محسوب شد و به تربیت شاگردان فراوانى توفیق یافت.

در آشوب عراق (حمله وهّابیون به کربلا و نجف)، به ایران مسافرت کرد و در اثر دعوت هاى پى در پى شاهزاده محمدتقى میرزا، به بروجرد آمد و در این دیار اقامت گزیداز این رو، دانشمندان زیادى از اطراف به محضرش شرفیاب شده و علوم گوناگونى را فراگرفتند.(۲)یکى از دلائل سفرهاى متعدّد علاّمه کشفى و عدم اقامت وى در یک منطقه، خوددارى از پذیرش مقام «مرجعیت» بودزیرا مسئولیت آن را بسیار سنگین و خطیر مى دانست.

تألیفات

علاّمه کشفى از دانش فراوان بهره مند بودلذا در موضوعات مختلف کتاب هایى نوشته استاز جمله:

۱٫ اجابه المضطرّین-وى نگارش این کتاب را در سفر زیارتى مشهد، به توصیه حسام السلطنه(۳) آغاز کرد و در ۱۲۲۸ ق. به پایان رسانید. مباحث این کتاب عبارتند از: مفهوم دین، قواى انسانى، مسأله جبر و اختیار، ستایش و نکوهش دنیا، گناهان کبیره، همکارى با سلطان جائر، شرایط و ویژگى هاى مجتهد و رویدادهاى قبل از ظهور حضرت مهدى (عج).(۴)این اثر در ۱۳۰۶ و ۱۳۷۷ ق. در کشور هندوستان و ایران به چاپ رسیده است.

۲٫ البرق و الشرق-این اثر شرح بعضى از احادیث است که به فارسى فصیح و موافق مشرب اهل عرفان نگارش یافته استدر این کتاب، اصل حدیث تحت عنوان «برق» و شرح آن «شرق» نامیده شده است.(۵)

۳٫ سنابرق فى شرح البارق من الشرق.این اثر، شرحى عرفانى و فلسفى بر «دعاى رجبیه» است که در سال ۱۲۵۲ ق. به نگارش در آمده است.(۶)

۴٫ نخبه العقول فى علم الاصول.

۵٫ الشریفیه.

این اثر، منظومه اى در ۳۴۰ بیت، درباره قواعد منطق است که به سال ۱۲۱۱ ق. در نجف اشرف سروده شده است و صدرالافاضل اصتهباناتى شرحى بر آن نوشته است.(۷)

۶٫ البلد الامین فى اصول الدین.

منظومه اى است در ۴۹۶ بیت که موضوع آن، نظریات کلامى علاّمه کشفى است. حاج میرزا ابوالحسن اصتهباناتى ملقّب به «محقّق العلما» بر آن، شرحى به نام «الحصن الحصین» نوشته است.(۸)

۷٫ کفایه الایتام.

یک دوره فقه استدلالى است که علاّمه کشفى در سال ۱۲۴۰ ق. به تقاضاى محمدتقى میرزا به فارسى و با قلم ساده و روان نگاشته است. وى در این کتاب، شیعیان عصر غیبت را ایتام آل محمد(صلى الله علیه وآله) مى خواند.(۹)

۸٫ الرقّ المنشور فى معراج نبیّنا المنصور.

این کتاب درباره اثبات معراج جسمانى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است که در سال ۱۲۳۱ ق. در عراق نوشته شده است.(۱۰)

۹٫ الشهب القابوس المکرّم و الابواب القاموس المعظّم.

این کتاب درباره حقانیّت شیعه و تفسیر واژه هایى مانند نفاق، شورا و اجماع به بحث مى پردازدنگارش آن از سال ۱۲۵۵ ق. شروع و در شعبان ۱۲۵۸ ق. به پایان رسیده است.(۱۱)

۱۰٫ صید البحر.

این کتاب دربردارنده مطالب گوناگون فلسفى، کلامى و اعتقادى است.(۱۲)

۱۱٫ الرطب الیابس فى الاجماع المتخالف المتعاکس.(۱۳)

۱۲٫ جمع الشتات المتفرقه فى الاجماعات المحقه المحققه.(۱۴)

۱۳٫ التنزیل فى معنى التأویل.(۱۵)

۱۴٫ عکوس ملکیه شموس فلکیه.

موضوع اصلى این رساله، «تنزیه امام(علیه السلام)از اکل حرام» است و مباحث دیگر آن، عبارتند از: علم امام(علیه السلام)، عظمت امام(علیه السلام) ارتباط او با عالم ملکوت. این اثر در سال هاى قبل از ۱۲۵۵ ق. نوشته شده است.(۱۶)

۱۵٫ منظومه اى در منطق.

این کتاب اولین اثر علاّمه کشفى است که در سال ۱۲۱۱ ق. در نجف اشرف به نگارش درآمده و صدر الافاضل شرحى بر آن نوشته است.(۱۷)

۱۶٫ منظومه اى در علم صرف.(۱۸)

۱۷٫ میزان الملوک و الطوائف و الصراط المستقیم فى سلوک الخلایق.

این کتاب در سال ۱۲۴۶ ق. به نگارش درآمدهموضوعات آن بدین قرار است: عدالت، خلافت، سلطنت الملوک، کیفیت سلوک کارگزاران دولت، عالمان، اهل وعظ، قاضیان، صاحبان سرمایه و ثروت، کشاورزان، تاجران، صاحبان حرفه و صنعت…

علامّه کشفى در این کتاب در صدد ارائه معیار و صراط مستقیم به طبقات و طوائفى است که به نظر او، هر یک از آن ها در انجام کارى خداوند را در زمین جانشینى مى کنند. این کتاب که در قواعد کشوردارى است به درخواست حسام السلطنه (حاکم بروجرد) تألیف شده است. علاّمه کشفى در این اثر بر این باور بوده که «سیاست» باید در پرتو «دیانت» اجرا گردداز این رو، با نگرانى و تأثر شدید، بسیارى از نابسامانى هاى عصر «قاجار» را در تظاهر به اجراى شریعت مى داند.(۱۹) وى ویژگى جامعه مطلوب و آرمانى را در سه مقوله خلاصه مى کند:

الف) اجراى عدالت.

ب) برقرارى امنیت.

ج) اجراى شریعت.(۲۰)

۱۸٫ تحفه الملوک فى السیر و السلوک (۲ ج).

این اثر در سال ۱۲۳۳ ق. به درخواست حسام السلطنه به نگارش درآمده است.(۲۱)

علاّمه کشفى در خاتمه این کتاب به تدبیر منزل و سیاست کشوردارى مى پردازدبه نظر وى «اخلاق» مبناى سیاست است و سیاست بدون آن، سامان نمى یابد.

آخرین بخش این کتاب، «بررسى جنگ میان دو دولت اسلامى» استوى کشته شدگان دولتى را که هدفش از جنگ، اقامه سنت پیغمبر و اعتلاى دین حق است، «مجاهد» و «شهید» مى داند. علاّمه کشفى در این کتاب بر صلح و دورى از جنگ بین دولت هاى اسلامى، تأکید مى کند و فواید و ثمرات آن را بر مى شمارد…(۲۲)

ذوق شعرى

علاّمه سید جعفر کشفى، علاوه بر تبحّر در فقه، اصول، کلام، فلسفه و عرفان، از ذوق ادبى و شعرى نیز برخوردار بوده است. در کتاب «تحفه الملوک» شعرهاى زیادى از وى مشاهده مى شودکه برخى از آن ها بدین گونه است:(۲۳)

زان آستان که قبله ارباب دولت است // محروم بودن، از عدم قابلیت است

گفتمش حرف به اغیار نمى باید گفت // زیر لب گفت که بسیار نمى باید گفت

حکیم و عاقل و دانا کسى بود که سخن // به فهم گوید و کم گوید و نکو گوید

راز مگشاى بهر هر کس که در این مرکز خاک // سیر کردیم بسى، محرم اسرار نبود

شاگردان

علاّمه کشفى در مسیر نشر دانش و علوم، شاگردانى را تحویل جامعه داد که برخى از شاگردان وى در بروجرد(۲۴)عبارتند از:

۱٫ سید حسین بروجردى فرزند سید محمدرضا (۱۲۷۷ ـ ۱۲۳۸ ق.)وى در شهرهاى نجف، کربلا و بروجرد از محضر فقهاى بزرگى چون: صاحب جواهرشیخ محمدحسن کاشف الغطاءشیخ محمدحسین، صاحب فصولسید شفیع جاپلقى و سید جعفر کشفى، علوم فقه، اصول، تفسیر و رجال را فراگرفت و از سید عبدالله شُبّر اجازه نقل روایت گرفته است. در ضمن، پدر و فرزندان او به نام هاى سید نورالدین و سید عبدالحسین نیز از علما بودند.(۲۵)

۲٫ ملاّ عبدالله بروجردى(۲۶) (متولّد ۱۲۵۶ ق)وى مقدمات علوم دینى را در بروجرد فراگرفت و سپس به اصفهان رفت و در آنجا فقه، اصول، حدیث و کلام را آموخت و بعد از بازگشت به بروجرد به تدریس، تبلیغ و اقامه نماز جماعت در مسجد «رنگینه» پرداخت. آثار او عبارتند از: رساله فى صلاهرساله فى اجماعرساله فى مقدمه واجبرساله فى اجتماع امر و نهىرساله فى قطع.(۲۷)

۳٫ حاج میرزا صالح لرستانى (متوفاى ۱۳۲۱ق.)وى در بروجرد نزد علاّمه کشفى علوم دینى را فراگرفت و سپس بهنجف اشرف رفت و تحصیلات خود را تا درجه اجتهاد نزد میرزاى شیرازى ادامه داد.(۲۸)

۴٫ اورنگ زیب میرزا، فرزند حسام السلطنه(۲۹) (متوفاى ۱۲۸۷ ق.)وى در زمان حکومت پدرش در بروجرد، از محضر دانشمندان این شهر مخصوصاً سید جعفر کشفى استفاده مى کرد یکى از آثار این فقیه بزرگ طائفه قاجاریه عبارت است از: مشارق الانوار فى احکام الله الواحد القهار المستنبطه من اخبار الائمه الاطهار.

۵٫ شیخ عبدالحسین بروجردى، فرزند زین العابدینوى برخى از تألیفات استادش را استنساخ کرده است، همچون بلد الامیننخبه العقولشموس و عکوسبرق و شرق.(۳۰)

کرامات

بین علماى شیعه بسیارى که اهل کرامات بوده انداز آنجا که علامه سید جعفر کشفى اهل کشف و کرامت بوده است، به او لقب «کشفى» داده اند. از این رو، به نقل کرامتى از آن عالم فرزانه تبرّک مى جوییم:

زمانى که علاّمه کشفى در نجف اشرف بود، شبى در خواب مى بیند که خدمت امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام)مشرّف شده است. حضرت مى فرماید: جعفر، فرزندم! چه مى خواهى؟ سه بار عرض مى کند: «علم». امام زبان مبارک خود را در دهانش مى گذارد و مى فرمایند: بمک، چون بیدار مى شود، اشعارى را مى سراید و از آن به بعد نزد استادش، سید بحرالعلوم مورد احترام و توجه خاص قرار مى گیرد. آن اشعار عبارتند از:

شاه شهان و ماه رُخان عرب رسید // با قامتى چو نخل و لبى چون رطب رسید

گفتا که در ببند و بیا نوش جان نما // از کوثرم بنوش که نوشم به لب رسید

وز لب گذشت و ریخت بگفتا که لب مبند //کاین سر نهفته نیست ولى بوالعجب رسید

چون جان تازه یافت روان از لبان او // فیض مدام بى تعب و بى سبب رسید

این ملک سلطنت ز نجف گشت حاصلم // وین بخت روز بوده مرا نیم شب رسید

با رنج ها و زارى بسیار و با ادب // تا راحتى ز حضرت آن منتجب رسید

رنجى بکش به قدر که بى قدر و قیمت است // هر راحتى که آن به کسى بى تعب رسید

بى حرمت و ادب نرسد کس به هیچ جا // هر جا که کس رسیده، ز راه ادب رسید

بى نسبت و نسب تو کجا مى رسى به دوست // اى دوست کس به دوست ز راه نسب رسید(۳۱) 

اوضاع سیاسى

سید جعفر کشفى با سلسله هاى زندیه و قاجاریه هم عصر بوده استوى در دوران سلطنت کریم خان ـ بنیانگذار زندیه ـ در اصتهبانات چشم به جهان گشود و کودکى و نوجوانى را در زمان جانشینان کریم خان تا انقراض آن سلسله و به قدرت رسیدن آغا محمد خان، در فارس و یزد سپرى کرد و سپس در زمان به قدرت رسیدن فتحعلى شاه، به عراق هجرت کرد. بدین ترتیب، علاّمه کشفى شاهد به قدرت رسیدن ابوالفتح (۱۱۹۳ ق.)على مرادخان (۱۱۹۳ق.)محمدعلى خان (۱۱۹۳ق)صادق خان (۱۱۹۶ ـ ۱۱۹۳ ق.)على مراد خان (۱۱۹۹ ـ ۱۱۹۴ ق)جعفر خان (۱۲۰۲ ـ ۱۱۹۹ ق.)صیدمراد خان (۱۲۰۳ ـ ۱۲۰۲ق.)و لطفعلى خان (۱۲۰۹ ـ ۱۲۰۳ق.)از سلسله زندیه و آغا محمد خان (۱۲۱۱ ـ ۱۲۱۰ ق)فتحعلى شاه (۱۲۵۰ ـ ۱۲۱۲ ق.)محمد شاه (۱۲۶۴ ـ ۱۲۵۰ ق.) و ناصرالدین شاه (۱۳۱۳ ـ ۱۲۶۴ ق) از سلسله قاجاریه بوده است. در این دوران، اوضاع اجتماعى ـ سیاسى ایران به علّت کشمکش هاى داخلى از یک سو و درگیرى هاى ایران و روس از سوى دیگر، دست خوش ناامنى و بى ثباتى بوده است. همچمنین به علّت قبیله اى و ایلى بودن ایران، همیشه قدرت دست به دست مى شد و هر ایلى که قدرت زیادى به دست مى آورد، به حکومت ایران مى رسید و این، خود باعث بى ثباتى ایران بود.

از حوادث مهم این دوره مى توان به جنگ هاى ایران و روس اشاره کردکه به منظور دست یابى به دریاى آزاد به وقوع پیوست و طى دو دوره (۱۲۲۸ ـ ۱۲۱۹ ق.) و (۱۲۴۳ ـ ۱۲۴۱ ق.) اوضاع داخلى ایران را تحت الشعاع خود قرار داد.

علاوه بر این، اذیّت و آزار زائران ایرانى در عتباتِ عالیات، توسّط دست نشاندگان امپراطورى عثمانى، از عواملى بود که در دوره فتحعلى شاه موجب درگیرى هاى پراکنده و متعدد بین ایران و عثمانى گردیداین جنگ ها سبب تضعیف دو دولت ایران و عثمانى و تقویت انگلیس وروس شد! این اختلافات تا عهد ناصرالدین شاه ادامه داشتدر اوایل حکومت ناصرالدین شاه، علاّمه سید جعفر کشفى به دیدار حق شتافت.(۳۲)

دولت آرمانى کشفى

دولت آرمانى کشفى به حکومت پیامبر(صلى الله علیه وآله)در مدینه و حکومت امام مهدى (عج) در آخرالزمان عینیت مى یابد و در زمانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) به عنوان سر سلسله عاقلان حضور دارد، هر کس که به تشکیل دولت همت گمارد و تحت نظر آن ها نباشد، دولت باطل مى باشدولى در دوره اى که امام(علیه السلام) در غیبت است، دولت آرمانى کشفى به دولتى منحصر مى شود که رهبر آن با عقل کلّ در ارتباط باشد و همانند منصب امامت داراى دو رکن «سیف» و «علم» باشد.

و در زمانى که این دولت مستقر نشود، علاّمه کشفى به تفکیک حوزه عرفیّات و شرعیّات تن مى دهد و از مشروعیت سلطان عادل و لزوم تبعیّت او از علوم عالمان ربّانى، حمایت مى کند. و در آخر، به دولتى که از معیار و هنجارهاى اسلامى خارج باشد، لقب «جائر» مى دهد. و در شرایطى که آن دولت عزلش موجب فتنه و گسترشِ هرج و مرج نشود، او را از حکومت برکنار مى کند.(۳۳)

عوامل بقا و زوال دولت(۳۴)

علاّمه کشفى در جواب این سؤال که: چه عواملى دولت را نگاه مى دارد و چه عواملى باعث نابودى آن مى شود؟ به چند عامل اشاره مى کند:

۱٫ عدالت

علاّمه کشفى با اشاره به حدیث «اَلْمُلْکُ یَبْقى بِالْعَدْلِ مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یَبْقى مَعَ الظُّلْمِ بِالاِیمانِ(۳۵)»، مهم ترین عامل بقاى دولت را، «عدالت» مى داند.

۲٫ نظارت بر عملکرد کارگزاران

افرادى که به همکارى دعوت مى شوند، در بقا و زوال دولت نقش بسیار مهمّى دارنداز این رو، سلطان باید پس از احراز راستى، ثبات و اهلیّت، منصب هاى حکومتى را به افراد شایسته بدهد. و همیشه از احوال کارگزارانش آگاهى داشته باشد تا آنها بر کار خلاف، جسارت نداشته باشند.

۳٫ خصال نیکو

علاّمه کشفى از میان خصال نیکو «احسان» را بیش از هر خصلتى در ثبات حکومت، مؤثر مى شمرد و در این راستا، احسان به مردم را مایه قدرت مى داند و مى فرماید:

«بعد از فراغ از استعمال قوانین عدالت، باید که به رعایا احسان نماید و خیراتى که زیاد بر قدر واجب ممکن باشد به ایشان برساند، چون بعد از خصلت عدالت، هیچ خصلتى و فضیلتى در امور سلطنت سلاطین و پادشاهان، بهتر و بزرگ تر از احسان نمى باشد. و باید که در احسان نمودن، التزام خصلت هیبت را بنمایدکه احسان بدون هیبت، موجب بَطَر، تَجاسُر، زیادتى حرص و طمع زیردستان مى گردد و بعد از آن اگر همه ملک را به ایشان بدهد، هر آینه راضى و قانع نمى شوند».

۴٫ وحدت در جامعه

علاّمه کشفى همچنین عدم تفرقه و وحدت را در جامعه مهم شمرده و بقاى دولت را مشروط به آن مى داند.

۵٫ تجمّل گرایى

یکى از عوامل مهم زوال دولت ها، تجمّل گرایى مى باشدعلاّمه کشفى در این خصوص مى فرماید:

«اگر سلطان به تمتّع و التذاذ مشغول گردد و اغفال در امور مملکت نماید و به توهّم این که چون امور به ید تصرّف من است، باید که در راحت، فراغت و اوقات تمتّع و لذّت بیفزاید، البته خلل، وهن و فساد در مدینه راه یابد و فتح باب شهوات گردد و سعادت به شقاوت و خیرات به شرور، مبدّل گردد و نظام، روى به انحلال و هرج و مرج نهد».(۳۶)

علاّمه کشفى در پایان، چنین تأکید مى کند:

«چنان که قوام بدن به طبیعت، و قوام طبیعت به نفس، و قوام نفس به عقل است، هم چنان قوام مدن و اهل عالم به ملوک است و قوام ملوک به تدبیر و سیاست، و قوام سیاست به استعمال نور و قانون عقل و حکم و ناموس شرع است، که همگى قواعد حکمت است. و چون قواعد حکمت، نور عقل و آثار شرع در مدینه متعارف و معروف گردد، هر آینه نظام حاصل آید و موجودات به کمالات خود توجه یابند. و چون بر خلاف این باشد، هر آینه خذلان به ناموس حق، و ظلمت به نور عقل و به قواعد حکمت برسد و قوام ملک و زینت ملوک و سلاطین زایل گردد و جور تغلب، فتنه، تجارت و هرج و مرج پدید آید و رسوم مروّت و حدود انسانیت مندرس گردد و کرامت به ذلّت و نعمت به نقمت و ربح به خسارت، متبدّل گردد و خاصیت مدن و اهل مدن و ریاست و رؤسا همگى برطرف گردد».(۳۷)

از نگاه دیگران

شرح حال نگاران همگى «سید جعفر کشفى» را به عظمت، فضیلت، عرفان و کرامت ستوده اندکه به گفتار و نوشتار برخى از آنها بسنده مى شود.

۱ ـ حاج میرزا حسن فسائى:

«سید جعفر کشفى در اوائل سنّ تمییز وارد نجف اشرف گشته مدت ها به ریاضات شاقّه مشغول گردید و ابواب مکاشفات را بر خود باز دیدپس شروع در تألیف و تصنیف نمود و در هر علمى، کتابى مرغوب نگاشت. و شهره آفاق گردید و موطن خود را در چهار جا قرار داد که در هر چند سال، در یکى از آنها دو سال توقف مى نمود: بروجرد، اصفهان، یزد، اصتهبانات، و چون وارد یکى از اماکن مى شد، جماعتى از اهل علم براى استفاده و استفاضه مجتمع مى شدند و به حسب ظاهر، برگ کتابى نه در خانه و نه در کتابخانه و نه در نزد خود نداشت و آنچه را مى گفت از حفظ خاطر بود و بیش تر اوقات، آیه اى از کلام الله مجید را عنوان مى فرمود و آنچه متعلق به آن آیه بود، با استدلالات عقلیه و نقلیه بیان مى کرد».(۳۸)

۲ ـ اعتماد السلطنه:

«سید جعفر دارابى کشفى از اجلّه علماى جامعین مابین علم و ایقان و ذوق و عرفان بود و در فنّ تفسیر نظیر نداشتکرامات بسیارى از وى مشهود است».(۳۹)

۳ ـ مدرّس تبریزى:

«سید جعفر بن ابى اسحاق موسوى علوى، دارابى الاصل، بروجردى الموطن، کشفى الشهره از اجلاّى علماى امامیه قرن سیزدهم هجرت، که اصل ایشان از داراب جرد فارس استعالمى است ادیب، نحوى، عارف، فقیه، اصولى، محدّث، مفسّر، متکلّم جلیل القدر و عظیم المنزله و بالخصوص در حدیث و تفسیر، بى نظیر است».(۴۰)

۴ ـ سیّد محسن امین:

«کشفى دارابى عالمى فاضل، نویسنده و از بزرگان زمان خویش بودهاز زبده عالمان دینى، مشهور به اجتهاد و فتوا و در علم تفسیر قرآن و حدیث، بى نظیر بوده است».(۴۱)

فرزندان

فرزندان علاّمه کشفى، که همگى از علماى عصر خود بوده اند، عبارتند از:

۱٫ سید اسحاق (متوفاى حدود ۱۲۹۰ ق)از فقهاى بزرگ تهران و امام جمعه در مسجد صدر.(۴۲)

۲٫ سید صبغه الله کشفى بروجردى(۴۳)وى متولّد نجف اشرف و از شاگردان صاحب جواهر و شیخ مرتضى انصارى است. آثار مکتوب او است: بصائر الایمان، درّه الصافى در تفسیر و مفتاح المفاتیح در فقه.

۳٫ سید یعقوب کشفىمادر وى از اهالىنجف اشرف بود.

۴٫ سید مصفّىمادرش اهل اصتهبانات بود.

۵ و ۶٫ سید سینا کشفى (متوفاى ۱۳۲۵ ق.) و سید عیسىمادرشان اهل اصفهان بود.

۷٫ سید حسن کشفى.

۸٫ سید یحیى(۴۴) مادرش یزدى بوده است. وى در سال ۱۲۶۶ ق. به کمک یارانش قلعه «نى ریز» فارس را تصرّف کرد و پس از جنگ و درگیرى با مأموران دولتى و فرقه ضالّه بابیه، همراه عدّه اى از یارانش به شهادت رسید. این جنگ جهت کوتاه کردن دست ایادى ظالم حکومت مرکزى از آن منطقه بود.

۹٫ سید على کشفى.

۱۰٫ سید موسى کشفى.

۱۱٫ سید روح الله کشفى.

۱۲٫ سید ریحان الله کشفى(۴۵) (۱۳۲۸ ـ ۱۲۶۶ق.)وى از بزرگان و فضلاى عصر خود بوده که از محضر استادانى چون شیخ انصارى بهره هاى فراوانى برد و در اثر تلاش و مجاهدت، به مدارج والاى علمى دست یافت.

درباره وجه نام گذارى «سید ریحان الله» و «سید روح الله» گفته شده که خداوند به سید جعفر کشفى در اواخر عمرش، پسرى عطا کرداو براى نام گذارى، طبق عادت، قرآن را گشوداین آیه کریمه آمد که: (روح و ریحان و جنه النعیم) سید جعفر گفت: «نام این پسر، روح الله است و حق تعالى پسر دیگرى نیز عطا خواهد کردنام او، ریحان الله است و بعد از آن، عمر من تمام خواهد شد».(۴۶)

۱۳٫ دختر وى، بى بى بتولهمسر میر مرشد اصتهباناتى است.(۴۷)

نوادگان(۴۸)

از خاندان کشفى، دانشوران بسیارى پا به عرصه وجود نهاده اندکه به نام برخى از آنها اشاره مى شود:

۱٫ میر سید محمد حقایق کشفى (متوفّاى ۱۳۲۷ ق)، فرزند سید مصفّىمدیریت مدرسه حقایق در اصفهان، به عهده این دانشمندِ ادیب و شاعر ماهر بود.

۲٫ آیه الله حاج سید مهدى کشفى (۱۳۶۷ ـ ۱۳۱۴ ق.)، فرزند علامه سید ریحان اللهوى از دانشمندان عصر حاضر بود که از محضر استادانى چون آیه الله سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و میرزا على اکبر حِکَمى یزدى بهره مند شد. آرامگاه سید مهدى کشفى در قم است.

۳٫ سید موسى مقتدى کشفى، فرزند سید جعفر بن سید مصفّىوى از علماى اصتهبانات است. برخى از آثار علمى او عبارتند از: محافل الشهداء در مصائب شهداى کربلا و بحرالمعارف در علوم قرآن که در سال ۱۳۸۹ ق. در تهران به چاپ رسید.

۴٫ میر سید محمد اصتهباناتى، فرزند سید جعفر بن سید مصفّىوى نیز از فضلا، گویندگان و شعراى معاصر است.

۵٫ آیه الله سید محمدرضا کشفى (۱۳۷۹ ـ ۱۳۱۱ ش)، فرزند سیّد مهدى فرزند سید ریحان اللهوى در تهران دیده به جهان گشود و تحصیلات مقدماتى را در مدرسه مروى پشت سر نهاددر سال ۱۳۲۷ ش. به قم مهاجرت و در درس شیخ عبدالنبى عراقى شرکت کرد. سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر آیات عظام: سید ابوالقاسم خوئى، سید نصرالله مستنبط، میرزا هاشم آملى، سید یحیى مدرّسى یزدى و میرزا باقر زنجانى بهره مند شد.

بعد از رسیدن به اجتهاد، به تهران بازگشت و در درس فلسفه سید ابوالحسن رفیعى قزوینى، علاّمه میرزا ابوالحسن شعرانى و آیه الله میرزا احمد آشتیانى و همچنین درس عرفان حکیم شیرازى و مهدى الهى قمشه اى حاضر شد.

مشایخ اجازات وى عبارتند از آیات عظام: سید یحیى یزدى، سید ابوالحسن رفیعى قزوینى، امام خمینى (ره)، سید ابوالقاسم خویى و سید احمد خوانسارى. آثار او در موضوعات فلسفه متعالیه و علوم اسلامى، حدود ۲۰ جلد است.

وى سرانجام در سنّ ۶۸ سالگى به دیدار حق شتافت و پیکر مطهّرش در قبرستان باغ بهشت قم، دفن شد.(۴۹)

۶٫ آیه الله سید محمدتقى کشفى (۱۳۷۹ ـ ۱۳۰۴ ش)وى از سال ۱۳۲۰ ش. در زادگاهش بروجرد به فراگیرى علوم حوزوى پرداخت. پس از مهاجرت آیه الله بروجردى به قم، او نیز به قم هجرت کرد و شرح لمعه، رسائل و مکاسب را نزد شهید محراب آیه الله محمّد صدوقى، شیخ مرتضى حائرى یزدى و سید محمدباقر سلطانى طباطبایى گذراند و خارجِ اصول را از محضر آیات عظام: امام خمینى (ره)، سید محمّد محقق داماد و حجّت کوه کمره اى و خارج فقه را نزد آیه الله العظمى بروجردى و امام خمینى(ره) و حجّت کوه کمره اى فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل آمد و فلسفه و کلام را نیز نزد علاّمه سید محمدحسین طباطبایى آموخت.

وى تا سال ۱۳۳۴ ش. در قم به تحصیل و تدریس مشغول بود تا این که به دستور آیه الله بروجردى و به درخواست علماى تهران، به تصدّى امور شرعیه پرداخت و مدّت ۴۵ سال در مسجد سادات ـ واقع در میدان زندان قصر ـ به اقامه نماز و تدریس مشغول شد.

مشایخ اجازه روایى و اجتهادى وى عبارتند از آیات عظام: بروجردى، شیخ آقابزرگ تهرانى، شیخ عبدالنّبى عراقى، خویى، امام خمینى (ره) سید عبدالهادى شیرازى، شاهرودى، گلپایگانى، حکیم و میر سید على یثربى و…

وى به تصحیح کتاب هایى نیز پرداختاز جمله: بهج الصباغه فى شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، مبسوط شیخ طوسى، شرح ابن میثم بر نهج البلاغه و مسالک الافهام شهید ثانى. آرامگاه این فقیه گرانقدر در باغ بهشت قم واقع شده است.(۵۰)

وفات

سرانجام سید جعفر کشفى بعد از سال ها تحصیل، تدریس، تحقیق، خدمت به جامعه و گسترش مذهب تشیّع، در سال ۱۲۶۷ ق. بدرود حیات گفت و به «جنّه النّعیم» شتافت و پیکر مطهّرش نیز پس از تشییع باشکوه، در جنب مسجد «دو خواهران» بروجرد دفن گردید.

سید حسین بروجردى، نویسنده نخبه المقال درباره تاریخ مرگ استادش کشفى، چنین سروده است:

سیّدنا الاصفى الجلیل جعفر

ابن ابى اسحق المفسّر

قد کان بدراً لسماء العلم

و بعد لمح غاب نجم العلم

در این بیت، «غاب نجم العلم» به تاریخ وفات (۱۲۶۷) و «لمح» به مدّت حیاتش (۷۸ سال) اشاره دارد.(۵۱)

گلشن ابرارج۴


۱٫ نسب وى با سى و چهار واسطه به امام موسى بن جعفر(ع) منتهى مى ,,,,,شود.

۲٫ اجابه المضطرّین، علامه کشفى، ج ۱، مقدمه.

۳٫ حسام السلطنه، از طایفه قاجار و حاکم بروجرد بود.

۴٫ الذریعه، ج ۱، ص ۱۲۰میزان الملوک و الطوائف، با تصحیح عبدالوهّاب فراتى، ص ۱۹٫

۵٫ الذریعه، ج ۳، ص ۸۷، ریحانه الادب، ج ۶ و ۵، ص ۶۰٫

۶٫ الذریعه، ج ۱۲، ص ۲۳۲میزان الملوک و الطوائف، ص ۲۳٫

۷٫ اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۲۹٫

۸٫ میزان الملوک و الطوائف، ص ۱۸اجابه المضطرین، ج ۱، مقدمه.

۹٫ اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۲۸دائره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۱۰٫ اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۳۰اجابه المضطرین، ج ۱، مقدمه.

۱۱٫ اجابه المضطرین، ج ۱، مقدمهاندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۳۱٫

۱۲٫ همان ص ۳۰٫

۱۳٫ همان، ص ۳۱٫

۱۴٫ اجابه المضطرین، ج ۱، مقدمهاندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۳۱٫

۱۵٫ همان، ج ۱، مقدمههمان، ص ۳۱٫

۱۶٫ همان، ج ۱، مقدمهاندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۳۰میزان الملوک و الطوائف، ص ۲۲٫

۱۷٫ اجابه المضطرین، ج ۱، مقدمه.

۱۸٫ همان.

۱۹٫ اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۲۸٫

۲۰٫ میزان الملوک و الطوائف، ص ۲۵٫

۲۱٫ همان، ص ۲۰٫

۲۲٫ اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۲۶٫

۲۳٫ تاریخ بروجرد، ص ۲۸۷٫

۲۴٫ از شاگردان وى در غیر بروجرد، اطلاعى در دست نیست.

۲۵٫ دانشنامه جهان اسلام، ج ۳، ص ۲۵۴٫

۲۶٫ تاریخ بروجرد، ج ۲، ص ۲۶۲٫

۲۷٫ دانشنامه جهان اسلام، ج ۳، ص ۲۵۵٫

۲۸٫ تاریخ بروجرد، ج ۲دانشمندان بروجرد از قرن چهارم تا عصر حاضر، غلامرضا مولانا، ص ۳۰۴٫

۲۹٫ تاریخ بروجرد، ج ۲، ص ۳۰۵٫

۳۰٫ همان.

۳۱٫ اجابه المضطرین، ج ۱، ص ۱۷۰٫

۳۲٫ اندیشه سیاسى جعفر کشفى، ص ۳۳٫

۳۳٫ همان، ص ۱۳۹٫

۳۴٫ اقتباس از «اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى»، ص ۱۹۷٫

۳۵٫ ملک باقى مى ,,,,,ماند به سبب عدل همراه کفر ولى باقى نمى ماند به وسیله ستم همراه با ایمان.

۳۶٫ تحفه الملوک، ج ۲، ص ۲۱۱، به نقل از اندیشه سیاسى سید جعفر کشفى، ص ۲۰۰٫

۳۷٫ همان، ص ۲۱۰٫

۳۸٫ فارسنامه ناصرى، ج ۲، ص ۱۷۸٫

۳۹٫ المأثر و الآثار، اعتماد السلطنه، ص ۲۱۱٫

۴۰٫ ریحانه الادب، ج ۳، ص ۳۶۶٫

۴۱٫ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۸۵٫

۴۲٫ دایره المعارف تشیع، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۴۳٫ سیماى بروجرد، یدالله گودرزى، قم، مؤسسه فرهنگى همسایه، ۱۳۷۶، ص ۱۰۳گنجینه دانشمندان، ج ۲، ص ۱۱دایره المعارف تشیّع، ج ۱، ص ۲۰۹٫

۴۴٫ سیماى داراب، سید سیفالله نحوى، پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، ۱۳۷۳، ص ۶۰٫

۴۵٫ مرزداران فقاهت، محمود طیار مراغى، قم، دبیرخانه کنگره بزرگداشت دویستمین سالگرد شیخ انصارى، ۱۳۷۳، ص ۱۰۲٫

۴۶٫ المأثر و الآثار، ج ۱، ص ۲۱۱٫

۴۷٫ تاریخ بروجرد، ص ۲۹۶٫

۴۸٫ تاریخ بروجرد، ص ۲۹۷٫

۴۹٫ آینه پژوهش، ش ۶۳، ص ۱۱۹٫

۵۰٫ همان، ص ۱۲۰٫

۵۱٫ اجابه المضطرین، ج ۱، مقدمه.

زندگینامه آقا محمّد بیدآبادى

تولّد سبز

خانواده ى ملّا محمّد رفیع گیلانى در قرن دوازده هجرى، مقارن با سقوط سلسله صفویه و حمله افغانها به ایران (حدوداً ۱۱۳۵ق) صاحب فرزندى شدند که او را محمد نامیدند. پدر که خود از عالمان باتقوا بود، براى رشد فرزند حاضر به ترک وطن شد و محمد را به حوزه علمیّه پررونق آن زمان رساند تا نزد بزرگ ترین عالمان آنجا مراحل تحصیل علوم اسلامى راطى کند.

پدر

در مورد ملاّ محمد رفیع گیلانى اطلاعات قابل توجهى در دست نیست، ولى از قرائن و شواهد معلوم مى شود که او از عالمان وارسته و زاهد بوده است و به گفته شیخ عبدالنبى قزوینى مى نویسد: «مولانا محمد رفیع الاصبهانى البید آبادى، کان فاضلا محققاً و عالماً مدققاً و زاهداً متقیاً و صالحاً تقیاً، و بالجمله کان من أهل الفوز و الفلاح و العباده و الصلاح»(۱) وى از گیلان به اصفهان رفت و تا پایان عمر در محله ى بید آباد زندگى کرد. براى همین او و فرزندش را بیدآبادى مى گویند.

تحصیلات و اساتید

آقا محمّد بیدآبادى، به دلیل توجّهات پدر و استعداد سرشار، علوم مختلف معقول و منقول را به سرعت در خدمت فقها و حکماى بزرگ حوزه اصفهان فرا گرفت و طولى نکشید که در شمار اساتید و مدرّسان بزرگ قرار گرفت و مجلس درسش محل اجتماع بسیارى از حکما و فضلاى بزرگ گردید. علاّمه بزرگ، سید محسن امین به نقل از کتاب تجربه الاحرار در کتاب «اعیان الشیعه» در این باره مى نویسد:

«و کان درسه مجمع الرشد و الرشاد و مجمع اجتماع الحکماء و الفضلاء المتکلمین و الفقها مجلس درس او مجمع رشد و ارشاد و محل اجتماع حکما و فضلاى از متکلمین و فقها بود.»(۲)

ملاّ محمّد، علم حدیث را نزد مرحوم ملاّ محمّد نقى الماسى (متوفى ۱۱۵۹ ق) فراگرفت به گفته خوانسارى وى از نوادگان مرحوم علاّمه مجلسى بود. آقا محمد از این استاد اجازه روایى هم دریافت کرد. مرحوم بید آبادى حکمت و فلسفه را در محضر ملاّ اسماعیل خواجویى(متوفى ۱۱۷۲ ق) و ملاّ عبدالله حکیم (متوفى ۱۱۶۲ ق) آموخته است. ملاّ اسماعیل خواجویى استاد بسیارى از دانشمندان زمان خود بوده و به همّت او حوزه منحل شده اصفهان بعد از هجوم افغانها، دوباره رونق گرفت. احتمالا علوم نقلى و عقلى را هم در محضر فاضل هندى نویسنده «تلخیص شفا» و اشارات و مؤلف کتاب کم نظیر «کشف اللثام» در موضوع فقه، فرا گرفته باشد. از شاگردان وى مى توان ملاّ محمد بن اباذر نراقى، ملاّ محراب گیلانى، میرزا ابوالقاسم مدرّسى خاتون آبادى رانام برد. از ملاّ اسماعیل خواجویى کتابى به نام «شرح دعاى صباح و رساله اى در حدوث دهرى» و اثرى به نام «ثمره الفؤاد من نبذ من مسائل المعاد» باقى مانده است. این دانشمند بزرگ داراى مقام و منزلتى شایسته بود. نویسنده روضات مى گوید:

«نادر شاه که نسبت به احدى تواضع نداشت، در برابر این مرد فروتنى مى کرد.»(۳)

آقا محمد سالها با جدّیت تمام به تحصیل علوم منقول و معقول پرداخت. استاد سید جلال الدین آشتیانى مى گوید:

«او در علوم نقلیه داراى حوزه علمى معتبر بود. وى در این دو رشته به مراتب عالى رسید و با عارفى پاک باخته به نام سید قطب الدین محمّد نیریزى آشنا شد و با عنایات و ارشادات او قدم در راه عرفان و سیر و سلوک معنوى گذارد و علوم رسمى را قیل و قال شمرد.»

او خود در نامه اى که براى یکى از شاگردانش عبدالله بیدگلى کاشانى نوشته است، به این تحوّل روحى اشاره مى کند و مى نویسد:

«بعد از یأس کلى از کلّ ماموى، استعانت به یارى حضرت بارى جسته، معلوم شد که: کتاب هفت ملت گر بخواند آدمى، عام است و علم رسمى سر به سر قیل و قال است، باید زبان بست و باز گشاد که الایمان کلّه عمل و یحصل بعضه من بعض و یقین نمودم که: در مدرسه هر علم را که آموخته ام من فى القبر یضرّنى و لاینفعنى راه نجات منحصر در تابعیت قولى و فعلتى و حالى است.»

قطب الدین نیریزى از مشایخ سلسله ذهبیّه(۴)است.

سید جلال الدین آشتیانى در مورد او مى نویسد:

«عرفانیات را در صورت اشعار بلیغ و فصیح القا نموده تا زمان سقوط اصفهان در این شهر بوده است. او نیز منغمر در عرفانیات و از مشایخ سلسله ذهبیه به شمار مى رود و به آثار ملاّصدراتوجهى نداشته و در حکمت متعالیه جز اساتید زمان خود نبوده است»(۵)

خدمات علمى

اوضاع سیاسى – اجتماعى عصر مرحوم آقا محمّد بید آبادى مصادف با سقوط حکومت صفویه و هجوم افغان ها به ایران و قتل و غارت و کشتار در شهر اصفهان بود، با این حال درایت و هوشیارى ملاّ محمد و اساتیدش از جمله ملاّ اسماعیل خواجوئى، سبب شد فلسفه و حکمت بعد از فتنه افغان ادامه یابد و شاگردان مبرزى چون ملاّ على نورى، ملاّ مهدى نراقى، میرزا ابوالقاسم مدرس اصفهانى، ملاّ محراب گیلانى در حوزه درس آنان پرورش یابند. استاد سید جلال الدین آشتیانى در مورد فداکارى این گروه از دانشمندان مى نویسد:

«اواخر عصر صفویه مدرّسان و دانشمندان متمایل به عرفانیات مورد تهاجم قرار مى گرفتند و برخى از علماى اخبارى اجداد صفویه را مورد طعن قرار مى دادند و در منابر چه بسا در حضور شاهزادگان صفویه اجداد آنها را تخطئه مى نمودند. در مقابل آنان بودند فضلا و دانشمندانى که مقاومت به خرج دادند و با سرسختى و قبول شداید و تحمّل مصائب، علم توحید را ترویج مى نمودند و اگر مقاومت و سرسختى و مجاهدت آنان نبود و وضع به همان منوال ادامه داشت به کلّى حکمت و عرفان منسوخ مى شد.(۶)

در عرصه حکمت

بسیارى از محققان او را احیا کننده و مروّج فلسفه ملاّصدرا دانسته انداستاد مطهرى در این باره مى نویسد:

«اندیشه هاى صدرا(۷) تدریجاً شناخته شد و رو آمد. ظاهراً آن دهانه فرهنگ که این آب جارى زیرزمینى از آنجا کاملا ظاهر شد، مرحوم آقا محمّد بید آبادى است.»(۸)

تلاش ملاّ محمّد، بیشتر از راه تربیت شاگرد بزرگى چون ملاّ على نورى، جامه عمل پوشید که مدت هفتاد سال به تدریس آثار ملاّ صدرا پرداخته و به گفته استاد سید جلال الدین آشتیانى:

«آقا محمد بید آبادى با اینکه در عرفانیات راسخ بوده، حکمت و اشراق نیز تدریس مى کرد و با آنکه بر اسفار جسته جسته حواشى نوشته است، بطورى که از آثارش مشهود است در حکمت متعالیه ملاّصدرا، راسخ نبوده است، یعنى فلسفه آخوند را از استاد محقق در این حکمت استفاده ننموده است و ما در شرح حال آخوند نورى خواهیم گفت که فلسفه ملاّصدرا تا زمان آخوند نورى، مقام شایسته خود را به دست نیاورده بود.»(۹)

روى هم رفته مى توان ملاّ محمّد بید آبادى و شاگردانش را پرچم داران نهضت احیاى حکمت متعالیه دانست که به شرح و تفسیر کلمات آخوند پرداختند و آن را از انزوا خارج کردند، با این توضیح که در زمان خود محمد به گفته محققان، هنوز موج افکار پیشینیان از قبیل بوعلى و شیخ اشراق غلبه داشته است، ولى به تعبیر شهید مطهرى، آن دهانه فرهنگ که این آب جارى زیرزمینى از آنجا کاملا ظاهر شد و بر همه پدیدار گشت، مرحوم آقا محمد بید آبادى است.

در عرصه عرفان

مرحوم آقا محمد بید آبادى، در زمره ى عالمان عاملى است که تجسم عینى اخلاق کریمه الهى اند. وى در عرصه عرفان اثر مکتوب کم دارد، ولى آثار بسیارى از وى بر جاى ماند و همین آثار علوّ مقام او را آشکار مى سازند. دستورالعمل هاى عرفانى – اخلاقى که از او بر جاى مانده و رساله «حُسن دل» که به قلم شیواى اوست، به همّت آقاى على صدرایى خویى چاپ و تصحیح و چاپ شده است، مدّت ها الگو و سرمشق دیگر عارفان بود. وى در عرفان مرید سیّد قطب الدین نیریزى از ارکان سلسله ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد(۱۰).

استاد سید جلال الدین آشتیانى درباره موضوع فوق مى نویسد:

«آقا محمد، راهنما و مرشد سلوک برخى از اعاظم علما و فقهاى عصر و زمان بود نه به نحو ارشاد مسند نشینان صاحبان سلاسل که یلعن بعضهم بعضاً. این مرد بزرگ از اعاظم معلمان اخلاق و مربّیان خواص از فضلا در دوران به شمار مى رود و از او سرگذشت هاى عبرت آور و حیرت انگیز نقل کرده اند و از ارباب معرفت مانند آقا سید مرتضى کشمیرى، سید احمد کربلایى تهرانى، آخوند ملاّ حسینقلى، ملاّ فتحعلى سلطان آبادى عراقى (اراکى)، سید على شوشترى، شیخ انصارى، سید بحرالعلوم و جمعى دیگر به آقا محمد منتهى مى شوند. نوشته هاى آخوند ملاّ حسینقلى و آقا سید احمد کربلائى و مرحوم شیخ محمّد بهارى در اخلاق و عرفان بسیار شبیه مکتوبات آقا محمد بید آبادى است و این تشابه به حدى است که اگر صاحب نوشته ها مشخص نبود آدمى خیال مى کرد یک نفر، منشى این نوشته هاست. این تشابه بیانگر این مطلب است که این اکابر به روش آقا محمد پاى بند بوده اند. با مراجعه به آثار عرفانى آقا محمد مشرب عرفانى(۱۱) وى درک مى شود. از ویژگیهاى او جمع بین عرفان و قرآن و برهان است، سالک در این مشرب جمع بین ظاهر و باطن مى کند و هر یک را بدون دیگرى ناقص مى داند. پاى بندى و تقیّد به احکام شرع و عمل به آنها و نیز توسّل به خاندان رسول اکرم(علیهم السلام) از دیگر اصول این مکتب عرفانى است. وى در تحریر مسائل عرفانى، قلمى رسا و روان و شیوا داشت و در فارسى نویسى مسلط بود. او شعله تابناکى بود که انسانهاى مستعد را به سلوک راه معرفت و توحید هدایت نمود و شرح مصباح الانس و تمهید القواعد و دیگر آثار در عرفان نظرى را در اصفهان تدریس مى کرد.(۱۲)

دیگر عرصه هاى علمى

آقا محمد در فقه نیز مقامى شامخ و حوزه درسى مهمّى داشت. از نظرات او در فقه وجوب عینى نماز جمعه در زمان غیبت امام است و چون در اصفهان نماز جمعه برگزار مى شد و باید بین نماز جمعه حداقل یک فرسنگ فاصله باشد، براى اقامه نماز جمعه به قریه رنان از بلوک ماربین اصفهان مى رفته(۱۳) همچنین خوانسارى صاحب روضات به نقل از منیه المرتاد میرزا محمد اخبارى(۱۴)، بید آبادى را در زمره مخالفان نظریه اجتهاد و موافقان نظریه اخبارى نام برده است. بید آبادى در تفسیر قرآن هم مهارت داشته و در مدرسه حکیم اصفهانى(۱۵) درس تفسیر داشته و اثرى از او در این باره باقى مانده است. در مورد آشنایى با علم کیمیا، مرحوم محمد هاشم آصف مى گوید:

«صاحب اکسیر اعظم و عالم کیمیاى معظم بوده است و هر ساله از برکت کیمیاى مبارک که ائمه هدى(علیهم السلام)و زمره حکما آن را ناموس اکبر و اخت النبوه خوانده اند، به قدر هزار هزار مثقال زر و سیم مسکوک فى سبیل الله انفاق مى نمود(۱۶).

تربیت شاگردان

آقا محمد بیدآبادى از عارفان عاملى است که علم و عمل را با هم گردآورده بودند و همین امر سبب شد بسیارى از شیفتگان گردش جمع گردند و از خرمن اندیشه هاى ناب عرفانى او خوشه ها برچینند. وى در زمینه تربیت شاگردان درخشش ویژه اى داشت. یک نمونه از شاگردان وى حکیم ملاّ على نورى است که شخصیت والایش گویاى عظمت استاد مى باشد. اکنون به شرح کوتاهى در مورد تربیت یافتگان مکتب بیدآبادى مى پردازیم.

۱ ـ ملاّ على نورى: معروف ترین شاگرد مکتب بیدآبادى و بزرگ ترین استاد در حکمت متعالیه و مدرّس متبحر مکتب آخود ملاّ صدرا است. وى در بین شارحان و مروّجان مبانى صدر المتألهین بى نظیر مى باشد. از حدود ۲۵ تا نزدیک ۱۰۰ سالگى به تدریس مکتب ملاّ صدرا اشتغال داشت. آثارش پیرامون آثار ملاّ صدرا و در توضیح مبانى او و دفع اعتراضات بر اوست. داراى قدرت بیان و تقریر حیرت آور بود.

بزرگ ترین حکما و عرفا و محققان متخصص در مشرب ملاّ صدرا در حوزه ى پر فیض او تربیت شدند. چندین سال حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ طالب علم و شاگرد عاشق حکمت به درس او حاضر شدند. از درایت او این که در زمان خود با متعصبان و مخالفان فلسفه از در مدارا وارد شد و به همین جهت متنفذترین علما و فقهاى عصر به او اظهار ارادت مى نمودند و با همین درایت توانست خود را از کید مخالفان برهاند.

۲ ـ حاج محمد ابراهیم کلباسى (۱۱۸۰ ـ ۱۲۶۱ق): نویسنده کتاب «اشارات الاصول» است.(۱۷)بیدآبادى همچون پدرى دلسوز سال ها به تربیت او پرداخت و بعد از پدرش وصى و قیّم او شد. وى فقیهى بزرگ و اصولى اى گرانمایه و عالمى متخلق بود. با آن که عالم و مرجع دینى بود، در مسجد منبر مى رفت و به ارشاد مى پرداخت. نویسنده روضات مى گوید:

«او را بالاى منبر دیدم که از استادش آقا محمد تعریف و تمجید مى کرد.»(۱۸)

۳ ـ میرزا ابوالقاسم حسینى اصفهانى، معروف به مدرس خاتون آبادى (م ۱۱۰۳): از مشاهیر مدرسان اصفهان بود که در مدرسه چهار باغتدریس مى کرد. وى نزد مرحوم آخوند ملاّ اسماعیل خواجویى و آقا محمد بید آبادى در علوم عقلیه و کلام و در نزد سید مهدى بحرالعلوم فقه و اصول و حدیث را فرا گرفت. نزدیک سى سال در مسجد شاه اصفهان امامت جماعت کرد و به خاطر علوّ مقام و مرتبه در تدریس به لقب «مدرس» مشهور شد. از آثار او مى توان به شرحى بر نهج البلاغه و تعلیقه هایى بر کتب چهارگانه حدیثى شیعه و تعلیقه بر تفسیر صافى و تفسیر قرآنى به زبان فارسى اشاره کرد.(۱۹)

۴ ـ سید صدر الدین کاشف دزفولى (۱۱۷۴ ـ ۱۲۵۸ق): وى در دزفول دیده به جهان گشود و براى تحصیل علم و معرفت به شهرهاى گوناگون از جمله بروجرد، کرمانشاه، همدان، دولت آباد، اصفهان، یزد، مشهد، شیراز، قزوین، تبریز، تهران، نهاوند، تویسرکان و عراق مسافرت و آثارى به زبان فارسى و عربى از خود به جاى گذاشته است.(۲۰)

۵ ـ آخوند ملاّ محراب گیلانىهمچون استادش گیلانى الاصل ولى ساکن اصفهان بود. از خدمت سید قطب الدین تبریزىدر عرفان و تصوف بهره مند بود. به گفته «زنوزى» از زهّاد زمان خود بود و مرتبه عالى در علوم عرفانى داشت.

۶ ـ ملاّ نظر على بن محسن گیلانى (م ۱۲۱۷ق)

۷ ـ احمد همدانى اردستانى.

۸ ـ شیخ الاسلام شیخ جعفر لاهیجى.

۹ ـ ملاّ حسین ساروى مازندرانى.

۱۰ ـ ملاّ عبدالکریم اشراق بیرجندى.

۱۱ ـ سید عبدالله داعى دزفولى.

۱۲ ـ میر سید على میرمحمد صادقى.

عالمان بزرگوارى چون میرزا ابوالقاسم گیلانى(میرزاى قمى)، سید جعفر و سید محمد تهرانىکاشانى، عبدالله بیدگلى کاشانى و… نیز از او دستورالعمل اخلاق گرفتند و از آن استاد فرزانه بهره ها بردند.(۲۱)

آثار

عالمان ربّانى که در وادى اخلاق و سیر و سلوک عرفانى قدم گذاشته اند، کمتر به تدوین کتاب پرداخته اند، به طورى که از عارفان بزرگى چون ملاّ حسینقلى همدانى، سید على شوشترى، سید مرتضى کشمیرى، سید احمد کربلایى و آقا سید على قاضى که همگى از پیروان شیوه بیدآبادى بودند، جز تعدادى دستورالعمل عرفانى چیزى بر جاى نمانده است. از مرحوم آقا محمد بید آبادى نیز بیشتر دستورالعمل ها و نامه هاى باقى مانده یا به درخواست طالبان طریق یا در پاسخ نامه هاى آنان نوشته شده است.

از ویژگى هاى مهم آثار بیدآبادى که بیشتر آن ها به فارسى است، شیوایى و روانى متن است. وى در پى آرایش سخن نبود، در عین حال سخنش آهنگین و فهم آن راحت است. فهرست آثار وى چنین است:

۱٫ مبدأ و معاد: گاه رساله «توحیدیه» نامیده مى شود و آقاى سید جلال الدین آشتیانى آن را در اثرى به نام «منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران» به چاپ رسانده است. این کتاب سه قسمت و یک خاتمه و در هر قسم چند فصل دارد.(۲۲)

۲٫ رساله حُسن دل: در موضوع آداب سیر و سلوک است و نثرى شیوا، روان و مسجّع دارد. وى این متن را به یکى از دوستانش که از رهروان معرفت بوده، نوشته است و شیوه اش چنین است که در اثناى کلام به مناسبت به آیات قرآنى و احادیث معصومان(علیهم السلام) و کلمات بزرگان و ضرب المثل ها استناد مى کند و به وسیله آن ها کلام خود را زیور مى بخشد.

این اثر گران بها به همت آقاى على صدرایى خویى تصحیح و در قم توسط انتشارات نهاوندى چاپ شده است.

۳٫ حواشى بر اسفار و مشاعر و چند کتاب دیگر که مورد استفاده شاگردانش بود و نزد شاگرد معروفش ملاّ على نورى بود. او هنگام تدریس از مطالب آن براى شاگردانش مطالبى نقل مى کرد. و همچنین ملاّ عبدالله زنوزىشاگرد ملاّ على نورى در چندین جاى لمعات الالهیه خود به نقل از استادش ملاّ على نورى از آن حواشى استفاده کرده است.

۴٫ تفسیرى از قرآن: این تفسیر به زبان عربى بوده و هنوز به چاپ نرسیده است. مولف آن را با خط زیباى خود به نگارش درآورده و تنها نسخه آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران نسخه شماره ۱۸۵۴، فهرست دانشگاه، ۸:۴۴۴ موجود است. مرحوم سید جلال الدین آشتیانى مى فرماید:

«قرائت آن بسیار مشکل است و حقیر با آن که با خطوط ربطى دارم نتوانست از این تفسیر چند صفحه استنساخ نماید. ولى احاطه مولف به مباحث و تسلط او در تحریر مباحث علمى اعجاب آور است.»(۲۳)

۵٫ رساله اى در سیر و سلوک: در پاسخ میرزاى قمى، صاحب قوانین و عربى است.

این رساله همراه با ترجمه فارسى آن در مجله «پیام حوزه» سال ۱۳۷۲ به چاپ رسیده است.

۶٫ رساله اى در سیر و سلوک: در پاسخ سید حسین قزوینى که بارها از حمله در مجله وحید تیرماه ۱۳۵۲ و مجله حوزه تیر ۱۳۶۲، کیهان اندیشه، فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۶ چاپ شد.

۷٫ فصلى در آداب تخلیه و تحلیه: در مجله وحید تیر ۱۳۵۲ و مجله حوزه آذر و دى ۱۳۶۸ به چاپ رسید.

مجموعه این نامه هاى عرفانى در کتابى با عنوان «تذکره السالکین» به همت و تلاش آقاى على صدرایى خوئى توسط انتشارات نور السجاد چاپ شده است.

ویژگى هاى اخلاقى

۱٫ زهد و ساده زیستى

مرحوم آقا محمد بید آبادى بى هیچ تکلّفى در بین مردم رفت و آمد مى کرد. مانند آنان سوار بر الاغ مى شد، به صحرا مى رفت و بیل مى زد و مایحتاجش را به دست خود تهیه مى کرد. با این که مقدار زیادى طلا در اختیار داشت، هیچ رغبتى به آن ها نداشت و همه را در راه خدا انفاق مى کرد و خود به سختى زندگى مى گذراند.

مرحوم محمد هاشم آصف (رستم الحکماء) مى نویسد:

«به قدر هزار هزار مثقال زر و سیم مسکوک فى سبیل الله انفاق مى نمود و در حجره ى نشیمن خاصش که تلامذه ى بسیار از ارباب علم و حکمت در آن جا فراهم مى آمدند، فرش بوریا و به اطراف و حواشیش، پوست گوسفند گسترده بود و بر آن ها مى نشستند و اعزّه و اشراف و اعیان و اکابر زمان، خدمتش را مایه ى افتخار مى دانستند.

مرحوم آقا محمد بیدآبادى مذکور به نفس نفیس خود به درِ دکان خباز و بقال و قصاب و علاف و عصار و سبزى فروش مى آمد و آذوقه و مایحتاج خود و عیال خود را بر دوش خود گرفته و به دامان خود نهاده و به خانه ى خود مى برد و در این باب اعانت از کسى قبول نمى کرد و جامه هاى وى کرباس و پشمینه ى کم بها بود و به کسب تکمه چینى اشتغال داشت و خط شکسته را خوب مى نوشت و چند دستگاه شعر بافى هم داشت و قدرى هم زراعت مى نمود.»(۲۴)

مرحوم خوانسارى:

«در مقام ذکر غایت زهد این مرد بزرگ همین بس که در هنگام قحطى در شهر اصفهان، به جهت همدردى با مردم آن شهر به مدت شش ماه خوراک خود و خانواده اش زردک خام یا پخته بود و بدون هیچ اکراهى با آن ارتزاق مى نمود.»(۲۵)

وى در «رساله حسن دل» خطاب به یکى از شاگردانش مى نویسد:

«احتیاط نما که از تو، به کسى آزار نرسد و بر پشتى بارى ننهى و در پایى خارى نکنى و آشوبى در وجودى نیفکنى و خلیق و حلیم باشى و دعاى خیر و توجّه فقرا را به واسطه قضاى حاجت غنیمت شمار.»(۲۶)

۲٫ بزرگوارى و مناعت طبع

با این که بسیارى از اعیان و اشراف، خواهان ارتباط با آقا محمد بودند و خدمتش را مایه ى افتخار مى دانستند، وى حتى کمک آن ها به فقرا را هم قبول نمى کرد. در کتاب رستم التواریخ آمده است:

«وکیل الدوله ثانى ایران، على مراد خان زند با کمال تواضع و تعظیم به دیدنش آمد. آن ذات مقدس، آن سلطان را در مجلس خود با فقرایى که در آن جا حاضر بودند، هم سلک و هم نشین نموده. آن سلطان والا شأن به قدر هفت هزار تومان نقد از مال خالص حلال خود، که از زراعت حاصل نموده بود ـ که در آن زمان قیمت بیست و هشت هزار خروار دیوانى غلّه باشد ـ نزدش گذارد و عرض نمود که این نقد را به مستحقین و فقرا قسمت نما. آن عالیجناب از روى استغنا فرمود: من مستحق نمى شناسم، مستحق شناس خدا است و فرمود: این مال را به رعایا بده. عرض نمود: من با رعایا به شرکت زراعت نموده ام و موافق عدل و قسط و حساب ایشان بهره ى خود را برده اند و من بهره ى خود را، فرمود: اگر چنین است اى بنده ى مسلط خدا به تدریج من فقیر و مستحق پیدا مى کنم و با برات نزد تو مى فرستم، تو به دست خود به ایشان بده، آن چه در برات نوشته ام زیرا که موافق احادیث صحیحه اگر تو به دست خود یک دینار انفاق نمایى بهتر از آن است که من مال تو را به اذن تو هزار دینار انفاق نمایم.»(۲۷)

«و نیز در میان آن سلطان والا جاه و عالى جناب میرزا محمد على ولد میرزا مظفر خلیفه سلطانى به همین طریقه ى مذکور اتفاق افتاد.»(۲۸)

۳٫ توسل به معصومان(علیهم السلام)

آقا محمد، در مشرب عرفانى خود راه نجات و وصول الى الله را پیروى از معصومان و توسل به ائمه(علیهم السلام) مى داند. او در رساله حسن دل مى نویسد:

«پس از تزکیه و تصفیه ى قلب و تجلیه ى روح ظاهراً و باطناً متابعت آل رسول(علیهم السلام)باید نمود و تا قوت غضبى و نفس سبعى و قوت شهوى و نفس بهیمى و قوت وهمى و معنى شیطانى مسخر و منقاد قوّت ناطقه و نفس ملکى شود و از امّارگى به لوّامگى و از آن به ملهمگى و از آن به مطمئنّگى رسد… دست ارادت از دامن ولایت(۲۹) رسول و آل او(علیهم السلام) کوتاه نکنیم و دست از دامن وارثان ایشان که در علم و عمل تابع ایشان هستند بر نداریم.

چون که گل رفت و گلستان شد خراب *** بوى گل را از که جویم از گلاب(۳۰)

ذوق ادبى

از آثار او فهمیده مى شود که در شعر و نثر ادبى مهارت داشت و ذوق و قریحه ادبى در او قوّت خاصّ به آثارش بخشیده است. اگر چه به دلیل علوّ طبع، به ظاهر شعرى نسرود، ولى آن هنگام که موضوع سخن اقتضا مى کرد، در تبیین مباحث عرفانى، اشعار نغز و بدیع شاعرانى چون شیخ محمود شبسترى، شیخ بهایى و شیخ اجل سعدى و همچنین حافظ و مولوى را چاشنى بحث خود کرد.

بیدآبادى در نثر ادبى نیز مهارت کامل داشت و بارها از سجع موزون و زیبا استفاده مى کرد.

استاد سید جلال الدین آشتیانى مى گوید:

«آقا محمد از نوادر دوران اخیر در علم و سلوک، داراى مقامى رفیع و کم نظیر است. در تحریر مسائل عرفانى، داراى قلمى رسا و روان و شیوا و در فارسى نویسى چنان مسلط است که در انسان اعجاب بوجود مى آورد.»(۳۱)

به عنوان حُسن ختام گلواژه هاى عارفانه و مسجع از این عارف فرزانه ذکر مى کنیم.

ـ اى عزیز! آگاه باش نه گمراه خودشناس باش نه خودنما که خودشناسى، حق شناسى است و خودنمایى، دعوى خدایى است.

ـ خدا را باش تا خدا تو را باشد، خود را مباش که هیچ با تو نباشد.

ـ اى عزیز! هى هى در طفلى پستى، در جوانى مستى و در پیرى سستى، پس خدا را کى پرستى؟!

ـ غم دل خور، نه غم گِل.

ـ اى عزیز! بارى کارى کن که پاک به دهر آمده اى، ناپاک به خاک نروى.

ـ عیش و سرور دهر غدّار به چاه قیر ماند، واى بر آن که در او فرو رود و خوشا به حال آن که از او بگذشت. (۳۲)

رحلت

وى در سال (۱۱۹۸ ق) در جوار حق آرام گرفت و به دیار باقى شتافت. پیکر پاکش را در قسمت شرقى تکیه آقا حسین خوانسارى واقع در قبرستان تخت فولاد اصفهان، نزدیک مزار پدر بزرگوارش به خاک سپردند. بنا به وصیتش سال ها بر قبرش گنبد و بارگاهى ساخته نشد تا این که حدود ۱۲۰ سال بعد از وفاتش مرحوم میرزا سلیمان رکن الملک، عمارت چهار طاقى روى قبر او ساخت.(۳۳)


۱٫ تتمیم امل الامل، علامه عبدالنبى قزوینى، ص ۱۶۲٫

۲٫ اعیان الشیعه ج ۹، ص ۴۰۵٫

۳٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، سید جلالالدّین آشتیانى، ج ۴، ص ۱۵۲، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۵۹۴٫

۴٫ سلسلهاى از تصوف که امروزه همه پیروان آن شیعى هستند و آن را ذهبیه کبرویه (منسوب به شیخ نجم الدین کبرى) رضویه (منسوب به حضرت رضا(ع)) مى نامند. سلسله ارشاد این فرقه طبق روایات به حضرت رضا(ع) مى رسد.

۵٫ همان، ج ۴، ص ۲۹۸٫

۶٫ همان، ج ۴، ص ۲۹۹ – ۲۹۸٫

۷٫ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۵۹۴٫

۸٫ همان، مرتضى مطهرى، ص ۵۹۴٫

۹٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۴، ص ۲۹۸٫

۱۰٫ دانشنامه جهان اسلام، ج ۵، ص ۱۲۷، به نقل از: معصوم علیشاه، ج ۲، ص ۲۱۵٫

۱۱٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۴، ص ۲۹۶-۲۹۸٫

۱۲٫ همان.

۱۳٫ روضات الجنات، ج ۷، ص ۱۲۳٫

۱۴٫ همان، ج ۷، ص ۱۲۳٫

۱۵٫ دانش نامه جهان اسلام، ج ۵، ص ۱۲۷٫

۱۶٫ رستم التواریخ، محمد هاشم آصف، ص ۴۰۶ و روضات الجنات، ج ۷، ص ۱۲۳٫

۱۷٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۴، ص ۵۴۱ ـ ۵۳۹ (با تلخیص).

۱۸٫ روضات الجنات، ج ۵، ص ۱۱۲٫

۱۹٫ همان، على صدرایى خویى، ص ۱۴ ـ ۱۳٫

۲۰٫ همان، ص ۱۶٫

۲۱٫ تذکره السالکین، على صدرایى خویى، ص ۲۸٫

۲۲٫ منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۲، ص ۳۰۳٫

۲۳٫ همان، ج ۴، ص ۲۹۷٫

۲۴٫ رستم التواریخ، ص ۴۰۶ و ۴۰۷٫

۲۵٫ روضات الجنات، ج ۷، ص ۱۲۳٫

۲۶٫ رساله حسن دل، تحقیق على صدرایى خویى، ص۶۹٫

۲۷٫ رستم التواریخ، ص ۳۰۷٫

۲۸٫ همان.

۲۹٫ رساله حسن دل، ص ۶۶٫

۳۰٫ همان.

۳۱٫ مجله حوزه، ش ۱۰، تیرماه ۱۳۶۴، نقل از: شرح مقدمه قیصرى، ص ۳۱٫

۳۲٫ حسن دل، ص ۴۰ ـ ۳۵٫

۳۳٫ تذکره السالکین، على صدرایى خویى، ص ۲۸٫

 

زندگینامه آیت الله سید محمد مهدى شهرستانى(۱۱۳۰ـ۱۲۱۶هـ.ق)

طلوع

سید محمد مهدى شهرستانى عالمى نامدار و از بزرگان علماى امامیه در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجرى بود. در حدود سال ۱۱۳۰هـ.ق در اصفهان دیده به جهان گشود. وى از سادات شهرستان جى قدیم(در حومه ى اصفهان) و ساکن اصفهان بود و نسبش به امام کاظم مى رسد.(۱) اجداد او که از بزرگان بودند، وزارت دولت صفویه را در برهه اى از زمان بر عهده داشتند.

اولین نفر صدرالدین اسماعیل میر شریف شهرستانى بود که مستوفى الممالک (وزیر دارایى) شد. وى املاک و دارایى زیادى را در سال ۹۳۱هـ.ق در راه خیر وقف کرد. بعد از وى این سمت به فرزندان وى ازجمله امیر ابوالفتوح، جد اعلاى میرزا محمد مهدى، رسید. او در زمان شاه طهماسب اول ناظر عمارات شریفه (حرم معصومین و امام زاده ها) هم بود.میرزا محمد، فرزند امیر ابوالفتوح هم سیدى فاضل، فقیه و صاحب فتوا بود و فتاوایش در میان فقهاى عصر اعتبار خاصى داشت ولى هیچ گاه مناصب و مشاغل دولتى را نپذیرفت.

امیر جلال الدین حسن، فرزند میرزا محمد، سومین صدر اعظم از هفت صدر اعظمى بود که شاه عباس در دوران پادشاهى خود داشت. او در سال ۱۰۱۵ یا ۱۰۱۶هـ .ق. وفات نمود. میرزا روح الله پدر بزرگ میرزا مهدى هم از علماى عهد شاه حسین صفوى بود.(۲)

هجرت

بعد از حمله افغانها به اصفهان، بسیارى از خانواده ها ازجمله خاندان شهرستانى از آنجا کوچ کردند. میرزا مهدى که در آن زمان کمتر از ده سال داشت، همراه پدرش به عراق مهاجرت کرد و در حوزه کربلا به تحصیل علوم دینى پرداخت.(۳)

جنبش اخبارى گرى

حرکت اخبارى گرى که در زمانهاى قبل هم وجود داشت، در آن زمان به وسیله ملا محمدامین استرآبادى (۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶) با نوشتن کتاب فوائدالمدنیه تجدید و تقویت شد و در دهه چهارم قرن یازدهم این فکر نفوذ وسیعى در عراق کرد و در قرن دوازدهم به ایران هم رسید و در چند دهه فقه شیعى را در تصرف انحصارى خود نگاه داشت.

شیخ ابوعلى حائرى در منتهى المقال مى نویسد:

«شهرهاى عراق به خصوص کربلا و نجف پیش از آمدن وحید بهبهانى پر از علماى اخبارى و عوام الناس آن ها بود. آن ها به قدرى در اخبارى گرى خود محکم بودند که اگر یک نفر از آنان مى خواست کتابى از کتب مجتهدین را به دست بگیرد، براى اینکه دستش نجس نشود، آن را در دستمالى پیچیده و به دست مى گرفت. علماى اصولى نجف و سایر شهرهاى عراق به قدرى تحت الشعاع اخباریها واقع شده بودند که کمتر کسى نام آن ها را شنیده بود.»(۴)

دوران جهش

کربلا در آن موقع محل تجمع اخباریها و رئیس آنها شیخ یوسف بحرانى (صاحب حدائق) بود.وقتى وحید بهبهانى از بهبهان به کربلا آمد، چند روزى در بحث وى حاضر شد، آن گاه روزى در صحن شریف ایستاد و با صداى رسا فریاد زد: اى مردم! من حجت خدا بر شما هستم. علما و فضلا از هر طرف به دور وى حلقه زدند و پرسیدند: چه مى خواهى؟ وحید گفت: مى خواهم شیخ یوسف منبرش را در اختیار من بگذارد و دستور دهد شاگردانش پاى منبر من حاضر شوند!

وقتى این خبر به گوش شیخ یوسف رسید، چون وى آن روزها از مسلک اخبارى عدول کرده بود ولى از ترس جهّال نمى توانست حق را اظهار کند، تقاضاى وحید را پذیرفت به این امید که او بتواند بطلان مسلک اخبارى را براى آنها ثابت کند. وحید سه روز به درس و گفت و گو پرداخت و دوسوم شاگردان شیخ یوسف را به افکار اصولى هدایت کرد(۵). بدین طریق تفکر اصولى بر اخبارى غالب شد و به دست شاگردان وى استمرار یافت.

تحصیل

میرزا پس از طى مقدمات در کربلا از محضر شیخ یوسف بحرانى کسب فیض مى کرد اما با آمدن وحید بهبهانى به کربلا، به حوزه درس وى راه یافت(۶) و تحصیلات خود را نزد وى و محمد مهدى فتونى تکمیل و در تفسیر، حدیث، فقه و لغت به مدارج بالایى رسید و سرانجام از مراجع بزرگ تقلید شد.

تذکر این نکته لازم است که شیخ یوسف به تفکرى بین اصولى و اخبارى معتقد بود و آن را تفکر بزرگانى ازجمله علامه مجلسى مى دانست. او همچنین از کارهاى اخباریها به خصوص مرحوم استرآبادى انتقاد مى کرد و آن را باعث فساد دین مى دانست.(۷) همچنین به وحید براى ترویج طریقه اش میدان داد و حتى وصیت کرد بهبهانى بر جنازه اش نماز گزارد.(۸)

اساتید و مشایخ روایتى

۱ ـ آیت الله وحید بهبهانى.

۲ ـ شیخ یوسف بحرانى.

۳ ـ شیخ محمد مهدى فتونى.

۴ ـ ملا محمد مهدى نراقى.

آیت الله وحید بهبهانى در اجازه اى که به شهرستانى داده است، بعد از حمد و صلوات مى نویسد:

«از من طلب اجازه نمود سید سند، ماجد امجد، موفق مؤید مسدد، فاضل عالم، باذل کامل، محقق مدقق، پاک سرشت پاکزاد متبحر دانا صاحب حسب فائق عالى و نسب رفیع متعالى و ذهن سلیم و طبع مستقیم و فهم پسندیده و فطانت تام و حذاقت کامل و اخلاق حسنه و کمالات زائده ى متکامله، مستجمع علوم عقلى و نقلى، عالم ربانى و فرزند روحانیم میرزا محمد مهدى ملقب به شهرستانى وفقه الله لمراضیه تا از من روایت کند همه ى تصانیف معروف و علومى را که روایت کرده ام از مشایخ اماجد و افاضل عظام و اساتید خود که اساتید همه در اعصار روزگار بوده و نزد خاص و عام مشهور مى باشند تغمدهم الله بغفرانه و اسکنهم بحابیح جنانه و از وى که امیدوارم خداوند او را براى تأییدات ربانیه و توفیقات سبحانیه موفق بدارد خواستارم که مرا در اوقات دعاهاى خود فراموش نکند تا با یاد من که استاد وى بوده ام خداوند بر تأییدات و توفیقات و کمالاتش بیفزاید.»(۹)

چهار نفر از شاگردان وحید، مهدى نام داشتند و همه از مراجع بزرگ زمان خود بودند که به آنها «مهادى اربعه» مى گفتند. این چهار نفر عبارتند از: محمد مهدى بحرالعلوم ساکن نجف، میرزا محمد مهدى شهرستانى ساکن کربلا، ملا محمد مهدى نراقى (صاحب جامع السعادات) مقیم کاشان و میرزا محمد مهدى اصفهانى(شهید ثالث) ساکن مشهد.(۱۰)

تدریس و شاگردان

میرزا مهدى به تشکیل حوزه درسى فقه، اصول و تفسیر در کربلا همت گماشت. از بیانات مرحوم زنوزى برمى آید که ایشان شرح لمعه، قواعد علامه حلى و بعضى کتب حدیثى را تدریس مى کرد.

اسامى تعدادى از شاگردان ایشان چنین است:

۱ ـ ملا احمد نراقى(۱۱): صاحب کتاب معراج السعاده و فرزند ملا مهدى نراقى.

۲ ـ شیخ اسدالله کاظمى شوشترى: صاحب کتاب مقابس الانوار و از فقهاى محقق.(۱۲)

۳ ـ سید محمد حسن زنوزى: صاحب کتاب ریاض الجنه. وى که از شاگردان وحید بهبهانىبود و در فقه، اصول، حدیث، کلام، رجال، ادب، تاریخ و نسب اطلاعات وسیعى داشت(۱۳)، در کتاب خود این گونه مى نویسد:

«در سال ۱۱۹۵ هجرى قمرى روانه کربلاى معلا شده و چهار سال در آن مکان مقدس از فضلاى آنجا خاتم المجتهدین مولانا آقا محمد باقر بهبهانى و عمده العلما میرزا محمد مهدى شهرستانى و قدوه الفضلا استادى و استنادى آقا سید على عالم ربانى صاحب ریاض مستفیض و مستفید شدم. من کتاب شرح لمعه و قواعد علامه و بعضى کتب حدیث را از اول تا آخر نزد وى خواندم.»(۱۴)

۴ ـ آیت الله سید صدرالدین موسوى عاملى: داماد مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء۱۵) و صاحب چند کتاب فقهى.

۵ ـ سید دلدار على نقوى هندى: اولین عالمى که در بلاد هند به درجه اجتهاد رسید.(۱۶)

۶ ـ سید عبدالله شبر: صاحب تفسیر.(۱۷)

۷ ـ سید عبدالمطلب جزایرى: صاحب کتاب تحفه العالم و نواده محدث بزرگ سید نعمت الله جزایرى.

۸ ـ آقا محمد على بن محمد باقر هزار جریبى.

۹ ـ مولى شمس الدین بن جمال الدین بهبهانى: از بزرگان و شاگردان وحید بهبهانى و صاحب حاشیه بر مطول و شرح قوانین و… .(۱۸)

۱۰ ـ حمزه بن سلطان محمد قائنى خراسانى.(۱۹)

دارندگان اجازه هاى روایت

بعضى نیز از ایشان اجازه روایتى گرفته اند، ازجمله:

۱ ـ ملا احمد نراقى.

۲ ـ آقا احمد بهبهانى: نوه وحید بهبهانى و صاحب کتاب مرآت الاحوال.

۳ ـ محمد بن اسماعیل: در سال ۱۲۱۰هـ .ق. اجازه روایى گرفت.

۴ ـ ملا على تبریزى.

۵ ـ آقا زین العابدین موسوى خوانسارى: پدر محمد باقر خوانسارى و صاحب کتاب روضات الجنات.

۶ ـ شیخ احمد احسایى: رئیس فرقه شیخیه.

۷ ـ ملا اسدالله تسترى (شوشترى): نویسنده مقابس الانوار در فقه.

۸ ـ ملا محمد فاضل سمنانى.

۹ ـ سید جواد عاملى: صاحب مفتاح الکرامه.(۲۰)

ایشان علاوه بر تدریس در کربلا امامت جماعت در رواق بالا سر حرم مطهر را نیز به عهده داشت.(۲۱)

مبارزه با صوفیه

زمانى که آقا محمد على (فرزند وحید بهبهانى) در کرمانشاه بود، فرقه صوفیه رونق بسیارى گرفته بود لذا وى به مقابله با آن پرداخت و براى اینکه مدرک کافى براى هرگونه اقدامى داشته باشد، استشهادى از بزرگان مراجع تهیه کرد. میرزا مهدى در جواب وى مى نویسد:

بسم الله تعالى

«مخالفت رفتار و طریقه ناهنجار این اشقیاء با طریقه شرع انور و ملت مطهر حضرت سیدالبشر علیه و على اولاده آلاف التحیه والسلام در نهایت وضوح و ظهور کالنور على النور و بر کافه خلایق ظاهر و واضح مى باشد خصوصاً این شقى الاشقیاء معصوم على شاه که پیرو مرشد بقیه ارباب ضلال یعنى شیطان بوده و آن شقى نور على شاه که در اطراف و اقطار او را مرشد مى دانند و تعظیم و توقیرى که نسبت به او مى نمودند، احدى نسبت به ائمه طاهرین ننموده و این شقى معصوم على را تعظیم مى نمودند به حدى که او را در السنه و افواه این اشقیا مسمى به معبود نموده و به همین لقب این بدبخت نامحمود را اسم برده و خود هم ابا و امتناعى از این خطاب براى کفر و الحاد و زندقه او کفایت مى کند و کفى به اثماً مبیناً. مجملا بر کافه اهل اسلام تعزیر و تکفیر و طرد و نفى و ابعاد ایشان متحتم و از لوازم ایمان است. لیکن چون داعى با این شقى بدبخت ملاقات و مکالمه ننموده تا حکم صریح به جواز قتل او نماید لهذا تصریح به جواز قتل او نمى تواند نمود مگر در آنجاها ما فى الضمیر او بروز کند به حدى که شبهه را در آن راه نباشد و نظر به اعتقاد داعى حبس مخلد او در همان کرمانشاهان اولى و الیق و به مراعات دین احوى و اوفق خواهد بود که در هر بلد و مکان روانه شود باعث اضلال و کفر و زندقه عباد خواهد شد و الله یعلم.»(۲۲)

میرزا محمد على هم سردسته این فرقه گمراه (معصوم على شاه) را گرفت و بعد از خوددارى وى از توبه، به قتل او فتوا داد. او را کشتند و آنگاه براى دستگیرى مریدش نور على شاه حرکت کردند.

خدمات اجتماعى

این عالم بزرگ خدمات باارزش و مفیدى از خود به یادگار گذاشته است که از جمله این خدمات عبارت است از:

۱ ـ توسعه و تعمیر مسجد جامع: درباره این مسجد آمده است:

این مسجد در ابتدا به نام شیخ عبدالرحیم نامىبوده است، اما در سال ۱۱۸۹هـ .ق. این مسجد توسط مرحوم میرزا محمد مهدى شهرستانى مجدداً بنا و توسعه داده شد و به نام جامع شهرستانى مشهور و معروف گردید. محل ساختمان این مسجد مقابل درب خروجى حرم حسینى به طرف حرم حضرت ابوالفضل که معروف به باب الشهدا است، قرار گرفته است.(۲۳)

۲ ـ ساخت مسجد جامع کبیر: این مسجد در خارج از صحن حسینى و در جهت شرقى در نزدیک درب صافى ساخته شد.(۲۴)

۳ ـ توسعه حرم حسینى: سید این اقدامات را با پول حاصل از موقوفات جدّ خود (میر شریف) و فرزندش میرزا افضل انجام مى داد.(۲۵)

۴ ـ انتقال آب به نجف: آصف الدوله سلطان لکنهو به پیشنهاد سید مهدى مقدارى پول براى میرزا مهدى فرستاد و میرزا با احداث نهر «هندیه» به طول ۲۵ فرسخ در سال ۱۲۱۳هـ .ق. آب را از فرات به شهر مقدس نجف رساند.(۲۶)

۵ ـ تشکیل دیوان آل شهرستانى یا مجالس شعرا: علما، ادبا و شاعران بزرگ در این مجلس به خواندن اشعار و دیگر مطالب علمى و دینى و ادبى مى پرداختند. ریاست این دیوان پس از درگذشت مرحوم میرزا مهدى به عهده فرزندان وى قرار گرفت.(۲۷)

سجایاى اخلاقى

مرحوم سید محمد حسن زنوزى استادش را چنین معرفى مى کند:

«استاد امجد عالم فاضل کامل باذل محقق مدقق متبحر جامع ثقه عادل متکلم فقیه سخى شریف الاخلاق کریم الاعراق اوقات شریفش صرف برآوردن حوائج مسلمین و ترویج دین حنیف مى گردید. عالمى دست باز و سخى بى همطراز بود.»(۲۸)

میر عبداللطیف جزایرى نیز در کتاب تحفه العالم به تقریب ذکر علماى درجه اول کربلاو نجف مى نویسد:

«دیگر سید عالى شأن میرزا محمد مهدى شهرستانى سلمه الله بود. وى از اعاظم بود و افاضل نامدار و علامه جلیل القدر است. در تهذیب اخلاق و تکمیل نفس ناقص آنقدر کوشیده است که مزیدى بر آن متصور نیست. شهرستانى خلق عظیمش سواد اعظم عالم ملکوت و بحر بیکران دست دریا نوالش جرعه بخش مکان دیر ناسوت، معروف عموم اهالى روم و هند و ایران و به حاجت رایى مردم یگانه دوران است. مودّتش را با من پایانى نبوده است. تا در ارض اقدس کربلابودم بیشتر اوقات را به خدمتش مى رسیدم و اگر به تقریبى نرفته بودم، خود با قدوم میمنت لزوم کلبه احزان را منور داشتى و به اطاله جلوس و فیض دربارى ساحت ظلمانى خاطر را از گرد کلفت زدودى. با آنکه عمر او از هفتاد تجاور نمود و از عشر ثمانین بود، آثار شکستگى و هرم (یعنى پیرى) از کلال و ملال و ضعف قواى نفسانى و عنصرى اصلا به او راه نیافته بود.»(۲۹)

شجاعت

مسجد جامع اهل سنت در کنار صحن حرم حسینى قرار داشت و یکى از پنجره هاى حرم به داخل این مسجد باز مى شد. بعضى از دشمنان یا اوباش هنگام برگزارى نماز یا دیگر مراسم افرادى را که از آن محل عبور مى کردند، مورد ضرب و شتم قرار مى دادند. میرزا مهدى در اقدامى شجاعانه در نیمه شبى با همکارى کلیددار حرم و دیگران مصالح لازم را آماده کرد و در همان شب دیوارهاى مربوط به مسجد را برداشت و آن را به حرم الحاق کرد.(۳۰)

یکى از کرامتهایى که از ایشان نقل شده، این است که دوبار هنگام ورود به حرم مطهر درب معروف به «باب السدر» به روى وى باز شد.(۳۱)

داستانى خواندنى

ملاّ زین العابدین سلماسى (از همراهان سید بحرالعلوم) نقل مى کند:

«زمانى که مریضى علامه بحرالعلوم شدت یافت، به من فرمود: دوست دارم شیخ حسین نجف، که از شاگردان علامه و زاهدان نجف است، بر جنازه من نماز بخواند اما کسى جز آمیرزا محمد مهدى شهرستانى بر من نماز نمى خواند!

من از این خبر متعجب شدم چون آمیرزا مهدى در کربلا بود و علامه بحرالعلوم در نجف، پس چطور بحرالعلوم چنین سخنى فرمود؟ بعد از مدت زمان کمى علامه بحرالعلوم به دیار باقى شتافت و ما بدن علامه را غسل دادیم و کفن نمودیم و آماده نماز کردیم. وقتى جنازه را در صحن مقدس علوى نهادیم، مجتهدان بزرگى چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و شیخ حسین نجف در آنجا حضور داشتند اما ناگهان آمیرزا مهدى شهرستانى با لباس سفر از در شرقى صحن مطهر وارد شد. همه او را بر خود مقدم داشتند و از وى خواستند بر جنازه بحرالعلوم نماز گزارد. ایشان همان طور که علامه خبر داده بود، نماز گزارد و حاضران هم به او اقتدا کردند.

وقتى جریان را از میرزا مهدى پرسیدم، فرمود: وقتى نماز ظهر را در کربلا به جا آوردم، هنگام برگشت به خانه نامه اى از نجف به من رسید که در آن از وخامت حال علامه بحرالعلوم خبر داده بود، من سریع به خانه برگشتم و به سوى نجف به راه افتادم و به محض ورود جنازه وى را مشاهده کردم.»(۳۲)

تألیفات

۱ ـ تفسیر بعضى از سوره ها

۲ ـ حاشیه بر مفاتیح الفقه فیض کاشانى.

۳ ـ فذالک در شرح مدارک.

۴ ـ مصابیح در فقه.

شیوه فقهى

کتاب فقه میرزا مهدى چاپ نشده است تا شیوه فقهى او معلوم شود اما زنوزى مى نویسد: در فقه به شیوه مرحوم بحرانى گرایش داشت.(۳۳)

با توجه به شیوه فقهى بحرانى، مى توان به طریقه او در فقه پى برد. بحرانى در کتاب حدائق ابتدا اقوال را در هر مسئله مى آورد و بعد از آن تمام روایاتى را که مى تواند دلیل باشد، ذکر مى کند. بعد از آن حکم مسئله را با دقت در روایات بیرون مى آورد و روایات قول دیگر را توجیه مى کند و اجماع و شهرت را نیز به عنوان دلیل یا مویّد ذکر مى کند. او سعى مى کند خواننده با مراجعه به این کتاب، از کتب اخبار و استدلال بى نیاز شود. شیخ مهدى فتونى در تقریظ بر یکى از کتابهاى بحرانى مى نویسد:

«این کتاب تحقیقى است که براى قبول شایسته است و بر عمل بر آن تکیه مى شود خصوصاً که بر طریق ما و روش برتر ماست که عمل بر مضمون اخبار است اگرچه هیچ کدام از فقها به آن قول معتقد نشده باشد.»(۳۴)از این بیانات مى توان نتیجه گرفت که روش فقهى میرزا مهدى تتبع در اخبار گوناگون و استنباط حکم الهى است اگرچه کسى بدان قول معتقد نشده باشد.

فرزندان

از این عالم بزرگ سه فرزند باقى ماند که عبارتند از:

۱ ـ میرزا ابوالقاسم: از فضلا و دانشمندان عصر خود بود و اندکى بعد از فوت پدر در سال ۱۲۱۶هـ .ق. درگذشت.

۲ ـ میرزا محمد حسین: از علماى کربلا و داماد آقا محمد على کرمانشاهى فرزند وحید بهبهانى بود و به سال ۱۲۲۵هـ .ق. وفات نمود.

۳ ـ زینب بیگم: به ازدواج آیت الله سید محمد حسین مرعشى شهرستانى درآمد.(۳۵)

داماد میرزا مهدى شهرستانى (محمد حسین مرعشى) به واسطه این پیوند خویشاوندى ملقب به شهرستانى شد و این لقب در خاندان ایشان باقى ماند وحجه الاسلام والمسلمین سید جواد شهرستانى که در دفتر حضرت آیت الله العظمى سیستانى است، از نواده هاى محمد حسین مرعشى شهرستانى است.

غروب خورشید

این عالم بزرگ پس از عمرى تلاش و تربیت عالمان و فضلا، سرانجام در روز دوازدهم صفر المظفر سال ۱۲۱۶هـ .ق. در ۸۶ سالگى در کربلا وفات نمود و مقبره خاندان خود واقع در رواق پشت قبور شهداى کربلا به خاک سپرده شد.(۳۶)

گلشن ابرار ج۷


۱٫ شجره نامه ایشان در کتاب تاریخچه عزادارى سید صالح شهرستانى آمده است، البته در بعضى شجره نامهها مقدارى اختلاف هست.

۲٫ تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، محمد قاسم هاشمى، ص۹۵-۱۵۹٫

۳. همان.

۴٫ وحید بهبهانى، على دوانى، ص ۱۲۲٫

۵. همان، ص ۱۲۳٫

۶٫ همان.

۷. الحدائق الناظره، ج ۱، ص ۱۴ و ۱۵ و ۱۶۷٫

۸. وحید بهبهانى، ص ۱۲۴٫

۹. وحید بهبهانى، على دوانى، ص ۱۸۸ اعیانالشیعه، سید محسن امین، ج ۱۵، ص ۴۰٫

۱۰٫ وحید بهبهانى، ص ۱۸۸، با اندکى تصرف.

۱۱. براى اطلاع بیشتر به گلشن ابرار، جلد ۵ مراجعه شود.

۱۲٫ درباره ایشان رجوع شود به وحید بهبهانى، ص ۲۳۰٫

۱۳. براى اطلاع بیشتر ر.ک.به: وحید بهبهانى، ص ۲۳۲٫

۱۴٫ وحید بهبهانى، ص ۱۸۸، با اندکى تصرف.

۱۵. ر.ک.به: الکنى و الالقاب، ج ۲، ص ۴۱۳٫

۱۶. ر.ک.به: وحید بهبهانى، ص ۲۳۷٫

۱۷. زندگى نامه ایشان در گلشن ابرار، ج ۱، ص ۳۱۸ آمده.

۱۸. ر.ک.به: وحید بهبهانى، ص ۲۳۶٫

۱۹٫ ر.ک.به: فوائدالرضویه، ج ۱، ص ۶۵۳ و ۱۶۳٫

۲۰. زندگى نامه ایشان در: گلشن ابرار، ج ۱، ص ۳۰۰٫

۲۱. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص ۱۷۴٫

۲۲. وحید بهبهانى، ص ۳۰۷٫

۲۳. تراث کربلا، سلمان هادى الطعمه، ص ۱۴۵ تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص ۱۷۳٫

۲۴. تراث کربلا، ص ۱۸۵ اعیانالشیعه، ج ۱۵، ص ۴۲٫

۲۵. اعیانالشیعه، ج ۱۵، ص ۴۲٫

۲۶. همان.

۲۷. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص ۱۷۳٫

۲۸. وحید بهبهانى، ص ۱۸۸٫

۲۹. همان.

۳۰. تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص ۱۷۴٫

۳۱. همان، ص ۱۷۵٫

۳۲. الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج ۲، ص ۳۷۵٫

۳۳. وحید بهبهانى، ص ۱۸۸٫

۳۴. حدائق الناظره، ج ۱، مقدمه، ص ث.

۳۵٫ تاریخ پانصد ساله خاندان شهرستانى، ص ۱۷۲

۳۶. همان، ص ۱۷۰ و ۱۷۱٫