رفتن به محتوا

زندگینامه فضل بن حسن طبرسى«أمين الإسلام طبرسى‏»

 

ولادت‏

ابو على، فضل بن حسن بن فضل طبرسى، معروف به امين الاسلام طبرسى در حدود سال‏هاى 460 تا 470 هجرى در مشهد مقدس به دنيا آمد.

 

 

نسبت‏

طبرسى را بسيارى از بزرگان، منسوب به طبرستان دانسته‏اند كه در اين صورت طَبَرسى خوانده مى‏شود. اما بنابر تحقيق چنين نيست، بلكه طبرسى منسوب به تفرش است و تلفظ آن طَبرِسى است بر وزن تَفرِشى، زيرا:

اولا: اگر از طبرستان بود نسبت او طبرى مى‏شد نه طبرسى.

ثانيا: بيهقى در كتاب تاريخ بيهق او را منسوب به تفرش مى‏داند و با توجه به هم عصر بودن آنان و اينكه هر دو چند سال در بيهق بوده‏اند و با يكديگر آشنايى نزديك داشته‏اند قول بيهقى مقدم بر ديگران است.

 

 

اشتراك‏

عنوان طبرسى بيشتر اوقات بر امين الاسلام طبرسى صاحب مجمع البيان اطلاق مى‏گردد. اما علاوه بر او بر بعضى ديگر از بزرگان نيز اطلاق مى‏شود از جمله:

 

 

1- احمد بن على طبرسى مؤلف كتاب احتجاج كه معاصر امين الاسلام است.

2- حسن بن فضل طبرسى فرزند مؤلف و نويسنده كتاب مكارم الأخلاق.

3- ابو محمد بن فضل طبرسى كه معاصر امين الاسلام است و ابن شهر آشوب از او نيز روايت نقل كرده است و…

 

 

خاندان‏

خاندان طبرسى از خاندان‏هاى معروف بين شيعيان است.

پدر اوحسن بن فضل‏، خود از علماى عصر خويش بوده است.

فرزند اورضى الدين، حسن بن فضل طبرسى‏ نيز چون خورشيدى در آسمان علم و زهد و تقوا مى‏درخشد. او از شاگردان پدر بوده و مؤلف كتب فراوانى از جمله ‏مكارم الأخلاق‏ مى‏باشد.

نوه امين الاسلام طبرسى نيز دنباله راه پدر و جد خويش را گرفته و كتابى ارزشمند چون ‏مشكاة الأنوار از او به يادگار مانده است.

 

 

مشايخ و اساتيد

از مهم‏ترين اساتيد و مشايخ روايت فضل بن حسن طبرسى مى‏توان به:

 

 

  • 1- ابو على طوسى، فرزند شيخ الطائفه، شيخ طوسى
  • 2- حسن بن حسين، جد شيخ منتجب الدين صاحب كتاب فهرست
  • 3- موفق الدين بكر آبادى
  • 4- ابو الحسن، عبيد الله بيهقى
  • 5- شيخ جعفر دوريستى كه از شاگردان شيخ مفيد است، اشاره نمود.

 

 

شاگردان‏

شاگردانى كه توسط عالمى بزرگ و مفسّرى گرانقدر چون طبرسى تربيت شوند يكى از دو ركن اساسى را كه استاد باشد يافته‏اند و اگر ركن ديگر كه استعداد و تلاش شاگرد باشد را هم داشته باشند در مدتى كوتاه به مقامات بلندى دست خواهند يافت و از ستارگان درخشان آسمان علم و دانش خواهند شد.

شاگردان مرحوم امين الاسلام طبرسى بسيارند، اما از جمله چهره‏هاى سرشناس آنها مى‏توان به:

 

  • 1- فرزند بزرگوار او رضى الدين حسن بن فضل طبرسى، صاحب كتاب شريف مكارم الأخلاق
  • 2- ابن شهر آشوب مازندرانى، مؤلف كتاب معالم العلماء
  • 3- شيخ منتجب الدين صاحب فهرست
  • 4- قطب الدين راوندى
  • 5- عبد الله بن جعفر دوريستى
  • 6- شاذان بن جبرئيل قمى و… اشاره نمود.

 

 

تأليفات‏

بزرگانى چون بيهقى وقتى سخن از تأليفات طبرسى به ميان آورده‏اند تأليفات او را« كثير» دانسته‏اند، كه طبرسى داراى تأليفات زيادى است.

اما آنچه به دست ما رسيده به 20 عنوان نمى‏رسد و قطعا تأليفات او بيشتر از اين مقدار بوده.

 

 

از جمله كتب طبرسى عبارتند از:

 

  • 1- مجمع البيان در تفسير قرآن كه در 10 جلد تأليف شده. اين كتاب از بهترين تفاسير شيعه است و شهرتى جهانى دارد.
  • 2- الكاف الشّاف من كتاب الكشاف، خلاصه‏اى است از كتاب تفسير كشاف زمخشرى.
  • 3- جوامع الجامع. مصنف اولين تفسيرى كه نوشت مجمع البيان بود و در آن زمان كشاف زمخشرى را نديده بود اما پس از اطلاع از كتاب كشاف، تفسير جوامع الجامع را نوشت كه به طور مختصر، جامع فوايد مجمع و كشاف باشد.
  • 4- المستمد من البيان( از البيان شيخ طوسى انتخاب شده).
  • 5- الوافي در تفسير قرآن.
  • 6- إعلام الورى بأعلام الهدى، در فضائل ائمه عليهم السلام.
  • 7- تاج المواليد در اَنساب.
  • 8- الآداب الدينية للخزانة المعينية.
  • 9- النور المبين.
  • 10- كنوز النجاح.
  • 11- عدة السفر و عمدة الحضر و…

 

وفات‏

مفسر بزرگ قرآن و عالم ربّانى، امين الاسلام طبرسى پس از حدود90 سال زندگى سراسر تلاش و مجاهده در سال‏548 هجرى دربيهق‏ از دنيا رفت.

بنابر نقل بزرگانى چون علامه سيد محسن امين، طبرسى به مرگ طبيعى از دنيا نرفت؛ بلكه به دست دشمنان به شهادت رسيد، اما از جزئيات شهادت او اطلاعى در دست نيست.

بدن مطهر او را از بيهق به مشهد مقدس انتقال داده و در جوار مرقد امام هشتم شيعيان عليه السلام به خاك سپردند.

مرقد شريف او هم اكنون نيز زيارتگاه شيعيان و ارادتمندان خاندان پيامبر عليهم السلام است.

زندگینامه محمد بن جرير طبرى‏(224-310 ه.ق)

محمد بن جرير طبرى‏

نام وى محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب است. بنابر مشهور در اواخر سال 224 ه. در آمل مازندران( طبرستان) بدنيا آمد و در آخر روز شنبه 26 شوال سال 310 ه. در بغداد از دنيا رفت و او را در روز يكشنبه در خانه‏اش به خاك سپردند.

وى يكى از افراد پر استعداد و داراى نبوغ افراد بشرى است كه نمونه كمى در بين انسانها دارند. سر تا پا عشق به علم و دانش بوده و تمام عمر خود را در راه تحصيل آن صرف كرده و حتى به خاطر باز نماندن از تحصيل علم و دانش، همسر اختيار نكرده است.

خود مى‏گويد: من قرآن را در هفت سالگى حفظ كردم و در سن هشت سالگى امام جماعت شدم و در سن نه سالگى شروع به نوشتن اخبار كردم.

وى درباره شدت عشق و علاقه خود نسبت به علم و دانش مى‏نويسد: من در نزد احمد بن حماد دولابى تاريخ مى‏خواندم و هر روز براى اين منظور از شهر رى بنزد احمد كه در يكى از روستاهاى اطراف رى ساكن بود مى‏رفتم، و بلافاصله از نزد او به رى مى‏آمدم و مانند ديوانگان سر از پا نشناخته، بدرس حديث محمد بن حميد رازى حاضر مى‏ شدم.

در حالات او نقل شده كه روزى به شاگردانش گفت: آيا حاضريد تفسيرى را كه نوشته ‏ام بررسى كرده و تحقيق كنيد؟ پرسيدند كه چه ميزان است؟ گفت: سى هزار ورق گفتند: مطالعه و بررسى اين مقدار تفسير عمر زيادى مى‏طلبد. وى به خاطر آنان تفسير را در سه هزار ورق خلاصه كرد.

وى به خاطر تحصيل علم و دانش اسلامى، چندين بار سفرهاى طولانى انجام داد. در علاقه و اهتمام او به علم و دانش همين بس كه يك ساعت به آخر عمرش مانده در حال بيمارى روايتى كه از امام جعفر بن محمّد« عليهما السلام» رسيده بود، شنيد و چون آن روايت را تا آن زمان نشنيده بود، فورى قلم و دوات خواست و آن را نوشت. وى علاوه بر علوم اسلامى مانند فقه و اصول و تفسير، در علوم ادبى و فلسفى و حتى در علم طب و رياضى و هيئت و تاريخ نيز استاد بود.

بدليل گستردگى ابعاد شخصيتى و فراوانى مباحث تفسيرى طبرى، كتابشناسى آن را در حد ارائه عنوانها و فهرست بندى مطالب، ارائه خواهيم داد. باشد كه مورد استفاده پژوهشگران و علاقمندان مباحث تفسيرى، قرار گيرد.

شخصيت طبرى‏

عناوين و فهرستهاى ذيل مى‏توانند نمايانگر شخصيت ايشان در ابعاد مختلف باشند.

الف)- نسب، مولد، وفات و مدفن طبرى

ب)- اوصاف جسمى و ظاهرى طبرى

پ)- شخصيت اخلاقى و اجتماعى طبرى- زهد- قناعت- اخلاص- ورع و تقوى- بزرگوارى- بزرگمنش- آزاد انديشى- تواضع- عدم قبول هديه- عدم اشتغال در پست‏هاى دولتى و…

ت) شخصيت علمى و فرهنگى طبرى- مهارتهاى علمى طبرى- مذهب و اجتهاد طبرى( جريريه)- موقعيت طبرى در برابر حنابله- رافضى بودن طبرى- شيعه بودن طبرى- نسبت الحاد به طبرى- نسبت جهميه به طبرى- آغاز فراگيرى علوم مختلف

ث) اساتيد طبرى بيش از 20 استاد وى ذكر شده است، در كوفه، رى مصر، بصره- بغداد- در فقه- در حديث- در تاريخ- در تفسير- در قرائت

ج) شاگردان طبرى- بيش از 33 شاگرد معروف براى او ذكر شده است.

چ) سفرهاى طبرى- عراق- سوريه- فلسطين- مصر- هندوستان

خ) منابع بحث‏هاى مربوط به شخصيت طبرى و ديدگاه علما درباره شخصيت او:

1- البداية و النهاية ابن كثير

2- تاريخ بغداد خطيب بغدادى

3- تذكرة الحفاظ ذهبى

4- تهذيب الاسماء و اللغات نووى

5- روضات الجنات خوانسارى

6- طبقات الشافعيه سبكى

7- طبقات الفقهاء شيرازى

8- طبقات عبادى

9- طبقات القراء ذهبى

10- طبقات القراء ابن الجزرى

11- معجم الادباء ياقوت حموى

12- وفيات الاعيان ابن خلكان

13- الوافى بالوفيات صفدرى

14- سير اعلام النبلاء الحوفى

15- ظهر الاسلام احمد امين

16- الفهرست ابن نديم

17- طبقات المفسرين سيوطى

18- طبقات المفسرين داوودى

19- تاريخ الادب العربى بروكلمان ترجمه عبد الحليم نجار

20- تاريخ التراث العربى سزگين ترجمه محمود فهمى حجازى

21- كيهان انديشه شماره 25 ويژه نامه طبرى مقاله آقاى رسول جعفريان

22- كيهان انديشه شماره 28 ويژه‏نامه قرآن مقاله آقاى عقيقى بخشايشى

23- المفسرون حياتهم و منهجهم محمد على ايازى

24- دانشنامه و قرآن پژوهى ج 2 ذيل كلمه طبرى

25- التفسير و المفسرون دكتر ذهبى

26- مقدمه چاپ جديد كامل تفسير طبرى 13 مجلد دار الكتب العلمية.

27- ابن جرير الطبرى و منهجه فى التفسير محمد بكر اسماعيل فصل اوّل

28- الامام الطبرى دكتر محمد الزحيلى فصل اول

29- يادنامه طبرى( به مناسبت بزرگداشت يكهزار و يكصدمين سالگرد و درگذشت طبرى) مقاله دكتر محمد باقر حجتى فصل اول

30- مقدمه مترجم در ترجمه تفسير طبرى ج 1 آقاى محمد باقر خالصى

31- مقاله: شناسائى برخى از تفاسير عامه، تفسير طبرى، آقاى محمد على مهدوى‏راد نشريه حوزه شماره 24 دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم

32- خلاصه عبقات الانوار ج 6( احوال و آثار محمد ابن جرير طبرى)

33-« فهرست مشاهير ايران» ج 2

34- السيرة و التاريخ دكتر عبد الرحمن حسين العزاوى.

ح) تأليفات طبرى:

نوشته‏ اند كه طبرى در چهل سال از زندگى خود روزى 40 ورق مطلب مى‏نوشت. و مى‏گويند از زمان بلوغ تا پايان عمر هشتاد و شش ساله‏اش بطور متوسط روزى 14 صفحه تأليف كرده است.

آثار طبرى‏

آثار طبرى را مى‏توان در چهار دسته تقسيم‏ بندى نمود.

 آثار چاپ شده طبرى

آثار خطى موجود طبرى

آثار مفقود طبرى

آثار منسوب به طبرى

آثار چاپ شده طبرى‏

1- كتاب اختلاف الفقهاء( آراء فقهاى اربعه)

2- تاريخ طبرى

3- تفسير طبرى

4- كتاب صريح السنة

آثار خطى موجود در كتابخانه ‏ها

1- كتاب تهذيب الآثار

2- كتاب حديث الهيمان

3- كتاب رسالة البصير في معالم الدين

4- كتاب العقيدة

5- كتاب القراءات‏

آثار ناپديد شده طبرى‏

1- كتاب اختلاف علماء الامصار فى احكام شرايع الاسلام

2- كتاب اختيار من اقاويل الفقهاء

3- كتاب آداب القضاة و المحاضر و السجلات

4- كتاب آداب المناسك

5- كتاب الآدر فى الاصول- كتاب الاعتذار

7- كتاب امهات الاولاد

8- كتاب آداب النفوس

9- كتاب بسيط القول فى احكام شرايع الاسلام

10- كتاب البيان عن اصول الاحكام

11- كتاب الخفيف فى احكام شرايع الاسلام( مختصر كتاب اللطيف)

12- كتاب الدلالة على النبوة

13- كتاب ذيل المذيل( تاريخ الرجال المسمى بذيل المذيل)

14- كتاب الرد على ابن عبد الحكم فى ردّه على مالك

15- كتاب الرد على ذى الاسفار

16- كتاب الزكاة

17- كتاب الشّرب

18- كتاب الشروط او كتاب امثلة العدول

19- كتاب الشهادات

20- كتاب الصلاة

21- كتاب طرق الحديث

22- كتاب الطهارة

23- كتاب عبارة الرؤيا

24- كتاب العدد و التنزيل

25- كتاب الفتوى

26- كتاب فضائل ابى بكر و عمر

27- كتاب فضائل العباس

28- كتاب فضائل على بن أبيطالب« عليه السلام»

29- كتاب اللباس

30- كتاب اللطيف فى احكام شرايع الاسلام

31- كتاب مختصر الفرائض

32- كتاب فردوس الحكمة

33- كتاب فى القياس

34- كتاب مختصر مناسك الحج

35- كتاب مراتب العلماء

36- كتاب المسترشد

37- كتاب مسند ابن عباس

38- كتاب المسند المجرد

39- كتاب الموجز فى الاصول

40- كتاب الوصايا

41- كتاب الوقف

آثار منسوب به طبرى‏

1- كتاب تاريخ صنعاء

2- كتاب بشارة المصطفى( فى سبة عشر جزءا)

3- كتاب حديث الطير

4- كتاب الرد على الحرقوصية

5- كتاب الرمى بالنشاب‏

 

 

ترجمه تفسير طبرى‏

« ترجمه تفسير طبرى»، تفسيرى كهن از قرآن به فارسى، تأليف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نيمه دوم قرن چهارم است. اين كتاب باآنكه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى هم‏سنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است.

مقدمه كتاب ثابت مى‏كند كه اين اثر، اگر نخستين تفسير فارسى نباشد، از نخستين ترجمه‏هاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذكور در ترجمه تفسير طبرى( ج 1، مقدمه، ص 5)، منصور بن نوح سامانى( حك: 350- 366)، از علماى ماوراءالنهر نخستين بار درباره جواز به فارسى برگرداندن اين كتاب استفتا كرد و ايشان- كه گويا هجده يا نوزده تن بودند، گفتند كه خواندن و نوشتن تفسير قرآن به فارسى براى كسى كه عربى نمى‏داند رواست. اين پشتوانه دينى و علمى و نيز اعتبار ادبى كتاب موجب شد كه ترجمه آن انتشارى گسترده يابد و اينك كمتر كتابى به فارسى مى‏شناسيم كه اين اندازه نسخه از آن به‏جا مانده باشد.

مقدمه كوتاه كتاب، اگر چه منبعى مهم و منحصربه‏فرد است، چندان قابل اعتماد نيست. آنچه به چاپ رسيده، تركيبى از دو نسخه گلستان و پاريس است و بى‏ترديد ناسخان در آن تغييراتى داده‏اند. اشكال عمده بر سر كلمات« تفسير» يا« ترجمه» كتاب به فارسى است؛ اگر« تفسير» در معناى امروزى به كار رود، موجب نارسايى در متن مقدمه مى‏شود؛ زيرا نوشتن تفسير قرآن به فارسى هيچ منعى نداشته است و شايد پيش از آن هم تفسيرهايى به فارسى نوشته بوده‏اند؛ اما اگر كلمه تفسير به معناى« ترجمه» گرفته شود، اين عنوان مفهوم مى‏يابد؛ زيرا پيوسته انبوهى از فقيهان، ترجمه قرآن را به زبان ديگر ناروا و بلكه حرام مى‏دانستند؛ ازاين‏رو امير سامانى براى ترجمه به فتواى همه فقيهان ماوراءالنهر نياز داشت.

لفظ ترجمه پنج بار در اين مقدمه به كار رفته و گويى بيشتر به معناى امروزى آن آمده است؛ به‏ويژه در آغاز مقدمه كه سخن از آوردن كتاب طبرى و ترجمه آن به فارسى است؛ اما اين امر از تحريفات ناسخان است؛ زيرا كلمه ترجمه در قرن چهارم و ابتداى قرن پنجم منحصرا در معانى شرح و بيان و توضيح و گاه تلخيص به كار مى‏رفته است( براى تفصيل، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 52- 60؛ همو، 1370 ش، ص 555- 560).

 

دو دليل عمده بر اثبات اين مدعا وجود دارد:

1. در اين كتاب، هر جا كه تفسير و ذكر داستان‏ها و قصص انبيا آمده، با عنوان« ترجمه سوره» آمده كه 92 بار تكرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه كرده ‏اند، آن را فقط« سوره» ناميده ‏اند؛ مگر هفت بار كه به آن ترجمه‏ها عنوان« تفسير» داده‏اند.

2. در ترجمه بسيار دقيق حىّ بن يقظان ابن سينا، در سراسر كتاب، هر جا سخنان ابن سينا كاملا ترجمه شده، قطعه را با« تفسيرش» آغاز كرده‏اند و هر جا تفسير آن سخنان آمده، عنوان« شرحش» دارد( براى شواهد و دلايل ديگر، ر. ك: آذرنوش، 1370 ش، ص 556- 557).

اگر لفظ ترجمه در مقدمه كتاب نابجا يا به معناى تفسير به كار رفته باشد، اين كتاب ترجمه تفسير طبرى؛ يعنى ترجمه« جامع البيان» نمى‏تواند باشد؛ زيرا با مقايسه داستان‏ها و روايات بسيارى در اين دو كتاب، درمى‏يابيم كه ميان آن دو هيچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراكشان همان وجه اشتراك همه تفاسير است( براى تفصيل، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 50- 54؛ همو، 1370 ش، ص 551- 555).

همچنين مؤلفان اين تفسير- كه بهتر است آن را« ترجمه و تفسير رسمى» بخوانيم- بارها به استفاده از آثار طبرى( تفسير طبرى و تاريخ طبرى) اشاره كرده‏اند؛ مجموعا سيزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است كه گويى به‏راستى تفسير طبرى را ترجمه كرده‏اند؛ اما گاه خود عبارت اين پندار را نقض مى‏كند؛ مثلا در داستان خضر مى‏گويند كه ابن مقفع و اصمعى آن حكايت را در كتاب سِيَر آورده‏اند؛ اما طبرى در اين كتاب آن را به وجه ديگرى نقل كرده و ما اين را از كتاب سِيَر بيرون آورده‏ايم( طبرى، ج 2، ص 400). در مجموع مى‏توان گفت كه اين اثر نه ترجمه تفسير طبرى و نه كتاب معيّن ديگرى است، بلكه دو اثر طبرى: تاريخ و تفسير، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعين‏حال ايشان از كتاب‏هاى متعدد ديگرى نيز بهره گرفته ‏اند.

نكته مهم ديگر آنكه مؤلفان كتاب ظاهرا هيچ‏گاه منابع خود را دقيقا ترجمه نمى‏كرده‏اند، بلكه مفهوم روايت يا داستان را گرفته، به ميل خود بازنويسى مى‏كرده‏اند. حبيب يغمايى، مصحح كتاب، هنگام چاپ آن در 1339 ش، سيزده نسخه( تقريبا همه ناقص) را شناسايى كرده بود( طبرى، ج 1، مقدمه يغمائى، ص 6- 11)، بااين‏ همه، هنوز نسخه ‏هاى متعدد ديگرى در ايران و خارج از ايران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دست‏كارى كرده ‏اند، بازشناسى آنها آسان نيست( براى نمونه‏هايى از آنها، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 63، 69، 73). هيچ‏يك از اين نسخه‏ها بيانگر متن كهن تدوين‏شده در ماوراءالنهر نمى‏تواند باشد.

واژگان كهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بى‏پيرايه، اما مطمئن و قائم‏به‏ذات، اين كتاب را اثرى دل‏انگيز و كم‏مانند در ادبيات فارسى كرده است. استوارى نثر كتاب نشان مى‏دهد كه نثر درى در قرن چهارم به‏ قدرى توان يافته بوده كه توانسته از عهده ترجمه كلام معجز و شرح حكايات و رواياتى كه با سنّت‏هاى باستانى‏اش بيگانه بوده، برآيد. شيوه بيان و نحوه جمله ‏پردازى در آن به ‏كلى با نثر ترجمه‏ هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا كوتاهند و جمله‏هاى مركّب نيز اغلب از دو فراگرد تشكيل يافته‏اند. گويى ذهن نويسندگان هنوز به جملات مركّب پيچ‏درپيچ خو نگرفته بوده است، اما اركان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به‏شيوه يگانه‏اى نظام نيافته ‏اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبيهند و هر كلمه و تركيب با نقش دستورى خود، تقريبا در همان جايى قرار گرفته كه خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى ديگر، با انبوهى متن مواجهيم كه در آنها تركيب جمله، به‏شيوه ديگر است؛ گاه قيدها و متمم‏ها به آخر جمله انتقال يافته‏اند كه معمول‏ترين شيوه است.

همچنين گاه جمله به ترتيبى شگفت( فعل+ فاعل+ مفعول+ قيد) نظام يافته است. اين ساختار- كه در همه متون قرن چهارم ديده مى‏شود- بى‏ترديد تحت تأثير زبان عربى بوده است كه مبدأ همه آثار آن قرن است. اين ساختارها در همه نسخه‏هاى كتاب يكسان نيست. گاه يك عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى هم‏ساز گشته است؛ ازاين‏رو تا هنگامى كه تاريخ نگارش نسخه‏ها تعيين نشده، نمى‏توان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. اين پريشانى در واژگان كتاب نيز مشهود است؛ مثلا در بخش‏هايى بلند، هرگز الفاظ« ايدر، ايدون، ايدون، همى و…» به كار نرفته و در قطعاتى ديگر مكرر آمده است( براى تفصيل بيشتر، ر. ك: آذرنوش، 1375 ش، ص 25- 32؛ صباغيان، ص 587 به بعد؛ تقى‏زاده طوسى، ص 561 به بعد؛ محقق، ص 737 به بعد).

شيوه كار در اين كتاب چنين است كه نخست، تعدادى از آيات را، جدا از تفسير، ترجمه كرده‏اند و به دنبال آن، تفاسير و بيشتر حكايات مربوط به آن را آورده‏اند؛ بدين‏سان قرآن كريم، ترجمه‏اى مستقل يافته است. نثر اين ترجمه، با نثر متن كتاب، كاملا تفاوت دارد؛ زيرا اگرچه مترجمان، مؤيّد به فتواى فقيهان بوده‏اند، در برابر متن مقدّس قرآن كريم چنان دچار تزلزل شده‏اند كه يكباره زبان معمول خود را فرو نهاده ‏اند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساخته ‏اند كه هيچ‏گاه در فارسى به كار نرفته است؛ به ‏عبارت‏ ديگر، به گام اول ترجمه كه معادل ‏يابى و واژه ‏پردازى است، بسنده كرده ‏اند. شيوه نگارش آنان نيز پرمعناست؛ زيرا برخلاف آنچه در متن چاپى ديده مى‏ شود، ظاهرا مترجمان هيچ‏گاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمى‏كرده‏اند، بلكه زير هريك از واژگان قرآن، معادل آن را مى‏نهاده‏اند و بدين‏سان نشان مى‏داده‏اند كه از ترجمه به همين مقدار كفايت كرده‏اند. اين شيوه، بى‏ترديد رايج‏ترين شيوه ترجمه طى هزار سال بوده است.

اما نكته مهم درباره اين تفسير اين است كه مترجمان هنگام نقل حكايات و روايات به فارسى، گاه ناگزير شده‏اند كه آيه يا آياتى از قرآن را نيز ترجمه كنند؛ در اين موارد، ترجمه بسيار شيوا، به‏دور از نحو عربى و حتى اندكى آزاد است. مقايسه اين ترجمه و آنچه در آغاز تفسيرها آورده‏اند، احوال روانى مترجم را باز مى‏نمايد( آذرنوش، 1375 ش، ص 36- 39).

 

در اين كتاب، سه‏ گونه معادل ‏گذارى كرده ‏اند:

1. به كار بردن عين كلمه عربى: اين‏گونه كلمات يا معادل فارسى نداشته‏اند يا در فارسى رايج بوده‏اند. اين‏گونه لغات در اين كتاب بيشتر از چهار يا پنج درصد نيست و برخورد معقول با آنها، به‏عنوان نمونه جمع نبستن به شيوه عربى، مى‏توانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد.

2. گزينش واژه‏هاى فارسى در مقابل واژه‏هاى عربى: اين نوع معادل‏گذارى، گسترشى درخور دارد و شاهكار حقيقى اين كتاب بشمار مى‏آيد. در انتخاب واژه‏هاى فارسى گويى انطباق دواير معنايى كلمات عربى- فارسى را گاه چندان ملحوظ نمى‏داشته‏اند و شايد پيش‏زمينه‏هاى فرهنگ زردشتى در واژه‏گزينى بى‏تأثير نبوده است؛ بدين‏سان مثلا« شيطان» به« ديو» و« جن» به« پرى» تبديل شد. دو سه قرن طول كشيد تا اين واژه‏هاى قرآنى در بيشتر آثار فارسى، دوباره به‏صورت عربى به كار رفتند.

3. گرته‏بردارى يا ترجمه لفظ به لفظ تركيب‏ها و اصطلاحات عربى: اين نوع، در فارسى بسيار رايج بوده است( فرشيدورد، 1355 ش، ص 6- 14؛ همو، 1358 ش، ص 162- 166)، اما از آنجا كه در قرن‏هاى متمادى ديگران از اين كتاب تقليد كرده‏اند، ناچار همان برگردان‏هاى غريب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسير فارسى تأثيرى عميق و بدخيم به‏جا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلق‏ها، قيدهاى تميز، حال و غيره كه در سراسر ادبيات كهن و معاصر فارسى به چشم مى‏خورد، احتمالا زاييده آن شيوه نخستين است.

 

منابع مقاله‏

آذرتاش آذرنوش،« آيا ترجمه تفسير طبرى به‏راستى ترجمه تفسير طبرى است؟»، در يكى قطره باران: جشن‏نامه استاد دكتر عباس زرياب خوئى، به كوشش احمد تفضّلى، تهران 1370 ش؛

همو، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج 1، ترجمه‏ هاى قرآن، تهران 1375 ش؛

فريدون تقى‏زاده طوسى،« برخى نكات دستورى و واژگانى در ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى، ويرايش محمد قاسم‏زاده، تهران 1369 ش؛

محمد جاويد صباغيان،« زيان ترجمه در ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى؛

محمد بن جرير طبرى، ترجمه تفسير طبرى: فراهم ‏آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، 350 تا 365 هجرى، چاپ حبيب يغمائى، تهران 1367 ش؛

خسرو فرشيدورد،« تأثير ترجمه در زبان فارسى»، فرهنگ و زندگى، شماره 23، پاييز 1355؛

همو، عربى در فارسى، تهران 1358 ش؛ مهدى محقق،«[ درباره‏] ترجمه تفسير طبرى»، در يادنامه طبرى.

 

مقدمه ترجمه تفسير طبرى‏ //  حبيب‏ يغمايى

زندگینامه علامه محمدحسين‏ طباطبايى‏ خود نوشت

علامه محمدحسين‏ طباطبايى‏

سيد محمد حسين طباطبايى معروف به علامه طباطبايى مفسر بزرگ و مشهور دوران معاصر است. شرح حال خودنوشت ايشان چنين است: در سال 1281 شمسى در تبريز در ميان يك خانواده عالِم متولد شدم.

در پنج سالگى مادر و نُه سالگى پدر را از دست دادم. پس از درگذشت پدر به مكتب و پس از چندى به مدرسه فرستاده شدم و تقريباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسى و تعليمات ابتدايى بودم.

اساتيد

سال 1297 وارد علوم دينى و عربى شدم و به سال 1304 براى تكميل تحصيلات خود عازم حوزه علمى نجف گرديدم و به مجلس درس مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانى( ره)، مرحوم آيت الله نايينى، مرحوم آيت الله آقاى سيد ابوالحسن اصفهانى رفتم.

كلّيات علم رجال را نيز پيش مرحوم آيت الله حجّت كوه كمرى، فلسفه را نزد حكيم و فيلسوف معروف وقت مرحوم آقا سيد حسين بادكوبى موفق شدم. منظومه سبزوارى و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دوره شفاى بوعلى و كتاب اثولوجيا و تمهيد ابن تُركه و اخلاق ابن مسكويه را خوانده ام. مرحوم بادكوبى امر فرمود كه به تعليم رياضيات بپردازم و لذا به درس مرحوم آقا سيد ابوالقاسم خوانسارى كه رياضيدان زبردستى بود، حاضر شدم.

سال 1314 بر اثر اختلال وضع معاش ناگزير به مراجعت شده، به زادگاه اصلى خويش( تبريز) برگشتم و ده سال و خُرده اى در آن سامان به سر بردم كه حقّاً بايد اين دوره را در زندگى خود دوره خسارت روحى بشمارم، زيرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسيله تأمين معاش( كه از مجراى فلاحت بود) از تدريس و تفكّر علمى( جز مقدارى بسيار ناچيز) بازمانده بودم و پيوسته با يك شكنجه درونى به سر بردم.

در سال 1325 از سرو سامان خود چشم پوشيده، زادگاه اصلى را ترك گفتم و متوجّه حوزه قم گرديده، بساط زندگى را در اين شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمى را از سر گرفتم و تا كنون كه اوايل 1341 مى باشد، روزگار خود را در اين سامان مى گذرانم.

در اوايل تحصيل كه به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زيادى به ادامه تحصيل نداشتم و از اين روى هر چه مى خواندم، نمى فهميدم و چهار سال به همين نحو گذرانيدم. پس از آن، يك باره عنايت خدايى دامنگيرم شده، عوضم كرد و در خود يك نوع شيفتگى و بى تابى نسبت به تحصيل كمال حسن نمودم. 

علامه طباطبايى اين زندگى نامه را در سال 1341 نوشت و حدود بيست سال بعد، در قيد حيات بود.

وفات‏

در آبان 1360 مطابق محرم الحرام 1402 به لقاءالله پيوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه( س) به خاك سپرده شد.

آثار

از علامه طباطبايى علاوه بر تفسير مشهور الميزان آثار زير بر جاى مانده است:

  • سنن النبى، اصول فلسفه يا روش رئاليسم،
  • كتاب توحيد( شامل سه رساله)،
  • نهاية الحكمه، بداية الحكمه، شيعه در اسلام، قرآن در اسلام،
  • وحى يا شعور مرموز،
  • حكومت در اسلام، اعجاز،
  • على و الفلسفة الالهيه، حواشى بر كتاب كفاية الاصول،
  • حواشى بر كتاب الانصار الاربعه ملاصدرا،
  • تعليقاتى بر شش جلد اول تا ششم بحارالانوار
  • و رساله‏ هايى كه منتشر نشده است.

زندگینامه علامه طباطبایی(ره) به قلم علامه حسن زاده آملی

 
علامه طباطبایی

 
این کلمه پاسخ نامه ایست که بیوگرافی حضرت استاد علامه طباطبائی را، در زمان حیاتش، از من خواسته اند. بسم اللّه الرحمن الرحیم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ. و آتیناه الحکمة و فصل الخطاب با اهدای تحیت و سلام از این کمترین خوشه چین خرمن اقبال بزرگان حسن حسن زاده آملی، شرح زندگی سراسر سعادت بقیة الماضین و ثمال الباقین، آیت علم و دین، مفسر کبیر و فیلسوف الهی، عارف ربّانی، فقیه صمدانی فخر الاسلام استاد اکبر حضرت علّامه حاج میرزا محمد حسین طباطبائی متّع اللّه الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف را خواسته اید.
 

تاریخ انتشار : 1395/8/18

 
با اینکه انجام دادن چنین امر خطیر به شایستگی، از عهده این حقیر خارج است که نه بپارسی نغز یارا است و نه بعربی مبین توانا، باقل با قلم شکسته در فصاحت سحبان چه تواند بنگارد؟! مع الوصف عدم امتثال را مروّت ندیدم و با بضاعت مزجات شمّه ای از آنچه که به سالیانی دراز در روضه رضوان محضر انس و قدس آن قدّیس قدّوسی، و محفل درس و بحث آن معلّم ربّانی، در دفتر خاطرات ضبط کرده ایم و گفتنی است تقدیم می داریم، و بدون تصنّع و تکلّف در إنشاء، کلک را به رفتار ساده اش واگذار، و به اختیارش رهسپار می کنیم بسم اللّه مجریها و مرسیها.

یک دهان خواهم به پهنای فلک تابگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین تنگ آید در بیان آن امین
 این قدر هم گر نگویم ای سَنَد شیشه دل از ضعیفی بشکند

در پیرامون این گونه مردان بزرگ که فوق زمان و مکان و از نوابغ دهرند، از چندین بعد باید سخن به میان آورد که کوتاه ترین آن أبعاد بعد زمان و مکان و شرح نحوه تعیش و معاش آنان است و در این بعد مادّی سخن گفتن دور از شأن آن ارواح عرشی است، در این قسمت بهمین گفتار حافظ شیرین سخن اکتفا می کنیم:

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بسوقتی به دأب و اقتضای أوان تحصیل، به بؤس بأسایی دچار شدم که ترا طاقت نباشد از شنیدن، دوست دانشمندی که با وی افتخار هم حجرگی داشتم به دیدارم آمد- خدایش ببخشاید- که به تشفی ام آمد و شفا بخشید و نویدم داد که یارا این سختی گوارا بادت که به شهادت تذکره ها، نفوس مستعدّه از تحمل ساعاتی چنین در محنت زمانه، مردان نامدار و اماثل روزگار شدند.
نه در غنچه کامل شود پیکر گل نه در بوته ظاهر شود صورت زر
ز احداث چرخ است تهذیب مردم چو از زخم خایسک تیزی خنجر
آثار هر کس نمودار دارائی اوست:بهترین معرّف آن جناب سیر و سلوک انسانی، و آثار علمی از تدریس و تألیف او است، افاضل حوزه علمیه قم که شاغل کرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریه اند از تلامذه اویند، و تفسیر عظیم الشأن المیزان که عالم علم را مایه فخر و مباهات است یکی از آثار نفیس قلمی و أمّ الکتاب مؤلفات او است.
 
 
 

تفسیر قرآن با قرآن

امام الکلّ فی الکلّ امیر المؤمنین علی- علیه السلام- در وصف قرآن فرمود:کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض [1] بلکه خود قرآن کریم در وصف خود می فرماید:وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ[2]، اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی [3]، وَ لَقَدْ آتَیناک سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ [4].

 

 

بیان مثانی و تفسیر قرآن بقرآن

معنی مثانی همانست که امیر- علیه السلام- فرمود: کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض، چه مثانی جمع مثنیه اسم مفعول از ثنی بمعنی عطف ولوی یعنی پیچیدن و برگشتن است. مثلا رودخانه که در بعضی از جاهای مسیرش پیچ می خورد و دور می زند و بر می گردد، آن جاها مثانی او است که بسبب این انعطاف قسمت قبل از پیچ رودخانه و قسمت بعد از پیچ آن ناظر یکدیگرند، آیات قرآنی هم با هم این چنین اند که ناظر یکدیگرند یعنی بیان و زبان یکدیگرند. در منتهی الارب گوید: ثنی بالکسر: گشت وادی و گشت کوه.

 
این خلاصه مضمونی از تحقیق رشیق جناب استاد روحی فداه در تفسیر کبیر المیزان در بیان مثانی است. به همین مبنی متین، قرآن کریم را بزبان قرآن کریم تفسیر فرموده است و در آغاز تفسیر به این نکته علیا اشارتی فرمود که خلاصه مفادش این است: حاشا که قرآن نور و تبیان کلّ شی ء باشد و تبیان نفس خود نباشد.
 
این تفسیر شهر حکمت و مدینه فاضله ایست که در آن از بهترین و بلندترین مباحث انسانی و شعب دینی از عقلی و نقلی و عرفانی و فلسفی و حکمت متعالیه و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیرها بحث شده است. مپنداری که این سخنم با نصّ خود آن جناب در دیباچه تفسیر تناقض دارد که فرمود:قد اجتنبنا فیها عن أن نرکن الی حجة نظریة فلسفیة أو إلی فرضیة علمیة، او إلی مکاشفة عرفانیة.که هر دو به حق سخن گفتیم چنانکه باز خود معظم له در آخر دیباچه فرمود:ثم وضعنا ابحاثا مختلفة فلسفیة و علمیة و تاریخیة و اجتماعیة و اخلاقیة الخ، فتبصّر.

 

 

 

از زبان مبارک خود استاد

در صبح روز سه شنبه بیست و پنجم شعبان المعظم 1387 ه ق- 7 آذر 1346 ه ش در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایی مدّ ظله العالی تشرف حاصل کردم، سخن از زمان تحصیل و کارهای علمی معظّم له به میان آمد فرمودند:من انتظار آمدن بهار و تابستان را می بردم چه در آن دو فصل چون شبها کوتاه بود شب را به مطالعه و نوشتن به روز می آوردم و در روز می خوابیدم.

 
سپس درباره تفسیرش فرمودند:من اوّل در روایات بحار بسیار فحص و تتّبع کردم که از این راه کاری کرده باشیم و درباره روایات، تألیفی در موضوعی خاص داشته باشیم، بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیدیم تا اینکه به فکر افتادیم بر قرآن تفسیری نویسیم ولی چنین می پنداشتم که چون قرآن بحر بی پایان است اگر به همه آن بپردازیم مبادا توفیق نیابیم لذا آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهی و آیات معاد و از این گونه امور بود جدا کردیم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تألیف کردم، تا اینکه به تفسیر قرآن اشتغال ورزیدیم که اکنون چهارده جلد آن طبع و منتشر شده است.
 
این سخن استاد در آن روز بود و امروز بحمد اللّه تعالی توفیق یافت که تفسیر المیزان را در بیست مجلّد در مدّت بیست سال به اتمام رسانید و در آخر تفسیر تاریخ اتمام را مرقوم فرمود به این عبارت:

 

 

 

تاریخ اتمام المیزان و توصیه به طلاب علوم

تم الکتاب و الحمد للّه و اتفق الفراغ من تألیفه فی لیلة القدر المبارکة الثالثة و العشرین من لیالی شهر رمضان من شهور سنة اثنتین و تسعین و ثلاثمائة بعد الألف من الهجرة و الحمد للّه علی الدوام و الصلاة علی سیدنا محمد و آله و السلام.

 
طلّاب عزیز ما سرمشق بگیرند که حضرت علامه طباطبائی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید، آری این چنین باید بکار بود و به شعر رسا و شیوای شمس الدین محمد بن محمود آملی صاحب نفائس الفنون:به هوس راست نیاید به تمنّی نشود
کاندر این راه بسی خون جگر باید خوردشیخ المشایخ صاحب جواهر قدس سرّه العزیز در آخر کتاب دیات آن فرماید:تمّ کتاب جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام فی لیلة الثلاثاء ثلاثة و عشرین من شهر رمضان المبارک لیلة القدر التی کان من تقدیر اللّه تعالی فیها ان یتفضّل علینا باتمام الکتاب المزبور من سنة الف و المائتین و الاربع و الخمسین من الهجرة النبویة الخ.
 
از جناب صدوق ابن بابویه رضوان اللّه تعالی علیه در احیای شبهای بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان که لیالی قدرند در مفاتیح محدث قمی چنین نقل شده است:قال شیخنا الصدوق فیما أملی علی المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل. یعنی افضل اعمال در احیای این دو شب قدر، مذاکره علم است.

 

 

جناب بادکوبه ای یکی از اساتید بزرگ علامه

روزی در محضر مبارکش در ولایت و امامت سؤالاتی عنوان کرده ام تا اینکه سخن از آیه کریمه وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [5] به میان آمد به حضورش عرض کردم جناب عالی در تفسیر در وجه استفاده آیه بر عصمت امام بیانی از بعض اساتیدتان نام برده اید «و قد سئل بعض أساتیدنا رحمة اللّه علیه عن تقریب دلالة الآیة علی عصمة الامام، فأجاب- الخ»[6] این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود مرحوم آقا سید حسین بادکوبه ای.

 
راقم گوید که دیگر اساتید ما هم: آیات عظام حاج شیخ محمد تقی آملی و آقا سید محمد حسن قاضی الهی طباطبائی قدّس سرهما از استادشان جناب آقا سید حسین بادکوبه ای بتجلیل و تعظیم نام می بردند. آن جناب آقا سید حسین بن سید رضا بن سید موسی حسینی بادکوبی لاهجی (نه لاهیجی) است در 1293 ه ق در قریه خوددلان بادکوبه متولد شده است وی یکی از اعاظم تلامذه جناب آقا میرزا هاشم اشکوری و آقا میرزا ابو الحسن جلوه و آقا علی مدرس صاحب بدائع الحکم و آخوند خراسانی صاحب الکفایه و شیخ محمد حسن مامقانی- رضوان اللّه تعالی علیهم- و از مفاخر علمای متأخرین و متحلّی بملکات فاضله انسانی بود.
 
در 28 شوّال 1358 ه ق در نجف اشرف به جوار رحمت الهی پیوست و او را تألیفاتی در معقول و منقول است و در طبقات اعلام الشیعة علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی- رضوان اللّه علیه-[7] مذکور است.

 

 

 

شرح حکمة الاشراق قطب شیرازی تقریرات درس خواجه است

در شب جمعه 13 ذی الحجه 1389 ه ق- 1/ 12/ 1348 ه ش که با تنی چند از افاضل حوزه از محضر پرفیض استاد علامه طباطبائی استفاضه می کردیم، پس از اتمام جلسه در معیت آن جناب در اثنای راه بودم اظهار داشتند که مرحوم استاد ما آقا سید حسین بادکوبه ای بطور منجّز و قطع می فرمودند که شرح حکمةهزار و یک کلمه، ج 1، ص: 299الاشراق قطب (شرح علامه قطب شیرازی بر حکمة الاشراق شیخ سهروردی) تقریرات درس خواجه نصیر الدین طوسی قدّس سرّه است. و خواجه مشرب اشراق داشت، در حکمت اشراقی بود چنانکه در مبحث علم اشارات، به خلاف شرطش در اول کتاب با مبنای مشاء مخالفت کرد، و علم را به طریق اشراق که فاعل بالرضا باشد تقریر کرد.

 

 

تحصیلات ریاضی جناب استاد طباطبائی مدّ ظلّه العالی

و نیز در شب پنجشنبه بیستم ذی القعده 1397 ه ق- 12/ 8/ 1356 ه ش، بعد از انقضای جلسه در اثنای راه بمناسبتی سخن از ریاضیات به میان آمد فرمودند: استاد ما آسید حسین بادکوبه ای در نجف بما امر فرمود که تحریر اقلیدس را بخوانیم، مدّت دو سال و خورده ای در محضر آقا سید ابو القاسم خوانساری تحریر مذکور و ریاضیات می خواندیم. فرمودند مرحوم آقا سید ابو القاسم خوانساری در ریاضیات بسیار متبحّر بود حتی از دانشگاه سؤالاتی برای او می فرستادند، در معادلات جبر و مقابله یکی از متبحرین بود، تثلیث زاویه کرد ولی به ما یاد نداد، و اخیرا در هند مرحوم شد.

 
 
 

مسئله ریاضی در تثلیث زاویه

راقم گوید: آنکه فرمود: تثلیث زاویه کرد، یک مسئله ریاضی قابل توجّه است. در اصول اقلیدس و دیگر کتب ریاضی چه در ابتدائیات و چه در متوسطات و نهائیات، مسئله تثلیث زاویه اعمّ از مستوی و مستدیر بطور استقلال که یکی از أشکال مقاله ای باشد عنوان نشده است نه در اصول اقلیدس و نه در اکر مانالائوس و دیگر متوسّطات و نه در مجسطی بطلیموس خواه بتحریر خواجه و خواجه بتحریر مغربی اندلسی (محیی الدین یحیی بن محمد بن ابی الشکر المغربی الاندلسی) هر چند اصول اقلیدس متکفل فروع ریاضیات می باشد و اگر مسئله ای ریاضی در آن عنوانی خاص ندارد و به اصطلاح یکی از اشکال مقاله ای نیست، باید به استبانه أشکال دیگر مربوط به آن مسئله استنباط شود چنانکه در هر فن حکم هر اصل و فروع آن همین است و استاد در ریاضیات کسی است که مثلا بتواند تثلیث زاویه را از آن اصول استخراج کند.

 
پوشیده نماند که سخن در این است که زاویه ای به برهان هندسی تثلیث شود نه اینکه به وسیله آلت نقّاله یا دیگر آلات اندازه گیری زوایا، تثلیث زاویه ای صورت گیرد چه این کار آسان است، مثلا همان طور که به شکل نهم مقاله اولی اصول اقلیدس برهان هندسی بر تنصیف زاویه اقامه شده است، برای تثلیث زاویه نیز برهان هندسی اقامه و ترسیم گردد.
 
تدریس علم هیئت در قم وقتی جناب استاد علامه طباطبائی به اینجانب فرمودند در اوائل که از تبریز به قم آمدم شرح چغمینی را تدریس می کردم.راقم گوید: شرح چغمینی از کتب هیئت است. ماتن آن محمود بن محمد بن عمر چغمینی مؤلف قانونچه در طبّ است، و شارح آن قاضی زاده رومی است.شارح از راصدین رصدخانه سمرقند است و در عمل زیج الغ بیکی سهمی بسزا دارد.این کتاب در ترتیب تدریسی و کلاسیکی فن هیئت از متوسطات است.

 

 

 

نصب دائره هندیه در مدرسه حجّتیه قم بعمل علامه طباطبائی

اینجانب در دوشنبه 25 ج 1/ سنه 1383 ه ق برابر با 22 مهر 1342 ه ش بقصد اقامت در قم، از تهران مهاجرت کرده است در همان اوان محصّلین مدرسه حجّتیه قم برایم حکایت کردند که در یک گوشه حوض مدرسه نامبرده جناب علامه طباطبائی، دائره هندیه برای تعیین سمت قبله و تشخیص خط نصف النهار که زوال ظهر از آن در هر روز معلوم می گردد به افق قم، کار گذاشته اند که متأسفانه در حفظ آن کوتاهی شد و چنان اثر علمی عملی ضایع گشت.

 
 
 
 
ترک تبریز و اقامت در قم و استخاره با قرآن
 
استاد علامه طباطبائی پس از تحصیل مقدماتی و سطوح در تبریز در 1344 ه ق- 1304 ه ش بنجف اشرف مهاجرت کردند و در محضر اساتید بزرگ چون
 
آیات عظام:
  •  
  • حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی
  • و آقا سید حسین بادکوبی،
  • و آقا سید ابو الحسن اصفهانی،
  • و آقا محمد حسین کمپانی
  • و آقا میرزا حسین نائینی
  • و آقا سید ابو القاسم خوانساری،
 
بمقامات بلند فنون علمی و عملی نائل آمد و پس از ده سال اقامت در نجف در 1354 ه ق- 1314 ه ش به تبریز مراجعت فرمودند و چند سال در تبریز بتدریس و تألیف و تحقیق اشتغال داشتند تا در سنه 1365 ه ق قصد عزیمت قم فرمودند و تبریز را ترک گفتند و در قم اقامت فرمودند و تفسیر قرآن کریم و تدریس علوم عقلی و اصول معارف حقّه الهیه را در قم تأسیس فرمودند و تاکنون که یکشنبه 25 شعبان المعظم 1401 ه ق- 7 تیرماه 1360 ه ش است، محفل مبارکش معقل ارباب عقول، و مجلس مقدسش مدرس اصحاب علوم است ادام اللّه تعالی اعوام افاضاته.
 
هر چند بسیاری از افراد حوزه علمیه قم محضر انورش را ادراک کرده اند ولی جمعی را حظّ توفیق حضور بود، و فریقی را نصیب اطّلاع به صورت اصطلاحات، و بعضی را نیل عروج بمعارج علمی، و طایفه ای را میل بسیر و سلوک عملی، و قلیلی را وصول به منقبتین علم و عمل، و در حقیقت بهمان مثابت است که حکیم الهی جناب میرزا ابو الحسن جلوه- قدّس سرّه- در شرح حال خویشتن در نامه دانشوران ناصری ترقیم فرموده است که:بالفعل اکثر طلّاب از شهرهای مختلف که میل به معقول دارند، گرد من جمع اند هر جمعی به خیالی: برخی محض آموختن اصطلاح و طائفه ای به جهت آراستن مجالس، و شرذمه ای به جهت صداقت و ساده لوحی و اعتقاد به عالم تجرد، شرح این طائفه است: ثلّة من الاولین و قلیل من الآخرین، باری:
 
هر کسی از ظن خود شد یار من وز درون من نجُست اسرار من
وقتی جناب استاد علامه طباطبائی برای این داعی حکایت فرمود که چون از تبریز عزم مهاجرت به قم کردم با قرآن مجید استخاره نمودم این آیه کریمه آمد:هُنالِک الْوَلایةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقْباً. [8]جناب حاج میرزا سید علی قاضی طباطبائی یکی از اساتید بزرگ علامه طباطبائییکی از اساتید بزرگ جناب استاد علامه طباطبائی مد ظلّه العالی، آیة اللّه العظمی عارف عظیم الشأن فقیه عالیمقام صاحب مکاشفات و کرامات مرحوم حاج سید میرزا علی آقای قاضی تبریزی در نجف بود.
 
علّامه شیخ آقا بزرگ طهرانی- رضوان اللّه علیه- در طبقات اعلام الشیعة[9] شرح حالش را ذکر کرده است و تنی چند از اساتیدش را نام برده و گفته است:هو السید المیرزا علی آغا بن المیرزا حسین بن المیرزا أحمد بن المیرزا رحیم الطباطبائی التبریزی القاضی عالم مجتهد تقی ورع اخلاقی فاضل و قد دامت المودّة و الصحبة بیننا عشرات السنین فرأیته مستقیما فی سیرته کریما فی خلقه شریفا فی ذاته الخ له تفسیر القرآن من أوّله إلی قوله تعالی: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ [10] الخ و لوالده تفسیر ایضا، و بیتهم بیت فضل و تقی قدیم (انتهی ملخصا).
 
قاضی مذکور از اعجوبه های دهر بود (نجل جلیل او مصداق الولد سر أبیه آقا سید مهدی قاضی طباطبائی- رحمة اللّه علیه- و مرحوم آیة اللّه شیخ محمد تقی آملی- رضوان اللّه علیه- و جناب علامه طباطبائی مد ظلّه العالی، و برادر ماجد آن جناب آیة اللّه آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی- قدس سرّه- هر یک را بر این بنده حقی عظیم است) از آن جناب وقایعی شگفت یادداشت داریم که نقل آنها را به زمان فرصت موکول می کنیم.یکی از کلمات دل نشین مرحوم حاج سید علی قاضی این است که: اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن کامل صرف کند جا دارد.
 
آنکه مرحوم شیخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضی فرمود: «فرأیته مستقیما فی سیرته» نکته ای بسیار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوک الی اللّه استقامت است، نزولبرکات و فیضهای الهی بر اثر استقامت است، إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ لَکمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکمْ وَ لَکمْ فِیها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ [11].میرزای شیرازی و میرزا حسین قاضی، قدّس سرّهمادر شب پنجشنبه 21 رجب المرجّب 1387 ه ق- 3/ 8/ 1346 ه ش، از محضر مبارک استاد علامه طباطبائی با تنی چند از افاضل دوستان استفاده می کردیم، در حاشیه جلسه درس، سخن از استادش مرحوم آقای قاضی و اساتید و شاگردانش به میان آمد از آن جمله فرمودند: آن مرحوم اساتید بسیار دیده است- و چند نفر را نام بردند- تا اینکه فرمودند:
 
پدر او مرحوم حاج میرزا حسین قاضی تفسیر سوره فاتحه و سوره انعام نوشته است و من دیدم ولی اکنون نمی دانم کی دارد و در دست کیست. و فرمودند حاج میرزا حسین قاضی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظی کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت حالا که می روی شب و روزی یک ساعت به خود بپرداز. بعد از چندی که مرحوم میرزا از دیگران درباره مرحوم حاج میرزا حسین قاضی حال پرسید در جواب گفتند: آقا آن یک ساعت تبدیل به 24 ساعت شد که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتی که: هرگز میان حاضر و غائب شنیده ای/ من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
 
راقم گوید که در صبح روز پنجشنبه 20 شعبان المعظم 1387 ه ق- 2 آذر 1346 ه ش در قم بحضور شریف مرحوم آیة اللّه حاج سید حسین قاضی طباطبائی پسر عموی آیة اللّه حاج سید علی قاضی- قدّس سرّه- تشرف حاصل کردم، مطالبی از آن جناب یادداشت کردم از آن جمله موضوع مراقبت و حضور دائمی مرحوم سید حسین قاضی و گفتار میرزای شیرازی با ایشان بود چنانکه از استاد علامه طباطبائی نقل کرده ایم.
 
در این واقعه شیرین دل نشین هم باید از تأثیر نفسانی مرحوم میرزای شیرازی سخن گفت و هم از قابلیت مرحوم میرزا حسین قاضی که هم فاعل در فاعلیت تامّ بود و هم قابل در قابلیت. تأثیر نفوس کامله در نفوس مستعدّه این چنین است.محاسبه حروف مشدّده در دوائر أباجدو از جمله مطالبی که افاده فرمودند- چون خود اهل دعا بود و حشر با کتب ادعیه داشت- اینکه همه حروف مشدّده در دوائر اباجد یکی حساب می شود مگر کلمه جلاله که لام مکرر محسوب می گردد و عدد آن 66 است.
 
 
 
 
درجات بهشت و آیات قرآن
 
و از جمله آن مطالب اینکه فرمودند در ماده ج م ع مجمع البحرین طریحی از رسول اللّه (ص) روایت شده است که ما من حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنی. عرض کردم آقا وقتی از یک شکل هندسی قطاع 497664 حکم هندسی استفاده و استنباط گردد، چه جای استبعاد که یک حرف قرآن را هفتاد هزار معنی باشد، و این عدد هم شاید به فراخور استعداد مخاطب باشد که بتعبیر امیر المؤمنین علی- علیه السلام- به فرزندش محمد بن حنفیه: اعلم ان درجات الجنّة علی عدد آیات القرآن فاذا کان یوم القیمة یقال لقارئ القرآن اقرأ و ارق [12] بلکه بتعبیر خود قرآن کریم: 
 
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً[13] وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ [14].شکل قطاع سطحی
 
علامه نظام الدین نیشابوری در شرح مجسطی بطلیموس، در بیان قطاع سطحی گوید:و الدعاوی الواقعة فی هذا الشکل هی 497664، فانظر فی هذا الشکل الصغیر کیف استلزم جمیع تلک المسائل و لا تعجب من قوله عز من قائل: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ، الآیة.
 
در شب چهارشنبه 27 ذی الحجه 1347 ه ق، بحضور شریف آیة اللّه استاد علامه طباطبائی تشرّف یافتم تا سخن بدینجا رسید که فرمودند: آقا از این گونه امور حقیقی هر چه داریم از مرحوم آقای قاضی داریم چه آنچه را که در حیاتش از ایشان تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، و چه آن طریقی که خودمان داریم از مرحوم قاضی گرفتیم. فتبصّر.
 
 
 
 
نقل رؤیا و کلام مرحوم آیة اللّه آملی قدس سرّه درباره علامه طباطبائی مدّ ظلّه العالی
 
در فردای همان شب (چهارشنبه 27 ذی الحجه 1347 ه ق) از قم به تهران رفتم و به محضر مبارک جناب آیة اللّه حاج شیخ محمّد تقی آملی- رضوان اللّه تعالی- علیه مشرّف شدم و خوابی که ایشان را دیده بودم که در عالم رؤیا به من فرمود: «التوحید أن تنسی غیر اللّه» به ایشان عرض کردم، این جمله توحیدیه را که از من شنید این بیت گلشن راز عارف شبستری را در بیان آن برایم قرائت فرمود:
 
نشانی داده اندت از خرابات که التوحید اسقاط الاضافات
اما مرحوم آملی مصراع اول را چنین قرائت فرمود: خبر در داده اندت از خرابات الخ.بعد سخن از مرحوم آقای قاضی و استاد علامه طباطبائی و اخوی محترم ایشان آیة اللّه مرحوم آقا سید محمد حسن الهی به میان آوردم، مرحوم آقای آملی به من فرمودند:آقا اگر کسی باید در تحت تصرف و تعلیم کاملی به جایی برسد و قدمی بردارد، من برای شما بهتر از جناب آقای طباطبائی (یعنی علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان) کسی را نمی شناسم و بیشتر با ایشان مراوده داشته باشید که ایشان و مرحوم سید احمد کربلائی کشمیری در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی (آیة اللّه حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی تبریزی قدّس سرّه) از همه بهتر بودند و آقای طباطبائی در همان وقت کشفیات بسیار داشتند.
 
 
 
رساله محاکمات استاد علامه طباطبائی
 
روز جمعه اول ماه ذی القعده 1392 ه ق بحضور شریف جناب استاد علامه طباطبائی مشرف شدم از رساله تذییلات ایشان که محاکمات معظم له بین مکاتبات عارف بزرگوار مرحوم سید احمد کربلائی و حکیم نامدار مرحوم کمپانی قدّس سرّهما، می باشد سخن به میان آمد. این مکاتبات بین علمین نامبرده در معنی یک بیت عارف بزرگوار شیخ عطّار قدّس سره است:
او بسر ناید ز خود آنجا که اوست کی رسد عقل وجود آنجا که اوست
عبارت دیباچه محاکمات جناب ایشان را تبرکا نقل می کنم که روشنگر قلم شیوا و توانای فارسی معظم له و متضمن فوائد چندی است:«بسم اللّه الرحمن الرحیم له الحمد فی الأولی و الآخرة و له الحکم و السلام علی عباده الذین اصطفی.
 
 تصدیر: یک سلسله مکاتباتی در میان دو استاد بزرگوارمان:السّید الأجل ابو الحسبین و المکرمتین ذو المنقبتین العارف الفقیه علم المعرفة و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج السید احمد الکربلائی- أفاض اللّه علینا من برکاته- و الشیخ الأجل الحکیم المتأله و الفقیه البارع الذی هو من فلک التحقیق دائرها و فی بسیطة التدقیق سائرها و ناظرها الشیخ محمد حسین الاصفهانی الغروی- رفع اللّه درجته السامیة- در معنای بیتی از ابیات شیخ عطار جریان یافته و به مقتضای الکلام یجرّ الکلام دو مبنای معروف حکما و عرفا که هر یک از این دو بزرگوار به تقویت یکی از آنها پرداختند و در روشن ساختن مطلوباستفراغ وسع کامل فرموده اند، نظر به نفاست مطلب و دقّت بحث خالی از اغلاق و غموض نبود بغرض حفظ آثار بزرگان و قضای حق اخذ و تربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبائی در اوراقی چند بنام تذییلات و محاکمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب کوتاهی نکردم.
 
مگر صاحب دلی روزی به رحمت کند در حق درویشان دعائی
 مرحوم سید اصلا اصفهانی بوده ولی نشو و نمای وی در کربلای معلّی بوده و بعد از ادراک و رشد بتحصیل ادبیات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتی که به شاگردان و ارادت کیشان خویش نگاشته پیدا است قلمی شیوا و بیانی معجزآسا داشته پس از تکمیل ادبیات وارد علوم دینیه گردیده و سرانجام به حوزه درس مرحوم آخوند ملّا کاظم خراسانی- رضوان اللّه علیه- ملحق شده و دوره تعلّم علوم ظاهری را در تحت تربیت ایشان انجام داده و اخیرا در بوته تربیت و تهذیب مرحوم آیة الحق و استاد وقت شیخ بزرگوار آخوند ملا حسین قلی همدانی- قدّس سرّه العزیز- قرار گرفته و سالیان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوی سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستین تلامذه و تربیت یافتگان ایشان مستقر گردید و در علوم ظاهری و باطنی مکانی مکین و مقامی امین اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند در عتبه مقدّس نجف اشرف اقامت گزیده و بدرس فقه اشتغال ورزیده و در معارف الهیه و تربیت و تکمیل مردم ید بیضا نشان می داد.
 
جمعی کثیر از بزرگان و وارستگان به یمن تربیت و تکمیل آن بزرگوار قدم در دائره کمال گذاشته پشت پای به بساط طبیعت زده و از سکان دار خلد و محرمان حریم قرب شدند که از آن جمله است سید اجل آیت حق و نادره دهر عالم عابد فقیه محدث شاعر مفلق سید العلماء الربّانیین مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی تبریزی متولد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج هجری قمری و متوفای سال هزار و سیصد و شصت و شش هجری قمری که در معارف الهیه و فقه حدیث و اخلاق استاد این ناچیز می باشد- رفع اللّه درجاته السامیة و أفاض علینا من برکاته-.
 
سید بزرگوار صاحب ترجمه در سال هزار و سیصد و سی هجری قمری در عتبه مقدس نجف زندگی مستعار را بدرود گفت و روان پاکش بعالم بالا پرواز کرد- رحمة اللّه علیه-مرحوم شیخ اصلا اصفهانی بوده ولی دفتر عمر را در عتبات عالیه ورق زده پس از تمهید مقدمات علوم در حکمت بدرس حکیم متأله مرحوم شیخ محمّد باقر اصطهباناتی (ره) حضور یافته و در اصول و فقه به حوزه درس مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی- قدّس سرّه- ملحق شده و سیزده سال به استفاده از آن جناب پرداخته و تکمیل یافت و در مرحله تهذیب نفس و تصفیه باطن با مرحوم خلد آشیان عالم نحریر فخر المجتهدین و سند العارفین حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نزیل قم که از اکابر تلامذه و تربیت یافتگان مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی بود رابطه و مکاتبه داشته.
 
مرحوم شیخ مردی بود جامع میان علم و عمل و رابط میان تقوی و ذوق، دارای طبعی سیال و لهجه ای شیرین، دیوان اشعار وی معروف است و در فنون مختلفه شعر از قصیده و مدیحه و غزل و رباعی و علمی اشعاری زیاد سروده و در فقه و اصول و حکمت و عرفان مؤلفات زیاد دارد که غالب آنها مثل ضروریات یومی و حیاتی دست بدست می گردد. سیمائی داشت متواضع و زبانی خاموش و صورتی وارفته و غالبا غرق فکر و به خود مشغول بود. زندگانی ساده داشت تا در سال هزار و سیصد و شصت و یک هجری قمری فجأة در خواب در گذشت و بجهان جاودانی شتافت.بسم اللّه الرحمن الرحیم سؤال شیخ عطار در منطق الطیر فرماید:
دائما او پادشاه مطلق است در كمــال عــز خود مستغـرق است
او به سر نايد ز خود آنجا كه اوست    كي رسد عقل وجود آنجا كه اوست
 معنی بیت دوم را بیان فرمایید الخ.این بود تصدیر جناب استاد علامه طباطبائی بر رساله محاکماتش بین مکاتبات دو آیت علم و عمل جناب سید احمد کربلائی و جناب شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی- رفع اللّه تعالی درجاتهما- بقلم خود معظم له. در محاکمات دقیقه های لطیف عرفانی و نظرهای بلند فلسفی دارد که اقتحام در آن را مجالی و وقتی وسیع تر باید.

 

 

سید احمد کربلائی استاد قاضی و سید احمد کشمیری تلمیذ قاضی

سؤالی از گفتار استاد در صدر تصدیرش که فرمود: «یک سلسله مکاتباتی در میان دو استاد بزرگوارمان الخ» پیش می آید، و آن اینکه تاریخ وفات سید احمد کربلائی- رضوان اللّه علیه- چنانکه خود استاد علامه تنصیص فرمودند در 1330 ه ق بود، و ولادت حاجی آقا (استاد علامه طباطبائی مد ظله العالی) در آخر ذی الحجه 1321 ه ق است و برای ادامه تحصیل در 1344 ه ق به نجف اشرف مشرف شد، پس زمان ارتحال مرحوم سید، جناب استاد در حدود نه سال داشت و هنوز به نجف نرفته بود که مرحوم سید در جوار رحمت الهی آرمید، و معظم له در همین تصدیر تصریح فرمود که استادش مرحوم آقای قاضی محضر مبارکش را ادراک کرد و بکمالات صوری و معنوی نائل آمد،

 
بنابراین مقصود آن جناب از اینکه فرمود: «دو استاد بزرگوارمان سید احمد کربلائی و شیخ محمد حسین اصفهانی» چیست؟ظاهرا باید جوابش این باشد که چون مرحوم سید استاد استاد بود، جناب علامه طباطبائی تشرّفا از مرحوم سید تعبیر به استاد فرموده است. و اکنون که بتحریر این مبارک نامه (سه شنبه 27 شعبان 1401- 9 تیرماه 1360 ه ش) اشتغال دارم حضرت استاد طباطبائی در قم تشریف ندارند تا به مشافهه حضوری بپرسم.
 
و در همان روز مذکور (4 شنبه 27 ذی الحجه 1347 ه ق) که بمحضر مبارک آیة اللّه حاج شیخ محمد تقی آملی در تهران مشرف شدم و ایشان که فرمودند: «در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی، ایشان- یعنی استاد طباطبائی- و مرحوم سید احمد کربلائی کشمیری از همه بهتر بودند» این بنده بحضور استاد آملی عرض کرده است: آقا آیا این سید احمد کربلائی کشمیری همان سید احمد کربلائی معروف است؟ فرمود ایشان غیر از آن آقا بود.
 
آن آقای سید احمد کربلائی را اصلا ما ندیده ایم، که از شاگردان مرحوم ملا حسین قلی همدانی، و از اساتید حاج سید علی قاضی بود، امّا این آقا سید احمد کربلائی کشمیری است و از شاگردان مرحوم قاضی بود و جوان مرگ شده است، و آن آقا سید احمد کربلائی استاد قاضی اصلا اصفهانی بود. آنگاه مرحوم آقای آملی کرامتی از مرحوم آقای کشمیری در گشودن قفل بسته ای حکایت فرمود که در ص 64 دفتر خاطراتم مسطور است. [15]یکی از مؤلفات علامه طباطبائی و سخنی چند از اعاظم علماء در پیرامون ولی اللّه اعظم امیر المؤمنین علی علیه السلامیکی از مؤلّفات صاحب ترجمه (استاد علامه طباطبائی) رساله وجیز بسیار عزیز علی و الفلسفة الإلهیة است.
 
در مقاله ای که جناب استاد بمناسبت تأسیس کنگره هزاره نهج البلاغه در تهران، ترقیم و ارسال بدان کنگره فرمود تکمیل رساله مذکور را تمنّی کرد.در آن مقاله نکته ای بسیار بلند قریب به این مضمون افاده فرمود که در میان جمیع صحابه رسول اللّه (ص) از کسی جز امیر المؤمنین علی- علیه السلام- در بیان معارف حقه الهیه صاحب این همه گفتار بدین صورت که نهج البلاغة نمونه بارز آنست نقل نشده است واحدی نشان نداده است.
 
راقم این سطور متمسّک بذیل عنایت اهل ولایت حسن حسن زاده آملی چند جمله ای دیگر نیز از بعضی از اعاظم دیگر علمای اسلام درباره برهان الحکماء الالهیین امیر المؤمنین حضرت وصی علی- علیه السلام- تقدیم می دارد:
 
1- خلیل بن احمد بصری استاد سیبویه و واضع علم عروض، متوفی 175 ه ق درباره حضرتش گفت: «احتیاج الکل الیه و استغناؤه عن الکل دلیل علی انه إمام الکل».و سئل ایضا: ما هو الدلیل علی انّ علیا امام الکل فی الکل؟ فقال: «احتیاج الکل الیه و غناه عن الکل». (روضات الجنات للخوانساری ره).
 
2- شیخ رئیس ابن سینا متوفی 428 ه ق گوید:عزیزترین انبیا و خاتم رسولان- صلّی اللّه علیه و آله و سلم- چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل امیر المؤمنین- علیه السلام- که یا علی: إذا رأیت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع البرّ تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم، و این چنین خطاب جز با چنو بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس. [16]
 
3- فخر رازی متوفی 606 ه ق در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب در ضمن سوره فاتحه در جهر و اخفات بسم اللّه الرحمن الرحیم، جهر را اختیار کرده است و چند وجه دلیل بر جهر آن اقامه کرده است از آن جمله گوید:السابع أن الدلائل العقلیة موافقة لنا و عمل علی بن ابی طالب- علیه السلام- معنا و من اتخذ علیا إماما لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقی فی دینه و نفسه. [17]من عبارت تفسیرش را بدون یک حرف تصرف از طبع ترکیه نقل کرده ام.
 
4- شیخ اکبر محیی الدین عربی متوفی 638 در باب ششم فتوحات مکیه در بحث هباء فرماید:فلم یکن اقرب الیه قبولا فی ذلک الهباء إلّا حقیقة محمد (ص) المسماة بالعقل و اقرب الناس الیه علی بن ابی طالب رضی اللّه عنه إمام العالم و سرّ الانبیاء اجمعین.من این عبارت شیخ اکبر را از فتوحات چاپ بولاق نقل کرده ام [18].
 
5- ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه متوفی 655 ه ق در شرح خطبه 85 نهج آنجا که امام علیه السلام فرماید: بل کیف تعمهون و بینکم عترة نبیکم و هم أزمّة الحق و اعلام الدین و السنة الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهیم العطاش الخ.گوید:فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سرّ عظیم و ذلک انه أمر المکلفین بان یجروا العترة فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعة لأوامرها مجری القرآن.قال: فان قلت فهذا القول منه یشعر بأنّ العترة معصومة فما قول اصحابکم فی ذلک؟قلت: نصّ ابو محمد بن متویه (ره) فی کتاب الکفایة علی أن علیا معصوم و أدلّة النصوص قد دلّت علی عصمته و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابة. [19]آن خلیل گوید: «نیاز همه به علی و بی نیازی علی از همه، دلیل است که علی امام همه است».
 
شیخ رئیس گوید: «علی در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس».فخر رازی گوید: «هر کس علی را امام خود بگیرد به دست آویز استوار چنگ در زده است».شیخ اکبر گوید: «علی امام عالم و سرّ جمیع انبیا است».ابن متویه گوید: «ادله نصوص دالّ است که در میان صحابه فقط علی معصوم بود».این چند کلمه قصار به پیشگاه مقام والای ولایت علوی، شرحی است از هزاران کاندر عبارت آمد.

 

 

فلسفه الهیه همان دین الهی است

جناب استاد علامه طباطبائی مد ظلّه العالی، در صدر آن رساله وجیز عزیز علی و الدین والفلسفه والهیه اصلی به غایت قویم، و مطلبی به نهایت عظیم بعنوان الدین والفلسفه  اهدا فرموده است که: «حقا انّه لظلم عظیم ان یفرق بین الدین الالهی، و بین الفلسفة الالهیة».این کلامی صادر از بطنان عرش تحقیق است که هر کس شنید گفتا للّه درّ قائل. آری دین الهی و فلسفه الهی را جدای از هم داشتن و پنداشتن به راستی ستمی بزرگ است.معلّم ثانی ابو نصر فارابی در آخر کتاب قیم خود بنام تحصیل السعادة بیانی شریف در پیرامون فلسفه دارد که منتهی به این نتیجه ارزشمند می گردد: فیلسوف کامل إمام است.و صدر المتالهین فرمود: «تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة. »[20]

 
 
 

سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملی حضرت استاد علامه طباطبائی

در سنه هزار و سیصد و چهل و پنج هجری شمسی، آیة اللّه جناب آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی، برادر مکرّم استاد علامه طباطبائی- رفع اللّه تعالی درجاته المتعالیة- که در حوزه علمیه قم برای افاده و افاضه رحل اقامت افکنده بودند، این کمترین از محضر انورش بهره مند بود. در روز پنجشنبه چهارم ذی الحجة 1386 ه ق- 25/ 12/ 1345 ه ش) در معیت آن جناب در شیخان قم سخن از سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملی معظّم له و حضرت استاد علامه طباطبائی به میان آمد، فرمودند:
 
استاد ما مرحوم قاضی رضوان اللّه علیه (آیة اللّه حاج سید علی قاضی طباطبائی قدس سرّه العزیز) بود، و استاد قاضی مرحوم حاج سید احمد کربلائی، و استاد ایشان مرحوم آخوند مولی حسین قلی همدانی، و استاد ایشان مرحوم حاج سید علی شوشتری، و استاد ایشان ملّا قلی جولا.و بعد از ملّا قلی جولا را نمی شناسیم و نمی دانیم که خود ملا قلی جولا چه کسی بود، و خود حاج سید علی شوشتری هم او را نمی شناخت، زیرا که:
 
مرحوم حاج سید علی شوشتری در شوشتر بود و عالم مبسوط الید آنجا بود. وقتی مرافعه ای درباره ملکی وقفی به میان آمد، عدّه ای مدّعی بودند که این ملک وقف نیست، و وقف نامچه را در صندوقچه ای نهادند و در جای مخصوصی دفن کردند، و آنهایی که مدّعی وقف بودند هیچ مدرکی در دست نداشتند،
 
خلاصه چند روز مرحوم شوشتری در حکم این واقعه حیران بود و طرفین دعوی هم مصرّ بودند و هر روز آمد و رفت می کردند و از مرحوم شوشتری حکم می خواستند، مرحوم شوشتری در همین گیرودار بود که روزی مردی به سویش رفته، در زد کسی دم در آمد و پرسید کیستی آن مرد گفت: به آقا بگو مردی به نام ملّا قلی جولا می خواهد شما را ببیند، وارد خانه شد و در نزد مرحوم شوشتری رفت و گفت آقا من آمدم به شما بگویم که باید از اینجا سفر کنی و به نجف بروی و در همان جا اقامت کنی.بدانکه وقف نامچه این ملک در فلان مکان دفن است و ملک وقف است.
 
مرحوم شوشتری هم ملّا قلی جولا را نمی شناخت، خلاصه دستور داد آن موضع را کندند و وقف نامچه را بدر آوردند، و پس از این واقعه از قضا و مرافعه دست کشید و شوشتر را ترک گفت و در نجف اقامت نمود و در آنجا به درس فقه مرحوم شیخ مرتضی انصاری- رضوان اللّه علیه- می رفت و مرحوم شیخ هم به درس اخلاق او حاضر می شد، تا اینکه مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی دنبال حقیقت را گرفت و هادی می طلبید، از همدان در آمد چندی در نزد عالمی بسر برده از او چیزی نیافت، به سوی نجف رخت بربست، در محضر مرحوم شوشتری و انصاری حاضر شد و از هر دو کمال استفاضه نمود.
 
چون شیخ انصاری از دنیا رحلت کرد آخوند همدانی در پی نوشتن مطالب اصولیه و فقهیه مرحوم شیخ انصاری شد، مرحوم شوشتری او را منع کرد و گفت این کار تو نیست، دیگران هستند این کار را بکنند، شما باید مستعدّین را دریابید، پس مرحوم آخوند ملّا حسین قلی- أعلی اللّه مقامه- در پی تربیت قابلین شد به طوری که بعضی را از صبح تا طلوع آفتاب و عده ای را از طلوع آفتاب تا مقداری از برآمدن روز و هکذا حتی بعضی را در سر شب و بعضی را در آخر شب تا اینکه توانست سیصد نفر را به طوری تربیت کند که هر یک از اولیاء اللّه شدند، از آن جمله است:
 
مرحوم شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلائی، مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی، مرحوم شیخ علی زاهد قمی، مرحوم سید عبد الغفار مازندرانی.این بود قسمتی از افادات استاد الهی طباطبائی در آن روز شیخان قم درباره سلسله مشایخ سیر و سلوکشان.
 
هدف سفرای الهی تعلیم و تأدیب بشر استاین بنده ناچیز حضرت استاد علامه طباطبائی- افاض اللّه تعالی علینا برکات انفاسه الشریفة- را در تعلیم و تأدیب چنان یافته است که معلم ثانی ابو نصر فارابی در کتاب تحصیل السعادة در این دو رکن رکین و دو اصل اصیل أعنی تعلیم و تأدیب افاده فرموده است:
 
و التعلیم هو ایجاد الفضائل النظریة فی الأمم و المدن، و التأدیب هو طریق ایجاد الفضائل الخلقیة و الصناعات العلمیة فی الأمم. و التعلیم هو بقول فقط، و التأدیب هو أن یعود الأمم و المدنیون الافعال الکائنة عن الملکات العلمیة بان تنهض عزائمهم نحو فعلها و أن تصیر تلک و افعالها مستولیة علی نفوسهم و یجعلوا کالعاشقین لها. [21]
 
هر یک از تألیفات جناب استاد علامه طباطبائی در این دو اصل مذکور حائز اهمیت بسزا و حاوی نقّادیهای دقیق و عمیق است. به حقیقت آن جناب در تعلیم و تأدیب نفوس مستعدّه در دانشگاه معارف عالیه حقه الهیه أعنی حوزه علمیه قم، در زمانی که علائق به امور طبیعی و لذائذ مادّی دامنگیر اکثر شده است، لطفی است از جانب خداوند متعال که ارزانی داشته شد تا حجت بر همگان تمام باشد، ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم.
 
معظم له از شجره علم و تقوی است و چندین پشت از اسلاف آن جناب همه از اماثل و افاضل عصر خود در منقبتین علم و تقوی بودند رضوان اللّه علیهم اجمعین.
 
 
 
آثار عمده قلمی جناب علامه طباطبائی از نظم و نثر:
 
همه آثار آن جناب علم است و فکر، همه حقیقت است و معرفت، همه بحث است و فحص، همه عشق است و عقل، همه قرآن است و حدیث، و و و.هر که سخن با سخنی ضم کند
قطره ای از خون جگر کم کند
  • 1- تفسیر عظیم الشأن المیزان در بیست مجلّد که أمّ الکتاب در مؤلفات او است.
  • 2- اصول فلسفه و روش رئالیسم.
  • 3- حاشیه بر اسفار صدر المتألهین که با اسفار چاپ دوم بطبع رسیده است.
  • 4- مصاحبات با استاد کربن.
  • 5- رساله در حکومت اسلام.
  • 6- حاشیه کفایه که در دست طبع و نشر است.
  • 7- رساله در قوه و فعل.
  • 8- رساله در اثبات ذات.
  • 9- رساله در صفات.
  • 10- رساله در افعال.
  • 11- رساله در وسائط.
  • 12- الانسان قبل الدنیا.
  • 13- الانسان فی الدنیا.
 
 
الانسان قبل الدنیا و فی الدنیا و بعد الدنیا
 
از جمله مؤلفات جناب استاد علامه طباطبائی سه رساله شریف گرانقدر به نامهای: الانسان قبل الدنیا، و الانسان فی الدنیا، و الانسان بعد الدنیا است.همان طور که در صدر این رساله گفته ایم امّ الکتاب آن جناب تفسیر عظیم الشأن المیزان است که بسیاری از امّهات مسائل رسائل او را حائز است، مثل رساله ولایت که تفسیر آیه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ [22] حائز آنست. و یا رساله الانسان بعد الدنیا که تفسیر آیه کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً[23] حائز آنست مع ذلک رسائل مفرده را اهمیتی است که همّ واحد در تصنیف و تدوین آن اعمال شده است لذا به رسائل علماء اقبال و اعتنایی دیگر است.
 
مناسب است در این مقام از دانشمند نامور فلکی کامیل فلاماریون فرانسوی یادی شود. فلاماریون را در موضوعات مختلفه مصنّفات سودمند و ارزشمند است از آن جمله کتابی به نام مرگ و راز آن(La mort ET son Mystere) که در سه جلد، اوّلی پیش از مرگ(Avant Lamort) و دومی گرداگرد مرگ Lamort) (Autourde و سوّمی پس از مرگ(Apres Lamort) است.این کتاب فلاماریون را عالم مصری محمد فرید وجدی به عربی ترجمه کرده است و آن را علی أطلال المذهب المادّی نام نهاده است که مانند اصل آن بسیار مفید است.ظاهرا جناب استاد در تسمیه رسائل یاد شده باید ناظر به کار فلاماریون باشد و باید از خود آن جناب پرسید.
 
  • 14- انسان بعد الدنیا.
  • 15- رساله در نبوت.
  • 16- رساله در ولایت.
  • 17- رساله در مشتقات.
  • 18- رساله در برهان.
  • 19- رساله در مغالطه.
  • 20- رساله در تحلیل.
  • 21- رساله در ترکیب.
  • 22- رساله در اعتبارات.
  • 23- رساله در نبوت و منامات.
  • 24- منظومه در رسم خط نستعلیق.
  • 25- علی و الفلسفة الالهیة.
  • 26- قرآن در اسلام.
  • 27- شیعه در اسلام.
  • 28- محاکمات بین دو مکاتبات.
  • 29- بسیار از مقالات علمی که در مجلات علمی منتشر شده است.
  • 30- بدایة الحکمة.
  • 31- نهایة الحکمة.
 
این دو کتاب اخیر (بدایه و نهایه) از متون فلسفی بسیار مهم است، که عالی ترین سیر تکاملی فلسفی الهی از قلم وزین و سنگین چون صاحب المیزان تدوین شد که بحمد اللّه تعالی اکنون در حوزه علمیه قم از کتب درسی طالبان حکمت است.آن کس که ز کوی آشنایی استداند که متاع ما کجائی است
 

خاتمه:

این چند سطر را بطور عجاله به اندازه درایت خودم از معظم له تحریر و بحضور ارباب فضل تقدیم داشتم و مقرّم که حق ترجمه را در حق صاحب ترجمه ایفا نکرده ام. هر چند:مرد را صد سال عمّ و خال اویک سر موئی نداند حال اوولی باز امید است که در فرصت بیشتر وظیفه قدرشناسی ام را نسبت به ساحت مقدّس آن جناب و برادر مکرم او حضرت آیة اللّه جامع المعقول و المنقول آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی قدّس سرّه العزیز و روحی له الفداء که آن هر دو سرور و مولایم بر این بنده کمترین ناچیز، حقوق تعلیم و تأدیب بسیار دارند، به پیشگاه مردم صاحبدل عرضه بدارم.

 
امیر المؤمنین (ع) فرمود: لقد علّمنی رسول اللّه (ص) ألف باب یفتح کل باب ألف باب [24].و عن زرارة و أبی بصیر عن الباقر و الصادق علیهما السلام قالا علینا أن نلقی إلیکم الأصول و علیکم أن تفرّعوا[25].من از مدح و ثنای، مجد و سنای آن جلسه های صبح سعادت که سالیانی دراز در حضور باهر النور استاد تعلیم و تأدیب علّامه طباطبائی، ابواب رحمت از القای اصول معارف الهیه به روی ما گشوده می شد، ناتوانم.
 
جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمین خیر جزاء العاملین، قوله سبحانه: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا.دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد للّه رب العالمین.
 
قم، حسن حسن زاده آملی28 شعبان المعظم 1401 ه ق10 خرداد 1360 ه ش [26]
____________________
پی نوشت ها
  • [1] « نهج البلاغه»، خطبه 131.
  • [2] سوره نحل( 16): 90.
  • [3] سوره زمر( 39): 26.
  • [4]  سوره حجر( 15): 88.
  • [5] سوره بقره( 2): 125.
  • [6] « الميزان» ج 1، ص 277.
  • [7] « نقباء البشر» ص 584.
  • [8] « سوره كهف( 18): 44.
  • [9] « نقباء البشر»، ص 1565.
  • [10] سوره انعام( 6): 92.
  • [11] ؛سوره فصلت( 41): 31- 34.
  • [12] « وافى»، ج 14، ص 65، رحلى.
  • [13] سوره كهف( 18): 110.
  • [14] سوره لقمان( 31): 28.
  • [15] ؛بالاخره در همين روز( سه‏شنبه 9 تير 60) به وسيله دوست فاضل صاحب‏دلى كه در تهران تشريف داشتند از استاد علّامه طباطبائى تلفنى در اين موضوع سؤال شد، در جواب فرمودند:« حق با فلانى( يعنى اينجانب) است، و تعبير به استاد از جهت همان استاد استاد بودن مرحوم سيّد است».
  • [16] « رساله معراجيه» ص 15.
  • [17] « مفاتيح الغيب» ج 1، ص 161، رحلى.
  • [18] « فتوحات مكيه» ج 1، ص 132، باب ششم، چاپ بولاق.
  • [19] « شرح نهج البلاغة» ج 1، ص 341، چاپ سنگى.
  • [20] « اسفار» ج 4، ص 75، رحلى، چاپ سنگى.
  • [21] « تحصيل السعادة» ص 29، چاپ حيدرآباد دكن.
  • [22] ؛سوره مائده( 5): 105.
  • [23] سوره بقره( 2): 213.
  • [24] « بحار» ج 7، ص 281، چاپ كمپانى.
  • [25] « مجمع البحرين»، ماده« فرع».
  • [26] حسن‏ زاده آملى، حسن، هزار و يك كلمه، 7جلد، بوستان كتاب(مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) – قم، چاپ: دوم، 1381 ه.ش.
  •  
  •  
  • منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

زندگینامه محمدبن جرير طبرى

روش تفسير قرآن به منقولات : ازمفسر محقق محمدبن جرير طبرى

پيدايش مقام علمى طبرى مـنابعى كه به شرح حال پيشواى مفسران , محمد بن جرير طبرى پرداخته اند تاريخ ولادت او را در اواخـر سـال 224 يا آغاز 225 ذكر كرده اند و محل ولادت او, شهر آمل , مركزاستان طبرستان بوده است .

هر چند نسبت دادن خصوصيات فرد به ويژگيهاى محيط ماده و طبيعى او, كارى منطقى به نظر نمى آيد, لكن واقعيت ملموس ما را بر آن مى دارد كه نمونه هايى از ويژگيهاى طبيعى سرزمينى را كـه طـبـرى در آن , رشـد يـافته و خود, آن را بيان كرده , پيدا كنيم , چنان كه در آينده آن را شرح خواهيم داد.

تـاريـخ نويسان جغرافيدان مى گويند: علت نامگذارى سرزمين طبرستان [تبرستان ] اين است كه سرزمينى كوهستانى و چشمه سار بوده و مردمى جنگجو داشته و سلاح دستى آنان غالبا طبر [تبر] بـوده اسـت و سـرزمينى كه چنين وضعيتى داشته باشد, ناگزير مردمش سخت كوش و صبورند, يعنى حالات روحى شان هم مانند ظاهر مادى آنان است .

چـنـيـن بـر مى آيد كه مردم اين سرزمين , پيروان سر سخت اهل بيت (ع ) بوده اند و اين موضوع را بسيارى از جغرافيدانان عرب نقل كرده اند, لكن ما در اين جا به ذكر داستانى كه قهرمان آن طبرى بوده و يكى از شاگردانش نقل كرده قناعت مى كنيم : عـبـدالـعزيز پسر محمد طبرى گويد: گروهى از دوستان ما به من خبر دادند كه روزى ,پيرمرد مـسـنـى را ديـدنـد كه پيش طبرى آمد.

او به احترام وى تمام قد بلند شد و او را گرامى داشت و سپس گفت : ايـن مـرد به خاطر من , كار سختى را متحمل شده كه حق بسيارى به گردن من پيدا كرده است : مـن وقـتى وارد سرزمين طبرستان شدم كه در آن سرزمين , سب و لعن ابوبكر و عمررواج داشت .

[اهل سنت ] از من خواستند كه فضايل آنها را بيان كنم .من اين كار را انجام دادم , اما حاكم آن جا از اين عمل ناخشنود شد و به جستجوى من پرداخت .
اين شيخ كه از قضيه آگاه شده بود به من خبر داد كه تو را مى جويند, من پنهانى از شهر گريختم .وشيخ به دست حاكم افتاد و به خاطر من هزار ضربه شلاق بر او زدند.

اگـر شـرح حـال بسيارى از بزرگان ما را اساطير و داستانهاى افسانه اى در برگرفته بدان سبب اسـت كـه اغـلب اين داستانها مفهومى را داراست كه از شخص مورد نظر انتظارمى رود و هر چند داستانهايى خيالى است , اما از يك واقعيت حكايت مى كند.

روايتى كه درباره طبرى , دورانى كه هنوز در شكم مادر بوده , از زبان خودش چنين نقل شده است : پدرم در باره من خواب ديده بود كه من پيش روى رسول خدا ايستاده ام درحالى كه فلاخنى پر از سـنـگ در دسـت دارم و جلو روى آن حضرت تيراندازى مى كنم وچون خواب خود را براى مفسر نـقـل كـرد, او گـفـت : اين پسر تو, وقتى كه بزرگ شود جزءعلماى دين و مدافعان شريعت نبوى خواهد بود, از اين رو, پدرم از همان دوران كودكى ام مرا بر طلب علم كمك فراوان مى كرد.

ايـن خـواب اشاره است به آنچه از اين فرزند انتظار مى رود, زيرا نشانى از ديانت محيطى است كه اين جوان با استعداد در آن رشد و نمو مى كرده است .

در خواب ديدن پيامبر جز به بخشى از عمرش كه آن را در راه خدا گذرانده تعبيرنمى شود.
به هر حال , طبرى خود, خطوط اين پايه گذارى دينى را براى ما ترسيم كرده ,چنين مى گويد: در سن هـفـت سـالـگـى قرآن را حفظ كردم و در هشت سالگى براى مردم نماز خواندم و در نه سالگى به نوشتن حديث پرداختم .
هنگامى كه محمد بن جرير طبرى به حد بلوغ رسيد, سفرهاى علمى خود را از دورترين نقطه شرق اسلامى به سوى غرب آن آغاز كرد.

نقطه اى كه اين مسافرتها در آن آغاز شد,سرزمين رى و نواحى آن بـود, بـه آن جـا مسافرت كرد تا علم حديث را از محمد بن حميدرازى و مثنى بن ابراهيم ابلى بياموزد و خودش چنين مى گويد: ما حديث را از ابن حميد مى نوشتيم و او هر شب چندين مرتبه پيش ما مى آمد و آنچه نوشته بوديم از ما مى پرسيد و مجددا آنها را بر ما مى خواند.

چيز ديگرى كه در منطقه رى براى طبرى ميسر شد اين بود كه علم تاريخ را از محمد بن احمد بن حماد دولابى آموخت , در حالى كه براى حضور منظم در جلسات درس حديث ابن حميد نيز سعى فراوان داشت .

در اين باره طبرى خود مى گويد: پـيـش احـمـدقـمـاد دو لابـى كـه در يـكـى از دهـات رى بـود مـى رفـتـيم و همين كه درس تـمـام مـى شـد,مـانـنـد ديـوانـگان دوان دوان برمى گشتيم تادر جلسه درس ابى حميد شركت كنيم .
روايات حاكى از آن است كه طبرسى بيشتر از صد هزار حديث از ابن حميد نوشته بوده است .

مـرحـله دوم زندگانى علمى در عراق آغاز شد.اين دو دوره براى آموختن حديث به بغدادمى رود تـااز احـمـد بن حنيل استفاده اما پيش از آن كه به بغداد برسدمتوجه مى شودكه ابن حنين از دنيا رفـته است .

لذاازآن جامنصرف ميشود وبه واسطمى رود ودرآن جا ازگروهى حديث مى آموزد واز آن جـا عـلـم قرائت را از سليمان طلحى وحديث رااز گروهى آموخت كه فاضلترين آنان ابوكريب محمد بن علاءهمدانى از بزگترين علماى سختكوش حديث بود,چنان كه طبرسى دريك برخورد او باشاگردانش چنان مى گويد : روزى بادانشجويان علم حديث ,به در خانهاش رفتيم ,سرش رااز دريچه خانه اش بيرون آورد,وقتى ديـد كـه دانـشجويان اجازه ورود مى خواهند, فرياد زد: كدام يك ازشما آنچه ازمن نوشته ايد حفظ داريد؟ دانشجويان به يكديگر نگاه كردند وآنگاه به من نظر انداختندوگفتند :آيا توهر چه نوشته اى حـفـظ دارى ؟گـفتم آرى .

روبه استاد كردند و گفتند:ازاين بپرس .وقتى از من سئوال كرد من پـاسـخ اورادرسـت گفتم پس سئوالات زيادى ازمت كردباحدى كه موقعيت مراپسنديد وگفت وارد شوپس من وارد شدم واز احاديث خود به من آموخت .
چنان كه نقل مى شودبيشتر از صدهزار حـديـث از ابـوكـريت شنيد.

طبرى دربغداد توقف مى كند وعلم قرائت رااز احمد بن يوسف تغلبى مـى آمـوزد وفـقـه شـافـعـى راازحـسـن بـن مـحـمد صباح زعفرانى وابوسعيد اصطرانى فرامى گـيرد.
طبرى در بغداد علم لغت وشعر رااز بزرگانى فراگرفت كه تاريخ نام بعضى از آنها رابراى مـاثـبـت كـرده اسـت ازجـمـلـه ثـعـلـب مـى گـويد: مدتها پيش از آن كه مردم زيادى دور مرا بگيرند,ابوجعفر طبرى اشعار شعرا را پيش من آموخت .

استاد به شاگردش مى بالد چنان كه روايت ابـوبـكـر بـن مجاهد به آن اشاره مى كند او مى گويد:ابوالعباس روزى ازمن سئوال كرد:در نواحى شـرق بـغـداد چـه كـسـى از دانـشـمـنـدان عـلـم نـحـو نزد شما باقى ماندهاست ؟گفتم علما هـمـه مـردهـانـد.

گـفـتـايـا سـرزمـيـن شـمااز علما بكلى خالى شده است ؟گفتم آرى گفت اوازدانـشـمـنـدان بـزرگ مـذهـب سـخـت گـيـر وبـداخلاق بودوكمتر به مهارت علمى كسى گـواهـى مـى داد.
طـبـرى پـس از بـغـداد بـه مـقـصـد شـام بـيـرون رفت ودرانجا باعباس بن ولـيـدبـيـروتـى مـقرى برخورد وتمام قرآن رابه روايت شاميان از او آموخت .

در بيان اخبار ى كه دربـاره طـبـرى وارد شده وتمام زندگانى اورادر بر مى گيردتعداد بسيار كمى ابين اخبار حاكى ازانتقال واقامت او به شهرشام است وامااخبارى نيز به ما رسيده كه اشاره به اين داردكه اودر سال 203,اوايل دوران احمدبن طولون به مصر رسيده ومدتى در فسط ط زيسته وسپس از آن جا به شام عزيمت كرده است اين اخبار حاكى از آن است كه وى در سال256 از شام به مصر برگشته ودرآن جابامالك نزد شاگردان عبداللّه بن وهب تعليم يافته وفقه شافعى رانزد بزرگان آنها از جمله ربيع بن سليمان مرادى ومحمد بن عبداللّه بن حكم وبرادرش عبدالرحمان واسماعيل بن ابراهيم مزنى آموخته واسماعيل در تعداد ازمسائل از جمله مساله از جمله مساله اجماع بااو مخالفت كرده است .

سرانجام طبرى پس از آن كه در بغداد به تحصيل فقه مذهب شافعى پرداخت وتحقيقات خود رادر مصر به پايان رسانده از ميان آراى فقها نظير اى رابرظبق اجتهاد خودبرگزيد.

طـبـرى دربـاره اسـتـقـبـال عـلـمـى كـه در مصر از وى مى شوداظهار مى داردكه وقتى داخل مصرشدهمه علماى مصر به ملاقاتش آمدند ودرباره تحقيقات علمى اش اوراآزمايش كردند.

از جـمـلـه كسانى كه آن زمان درآن جابودندابوالحسن على بن سراج مصرى است كه مردى اديب وبـافـضـيلت بودوهر اهل علمى كه داخلش شهر مسلط مى شد به جستجوى اومى پرداخت وچون آوازه طـبـرى در مصر پيچيد ,ابن سراج به ديدار او آمد وديد ودانش گسترده است وبه هر سوالى پـاسـخ مـنـاسب مى دهد ازجمله درباره شعر طرماح بن حكيم از او سوال كرد وبا اين كه در مصر كـسـى ايـن شـعر رادر خاطر -نداشت اماديدطبرى آن راحفظ دارد.

ازاو خواست كه به وى كمك كندوواژه هاى مشكل آن راتفسير كند(اوپذيرفت )شيخ هم از بيت المال در جامع شهر به او كمك مـى رساند ونيز در مصر به عالم تازه وارد محمدبن اسحاق بن خز يمه بر خورد كردونوشته اورا در سيره خواند وآن رااز منابع كتاب تاريخ خود قرار داد.

پـس از مـصـر بـه بغداد واز آن جا به طبرستان مى رود.
ومرتبه دوم به بغداد باز مى گرددوسپس مـى شـنـويم كه در سال 290 ه در طبرستان مى زيسته است وآنگاه چيزى نمى گذرد كه بغداد به سوى خود مى كشد وازآن تاريخ به اين شهر رفته وتااواخر زندگى اش درآن جامانده است .

زمينه هاى فكرى طبرى زمـانى مى توانيم به احاطه علمى وموقعيت فكرى دانشمندى دست يابيم كه احاطه به شرايط پايه ريزى علمى وراههاى نتيجه گيرى از آن ونيز روشهاى علمى شاگردانش براى ماميسر باشد.

هـمه اين مسائل از كزارشهاى كه درباره صبرى نقل شده به قدركافى براى ماآماده است مادر اين جابه رواياتى مى پردازيم كه مهمترين اصول فكرى در شخصيت علمى طبرى روشن ومشخص مى سازد:

الف – فهم وانديشه او درباره قرائت و علوم قرآنى :روايات موجود است كه موضوع دانش اورادرعلم قرائت وبرجستگى اورادر تلاوت قرآن روشن مى سازد: ابـوعـلـى طـومـارى مى گويد در شب ماه رمضان هنگام مراسم نماز تراويج جلوى روى ابوبكربن مجاهد چراغدار بودم .
يكى ازشبهاى دهه آخر ماه رمضان از خانه اش خارج شد و ما همراهش بوديم و چـون به مسجدش داخل نشد و از آن جا عبور كرد تا اين كه بردر مسجد طبرى ايستاد و طبرى مـشغول خواندن سوره الرحمان بود.
ابوبكرايستاد و قرائت طولانى او را گوش كرد و پس از اتمام به جـانـب مسجد خودبرگشت .
آن جا به او گفتم :استاد مردم رابه انتظار گذاشتى وبراى شنيدن قـرائت ايـن مـردآمدى ؟كفت اى ابوعلى ساكت باش !گمان نمى كنم خداوند انسانى راكه چنين خوب قرآن تالاوت كندآفريده باشد.

شـاگـردش عـبدالعزيز طبرى مى گويد:به دليل شيرينى تجويد كه در قرائت قران طبرى وجود داشـت مـردم ازدور ونـزديك براى نماز خواندن پشت سراو حاضر مى شدند وقرائت و تجويد او را استماع مى كردند.

 قابل توجه ادامه مطلب به علت اشکال در سی دی قابل کپی وانتشارنمی باشد

روشهای تفسیر قرآن // سیدرضا مودب

زندگینامه محمد بن جریر طبرى (۵/ ۲۲۳-۳۱۰ه.ق)لغت نامه دهخدا

ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبرى از مشاهیر مورخان است در تفسیر، حدیث، فقه و علوم دیگر هم ید طولائی داشته و یکی از ائمهء زمان خود بشمار میرفته است وی بسال ۲۲۴ ه ق در شهر آمل از طبرستان تولد یافته، و در سنهء ۳۱۰ ه ق در بغداد وی را یکی از مجتهدان عصر بشمار می آورد و ابوبکر خوارزمی « طبقات فقهاء » درگذشته است ابواسحاق شیرازی در کتاب میباشد که « تاریخ طبری » معروف همشیره زادهء اوست( ۱)، و در اکثر علوم تألیفات داشته است و مشهورتر از همه کتاب معروف به وقایع خلقت عالم را از زمان آدم تا عصر خود در آن آورده است دیگر از تألیفات مهم وی تفسیر کبیر است کتاب تاریخ او از کتب موثق و معتبر بشمار میرود، به اختصار بفارسی هم ترجمه شده و ترجمهء ترکی نیز دارد وی در شعر و ادب نیز شهرهء عصر خویش بوده است (قاموس الاعلام ترکی) رجوع به ابن جریر، محمد بن جریر، التفهیم بیرونی ص ۴۸۹ و عقدالفرید ج ۱ ص ۲۷ و ۲۳۴ و ج ۸ ص ۲۰ ، ضحی الاسلام ص ۱۶۶ ، حواشی ،۲۳۱ ،۲۳۰ ،۱۶۸ ،۱۶۰ ،۱۵۹ ،۱۵۳ ،۱۴۷ ،۱۴۲ ، ج ۴ ص ۱۸۵ و ج ۵ ص ۲۷ ،۹۹۱ ،۹۵۶ ،۹۵۳ ، ۴۷۸ و ج ۲ ص ۶۹۸ ،۱۰۵ ، ۳۲۵ و ۳۲۶ ، ایران باستان ج ۱ ص ۱۰۱ ،۲۹۱ ،۲۹۰ ،۲۸۶ ،۲۸۳ ،۲۷۳ ،۲۳۹ ، ص ۱۷۰ ۳۶۱ ، حبیب السیر چ ۱ تهران ، ۲۵۶۰ ، القفطی ص ۱۱۰ ،۲۵۵۸ ،۲۵۵۷ ،۲۵۵۲ ،۲۵۵۱ ،۲۵۴۹ ،۲۵۴۸ ،۲۵۳۰ ، ۱۱۶۴ و ج ۳ ص ۲۵۲۹ ، ۷۲ ، معجم الادباء ج ۶ ص ۴۳۳ ، روضات الجنات ص ۷۰۲ ، فارسنامهء ابن البلخی ص ۸ ،۶۲ ،۴۹ ،۴۷ ،۲۲ ،۲۰ ،۱۹ ،۱۸ ، ج ۱ ص ۱۲ ،۷۳ ،۷۲ ،۶۸ ،۶۶ ،۶۳ ،۵۳ ،۵۰ ،۴۰ ، معجم المطبوعات ستون ۱۲۲۹ ، الاعلام زرکلی ج ۲ ص ۴۴۶ ، ایران در زمان ساسانیان ص ۳۴ ،۳۵۵ ،۳۵۰ ،۳۲۸ ،۳۲۷ ،۳۱۹ ،۳۱۶ ،۳۱۵ ،۳۱۰ ،۳۰۹ ،۲۹۲ ،۲۸۱ ،۲۶۷ ،۲۶۲ ،۲۵۵ ،۲۴۶ ،۲۴۲ ،۲۴۱ ،۲۳۹ ،۲۳۸ ،۲۳۶ ،۲۱۰ ،۸۴ ۲۹۷ شود ( ۱) – رجوع به ابوبکر ،۲۹۳ ، ۳۶۸ و تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمهء رشیدیاسمی ج ۴ ص ۲۹۲ ،۳۵۸ خوارزمی شود. (۱)

ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبرى  ازمورخان نامى دوران اسلامى است . کار عمده او در فقه بوده اما دو اثر مشهور اویکى در دانش تفسیر و با نام جامع البیان و دیگرى دانش تاریخ با نام تاریخ الرسل و الامم والملوک شهرت بسزایى برایش به ارمغان آورده است . او بنیانگذار مذهب فقهى خاصى است که پیروانى نیز تا یک قرن پس از خود داشته است .اثر قابل ملاحظه فقهى و روایى وى که آن را تمام گذاشته عنوان تهذیب الاثار (درشش جلد) دار که در گذر زمان برجاى مانده است .

تاریخ او از همان ابتدا مقبولیت عام یافت . چنین مقبولیتى مربوط به ویژگیهاى کتاب ، از حیث تفصیل و استناد و متعادل بودن آن ، از نظر جامعه اهل ست است . انى مقبولیت سبب شد تا کتابهاى تاریخى بعدى ، بر نقلهاى آن تکلیه کرده و خلاصه اى از آن را بیاورند. ابن مسکویه و ابن اثیر وابن کثیر چنین کارى را کرده اند.

طبرى درآغاز کتاب ، با اشاره به این که نقلها را مسند آورده ، خواسته تا خود را به خاطر نقل مطالب نادرست تبرئه کند. چنین شیوه اى در عین حال که سبب شده حجم زیادى از نقلهاى تاریخى محفوظ بماند، به دلیل گزینشهاى نادرشت طبرى از نقلها، به خصوص نقل از افراد دروغگویى چون سیف بن عمر، به حق مورد انکار برخى از محققان قرار گرفته است .

جواد على نوشته است که طبرى در استفاده از مآخذ اصول اهل حدیث را درنظر نگرفته و از چهره هاى ضعیف هم روایت کرده است . اوروایات سیف بن عمر را در قضایاى رده بر روایات واقدى و مدائنى ترجیح داده است . این در حالى است که او متهم به زندقه بوده و حتى خود طبرى نظر مساعدى نسبت به وى نداشته است . حضور سیف در تاریخ طبرى ازجنگهاى رده آغاز شده و تا پایان جنگ جمل ادامه مى یابد و بدین صورت ، طبرى در حساسترین مقطع تاریخى که بخشى از تاریخ مذهبى براى همه فرقه هاست ، تاریخ خودرا با نقلهاى کذب سیف بن عمر مشوه مى کند.

جلد نخست تاریخ طبرى که تاریخ جهان از آفرینش تا مبعث است ، مملو از اخبار اسرائیلى است ، درست همانطور که در تفسیر طبرى نیز اسرائیلیات فراوانى آمده است .
نوع این اخبر از طریق وهب بن منبه است که بیش از هر کس در اواخر قرن نخست هجرى این قبیل اخبار را میان مسلمانان منتشر کرد.

طبرى کتاب تاریخى خودرا در فاصله سالهاى ۲۸۳ تا۲۹۰ املا کرد، اما بعد ازآن وقایع را تا ربیع الثانى سال ۳۰۳ هجرى برآن افزود. افزون بر آن کتابى با عنوان ذیل المذیل در شرح حال صحابه و تابعین بر اساس سال درگذشت آنها نوشت که تنها تخلیص آن توسط عریب بن سعد(م ۳۷۰) انجام شده باقى مانده و با عنوان المنتخب من ذیل المذیل در پایان تاریخش به چاپ رسیده است .

چندین نفر از نویسندگان دوره بعد، ذیولى بر کتاب تاریخ طبرى نوشتند. عریب بن سعد حوادث تا سال ۳۲۰ را عنوان صله تاریخ الطبرى نوشت . ثابت بن سنان صابى (م ۳۶۳) آن را تاسال ۳۶۰ ادامه داد. هلال بن محسن صابى تا سال ۴۴۸ را نوشت . عیون التواریخ ادامه آن تا سال ۴۷۹ است . پس از آن محمد بن عبدالملک همدانى (م ۵۲۱) تا سال ۴۷۸ را نوشت . تکلمه هاى دیگرى هم نوشته شده که مفقود است .

درباره ذیول و تکلمه هایى که بر کتاب طبرى نوشته شده ، سزگین توضیحاتى داده است .(۴۱۱)روایات طبرى به طور عمده در قالب حدیثى عرضه مى شود. او ابتدا سند را آورده و پس از آن متن خبر را نقل مى کند. به عنوان نمونه مى نویسد:حدثنا محمد بن عبدالله بن عبالحکم ، قال حدثنا ایوب بن سوید، فقال له الولید… در مواردى نیز با تعبیرحدثنى فلان آورده و در مجلد اخیر از کسانى که شاهد حوادث بوده اندبه نام مطلبى با تعبیرهایى مانندذکر لى بعض اصحابى یا حدثنى جماعه من اهل … متن خبر را نقل کرده است . تعبیر هایى شبیه قال ابن اسحاق ،قال البکلبى نشان ان است که وى از آثار مکتوب آنها بهره برده است .

در عین حال باید توجه داشت که مسند بودن روایات طبرى به معناى جمع آورى آنها از منابع شفاهى نیست . وى انبوهى از کتابهاى پیشینیان را در اختیار داشته وبا استفاده از اجازه روایتى یا امثال آن ، بدون آن که نامى از کتاب به میان آورد، به طریق مسند وبایاد نام مشایخ خود، از آن کتاب ها نقل مى کند. منابع طبرى را استاد جواد على تحت عنوان موارد تاریخ الطبرى دسته بندى کرده است .

ویژگى دیگر طبرى آن است که در نقل روایى ، نقلهاى مختلفى را از یک حادثه با اسناد مختلف مى آورد. این شیوه ، فرصت لازم را در اختیار محقق قرار مى دهد تا دیدگاه هاى معارص را درباره یک حادثه به دست آورده و با توجه به روشهاى علمى ، در اطراف آنها به تحقیق بپردازد. البته او نیز گاهى حدیث بعضى را داخل در حدیث دیگران مى کند. اما در مواردى نیز به قسمت اختلافى که مى رسد، نقل معارض را آورده و سپس ادامه روایت پیشین را مى آورد. او در تفسیر و تاریخ خود این شیوه روایى را دارد وجز در موارد بسیار نادر، اظهار نظرى از خود به دست نمى دهد.

بر مؤ لفان و محققان است که با توجه به سند نقلها، آنچه از مورخان کذّاب نقل شده بر پاى طبرى نگذارند. در ضمن باید توجه داشته باشند که اکتفاى به سند نیز در ارزیابى نقلها درست نیست . زیرا صادق بودن راوى دلیل بر درستى نقل او نیست ، چه بسا مآخذ آن شخص غلط بوده و یاخود تحت تاءثیر آراء و عواطف خود نقلى را شکل داده است . آنچه مهم است استفاده از تمامى روشهاى علمى براى بررسى است .

طبرى به دلیل بینش خاص تاریخى که داشته ، تفصیل بسیار راجع به حوادث آورده و در موارد متعددى ، این تفصیلات در هیچ ماءخذ دیگرى نیامده است . طبیعى است که شیوه طبرى نمى توانسته دربرگیرنده آگاهى هاى اجتماعى باشد. او تنها به نقل متکى است و نقلها صرفا تاریخى با به عبارتى صرفا سیاسى هستند. در این صورت ، یافتن آگاهیهایى در زمینه هاى تمدنى و فرهنگى آنچنان که در آثار مسعودى مى توان یافت ، در تاریخ طبرى بى ثمر است . موارد اندکى را باید استثناءکرد.

طبرى حوادث تا پیش از اسلام را به صورت موضوعى و ترتیب کلى تاریخى آورده است . اما پس از اسلام ، حوادث را به صورت سالشمارى ارائه کرده است .

جواد على شرح مبسوطى درباره منابع طبرى به دست داده است . به عقیده وى ، مآخذ طبرى در بخش تاریخ انبیا و ایران پیش از اسلام ، اخبار و آثار تفسیرى بوده که در مکتب شاگردان ابن عباس در شرح آیات قرآنى با استفاده ازمآخذ مختلف تا آن زمان فراهم آمده بود است . در مورد ایران ، بیشتر از آثار ترجمه شده از فارسى مانند آثار ابن مقفع و نیز کتابهاى کلبى که دراین زمینه بسیار غنى بوده ، استفاده کرده است . وى در این بخشها، نام آثر و یا مؤ لفان را به طور غالب یاد نکرده و با تعبیرهایى مانند قال بعض العجم مطالب را نقل کرده است .

در بخش تاریخ عرب قبل از اسلام ، از آثار کلبى بهره برده ، به ویژه درباره تاریخ عراق که به طور منحصر از او نقل کرده است . در مورد تاریخ یمن از مطالب ابن اسحاق استفاده کرده که او هم از وهب بن منبه و محمد ب کعب قرظى برگرفته است . در واقع دو نقر اخیر به ضمیمه کعب الاحبار، منبع اخبار مربوط به تاریخ انبیا ر مجلد نخست تاریخ طبرى هستند. درباره تاریخ روم در قیاس باآنچه درباره ایران آورده ، مطلب مهمى نیامده است . در بخش اول سیره اصل بر سیره ابن اسحاق است .

اما موارد فروانى هم از عروه بن زبیر، ابان عثمان بن عفان ، شرحبیل ، بن سعد وهیثم بن عدى آورده است . همانگونه که اشاره شد، تکیه طبرى بر جریانات رده تا پایان جمل ، بر روایات سیف بن عمر است .پس ازآن در بیان حوادث عراق تا پایان عصر اموى ، به طور عمده از ابومخنف نقل شده و روایات مدائنى ، عوانه بن حکم ، واقدى ، عمر بن شبه وکلبى درادامه آورده مى شود.

بالاترین ارزش کتاب طبرى ، از آن روست که از بسیارى مکتوبات تاریحخى رایج یا غیر رایج آن عصر را که در اختیار داشته استفاده کرده و امروزه جز آنچه طبرى ازآن کتابها براى ما نگاه داشته ، اثرى بر جاى نمانده است . شاید یکى از بهترین آثار کتاب مقتل الحسین (ع ) ابومخنف بوده که بخش مهم آن تنها از طریق تاریخ طبرى حفظ شده است . همین امر درباره آثار وهب بن منبه در زمینه اخبار انبیاى سلف ، آثار عبید بن شریه ، اسمعى ، شعبى و کلبى ، درباره تاریخ عرب و فرس پیش از اسلام ونیز نسخه اصل سیره ابن اسحاق در بخش مغازى صادق است .

موضع دینى طبرى در تاریخنگارى و در گزینش اخبار، کاملا آشکار است . او در مواردى از جمله اخبارى ک درباره قتل عثمان بوده با خوددارى از نقل آن اخبار، این موضع دینى خود رانشان داده است . آنچه از برخى نقلها و نیز تاءلیفات طبرى در اواخر حیات اوبر مى آید .احتمال تغییر موضع دینى اورا نشان مى دهد. ما در جاى دیگر به این گزارشات که احتمال وجود گرایش ‍ شیعى را در طبرى نشان مى دهد رسیدگى کرده ایم .ازجمله آنها کتاب الاولایه اوست که آن در طرق حدیث غدیر نوشته است .

ابوبکر خوارزمى (۳۲۳ ۳۸۳) که در منابع فراوانى به عنوان فرزند خواهر طبرى مورخ خوانده شده و کمترین تردیدى در این نسبت و تشیع او وجود ندارد در شعرى تشیع خود را به داییهاى خود که طبرى یکى ازآنهاست نسبت داده است . وى مى گوید:

بآمل مولدى وبنوجریر

فاخوالى یحکى المرءخاله

فمن یک رافضیا عن تراث

فانى رافضى عن کلاله

آنچه مسلم است این که ، وى در سالهاى پایانى عمر خود در بغداد مورد طعن اصحاب حدیث و عثمانى مذهبها بوده و از بابت تاءلیف کتاب الولایه و نیزکتابى در صحت طرق حدیث طیر نوشته ، سخت تحت فشار بوده است . یاقوت گزارش این آزارها را در شرح حال وى درمعجم الادباء آورده است .

در سالهاى اخیر، برخى از نویسندگان اهل سنت ، براى دور کردن طبرى از این گرایش مختصر شیعى ، گفته اند که وى با محمد بن جریر بن رستم طبرى شیعى خلط شده و برخى از مطالب آنها به خطا به طبرى معروف نسبت داده شده است .چنین خطایى در خر زمینه باشد، درباره کتاب الولایه او صادق نیست . زیرا ذهبى آن کتاب را دیده و تلخیصى از آن را هم فراهم آورده که موجود است .

گفته شده است که کتاب تاریخ طبرى در سال ۳۵۲ توسط ابوعلى بلعمى در دستگاه امارت سمانیها به فارسى ترجمه شد. محقق تاریخنامه ، ترجمه این اثر را به دست بلعمى نادرست دانسته  و بر روى جلد کتاب نوشته است : گردانیده منسوب بلعمى بدنى ترتیب نام آن را نیز از تاریخح بلعمى به تاریخنامه طبرى تغییر داده است . وى اسناد راحذف کرده ومتن اخبار را نیز با تلخیص درکتاب خود آورده است . وى همانند شیوه هاى رایج ترجمه درآن روزگار، دخل و تصرفاتى در مورد و موقع اخبار ونقلها کرده است . لطیف آن که ، یک بار ترجمه فارسى ، به عربى ترجمه شده است !

تاریخ بلعمى نخست بار به کوشش ملک الشعراء بهار و پروین گنابادى در دو مجلد به چاپ رسید، که تنها تاریخ انبیاء و ملوک را تا تاریخ فرس شامل مى شد. این دو مجلد در سال ۱۳۷۴ به کوشش محمد روشن توسط انتشارات سروش چاپ شد. پس از آن ، ادامه تاریخى بلعمى تا سه مجلد تا خلافت المستمر شد بالله (م ۵۲۹) مى شد به کوشش آقاى روشن وتوسط نشر البرز در سال ۱۳۷۳ چاپ شد. بدین ترتیب اکنون کتاب تاریخنامه طبرى در پنج مجلد در دست است .

متن تاریخ طبرى نخستین بار در اروپا به چاپ رسید و همان چاپ یکبار در ایران افست شد. چاپهاى مکررى ازآن درمصر و بیروت صورت گرفته اما رایج ترین وبهترین آنها در حال حاضر، چاپ یازده جلدى محمد ابولفضل ابراهیم است . متن تاریخ تا اوسط مجلد دهم به پایان مى رسد و ادامه آن فهارس کتاب است . مجلد یازدهم مشتمل بر صله تاریخ الطبرى از عریب بن سعد قرطبى و المنتخب من ذیل المذیل خود طبرى است .

متن کامل تاریخ طبرى با ترجمه فارسى آن که توسط ابولقاسم پاینده در پانزده مجلد منتشر شده ، بر روى یک cd با عنوان نور السیره توسط مرکز کامپیوترى علوم اسلامى عرضه شده است .(۲)



(۱)لغت نامه دهخدا

(۲)منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه حکیم آیت الله آقا علی مدرّس طهرانی «حکیم مؤسس» (متوفی۱۳۰۷ه ق)

مدرّس طهرانی ، آقا علی، از حکمای حوزۀ فلسفی تهران و مروّج فلسفۀ ملاصدرا. وی در ۱۲۳۴ در اصفهان متولد شد . پیشوند آقا (یا آغا) غالباًٌ ملازم نام اوست (‌رجوع کنید به مدرّس طهرانی، ج۳، ص ۱۴۷؛ مدرّس زنوزی، ص بیست و هشت، ۵۲۸؛ معصومعلیشاه، ص ۵۰۴). شهرت وی، مدرّس، زنوزی، طهرانی و حکمی ضبط شده است (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ۱۴۰۳، ج۷، ص ۹۲؛ ج۲۵، ص ۳۸؛ ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۴۷۲؛ دیوان بیگی، ص ۴۸۲؛ معصومعلیشاه، ج۳، ص ۵۰۴؛ مدرّس تبریزی، ج۲، ص ۳۹۱).

به رغم آنچه مشهور است، آقاعلی در هیچ یک از آثارش خود را زنوزی یا مدرّس زنوزی معرفی نکرده و عنوانی که برای خود برگزیده، آقا علی مدرّس طهرانی است (مدرّس طهرانی، ج۱، ص ۲۸، مقدمۀ کدیور). وی در برخی مسائل فلسفی ابتکاراتی داشته و به همین دلیل در همان زمان حیاتش به حکیم «مؤسس» مشهور شده است (همان، ج۳، ص ۱۵-۱۶، مقدمۀ کدیور).

اساتید

پدر آقا علی، ملا عبدالله زنوزی*، شاگرد ملا علی نوری* و از مروّجان فلسفۀ ملاصدرا و مؤسس حوزه فلسفی تهران* بود. آقا علی در سال ۱۲۳۷( در سه سالگی) به همراه پدرش به تهران آمد و پس از فراگیری مقدمات علوم، از جمله ادبیات عرب و منطق و اصول فقه و کلام، در حلقۀ درس پدر شرکت نمود. پس از درگذشت پدرش در ۱۲۵۷، برای ادامۀ تحصیل به عراق، اصفهان و قزوین رفت و نزد استادانی چون میرزا حسن نوری* فرزند ملا علی نوری)، سید رضی لاریجانی*، ملا آقا قزوینی، ملا محمد جعفر لنگرودی، میرزا محمدابراهیم نقشه فروش و ملا محمد جعفر لاهیجی* تلمذ کرد و سپس به تهران بازگشت(مدرّس طهرانی، ج۲، ص ۱۸۷؛ ج۳، ص ۱۴۱، ۱۴۷-۱۴۸).

آقا علی مدرّس در حدود سال ۱۲۷۰ تدریس در علوم معقول را در تهران آغاز کرد؛ نخست در مدرّسۀ قاسم خان و سپس در مدرّسۀ سپهسالار به تعلیم فلسفه پرداخت. ظاهراً در همان ایام نزد میرزا حسن آشتیانی به فراگیری علوم نقلی نیز مشغول بوده است (همان، ج۱، ص ۳۲، مقدمۀ کدیور؛ ج۳، ص ۱۴۸؛ سبزواری، ص ۵۴، مقدمۀ آشتیانی). مدرّس طهرانی به تصوف نیز تمایل داشته و بنا به نقل معصومعلیشاه (ج۳، ص ۵۰۴)، به منور علیشاه ( از اقطاب سلسلۀ نعمت¬اللهیه) دست اردت داده و به گزارش مدرّس گیلانی (ص ۱۳۱) مرید شیخ غلامرضا شیشه‌گر بوده است.

آقا علی به دلیل جامعیت در معقول و منقول به «مدرّس» و به سبب کمالات صوری و معنوی به «حکیم الهی» و «استاد الاساتید» شهرت یافت ( اعتماد السلطنه، ص۱۵۷؛ مدرّس تبریزی، ج۲، ص ۳۹۱). وی همچنین یکی از حکمای اربعه بود که باعث تثبیت و رونق حوزۀ فلسفی تهران شدند (رجوع کنید به تهران*، حوزۀ فلسفی).

مدرّس طهرانی هم علوم نقلی و هم علوم عقلی را تدریس می‌کرد، اما شهرت وی بیشتر در علوم عقلی بود (آقا بزرگ طهرانی، ۱۴۰۴، ج۱، ص ۱۴۷۳). ظاهراً پس از مدتی وی فقط به تدریس حکمت پرداخته و این امر باعث انتقال مجلس درس او از مدارس رسمی به منزلش شده است (دیوان بیگی، همانجا)؛ اما، به گزارش کنت دو گوبینو (ص ۸۹) این موضوع از شهرت وی و اقبال شاگردان به او نکاسته است.

آقا بزرگ طهرانی (همانجا) با آقا علی در تهران ملاقات داشته و او را در حکمت، برتر از معاصرانش دانسته و مجلس درس وی را در تهران پر رونق وصف کرده است؛ اما، قضاوت دربارۀ برتری آقا علی از معاصرانش دشوار است. حاج ملا هادی سبزورای*، آقا محمد رضا قمشه‌ای* و ابوالحسن جلوه* از معاصران مدرّس طهرانی بودند و ازحیث استادان، هم طبقه به شمار می آیند و به غیر از حکیم جلوه، از مروّجان فلسفۀ ملاصدرا بودند. با وجود این، شهرت سبزواری به گونه‌ای است که بسیاری، او را بزرگترین فیلسوف بعد از ملاصدرا می‌دانند (رجوع کنید به اعتماد السلطنه، ص ۱۴۷؛ کوربن، ص ۵۰۴؛ مطهری، ج۱۴، ص ۵۲۴).

آقا علی مدرّس در آثار خود (ج۱، ص ۲۸۶-۲۸۷، ج۲، ص ۱۷۵) از سبزورای با احترام و تعظیم با تعبیر «وحید عصرنا»یاد کرده است. سید جلال الدین آشتیانی (سبزورای، ص ۵۱-۵۲، مقدمۀ آشتیانی؛ لاهیجی، ص ۹۰، مقدمۀ آشتیانی، پانویس۲) پس از تردید در برتری آن دو به یکدیگر، در نهایت به برتری سبزورای رأی داده است. به نظر وی، محقق سبزواری از حیث سرعت انتقال و تحریر مطالب غامض با عباراتی کوتاه و روان و اجتناب از تطویل کلام بر آقا علی ترجیح دارد. اما مهدی حائری یزدی (ص ۳۶) آقا علی را، به سبب داشتن قریحۀ نقادی و ابتکار درعرضۀ راه حلهای‌ جدید برای مشکلات فلسفی، از سبزواری برتر دانسته و علت کمتر بودن شهرت آقا علی را نقادی او و پیروی صرف نکردن از ملاصدرا ارزیابی کرده است.

در میان دیگر حکمای حوزۀ تهران، آقا علی مدرّس و آقا محمد رضا قمشه‌ای، از جهت علمی، ازحکیم جلوه بسیار برتر بوده اند (مطهری، ج۱۴، ص ۵۲۹، ۵۳۱). گفتنی است که طول تدریس آقا علی در تهران بیشتر از قمشه¬ای و گرایش اوبیشتر حکمت برهانی بوده، اما قمشه ای به عرفان و جنبه‌های ذوقی حکمت متعالیه توجه بیشتری داشته است (مدرّس طهرانی،ج۱، ص ۴۳-۴۴، مقدمۀ کدیور).

رحلت

آقا علی مدرّس در ۱۳۰۷ وفات یافت و در جوار حرم عبدالعظیم حسنی در شهرری دفن شد (آقا بزرگ طهرانی، ۱۴۰۴، ج۱، ص ۱۴۷۴).

شاگردان

بزرگان بسیاری نزد او حکمت آموخته‌اند که برخی از آنان عبارت اند از:

میرزا محمد باقر اصطهباناتی*،

میرزا حسن آشتیانی،

حیدر قلی خان قاجار نهاوندی،

میرزا هاشم اشکوری*،

حسن کرمانشاهی،

میرزا علی اکبر حکمی یزدی*،

میرزا طاهر تنکابنی* و

شیخ عبدالنبی مازندرانی (رجوع کنید به صدوقی سها، ص ۴۵۲-۴۶۰؛ مدرّس طهرانی، ج۱، ص ۳۶-۴۰ مقدمۀ کدیور).

آرا

حکیم مدرّس طهرانی نکات و راه حلهای تازه‌ای برای برخی مسائل فلسفی عرضه کرده که مهمترین آنها در بحث معاد* و راه حل متفاوت او در توجیه فلسفی معاد جسمانی است. وی به-رغم استفاده از اصول و مبانی تأسیسی فلسفۀ ملاصدرا( مانند اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری)، دربارۀ معاد، نظری متفاوت با او ابراز نموده است (رجوع کنید به مدرّس طهرانی، ج۲، ص ۹۳). به عقیدۀ او، نفوس کونیۀ جزئیه ( نفوس انسانی) که هنگام تعلق نفس به بدن تحت تدبیر نفس کل یا نفوس کلیه ( نفوس ملائکه) است، پس از مرگ به نفس کل متصل می شود و از قوا و اعضای آن به شمار می‌آید و از آن طریق می‌توانند همچنان بدن خویش را تدبیر کنند.

به نظر وی، بدن که شامل ودایع و آثاری از نفس است، در مسیر حرکت جوهری به سوی غایت خود، یعنی نفس، در حرکت است تا روز قیامت که به آن ملحق شود (همان، ج۲، ص ۹۱، ۱۰۲-۱۰۳، ۱۱۷). ظاهراً اینکه حکیم مدرّس طهرانی جسد ابن بابویه (متوفی ۳۸۱ق) را پس از گذشت ده قرن سالم دیده ، در ابراز این عقیده بی‌تأثیر نبوده است (رجوع کنید به همان، ج۲، ص ۹۸؛ ۲۹۳-۲۹۴).

رأی حکیم مؤسس در خصوص معاد جسمانی مورد توجه متأخران قرار گرفته است: شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، که از طریق شاگردی میرزا محمد باقر اصطهباناتی شاگرد آقاعلی به شمار می‌آید، در رساله فی اثبات معاد جسمانی کاملاً بر مبنای آقا علی، معاد جسمانی را اثبات کرده است. همچنین سید جلال آشتیانی در آثار خود، ضمن بیان نظریۀ آقا علی، به انتقاد از آن پرداخته است. آشتیانی تصریح دارد که بیشتر استادان وی، از جمله ابوالحسن قزوینی*، به نظر آقا علی متمایل¬اند(رجوع کنید به آشتیانی، ۱۳۷۸، ص ۱۲۲-۱۲۳؛ همو، ۱۳۸۱، ص ۲۱۰-۲۱۱ پانویس، ۲۸۴-۳۵۹). غلامحسین ابراهیمی دینانی نیز کتابی با عنوان معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی نوشته و در آن به نظریات آقا علی و تفاوت آن با دیگر آرا اشاره کرده است.

به غیر از مسئلۀ معاد، آقا علی مدرّس طهرانی دراین مباحث نیز نکات و تقریرات مهمی ابراز نموده است:

توحید و تحقق کثرت در وجود، اعتباریات ماهیت،

وجود رابط و رابطی، حمل، علم به واجب الوجود،

اصالت وجود و تطابق قوس صعود و نزول و اتحاد اتصالی مراتب آنها (رجوع کنید به مدرّس زنوزی، ص پانزده- بیست و سه، مقدمۀ واعظی؛ مدرّس طهرانی، ج۲، ص ۳۵-۳۶؛۴۱-۴۷؛ دینانی، ۲۷۱-۲۷۷).

آثار

از حکیم مدرّس طهرانی آثار متعددی به جا مانده که یکی از مشهورترین آنها بدایع الحکم است. این کتاب به زبان فارسی و در بردارندۀ خلاصه‌ای از حکمت متعالیه است. آقا علی مدرّس این کتاب را به درخواست شاهزاده عماد الدوله بدیع الملک میرزا، در پاسخ به هفت پرسش فلسفی، نوشته است.

آخرین سؤال بدیع الملک که مقایسۀ نظر فیلسوفان غربی با نظر حکما و متکلمان اسلامی است  نشان دهندۀ آغاز رویارویی فلسفۀ اسلامی با فلسفۀ غرب است. این اثررا احمد واعظی در ۱۳۷۶ش در تهران منتشر کرده است. محمد صالح حائری مازندرانی، از قائلان به اصالت ماهیت، ردیه ای بر این اثر نوشته و آن را ودایع الحکم فی کشف خدایع بدایع الحکم نامیده است. اثر اخیر به صورت مستقل و نیز در ضمن کتاب حکمت بوعلی سینا چاپ شده است.

سبیل الرشاد فی اثبات المعاد، پس از بدایع الحکم، معروف‌ترین اثر آقا علی مدرّس است و چنانکه خود در مقدمۀ آن اشاره نموده، برگرفته از تعلیقات ایشان بر کتاب اسفار ‌ملاصدرا است. در این اثر، رأی مهم مدرّس طهرانی دربارۀ معاد تشریح شده است.

به غیر از بدایع الحکم، دیگرآثارِ موجودِ مدرّس طهرانی ، از تعلیقات و رسائل و تقریظات و تقریرات، در مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرّس طهرانی، در سه جلد، به کوشش محسن کدیور در ۱۳۷۸ش در تهران چاپ شده است.



منابع:

(۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳؛
(۲) آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه (نقباء البشر فی القرن الرابع عشر)، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فسفی ملاصدرا، قم ۱۳۷۸؛
(۴) همو، شرح بر زاد المسافرصدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی، قم ۱۳۸۱؛
(۵) غلامحسین ابراهیمی دینانی، معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی، تهران ۱۳۸۲؛
(۶) اعتماد السلطنه، مآثر و الآثار، چاپ سنگی ۱۳۰۶ق؛
(۷) مهدی حائری یزدی، کاوش‌های عقل نظری، تهران ۱۳۸۴؛
(۸) سید احمد دیوان بیگی، ادب و فرهنگ در عصر قاجاریه، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴؛
(۹) ملا هادی سبزواری، رسائل حکیم سبزواری، چاپ سید جلال الدین آشتیانی،بی¬جا،۱۳۷۰؛
۱۰- منوچهر صدوقی سها، تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متأخر، تهران ۱۳۸۱؛
۱۱- هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمۀ جواد طباطبائی، تهران ۱۳۸۰؛
(۱۲) کنت دو گوبینو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی، ترجمه م.ف.، بی‌جا، بی‌تا؛
(۱۳) ملا محمد جعفر لاهیجی، شرح رساله المشاعر ملاصدرا، چاپ سید جلال الدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶؛
(۱۴) مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱۴)، تهران: قم، ۱۳۸۱؛
(۱۵) محمد علی مدرّس تبریزی، ریحانه الادب؛
(۱۶) آقا علی مدرّس زنوزی، بدایع الحکم، چاپ احمد واعظی، تهران ۱۳۷۶؛
(۱۷) آقا علی مدرّس طهرانی، مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرّس طهرانی، چاپ محسن کدیور، تهران ۱۳۷۸؛
(۱۸) مرتضی مدرّس گیلانی، منتخب معجم الحکماء، چاپ منوچر صدوقی سها، تهران، ۱۳۸۴؛معصومعلیشاه، طرائق الحقایق، چاپ محمد جعفر محجوب، تهران ۱۳۳۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۵ 

زندگینامه احمدبن محمد طبری(قرن چهارم)

 احمدبن محمد ، از علمای نحو در بغداد در قرن چهارم. خطیب بغدادی (ج۵، ص۱۲۵) نام او را احمدبن محمدبن یزدیاربن رستم ضبط کرده است. نام جد او به گونه های مختلف ثبت شده است (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص۶۵؛ خطیب بغدادی، همانجا؛ یاقوت حموی، ج۴، ص۱۹۳؛ سیوطی، ج۱، ص۳۸۷). آقابزرگ طهرانی نیز نام جد او را با اسامی گوناگونی چون یزدبان، یزدیار و نردبان ذکرکرده است(رجوع کنید به ج۴، ص۱۹۷، ج۲۴، ص۸۴، ج۲۵، ص۲۴۲).

سیدحسن صدر (ج۳، ص۹۶) او را شیعی مذهب دانسته و نوشته است خاندان او، خاندانی بزرگ و جلیل‌القدر در شیعۀ امامیه هستند.

طبری معاصر ابن‌فرات (متوفی۳۱۳)، وزیرخلیفۀ عباسی، مقتدر، بود و به عنوان معلم در خانۀ وی خدمت می‌کرد (یاقوت حموی، ج۴، ص۱۹۴)، که آقابزرگ طهرانی (ج۴، ص۱۹۷) او را هم شیعه دانسته است.

طبری بر زبان عربی و نحو مسلط بود (یاقوت حموی، همانجا). ابن‌ندیم (ص۶۵) او را از علمای مکتب بصره و هم‌سطح با عالم نحوی ابویعلی‌بن ابی‌زرعه دانسته و ابوالقاسم زجاجی (ص۷۸) وی را استاد خویش معرفی کرده است.

اساتید

وی در علم حدیث و قرائت نیز مهارت داشت. برای فراگیری حدیث، نزد

ابومنذر،

نُصَیربن یوسف و

هاشم‌بن عبدالعزیز  که از دوستان نزدیک علی‌بن حمزه کسایی بودند تلمذ کرد (خطیب بغدادی، ج۵، ص۱۲۵).

شاگردان

احمدبن جعفربن سلم (متوفی ۳۶۵) و

عمربن محمدبن سیف از شاگردان او در حدیث بودند (همان).

آرای طبری در خصوص قرائت در کتاب تحبیرالتیسیر ذکر شده است (محمدبن یوسف جزری، ص۱۱۴).احمدبن محمدبن عثمان‌القطان، بکاربن احمد، زکریابن عیسی و عبدالواحد‌بن عمر از جمله شاگردان او در علم قرائت بودند‌ (ابن‌جزری، ج۱، ‌ص۱۱۵).

آثار

از جمله آثار طبری است :‌

المقصور و الممدود،

المذکر و المؤنث،

صوره‌الهمز،

النحو، التصریف،

و غریب‌القرآن (ابن‌ندیم، ص۶۵؛ قفطی، ج۱، ص۱۲۸؛ صفدی، ج۸، ص۱۱۲؛ سیوطی، ج۱، ص۳۸۷).

سیدمحسن امین (ج۳، ص۱۱۰) و آقابزرگ طهرانی (ج۴، ص۱۹۷) نوشته‌اند که ابن‌ندیم، «عیون‌المعجزات» را هم به تصنیفات او افزوده ، اما در الفهرست چنین چیزی بیان نشده¬است. سزگین (ج۹، ص۶۰) هم دو کتاب اخبار و کلّا فی الکلام و القرآن را از آثار او دانسته است.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ۲۴، ۲۵، بیروت ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛
(۲) ابن‌جزری، غایه‌النهایه فی طبقات القراء، ج۱، قاهره [بی‌تا.]؛
(۳) ابن‌ندیم، الفهرست، ]بی‌جا، بی‌تا.[؛
(۴) الامام سیدمحسن الامین، اعیان‌الشیعه، ج۳، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۵) محمدبن محمدبن محمدبن علی‌بن یوسف الجزری، تحبیرالتیسیر فی قراءات الائمه العشره، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۳؛
(۶) یاقوت حموی، معجم‌الادباء، ج۴، ]بی‌جا، بی‌تا.[؛
(۷) خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۵، بیروت [بی‌تا.]؛
(۸) ابوالقاسم زجاجی، الایضاح فی علل النحو، چاپ د. مازن‌المبارک، ]بی‌جا، بی‌تا.[؛
(۹) جلال‌الدین عبدالرحمن سیوطی، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه، ج۱، ]بی‌جا[ ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۱۰) حسن صدر، تأسیس‌الشیعه لعلوم الاسلام، تهران [بی‌تا.]؛
(۱۱) صلاح‌الدین خلیل‌بن ایبک صفدی، الوافی بالوفیات، ج۸، ]بی‌جا[ ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱؛
(۱۲) القفطی، انباه‌الرواه، ج۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۶۹/ ۱۹۵۰؛
(۱۳) Geschichte des arabischen Shrifttums, Fuat Sezgin, Leiden 1984.

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۶ 

زندگینامه شیخ طوسی«شیخ الطائفه»(متوفی۴۶۰ه ق)(دانشنامه جهان اسلام )

 محمد‌بن حسن‌بن علی، ملقّب به شیخ الطائفه، کنیه اش ابوجعفر، فقیه، محدّث و متکلم امامی قرن پنجم. طوسی (فهرست، ص‌۴۴۷) نام و نسب خود را به همین گونه، و نجاشی (ص‌۴۰۳) نیز نام و نسب و کنیۀ وی را به همین صورت درج ‌کرده است. وی در رمضان سال ۳۸۵ در طوس به دنیا آمد (حلی، ص‌۲۴۹؛ بحرانی، ص‌۵۹۳). از اوایل زندگی او چیزی نمی دانیم . وی درسال ۴۰۸ وارد بغداد شد (رجوع کنید به طوسی، الغیبه، ص‌۳۵۸؛ نیز رجوع کنید به حلی، همانجا؛ ابن¬داود حلی، ص‌۳۰۶).

اساتید

به احتمال بسیار تا ۲۳ سالگی، یعنی تا سال ۴۰۸ که به بغداد رفت، در طوس نزد دانشمندان آنجا به کسب علم مشغول بوده است (رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۷۷ـ ۳۷۹).

با ورود به بغداد، در حلقۀ درس شیخ مفید حاضر شد (نجاشی، ص‌۴۰۳؛ حلی،همانجا) و تا هنگام مرگ مفید در ۴۱۳ (رجوع کنید به طوسی، فهرست، ص‌۴۴۵)، چهار یا پنج ‌سال نزد او شاگردی کرد و بیشتر کتابهایش را نزد او استماع نمود (همان، ص‌۴۴۶ـ ۴۴۷). در همین دوره، طوسی تألیف کتاب تهذیب الاحکام را که شرح المقنعه شیخ مفید است (رجوع کنید به همو، تهذیب الاحکام، ج‌۱، ص‌۳)  آغاز کرد (رجوع کنید به همانجا، که از مفید با جمله ای دعایی یاد کرده که حاکی از حیات اوهنگام تالیف کتاب است).

به گفتۀ سلیقی، طوسی نخست قائل به وعید بود، اما بعد از آن برگشت (حلی، خلاصه الاقوال، ص‌۲۵۰). به نوشتۀ ذهبی (ج‌۱۰، ص‌۱۲۲)، شیخ در بغداد، نخست به فقه شافعی شهرت یافت و پس از مجالست و شاگردی شیخ مفید به شیعه گرایش یافت. پس از مفید، در حلقۀ شاگردان سید مرتضی (متوفی ۴۳۶) حاضر شد. طوسی تا پایان عمر سید مرتضی در سال ۴۳۶ (رجوع کنید به طوسی، فهرست، ص‌۲۹۰)، به مدت ۲۳ سال، همراه وی بود و بیشتر آثارش را بارها بر او خواند یا نزد او شنید (همانجا؛ همو، الرجال، ص‌۴۳۴). گفته شده که سید مرتضی بیش از دیگر شاگردانش به او عنایت داشت و ماهانه دوازده دینار مقرری برای او تعیین کرد (آقابزرگ طهرانی، مقدمۀ التبیان، ج‌۱، ص‌۴).

وی در حیات شریف مرتضی تلخیص‌الشافی را تألیف کرد که خلاصه ای است از الشافی فی الامامه سید مرتضی (رجوع کنید به طوسی، تلخیص‌الشافی، ج‌۱، ص‌۶۱، که در آن از سید مرتضی با جمله ای دعایی¬ یاد کرده که حاکی از حیات اوست؛ قس همان، ص۱۰۶). تألیف الفهرست و الرجال را نیز در زمان حیات سید مرتضی آغاز کرد، زیرا در بخشهایی از شرح حال سید مرتضی، با تعبیراتی از وی یاد کرده که گویای زنده بودن اوست (رجوع کنید به طوسی، فهرست، ۲۸۸؛ همو، الرجال، ص‌۴۳۴).

پس از سید مرتضی، زعامت شیعیان به شیخ طوسی رسید. وی ۴۱ سال در بغداد زیست و به تألیف و تدریس و تربیت شاگردان پرداخت. او در محلۀ شیعه نشین کرخ در بغداد سکونت داشت (ذهبی، ج‌۱۰، ص‌۱۲۲). در بغداد، کتابهای طوسی را بارها به آتش کشیدند (همانجا؛ قس ابن حجر عسقلانی، ج‌۵، ص‌۱۳۵). همچنین ‌بنا بر بعضی گزارشها، طوسی گاه از ترس غوغای عوام و به سبب عقاید شیعی مخفی می شد (ابن حجر عسقلانی، همانجا).

در سال ۴۴۸، که بساسیری برضد خلیفه قیام کرد و با آمدن سلجوقیان به بغداد در حمایت از خلیفه و سرکوب شیعیان، شیخ طوسی به نجف هجرت کرد. خانۀ اورا ویران کردند و کتابخانه و کرسی و منبر تدریس او را به آتش کشیدند (رجوع کنید به ابن¬کثیر، ج‌۱۲، ص‌۱۱۹؛ نیز رجوع کنید به ابن-جوزی، ج‌۱۶، ص‌۸).

به نوشتۀ ابن اثیر (ج‌ ۹، ص‌۶۳۷)، در سال ۴۴۹ خانۀ طوسی را در محلۀ کرخ بغداد، سنی مذهبان ویران کردند و اموال او به تاراج ‌رفت، ولی شیخ پیش از این واقعه، بغداد را به مقصد غری (نجف) ترک کرده بود (نیز رجوع کنید به ابن¬کثیر، ج‌۱۲، ص‌۱۱۹؛ ابن¬حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج‌۵، ص‌۱۳۵؛ برای سیر اتفاقات تاریخی و اختلافات شیعه و سنی در بغداد در زمان اقامت شیخ طوسی در آنجا رجوع کنید به حسینی جلالی، ص‌۴۷ـ۵۲). طوسی با هجرت به نجف، حوزۀ شیعی ای را بنیان نهاد که بیش از هزار سال است که بی وقفه ادامه یافته و هزاران فقیه و مجتهد شیعی در طول قرون از آن برخاسته اند.

رحلت

شیخ طوسی در ۲۲ محرّم سال ۴۶۰ در غری (نجف) درگذشت (حلی، ص‌۲۴۹). سال وفات او را آخر محرّم سال ۴۵۸ (ابن شهرآشوب، ص‌۱۱۴) و سال ۴۶۱ (ابن‌حجر عسقلانی، ج‌۵، ص‌۱۳۵) نیز نوشته اند (برای سالشماری تاریخی از زندگانی طوسی رجوع کنید به حسینی جلالی، ص‌۴۵ـ ۵۳).

حسین‌بن مهدی سلیقی و محمد‌بن عبدالواحد عین زربی و ابوالحسن لؤلؤی او را در همان شب غسل دادند و در خانۀ خود او به خاک سپردند (حلی، ص‌۲۴۹ـ ۲۵۰). این خانه بعدها مسجد شد و اینک از مشهور ترین مساجد نجف، نزدیک باب شمالی صحن علوی و معروف به باب طوسی، است (آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج‌۲، ص‌۱۶۲؛ نیز رجوع کنید به بحرالعلوم، ج‌۳، ص‌۲۳۹).

مشایخ و استادان.

مهمترین و تأثیرگذارترین استادان طوسی، شیخ مفید (متوفی ۴۱۳) و سید مرتضی (متوفی۴۳۶) در فقه و کلام بودند. طوسی پس از ذکر آثار متعددی از مفید، نوشته که همۀ این کتابها را بارها از او شنیده و از آن میان، بعضی را خود بر او خوانده است و برخی را دیگران بر او خوانده اند و او شنیده است (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۷).همچنین پس از یادکرد آثار بسیاری از سید مرتضی ، نوشته است که بیشتر این کتابها را بر او خوانده و برخی از آنها را نیز در حالی که بر او خوانده می شده بارها شنیده است (همان، ص‌۲۹۰؛ نیز رجوع کنید به همو، الرجال، ص‌۴۳۴).

از مهمترین مشایخ وی در حدیث

که وی بیش از همه متون حدیثی را از ایشان اخذ کرده  این اشخاص بوده اند:

مفید، حسین‌بن عبیدالله غضائری (رجوع کنید به طوسی، فهرست، ص‌۳۹۴)،

احمد‌بن عبدالواحد‌بن عُبدون (رجوع کنید به همان، ص‌۵۸، ۱۲۲، ۲۷۳، ۲۹۷)، و

ابن ابی جید قمی (رجوع کنید به طوسی، ص۱۶۳، ۱۹۳، ۲۳۴؛ نیز رجوع کنید به حسینی جلالی، ص‌۵۸ـ ۵۹).

از دیگر مشایخ وی،

شریف حسن‌بن احمد محمدی،

محمد‌بن حسین بزوفری و

هلال حفّار بوده اند(رجوع کنید به طوسی، فهرست، ص‌۳۳؛ حسینی جلالی، ص‌۵۹).

در مجموع، از مشایخ وی بیش از سی تن را می شناسیم (رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۷۷ـ ۴۱۲). مشایخ طوسی را به دو دسته می توان تقسیم کرد: مشایخ او در نیشابور یا طوس، پیش از عزیمتش به بغداد (پیش از سال ۴۰۸)؛ و مشایخ وی پس از ورودش به بغداد. طباطبایی (ص‌۳۷۷) مشایخ طوسی را به سه دستۀ پیش از هجرت به بغداد، در بغداد (از سال ۴۰۸ تا ۴۴۸) و پس از هجرت به نجف (از سال ۴۸۸ تا پایان عمر) تقسیم کرده، ولی از هیچ استاد و شیخی دردورۀ سوم یاد نکرده است.بسیار بعید است که طوسی پس از هجرت به نجف از کسی حدیث شنیده باشد و تا آنجا که می دانیم تقریباً همۀ مشایخ او پیش از هجرت طوسی به نجف درگذشته بودند.

از مشایخ وی پیش از عزیمت به بغداد (رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۷۸ـ ۳۸۰)، این اشخاص را میشناسیم: 

ابوحازم عمر‌بن احمد نیشابوری (متوفی ۴۱۷، از علمای شافعی¬مذهب نیشابور)،

ابومحمد عبدالحمید‌بن محمد مقری نیشابوری (متوفی ۴۲۷، ساکن طوس یا نیشابور)، و

ابوزکریا محمد‌بن سلیمان حمرانی/ خولانی (متوفی پس از ۴۲۳؛ دربارۀ او و نامش رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۷۹ـ ۳۸۰).

استادان و مشایخ طوسی در بغداد عبارت بوده اند از:

احمد‌بن ابراهیم قزوینی،

ابومنصور احمد‌بن حسین سُکّری (متوفی ۴۵۰)،

ابوعبدالله احمد‌بن عبدالواحد‌بن عُبدون معروف به ابن حاشر (متوفی ۴۲۳)،

ابوالحسن احمد‌بن محمد ابن صلت اهوازی (متوفی ۴۰۹)،

ابوالحسین جعفر‌بن حسین ابن حسکۀ قمی،

ابوعلی حسن‌بن احمد ابن شاذان بزاز (متوفی ۴۲۶)،

شریف ابومحمد حسن‌بن احمد محمدی علوی (زنده در ۴۲۵)،

ابوعلی حسن‌بن محمد ابن اشناس (متوفی ۴۳۹)،

ابومحمد حسن‌بن محمد سامرائی معروف به ابن فحام (متوفی ۴۰۸)،

حسین‌بن ابراهیم قزوینی،

ابوعبدالله حسین‌بن ابراهیم ابن حناط قمی،

ابوعبدالله حسین‌بن احمد بغدادی معروف به ابن قادسی (متوفی ۴۴۷)،

حسین‌بن اسماعیل (که شاید همان حسن‌بن محمد ابن اشناس باشد، رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۹۳)،

ابوعبدالله حسین‌بن عبیدالله‌بن ابراهیم غضائری (متوفی ۴۱۱)،

ابوعبدالله حمویۀ‌بن علی بصری،

ابوعمر عبدالواحد‌بن محمد ابن مهدی فارسی (متوفی ۴۱۰)،

ابوالحسن علی‌بن احمد معروف به ابن حمّامی (متوفی ۴۱۷)،

ابوالحسین علی‌بن احمد ابن ابی جید قمی،

علی‌بن حسین موسوی معروف به سیدمرتضی (متوفی ۴۳۶)،

ابوالقاسم علی‌بن شبل وکیل،

ابوالقاسم علی‌بن محسّن تنوخی (متوفی ۴۴۷)،

ابوالحسین علی‌بن محمد ابن بشران معدل (متوفی ۴۱۵)،

ابوالحسن محمد‌بن احمد ابن شاذان قمی،

ابوالفتح محمد‌بن احمد‌بن ابی الفوارس (متوفی ۴۱۲)،

ابوالحسین محمد‌بن محمد حسینی معروف به عبیدلی نسابه (متوفی ۴۳۷)،

ابوالحسن محمد‌بن محمد ابن مَخلَد حنفی (متوفی ۴۱۹)،

ابوعبدالله محمد‌بن محمد‌بن نعمان معروف به مفید (متوفی ۴۱۳)،

ابوالفتح هلال‌بن محمد معروف به حفار (متوفی ۴۱۴)،

ابوالحسن محمد‌بن حسین ابن صقال،

ابوطالب حسین‌بن علی ابن غرور،

ابوعبدالله اخوسروره (برای تفصیل بیشتر دربارۀ این مشایخ طوسی رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۷۸ـ ۴۱۲).

در میان مشایخ او در بغداد،

تاریخ سماع یا روایت وی از برخی از آنان مشخص‌است، بدین ترتیب:

ابوالحسن احمد‌بن محمد ابن صلت اهوازی، در آخر ربیع¬الاول سال ۴۰۹ (طوسی، امالی، ص‌۳۳۱)؛

ابوالقاسم علی‌بن شبل وکیل، در صفر ۴۱۰ (همان، ص‌۴۰۵)؛

ابوعمر عبدالواحد‌بن محمد ابن مهدی فارسی، در سال ۴۱۰ (همان، ص‌۲۵۷)؛

ابوالحسین علی‌بن محمد ابن بشران معدل، در رجب سال ۴۱۱ (همان، ص‌۳۹۴)؛

ابوالفتح محمد‌بن احمد‌بن ابی الفوارس، در ذیقعده سال ۴۱۱ (همان، ص‌۳۰۶)؛

ابوعبدالله حمویه‌بن علی بصری، در نیمۀ ذیقعدۀ سال ۴۱۳ (همان،ص‌۳۹۹)؛

ابوالحسن محمد‌بن محمد ابن مخلد حنفی، در سال ۴۱۷ (همان،ص‌۳۸۲، ۳۸۹).

نسخه ای از کتاب او، که طوسی از آن روایت کرده، به همان تاریخ موجود است( رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۴۰۴).

برخی از استادان او از عامه اند،

ازجمله ابوحازم عمر‌بن احمد نیشابوری، از علمای شافعی مذهب نیشابور)؛

ابوعلی حسن‌بن احمد ابن شاذان بزاز، متکلم حنفی مذهب که طوسی مسأله فی النقض علی ابن شادان فی مسأله الغار را در رد او یا پدرش نوشته است( رجوع کنید به طباطبایی، ص‌۳۸۵)؛ و

ابوالحسن محمد‌بن محمد ابن مخلد حنفی.

آثار.

شیخ طوسی آثار بسیار زیادی را در حوزه های گوناگون علوم دینی تألیف و تصنیف کرد. قزوینی رازی (ص‌۲۱۰) آثار طوسی را بیش از دویست مجلد و در فنون گوناگون علمی برشمرده است. فهرستی از آثار شیخ را در الفهرست خود او (ص‌ ۴۴۷ـ ۴۵۱)، فهرست نجاشی (ص‌۴۰۳) و معالم العلماء ابن شهرآشوب (ص‌۱۱۴ـ ۱۱۵) می توان دید (برای این فهرست نیز رجوع کنید به بحرالعلوم، ج‌۳، ص‌۲۲۸ـ ۲۳۳).

فهرست موضوعی آثار طوسی بدین قرار است:

در تفسیر قرآن:

التبیان فی تفسیر القرآن* (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۴)، المسائل الرحبیه (طوسی، همانجا؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۵).

در حدیث:

تهذیب الاحکام* (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۷؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۴)،

الاستبصار فی ما اختلف من الاخبار* (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۷؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۴)،

والمجالس که اینک به الأمالی معروف است (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۵).

در کلام:

تلخیص‌الشافی (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۷؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۴)،

المفصح فی الامامه (همانجاها)،

کتاب الغیبه (طوسی، فهرست، ص۴۵۰ـ۴۵۱؛ ابن شهرآشوب، ص‌۱۱۵)،

الاقتصاد فی ما یجب علی العباد (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

النقض علی ابن شاذان فی مسأله الغار (طوسی؛ ابن شهرآشوب، همانجاها)،

مقدمه فی المدخل الی علم الکلام (نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن شهرآشوب، همانجا)،

ریاضه العقول که شرح کتاب پیشین است (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۸، که بدون ذکر عنوان کتاب به این اثر اشاره کرده است؛نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب، همانجاها)،

کتاب ما یعلّل و ما لا یعلّل (نجاشی،همانجا)،

المسائل فی الفرق بین النبی و الامام (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

المسائل الرازیه فی الوعید (طوسی؛ ابن¬شهرآشوب،همانجا)،

کتاب ما لا یسع المکلّف الإخلال به (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۸؛ نجاشی، ص‌۴۰۳)،

تمهید الاصول (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ قس نجاشی، همانجا)،

کتاب الکافی که ناتمام است (ابن شهرآشوب، ص‌۱۱۵؛ قس طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱، که به کتاب کلامی مفصّلی از خود که بخشهایی از آن در موضوع توحید و عدل بوده اشاره کرده است)، تعلیق ما لا یسع (ابن-شهرآشوب،همانجا ، که با عنوان ما لا یسع المکلف ترکه از آن یاد کرده است)، مسأله فی وجوب الجزیه علی الیهود و المنتمین الی الجبابره (طوسی؛ ابن¬شهرآشوب، همانجا).

در فقه فتوایی: 

النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۷؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن شهرآشوب، ص‌۱۱۴).

در فقه استدلالی:

المبسوط (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۸؛ نجاشی ؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

الایجاز فی الفرائض (نجاشی، همانجا؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۵)،

الجُمَل و العقود (نجاشی، همانجا؛ ابن شهرآشوب،همانجاها)،

المسائل الجنبلانیه (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

المسائل الحائریه (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱)،

المسائل الحلبیه (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

مسأله فی تحریم الفقاع (طوسی؛ ابن¬شهرآشوب، همانجاها)، و

مسئله مواقیت الصلاه (ابن¬شهرآشوب، همانجا).

در فقه مقایسه ای:

مسائل الخلاف (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۸؛ ابن شهرآشوب، ص‌۱۱۴).

در اصول فقه:

العُدّه (طوسی، همانجا؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب، ص‌۱۱۵)،

مسأله فی العمل بخبر الواحد (طوسی، ؛ نجاشی،همانجاها).

در رجال:

کتاب الرجال (طوسی؛ نجاشی؛ ابن¬شهرآشوب،همانجاها)،

اختیار الرجال کشّی (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱؛ ابن¬شهرآشوب، همانجا).

در کتابشناسی:

فهرست کتب الشیعه و اصولهم و أسماء المصنفین (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۸؛ نجاشی؛ ابن¬شهرآشوب، همانجاها).

در ادعیه:

مختصر فی عمل یوم و لیله (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

مصباح المتهجد* (طوسی؛ ابن شهرآشوب،همانجاها)،

مختصر المصباح المتهجد (طوسی،همانجا)،

هدایه المسترشد و بصیره المتعبد (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱؛ ابن-شهرآشوب،همانجا)،

مناسک الحج‌مجرد العمل و الادعیه (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ قس ابن-شهرآشوب،همانجا، که این دو را دو کتاب مجزا ذکر کرده است).

در تاریخ:

مقتل الحسین (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱؛ ابن¬شهرآشوب،همانجا)،

مختصر اخبار المختار (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۰؛ ابن شهرآشوب،همانجا).

در علوم متفرقه:

انس الوحید (طوسی ؛ ابن شهرآشوب،همانجاها)،

المسائل الالیاسیه (طوسی؛ ابن¬شهرآشوب،همانجاها)،

مسائل ابن البراج ‌(طوسی؛ ابن¬شهرآشوب، همانجاها)،

المسائل الجبریه (ابن شهرآشوب،همانجا)،

المسائل الدمشقیه (طوسی، همانجا)،

المسائل القمیه (طوسی، فهرست، ص‌۴۵۱؛ ابن شهرآشوب،همانجا)،

مسأله فی الاحوال (طوسی، فهرست، ص‌۴۴۸؛ نجاشی، ص‌۴۰۳؛ ابن¬شهرآشوب،همانجا).

مؤلف سنی مذهب کتاب بعض فضائح الروافض ( قرن ششم) نیز کتابی با عنوان الممدوح و المذموم به طوسی نسبت داده است (رجوع کنید به قزوینی رازی، ص‌۲۹۷).

به نوشتۀ بحرالعلوم (ج‌۳، ص‌۲۳۳ـ۲۳۴)، نخستین اثر فقهی طوسی النهایه و آخرین اثر فقهی او المبسوط است. مصباح المتهجد نیز یکی از آخرین آثار اوست. تاریخ برخی از آثار طوسی دانسته است. برای نمونه، طوسی الفهرست را در زمان حیات سید مرتضی (متوفی ۴۳۶) آغاز کرده، زیرا در آن از وی با جملات دعایی یاد کرده که حاکی از حیات اوست (رجوع کنید به طوسی، فهرست، ص‌۲۸۸)، ولی چون در ادامه، از تاریخ وفات او یاد کرده است(رجوع کنید به همان، ص‌۲۹۰)، معلوم می شود که پس از درگذشت سید مرتضی نیز مطالبی به آن می افزوده است (برای ترتیب تاریخی برخی از آثار او رجوع کنید به بحرالعلوم، ج‌۳، ص‌۲۳۳ـ ۲۳۴).

جایگاه علمی و آرا.

مورخان و تراجم نگاران اهل سنّت،

از طوسی با عناوینی مانند فقیه الشیعه (ابن¬کثیر، ج‌۱۲، ص‌۱۱۹)، فقیه الامامیه (ابن¬اثیر، ج‌۹، ص‌۶۳۷) و شیخ الشیعه و عالمهم (ذهبی، ج‌۱۰، ص‌۱۲۲) یاد کرده اند. اما در میان امامیه، مشهورترین لقب او شیخ الطائفه است. عنوان شیخ الطائفه درمیان امامیه، قبلاً به صفوانی* اطلاق می شد (نجاشی، ص۳۹۳).نجاشی که از معاصران شیخ طوسی بوده، از او با این عنوان یاد نکرده و فقط با عناوین «جلیل فی اصحابنا، ثقه، عین، من تلامذه شیخنا ابی¬عبدالله» از او نام برده است (نجاشی، ص‌۴۰۳).

‌بنابراین، این عنوان پس از وفات طوسی یا دست کم پس از هجرت او از بغداد به نجف، به وی اطلاق شده است. در قرون بعدی، عنوان شیخ در میان امامیه به طوسی اختصاص‌یافت (رجوع کنید به محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۳۳؛ حلی، منتهی المطلب، ج‌۱، ص‌۹، که مراد خود را از «شیخ» ذکرکرده است). قزوینی رازی (ص‌۲۱۰) در قرن ششم، طوسی را «فقیه عالم و مفسر و مقری و متکلم» خوانده و نوشته که قول و فتوای طوسی مورد اعتقاد کامل علمای شیعی است.

وی (ص‌۵۰۴) از طوسی با عنوان «شیخ کبیر» یاد کرده و در شمار «محققان شیعۀ اصولی» و در کنار سید مرتضی از او نام برده است. علامه حلی (خلاصهالاقوال، ص‌۲۴۹) از طوسی با عناوین «شیخ الامامیه» و «رئیس الطائفه» یاد نموده (نیز رجوع کنید به بحرالعلوم، رجال، ج‌۳، ص۲۲۷ـ ۲۲۸) و بحرانی، به نقل از برخی مشایخ خود (رجوع کنید به بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص‌۲۹۷ـ ۲۹۸)، از وی با عناوین «شیخ¬الطائفه، رئیس المذهب، امام فی الفقه و الحدیث» نام برده است. آرای شیخ طوسی، پس از وی، در میان امامیه با قبول عام روبرو شد.

در برخی موضوعات، شیخ طوسی پیشگام علمای شیعه است. برای نمونه، او نخستین کس در میان شیعه است که تفسیری جامع بر سراسر قرآن نگاشت (رجوع کنید به طوسی، التبیان، ج‌۱، ص۱؛ همو، فهرست، ص‌۴۵۰؛ نیز رجوع کنید به قزوینی رازی، ص‌۲۱۲، که به تفسیر چند جلدی او اشاره کرده ا ست) و کتابی تفصیلی در اصول فقه نوشت (طوسی ، العده، ج‌۱، ص‌۳ـ ۴؛‌ بنابراین الذریعه استاد وی سید مرتضی که در ۴۲۰ تألیف شده، پس از آن نوشته شده است؛ نیز رجوع کنید به طوسی ، العده، ج‌۱، ص‌۴، پانوشت ۴، که نشان می¬دهد طوسی این کتاب را در زمان حیات سید مرتضی نوشته است).

شاگردان

طوسی در بغداد و نجف شاگردان بسیاری پرورد. جمعی از مهمترین شاگردان او عبارت اند از:

احمد‌بن حسین خزاعی نیشابوری،

اسماعیل و اسحق پسران حسن‌بن بابویه،

آدم‌بن یونس نسفی،

ابوالخیر برکت‌بن محمد نسفی،

تقی ابن نجم حلبی،

جعفر‌بن علی حسینی،

ابوعلی حسن‌بن محمد طوسی* (فرزند طوسی)،

حسن‌بن حسین‌بن بابویه (که در نجف همۀ تصانیف طوسی را بر او خواند)،

حسین‌بن مظفر حمدانی،

حسن‌بن عبدالعزیز جیهانی،

سید عمادالدین ذوالفقار‌بن محمد حسنی مروزی،

سید زید‌بن علی حسنی،

سلیمان‌بن حسن صهرشتی،

صاعد‌بن ربیعه،

ابوصلت‌بن عبدالقادر،

سید ابوالنجم ضیاء‌بن ابراهیم علوی شجری،

ضمره‌بن یحیی شعیبی،

عبدالرحمن‌بن احمد خزاعی نیشابوری معروف به شیخ مفید،

عبدالجبار مقری رازی همچنین معروف به شیخ مفید،

علی‌بن عبدالصمد تمیمی سبزواری،

کردی‌بن عکبر کردی فارسی،

سید مطهر‌بن علی حسینی دیباجی،

ابوالفتح محمد‌بن علی کراجکی،

محمد‌بن هبه الله طرابلسی،

محمد‌بن حلبی،

مظفر‌بن علی حمدانی،

ابوسعد منصور‌بن حسین آبی، و

ناصر‌بن رضا علوی حسینی (رجوع کنید به منتجب الدین رازی، به ترتیب ص‌۳۲، ۳۳، ۳۴، ۴۲، ۴۳ـ ۴۴، ۴۵ـ ۴۶، ۴۷، ۶۲، ۶۵، ۶۷، ۷۱، ۷۲، ۷۵، ۷۶، ۹۸، ۱۰۰ـ ۱۰۱، ۱۰۵، ۱۲۷).

قاعدتاً بسیاری از شاگردان او پس از تحصیل به موطن خود بازمی گشتند. از جمله،

حسن‌بن حسین‌بن بابویه که در ری سکونت داشت (رجوع کنید به همو، ص‌۴۶)،

و اسماعیل و اسحق پسران حسن‌بن بابویه،

و عبدالجبار مقری رازی که آثاری دینی به زبان فارسی نیز داشته اند (رجوع کنید به همو، ص‌۳۳، ۷۵)، اشاره کرد.

به نوشتۀ علامه حلی، همگی علمای امامی پس از شیخ طوسی به او اقتفا کرده و به ذکر آرای او بسنده نموده اند (حلی، منتهی المطلب، ج‌۱، ص‌۱۱؛ نیز رجوع کنید به شوشتری، ج‌۹، ص‌۲۰۹، که نوشته است شهرت فتواهای شیخ و اعتماد به آثار او موجب بسیاری از شهرتهای فتوایی شد).

طوسی با تلفیق آرای متفاوت در میان شیعه، به نوعی، گردآورنده و تدوین کنندل آرا و آثار مکاتب مختلف در حوزۀ علوم دینی امامیه است. وی کوشید تا از عقاید علمی امامیه قرائتی معیار عرضه کند؛ قرائتی که دست کم تا دو قرن پس از وی جایگاه ویژۀ خود را نگاه داشت. از همین روست که علمای بزرگ شیعی قرون بعد، از وی با عنوان «المهذب للعقائد فی الاصول والفروع» (حلی، خلاصه الاقوال، ص‌۲۴۹) و «مهذّب فنون المعقول والمسموع» (بحرالعلوم، ج‌۳، ص‌۲۲۸) یاد کرده¬اند.

شیخ طوسی راه میانۀ نص‌گرایی و اجتهاد فقهی را با تلفیق آموزه های مکتب قم و مکتب بغداد در میان امامیه استوار کرد و نهادینه ساخت (رجوع کنید به مدرسی طباطبایی، ص‌۴۹ ـ۵۰). او را نخستین کسی دانسته¬اند که روش اجتهاد مطلق را در میان امامیه باب کرد (آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج‌۲، ص‌۱۶۲). در کلام، طوسی بیشتر شارح مکتب کلامی مفید و سید مرتضی است، هرچند که مکتب کلامی قم و بغداد را تلفیق کرده و به همین دلیل، علمای امامی پس از وی آن را پذیرفته اند.

انتقاداتی نیز بر شیخ طوسی وارد کرده اند، مانند اعتماد به مصادر نامعتبری مانند نسخۀ مصحَّف رجال کشی یا الفهرست ابن¬ندیم (رجوع کنید به شوشتری، ج‌۹، ص‌۲۰۹)، درآمیختن روایات کتابهای¬ معتبر با روایات کتابهای نامعتبر که موجب رواج‌ روایات کتابهای نامعتبر گردید (همان، ص۲۰۸)، دقت نکردن در نقل متن و سند احادیث و وقوع تصحیف و تحریف در آنها (حسن‌بن شهید ثانی، منتقی الجمان، ج‌۱، ص‌۴۸؛ بحرانی، الحدائق الناضره، ج‌۴، ص‌۲۰۹، ج‌۵، ص‌۵۱۹، ج‌۹، ص‌۱۰۸، ج‌۱۳، ص‌۲۱۵) و شتابزدگی و کم دقتی (همان، ج‌۱۶، ص‌۱۷۳، ج‌۱۷، ص‌۷۱)، تأویل روایات معارض با یکدیگر و تحمیل در تطبیق دادن آنها، و برگزیدن روشهای متفاوت علمی در آثار گوناگونش (همو، لؤلؤه البحرین، ص‌۲۹۷ـ ۲۹۸؛ برای نقد سخن اخیر بحرانی با تأکید بر تفاوت آثار طوسی، رجوع کنید به حسینی جلالی، ص‌۵۵).

در اسفند سال ۱۳۴۸ و فروردین ۱۳۴۹، به مناسبت هزارمین سال ولادت شیخ طوسی، همایشی بین المللی در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد که در آن دانشمندان و نویسندگانی از ایران و سراسر جهان حضور یافتند و مقالات و تحقیقات خود را دربارۀ شیخ طوسی و آثارش عرضه کردند. مجموعه مقالات این همایش، در سه جلد، به کوشش محمد واعظ زاده خراسانی به چاپ رسیده است(مشهد۱۳۵۴ش).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، قم، بی¬تا؛
(۲) همو، «مقدمه»، در طوسی، التبیان؛
(۳) ابن¬اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۹۹؛
(۴) ابن¬جوزی، المنتظم، چاپ محمد عبدالقادر عطاـ مصطفی عبدالقادر عطا، قاهره ۱۴۱۱؛
(۵) ابن¬حجر عسقلانی، لسان‌المیزان، بیروت ۱۹۷۱م؛
(۶) ابن داود حلی، کتاب الرجال، چاپ سید کاظم موسوی میاموی، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۷) ابن¬شهرآشوب، معالم العلماء، چاپ سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۰؛
(۸) ابن¬کثیر، البدایه و النهایه، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸؛
(۹) سیدمحمدمهدی بحرالعلوم طباطبایی، الفوائد الرجالیه، چاپ محمدصادق بحرالعلوم ـ حسین بحرالعلوم، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۰) یوسف‌بن احمد بحرانی، لؤلؤه البحرین، چاپ سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف ۱۹۶۹م؛
(۱۱) همو، الحدائق الناضره، قم ۱۳۶۳ش؛
(۱۲) محمدحسین حسینی جلالی، مشیخه الحدیث، شیکاگو، بی‌تا.؛
(۱۳) حلی، حسن‌بن یوسف، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، چاپ جواد قیومی، قم ۱۴۱۷؛
(۱۴) همو، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، مشهد ۱۴۱۲؛
(۱۵) شمس‌الدین محمد‌بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۶) محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، قم ۱۴۱۹؛
(۱۷) حسن‌بن زین‌الدین شهید ثانی، منتقی الجمان، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۸) سیدعبدالعزیز طباطبایی، «شخصیت علمی و مشایخ شیخ طوسی»، میراث اسلامی ایران، دفتر دوم، به کوشش رسول جعفریان، قم ۱۳۷۴ش؛
(۱۹) محمد‌بن حسن طوسی، الامالی، قم ۱۴۱۴؛
(۲۰) همو، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، بی¬تا.؛
(۲۱) همو، تلخیص‌الشافی، چاپ سید حسین بحرالعلوم، قم ۱۳۹۴؛
(۲۲) همو، تهذیب‌الاحکام، چاپ سید حسن موسوی خرسان، تهران ۱۳۹۰؛
(۲۳) همو، الرجال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛
(۲۴) همو، العده فی اصول الفقه، چاپ محمدرضا انصاری قمی، قم ۱۴۱۷؛
(۲۵) همو، الغیبه، چاپ عبادالله طهرانی و علی احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۲۶) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، چاپ سید عبدالعزیز طباطبایی، قم ۱۴۲۰؛
(۲۷) عبدالجلیل قزوینی رازی، نقض (بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض)، به کوشش سید جلال¬الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۸ش؛
(۲۸) جعفر‌بن حسن محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر، قم ۱۳۶۴ش؛
(۲۹) سیدحسین مدرسی طباطبایی، درآمدی بر فقه شیعه، ترجمۀ محمدآصف فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛
(۳۰) علی‌بن بابویه منتجب¬الدین رازی، الفهرست، چاپ سید جلال¬الدین محدث ارموی، قم ۱۳۶۶ش؛
(۳۱) احمد‌بن علی نجاشی، فهرست أسماء مصنفی الشیعه ( المشتهر برجال النجاشی)، چاپ سید موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷ق.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه آیت الله فخرالدین‌ طُریحی(متوفی۱۰۸۵ه ق)(مؤلف کتاب مَجمع البَحرَین)

 فخرالدین‌ بن محمدعلی ، ازعلمای امامیه در سدۀ یازدهم ومؤلف کتاب مَجمع البَحرَین. وی در ۹۷۹ در نجف به دنیا آمد و ازاین رو به نجفی شهرت یافت (رجوع کنید به حرعاملی، ج۲، ص۲۱۴؛ بحرانی، مدینه المعاجز،ج۳،ص۲۹۸،۳۲۵، ۳۲۸؛آقابزرگ¬ طهرانی،۱۴۱۱، ص۴۳۳). هرچند طریحی (تفسیر غریب القرآن، ص۴) پدرخود را محمد علی معرفی کرده، اما در برخی منابع (برای نمونه، رجوع کنید به حرعاملی، ج۲،ص۲۱۴؛موسوی جزائری،ص۳۷؛نوری طبرسی،ج۲، ص۷۵) نام پدراومحمد ذکرشده است.

آقابزرگ طهرانی (۱۴۱۱،ص۴۳۳) گزارش نام «محمد» را که مبدع آن حرعاملی بوده است و دیگران از او تبعیت کرده اند اشتباه دانسته و نام«محمد علی» را تأیید کرده است (همانجا؛نیز رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱، ص۱۱۴، ۲۸۲؛قس همان،ج۱۱، ص۱۷۴،ج۱۸، ص۳۴۹، که نام پدر وی را محمد ثبت کرده است). ظاهراً سبب این اختلاف،افزوده شدن واژۀ «بن» است که موجب شده است برخی نام پدرش را محمد بن علی گزارش کنند. به گفتۀ سماهیجی بحرانی (ص۱۰۸)، مادر وی ایرانی و از اهالی مشهد مقدّس بوده است.

خانوادۀ طریحی از خاندانهای کهن و مشهور نجف بودند که بنا بر نام جدّ اعلایشان، طُریح، به طُریحی شهرت یافتند(مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۴؛امین، ج۸، ص۳۹۴؛برای وجه تسمیۀ جدّ وی به طُریح، رجوع کنید به نجفی، ص۷۲۳، پانوشت۲). نسب این خاندان به حَبیب بن مُظاهر اسدی*، صحابی مشهور امام علی و امام حسین علیهما السلام، می‌رسد (رجوع کنید به امین، ج۸، ص۳۹۴؛نجفی، ص۷۲۳- ۷۲۴). ظاهراً این خاندان پس از تخریب کوفه، و در قرن ششم به نجف اشرف رفته اند (همانجاها). به گفتۀ نجفی (همانجا)، شیخ داود اسدی نخستین فرد از این خاندان بود که در نجف، در محله‌ای که امروزه بِراق خوانده می‌شود، سکنا گزید.

طریحی اوان جوانی را در نجف نزد پدرش و عمویش، محمد حسین طریحی، گذراند(طریحی، ۱۴۰۸،ج۱، مقدمۀ محقق،ص۹- ۱۰؛نجفی،ص۷۲۴-۷۲۵). در ۱۰۶۲ ازعراق به مکه رفت و شماری از آثار خود را در اثنای این سفر نگاشت. پس از آن به ایران سفر کرد (نجفی،ص۷۲۷).وی، بنابر زمان تألیف آثارش، در ۱۰۷۹ به مشهد رفته است (طریحی، ۱۴۰۸، ج۴، ص۵۸۷؛نیز رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۳). وی تألیف ایضاح الحساب را در ۱۰۸۳ در اصفهان به پایان رسانده است (آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲، ص۴۹۳-۴۹۴)، که نشان می¬دهد مدتی نیز در اصفهان اقامت داشته است. او پس ازسفر به چند شهردیگر، به نجف بازگشت (امین، ج۸، ص۳۹۵).

بسیاری (برای نمونه، رجوع کنید به بحرانی، مدینه المعاجز، ج۴، ص۳۱۱-۳۱۲؛حرعاملی، ج۲، ص۲۱۵؛بحرانی، الحدائق الناضره، ج۶، ص۶۶؛همو، لؤلؤه البحرین، ص۶۶) طریحی را ستوده‌اند، تا آنجا که افندی (ج۴، ص۳۳۲) وی را از عابدترین افراد زمان خود برشمرده است.

استادان

از استادان طریحی،

محمدبن جابرنجفی،

امیر شرف الدین علی شولستانی و شیخ محمود بن حسام الدین بن درویش بوده اند(بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص۶۷-۶۸؛کشمیری، ۱۴۰۹، ص۱۰۷؛امین،ج۸، ص۳۹۵؛برای دیگراستادان وی، رجوع کنید به طریحی،۱۴۰۸،ج۱، مقدمۀ محقق، ص۱۰- ۱۱).

شاگردان

صفی الدین بن فخرالدین طریحی،

محمد باقر مجلسی،

سید هاشم بحرانی و

سید هاشم بن سلیمان کتکانی، از جمله شاگردان طریحی بوده‌اند(کشمیری،ص۱۰۷؛مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۴؛امین،‌ ج۸، ص۳۹۵؛برای دیگر شاگردان وی،رجوع کنید به طریحی، ۱۴۰۸، ج۱، مقدمۀ محقق، ص۱۱- ۱۲). آقا بزرگ طهرانی (۱۴۱۱، ص۴۳۴) طریحی را  با فرض اینکه کتکانی مستقیماً از وی روایت کرده باشد  جزو معمران برشمرده است.

نام طریحی در سند اجازه‌نامه‌های روایتی آمده(برای نمونه، رجوع کنید به سماهیجی-بحرانی،ص۱۰۸-۱۰۹،۱۶۰؛موسوی¬جزائری ،ص۳۷،۸۸-۹۰؛نراقی،عوائد الأیام،مقدمۀ محقق، ص۷۱) و خود او نیز دارای اجازۀ روایت و سماع بوده (رجوع کنید به بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص۶۷-۶۸؛نجفی، ص۷۲۵) و به برخی از شاگردانش اجازۀ روایت داده است (رجوع کنید به امین، ج۸، ص۳۹۵؛برای نمونه،  رجوع کنید به بحرانی، مدینه المعاجز، ج۴، ص۳۱۲؛مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۴).

رحلت

به گفتۀ برخی (برای نمونه، رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۲؛موسوی خوانساری، ج۵، ص۳۵۰؛مدرس تبریزی، ج۴، ص۵۵)، طریحی در ۱۰۸۵ در شهر رَمّاحیّه در گذشت و پس از انتقال جسدش به نجف، نزدیک مسجدش در محلۀ بِراق – که امروزه به الجامع الطریحی شناخته می‌شود – دفن گردید.اما برخی(کشمیری، ص۱۰۷؛جعفر آل محبوبه، ۱۴۰۶، ج۲، ص۴۵۷) تاریخ وفات طریحی وی را ۱۰۸۷ گزارش کرده‌اند و برآن اند که تاریخ نخست را حر عاملی، به اشتباه، به کار برده و دیگران از او پیروی کرده اند.

آثار

از مهمترین کتابهای طریحی، مَجمع البحرین و مَطلع النیرین است. این کتاب نخستین اثر شیعی است که به توضیح واژگان مشکل قرآن و حدیث، در کنارهم، پرداخته است(افندی، ج۴، ص۳۳۳؛بحرانی، لؤلؤه البحرین،ص۶۷؛کشمیری، ص۱۰۷). وی این کتاب را پس از تألیف دو کتاب دیگرش، غریب القرآن و غریب الحدیث،نگاشت (رجوع کنید به افندی، همانجا؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۰، ص۲۲).

ظاهراً طریحی در تألیف این کتاب، بیشترین تأثیر را از آثاری چون الصحاح جوهری (متوفی ۳۹۳)، معجم مقاییس اللغه و مجمل اللغه احمد بن فارس (متوفی ۳۹۵)، النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر جزری (متوفی ۶۰۶)،و القاموس المحیط مجد الدین فیروزآبادی (متوفی ۸۱۷) گرفته است (آقابزرگ طهرانی، ج۲۰، ص۲۲؛نیز رجوع کنید به ادامۀ مقاله).

وی در روش بیان معانیِ واژگان مشکل احادیث، بیشتر به روش ابن اثیر متمایل است (رجوع کنید به امین، ج۸، ص۳۹۵؛نجفی، ص۷۲۷). او واژگان را، همچون کتاب الصحاح جوهری، به روش قَوافی مرتب کرده است (طریحی، ۱۴۰۸، ج۱، ص۲۰). طریحی در مورد معنای هر واژه، ابتدا شواهد قرآنی را ذکر و وجوه معنایی یک کلمه را در کاربردهای مختلف، تبیین کرده است. در برخی موارد نیز برای توضیح معنای واژگان در آیات، از احادیث تفسیری بهره گرفته است (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۲۸۹-۲۹۰، ج۳، ص۹۱،  ۱۵۲ -۱۵۳).  وی گاه، به هنگام بررسی معنای واژگان آیات، به مناسبت، برخی قواعد نحوی را نیز بیان نموده است (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۲۱، ۲۸).

طریحی پس از بیان وجوه معنای یک واژه در آیات، به بررسی معنای واژه در احادیث نیز پرداخته است (برای نمونه، رجوع کنید به طریحی، ج۱، ص۳۵-۳۶). احادیث مورد استشهاد طریحی در این کتاب، بدون ذکر سند و به ندرت با ذکر نام منبع است (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۱۷۱، ۱۷۴،‌ ۲۳۲،ج۳، ص۱۲۸).

طریحی تحت عناوینی چون «قال بعض الشارحین» (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۵۹، ۱۱۵، ج۲، ص۲۰۶، ۳۶۵، ج۳، ص۵۶) و «قال بعض الأفاضل» (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۱۰۷، ۳۱۹، ج۲، ص۱۴۸، ۴۲۸) به توضیح روایات پرداخته است. او در مواردی که هیچ شاهد قرآنی برای واژگان نیافته، به ذکر شواهدی از احادیث بسنده کرده است (برای مثال، رجوع کنید به ج۱، ص۲۴، ۲۵، ۱۵۳، ۲۸۷، ج۳، ص۴، ۲۵۹).

حتی در مواردی (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۳۸۸،۴۶۴-۴۶۵، ج۲، ص۶۰، ۲۰۲) هیچ شاهدی از قرآن و حدیث نیافته و صرفاً به بیان معنای واژه اکتفا کرده است. در مواردی نیز (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۱۴۶، ۲۳۴-۲۳۵، ج۳، ص۳۳۳، ج۴، ص۴۷-۴۸) به دفاع از دیدگاههای شیعۀ امامی پرداخته و برای ترجیح برخی آرای لغوی، از احادیث ائمه علیهم السلام بهره برده است. گفتنی است که وی در برخی موارد (برای نمونه، رجوع کنید به ج۳، ص۳۱۶، ۴۳۶، ج۴، ص۱۷۱) به شرح حال برخی عالمان نیز اشاره کرده است.

طریحی علاوه بر منابع لغوی، از منابع حدیثی و رجالی و اخلاقی نیز بهره برده است. مهمترین منابعی که در متن بدانها اشاره کرده است عبارت اند از: الکافی (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۱، ص۱۱۵، ۱۹۴، ج۲، ص۱۲۸)، کتاب من لا یحضره الفقیه (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۲، ص۱۲۸، ج۳، ص۴۴۵)، تهذیب الأحکام (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۱، ص۲۶۳، ۳۲۱)، تفسیر علی بن ابراهیم قمی (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۱، ص۳۴، ۷۱، ۱۲۷، ج۲، ص۸۳)، مجمع البیان طبرسی (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ج۲، ص۸۸، ۲۳۶، ج۴، ص۴۴۲)، الکشّاف زمخشری (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۳۱۵، ۴۴۰، ۵۶۹)، اخلاق ناصری خواجه نصیر الدین طوسی (رجوع کنید به ج۳، ص۱۰۸).

در میان منابع لغوی، طریحی بیشترین استفاده را از الصحاح محمد بن اسماعیل جوهری (متوفی ۳۹۳) کرده است(برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۶۹، ۸۰، ۲۱۰، ۲۳۳). دیگر منابع لغوی وی عبارت بوده¬انداز: مُعجم مَقاییس اللغه احمد بن فارس (متوفی ۳۹۵؛برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۳۱۲، ج۲، ص۲۰۴، ۲۳۲، ج۳، ص۱۹۰)، مُجمل اللغه احمد بن فارس (برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۸۰، ج۲، ص۱۷۲، ۳۵۲)، النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر جزری (متوفی ۶۰۶؛برای نمونه،رجوع کنید به ج۱، ص۶۳، ۸۰، ۱۰۸، ۱۸۲، ج۲، ص۶۷، ۷۳ و جاهای دیگر)، المصباح المُنیر احمد بن محمد فیّومی (متوفی ۷۷۰؛برای نمونه،رجوع کنید به ج۱، ص۵۸۱، ج۲، ص ۱۶۸، ج۴، ص۱۲)، و القاموس المحیط مجد الدین فیروزآبادی (متوفی ۸۱۷؛برای نمونه، رجوع کنید به ج۱، ص۸۰، ۱۰۳، ۵۸۲، ج۳، ص۱۶۸).

گفته شده است که اثر طریحی در بیان معنای واژگان مشکل احادیث، جامع نیست (رجوع کنید به بحرانی، لؤلؤه البحرین، ص۶۷؛کشمیری، ص۱۰۷). طریحی تألیف این کتاب را در اوایل اقامتش در مشهد، در ۱۶ رجب ۱۰۷۹ به پایان رساند (افندی، ج۴، ص۳۳۳؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۰، ص۲۲). این کتاب از همان آغاز نگارش مورد توجه و استفادۀ عالمان و فقیهان شیعه، همچون بحرانی (برای نمونه، رجوع کنید به الحدائق الناضره، ج۶، ص۶۶،ج۷، ص۶۵)، بوده است.

طریحی خود و پسرش، شیخ صفی الدین طریحی (متوفی بعد از ۱۱۰۰)، حاشیه های فراوانی بر این کتاب نوشته اند(افندی، ج۴، ص۳۳۵؛آقابزرگ طهرانی، ج۲۰، ص۲۲؛نجفی، ص۷۲۷). افزون بر این، شیخ صفی الدین طریحی مُستدرکی بر این کتاب نگاشته است (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۱، ص۵). تعلیقه های شیخ صفی الدین، محمدبن علی بهاءالدین طریحی و سید شبر نجفی بر نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ علی کاشف الغطاء موجود است (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ج۲۰، ص۲۲-۲۳).

اثر دیگر طریحی در بیان معنای واژگان مشکل قرآن کریم، کتاب غریب القرآن است (افندی، ج۴، ص۳۳۴) که با عنوان تفسیر غریب القرآن چاپ شده است. به گفتۀ آقابزرگ طهرانی (الذریعه، ج۱۶، ص۴۸) طریحی تألیف این کتاب را پیش از مَجمع البحرین، در ۱۰۵۱ به پایان رسانده است.

ظاهراً طریحی در این اثر، کتاب نزهه القلوب و فرحه المکروب ابوبکر محمدبن عزیز سجستانی (متوفی ۳۳۰) را، برای استفادۀ آسان‌تر، به ترتیب الفبایی وبا افزودن برخی مطالب، تدوین کرده است (رجوع کنید به طریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۴). آقا بزرگ طهرانی (الذریعه، ج۱۶، ص۴۸) به تمایز کتاب غریب القرآن با دو اثر دیگر وی، ُنزهه الخاطر و سُرور الناظر و کشف غوامض القرآن، تأکید کرده، اما جعفر آل¬محبوبه (۱۴۰۶، ج۲، ص۴۵۶) برآن است که میان این آثار تفاوتی نیست و هر سه، نامهای متفاوتی برای یک کتاب است.

یکی از آثار مشهور طریحی در دانش رجال تألیف شده است. از این اثر با عناوین گوناگونی یاد شده است، ازجمله جامع المقال فی تمییز المشترکه من الرجال (رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۴؛بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۴۳۲؛امین، ج۸، ص۳۹۵)، جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال و تمییز المشترکات منهم (آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۵، ص۷۳)،و تمییز المتشابه من أسماء الرجال (سماهیجی بحرانی، ص۱۰۸؛اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، ص۱۴۱). طریحی این کتاب را در دوازده باب، درسال ۱۰۵۳ تألیف کرده، که ظاهراً متن اصلی کتاب است.

وی دوازده فایده در شناخت مشترکات در اسم و نسب و کنیه و القاب و برخی نکات حائز اهمیت دیگر، مانند شمار احادیث کتابهای چهارگانۀ حدیثی، تاریخ وفات برخی از مشایخ متقدم را آورده است (طریحی، جامع المقال،ص۵۱-۱۹۸). شاگردش، محمد امین کاظمی صاحب کتاب هدایه المُحدّثین، بر باب دوازدهم این کتاب شرح نوشته است (حر عاملی، ج۲، ص۲۴۶؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۵، ص۷۴ ، ج۲۵، ص۱۹۰). به گفتۀ امین (ج۷، ص۴۵۱)، شیخ عبدالحسین طریحی(نوۀ فخر الدین طریحی) جامع المقال را در ۱۲۶۲ با عنوان ُمتقن الرجال فی تلخیص جامع المقال خلاصه کرده است.

اثر دیگر طریحی المُنتخب فی جمع المَراثی و الخُطَب است، مشتمل بر مرثیه¬ها و خطبه-هایی در رثای اهل بیت علیهم السلام (اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، ص۵۵۸؛آقا بزرگ طهرانی،‌ الذریعه، ج۲۲، ص۴۲۰). مجموعه‌ای از اشعار خود طریحی در این مجموعه نیز آمده است (رجوع کنید به نجفی، ص۷۲۹). به نوشتۀ حر عاملی (۱۱۰۴، ج۲، ص۲۱۵)، طریحی اثر دیگری با نام المَقتل نیز داشته است، اما افندی (ج۴، ص۳۳۴) این دو را یک کتاب دانسته است.

این کتاب که با عناوینی همچون مجالس الطریحی و المجالس الفخریه نیز از آن یاد شده است، نخستین بار در ۱۳۰۷ش در حاشیۀ مَقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی در تهران چاپ شد. جزء اول و دوم آن نیز، جداگانه، بارها به چاپ رسیده است (طریحی، جامع المقال، مقدمۀ محقق، ص «یب»، پانوشت ۲؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۲، ص۴۲۰).

اثر دیگر طریحی،

کتابی فقهی با عنوان الفخریه الکبری است که در آن فتواهای خود را درباب طهارت و بخشی از صلاه گرد آورده وتألیف آن را در ۱۰۸۲ به پایان رسانده است (افندی، ج۴، ص۳۳۴؛موسوی خوانساری، ج۵، ص۳۵۱؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۶، ص۱۲۷). طریحی خود این اثر را با عنوان الفخریه الصغری تلخیص کرده است (رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۴؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۶، ص۱۲۶). احتمالاً اثری که حرعاملی (ج۲، ص۲۱۵) با عنوان الفخریه فی الفقه معرفی کرده، اشاره به همین دو اثر بوده است.

صفی¬الدین طریحی، فرزند فخرالدین طریحی، شرحی با عنوان الریاض الزهریه فی شرح الفخریه (رجوع کنید به امین، ج۷، ص۳۹۱؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۱، ص۳۲۵ ، ج۱۶، ص۱۲۷) و برادرزادۀ فخرالدین طریحی، شیخ حسام الدین، نیز شرحی مزجی با عنوان منهج الشریعه الغراء فی شرح فخریه الصغری (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ج۱۳، ص۳۷۸،ج۲۲، ص۱۹۲) بر این کتاب نوشته اند.

طریحی آثاری نیزدر شرح برخی کتابها نوشته،

که از جملۀ آنهاست:

الضیاء اللامع فی شرح مختصر الشرائع (افندی، ج۴، ص۳۳۴؛کشمیری، ص۱۰۷؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۵، ص۱۲۸)؛

النکت الفخریه شرح رساله الاثنی عشریه فی الطهاره و الصلاه، اثر شیخ حسن بن شهید ثانی (افندی، ج۴، ص۳۳۴؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۲۴، ص۳۰۵؛برای نقل قولهایی از آن رجوع کنید به بحرانی، الحدائق الناضره، ج۹، ص۳۸۹-۳۹۱)؛

النکتُ اللطیفه فی شرح صحیفه السجادیه (افندی، همان، ج۴، ص۳۳۵)؛

شرح المبادئ الأصولیه علامه حلی (موسوی خوانساری، ج۵،ص۳۵۱؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۴، ص۵۳)؛

إیضاح الحساب شرح خلاصه الحساب شیخ بهایی (امین، ج۸، ص۳۹۵؛آقابزرگ طهرانی، الذریعه،ج۲،ص۴۹۳-۴۹۴)،

اللمع فی شرح الجمع (آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ج۱۸، ص۳۴۹؛برای آگاهی از دیگر آثار طریحی رجوع کنید به افندی، ج۴، ص۳۳۳-۳۳۵؛امین، ج۸، ص۳۹۵؛نجفی، ص۷۲۷-۷۲۹).



منابع:

(۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، بی¬تا؛
(۲) آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه، بیروت ۱۴۱۱؛
(۳) اعجاز حسین، کشف الحجب و الأستار، قم ۱۴۰۹؛
(۴) عبد الله افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۳؛
(۵) محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت۱۴۱۰؛
(۶) هاشم بحرانی، مدینه معاجز الأئمه الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، قم ۱۴۱۳؛
(۷) یوسف بن احمد بحرانی، الحدائق الناضره فی أحکام العتره الطاهره، قم، بی‌تا؛
(۸) یوسف بن احمد بحرانی، لؤلؤه البحرین،قم،بی¬تا؛
۹- ‌اسماعیل پاشا بغدادی، هدیه العارفین، اختصارات؛
۱۰- ‌جعفر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، بیروت ۱۴۶۰؛
۱۱- ‌محمد بن حسن حر عاملی، امل الآمل، قم ۱۳۶۳ش؛
۱۲- ‌ عبدالله بن صالح سماهیجی بحرانی، الإجازه الکبیره، چاپ مهدی عوازم قطیفی، قم ۱۴۱۹؛
۱۳- ‌ فخر الدین طریحی، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، بیروت ۱۴۱۲؛
(۱۴) فخرالدین طریحی، تفسیر غریب القرآن، چاپ محمد کاظم طریحی، قم، بی‌تا؛
(۱۵) فخرالدین طریحی، جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، تهران، بی¬تا؛
(۱۶) فخرالدین طریحی، مجمع البحرین ومطلع النیرین، تهران ۱۴۰۸؛
(۱۷) محمد علی کشمیری، نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم، بی¬تا؛
(۱۸) محمد علی مدرس تبریزی، ریحانه الادب، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۱۹) عبدالله موسوی جزائری تستری، الإجازه‌الکبیره، چاپ محمد سمامی حائری، قم ۱۴۰۹؛
(۲۰) محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، قم ۱۳۹۲؛
(۲۱) خبیر نجفی، الشیخ فخر الدین الطریحی، لغه العرب، السنه ۶، الجزء ۱۰ (المسلسل ۶۶)؛
(۲۲) احمد نراقی، عوائد الأیام، قم ۱۴۱۷؛
حسین نوری طبرسی، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵ 

زندگینامه ابونصر حسن طبرسی«رضی‌الدین»( قرن ششم )(مؤلف کتاب مکارم الاخلاق)

 ابونصر حسن بن فضل ، ملقب به رضی‌الدین، فقیه، از بزرگان علمای امامیه، محدّث ثقه در قرن ششم و مؤلف کتاب مکارم الاخلاق . دربارۀ زادگاه و تاریخ ولادت و وفات او اطلاع دقیقی دردست نیست. خانوادۀ وی اهل علم و فضل بودند. پدرش، امین الدین فضل بن حسن طبرسی٭ (متوفی ۵۴۸)، صاحب تفسیر معروف مجمع البیان لعلوم القرآن است. شیخ طبرسی (ج۱، ص۴۹) کتاب جوامع الجامع را به درخواست وی نوشته است.

دربارۀ تلفظ نام طبرسی اختلاف هست. برخی آن را طبرسی به سکون باء و کسر راء (کریمان، ج۱، ص۱۶۶-۲۰۵) ، برخی آن را به فتح باء و سکون راء، و عده‌ای به سکون باء و فتح راء خوانده‌اند (زبیدی، ج۸، ص۳۳۷). به نظر بعضی محققان، طبرسی منسوب به طبرِس، یعنی تفرش( از قرای معروف اطراف قم)، است (رجوع کنید به مستوفی؛ ص۶۸؛ مفید، ص۱۲۵، پانویس؛ امین، ج۳، ص۲۹).

او را منسوب به طبرستان( از بلاد وسیع مجاور مازندران و گیلان و گرگان) نیز دانسته‌اند (حموی، ذیل حرف طاء؛ نیز رجوع کنید به فضل بن حسن طبرسی٭). ابن‌عساکر (ج۹، ص۱۰۲، پانویس) طبرسی را منسوب به طبس، جایی بین نیشابور و اصفهان و کرمان، دانسته است. بزرگان امامیه، ابونصر طبرسی را توثیق کرده و بر او ثنا گفته‌اند (رجوع کنید به مجلسی، ج۱، ص۲۸؛ خویی، معجم الرجال، ج۶، ص۸۷).

مهمترین اثر

مهمترین اثر ابونصر، مکارم الاخلاق و معالم الاعلاق است. به‌ نظر نوری طبرسی(ص ۵۳۲) ، وی این کتاب را بعد از پنجاه سالگی تالیف کرده است . ابونصر (مقدمه) با استناد به حدیث «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» و آیۀ ۲۱ سورۀ احزاب وآیۀ ۳۱ سورۀ آل‌عمران، تأسی به پیامبر اکرم و پیروی از شیوۀ زندگی او را وسیله‌ای برای جلب رحمت الهی و درنتیجه، انگیزۀ تألیف کتاب خود ذکر کرده است.

وی این کتاب را با استفاده از الاداب الدینیه پدرش و در زمان حیات او (مجلسی، ج۱، ص۲۸؛ آقابزرگ طهرانی، ج۲۲، ص۱۴۷؛ نیز رجوع کنید به ابونصر طبرسی، ص۷)، در دوازده باب مرتب کرده، که به حسن ترتیب نیز مشهور است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج۱، ص۱۹ ، ج۲۲، ص۱۴۶). او در ابتدا و انتهای کتاب خود، از روی تیمن و تبرک، دو خطبه از امام علی علیه¬السلام آورده است (رجوع کنید به ابونصر طبرسی، ۴۷۵).

محتوای این کتاب ناظر بر حسن رفتار، اخلاق، اوصاف، آداب و سنتهای دینی منقول از پیامبر اکرم (رجوع کنید به د. اسلام، ذیل«AKHLAGH») و امامان معصوم شیعه علیهم السلام است. ابواب کتاب او به‌ترتیب عبارت¬اند از: اخلاق و اوصاف نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ آداب نظافت، استفاده از سرمه، روغن و مسواک؛ آداب حمام؛ آداب ناخن‌گرفتن و کوتاه کردن و آراستن موی سر و صورت؛ خضاب و زینت و انگشتری؛ لباس و مسکن؛ اکل و شرب؛ نکاح؛ آداب سفر؛ آداب ادعیه؛ آداب مریض و علاج او؛ و نوادر .

از مهمترین منابع طبرسی در مکارم الاخلاق، کتاب اللباس عیاشی (رجوع کنید به ابونصر طبرسی، ص۴۴ ؛برای نمونه نیز رجوع کنید به ص۸۳) و کتاب حسن بن محبوب٭ (برای نمونه رجوع کنید به همو، ص۲۱۴ ، ۲۸۱) است. وی در این اثر هم‌چنین مرسلاً از حلبی٭ روایت کرده است (برای نمونه رجوع کنید به همو، ص۹۵، ۱۳۲، ۲۰۴).

روایات این کتاب گاهی منبع برخی آرا و فتاوای فقها بوده است (برای نمونه رجوع کنید به خویی، کتاب النکاح، ج۱، ص۵۳، پانویس؛همو، مصباح الفقاهه، ج۱، ص۳۷۹؛گلپایگانی، ج۲، ص۵۸؛حکیم، ج۴، ص۱۱۰). مکارم الاخلاق از مآخذ مجلسی (مقدمه) در بحار الانوار، نائینی (ص۶۶۵) در الحاشیه علی اصول الکافی، و یکی از منابع حر عاملی (برای نمونه رجوع کنید به ج۲۰، ص۴۱؛نیزرجوع کنید به وسائل الشیعه٭) در وسائل الشیعه بوده است.

این کتاب در ایران، عراق، لبنان و مصر چندین بار منتشر شده است (استادی، ص۱۹۴؛مجله تراثنا، ج۱۹، ص۲۳۷). نخستین بار در ۱۳۰۳ در مصر در چاپخانۀ محمد عبد الواحد طوبی و عمر حسین خشاب چاپ شده و به سبب استقبال از آن ، بارها به چاپ رسیده است (انصاری، ج۲، ص۴۷۶). مکارم الاخلاق چند بار به فارسی ترجمه شده که نخستین بار در ۹۵۷ بوده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج۴، ص۱۳۸-۱۳۹ ، ج۲۲، ص۱۴۷-۱۵۰).

در چاپهای مکرر مصری مکارم الاخلاق، تحریفهای متعددی به ‌نفع مذهب عامه و مبطل امور مهمی از مذهب شیعه صورت گرفته است ، از جمله تبدیل نام فاطمه زهرا سلام الله علیها به عایشه، حذف احادیث نبوی ناظر بر فضیلت علی بن ابیطالب و خاندان او، وتغییر صیغۀ صلوات بر نبی اکرم (رجوع کنید به امین، ج۵، ص۲۲۴-۲۲۵) .

محمدباقر بهاری همدانی (متوفی ۱۳۳۳، ج۲، ص۶۲-۶۴) این چاپها را با نسخۀ خطی کتاب مقابله کرده و در کتاب تسدید المکارم و تفضیح الظالم (همو، ج۲، ص۶۳-۱۰۸) که به فارسی نیز ترجمه شده و نیز در کتاب التنبیه علی ما فعل بالکتب من التحریف (همو، ج۱، ص۲۴۱-۳۴۴) به این تحریفها و تغییرات اشاره کرده است (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج۴، ص۱۷۵؛استادی، ص۱۹۶-۱۹۷). بسیاری از عالمان شیعی، ، به‌ویژه علمای نجف، تحریف در چاپهای مصری را تقبیح کرده اند(رجوع کنید به انصاری، ج۲، ص۴۷۶؛استادی، ش۸، ص۱۹۴-۲۱۱).

کتاب جامع الاخبار نیز به ابونصر طبرسی منسوب است (عاملی، امل الامال، ج۲، ص۷۵؛در رد ادعای انتساب کتاب به او،رجوع کنید به امین، ج۵، ص۲۲۵-۲۲۶). ابونصر به ‌گواهی فرزندش، علی بن حسن (ص۲۷)، نوشتن کتاب جامع لسائر الاقوال و لمحاسن الاحوال را پس از استقبال زیاد مردم از مکارم الاخلاق آغاز کرد، ولی هنوز آن را تمام نکرده بود که درگذشت. ظاهراً مسوده‌های این اثر نیز راجع به حسن رفتار بوده ، که از رهگذر روایات موجود در کتابهای مشهور شیعی فراهم شده بوده است (همانجا).

دربارۀ وفات ابونصر طبرسی اطلاع دقیقی در دست نیست . برخی، اطلاعات مربوط به سفر به سبزوار، وفات در ۵۴۸ و انتقال جسد به مشهد و دفن در قتلگاه را به‌خطا، به ‌جای پدر، به او نسبت داده‌اند (امین، اعیان الشیعه، ج۵، ص۲۲۳؛رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج۱، ص۱۸ ، ج۶، ص۱۹۱؛نیز رجوع کنید به فضل بن حسن طبرسی٭).

چون طبرسی از کتاب المسموعات محمد بن اسماعیل مشهدی٭ در مکارم الاخلاق خود مطالبی نقل کرده (آقابزرگ طهرانی، ج۲۱، ص۲۵)، احتمالا طبرسی نیز در اواخر عمر در مشهد بوده است، گرچه این احتمال هم وجود دارد که ابن اسماعیل مشهدی به سبزوار یا نزد طبرسی رفته باشد. هم‌چنین چون ابونصر مکارم الاخلاق را در زمان طبرسی پدر (متوفی۵۴) تدوین کرده و بعد از آن نیز به نوشتن کتاب جامع خود مشغول شده و در بین کار فوت کرده، شاید وفات او نزدیک به زمان فوت پدرش بوده است.

طبرسی از پدرش روایت کرده (عاملی، الوسائل، ج۲۰، ص۵۷) و مهذب الدین حسین¬بن ابوالفرج رده‌نیلی٭ نیز از او روایت نموده است (عاملی، امل الامال، ج۲، ص۹۲-۹۳). فرزند ابونصر طبرسی، علی بن حسن،٭ از علمای اهل قلم و صاحب کتاب مشکاه الانوار است. وی (ص۱۶-۱۸ و۲۷-۲۸) این کتاب را در تکمیل مکارم الاخلاق، با استفاده از مسوده‌های کتاب جامع پدرش، نوشته است (نیز رجوع کنید به مجلسی، ص۹؛آقابزرگ طهرانی، ج۲۱، ص۵۵).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانی، چاپ اختصارات؛
(۲) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵؛
(۳) رضا استادی، “تحریف مکارم الاخلاق و عکس العمل فقهای شیعه”، علوم الحدیث، ش۸، ۱۳۷۷؛
(۴) محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، چاپ اختصارات؛
(۵) محمد علی انصاری، الموسوعه الفقهیه المیسره، چاپ باقری، قم ۱۴۱۵؛
(۶) بهاری، تسدید المکارم و تفضیح الظالم، میراث ماندگار، چاپ محمود مرعشی نجفی، قم ۱۴۲۴/۲۰۰۴؛
(۷) همو، التنبیه علی ما فعل بالکتب من التحریف، همان؛
(۸) محمد بن حسن حر عاملی، امل الامال، چاپ احمد حسینی، قم ۱۳۶۲ش؛
(۹) همو، تفصیل وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، چاپ اختصارات؛
(۱۰) محمدسعید حکیم، المحکم فی اصول الفقه، ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۱۱) شهاب الدین یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۲) ابوالقاسم خویی، کتاب النکاح، بی‌تا؛
(۱۳) همو، مصباح الفقاهه، قم: بی‌تا؛
(۱۴) خویی، معجم الرجال، چاپ اختصارات؛
(۱۵) محب الدین زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ علی شیری، ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۱۶) حسن بن فضل بن محمد طبرسی، مکارم الاخلاق، چاپ ششم منشورات رضی، قم ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲؛
(۱۷) علی بن حسن طبرسی، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، چاپ مهدی هوشمند، ۱۴۱۸؛
(۱۸) فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، چاپ مؤسسه نشر اسلامی، قم ۱۴۱۸؛
(۱۹) حسین کریمان، طبرسی و مجمع البیان، تهران ۱۳۴۰/۱۹۶۲؛
(۲۰) محمدرضا گلپایگانی، الدر المنضود فی احکام الحدود، قم ۱۴۱۲؛
(۲۱) محمدباقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر الاخبار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۲) حمد الله مستوفی، کتاب نزهه القلوب، چاپ اختصارات؛
(۲۳) محمد بن محمد بن نعمان مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، چاپ حسین درگاهی، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۲۴) مؤسسه آل البیت علیهم السلام، مجله تراثنا، ج۱۹، قم ۱۴۱۰؛
(۲۵) محمد بن حیدر نائینی، الحاشیه علی اصول الکافی، چاپ محمد حسین درایتی، قم ۱۴۲۴؛
(۲۶) حسین نوری طبرسی، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، چاپ جواد قیومی، ۱۳۶۹/۱۴۱۱؛

(۲۷) R. Walzer and H. A. R. GIBB, “AKHLAK”, EI 2.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵ 

زندگینامه عمادالدین طبری«عماد الدین یا جمال الدین»(قرن پنجم و ششم)

 عمادالدین ، محمد بن علی، عالم و محدّث امامی مذهب قرن پنجم و ششم. منتجب ‌الدین رازی (ص۱۰۷) نام و نسب او را عماد الدین محمد بن ابی ‌القاسم بن محمد بن علی آورده و خود وی (ص۱۹۲، ۲۰۰) نیز از پدرش با نام و نسبِ ابوالقاسم علی بن محمد بن علی یاد کرده است. در متن چاپ شدۀ کتاب معالم ابن‌شهر آشوب (ص۱۱۹) نام پدر وی، به اشتباه، قاسم آمده است.

هرچند بیشتر منابع (برای نمونه، رجوع کنید به منتجب ‌الدین رازی، ص ۱۰۷؛ابن اسفندیار، ج۱، ص۱۳۰؛ذهبی، ج۱۱، ص۷۴۰) لقب وی را عماد الدین ضبط کرده‌اند، اما در نسخه‌ای از الفهرست منتجب الدین که نزد شیخ حر عاملی بوده – لقب او جمال الدین گزارش شده است(رجوع کنید به منتجب الدین رازی، ص۱۰۷، پانوشت۲). با توجه به عنوان «فقیه» که طبری برای پدر خود به کار برده (همان، ص ۷۶، ۱۶۳، ۱۸۴، ۱۹۲، ۲۰۰)  وی در خانواده‌ای علمی متولد شده و پرورش یافته است.

او (ص۳۹۱) همچنین پدر خود را به زهد وصف کرده است. از تاریخ تولد عمادالدین اطلاعی در دست نیست. با توجه به نسبت «کَجّی طبری» (ابن‌ شهر آشوب، ص ۱۱۹) و «طبری آملی کَجّی» (منتجب ‌الدین رازی، ص ۱۰۷) که برای وی یاد کرده‌اند (نیز رجوع کنید به ابن ‌اسفندیار، ج ۱، ص ۱۳۰، که مطابق گویش طبری از وی با نسبت «کجیج» یاد کرده است)، وی در کَجَّه به دنیا آمده که شهری است میان آمل و چالوس و از نواحی رویان (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج۴، ص۲۴۰؛نیزرجوع کنید به همان، ج۲، ص۸۷۳، ج۳، ص۲۳۷ ۳۱۱)، که امروزه به کَجور شهرت دارد.

محمد بن مشهدی و ابن‌بطریق حلی، از شاگردان و راویان طبری‌، از وی با عناوین «الشیخ الفقیه العالم» (ابن‌ مشهدی، ص ۴۷۳) و «الشیخ الفقیه» (ابن ‌بطریق، ص ۷) یاد کرده‌اند و منتجب‌الدین رازی (ص ۱۰۷) نیز که به یک واسطه از طبری روایت کرده از او با عنوان «الشیخ الإمام» نام برده و وی را به فقاهت و وثاقت ستوده است. در قرن هفتم نیز ابن ‌اسفندیار (ج ۱، ص ۱۳۰) نام وی را با عناوین «خواجۀ امام» و «فقیه آل محمد» ذکر کرده است.

با توجه به اسناد و تاریخهایی که طبری در بشاره المصطفی آورده است، استادان و مشایخ وی شناخته می شوند و می توان سیر سفرهای او را ترسیم کرد. بر اساس این اسناد، طبری پس از کسب علم در آمل تا سال ۵۰۹، در ۵۱۰ به ری و یک‌سال بعد به نجف رفته و سپس به آمل بازگشته، زیرا در سال ۵۲۰ در آمل از ابو اسحاق اسماعیل بن ابی القاسم دیلمی حدیث شنیده است (رجوع کنید به همان، ص ۱۲۷، ۲۲۱).

استادان و مشایخ

استادان و مشایخ طبری و زمان و مکان قرائت، سماع و روایت وی از آنان، به ترتیب عبارت اند از:

سید ابو طالب یحیی بن محمد جوانی حسینی حسنی آملی در آمل در سال‌ ۵۰۹ (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص ۶۹، ۸۴، ۸۶، ۱۰۶؛نیز رجوع کنید به همان، ص ۷۵ و ۲۰۳، که تاریخ قرائت و تحدیث نزد وی را، با تردید، در سال ۵۰۸ یا ۵۰۹ ذکر کرده است)،

ابو محمد حسن بن حسین بن بابویه رازی در ری در سال ۵۱۰ (رجوع کنید به همان، ص ۲۶، ۲۸، ۳۲، ۶۵، و نیز ص ۱۶۰، که در آن «‌عشره» به «ست ‌عشره» تصحیف شده است)،

ابو النجم محمد بن عبدالوهاب بن عیسی رازی در ری در سال ۵۱۰ (رجوع کنید به همان، ص ۷۰، ۸۸، ۱۱۶، ۱۲۶، ۱۳۲،و نیز ص ۱۱۱، که در آن «‌عشره» به «ست ‌عشره» تصحیف شده است)،

ابو علی حسن بن محمد طوسی در نجف در سالهای ۵۱۰ (رجوع کنید به طبری، ص ۲۳) و ۵۱۱ (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص ۱۸، ۳۲، ۴۸، ۷۴)،

ابو عبدالله محمد بن احمد بن شهریار خازن در همان‌جا در سالهای ۵۱۲ (برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص ۱۹، ۲۴، ۳۰، ۷۲) و ۵۱۴ (رجوع کنید به همان، ۲۰۲) و ۵۱۶(رجوع کنید به همو، ص۳۷، ۴۴)،

ابو البقاء ابراهیم بن حسین بصری در همانجا در سال ۵۱۶ (رجوع کنید به همان، ص ۲۱، ۲۸، ۳۵، ۵۰، نیز ص ۲۲۲ که در متن سند، تاریخ ۵۱۰ آمده اما در پانوشت ۶ همانجا،سال ۵۱۶ گزارش شده است)،

شریف ابو البرکات عمر بن ابراهیم بن محمد بن حمزه حسینی کوفی از علمای زیدیه در کوفه در سالهای ۵۱۲ (رجوع کنید به همان، ص ۷۳، ۱۰۵) و ۵۱۶ (رجوع کنید به همان، ص ۸۰، ۸۵، ۱۰۹، ۱۱۵، ۱۱۷، ۱۲۳، ۱۴۴؛نیز ص ۹۰، که در آن «ست‌ عشره» به «عشره» تصحیف شده است)،

ابو غالب سعید بن محمد بن احمد ثقفی کوفی در کوفه در سال ۵۱۶ (رجوع کنید به همان، ص ۸۵، ۱۰۹، ۱۱۵، ۱۱۷)،

ابو علی محمد بن علی بن قرواش تَمیمی در نجف در سال ۵۱۶ (رجوع کنید به همان، ص ۹۲)،

ابو محمد جبار (؟) بن علی بن جعفر رازی در نجف در سال ۵۱۸ (رجوع کنید به همان، ص ۹۲)،

ابو اسحاق اسماعیل بن ابی ‌القاسم بن احمد دیلمی در آمل در سال ۵۲۰ (رجوع کنید به همان، ص ۱۲۷، ۲۲۱) و

ابو جعفر محمد بن ابی ‌الحسن علی بن عبدالصمد تمیمی در نیشابور در سال‌ ۵۲۴ (رجوع کنید به همان، ص ۹۴، ۲۶۰، ۲۶۲، ۲۶۳).

طبری همچنین احادیثی را به روایت از پدرش، ابو القاسم علی بن محمد بن علی، بدون ذکر تاریخ (رجوع کنید به همان، ص ۱۶۳، ۱۹۲، ۲۰۰-۲۰۱) یا به نقل وجاده از کتاب دست نوشتۀ او (همان، ص ۷۶، ۱۸۴)، در بشاره المصطفی آورده است. ابو محمد حسن بن حسین بن ‌بابویه در سال ۵۱۰ در خانقاه خود در ری (رجوع کنید به همان، ص ۲۱۶؛نیز رجوع کنید به ص۲۰۶، ۲۲۲) و ابو علی طوسی در سال ۵۱۱ در مشهدِ امیرمؤمنان در نجف (رجوع کنید به همان، ص ۲۱۷)، به خط خود، اجازۀ روایتی برای طبری نوشته‌اند. طبری همچنین برخی از روایات ابو محمد حسن بن حسین بن ‌بابویه را از روی نسخۀ اصل وی کتابت کرده و سپس بر فرزند او قرائت نموده است (رجوع کنید به همان، ص۲۲۲، ۲۲۶).

در میان مشایخ و استادان طبری، ظاهراً عمدۀ تحصیلات طبری نزد ابو علی طوسی بوده است (رجوع کنید به منتجب‌الدین رازی، ص ۱۰۷، که به قرائت طبری نزد وی اشاره کرده است؛نیز رجوع کنید به ذهبی، ج۱۱، ص۷۴۰، که به نقل از تاریخ ابن ‌ابی‌ طی، توصیفی از احوال ابو علی طوسی را از زبان طبری آورده است)، همچنان‌که احادیث بسیاری را به روایت از او در کتابش آورده و او را بزرگ ‌داشته است (رجوع کنید به ذهبی، ج۱۱، ص۷۴۱).

با توجه به آنکه طبری به واسطۀ ابوعلی طوسی و دیگران، از شاگردان شیخ طوسی به شمار می‌رود، نظر وی دربارۀ عدم حجیت خبر واحد (رجوع کنید به همان، ص ۳۸۱، توضیح طبری در ذیل روایت ۲۳) – که مخالف نظر مشهور طوسی در این باره است – شایان توجه است.

به نوشتۀ ابن ‌اسفندیار، امیر ابن ‌ورّام بن ابی‌ فراس حلی (متوفی ۶۰۵) دو سال طبری را در حلّه نگاه داشت، برای او مقرری سالیانه تعیین کرد و در این مدت، اهل بغداد و کوفه و شیعیان عراق عرب به حلقۀ درس طبری پیوستند ( ابن‌ اسفندیار، ج ۱، ص ۱۳۰، با این ملاحظه که در آن «امیر ورّام» به «امیر ابن ‌ورّام» تصحیف شده است). همو می‌نویسد که ورّام دختر طبری را به همسری خود درآورد (همانجا، که در آن «ورام» به «ابن ‌ورّام» تصحیف شده است).

شاگردان

از شاگردان و راویان طبری،

شاذان بن جبرئیل قمی (رجوع کنید به ابن ‌مشهدی، ص ۲۶۳؛مجلسی، ج۱۰۷، ص۶۵-۶۶، ۷۰)، ابن‌بطریق حلی (رجوع کنید به ابن‌ بطریق، ص ۷)،

قطب‌الدین ابوالحسین راوندی (رجوع کنید به منتجب ‌الدین رازی، ص ۱۰۷)،

محمد بن مشهدی (رجوع کنید به همان، ص ۴۷۳)، و

عربی بن مسافر عبادی (رجوع کنید به همانجا) بوده اند.

افزون بر اینها، به نوشتۀ محمد تقی مجلسی(ج۱۰۷،ص۴۶،۶۵-۶۶)، ابن‌ شهرآشوب و ابن ‌ادریس حلی صحیفۀ سجادیه را از طریق طبری روایت کرده‌اند .تاریخ وفات طبری دانسته نیست. بنا بر گزارش ابن مشهدی، طبری در سال ۵۵۳ در مشهد علوی (نجف) به سر می‌برده (رجوع کنید به ابن‌ مشهدی، ص ۴۷۳) و بنابراین، تا این سال در قید حیات بوده است.

آثار

مشهورترین اثر طبری،

بشاره المصطفی لشیعه المرتضی است. ابن ‌شهر آشوب (ص۱۱۹)، که از معاصران طبری است، از این کتاب با عنوان البشارات نام برده است. منتجب الدین رازی (ص ۱۰۷) از آثار طبری به دو کتاب الفرج فی الأوقات و المخرج بالبینات و شرح مسائل الذریعه اشاره کرده و یادآور شده است که قطب‌الدین راوندی کتاب اخیر را بر طبری خوانده و راوندی نیز آن را برای وی روایت کرده است.

افزون بر اینها، طبری در بشاره المصطفی به کتابی از خود با عنوان کتاب الزهد و التقوی اشاره کرده است (طبری، ص ۸۳؛نیز رجوع کنید به افندی، ج ۵، ص ۱۸، که به جلد دوم کتابی اشاره کرده که شامل منتخبی از ادعیۀ مصباح المتهجد همراه با اضافاتی دیگر بوده و احتمال داده است که همان کتاب الزهد و التقوی طبری باشد).

از میان آثار طبری، تنها بخش‌ عمده‌ای از بشاره المصطفی بر جای مانده (دربارۀ ناقص بودن نسخه‌های موجود از این اثر، رجوع کنید به طبری، مقدمۀ محقق، ص ۱۱-۱۲؛نیز رجوع کنید به طبری، ص ۴۳۵-۴۳۷) و چاپ شده است (نجف ۱۳۸۳ و قم ۱۴۲۰) که خالی از اغلاط در اسناد نیستند (رجوع کنید به تراثنا، شمارۀ ۷۵، ص۱۸۵-۱۸۶).

با توجه به گزارشی از نسخۀ موجود در این کتاب در کتابخانۀ امیرالمؤمنین نجف (تراثنا، شمارۀ ۵۷، ص۱۸۵-۱۸۶)، چنین به نظر می‌رسد که این کتاب دارای نسخه‌هایی بوده است که اختلافات اندکی با یکدیگر داشته‌اند. ترجمه‌ای از این اثر نیز با عنوان بشارات نبوی به شیعیان علوی (تهران ۱۳۷۹ش) چاپ شده است.

از بقیۀ آثار طبری،

از جمله شرح مسائل الذریعه  که قاعدتاً شرحی بر مشکلات الذریعه سید مرتضی (متوفی ۴۳۶) در اصول فقه بوده است  نشانی در دست نیست. بشاره المصطفی از آثار مهم حدیثی- کلامی امامیه در قرن ششم است که مورد توجه علمای پس از طبری بوده، چنانکه ابن‌طاووس (متوفی ۶۶۴) در آثارش، مطالبی را از آن نقل کرده است (رجوع کنید به ابن‌طاووس، اقبال الاعمال، ج ۱، ص ۲۵-۲۷).

موضوع این کتاب، اثبات ائمه علیهم السلام، منزلت و درجات شیعه و کرامات اولیای الهی و پیروان ائمه است و چنانکه از نام آن پیداست، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است. مؤلف (ص۱۷-۱۸) با هدف آشنا سازی جامعۀ شیعی عصر خود با آموزه‌های عمیق این مکتب، این کتاب را تألیف کرده و در آن جز روایات مسند از مشایخ معتمد خود، نقل نکرده است. این کتاب افزون بر این فایدۀ مهم، به دلیل اشتمال بر اسانید تازه و ذکر شماری از عالمان شیعی ایران در سده‌های پنجم و ششم، دارای اهمیت است (برای نمونه‌هایی از این عالمان، رجوع کنید به طبری، ص۲۶، ۷۰، ۸۸، ۹۲، ۱۹۱، ۲۳۸، ۲۴۹، ۲۵۱، ۳۶۲).

این کتاب برای شناخت تشیع در کوفه در سده‌های پنجم و ششم نیز حائز اهمیت است، به¬ویژه در خصوص اسانید زیدیان کوفه، مانند روایات ابوالحسن زیدبن ناصرعلوی (طبری، ص۴۰)، ابوعبدالله محمدبن علی علوی (برای نمونه، رجوع کنید به طبری، ص۸۵، ۹۰، ۱۱۵) و ابو البرکات عمر بن ابراهیم علوی زیدی (برای نمونه،رجوع کنید بهطبری، ص۸۰، ۹۰، ۱۰۹) .

عماد الدین طبری بخش درخور توجهی از احادیث خود را در این کتاب، از نسخه یا نسخه‌هایی از الأمالی شیخ طوسی روایت کرده است. او از سه طریق روایاتی را از الأمالی شیخ طوسی نقل کرده است؛به ترتیب زمانی، از ابو محمد حسن بن حسین بن بابویه رازی (برای نمونه، رجوع کنید به ص۸۰، ۱۰۹، ۱۱۵، ۱۳۲، ۱۹۹، ۲۱۲)، ابوعلی طوسی فرزند شیخ طوسی (برای نمونه،رجوع کنید به ص۱۸، ۲۳، ۲۵، ۴۸، ۷۴) و ابوعبدالله محمدبن احمدبن شهریار، خازن مرقد امیرالمؤمنین و راوی کتاب صحیفۀ سجادیه* (برای نمونه، رجوع کنید به ص۱۱۳، ۱۸۳)، و گاه به صورت ترکیبی از هر سه استاد (برای نمونه، رجوع کنید به ص۱۳۷-۱۳۸، ۱۸۳) یا دو تن از آنان (برای نمونه، رجوع کنید به ص۲۰۰، ۲۰۲- ۲۰۳، ۲۰۵، ۲۱۴).

اسناد روایات بشاره المصطفی نشان می¬دهد که عمادالدین طبری بیشترین نقل از الأمالی شیخ طوسی را از طریق فرزند او، ابوعلی طوسی، کرده است. افزون بر این، عبارات خود طبری (برای نمونه، رجوع کنید به ص۱۹۱، ۲۰۶، ۲۱۶) نیز به استفادۀ وی از منابع مکتوب استادان خود برای تألیف بشاره المصطفی اشاره دارد.

از ابتدای اسناد روایات کتاب بشاره المصطفی چنین به دست می‌آید که طبری در ۵۱۰ (برای نمونه، رجوع کنید به ص۳۲، ۶۵، ۷۰، ۷۵) و ۵۱۶ (رجوع کنید به ص۱۱۱) و ۵۱۸ (برای نمونه، رجوع کنید به ص۹۲، ۱۰۵)، نزد عالمان و محدّثان ری به سماع حدیث اشتغال داشته است.البته این احتمال نیز می‌رود که دو تاریخ اخیر از اغلاط به وجود آمده در اسناد روایات باشد، چرا که به گفتۀ خود طبری (برای نمونه، رجوع کنید به ص۱۱۶، ۱۲۶، ۱۳۲، ۱۳۸، ۱۴۸، ۱۵۵، ۱۶۵)، وی از ابوالنجم محمدبن عبدالوهاب بن عیسی رازی در مسجدالغربی یا الغری، در محله‌ای به نام زامهران در ری، در صفر ۵۱۰ قرائت حدیث کرده است. دیگر تاریخهای‌ مذکور در ابتدای برخی اسناد (برای نمونه، رجوع کنید به ص۱۲۷، ۱۳۰، ۱۴۵) نیز مؤید سماع و قرائت او در همین سال در ری نزد عالمان اهل این شهر است.



منابع:

(۱) بهاء‌الدین محمد بن حسن ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۲۰ ش؛
۲- یحیی بن حسن ابن بطریق اسدی حلی، عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب امام الأبرار، قم ۱۴۰۷؛
۳- ابن¬شهرآشوب، معالم العلماء، چاپ سید محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۰ / ۱۹۶۱؛
(۴) رضی‌الدین علی بن موسی بن طاووس، إقبال الأعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۴؛
(۵) محمد بن جعفر ابن مشهدی، المزار، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۹؛
۶- میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ سید احمد حسینی، قم ۱۴۰۱ ق؛
(۷) تراثنا، العدد الأول [ المسلسل ۵۷]، السنه الرابعه عشره، ربیع الأول۱۴۲۰ق؛
۸- شمس¬الدین محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
۹- عمادالدین محمد طبری، بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۲۰؛
(۱۰) محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، بیروت ۱۴۰۳؛
۱۱- منتجب الدین علی بن بابویه رازی، الفهرست، چاپ سید جلال الدین محدث ارموی، قم ۱۳۶۶ ش؛یاقوت حموی، معجم البلدان، اختصارات.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۵ 

زندگینامه جلال‌ طبیب‌(قرن‌ هشتم‌.)

 جلال‌الدین‌ احمدبن‌یوسف‌بن‌الیاس‌ طبیب‌ شیرازی‌، حکیم‌، شاعر و طبیب‌ قرن‌ هشتم‌. او پزشک‌ مظفریان‌ و طبیب‌ مخصوص‌ شاه‌ شجاع‌ (حک: ۷۶۰ـ۷۸۶) بود (خلیل‌، ج‌۱، ص‌۱۶۰ـ۱۶۱؛ واله‌ داغستانی‌، ص‌۸۰؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، ج‌۲، ص‌۹۶). سال‌ تولدش‌ معلوم‌ نیست‌. اکثر تذکره‌نویسان‌ اصل‌ او را از فارس‌ دانسته‌اند (برای‌نمونه‌ رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌۲۹۸؛ خلیل‌، ج‌۱، ص‌۱۶۰) ولی‌ نویسنده‌ تذکره‌ هفت‌اقلیم‌ (امین‌احمد رازی‌، ج‌۲، ص‌۷۸۷) او را اهل‌ نیشابور معرفی‌ کرده‌ است‌.

پدرانش‌ همه‌ اهل‌ علم‌ و ادب‌ بودند و عمویش‌، نجم‌الدین‌ محمود طبیب‌ خوافی‌ شیرازی‌، از دانشمندان‌ معروف‌ شیراز در اواخر قرن‌ هفتم‌ و اوایل‌ هشتم‌ و از نزدیکان‌ خواجه‌رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌ (متوفی‌ ۷۱۸) بود (صفا، ج‌۳، بخش‌۲، ص‌۱۰۳۲). جلال‌ طبیب‌ از حاذق‌ترین‌ پزشکان‌ روزگار خود و به‌ این‌ جهت‌ مقرب‌ ملوک‌ زمان‌ بود و گویا ریاست‌ دارالشفای‌ فارس‌ را برعهده‌ داشت‌ (خلیل‌، ج‌۱، ص‌۱۶۰ـ۱۶۱).

معروف‌ است‌ که‌ داروی‌ مفرحی‌ برای‌ شاه‌شجاع‌ درست‌ کرد و با ابیاتی‌ در وصف‌ فواید آن‌ به‌ خدمت‌ شاه‌ فرستاد. شاه‌ جواب‌ داد: «همه‌ نیک‌ بگفتی‌، اما پیری‌ مشکل‌ به‌ جوانی‌ بدل‌ شود» (دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌۲۹۸ـ ۲۹۹؛ خلیل‌، ج‌۱، ص‌۱۶۱). خواندمیر در حبیب‌السیر (ج‌۳، ص‌۳۰۵ـ ۳۰۸) آورده‌ است‌ که‌ جلال‌الاسلامِ طبیب‌، زهرکشنده‌ای‌ برای‌ نابودی‌ پهلوان‌ اسدخراسانی‌ ساخت‌ و به‌ علیشاه‌ مزینانی‌ داد تا او را، که‌ بر شاه‌شجاع‌ شوریده‌ بود، بکشد. احتمالاً طبیب‌ مذکور همان‌ جلال‌ طبیب‌ است‌.

جلال‌ طبیب‌ گذشته‌ از تبحر در پزشکی‌، شاعر هم‌ بود و در شعر غالباً جلال‌ و گاه‌ طبیب‌ تخلص‌ می‌کرد (آقابزرگ‌ طهرانی‌، ج‌۹، قسم‌۱، ص‌۱۹۹؛ صفا، ج‌۳، بخش‌۲، ص‌۱۰۳۳). ابتدا مداح‌ خواجه‌غیاث‌الدین‌ محمد رشیدی‌، فرزند خواجه‌رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، بود (گلچین‌ معانی‌، ص‌۱۸۰). پس‌ از کشته‌ شدن‌ خواجه‌ غیاث‌الدین‌، نزد شاه‌محمود آل‌مظفر (متوفی‌ ۷۷۶) رفت‌ و قصایدی‌ در مدح‌ وی‌ سرود (گلچین‌ معانی‌؛ واله‌ داغستانی‌، همانجا). گفته‌اند در غزلسرایی‌ چیره‌دست‌ بود و غزلهای‌ لطیف‌ و روان‌ داشت‌ (رجوع کنید به گلچین‌ معانی‌، ص‌۱۸۱ـ۱۸۲؛ صفا، همانجا).

اشعار عربی‌ و چندین‌ غزل‌ ملمع‌ نیز از او در دست‌ است‌ (رجوع کنید به فسائی‌، ج‌۲، ص‌۱۱۳۸، ۱۱۶۲؛ صفا، همانجا). علاوه‌ بر دیوانِ چهار هزار بیتی‌اش‌ که‌ تذکره‌نویسان‌ از آن‌ خبر داده‌اند (رجوع کنید به فسائی‌، ج‌۲، ص‌۱۱۳۸)، جمعی‌ به‌ غلط‌ مثنوی‌ گل‌ و نوروز خواجوی‌ کرمانی‌ (متوفی‌ ۷۵۳) را نیز به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌اند (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌۲۹۸؛ خلیل‌، همانجا؛ سامی‌، ج‌۳، ص‌۱۸۲۷؛ نیز رجوع کنید به گلچین‌ معانی‌، ص‌۱۷۸). از دیگر اشتباهات‌ بعضی‌ از تذکره‌نویسان‌ درباره‌ جلال‌ طبیب‌ این‌ است‌ که‌ او را شاعر قرن‌ یازدهم‌ و شاگرد ملاصدرای‌ شیرازی‌ (متوفی‌ ۱۰۵۰) دانسته‌اند (رجوع کنید به صبا، ص‌۱۷۵؛ داور شیرازی‌، ص‌۱۳۵). همچنین‌ غزلهای‌ جلال‌ عضد یزدی‌، شاعر قرن‌ هشتم‌، را به‌ جلال‌ طبیب‌ نسبت‌ داده‌اند (برای‌ اینگونه‌ غزلها و اشتباهات‌ تذکره‌نویسان‌ رجوع کنید به انصاری‌ کازرونی‌، ص‌۳۵۹؛ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، ج‌۲، ص‌۹۷؛ گلچین‌ معانی‌، ص‌۱۷۸ـ۱۸۰).

براساس‌ اشعار اندکی‌ که‌ در تذکره‌های‌ فارسی‌ از جلال‌ طبیب‌ آمده‌ است‌، درجه‌ و مایه‌ شاعری‌ او را نمی‌توان‌ تخمین‌ زد، ولی‌ در کتاب‌ خطی‌ یتیمه‌ الدرر و کریمه‌الفقر از قرن‌ هشتم‌ (موجود در کتابخانه‌ ملک‌ به‌ شماره‌ ۵۸۷۴) چهار غزل‌ شیوا و لطیف‌ از وی‌ نقل‌ شده‌ است‌ (گلچین‌ معانی‌، ص‌۱۸۱).

نسخه‌خطی‌ دیوان‌ جلال‌ طبیب‌ به‌ شماره‌ ۶۴۵ در دارالکتب‌ قاهره‌ موجود است‌. این‌ نسخه‌ آراسته‌ و تذهیب‌ شده‌ را شخصی‌ به‌ نام‌ فرصت‌ غریب‌ در ۸۲۳ کتابت‌ کرده‌ است‌ ( فهرس‌ المخطوطات‌ الفارسیه، ج‌۱، ص‌۱۵۵). از آثار منثور جلال‌ طبیب‌ رساله‌ای‌ به‌ نام‌ رساله‌ شمع‌ است‌ که‌ به‌ شیوه‌ گلستان‌ سعدی‌ نگاشته‌ شده‌ است‌. نسخه‌ خطی‌ آن‌ در کتابخانه‌ کالج‌ ترینیتی‌ دانشگاه‌ کیمبریج‌ انگلستان‌ ضمن‌ مجموعه‌ شماره‌ ۴۴٫۱۳ R. نگهداری‌ می‌شود و یاحقی‌، در مجموعه‌ رسائل‌ فارسی‌ (ص‌۴۳ـ۵۰)، آن‌ را چاپ‌ کرده‌ است‌. به‌ نوشته‌ علی‌ ابراهیم‌ خلیل‌ (همانجا)، جلال‌ طبیب‌ در سال‌ ۷۹۵ درگذشت‌، ولی‌ در سایر تذکره‌ها از تاریخ‌ و علت‌ مرگش‌ سخنی‌ به‌ میان‌ نیامده‌ است‌.



منابع:

(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) امین‌ احمد رازی‌، تذکره‌ هفت‌ اقلیم‌ ، چاپ‌ محمدرضا طاهری‌ (حسرت‌)، تهران‌ ۱۳۷۸ش‌؛
(۳) ابوالقاسم‌بن‌ ابی‌حامد انصاری‌ کازرونی‌، مرقوم‌ پنجم‌ کتاب‌ سلّم‌السّموات‌: در شرح‌ احوال‌ شعرا و چکامه‌ سرایان‌ و دانشمندان‌ ، چاپ‌ یحیی‌ قریب‌، تهران‌ ۱۳۴۰ش‌؛
(۴) احمدبن‌ یوسف‌ جلال‌ طبیب‌، رساله‌ شمع‌ ، چاپ‌ محمدجعفر یاحقی‌، در مجموعه‌ رسائل‌ فارسی‌، دفتر۲، مشهد: بنیاد پژوهشهای‌ اسلامی‌، ۱۳۶۸ش‌؛
(۵) علی‌ابراهیم‌ خلیل‌، تذکره‌ صحف‌ ابراهیم‌، نسخه‌ عکسی‌ موجود در کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ش‌۲۹۷۴؛
(۶) خواندمیر؛
(۷) مفیدبن‌ محمدنبی‌ داور شیرازی‌، تذکره‌ مرآت‌الفصاحه‌: شرح‌ حال‌ و نمونه‌ اشعار شاعران‌ فارس‌، چاپ‌ محمود طاووسی‌، شیراز ۱۳۷۱ش‌؛
(۸) دولتشاه‌ سمرقندی‌، کتاب‌ تذکره‌الشعراء، چاپ‌ ادوارد براون‌، لیدن‌ ۱۳۱۸/۱۹۰۱؛
(۹) محمدحسین‌ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، دانشمندان‌ و سخن‌ سرایان‌ فارس‌، تهران‌ ۱۳۳۷ـ ۱۳۴۰ش‌؛
(۱۰) شمس‌الدین‌بن‌ خالد سامی‌، قاموس‌ الاعلام‌ ، چاپ‌ مهران‌، استانبول‌ ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ۱۸۹۸؛
(۱۱) محمدمظفر حسین‌بن‌ محمد یوسفعلی‌ صبا، تذکره‌ روز روشن‌ ، چاپ‌ محمدحسین‌ رکن‌زاده‌ آدمیت‌، تهران‌ ۱۳۴۳ش‌؛
(۱۲) ذبیع‌اللّه‌ صفا، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌ ، ج‌۳، بخش‌۲، تهران‌ ۱۳۶۳ش‌؛
(۱۳) حسن‌بن‌ حسن‌ فسائی‌، فارسنامه‌ ناصری، چاپ‌ منصور رستگارفسائی‌، تهران‌۱۳۶۷ش‌؛
(۱۴) فهرس‌ المخطوطات‌ الفارسیه‌ التی‌ تقتنیها دارالکتب‌ حتی‌ عام‌ ۱۹۶۳م‌ ، قاهره‌: مطبعه‌ دارالکتب‌، ۱۹۶۶؛
(۱۵) احمد گلچین‌ معانی‌، «جلال‌ طبیب‌ شیرازی‌»، یغما ، سال‌۱۴، ش‌۴ (تیر ۱۳۴۰)؛
(۱۶) علیقلی‌بن‌ محمدعلی‌ واله‌ داغستانی‌، ریاض‌الشعراء ، نسخه‌ خطی‌ کتابخانه‌ ملی‌ ملک‌، ش‌۴۳۰۱٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰

زندگینامه حکیم آیت الله سیدابوالحسن‌ طباطبائی‌ «میرزاابوالحسن‌ جلوه‌ »(متوفی ۱۳۱۴)

Untitled

 از حکمای‌ شیعی‌ قرن‌ سیزدهم‌. نام‌ او سیدابوالحسن‌ طباطبائی‌ بود (اعتمادالسلطنه‌، ص‌۱۶۰؛ قمی‌، ص‌۱۵) و چون‌ در سروده‌هایش‌، جلوه‌ تخلص‌ می‌کرد به‌ این‌ نام‌ مشهور شد (تنکابنی‌، ص‌۶۵۶؛ امین‌، ج‌۲، ص‌۳۳۷). وی‌ در ۱۲۳۸ در احمدآباد گجرات‌ به‌ دنیا آمد. نَسبش‌ با سی‌ واسطه‌ به‌ امام‌ حسن‌ مجتبی‌ علیه‌السلام‌ می‌رسد. جلوه‌ از نوادگان‌ حکیم‌ بنام‌ دوره‌ صفوی‌، میرزارفیع‌الدین‌ نائینی‌ * (متوفی‌۱۰۸۳)، بود. پدر جلوه‌، سیدمحمد طباطبائی‌، متخلص‌ و معروف‌ به‌ مظهر، از پزشکان‌ و ادیبان‌ اوایل‌ دوره‌ قاجار بود (حبیب‌آبادی‌، ج‌۴، ص‌۱۰۶۰؛ مهدوی‌، ص‌۷۶؛ گلی‌زواره‌، ص‌۲۰، ۲۲).

بنابر زندگینامه‌ جلوه‌، که‌ خودش‌ آن‌ را به‌ درخواست‌ اعتضادالسلطنه‌ (وزیر علوم‌ ایران‌ در دوران‌ قاجار) در ۱۲۹۴ نوشته‌ (رجوع کنید به نامه‌ دانشوران‌ ناصری‌ ، ج‌۳، ص‌۳۲ـ۳۵)، پدر وی‌ در جوانی‌ برای‌ تکمیل‌ مهارتهای‌ خود در طبابت‌ و افزایش‌ توانمندی‌اش‌ در ادبیات‌ و تاریخ‌، از راه‌ قندهار و کابل‌ به‌ حیدرآباد و سند رفت‌. در سند، میرزاابراهیم‌شاه‌، وزیر غلام‌ علی‌خان‌ (امیرِ سند)، دختر خود را به‌ همسری‌ او درآورد. پس‌ از مدتی‌، غلام‌علی‌خان‌ او را به‌ سفارت‌ نزد فرمانروای‌ هندوستان‌ فرستاد. مظهر بعد از موفقیت‌ در این‌ مأموریت‌، به‌ علت‌ حسادت‌ و سعایت‌ اطرافیانِ غلام‌علی‌خان‌، مورد بی‌توجهی‌ قرار گرفت‌ و از این‌رو سند را ترک‌ کرد و به‌ احمدآباد گجرات‌ رفت‌ و به‌ تجارت‌ مشغول‌ شد. بعدها بدخواهی‌ اطرافیانِ غلام‌علی‌خان‌ و صداقتِ مظهر برای‌ امیرسند معلوم‌ گشت‌ و امیرسند در نامه‌های‌ مکرر، ضمن‌ عذرخواهی‌ از مظهر، او را به‌ سند دعوت‌ کرد، ولی‌ مظهر تقاضای‌ امیر را نپذیرفت‌ و به‌ بمبئی‌ رفت‌ و مدتی‌ در آنجا زندگی‌ کرد. چندی‌ بعد، مظهر به‌ دلیل‌ درخواستهای‌ برادرش‌ و نیز اختلال‌ اوضاع‌ سند، هند را به‌ قصد اصفهان‌ ترک‌ کرد و چون‌ اکثر خویشاوندانش‌ در زواره‌ بودند، غالباً در زادگاه‌ خود، زواره‌، اقامت‌ می‌کرد. وی‌ بین‌ سالهای‌ ۱۲۵۲ (مهدوی‌، همانجا) تا ۱۲۵۴ (حبیب‌آبادی‌، ج‌۵، ص‌۱۴۸۱ـ۱۴۸۲)، بر اثر بیماری‌ وبا، درگذشت‌.

جلوه‌، پس‌ از مرگ‌ پدرش‌، به‌ اصفهان‌ رفت‌ و در مدرسه‌ معروف‌ کاسه‌گران‌ اقامت‌ گزید و پس‌ از فراگیری‌ مقدمات‌، به‌ تحصیل‌ علوم‌ عقلی‌ و الاهی‌ و طبیعی‌ و ریاضی‌ پرداخت‌. او تمام‌ وقت‌ خود را صرف‌ تحصیل‌ می‌کرد و با اینکه‌ در جوانی‌ اهل‌ معاشرت‌ با دوستان‌ و ادبا و شعرا بود، از چنین‌ معاشرتهایی‌ منصرف‌ شد، به‌ طوری‌ که‌ شرکت‌ در محفل‌ شاعران‌ را سد راه‌ خود می‌دانست‌ و چون‌ متوجه‌ شد که‌ از استادان‌ بهره‌ای‌ نمی‌برد، خود مشغول‌ مطالعه‌، مباحثه‌ و تدریس‌ گردید. وی‌ در ۱۲۷۳، به‌ سبب‌ مساعد نبودن‌ اوضاع‌ تحصیل‌ و تدریس‌ در اصفهان‌ و مشکلات‌ اجتماعی‌، به‌ تهران‌ آمد و در مدرسه‌ دارالشفا سکنا گزید و ۴۱ سال‌ در این‌ مدرسه‌ به‌ تدریس‌ حکمت‌ و فلسفه‌ و ریاضی‌ و عرفان‌ پرداخت‌. او در طول‌ زندگی‌ خود فقط‌ دو سفر کوتاه‌ به‌ گیلان‌ و تبریز داشت‌ (معصوم‌ علیشاه‌، ج‌۳، ص‌۵۰۷؛ نیکو همت‌، ص‌۲۱).

اساتید

جلوه‌ در زندگینامه‌ خود نام‌ استادانش‌ را ذکر نکرده‌ است‌. به‌ گزارش‌ برخی‌،

او نزد میرزاحسن‌ پسر آخوند ملاعلی‌ نوری‌ * ،

ملامحمدجعفر لاهیجی‌ * (متوفی‌ پیش‌ از ۱۲۹۴)،

سیدرضی‌ لاریجانی‌ * (متوفی‌۱۲۷۰)،

میرزاحسن‌ چینی‌ (متوفی‌ ۱۲۶۴)

و ملاعبدالجواد تونی‌ خراسانی‌ (متوفی‌ ۱۲۸۱) تلمذ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به افضل‌الملک‌، ص‌۱۰۷؛ تنکابنی‌، ص‌۶۵۵؛ نیکوهمت‌، ص‌۲۰؛ صدوقی‌سها، ص‌۴۶۹ـ ۴۷۰؛ طارمی‌، ص‌۷۰).

شاگردان‌

جلوه‌ طی‌ سالها تدریس‌ در اصفهان‌ و تهران‌، شاگردان‌ بسیاری‌ تربیت‌ کرد که‌ به‌ گفته‌ خود او (رجوع کنید به نامه‌ دانشوران‌ ناصری‌ ، ج‌۳، ص‌۳۴ـ۳۵)، برخی‌ از آنان‌ محض‌ آموختن‌ اصطلاحات‌، بعضی‌ برای‌ اظهار فضل‌ و عده‌ کمی‌ از روی‌ صداقت‌ و سادگی‌ و اعتقاد به‌ عالم‌ تجرد گرد او جمع‌ می‌شدند. در حوزه‌ علوم‌ عقلی‌، علما و حکمت‌شناسان‌ و عرفای‌ برجسته‌ای‌ نزد جلوه‌ پرورش‌ یافتند.

که‌ از آن‌ جمله‌اند:

میرزاحسن‌ کرمانشاهی‌ * (متوفی‌۱۳۳۶)،

میرزاشهاب‌الدین نیریزی‌ شیرازی‌ (متوفی‌۱۳۲۰)،

میرزامحمدطاهر تنکابنی‌ * (متوفی‌۱۳۶۰)،

آخوند ملامحمد هیدجی‌ * (متوفی‌۱۳۳۹)،

آقاسیدحسین‌ بادکوبی‌ * (متوفی‌۱۳۵۸)،

سیدعباس‌ موسوی‌ شاهرودی‌ (متوفی‌۱۳۴۱)،

سیدموسی‌ زرآبادی‌ (متوفی‌۱۳۵۳)،

حاج‌ملامحمد آملی‌ (متوفی‌۱۳۹۰)،

میرزایحیی‌ دولت‌آبادی *(متوفی‌۱۳۱۸)،

میرزامحمدعلی‌ شاه‌آبادی‌ * (متوفی‌۱۳۶۹)

و آخوند ملامحمدکاظم‌ خراسانی‌ * (متوفی‌ ۱۳۲۹؛ تنکابنی‌، ص‌۶۵۶؛ آقا بزرگ ‌طهرانی‌، قسم‌۱، ص‌۳۷۳، قسم‌۲، ص‌۸۴۵؛ دولت‌آبادی‌، ج‌۱، ص‌۱۱۲ـ۱۱۳؛ صدوقی‌ سها، ص‌۳۷۳، ۴۷۵ـ۴۸۳).

گفته‌اند جلوه‌ دارای‌ مناعت‌ طبع‌ و همت‌ عالی‌ بود، زاهدانه‌ می‌زیست‌ و با مردم‌ به‌ندرت‌ مراوده‌ می‌کرد، به‌ حلاوت‌ و لطافت‌ بیان‌ و استواری‌ اندیشه‌ مشهور و نزد همگان‌ محترم‌ بود، با بزرگان‌ فقها و رجال‌ دولت‌ روابط‌ حسنه‌ای‌ داشت‌، و به‌ دربار و خاندان‌ سلطنتی‌ قاجار بی‌اعتنا بود و گرچه‌ اشعاری‌ در مدح‌ ناصرالدین‌شاه‌ سروده‌ است‌، تعلق‌ خاطری‌ به‌ دربار نداشت‌. او از هرگونه‌ بی‌احترامی‌ مصون‌ بود، زیرا هنگام‌ تدریس‌ از بیان‌ سخنان‌ تفرقه‌برانگیز و مطالبی‌ که‌ خوشایند علما و فقها نبود، پرهیز می‌کرد و در حفظ‌ زبان‌ و اظهار رأی‌ خود متانت‌ داشت‌.

او فلسفه‌ را با نهایت‌ فهم‌ و دانایی‌ و با مثالهایی‌ درخور فهم‌ شاگردان‌ تدریس‌ می‌کرد و با سعه‌ صدر مسائل‌ فلسفی‌ را برای‌ آنان‌ تشریح‌ می‌نمود و به‌ سؤالاتشان‌ پاسخ‌ می‌گفت‌ و در ضمن‌ مثالهای‌ خود، کنایات‌ لطیفی‌ درباره‌ برخی‌ معاصران‌، که‌ روش‌ آنان‌ را نمی‌پسندید، می‌آورد (افضل‌الملک‌، همانجا؛ مستوفی‌، ج‌۱، ص‌۵۲۱ـ۵۲۲؛ بامداد، ج‌۱، ص‌۴۱؛ تقی‌زاده‌، ص‌۱۸۱؛ دیوان‌بیگی‌، ج‌۱، ص‌۳۷۵؛ نامه‌ دانشوران‌ ناصری‌ ، ج‌۳، ص‌۳۱؛ محقق‌ داماد، ص‌۱۰۳؛ نیز رجوع کنید به جلوه‌، دیوان‌، ص‌۳۲ـ۳۵، ۴۴ـ۴۸؛ بانپور، ص‌۷۸؛ حکیمی‌، ص‌۴۷ـ۴۸). از روشهای‌ جالب‌ و ابتکاری‌ او این‌ بود که‌ به‌ هنگام‌ تدریس‌، مصادر و مآخذِ اقوال‌ و عباراتِ مندرج‌ در آثار فلاسفه‌ را مشخص‌ می‌کرد (امین‌، ج‌۲، ص‌۳۳۷). همچنین‌ به‌ گفته‌ تنکابنی‌ (رجوع کنید به مدرسی‌ چهاردهی‌، ۱۳۲۴ش‌، ص‌۷۴ـ۷۵؛ همو، ۱۳۲۵ش‌، ص‌۷۷)، جلوه‌ برای‌ تدریس‌ هر کتاب‌، ابتدا تمام‌ آن‌ را تصحیح‌ و سپس‌ بحث‌ درباره‌ آن‌ را شروع‌ می‌کرد.

معاصران

جلوه‌ معاصر آقامحمدرضا قمشه‌ای‌ * و آقاعلی‌ مدرس‌ طهرانی‌ * بود و هر سه‌ از بزرگ‌ترین‌ حکیمان‌ حوزه‌ فلسفی‌ تهران‌ (رجوع کنید به تهران‌ *، بخش‌۵: حوزه‌ فلسفی‌ و عرفانی‌ تهران‌) بودند. با درگذشت‌ قمشه‌ای‌ و آقاعلی‌ مدرس‌، تدریس‌ علوم‌ عقلی‌ به‌ مجلس‌ درس‌ جلوه‌ منحصر شد (افضل‌الملک‌، ص‌۱۰۶).

جلوه‌ علاوه‌ بر کتابهای‌ فلسفی‌، متون‌ عرفان‌ نظری‌، از جمله‌ تمهیدالقواعد * (نیز رجوع کنید به ترکه‌ اصفهانی‌ *، خاندان‌) را هم‌ تدریس‌ می‌کرد. او شعر نیز می‌سرود و از سبک‌ ناصرخسرو قبادیانی‌ پیروی‌ می‌کرد (افضل‌الملک‌، ص‌۱۰۶ـ ۱۰۷؛ مدرسی‌ چهاردهی‌، ۱۳۲۵ش‌، همانجا؛ جلوه‌، دیوان‌ ، مقدمه‌ سهیلی‌ خوانساری‌، ص‌۱۰).

جلوه‌ کتابخانه‌ای‌ مشتمل‌ بر بهترین‌ آثار حکما، ادبا، عرفا و دانشمندان‌ داشت‌ که‌ از کتابخانه‌های‌ غنی‌ روزگارش‌ به‌شمار می‌رفت‌. وی‌ وصیت‌ نمود که‌ کتابهایش‌ را بفروشند و پول‌ آن‌ را به‌ افراد فقیر و محتاج‌ بدهند. بعدها کتابهای‌ این‌ کتابخانه‌، که‌ بالغ‌ بر ۲۰۵ جلد بود، به‌ کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ فروخته‌ شد و هم‌ اکنون‌ در این‌ کتابخانه‌ نگهداری‌ می‌شوند و بیشتر آنها در فهرست‌ کتابخانه‌ مجلس‌ (ج‌۲)، تألیف‌ یوسف‌ اعتصامی‌ (اعتصام‌الملک‌)، معرفی‌ شده‌اند. اهمیت‌ کتابهای‌ او در این‌ است‌ که‌ وی‌، علاوه‌ بر تصحیح‌ و مقابله‌ آنها با دیگر نسخه‌های‌ ارزشمند کتابخانه‌های‌ معتبر تهران‌ در آن‌ ایام‌، تعلیقات‌ و حواشی‌ و یادداشتهایی‌ بر آنها نوشته‌ است‌ (محقق‌ داماد، ص‌۱۰۴؛ گلی‌زواره‌، ص‌۱۹۷).

آرا و آثار.

جلوه‌ در آرا و افکار خود بیشتر به‌ حکمت‌ مشاء متمایل‌ بود و به‌ آرای‌ ملاصدرا و حکمت‌ متعالیه‌ دیدگاهی‌ نقادانه‌ داشت‌ (جلوه‌، ۱۳۷۵ش‌، مقدمه‌ کدیور، ص‌۱۰۹). به‌ نوشته‌ یحیی‌ دولت‌آبادی‌ (ج‌۱، ص‌۱۱۳)، جلوه‌ کتابهای‌ ملاصدرا را تدریس‌ می‌کرد، اما به‌ آنها اهمیتی‌ نمی‌داد. وی‌ از منکران‌ حرکتِ جوهری‌ * بود و استدلالهای‌ قائلان‌ به‌ آن‌ را مردود می‌دانست‌. او رساله‌ای‌ در این‌ باب‌ نوشته‌ و برای‌ نقد حرکت‌ جوهری‌ ابتدا دلیل‌ اثبات‌ آن‌ را بدین‌گونه‌ تقریر کرده‌ است‌ که‌ همه‌ حرکتها، چه‌ طبیعی‌، چه‌ ارادی‌ و چه‌ قَسْری‌، به‌ طبیعت‌ بازمی‌گردند، زیرا طبیعت‌ مبدأ حرکت‌ است‌ و چون‌ حرکت‌، پدیده‌ای‌ تجددی‌ و تغیری‌ است‌ و علت‌ پدیده‌ متغیر، خود نیز باید متغیر باشد، از این‌رو طبیعت‌ نیز مانند حرکت‌، متغیر است‌ و چون‌ طبیعتی‌ که‌ مبدأ حرکت‌ اجسام‌ می‌شود جوهر است‌، از قانونِ «علت‌ پدیده‌ متغیر باید متغیر باشد» می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ طبیعتِ جوهری اجسام‌ طبیعی‌، برحسب‌ ذات‌ خویش‌، سیال‌ و متحرک‌ است‌ (۱۳۷۵ش‌، ص‌۱۱۲).

سپس‌ جلوه‌ (۱۳۷۵ش‌، ص‌۱۱۲ـ۱۱۳)، در نقد دلیل‌ مذکور، می‌گوید اینکه‌ حرکتها باید به‌ حرکت‌ ذاتی‌ بازگردند تا استناد متغیر به‌ ثابت‌ پیش‌ نیاید درست‌ است‌، ولی‌ این‌ نتیجه‌گیری‌ که‌ حرکت‌ ذاتی‌ همان‌ حرکت‌ جوهری‌ است‌ درست‌ نیست‌، چون‌ می‌توان‌ گفت‌ همه‌ حرکتها در جهانِ کَوْن‌ و فساد به‌ حرکت‌ فلک‌ بازمی‌گردند و چون‌ حرکت‌ ذاتی‌، همان‌ تجدد فلک‌ است‌، پس‌ حرکات‌ عرضی‌ هم‌ منتسب‌ به‌ تجدد افلاک‌ و معلول‌ آن‌ خواهند بود. همچنین‌ چون‌ تغیر و تجدد، ذاتی حرکت‌ است‌، حرکت‌ در تغیر و تجددش‌ نیازمند علت‌ نیست‌ و تنها در وجود به‌ علت‌ محتاج‌ است‌، بدین‌ترتیب‌ که‌ طبیعت‌ با جزء پیشین‌ حرکت‌، علت‌ برای‌ جزء پسین‌ می‌گردد، سپس‌ با جزء پسین‌، علت‌ برای‌ جزء بعد و همین‌طور ادامه‌ می‌یابد. در اینجا تسلسل‌ علل‌ در زنجیره‌ حرکت‌ فلکی‌ لازم‌ می‌آید، اما این‌ تسلسل‌ تعاقبی‌ خواهد بود نه‌ ترتبی‌ که‌ باطل‌ است‌. ثانیاً بر فرض‌ اینکه‌ طبیعتِ فلک‌ هم‌ متجدد باشد، لازم‌ نیست‌ طبایعِ دیگر نیز در تجدد باشند، زیرا طبیعتِ فلک‌ با طبیعتِ عناصر در نوع‌ اختلاف‌ دارد.

جلوه‌ (۱۳۷۵ش‌، ص‌۱۱۳ـ۱۱۷) استدلالهای‌ دیگر را نیز در اثبات‌ حرکت‌ جوهری‌ تقریر و، با تکیه‌ بر مبانی‌ فلسفه‌ مشاء، آنها را نقد و رد کرده‌ است‌. قسمت‌ عمده‌ای‌ از نقدهای‌ او مبتنی‌ است‌ بر اینکه‌ با فرض‌ وقوع‌ حرکت‌ در جوهر، موضوع‌ ثابتی‌ برای‌ حرکت‌ نخواهد بود. برخی‌ از پیروان‌ حکمت‌ متعالیه‌، به‌ انتقادهای‌ جلوه‌ از حرکت‌ جوهری‌ پاسخ‌ داده‌اند (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به مطهری‌، ج‌۱، ص‌۳۰۲، ۳۳۲؛ فیض‌ کاشانی‌، مقدمه‌ آشتیانی‌، ص‌۲۷۵ـ۳۰۴). جلوه‌ در مسئله‌ ربط‌ حادث‌ به‌ قدیم‌، به‌ همان‌ شیوه‌ ابن‌سینا و حکمای‌ مشاء اندیشیده‌ و حرکت‌ دَوْری فلک‌ را رابط‌ حادث‌ به‌ قدیم‌ دانسته‌ است‌ (جلوه‌، ۱۳۷۵ش‌، ص‌۱۱۸ـ۱۲۲؛ درباره‌ ربط‌ حادث‌ به‌ قدیم‌رجوع کنید به ثابت‌ و متغیر * ).

وی‌ از جمله‌ فیلسوفانی‌ است‌ که‌ با نظریه‌ اتحاد عاقل‌ ومعقول‌ * مخالفت‌ کرده‌ است‌. به‌ نظر او، به‌ فرض‌ اتحاد نفس‌ (عاقل‌) با معقول‌ در هنگام‌ تعقل‌، اگر نفس‌ و معقول‌ هریک‌ وجودی‌ مستقل‌ داشته‌ باشند، محال‌ است‌ که‌ نفس‌، عین‌ آن‌ وجودِ متعینِ متشخصِ معقول‌ شود، زیرا اتحاد دو وجود متباین‌، محال‌ است‌ و اگر گفته‌ شود که‌ معقول‌، بعد از آمادگی نفس‌، از جانب‌ واجب‌ بر نفس‌ افاضه‌ می‌شود، در این‌ صورت‌، معقولْ عرض‌ خواهد بود، زیرا بر نفس‌، که‌ جوهری‌ مستقل‌ است‌، افاضه‌ شده‌ و وجود عرض‌، غیر از وجود موضوعش‌ است‌، اگرچه‌ وجود فی‌ نفسه‌ آن‌ عین‌ وجودش‌ برای‌ موضوع‌ است‌ و نه‌ عین‌ وجود موضوع‌. به‌ نظر جلوه‌، اتحاد عاقل‌ و معقول‌ تنها در علم‌ مجرد به‌ ذاتش‌ صحیح‌ است‌، با این‌ بیان‌ که‌ در علم‌ مجرد به‌ ذاتش‌، معقول‌ متعلق‌ به‌ عاقل‌ است‌ و عاقل‌ هم‌ غیر آن‌ معقول‌ نیست‌. به‌ عبارت‌ دیگر، عقل‌ می‌تواند معقول‌ بالذات‌ را، که‌ معقولیتْ عینِ ذاتِ آن‌ است‌ و معقول‌ برای‌ عاقل‌ است‌، با قطع‌ نظر از جمیع‌ اغیار، به‌ عنوان‌ جوهر مجرد مستقل‌ (و نه‌ عرض‌ حال‌ در نفس‌) معقول‌ برای‌ عاقل‌ فرض‌ کند و به‌سبب‌ تضایف‌ میان‌ عاقل‌ و معقول‌، این‌ معقول‌ بالذات‌، عاقل‌ بالذات‌ هم‌ خواهد بود و عاقل‌ خارجی‌، خارج‌ از لحاظ‌ مذکور است‌؛ بدین‌ ترتیب‌، اتحاد عاقل‌ و معقول‌ اثبات‌ می‌شود و به‌ برهان‌ تضایف‌ هم‌ خدشه‌ای‌ وارد نمی‌آید (جلوه‌، ۱۳۸۵ش‌، ج‌۱، ص‌۴۶۸ـ۴۷۰).

به‌ نظر جلوه‌ (۱۳۸۵ش‌، ج‌۱، ص‌۶۰۵ـ۶۰۸)، انتزاع‌ مفهوم‌ واحد از حقایق‌ متباین‌، بدون‌ اشتراک‌ آنها در امری‌ ذاتی‌، ممکن‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر، انتزاع‌ مفهوم‌ واحد از حقایق‌ متباین‌ مستلزم‌ وجود جهت‌ اشتراک‌ است‌، ولی‌ لازم‌ نیست‌ که‌ این‌ اشتراک‌ ذاتی‌ و حقیقی‌ باشد؛ بنابراین‌، امکان‌ دارد که‌ مفهوم‌ وجود از لوازم‌ آن‌ حقایق‌ متباین‌ باشد، زیرا برهانی‌ بر ذاتی‌ بودن‌ مفهوم‌ وجود اقامه‌ نشده‌ است‌ و شاید انتزاع‌ مفهوم‌ وجود از حقایق‌ متباین‌، به‌ جهت‌ اشتراک‌ آنها در یک‌ معنای‌ سلبی‌ باشد و اشتراک‌ در معنای‌ سلبی‌ مستلزم‌ اشتراک‌ در امر وجودی‌ ذاتی‌ نیست‌، مثل‌ اشتراک‌ انسان‌ و درخت‌ در معنای‌ «نه‌ اسب‌» بودن‌.

رحلت

جلوه‌ تا پایان‌ عمر همسری‌ اختیار نکرد (آقابزرگ‌طهرانی‌، قسم‌۱، ص‌۴۲). وی‌ در سالهای‌ آخر عمرش‌ نابینا شد و در بستر بیماری‌ افتاد و سرانجام‌ در ۱۳۱۴ درگذشت‌ و در جوار مرقد ابن‌بابویه‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد. پس‌ از دو سال‌، به‌ همت‌ میرزااحمدخان‌ بَـدِر نصیرالدوله‌ و شاهزاده‌ سلطان‌ حسین‌ میرزای‌ نیرالدوله‌ و به‌ دست‌ عبدالباقی‌ معمار کاشانی‌، بقعه‌ای‌ بر مزارش‌ بنا شد که‌ به‌ مرور زمان‌ ویران‌ گردید و امروزه‌ بقعه‌ای‌ شبیه‌ آرامگاه‌ حافظ‌ بر روی‌ مزار او احداث‌ شده‌ است‌ (افضل‌الملک‌، ص‌۱۰۶؛ دولت‌آبادی‌، ج‌۱، ص‌۱۷۵؛ عبرت‌ نائینی‌، ج‌۱، ص‌۶۵۲؛ گلی‌زواره‌، ص‌۱۸۶ـ۱۹۳).

جلوه‌، تألیفِ اثرِ جدید و بدیع‌ را دشوار و بلکه‌ غیرممکن‌ می‌دانست‌، از این‌رو از او تألیف‌ مستقل‌ و مدوّنی‌ به‌ جا نمانده‌ و به‌ تشریح‌ کلمات‌ بزرگان‌ بسنده‌ کرده‌ و نوشته‌هایش‌ بیشتر تعلیقه‌ها و حاشیه‌هایی‌ است‌ که‌ بر کتابهای‌ فلسفی‌ و غیرفلسفی‌ نگاشته‌ است‌ (رجوع کنید به نامه‌ دانشوران‌ ناصری‌ ، ج‌۳، ص‌۳۴).

برخی‌ از آثار او عبارت‌اند از:

۱) رساله‌ الحرکه‌الجوهریه، به‌ عربی‌، در دفاع‌ از نظر ابن‌سینا در ابطال‌ حرکت‌ در مقوله‌ جوهر و در نقد رأی‌ ملاصدرا در اثبات‌ حرکت‌ جوهری‌. این‌ رساله‌ در ۱۳۱۳ در حاشیه‌ چاپ‌ سنگی‌ شرح‌ الهدایه‌ الاثیریه چاپ‌ شده‌ و محسن‌ کدیور نیز آن‌ را تصحیح‌ کرده‌ و در نامه‌ مفید (۱۳۷۵ش‌، ش‌۶) به‌چاپ‌ رسانده‌ است‌.

۲) رساله‌ ربط‌ الحادث‌ بالقدیم‌ ، به‌ عربی‌، که‌ جلوه‌ در آن‌، با تعمق‌ در آرای‌ ابن‌سینا و غزالی‌ و میرداماد، به‌ نقد نظریه‌ ملاصدرا در مسئله‌ ربط‌ حادث‌ به‌ قدیم‌ پرداخته‌ است‌. آقاعلی‌ مدرس‌ و آقامحمدرضا قمشه‌ای‌ در آثار خود تلویحاً به‌ اشکالات‌ او پاسخ‌ گفته‌اند (رجوع کنید به جلوه‌، ۱۳۷۵ش‌، همان‌ مقدمه‌، ص‌۱۱۱). این‌ رساله‌ نیز در حاشیه‌ چاپ‌ سنگی‌ شرح‌ هدایه‌ اثیریه‌ چاپ‌ شده‌ و محسن‌ کدیور آن‌ را تصحیح‌ و در نامه‌ مفید (ش‌۶، ۱۳۷۵ش‌، ش‌۶) به‌چاپ‌ رسانده‌ است‌.

۳) رساله‌ فی‌اتحادالعاقل‌ و المعقول‌ ، به‌ عربی‌، در نقد نظریه‌ ملاصدرا در اثبات‌ اتحاد عاقل‌ و معقول‌. این‌ رساله‌ در حاشیه‌ چاپ‌ سنگی‌ شرح‌ الهدایه‌ الاثیریه‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

۴) رساله‌ کلی‌ و اقسام‌ آن‌ ، به‌ عربی‌، که‌ رساله‌ای‌ موجز درباره‌ وجود کلی‌ طبیعی‌ است‌ که‌ براساس‌ دیدگاههای‌ ملاصدرا تألیف‌ شده‌ و از تقریرات‌ درس‌ جلوه‌ بوده‌ که‌ سیدعباس‌ موسوی‌ شاهرودی‌، از شاگردان‌ جلوه‌، در ۱۳۰۷ آن‌ را نوشته‌ است‌. این‌ رساله‌ به‌ تصحیح‌ حسین‌ سیدموسوی‌ در خردنامه‌ صدرا (۱۳۷۵ش‌، ش‌۳) چاپ‌ شده‌ است‌.

۵) حاشیه‌ بر مبدأ و معاد ملاصدرا، که‌ همراه‌ متن‌ مبدأ و معاد در ۱۳۱۴ در تهران‌ چاپ‌ سنگی‌ شده‌ است‌.

۶) حاشیه‌ بر شرح‌ الهدایه‌ الاثیریه، که‌ همراه‌ با شرح‌ هدایه‌ در ۱۳۱۳ چاپ‌ سنگی‌ شده‌ است‌.

۷) حاشیه‌ بر کتاب‌ المشاعر ملاصدرا. جلوه‌ در این‌ حواشی‌ برای‌ توضیح‌ و شرح‌ عبارات‌ متن‌، از کتابهای‌ دیگر، از جمله‌ شرح‌ مشاعر لاهیجی‌ و اسفار، نیز استفاده‌ کرده‌ است‌. این‌ حاشیه‌ همراه‌ متن‌ مشاعر در ۱۳۱۹ در تهران‌ چاپ‌ سنگی‌ شده‌ است‌.

۸) تعلیقات‌ بر شرح‌ فصوص‌الحکم‌ قیصری‌. جلوه‌ بر مقدمه‌ قیصری‌ بر شرح‌ فصوص‌ تعلیقاتی‌ نگاشته‌ که‌ بیشتر آنها با مراجعه‌ به‌ آثار عرفایی‌ چون‌ علاءالدوله‌ سمنانی‌، مؤیدالدین‌ جندی‌، عبدالرزاق‌ کاشانی‌، عبدالرحمان‌ جامی‌، صائن‌الدین‌ ترکه‌ اصفهانی‌، ابن‌عربی‌ و نیز آثار فیلسوفانی‌ چون‌ ابن‌سینا، اخوان‌الصفا، صدرالدین‌ شیرازی‌، و فیض‌ کاشانی‌ فراهم‌ آمده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به قیصری‌، ص‌۱۷۰ـ۲۰۶). سیدجلال‌الدین‌ آشتیانی‌ این‌ تعلیقات‌ را همراه‌ با شرح‌ فصوص‌ (تهران‌ ۱۳۷۵ش‌، ص‌۱۷۰ـ۲۶۱) تصحیح‌ و چاپ‌ کرده‌ است‌.

۹) حواشی‌ بر اسفار اربعه‌ * ملاصدرا، که‌ تنها اثری‌ است‌ که‌ جلوه‌ در زندگینامه‌ خود از آن‌ یاد کرده‌ است‌. وی‌ در این‌ حواشی‌ غالباً مآخذ اسفار را تعیین‌ کرده‌ است‌. بخشی‌ از این‌ حواشی‌ برای‌ توضیح‌ و تشریح‌ متن‌ اسفار و مرادِ مصنفِ آن‌ است‌ و دسته‌ای‌ نیز برای‌ اصلاح‌ متن‌ اسفار . از این‌ حواشی‌ نسخه‌ای‌ به‌ شماره‌ ۱۰۶ و نسخه‌ای‌ به‌ شماره‌ ۳۹۴۲ در کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ موجود است‌ (اعتصامی‌، ج‌۲، ص‌۵۳؛ حائری‌، ج‌۱۰، بخش‌۴، ص‌۲۰۷۶).

۱۰) حواشی‌ بر شفا ی‌ ابن‌سینا. جلوه‌ در این‌ حواشی‌ نیز، همچون‌ دیگر حواشی‌ خود، برای‌ توضیح‌ مطالب‌ کتاب‌ از کلام‌ ابن‌سینا در آثار دیگرش‌ و همچنین‌ از آثاری‌ چون‌ اسفار، المباحث‌المشرقیه‌، شرح‌ مواقف‌، و قبسات‌ استفاده‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به مدرسی‌ چهاردهی‌، ۱۳۲۴ش‌، ص‌۷۰). نسخه‌ای‌ از این‌ حواشی‌ به‌ خط‌ خود جلوه‌ در کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، موجود است‌ (رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌۳، بخش‌۱، ص‌۲۸۹).

۱۱) حواشی‌ بر شرح‌ اشارات‌ . بیشتر این‌ حواشی‌ نقل‌ مطالبی‌ از دیگر کتابهای‌ فلسفه‌ و کلام‌، از جمله‌ محاکمات، اساس‌ الاقتباس‌، المباحث‌ المشرقیه، شوارق‌ الالهام‌ ، گوهر مراد ، و اسفار است‌ که‌ در توضیح‌ شرح‌ اشارات‌ ذکر شده‌اند. این‌ حواشی‌ به‌ خط‌ مؤلف‌ در کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ موجود است‌ (اعتصامی‌، ج‌۲، ص‌۶۵).

۱۲) رساله‌ای‌ درباره‌ جسم‌ تعلیمی‌. جلوه‌ در این‌ رساله‌ به‌ عَرَض‌ بودن‌ جسم‌ تعلیمی‌ رأی‌ داده‌ است‌. نسخه‌ای‌ از این‌ رساله‌ در مجموعه‌ شماره‌ ۳۱۱ از نسخ‌ خطی‌ دانشکده‌ الهیات‌ دانشگاه‌ تهران‌ موجود است‌ (حجتی‌، ص‌۲۱۳).

۱۳) رساله‌ درباره‌ اثبات‌ وجود صور نوعیه‌ و جوهر بودن‌ آن‌.

۱۴) رساله‌ درباره‌ چگونگی‌ انتزاع‌ مفهوم‌ واحد از حقایق‌ متباین‌. دو رساله‌ اخیر در کتابخانه‌ آیت‌اللّه‌ مرعشی‌ نجفی‌ موجودند (حسینی‌ اشکوری‌، ج‌۲۱، ص‌۸۱ـ۸۲). رسائل‌ و حواشی‌ مذکور را حسن‌ رضازاده‌ در مجموعه‌ آثار حکیم‌ جلوه‌ (تهران‌ ۱۳۸۵ش‌) تصحیح‌ و منتشر کرده‌ است‌.

۱۵) حاشیه‌ بر شرح‌ قاضی‌زاده‌ رومی‌ بر ملَخّص‌ چَغْمینی‌ در علوم‌ نجوم‌، که‌ در ۱۳۱۱ در تهران‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

۱۶) رساله‌ القضیه‌ المهمله‌ هی‌القضیه‌ الطبیعیه . در این‌ رساله‌ جلوه‌، پس‌ از نقل‌ و نقد کلام‌ قطب‌الدین‌ رازی‌، شارح‌ مطالع‌الانوار، و نقل‌ کلام‌ فخررازی‌ و خواجه‌نصیر طوسی‌، نتیجه‌ گرفته‌ که‌ قضیه‌ طبیعیه‌ و قضیه‌ مهمله‌ یکی‌ است‌. این‌ رساله‌ را عزالدین‌ رضانژاد تصحیح‌ و در مجموعه‌ گلشن‌ جلوه‌ (قم‌ ۱۳۷۴ش‌) به‌چاپ‌ رسانده‌ است‌.

۱۷) رساله‌ فی‌ بیان‌ استجابه‌ الدعا. این‌ رساله‌ را سید هادی‌ طباطبائی‌ تصحیح‌ و در مجموعه‌ گلشن‌ جلوه‌ (قم‌ ۱۳۷۴ش‌) به‌چاپ‌ رسانده‌ است‌.

۱۸) دیوان‌ جلوه‌، مشتمل‌ بر قصیده‌، غزل‌، قطعه‌ و اشعاری‌ در قالبهای‌ دیگر، که‌ به‌کوشش‌ احمد سهیلی‌ خوانساری‌ در ۱۳۴۸ش‌ در تهران‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

۱۹) مقدمه‌ دیوان‌ مجمر و شرح‌حال‌ آن‌ شاعر که‌ در ۱۳۱۲ در تهران‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ اطلاع‌ از دیگر تألیفات‌ جلوه‌ رجوع کنید به گلی‌زواره‌، ص‌۱۲۲، ۱۲۵ـ۱۲۶؛ محقق‌ داماد، ص‌۱۰۶، ۱۱۰ـ۱۱۱).



منابع:

(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، طبقات‌ اعلام‌الشیعه‌: نقباء البشر فی‌ القرن‌ الرابع‌ عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) یوسف‌ اعتصامی‌، فهرست‌ کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ، ج‌۲، تهران‌ ۱۳۱۱ش‌؛
(۳) محمد حسن‌بن‌ علی‌ اعتمادالسلطنه‌، کتاب‌ الما´ثر و الا´ثار، چاپ‌ سنگی‌ [ تهران‌ ۱۳۰۷ (؛
(۴) غلامحسین‌ افضل‌الملک‌، افضل‌التواریخ‌، چاپ‌ منصوره‌ اتحادیه‌ و سیروس‌ سعدوندیان‌، تهران‌ ۱۳۶۱ش‌؛
(۵) امین‌؛
(۶) مهدی‌ بامداد، شرح‌ حال‌ رجال‌ ایران‌ در قرن‌ ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری‌ ، تهران‌ ۱۳۵۷ش‌؛
(۷) احمد بانپور، «حکیم‌ جلوه‌»، کیهان‌ اندیشه‌ ، ش‌۱۰ (بهمن‌ و اسفند ۱۳۶۵)؛
(۸) حسن‌ تقی‌زاده‌، «احترام‌ علما»، یغما، سال‌۲، ش‌۵ (مرداد ۱۳۲۸)؛
(۹) محمدطاهربن‌ فرج‌اللّه‌ تنکابنی‌، «مختصر شرح‌ احوال‌ میرزای‌ جلوه‌»، آینده‌ ، ج‌۲، ش‌۹ (دی‌ ۱۳۰۶)؛
(۱۰) ابوالحسن‌بن‌ محمد جلوه‌، دو رساله‌ از میرزای‌ جلوه‌ ( ره‌ )، چاپ‌ محسن‌ کدیور، در نامه‌ مفید ، سال‌۲، ش‌۶ (تابستان‌ ۱۳۷۵)؛
(۱۱) همو، دیوان‌ ، چاپ‌ احمد سهیلی‌ خوانساری‌، تهران‌ ) بی‌تا. (؛
(۱۲) همو، مجموعه‌ آثار حکیم‌ جلوه‌ ، چاپ‌ حسن‌رضازاده‌، تهران‌ ۱۳۸۵ش‌ـ ؛
(۱۳) عبدالحسین‌ حائری‌، فهرست‌ کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ، ج‌۱۰، بخش‌۴، تهران‌ ۱۳۵۲ش‌؛
(۱۴) محمدعلی‌ حبیب‌آبادی‌، مکارم‌ الا´ثار در احوال‌ رجال‌ دو قرن‌ ۱۳ و ۱۴ هجری‌ ، اصفهان‌، ج‌۴، ۱۳۵۲ش‌، ج‌۵، ۱۳۵۵ش‌؛
(۱۵) محمدباقر حجتی‌، فهرست‌ نسخه‌های‌ خطی‌ کتابخانه‌ دانشکده‌ الهیات‌ و معارف‌ اسلامی‌ دانشگاه‌ تهران‌، تهران‌ ۱۳۴۵ش‌؛
(۱۶) احمد حسینی‌ اشکوری‌، فهرست‌ نسخه‌های‌ خطی‌ کتابخانه‌ عمومی‌ حضرت‌ آیه‌اللّه‌ العظمی‌ مرعشی‌ نجفی‌، قم‌ ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش‌؛
(۱۷) محمدرضا حکیمی‌، بیدارگران‌ اقالیم‌ قبله‌ ، تهران‌ ۱۳۷۸ش‌؛
(۱۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ کتابخانه‌ اهدائی‌ آقای‌ سیدمحمد مشکوه‌ به‌ کتابخانه‌ دانشگاه‌ تهران‌، ج‌۳، بخش‌۱، تهران‌ ۱۳۳۲ش‌؛
(۱۹) یحیی‌ دولت‌آبادی‌، حیات‌ یحیی‌، تهران‌ ۱۳۶۲ش‌؛
(۲۰) احمدعلی‌ دیوان‌بیگی‌، حدیقه‌الشعراء، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ش‌؛
(۲۱) منوچهر صدوقی‌سها، تحریرثانی‌ تاریخ‌ حکماء و عرفای‌ متأخر، تهران‌ ۱۳۸۱ش‌؛
(۲۲) عباس‌ طارمی‌، «آشنایی‌ با حوزه‌ فلسفی‌/ عرفانی‌ تهران‌»، خردنامه‌ صدرا، ش‌۱۳ (پاییز ۱۳۷۷)؛
(۲۳) محمدعلی‌ عبرت‌ نائینی‌، تذکره‌ مدینه‌الادب، چاپ‌ عکسی‌ تهران‌ ۱۳۷۶ش‌؛
(۲۴) محمدبن‌ شاه‌ مرتضی‌ فیض‌کاشانی‌، اصول‌المعارف‌ ، چاپ‌ جلال‌الدین‌ آشتیانی‌، قم‌ ۱۳۶۲ش‌؛
(۲۵) عباس‌ قمی‌، هدیه‌ الاحباب‌ فی‌ ذکرالمعروف‌ بالکنی‌ و الالقاب‌ و الانساب‌ ، تهران‌ ۱۳۶۳ش‌؛
(۲۶) داوودبن‌ محمود قیصری‌، شرح‌ فصوص‌الحکم‌ ، چاپ‌ جلال‌الدین‌ آشتیانی‌، تهران‌ ۱۳۷۵ش‌؛
(۲۷) غلامرضا گلی‌زواره‌، میرزاابوالحسن‌ جلوه‌: حکیم‌ فروتن‌ ، تهران‌ ۱۳۷۲ش‌؛
(۲۸) مصطفی‌ محقق‌ داماد، «نخبگان‌ علم‌ و عمل‌ ایران‌: میرزا ابوالحسن‌ جلوه‌ اصفهانی‌»، نامه فرهنگستان‌ علوم‌، سال‌۳، ش‌۵ (پاییز ۱۳۷۵)؛
(۲۹) مرتضی‌ مدرسی‌ چهاردهی‌، «آقامحمدرضا صهبای‌ قمشه‌ای‌»، یادگار ، سال‌۳، ش‌۱ (شهریور ۱۳۲۵)؛
(۳۰) همو، «حکیم‌ میرزا ابوالحسن‌ جلوه‌»، جلوه‌ ، سال‌۱، ش‌۲ (مرداد ۱۳۲۴)؛
(۳۱) عبداللّه‌ مستوفی‌، شرح‌ زندگانی‌ من‌، یا، تاریخ‌ اجتماعی‌ و اداری‌ دوره‌ قاجاریه‌ ، تهران‌ ۱۳۷۷ش‌؛
(۳۲) مرتضی‌ مطهری‌، حرکت‌ و زمان‌ در فلسفه‌ اسلامی‌، ج‌۱، تهران‌ ۱۳۶۶ش‌؛
(۳۳) محمدمعصوم‌بن‌ زین‌العابدین‌ معصوم‌ علیشاه‌، طرائق‌الحقائق‌، چاپ‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌ ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ش‌؛
(۳۴) مصلح‌الدین‌ مهدوی‌، تذکره‌القبور، یا، دانشمندان‌ و بزرگان‌ اصفهان‌ ، اصفهان‌ ۱۳۴۸ش‌؛
(۳۵) نامه‌ دانشوران‌ ناصری‌ ، قم‌: دارالفکر، )? ۱۳۳۸ش‌ ]؛
(۳۶) احمد نیکوهمت‌، «جلوه‌»، وحید، ش‌۲۴۴ (نیمه‌ دوم‌ آبان‌ ۱۳۵۷).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰

زندگینامه سید علی طباطبایی( ١٢٣١-١١۶١ ه . ق)

دانشمند بزرگ، فقیه، اصولی، محدث و نابغه قرن سیزدهم هجری قمری، سید علی طباطبایی در ربیع الاول (١١۶١ ه . ق) درشهر کاظمین دیده به جهان گشود.(١)

وی فرزند محمد علی، فرزند ابوالمعالی صغیر، و او فرزند ابوالمعالی کبیر، و از تبار سادات حسنی، معروف به طباطباییمی باشد که در قرن دوازدهم هجری قمری از اصفهان به کربلا آمد و همان جا ماندگار و منشأ خیر و برآت برای جهان اسلام شد.(۲)

مادرش، خواهر وحید بهبهانی و همسرش نیز دختر ایشان است. از این رو، سید علی طباطبایی ( ره) هم خواهرزاده وحیدبهبهانی است و هم داماد او.جدّ مادری او به علاّمه مجلسی اول ( متوفا: ١٠٧ ه . ق) می رسد؛ زیرا مادر ایشان، خواهروحید بهبهانی است و مادر وحیدبهبهانی، دختر نورالدین، پسر ملاّصالح مازندرانی است و مادر نورالدین، آمنه بیگم دختر ملّا محمّد تقی، پسر مقصود علی اصفهانی معروف به مجلسی اول، پدر علاّمه مجلسی معروف به صاحب بحار الانوار می باشد.(۳)

تولد

از دوران کودکی سید علی در کتاب های تاریخی و رجال مطلبی وجود ندارد، ولی آنچه مسلّم است این است  وی در خانواده ای عالم، ادیب، متقی، روحانی، پر از مهر و محبت و با معنویت و در دامن بزرگانی چون پدر و مادر مهربانش رشد کرده است.

تحصیلات

سید علی طباطبایی در ابتدای جوانی به کسب علم و فضیلت پرداخت. وی در تحصیل مقدمات نحو، صرف و سایرعلوم از خودنبوغ فراوان نشان داد؛ به طوری که مورد توجه علامه بزرگ، وحید بهبهانی ( ره) قرار گرفت. از این رو، وحید بهبهانی ( ره)او را بپذیرد. ، « مدارک الاحکام » از فرزندش، محمد علی بهبهانی خواست آه استادی سید علی را به عهده بگیرد و درس فقه بدین صورت، سید علی در زمره شاگردان محمد علی بهبهانی در آمد.(۴)

وی در اندک زمانی، درجات ترقی را طی کرد و با این که از نظر سن، از همه هم شاگردی های خود بسیار جوان بود، گوی سبقت را از همه آنها ربود و از همه پیشی گرفت؛ به طوری که بعد از مدت آمی، در سال ١١٨۶ ه . ق. نزد دائی بزرگوارش ( وحید بهبهانی) افتخار شاگردی پیدا کرد و به درجه اجتهاد رسید و از بزرگانی هم چون وحید بهبهانی و دیگران، اجازه نامه اجتهاد و روایت دریافت کرد.

بزرگان کوشش بی دریغ او را در راه تحصیل علم ستوده اند و گفته اند: او در راه کسب علم، سختی ها و تلخی های فراوانی رامتحمل شد و علم را با گریه و زاری و مناجات به درگاه باری تعالی تحصیل نموده است؛ زیرا ظاهراً مدت تحصیل ایشان آن قدرنبوده است که بتوان در آن مدت کم به این رتبه عالی رسید.

ولی ایشان با همه این مشکلات و موانع، به درجات عالی علم رسید و شهره آفاق شد و این جز همّت والای او و فضل خداوند[ منّان چیز دیگری نبود.( ۵)
سید علی طباطبایی در فقه، اصول و حدیث تخصص کافی داشت گرچه تبحرش در اصول بیش از فقه بود، ولی شهرتش در فقه بیش از اصول می باشد؛ برعکس میرزای قمی که هم عصر ایشان بود. میرزای قمی تبحرش در فقه بیش از اصول بود، ولی شهرتش در اصول بیش تر است. از این رو، از سید علی طباطبایی ( ره) به صاحب ریاض که کتابی است فقهی و از میرزای قمی به صاحب قوانین که کتابی است اصولی، تعبیر آورده می شود و این شاید به خاطر آن بود  آن دو بزرگوار کتابی جامع  در موضوع مورد تخصصشان تألیف نکردند.(۶)عبادت صاحب ریاض ( ره)صاحب ریاض ( ره) رمز موفقیت خود و رسیدن به کمال واقعی را در عبادت خداوند سبحان و راز و نیاز با معبود خود می دانست.

و همان طور که قبلاً گفته شد، علم را با گریه و زاری و مناجات به درگاه باری تعالی تحصیل نمود. دانشمندان علم تراجم، کثرت عبادت و ارتباط وی را با خداوند، بسیار ستوده اند و نوشته اند: وی عادتش بر این بود که شب های جمعه را تا به صبح، شب زنده داری کرده و به عبادت حق تعالی مشغول می شد(۷)و هیچ وقت تهجد و نماز شبشان قطع نمی شد.(٨)

ویژگی های اخلاقی

صاحب ریاض ( ره) از نظر سجایای اخلاقی و فضائل معنوی، یگانه زمان خویش و انسانیکامل بود. صاحب مرآت الاحوال درمورد ویژگی های اخلاقی وی چنین می گوید:
وی عالمی است کم نظیر، و فضایل و محامدش عالم گیرو از بزرگان فضلای دوران، و عمده علمای این خاندان، و متخلّق به »اخلاق حمیده مصطفوی، و متأدب به آداب مرضیه، مرتضوی است. ماه ها و سال های بسیار باید بیاید تا مثل او عالمی به وجود(۹) « . آید

مهمترین ویژگی صاحب ریاض ( ره) احتیاط در حق الناس بود. ایشان در رعایت حقوق مردم بسیار دقت نظر به خرج می داد ودر این مورد سفارش های  میکرد.(۱۰) مامقانی در مورد شدت و ورع و احتیاط صاحب ریاض ( ره) نقل می آند:وی روزی از رفتن به نماز جماعت خودداری کرد. نمازگزاران نزد وی آمدند و علت ترک نماز جماعت را از ایشان جویا »شدند.

ایشان در جواب گفت: من امروز در عدالت خود اشکال دارم. از این رو، نمی توانم امام جماعت شما باشم. آنها از علت اشکال ایشان نسبت به عدالت خود پرسیدند. وی گفت: دختر مولایم، وحید ( همسر صاحب ریاض ( ره) حرف هایی به من زد من کنترل خود را از دست دادم و به او گفتم: هر چه به من گفتی، به خودت برگردد. به همین جهت من در عدالت خود اشکال می کنم. از این رو، نمی توانم امام جماعت شما باشم صاحب ریاض امامت جماعت را ترک گفت و دیگر نماز را با جماعت اقامه نکرد تا این که همسرش از او راضی شد و او را حلال نمود.(۱۱) 

دشمنان او هم به تقوا و ورع ایشان اعتراف داشتند. میرزا احمد نیشابوری با این آه با صاحب ریاض ( ره) عناد بسیارداشت وافکار او را صحیح نمی پنداشت، ولی در آتاب رجالش درباره سید علی صاحب ریاض می نویسد:علی بن محمّد علی پسر ابوالمعالی حسنی حسینی طباطبایی، محل تولدکربلا، استاد فقه و اصول و مجتهدی است خالص، »(۱۲) « . احتیاط در امور را مراعات میکنند.

فعالیت های اجتماعی

صاحب ریاض ( ره) خدمات اجتماعی فراوانی انجام داد. وی برای دفاع از شهر کربلا در برابر هجوم وهابی ها، دیوار بلندی دور شهر کربلا در سال ١٢١٧ ه . ق. بنا آرد(۱۳) و برای حفظ نظم و رعایت قانون در شهر کربلا، دست به تأسیس نیروی انتظامی زد. ایشان قبیله ای از بلوچی ها را آه بدنی قوی و روحیه ای خشن داشتند در آربلا اسکان داد تا نظم و قانون را حفاظت کنند.

زمان مرجعیت ایشان مقارن با فتح هندوستان بود. از این رو، وجوهات اسلامی بسیاری از بلاد فتح شده به دست ایشان می رسدکه درهم های رسیده به ایشان را با جهت کثرت و فراوانی آنها، تشبیه به تپه های خاک کرده اند. وی از این وجوهات در جهت خدمات اجتماعی و عام المنفعه استفاده فراوانی کرد و خانه ها و باغ های زیادی را خریداری و وقف فقیران و علمای که دراطراف کربلا اسکان داشتند مجاور زمین مقدس کربلا نمودند و نیز از همان وجوهات خانه های بسیاری را در کربلا خرید و آنها[ را به ساکنان آنها وقف نمودند.(۱۴)

از جمله خدمات اجتماعی ایشان، بنا مکان های مذهبی و تعمیر و توسعه آنها می باشد. نمونه بارز این خدمات، بنای مسجدجامع کربلا است. این مسجد در نزدیکی بازار بزرگ تجاری کربلا واقع شده است که در سال ١٢٢٠ ه . ق. کار بنای آن به اتمام رسید. این مسجد که دارای مصلای بزرگ است، بعد از صاحب ریاض نیز توسعه پیدا کرد و به جهت اقامه نماز جماعت وتولیت آن توسط میرزا علی نقی طباطبایی ( متوفا: ١٢٨٩ ه . ق.) این مسجد به مسجد جامع میرزا علی نقی طباطبایی شهرت یافت.(۱۵)

فعالیت های فرهنگی تبلیغی

آیت الله سید علی طباطبایی ( ره) همانند سایر علمای بزرگ اسلام، در جهت تبیین، نشر و گسترش دین مبین اسلام و تقویت آن،کوشش های فراوانی نمود. او با تمام قوای خود، دین را ترویج و در این راه تمام وسایل لازم را به کار گرفت. مهمترین این فعالیت های، تربیت دانشمندان بزرگ اسلامی بود.(۱۶)

او به امر استاد خود، وحید بهبهانی ( ره)، کرسی درسی را در کربلا به عهده گرفت و به تربیت طلاب اشتغال پیدا کرد. به برکت نفوس قدسی وی، دانشمندان و بزرگان بسیاری به درجه علم و مقامات بلند ارتقا یافتند. شاگردان فراوانی در درس او حاضر می شدند که از نظر علم وکمال و فضل در درجه اعلایی بودند.(۱۷)

« ریاض المسائل » ، صاحب ریاض ( ره) علاوه بر تربیت مبلغان و محدّثان و فقیهان به تألیف کتاب پرداخت. مهمترین کتاب وی است. وی افکار اسلامی را تقویت کرد و در مقابل افکار انحرافی و انحطاطی مثل اخباری گری ایستاد و با قوت و توانایی عجیبی که در بیان، جدل، مباحثه و مناظره داشت، با صاحبان افکار به بحث و مجادله پرداخت و از این طریق آنان را نسبت به عقایداز جمله آثار ارزشمند وی است که در آن به رد آراء و نظرات اخباری ها پرداخته « الرساله البهیه » . باطلشان آگاه نموده است.(۱۸)

استادان

آیت الله سید علی طباطبایی ( ره) در درس استادان بزرگی، مثل وحید بهبهانی، محمد علی بهبهانی ( فرزند وحید بهبهانی) وصاحب حدائق حاضر شد و از آنان کسب فیض کرد.(۱۹) او از مشهورترین شاگردان وحید بهبهانی محسوب می شد. شیخ از میان انبوه شاگردان وحید بهبهانی، تنها شرح حال علامه بحر العلوم ( ره) و صاحب ریاض ( ره) « منتهی المقال » ابوعلی در را نوشته است و این نشانگر عظمت و بزرگی آن دو فقیه است.(۲۰)
صاحب ریاض ( ره) به سبب مقام والای علمی صاحب حدائق، شب ها در درس او حاضر می شد و از محضر ایشان کسب علم می نمود.(۲۱)

شاگردان صاحب ریاض ( ره)

صاحب ریاض ( ره) شاگردان زیادی را در فقه، اصول، حدیث و تاریخ پرورش داده است. معروفترین آن ها عبارتند از:

شیخ ابو علی ( متوفا: ١٢١۵ ه . ق.) نویسنده منتهی المقال.
شیخ اسدالله دزفولی ( متوفا: ١٢٣٧ ه . ق.) نویسنده مقابس الانوار.
سید محمّد باقر شفتی، معروف به حجت الاسلام رشتی ( متوفا: ١٢۶٠ ه . ق.) مؤسس مسجد سید اصفهان.
جواد بن محمّد حسینی عاملی: نویسنده مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه.
مولی جعفر استرآبادی.
محمد تقی شهید برغانی قزوینی ( متوفا: ١٢٧٠ ه . ق.) نویسنده: المجالس.
محمد صالح برغانی ( متوفا: ١٢٧٠ ه . ق.) نویسنده مخزن البکاء.
محمد شریف آملی مازندرانی.
احمد بن زین الدین احسایی.
خلف بن عسکر آربلایی.
سید محمّد مجاهد طباطبایی.
سید مهدی طباطبایی.
[ سید حسین موسوی خوانساری.(۲۲)

تألیفات

١ . ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل.
٢ . شرح مفاتیح الشرایع.
٣ . رساله تثلیث التسبیحات الاربع فی الاخیرتین.
۴ . رساله الاصول الخمس.

۵ . رساله الاجماع و الاستصحاب.
۶ . رساله تحقیق حجیت مفهوم موافقت.
٧ . رساله جواز الاآتفاء بضربه واحده فی التیمم مطلقا.
٨ . رساله اختصاص الخطاب الشفاهی الحاضر فی مجلس الخطاب.
٩ . رساله منجزات المریض.
١٠ . رساله الکفّار المکلفون بالفروع.

١١ . رساله اصاله برائه ذمه الزوج عن المهر.
١٢ . رساله حجیه الشهره.
١٣ . رساله حلیه النظر الی الاجنبیّه فی الجمله و اباحه سماع صوتها آذلک.
١۴ . حاشیه علی معالم الدین و ملاذ المجتهدین.

صاحب ریاض علاوه بر تألیفات فوق، جزواتی ناتمام در مورد مسائل فقهی و اصولی دارند که از جمله آنها، جزوه ای در شرحمدارک » شیخ یوسف بحرانی و « حدائق الناضره » علامه می باشد نیز حواشی متفرقه ای بر « مبانی الاصول الی علم الاصول »[ از جمله آثار قلمی ایشان می باشد.[ ٢٣ « الاحکام مهمترین اثر صاحب ریاض ( ره)مهم ترین اثر فقهی صاحب « شرح آبیر » و یا « ریاض المسائل و حیاض المسائل » یا « ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل »محقق اول است. نوشتن آن در نیمه شب جمعه، بیست « مختصر النافع » ریاض ( ره) می باشد.این اثر کمنظیر و بسیار مهم شرح و هفتم ماه صفر سال ١١٩٢ ه . ق. به اتمام رسیده است.(۲۴)

ریاض المسائل یک دوره کامل فقه استدلالی از باب طهارت تا باب دیات در دو مجلد می باشد،که حاوی نظرات بزرگان فقه مثل شیخ طوسی، صدوق، علامه حلی، شهید اول، شهید ثانی، قاضی سعید الدین، آلینی، محمد باقر سبزواری، طبرسی، راوندی،فاضل مقداد، فخر المحققین، مقدس اردبیلی و دیگر بزرگان است.(۲۵)

شیوه ورود و خروج صاحب ریاض ( ره) در مسائل فقهی در این آتاب بدین صورت است آه ابتدا، با طرح مسئله فقهی و تبیین مفهوم موضوع آن، به ذآر نظرات مختلف و ادله آنان می پردازد و با بیانی شیوا و در عین حال، مستدل و متقن به نقد آنان می پردازد و سپس برای اثبات فتوای خود، به ادله شرعی استناد می آند. ترتیب منطقی نظرات و ادله و نقد آنها طوری است گهخواننده در مطالعه آن احساس خستگی نمی آند. به همین جهت، این آتاب طی سال ها یکی از آتب درسی حوزه های علمیه بوده وهم اآنون نیز یکی از آتاب های مرجع و مورد تحقیق فضلا و فقها است.

میرزا محمد علی مدرس در وصف این آتاب می گوید:این کتاب ریاض المسائل در غایت جودت و متانت و به طور اختصار، حاوی اکثر اقوال و ادله فقهیه با عبارات فصیحه و »مسجعه بوده و مراجع استفاده اکابر و فحول و این کتاب، شرح مختصر نافع محقق اول است و بارها در ایران چاپ شده و(۲۶) « . معروف به شرح کبیر است.

نویسنده مرآت الاحوال جهان نما این کتاب را دلیل بر فضل و علوّ مرتبت سید علی طباطبایی ( ره) می داند و می گوید:شرح کبیر و صغیرش بر مختصر نافع و رسایل بسیار بر مراتب تسلطش در فقه و اصول گواه اند.[ ٢٧ ] شاگردش، محقق »کاظمی دزفولی در مقدمه مقابس الانوار می گوید: برای سید علی طباطبایی ( ره) دو شرح معروف بر مختصر نافع است. یکی،شرح کبیر که به ریاض المسائل نام گذاری شده است و دیگری، شرح صغیر است که هر دو در اصول مسائل فقهی و از بهترین(۲۸) « . کتابهای موجود می باشندمحقق کنتوری در این مورد می گوید:

ریاض المسائل کتابی است دقیق و متین، که از آن کمال و توانایی فراوان مصنفش شناخته می شود. در این کتاب بر تمام ابواب فقه، از طهارت تا دیات استدلال شده است.(۲۹)

چنین می نویسد: « ریاض المسائل » در توصیف « منتهی المقال » : نویسنده ریاض المسائل کتابی است در نهایت نیکویی، که مثل آن سابقه نداشته است. هر آنچه از ادله و نظرات به ایشان رسیده در آن »(۳۰) « . کتاب ذکر کرده است، به طوری آه انجام آن بر غیر ایشان، مشکل؛ بلکه محال می باشد.

وفات

خورشید عمر صاحب ریاض ( ره) در سال (١٢٣١ ه . ق). در کربلا غروب کرد. بدن مطهر وی را نزدیک قبر وحید بهبهانی در رواق مطهر سید الشهداء علیه السلام پایین پای شهدا به خاک سپردند.(۳۱)



١ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۴ ؛ تراث آربلا، ص ١٨٣ 
٢ ] . فوائد الرضویه، ص ۴٠۴ ؛ وحید بهبهانی، ص ٩٩ 
 ٣ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۴ ؛ فوائد الرضویه، ص ٣٢۴
۴ ] . منتهی المقال، ص ٢٢۴ 
 ۵ ] . وحید بهبهانی، ص ١٩٠ 
 ۶ ] . ریحانه الادب، ج ٣ ، ص ٣٧٠ 
 ٧ ] . فوائد الرضویه، ص ٣٢۴ 
٨ ] . تراث آربلا، ص ١٨٣ 
 ٩ ] . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۵ 
١٠ ] . تراث آربلا، ص ١٨٣ 
١١ ] . تنقیح المقال، ج ٢ ، ص ٣٠٧
 ١٢ ] . همان و بهجه الامال، ج ۵ ، ص ۵٢٩ 
 ١٣ ] . تراث الکربلا، ص ٨۴ ؛ اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ 
 ١۴ ] . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۶ ؛ اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ 
 ١۵ ] . تراث آربلا، ص ١۴٧ ]
 ١۶ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ ]
 ١٧ ] . فوائد الرضویه، ص ۴٠۴ ]
 ١٨ ] . تراث آربلا، ص ١۵۶ ؛ فوائد الرضویه. ص ٣١۴ ؛ روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠۵
 ١٩ ] . همان، ج ۴ ، ص ۴٠٢ ]
 ٢٠ ] . منتهی المقال، ص ٢٢۴ ]

٢١ ] . روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠٢ 
٢٢ ] . روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠٣ ؛ ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١١١
٢٣ ] . اعیان الشیعه، ج ٨ ، ص ٣١۵ ؛ روضات الجنات، ج ۴ ، ص ۴٠٠ ؛ تنقیح المقال، ج ٢ ، ص ٣٠٧ ؛ منتهی المقال، ص.٢٢۴
 ٢۴ ] . ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١١۴
٢۵ ] . ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١ ( دو جلدی). 
 ٢۶ ] . ریحانه الادب، ج ٣ ، ص ٣٧١ . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۶
 ٢٧ ] . مرآت الاحوال، ج ١ ، ص ١۶۶
 ٢٨ ] . مقابس الانوار، ص ١٩
 ٢٩ ] . ریاض المسائل، ج ١ ، ص ١١۵ 
٣٠ ] . منتهی المقال، ص ٢٢۴ 
٣١ ] . فوائد الرضویه، ص ٣٢۴ ؛ تنقیح المقال، ج ٢ ، ص ٣٠٧ ؛ الاعلام، ج ۵ ، ص ١٧ 

 گلشن ابرار، ج ٣ ، ص ١٢۶

زندگینامه آیت الله سیدمحمد طباطبایى فشارکى (متوفاى۱۳۱۶ هـ .ق)

اجداد و نیاکان

گروه هایى از سادات طباطبایى در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران مى باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قِرْشى است که در اوایل قرن چهارم سِمَت امارت و حکمرانى اصفهان و توابع آن را عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمى به عقد ازدواج على ملقّب به «شهاب الدین» در مى آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.

ابوعلى احمد رستمى رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه اى در تاریخ ۳۱۶ هجرى بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلاً بعد از نسل وقف نمود. چون بخشى از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه هاى دیگرى براى سادات داشت، کثیرى از نسل طباطبایى شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدّى رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذارى شد. این گروه از سادات که در شهر زواره توطّن اختیار کرده اند به شاخه هاى مهمى تقسیم مى شوند که برخى در این شهر اقامت نموده و عده اى در سنوات بعد به شهرهاى دیگر مهاجرت کرده اند.(۱)

امیر شرف طباطبایى در زمره ساداتى است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نام هاى امیر شریف و امیر مشرّف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند امیر شرف در آبادى فشارک سکونت اختیار کرد.(۲) البته در برخى منابع نام وى را که جدّ اعلاى سید محمد طباطبایى فشارکى مى باشد، میر شریف طباطبایى هم ذکر کرده اند.(۳)

میلادى سبز

«امیر مشرّف» صاحب فرزندى به نام «ابوالقاسم» گردید. وى در آبادى «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکى از روزهاى سال ۱۲۵۳ ق. شعف و شادمانى خانه حاج میرزا ابوالقاسم را در هاله اى از آرامش فرو برد چرا که او در این زمان شاهد ولادت کودکش بود. سرود سبز توحید (اذان و اقامه) نخستین نغمه هایى بود که گوش جان این طفل را تحت تأثیر قرار داد و روح و روانش را با یکتاپرستى مأنوس ساخت.

حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن و عترت آشنایى داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه اى رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنى و روایى برخوردار سازد.مادر نیز که زنى پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویى به تربیت فرزندش همت ورزید.

تحصیل

شش بهار گذشت، سید محمد به سنّى رسیده بود که مى توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینى شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیرى براى فراگیرى حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج مى زد، از همان سنین کودکى استعداد خارق العاده اى داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آنچه برایش مى گفتند، سریع الانتقال بود.

پدر و مادرش مى خواستند این طفل چون ستاره اى در آسمان علم و معرفت تشیّع بدرخشد و چشمه اى از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جارى سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه هاى آن سیراب سازد محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوى عطرآگین سازد بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوى ادب بر زمین زد.حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه اى به مکتب مى رود و لحظه اى از آموختن دریغ نمى کند، شادمان و مسرور بود امّا به ناگاه بیمارى سختى به سراغش آمد و روح پاکش به سوى قدسیان اوج گرفت.

این ضایعه اسفناک براى محمد بسیار ناگوار بود، ابرى از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جارى شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویدادهاى رنج آور درس مقاومت، صلابت و استوارى آموخت و از همان اوان زندگى با سختى ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگى در وطن به فراگیرى مقدمات علوم و ادبیات فارسى و عربى مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتى و دانش اندوزى او نظارت جدّى داشت.

برکاتِ کربلا

مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین(علیه السلام) برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طى نمودن مراحل کمال را براى نوجوان خود هموار سازد. وى همراه گروهى از زائران حسینى، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه هاى ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش یعنى سید ابراهیم کبیر را موظّف ساخت که متکفل امور وى گردد.سید محمد در کربلا تحصیلات عربى، منطق و برخى مقدمات دیگر را طى کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفاى ۱۲۴۲ ق.) بهره مند شد.(۴)

در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل اردکانى (متوفاى ۱۳۰۲ ق.) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکى به همراه مجتهدینى چون میرزا محمدتقى شیرازى، سید محمد کشمیرى و میرزا مهدى شیرازى به حوزه درسى او رفت و ضمن فراگیرى فقه و اصول، وارستگى، بى اعتنایى به دنیا و سایر مکارم اخلاقى را از وى آموخت.(۵) آیه الله العظمى اراکى خاطر نشان نموده است:

ایشان (سید محمد فشارکى) با مرحوم محمدتقى شیرازى هم بحث بودند از اصفهان به کربلا مى آیند و در درس فاضل اردکانى شرکت مى کنند فاضل اردکانى آن وقت خیلى مُعَنون بود میرزا حسن شیرازى آن زمان، در نجف و فاضل اردکانى در کربلا بوده یک روزى در اوقات زیارتى، زوّار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام)مشرّف مى شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکى در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع مى نماید با این که لباسى متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوّار عرب مى رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پاى آقا میرزا حسن شیرازى برخورد مى کند. میرزا حسن شیرازى از داخل جمعیت دستش را دراز مى کند و مى گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکى به آقاى میرزاى شیرازى ملحق گردید و از خواصّ ایشان گشت. از او مى پرسند: شما مدتى در کربلا و در درس فاضل اردکانى بودید، چه تفاوتى دیدى بین او و بین میرزاى شیرازى جواب داده بود: میرزاى شیرازى در هوش و توانایى هاى فکرى بر فاضل اردکانى برترى دارد.(۶)

همان گونه که آیه الله مصلحى از پدر بزرگوار خود آیه الله اراکى و ایشان از مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل کرده است، مرحوم سید محمد فشارکى براى این که در یادگیرى دروس توفیق افزون ترى به دست آورد و درجات علمى را بهتر طى کند، تصمیم گرفت روز عاشورا همراه طایفه طویرجى ها عزادارى کند.(۷) و چون با اخلاص و نیّتى عالى و به منظور والایى به سوگوارى پرداخت، حضرت امام حسین(علیه السلام)به او توفیق بزرگى داد. و چه اجرى بهتر از این که سید محمد فشارکى با میرزاى شیرازى آشنا شود آشنایى مهمى که تحوّل بزرگى در مسیر زندگى علمى و اجتماعى آن فقیه فرزانه ایجاد کرد و زمینه هایى را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیرى از معاریف و مشاهیر، حوزه درسى او را غنیمت شمردند.

در محضر میرزاى شیرازى

میرزاى شیرازى (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسى مى نگریست او را به لحاظ توانایى ها و لیاقت ها مى شناخت و با فراست و تیزبینى خاصى، افراد را شناسایى مى کرد و سید محمد را با این ویژگى شناخت و این گونه نبود که در برخوردى تصادفى او را به شاگردى خویش بپذیرد.سید محمد فشارکى در سال ۱۲۸۶ ق. به نجف هجرت کرد و در محفل علمى میرزاى شیرازى حضور یافت.(۸) و چون میرزا درس خود را به سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.

میرزاى شیرازى براى شاگردانى که شایستگى و استعداد عالى داشتند همچون پدرى مهربان و باعاطفه بود شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده مى ساخت و بر حسب استعدادش به وى تمرین مى داد. وى هنگامى که آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکى واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیّت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهى این مهم را انجام داد، چنان چه تحسین مشاهیر علماى شیعه را برانگیخت(۹) و این روند بیست سال ادامه یافت.ارتباط این استاد و شاگرد به نحوى از نظر علمى، عاطفى و آموزشى ارتقا یافت که میرزاى شیرازى در مصالح اجتماعى و حلّ مشکلات جامعه با وى مشورت مى کرد.(۱۰)

سید حسین حائرى فشارکى نقل کرده است که در ماجراى تنباکو و فتواى میرزاى شیرازى که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب ها نزد خود فرا مى خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعى و سیاسى، بحث مى کرد. سپس گفت و گوها به صورت مکتوبى در مى آمد مرحوم میرزا آن ها را مورد مطالعه قرار مى داد و گاهى حاشیه اى بر آن مکتوب مى نوشت. زمانى سخن به اینجا رسید که: بیم آن مى رود اگر میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد در این صورت چه جوابى در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟

آیه الله سید محمد فشارکى بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینى در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزى با اجازه استادش به حیاط اندرونى او وارد شد و خطاب به میرزا گفت:شما حقّ استادى، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید ولى خواهش مى کنم به اندازه چند دقیقه اجازه دهیدتامن آزادانه نظرخود را بیان کنم.

میرزا از پیشنهاد او استقبال مى کند و مى فرماید: بگویید سید محمد فشارکى مى گوید:سید! چرا معطلى؟ فکر نکنم از این که جانت به خطر مى افتد هراسى به دل راه دهى، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمى عده اى، به سعادت شهادت برسى که موجب رستگارى شما و افتخار ماست.

میرزاى شیرازى جواب مى دهد:«من نیز چنین عقیده اى دارم ولى مى خواستم به دست دیگرى نوشته شود و امروز به سرداب مطهّر (که امام عصر(عج) در آن جا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. و لله المستعان و له الشکر على وضوح الحجه»(۱۱)

حوزه درس و بحث

سید محمد طباطبایى فشارکى که از بزرگان علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمى در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر مى شد(۱۲) امّا با رحلت آیه الله میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق. همراه خانواده اش به نجف مهاجرت کرد و کرسى درس خود را به این شهر مقدّس انتقال داد.وى نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزاى شیرازى و بعد از چندى در جامع هندى به تدریس پرداخت هم زمان مجلس درسى نیز در منزل براى برخى از خواص بنا نهاد.(۱۳)

تلاش هاى علمى وى براى تربیت طلاّب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید.(۱۴) تعداد علما و فضلایى که در درس او شرکت مى نمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخى از آنان شاگردان میرزاى شیرازى بودند.(۱۵) تحقیقات فقهى و اصولى او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمى و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.(۱۶)

آیه الله فشارکى به درس و بحث و ملاّ شدن اهمیت فراوان مى داد روش او به گونه اى بود که طلبه ها ضمن تهذیب اخلاق و تزکیه، به تحصیل و ترقى علمى هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائرى ـ برادر زاده آیه الله فشارکى ـ نقل مى کند:خدمت آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى که اهل سیر و سلوک و مقامات عرفانى بود، رفتم ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بودى؟ ماجرا را براى ایشان بازگفتم، فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقى نخواهد رفت! آنگاه خطاب به من فرمود:

ـ… پسر جان! هنگامى که مى خواهى به بستر خواب رَوَى یک تسبیح به دست بگیر و گناهانى که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شده اى، شمارش کن پس از آن اگر خلافى کرده اى از اعماق دل توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردى و مشاهده نمودى، چیزى در مورد خلاف هایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خداى را سپاس گوى و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط براى خدا انجام دهى، میرزاى بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.(۱۷)

آیه الله فشارکى در جلسات درسى، علاوه بر ادامه مطالبى پر محتوا و عمیق، جنبه هاى معنوى و روحانى خاصّى داشت و در لابه لاى مطالبى که در خصوص فقه و اصول مطرح مى نمود، نکاتى را عنوان مى کرد که مقام تقوا و زهد ایشان را نشان مى داد توحید و توکل در کلامش موج مى زد. آیه الله فشارکى مى کوشید درسى که مى گوید، طلبه پرور به معناى واقعى آن باشد و در عرصه علم گامى به جلو بردارد به همین دلیل، به شاگردانش فرصت زیادى مى داد تا در درسشان اشکال بگیرند. همواره در صدد آن بود که طلبه ها در مسایل علمى تابع برهان و استدلال باشند از سکوت شاگردان ناراحت مى شد و مى گفت: چرا اعتراض نمى کنید؟ چرا انتقاد نمى نمایید؟ از این رو شاگردانش نسبت به دیگران فاضل تر بودند و رشد بیشترى داشتند. وى براى تقویت شجاعت علمى شاگردان تأکید مى نمود: آنچه من مى گویم به سرعت نپذیرید یاد گرفتنتان تقلیدى و سطحى نباشد. مطلب را در ذهن خود پرورش دهید، استدلال کنید، اشکال وارد نمایید. سخن افراد را هر چه هم مشهور باشند با دقت و تأمل و تفکر بپذیرید.

به شاگرد مجال مى داد که اظهار نظر کند و از اشکال طلبه ها نه تنها ناراحت نمى شد بلکه شادمان مى گردید و هر که را که بیشتر انتقاد مى نمود، تشویق مى کرد. امام خمینى(قدس سره)فرموده بود: استاد من آیه الله حائرى گفتند که:ما درس مرحوم آیه الله فشارکى را نوشتیم و خدمتشان تقدیم کردیم بعد استاد گفت که: خوب نوشتید اما یک اشکال دارد اشکال کار این است که مطالب مرا نوشتید ولى از خودتان اظهار نظر نکردید. شاگرد باید حرف استاد را بنویسد، بعداً یک خطّى زیرش بکشد و مورد اشکال را مشخص کند، این خود نشانه این است که ذهن شاگرد باید نقّاد باشد، او بر این باور بود که اشکال و انتقاد، فهم مطالب را عمیق تر نموده و موارد مبهم را روشن مى کند.(۱۸)

مرحوم حسن فرید از قول پدرش حاج آقا مصطفى نقل کرده بود: من به درس مرحوم سید محمد فشارکى مى رفتم و بعد از درس دنبال ایشان حرکت مى کردم، فرمود: بیا بنشین تا مطلب را برایت روشن کنم و من خود را مکلف مى دانم که این گونه عمل نمایم.(۱۹)

این فقیه فرزانه عادت داشت که براى تهیه لوازم منزل و تدارک معاش خانواده، شخصاً به بازار برود و کالاى مورد نظر را بخرد در این حال، طلاب حضورش را مغتنم شمرده مثل پروانه اطراف شمع وجودش اجتماع کرده و مشکلات علمى و فقهى را از او مى پرسیدند و او در نهایت حُسن خلق، فروتنى و مهربانى به سؤالات آنان پاسخ مى گفت. حتى از این که برخى طلاب مبتدى از مسایل ابتدایى چیزهایى مى پرسیدند، ابا نداشت و در صحن خانه بر روى زمین مى نشست و جوابشان را مى داد.(۲۰)

مُرید و مُراد

آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى سال ها در سامرا و نجف با تحمل مشقّات و رنج هاى زیاد به تحصیل علم پرداخت در این مدت، استادان پرمایه اى در شکل گیرى شخصیت علمى و معنوى او نقش اساسى را ایفا مى کردند. برجسته ترین این دانشوران که بر آیه الله حائرى تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهى وارسته، اهل خلاّقیت و صاحب نظر تربیت کرد، آیه الله سید محمد فشارکى مى باشد. این انسان والا که در حوزه سامرا و نجف شهرت علمى و آوازه بلندى داشت و زهد و اخلاص و عظمت روحى اش زبانزد همگان بود، هیچ گاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبدالکریم حائرى دریغ نمى کرد و بدین خاطر، آیه الله حائرى از ارادتمندان قلبى مرحوم فشارکى به شمار مى رفت و بسیارى از موفقیت هاى خود را مرهون توجه ویژه آیه الله فشارکى به او مى دانست.(۲۱)

هنگامى که میرزاى مجدّد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائرى در معیّت استادش آیه الله فشارکى به نجف آمد و در آن جا ضمن یک ارتباط عاطفى، از نظرات فقهى و اندیشه هاى اصولى آیه الله فشارکى استفاده مى کرد.(۲۲)آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:مرحوم والد در درس خارج بیشتر از محضر آیه الله فشارکى استفاده کرده اند و همراه استادش مرحوم فشارکى در درس میرزاى شیرازى شرکت مى نمودند. مرحوم والد مى فرمودند: در آن زمان مرحوم میرزاى شیرازى در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمى گفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکرى، مرحوم فشارکى اداره مى کردند. بدین ترتیب مى توان گفت بزرگ ترین استاد درس خارج آیه الله حائرى، آیه الله فشارکى بوده و نامبرده نزد وى حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه درنجف ـ درس خارج فقه و اصول خوانده اند.(۲۳)

بین آیه الله حائرى و استادش علاقه خاصّ متقابلى وجود داشت آیه الله فشارکى با باطن پاک و آینده درخشان شاگردش پى برده و از این رو، در میان شاگردانش به مرحوم حائرى عنایت ویژه اى داشت. آیه الله اراکى به نقل از استادش آیه الله حائرى گفته است:با عده اى در اطراف آقا سید محمد فشارکى بودیم و شاید از من هم فاضل تر در میان آنان بود ولى یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من مى گفت از جمله فرمود: من سعى مى کنم این درسى که مى گویم از اوّل تا آخر براى خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتى که یکى از شاگردان ایرادى مى گیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.

آرى اگر آیه الله حائرى داراى آن همه توفیق شده و حوزه علمیه قم را تأسیس مى کند و شاگردان برجسته اى ـ که عده اى از آنان در زمره مراجع تقلید به شمار مى آیند ـ تحویل جامعه مى دهد، یک جهتش این است که استاد، مربّى و مرشد او، شخصى به نام «آیه الله فشارکى» است که در اوج معنویت و اخلاص زندگى مى کرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان تقوا و عرصه تزکیه بود.(۲۴)

آیه الله فشارکى با بصیرتى معنوى و ملکوتى، گوهر گرانبهایى چون آیه الله حائرى را شناسایى کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلت هاى او پى برد و از این جهت وى را بر همه مقدم دانست. و آیه الله حائرى نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژه اى قائل گردید و همواره ملازم او بود و چون پروانه در اطراف شمع وجودش طواف مى کرد.([۲۵)

هر گاه افرادى به آیه الله حائرى مبلغى مى دادند، ایشان در زندگى خود قناعت مى کرد و تا آن جا که برایش مقدور بود، آن پول ها را به آیه الله فشارکى مى رساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیه الله حائرى است با توجه به این که وضع استادش به گونه اى بوده که چنین اعانت هایى در زندگى توأم با تنگناهاى اقتصادى او مؤثر بوده است.(۲۶) در برخى منابع آمده است که آیه الله حائرى چندین سال متوالى، تکفّل مرحوم فشارکى را عهده دار شد و پس از رحلت استادش با این که خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه زاهد قطع ننمود.(۲۷) مرحوم آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى نویسد:

مرحوم والد مى فرمود: من در کسالت سید استاد براى پرستارى ایشان شب ها نزدش مى خوابیدم چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفّل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعى که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهده دار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم براى اهل منزل مى خریدم و مى آوردم. در همان موقع، سید فشارکى را در رؤیاى راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در تزکیه نفس و توجه به بچه هاى من.(۲۸)

ارتباط علمى این دو عالم شیعى در اوج بود یک بار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم یزدى رساله اى نگاشت و آن را به استادش مرحوم فشارکى تحویل داد ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت:«مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارسایى هاى آن ها را مشخص مى کردى.»(۲۹)و جالب است که این موضوع را حضرت امام خمینى براى شاگردانش نقل کرده است.

آیه الله اراکى خاطر نشان نموده است یک روز آیه الله حائرى فرمود:در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکى اقتدا کرده بودم عبایى به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه اش زردوزى شده بود رفتم، گفتم: آقا! این عبایم این گونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلّم را نمى دانى که به اندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه طلا، نماز را باطل مى کند ولى این مقدار زردوزى مستثنى است.

همین انتقاد توأم با دلسوزى و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوه» را به نگارش درآورم. کتابى که آیه الله بروجردى بسیار از آن تعریف مى کرد و مى گفت: «من کتابى به این پرمغزى و کم لفظى ندیدم!» آیه الله اراکى مى افزاید: خود آیه الله حائرى براى بنده نقل فرمود:

یک روز آن وقت هایى که در نجف بودم، مرحوم آیه الله آخوند خراسانى به منزل بنده تشریف آورد دید نوشته هایى در طاقچه است، پرسید: این ها چیست؟ گفتم: یادداشت هایى درباره نماز است. یک قدرى آن ها را ملاحظه کرد و هى تعریف کرد و گفت: به به! عجب حرف خوشى است! خیلى خوشش آمد، این رساله صلوه با آن محتواى علمى، اثر آن تغیّر آیه الله فشارکى است. و این گونه بر ذهن آیه الله حائرى اثرى ماندگار مى گذارد.(۳۰)

مرحوم آیه الله حائرى فرموده بود:مى خواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روى همه مى بندم و فارغ البال آن را دنبال مى کنم اما دیدم اگر بتوانم شبهه هاى دینى مردم را برطرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونى دارد و چنین امرى مرا از آن کار علمى بازداشت.(۳۱)

یکى از موارد تأثیرپذیرى ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکى و مجدّد شیرازى، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، داراى قلّت تألیف بوده اند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رساله ها ضمن آن که موجز و مختصر تألیف شده اند، پربار و حاوى نکته ها و دقت هاى علمى و موشکافى هاى ارزشمند مى باشند.(۳۲)آیه الله حائرى علاوه بر جنبه علمى، از نظر معنوى و اخلاقى بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را براى خود الگو قرار داد رابطه این دو بسیار معنوى، عمیق و عاطفى بود.(۳۳)

حضرت آیه الله العظمى اراکى نقل کرده است که:مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهى صاحب وقایه الاذهان، عالمى بسیار خوش بیان و علاوه بر مقامات علمى، مهارتى تام در جمله سازى و عبارت پردازى داشت و با مرحوم آیه الله حائرى رفاقت و یگانگى داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقه مند بودند. آقاى حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «درر الاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامه اى به آقاى حاج شیخ محمدرضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمه اى بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمى که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکى است.»البته این موضوع انجام نشد و عملى نگردید.(۳۴) در این کتاب، آیه الله حائرى از سید فشارکى تعبیر به «سیدنا الاستاد» مى فرماید.(۳۵)

شاگردان پرآوازه

۱ ـ شهید آیه الله سید حسن مدرّس وى در شعبان سال ۱۳۱۱ ق. به نجف اشرف مهاجرت نمود و در درس اکثر علماى این دیار حاضر شد ولى غالب تحصیلات او در این شهر نزد دانشمندان پرآوازه اى چون: آخوند خراسانى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى بوده است.(۳۶)

حضرت آیه الله مرعشى در این باره مى نویسد:مرحوم آیه الله میر سید حسن مدرس…پس از پایان تحصیلات سطوح عالى و شطرى از خارج در اصفهان، به عتبات مشرف شده، سنین عدیده در جلسه درس مرحومین آیات عظام: ملا محمدکاظم خراسانى، آقا سید محمد فشارکى، آقا سید محمدکاظم یزدى و آقاى شریعت اصفهانى تحصیل خود را به پایان رسانیدند. مدت قلیلى با مرحوم والد حقیر مذاکره داشتند.(۳۷) مدت هفت سال مدرس در نجف از فروغ این ستارگان فروزان استفاده مى کرد و سپس از راه خوزستان و شهرکرد به اصفهان بازگشت.(۳۸)

۲ ـ آیه الله شیخ محمدرضا مسجدشاهى (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى از مشایخ اجازه حضرت امام خمینى(قدس سره)مى باشد.(۳۹)مرحوم مسجدشاهى اجمالى از شرح حال استاد خویش را در مقدمه کتاب «وقایه الاذهان» آورده و در آن جا یادآور شده است: در جلسه اى که آیه الله فشارکى درمنزل خویش براى خواص تشکیل مى داد شرکت مى کردم و در کتاب بیع، مسئله مشتق و لباس مشکوک از استاد مورد اشاره محظوظ بودم.(۴۰)

آیه الله مسجدشاهى در شرح حالى که براى خویش نوشته، مى گوید:اول کسى که شایسته نام بردن از استادان و مشایخم مى باشد سید ابراهیم قزوینى است…تا زمانى که علامه سید محمد فشارکى اصفهانى از سامرّا به نجف مهاجرت فرمود پس حضور در جلسات درس آن دو و جز آن ها را ترک کردم زیرا گمشده خود را در علم، نزد او یافتم. اندکى از شرح حال او را و همچنین حضور خود را در محضرش در مقدمه کتابم، وقایه الاذهان ـ که در اصفهان به طبع رسیده است ـ ذکر نموده ام. پس از رحلت او دیگر به حضور در نزد هیچ یک از علما رغبت نکردم. پس تنها به مذاکرات علمى با فضلا و شاگردان آن مرحوم مانند مرحوم شیخ حسن معروف به کربلایى و حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و میرزا حسین نائینى اقتصار کردم.(۴۱)آیه الله مسجدشاهى در جاى دیگر متذکر مى گردد: بهره علمى که در مدت زمان اندک از آیه الله فشارکى بردم، از دیگر استادانم افزون تر مى باشد.(۴۲)

۳ ـ آیه الله میرزا محمدحسین نائینى (۱۳۵۵ ـ ۱۲۷۷ ق.) وى در محرم الحرام سال ۱۳۰۲ اصفهان را به قصد عزیمت به عراق ترک نمود و در آن جا نزد آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى، آیه الله سید محمد فشارکى و آخوند خراسانى به تکمیل معلومات خود پرداخت. میرزاى شیرازى وقتى استعداد وافر و هوش سرشار وى را مشاهده کرد، به مرحوم فشارکى سفارش نمود که با این شاگرد ارتباط قوى ترى برقرار نماید. و این گونه هم شد و بین این دو فقیه عالى مقام رابطه اى عالى و صمیمى برقرار گردید.(۴۳)

پس از ارتحال آیه الله شیرازى و انتقال حوزه درسى مرحوم فشارکى به نجف، آیه الله نائینى نیز به این دیار رحل اقامت افکند تا از محضر استاد خویش همچون گذشته استفاده کند.(۴۴) نائینى از سخنان و آراء سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى با احترام یاد مى کرد وشنیده نشد که در بحث ها و گفت و گوهاى خود از آقایان دیگر غیر از این دو بزرگوار نامى به میان آورد.(۴۵)

۴ ـ آیه الله آقا ضیاءالدین عراقى (۱۳۶۱ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى در عتبات عراق از مشاهیر علماى حوزه خوشه ها برچید. معروف ترین اساتیدش سید محمدکاظم یزدى، آخوند خراسانى، شریعت اصفهانى و سید محمد فشارکى مى باشد.(۴۶)

۵ ـ آیه الله حاج شیخ حسنعلى اصفهانى از عارفان نامدار معاصر به شمار مى آید، براى تکمیل معارف به نجف اشرف رفت و با شهید آیه الله مدرس هم حجره گردید و در کنار بارگاه حضرت على(علیه السلام)از جلسات درس آیه الله فشارکى، حاج سید مرتضى کشمیرى و ملا اسماعیل قره باغى استفاده نمود.(۴۷)

۶ ـ علامه شیخ محمدجواد بلاغى (۱۳۵۲ ـ ۱۲۸۲ ق.) وى پس از شش سال اقامت و تحصیل در کاظمین به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و نزد اساتیدى چون: شیخ محمد طه نجفى، حاج آقا رضا همدانى، آخوند خراسانى و سید محمد فشارکى مدارج عالیه علمى را پشت سر نهاد. این دوره از زندگى پربار و مملوّ از ابتکار و خلاقیت مرحوم بلاغى، حدود چهارده سال به طول انجامید. وى در سال ۱۳۲۶ ق. به سامرا مهاجرت نمود.(۴۸)

۷ ـ شیخ حسن بن على شوشترى معروف به شیخ حسن کربلایى وى درکربلا دیده به جهان گشود و مقدمات علوم دینى را در این شهر مقدس به خوبى آموخت و در سال ۱۳۰۰ ق. به سامرا مهاجرت کرد و از محضر آقا سید محمد فشارکى و میرزاى شیرازى بهره مند شد.(۴۹۹)

۸ ـ علامه حاج سید محمدرضا یثربى (متوفاى ۱۳۰۷ ش) وى در سامرا ونجف از محضر سید محمد فشارکى، میرزاى شیرازى و حاج سید حسین نورى استفاده کرد…آیه الله العظمى حاج میرزا سید على یثربى و آیه الله سید مهدى یثربى (نماینده ولى فقیه و امام جمعه کاشان) فرزندان ایشان هستند.(۵۰)

۹ ـ آیه الله سید على نجف آبادى (۱۳۶۲ ـ ۱۲۸۷ ق.) وى نیز در عتبات به محفل درس سید محمد فشارکى راه یافت و پس از چند سال استفاده از کمالات علمى این فقیه فرزانه و دیگر بزرگان حوزه، در علوم عقلى و نقلى به درجات عالى رسید.(۵۱)

۱۰ ـ آیه الله حاج میرزا محمد تهرانى عسکرى وى از شاگردان برجسته آیه الله فشارکى، محقق خراسانى و آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى بوده و از آن بزرگان اجازه اجتهاد دریافت کرده است.(۵۲)

۱۱ ـ آیه الله حاج میرزا سید على مدرس کوچک (۱۳۶۴ ـ ۱۲۸۴ ق.) وى پس از هجرت به نجف و بهره مند شدن از محضر بزرگان حوزه، مدتى در سامرا توقف کرد و از درس سید محمد فشارکى و حاج میرزا ابراهیم محلاّتى نیز استفاده کرد.(۵۳)

۱۲ ـ آیه الله آقاى حاج میرزا فخرالدین (فرزند سید ابوالقاسم شیخ الاسلام) وى از آیات عظام: میرزاى شیرازى، سید محمدکاظم یزدى و سید محمد فشارکى استفاضه و استفاده نموده است. نامبرده در زمان حاج شیخ عبدالکریم از شیوخ علماى قم به شمار مى رفت و از این رو، بر پیکر مطهر آیه الله حائرى نماز خوانده است. در سال ۱۳۶۳ ق. به رحمت ایزدى پیوست و در نزدیکى مقبره آیه الله مؤسس در حرم حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) دفن گردید.(۵۴)

از دیدگاه شرح حال نگاران

آیه الله سید محمد فشارکى با لقب هایى چون استاد اکبر و سید استاد معرفى شده است.

معلم حبیب آبادى مى نویسد: سید محمد از اجلّه علما محققین و معاریف فقها و مدرسین در فقه و اصول در عراق به شمار مى آمد.(۵۵)

محدث قمى در معرفى او نوشته است:سید حسن صدر (۱۳۵۴ ـ ۱۲۷۲ ق.)، صاحب تکمله امل الآمل گفته است: مدت ۲۰ سال همراه او در درس میرزاى شیرازى در سامرا شرکت مى کردیم. او برترین شاگردان مجدّد شیرازى بود. دانشمند محقق، دقیق، متبحر و غواص اقیانوس مطالب مشکل به شمار مى رفت که با تفحص و پژوهش مباحث و نکات مبهم و پیچیده را به خوبى و با مهارت تشریح مى کرد و به حقایق نورانى وصل مى نمود.(۵۶)

مدرس تبریزى او را چنین معرفى مى کند:سید محمد بن میرقاسم طباطبایى فشارکى اصفهانى، از اکابر علماى امامیه اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجرى) و از تلامذه حاج میرزا محمدحسن شیرازى مى باشد. در حال حیات استاد مذکورش در سامرّا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدّد شیرازى حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. درکلمات بعضى از بزرگان به استاد کبیر موصوف مى باشد با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعى اعتنایى نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.(۵۷)

شهید آیه الله قدوسى یادآور شده است:مرحوم حاج سید محمد فشارکى از افرادى بوده که در فضل، بعد از مرحوم میرزاى شیرازى، اوّل بوده و در این مسئله هیچ کس شک نداشته که او بر دیگران مقدم است.(۵۸)

سید علیرضا ریحان یزدى نوشته است:آقا میر سید محمد اصفهانى فشارکى از بزرگان شاگردان فاضل اردکانى است پدرش آقا میرزا ابوالقاسم زواره اى است. شاگردان حوزه درس سید بیشتر به مراتب علم و عمل نائل شدند. با وجود آن که ریاست عامه و مرجعیت شیعه برایش فراهم بود، بدان اقدامى نکرد.(۵۹)

سید مصلح الدین مهدوى نیز سید فشارکى را در ردیف بزرگ ترین و مشهورترین مجتهدان قلمداد کرده و در خاتمه، آثار و نوشته هاى این فقیه زاهد فهرست نموده است.(۶۰)

محمدمهدى اصفهانى صاحب کتاب احسن الودیعه ـ که در تکمیل مطالب روضات الجنات آن را به نگارش در آورده ـ خاطر نشان مى نماید:سید محمد در کلمات بزرگان با عنوان استاد کبیر معرفى شده و مورد تجلیل مفاخر علمى قرار گرفته و اگر چه اهمیت و عظمت علمى او در اوج بود و مى توانست مرجع تقلید جهان تشیع گردد، به دلیل زهد، ورع و اخلاص به رغم شایستگى ها و لیاقت هایى که داشت، از این سمت اعراض نمود و به درس و بحث و تربیت شاگردان و تزکیه نفس اکتفا نمود.(۶۱)

قلّه فرزانگى و چشمه عطوفت

آیه الله فشارکى انسان وارسته اى بود که با کوهى از معرفت و دانش، عزت و اقتدار معنوى بسیار فروتن بود، از نشانه هاى تواضع او این بود که با تمام افرادى که با وى در تماس بودند برخوردى عاطفى داشت. در هنگام بحث و گفتگوهاى علمى با وسعت نظر و سعه صدر و ظرفیت روحى، قدرت پذیرش نظرات دیگران و توانایى تحمل انتقادها را داشت. و از جدال و بیهوده گویى پرهیز مى کرد.

سیماى پرصلابت او گشاده و غالباً توأم با تبسّم بود، و تنها موقعى غم بر چهره اش مى نشست که به او خبر مى دادند خانواده اى در تأمین معاش خود مشکل دارد و فقیرى زندگى خویش را به سختى اداره مى کند. البته زندگى خانوادگى او به اوضاع انسان هاى مستصعف شباهت بیشترى داشت و به همین دلیل برخى شاگردانش که با وى رابطه اى نزدیک تر داشتند، از طریق صرفه جویى در زندگى شخصى و مانند آن، مبالغى را فراهم مى نمودند و به استاد خویش تحویل مى دادند. وضع زندگى سید محمد فشارکى به نحوى بوده که این گونه اعانت ها در زندگى آن استاد پرهیزگار بسیار مؤثر بود.(۶۲)

کثرت زهد و پارسایى و اعراض از مقام مرجعیت و اکتفا به زندگى عادى موجب شد که سید محمد فشارکى این گونه زندگى نماید و خود در جهت تدارک لوازم منزل و امرار معاش شخصاً اقدام کند و روزگار خویش را در نهایت وارستگى به پایان برد.(۶۳)

از خصوصیات دیگر آیه الله فشارکى این بود که شاگردان جورى تربیت شوند که علاوه بر تهذیب درون و اعراض از معاصى باطن، به ترقّى علمى و ژرف نگرى روى آوردند و به معارف و کمالات اهمیت دهند و بى سواد نمانند. به اعتقاد وى، طلبه اى که مدام در فکر تحصیل و یادگرفتن مطالب و دانش اندوزى است، از ذکر، دعا، نماز شب و حالات معنوى ناشى از این برنامه ها غافل مى ماند و اگر چه ذهنى روشن و مزیّن به دانش و اندیشه دارد اما قلبش غبارآلوده است و باید مراتب اعتدال را مراعات کند. همچنین شاگردى که در پى آن است تا دستورات سیر و سلوک صوفیان و آداب ریاضت هاى پر مشقت را به اجرا در آورد، از تحصیل دانش غافل مى ماند. در صورتى که توأم با تحصیل مى توان اهل تزکیه بود و درون را به نور حق آراست و از رذائل و سیئات دورى کرد.(۶۴)

آیه الله فشارکى عقیده داشت باید به موازات چشمه هاى حکمت و معرفت، جویبار مهربانى، عطوفت و نشاط نیز جارى باشد که صفاى آن طالبان را براى دانش اندوزى راغب تر مى نماید و خستگى روحى ناشى از بحث هاى علمى را برطرف مى کند. به همین دلیل برخورد صمیمى با شاگردان داشته و سعى مى کرد با شوخ طبعى و بذله گویى، محفل خویش را بانشاط نماید. آیه الله شیخ مرتضى حائرى فرزند آیه الله حائرى نقل کرده است: آقاى سید جعفر مرعشى که از دوستان صمیمى و مرد درستى است، مى گفت:

مرحوم آیه الله شیخ محمدحسن مامقانى که یکى از مراجع بعد از میرزاى شیرازى و معروف به تقوا، صلاح و سداد بود، در هر ماه مبلغى توسط شخصى ناشناس…به سید بزرگوار مرحوم فشارکى مى رسانده است. مرحوم سید در عین تقوا و توجه کامل به عالم دیگر، خیلى بذله گو بوده است موقعى که پى مى برد وجه مذکور از طرف آیه الله مامقانى بوده است، مى گوید: خداوند که روزى ما را به این تُرک حواله کرده است، خودش بدهد!

وى مى افزاید: مرحوم والد (آیه الله حائرى) مى فرمود: در سامرا یکى از طلاب یزدى که ایشان اسم بردند، از شاگردان مرحوم سید فشارکى بود که مى خواست به کربلا مشرف شود ما عده اى از طلاب و رفقا و حضرت استاد از ایشان تا لب دجله ظاهراً بدرقه کردیم. همه به او متوسل شدیم که در روضه مطهر حضرت سیدالشهداء برایمان دعا کند مرحوم فشارکى هم تقاضایى از او کرد. او مى گفت: وقتى بالاى سر مطهر مى رفتم فقط آقاى سید محمد، استادم، یادم مى آمد چون التماس دعاى ایشان جالب بود.(۶۵)

اجتناب از مرجعیت

سید محمد فشارکى بارها به شاگردانش مى گفت: دوست ندارم که وقتى باد به بیرق کسى مى خورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: اَنَا رَجُل. و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنى بعد از فوت استادش مرحوم آیه الله حاج میرزا حسن شیرازى ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکى هم از خواصّ شاگردانش بود ـ بسیارى از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکى، مجتهد اعلم است و چندین بار تا در منزل ایشان براى طلب تصدّى مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکى قبول نکرده و گفته بود: «والله خود را از معاصرین اَعْلَمْ مى دانم ولى مرجعیت را قبول نمى کنم.» عذرش این بود که از عهده ام ساخته نیست و نمى توانم فتوا دهم با این که اعلمیت به معناى قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب مى کند.(۶۶)

برخى منابع دیگر یادآور شده اند وقتى به ایشان براى منظور فوق مراجعه مى کردند، مى گفت:«شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى به غیر از علم فقه، امور دیگرى لازم دارد…».

در واقع او با بلند نظرى و تقوایى که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت:شایسته چنین مقامى نمى باشم زیرا فردى محتاط مى باشم و در مسایل و موضوعات خیلى احتیاط مى کنم و چنین روحیه اى با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمى سازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى براى این امر لیاقت دارد به سراغ او بروید.(۶۷)

آن عالم بصیر به خوبى مى دانست که براى تصدى مقامات دینى غیر از فقه کتابىِ ذهنى، فقه خارجىِ عینى و عملى بسیارى از آگاهى هاى دیگر لازم است. از این رو، مردم را به میرزا محمدتقى شیرازى ارجاع مى دهد.(۶۸)

شهید آیه الله قدّوسى مى گوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکى براى شاگرد خود آیه الله حائرى نقل کرده است که:هنگام ارتحال میرزاى شیرازى به منزل رفتم دیدم مثل این که در دلم یک نشاطى هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانى نیست استادم، مُربّیم و کسى که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، درگذشته است. پس این ضایعه، افسردگى و غم به دنبال مى آورد نه نشاط! مدتى نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم…مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند دارم حس مى کنم که تمایل به ریاست دارم.آرى تمام نتیجه یک عمرش را مى دهد و پایمال مى کند و از بین مى برد براى این که خطر لغزش را از بین ببرد این گذشت است که ملکات اخلاقى آن را درست مى کند.(۶۹)

با وجود آن که با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکى محرز بود و همه مردم در انتظار وى بودند که به پیکر میرزاى شیرازى نماز بخواند اما پس از ساعت ها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگرى به جنازه مجدد شیرازى نماز خواند. و آنگاه که پیشنهاد زعامت به وى گردید آیه شریفه:(تلْکَ الدّارُ الاخِرَهُ نََجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُواً فی الاَْرضِ وَ لا فَساداً و العاقِبَهُ لِلْمُتَّقین…)(۷۰)را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روى خویش بست.(۷۱)

آقاى محمد الرضى الرضوى به نقل از سید عباس طباطبایى فشارکى ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتى از اهل علم گفته است که وقتى عده اى براى تصدّى مقام مرجعیت از سید محمد فشارکى دعوت کردند، به آنان گفت:«من به سرداب، محلّ غیبت امام عصر (عج) رفتم و بعد از غسل و زیارت و نماز و توسّل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید.»(۷۲)

میرزا محمدتقى شیرازى، پیشواى انقلاب عراق و نخستین برافروزنده آن قیام، با دوست و هم مباحثه خود سید محمد فشارکى به سامرا رفت تا از درس میرزاى شیرازى استفاده کند. او به سرعت در شمار برتر شاگردان حوزه درسى میرزاى اوّل درآمد و از ارکان بحق این حوزه شد. این روند ادامه داشت تا آن که میرزاى شیرازى درگذشت.(۷۳) آقاى شیخ محمدعلى کرمانى حائرى براى مرحوم آیه الله سید احمد زنجانى نقل کرده است که فرزند مرحوم سید محمد فشارکى گفت:

پدرم توسط من به مرحوم آقا میرزا محمدتقى شیرازى پیغام داد که اگر خودش را اعلم از من مى داند، بفرماید تا من زن و بچه خود را به او ارجاع دهم و اگر مرا اعلم مى داند، تقلید زن و بچه خود را به من ارجاع کند. وقتى این پیام را براى میرزاى دوم بردم تأمل کرد و فرمودند: خدمت آقا عرض کنید که خودشان چگونه مى دانند. این سؤال را که خودش جواب بود، خدمت آقا عرض کردم. فرمود: برو عرض کن که شما در اعلم بودن چه چیز را میزان قرار مى دهید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد شما اعلمید و اگر فهم عرفى، میزان باشد من اعلم هستم. من دوباره خدمت میرزا رفته این پیغام را رسانیدم. ایشان باز تأملى کرده فرمودند: خودشان کدام یک از این ها را میزان قرار مى دهند؟ برگشتم این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم آقا تأملى کرد و بعد فرمود: دور نیست که دقت نظر، میزان باشد…(۷۴)

مرحوم آیه الله حاج آقا حسن فرید محسنى از قول مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمدرضا ازقدانى اراکى نقل کرده است که:

چون میرزاى شیرازى رحلت نمود، از نظر اهل علم مرجعیت مُسلّم پس از میرزا، سید محمد فشارکى بود اما او خودش وقتى فهمید چنین قصدى درباره اش دارند، از جمعیت کناره گیرى کرد و چون اصرار کردند چرا نیامدید و در حالى که زمینه برایتان فراهم بود به چه دلیل خویشتن را پنهان نمودید؟ گفت: به خودم مراجعه کردم، دیدم خوشم مى آید که رئیس شوم پس با عنایت خداوند و توجهات ائمه، این خواهش نفسانى را از خود دور کردم و حالا هر که مى خواهد بپذیرد.(۷۵)

همچنین سید على یثربى از مرحوم والدش سید محمدرضا یثربى و نیز آیه الله حائرى نقل کرده است که:روزى در معیّت آن مرحوم (سید محمد فشارکى) از درس برمى گشتیم، در راه به ایشان گفتیم: چرا رساله نمى نویسید و خود را در معرض قرار نمى دهید مگر از اقران کمترید؟ این گفتگوها ادامه داشت تا آن که رسیدیم به درب منزل ایشان، وارد خانه گردید و روى خود را به سوى ما باز گردانید و دست خویش را به طرفین درب خانه گذاشت و گفت: شیخ عبدالکریم و سید محمدرضا! خودم را از رفقایم اعلم مى دانم ولى خود را در معرض ریاست مرجعیت قرار نمى دهم.(۷۶)

و به نقل دیگر که شیخ مرتضى حائرى فرزند آیه الله مؤسس ذکر کرده اند:چون این قضایا مطرح گردید، سید محمد فشارکى گفت: به جدّم، شبهه اى در اعلم بودن خود ندارم و سوگند به اجداد طاهرینم که رساله نمى نویسم. و درب منزل را بست. شنیده شده است که آیه الله نائینى هم به ایشان اصرار نگارش رساله نموده ولى نپذیرفته بودند.(۷۷)

این پرهیز از مرجعیت توسط آیه الله فشارکى، ریشه اى روایى دارد چنان چه حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده اند:«کسى که خودش را پیشواى گروهى از مسلمانان قرار دهد با این که مى بیند در بین آنان کسى بهتر و برتر از اوست هست، به خداى سبحان و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است.»(۷۸)

مواهب معنوى

آیه الله فشارکى با بصیرت، معرفت و مجاهدت فراوان، دل خویش را مستعد توجه به درگاه الهى نمود و بدین گونه خویش را از قید هواى نفس و امیال فناپذیر رهانید و با چنین وارستگى و اخلاصى به آستان الهى اتصال پیدا کرد. و از این رهگذر، به انبساطى روحانى و درجاتى از مشاهدات ملکوتى و کرامت هاى شگفت رسید لذا نمونه هایى از کرامات وى بسنده مى کنیم:

آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى، آقا میرزا على آقا شیرازى (فرزند میرزاى شیرازى) و سید محمد سنگلجى در سامرّا در پشت بام در محضر آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى (میرزاى دوم) درس مى خواندند، و این زمان، مقارن با موقعى بود که بیمارى «وبا» اهالى سامرا را مبتلا کرده و عده اى از شیعیان بر اثر این بیمارى فوت کرده بودند. در این میان، آیه الله سید محمد فشارکى در حالى که ناراحت و پریشان بود، به نزد عالمان مذکور آمد و بین ایشان و آیه الله میرزاى شیرازى دوم صحبت از بیمارى وبا و عوارض مرگبار آن شد. سید محمد فشارکى از آن جمع پرسید: آیا مرا مجتهد مى دانید؟ جواب دادند: بلى. افزود: آیا مرا عادل مى دانید؟ پاسخ مثبت داده شد، پس آیه الله فشارکى گفت:

«من به تمامى شیعیان سامرّا از زن و مرد، حکم مى کنم از امروز تا مدت ده روز همه مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن (علیها السلام) هدیه نمایند تا آن حضرت در پیشگاه خداوند شفاعت کند که خداوند، شیعیان این سامان را از بیمارى مهلک وبا نجات دهد و من ضامن مى شوم هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلى به عارضه وبا نگردد.»

این حکم که صادر گردید، اهل مجلس آن را به تمام شیعیان ابلاغ کردند. و مردمى که در شرایط آشفته اى به سر مى بردند و تلفات ناشى از بیمارى وبا، آنان را در هاله اى از بیم و نگرانى فرو برده بود، زیارت عاشورا را خواندند از فرداى آن روز هیچ کس از شیعیان به دلیل بیمارى وبا، تلف نگردید و همه روزه تنها عده اى از اهل تسنن مى مردند به طورى که بر همه آشکار گردید و آنان از شدت شرم و خجالت، مرده هاى خود را شبانه دفن مى کردند و مى آمدند رو به روى بارگاه امام هادى و امام حسن عسکرى(علیهما السلام)مى ایستادند و مى گفتند: «انّا نسلّم علیک مثل ما یسلّم علیک الشیعه.» و بنا به نقلى دیگر، برخى از سنّى ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر کسى از شما بر اثر مرض وبا نمى میرد چیست؟ جواب داده بودند: زیارت عاشورا مى خوانیم…آنها نیز به خواندن آن مشغول شدند و بلا از سنّى ها هم برطرف شد.(۷۹)

البته شأن مرحوم فشارکى والاتر از آن است که با آن مراقبت اخلاص و شدّت احتیاطش از پیش خود چیزى بگوید و احتمال مى رود آن بزرگوار از طریق مکاشفه یا رؤیاى صادقه و احیاناً مشاهده یکى از ائمه(علیهم السلام)چنین دستورى را دریافت کرده و به مطرح نمودن آن ملزوم گردیده و مؤثر هم واقع شده است. و این موضوع،از دلایل محکم بر حقانیت مذهب شیعه و صحّت شفاعت و اعتبار زیارت عاشورا مى باشد و کرامت سید فشارکى را به وضوح نشان مى دهد چون ضمانت، دلیل بر اطلاع ایشان بر مسئله اى غیبى مى باشد.(۸۰)

آیه الله حاج شیخ مرتضى حائرى از سید صالح فاضل مرحوم آقاى حاج آقا حسن فرید اراکى ـ نوه حاج آقا محسن اراکى ـ نقل نموده است که والد شیخ مرتضى یعنى آیه الله حائرى در زمانى که در شهرستان اراک اقامت داشت، مرد فاضلى که از شاگردان سید محمد فشارکى بود به عزم زیارت مشهد مقدس یا منظورى دیگر، از عراق به ایران آمده بود و چون با حاج آقا مصطفى اراکى سابقه دوستى داشت بهاراک آمد. این فرد ماجرا ذیل را نقل کرده است:

آیه الله محمد فشارکى در یک مسأله اى زیاد فکر مى کند و با شخصى چون آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى که اهل دقت نظر بوده، بحث مى نماید و بالاخره حل نمى شود و مشکل به حال خود باقى مى ماند. آیه الله فشارکى به بیابان سامرّا مى رود و در حفره اى که به دلیل سیلاب ایجاد شده بود، مى نشیند که کسى از دور ایشان را ندیده و اغیار مزاحمتى برایشان پدید نیاورند. و مشغول تفکر در آن مسأله مى شود، ناگهان مشاهده مى کند مردى به قیافه و با لباس عرب ها در مقابلش ایستاده است و به ایشان مى گوید: در چه موضوعى فکر مى کنى؟ ایشان با حالت ناراحتى از وجود شخصى که با پیچ و خم هاى علمى تناسبى ندارد و یک عرب عادى است، مى گوید: در فلان مسأله فکر مى کنم. آنگاه آن مرد مى فرماید: آیا چنین فکر نمى کنى و چنان اشکال نمى کنى، پس از آن چنین جواب نمى دهى! و تمامى پیچ و خم ها را توضیح مى دهد تا مى رسد به همان مشکلى که سید فشارکى در آن درمانده بود و مى افزاید: عیب آن چنین است، یا آن که منشأ اشکال این است. و معضل مزبور براى سید حل شده تلقى مى گردد و در همین حال آن شخص ـ که یا خود وجود محترم ولى الله الاعظم(علیه السلام) یا یکى از اصحاب و یاران آن بزرگوار بوده ـ از نظر سید ناپدید مى گردد.

حاج شیخ مرتضى حائرى اضافه مى کند نام ناقل این ماجرا همان آقاى حاج شیخ محمدرضا قدریجانى بوده است.(۸۱)

آیه الله اراکى از استاد خود، مرحوم آیه الله حائرى نقل نموده اند: سید فشارکى بعد از این که حاج میرزا حسن شیرازى رحلت نمود و دیگر ایشان ریاستى را قبول نکرد و در منزل نشست، وضع مالى خوبى نداشت و مردم هم ایشان را نمى شناختند. حتى نقل شده است بعد از این که ایشان رحلت کرد با این که استاد کلّ بودند، قرض زیادى داشتند.

آیه الله سید احمد زنجانى به نقل از آقا میرزا محمود ـ امام جمعه زنجان ـ از مرحوم آیه الله میرزا حسین نائینى گفته است که او فرمود: من بعد از رحلت استادم سید محمد فشارکى، خیلى مقید بودم که قروض آن مرحوم را ادا کنم یک مورد از دیون آن مرحوم تأخیر داشت و من از بابت آن بى نهایت ملول بودم. یک شب در رؤیایى راستین سید را مشاهده کردم که مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: «میرزا حسین! از بابت قرض من خیلى ناراحت شده اید. پول به قدر کفایت آن داخل فلان دستمال که در جعبه اى قرار دارد، گذاشته ام فردا خودت برو آن جعبه را بیرون آور و وجه موجود در آن را صرف قرض کن.»

میرزاى نائینى فرمود: فرداى آن روز به همان علامت که در خواب استادم نشان داده بود، جعبه را یافتم و وجهى را که به اندازه مقدار قرض بود برداشته و تحویل فرد مورد نظر دادم و راحت شدم.(۸۲)

نگارش و پژوهش

آیه الله سید محمد فشارکى از کثرت تقوا، مجتهدى بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهى مى کردند، نمى پذیرفت. از شبهه ریا خود را برحذر مى داشت و مى گفت: نگارش کتاب و رساله و حاشیه نویسى بر آثار علما، منجر به اظهار وجود مى شود. و از همین شهرت اجتماعى مشروع هم نفرت داشت.(۸۳)

با این حال، مقدارى یادداشت و رساله هایى مختصر از وى به یادگار مانده است که مشخصات آن ها به شرح ذیل است:

۱٫ رساله الخلل: آیه الله حائرى نقل کرده بودند: نسخه اى مخطوط از این اثر در اختیار این جانب است که به خط خود مرحوم فشارکى مى باشد ظاهراً این رساله بعدها در اختیار فرزند ایشان آیه الله شیخ مرتضى حائرى قرار گرفت.

شخصى از آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى خواست که این رساله را به طبع برسانند و چاپ کنند، ایشان به صراحت فرمودند:

نه، چون کسى که چیزى مى نویسد گاهى براى باقى ماندن و یادگار مى نویسد و گاهى سردستى یادداشت مى کند و کتاب آیه الله فشارکى حالت دوم را دارد. ایشان آن را براى استفاده دیگران و طبع و نشر ننوشته و احتمال دارد از طبع آن رضایت نداشته باشد. البته مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در کتاب درر الاصول خود در باب توجه، به اندازه نصف صفحه، مطلبى دقیق و موشکافانه از کتاب خلل استادشان نقل کرده اند.(۸۴)

مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى این رساله را در کتاب الذریعه معرفى کرده و خاطرنشان ساخته است: اثر مذکور، حاوى فروع مهم و شامل مطلب مشکلى است و غالباً تقریر بحث استادِ آیه الله فشارکى یعنى آیه الله میرزاى شیرازى است که در سامرا توسط سید فشارکى انجام گرفته است و نگارنده از روى نسخه اى که در اختیار شاگرد مصنف یعنى آیه الله حائرى بود، یک نسخه براى خود رونویس کردم.(۸۵)

۲ ـ دماء ثلاثه: نسخه مخطوطى از این رساله در اختیار آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى بوده است که شخصى در نجف به عنوان امانت از وى مى گیرد. چنان که خودشان گفته اند این رساله نفیس از دست رفت و آن شخصى که به طور موقت تحویل گرفته بود، آن را باز نگردانید. مرحوم معلّم حبیب آبادى این رساله را جزو آثار آیه الله فشارکى معرفى کرده است.(۸۶)

۳ ـ رساله اصاله البرائه: اثرى است در فائده اصاله البرائه و مقدماتى درباره حکم و اقسام واقعى و ظاهرى آن دارد. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را به خطّ آیه الله فشارکى نزد نواده اش سید محمدهادى، فرزند سید عباس طباطبایى (فرزند مصنف) دیده است که شاگردانش و بخصوص آیه الله حائرى آن را استنساخ کرده اند.(۸۷)

۴ ـ الاغسال: رساله اى است در انواع غُسل که شیخ اقا بزرگ تهرانى نسخه آن را به خطّ مؤلّف نزد خانواده اش همراه با سایر تألیفات آیه الله فشارکى مشاهده کرده است.(۸۸)

۵ ـ شرح اوائل البرائه (رساله برائت) شیخ مرتضى انصارى: این رساله را سید مصلح الدین مهدوى و معلّم حبیب آبادى در زمره آثار آیه الله فشارکى ذکر کرده اند.(۸۹)

۶ ـ الفروع المحمّدیه: حاوى مباحثى در فقه استدلالى همراه با موشکافى ها و دقت هاى علمى و ابتکارات مؤلف.(۹۰)

۷ ـ الخیارات: سید محمد فشارکى مباحث این کتاب را با خیار المجلس شروع کرده و با خیار غبن به پایان رسانیده است. سید هادى فرزند سید عباس فشارکى (نواده اش) نسخه اى از آن را در اختیار داشته است.(۹۱)

فرزندان

از آیه الله فشارکى چهار فرزند پسر باقى ماند که وارث علم، معرفت و فضیلت پدر شدند:

۱ ـ سید محمدباقر طباطبایى: وى جوانى خوش خلق و نیکو روش بود نامبرده به افتخار دامادى آیه الله میرزا محمدتقى شیرازى درآمد اما در حدود ۳۶ یا ۳۷ سالگى و در سال ۱۳۳۸ق. به سراى باقى شتافت.(۹۲)

۲ ـ حاج سید عباس طباطبایى: وى در سامرا دیده به جهان گشود و در سنین کودکى پدرى پارسا و فاضل را از دست داد. مقدمات و نیز سطح علوم دینى را از محضر مراجع و استادان وقت آموخت تا به درجاتى عالى از علم و کمال ارتقا یافت و سپس به تهران عزیمت نمود و در مدرسه خان مروى به انجام وظایف دینى و فرهنگى و تبلیغى پرداخت. نامبرده داماد آیه الله میرزا محمدحسن آشتیانى و شوهر خواهر حکیم عارف آیه الله میرزا احمد آشتیانى مى باشد. وى پس از سالیان متمادى تدریس، تعلیم و هدایت مردم در اول ربیع الاول ۱۴۰۰ ق. دعوت حق را لبیک گفت، پیکرش با تشییع شایانى به بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)حمل گردید و در مقبره میرزا محمدحسن آشتیانى دفن شد.(۹۳) پس از وى فرزندش سید محمدهادى طباطبایى در همان مسجدى که پدرش مشغول تبلیغ و نشر حقایق اسلام بود (مسجد خازن الملک)، اقامه جماعت مى نمود.

۳ ـ سید على اکبر طباطبایى: وى نیز متولد سامرا است که سنین خردسالى از نعمت پدرى دانشمند و مهربان محروم و از الطاف آیه الله حائرى در کودکى برخوردار شد. نامبرده هم به تهران مهاجرت کرد و در محل سرتخت بربرى هاى تهران سکونت اختیار کرد و به فعالیت هاى آموزشى و تبلیغى مشغول بود. وى به افتخار دامادى آیه الله حاج شیخ مرتضى آشتیانى درآمد. پس از ارتحال سید على اکبر، جنازه اش به مشهد مقدس حمل شد و در جوار بارگاه مقدس حضرت امام رضا(علیه السلام)دفن گشت.(۹۴)

۴ ـ سید ابوطالب فشارکى که به غایت محبوب پدر بود.

بستگان

الف ـ سید حسین حائرى وى برادر زاده آیه الله سید محمد فشارکى است که در مشهد اقامت داشت. آیه الله شیخ مرتضى حائرى مى گوید:در سفر دوم که به مشهد رفته بودم، در مدرسه سلیمان خان اقامت داشتم که نامبرده مرا به خانه خویش برد و نگذاشت که در مدرسه اقامت داشته باشم. در خانه ایشان بودم که به خواب رفتم و در عالم رؤیا از حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام)حاجتى خواسته بودم از خواب که بلند شدم، دیدم جواب آن به طریق اجمال، که موکول به اراده حق تعالى نموده بود، به دیوار نوشته شده است پس از دیدن، محو گردید.(۹۵)

شیخ مرتضى حائرى در معرفى وى مى نویسد:مردى صالح و فقیه روشن ضمیرى بود و در اواخر عمر از کرمانشاه ـ که مرکز فعالیت تبلیغى ایشان بود ـ به مشهد مقدس مهاجرت نمود. نامبرده نسبت به این جانب به دلایلى لطف داشت. زیرا برادر زاده مرحوم استادِ والد بود، به امر مرحوم عمویش خدمت پدرم مقدارى از معالم را خوانده بود و نسبت به والدم اشتیاق و علاقه اى وافر داشت. و سیدى باصفا، شیرین و دوست داشتنى بود. وى در مشهد دار فانى را وداع گفت و در یکى از ابنیه رواق پایین پاى حضرت امام رضا(علیه السلام) به خاک سپرده شد.(۹۶)

ب ـ آیه الله حاج سید ابراهیم طباطبایى مجتهد اصفهانى وى پسر عموى آیه الله سید محمد فشارکى است. دخترش «سیده زهرا» به عقد ازدواج آیه الله شیخ على علامه حائرى در آمد که حاصل این پیوند پاک، فرزند فاضلى به نام آیه الله علامه شیخ جلال الدین حائرى است.(۹۷)

بیمارى و رحلت

آیه الله فشارکى در اواخر عمر زخمى در دستش پیدا شد که عوارض ناشى از عفونت آن، وى را بر بستر بیمارى افکند به نحوى که از درس و بحث و تلاش هاى علمى باز ماند و کاملاً خانه نشین گردید و این روند چند ماهى استمرار داشت.

در این مدت عده اى از شاگردان این فقیه فرزانه به پرستارى نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آن جا که برایشان امکان داشت، مراقبت هاى لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارت بار، حضرت آیه الله حائرى به مدت شش ماه براى آیه الله فشارکى پرستارى مى نمود و چنان چه خودش گفته است بدین عمل افتخار مى نمود و بنابر آنچه فرزندش حاج شیخ مرتضى حائرى نقل کرده، توفیقاتى که در زندگى آیه الله حائرى نصیب وى گردید و در پرتو آنها توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتى است که به استادش مرحوم فشارکى ارائه نموده است.

همچنین با توجه به این که آیه الله فشارکى از نظر اقتصادى مشکلاتى داشت، عده اى از تربیت یافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونه اى عمل کنند که خانواده اش رنج و زجر ناشى از محرومیت اقتصادى و بیمارى آیه الله فشارکى را کمتر حس کنند.

سرانجام آن مجتهد وارسته در سوم ذیقعده ۱۳۱۶ ق. اسفند (۱۲۷۷ هـ. ش.) در نجف به سوى سراى باقى شتافت. پیکر پاکش پس از تشییعى باشکوه از سوى مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکى از حجره هاى صحن مقدس علوى ـ در طرف چپ آن که داخل مى شود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکى را سپرى مى کردند.

گلشن ابرارج۵



۱٫ آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعى مهرآبادى، ج ۱، ص ۱۷۳ ـ ۱۷۰، تطوّر حکومت در ایران بعد از اسلام، محیط طباطبایى، ص ۱۴۱ و ۱۴۲، جرعههاى جانبخش، از نگارنده، ص ۳۵٫

۲٫ مکارم الآثار، معلم حبیبآبادى، ج ۴، ص ۱۴۳۶٫

۳٫ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدى، ص۳۴۹٫

۴٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۸، میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص ۱۸۵٫

۵٫ علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، م. جرفادقانى، ص ۲۸۲٫

۶٫ مصاحبه با آیهالله اراکى، حوزه، ش ۱۲، ص ۳۷٫

۷٫ یادنامه آیهالله العظمى اراکى، آیهالله رضا استادى، ص ۵ ـ ۶٫

۸٫ میرزاى شیرازى، ص ۱۸۵٫

۹٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۹٫

۱۰٫ فوائد الرضویه، ص ۵۹۴٫

۱۱٫ خورشید حوزههاى علمیه، محمدى اشتهاردى، ص ۳۴، سِرّ دلبران، مرتضى حائرى، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۰٫

۱۲٫ تذکره القبور، ص ۱۶۵٫

۱۳٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳٫

۱۴٫ البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود این که صاحب گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکى به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.

۱۵٫ گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۸۳ و کتاب سر دلبران، ص ۳۹٫

۱۶٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۰۰ و ۳۱٫

۱۷٫ سرّ دلبران، ص ۱۰ ـ ۱۰۴، خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۴٫

۱۸٫ فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص ۱۸۳٫

۱۹٫ سر دلبران، ص ۱۲۲٫

۲۰٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳۷٫

۲۱٫ دیدار با ابرار، ج ۴۶، ص ۳۱ و ۳۲٫

۲۲٫ نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۱۱۵۸٫

۲۳٫ مجله نور علم، ش ۱۱، ص ۱۰۶ و ۱۱۱٫

۲۴٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۳۲ و ۳۷٫

۲۵٫ آیهالله مؤسس، على کریمى جهرمى، ص ۱۱۸٫

۲۶٫ سِرّ دلبران، ص ۱۱۸ و ۱۱۹٫

۲۷٫ مجله نور علم، شماره ۱۱، ص ۱۱۱٫

۲۸٫ آیه الله مؤسس، ص ۴۲٫

۲۹٫ پا به پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج ۴، ص ۹۶٫

۳۰٫ مجله حوزه، ش ۱۲، ص ۳۴٫

۳۱٫ یادنامه آیهالله اراکى، ص ۳۲۷٫

۳۲٫ آیه الله مؤسس، ص ۹۹٫

۳۳٫ خورشید حوزههاى علمیه، ص ۱۶۵٫

۳۴٫ آیه الله مؤسس، ص ۴۳٫

۳۵٫ همان، ص ۴۰٫

۳۶٫ شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص ۳۳٫

۳۷٫ مدرس نابغه ملى ایران، ص ۳۶٫

۳۸٫ مدرس مجاهدى شکستناپذیر، ص ۲۷٫

۳۹٫ فرازهاى فروزان، ص ۱۶۵٫

۴۰٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۳۶٫

۴۱٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخیر، سید مصلح الدین مهدوى، ج ۲، ص ۴۴۰ ـ ۴۴۱٫

۴۲٫ اعیان الشیعه، ج ۱۰، ص ۳۹٫

۴۳٫ جرعههاى جانبخش، ص ۷۴ و ۷۵٫

۴۴٫ تذکره القبور، ص ۱۶۶٫

۴۵٫ مجله حوزه، شمازه ۷۶ و ۷۷، ص ۷۳٫

۴۶٫ شمس الفقهاء، داود نعیمى، ص ۵۵٫

۴۷٫ نشان از بىنشانها، على مقدادى، ص ۱۷٫

۴۸٫ پیام انقلاب، ش ۸۶، ص ۴۶٫

۴۹٫ تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان…، ج ۲، ص ۳۵۱٫

۵۰٫ پیام انقلاب، شماره ۱۲۸، ص ۱۴٫

۵۱٫ نقباء البشر، ج ۴، ص ۳۱۸٫

۵۲٫ گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۲۶۲٫

۵۳٫ آیینه دانشوران، ص ۳۳۱٫

۵۴٫ یادنامه آیهالله اراکى، ص ۷۲ ـ ۷۱٫

۵۵٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۵۸٫

۵۶٫ فوائد الرضویه، ص ۵۹۴٫

۵۷٫ ریحانه الادب، ج ۴، ص ۳۴۲٫

۵۸٫ یادنامه شهید قدوسى، ص ۲۰۳٫

۵۹٫ آینه دانشوران، ص ۳۴۹٫

۶۰٫ تذکره القبور، ص ۱۶۲ ـ ۱۶۵٫

۶۱٫ احسن الودیعه، ج ۲، ص ۹۵٫

۶۲٫ سر دلبران، ص ۱۱۸ و ۱۱۹، آیهالله مؤسس، ص ۴۱،.

۶۳٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۶۴٫ ن.ک سر دلبران، ص ۱۰۴٫

۶۵٫ همان، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۰٫

۶۶٫ یادنامه آیه الله اراکى، ص ۶۳۶٫

۶۷٫ فوائد الرضویه، ج ۲، ص ۵۹۴٫

۶۸٫ بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمى، ص ۱۲۶٫

۶۹٫ سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص ۱۴۱٫

۷۰٫ سوره قصص. آیه ۸۱٫

۷۱٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۷۲٫مردگانباماسخنمىگویند،محمدرضارضوى،ص۳۰٫

۷۳٫ فقهاى نامدار شیعه، ص ۳۸۲٫

۷۴٫ الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۲۹۳٫

۷۵٫ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۰۷٫

۷۶٫ همان، ص ۱۰۸٫

۷۷٫ سر دلبران، ص ۱۲۰ ـ ۱۱۹٫

۷۸٫ الغدیر، علامه امینى، ج ۸، ص ۲۹۱٫

۷۹٫ البته این کرامت را به میرزاى دوم هم نسبت دادهاند.

۸۰٫ سِرّ دلبران، ص ۹۰ ـ ۸۹، الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۵۴ ـ ۵۳، یادنامه آیهالله اراکى، ص ۶۰۱٫

۸۱٫ یادنامه آیه الله اراکى، ص ۶۲۹، سر دلبران، ص۹۳ـ۹۱

۸۲٫ الکلام یجر الکلام، ج ۱، ص ۱۰۸ خورشید حوزه هاى علمیه، ص ۳۵٫

۸۳٫ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۸۴٫ آیهالله مؤسس، ص ۴۵ ـ ۴۴٫

۸۵٫ الذریعه، ج ۷، ص ۲۵۰٫

۸۶٫ آیهالله مؤسس، ص ۴۳ و مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷٫

۸۷٫ االذریعه، ج ۲، ص ۱۱۵٫

۸۸٫ همان، ص ۲۵۲٫

۸۹٫ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۵۶۶٫

۹۰٫ احسن الودیعه، ج ۲، ص ۹۷٫

۹۱٫ الذریعه، ج ۷، ص ۲۸۰٫

۹۲٫ مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷ از کلینى تا خمینى، ص ۳۱۸٫

۹۳٫ اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص ۱۸۴ چهل مقاله، آیه الله رضا استادى، ص۶۱۳ـ۶۱۲٫

۹۴٫ اختران فروزان رى و تهران، ص ۱۸۴ و مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۴۲۷٫

۹۵٫ آیه الله مؤسس، ص ۱۵۸٫

۹۶٫ سر دلبران، ص ۹۸٫

۹۷٫آشنایى بافرزانگانِ بابل،عبدالرحمن باقرزاده،ص۲۹۹٫

زندگینامه شیخ ابو جعفر طوسى(متولد ۳۸۵-متوفى ۴۶۰ ه.ق)(مؤسس حوزه علمیه نجف) (فقهای نامدار شیعه)

گفتار استاد:

«شیخ ابو جعفر طوسى،معروف به‏«شیخ الطائفه‏»از ستارگان بسیار درخشان جهان‏اسلام است.در فقه و اصول و حدیث و تفسیر و کلام و رجال تالیفات فراوان‏دارد.اهل خراسان است. در سال ۳۸۵ متولد شده و در سال ۴۰۸ یعنى در۲۳سالگى به بغداد مهاجرت کرد و تا پایان عمر در عراق ماند و پس از استادش سیدمرتضى علم الهدى،ریاست علمى و فتوائى شیعه به او منتقل گردید.

مدت پنج ‏سال پیش شیخ مفید درس خوانده است.سالیان دراز از خدمت‏ شاگردمبرز شیخ مفید،سید مرتضى بهره ‏مند شده است.استادش سید مرتضى در سال‏۴۳۶ درگذشت و او ۲۴ سال دیگر پس از استادش در قید حیات بود.دوازده سال‏ بعد از سید در بغداد ماند،ولى بعد به علت ‏یک سلسله آشوبها که خانه وکاشانه ‏اش به تاراج رفت،به نجف مهاجرت کرد و حوزه علمیه را در آنجا تاسیس‏ کرد و در سال ۴۶۰ در همانجا درگذشت.قبرش در نجف معروف است.

شیخ ‏طوسى کتابى در فقه دارد به نام‏«النهایه‏»که در قدیم الایام کتاب درسى طلاب‏ بوده است. کتاب دیگرى دارد به نام‏«المبسوط‏»که فقه را وارد مرحله جدیدى ‏کرده است و در عصر خودش مشروح ‏ترین کتاب فقهى بوده است.کتاب دیگرى ‏دارد به نام‏«الخلاف‏»که در آنجا هم آراء فقهاء اهل سنت را بیان کرده،و هم راى ‏شیعه را.شیخ طوسى کتابهاى دیگرى نیز در فقه دارد،قدماء تا حدود یک قرن‏ پیش،اگر در فقه‏«شیخ‏»را به طور مطلق مى ‏گفتند،[منظور آنان] شیخ طوسى بودو اگر«شیخان‏»مى ‏گفتند مقصود شیخ مفید و شیخ طوسى بوده است.

شیخ طوسى یکى از چند چهره معروفى است که در سراسر فقه نامشان برده ‏مى ‏شود.خاندان شیخ طوسى تا چند نسل همه از علماء و فقهاء بوده ‏اند.پسرش ‏شیخ ابو على ملقب به‏«مفید ثانى‏»،فقیه جلیل القدرى است و بنا بر نقل مستدرک(ج‏۳،ص ۴۹۸)او کتابى دارد به نام‏«امالى‏»و کتاب‏«النهایه‏»پدرش را نیز شرح ‏کرده است.

مطابق نقل کتاب‏«لؤلؤه البحرین‏»دختران شیخ طوسى نیز فقیهه و فاضله بوده ‏اند.

شیخ ابو على فرزندى دارد به نام‏«شیخ ابو الحسن‏»،بعد از پدرش مرجعیت وریاست ‏حوزه علمیه به او منتقل گردید و بنا بر نقل‏«ابن عماد حنبلى‏»در کتاب‏ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب(ج ۴،ص‏۱۲۶ و۱۲۷)در زمان این فردبزرگ،زاهد و عالم،بوده است عماد طبرى گفته است اگر صلوات بر غیر انبیاءروا بود،من بر این مرد صلوات مى ‏فرستادم.او(پسر شیخ)در سال ۵۴۰ درگذشته ‏است.» (۲)

ولادت:

فقیه بزرگوار،محدث کبیر،مفسر نامى،دانشمند پرآوازه،شیخ الطائفه،ابو جعفرمحمد بن حسن بن على طوسى،در رمضان سال ۳۸۵ ه.ق در شهر«طوس‏»خراسان‏دیده به جهان گشود. پس از طى تحصیلات مقدماتى در زادگاه خود،در سال ۴۰۸ ه.ق‏هنگامى که‏۲۳ ساله بود،به بغداد عزیمت نمود.

در آن هنگام ریاست مذهب جعفرى در زمان غیبت امام زمان(عج)با شیخ‏بزرگوار و بزرگ پرچمدار شیعه،محمد بن محمد عکبرى بغدادى،معروف به شیخ‏مفید بود.پس شیخ طوسى ملازمت او را اختیار کرد و شاگردى او را پذیرفت و تا پایان‏زندگى او از محضرش بهره ‏ها برد.

در همین زمان از محضر مشایخ دیگر،مانند:حسین بن عبید الله غضایرى(م ۴۱۱)،ابن جنید اسکافى(م ۳۸۱)و احمد بن محمد بن موسى معروف به ابى الصلت‏ اهوازى نیز کسب فیض نمود.

وى به علت هوش سرشار و ذکاوت فوق العاده ‏اش مورد توجه استاد بزرگوارش ‏شیخ مفید قرار گرفت.بدین جهت اکثر اوقات را با شیخ به سر مى‏ برد تا اینکه دررمضان سال‏۴۱۳ ه.ق شیخ مفید به جوار رحمت الهى شتافت.پس از رحلت این ‏مجتهد سترگ شیعه،ریاست مذهب شیعه به داناترین و والا مقام‏ترین شاگردش یعنى ‏سید مرتضى علم الهدى(برادر سید رضى،گرد آورنده نهج البلاغه)رسید.بدین خاطرشیخ طوسى بدو پیوست و از علوم الهى سرشارى که از زبان او جارى مى‏ گردید،مستفیض شده و از چشمه گواراى علم و دانش او سیراب و بهره ‏مند گشت.

سید مرتضى نیز که در او لیاقت و استعداد کامل را دیده بود،او را مورد عنایات وتوجهات خاصه خود قرار داده و او را به تدریس واداشت و مقررى قابل توجهى(۱۲دینار در ماه)براى او تعیین نمود.بدین ترتیب شیخ طوسى‏۲۳ سال نیز در ملازمت آن ‏عالم بزرگوار به سر برد تا اینکه سید در ربیع الاول سال‏۴۳۶ ه.ق،در سن ۸۱ سالگى ‏درگذشت.

بعد از رحلت آیه الله سید مرتضى علم الهدى،رهبرى و پرچمدارى شیعه به ‏شیخ طوسى رسید.در این هنگام منزل شیخ در محله کرخ بغداد،پناهگاه و مقصد ومقصود مسلمانان بود. جهت درک محضر او علماء و دانشمندان بسیارى از سراسرسرزمین اسلامى،قصد بغداد را مى ‏نمودند تا افتخار مجالست و شاگردى او را دریابند واز چشمه خروشان علم الهدى که بر زبان او جارى مى ‏شد،استفاده برند.

بدینگونه شماره شاگردان وى از فقهاء و مجتهدین و علماء شیعه،به بیش ازسیصد تن رسید و در همان وقت چند صد نفر از علماى اهل سنت نیز از محضر اواستفاده مى ‏کردند.

کتابهاى مرجع:

شیخ طوسى مؤلف دو کتاب از کتب اساسى و مرجع چهارگانه شیعه است.این‏ کتابها به نامهاى:«تهذیب الاحکام‏»و«الاستبصار»مى ‏باشند و هر دو در زمینه روایات و احادیثى است که جنبه فقهى و حکمى دارند.قابل توجه است که کتب اربعه به وسیله ‏سه نفر نوشته شده است که نام هر سه نفر آنان‏«محمد»مى ‏باشد.فی المثل:«محمد بن‏ یعقوب کلینى‏»،«الکافى‏»را نوشته و در آن بیش از ۱۶۰۰۰ حدیث را جمع آورى کرده ‏است.و شیخ صدوق،«محمد بن بابویه‏»کتاب‏«من لا یحضره الفقیه‏»را در احکام فقه ‏تالیف کرده است و شیخ طوسى،«محمد بن حسن‏»نیز دو کتاب دیگر از اصول اربعه،یعنى‏«التهذیب‏»و«الاستبصار»را نوشته است.به این ترتیب به این سه نفر،«محمدون‏اوائل‏»گویند.

سه نفر دیگر از بزرگترین علماى شیعه در اعصار اخیر کتابهاى مهم دیگرى‏ نگاشته ‏اند که‏«محمدون اواخر»نامیده مى ‏شوند که عبارتند از:«علامه محمد باقرمجلسى‏»،مؤلف دائره المعارف عظیم‏«بحار الانوار»در ۱۱۰ جلد،و«محمد بن محسن‏فیض کاشانى‏»مؤلف کتاب گرانقدر«الوافى‏»و«محمد بن حر عاملى‏»،مؤلف کتاب‏گران بهاى‏«وسائل الشیعه‏»در ۲۰ جلد.پس این هفت کتاب ارزشمند را در مجموع کتب‏سبعه شیعه مى‏ نامند.

کرسى تدریس در بغداد:

آوازه علم و دانش و ورع و زهد و تقواى شیخ طوسى،همچنانکه از مرزهاى ‏عراق گذشته و به اقصى نقاط دنیا رسیده بود،از دیواره هزار کنگره هزار قصر با عظمت‏ خلیفه‏ عباسى نیز گذشت، به طورى که‏«القائم بامر الله‏»خلیفه عباسى،با همکارى آل بویه‏ کرسى تدریس کلام را در مرکز خلافت ‏براى او برقرار نمود.در آن روزگار بر این ‏کرسى،عظمت و رتبه والایى قائل بودند،به طورى که آن را به بزرگترین دانشمند کشورواگذار مى ‏نمودند و این نشانه آن است که در آن زمان بالاتر و والاتر از شیخ طوسى درتمام بغداد و سرزمینهاى اسلامى فرد دیگرى موجود نبود که شایستگى تدریس راداشته باشد.

در آن روزگار خاندان ایرانى‏«آل بویه‏»در واقع امر بر بغداد حکومت مى‏ کردند و خلفاى عباسى بیشتر از یک مقام تشریفاتى،عنوانى نداشتند.به طوریکه آل بویه هرگاه ‏اراده مى‏ کردند، مى‏ توانستند آنان را کنار زده،فرزند یا یکى از نزدیکان خلیفه را به‏ حکومت ظاهرى منصوب نمایند.این نوع نمایشات براى ساکت کردن مردم عراق بودکه بسیارى از آنها از اهل نت‏ بودند و خلیفه را«امیر المؤمنین‏»و خلیفه الله و ظل الله‏ فی الارض مى ‏دانستند!

آل بویه که خاندان شیعه بودند،در ترویج‏شیعه و رهانیدن آنان از ظلم و ستم‏ دیگران،نقش بسیار مهمى را ایفا کردند،و نخستین بار شعائر و شعارهاى شیعه را مطرح‏ ساختند.

در سال‏۴۴۷ ه.ق،ترکان سلجوقى با استفاده از ضعف آل بویه به بغداد حمله ‏نموده و با اشغال آن،حکومت آل بویه را منقرض نمودند.در این هنگام عده ‏اى ازاوباش و اراذل به رهبرى عمید الملک وزیر متعصب طغرل بیک،به محله ‏هاى‏شیعه نشین حمله کرده،به قتل و غارت آنان پرداختند و بدین ترتیب یک قرن آزادى‏ شیعیان در عراق به سر رسید.قرنى که با ظهور شیخ صدوق و سید مرتضى و سیدرضى و شیخ مفید،و بره ه‏اى از حیات علمى شیخ طوسى(ره) همراه بود.در این یک‏ قرن حکومت آل بویه،بسیارى از کتب معروف شیعه نگاشته شد و شیعیان توانستندمراسم مذهبى خود را از قبیل عزادارى عاشورا و دیگر مراسم و شعائر را آزادانه انجام‏دهند.

اما با سقوط آل بویه و روى کار آمدن خاندان سلجوقى،وضع به یک باره ‏دگرگون گردید و دوباره آزار و اذیت ‏شیعیان و قتل عام آنان آغاز گردید و شیعیان‏ مجبور شدند براى حفظ جان و ناموس خود تقیه نمایند.با حمله افراد متعصب و اراذل‏ و اوباش به صفهاى عزادارى سید الشهداء(ع)،مراسم عزادارى شیعیان نیز به ظاهرمتوقف گردید و بسیارى از عزاداران کشته شدند.

در یکى از این حملات که تحت نظارت وزیر عبد الملک انجام گرفت،بسیارى ‏از شیعیان کشته شده و بسیارى از خانه ‏ها و مغازه ‏ها و مراکز علمى و کتابخانه‏ هاى شیعى به آتش کشیده شده و غارت گردید.شیخ طوسى نیز از این غارت در امان نماند،زیراهمان طور که نوشته آمد،وى داراى بزرگترین کرسى تدریس در بغداد بود.عده ‏اى ازعلماء اهل سنت که این موضوع را خوش نداشتند و به شیخ حسادت مى‏ کردند،بارهاکوشیده بودند که با تهمت و افتراء شیخ را از این منصب کنار نمایند.

اما این حسادتها،بالاخره کار خود را کرد و اراذل و اوباش به خانه شیخ حمله‏ برده و آن را به آتش کشیده و بسیارى از اموالش را به غارت بردند.کرسى تدریس شیخ‏ نیز به آتش کشیده شد و کتابخانه بزرگ و معروف او نیز که محزن گنجینه ‏ها و ذخائرعلمى بود،طعمه حریق گشت و بسیارى از کتب نفیس و بى‏ مانند او نیز در آتش جهل وتعصب نابود گردید.

علاوه بر آن کتابخانه‏اى که به دستور شاهپور بن اردشیر وزیربهاء الدوله دیلمى ساخته شده بود و یکى از بزرگترین و عظیم‏ترین و معروف‏ترین ومعتبرترین کتابخانه‏ هاى آن روزگار بود،و هزاران جلد کتاب خطى و نفیس که از روى ‏کتابهاى مختلف از سراسر جهان آن روز استنساخ شده بود و در آن نگهدارى مى ‏شد،وقرآنهاى تذهیب کارى شده و قرآنهایى که به وسیله بزرگترین خطاطان عرب نوشته‏ شده بود و به نفاست این کتابخانه مى ‏افزود،تماما توسط عده‏ اى از جاهلان متعصب وگمراه به آتش کشیده شد و تعداد زیادى از کتب منحصر به فرد،از جمله تعداد زیادى ازکتابها و تالیفات خود شیخ از بین رفت.» (۳)

بعد از این حادثه،اراذل و او باش به خانه شیخ حمله کردند تا وى را به قتل‏ برسانند،ولى چون او را نیافتند،وسایل منزل و کتابهاى او را به بازار آورده،پرچم ها وعلم هایى که شیعیان در عاشورا از آن استفاده مى ‏نمودند،بر آنها افزوده و همگى را به ‏آتش کشانده و نابود ساختند.

در تاریخ ادبیات دکتر صفا،به نقل از«کامل التواریخ‏»ابن اثیر،حوادث‏۴۹۹ آمده است:«در محرم سال ۴۴۵،بین شیعه و سنى بغداد اختلافاتى که از اواخر سال ۴۴۴بروز کرده بود، شدت گرفت و دسته‏ هایى از ترکان نیز در تعصبات شرکت جسته،درنتیجه بسیارى از خانه ‏هاى محله کرخ بغداد که مسکن شیعیان بود و خانه‏ هاى محلات ‏دیگر طعمه آتش و با خاک یکسان شد.در سال‏۴۴۹ خانه ابو جعفر طوسى،فقیه امامى ‏در کرخ به باد غارت متعصبان رفت.» (۴)

بعد از این حادثه اسفبار که ضایعات جبران ناپذیرى به جهان علم وارد ساخت،شیخ از بغداد خارج شده و به صورت متوارى به نجف اشرف رسید.

«نجف اشرف‏»در آن هنگام ده کوچکى بود که عده معدودى از شیعیان مشتاق،در جوار بارگاه مولاى متقیان امیر المؤمنین على(ع)زندگى مى ‏کردند.

بعد از فروکش کردن خشم و طغیان جاهلان،شیخ در نجف اشرف حوزه ‏علمیه ‏اى تاسیس نموده که بزرگترین حوزه علمیه در میان شیعیان گردید. (۵)

گفتار نجاشى:

نجاشى(متوفى ۴۵۰ ه.ق)،معاصر او در شان شیخ مى ‏نویسد:

«ابو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى،بزرگى از اصحاب ما،ثقه،عین ازشاگردان استاد ما ابو عبد الله(مفید)مى ‏باشد،او تالیفاتى دارد.یکى از آنها«تهذیب‏الاحکام‏»و آن کتاب بس بزرگى است،و دیگرى الاستبصار-النهایه-المفصح(درامامت)-ما لا یسع المکلف الاخلال به کتاب العده(در اصول فقه)-کتاب الرجال من‏روى عن النبى(ص)و عن الائمه(ع)-کتاب فهرست کتب الشیعه و اسامى المصنفین‏المبوسط(در فقه)-مقدمه‏اى در مدخل علم کلام-الایحاز(در ارث)-مساله فى العمل‏بخبر الواحد-کتاب ما یعلل و ما لا یعلل-کتاب الجمل و العقود-تلخیص الشافى(درامامت)-مساله فى الاحوال-کتاب التبیان فى تفسیر القرآن-شرح المقدمه-ریاضه‏العقول-تمهید الاصول،و شرح جمل العلم و العمل…» (۶)

گفتار حاج آقا بزرگ تهرانى:

شیخ آقا بزرگ تهرانى،در مقدمه تفسیر«التبیان‏»تالیف شیخ طوسى،از ۴۸ کتاب‏ وى نام برده است.این کتابها را مى ‏توان در موضوعات زیر دسته بندى نمود:

۱-تفسیر قرآن،۳ کتاب

۲-فقه و احکام ۱۱ کتاب

۳-اصول فقه ۲ کتاب

۴-اخبار و احادیث‏۳ کتاب

۵-رجال و درایه‏۳ کتاب

۶-کلام و عقائد۱۶ کتاب

۷-ادعیه و مناجات ۵ کتاب

۸-مقتل و تاریخ ۲ کتاب

۹-پاسخ مسائل‏۳ کتاب (۷)

برخى از عناوین کتابها به این قرار مى ‏باشد:

النهایه-الخلاف-المبسوط-عده الاصول-تفسیر التبیان-تلخیص الشافى‏ الغیبه-الفهرست-رجال-مصباح المتهجد و…

۱-النهایه:

این کتاب که یکى از نخستین آثار شیخ است.وى فتاواى خود را درمسائل فقهى به عبارات و روایات نوشته و مسائلى را که درباره آن روایت ‏یا حدیثى‏ نیافته است متعرض نگردیده است. این کتاب تا عصر محقق همانند شرائع محقق‏ مطرح بود.

۲-المبسوط:

بر خلاف نهایه،اگر چه کتابى است فقهى،ولى در آن شیخ اجتهادنموده است و مسائل را با دید کلامى و اصولى بررسى کرده و فتوا داده است.این کتاب‏فتاواى اجتهادى شیخ مى ‏باشد.از کتابهاى دیگر شیخ این کتابها را مى‏ توان نام برد:

۳-الخلاف:

در این کتاب مباحث اخلاقى و موارد مورد اتفاق فریقین را بازگوکرده است.

«مفصح‏»(در امامت)،«لا یسع المکلف الاخلال به‏»(در اصول)،«عده الاصول‏»(در علم اصول)، «الرجال‏»که نام رجالى است که از اصحاب پیامبر اکرم(ص)و یاران‏ائمه معصومین(ع)روایت کرده‏اند.«فهرست‏»که فهرست کتب شیعه و نام مؤلفان آنهامى ‏باشد.«مقدمه‏»در علم کلام، «ایجاز»در فرائض رساله،«مساله در عمل به خبرواحد»رساله‏«ما یعلل و ما لا یعلل‏»،کتاب‏«ریاض العقول‏»که شرح مقدمه و در علم کلام‏است.«تمهید الاصول‏»که شرح‏«جمل العلم و العمل‏»سید مرتضى علم الهدى است.

کتاب‏«جمل العلم و العمل‏»،«کتابهاى عقود و تلخیص الشافى‏»در امامت.کتاب‏«التبیان‏»در تفسیر قرآن.تفسیر التبیان در ۲۰ مجلد قرار دارد.این کتاب در سالیان اخیربه صورت ۱۰ مجلد به چاپ رسیده است.این تفسیر نخستین تفسیر استدلالى شیعه‏است.زیرا قبل از آن کتابهاى تفسیرى شیعه همگى روائى(یعنى مجموعه روایات واحادیث پیرامون آیات)بودند.

این ابتکار شیخ،بعدها پى‏گیرى شد و بدین ترتیب یک سرى از ارزشمندترین‏تفاسیر استدلالى شیعه به وجود آمد.از جمله‏«تفسیر مجمع البیان‏»طبرسى در ۱۰ جلد،تفسیر گازر، تفسیر المنهج،تفسیر خلاصه المنهج،تفسیر ابو الفتح رازى و اخیرا تفسیرالمیزان و تفسیر نمونه و دهها تفسیر دیگر که ما در کتاب‏«طبقات مفسران شیعه‏»درمجلدات پنجگانه شرح و تفصیل آنها را داده ‏ایم.

دیگر کتابهاى شیخ عبارتند از:

رساله در تحریم فقاع(آب جو)

مسائل دمشقیه(که دوازده مساله است.)

مسائل حلبیه مسائل حائریه

مسائل الیاسیه(که صد مساله است.)

مسائل جیلانیه(که ۲۴ مساله است)

مسائل در فرق میان نبى و امام

رساله نقض بر ابن شاذان

رساله مختصر(در ادعیه و مناسک حج)

رساله مسائل ابن براج

کتاب مختصر مصباح المجتهد(در ادعیه که همانند مفاتیح الجنان ثقه المحدثین شیخ عباس قمى رایج‏ بین مردم بوده است.)

کتاب انس التوحید(در ادعیه)

کتاب الاقتصار فیما یجب على العباد

کتاب مختصر المصباح

کتاب اخبار مختار بن ابى عبیده ثقفى

کتاب مقتل الحسین(در حادثه دلخراش کربلا)

کتاب اختیار الرجال کشى

کتاب مجالس(در اخبار و احادیث)

کتاب هدایه المسترشد و بصیره المتعبد

کتابى در اصول و عقاید و کلام

مسائل رازیه در وعید

مسائل فارسیه(در آیات قرآن)

و کتاب الغیبه که در مورد زندگانى حضرت ولى عصر بقیه الله الاعظم نوشته شده ‏است و یکى از محکم‏ترین و استدلالى‏ ترین کتب شیعه تا زمان خود شیخ و حتى امروز مى ‏باشد.در این کتاب به تمامى سؤالات و اشکالات مخالفین در مورد غیبت،تولد وطول عمر حضرت مهدى(عج)پاسخ داده شده است.این کتاب در سالهاى اخیر به فارسى ترجمه شده است،ولى اینک نایاب مى‏ باشد.

مقام و موقعیت‏ شیخ طوسى:

شیخ مفید که استاد شیخ طوسى است،نخستین شخصیت علمى در شیعه است‏که علم کلام را تنظیم و تبویب نمود و آن را به عظمت و اعتبار خود رسانید.شیخ ‏طوسى نیز اکثر کتب خود را در علم اصول و عقاید با بیانات کلامى درآمیخته است.این‏کار شیخ به علماى دیگر نیز جرات داد که تفسیر قرآن را با مشربهاى عقیدتى و فکرى ‏گوناگونى عرضه بدارند.بدین ترتیب پس از شیخ،تفاسیرى با مشربهاى فلسفى وعرفانى و علمى به وجود آمد که تاثیر مهمى در تغییر افکار مسلمین باقى گذاشت.

یکى دیگر از تاثیرات و ابتکارات شیخ طوسى،استفاده از احادیث اهل سنت واستنتاج از مسائل کلامى آنان مى‏ باشد.این استفاده باعث ورود فرهنگ اهل سنت درکتب شیعه و انتقال آراء شیعه به دیگران بود.تفاسیر مهمى چون مجمع البیان و تفسیرابو الفتوح رازى نیز از این تاثیر فرهنگى در امان نمانده و یک سرى مسائلى را که مورداختلاف و یا انکار شیعیان مى ‏باشد،در متن خود آوردند که اخیرا عالم وارسته ومجاهد،علامه مرتضى عسکرى با تحقیقات سى ساله خود ریشه این کجرویها را یافته ‏و آنها را افشا نمود که تحقیقات ایشان در جاى خود ارزشمند مى ‏باشد. (۸)

مجتهدى که مرجعیت مجتهدان را داشت:

از خصوصیات دیگر شیخ طوسى آن است که تا مدت طولانى فقهاى شیعه راتحت تاثیر آراء خود قرار داد،به طوریکه هیچ یک از فقها جرات نیافتند که در برابر آراء فقهى شیخ،نظریات خود را ابراز نمایند.البته این مسائل باعث رکود تکامل فقهى دربره ه‏اى از زمان گردید،ولى بعدها با درخششى که برخى از فقهاء از نسل آن بزرگ فقیه‏ نمودند،این سد شکسته گردید و آراء و نظریات فقهى جدید در عرصه زندگى‏ مسلمانان طلوع و تجلى نمود و افکار و آراء جدید فقهى در عرصه زندگى مردم تابش‏ نمود.و این یک حادثه تاریخى درک موقعیت‏ شیخ طوسى را براى ما تسهیل مى ‏نماید.

در درک عظمت وى کافى است در نظر داشته باشیم که تا سالها بعد از وى با وجود انبوه ‏دانشمندان شیعه،هیچ عالمى توفیق نیافت که شخصیت علمى و موقعیت او را تحت ‏الشعاع خود قرار دهد.در علوم کلامى و فلسفى و معقول و منقول،تا ظهور خواجه‏ نصیر الدین طوسى(متوفى ۶۷۲)و علامه بى ‏مانند حسن بن یوسف مطهر حلى(متوفى‏۷۲۶)،هیچ کس یاراى برابرى با عقاید کلامى وى را نداشت.در تفسیر قرآن تاپیش از مجمع البیان امین الاسلام طبرسى(متوفى ۵۴۸)هیچ کتاب تفسیرى همتاى‏«التبیان‏»او وجود نداشته است. مجمع البیان نیز همچنانکه مؤلفش گوید،از دریاى‏ بى‏ کران معارف تبیان اقتباس نموده و خوشه‏ هایى چیده است.

در فقه و اصول نیز تمام فقهاى بعد از او،ناقل فتاواى وى بوده‏اند و به احترام‏ فقاهت و دانش او از خود راى و نظرى ابراز نمى ‏داشتند تا اینکه محمد بن ادریس حلى(متوفى ۵۹۸)برخاست و اجتهاد و مکتب فقهى شیعه را با جرات و تهور خاصى ازحالت رکود موجود و وضع یک نواخت‏ بیرون آورد.

گفتار بحر العلوم:

علامه سید مهدى بحر العلوم که خود از پیشوایان مکتب جعفرى و از باتقواترین‏ علماى جهان اسلام مى‏ باشد،در مورد شیخ طوسى مى‏ گوید:

«محمد بن حسن طوسى،سرآمد طائفه امامیه و پرچمدار شریعت اسلام وپیشواى فرقه شیعه بعد از ائمه معصومین(سلام الله علیهم)است.او در آنچه متعلق به‏دین و مذهب است، مورد اعتماد ماست.او محقق اصول و فروع و تهذیب کنند معقول و منقول است.شیخ الطائفه ما و رئیس شیعه على الاطلاق است.» (۹)

فرزندان شیخ:

از شیخ الطائفه یک پسر به نام شیخ حسن به یادگار مانده است که معروف به‏«شیخ ابو على طوسى‏»است و او را در علم و عقل،همتاى پدر عالیقدرش دانسته ‏اند.

مکتب فقهى و مرجعیت و حوزه درس او با شایستگى لازم به او رسید.او در سال ۴۵۵،یعنى پنج ‏سال قبل از رحلت پدر به دریافت اجازه اجتهاد نائل آمد.

مؤلف قاموس الرجال مى ‏نویسد:«او فقیه،ثقه و بزرگوار است.تمام تصانیف ‏پدر را بر خودش قرائت نموده است.ابن شهر آشوب گفته است:«از تالیفات او،«المرشد الى سبیل التعبد»مى ‏باشد.»شیخ شوشترى مى ‏افزاید:«او نیز همانند پدر«امالى‏»دارد.» (۱۰)

وفات شیخ:

شیخ بزرگوار ما در شب دوشنبه بیست و دوم ماه محرم سال چهارصد و شصت ‏به رحمت ایزدى پیوست.در نجف اشرف در خانه خویش به خاک سپرده شد.اکنون‏ خانه او مسجد شده است.بدین ترتیب جهان اسلام یکى از بزرگترین و نامورترین‏ فقیهان خود را از دست داد. شخصیتى که در تاریخ کمتر به نظیر او در جامعیت‏ برخورده‏ ایم و هنوز فقهاى ما از پرتو وجود او برخوردار هستند. (۱۱)

فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی



۱- نگارش و تهیه این مقاله،توسط آقاى جهانشاه دارستانى دانشجوى دانشگاه علم و صنعت گروه ۸۸صورت گرفته است.

۲- آشنایى با علوم اسلامى،ص ۲۹۵٫

۳- زیربناى تمدن و علوم اسلامى،تالیف نگارنده،صفحات ۱۵۰ تا ۱۷۰٫

۴- تاریخ ادبیات ایران،نوشته دکتر ذبیح الله صفا،ج ۲،ص‏۱۹۷٫

۵- قصص العلماء،تالیف میرزا محمد تنکابنى،ص‏۴۱۶ به بعد- تتمه المنتهى،تالیف شیخ عباس قمى،حوادث قرن چهارم و پنجم،ص ۴۵۰٫

۶- رجال نجاشى،ص‏۴۰۳،چاپ جامعه مدرسین قم.

۷- مقدمه التبیان،تالیف حاج آقا بزرگ تهرانى.

۸- یادنامه هزاره شیخ طوسى،تالیف على دوانى،مقدمه.

۹- روضات الجنات،ج‏۶،ص ۲۲۰٫

۱۰- قاموس الرجال،ج‏۳،ص ۳۵۸،کد معرفى ۲۰۲۴٫

۱۱- مقاله شیخ آقا بزرگ تهرانى به نقل از مقدمه ترجمه الغیبه شیخ طوسى(به نام تحفه قدسى).

زندگینامه آیت الله شیخ مرتضى طالقانى

حوزه پرشکوهِ نجف از هنگام تأسیس، در حدود سده پنجم ه’.ق. هماره جایگاهِ پرورش انسان‏هاى بزرگى بوده است که در عرصه دانش‏هاى گوناگونِ اسلامى، چون ستارگان آسمان، پیوسته مى ‏درخشند. در سال (۱۲۷۴ ه’.ق.)، در خطه کوهستانى و با صفاى طالقان – که بین کرج، قزوین و گیلان واقع شده – در روستاى «دیزین»، یکى دیگر از عالمان سترگ به نام مرتضى طالقانى دیده به جهان گشود. پدرش «آقاجان» نام داشت و پیشه ‏اش چوپانى بود؛ امّا باورهاى دینى و شیفتگى به دانش و دانشمندان در ژرفاى وجودش ریشه داشت.[۱]

مرتضى در چنین فضایى که آمیخته با صفا و صمیمیت و کار و تلاش و عشق به مذهب اهل‏بیت(ع) بود، دوره کودکى و نوجوانى را سپرى کرد. پدرش در همان آغاز کودکى او را به مکتب‏خانه، نزد معلّمى به نام «محرّم» سپرد و مرتضى نزد این استاد، کتاب‏هاى فارسى و قرآن مجید و بعضى از کتاب‏هاى عربى را فرا گرفت.[۲]

مرتضى ضمن تحصیل در مکتب، به کمک پدر نیز مى ‏شتافت. در همین ایّام یک رخداد دل‏انگیز و جالب سرنوشت او را رقم زد.شیخ مرتضى طالقانى در نجف بارها و بارها آن رخداد را براى شاگردانش اینگونه نقل نموده است.

«من بُرهه‏اى از عمر خودم را در دیزین چوپانى مى‏ کردم، روزى که در دشت، به دنبال گوسفندان بودم، آواى تلاوت قرآن به گوشم رسید. شنیدن این آیات، در جان من تأثیر ژرفى گذاشت و مرا تحت تأثیر قرار داد. آنگاه با خودم زمزمه کردم: پروردگارا! نامه خویش بر من فرو فرستادى؛ کتابى که راهنماى سعادت انسان‏ها است، آیا تا آخر عمر آن را در نیابم!؟

بدین سبب بود که تصمیم گرفتم براى فهم دانش دین، از روستا هجرت کنم؛ بنابراین گوسفندان را به صاحبانش برگرداندم و از چوپانى دست برداشتم».[۳]

هجرت

مرتضى طالقانى با این انگیزه مقدّس، از زادگاهش طالقان، هجرت کرد و به سوى تهران – که در آن عصر، جمعى از بزرگان فقه و فلسفه و عرفان در آن زندگى مى‏کردند و حوزه تدریس داشتند – رهسپار شد.

او در این شهر با کمال جدیّت شروع به تحصیل نمود و مقدّمات را نزد استادان فن فرا گرفت و هفت سال در تهران از محضر بزرگان بهره‏مند شد. وى، فقه را نزد میرزا مسیح طالقانى، حکمت و عرفان را نزد مشهورترین فلاسفه و عرفاى تهران مانند: میرزا ابوالحسن جلوه و آقامحمدرضا قمشه‏ اى فرا گرفت.[۴]

حوزه اصفهان

شیخ مرتضى طالقانى پس از اقامت هفت ساله در تهران، تصمیم گرفت به اصفهان مهاجرت کند. این که انگیزه او از رفتن به اصفهان چه بوده، دقیقاً روشن نیست. به هر حال حوزه علمیه اصفهان در آن عصر از رونق بسزایى برخوردار بوده است و برجستگان، فلاسفه و عارفان در این شهر تدریس داشتند. او که عمیقاً تشنه فراگیرى بیشتر بود، نزد آنان حاضر، و از سرچشمه دانش آنان بهره‏ها برد.

وى در فقه از محضر آیات: ابوالمعالى کلباسى، سید محمدباقر درچه‏اى اصفهانى و شیخ عبدالحسین محلاتى و حکمت و عرفان شیعى را از جهانگیر خان قشقایى و عارف سالک، ملا محمد کاشى فراگرفت.[۵]

به سوى نجف

این دانشمند نستوه، که مایه‏ هاى علمى فراوانى از فقه، عرفان، حکمت و اصول در جان خویش ذخیره داشت، در حالى که ۳۳ بهار از عمرش مى ‏گذشت، به سوى حوزه نجف – که در سده چهارده هجرى قمرى سرآمد حوزه‏ هاى جهان تشیع بود – رهسپار شد.

او که هنوز ازدواج نکرده بود، در آغاز، در مدرسه خلیلى، حُجره‏اى گرفت و در آن مدرسه به تحصیل پرداخت.بعد از تأسیس مدرسه سید محمّدکاظم یزدى، به آن مدرسه رفت و تا آخر عمر در کمالِ زهد و تقوا و سلمان گونه، در این مدرسه زندگى کرد. او با اینکه از عالمان بزرگ به شمار مى ‏آمد، لحظه‏ اى از یادگیرى و رسیدن به مقام منیع تخصص و اجتهاد کوتاهى نکرد؛ بدین خاطر، در محضر درس استادان برجسته نجف زانوى یادگیرى و آموختنِ مراتب عالیه، بر زمین نهاد.[۶]

اصولِ فقه را در محضر سید محمّدکاظم یزدى، صاحب عروه الوثقى و میرزا محمدتقى شیرازى و روایت را از محدثِ معروف، میرزا حسین نورى، صاحبِ مستدرک الوسایل آموخت و به مدارج بلند علمى دست یافت.[۷]

رفع یک توهم

بعضى از صاحبان تراجم نوشته‏ اند: این فقیه وارسته، نزد میرزا حبیب‏اللَّه رشتى و ملا لطف ‏اللَّه لاریجانى نیز حاضر شده، و از آن‏ها کسب فیض کرده؛ ولى این نظر درست نیست؛ زیرا میرزا حبیب‏ اللَّه در سال (۱۳۱۲ ه’.ق.) و ملا لطف‏ اللَّه در سال (۱۳۱۱ ه’.ق.) وفات یافته‏ اند، در حالى که مرتضى طالقانى چنانچه گفته شد، در سال (۱۳۱۷ ه’.ق.) از اصفهان به حوزه نجف عزیمت نمود.

شاگردان

شیخ مرتضى طالقانى چنانچه گفته شد، در راه تحصیل علوم اسلامى رنج‏هاى فراوانى را به جان خرید. وى در تهران، اصفهان و نجف از استادان بسیارى بهره‏مند شد. وى با تلاش بسیار، همراه با استعداد ذاتى و داشتن تقدس و تقوا در جایگاه بلندى از دانش‏هاى حوزوى قرار گرفت و در پى آن، گروه زیادى از شیفتگان علم، از طلاب و فضلاى نجف، به گرد شمع وجودش حلقه زدند.حوزه تدریس او چنان مهم و مشهور بوده که درباره‏اش نوشته ‏اند:

«بسیارى از مراجع و دانشمندان اخیر، از سرچشمه دانش او بهره برده‏اند. و از پرورش‏یافتگان درس اخلاق و عرفان و حکمت او هستند.»[۸]

در اینجا به نام جمعى از شاگردان طالقانى اشاره مى‏ کنیم.

  1. سید شهاب‏ الدین مرعشى نجفى‏
  2. سید محمدعلى موسوى از دانشوران شهررى .
  3. شیخ محمدتقى آل شیخ رازى،
  4. شیخ محمدتقى اصطَهباناتى،
  5. شیخ محمدحسین کرباسى،

شیخ على ‏اکبر برهان؛ وى مؤسس مدرسه برهان، واقع در نزدیک مرقد حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر رى است.

  1. شیخ محمدتقى جعفرى تبریزى؛ فیلسوف و فقیه معاصر.
  2. شیخ یحیى عبادى طالقانى،
  3. سید محمدتقى آل احمد طالقانى،
  4. محمدرضا مظفّر،
  5. سید هادى تبریزى؛ که از نزدیک‏ترین شاگردان او بوده و گاهى امکانات و احتیاجات مرحوم طالقانى را فراهم مى‏نموده است.[۹]

از منظر فرهیختگان‏

حضرت آیه اللَّه نجفى مرعشى در منزلت استادش مى ‏نگارد:«علاّمه بزرگ، ادیب، اصولى، محدث، حکیم، شاعر، زاهد، عابد و سلمان روزگار مرتضى طالقانى. او آیتى از آیات الاهى بود، در حدود ۹۰ سال عمر کرد و تقریباً ۵۰ سال آن را در نجف در مدرسه سید محمدکاظم، زندگى کرد و از مدرسه خارج نمى‏شد؛ مگر براى زیارت مرقد حضرت امیرمؤمنان و گاهى براى گرمابه رفتن. او از حافظه بسیار نیرومندى برخوردار بود. ده‏ها بلکه صدها قصیده عربى و فارسى از حفظ داشت. از زرق و برق دنیاى مادى به شدت دورى مى‏کرد، بسیار روزه مى‏گرفت و به نمازهاى مستحبّى و خواندن دعا و اذکار خاصى، رغبت به کمال داشت. در یک سخن کوتاه: او عالمى بود آسمانى، ملکوتى، هر آنکس برنامه شب و روز و سیماى نورانى او را نگاه مى‏کرد، در او تحوّل به وجود مى‏آمد و منقلب مى‏شد؛ گرچه آن شخص از بدترین آدم‏هاى روزگار بود.»[۱۰]

فیلسوف توانا، محمدتقى جعفرى – که یکى از نزدیک‏ترین شاگردان طالقانى بوده و بیشترین مطالب جالب را که در ترجمه این استاد بزرگ شیعى انتشار یافته از اوست – چنین مى ‏گوید:

«او یکى از حکماى مکتب صداریى بود. بر متون فلسفى و عرفانى همانند: اسفار و فصوص تسلّطِ کامل داشت. روزهاى چهارشنبه درس را تعطیل مى ‏کرد و کسى به خدمتش نمى ‏رسید. او در این اوقات به معراج معنوى مى ‏رفت و مشغول به ذکر و دعا و زمزمه با خداوند متعال مى‏ شد و با خدا خلوت مى ‏نمود. به تأمّل‏ه اى عارفانه و به درون خویش مى‏پرداخت.»[۱۱]

ویژگى‏ ها

این دانشور فرزانه، با اینکه یکى از استادان نام‏آور حوزه نجف بود، در راستاى تهذیب و تکمیل نفس بسیار مى‏کوشید و براى رسیدن به قلّه معرفت، که مقام شهود و دریافت اسرار و حقایق از عالم قدسى است، ریاضات سختى را بر خود هموار مى ‏کرد. بنا به گفته آیهاللَّه مرعشى، او در این مسیر به مقامات عرفان نایل شد که در شأن او گفته‏اند:

«صاحب الکرامات الباهره و المقامات المشهوره. داراى کرامات آشکار و درجات معنوى بود و در میان خاص و عام شهرت داشت.»[۱۲]

فروتنى‏

فروتنى، یکى از خصلت‏هاى این مرد بزرگ، بود؛ به گونه‏اى که یکى از پرورش یافتگان محضرش مى‏نویسد:«او آن چنان متواضع بود که حتى یکبار نگذاشت کسى دست او را ببوسد. با اینکه از مدرسان بلندمرتبه نجف بود، هر طلبه‏اى که از او درخواست درس مى‏کرد، هرگز خوددارى نمى ‏نمود؛ اگر چه آن درس کتاب جامع‏المقدمات – که ابتدایى‏ترین کتاب طلاب در ادبیات است – با کمال میل قبول مى‏کرد و دست ردّ به سینه کسى نمى ‏زد.»[۱۳]

علم نجوم

شیخ مرتضى طالقانى گر چه رشته اصلى و تخصص و تبحرش در فقه، اصول، حکمت و عرفان بود؛ اما از فراگرفتن علوم دیگر نیز غافل نبود، چنانچه شاگردانش نوشته‏اند او در دانش هیئت، نجوم، علوم غربیه، طلسم‏ها تخصص داشت و این نشان‏دهنده وسعت دانش و فکر و عشق راستین او به دانش‏هاى گوناگون بود.

تنها زیستن

یکى از ویژگى ‏هاى این استاد، این بود که تا آخرین لحظات عمر، تنها زیست و ازدواج نکرد؛ گر چه او داراى فرزند جسمى نبود، اما چنانچه اشاره شد، شاگردان فراوانى در مکتب او پرورش یافتند که هر کدام از آنان به منزله فرزندان روحانى او هستند.

طالقانى در یاد طالقانى‏

زنده یاد محمدتقى جعفرى مى ‏گوید:

«روزى با آیه اللَّه (سید محمود) طالقانى گفت و گو مى ‏کردیم، از من پرسید: در نجف نزد چه استادانى درس خواندید. من نام استادان خود را براى ایشان، بازگو کردم تا اینکه گفتم: و نیز مرتضى طالقانى، ناگهان دیدم اشک‏هاى مرحوم طالقانى سرازیر شد! سپس فرمود: من آرزو داشتم که آیه اللَّه طالقانى را مى ‏دیدم؛ با اینکه این دو بزرگوار با هم نسبت نداشتند و فقط اهل یک منطقه بودند.»[۱۴]

آثار

آقاى شیخ مرتضى طالقانى، در فقه، اصول و حکمت داراى تألیف مستقل نیست، آثار قلمى‏اى که دانشوران و شاگردانش در ترجمه او نوشته‏اند بیشتر تعلیقه و حاشیه بر کتاب‏هاى مختلف است، مانند: شرح لمعه، رسائل شیخ انصارى، صحیفه سجادیه، کتاب الاصول قوانین، مکاسب، نهج البلاغه، جوهر النضید و حاشیه بر مطول؛ اما اینکه آیا این آثار چاپ شده و در دسترس دانش‏ پژوهان حوزه‏ هاى دینى هست یا نه، اطلاع چندانى در دست نیست.[۱۵]

عروج ملکوتى

شیخ مرتضى طالقانى، این عارف و سالک راحل، که دانش را با عمل درآمیخت، در محرم الحرام سال (۱۳۶۳ ه’.ق.) در ۸۹ سالگى، در حجره خود در مدرسه سید محمدکاظم یزدى، واقع در نجف اشرف که سالیان درازى در آنجا به تدریس، عبادت و ریاضت مشغول بود، مرغ جانش از قفس تنگ دنیا به سوى جهان بى نهایت پرواز کرد.

چگونگى رحلت این عالم فرزانه خود، داستان جالبى دارد که نشان دهنده روح پاک و مهذّب این بزرگوار است و شنیدن آن براى راهیان کوى دوست عبرت‏آمیز است.

استاد محمدتقى جعفرى به مناسبت‏هاى گوناگون در سخنرانى ‏ها و نوشته‏ هایش، هر گاه نام استادش را مى ‏برد، به یاد این اشعار مولانا مى‏ افتاد:

واجب  آمد  چون  که  بُردم  نام  او

شرح  کردن  رمزى  از  انعام  او

این  نفس  جان  دامنم  برتافته  است

بوى  پیراهان  یوسف  یافته  است‏

کز  براى  حقّ  صحبت  سال‏ها

بازگو  رمزى  از  آن  خوش  حال‏ها[۱۶]

او مى‏ گوید:

«استاد بسیار وارسته از علائق مادّه و مادّیّات و حکیم و عارف بزرگ مرحوم آقا شیخ مرتضى طالقانى قَدَّس اللَّه سِرَّهُ که در حوزه علمیه نجف اشرف در حدود یک سال و نیم خداوند متعال توفیق حضور در افاضاتش را بمن عنایت فرموده بود، دو روز به مسافرت ابدیش مانده بود که مانند هر روز بحضورش رسیدم، وقتى که سلام عرض کردم و نشستم، فرمودند: براى چه آمدى آقا؟ عرض کردم: آمده‏ام که درس را بفرمایید. شیخ فرمود: برخیز و برو، آقا جان برو درس تمام شد. چون آنروز که دو روز مانده به ایّام محرّم بود، خیال کردم که ایشان گمان کرده است که محرّم وارد شده است و درسهاى حوزه نجف براى چهارده روز باحترام سرور شهیدان امام حسین(ع) تعطیل است، لذا درسها هم تعطیل شده است، عرض کردم: دو روز به محرّم مانده است و درسها دایر است. شیخ در حالیکه کمترین کسالت و بیمارى نداشت و همه طلبه‏ هاى مدرسه مرحوم آیه اللَّه العظمى آقا سیّد محمّدکاظم یزدى که شیخ تا آخر عمر در آنجا تدریس مى‏کرد، از سلامت کامل شیخ مطّلع بودند. فرمودند: آقا جان بشما مى‏ گویم: درس تمام شد، من مسافرم، «خرطالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده» این جمله را فرمود و بلافاصله گفت:

لا اله الاّ اللَّه – در این حال اشک از چشمانش سرازیر شد و من در این موقع متوجّه شدم که شیخ از آغاز مسافرت ابدیش خبر مى‏دهد با اینکه هیچ گونه علامت بیمارى در وى وجود نداشت و طرز صحبت و حرکات جسمانى و نگاه‏هایش کمترین اختلال مزاجى را نشان نمى‏ داد. عرض کردم: حالا یک چیزى بفرمایید تا بروم. فرمود: آقا جان فهمیدى؟ متوجّه شدى؟ بشنو –

تا  رسد  دستت  به  خود  شو  کارگر

چون  فتى  از  کار  خواهى  زد  به  سر

بار دیگر کلمه لا اله الاّ اللَّه را گفتند و دوباره اشک از چشمان وى به صورت و محاسن مبارکش سرازیر شد. من برخاستم که بروم، دست شیخ را براى بوسیدن گرفتم، شیخ با قدرت زیادى دستش را از دست من کشید و نگذاشت آن را ببوسم (شیخ در ایّام زندگیش مانع از دستبوسى مى ‏شد) من خم شدم و پیشانى و صورت و محاسنش را بوسیدم؛ قطرات اشک چشمان شیخ را با لبان و صورتم احساس کردم که هنوز فراموش نمى‏ کنم. پس فرداى آن روز ما در مدرسه مرحوم صدر اصفهانى در حدود یازده سال اینجانب در آنجا اشتغال داشتم، اوّلین جلسه روضه سرور شهیدان امام حسین(ع) را برگذار کرده بودیم. مرحوم آقا شیخ محمّدعلى خراسانى که از پارساترین وعّاظ نجف بودند، آمدند و روى صندلى نشستند و پس از حمد و ثناى خداوند و درود بر محمّد و آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله، گفتند: انّا للَّه و انّا الیه راجعون شیخ مرتضى طالقانى از دنیا رفت و طلبه ‏ها بروند براى تشییع جنازه او.

همه ما برخاستیم و طرف مدرسه مرحوم آقا سیّد کاظم یزدى رفتیم و دیدیم مراجع و اساتید و طلبه ‏ها آمده ‏اند که جنازه شیخ را بردارند. از طلاّب مدرسه مرحوم سیّد داستان فوت شیخ را پرسیدیم. همه آنها گفتند: شیخ دیشب مانند همه شبهاى گذشته از پلّه‏ هاى پشت بام بالا رفت و در حدود نیم ساعت بمناجات سحرگاهى با صداى آهسته مانند همیشه پرداخت و سپس از پلّه‏ ها پایین آمد و نماز صبح را خواند پس از دقایقى چند چراغ را خاموش کرد. تا اینجا حالت همیشگى شیخ بود، ولى شیخ همیشه نزدیکى طلوع آفتاب از حجره بیرون مى ‏آمد و در حیات مدرسه قدم مى ‏زد و بعضى از طلبه‏ ها و اغلب جَناب حجّه الاسلام و المسلمین آقا سیّد هادى تبریزى معروف به خداداد مى ‏رفتند. و صبحانه شیخ را آماده مى ‏کردند[۱۷] و شیخ مى ‏رفت به حجره و تدریس را شروع مى‏ فرمود. امروز صبح متوجّه شدیم که با اینکه مقدارى از طلوع آفتاب مى‏ گذرد، شیخ براى قدم زدن در حیات مدرسه نیامد، لذا نگران شدیم و از پشت شیشه پنجره حجره شیخ نگاه کردیم، دیدیم شیخ در حال عبادت است

جانى  که  بدو  سپرده  بد  حق

مرجوع  نمود  و  مستردّش

مرحوم میرزا هادى حائرى

شیخ بمن فرموده بود که «من تا چهل سالگى در دهات طالقان چوپانى مى ‏کردم، روزى در حال چراندن گوسفندها تِلاوت قرآن با صدایى بسیار زیبا بگوشم رسید، حالم دگرگون شد و گفتم: خدایا، آیا عمر من بآخر خواهد رسید و این نامه ترا نخوانده چشم از دنیا خواهم بست؟! از بیابان برگشتم و گوسفندان مردم را بخودشان برگرداندم و از اشخاص مطّلع پرسیدم که من براى درس خواندن بکجا باید بروم؟ گفتند: برو به اصفهان و من رفتم اصفهان – در آن زمان دو حکیم متألّه در قید حیات بودند: مرحوم میرزا جهانگیر قشقائى و مرحوم آخوند کاشى (رحمهاللَّه علیهما). من مقدّمات را با سرعت غیر عادى فراگرفتم و موفّق به حضور در دروس دو حکیم مزبور گشتم و سپس به نجف اشرف مهاجرت کردم و در دروس مرحوم آخوند ملا محمّدکاظم خراسانى حاضر شدم، احساس کردم: مطلب تازه ‏اى را از ایشان نمى ‏شنوم.

این داستان را که تا حدودى با تفصیل در این مبحث عرض کردم، براى تذکر به اهمیّت محتواى شعرى بود که مرحوم شیخ مرتضى طالقانى آن سالک وارسته راه عبودیّت در آخرین ساعات عمر مبارکش باینجانب بعنوان اساسى‏ ترین حقیقتى که روى پل میان زندگى و مرگ ایستاده و عالم ماوراى مرگ را مى ‏دید، باینجانب فرموده است.

آرى:

تا  رسد  دستت  بخود  شو  کارگر

چون  فتى  از  کار  خواهى  زد  به  سر[۱۸]

حاج هادى ابهرى درباره عظمت معنوى شیخ مرتضى طالقانى داستان جالبى را نقل مى‏ کند:در یک سفر که به عتبات عالیات مشرّف شدم و چند روزى در نجف اشرف زیارت مى‏ کردم، کسى را نیافتم که با او بنشینم و درد دل کنم، تا براى دل سوخته من تسکینى حاصل گردد.

روزى به حرم مطهّر مشرّف شده زیارت کردم و مدتى هم در حرم نشستم خبرى نشد به حضرت امیرالمؤمنین(ع) عرض کردم: مولى جان! ما مهمان شماییم چند روز است من در نجف مى ‏گردم کسى را نیافتم حاشا به کرم شما!

از حرم بیرون آمده و بدون اختیار در بازار حُوَیْش وارد شدم و به مدرسه مرحوم سیّد محمدکاظم یزدى درآمدم؛ در صحن مدرسه روى سکوئى که در مقابل حجره‏اى بود نشستم، ظهر شد، دیدم از مقابل من از طبقه فوقانى شیخى خارج شد بسیار زیبا و با طراوت و زنده دل؛ و از همانجا رفت به بام مدرسه و اذان گفت و برگشت و همینکه خواست داخل حجره‏اش برود چشمم به صورتش افتاد، دیدم در اثر اذان دو گونه‏ اش مانند دو حقّه نور مى ‏درخشند.درون حجره رفت و در را بست.

من شروع کردم بگریه کردن و عرض کردم یا امیرالمؤمنین پس از چند روز یک مردم یافتم؛ او هم به من اعتنایى نکرد.

فوراً شیخ در حجره را باز کرد و رو به من نمود و اشاره کرد بیا بالا.

از جا برخاستم و به طبقه فوقانى رفته و به حجره‏اش وارد شدم؛ هر دو یکدیگر را در آغوش گرفتیم و هر دو مدتى گریه کردیم و سپس هر دو به حال سکوت نشسته مدتى یکدیگر را تماشا مى‏کردیم، و سپس از هم جدا شدیم.

این شیخ روشن ضمیر مرحوم طالقانى اعلى ‏اللَّه مقامه ‏الشّریف بوده است که داراى ملکات فاضله نفسانى بوده است و تا آخر دوران زندگى در مدرسه زیست نمود و مانند حکیم هیدجى به تدریس اشتغال داشت و هر فرد از طلاّب هر درسى که مى‏ خواستند مى‏ گفت: جامع ‏المقدمات، مغنى، مطوّل، شرح لمعه، مکاسب شیخ، شرح منظومه، اسفار؛ و قاعده‏ اش این بود که طلاّب مى‏ خواندند و او معنى مى‏ کرد و شرح مى ‏داد.

طلاّب مدرسه سیّد مى‏ گویند: در شب رحلتش مرحوم شیخ مرتضى همه را جمع کرد در حجره، و از شب تا به صبح خوش و خرّم بود، و با همه مزاح مى‏ کرد و شوخى ‏هاى قهقهه ‏آور مى‏ نمود؛ و هر چه طلاّب مدرسه مى‏ خواستند بروند در حجره‏ هاى خود مى‏ گفت: یک شب است غنیمت است؛ و هیچ کدام از آنها خبر از مرگش نداشتند.

هنگام طلوع فجر صادق شیخ بر بام مدرسه رفت و اذان گفت و پایین آمد و به حجره خود رفت هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که دیدند شیخ در حجره رو به قبله خوابیده و پارچه ‏اى روى خود کشیده و جان تسلیم کرده است.

خادم مدرسه سیّد مى ‏گوید در عصر همان روزى که شیخ فردا صبحش رحلت نمود، شیخ با من در صحن مدرسه در حین عبور برخورد کرد و به من گفت: انت تنامُ اللَّیلَه و تَقْعُدُ بِالصُّبْحِ وَ تَروُحُ اَلَى الْخلْوَهِ و تَجیئىُ یَمَّ الحوضِ تَتَوضَّئُا یقولون شیخ مرتضى مات. تو امشب مى‏ خوابى و صبح از خواب بر مى‏ خیزى و مى ‏روى دست به آب براى ادرار و مى‏آئى کنار حوض وضو بگیرى مى‏ گویند: شیخ مرتضى مرده است.

چون خادم مدرسه عرب بوده است لذا این جملات را مرحوم شیخ بااو به عربى تکلّم کرده است.

خادم مى‏ گوید: من اصلاً مقصود او را نفهمیدم و این جملات را یک کلام ساده و مقرون به مزاح و سخن فکاهى تلقّى کردم، صبح که از خواب برخاستم و در کنار حوض مشغول وضو گرفتن بودم، دیدم طلاّب مدرسه مى ‏گویند: شیخ مرتضى مرده است.

رحمهاللَّه علیه رحمه واسعه

مرگ  اگر  مرد  است  گو  نزد  من  آى

تا  در  آغوش  بگیرم  تنگ  تنگ

من  ز  او  جانى  ستانم  پر  بها

او  ز  من  دلقى  ستاند  رنگ  رنگ[۱۹]‏

ابوالحسن ربانى سبزوارى‏



[۱] المسلسلات، آیهاللَّه مرعشى نجفى، ج ۲، ص ۲۹۵، چاپ (۱۴۱۶ ه’.ق.)، قم، ناشر: کتابخانه آیه اللَّه مرعشى.

[۲] همان؛ حکما و عرفا متأخرین، ص ۹۲، منوچهر صدوقى سُها، چاپ الجمل فلسفه ایران؛ آشنایى با مشاهیر طالقان، ص ۲۷۳، چاپ مؤسسه فرهنگى محسنى: از اسماعیل یعقوبى – طالقانى، پاییز ۱۳۷۳٫
[۳] شرح نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، نشر فرهنگ اسلامى، چاپ ۱۳۶۲، ج ۱۳، ص ۲۴۷؛ فیلسوف شرق، چاپ اوّل، سال ۱۳۷۸، ص ۵۴، از دفتر فرهنگ اسلامى.
[۴] المسلسلات، ج ۲، ص ۲۹۵٫
[۵] همان.
[۶] همان، ج ۲، ص ۲۹۴؛ گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازى، ج ۶، ص ۱۷، چاپ پیروز قم، ۱۳۵۴٫
[۷] فیلسوف شرق، ص ۲۰؛ آشنایى با مشاهیر طالقان، ص ۲۷۳٫
[۸] آشنایى با مشاهیر طالقان، ص ۲۷۳٫
[۹] المسلسلات، ج ۲، ص ۲۹۷؛ آشنایى با مشاهیر طالقان، ص ۲۷۳٫
[۱۰] المسلسلات، ج ۲، ص ۲۹۷٫
[۱۱] شرح نهج‏البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج ۱۳، ص ۲۴۷؛ فیلسوف شرق، ص ۵۴٫
[۱۲] المسلسلات، ج ۲، ص ۲۹۶٫
[۱۳] همان؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۴۷؛ آشنایى با مشاهیر طالقان، ص ۲۷۵٫
[۱۴] فیلسوف شرق، ص ۵۵٫
[۱۵] المسلسلات، ج ۲، ص ۲۹۷؛ آشنایى با مشاهیر طالقان، ص ۲۶۹٫
[۱۶] مثنوى معنوى، ص ۶، طبع امیرخانى.
[۱۷] جناب حجهالاسلام و المسلمین آقاى آقا سیّد هادى تبریزى بیش از همه شاگردان شیخ، با وى معاشرت داشته و از فیوضات روحانى آن عالم ربّانى برخوردار مى‏شدند.
[۱۸] ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۴۹، ۲۴۸، ۲۴۷، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، سال ۱۳۶۲ ش.
[۱۹] معادشناسى، علامه سید محمدحسین حسینى تهرانى، ج ۱، ص ۱۰۶ تا ۱۰۳، انتشارات حکمت، چاپ دوم، (۱۳۶۱ ه’.ق.)

زندگینامه فضل بن حسن طبرسى(متوفی۵۴۸ه.ق)

زندگى و خصوصیات طبرسى:

فضل بن حسن امین اسلام طبرسى یکى از مفاخر شیعه است و در باره او هر چه گفته شود کم است، طبرسى یکى از محققین بى‏نظیر است که با گذشت چند قرن هنوز زنده و جاودان است، او در کلیه علوم و فنون عقلى و نقلى و معارف اسلامى دست داشته و در هر رشته از فرهنگ و فضیلت متبحر بوده است.

طبرسى فقیهى ارجمند. ادیبى چیره دست، مفسرى بى ‏نظیر، مورخى بیمانند محدثى عالیقدر، متکلمى توانا و نویسنده بزرگ میباشد، تألیفات این مرد بزرگ و شخصیت عظیم الشأن و جلیل القدر در هر موضوعى از مباحث دینى مورد توجه علماء و محققین گرفته و در تمام اعصار و امصار و در همه شهرها و ولایات محل استفاده و استناد قرار دارد.

با همه شهرتى که طبرسى دارد و در همه کتب رجال و تذکره‏ها از نام وى ذکرى هست، با کمال تأسف از خصوصیات زندگى و حتى محل تولد او نیز اطلاعى در دست‏ نیست، و هنوز روشن نشده که وى در طبرستان و یا تفرش متولد شده و یا در مشهد مقدس چشم به جهان گشوده است، آنچه مسلم است طبرسى در مشهد مقدس طوس زندگى میکرده و از آنجا به سبزوار مهاجرت کرده است، طبرسى در سبزوار به تدریس و تألیف مشغول بوده تا سرانجام در همین شهر دیده از جهان بسته و جنازه‏اش را به مشهد مقدس انتقال داده و در آن جا در مقبره قتلگاه به خاک سپرده ‏اند.

نخستین کسى که در باره طبرسى سخن گفته است ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهق است، وى گوید: طبرس منزلى است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت است و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده‏اند، و مرقد او آنجا است بقرب مسجد قتلگاه و از اقارب نقباى آل زباره بودند رحمهم الله. و این امام در نحو فرید عصر بود و بتاج القراء کرمانى اختلاف داشته بود و در علوم دیگر بدرجه افادت رسیده و با قصبه انتقال کرد در سنه ثلاث و عشرین و خمسمائه و این جا (سبزوار) متوطن گشت و مدرسه دروازه عراق برسم او بود و او را اشعار بسیار است که در عهد صبى انشاء کرده است، در کتاب وشاح بعضى از آن بیاورده‏ام، و از آن جمله این ابیات است:

الهى بحق المصطفى و وصیه‏ و سبطیه و السجاد ذى الثفنات‏
و باقر علم الأنبیاء و جعفر و موسى نجى الله فی الخلوات‏
و بالطهر مولانا الرضا و محمد تلاه على خیره الخیرات‏
و بالحسن الهادى و بالقائم الذی‏ یقوم على اسم الله بالبرکات‏
أنلنى الهى ما رجوت بحبهم‏ و بدل خطیئاتى بهم حسنات‏

و تصانیف بسیار است او را، و غالب بر تصانیف او اختیارات است، و اختیار از کتب رتبه بلند دارد، فان اختیار الرجل یدل على عقله، مثلا از کتاب مقتصد در نحو اختیارى نیکو کرده است بغایت کمال و از شرح حماسه مرزوقى اختیارى کرده است فی غایه الجوده، و او را تفسیرى است مصنف ده مجلد و کتب دیگر بسیار، و در علوم حساب و جبر و مقابله مشار الیه بود، توفى بقصبه سبزوار لیله الاضحى العاشر من ذى الحجه سنه ثمان و اربعین و خمسمائه، و تابوت او را به مشهد رضوى على ساکنها التحیه و السلام نقل کردند.

در «نامه دانشوران» گوید: اسمش فضل است پسر على بن فضل و لقبش امین الدین وى در علم تفسیر از أئمه و در فقه از مجتهدین و در حدیث از ثقات معدود میگردد و از مشاهیر مائه ششم هجرى محسوب مى‏شود، تصانیف او در فن شریف تفسیر اشتهار کامل و اعتبار تمام دارد، ترجمه حال این بزرگوار را صاحب ریاض العلماء که از تلامذه مجلسى دوم رضوان الله علیهما بوده است از همه علماء رجال و تواریخ بهتر نوشته است.

افندى پس از عنوان کردن نام وى گفته: الشیخ الشهیر السعید و الحبر الفقیه الفرید امین الدین، ابو على، الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسى المشهدى الفاضل العالم المفسر الفقیه المحدث الجلیل الثقه الکامل النبیل، صاحب کتاب تفسیر مجمع البیان لعلوم- القرآن و جوامع الجامع و غیرهما، این بزرگوار و پسرش رضى الدین ابو نصر حسن بن فضل صاحب مکارم الاخلاق و پسر پسرش ابو الفضل على بن حسن صاحب مشکاه الانوار و سایر سلسله و خویشاوندانش همه از اکابر علماء بوده‏اند، از وى جمعى از افاضل روایت حدیث نموده و کسب علم فرموده‏اند، از جمله است رضى الدین ابو نصر حسن ابن فضل علماء رجال در احوال طبرسى رضوان الله علیه مینویسند که از جمله روایات شیخ طبرسی صحیفه الرضا علیه السلام است، و این صحیفه مبارکه قرب هفتصد بیت کتابت دارد فعلا در نزد نگارنده موجود است، احادیث منطویه و اخبار مرویه آن اختصاص دارد به حضرت امام ابو الحسن على بن موسى علیهما السلام، شیخ طبرسى آن را به سند خود که متصل مى‏شود به حضرت مقدس رضوى روایت فرموده، و اخذ روایت آن را در زمانى که مجاور تربت شریف حضرت رضا علیه السلام بوده نموده، سیاقت روایت و اسامى روات آن بر وجهى که در بدایت این نسخه لطیفه ضبط شده چنین است:

أخبرنا الشیخ الامام العالم الراشد، امین الدین، ثقه الاسلام، امین الرؤساء، ابو على الفضل بن حسن طبرسى اطال الله بقاه فی یوم الخمیس غره شهر الله الأصم رجب سنه تسع‏ و عشرین و خمسمائه، حدیث را به شش واسطه از معصوم روایت میکند، و هکذا سایر احادیثى را که در صحیفه مقدسه رضویه درج شده نیز به همین سند نقل فرموده است و براى صحیفه الرضا سند دیگرى نیز غیر از سند طبرسى وجود دارد که تفصیل آن را باید در ریاض العلماء مشاهده کرد.

در «مجالس المؤمنین» گوید: امین الدین، ثقه الاسلام، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان مفسرین و ارکان علماى تفسیر است، و تفسیر بزرگ وى مجمع- البیان خود دلیل بارزى است که این بزرگوار در علوم و معارف قرآن در چه پایه بلندى بوده و او را در میان علماى امت مقامى بسیار ارجمند است.

سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه گوید: فضیلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در میان علماى امامیه روشن‏تر از این است که بیان گردد، وفور علم و دانش و کمالات عالیه وى بر همگان واضح و مبرهن است و کسى را در این مورد سخنى نیست، وثاقت و عدالت او نیز نزد علماى رجال محرز و مسلم میباشد، کتاب مجمع البیان بزرگترین شاهد بر وسعت اطلاعات و کمال او است.

در «نقد الرجال» گوید: طبرسى از ثقات و اجلاء مذهب امامیه بشمار است عدالت و فضیلت و شایستگى وى بر هیچ کس پوشیده نیست، تصانیف و تألیفات او هر کدام در موضوع خود کم نظیر و قابل استناد میباشد، آثار طبرسى در میان آثار علماى شیعه مانند ستارگان فروزان میدرخشند.

در «روضات الجنات» گفته: شیخ شهید سعید، و محقق فقیه فرید، امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسى از فضلاى عالیقدر و محققین ارجمند است، طبرسى در فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات، سر آمد علماى زمان خود بود و در هر دانشى تبحر داشت جلالت قدر و عظمت مقام وى در نزد همگان روشن و واضح است، تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع وى از مهمترین آثار علمى هستند که وفور دانش و کثرت اطلاعات او را بیان میکنند محدث نورى در خاتمه مستدرک چنین گوید: افتخار علماى اعلام و امین ملت اسلام، مفسر بزرگوار، فقیه ارجمند، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان علماء و رجال کامل و با جلالت بشمار است، تفسیر مجمع البیان که از هنگام تألیف تا کنون مورد استفاده مفسرین بوده و تمام جویندگان علوم قرآن از وى استفاده میبرند از آثار این عالم جلیل القدر است، این عالم بزرگوار تألیفات دیگرى نیز دارد که هر کدام در موضوع خود جالب و قابل استفاده میباشند.

محدث قمى در «الکنى و الالقاب» میفرماید: فضل بن حسن طبرسى که دوست و دشمن به وفور علم و دانش و فضل و کمال وى گواهى میدهند یکى از ثقات فقهاء و محدثین عالیقدر است، مجمع البیان یکى از تألیفات این محقق عظیم الشأن است که شیخ شهید در باره آن گوید: مانند این تفسیر نوشته نشده و مؤلف آن از بزرگوارترین افراد علماى امامیه است.

چاپلقى در «الروضه البهیه» گوید: طبرسى از فضلاى امامیه و ثقات جلیل القدر است، وى در میان علماى شیعه به عدالت و وثاقت و جلالت شأن مشهور است، طبرسى داراى تألیفات متعددى است که از همه مشهورتر مجمع البیان است این تفسیر از بهترین تفاسیر محسوب است و در آن تمام علوم و معارف قرآن تشریح شده است، بطور کلى تمام علماى رجال و تذکره نویسان از طبرسى بعظمت و بزرگوارى یاد کرده‏اند و او را بسیار تجلیل و تکریم میکنند، و این مقدمه جاى ذکر همه آنها نیست.

فرزندان و احفاد طبرسى:

از فضل بن حسن طبرسى- رضوان الله علیه- فرزندانى به جاى ماندند که هر کدام در زمان خود مشعل فروزانى بودند، و محیط زندگى خود را روشن ساختند، شیخ طبرسى با سادات آل زباره بستگى و قرابت پیدا کرد و با آنان وصلت نمود، رضى الدین ابو نصر مؤلف مکارم الأخلاق یکى از فرزندان اوست که بعلم و کمال و دانش و فضیلت و بزرگوارى و شرافت معروف بود، کتاب مکارم الأخلاق که در موضوع خود بسیار جالب و بى‏نظیر است از تألیفات این عالم جلیل القدر میباشد، مکارم الأخلاق مکرر در مصر و ایران چاپ شده و در چاپ مصر تحریفاتى نیز بعمل آمده است.

علی بن حسن بن فضل حفید مرحوم طبرسى نیز از اجله علماء امامیه است،

کتاب مشکاه الانوار که در میان محدثین امامیه معروف میباشد از تألیفات منیفه این عالم جلیل و فاضل نبیل است، کتاب مشکاه الانوار نیز در آداب و اخلاق تألیف گردیده و در واقع ذیلى است که بر مکارم الأخلاق نوشته شده است، غیر از این دو نفر گروهى دیگر نیز از خویشاوندانش از اکابر علماء بوده ‏اند که هر کدام در موقعیت خود منشأ اثر گشته ‏اند.

تألیفات طبرسى:

۱- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، این کتاب یکى از مهمترین آثار اسلامى و مذهب تشیع است، جویندگان علوم و معارف قرآن از قدیم و جدید بر این تفسیر روى آورده و از این دریاى معرفت استفاده میکنند، این تفسیر مکرر در مصر، لبنان و ایران چاپ شده و اخیرا هم با تصحیح و تنقیح کامل از طرف کتابفروشى اسلامیه چاپ و منتشر شده است.

۲- جوامع الجامع، این تفسیر مختصریست از تفسیر مجمع البیان، طبرسی پس از اینکه مجمع البیان را تألیف کرد متوجه شد که زمخشرى تفسیر کشاف را تألیف کرده است، هنگامى که کشاف را مطالعه کرد تصمیم گرفت تفسیرى بنویسد که جامع هر دو باشد، از این رو بنوشتن جوامع الجامع پرداخت، علامه بزرگوار شیخ آقا بزرگ طهرانى دامت برکاته گوید: طبرسى جوامع الجامع را به درخواست فرزندش حسن بن فضل نوشت و آن را در دوازده ماه به پایان رسانید، تفسیر مزبور با مقدمه محققانه حضرت حجه الاسلام و المسلمین قاضى طباطبائى سید محمد علی در تبریز چاپ شده است.

۳- تفسیر دیگرى که شاید «الکاف الشاف» باشد، این کتاب کوچکتر از مجمع البیان و جوامع الجامع بوده است، خصوصیات این تفسیر روشن نیست و در حال طبرسى از این کتاب نام برده شده است.

۴- إعلام الورى بأعلام الهدى- طبرسى این کتاب را در سیره نبى اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام تألیف کرده و در آن از تاریخ موالید و وفیات، دلائل نبوت و امامت‏ خوارق عادات، فضائل، مناقب مکارم اخلاق و محامد آداب آن بزرگواران ذکر نموده است.

۵- الوجیز، این کتاب نیز در تفسیر قرآن است و خصوصیات آن چندان روشن نیست.

۶- النور المبین.

۷- رساله فی حقائق الامور.

۸- العمده فی اصول الدین، این کتاب بزبان فارسى نوشته شده و در آن اصول و فروع مذهب و فرائض مورد بحث قرار گرفته و شاید رساله عملیه مؤلف باشد.

۹- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، طبرسى در مجمع البیان در ذیل آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک‏»، از این کتاب نام برده و بطورى که از نام کتاب معلوم است باید در موضوع امامت باشد.

۱۰- عده السفر و عده الحضر، گروهى این کتاب را بفرزندش حسن بن فضل نسبت داده‏اند.

۱۱- نثر اللئالى، طبرسی در این کتاب کلمات امیر المؤمنین علیه السلام را به ترتیب حروف معجم مرتب ساخته و بروش «غرر و درر» آمدى آن را مبوب نموده است.

۱۲- کنوز النجاح ۱۳- معارج السؤول‏

مشایخ طبرسى:

فضل بن حسن طبرسى از جماعتى حدیث روایت میکند که اینک نام چند نفر از مشاهیر رجال حدیث و روایت که در طرق وى آمده ‏اند ذکر میشوند:

۱- حسن ابن شیخ الطائفه ابو على ملقب به مفید ثانى.

۲- عبد الجبار بن على مقرى ابو الوفاء لؤلؤى.

۳- حسین بن ابى الفتح موفق الدین واعظ بکرابادى.

۴- حسن بن حسین بن حسن بابویه قمى.

۵- عبید الله بن محمد ابو الحسن بیهقى.

۶- محمد بن حسین حسینى جرجانى.

۷- عبد الله بن عبد الکریم بن هوازن قشیرى نیشابورى.

تلامیذ و راویان او:

گروهى از بزرگان و علماى شیعه از طبرسى اخذ حدیث کرده و از او روایت میکنند و اینک نام آنها:

۱- حسن بن فضل ابو نصر طبرسى فرزندش.

۲- محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى مؤلف مناقب.

۳- على بن عبید الله منتجب الدین بن بابویه رازى از احفاد شیخ صدوق.

۴- سعید بن هبه الله ابو الحسین قطب راوندى.

۵- عبد الله بن جعفر طرشتى از مشاهیر محدثین که اینک مزار آن در طرشت تهران موجود است.

۶- شاذان بن جبرئیل قمى.

۷- مهدى بن نزار ابو الحمد حسینى قائنى.

۸- شرفشاه بن محمد بن زیاد افطسى.

۹- فضل الله بن على بن عبید الله ضیاء الدین رازى.

طبرس کجاست؟

در اینکه فضل بن حسن طبرسى از طبرستان و یا تفرش بوده و یا بقول بعضى از طبس اختلاف است، ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهق او را از تفرش میداند، البته قول وى که معاصر طبرسى و از شاگردان او بوده قابل توجه است، و لیکن از طرف دیگر تمام علماء اجماع دارند که وى از طبرستان بوده است، نگارنده نیز پس از تفحص در حالات طبرسى عقیده دارد که وى از طبرستان میباشد و یا لا اقل با آن جا ارتباط و نسبتى داشته است.

طبرسى در آغاز کتاب اعلام الورى پس از حمد و ثناى پروردگار و درود به‏ حضرت رسول و اهل بیت علیهم السلام از پادشاه مازندران تجلیل و تعظیم میکند و او را یکى از دوستان اهل بیت معرفى میکند، این تعریف از پادشاه مازندران و تقدیم کتاب اعلام الورى به آن سلطان، خود بزرگترین دلیل است که وى از طبرستان بوده و با آن ناحیه ارتباط داشته است. و الا چه مناسبت دارد کسى در تفرش متولد شده و در مشهد یا سبزوار زندگى کند و بعد از پادشاه مازندران تجلیل کرده و کتاب خود را به آن اهداء کند.

طبرسى پس از چند سطر در تعریف پادشاه مازندران گوید: الاصفهبد الاجل الملک العادل، المؤید المنصور، شرف الدنیا و الدین، رکن الاسلام و المسلمین، ملک مازندران، علاء الدوله شاه فرشواذکر، ابی الحسن على بن شهریار بن قارن اعلى الله شانه و نصر سلطانه، واحد الدهر، و ثمال اهل العصر، غره الافلاک الدائره، و عمده العتره الطاهره، شد به ازر الاسلام، و مهد له اسباب المعدله فی الانام، و جعل ایامه للزمان اعیادا و مواسم، و للاقبال مباهج و مباسم.

مزار شیخ طبرسى (ره)

وفات طبرسى:

امین الاسلام طبرسى- رضوان الله علیه- در شب عید اضحى سال ۵۴۸ در شهر سبزوار دیده از جهان بست و جنازه ‏اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مقبره قتلگاه به خاک سپردند، مزار طبرسى اکنون در مشهد مقدس در حاشیه غربى خیابان طبرسى (خیابانى که بنام وى نام‏گذارى شده) موجود است و در این اواخر یکى از مردان نیکوکار ساختمان مجللى بر روى آن ساخته، و در حال حاضر مزار او یکى از مزارات مشهور مشهد مقدس میباشد که روزى هزاران نفر از زوار و مجاورین آن را زیارت میکنند.

موضوع نبش قبر طبرسى:

در نامه دانشوران به نقل از عبد الله افندى مؤلف ریاض العلماء گوید: از عجیب امر این شیخ جلیل بلکه از غریب کرامات وى تفصیلى است که در میان خواص و عوام از نبش قبر وى اشتهار دارد که میگوید: طبرسى را سکته‏ اى عارض شد، پس چنان دانستند که درگذشته است، به تغسیل و تکفین و تجهیز وى پرداختند و به خاک سپرده و بازگشتند.

طبرسى در قبر بهوش آمد و با خود عهد کرد که اگر از این ورطه خلاصى یابد تفسیرى بر قرآن کریم بنویسد، در این هنگام نباشى رسید و طبق معمول خود گور جدید را شکافت و طبرسى را زنده یافت، طبرسى جریان را بوى گفت و او نیز طبرسى را به منزل وى رسانید، و نباش در اثر موعظه طبرسى از این کار دست کشید.

موضوع نبش قبر او را فقط ملا عبد الله افندى نوشته و او نیز این قضیه را از السنه و افواه گرفته است و به هیچ یک از کتب رجال نسبت نداده است، و لذا صحت آن مورد تردید بلکه واضحتر بگوئیم اصلى براى آن نیست، در روضات الجنات این موضوع را به ملا فتح الله کاشانى نسبت داده و گوید این قضیه براى وى اتفاق افتاده است مرحوم سید محسن امین گوید: موضوع نبش قبر طبرسى داستانى است بى ‏اساس و اگراین موضوع به این بزرگى اصل داشت مرحوم طبرسى در مقدمه مجمع البیان اظهار میداشت و یا لا اقل در یکى از تألیفات خود به آن اشاره میکرد.

سید محسن امین رضوان الله علیه فرموده: این داستان از نظر عقل نیز روا نیست زیرا محال است شخصى بدون تنفس بتواند مدتى در زیر خاک زندگى کند، و این داستان را جز عبد الله افندى کسى قبل از وى ذکر نکرده است.

اهمیت اعلام الورى:

اعلام الورى یکى از مشهورترین کتب شرح حال و سیره مرضیه رسول اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام است، در این کتاب مطالبى ذکر شده که در کتب مشابه آن دیده نمیشود، مرحوم طبرسى که در هر موضوعى از مباحث دین محقق و صاحب نظر است در این باب نیز بسیار باذوق و سلیقه عمل کرده است، در شرح مطالب نه طریق افراط را پیموده که خوانندگان را خسته کند، و نه طریق تفریط را در پیش گرفته که موضوعات را ناقص بگذارد و خواننده چیزى درک نکند.

طبرسى قدس سره اعلام الورى را در چهار رکن تألیف کرده، رکن اول را اختصاص داده به حضرت رسول، دوم را به امیر المؤمنین و حضرت زهرا، سوم را به امام حسن تا امام حسن عسکرى و چهارم را به حضرت مهدى علیهم السلام، طبرسى در تنظیم مطالب بسیار دقت کرده و هر موضوعى را در فصل جداگانه‏اى ترتیب داده است، وى نخست تاریخ تولد، خصوصیات زندگى هر یک از چهارده معصوم را با اولاد و احفاد آن بزرگواران بیان میکند، و در شرح حالات حضرت صاحب الزمان بسیار تحقیق کرده و شبهات مخالفین را پاسخ گفته است.



مقدمه کتاب زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ، فضل بن حسن، طبرسى / ترجمه إعلام الورى – تهران، چاپ: اول، ۱۳۹۰ ق.

زندگینامه آیت الله قاضى طباطبایى (شهادت ۱۱/۸/۱۳۵۸ ش )

images (1)


آل امیر عبدالوهاب 


از بزرگترین و قدیمى ترین طایفه از سادات علوى که به سرزمین ما مهاجرت نمودند خاندان امیر عبدالوهاب است که با سادات ((عبدالوهابیه )) مشهورند.


((این خاندان از ذریه حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام از نسل حسن مثنى ، از اولاد ابراهیم طباطبا هستند و در ابتدا جد بزرگوار آنها در زمان استیلاى خلفاى بنى عباس از خطه عربستان ، مدینه منوره به ایران هجرت نمودند و در اصفهان سکونت اختیار کردند ناگفته نماند که اولاد امام حسن مجتبى علیه السلام از صدر اول تا امروز، مردانى بزرگ و اشخاصى معروف و اغلب از علماء و بزرگان دین و دنیا بوده اند… مانند آیه الله بحرالعلوم و آیه الله شهید سید رضى الدین على بن طاووس حسنى …
اول کسى که مؤ سس این خاندان بزرگ در آذربایجان گردیده و ریشه این تبار برومند را در آن سامان کاشته عالم ربانى و فقیه متبحر شیخ الاسلام امیر عبدالغفار طباطبائى مى باشد…


خاندان عبدالوهاب چه در زبانها و چه در کتابهایى که در شرح حال آنان نگارش یافته است به دو نام ((قاضى طباطبایى )) و ((شیخ الاسلامى ))  مشهور و معروف بوده اند دلیلش این است که اکثر مردان این دودمان باعظمت از عالمان و بزرگان دین و سیاست بودند و سالیان درازى به امر قضاومت و حل و فصل امور اجتماعى و مردم اشتغال داشتند.


طلوعى دیگر


چند ساعتى از طلوع آفتاب یکشنبه ششم جمادى الاولى سال ۱۳۳۱ ق . نگذشته بود که خورشیدى دیگر از افق تبریز طلوع کرد. پسرى که با تولد خویش صفاى خانه را دو چندان ساخت و با گشودن چشمان کوچک و معصوم خود، سرور و شادى را به ارمغان آورد.
بعد از گذشت چند روز، پدر و مادر با ایمان نوزاد نام نیکو و زیباى ((محمد على )) (۸۲۳) را براى تازه تولد یافته انتخاب نمودند.
پدر بزرگوار سید محمد على ، حاج سید باقر (۸۲۴) مشهور به ((میرزا باقر))یکى از ستارگان درخشان و عالمان بزرگ ، از سادات اصیل و مشهور به علم و تقوا و جهاد خطه عالم پرور آذربایجان بود.


جلوه هاى زیبا


دوران کودکى سید محمد على در دامن پر مهر و محبت پدر و مادرى سپرى مى شد که خود از تربیت یافتگان سعادتمند مکتب اسلام بودند.چیزى که در آن روزگار، فکر پدر سید محمد على را به خود مشغول کرده بود مسئله بس مهم و خطیر تعلیم و تربیت فرزندان در خارج از منزل بود.


لذا بعد از مدتها و تفکر و برسى و مشورتهاى لازم به این نتیجه رسید که تعلیم و تربیت سید محمد على را به میرزا محمد حسین و برادر ارجمند خود حاج میرزااسدالله قاضى که هر دو از عالمان وارسته و مربیان دلسوز و آگاه و نمونه هاى چشمگیر اخلاق اسلامى بودند بسپارد. به دنبال این تضمین سید محمد على با شوق و اشتیاق وصف ناپذیر، در جلسه درس ‍ این بزرگواران حاضر شد و از شمع وجودشان استفاده ها برد.


نخستین گام


بعد از تسلط رضاخان بر مقدرات کشور ایران و گستردن بساط ظلم و ستم و اسلام ستیزى که مى رفت تمام مقدسات را از بین ببرد، بار دیگر حماسه سازان همیشه بیدار به رهبرى روحانیت آگاه ، در سراسر مملکت علم مخالفت برافراشتند و در مقابل اعمال خلاف شرع و ضد انسانى حکومت شوریدند.


این بار هم مثل گذشته تبریز قهرمان پرچم نهضت اسلامى را بر دوش گرفت و هماهنگ با سایر شهرها خروشید و موج اعتراض به راه انداخت .در آن هنگام که سید محمد على نوجوانى ۱۶ ساله بود با چشمان تیزبین خود برخوردهاى سیاسى و شیوه هاى هدایت مردم را از جانب پدر که دوشادوش بزرگ عالمان شهر به عهده داشتند دنبال مى کرد و راه و رسم مبارزه مى آموخت .


در سال ۱۳۴۷ ق . به دنبال قیام مردم تبریز به دستور حکومت دست نشانده و تحمیلى رضاخان پهلوى شید محمد على به همراه پدرگرامیش راهى تبعیدگاه شد و به مدت دو ماه ناگزیر به اقامت اجبارى در تهران گردید و از آن جا بار دیگر به مشهد مقدس تبعید شد و یکسال در آن دیار پاک ، دوران تبعید خود را گذراند. دژخیمان پهلوى به این مقدار هم رضایت ندادند و در غیاب آقا میرزا محمد باقر دستور دادند که خانه اش را در تبریز خراب نموده و جزو خیابان سازند بدون اینکه ضرر و زیان وى را جبران نمایند.
و این اولین تجربه مبارزاتى سید محمد على بود که در آن براى نخستین بار سوزش زخم بیداد حکومت پهلوى را بر قلب خود احساس کرد.


پیوند با آفتاب

در جام دلت باده ناب است نهان
آمیزه اى از آتش و آب است نهان
اندیشه تصویر تو در ماه خطاست
چون در تو هزاران آفتاب است نهان

سید محمد على قاضى از همان دوران جوانى ، به ماهیت ضدمذهبى رژیم جبار و خونخوار پهلوى پى برد. او که خود در ۱۶ سالگى طعم تلخ تیر زهرآلود نظام ستم شاهى را چشیده بود، از دیدن آن همه ظلم و ستم که همچون صاعقه بر سر مردم فرود مى آمد، رنج فراوان مى کشید و در تب و تاب شدیدى مى سوخت و مى ساخت . این بود که تصمیم قاطع بر مبارزه علیه استبداد گرفت و در این راه کمر همت بربست .


در آن روزگاران اختناق که تاریکى ظلم و ستم سراسر ایران زمین را فراگرفته بود، تنها خورشید حوزه علمیه قم بود که با تابش نور امید، دلهاى پرسوز سلحشوران را به روز روشن نوید مى داد و آنان را در برافروختن مشعل آزادى و برافراشتن پرچم اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله هدایت مى کرد.


طلبه جوان ، سید محمد على قاضى در پى همچون خورشیدى مى گشت تا در روشنایى آن با گام هاى پرصلابت به جهاد خود سرعت بیشترى بخشد.دیرى نپایید که آرزوى وى جامه عمل پوشید و چشم پرانتظارش به جمال عالمتاب ، ابرمرد تاریخ ، حضرت امام خمینى (ره ) روشن گشت .حضرت امام خمینى (ره ) در آن موقع از برجسته ترین اساتید حوزه علمیه قم بود و در رشته فلسفه دو کتاب مهم ((شرح منظومه )) و ((اسفار)) را تدریس مى کرد. تبحر علمى و روش جالب تدریس و همچنین خصوصیات ارزشمند اخلاقى و منش هاى والاى روحى امام ، باعث شده بود که حوزه تدریس ایشان پرجمعیت ترین درس حوزه باشد.


سید محمد على طباطبائى با شور و شوق وصف ناپذیرى در این دو درس ‍ امام شرکت جست و از همان زمان رابطه نزدیک و پیوند عمیقى بین او و رهبر کبیر انقلاب بر قرار شد. وى ضمن استفاده هاى علمى ، با بهره جویى از افکار بلند استادش به تلاش و کوشش جهت دست یابى به آرمانهاى مقدس ‍ انقلاب اسلامى پرداخت . اقامت ایشان در شهر مقدس قم که از سال ۱۳۵۹ ق . شروع شده بود به مدت ده سال به طول انجامید وى در این مدت علاوه از درسهاى حضرت امام از محضر آیات عظام : سید محمد حجت کوه کمرى ، سید صدرالدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانى و دیگر اساتید زبردست بهره هاى شایانى برد.


مرید و مراد

چو خوش جانان و جان با هم نشینند
سر مویى میانشان در نگنجد

(عطار نیشابورى )


سید محمد على قاضى در سال ۱۳۶۹ ق . تصمیم بر هجرتى دیگر گرفت و این بار راه نجف را در پیش گرفت . وى قبل از عزیمت به عراق ، از وضع درس حوزه هاى علمیه آن سامان اطلاعات کافى بدست آورد و برنامه دقیق و منظمى جهت هر چه بیشتر استفاده نمودن از فرصتهاى گرانبها تنظیم نمود. به همین خاطر یکى دو روز از ورودش به سرزمین ولایت و امامت نگذشته بود که با جدیت تمام در حوزه هاى درسى بزرگ مردان علم و فقاهت همچون آیه الله العظمى سید محسن حکیم (ره ) و آیه الله العظمى سید ابوالقاسم خویى (ره ) و آیه الله العظمى حاج شیخ عبدالحسین رشتى و آیه الله العظمى شیخ محمد حسین کاشف الغطا و… شرکت جست و مشغول کسب علم و دانش و تحصیل در فنون مختلف فقه و اصول و فلسفه شد.


شهید قاضى در میان اساتید نجف براى آیه الله العظمى حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطاء احترام فوق العاده اى قایل بود و بیشتر با آن مجاهد نستوه انس و الفت داشت و در واقع شیفته و مرید اخلاق والا و تبحر عمیق علمى و افکار بلند سیاسى ، اجتماعى کاشف الغطاء گشته بود.


غم فراق

 

در فرقت تو چاره اى از اشک و آه نیست
جز اشک و آه بر غم هجران گواه نیست
رفتى و در فراق تو دل بى پناه شد
اینک به غیر یاد تو دل را پناه نیست

(مصطفى قلیزاده )


اقامت در نجف و استفاده هاى علمى و معنوى از حوزه علمیه را مى توان از بهترین و شاداب ترین روزگاران عمر آیه الله قاضى طباطبائى بحاسب آورد. چرا که در آن ایام بهاران ، با شور و شوق به تحکیم مبانى فکرى خود پرداخت و به درجات عالى فقاهت و اجتهاد رسید و از مراجع بزرگى مثل آیه الله العظمى حکیم و آیه الله العظمى کاشف الغطاء و دیگران به اخذ اجازه اجتهاد نایل آمد.

ولى افسوس که آن ایام خوش خرم دیرپا نبود و زود به پایان آمد. ایشان بعد از سه سال رحل اقامت در نجف ، اواخر سال ۱۳۷۲ ق . (۱۳۳۱ ش .) بنا به علل ناگوارى ناگزیر شد حرم جد بزرگوارش را ترک نموده به تبریز مراجعت نماید. به همین خاطر غم فراق حرم مولى و فضاى روح بخش حوزه نجف به دلش چنگ انداخت .


آیه الله سید محمد على قاضى طباطبائى در سن ۴۲ سالگى با کوله بارى از علم و دانش و معرفت ، حوزه نجف را پشت سر گذاشت و به سوى زادگاه خود شهر مجاهد پرور تبریز رهسپار شد تا به وظایف بس سنگین خود، در جهت اشاعه فرهنگى غنى و پویاى آیین حیات بخش اسلام بپردازد. همان خدمات ارزنده اى بخش اسلام بپردازد. همان خدمات ارزنده اى که نتایج سودمندش در انقلاب شکوهمند اسلامى نمایان گشت ، آنطور که استاد بزرگوارش مجاهد نستوه آیه الله العظمى کاشف الغطاء پیش بینى کرده بود. ایشان در یکى از نامه هاى خود، خطاب به آیه الله قاضى چنین مى نویسد:


((اى سید بزرگوار و اى دانشمند والامقام … ما از حالا مى بینیم که مردم آذربایجان عموما و اهالى تبریز خصوصا از راهنمائیها و ارشادات شما بهره مند مى شوند و چه زود است تاءثیر خدمات ارزنده شما در نصرت حق و از بین بردن باطل محسوس و ملموس باشد و در یارى و کمک از حق چه بهتر و مقدم تر از شما است ؟

پدر روحى شما – محمد حسین


سال ۱۳۴۲ شمسى در تاریخ ایران زمین سالى است به یاد ماندنى و خاطره انگیز، سالى که بزرگ رهبر مستضعفان جهان با خروش بى امان خود چنان موج بنیان کنى به راه انداخت که مى رفت براى همیشه نظام ستم شاهى را به زباله دان تاریخ بسپارد. این بار امام بزرگوار عروسک هاى خیمه شب بازى و همچنین کاسه لیسان حکومت پهلوى را به هیچ انگاشته همچون عقاب تیزپرواز، ام الفساد جهانى را در نوک حمله خود قرار داد و با هجوم برق آسا، پنجه هاى پولادین و دشمن شکار خویش را بر سر امریکا فرود آورد. و به دنبال آن یاران با وفاى آن امام آزادگان ، به تبعیت از وى در سراسر کشور قد علم کردند و پرچم جهاد و مبارزه برافراشتند. در این مبارزه بى امان ، مجاهد نستوه آیه الله قاضى طباطبائى سهم بسزائى در برانگیختن احساسات پاک مردم داشتند. وى با سخنرانى هاى آتشین و پخش ‍ اعلامیه هاى ضد رژیم ، مردم قهرمان تبریز را به صحنه پیکار آورد و با این عمل شجاعانه خود، شعله بر خرمن دشمن انداخت و حال زارشان را پریشان تر ساخت . چراکه طاغوتیان به خوبى مى دانستند، قیام آذربایجان یعنى به حرکت در آمدن کل ایران ، و این همان کابوسى بود که دژخیمان همواره از آن وحشت داشتند.


در پى جوش و خروش امت مسلمان ، مرکزنشینان سازمان ضد امنیت با هماهنگى ((على دهقان )) استاندار وقت آذربایجان ، و ((حسن مهرداد)) رئیس ساواک تبریز، علامه سید محمد على قاضى را دستگیر و به پادگان زرهى تهران بردند و بعد از آن به سیاهچال مخوف قزل قلعه تحویل دادند که دو ماه و نیم ماندگار شدند و بعد از آزادى از زندان هم کسى حق رفت و آمد و تماس با ایشان را نداشت و همواره زیر نظر و مراقبت شدید ماءموران ساواک بود. و در تهران به عنوان تبعیدى زندگى مى کرد.


بافت کرمان


آیه الله قاضى به خاطر مبارزات بى امانش ، سالهائى از عمر پر برکت خود را در زندانها و تبعیدگاهها سپرى کرد که یکى از محلهاى تبعید وى بافت کرمان بود.روز سى ام آذر ماه ۱۳۴۷ ش . مصادف بود با یوم الله عید سعید فطر در شهر تبریز نما پرصلابت عید فطر در جو معنوى به امامت عالم ربانى حضرت آیه الله سید محمد على قاضى طباطبائى برگزار شد. ایشان که هیچ فرصى را از دست نمى داد، از این اجتماع باشکوه نهایت استفاده را کرد و بر علیه سردمداران رژیم سخنرانى کردند و ضمن گفتار آتشین نقاب از چهره کریه رژیم پهلوى برگرفت و روابط خفت بار دولت با رژیم عاصب و نامشروع صهیونیستى را محکوم کرد، غروب همان روز براى اداء نماز مغرب و عشاء به مسجد شعبان تشریف آوردند و بعد از نماز و پاسخ به ابراز احساسات مردم از مسجد خارج شد.


هنوز چند قدمى از در مسجد دور نشده بود که مزدوران وطن فروش وى را احاطه کردند و با اجبار سوار ماشین کردند. و سپس او را به بافت کرمان تبعید نمودند.بعد از اسکان در بافت کرمان ، هر روز یک مامور ساواک جهت حضور و غیاب تبعیدى به محل سکونت او سر مى کشید. اتاقى که آیه الله قاضى در آن ، روزهاى تنهایى مى گذراند، یک اتاق کوچک و محقرى بود که از سطح حیاط دو پله پایین تر بود. ماءمور ساواک طبق تعلیماتى که از طرف سازمان به او داده شده بود، با گستاخى و تبختر رفتار مى کرد و براى اینکه زور و حاکمیت دستگاه را به رخ تبعیدى کشیده باشد، بجاى وارد شدن از در اتاق ، با کفش از پنجره مى پرید وسط اتاق ، و با حالت غرور و خودخواهى و صداى خشن و ناهنجار دستور مى داد: زود باش امضاء کن …


چند روز بدین منوال گذشت و آیه الله قاضى چندبار به ایشان تذکر داد که ادب را رعایت کند ولى آن بى ادب گوشش بدهکار نبود و دست از کار بى شرمانه خود برنمى داشت .روزى هنگامى که مزدور خودفروخته با همان رفتار پست همیشگى به وسط اتاق پرید، سید دلاور بلافاصله کتاب سنگین و ضخیم ((المنجد)) را برداشت و محکم بر پس گردن ماءمور کوبید و فریاد زد:
بى ادب ! مگر نگفتم مودب باش …


ماءمور مغرور و خودباخته ، با زبونى و ترس از اتاق بیرون رفت و آیه الله قاضى با این عمل شجاعانه خود بار دیگر ثابت کرد که سرنیزه در مقابل نیروى پرتوان ایمان و استقامت محکوم به شکست است .
بعد از بافت کرمان ایشان را به زنجان تبعید کردند و بعد از اتمام آن در تاریخ ۶/۹/۱۳۴۸ به تبریز مراجعت کرد.


قیام خونین


در پى مبارزات ستم شاهى مردم و رهبرى پیامبر گونه امام خمینى (ره )، سراسر ایران به انبار باروت مبدل شده بود که هر لحظه انتظار جرقه اى که انتظارش مى رفت در سال ۱۳۵۶ شمسى از نوک قلم مزدورى جهیدن گرفت و آتش افروخت و بغض و نفرت درونى مسلمانان غیرتمند را شعله ور ساخت .


مقاله توهین آمیزى که در روزنامه رسمى و کثیرالانتشار اطلاعات به چاپ رسید و در آن نسبت به ساحت زعیم بزرگ و پیشواى عالیقدر جهان اسلام حضرت امام خمینى (ره ) هتاکى شده بود، چهره شهر مقدس قم را دگرگون ساخت …


مردم دیندار و متدین قم ، دست به تظاهرات زدند و سیل خشم و نفرت بر علیه حکومت به راه انداختند…
حرکت انقلابى و ضد سلطنتى مردم قم با گلوله هاى سرخ و آتشین مزدوران رژیم به خاک و خون کشیده شد و به دنبال آن سیاستگزاران جنایت پیشه دست به تدابیر شدید امنیتى زدند و به تمام نیروى خود را در سراسر ایران به حالت آماده باش در آوردند، روزها به سختى مى گذشت و با حرکت سنگین خود، روح مردم را مى آزرد دوباره دستگیرى ها شروع شد، عده اى از مجاهدان به زندان و گروهى دیگر روانه تبعید شدند و…


با نزدیک شدن چهلم شهداى قم ، روحانیت آگاه و در راءس آنها مراجع بزرگوار و امام امت با وجود سانسور شدید مطبوعات ، از طریق اعلامیه ها و سخنرانى هاى پرخاشگرانه ، جنایات بى شمار دستگاه حاکمه را بر شمردند و مردم را به برگزارى هر چه باشکوه تر مراسم یادبود به خون خفتگان ۱۹ دى فراخواندند.


در استان آذربایجان ، حضرت آیه الله قاضى با همکارى و همفکرى علماى بزرگ از جمله مجاهد نستوه آیه الله سید حسن انگجى (ره ) با انتشار بیانیه اى مردم همیشه در صحنه آذربایجان را به شرکت در مراسم یادبود شهداى قم دعوت کردند.


سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ شهر تبریز حال و هواى دیگرى داشت ، مجلس با شکوهى در مسجد حاج میرزا یوسف بر پا بود و مردم دسته دسته براى عزادارى مى آمدند. مزدورى به ساحت مقدس مسجد اهانت کرد و… زمان انفجار فرا رسیده بود. جوانى از غیرتمندان تبریز که از پاره کردن اعلامیه و سخنان توهین آمیز آن دژخیم به هیجان آمده بود با وى گلاویز شد، و او با استفاده از کلت جوان مجاهد را هدف تیر قرار داد و به شهادت رساند. در این لحظه مردم خشمگین جنازه خون آلود جوان قهرمان را برداشته همچون سیل خروشان به طرف خیابانها راه افتادند و سینماها و مشروب فروشیها و مراکز فرقه ضاله بهایى و طاغوتیان و ساختمان حزب منفور رستاخیز و تعدادى از بانکها و ساختمانهاى دولتى را به آتش کشیدند.


دلاور مردان تبریز با این حماسه سرنوشت ساز خود چنان ضربه اى بر پیکر دشمنان اسلام و قرآن آوردند که تا به امروز نظیرش را ندیده بودند. بدین ترتیب بذر نهفته در پانزده خرداد ۴۲، در ۱۹ دى ماه ۵۶ جوانه زد و در ۲۹ بهمن ماه شکوفا گردید و ۲۲ بهمن ۵۷ به بار نشست .


در راه اتحاد


آیه الله قاضى یکى از عالمان روشن بین و ژرف نگرى بود که همیشه بر وحدت اسلامى تاءکید داشت و در فرصت هاى مناسب با رفتار مدبرانه در جهت تحقق بخشیدن هر چه بیشتر وحدت بین مسلمانان جهان مى کوشید.
او مى گوید: ((یاد دارم در زمانى که از سوریه برگشته وارد عراق شدم و غروب نزدیک بود توقف کردیم که نماز مغرب ادا کنیم و حرکت نماییم ، وضو گرفته در صحن خانه وسیعى حصیر انداخته خواستم مشغول نماز باشم دیدم عده اى از جوانان اهل تسنن آمدند و در چند قدمى ایستادند، فهمیدم که مى خواهند بدانند که چطور سجده خواهم کرد! من هم در موقع سجده پیشانى را بر بالاى حصیر گذاشتم و سایر رفقا نیز اغلب از من تبعیت کردند، بعد از فراغت از نماز چند نفر از آنها جلو آمده از حقیقت سجده بر تربت کربلا که بعضى از همراهان نماز گذاشته بودند، سئوال کردند، واقع امر را به آنها بیان کردم ، بسیار قانع شده و امتنان بجا آوردند و اظهار نمودند که به ما جور دیگر تلقین کرده اند.


زمزمه هاى تنهایى


شعر، سیل خروشانى است که از دریاى پرمایه ذوق سرچشمه مى گیرد و موجى از احساسات و دریافت ها و باورهاى درونى را بر ساحل نشینان هنر دوست به ارمغان مى آورد.آیه الله سید محمد على قاضى طباطبائى سخنورى چیره دستى و شاعرى سخن شناس بود. او با طمع لطیفش چشمه ساران زیبایى جارى مى ساخت و تشنگان معرفت را سیراب مى کرد.گاهى سرود خشم مى سرود و حماسه مى آفرید و گاهى شجاعتى مى ستود و مدح و ثنا مى گستراند و زمانى دیگر نغمه دلنشین توحید و عرفان را به گوش روزگار زمزمه مى کرد. از اشعار نغز اوست :

چهل سال بیش با خرد و هوش زیستم
آخر نیافتم به حقیقت که چیستم
عاقل ز هست گوید و عارف ز نیستى
من در میان آب و گل هست و نیستم
من صدر بزم انس و مجلس نشین قدس
لیکن تو چون به بزم نشینى بایستم
زان خنده آمدم به کمالات دیگران
کاندر کمال خویش چو دیدم گریستم

در سنگر جمعه و جماعت


یکى از دستاوردهاى مهم انقلاب اسلامى احیاى سنت آیین عبادى ، سیاسى نماز جمعه و اقامه آن مى باشد بعد از پیروزى انقلاب به دستور حضرت امام (ره ) در تهران و چند شهر بزرگ مراسم پربار نماز جمعه برپا گردید در مرداد ماه ۵۸ طى حکمى از سوى رهبر کبیر انقلاب ، حضرت آیه الله قاضى به عنوان نماینده تام الاختیار و امام جمعه تبریز منصوب گردید و همه هفته با حضور در مراسم با شکوه نماز جمعه با ایراد خطبه و ارشاد و راهنمائى مردم پرداخت .


اولین شهید محراب

 

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقى ز کشتن مهراس
مردار بود هر آنکه او را نکشند

هنوز شش ماه از طلیعه انقلاب شکوهمند اسلامى نگذشته بود که ستاره درخشانى از آسمان پرفروغ علم و فقاهت غروب کرد. این بار دست پلید استکبار جهانى از آستین کثیف ، گروهک منحرف فرقان بیرون زد و ناجوانمردانه استاد بزرگ حوزه و دانشگاه آیه الله مطهرى را به شهادت رساند…


وقتى خبر شهادت مظلومانه استاد مطهرى ، به گوش آیه الله قاضى رسید بسیار متاءثر شد و همواره به اطرافیان خود مى گفت : کاش بنده هم مثل استاد مطهرى ، روزى به شهادت برسم . چند روز بعد دعایش مستجاب شد!سرانجام بعد از عمرى مجاهدت و تعلیم و تربیت و نویسندگى ، به تاریخ ۱۱ آبانماه ۱۳۵۸ در حالى که روز عید قربان نماز عید خوانده بود بهنگام شب بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد شعبان خود قربانى دین خدا گشت بار دیگر گروه فرقان با این جنایت هولناک دل امت و امام را جریحه دار ساخت .

 

در نمازم خم ابروى تو با یاد آمد
حالتى رفت که محراب به فریاد آمد

(حافظ شیرازى )


دلدارى خورشید


بعد از شهادت مظلومانه اولین شهید محراب نظام مقدس و خونبار جمهورى اسلامى ، در حالى که تمام مجامع بین المللى لب فرو بسته بودند و دم نمى زدند و سازمان دروغین حمایت از حقوق بشر با سکوت مرگبارش ‍ زخم جانکاهى بر دل زجرکشیدگان و محرومان مى گذاشت بار دیگر خورشید انقلاب در آسمان غمبار و تاریک ایران درخشیدن گرفت و زلال روح بخش و امیدآفرینى بر دل هاى پرالتهاب و داغدار مردم انقلابى جارى ساخت :


بسم الله الرحمن الرحیم
ععع انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تاءسف ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجه السلام والمسلمین آقا حاج سید محمد على قاضى طباطبائى رحمه الله علیه بر عموم مسلمانان متعهد و علماء اعلام مجاهد و مردم غیور و مجاهد آذربایجان و به خصوص بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض ، و از خداوند متعال صبر انقلابى براى مجاهدین در راه حق و اسلام خواستارم ملت عزیز و برومند ایران ، و آذربایجانیان غیرتمند عزیز، باید در این مصیبت هاى بزرگ که نشانه شکست حتمى دشمنان اسلام و کشور و عجز و ناتوانى و خودباختگى آنان است هر چه بیشتر مصمم و در راه هدف و اعلاى اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پاى ننشینند تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنماید.


عزیزان من در انقلابى که ابرقدرتها را به عقب رانده و راه چپاولگرى آنان را از کشور بزرگ بسته است این ضایعات و ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است ما باید از کنار این وقایع با عزم و خونسردى بگذریم و به راه خود که راه جهاد فى سبیل الله است ادامه دهیم .
شهادت در راه خداوند، زندگى افتخارآمیز ابدى و چراغ هدایت براى ملت هاست ، ملتهاى مسلمان از فداکارى مجاهدین ما در راه استقلال و آزادى و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرد و با پیوستن بهم سد استعمار و استثمار را بشکنند، به پیش به سوى آزادى و زندگى انسانى بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت براى شهداى راه حق و شهید سعید طباطبائى خواستارم .

۱۱ ذى الحجه الحرام ۱۳۹۹ روح الله الموسوى الخمینى


فرداى آن روز مردم مصیبت زده آذربایجان در حالى که سیل اشکشان جارى بود و قلب شان را غم و اندوه فراگرفته بود، پیکر پاک آن شهید را تشییع کردند و در آرامگاه خانوادگى واقع در مسجد مقبره به خاک سپردند.


ره آورد فکرى


شهید محراب آیه الله قاضى از جمله قم بدستان پرکارى بود که در طول عمرشان با تلاش گسترده و نیتى خالصانه توانست تحقیقات ارزنده اى را با بیانى رسا و قلمى شیوا و نثرى استوار به جهان وسیع فرهنگ اسلامى عرضه بدارد.کار تحقیقاتى و نویسندگى آن بزرگوار از دو جهت حائز اهمیت است ، یکى نوشتن کتابهاى مستقل در رشته هاى مختلف که مورد نیاز بود و تاءلیفى صورت نگرفته بود و دیگرى با تعلیقه و تصحیح و مقدمه نویسى بر آثار گرانقدر دیگر دانشمندان و چاپ مجدد آنها، افکار بلند و ارزشمند آنان را احیا کرد.


ره آورد فکرى شهید قاضى که به صورت نوشته به یادگار مانده است عبارتند از:
۱٫ الاجتهاد و التقلید (عربى – خطى )
۲٫ الفوائد (فقهى – تاریخى )
۳٫ خاندان عبدالوهاب (فارسى – خطى )
۴٫ کتاب فى علم الکلام (عربى – خطى )
۵٫ فصل الخطاب فى تحقیق اهل الکتاب (عربى – خطى )
۶٫ السعاده فى الاهتمام على الزیاره (عربى – خطى )
۷٫ اجوبه الشبهات الواهیه (فارسى – خطى )
۸٫ رساله فى اثبات وجود الامام علیه السلام فى کل زمان (عربى – خطى )
۹٫ سفرنامه بافت (بافت کرمان )، (فارسى ،خطى )
۱۰٫ المباحث الاصولیه (عربى – خطى )
۱۱٫ حاشیه بر کتاب رسائل شیخ انصارى (ره )
۱۲٫ حاشیه بر کتاب مکاسب شیخ انصارى (ره )
۱۳٫ حاشیه بر کفایه الاصول آخوند خراسانى (ره )
۱۴٫ تقریرات اصول آیه الله حجت کوه کمرى
۱۵٫ تاریخ قضا در اسلام
۱۶٫ صدقات امیرالمؤ منین و صدیقه طاهره علیه السلام
۱۷٫ حدیقه الصالحین
۱۸٫ رساله در دلالت آیه تطهیر بر اهل بیت علیه السلام
۱۹٫ رساله در اوقات نماز
۲۰٫ رساله در مباهله
۲۱٫ رساله فى مساله الترتب
۲۲٫ رساله در نماز جمعه
۲۳ تعلیقات بر کتاب الفردوس الاعلى تاءلیف علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (عربى چاپى )
۲۴٫ تحقیق درباره روز اربعین حضرت سید الشهدا علیه السلام (فارسى – چاپى )
۲۵٫ تعلیقات بر کتاب انوار نعمانیه (عربى – چاپى )
۲۶٫ مقدمه و تعلیقه بر تفسیر جوامع الجامع طبرسى (عربى – چاپى )
۲۷٫ تعلیقات بر کتاب اسلام صراط مستقیم (فارسى – چاپى )
۲۸٫ تعلیقات بر کتاب کنزالعرفان (عربى – خطى )
۲۹٫ مقدمه بر کتاب صحائف الابرار کاشف الغطاء (عربى – چاپى )
۳۰٫ آثار تاریخى آیه الله العظمى حکیم (فارسى – چاپى )
۳۱٫ مقدمه بر تنقیح الاصول آقا رضا متوفى ۱۳۳۷ شمسى
۳۲٫ مقدمه بر کتاب مرآت الصلوه
۳۳٫ پیشگفتار بر علم امام علامه طباطبائى
۳۴٫ مقدمه بر کتاب معجزه و شرایط آن
۳۵٫ مقدمه بر کتاب جنه الماوى (عربى – چاپى )
۳۶٫ پاورقى بر تعلیقات بر کتاب اللوامع الالهیه فى المباحث الکلامیه (عربى – چاپى )
۳۷٫ مقدمه بر انیس الموحدین نراقى (فارسى – چاپى )
۳۸٫ تحقیق در ارث زن از دارائى شوهر (فارسى – چاپى )
۳۹٫ علم امام علیه السلام (فارسى – چاپى )
۴۰٫ مقدمه برالعقائد الوثنیه فى الدیانه النصرانیه (عربى – چاپى )
۴۱٫ ترجمه مسائل قندهاریه (از عربى به فارسى )
۴۲٫ مقدمه بر تاریخ ابن ابى الثلج بلخى (عربى – چاپى )
۴۳٫ مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربى چاپ صیدا (لبنان )
ایشان علاوه بر آثار فکرى ، آثار اجتماعى و عمرانى بسیارى هم از خود به یادگار گذاشته اند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله سید محمود طالقانى (متوفاى ۱۳۵۸ ش )

images (2)


تولد


در زمستان سال ۱۳۲۹ ق . صداى نوزادى در فضاى خانه ساده آیه الله سید ابوالحسن طالقانى پیچید که نامش را ((محمود)) گذاشتند و پدرش پشت جلد قرآن نوشت :((سید محمود روز شنبه ، چهارم ربیع الاول ۱۳۲۹ ق . به دنیا آمد))
تو گویى همین نوشتار کوتاه بود که پیوندى ناگسستنى بین او و قرآن ایجاد کرد.سید محمود دوران کودکى را تا ده سالگى در روستاى ((گلیرد)) طالقان سپرى نمود و همانجا خواندن ، نوشتن و مقدمات علوم اسلامى را فراگرفت و در مکتب پدر – که عالمى سیاستمدار بود – مبارزه با استبداد در ذهن او نقش بست .


او سپس همراه خانواده به تهران رفت که همزمان بود با دوران دیکتاتورى رضاخان و مبارزه روحانیون علیه وى و این نقشى بسزا در شکل گیرى فکر سیاسى اش داشت و از همان هنگام او را وارد میدان مبارزه با ستم کرد.


فرزند حوزه


سید محمد در نوزده سالگى براى فراگیرى بیشتر و دقیقتر علوم اسلامى به قم رفت و از درس استادانى بزرگ چون آیه الله حجت و آیه الله خوانسارى بهره فراوان برد.دانش پژوه جوان ، مدتى براى بهره گیرى از درس علماى برجسته نجف ، راهى آن مرکز بزرگ علمى شد؛ اما دوباره به قم و مدرسه فیضیه برگشت .پرداختن به دانش هیچ گاه او را از توجه به مسائل سیاسى – اجتماعى دور نکرد. آرى فضاى پر از معنویت فیضیه به او درسها آموخت و از وى ، اندیشمندى مبارزه و خستگى ناپذیر ساخت .


سیر به سوى خلق


آیه الله طالقانى پس از سالها تحصیل در قم ، از آیه الله جائرى یزدى ، بنیانگذار حوزه علمیه قم ، اجازه اجتهاد گرفت و با عزمى راسخ و گامى استوار، راهى تهران شد و در مدرسه عالى شهید مطهرى (سپهسالار سابق ) به آموزش علوم اسلامى پرداخت .
او که مدتها پیش درد جامعه و مردم را حس کرده بود و تنها راه نجات را در بازگشت به اسلام و قرآن مى دانست ، با برقرارى جلسات تفسیر قرآن در راه گام نهاد.


مجاهدى نستوه


روزى در چهار راه ((گلوبندک )) تهران ، بین زنى مسلمان و ماءمورى مزدور درگیرى بوجود آمد که ماءمور فرومایه سعى داشت چادر را از سر زن مسلمان برگیرد؛ ولى او مقاومت مى کرد.آیه الله طالقانى که از آنجا در حال عبور بود با صحنه کشمکش آنان روبرو گشت ؛ از این روز با ماءمور گلاویز شد و آن زن را از چنگش رها ساخت .به دنبال این درگیرى ، بیگانه پرستان ، آقاى طالقانى را به جرم اهانت به مقامات بلند پایه کشورى بازداشت و به شش ماه زندان محکوم کردند.


با سقوط رضا خان و بر سر کار آمدن شاه جوان و بى تجربه ، فضاى فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى تا اندازه اى باز شد؛ در این هنگام آیه الله طالقانى برى آشنایى هر چه بیشتر نوجوانان و جوانان با معارف اسلامى ، به تشکیل ((کانون اسلام )) دست زد و براى فراگیر کردن فعالیت زیر بنایى اش به انتشار مجله ((دانش آموز)) از طرف کانون ، همت گماشت .


به دنبال پایه گذارى نهضت ملى نفت به رهبرى آیه الله کاشانى و حرکت یکپارچه مردم در پشت سر او، براى ستاندن حق خویش از انگلیس ‍ غارتگر، آیه الله طالقانى همگام با قهرمان مبارزه ، علیه استعمار به قیام پیوست و یکى از یاران نزدیک آقاى کاشانى در این راه شد و با زبان گویا و برنده خود به افشاگرى و روشنگرى پرداخت .


پس از کودتاى ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آنگاه که رژیم کودتایى جاى پایش را محکم کرد و به انتقام جویى از فدائیان اسلام پرداخت ، در چنین زمان حساسى ، آیه الله طالقانى آنها را در خانه اش پناه داد:  ولى با مشکوک شدن ماءموران به منزل وى ، شهید نواب و یارانش ، آنجا را ترک کردند. از این رو وقتى ساواک به آن خانه هجوم برد، کسى از فدائیان را در آن نیافت . با این حال آقاى طالقانى را دستگیر و بازداشت کرد. اما چون مدرکى علیه وى بدست نیاورد، پس از مدتى آزادش نمود.


او در سالهاى ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ ش . نیز وقتى که شهید نواب ، مورد تعقیب قرار گرفت ، وى را در روستاهاى اطراف طالقان پناه داد.در محیط خفقان ستم شاهى ، مسجد هدایت ، سنگر مبارزه آیه الله طالقانى علیه رژیم پلیسى پهلوى بود و حدود سى سال سخنان آتشین مجاهد نستوه ، به اجتماع این مسجد شور و گرمى مى بخشید و تشنگان حقیقت را سیراب مى کرد.پس از روى کار آمدن دوباره محمد رضا پهلوى با کودتاى ۲۸ مرداد و به کمک سازمان جاسوسى آمریکا، عده اى از مبارزان از جمله آیه الله طالقانى با انگیزه مذهبى و ملى ، براى ادامه دادن مبارزه ، با نهضت مقاومت ملى را بنیان نهادند.


نهضت ، فعالیتهاى پى گیرى داشت تا این که در سال ۱۳۳۶ ش . ساواک با یورش سنگین ، عده اى زیادى از اعضایش را دستگیر و زندانى کرد و به این ترتیب آقاى طالقانى نیز دستگیر و روانه زندان گردید و بیش از یک سال در زندان بسر برد. او پس از آزادى به منظور ایجاد یک کانون مبارزه با هدف مذهبى و براى مخالفت آشکار با شاه و نزدیک کردن دو قشر دانشگاهى و حوزوى به یکدیگر، با همکارى عده اى ((نهضت آزادى )) را تاءسیس ‍ کرد.


در تابستان ۱۳۳۹ ش . رژیم کودتاى براى قانونى جلوه دادن حکومت و سلطه خویش در صدد برگزارى انتخابات دوره بیستم مجلس شوراى ملى به صورت فرمایشى بود که مجاهد نستوه در سنگر مسجد هدایت براى رو کردن دست بازیگران صحنه سیاسى کشور به سخنرانى پرداخت .


رژیم براى جلوگیرى از رسوایى بیشتر درب مسجد هدایت را بست ؛ از این رو محل سخنرانیها از مسجد به منزلى منتقل شده و دو روز آخر ماه صفر، آیه الله طالقانى و شهید مطهرى به بررسى مسائل سیاسى – اجتماعى و افشاگرى علیه حکومت پرداختند.
سى ام تیرماه ۱۳۳۱ یادآور حماسه کم نظیر ملت ایران علیه دولت چهار روزه قوام بود که او را مجبور به استعفا کرد. به همین دلیل ، پس از کودتاى ۲۸ مرداد، رژیم براى محو آن روز از یادها تلاش بسیار کرد.


نه سال از آن حرکت حماسى آیه الله کاشانى و ملت گذشت بود و آقاى طالقانى در نظر داشت ، آن شجاعت و فداکارى را در یادها زنده گرداند و سالگردى براى شهداى سى ام تیر برپاکند.حکومت پهلوى ، نخست با خارجى خواندن برگزار کنندگان آن ، قصد جلوگیرى از اجتماع مردم را داشت و چون از این ترفند سودى نبرد، در شب برگزارى مراسم در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام ، نیروهاى امنیتى به شرکت کنندگان حمله برده ، عده اى را دستگیر کردند و آیه الله طالقانى در اعتراض به این حمله ، همراه دستگیرشدگان به شهربانى رفت و در آنجا نیز بر خلاف نظر رئیس شهربانى ، با دیگران وارد زندان شد که پس ‍ از دو رو، پلیس ، با حیله اى او را از زندان خارج کرد.


همگام با امام


در سال ۱۳۴۱ ش . به دنبال حرکت امام خمینى (ره ) علیه انقلاب سفید شاه ، آیه الله طالقانى (ره ) نیز براى برداشتن نقاب از چهره نوکران استعمار به افشاگرى دست زد.رژیم سر سپرده که مصمم به اجراى برنامه دیکته شده از سوى آمریکا بود، آقاى طالقانى را دستگیر و روانه زندان کرد.چند ماهى از دستگیرى مجاهد نستوه گذشت ، اما رژیم پهلوى در پى دستاویزى بود تا او را مدت طولانى ترى در زندان نگه دارد. از این رو پیش ‍ از فرارسیدن ماه محرم ۱۳۴۲ ش . وى را آزاد کرد تا با توطئه اى جدید، دوباره او را راهى زندان کند؛ نقشه این بود که مقدارى مواد منفجره را در خانه اش پنهان نماید، آنگاه او را به جرم تهیه و نگه دارى مواد منفجره ، به عنوان یک شورشى تروریست دستگیر نموده ، به پاى میز محاکمه بکشاند.


اگر آیه الله طالقانى پى برده بود که این عمل رژیم باید در راستاى توطئه اى باشد، اما با این حال تصمیم گرفت در ماه محرم ، یزیدیان زمان را رسوا کند.او در مسجد هدایت به بیان واقعیتهاى جارى کشور و آنچه در زندان مى گذشت ، پرداخت و شاه را با انقلاب سفیدش مورد تشدیدترین حملات قرار داد و با استفاده از سخنان سرور شهیدان کربلا، مردم را به قیام علیه حکومت پهلوى فرا خواند.


سخنرانى او یازده شب ادامه یافت و چون آگاه شد که ساواک ، فراد شب تصمیمى به دستگیرى اش دارد، به لواسانات رفت .به دنبال دستگیرى امام در شب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ (شب دوازدهم محرم ) و قتل عام مردم در روز پانزده خرداد، اعلامیه اى با عنوان ((دیکتاتور خون مى ریزد)) در سرتاسر ایران منتشر شد که شاه را بیش از پیش رسوا کرد.


ساواک ، آیه الله طالقانى را سبب انتشار اعلامیه دانست و در تعقیب او به لواسانات هجوم برد و مجاهد نستوه براى در امان ماندن مردم از اعمال جنون آمیز ساواک ، از اختفا بیرون آمد و خودش را تسلیم کرد و به این ترتیب دوباره در ۲۳ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر شد و بعد از چهار ماه بازداشت . در ۳۰ / ۷ / ۱۳۴۲ در بى دادگاه نظامى محاکمه گردید و پس از بارها محاکمه در ۱۶/۱۰/۱۳۴۲ به ده سال زندان محکوم شد.


او در زندان با وجود شکنجه هاى بى رحمانه ، به برقرارى جلسات تفسیر قرآن ، نهج البلاغه و تاریخ اسلام براى زندانیان مسلمان همت گماشت و براى ایجاد وحدت بین مبارزیان مسلمان نخستین نماز جماعت را در زندان برپا نمود و استقامت وصف ناپذیرش در برابر شکنجه هاى خون آشامان ساواک ، مایه قوت قلب دیگر زندانیان بود.سرانجام رژیم پلیس پهلوى بر اثر فشار افکار عمومى و واکنشهاى بین المللى به ناچار او را در سال ۱۳۴۶ ش . آزاد کرد.او در سال ۱۳۵۰ نیز دستگیر و به مدت سه سال در شهر زابل تبعید شد و سپس به بافت اعزام و پس از مدتى آزاد شد.


آرزوى دیرینه


آیه الله طالقانى از زمره متفکرانى بود که گامهایى براى اتحاد جهان اسلام برداشت . او در کنفرانسهاى متعددى ، گاه به عنوان نماینده شخصیتهاى بزرگى چون آیه الله کاشانى و بروجردى و گاه به طور مستقل ، شرکت نمود.وى در حمایت از تاءسیس ((دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه )) که توسط آیه الله بروجردى با همکارى اندیشمندان ((الازهر)) مصر بود بویژه ((شیخ محمد شلتوت )) ایجاد شده بود، نوشت :((راه تقریب ، که جمعى از علماى بیدار و مجاهد پیش گرفته اند همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامى را روشن سازند و با نوک قلم ، باقیمانده ابرهاى تاریک را از افق فکرى مسلمانان زایل گردانند تا وحدت واقعى پایه گیرد، نه اتحاد صورى و قرار دادى .))


خنجرى در قلب جهان اسلام


در ۲۵/۲/۱۳۲۷ ش . همزمان با خروج آخرین سرباز انگلیس از خاک فلسطین ، ((بن گورین )) رئیس یکى از سازمانهاى صهیونیستى ، خبر شوم تاءسیس دولت اشغالگر اسرائیل را اعلام کرد.از آن تاریخ به بعد، تلاشهاى گسترده اى در ابعاد مختلف براى حمایت از حقوق مردم فلسطین صورت گرفته است .آیه الله طالقانى نیز از مبارزانى بود که هرگز در برابر این تجاوز، سکوت نکرد و در کنفرانسهاى متعدد از حق ملت فلسطین دفاع کرد.وى در خطبه نماز عید فطر سال ۱۳۴۸ ش . به مساءله فلسطین پرداخت و ضمن آگاه کردن مردم از وضعیت مسلمانان فلسطین یادآورى مسؤ ولیت آنان در این مبارزه ، از آنها خواست تا فطریه خود را براى کمک به مبارزان مسلمان هدیه کنند.با گسترش این حرکت نو، در سال بعد همگام با نمازگزاران مسجد هدایت ، نمازگزاران حسینیه ارشاد و تعدادى از مساجد با راهنمائیهاى آیه الله مطهرى و عده اى دیگر، فطریه خود را به مبارزان فلسطینى هدیه کردند.


در آستانه پیروزى


نفسهاى رژیم به شمارش افتاده بود و خزان عمرش فرارسید؛ دستگاه حاکم از هیچ جنایتى شرم نداشت ، از این رو آیه الله طالقانى را در پاییز ۱۳۵۴ براى انتقامى سخت ، بار دیگر دستگیر کرد.آقاى طالقانى دو سال بدون محاکمه ، سخت ترین شکنجه روحى و جسمى را در زندان تحمل نمود و در سال ۱۳۵۶ ش . رژیم براى جلوگیرى از فشارهاى بین المللى ، به جهت مشخص نبودن جرم و مدت محکومیت او، وى را با وجود کهولت سن و ضعف جسمانى به ده سال زندان محکوم کرد.


او سه سال را با بدترین شرایط در زندان گذارند. سلولش یک سلول کوچک و نمور بود که حتى پنجره کوچک آن با رنگ سیاه آغشته بودند و در طول شبانه روز، فقط یک ساعت براى انجام نظافت وى را به حیاط کوچک پشت زندان مى بردند.
به دنبال عقب نشینى رژیم در مقابل موج اعتراضات مردم مسلمان ، در پاییز ۱۳۵۷ ه‍ش . بسیارى از زندانیان سیاسى آزاد گردیدند که از آن جمله آیه الله طالقانى بود.

او در هشتم آبان ۱۳۵۷ آزاد شد و در جمع انقلابیون پرشور مسلمان قرار گرفت و در نخستین پیامش مردم را به وحدت و پیروى از رهبرى یگانه امام فراخواند.محرم سال ۱۳۵۷ ش . (آذر ماه ) براى انقلاب لحظه حساس و سرنوشت سازى بود. آیه الله طالقانى همگام با امام ، براى شدت بخشیدن به قیام مردم ، در اول محرم با بهره گیرى از سخن آغازین امام حسین علیه السلام در نهضتش ، پیامى حماسى براى ملت ایران فرستاد که منجر به راهپیماییها و اعتصابات گسترده اى گردید.


او براى وارد کردن ضربات نهایى به پیکر رو به زوال حکومت پهلوى ، تصمیم گرفت همراه امام ، پیامى دیگر به مناسبت روز تاسوعا (نهم محرم ) صادر کند و از این رو، بدون توجه به اخطارهاى پى در پى مقامات دولتى و حکومت نظامى مبنى بر منصرف شدن از فرستادن پیامهاى انقلابى ، در روز چهارم محرم پیامى دیگر براى ملت ایران فرستاد و اعلام کرد که خود نیز در راهپیمایى روز تاسوعا شرکت خواهد نمود.
این اعلامیه همراه پیام امام و تاءکید دیگر رهبران روحانیون ، غوغایى بپاکرد به طورى که در تهران حدود چهار میلیون نفر به خیابانها ریختند و حمایت خود را از رهبرى امام خمینى (ره ) و برقرارى حکومت اسلامى اعلان نمودند.


تا آخرین نفس


پس از ورود امام به ایران و به پیروزى رسیدن انقلاب اسلامى ، آیه الله طالقانى پست سر ایشان قرار گرفت و بازویى توانا براى آن رهبر الهى گردید و اطاعت از حضرتش را بر همه واجب مى دانست ، بالاتر از اینها پیر مجاهد، امام را نعمتى عظیم از جانب خداوند براى ملت ایران مى شمرد و قدردانى نکردن از آن را سبب دچار شدن به عذاب الهى مى دانست  و در مقابل بدخواهان و گروههاى تفرقه افکن – که تلاش مى کردند تا وانمود سازند که او نظر مثبتى درباره رهبرى امام ندارد – قاطعانه ایستاد و مى فرمود: این مخلصى که نسبت به رهبرى ایشان بارها و بارها نظر داده ام و رهبرى قاطع ایشان را براى خودم پذیرفته ام و همیشه سعى کردم که از مشى این شخصیت بزرگ و افتخار قرن با اسلام ، مشى من خارج نباشد.


به دستور امام پیش نویس قانون اساسى جدید فراهم گردید و انتخابات مجلس خبرگان به منظور بررسى نهایى آن برگزار شد و آیه الله طالقانى به عنوان نماینده اول مردم تهران در مجلس خبرگان تعیین گردید.او با وجود تمام مشکلات و بیمارى ، این مسئولیت سنگین از پذیرفت و در سنگر مجلس به پاسدارى از ارزشهاى انقلاب و خون شهیدان پرداخت .با بر پایى حکومت جمهورى اسلامى ، او به واسطه یکى از شخصیتهاى ، برگزارى نماز جمعه در سرتاسر ایران را به امام پیشنهاد کرد که با موافقت وى ، این مراسم وحدت بخش در سرتاسر میهن اسلامى برگزار گردید.


به این ترتیب نخستین نماز جمعه تهران به امامت آیه الله طالقانى در پنجم مرداد ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران برپا شد و بیش از یک میلیون نفر در آن شرکت کردند.او هفت نماز جمعه را اقامه کرد که آخرین آن در بهشت زهرا، در شانزدهم شهریور سال ۱۳۵۸ بود.


چکیده هاى قلم


اگر چه زندگانى آیه الله طالقانى سراسر مبارزه بود و بارها زندانى و تبعید گردید، امام با این حال آثار ارزشمندى از خود بجا گذاشت :۱٫ ((پرتوى از قرآن )) که شامل تفسیر سوره هاى فاتحه ، بقره ، آل عمران ، ۲۲ آیه ابتداى سوره نساء و تمامى سوره هاى جزء سى ام قرآن است و در شش جلد منتشر گردید.
۲٫ مقدمه ، توضیح و تعلیق برکتاب ((تنبیه الامه و تنزیه المله )) آیه الله نائینى
۳٫ اسلام و مالکیت .
۴٫ ترجمه جلد اول کتاب ((امام على بن ابى طالب ))، نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود.
۵٫ ((به سوى خدا مى رویم )) که سفر نامه حج است .
۶٫ پرتوى از نهج البلاغه .
۷٫ آینده بشریت از نظر مکتب ما.
۸٫ آزادى و استبداد.
۹٫ آیه حجاب .
۱۰٫ مرجعیت و فتوا.
۱۱٫ درسى از قرآن .
۱۲٫ درس وحدت .


وفات


او پس از سالها مبارزه ، در ساعت ۴۵/۱ بامداد روز دوشنبه ۹/۶/۱۳۵۸ به سوى حق شتافت و ملتى در غم فراقش غرق ماتم شدند.
انبوه جمعیت پیکرش را براى خاک سپارى به بهشت زهرا بردند و صبح سه شنبه در میان شیون و ناله مردم ، آن پیکر عزیز در خاک پنهان گشت و دولت یک روز تعطیل و سه روز عزادارى عمومى اعلام کرد.


امام خمینى (ره ) غم خود را از آن حادثه جانکاه در پیامش به ملت داغدار ایران چنین بیان کرد:
((… آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند، او شخصیتى بود که از جسمى به جسمى و از رنجى به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ گاه در بهار بزرگ خود سستى و سردى نداشت من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پرارج خودم را یکى پس از دیگرى از دست بدهم . او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود و زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده . مرگ او زودرس بود و عمر او پربرکت .))

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه آیت الله میرزا حسین نورى طبرسى«محدث نورى» (متوفاى ۱۳۲۰ه.ق)

آل نورى

به دانش همیشه نگهدار دین

که بر جانت از دین بود آفرین

(فردوسى )

در خاندان نورى هر کسى به فراخور خویش فرشته خویى بود که با دو بال دانش و دین در پرواز بود. همه اهل علم عابد آگاه ، همه دیندار بیدار.
هر یک از اعضاى گرم خانواده در اثر هوش و خروش خویش ، در درخشانى شده بود در دریاى دانش آن دوران .
و این فخر فخیم آنها را بس که آیت الله نورى از میان آنها برخاست .

پدر نورى دانشورى بنام بود علامه میرزا محمد تقى نورى طبرسى ۱۲۰۱ – ۱۲۶۳ ق ) از بزرگترین دانشمندان مازندران و از پیشوایان مورد اطمینان مردم و مرجع تقلید مردمان زیادى در خطه نور بود.
دانشور نور داراى چهار برادر با فرهنگ و فرهیخته نیز بود که همگى در دانش و دیانت شبیه هم بودند.

برادران نورى به ترتیب عبارت اند از:

۱ – حاج میرزا هادى ، ایشان پس از مدت مدیدى تحصیل علم در حوزه نجف به وطن باز مى گردد و سیزده سال مرجعیت شهر نور را به عهده مى گیرد، تا اینکه در حدود ۱۲۹۰ ق . به رحمت رحمانى مى رسد.
۲ – آقا میرزا على ، که بعد از برادر بزرگش مرجعیت و ریاست دینى شهر را به عهده داشت .
۳ – میرزا حسن نورى ، از بزرگان فضلا و از مدرسان فقه و اصول .
۴ – میرزا قاسم نورى ، از مدرسان فقه و اصول در خاندان نورى به دو خواهر بزرگوار و عالیقدر در تاریخ اشاره شده است که هر دو در تاریخ نقش ‍ مهمى را ایفا کرده اند. یکى همسر ملا فتح الله نورى و مادر شیخ موسى نورى است و دیگرى همسر ملا عباس نورى که از بزرگان و پارسایان عصر خویش بود. اشتهار این بزرگ بانو ، بدان افتخار است که ایشان مادر و تربیت کننده شیخ شهید، فضل الله نورى – داماد دایى دلبندش محدث نورى – است ؛ شهیدى که تا پاى دار پایدار ماند و با شهادتش روى سیاه خود باختگان و غرب زدگان را که خود را روشنفکر خیال مى کردند. سیاه تر کرد.

میلاد نور

زادگاه نورى دهى است از روستاهاى سر سبز شهر نور، به نام (یالو) واقع در استان مازندران .
هیچدهم شوال (۱۲۵۴) در شهر نور سور و سرورى بر پاست . شهر حال و هوایى دیدنى دارد. همه خوشحال و شادمانند و دل خوش از اینکه نورى بر نوریان اضافه شده است . تو گویى در آیینه دل ، آسمان حدیث را مى دیدند که آفتابش آیت الله نورى شده است و سرآمد محدثان شیعى ، همین کودک امروز نور است که نام آورى زبانزد گشته است .

خضر راه

طى این مرحله بى همرهى خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهى

(حافظ)

براى کسى که مى خواهد مسیر کمال را طى کند داشتن راهنما یا راهنمایان دلسوز و صادق ، به بیان لسان الغیب ، (خضر راه ) لازم و ضرورى است ؛ بویژه براى کسى که تازه در اول راه است .
اگر گفته شود رمز موفقیت مردان بزرگ در همین نکته نیک نهفته است خیلى هم خالى از صداقت نیست ، چرا که بیشتر بزرگان ، موفقیت خویش را مدیون مربیان و معلمان دلسوز خود مى دانند.

محدث نورى هم که بى گمان از آن بزرگمردان نامى است همانند بیشتر مراحل زندگانى ، در این مرحله حیاتى هم توفیق رفیقش شد. با اینکه در کودکى از وجود پر نور پدر محروم مى شود ولى در سایه سعى و تلاش ‍ خویش از همان اول جستجو را آغاز مى کند و مى یابد آنچه را که مى خواهد. چرا که خواستن توانستن است و جوینده یابنده و حرکت ، برکت آفرین .

تو پاى به راه در نه و هیچ مگو

خود راه بگویدت که چون باید رفت

نورى با عزمى راسخ پاى در راه مى نهد، مى جوید و مى رود، مى رود و مى جوید تا به خضر راهى مى رسد. هنوز بیش از چهارده ، پانزده بهاران از عمرش نگذشته و نوجوانى بیش نیست که ملازم فقیه فرهیخته اى مى شود به نام (ملا محمد على محلاتى ) و با شور و شوق تمام و نشاطى که مخصوص جوانان جدى است هر چه تواند از خرمن خلوص و دانش ابنوه او خوشه چینى مى کند و خدا خدا مى کند که هیچ ساعتى از فرصتها را از دست ندهد؛ فرصتهایى که تنها در زمان زنده جوانى پیدا مى شود و بس .

سفیر سفرها

مردان بیدار، مردان میدان اند و مدام در حرکت و تکاپو. بیخود نیست که مبداء تاریخ اسلام را هجرت قرار داده اند ؛ هزار نکته باریکتر از مو اینجاست .
در حدیث حیات و روایت بلند نورى ، بخش گسترده اى است که تنها با تفسیرى از سفرهاى سبز او روى نشان مى دهد. محدث نورى قرار و آرام ندارد، همیشه در حرکت و هجرت است ، زندگانیش سارسر سیر و سفر است . سیر در بوستان دانشمندان – کتابها و کتابخانه هاى ایران و عراق – سیاحت او، استنساخ و نسخه بردارى از نسخه هاى نفیس و استراحت او، جستن و یافتن کتابهاى کمیاب و کیمیاهاى نایاب عیش و عشق اوست همچنانکه تحقیق و تفحص ، تفریح روح و تفرج فکر اوست .

جالب تر اینکه نورى در این سفرهاى سبز براى سیر و سلوک ، نقشى بس ‍ نگارین و بسیار زیبا هم دارد که مثلث وار و دیدنى است . یک نقطه از این نقشه ، مکه مکرمه ، خانه خداست و نقطه دیگر آستان قدس رضوى علیه السلام و نقطه سوم عبتات عالیات عراق است . محدث به دور این سه پایه پایدار، پروانه وار مى گردد و پرواز مى کند.

در سال ۱۲۷۳ ق ، از تهران به همراه استادش و پدر زنش به عراق هجرت مى کند. پس از گذشت چهار بهار مجبور مى شود حوزه علمیه نجف را ترک گفته ، به ایران بر گردد ولى باز توفیق رفیقش گشته ، با فاصله کمى (۱۲۷۸ ق ) به عراق هجرت مى کند. این بار همراه و همگام با دانشمند بزرگوارى به نام آیه الله شیخ عبدالحسین تهرانى معروف به (شیخ العراقین ) است . پس از اندک زمانى که در کربلا همراه او بود با هم به شهر کاظمین سفر مى کنند و دو سال در سایه سار دو امام معصوم (امام موسى کاظم و امام جواد علیهم السلام ) بیتوته مى کنند.

محدث در این فرصت مشغول تحصیل و تحقیق بود تا در سال ۱۲۸۰ ق در حالى که بیست و شش بهار را پشت سر گذاشته بود، نخستین سفرش را به سوى دیار دوست آغاز مى کند تا ضمن تجدید عهدالست ، در کنگره سالانه و عظیم حج و سمینار سراسرى مسلمانان شرکت جوید.

پس از دیدار از دیار دلدار و راز و نیاز با حضرت حبیب ، براى بار سوم به عراق هجرت مى کند و در درس آیت الله شیخ مرتضى انصارى (ره ) که در نجف اشرف دایر بود حاضر مى شود. سوگمندانه استفاده از افادات شیخ اعظم بیش از چند ماه طول نمى کشد زیرا در همین زمان (۱۲۸۱ ق ) شیخ انصارى از سراى فانى به جهان باقى رخت سفر بسته جاودانه مى شود. محدث پس از سه سال (۱۲۸۴ ق ) براى دومین بار به وطن خویش ایران بر مى گردد تا ضمن زیارت آستان قدس رضوى علیه السلام وضع مردم مسلمان ایران را بررسى کرده ، از نزدیک حال رقت انگیز هموطنانش را که آن روز در دست حاکمان قاجار اسیر بودند، ببیند تا بعد از بازگشت به نجف اشرف – که آن روز مرکز تشیع بود – گزارشى داشته باشد.

پس از خاکبوسى امام رضا علیه السلام با یک دنیا درد و غم از غربت شیعه ، براى چهارمین بار (در سال ۱۲۸۶ ق ) به عراق بار سفر مى بندد. همان سال استادش شیخ العراقین از دنیا مى رود و با فراقش دل دانشمند جوان و شاگرد شیداى خویش را مى سوزاند.

نورى که مى بیند استادش رخت سفر بست و رفت تنهایى و دورى استاد را بر نمى تابد و براى فرار از فراق ، دل به دریا مى زند و براى بار دوم رو به سوى خانه خدا به راه افتاده ، مى رود که دیدارى دوباره با دلدار تازه کند. پس از اتمام اعمال حج ، از همان جایگاه مقدس عزم عراق کرده ، رو به سوى نجف اشرف ، طى طریق مى کند، تا چون کبوتران حرم هر سپیده دم به دور گنبد عین عدل ، و داد مجسم ، على علیه السلام پر گشوده ، طواف کند. این بار با عزمى راسخ در نجف اشرف رحل اقامت مى افکند و پروانه درس ‍ میرزاى بزرگ مى گردد. از اینجاست که فصل تازه اى از زندگانى نورى شروع مى شود و سر فصل جدیدى از حوزه نجف تا تاریخ سامرا گشوده و گسترده مى شود.

در سایه اساتید

بى شک فقیه نور از خرمن خیلى ها خوشه چینى کرد و شاگرد شایسته دانشمندان و اندیشمندان زیادى بود و بعضى از آنها تعهد و تخصص او را به طور کتبى تایید کرده اند.
به اختصار از چند استاد نورى نام مى بریم :
۱ – فقیه فاضل ملا محمد على محلاتى ۱۲۳۲ – ۱۳۰۶ ق )
۲ – عالم جلیل القدر شیخ عبدالرحیم بروجردى (در گذشته ۱۳۰۶ ق )، ایشان پدر زن محدث نورى نیز بود.
۳ – شیخ العراقین عبدالرحسین تهرانى (در گذشته ۱۲۸۶ ق )
۴ – شیخ اعظم ، مرتضى انصارى (۱۲۱۴ – ۱۲۸۱ ق )
۵ – جمال السالکین ، آخوند ملا فتح على سلطان آبادى (۱۳۱۲ ق )
۶ – فقیه کبیر ملا شیخ على خلیلى (۱۲۲۶ – ۱۲۷۹ ق )
۷ – معز الدین سید مهدى قزوینى (۱۲۲۲ – ۱۳۰۰ ق )
۸ – میرزا محمد هاشم خوانسارى (۱۲۳۵ – ۱۳۱۸ ق )
۹ – آیت الله حاج ملا على کنى (۱۲۲۰ – ۱۳۰۶ ق )

در محضر مجدد

محدث نورى در نجف اشرف در درس میرزاى بزرگ ، مجدد شیرازى شرکت مى جست و زمانى که میرزا به سامرا هجرت کرد محدث نورى با شیخ خویش آخوند سلطان آبادى و دامادش شیخ شهید، فضل الله نورى ، نخستین کسانى بودند که به دنبال میرزا به سامرا هجرت کردند و در آنجا به او پیوستند.

از آن به بعد است که علامه نورى قرین قهرمان حماسه فتواست و لحظه اى از او جدا نیست . او چنان جانانه و نستوه در خدمت مرجعیت و چراغ خانه فقاهت است که اگر گفته شود (نورى ساعد مساعد میرزاى بزرگ بود.) هیچ بیجا نیست . در این خصوص تنها به ترجمعه سخنى از شیخ آقا بزرگ تهرانى بسنده مى کنیم :
(علامه نورى از بزرگترین و قدیمى ترین و بزرگوارترین اصحاب مجدد شیرازى بود. میرزا کارهاى با اهمیت را به او ارجاع مى داد و راءى از او صادر مى شد!

در بین شاگردان میرزا، از آن معدود مردانى بود که در آفاق و اکناف عالم برجسته و شناخته شده بود.
نامه هایى که از شهرها و نقاط مختلف جهان به خانه مرجعیت سرازیرشد غالبا توسط نورى به دست میرزا مى رسید و بیشتر جواب نامه ها به وسیله او و به قلم او نوشته مى شد. خواستهاى مهاجرین و پناهندگان به خانه مرجعیت به سعى و تلاش او بر آورده مى شد همان طور که سفیر و نماینده امام مجدد بود در تصدى امور دیگرى چون :

۱ – دیدار و پذیرایى از کسانى که به نوعى احتیاج به بیت مرجعیت داشتند و براى کارهاى مختلف به میرزاى مجدد رجوع مى کردند.
۲ – تودیع و مشایعت میهمانان
۳ – تنظیم برنامه براى طلاب و رسیدگى به امور معاش آنان
۴ – عیادت از بیماران و درماندگان
۵ – ترتیب و تشکیل مجالس عزادارى به یاد ابوالشهدا امام حسین علیه السلام و انبوهى از کارهاى دیگرى که در شاءن یک مرجع بزرگى چون مجدد شیرازى بود.)

آثار ماندگار

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا مى کرد

(حافظ)
(هر کس با چشم بازو با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار، به آثار خطیر نورى نظر کند، آثارى که در آنها دقت و تحقیق موج مى زند، شک و تردید نخواهد کرد که او موید به روح القدس بود.)

آثار نورى با ملاحظه ترتیب در تاریخ تالیف ، چنین است :

۱ – مواقع النجوم ، شجره نامه اى است در سلسله اجازات نوریان ، و نخستین اثر او است که در ۲۱ سالگى نوشته است .
۲ – نفس الرحمن فى فضائل سیدنا سلمان ، حدیثى است از حیات سلمان فارسى و فراتى است از فضایل جوشان او که در شهر کربلا به سال ۱۲۸۳ ق تالیف لطیف آن تمام شده است .
۳ – دار السلام ، در دو جلد، درباره خواب و تعبیر خواب و… است و جلد دوم در اخلاق و… است که به ترتیب الفبایى و کارساز نوشته شده ، و در ۱۲۹۲ ق ، به زیر سایه آستان قدس عسکریین ، در سرزمین سامرا تالیف آن تکمیل شده است .
۴ – فصل الخطاب … (تالیف : ۱۲۹۲ ق . در نجف ، چاپ : ۱۲۹۸ ق .)
۵ – معالم العبر (تالیف : ۱۲۹۶ ق . در شهر سامراء.)
۶ – میزان السماء، (تالیف : ۱۲۹۹ ق . تهران .)
۷ – کلمه طیبه ، (تالیف : ۱۳۰۱ ق . چاپ نخست : بمبئى ۱۳۵۲ ق ، در ۶۱۶ صفحه .)
۸ – جنه الماوى ، (تالیف : ۱۳۰۲ ق ) تصنیفى است در مقام مهدى (عج ) و با سوز فراق حضرت یار – روحى فداه .
۹ – فیض القدسى ، (تالیف : ۱۳۰۲ ق ، سامراء) اولین کتاب همستند و معتبر در خصوص زندگانى علامه مجلسى . این کتاب چندى پیش به قلم مترجم معاصر حجه الاسلام سید جعفر نبوى به فارسى ترجمه و منتشر شد.
۱۰ – بدر مشعسع ، (تالیف : ۱۳۰۸ ق ) در شرح حال فرزندان موسى مبرقع پسر امام جواد علیه السلام است که همراه با تقریظ و تایید میرزاى بزرگ چاپ شد.
۱۱ – کشف الاستار (۱۳۱۸ ق ) پرتوى است از حسن دل انگیز حضرت مهدى – روحى فداه –
۱۲ – صحیفه ثانیه علویه ۱۳۰۳ ق )
۱۳ – صحیفه رابعه سجادیه
۱۴ – سلامه المرصاد (۱۳۱۷ ق )
۱۵ – مستدرک مزار بحار
۱۶ – حاشیه بر منتهى المقال
۱۷ – ظلمات الهاویه در معایب معاویه و…
۱۸ – نجم الثاقب (۱۳۰۳ ق ) پر انتشارترین کتاب محدث نورى .
۱۹ – موالید الائمه
۲۰ – شاخه طوبى
۲۱ – دیوان شعر محدث نورى که با نام (مولودیه ) چاپ شده است .

۲۲ – مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، بزرگترین اثر محدث نورى و معتبرترین مجموعه مفصل روایى که پس از وسائل الشیعه نوشته شده است و براستى مستدرک ، مرجعى معتبر براى مجتهدان است و هیچ فقیهى از آن بى نیاز نیست .

۲۳ – لؤ لؤ و مرجان (۱۳۱۹ ق ) این کتاب که از سر اخلاص و درد دین نوشته شده نخستین کتاب مستقلى است که در رد خرافات ساخته و پرداخته شده در ساحت مقدس حماسه عاشورا، سخن مى گوید و با صمیمیت و صداقت از مداحان و منبریان محترم مى خواهد که در این کار حساس و حیاتى ، به هیچ وجه ارکان سه گانه راستگویى ، درست گویى و اخلاص را فراموش نکنند و با فداکردن علم و عقل در پاى عشق فرضى ، آبروى همه را نبرند…
۲۴ – تحیه الزائر، از متون زیارتى است .
۲۵ – تقریرات بحث استادش شیخ العراقین
۲۶ – تقریرات درس استاد دیگرش میرزاى بزرگ
۲۷ – اربعونیات ، همان که در حاشیه کلمه طیبه چاپ شده است .
۲۸ – اخبار حفظ القرآن
۲۹ – رساله اى در شحر حال مولى ابى الحسن شریف عاملى فتونى که در ۱۲۷۶ ق نوشته است .
۳۰ – کشکول ، گلستانى که گلبرگهاى گوناگونى را شامل مى شود.
۳۱ – حواشى بر توضیح المقال حاج ملا على کنى که در آخر رجال ابى على چاپ شده است .
۳۲ – رساله فارسى در جواب به شبهات فصل الخطاب و در رد تحریف قرآن مجید. تذکر این نکته ضرورى است که علاوه بر کتاب القرآن در ضمن مستدرک الوسائل ، محدث نورى سه کتاب دیگر نیز در علوم قرآنى نوشته است و بى گمان با چشم پوشى از هر کدام از این چهار کتاب ، قضاوت در حق نورى و او را متهم به تحریف کردن ، ناقص و ناروان خواهد بود.
۳۳ – ترجمه جلد دوم دارالسلام به فارسى .
۳۴ – اجوبه المسائل
۳۵ – حواشى بر رجال ابى على که نیمه تمام مانده وغیر از شماره ۳۱ مى باشد.
۳۶ – فهرست کتابخانه بى نظیر خویش که به ترتیب الفبایى نوشته شده و در مقدمه اش به تفصیل در خصوص کتاب و نویسندگى سخن گفته است .
۳۷ – نامه ها و اجازه نامه ها و اعلامیه ها. اگر در کتابى گرد آورى شود گنجینه گرانبهایى را تشکیل خواهد داد. بیش از ده نامه از محدث نورى که در جواب نامه هاى میر حامد حسین هندى نویسنده اثر گران سنگ (عبقات الانوار) نوشته شده است در مجله نور علم – البته بخشهاى بریده اى از آنها – چاپ شد.
و بسیارى از نامه ها و… که در لابه لاى کتابها و… پراکنده اند!

خوشبختانه آثار محدث نورى – بجز سه یا چهار کتاب – بارها چاپ شده و بسیارى از کتابها از عربى به فارسى و از فارسى به عربى ترجمه و منتشر شده اند. بتازگى کتاب نجم الثاقب از فارسى به عربى و در دو جلد بزرگ ترجمه گشت و انتشار یافت ، پس از آن ، چندى پیش نیز شاهد انتشار جلد ۱۹ مستدرک الوسائل (جزء اول از خاتمه مستدرک ) گشتیم که به کوشش ‍ موسسه آل البیت تحقیق و به بازار کتاب عرضه شد.

سلسله نوریان

بسیارى از بزرگان به افتخار شاگردى نورى نایل شده و از انفاس قدسى او بهره مند گشته و از خرمن خلوص او خوشه چینى و از دریاهاى دانش او دانش اندوزى کرده اند. ما با نام بعضى از آن بزرگمردان به کتاب خود زینت مى بخشیم :
۱ – شیخ آقا بزرگ تهرانى ، نویسنده دائره المعارف بزرگ کتابشناسى شیعه (الذریعه الى تصانیف الشیعه ) در ۲۶ جلد و کتابهایى دیگر.
۲ – حاج شیخ عباس قمى ، محدث مورد وثوقى که در سایه اخلاص و صمیمیت بسیار، آوازه و نام نیکش چون آفتابى تابان است . کتاب مقدس ‍ مفاتیح الجنان تنها یک اثر از میراث ماندگار اوست .
۳ – مصلح مجاهد آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء (۱۲۹۴ – ۱۳۷۳ ق .) از آثار پرارج او در عالم ادب قصیده اى است غرا در دفاع از یوسف زهرا (س ) حضرت مهدى موعود (عج ) که چکیده اى از کتاب کشف الاستار استادش محدیث نورى است .
۴ – اندیشمند نامى آیت الله علامه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى (۱۲۹۰ – ۱۳۷۷ ق ).
۵ – شیخ اسماعیل اصفهانى
۶ – شیخ مرتضى بن محمد عاملى
۷ – سید جمال الدین عاملى اصفهانى
۸ – حاج شیخ محمد باقر بیرجندى (۱۲۷۶ – ۱۳۵۲ ق ) مولف کبریت احمر
۹ – حاج شیخ على اکبر نهاوندى
۱۰ – حاج شیخ على زاهد قمى (۱۲۷۳ -۱۳۷۱ ق )
۱۱ – حاج شیخ محمد تقى قمى
۱۲ – عارف و اصل آیت الله میرزا جواد آقا ملکى تبریزى
۱۳ – حاج میرزا ابوالفضل تهرانى معروف به کلانترى نورى و نویسنده (شفاء الصدور فى زیاره العاشور)
۱۴ – شیخ جعفر نورى نجمى
۱۵ – سید علم الهدى نقوى کابلى (متولد ۱۲۸۸ ق ) نویسنده (دستورالعمل للنسوان )
۱۶ – آقا میرزا محمد تهرانى (متولد ۱۲۸۱ ق )
۱۷ – شیخ مهدى نورى فرزند میرزا هادى نورى ، برادر زاده محدث نورى . ایشان پیش عمویش رسائل و مکاسب و دیگر کتابهاى درسى آموخته بود و در شمار شاگردان میرزاى بزرگ شیرازى بود.
۱۸ – شیخ جلیل محمد حسن آل کبه (۱۲۶۹ – ۱۳۳۳ ق )
۱۹ – صدر الاسلام حاج میرزا على اکبر همدانى معروف به دبیر که ابوالمکارم هم خوانده مى شود.
۲۰ – مرحوم حاج میرزا محمد ارباب قمى (۱۲۷۳ – ۱۳۴۱ ق ). همان طور که از آثار چاپ شده ایشان بر مى آید نسبت به استادش محدث نورى فوق العاده ارادتمند بوده است و از او به نیکى بسیار یاد مى کند.
۲۱ – شیخ على اکبر همدانى (۱۲۷۰ – ۱۳۲۵ ق ) نویسنده ناسخ التفاسیر.(۱۲۹۳)
۲۲ – پسر خواهرش و دامادش شیخ شهید، آیت الله فضل الله نورى (۱۲۹۵ – ۱۳۲۷ ق ).
۲۳ – آیت الله شیخ محمد تقى بافقى (۱۲۹۲ – ۱۳۲۵ ق ) دلیر مردى که مبارزاتش با رضا خان پهلوى بویژه در دفاع از حجاج بسى معروف و مشهور است .

راویان نور

در طول صد و پنجاه سال و اندى که در عصر حاضر بر تاریخ حدیث شیعه گذشته است کمتر (اجازه نامه روایى ) یافت مى شود که نام نورى زینت بخش آن نباشد. همین است که او را با نام (خاتمه المحدثین ) و سر آمد نوریان ، معروف ساخت است . محدث نورى (شیخ روایتى ) بسیارى از دانشوران نامى است که از بابت نمونه علماى زیر نام برده مى شود:
۱ – آیت الله سید محسن امین عاملى (۱۲۸۴ – ۱۳۷۱ ق ) نویسنده اعیان الشیعه و…
۲ – آیت الله میرزاى نائینى (متوفاى ۱۳۵۵ ق )
۳ – حاج شیخ محمد هادى بیرجندى (۱۲۷۷ – ۱۳۶۶ ق ) معروف به هادوى و متخلص به (هادى )
۴ – حاج شیخ محمد باقر همدانى (متوفاى ۱۳۳۳ ق ) از شاگردان عارف نامى ملا حسینقلى همدانى
۵ – فدا حسین کهنویى مشهور به نظیر حسن (متولد ۱۲۷۸ ق )
۶ – منیر الدین بروجردى (۱۲۶۹ – ۱۳۴۱ ق ) نوه دخترى میرزاى قمى (صاحب (قوانین الاصول ) )
۷ – علامه مجاهد حاج شیخ محمد جواد بلاغى (۱۲۸۲ – ۱۳۵۲ ق ) نویسنده تفسیر آلاء الرحمن .
۸ – شیخ محمد على کچویى اردستانى (متوفاى حدود ۱۳۳۵ ق )
۹ – سید ابوطالب شیرازى
۱۰ – حاج شیخ عبدالکریم حائرى ، موسس حوزه علمیه قم ، (متولد حدود ۱۲۷۶ – ۱۳۵۵ ق ).
۱۱ – سید ابومحمد حسن صدر الدین موسوى کاظمینى ، نویسنده (تاءسیس الشیعه لعلوم الاسلام )
۱۲ – سید هبه الدین شهرستانى ، نویسنده (الهیئه و الاسلام )
۱۳ – علامه سید شمس الدین محمود حسینى مرعشى (۱۲۶۰ – ۱۳۳۸ ق )
۱۴ – شریف الاسلام سید اسماعیل مرعشى نجفى نویسنده قانونچه در علم طب
۱۵ – حاج میرزا على حسینى مرعشى شهرستانى ، شارح و جیزه شیخ بهایى در علم حدیث شناسى
۱۶ – شیخ محمد حرزالدین نجفى نوسنده معارف الرجال
۱۷ – شیخ مهدى حکمى قمى مشهور به پایین شهرى
۱۸ – حاج میرزا حسن علیارى تبریزى فرزند حاج ملا على علیارى سردرودى .
۱۹ – حاج شیخ عبدالنبى نورى تهرانى
۲۰ – آقا ضیاء الدین عراقى (متوفى ۱۳۶۱ ق )

پرواز تا بر دوست

محدث نورى که از پیروان پاک امام حسین علیه السلام بود در راه بازگشت از آخرین سفر زیارتى خویش از دشت گلگون لاله ها، یعنى کربلا، بیمار شده ، درد خویش را، براى رعایت حال دیگر کاروانیان نینوا پنهان مى دارد، مبادا که کربلاییان را اذیت کرده باشد.

به نجف اشرف ، محل اقامت خویش که مى رسد، بیماریش روز به روز شدت یافته ، درد دلش سحر به سحر سبز مى شود. عاقبت زخمى را که از خنجر هجران خورده بود و سالیان سال ، سینه سینایى اش را سوخته بود گل مى کند.

شب چهارشنبه ، ۲۷ جمادى الثانى سال ۱۳۲۰ قمرى بود که آن روشنى بخش آسمان ولایت و درایت (در ۶۶ سالگى ) غروب مى کند و براى همیشه نوریان را در نار فراق مى گدازد و بنا به وصیت خودش در یکى از ایوانهاى آستان قدس امیرالمومنین على علیه السلام به خاک سپرده مى شود.

حوزه بزرگ نجف که آن روز مرکز مکتب سرخ تشیع و مهبط ستارگان آسمان دانش بود به ماتم نور نشست و مردم شهر بویژه دانشمندان عزادار شدند. شعرا و اهل قلم در حوزه علمیه نجف به سرودن سوگنامه ها پرداختند. از آن میان شاعر ماهر ، شیخ محمد آخوند شوشترى (متوفاى ۱۳۲۲ ق ) در سوگ نورى چنین سرود:
(رفت حسینى که جان جمیلش ، در (عالم ذر) از نور دانشها سرشته شده بود.
مقدس مکانى است جایى که درفش دانش (محدث نورى ) را در خود جاى داده است .
دانشمندى که نفسى نفیس و مقدس و ذکرى جمیل و پاک داشت .)
حال با نقل سخن سبزى از علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء، این ارادتنامه مختصر را در حق حضرت نورى و همه نوریان شیعى ختم مى کنیم :

(علامه الفقهاء و المحدثین ، گرد آورنده اخبار و سخنان پیشوایان پاک علیهم السلام داراى دانشهاى پیشینیان و معاصرین ، بى گمان حجت خداست . زنان روزگار از آوردن مانندش نازا و استوانه هاى فضیلت در برابر فضیلتش نارساست . خدایى مردى که خود را ساخته ، شب زنده دارى که سینه سینایى اش از شوق اشتیاق گداخته بود. او عالمى آگاه و عابدى اواه بود. با خویشتن دارى اش فرشتگان آسمان را به شگفتى وا مى داشت . اگر خدا مى خواست به بندگانش تجلى کند، مى فرمود: این نورى نور من است . چنین مرد، مولا و سرور ما ثقه الاسلام حاج میرزا حسین نورى است .)

به حسن و خلق وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه خواجه نصیر الدین طوسى(متوفاى ۶۷۳ ق)

 .
زادگاه و ولادت

سرزمین طوس ناحیه اى از خراسان بزرگ است که خاستگاه دانشورانى بزرگ و تاریخ ساز بوده است . در جغرافیاى قدیم ایران ، طوس از شهرهاى مختلفى چون (نوقان )، (طابران ) و (اردکان ) تشکیل شده بود و قبر مطهر حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام در حوالى شهر (نوقان ) و در روستایى به نام (سناباد) قرار داشت که پس از توسعه آن ، امروزه یکى از محله هاى شهر مشهد به شمار مى آید.

گویند زمانى (شیخ وجیه الدین محمد بن حسن ) که از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستاى (جهرود) از توابع قم زندگى مى کرد.  به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم شد و پس از زیارت ، در هنگام بازگشت به علت بیمارى همسرش ، در یکى از محله هاى شهر طوس مسکن گزید. او پس از چندى به درخواست اهالى محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیه مشغول شد. در صبحگاه یازدهم جمادى الاول سال ۵۹۷ ق به هنگام طلوع آفتاب ، سپیده از خنده شکفته شد و درخشنده ترین چهره حکمت و ریاضى در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد.
پدر با تفال به قرآن کریم نوزاد را که سومین فرزندش بود (محمد) نامید. او بعدها کنیه اش ، (ابوجعفر) گشته ، به القابى چون (نصیرالدین )،
(محقق طوسى )، (استاد البشر) و (خواجه ) شهرت یافت .

تحصیل

ایام کودکى و نوجوانى محمد در شهر طوس سپرى شد. وى در این ایام پس ‍ از خواندن و نوشتن ، قرائت قرآن ، قواعد زبان عربى و فارسى ، معانى و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت .

مادرش نیز وى را در خواندن قرآن و متون فارسى کمک مى کرد. پس از آن به توصیه پدر نزد دایى اش (نورالدین على بن محمد شفیعى ) که از دانشمندان نامور در ریاضیات ، حکمت و منطق بود، به فراگیرى آن علوم پرداخت .

عطش علمى محمد در نزد دایى اش چندان بر طرف نشد و بدین سبب با راهنمایى پدر در محضر، (کمال الدین محمد حاسب ) که از دانشوان نامى در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهى نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آورده اند که وى به پدر او چنین گفت : من آنچه مى دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اکنون سوالهایى مى کند که گاه پاسخش را نمى دانم !

پس از چندى آن نوجوان سعادتمند از فیض وجود استاد بى بهره بود دایى پدرش (نصیرالدین عبدالله بن حمزه ) که تبحر ویژه اى در علوم رجال ، درایه و حدیث داشت ، به طوس آمد و محمد که هر لحظه ، عطش ‍ علمى اش افزون مى گردید در نزد او به کسب علوم پرداخت . گرچه او موفق به فراگیرى مطالب جدیدى از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش ‍ شگفتى و تعجب استاد را برانگیخت به گونه اى که به او توصیه کرد تا به منظور استفاده هاى علمى بیشتر به نیشابور مهاجرت کند.

او در شهر طوس و به دست استادش (نصیرالدین عبدالله بن حمزه ) لباس ‍ مقدس عالمان دین را بر تن کرد و از آن پس لقب (نصیرالدین ) از سوى استاد افتخارى جاویدان یافت .
در آخرین روزهایى که نصیرالدین جوان براى سفر به نیشابور آماده مى شد غم از دست دادن پدر بر وجودش سایه افکند اما تقدیر چنین بود و او مى بایست با تحمل آن اندوه جانکاه به تحصیل ادامه دهد. در حالى که یک سال از فوت پدرش مى گذشت به نیشابور پاى نهاد و به توصیه دایى پدر به مدرسه سراجیه رفت و مدت یک سال نزد سراج لالدین قمرى که از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت . سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابورى – از شاگردان امام فخر رازى – کتاب (اشارات ابن سینا) را فراگرفت .

پس از مباحثات علمى متعدد فرید الدین با خواجه ، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزى نمایان شد و فرید الدین او را به یکى دیگر از شاگردان فخر رازى معرفى کرده و بدین ترتیب نصیر الدین طوسى توانست کتاب (قانون ابن سینا) را نزد (قطب الدین مصرى شافعى ) به خوبى بیاموزد. وى علاوه بر کتابهاى فوق از محضر عارف معروف آن دیار (عطار نیشابورى ) (متوفى ۶۲۸) نیز بهره مند شد.

خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندى گشته و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از خوشه چینى فراوان از خرمن پربار دانشمندان نیشابور به رى شتافت و با دانشور بزرگى به نام برهان الدین محمد بن محمد بن على الحمدانى قزوینى آشنا گشت . او سپس قصد سفر به اصفهان کرد اما در بین راه ، پس از آشنایى به (میثم بن على میثم بحرانى ) به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانى به شهر قم رو کرد.

محقق طوسى پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت . او علم (فقه ) را از محضر (معین الدین سالم بن بدران مصرى مازنى ) (از شاگردان ابن ادریس حلى و ابن زهره حلبى ) فرا گرفت . و در سال ۶۱۹ ق از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت کرد.

آن گونه که نوشته اند خواجه مدت زمانى از (علامه حلى ) فقه و علامه نیز در مقابل ، درس حکمت نزد خواجه آموخته است .
(کمال الدین موصلى ) ساکن شهر موصل (عراق ) از دیگر دانشمندانى بود که علم نجوم و ریاضى به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسى دوران تحصیل را پشت سر نهاده ، پس از سالها دورى از وطن و خانواده ، قصد عزیمت به خراسان کرد.

دوران آشوب

سالهایى که خواجه براى تحصیل در عراق به سر مى برد اخبار پراکنده و ناگوارى از تجاوز قوم مغول به ایران به گوش مى رسد. مغولها اقوام بیابانگردى بودند که در ابتدا به دامدارى و شکار در بیابانها پرداخته ، با جگزار و فرمابنردار چین شمالى بودند. زمانى (یسوگا) پدر چنگیز خان مغول که از روساى مغول بود، سر به شورش نهاد و عده زیادى از آن قوم را به اطاعت خود در آورد. پس از وى پسر بزرگش (تموچین ) که بعدها به چنگیزخان شهرت یافت به جاى پدر نشست و پس از جمع آورى لشکریان بسیار به کشورهاى بسیارى حمله کرد.

ایران که در آن زمان حاکمى بى سیاست و نالایق به نام (سلطان محمد خوارزمشاه ) بر آن فرمانروایى مى کرد از هجوم مغولان در امان نماند و شهرهاى مختلفى از آن مورد تاخت و تاز آنان قرار گرفت .

گرچه تجاوزگرى و توسعه طلبى از ویژگیهاى این قوم ستم پیشه بود، رفتار غیر عاقلانه سلطان ایران با فرستادگان مغولى و کشتار آنان ، در شروع حمله و تجاوز بى تاثیر نبود. این هجوم از سال ۶۱۶ ق شروع شد و در پى آن شهرهاى بسیارى از ایران بجز مناطق جنوبى کشور به تصرف مهاجمان در آمد و جنایات هولناکى و ویرانیهاى بى شمارى به وجود آمد.  در این میان شهر نیشابور آنچنان مورد تهاجم قرار گرفت که نه تنها مردمان بلکه حیوانات خانگى آن شهر هم از تیغ خونین متجاوزان در امان نبودند. پس از کشتار دستجمعى ، هفت شبانه روز بر شهر آب بسته ، آن را شخم زدند.  برخى عدد کشتگان نیشابور را ۱۷۴۸۰۰۰ نفر دانسته اند.

این اخبار دردناک که قلب هر مسلمانى را اندوهگین مى ساخت خواجه نصیر را بر آن داشت با براى کمک به هموطنان و خانواده خویش راهى ایران شود. طوسى پس از رسیدن به نیشابور صحنه هاى دلخراش خون و آتش و ویرانى را مشاهده کرد و با اضطراب بسیار به سوى خانه اى که زادگاهش بود رفت اما کسى را در آن خانه نیافت .

خواجه با راهنمایى یکى از همسایگان اطلاع پیدا کرد که مادر و خواهرش ‍ براى نجات جان خود به شهر قائن رفته اند. او نیز نزد خانواده خویش رفت و پس از چندى سکونت در آنجا به تقاضاى والى شهر، امام جماعت یکى از مساجد شد و احترام ویژه اى به دست آورد. او در سال ۶۲۸ ق پس از آنکه بیش از سى سال از بهار عمرش مى گذشت در قائن ازدواچ کرد.

خدمات ارزنده

اسماعیلیان فرقه اى از شیعیان بودند که اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام را جانشین آن حضرت مى دانسته بر او توقف کردند. این گروه پس از مدتها در سال ۴۸۳ ق به دست حسن صباح در ایران رونقى دوباره یافتند و پس از چندى ، گرایشهاى شدید سیاسى پیدا کرده ، فعالیتهاى خود را گسترش دادند. قلعه الموت در حوالى قزوین پایتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه هاى متعدد و استوارى داشتند که جایگاه امنى براى مبارزان سیاسى به شمار مى رفت و دستیابى بر آنها بسیار سخت بود.

خواجه نصیرالدین پس از چند ماه سکونت در قائن ، به دعوت (ناصر الدین عبدالرحیم بن ابى منصور) که حاکم قلعه قهستان بود و نیز مردى فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتى آزادانه و با احترام ویژه اى در آنجا زندگى کرد. او در مدت اقامت خود کتاب (طهاره العراق ) تالیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان عربى ترجمه کرد و نام آن را (اخلاق ناصرى ) نهاد وى در همین ایام (رساله معینیه ) در موضوع علم هئیت ، به زبان فارسى نگاشت .

ناسازگارى اعتقادى خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وى را بر آن داشت تا براى کمک گرفتن ، نامه اى به خلیفه عباسى در بغداد بنویسد.
در این میان حاکم قلعه از ماجراى نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانى گردید.

پس از چندى خواجه به قلعه الموت منتقل شد ولى حاکم قلعه که از دانش ‍ محقق طوسى اطلاع پیدا کرده بود با او رفتارى مناسب در پیش گرفت .

نصیر الدین طوسى حدود ۲۶ سال در قلعه هاى اسماعیلیه به سر برد اما در این دوران لحظه اى از تلاش علمى باز ننشست و کتابهاى متعددى از جمله (شرح اشارت ابن سینا)، (تحریر اقلیدس )، (تولى و تبرى ) و (اخلاق ناصرى ) و چند کتاب و رساله دیگر را تالیف کرد.

خواجه در پایان کتاب شرح اشارات مى نویسد:
(بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختى نوشته ام که سخت تر از آن ممکن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانى فکر نگاشتم که هر جزئى از آن ، ظرفى براى غصه و عذاب دردناک بود و پشیمانى و حسرت بزرگى همراه داشت . و زمانى بر من نگذشت که از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانى پیش نمى آمد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود.)

از آنجا که وجود اسماعیلیان حاکمیت و قدرت سیاسى مغولان را به خطر مى انداخت هلاکوخان در سال ۶۵۱ ق با اعزام لشکرى به قهستان آنجا را فتح کرد.

حاکم قلعه پس از مشورت با خواجه نصیر، علاوه بر تسلیم کامل قلعه ، از مغولان اطاعت کرد و چندى پس از آن در سال ۶۵۶ ق تاج و تخت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و بدین سان خواجه نصیر بزرگترین گام را در جلوگیرى از جنگ و خونریزى و قتل و عام مردم را برداشته ، از این رو نزد خان مغول احترام و موقعیت ویژه اى یافت .
هلاکوخان همچنین در فتح بغداد و کشتن آخرین خلیفه عباسى ، از نظرهاى خواجه طوسى بهره گرفت .

معتصم (آخرین خلیفه عباسى ) در دوران حکومت خود علاوه بر لهو و لعب ، به خونریزى مسلمانان پرداخت . عده اى از شیعیان بغداد به دست پسرش (ابوبکر) به خاک و خون کشیده شدند و اموالشان به غارت رفت .

فرشته نجات

مقام علمى و ارزش فکرى نصیرالدین طوسى موجب شد تا هلاکو، او را در شمار بزرگان خود دانسته ، نسبت به حفظ و حراست از جان وى کوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه شیخ دارد؟!
خواجه که در آن ایام داراى مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده کرد و خدمات بسیارى به فرهنگ اسلام و کشورهاى مسلمان روا داشت که برخى از آنها عبارت اند از:

۱ – انجام کارهاى علمى و فرهنگى و نگارش کتابهاى ارزشمند.
۲ – جلوگیرى از به آتش کشیدن کتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه الموت به دست مغولان
۳ – نجات جان دانشمندان و علمایى همچون ابن ابى الحدید (شارح نهج البلاغه ) و برادرش موفق الدوله و عطاملک جوینى که بى رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند.
۴ – جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامى به دست خواجه ، به گونه اى که موجب شد مغولان به اسلام روى آورند و از سال ۶۹۴ ق اسلام دین رسمى ایران قرار بگیرد.
۵ – جلوگیرى از تهاجم آنان به کشورهاى مسلمان .
۶ – تاسیس رصدخانه مراغه در سال ۶۵۶ ق ، با همکارى جمعى از دانشمندان .
۷ – احداث و تجهیز کتابخانه بزرگ رصدخانه در مراغه .

اخلاق خواجه نصیر

خواجه نه تنها مرد علم و کتاب و تحقیق و تالیف بود، بلکه دانشورى متعهد و برخوردار از ویژگیهاى اخلاقى زیادى بود و هیچ گاه عملش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمى گرفت . توجه به نظر دیگران و برخورد متواضعانه و حکیمانه با افراد از خصوصیات او به شمار مى آمد. تمایلات و روحیات عرفانى خواجه در برخى کتابهایش چون اخلاق ناصرى و شرح اشارات مشهود است

مطیع ساختن مغولان بیابانگرد و ویران ساز، خود نشان بزرگى از رفتار و کردار حکیمانه اوست و این تا جایى بود که علماى بسیارى از شیعه و سنى به تعریف و تمجید خواجه زبان گشودند.
علامه حلى – از شاگردان معروف خواجه نصیر مى گوید:
(خواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلى تصنیفات بسیار دارد و علوم دین بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت . او شریف ترین دانشمندى بود که من دیده ام .)
ابن فوطى – یکى از شاگردان حنبلى مذهب خواجه نصیر – مى نویسد:
(خواجه مردى فاضل و کریم و الاخلاق و نیکو سیرت و فروتن بود و هیچ گاه از درخواست کسى دلتنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى کرد و بر خورد او با همه با خوش رویى بود.)
ابن شاکر – یکى از مورخان اهل سنت – اخلاق خواجه را چنین توصیف مى کند:
(خواجه بسیار نیکو صورت و خوش رو و کریم و سخى و بردبار و خوش ‍ معاشرت و زیرک و با فراست بود و یکى از سیاستمداران روزگار به شمار مى رفت .)

شاگردان

نصیرالدین طوسى در شهرها و کشورهاى مختلف رفت و آمد مى کرد و همچون خورشیدى تابان نورافشانى کرده ، شاگردان بسیارى را فروغ دانش ‍ مى بخشید. برخى از آنان به این قرار است :
۱ – جمال الدین حسن بن یوسف مطهر حلى (علامه حلى – متوفى ۷۲۶ ق ) او از دانشوران بزرگ شیعه بود که آثار گران سنگى از خود به جاى نهاد وى شرحهایى نیز بر کتابهاى خواجه نگاشت .
۲ – کمال الدین میثم بن على بن میثم بحرانى ، او حکیم ، ریاضیدان ، متکلم و فقیه بود و عالمان بزرگى از محضرش استفاده کردند. وى گرچه در رشته حکمت زانوى ادب و شاگردى در مقابل خواجه بر زمین زد، از آن سو خواجه از درس فقه وى بهره مند شد. این محقق بحرینى شرح مفصلى بر نهج البلاغه نوشته که به شرح نهج البلاغه ابن میثم معروف است .
۳ – محمود بن مسعود بن مصلح شیرازى ، معروف به (قطب الدین شیرازى ) (متوفى ۷۱۰ ق ) او از شاگردان ممتاز خواجه است وى در چهارده سالگى به جاى پدر نشست ودر بیمارستان به طبابت پرداخت . سپس به شهرهاى مختلفى سفر کرد و علم هئیت و اشارات ابوعلى را از محضر پر فیض خواجه نصیر فرا گرفت . قطب الدین کتابهایى در شرح قانون ابن سینا و در تفسیر قرآن نوشته است .
۴ – کمال الدین عبدالرزاق شیبانى بغدادى (۶۴۲ – ۷۲۳ ق ) او حنبلى مذهب و معروف به ابن الفوطى بود. این دانشمند مدت زیادى در محضر خواجه علم آموخته است . وى از تاریخ نویسان معروف قرن هفتم است و کتابهاى معجم الاداب ، الحوادث الجامعه و تلخیص معجم الالقاب از آثار اوست .
۵ – سید رکن الدین استرآبادى (متوفى ۷۱۵ ق ) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرح هایى بر کتابهاى استاد خویش نوشته و علاوه بر تواضع و بردبارى ، از احترامى افزون برخوردار بوده است . وى در تبریز به خاک سپرده شده است .
برخى دیگر از شاگردان خواجه نصیر عبارتند از:
ابراهیم حموى جوینى
اثیرالدین اومانى
مجدالدین طوسى
مجدالدین مراغى

دانش خواجه

تبحر خواجه نصیر الدین طوسى در علوم عصر خویش به ویژه فلسفه ، ریاضیات ، کلام ، منطق ، ادبیات و نجوم ، بزرگان را بر آن داشته تا زبان به ستایش وى گشود، با تعبیراتى چون (استاد البشر)، (افضل علما)، (سلطان فقها)، (سرآمد علم )، (اعلم نویسندگان )، (عقل حادى عشر)، (معلم ثالث ) از او یاد کنند.
این گونه ستایشها از مقام علمى خواجه حتى در کلمات و جملات دانشمندان غیر مسلمان نیز موج مى زد. چنانکه نوشته اند خواجه در رشته هاى ذیل از تخصص کافى بهره مند بود.

الف – ریاضیات

او در ریاضى از نظرهاى برجسته اى برخوردار بود به گونه اى که تا به امروز در جبر، حساب ، هندسه ، مثلثات و سایر علوم ریاضى از دانشمندان این رشته به شمار مى آید.
دانش پژوهان غربى ، خواجه را تنها از طریق این رشته شناخته و دیگر علوم و فنون وى از نظر آنان پنهان مانده است . او با تالیف کتاب (الشکل القطاع ) نظریات جدیدى در ریاضى به وجود آورد و بحث مثلثات را از علم فلک جدا کرده ، هر کدام را موضوعى جداگانه به حساب آورد.
محقق طوسى اولین دانشمندى بود که حالات شش گانه مثلث کروى در قائم الزاویه را به کار برد. تالیف سى و پنج اثر در موضوع ریاضى از سوى خواجه دلیلى روشن بر این است که وى از دانشوران برجسته این علم بوده است .

ب – فسلفه

حواجه در عصرى زندگى مى کرد که امام فخر رازى متعصبانه بر افکار و نظریات فلسفى ابو على سینا مى تاخت و عقاید فلسفه مشاء را بشدت مخدوش مى ساخت و کسى را هم یاراى ایستادگى در برابر شبهات او نبود، به گونه اى که افکار ابن سینا از توجه فلاسفه دور گشته و مورد بى مهرى قرار گرفته بود.
در این برهه ، خواجه نصیر پا به عرصه نهاد و با نوشتن کتابى در شرح اشارت ابن سینا تمامى اشکالات فخر رازى را که از بزرگان اهل تسنن بود، پاسخ داده ، بار دیگر افکار عالى و مهم بوعلى حیات تازه اى یافت .

ج – کلام

علم کلام به بحث و بررسى پیرامون عقاید اسلامى مى پردازد. این علم از عصر معصومین – علیه السلام – به ویژه دوران شکوهمند امام صادق علیه السلام و پس از آن همواره مورد توجه مسلمانان بوده است . خواجه نصیرالدین در قرن هفتم با تالیف کتاب بسیار مهم و مستدل (تجرید العقاید) محکمترین متن کلامى را به رشته تحریر درآورد و افقهاى تازه اى به روى مشتاقان این علم گشود. این کتاب جاودانگى هفتصد ساله خود را همچنان حفظ کرده است و هم اکنون در حوزه هاى علمیه و دانشگاههاى اسلامى تدریس مى شود.

و – اخلاق

پرداختن خواجه به هئیت ، ریاضیات ، نجوم و دیگر علوم رایج آن زمان ، وى را از توجه ویژه به علم اخلاق و مسائل تربیتى غافل نکرد. محقق طوسى با نگارش کتاب (آداب المتعلمین ) دستورالعملهاى ظریف اخلاقى را به شیوه اى بایسته براى تمامى دانش پژوهان بیان داشته است 

ه ‍- ادبیات

ذوق لطیف و طبع ظریف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خویش را در ادبیات و شعر نیز به کار گیرد. کتاب (اخلاق ناصرى ) که به دست تواناى خواجه به رشته تحریر در آمده یکى از شاهکارهاى نثر فارسى است .
او از شعر بهره اى نیک داشته و کتاب (معیار الاشعار) را در موضوع علم عروض نوشته است .
بعضى از اشعار این دانشمند که گوشه اى از اندیشه هاى وى را در قالب شعر ترسیم کرده است . در این قسمت ذکر مى کنیم :

موجود بحق ، واحد اول باشد
باقى همه موهوم و مخیل باشد
هر چیز جز او که آید اندر نظرت
نقش دومین چشم احول باشد
لذات دنیوى همه هیچ است نزد من
در خاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب عیش و طرب مرا
غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

طوسى به زبان عربى نیز اشعارى سروده است .

آثار سبز

نصیر الدین در دوران حیات ارزشمند خویش ، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگیز و فشارهاى سیاسى ، اجتماعى و نظامى آن عصر، توانست حدود یکصد و نود کتاب و رساله علمى در موضوعات متفاوت به رشته تحریر درآورد.
برخى از آثارش عبارت اند از:
۱ – تجرید العقاید، که در موضوع کلام نگاشته شده و به دلیل اهمیت فوق العاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهاى بسیارى پیرامون آن نوشته شده است .
۲ – شرح اشارات ، این کتاب شرحى بر اشارات بوعلى سینا است .
۳ – قواعد العقاید، در موضوع اصول عقاید
۴ – اخلاق ناصرى
۵ – اوصاف الاشراف
۶ – تحریر اقلیدس
۷ – تحریر مجسطى
۸ – اساس الاقتباس
۹ – زیج ایلخانى
۱۰ – اثبات الجواهر
۱۱ – اثبات اللوح المحفوظ
۱۲ – اشکال الکرویه
۱۳ – شرح اصول کافى
۱۴ – رساله اى در کلیات طب
۱۵ – تجرید الهندسه
و ده ها کتاب و رساله علمى دیگر.

غروب خورشید

هیجدهم ذیقعده سال ۶۷۳ ق . است ، آسمان بغداد غروب دیگرى در پیش ‍ دارد. مردى که پس از عمرى نورافشانى و تبلیغ وحى ، توانمند و پرتلاش به یارى عقل شتافت اینک در بستر بیمارى افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. در همین حال یکى از اطرافیان به او نزدیک شد و گفت : وصیت کن پس از مرگ در جوار قبر حضرت على علیه السلام به خاک سپرده شوى ! خواجه با ادب جواب داد: مرا شرم مى آید که در جوار این امام (امام کاظم علیه السلام ) بمیرم و از آستان او به جاى دیگر برده شوم .
پس از این گفتگو خواجه به ملاقات خداى خویش شتافت . مراسم تشییع جنازه او با حضور شمارى از ارادتمندان و مشتاقانش به سوى آستان مقدس ‍ امام موسى کاظم علیه السلام انجام گرفت .
هنگامى که مى خواستند قبرى براى او حفر کنند به قبرى از پیش ساخته برخوردند که تاریخ آماده شدن آن مصادف با تاریخ تولد خواجه بود، سرانجام پیکر مطهر این دانشمند طوسى در همان قبر، در آغوش خاک جاى گرفت .

فرزندان

خواجه نصیر سه پسر از خود به یادگار نهاد: صدرالدین على ، فرزند بزرگ او که همواره در کنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه ، نجوم و ریاضى بهره کافى داشت .
دومین فرزندش اصیل الدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیاتش اغلب به امور سیاسى مشغول بود.
فرزند کوچک خواجه فخر الدین محمد بود که ریاست امور اوقاف در کشورهاى اسلامى را به عهده داشت .

گلشن ابرار //جمعی از پژوهگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه أبو الحسن سعد الدین موسى بن جعفر« ابن طاوس» (۵۸۹-۶۶۴ه.ق)

نامش على و کنیه ‏اش أبو القاسم و أبو الحسن و لقبش رضى الدین فرزند سعد الدین موسى بن جعفر بن محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن أبی عبد الله محمد ملقب بطاوس است. و محمد بدین جهت طاوس لقب یافت که وى را صورتى بود زیبا ولى پاهایش همچون طاوس با جمال رویش تناسبى نداشت.

طاوس را بنقش و نگارى که هست خلق‏

تحسین کنند و او خجل از پاى زشت خویش‏

و از طرف مادر نواده شیخ الطائفه شیخ طوسی است که شیخ را دو دختر دانشمند بود و جعفر جد سید، شوهر یکى از آن دو دختر بود.

ولادت و وفات‏

در نیمه ماه محرم سال ۵۸۹ هجرى قمرى در شهر حله متولد گردید. و دوران کودکى و جوانى را در محل ولادت بسر برد. و شاید در سن چهل و اندى بود که مهاجرت ببغداد نمود. و ۱۵ سال در بغداد که پایتخت حکومت خلفاى بنى عباس بود. اقامت فرمود. سپس بحله بازگشت. و در هریک از نجف و کربلا و کاظمین سه سال مجاور بود. و سه سال هم قصد مجاورت در سامرا نمود. که آن روز مانند صومعه ‏اى بود در وسط بیابان و در اواخر عمر باقتضاى مصالحى که ایجاب مى ‏نمود دوباره ببغداد آمد. و منصب نقابت طالبیین را بنا بدستور هلاکو خان مغول در سال ۶۶۱ بعهده گرفت.

و سه سال‏ و یازده ماه متصدى این منصب بود با اینکه در زمان مستنصر خلیفه عباسى از پذیرش این منصب سخت خوددارى مى‏فرمود و بنا بنقل شهید ره در مجموعه خود، میان سید و وزیر المستنصر: مؤید الدین بن محمد بن أحمد بن العلقمى و برادرش و فرزندش عز الدین ابى الفضل محمد بن محمد که خزانه‏دارى کل را بعهده داشت علائق محبت و مودت کاملى بود و لذا قریب ۱۵ سال در بغداد اقامت فرمود سپس بحله: زادگاه اصلى خود مراجعت نمود و پس از آن بنجف اشرف مشرف گردید باز در دوران حکومت مغول ببغداد بازگشت و همواره در راه خیر و ادب قدم برمى‏ داشت و با کمال قداست و پاکى زندگى کرد تا آنکه صبح روز دوشنبه پنجم ذى القعده سال ۶۶۴ بسن ۷۵ سالگى وفات یافت.

مدفن سید

سید مذکور در کتاب فلاح السائل چنین مى ‏فرماید:بیان چگونگى قبر: شایسته است که قبر به اندازه قامت میت گود باشد. یا اقلا تا در گردنش و لحدى داشته باشد. رو بقبله که شخصى بتواند در میان آن بنشیند. که منزل خلوت و تنهائى است. پس به همان‏قدر که خداى جل جلاله دستور فرموده است. و موجب قرب بوسائل خوشنودى حق است. بایستى توسعه داده شود من خود چنین تصمیمى بدل داشتم. و یکى را دستور دادم تا در جوار جدم و مولایم على بن ابى طالب صلوات الله علیه محلى را که براى قبر خود برگزیده بودم کنده و آماده نماید مگر پس از مرگم میهمان آن حضرت شوم و پناهنده و وارد بر او گردم و گداى در خانه‏ اش باشم و بامید إحسان بسر برم و هرگونه وسیله ‏اى را که کسى بآن متوسل مى‏ شود.

بدست آورم و محل قبر را پائین پاى پدر و مادرم رضوان الله علیهما قرار دادم زیرا دیدم خداى جل جلاله دستورم فرموده است که در مقابل پدر و مادر شکسته بال باشم و سفارش فرموده تا درباره آنان نیکى کنم از این رو خواستم تا هر زمانى که در زیر خاک گور خواهم ماند سر خویش به‏پاى پدر و مادر نهاده باشم.

بحسب این بیان مى‏ بایست وصیت فرموده باشد تا جنازه ‏اش را بنجف حمل نموده و در همان‏جا که تعیین کرده است به خاک بسپارند و در غیر این صورت مناسب آن بود که در کاظمین و جوار مرقد مطهر موسى بن جعفر و جواد الأئمه علیهما السلام مدفون شده باشد. ولى با این حال در بیرون شهر حله مرقدى است که منسوب بسید است. و زیارتگاه مؤمنین، و پیدا است که اگر سید در بغداد وفات کرده باشد. بعید بنظر مى ‏رسد که در حله به خاکش سپرده باشند. و الله العالم.

نظریه دانشمندان شیعه درباره سید

سید بزرگوار نزد همه دانشمندان شیعه معروف به جلالت قدر و تقوى و زهد است علامه حلى در اجازه‏اش مى فرماید: از جمله کتابها تصنیفاتى است که دو سید بزرگوار و سعادتمند: رضى الدین علی و جمال الدین احمد فرزندان حسینى ‏نژاد موسى بن طاوس نموده ‏اند و این دو سید هر دو عابد بودند و باورع و مخصوصا رضی الدین على رحمه الله که صاحب کرامات بود و من از پدر خود و هم از دیگران پاره‏اى از کرامات ایشان را شنیدم.

و در منهاج الصلاح در بحث استخاره مى ‏فرماید: روایت شده است از سید سند سعید رضى الدین علی بن موسى بن طاوس و او عابدترین فرد دوران‏ خودش بود که ما دیدیم و سید تفرشى در نقد الرجال ص ۱۴۴ مى ‏گوید:
که او (یعنى سید) از بزرگان و موثقین این طایفه (طایفه شیعه) است جلیل القدر و عظیم المنزله است روایات فراوانى بحفظ دارد و سخنانى پاکیزه و حالش در عبادت و زهد مشهورتر از این است که بیان شود، ماحوزى در بلغه مى‏ گوید: سید سند بزرگوار و مورد اعتماد و دانشمند عابد زاهد پاک و پاکیزه که زمام مناقب و مفاخر را بدست گرفته و صاحب دعوات و مقامات و مکاشفات و کرامات مى‏ باشد. مظهر فیض و لطفهاى پنهان و آشکار خداوندى …

و بعضى از شاگردانش در اول کتاب یقین درباره او چنین مى ‏گوید:
مولاى ما صاحب مصنف کبیر و کسى که عالم و عادل و فاضل و فقیه و کامل و علامه و نقیب و طاهر بود صاحب مناقب و مفاخر و فضائل و مآثر و زاهد و عابد و باورع و مجاهد رضى الدین رکن الإسلام و المسلمین نمونه اجداد طاهرینش جمال العارفین … و بالجمله بفرموده محدث نورى اعلى الله مقامه ابن طاوس تنها فردى است. که علماء شیعه با اختلاف مشرب و مسلکى که دارند. همگى به یک زبان او را صاحب کرامت مى ‏دانند. و این فضیلت تنها مر سید راست و درباره هیچ یک از علماء متقدم بر او و متأخر از او چنین هم آهنگى وجود ندارد. و نیز فرماید: آنچه از مطالعه تألیفات سید مخصوصا کتاب کشف المحجه بدست مى ‏آید این است که آن بزرگوار را با ولى عصر امام زمان صلوات الله علیه باب مراوده و استفاضه از فیض حضور مقدسش مفتوح بوده و گاه ‏وبیگاه به حضرتش تشرف حاصل مى ‏کرده است انتهى.

خصایص سید بزرگوار

و از خصایص سید بزرگوار مراعات او است آداب عبودیت را در پیشگاه احدیت قولا و عملا تا آنجا که در تمام تألیفاتش نام خداى تعالى را بدون کلمه جل جلاله و مانند او نیاورده است و نه سهم از غلات خود را بفقراء مى‏داده و یک سهم به خود اختصاص مى‏داده است و این چنین ادب در گفتار و تسلیم و انقیاد در کردار، کاشف از حد معرفتى است که نظیر آن را در امثال و اقران او کمتر توان یافت و گوئى از آثار همین معرفت بوده است که رابطه عبودیتش با حضرت متعال همواره محفوظ بوده و پیوسته از ربوبیت خاصه الهى برخوردار و از هدایت‏هاى غیبى و الهامات معنوى بهره‏ مند بوده است و ما دو مورد براى نمونه و جلب توجه خوانندگان ذکر مى‏ کنیم:

۱- در کتاب اقبال در باب اعمال روز ۱۳ ربیع الاول مى ‏فرماید: من روز ۱۲ را به شکرانه ورود رسول خدا ص در مثل چنان روزى به مدینه روزه داشتم و تصمیم بر این بود که روز ۱۳ را افطار کنم روایتى در کتاب ملاحم بطائنى از امام صادق بنظرم رسید که مژده آمدن مردى از اهل بیت را پس از زوال حکومت بنى عباس در برداشت و احتمال مى ‏رفت که اشاره به ما باشد و نیز انعامى بر ما، و الفاظ روایتى که از نسخه‏هاى قدیمى نقل نموده و آن نسخه در خزانه امام کاظم علیه السلام بود چنین است:
ابى بصیر روایت کرده است از امام صادق علیه السلام که فرمود: خداوند، والاتر و بزرگوارتر و بزرگتر از این است که زمین را بدون امام

عادل واگذارد، گوید: عرض کردم:
من به قربانت چیزى بفرمائید که دلم را آسایش بخشد فرمود: ای ابا محمد ما دام که حکومت بدست بنى فلان (بنى عباس) است امت محمد هرگز گشایشى در کار خود نخواهد دید تا آنگاه که حکومت آنان منقرض گردد و چون منقرض گشت. خداوند مردى را از ما خاندان براى این امت آماده خواهد فرمود که راه تقوى و پرهیزکارى به مردم نشان داده و خود نیز همان راه پیماید و در قضاوتى که مى‏کند رشوه نمى ‏گیرد به خدا قسم که من او را بنام و نام پدر مى ‏شناسم … و بس از نقل بقیه روایت فرماید از وقتى که حکومت بنى عباس منقرض شده است. من مردى را از خاندان پیغمبر ندیده و نشنیده ‏ام. که راه تقوى ارائه کند و خود نیز عامل بآن باشد و رشوه نگیرد.

از آنجائى که فضل خداى تعالى ظاهرا و باطنا شامل حال ما شده است مرا گمان بیشتر و بلکه یقین بر این شد که این روایت اشاره بما است و انعامى بر ما لذا دعائى به این معنى عرضه داشتم که بار الها اگر این مردى که روایت إشاره مى ‏کند منم طبق عادت و رحمتى که نسبت بمن دارى و هر کارى را که نخواهى انجامش دهم. منعم فرمائى و هر کارى را که بخواهى انجام دهم آزادم مى‏ گذارى. مرا از روزه این روز که ۱۳ ماه ربیع الأول است بازمدار، آفتاب آن روز نزدیک بظهر بود که من اجازه و دستور روزه را دریافت نمودم و آن روز را روزه داشتم و باز عرض کردم بار الها اگر در روایت إشاره بمن شده مرا از اداى نماز شکر و دعاهایش بازمدار پس بپاخواستم و نه تنها از نماز منع نشدم بلکه دستورى نیز بمن رسید و لذا نماز شکر و دعاهایش را خواندم تا آخر آنچه بیان فرموده است:

۲- محدث نورى ره در خاتمه مستدرک از رساله مواسعه و مضایقه سید نقل مى‏ کند که سید ضمن نقل داستان مفصلى مى ‏فرماید: از آنجا براى درک زیارت اول رجب رو بحله آمدیم و شب جمعه ۲۷ جمادى الثانیه سال ۶۴۱ بحکم استخاره بحله وارد شدیم حسن بن بقلى بروز همان جمعه کسى را معرفى کرد بنام عبد المحسن که ظاهر الصلاح است و بادیه‏ نشین و بحله آمده است و مى‏ گوید: که در عالم بیدارى به خدمت امام زمان شرفیاب شده و از جانب حضرت براى من حامل پیامى است من قاصدى را بنام محفوظ بن قرا فرستادم و شب شنبه ۲۸ جمادى الآخر من و این شیخ به خلوت نزد هم نشسته بودیم.

او را مردى آراسته شناختم که در راستگوئى ‏اش هیچ‏گونه تردیدى بدل راه نمى‏ یافت و سنش هم از من بیشتر بود جریان را پرسیدم گفت: که اصلش از حصن بشر است و اخیرا به دولابى‏ که مقابل محوله و معروف به مجاهدیه است. منتقل شده است و معروف است. بدولاب(۱) ابن أبی الحسن و فعلا در همان‏جا ساکن است ولى نه بعنوان کارگر و کشاورز بلکه کسب ضعیفى در رشته تجارت غله دارد و غله‏اى از انبار دولتی سرائر خریدارى نموده بوده است و آمده که جنس را تحویل بگیرد شب را نزد عربهاى بیابانى در جاهائى که معروف است بمحبر مانده همین‏که نزدیک صبح مى ‏شود. خوش ندارد که از آبهاى عربها استفاده کند لذا از منزل بیرون مى‏رود و بقصد اینکه از نهر آبى در سمت شرقی منزل استفاده کند. براه مى ‏افتد یک‏وقت به خود مى‏ آید و خود را بالاى تل سلام که در راه کربلا و سمت مغرب است مى ‏بیند و این جریان در شب ۱۹ جمادى الثانیه سال ۶۴۱ یعنى شب همان روزى که در خدمت مولاى ما أمیر المؤمنین تفضلات الهى شامل حال من شد و پاره‏اى ازآن را قبلا شرح دادیم مى ‏گوید:

نشستم تا از آب استفاده کنم ناگاه اسب سوارى را در کنار خود دیدم که نه آمدنش را احساس کردم و نه صداى پاى اسبش را شنیدم شب مهتابى بود ولى در هوا پشه فراوانى دیده مى ‏شد پرسیدم ‏اش که سوار و اسبش چه خصوصیاتى داشتند گفت: اسبش به رنگ سرخ تندى بود و خود، جامه سفید بر تن و عمامه ‏اش تحت الحنک داشت. و شمشیرى به میان بسته بود، سوار، به شیخ عبد المحسن مى‏ گوید: وقت مردم چگونه مى ‏گذرد عبد المحسن گفت: من به گمانم که از ساعت و وضع هوا مى‏ پرسد لذا عرض کردم:

هوا پشه فراوان دارد و گردآلود است فرمود:
من که این را نپرسیدم من از وضع حال مردم پرسیدم عبد المحسن گفت. گفتم مردم حالشان خوب است. و در وسعت و امنیت نسبت بجان و مالشان به سر مى ‏برند فرمود: به نزد ابن طاوس برو و چنین و چنانش بگو و پیغام حضرت را براى من گفت. سپس از زبان حضرت نقل کرد. که وقت نزدیک شده وقت نزدیک شده عبد المحسن گفت بدل من گذشت. و یقین کردم که آن حضرت مولاى ما صاحب الزمان صلوات الله علیه است.

پس به رو در افتادم و همان طور بحال غش بودم تا صبح طلوع کرد گفتمش از کجا فهمیدى که مراد حضرت از ابن طاوس منم؟ گفت من از اولاد طاوس بجز تو کسى را نمى ‏شناختم و در دلم بجز پیام بر تو کس دیگر خطور نکرد.

گفتم از فرمایش حضرت که فرمود وقت نزدیک شده است چه فهمیدى؟
آیا مقصودش مرگ من بود یا وقت ظهور حضرت؟
گفت: من چنین فهمیدم که مقصود وقت ظهور حضرت است .

شیخ‏ گفت: امروز از نزد تو رو بکربلا خواهم رفت. و تصمیم گرفته ‏ام تا زنده ‏ام خانه‏ نشین باشم و مشغول پرستش پروردگار، و پشیمانم که چرا مطالبى را که میل داشتم بپرسم از آن حضرت نپرسیدم گفتمش: کسى را هم از این جریان آگاه نمودى؟ گفت آرى، بعضى از عرب‏ها را که از بیرون شدن من اطلاع داشتند. و چون به واسطه غش کردن دیر کرده بودم. به گمانشان که من راه گم کرده و هلاک شده ‏ام و علاوه مى ‏دیدند که در اثر ترسى که از حضرت بمن دست داده و غش کرده بودم .در تمام آن روز که پنجشنبه بود حال من عادى نبود و اثر غش در من باقى بود من به او سفارش کردم. که این جریان را هرگز براى دیگرى نقل نکند و چیزى به او دادم که نگرفت و گفت من خود ثروتم زیاد است. و نیازى به مردم ندارم پس من و او هر دو برخواستیم و چون از من جدا شد.

رختخوابى برایش فرستادم و شب را در همان‏جا که نشسته بودیم یعنى بر در منزل فعلى من در حله خوابید من برخواستم و از ایوانى که باهم نشسته بودیم فرود آمدم که بخوابم از خداى تعالى خواستم که آن شب خوابى ببینم و مطلب روشن‏تر شود، مولاى ما امام صادق را به خواب دیدم که منزل من تشریف آورده و هدیه گرانى براى من آورده و من آن هدیه را دارم ولى گوئى قدرش را نمى ‏شناسم از خواب بیدار شدم شکر خدا را بجاى آوردم و بر ایوان شدم تا نافله شب را بجاى آورم و آن شب شب شنبه ۲۸ جمادى الآخر بود فتح (خدمتگزار) آفتابه را بالا آورده در کنار من نهاد من دستم را برده و از دسته آفتابه گرفتم.

با بر دستم آب بریزم کسى لوله آفتابه را گرفت و چرخاند و نگذاشت من براى نماز وضو بسازم. پیش خود گفتم، شاید آب نجس است و خداى جل جلاله چنین خواست که مرا از استعمال آن محافظت فرماید. که خداى عز و جل‏ را با من لطفهاى فراوانى است و یکى از همان الطاف این قبیل کارها است که سابقه ‏اش را داشتم فتح را صدا زدم و گفتم آب آفتابه را از کجا پر کردى؟

گفت از جو، گفتم: شاید این آب نجس است. این را برگردان و خالى کن و آفتابه را آب بکش و از شط پر کن، فتح رفت و آفتابه را را برگرداند. و من قلقل خالى شدن آفتابه را مى ‏شنیدم و از شط آفتابه را پر آب نموده و آورد دسته آفتابه را گرفتم. و شروع به ریختن بر کف دستم نمودم باز کسى لوله آفتابه را گرفته و چرخاند. و نگذاشت از آب استفاده کنم من برگشتم و مقدارى صبر کردم و دعاهائى نمودم و مجددا آفتابه را برداشتم همان جریان قبلى پیش آمد. فهمیدم که امشب نخواهند گذاشت من نماز شب بخوانم. و در دل گفتم شاید خداوند مى‏ خواهد فردا حکمى بر من جارى فرماید و بلائى بر من فرستد و نمى ‏خواهد که من امشب براى سلامتى خود از آن بلا دعا کنم نشستم و جز این چیزى به خواطرم نگذشت به همان حال که نشسته بودم خوابم ربود.

به خواب دیدم مردى بمن مى‏ گوید آنکه پیامت آورد (مقصودش شیخ عبد المحسن بود) گوئى شایستگى داشت. که تو همچون غلامان پیشاپیش او قدم بردارى از خواب بیدار شدم. و در دلم افتاد که من در احترام و بزرگداشت او (شیخ عبد المحسن) کوتاهى نموده ‏ام. پس بسوى خداى جل جلاله توبه نمودم. و آنچه را که توبه کار در چنین جائى بجاى مى ‏آورد. بجاى آوردم و به وضو شروع کردم دیگر کسى جلوى آفتابه را نگرفته بود. و من بحال عادى خود بودم وضو را ساختم. و دو رکعت نماز خواندم که سفیده صبح زد پس من قضاى نوافل شب را بجاى آوردم و فهمیدم که من آن طور که شاید و باید از این پیام احترام نگرفته ‏ام. پس به نزد شیخ‏ عبد المحسن فرود آمدم و به ملاقاتش رسیدم و اکرامش نمودم …

از این دو نمونه که ذکر شد مقام سید بزرگوار در مکتب تربیتى حضرت پروردگار و عنایات خاصه ربوبى درباره او تا حدى معلوم مى ‏شود و لمثل هذا فلیعمل العاملون و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون اللهم اجعلنا ممن ادبته فاحسنت تأدیبه.

تألیفات سید

سید بزرگوار را تألیفات بسیارى است که بترتیب حروف ذکر مى ‏شود.

۱- الابانه فی معرفه کتب الخزانه
۲- الاجازات لکشف طرق المفازات، که قسمتى از آن درج ۲۶ بحار الأنوار ص ۱۷- ۱۹ چاپ شده است‏
۳- الاختیارات من کتاب ابى عمرو الزاهد المطرز ۳۴۵
۴- ادعیه الساعات‏
۵- اسرار الدعوات لقضاء الحاجات و ما لا یستغنى عنه‏
۶- اسرار الصلاه
۷- الاصطفاء فی اخبار الملوک و الخلفاء
۸- اغاثه الداعی او إعانه الساعى‏
۹- الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه
۱۰- الامان من الاخطار
۱۱- الانوار الباهره فی انتصار العتره الطاهره
۱۲- البشارات بقضاء الحاجات على ید الأئمه بعد الممات‏
۱۳- البهجه لثمره المهجه
۱۴- التحصیل من التذییل‏
۱۵- التحصین فی اسرار ما زاد على کتاب الیقین‏
۱۶- التشریف بتعریف وقت التکلیف‏
۱۷- التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن که بنام الملاحم و الفتن مکرر بچاپ رسیده است‏
۱۸- التعریف للمولد الشریف‏
۱۹- التمام لمهام شهر الصیام‏
۲۰- التوفیق للوفاء بعد تفریق دار الفناء
۲۱- جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع‏
۲۲- الدروع الواقیه من الاخطار
۲۳- ربیع الالباب در چند مجلد
۲۴- ربیع الشیعه (۲)
۲۵- روح الاسرار و روح الاسمار
۲۶- رى الضمآن من مروی محمد بن عبد الله بن سلیمان‏
۲۷- زهره الربیع فی ادعیه الاسابیع‏
۲۸- السعادات بالعبادات التی لیس لها وقت محتوم معلوم فی الروایات إلخ‏
۲۹- سعد السعود
۳۰- شرح نهج البلاغه
۳۱- شفاء القول من داء الفضول‏
۳۲- صلوات و مهمات للأسبوع در دو مجلد
۳۳- الطرائف فی مذاهب الطوائف‏
۳۴- الطرف من الأنبیاء و المناقب‏
۳۵- عمل لیله الجمعه و یومها
۳۶- غیاث سلطان الورى لسکان الثرى‏
۳۷- فتح الأبواب بین ذوى الالباب و بین رب الارباب فی الاستخاره و ما فیها من وجوه الصواب‏
۳۸- فتح محجوب الجواب الباهر فی شرح وجوب خلق الکافر
۳۹- فرج المهوم فی معرفه الحلال و الحرام من النجوم‏
۴۰- فرحه الناظر و بهجه الخواطر. روایاتى است پدر سید در یادداشتهاى خود نوشته بوده که سید جمع‏آورى نموده و بدین نامش نامیده است‏
۴۱- فلاح السائل و نجاح المسائل‏
۴۲- الفلاح و النجاح فی عمل الیوم و اللیله
۴۳- القبس الواضح من کتاب الجلیس الصالح‏
۴۴- کتاب الکرامات‏
۴۵- کشف المحجه لثمره المهجه نام دیگر این کتاب ثمره الفؤاد على سعاده الدنیا و المعاد است‏
۴۶- لباب المسره من کتاب ابن أبی قره
۴۷- المجتنى من الدعاء المجتبى‏
۴۸- محاسبه الملائکه الکرام آخر کل یوم من الذنوب و الآثام‏
۴۹- محاسبه النفس‏
۵۰- مختصر کتاب محمد بن حبیب‏
۵۱- المسالک الى خدمه المالک‏
۵۲- مسالک المحتاج الى مناسک الحاج‏
۵۳- مصباح الزائر و جناح المسافر در سه مجلد
۵۴- مضمار السبق و اللحاق بصوم شهر اطلاق الأرزاق و عتاق الاعناق‏
۵۵- الملتقط
۵۶- الملهوف (یا اللهوف) على قتلى الطفوف: کتاب حاضر
۵۷- المنتقى‏
۵۸- مهج الدعوات و منهج العبادات‏
۵۹- المواسعه و المضایقه
۶۰- الیقین فی إمره أمیر المؤمنین‏

و اللهوف على قتلى الطفوف که هم اکنون ترجمه شده و در دسترس خوانندگان گذاشته مى‏شود این کتاب همان طور که سید در مقدمه کتاب اشاره فرموده است خلاصه‏اى است از داستان جانسوز کربلا و منظور سید از تالیف این کتاب آن بوده است. که کتاب کوچکى در مصیبت سید الشهداء در دست باشد. تا زائران قبر أبا عبد الله علیه السلام بتوانند. به هنگام تشرف بحرم مطهر آن را به همراه داشته و با تذکر بمصائب آن حضرت از ثواب و اجر حزن و گریه بر حضرتش محروم نمانند. لذا واقعه کربلا را بترتیب از بدو حرکت امام علیه السلام از مدینه بسوى کربلا تا بازگشت.

أهل بیت به مدینه با حذف اسناد روایت نقل فرموده است و با اعتمادى که قاطبه فقهاء و علماء شیعه بقدس و طهارت سید دارند کتاب مذکور از مدارک تاریخى مورد شیعه شده است و از همین جهت بود که سعى بلیغ مبذول گردید تا مگر ترجمه‏اش ساده و خالى از لغات مشکله و قابل فهم همگانى و درعین‏حال انطباق کامل بر متن داشته باشد امید است بندگان آستان ملایک پاسبان سرور و سالار شهیدان أبی عبد الله الحسین ارواحنا فداه این هدیه ناقابل را (که جهد من مقل) بپذیرند و بر کوچکى ‏اش ننگرند که ان الهدایا على مقدار مهدیها و صلى الله على محمد و آله الطاهرین العبد المفتاق السید احمد الفهرى الزنجانى‏



(۱) دولاب چاه آبى است که بوسیله دلوهاى به‏هم بسته شده آب از آن مى‏کشند.

(۲) این کتاب اشتباها بسید نسبت داده شده است و همان کتاب اعلام الورى است. و محدث نورى را در این باره کلامى است به خاتمه مستدرک رجوع شود.

 مقدمه ؛اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى //السید احمد الفهرى الزنجانى‏

زندگینامه شیخ طوسى( متوفاى ۴۶۰ ق)

 .ولادت :

محمد بن حسن طوسى در ماه رمضان سال ۳۸۵ ق . در خانه اى محقر اما سرشار از نور ایمان پا به عرصه وجود گذاشت . زادگاه وى شهر طوس بود محمد تا سال ۴۰۸ ق . در این شهر اقامت کرد و در طول این مدت مقدمات علوم متداول در آن عصر را فرا گرفت و در بهار جوانى از محصلین فاضل و درس خوانده گردید.

به سوى بغداد

طوسى در ۲۳ سالگى چون محیط کوچک طوس را براى پیشرفت شایان شایان و سیر کمالات معنوى تنگ دید، به منظور استفاده کامل و درک محضر اساتید بزرگ و نامى آن دوره بخصوص شیخ مفید و سید مرتضى در سال ۴۰۸ ق رهسپار بغداد گردید(۱۸۵) در آن زمان بغداد شهر علم بود و آوازه بلندى داشت و حوزه درسى شیخ مفید دانشوران بسیارى را از اطراف به این شهر فرا خوانده بود. در چنین محیطى وى هیچگونه غربتى در خود احساس نکرد و سالها چون خورشید در این حوزه درخشید و در پاى درس ‍ نابغه دهر، شیخ مفید نشست و مدت پنج سالى افتخار شاگردى وى را داشت . حضور جوانى ۲۳ ساله در درس رهبر و پیشواى دینى شیعیان ، در کنار شاگردان برازنده اى چون سید مرتضى و برادر نابغه اش سید رضى ، نجاشى ، ابوالفتح کراجکى و محمد بن حسن حمزه که همه در شمار بزرگان و دانشمندان شیعه به شمار مى رفتند، خود گواه صادقى بر عظمت علمى و جایگاه ویژه ایشان است .

شیخ طوسى در دوران جوانى به درجه اجتهاد رسید و کتاب تهذیب الاحکام را که از کتب معروف و مورد توجه شیعه است ، در این دوره  و با پیشنهاد استاد نابغه خود، شیخ مفید تاءلیف نموده است .
این کتاب شاهد صادقى است بر اجتهاد و تبحر دانشور نامور طوس در زمینه هاى مختلف ؛ فقه ، اصول و رجال ، در حالى که هنوز از سن او سى سال نگذشته بود.

تصویرى از منزلت (مفید رحمه الله )

ابن ندیم که از معاصران شیخ مفید بوده و مانند او در بغداد مى زیسته در کتاب (فهرست ) نوشته است : ( ابن معلم ابوعبدالله (شیخ مفید) ریاست متکلمین شیعه در عصر ما به وى رسیده است . او در علم کلام (عقاید و مذاهب ) به روش مذهب شیعه بر همه کس پیشى دارد. دانشمندى باهوش ‍ و بافراست است من او را دیده ام دانشمندى علیقدر است .)

ابن عماد حنبلى مورخ مشهور اسلامى در کتاب شذرات الذهب ، ضمن وقایع سال ۴۱۳ ق مى نویسد (مفید در این سالها وفات یافت . او از عالمان شیعه و پیشواى آنان بوده و داراى کتابها و نوشته هاى فراوانى است ).

این ابى طى در تاریخ امامیه (شیعه ) مى گوید: مفید، بزرگ بزرگان شیه و زبان گویاى آن است . وى در کلام ، فقه و جدل استادى فرزانه بود و در دولت (آل بویه ) با طرفداران هر مسلک و عقیده با متانت و عظمت خاصى بحث و مناظره و از مستمندان دستگیرى بسیار مى کرد. فروتنى و خشوع وى زیاد، نماز و روزه اش فراوان ، لباس تمیز و نیکو بر تن داشت و دیگران گفته اند عضدالدوله دیلمى حاکم مقتدر آل بویه بسیارى از اوقات به ملاقات شیخ مفید مى رفته است . ۷۶ سال زندگى کرد و بیش از دویست کتاب و رساله نوشت . در ماه رمضان سال ۴۱۳ ق . دار فانى را وداع گفت و هشتاد هزار نفر در تشییع جنازه وى شرکت کردند.

علامه حلى که خود از محققان نامى دنیاى تشیع است در مقام توصیف شیخ مفید مى نویسد: کلیه دانشمندان ما که بعد از وى آمده اند از دانش او استفاده نموده اند .فضل و دانش او در فقه ، کلام و حدیث مشهورتر از آن است که به وصف آید.او موثق ترین و داناترین عالمان عصر خود بود. ریاست علمى و دینى طایفه شیعه در عصر او به وى منتهى گشت )

پس از رحلت مرجع و رهبر بزرگ شیعیان (شیخ مفید) هدایت کشتى طوفان زده شیعه که در اقیانوس بیکران و ظلمانى تحت سیطره حکام عباسى و تلاطم بود، به عهده مردى از تبار بزرگان و سادات علوى به نام سید مرتضى معروف به علم الهدى گذارده شد و سید مرتضى در بسیارى از علوم کلام ، فقه و اصول و ادب و شعر، شهره محافل علمى در دور نقاط عراق بود.(۱۹۱) شیخ طوسى با اینکه خود در این زمان از صاحبنظران علم فقه و حدیث بوده است ، بعد از شیخ مفید مدت ۲۳ سال (۴۱۳ – ۴۳۶ ق ) در محضر این سید بزرگوار و دانشمند ژرف اندیش ، شاگردى نمود و از فضل و ادب این رادمرد تاریخ شیعه ، پیمانه دانش و اندیشه خود را لبریز ساخت . در درس سید مرتضى دانشمندان بزرگى حاضر مى شدند و سید بنا به مرتبه علمى و تلاش آنان در مسیر تحقیق و دقت نظر در مباحث ، کمک تحصیلى ماهانه اى را قرار داده بود. نظر به استعداد سرشار و آمادگى ذهنى شیخ طوسى در فراگیرى مباحث علمى و قدرت استنباط و نقد و بررسى آراء و عقاید، وى خیلى زود مورد عنایت خاص استاد قرار گرفت و بیشترین شهریه ماهیانه را که ۱۲ دینار بود، از براى شیخ مقرر داشت

هر چند شیخ از نظر علمى در بعضى از علوم مانند فقه و حدیث و رجال متبحر بوده و نیازى به فراگیرى دانشى در این زمینه ها نداشته است در علم کلام ، تفسیر، لغت و به طور کلى علوم ادبى از محضر سید مرتضى حداکثر استفاده را نموده است . شیخ طوسى در طى این مدت ضمن بالا بردن و توسعه اطلاعات گوناگون علمى شروع به تاءلیف کتابهاى متنوع در علوم اسلامى نیز کرد. تعدادى از کتابهاى مهمى که شیخ در حیات سید مرتضى نوشته بدین قرار است : تهذیب ، استبصار، نهایه ، المفصح فى الامامه ، رجال ، آغاز فهرست و از همه مهمتر تلخیص الشافى که مهمترین کتاب اوست . و آن تنظیم و خلاصه کتاب شافى سید مرتضى است . تا آن هنگام کتاب با آن اهمیت در مساءله امامت تاءلیف نگردیده بود و شیخ در سال ۴۳۳ ق (چهار سال قبل از درگذشت سید) آن را به پایان رسانیده است . ناگفته نماند که شیخ بیشتر این کتابهاى را به تقاضاى فقیهان و دانشوران بزرگى همچون قاضى ابن براج یا دیگران نوشته است .

از دیدگاه بسیارى از محققان ، شیخ طوسى تدوین کننده اساسنامه مکتب تشیع در فرهنگ و تمدن اسلامى محسوب مى شود. علامه حلى مى گوید: (شیخ طوسى پیشواى دانشمندان شیعه و رئیس طایفه امامیه … صاحبنظر در علوم اخبار، رجال ، فقه ، اصول ، کلام و ادب بوده است . همه فضیلتها منسوب به اوست و در تمامى فنون اسلام کتاب نوشته است اوست که عقاید شیعه را در اصول و فروع آن دسته بندى و اصلاح نموده )

شیخ طوسى همچنین در این مدت از محضر اساتیدى چون : ابن غضائرى ، ابن شاذان متکلم ، ابن حسکه قمى ، حسین بن ابى محمد تلعکبرى ، ابن بشران معدل ، ابومنصور شکرى ، احمد بن ابراهیم قزوینى ، ابن فهام سامرى ، ابوحسین صفار، ابن ابى جید، ابن حاشر و دهها فرزانه دیگر فیض ‍ کرد.

خورشید عرش

در ۲۵ ربیع الاول ۴۳۶ ق روح ملکوتى سید مرتضى بعد از ۸۰ سال عمر گرانبار، تعلق زمینى را رها کرد و به سوى معبود شتافت (۱۹۵) و پس از آن شیخ طوسى رهبر و پیشواى مذهب تشیع گردید و دوازده سال بعد از سید مرتضى در بغداد بر دنیاى شیعه زمامت داشت . او با دور اندیشى وصف نشدنى ، صفحات طلایى ناگشوده تاریخ اسلام و شیعه را، به معناى واقع جلوه اى بدیع بخشید.

در آن ایام از دورترین نقاط مملکت اسلامى دانش پژوهان و فقیهان براى حل مشکلات علمى خود به منزل و محل درس شیخ مى آمدند تا از افکار و اندیشه هاى این فرزانه دوران به اندازه ظرفیت وجودى خود پیمانه هاى علم و معرفت برگیرند. در تاریخ آمده است : سیصد تن از مجتهدان شیعه شاگرد وى بودند و از عالمان اهل تسنن آن قدر از این منبع فیض استفاده کرده اند که به شمارش درنیاید.

دانشمند فرهیخته اى همچون اسحاق بن بابویه قمى ، ابوالصلاح حلبى ، ابوعلى طوسى (فرزند شیخ ) سعدالدین بن البراج ، شهر آشوب سروى مازندرانى ، عبدالجبار بن عبدالله المقرى رازى ، محمد بن حسن فتال ، کراجکى ، حسین بن فتح جرجانى ، جعفر بن على حسینى ، ابوالصلت محمد بن عبدالقادر، ناصر بن رضا علوى ، غازى بن احمد سامانى و دهها اندیشمند دیگر از شاگردان برجسته شیخ مى باشند.

در سال ۴۴۷ ق طغرل بیک سلجوقى با سپاهى لجام گسیخته وارد بغداد شد و محله شیعه نشین شهر را مورد تاخت و تاز قرار داد و افزون بر به خاک و خون کشیدن مردم بى پناه ، کتابخانه عظیم ابونصر شاپور بن اردشیر را به آتش کشید و حتى دهها قرآن نفیس کتابخانه نیز از خشم دنیاطلبان سلجوقى در امان نماند.

در این توطئه که تا سال ۴۵۱ ق . ادامه داشت چندین بار کتابخانه شخصى و دست نوشته هاى شیخ طوسى در میان کوچه و خیابان بغداد به آتش کشیده شد. در ماه صفر ۴۴۹ ق . به خانه شیخ هجوم بردند و هر آنچه از لوازم ، کتابها و دفاتر در منزل او گذارده بودند به میدان اصلى شهر آورده ، آتش ‍ زدند. (۱۹۹)بروز این حوادث ناگوار شیخ طوسى را بر آن داشت تا در پى حفظ میراث فرهنگى و نجات دانشمندان شیعه ، هجرتى دگر آغاز کند و راهى نجف شود

هجرت به شهر عشق

نجف در زمان سلاطین دیلمى مانند معزالدوله ، عضدالدوله و وزا و شخصیتهاى شیعه این خاندان ، تغییرات زیادى پیدا کرد. آنان اشیاى نفیسى را وقف بارگاه آن حضرت کردند. سلاطین مزبور خود به زیارت مرقد منور ایشان بعد از مرگ نیز در سرداب صحن نجف کنار آن تربت پاک به خاک سپرده شدند. ولى در زمان ورود شیخ به نجف (۴۴۸ ق .) این شهر دیگر رونق زمان آل بویه را نداشت ، از آن آمد و شدها خبرى نبود، تعصبهاى جاهلانه و مرگبار بر همه جا سایه افکنده و حالت رعب و وحشت سراسر عراق را فراگرفته بود.

اما از سویى اطراف نجف عشایر غیور و شجاعى از عربهاى شیعه زندگى مى کردند و بسان دژ محکمى مرقد مطهر و نورانى مولاى خود را از هر گونه گزند و تعرضى محافظت مى کردند.  بر همین اساس نجف براى شیعیان منطقه امنى محسوب مى شد و حسن انتخاب شیخ هم تاءییدى بر وجود امنیت نسبى در آن منطقه از عراق است .

با ورد شیخ طوسى ، نجف شاهد جنب و جوش وصف ناپذیرى شد. چرا که مردى آسمانى با روحى لطیف به لطافت شبنم ، داراى اندیشه اى به خروش ‍ اقیانوس و ارادى خلل ناپذیر چون پولاد، همراه گلستانى از شقایق سرخ ، در پى خدمت به مولاى خویش و رونق مکتب وى ، به بهشت خدا در زمین هجرت کرده است تا نجف را بزودى قبله آمال و آروزى عاشقان علم و معرفت سازد. وى تشنگان معرفت و عرفان مولاى متقیان را که در بوستان دانش علوى دعوت مى کند و تحفه اى از اندیشه هاى علوى را به ایشان تقدیم مى دارد.

اولین دانشگاه شیعه

شیخ که خانه ، کتابها و دست نوشته هاى خود را در بغداد از دست داده بود، در نجف مدت ۱۲ سال آخر عمر را با پشتکارى بیشتر گذراند و به دانشوران بدین سامان پرداخت . نجف در آن زمان شهر نبود حتى عنوان قریه هم نداشت به جهت وجود بارگاه امیر مؤ منان تنها زایرین بودند که در آن رفت و آمد داشتند. شیخ طوسى حوزه علمى جدیدى را در آنجا به وجود آورد و پایه هاى استوار این مرکز بزرگ را بنا گذاشت ؛ به طورى که پس از گذشت هزار سال از آن تاریخ ، هنوز اصالت علمى خود را حفظ کرده و دیگر مراکز اسلامى را تغذیه فرهنگى مى کند.
بحق وى را باید مؤ سس اولین دانشگاه تشیع دانست و با انفجار از هنر این رادمرد صحنه هاى پیکار علم و اندیشه ، که در هر زمینه مطلبى بدیع و منحصر به فرد به یادگار گذاشته ، یاد کرد.

میراث گرانبها

شمار آثار شیخ – اعم از کتاب و رساله – به ۵۱ مجلد مى رسد که گاه بعضى از این مجلدات ده جلد کتاب قطور را در بر مى گیرد. موضوعات این کتابها تحت عناوینى چون تفسیر، حدیث ، فقه ، اصول فقه ، کلام رجال و فهرست ، تاریخ و مقتل ، جواب مسائل شرعى و اعتقادى و دعا مندرج است .

التبیان فى تفسیر القرآن (در ده جلد)، المسائل الدمشقیه فى تفسیر القرآن و المسائل الرجیه فى تفسیر آیات من القرآن ، از آثار تفسیرى اوست .
تهذیب و استبصار دو اثر او در علم حدیث است که در کنار کافى (اثر شیخ کلینى ) و من لا یحضره الفقیه (اثر شیخ صدوق )، کتب اربعه را تشکیل مى دهند.

مهترین آثار شیخ در فقه عبارت اند از:

۱-النهایه ،

۲-المبوط،

۳-الخلاف ،

۴-الجعل و العقود فى العبادات

۵- الا یجاز فى الفروض

۶- مناسک الحج فى مجرد العمل ،

۷-المسائل الحلبیه فى الفقه ،

۸-المسائل الجنبلائیه فى الفقه

۹- المسائل الحائریه فى الفقه ،

۱۰-مساءله فى وجوب الجزیه على الیهود،

۱۱-مساءله فى تحریم الفقاع ،

۱۲-مساءله فى موافقیت الصلاه .

۱۳-عده الاصول و مساءله فى العمل بخبر الواحد و بیان حجه الاخبار از آثار او در اصول مى باشد.

تاءلیفات شیخ در علم کلام عبارت اند از:

۱-تلخیص الشافى (فى الامامه )،

۲-تمهید الاصول (شرح کتاب جمل العلم و العمل سید مرتضى )،

۳-الاقتصاد (الهادى الى طریق الرشاد)،

۴-المفصح فى الا مامه ،

۵-مقدمه فى المدخل الى علم الکلام ،

۶-ریاضه العقول ، مایعلل ،

۷-ما لا یسع المکلف الاخلال به ،

۸-شرح الشرح فى الاصول

۹- اصول العقائد الغیه ،

۱۰-الفراق بین النبى و الامام ،

۱۱-مساءله فى الا حول ،

۱۲-المسائل الرازیه ،

۱۳-النقض على بن شاذان فى مساءله الغار،

۱۴-مسائل اصول الدین و الکافى .

شیخ طوسى در دو علم رجال و فهرست چند کتاب ارزشمند به یادگار گذاشته است :

کتاب الابوا؛ رجال شیخ طوسى )، اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشى . شیخ به حذف اشتباهات ، مرتب کردن و اصلاح اصل کتاب کشى اقدام کرد) و الفهرست ( معرفى مصنفان نامدار شیعه و آثار آنان ).

در زمینه تاریخ نیز شیخ طوسى رحمه الله علیه دو اثر نگاشته است .

مقتل الحسى و مختصر اخبار مختار بن ابى عبیده الثقفى .
مسائل الالیاسیه ، المسائل القیه ، مسائل ابن براج و تعلیق ما لا یسع ( که مجموعه پاسخ ‌هاى شیخ به سئوال هاى پرسشگران است ).
در زمینه دعا و اعمال عبادى آثار ذیل از شیخ به یادگار مانده است :
مصباح المتهجد و سلا ح المتعبد، مختصر المصباح ، محتصر فى عمل بوم و لیله ، انس الوحید و هدایه المسترشد و بصیره المتعبد )

شاگردان

گذشته از آثار گرانبها و ارزشمند علمى ، دانشوران بزرگى در حوزه درسى وى پرورش یافتند. طبق نوشته گروهى از دانشمندان شیعه شاگردان شیخ الطائفه افزون از سیصد دانشمند مجتهد بوده اند در منابع مختلف شیخ مختص فرزانگان تشیع نبوده اند بلکه بسیارى از دانشمندان اهل تسنن نیز از محضر ایشان به مقام علمى دست یافتند.

اشک ملائک

محرم سال ۴۶۰ هجرى با روزها و شبهاى غم آلود، نزدیک مى شود. روزها در پرده بسیارى عزاى حسینى با شبهاى خرابه نشینان آل رسول صلى الله علیه و آله همنوا شده اند. در گوشه اى از نجف اشرف دلى شکسته و قلبى آکنده از تاءسف و اندوه ، متعلق به پیرى وارسته و عارف ، آخرین آهنگهاى حیات را مى نوازد تا روح خسته و ملول این جسم مطهر و نجف را در سفرى آسمانى و روحانى آزاد کند. شب ۲۲ محرم سال ۴۶۰ ق فرا مى رسد. ملائک که در انتظار رؤ یت خورشید آسمان عشق و معرفت ، سالها چشم به راه بودند، عاقبت در این شب حزن انگیز روح ملکوتى آقا و مراد شیعیان ، شیخ طوسى را چون نورى آسمانى به میهمانى خدا بردند تا در پرتو عظمت آن نفس پاکیزه تقربى نصبیشان گردد. آرى ! مردى بزرگ پس از گذاردن ۷۶ سال ، زندگى پر برکت و سعادت با عشق وصال حق شتابان به سوى خدا رخت بر بست .
(شیخ را در خانه مسکونى اش در نجف دفن کردند. این خانه در سمت شمال بقعه علوى به نام مسجد طوسى معروف است ).

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه علّامه آیت الله سیدمحمّد حسین حسینى طهرانى

 

علامه سید محمدحسین طهرانی

علّامه آیه الله حاج سیّد محمّد حسین حسینى طهرانى فرزند مرحوم آیه الله حاج سیّد محمّد صادق حسینى طهرانى در بیست و چهارم محرّم الحرام سال ۱۳۴۵ هجرى قمرى در طهران در خانواده‏اى اصیل و از اهل علم و تقوى دیده به جهان گشودند. ایشان از طرف مادرِ پدر از خاندان مجلسى که داراى ستارگان پر فروغى همچون آیات بزرگ الهى: علّامه ملّا محمّد تقى مجلسى و علّامه ملّا محمّد باقر مجلسى و آیه الله مجدِّد وحید بهبهانى و آیه الله علّامه سیّد مهدى بحر العلوم و آیه الله بروجردى قَدّس اللهُ أسرارَهم مى ‏باشد و از طرف مادرِ مادر از خاندان ارزشمند حاج ملّا مهدى و حاج ملّا أحمد نراقى رضوان الله علیهما مى ‏باشند.

دوران کودکى و نوجوانى را تحت تربیت‏هاى دلسوزانه پدر بزرگوارشان گذرانیده پس از طىّ تحصیلات ابتدائى، دوره آموزش متوسّطه را در رشته مکانیک و ماشین ‏سازى با درخششى فوق‏العاده به إتمام رسانیدند، و با وجود پیشنهادهاى بسیار براى ادامه تحصیل در خارج و پذیرش مسؤولیّت‏هاى مهم در رشته ‏هاى مختلف، سربازى إمام زمان عجّل الله تعالى فرجَه الشّریف و تحصیل علوم دینى را برگزیدند.

و پس از آنکه در مشهد الرّضا علیه السّلام بدست مرحوم آیه الله آقا میرزا محمّد طهرانى- صاحب «مستدرک البحار» که از بزرگان عصر و دائى پدرشان بود- عمامه گذارى نموده و به لباس علم و تقوى ملبّس گردیدند، براى شروع علوم حوزوى در نوزده سالگى- در سال ۱۳۶۴ هجرى قمرى- عازم شهر مقدّس قم شده و در مدرسه حجّتیّه اقامت گزیدند.

و در همان سالها به جمع اوّلین شاگردان علّامه طباطبائى رضوان الله علیه پیوسته و از خواصّ اصحاب ایشان گردیدند، و در عرفان عملى و تفسیر وحکمت از خرمن پر فیض این رَجُل الهى بهره‏ها بردند؛ که این ارتباط نزدیک و بهره‏ورى علمى و روحى تا پایان عمر نورانى ایشان استمرار داشت.

همچنین در حوزه مقدّسه قم از محضر بزرگانى مانند آیه الله حاج شیخ عبد الجواد سدهى و آیه الله حاج سیّد رضا بهاء الدّینى و آیه الله حاج شیخ مرتضى حائرى و أعلامى همچون آیه الله سیّد محمّد داماد و آیه الله سیّد محمّد حجّت و آیه الله حاج آقا حسین بروجردى رضوان الله علیهم أجمعین در سطوح مختلف استفاده‏هاى شایانى بردند و پس از هفت سال تلاش علمى و مجاهدات عملى به کسب درجات بالاى علم و معرفت و رشد روحى نائل آمدند.

در آغاز سال ۱۳۷۱ هجرى قمرى در بیست و شش سالگى با نظر و توصیه بزرگانى چون علّامه طباطبائى و آیه الله شهید شیخ محمّد صدوقى یزدى أعلى الله مقامهما براى تکمیل تحصیلات خود عازم شهر عشق و ولایت، مدفن پاک باب علم نبوى: نجف اشرف گردیده و به آستان بوسى و استضائه از دریاى بى‏کران نور مولى الموحّدین أمیر المؤمنین علیه و على أولاده أفضل صلوات المصلّین نائل آمدند، و در فقه و اصول و حدیث و رجال از بزرگان و الا مقامى همچون آیه الله حاج شیخ حسین حلّى و آیه الله حاج سیّد أبو القاسم خوئى و آیه الله حاج سیّد محمود شاهرودى و آیه الله حاج شیخ آقا بزرگ طهرانى قدّس اللهُ أسرارَهم استفاده‏هاى فراوانى برده و کمال علمى خویش را رشدى عظیم بخشیدند.

در همین دوران بنا به سفارش علّامه طباطبائى که اوّلین استاد سلوکى ایشان بود با آیه الله حاج شیخ عبّاس قوچانى وصىّ مرحوم آیه الحقّ و العرفان حاج سیّد على آقاى قاضى قدّس الله نفسه الزّکیّه در مسائل سلوکى حشر و نشر داشتند و به مؤانست و مراوده با آیه الله حاج سیّد جمال الدّین گلپایگانى وتثبیت پایه ‏هاى عرفان عملى خویش پرداختند، و در طول مدّت اقامت در نجف اشرف از بیتوته هر شب پنجشنبه در مسجد سهله بهره‏ها بردند.

مجاهده ‏ها و مراقبه ‏هاى مستمرّ و ریاضتهاى شرعیّه تحت فیوضات حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام و عنایات خاصّ حضرت سیّد الشّهداء سلام لله علیه سرانجام ایشان را به حضور انسان کامل و روح مجرّد و نادره دهر مرحوم حاج سیّد هاشم موسوى حدّاد رضوان الله علیه که از اقدم و افضل شاگردان مرحوم آیه الله حاج سیّد على آقاى قاضى أعلى الله مقامه الشّریف بود، رسانید و فصل نوینى در زندگیشان پدید آورد که موجب به ثمر نشستن زحمات و مجاهدت‏هاى سلوکى و تحقّق به حقیقت توحید و ولایت إلهیّه بود.

در سال ۱۳۷۷ هجرى قمرى در سى و سه سالگى پس از اتمام تحصیلات عالیه و رسیدن به درجه اعلاى اتقان در علوم عقلى و نقلى و کسب فضائل ظاهرى و باطنى، جهت اداى تکلیف و اقامه شعائر الهى و ترویج و گسترش توحید و ولایت در امتحانى سخت و دشوار به اشاره مرحوم حضرت حدّاد رضوان الله تعالى علیه و امر حضرت آیت‏الله حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى رحمه الله علیه به طهران بازگشتند و در مسجد قائم خیابان سعدى در سنگر محراب و منبر به نشر أحکام اسلام و ارشاد مردم و تهذیب و تزکیه نفوس مستعدّه و تبیین معارف الهیّه و دعوت به توحید و ولایت و تصحیح و تعمیق ارتباط مردم با قرآن و عترت پرداختند.

تلاش مخلصانه و مستمرّشان با توجّه به ابعاد گسترده عملى و شدّت درجه اخلاص و نظم و پشتکار خستگى ناپذیر و روحیّه تشکیلاتى کار کردن و ابتکاراتى که در اداره مسجد بکار میگرفتند و جلسات پر بارى که شخصا اداره مى‏نمودند تأثیرى شگرف در یاران و شاگردانشان بجا گذاشت و مسجدشان را در آن سالهاى سرد و سیاه حکومت طاغوتى همانند پناهگاهى روشن و پر فروغ‏ و زنده و پویا اسوه مساجد دیگر ساخت.

در خلال این سالها ارتباط خود را با مرحوم آیه الله شیخ محمّد جواد أنصارى و مرحوم حضرت آقاى حدّاد از طریق مکاتبات و مسافرتهاى متعدّد استمرار بخشیدند و در سایه دستورات إلهى این بزرگواران مراحل ترقّى را یکى پس از دیگرى پیمودند تا نهایهً به بالاترین درجات معنوى رسیده و در اوج قلّه توحید استقرار یافتند.

ایشان در آغاز ورود به طهران و استقرار در سنگر هدایت مردم اساسى‏ترین کار را تشکیل حکومت اسلام دانسته و در راستاى حرکت به سمت تحقّق آن به ایجاد جلسات همفکرى با علماى بزرگ و طرح و پى‏ گیرى مسائل مختلف و مشکلات این مسیر طولانى پرداختند که با رحلت آیه الله بروجردى و تحرّکات اسلام ستیزانه حکومت شاه و قیام مردم به زعامت عالمان دینى و درخشش فوق‏العاده حضرت آیه الله خمینى در این صحنه حضرت آقا که با ایشان سابقه آشنائى داشتند ارتباطى دقیق و محکم را پى ‏ریزى نموده قدم به قدم در مسیر شروع و اوج‏گیرى نهضت به هم فکرى و همکارى گسترده پرداختند، و ضمن جذب یاران مطمئن و متعهّد براى فداکارى در مسیر حذف حکومت طاغوت و تحقّق حکومت اسلام از هیچ تلاشى دریغ نکردند، و در مواقع حسّاس براى نجات رهبرى نهضت از زندان و اعدام فعّالیّتى وسیع و همه جانبه و مؤثّر را طرّاحى و اجرا نمودند.

در ادامه نهضت با توجّه به اصرارشان بر لزوم کار تشکیلاتى و منسجم و به دنبال تبعید آیه الله خمینى به نجف اشرف، حرکات روشنگرانه و مبارزات سیاسى خویش را در قالبى دیگر و با پوشش‏هاى لازم ادامه داده و سالهاى تلخ و نفس‏گیر دوره حکومت سیاه طاغوت را با جنگى فرهنگى علیه طاغوتیان بسر آوردند و با ناکام گذاشتن نیروهاى اطّلاعاتى دشمن و نهایت استفاده ازفرصت‏هاى مناسب، اهداف معرفتى و تربیتى خویش را به کرسى نشاندند.

هنگامى که با الطاف خاصّ الهى و عنایات حضرت بقیّه الله الأعظم أرواحنا فداه و توجّهات و ادعیه خالصانه اولیاء الله و از جان گذشتگى و ایثار و اتّحاد مردم در پیروى از علماى دین براى تحقّق حکومت اسلام و تلاش پى‏گیر و مخلصانه رهبر کبیر انقلاب آیه الله خمینى أعلى الله درجته و مبارزان و مجاهدان فى سبیل الله، حکومت طاغوت سرنگون و نهضت پیروز گشت و جمهورى اسلامى تأسیس گردید؛ ایشان نیز در استمرار فعّالیّتهاى قبلى خود نهایت تلاش خویش را در شکل گیرى صحیح قانون اساسى بکار بستند و با تدوین و نشر نامه‏اى روشن و گویا و جامع، خطاب به رهبر کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهورى اسلامى پیرامون پیش‏نویس قانون اساسى بر حاکمیّت اسلام و محوریّت ولایت فقیه تأکید و براى تصویب آن در مجلس خبرگان از راههاى مختلف کوشش نمودند.

همچنین براى تحقّق آرمان‏هاى بلند حکومت اسلام و حلّ مشکلات آینده نظام به ملاقاتهاى خصوصى با رهبر فقید انقلاب روى آوردند که چون ملاقاتها کوتاه و فرصت ناچیز بود نظرات و طرح‏هاى خویش را در قالب بیست پیشنهاد مهمّ و کلیدى به مرحوم آیه الله شهید مطهّرى رضوان الله علیه که از دوستان قدیمى و شاگردان سلوکى ایشان به شمار مى‏آمدند براى ابلاغ به محضر آیه الله خمینى ارائه نمودند.

بارى ایشان پس از بیست و سه سال تلاش مستمرّ و مخلصانه در سال ۱۴۰۰ هجرى قمرى به امر استاد سلوکیشان مرحوم حدّاد قدّس الله سرّه به منظور مجاورت و آستان بوسى حضرت ثامن الحجج علىّ بن موسى الرّضا علیه آلاف التّحیّه و الثّنآء به مشهد مقدّس مهاجرت نموده و در مدّت پانزده سال پایانى عمر نورانى و پر برکت خویش لحظه‏اى از تلاش بى‏دریغ براى ترویج‏توحید و ولایت و تربیت نفوس مستعدّه، و دستگیرى از شوریدگان و عاشقان کوى دوست و تربیت طلّاب فاضل و عامل، و تدوین و نشر «دوره علوم و معارف اسلام» فروگذار ننموده و آثار گرانقدرى در زمینه علوم و معارف اسلام بجاى گذاشتند همچون:

1-الله ‏شناسى (سه جلد)
2-امام ‏شناسى (هیجده جلد)
3-معادشناسى (ده جلد)
4-تحقیق و شرح «رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم»
5-رساله لبّ اللباب در سیر و سلوک اولى الألباب‏
6-توحید علمى و عینى‏
7-مهر تابان‏
8-روح مجرّد
9-رساله بدیعه‏
10-رساله نوین‏
11-رسالهٌ حولَ مسأله رؤیه الهلال‏
12-وظیفه فرد مسلمان در احیاى حکومت اسلام‏
13-ولایت فقیه در حکومت اسلام (چهار جلد)
14-نور ملکوت قرآن (چهار جلد)
15-نگرشى بر مقاله بسط و قبض تئوریک شریعت دکتر سروش‏
16-رساله نکاحیّه: کاهش جمعیّت ضربه‏اى سهمگین بر پیکر مسلمین‏
17-نامه نقد و اصلاح پیش نویس قانون اساسى‏
18-لَمعاتُ الحسین‏
19-هدیّه غدیریّه: دو نامه سیاه و سپید

آرى، این عالم ربّانى و بزرگ مرد الهى با پشت سر گذاشتن چندین بیمارى سنگین و خطرناک که آثار برخى از آنها تا پایان عمر مبارکشان استمرار داشت، لحظه ‏اى از تلاش خدائى خود آرام نگرفت و سرانجام پس از هفتاد و یک سال مجاهده فى سبیل الله در صحنه‏ هاى مختلف، در روز شنبه نهم ماه صفر سال ۱۴۱۶ هجرى قمرى قالب بدن را رها کرده و به ملکوت اعلى پیوست.

مقام معظّم رهبرى حضرت آیه الله خامنه ‏اى مدّ ظلّه العالى ضایعه رحلت ایشان را در پیامى بلند و رسا و با تعابیرى کم نظیر تسلیت گفتند، و پیکر مطهّرشان پس از تشییع با شکوه علماء و طلّاب و با نمازى که آیه الله بهجت در صحن آزادى بر ایشان اقامه نمودند، در قسمت جنوب شرقى صحن انقلاب (عتیق) در آستانه کفشدارى شماره ۴ حرم مطهّر بخاک سپرده شد؛ و همان گونه که آرزوى قلبى خود را از قبل ابراز نموده بودند، مرقدشان در ناحیه پائین پا و پشت سر حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا علیه آلاف التّحیّه و الثّنآء زیر پاى زائران بارگاه ملکوتى آن حضرت قرار گرفت. و السّلامُ علیه یومَ وُلِد و یومَ مات و یومَ یُبعَث حَیًّا.

ایت نور//سیدمحمد صادق حسینی طهرانی

زندگینامه علامه سیدمحمد حسین طباطبایی

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال ۱۳۲۱ هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد، و ۸۱ سال عمر پربرکت کرد، و در صبح یکشنبه ۱۸ محرم الحرام سال ۱۴۰۲ هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان، و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و …) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید « و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین ». با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود. همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم ـ پس از عمری دراز ـ فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.

 

 

تحصیلات و اساتید

سید محمد حسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و … را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت.
چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید.

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند. علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.

ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند، و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ایشان در فلسفه، حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود، که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.

استاد امجد نقل می کند که « حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. »
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: « پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن، آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
« شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت. »
و در همان جلسه فرمود:
« اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

 

 

شاگردان

شاگردان علامه، دهها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی در حوزه‎های علمیه می‎باشند که به تنی چند از آنان اشاره می‎شود: حضرات آیات و حجج الاسلام

  • (۱) استاد شهید مرتضی مطهری،
  • (۲) سید محمد حسینی بهشتی،
  • (۳) امام موسی صدر،
  • (۴) ناصر مکارم شیرازی،
  • (۵) شهید محمد مفتح،
  • (۶) شیخ عباس ایزدی،
  • (۷) سید عبدالکریم موسوی اردبیلی،
  • (۸)عز الدین زنجانی،
  • (۹) محمد تقی مصباح یزدی ،
  • (۱۰) ابراهیم امینی
  • ،(۱۱) یحیی انصاری ،
  • (۱۲) سید جلال الدین آشتیانی،
  • (۱۳) سید محمد باقر ابطحی،
  • (۱۴) سید محمد علی ابطحی،
  • (۱۵) سید محمد حسین کاله زاری ،
  • (۱۶) حسین نوری همدانی ،
  • (۱۷) حسن حسن زاده آملی،
  • (۱۸) سید مهدی روحانی،
  • (۱۹) علی احمدی میانجی ،
  • (۲۰) عبدالله جوادی آملی،
  • (۲۱) احمد احمدی،
  • (۲۲)دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی،
  • (۲۳) دکتر سید یحیی یثربی و … .

 

 

مهارتهای علامه

فرزند علامه می افزاید:
« پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ….، اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و …،

شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند… »

 

 

آثار علامه طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان ) را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

الف- کتاب هایی که به زبان عربی نگاشته شده اند.
این کتاب ها عبارتند از:

۱- کتاب توحید که شامل ۳ رساله است:

•رساله در توحید
•رساله در اسماء الله
•رساله در افعال الله

۲- کتاب انسان که شامل ۳ رساله است:

•الانسان قبل الدنیا
•الانسان فی الدنیا
•الانسان بعد الدنیا

۳- رساله وسائط که البته همگی این رساله ها در یک مجلد جمع آوری شده و به نام هفت رساله معروف است.
۴- رساله الولایه (طریق عرفان: ترجمه و شرح رساله الولایه )
۵- رساله النبوه و الامامه

 

ب- کتاب هایی که به زبان فارسی نگاشته شده اند:

۶- شیعه در اسلام
۷- قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و … پرداخته است.)
۸- وحی یا شعور مرموز
۹- اسلام و انسان معاصر
۱۰- حکومت در اسلام
۱۱- سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است.)
۱۲- اصول فلسفه و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است.
۱۳- بدایه الحکمه
۱۴- نهایه الحکمه (فروغ حکمت: ترجمه و شرح نهایه الحکمه )
(این دو کتاب از متون درسی فلسفی بسیار مهم حوزه و دانشگاه محسوب می شود.)
۱۵- علی و فلسفه الهی
۱۶- خلاصه تعالیم اسلام
۱۷- رساله در حکومت اسلامی

سیرى در قرآن (سید مهدى آیت اللهى)
در محضر علامه طباطبایى (محمد حسین رخشاد)
۶۶۵ پرسش و پاسخ (محمد حسین رخشاد)

 

 

فعالیت و کسب درآمد

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند بعلت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند.
فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:

« خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید، احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود. »

 

 

هجرت

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال ۱۳۲۵هـ.ش عملی می کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
« همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵هـ.ش وارد شهر قم شدیم… در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.

طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت – در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت. »

 

 

 

رحلت

مهندس عبدالباقی، نقل می کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد: « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر «تنازل» می کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آیه الله قاضی] این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند: « کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! »

همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: « در چه مقامی هستید؟» فرموده بودند: « مقام تکلم ».
سائل ادامه داد: « با چه کسی؟ » فرموده بودند: « با حق. »
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.

به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
« صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان! »
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
« من دیگر بر نمی گردم. »

آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت. »

ایشان در روز سوم ماه شعبان ۱۴۰۱ هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و ۲۲ روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت. تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزلشان بستری شدند، و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.

قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند، و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند، تا در صبح یکشنبه ۱۸ ماه محرم الحرام، ۱۴۰۲ هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند، و برای اطلاع و شرکت بزرگان، از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود، و جنازه ایشان را در ۱۹ محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند، و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.
« و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا و درود [ی سترگ] بر او، روزی که زاده شده و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود. »

 

منبع مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن

بازگشت به بالا
-+=