زندگینامه برهان الدین دیوه ای(قرن سیزدهم)

برهان الدین دیوه ای ، فقیه و محدث و مؤلف هندی در قرن سیزدهم . در دیوه ، قصبه معروفی از مضافات لکهنو، متولد شد و در همانجا پرورش یافت .

پدرش شیخ سرفراز علی ، از نسل عبدالسلام دیوه ای ، مفتی بنام و عالم معروف قرن یازدهم ، بود. برهان الدین نزد عمویش ذوالفقار علی دیوه ای دانش آموخت و پس از پایان تحصیلات به تعلیم و ارشاد پرداخت ، سپس به شهر رای بریلی در جنوب غربی لکهنو رفت و مدتی طولانی در آنجا مقیم شد.

به گفته عبدالحی حسنی (به نقل از محمد نعیم لکهنوی ) وی در این مدت در زاویه سید محمد عدل نقشبندی بریلوی تدریس می کرده

آثار

و به درخواست نزدیکان وی بر شرح التهذیب یزدی (حاشیه ملا عبدالله در منطق ) حاشیه نوشته است (ج ۷، ص ۹۷).

از دیگر آثار اوست :

رساله محاکمات حاوی مباحثه ای میان علمای هند؛

و رساله های دیگر درباره احکام فقهی مثل تحقیق الاوزان در تعیینِ حدّ شرعیِ زکات و مهر، احکام عید فطر و عید قربان .

وی پس از ۱۲۵۰ درگذشت (همانجا؛ رحمان علی ، ص ۳۱ـ۳۲).



منابع :

(۱) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطروبهجه المسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۲) رحمان علی ، تذکره علمای هند ، لکهنو ۱۹۱۴٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه حسین بن محمد دیار بکرى(متوفی۹۶۶ ه.ق )

حسین بن محمد بن حسن دیار بکرى از مورخان قرن دهم هجرى است .وى قاضى مکه بوده و در سال وفات وى اختلاف است . بیشتر بر آننند که وى در سال ۹۶۶ درگذشته اما نوشته در تاریخ اوست که اشاره به وفات سلطان سلیم دوم در سال ۹۸۲ دارد.(۵۷۶)وى کتابى در مناسک حج وکتابى هم در تعیین مساحت کعبه و مسجدالحرام دارد که خودش آن را اندازه گرفته است .

تاریخ مهم وى کتاب الخمیس فى احوال الانفس النفیس مشهور به تاریخ خمیس است . این اثر در دو مجلد رحلى با حروف ریز توسط انتشارات دار صادر بیروت به چاپ رسیده است .

این کتاب سه مقدمه دارد.

نخست در شناخت پیامبر (ص )،

دوم در تاریخ جهان از آفرینش تا انبیاء،

سوم در شرح حال پدر پیامبر و ازدواج با آمنه .

رکن نخست کتاب ازتولد پیامبر(ص )تا مبعث است . رکن دوم از بعثت تا هجرت .ورکن سوم از بعثت تا رحلت . پس ‍ از آن خاتمه کتاب در دو فصل است . فصل نخست در ذکر مسائل متفرقه سیره ، فصل دوم در تاریخ خلفا و ملوک پس از رحلت تا امویان و عباسیان و فاطمیان و ملوک کرد و ممالیک و عثمانیان تازمان سلطان مراد سوم .

ارزش تاریخى الخمیس به بخش سیره آن است ک حجم عمده کتاب (بیش ‍ از یک مجلد و نیم ) درهمان بخش است . وى موارد فراوانى را در این بخش ‍ فراهم آورده و کوشیده تا میان نقلهاى مختلف ، نقادى و ارزیابى و در مواردى وجه جمعى هم بیاید.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوحنیفه دینورى (متوفی۲۸۲ه.ق)

احمدبن داودبن ونند، از مردم دینور. ادب از بصریین و کوفیین فراگرفت و از سکیت و ابن السکیت کسب فوائد کرد و در بسیاری از علوم چون نحو و لغت و هندسه و علوم هند بارع بود و در روایت صادق و ثقه است . (ابن الندیم ). صاحب الفهرست سال وفات او را ذکر نکرده لیکن روضات بنقل از بغیه گوید وفات او به سال ۲۸۲ یا۲۹۰ ه’ ۳۹ . ق. است و حاجی خلیفه ۲۸۱ را نیز بر این اختلاف افزوده است

آثار

او راست :

  1. کتاب تفسیرالقرآن .
  2. کتاب الانواء.
  3. کتاب اصلاح المنطق.
  4. کتاب لحن العامه .
  5. کتاب حساب الدور و الوصایا.
  6. کتاب الوصایا.
  7. کتاب الزیج و حاجی خلیفه گوید آنرارکن الدوله دیلمی کرده است در ۲۳۵ و ظاهراً این غلط است چه رکن الدوله از ۳۲۰ تا ۳۶۶ فرمانروائی داشت .
  8. کتاب النبات و کتابی دیگر هم در آن باب .
  9. کتاب الجبر و المقابله .
  10. کتاب جواهرالعلم .
  11. کتاب الرخد علی رصد الاصبهانی .
  12. کتاب الشعر و الشعراء.
  13. کتاب التاریخ .
  14. کتاب الاخبارالطوال و شاید این دو کتاب یکی است .
  15. کتاب فی حساب الخطائین .
  16. کتاب القبله والزوال .
  17. کتاب البحث فی حساب الهند.
  18. کتاب الجمع و التفریق.
  19. کتاب نوادرالجبر.
  20. و حاجی خلیفه کتاب تفسیر اصلاح المنطق را نیز نام برده است ،
  21. و صاحب روضات بنقل از بغیه کتاب الباه را بر آن افزوده است

و در باب کتاب النبات او گوید: لم یولخًف مثله فی معناه و باز کتاب الرخد علی بن اللره را اضافه دارد و صاحب بغیه گوید او از نوادر رجالی است که بین بیان عرب و حکم فلاسفه جمع کرده است . و لکلرک گوید ابوحنیفه بزرگترین گیاه شناس مشرق است و از اینکه ابن ابی اصیبعه از ترجمه حال او غفلت کرده تعجب میکندو میگوید ابن بیطار نزدیک پنجاه نبات را که قدما برآن اطلاع نداشتند از ابوحنیفه نقل میکند و در همه جامشهود و هویداست که دینوری بنقل اکتفا نکرده و خود بنفسه انواع گیاهان مشروحه کتاب خود را دیده و فحص و تتبع کرده است و اضافه میکند که : در ضمیمه نسخه ای از شرح ارجوزه طب ابن سینا که در کتابخانه پاریس موجود است

نسب و نام ابوحنیفه بدین گونه ضبط شده است : ابوعبدالله بن علی العشاب ، و مینویسد در صف اول گیاه شناسان و علمای خواص ادویه است و سفرهای بسیار برای شناختن منابت نبات و اسامی آن کرده است – انتهی . لکن بنظر می آید که ابوعبدالله بن علی العشاب عالم حشایشی دیگری است چه نه نام و نه کنیت خود و پدر او با ابوحنیفه احمدبن داود موافقت ندارد. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده گوید ابوحنیفه بامر رکن الدوله به سال ۳۳۵ در اصفهان زیجی کرد و لکن این سهوی است ، چه طلوع دولت آل بویه پس از وفات ابوحنیفه است . و رجوع به حبیب السیر ج ۱ص۲۰۷ – ۳۴۹ و معجم الادباء ج ۱ ص ۱۲۳ چ مارگلیوث شود.

وى در سال ۲۳۵ به اصفهان رفت و درآنجا به کار ستاره شناسى و هیئت و ثبت نتایج محاسبات نجومى رصد خانه خود مشغول شده . درباره مقام ادبى وى تا آنجا رفته اند که وى را با جاحظ مقایسه کرده و ابوسعید سیرافى گفته است که بیان ابوحنیفه خوشتر و گفتار ابوعثمان یعنى جاحظ شیرین تر است .براى دینورى بیست و یک اثر در زمینه هاى مختلف یاد شده است .

ابن ندیم آثار دینورى را برشمرده و دانش اورا برگرفته از بصرى ها و کوفى ها دانسته است . او دینورى را متجرد در لغت و هندسه و حساب وهیئت معرفى کرده و وى را موثق شمرده است .

در عین حال ، اثر مهم او با نام اخبال الطوال بسیار با ارزش و حاوى اخبارى بدیع و دست اول است . وى ایرانى بوده و باآن که گرایش شعوبى ندارد، توجهش به ایران سبب شده است تا کتابش ماءخذ مهمى براى تاریخ ایران درآید.

کتاب او شامل سه قسمت است : بخش نخست اخبار انبیا و ملوک گذشته ، بخش دوم اخبار ایران ، بخش سوم اخبار دوران اسلامى تا سال ۲۲۷٫ اخبار الطوال را باید از جمله تواریخ عمومى دانست که در دوران رشد وبالندگى تاریخنگارى اسلامى ، در کنار تاریخ یعقوبى و تاریخ خلیفه بن خیاط وآثار مفقود دیگر پدید آمده است .

بخش عمده اخبار وى ، درباره عراق و تحولات کوفه است . از این جهت حوزه مورد توجه او با نوشته هاى ابومخنف نزدیک است . گرچه وى در دوره پس از امویان نیز مطالب قابل توجهى دارد.
دینروى در این کتاب به سیره نبوى پرداخته و از دوران خلفاى نخست . تنها از فتوحات سخن گفته است . بحث از عثمان و مسائل دوران وى و شرح زندگى سیاسى جامعهخ اسلامى دوران امام على (ع ) در ادامه آمده است . پس ازآن از امویان و عباسیان سخن گفته و از حوزه حوادث عراق خارج نشده است . بحث از تاءسیس بغداد، کشته شدن ابومسلم ، قیام نفس زکیه و سرگذشت امین و ماءمون و نیز شورش بابک ازبحثهاى اصلى اخبار الطوال است .

این سیر، نشانگر آن است ک وى صرفا قصد ارائه اخبار مربوط به ایران را داشته است . بخشى از نقلهاى وى از حوادث عراق بسیار باارزش است . ازآن جمله بخش مروبط به کربلا که صفحات زیادى را به خود اختصاص ‍ داده است .(صص ۲۲۹ ۲۶۲) این حجم درقیاس با سایر موارد، حجم زیادى است . در عین حال ، هیچ اشاره اى به تشیّع وى نمى توان کرد. خبرى از وى که آورده است موسى بن جعفر(ع ) در حضور هارون اختلافات آتى امین و ماءمون را یادآور شده شگفت مى نماید.

در اخبار الطوال از چند کتاب از جمله کتاب الملوک واخبار الماضى از عبید بن شریّه جرهمى که براى معاویه تاریخ نقل مى کرده یاد شده است .در کنار آن ، تعبیرهایى از قبیل قال الهیقم (بن عدى ) قال الکلبى ، قال الاصمعى و… دیده مى شود که نشانگر برخى از مآخذ کتاب است .

برخى به دلیل آن که کتاب او اخبار الطوال با حجم یک جلدى موجود سازگار نیست ، احتمال آن را داده اند ک کتا موجود، اثر مؤ لف دیگرى باشد.(۳۸۶)اما این نمى تواند دلیل درستى بر نفى نسبت شناخته شده کتاب مذکور باشد.

کتاب اخبار الطوال دوبار به فارسى درآمده است . نخست توسط صادق نشاءت که ترجمه اش در سال ۱۳۴۶ خورشیدى توسط بنیاد فرهنگ ایران چاپ شده است . بار دیگر توسط محمود مهدوى داغانى که ترجمه هاى درسال ۱۳۷۱ توسط نشر نى چاپ شده است . اخیرا متن عربى و ترجمه فارسى آن در cd نور السیره توسط مرکز کامپیوتر علوم اسلامى در قم عرضه شده است ./

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابومحمد عبدالله بن مسلم «ابن قتیبه مروزى دینوى»«ابن قتیبه »(۲۱۳ -۲۷۶ه.ق)

ابومحمد عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتیبه مروزى دینوى از ادبا ومورخان اهل سنت درقرن سوم هجرى است . وى آثارى در ادب ، حدیث ، قرآن و تاریخ دارد که بسیارى ازآن ها به دلیل کثرت استفاده ، برجاى مانده است . پدر وى از مرو بوده ، خود او در بغداد متولد شده و مدتى در شهر دینور قاضی بوده است . 

استادان

ازجمله مشایخ وى در بغداد،

محمد بن سلام جمحى (ص ۲۳۱)

یحیى بن اکثم قاضى (۲۴۲)

ابوحاتم سهل بن محمد سجستانى ( م ۲۴۸ یا ۲۵۵)

و شمارى دیگر از محدثان و اخبارین برجسته این دوره بوده اند.

آثار

برخى از آثار وى عبارتند از:

  1. غریب القرآن ،
  2. مشکل القرآن ،
  3. مختلف الحدیث ،
  4. دلائل النبوه ،
  5. الاختلاف فى اللفظ،
  6. ادب الکاتب ،
  7. الاسئله والاجوبه ،
  8. فضل العرب على العجم ،
  9. عیون الاخبار،
  10. طبقات الشعراء والمعارف

مهمترین اثر تاریخى وى کتاب المعارف است . این اثر به صورت دائره المعارف مختصرى درباره دانستنیهاى لازم درباره تاریخ اسلام تدوین شده است . به همین دلیل در نوع خود کار بدیعى است . عجیب آن است که مسعودى ، ابن قتیبه را متهم کرده که مطالب کتابهاى ابوحنیفه دینورى را برداشته و در کتاب هاى خود مى گذارد.

فصلى از کتاب معارف که در حکم یک کتاب شرح حال نیست هست ، به صحابه اختصاص دارد. پس از آن فصلى به خلفا وشرح مختصرى از آنان را تا زمان المعتمد عباسى به دست مى دهد. فصلى به اشراف و بزرگان که هرکدام به نوعى در حوادث مهم زمان نقشى داشته اند اختصاص داده شده است . در ادامه فصلى در شرح حال تابعین و پس از آن فصلى درمعرفى اهل حدیث آمده است . قاریان ، نسب شناسان و اخباریان ، راویان اشعار، معلمان و متهاجران .

پس از آن آمده است . بحثى از الاوائل ،فتوحات ،حاکمان عراق ، فرقه ها، کاتبان ، و دبیران شاهان و امیران ، شاهان حبشه ، حیره ، و عجم نیز در انتها آمده است . این فهرست تاءیید مى کند که ابن قتیبه در صدد تاءلیف کتابى جامع و دائره المعارفى تاریخى اما مختصر بوده است . بهترین چاپ ، چاپ ثروت عکاشه است که درقم نیز توسط انتشارات رضى (سال ۱۳۷۳) افست شده است .

از دیگر آثار وى که آگاهى هاى تاریخ فراوانى درآن آمده ، کتاب عیون الاخبار است . این کتاب از جمله آثار ادبى است که هر باب آن اختصا به یک موضوع اجتماعى سیاسى یا ادبى است که هر باب آن هر نقل تاریخى ، شعر، حکایت یا کلمه قصارى که پیرامون آن موضوع نقل شده جمع آورى مى شود. کتاب مزبور در چهار جلد توسط دالکتاب العربى بیروت منتشر شده و در قم نیز افست شده است . کتاب الشعر والشعراء ابن قتیبه نیز حاوى شرح حال شمار فراوانى از شاعران برجسته دوران جاهلى واسلامى بوده ومواد فراوانى براى تاریخ ادبیات درآن آمده است .

از دیگر آثار تاریخى که به وى منسوب شده کتاب الامامه والسیاسه است . ثروت عکاشه مصحح کتاب المعارف نسبت این کتاب را به ابن قتیبه نادرست مى داند. نخست بدان دلیل که در شرح حالهایى که براى وى نوشته اند، جز ابوعبدالله توزى معروب به ابن شباط،چنین کتابى براى او یاد نکرده اند. در متن کتاب آمده که مؤ لف در دمشق بوده در حالى که ابن قتیبه از بغداد جز به دینور نرفته است . نیز در متن کتاب از ابولیلى نقل شده در حالى که اودرسال ۱۴۸ در کوفه قاضى بوده واین ۶۵ سال قبل از تولد ابن قتیبه است . چهار آن که در کتاب ، از زنى که مولف اورا دیده خبرى درباره فتح اندلس آمده که باز سال تولد ابن قتیبه سازگارى ندارد. مولف از حمله موسى بن نصیر به مراکش یاد مى کند که این شهر را یوسف بن تاشفین در سال ۴۴۵ ساخته واین باسال مرگ ابن قتیبه ۲۷۶ سازگار نیست .

شاید مهمترین دلیل عدم صحت کتاب الامامه والسیاسه به ابن قتیبه ، عدم سازگارى نثرآن با دیگر آثار او باشد. افزون برآن ، شیوه نگارش وى در تاریخ ، میان آنچه در المعارف انجام داده با آنچه در الامامه آمده توافق وتناسب ندارد.گرایش مذهبى اوبا محتواى آنچه در الامامه درباره سقیفه و داستان اختلاف مسلمانان درآن دوره آمده همخوانى ندارد. البته وى در کتاب الاختلاف عبارتى دارد که توهم گرایش شیعى را نسبت به او برانگیخته که عکاشه خواسته است از آن پاسخ دهد.

وى با مقابله با مشبه ، تا اندازه اى خود را با اخل حدیث ک سنیان سخت متعصب اند روبرو کرده است . در جاى دیگرى نیز از اهل حدیث به دلیل پنهان کردن فضائل امام على (ع ) به ویژه حدیث غدیر ناراحت است و شکایت مى کند که چرا باید به خاطر مخالفان (روافض ) اهل جدیث این حقایق را کتمان کنند.با این حال او سنى است و هیچ علقه شیعى ندارد.

به هر روى کتاب الامامه والسیاسه حتى اگر از ابن قتیبه نباشد، ازآثار باارزش ‍ تاریخى از قرن سوم است . این کتاب در اصل تاریخ خلفاست . بحث از جانشینى ابوبکر آغاز شده و با تکیه بر حوادث عراق ، تا کشته شدن امیر پیش رفته است . بسیارى از اخبار این کتاب ، نقل هاى منحصرى است که قرائن تاریخى دیگر مؤ ید آنهاست ، اما عین آنها درنقلهاى دیگر نیامده است .

به همین دلیل ، باید این اثر منابع اولیه تاریخ خلفا نخستین تا عصر اول عباسى دانست . چاپ پیشین الامامه والسیاسه درقاهره ،به سال ۱۳۸۸ توسط مطبعه مصطفى البابى الحلبى انجام شده است .چاپ جدید بافهارس توسط على شیرى چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوالفلاح عبدالحى حنبلى دمشقى«ابن عماد حنبلى»«ابن العماد حنبلى» (۱۰۳۲-۱۰۸۹ه.ق)

ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد حنبلى دمشقى معروف به ابن العماد حنبلى ، مولف کتاب مفصل سالشمار تاریخ اسلام در طى هزار سال با نام شذرات الذهب فى اخبار مذهب است . این اثر، در شمار آخرین کتابهایى است که باید نقطه آغاز آن را المتنظم ابن الجوزى و در ادامه کار ابن اثیر و ذهبى و ابن کثیر دانست .

به عموم ، برخى از مورخان ، تکرار گذشته را صلاح ندانسته و به کار ذیل نویسى آثار پیش پرداخته اند.اما برخى همانند آنان که یادشان رفت و از جمله ابن عماد، ازاغاز شروع کرده و تاریخ را تا زمان خود دنبال کرده اند.

آثار

ابن عماد دمشقى است . در قاهره تحصیل کرده و در مکه درگذشته است . از وى بیش از پنج تاءلیف یاد نشده که مهمترین آنها همین کتاب شذرات است . کتابى در فقه ، کتابى در تفسیر و کتابى در ادب دارد.
ویژگى عمده کتاب شذرات آن است که یک دوره تاریخ اسلام را به صورت سالشمار از سال نخست هجرت تاسال ۱۰۰۰ هجرى با اختصار در خود جاى داده است .

در هر سال دو مطلب اهمیت داد،حوادث آن سال و درگذشتگان . طبعا کتابى رجالى تاریخى بمانند آثار پیشین وى است . او درهر دوره از منابع آن بهره برده و بنابراین باید آنرا تلخیص کتابهایى دانست که پیش از وى به نگارش درآمده است . وى برخلاف آثار پیشگفته ، از داستان آفرینش و قصص انبیاء سخن نگفته و تاریخ را با تاریخ اسلام از سال نخست هجرت آغاز کرده است .

وى درمقدممه یاد آور شده که افزون بر نقل حوادث ، در پى آن بوده تا فهرستى از وفیات علما و محدثان در اختیار بگذارد. پس از آن مى نویسد: بیش از هر کتابى ، از آثار ذهبى بهره برده و بعد ازآن در آثارى چون الکمال ، حلیه الاولیاء، المنهل الصافى ، و وفیات الاعیان ابن خلکان استفاده کرده است .

چاپ پیشین این کتاب ، توسط دار الافاق الحدیثه بیروت درچهار مجلد به انجام رسیده که در سالهاى اخیر فهرستى در یک مجلد براى آن چاپ شد.اما چاپ جدید آن که زیر نظر عبدالقادر ارناؤ وط انجام شده در ده مجلد همراه با مجلدى مستقل در فهارس توسط انتشارات ابن کثیر عرضه شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه احمد دمشقى قرمانى(۹۳۹-۱۰۳۲ه.ق)

احمد بن یوسف بن احمد دمشقى قرمانى از مورخان قرن دهم و یازدهم هجرى است . اثر مشهور وى کتاب اخبار الدول واخبار الاول فى التاریخ به چاپ رسیده است .

وى در مقدمه یاد آور شده که هدفش تلخیص ‍ سیر الاولین من الانبیاء والمرسلین بوده و بناى آن داشته تا تاریخ امتهاى گذشته و نیز عجایب و غرایب عالم را بشناساند. مقدمه کتاب مشتمل بر هفت فصل است .

نخست در معناى تاریخ و موضوع آن و تواریخ قبل از تاریخ هجرى .دوم درآفرینش ؛سوم در خلقت جن وانس ؛چهارم در تاریخ زمین و جغرافیاى آن .پنجم در خلقت آسمانها. ششم در معناى نبوت و رسالت و شمار انبیاء… فصل هفتم فهرست مطالب کتاب .

در فصل هفتم وى فهرست تفصیلى کتاب را به دست داده است . وى به اختصار تمام ، به تاریخ انبیاء، سیره نبوى ، تاریخ خلفاى نخست ، امویان ، عباسیان ، فاطمیان ، ایوبیان ، ممالیک ، علویان ، اشراف مکه ، و بسیارى از دولتهاى خرد و کلان مناطق مختلف عالم را آورده .

اشارتى به دولت صفوى کرده و در نهایت شناختى اجمالى از شهرهاى مهم عالم اسلام وبسیارى ازمطالب دیگر را به دست داده است . تنها با دیدن فهرست کتاب ، مى توان دریافت که نویسنده تا چه اندازه به اجمال ، به همه آنچه ک در آن زمان ، دانستن آن از تاریخ عالم ممکن بود اشارتى کرده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى بغدادى یا کوفى«ابن قتیبه» (۲۱۳- ۲۷۶ ق)

ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى بغدادى یا کوفى. فقیه، محدث، مفسر و از بزرگان ادب و منتقد شعر، عالم اخبارى، متکلم و دانشمند روزگار خود.

وى اصالتا ایرانى بود اما در بغداد و به گفته‏اى در کوفه زاده شد. در بغداد جاى گرفت و حدیث و نگاشتن آن را شروع کرد و به همین دلیل هم نام آور است. البته به خاطر چیرگى و تسلطش برشعر، ادب و نقد علمى ادبیات عرب نیز مشهور است.

چندى در دینور به منصب قضاوت نشست و پس از آن در بغداد به تألیفات خود پرداخت. استادانى که ابن قتیبه در نزدشان در علوم مختلف از جمله حدیث، لغت، کلام و … بسیار آموخت و بهره‏ها برد، مى‏توان به ابوحاتم سجستانى، ریاشى، جاحظ، ابوعبدالله حمدانى، عبدالرحمن بن قریب معروف به اصمعى و … اشاره کرد.
درباره خاکجاى وى اختلاف است؛ اما قطع یقین یا در کوفه (احتمال کم) یا در بغداد (احتمال بسیار) بوده است.

تألیفات وى:

۱- تفسیر غریب القرآن؛
۲- غریب الحدیث؛
۳- عیون الاخبار؛
۴- الشعر و الشعراء؛
۵- جامع الفقه و …

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقاحسین بروجردی

زندگینامه اسماعیل دمشقى شافعى«ابن کثیر» (۷۰۱ -۷۷۴ه.ق)

اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقى شافعى ، از مورخان قرن هشتم هجرى است . پیش ازآن که ابن کثیر بگوییم ، یادآورى دو نکته لازم است . نخست آن که اصولا دانش تاریخ و هم دانشهاى دیگر در این قرن ، بیش از هر نقطه ، در مصر و شامات رشد و نمو داشت . دلیل آن ، حمایت ممالیک از علوم دینى و آرامشى بود که در این دیار حاکم بود. به عکس ، شرق از یک سو گرفتار مغولان وایلخانان و سپس تیموریان شده و از سوى دیگر سخت گرفتار بود.

به همین دلیل براى مدتى طولانى از دانش اندوزى به دور افتاد. البته تصوف در مغرب اسلامى هم قوى بود، اما نه به قوت شرق . شمار خانقاه ها در شرق چندین برابر مدارس و مساجد بود. به هر روى در این دوره شاهد پیدایى تاریخ ‌هاى عمومى بزرگى هستیم که در اینجا برخى ازآن هارا معرفى کرده ومى کنیم .

نکته دیگر آن که تاریخ در این دوره ، اسیر دست حنابله و یا شافعیان است که به نوعى تحت تاءثیر ابن تیمیمه اند. پیش از این تمجید و ستایش ذهبى را از ابن تیمیه (۷۲۸) دیدم و آثار تعصب و سلفى گرى را در آثار او مى بینیم . ابن کثیر خود از خواص شاگردان ابن تیمیه (۵۶۷)و ذهبى است و به طور طبیعى و در حدى گسترده تر همان رویه را دارد وبدین ترتیب ، در مسائل خاصى ، باید با ملاحضه با کتاب وى برخورد شود.

آثار

مهمترین اثر ابن کثیر کتاب البدایه والنهایه است که نوعى تاریخ عمومى ، شبیه کتاب المنتظم والکامل فى التاریخ است .

کتاب معروف دیگر وى تفسیر اوست که در حال حاضر مورد بحث مانیست .

کتاب البدایه والنهایه اثرى است همانند سایر تواریخ عمومى که مؤ لف حوادثى که از ابتداى آفرینش تا… رخداده ضمن آن آورده است . بخش ‍ نخست آن بدایه الخلق است . در ادامه قصص الانبیاء؛ پس از آن سیره و تاریخ خلفاى نخست و در ادامه حوادث عمومى براساس سالشمار همراه با شرح حال درگذشتگان هر سال در ذیل حوادث آن سال برخى از قسمتهاى این کتاب به صورت مستقل چاپ شده است .

جمله بدایه الخلق او توسط ابراهیم محمد الجمل به طور مستقل چاپ شده است . همینطور قصص الانبیاء و به ویژه السیره النبویه او که آن نیز بخشى از البدایه والنهایه و مکرر به چاپ رسیده است . بخش قصص الانبیاء و سیره نبوى ، به لحاظ اظهار نظرهاى مؤ لف وبرخورد وى با اسرائیلیات قابل توجه است ، اما از نظر تاریخى ، جز تکرار آنچه در منابع پیشین بوده نیست / به عبارت وى از تراث ناشناخته اى بهره نگرفته است .

کتاب البدایه ، تلخیص آثار گذشته است . بخشهاى تلخیص طبرى و در ادامه از ابن جوزى ، ابن اثیر استفاده کرده و در نهایت از تاریخ ابوشامه که حوادث تا سال ۶۶۵ را آورده است .پس از آن از ذیل آن با عنوان المقتفى لتاریخ ابى شامه بهره برده و خود وى در ذیل حوادث سال ۷۳۸ به این نکته اشاره کرده و گفته است که آنچه پس از این خواهد آورد ذییل اوست برهمان تاریخ تا حوادث سال ۷۵۱٫(۵۶۸)

نگاهى به کتاب نشان مى دهد که مؤ لف در بخش قصص الانبیاء و سیره نبوى بحثهاى طولانى آورده اما هرچه جلوتر آمده ، با اختصار گذشته است . کتاب البداى ه در سال ۱۹۳۵ در مطبعه السفلیه مصر، ضمن چهارده جلد به چاپ رسیده است .پس از در سال ۱۳۵۱ بار دیگر چاپ شد که همان چاپ مکرر در بیروت افست شده است . چاپ جدید آن با تصحیح على شیرى در داراحیاء التراث العربى ضمن هفت مجلد با فهرستى مفصل به چاپ رسیده است .
مؤ لف در تکمیل البدایه کتابى با نام النهایه نگاشته که مشتمل بر نقلهاى ملاحم و فتن و در واقع تاریخ آیند است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه استاد دانشمنددکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی

وی در ۵ دی سال ۱۳۱۳ در شهر درچه روستای دینان از توابع خمینی شهر که امروزه جزو شهرستان خمینی شهر اصفهان است بدنیا آمد.

وی پس از تحصیل ابتدائی در روستای خود، در مدرسه علمیه نیم آورد اصفهان به تحصیلات دینی مشغول شد. پس از گذراندن دوره سطح و مقدمات فلسفه، سال ۱۳۳۳ وارد حوزه علمیه قم شد و ضمن تحصیل خارج فقه و اصول نزد مراجع بزرگ، نزد علامه طباطبائی به فرآگیری فلسفه نیز پرداخت. که شاهد مباحث فلسفی هانری کربن (فرانسوی) و علامه طباطبایی نیز بود.

فلسفه را در اصفهان نزد حکیم ضیاء پور شروع کرد و در قم در سطح عالی با علامه طباطبائی به پایان رساند و از شاگردان خاص ایشان گردید. سال ۱۳۴۵ پس از درگذشت آیت الله بروجردی به تهران مهاجرت کرد و وارد دوره کارشناسی دانشگاه تهران شده و پس از اخذ درجه کارشناسی جهت گذراندن امورات زندگی به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد. تا دریافت دکترای ادامه تحصیل داد و سال ۱۳۵۲ از رساله دکتری تخصصی فلسفه خود دفاع کرد.

پس از اخذ درجه کارشناسی جهت گذراندن امورات زندگی به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد. سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و همان سال به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه فردوسی مشهد مشغول به تدریس شد. سال ۱۳۶۲ به تهران منتقل شده و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران شد و تاکنون استاد این دانشگاه است. وی صاحب تالیفاتی بسیاری در زمینه فلسفه می‌باشد که در آن به نقد آرای فلسفی فلاسفه بزرگ و شرق پرداخته و در ذیل آنها به ارائه نظرات خاص فلسفی خود پرداخته است.

دینانی در سمینارها و همایش‌های متعدد داخلی و خارجی شرکت داشته و مقالات و آثار فراوانی در حوزه فلسفه و دین پژوهی به رشته تحریر در آورده که برخی از کتابهایشان جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را دریافت نموده ‌است و در اولین دوره همایش چهره های ماندگار در سال ۱۳۸۰ با عنوان چهره برتر فلسفه تقدیر شدند.

جلسات هانری کربن و علامه طباطبایی

در ارج نامه «خرد و خردورزی» آمده ‌است: «… منزل ذوالمجد در خیابان بهار… جلسات علامه با کربن تشکیل می‌شد و آقایان دکتر سید حسین نصر، دکتر سپهبدی، دکتر شایگان، محمد تجویدی نقاش، هبوطی… و صائنی زنجانی حضور داشتند…. به اتفاق استاد به سمت تهران حرکت می‌کردیم… جوان ترین عضو جلسات بنده بودم…. کربن در عین شیفتگی به تشیع، به تمام معنا فرنگی بود.» و در سوالی که دینانی از کربن در مورد عقایدش و ضرورت مرشد می‌پرسد و اینکه مرشد شما کیست، جواب می‌گیرد که: «بله،… من اُویسی هستم. (در یکی از مصاحبه هایتان گفته بودید که از کربن پرسیدند که اگر اهل طریقتی، مرشدت کیست و او گفت که من اویسی هستم! منظورش چه بود؟

– بله او گفته بود اما منظور این نبود که او مرشدش «اویس قرنی» است بلکه اویسیه فرقه‌ای هستند که معتقدند اصلاً مرشد لازم نیست! خود اویس اصلاً خدمت پیغمبر اسلام(ص) نرسید، یک دفعه آمد و نصف روز رفت .

از کربن پرسیدم که حالا مرشد لازم ندارید، ذکر که دارید، ذکر خفی یا جلی شما چیست؟ او گفت: همین که تا صبح ذکر قال الباقر و قال الصادق می‌خوانم، همین ذکر من است. این جوابی بود که کربن به من داد حالا هر طور می‌ شود این را تفسیر کرد.

سیر زندگی و تحصیلات

تولد ۱۳۱۳.

تحصیلات ابتدایی در دینان

مقدمات در مدرسه علمیه نیماروداصفهان.

اساتید ادبیات عرب:

شیخ محمدعلی حبیب آبادی

و حاج شیخ عباسعلی ادیب حبیب آبادی.

استاد بخشی از شرح لمعه: محمدحسن نجف آبادی.

سفر به قم ۱۳۳۳.

تحصیل در مدرسه حجتیه و هم حجره بودن با سید علی خامنه ای.

تحصیل خارج و فقه اصول در حوزه علمیه قم.

اساتید دروس فقه و اصول سطح:

مرحوم مجاهدی،

سلطانی طباطبایی،

فکور یزدی

و شیخ عبدالجواد سدهی.

اساتید درس خارج فقه و خارج اصول:

آیت الله بروجردی،

آیت الله اراکی،

آیت الله سیدمحمد محقق داماد

و آیت الله روح الله موسوی خمینی.

اساتید فلسفه:

حکیم ضیاپور (اصفهان)،

شیخ عباسعلی ایزدی نجف آبادی

و سطح عالی علامه طباطبایی (قم) و از شاگردان نزدیک ایشان.

دیگر اساتید ایشان عبارتند از:

آیت الله سلطانی طباطبایی،

آیت الله منتظری،

آیت الله مجاهدی تبریزی،

آیت الله محمد فکور یزدی،

شیخ جواد تبریزی،

شیخ عبدالجواد اصفهانی

و دکتر غلامحسین صدیقی.

تدریس در حوزه.

ترک حوزه پس از وفات آیت الله بروجردی و سفر به تهران جهت تحصیل فلسفه و زندگی.

کارشناسی، کارشناس ارشد و دکترای تخصصی فلسفه از دانشگاه تهران. از ۱۳۴۵ الی ۱۳۵۲.

ازدواج در سال ۱۳۵۳.

تدریس فلسفه در دانشگاه ها از سال۱۳۶۱ تاکنون.

نگارش آرای فلسفی و اندیشه ها.

سمت‌ها و عناوین

مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۹

مدرس علوم حوزوی در حوزه علمیه قم تا سال ۱۳۴۵.

اشتغال و استخدام در وزارت آموزش و پرورش به عنوان دبیر دبیرستانهای تهران سال ۱۳۵۱.

استاد دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد تا ۱۳۶۱.

عضو هیت علمی دانشگاه تهران سال ۱۳۶۲ و بازنشسته در سال ۱۳۸۷.

استاد دانشگاه تربیت مدرس.

استاد دانشگاه مذاهب اسلامی.

استاد دانشگاه امام صادق (ع)

استاد دانشگاه آزاد اسلامی تهران و کرج.

عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران.

عضو ثابت انجمن حکمت و فلسفه ایران.

عضو موسس، هیئت امناء و مدیر بخش فلسفه اسلامی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.

تقدیر شده در اولین دوره چهره‌های ماندگار با عنوان چهره برتر رشته فلسفه در سال۱۳۸۰.

تقدیر شده در جایزه کتاب سال ۱۳۸۴ برای کتاب دفتر عقل و آیت عشق.

تقدیر شده در جایزه کتاب سال ۱۳۸۵ برای کتاب درخشش ابن‌رشد در حکمت مشاء.

تقدیر شده در جایزه کتاب سال ۱۳۸۹برای کتاب فلسفه و ساحت سخن.

عضو شورای عالی علمی مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی.

عضو هیئت داوران نشریه فلسفه متعالی.

عضو هیئت داوران سمپوزیوم بین‌المللی مجسمه‌سازی تهران.

صاحب بیش از بیست عنوان کتاب در حوزهِ فلسفه.

نویسنده چندین مقاله برگزیده فلسفی.

سخنران مدعو در سمیناراها و همایش‌های فلسفیِ داخلی و خارجی.

آثار دکتر دینانی

دینانی تا کنون بیش از بیست کتاب و مجموعه نگاشته است و صدها مقاله. وی سه بار جایزه کتاب سال را بدست آورده است. آثار او بسیار است. آثار صوتی و تصویری او مربوط به کلاسها، سخنرانی ها، مصاحبه ها، برنامه های تلویزیونی و فیلم های مستندی است که طی چهل سال گذشته صورت گرفته شده است.

چند نمونه از کتابهای ایشان عبارتند از:

  1. قواعد کلی فلسفی در فلسفهٔ اسلامی(در دو مجلد)، چاپ و نشر انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۷و موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۵.
  2. دفتر عقل و آیت عشق، سه جلد، انتشارات طرح نو، ۱۳۸۰.
  3. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، سه جلد، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۶.
  4. وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامی، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲. و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
  5. شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، انتشارات حکمت، ۱۳۶۴.
  6. منطق و معرفت در نظر غزالی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰
  7. اسماء و صفات حق، انتشارات اهل قلم، ۱۳۷۵و سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاداسلامی، ۱۳۸۶.
  8. معاد،انتشارات حکمت، ۱۳۷۶
  9. نیایش فیلسوف، دانشگاه رضوی آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۷.
  10. درخشش ابن رشد در حکمت مشاء، ناشر طرح نو، ۱۳۸۴.
  11. فیلسوفان یهودی و یک مسئله بزرگ، ناشر هرمس، ۱۳۸۹.
  12. فلسفه و ساحت سخن، ناشر هرمس، ۱۳۸۹.
  13. جلال الدین دوانی فیلسوف ذوق التالّه
  14. سخن ابن سینا و بیان بهمنیار، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۹۲
  15. معمای زمان و حدوث جهان، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۹۳
  16. از محسوس تا معقول، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۹۴
  17. کتابشناسی توصیفی دکتر دینانی را می توانید در این لینک مشاهده کنید
  18. آثار منتشره درباره فلسفه دینانی
  19. کتاب آینه‌های فیلسوف، به کوشش عبدالله نصری و نشر سروش، چاپ سوم۱۳۸۹.
  20. کتاب سرشت و سرنوشت، به کوشش کریم فیضی و نشر اطلاعات، ۱۳۸۸.
  21. کتاب خرد و خردورزی، به کوشش علی اوجبی و نشر موسسه خانه کتاب، ۱۳۸۸.
  22. کتاب هستی و مستی به کوشش کریم فیضی و نشر اطلاعات، مهر ۱۳۸۸
  23. کتاب شعاع شمس، به کوشش کریم فیضی و نشر اطلاعات، ۱۳۸۹.
  24. کتاب گفتار حکیم، به کوشش محمدجعفر محمدزاده و نشر امرود، ۱۳۹۰.
  25. کتاب حافظ معنوی، به کوشش کریم فیضی، نشر اطلاعات، ۱۳۹۰
  26. نشریه پنجره، شماره۱۲۷، بهمن ماه۱۳۹۰، پاسداشت سالها خردورزی استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی
  27. کتاب راز راز، به کوشش کریم فیضی، ۱۳۹۲
  28. کتاب دُرّ سخن (مجموعه جملات کوتاه از سخنان دکتر دینانی)، به کوشش امیر اسماعیلی، ۱۳۹۲
  29. مقالات
  30. «حکمت متعالیه ملاصدرا در آیینه احادیث»، خردنامه صدرا ١٣٧٩ شماره ٢٢.
  31. «قاضی سعید قمی یکی از حکمای حوزه فلسفی اصفهان»، خردنامه صدرا ١٣٨٢ شماره ٣٢.
  32. «فلسفه هگل در بوته نقد»، خردنامه صدرا ١٣٨١ شماره ٢٧، ٢٩، ٣٠.
  33. «عالم خیال»، خردنامه صدرا ١٣٨١ شماره ٢٨.
  34. شبهه آکل و ماکول، دائره المعارف بزرگ اسلامی(دبا). بازبینی‌شده در خرداد ۱۳۸۷.
  35. مقدمه‌ای بر شرح فصوص جندی، تصحیح جلال‌الدین آشتیانی.
  36. ع‍ق‍لان‍ی‍ت و م‍ع‍ن‍وی‍ت، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
  37. مفهوم زمان در فلسفه برگسن
  38. علم خداوند به جزئیات از دیدگاه علامه طباطبایی و متکلمین
  39. عقل و استدلال در تفکر ابن جوزی
  40. پژواک اندیشه های فخر رازی و سهروردی در آثار ابن کمونه
  41. عدل در نظر شیخ مفید
  42. ادراک خیالی و هنر
  43. سهروردی و اصول فقه
  44. ابن طفیل
  45. اندیشه تجدد، آثار و لوازم
  46. اندیشه نقطه پایان ندارد
  47. حدیث نفس
  48. ابداء یا ابتدا
  49. کلام ماتریدی

مقالاتی درباره حکمت اشراق

عمده شهرت دینانی به خاطر احیاگری فلسفه اشراق و بازخوانی حکمت ایران باستان است. چند نمونه از مقالات ایشان درباره حکمت اشراق و سهروردی عبارت است :

  1. «حکمت اشراق١»، پرتو خرد، ویراسته حسن سید عرب، تهران، مهر نیوشا، ١٣٨۵، صص٢۵٨-٢٣٧.
  2. «حکمت اشراق١»، عقلانیت و معنویت، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ١٣٨٣، ص١٠۵.
  3. «حکمت اشراق٢»، پرتو خرد، ویراسته حسن سید عرب، تهران، مهر نیوشا، ١٣٨۵، صص٢٧٠-٢۵٩.
  4. «حکمت اشراق٢»، عقلانیت و معنویت، تهران، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ١٣٨٣، صص١۴٧-١٣٣.
  5. «خمیره ازلی یا حکمت جاویدان از نظر سهروردی»، مجموعه مقالات همایش نقد تجدد از دیدگاه سنت‌گرایان معاصر، تهران، دانشگاه تهران و موسسه تحقیقات و علوم انسانی، ١٣٨٢، صص٢١-١٧.
  6. «خمیره ازلی یا حکمت جاویدان از نظر سهروردی»، پرتو خرد، ویراسته حسن سید عرب، تهران، مهر نیوشا، ١٣٨۵، صص ٢٧۵-٢٧١.
  7. «خمیره ازلی یا حکمت جاویدان از نظر سهروردی»، خرد جاودان، تهران، ١٣٨٢، صص٢١-١٧.
  8. «خودآگاهی محصول صور خودآگاهی نیست»، منتخبی از مقالات فارسی درباره شیخ اشراق سهروردی، به اهتمام حسن سیدعرب، تهران، شفیعی، ١٣٧٨، صص١٧۴-١۵٣.
  9. «خویشاوندی معنوی نیچه و سهروردی»، پرتو خرد، ویراسته حسن سید عرب، تهران، مهر نیوشا، ١٣٨۵، صص ٢٨٨-٢٧۶.
  10. «خویشاوندی معنوی نیچه و سهروردی»، در شناخت نیچه، به کوشش حامد فولادوند، تهران، مهر نادر، ١٣٨۵، صص ٩١-٨١.
  11. «سهروردی؛ فیلسوف ایرانی اسلامی»، روزنامه همشهری، شماره ٣١٣٣ (دوشنبه، بیستم مرداد ١٣٨٢)، ص۶.
  12. «سهروردی و انکار صفات حقیقیه خداوند»، نیایش فیلسوف، مشهد، دانشگاه علوم رضوی، ١٣٧٧، صص ۴٠۶-۴٠١.
  13. «سهروردی و انکار صفات حقیقیه خداوند»، یادنامه خاتمی (مجموعه مقالات بزرگداشت حاج سید روح‌الله خاتمی)، به کوشش محمد تقی فاضل میبدی، قم، موسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، ١٣٧۶، صص ٣٣٧-٣٣۴.
  14. «سهروردی و انکار صفات حقیقیه خداوند»، نامه سهروردی (مجموعه مقالات)، به کوشش علی‌اصغر محمدخانی و حسن سید عرب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١٣٨٢، صص١۶-١١.
  15. «عقل مطرود»، روزنامه همشهری شماره٣١٢٢ (چهارشنبه، هشتم مرداد ١٣٨٢)، صص١٣ و ١٨.
  16. «عقل مطرود»، پرتو خرد، ویراسته حسن سید عرب، تهران، مهر نیوشا، ١٣٨۵، صص٢٩٩-٢٨٩.
  17. «فلسفه اشراق یا هزاره‌گرایی» ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج٢، تهران، طرح‌نو، ١٣٧٧، صص٣٧٧-٣۶۴.
  18. «فلسفه نوری سهروردی»، پرتو خرد، ویراسته حسن سید عرب، تهران، مهر نیوشا، ١٣٨۵،صص٢٣۶-٢٢٧.
  19. «فلسفه نوری سهروردی»، مقدمه نور در حکمت سهروردی، تالیف سیما نوربخش، تهران، محبی، ١٣٨٣، صص٢٠-١١.
  20. «نور یا وجود»، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج٣، تهران، طرح نو ،١٣٨٢، صص١۵٢-١٢٩.

شاگردان

اکثر افرادی که در سه دهه گذشته از دانشگاه تهران در رشته فلسفه فارغ التحصیل شده ‌اند از شاگردان او هستند. به غیر آن کسانی که سالهاست پای درس او در حوزه علمیه قم، دانشگاه‌های مختلف و کلاسهای آزاد نشسته‌اند از شاگردان او می ‌باشند.

سرباز عقل

دینانی میزان سنجش و درک هر چیزی را عقل می‌داند، حتی درک انسان از خدا را. دینانی را می توانی فیلسوفی عقل گرا دانست که به اشراق معتقد است و در عین حال فیلسوفی است متاله و اهل حکمت متعالیه و آشنا به تمامی جوانب عرفان. دینانی کتابی دارد با نام دفتر عقل و آیت عشق که در آن به جایگاه عقل در حکمت و فلسفه پرداخته و از عقل دربرابر عقاید اشاعره دفاع کرده و به نقد اندیشه های فلاسفه و عرفای شرق و غرب در این مورد می پردازد و در نهایت آرای خود را ارائه می نماید و عشق را فرآیند درک ژرف عقلی و خواست براثر شناخت عمیق می داند و تعارضی بین این دو نیست و هیچ کدام آن یکی را نفی نمی کند، بلکه عشق حقیقی رااز مسیر عقل میسر می داند. به ایشان القابی چون «سرباز عقل» نیز نسبت داده می شود

شرکت در برنامه معرفت

معرفت یک برنامه تلویزیونی است که دینانی در آن به بیان اندیشه ‌های فلسفی و عرفانی خود می‌پردازد. موضوع هر برنامه متغیر است و بیشتر حاوی مطالبی است که ریشه فلسفه اسلامی دارد و سعی شده‌است به زبان مردم نزدیک باشد.

سایت دکتر ابراهیمی دینانی

http://ebrahimi-dinani.com

زندگینامه ابوالاسود دُئلی بصری(متوفی۶۹ه.ق)

 ظالم بن ظالم ابوالا سود دُئِلی بصری است که از شُعرا اسلام و از شیعیان امیرالمؤ منین و حاضر شدگان در صِفّین بوده است و او همان است که وضع (علم نحو) نموده بعد از آنکه اصلش را از امیرالمؤ منین علیه السّلام اخذ نموده و اوست که قرآن مجید را اعراب کرده به نقطه در زمان زیاد بن ابیه .

وقتی معاویه برای او هدیّه فرستاد که از جمله آن حلوائی بود برای آنکه او را از محبّت امیرالمؤ منین علیه السّلام منحرف کند دخترش که به سن پنج سالگی یا شش سالگی بود مقداری از آن حلوا برداشت و در دهان گذاشت ، ابوالا سود گفت : ای دختر! این حلوا را معاویه برای ما فرستاده که ما را از ولای امیرالمؤ منین علیه السّلام برگرداند.

دخترک گفت :

قَبَّحَهُ اللّهُ یَخْدَعُن ا عَنِ السَّیِّدِ الْمُطَهَّرِ بِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ تَبّا لِمُرْسِلِهِ وَآکِلِه .

چپس خود را معالجه کرد تا آنچه خورده بود قی کرد و این شعر بگفت :

شعر :

اءَبِاالشَّهْدِ المُزَعْفَرِ یابْنَ هِنْدٍ
نَبیعُ عَلَیْکَ اَحْسابا وَدینا
مَعاذَ اللّهِ کَیْفَ یَکُونُ ه ذا
وَمَوْلی نا امیرُالمُؤْمنینا(۱۹۷)

رحلت

بالجمله ؛ ابو الاسود در طاعون سنه شصت و نه به سن هشتاد و پنج در بصره وفات کرد و ابن شهر آشوب و جمعی دیگر ذکر کرده اند اشعار ابوالا سود را در مرثیه امیرالمؤ منین علیه السّلام و اوّل آن مرثیه این است :

شعر :

الاّ یا عَیْنُ جُودی فَاسْعَدینا
الا فَابْکی اَمیرَ المُؤ منینا(۱۹۸)

و ابوالا سود شاعری طلیق اللسان و سریع الجواب بوده ؛ زمخشری نقل کرده که زیاد بن ابیه ابو الاسود را گفت که با دوستی علی چگونه ای ؟ گفت : چنانچه تو در دوستی معاویه باشی لکن من در دوستی ثواب اُخروی خواهم و تو از دوستی معاویه حُطام دُنیوی جوئی و مَثَل من و تو شعر عمروبن معدی کرب است :

شعر :

خَلیلا نِ مُخْتَلِفٌ شَاءْنن ا
اُریدُ الْعَلاءَ وَیَهْوِی السَّمَنَ
اُحِبُّ دِم آءَ بَنی م الِکِ
وَر اقَ المُعَلّی بَیاضَ اللَّبَنِ(۱۹۹)
و هم زمخشری این شعر را از او روایت کرده :

شعر :

اَمُفَنّدی فی حُبِّ آلِ محمّد
حَجَرٌ بِفیکَ فَدَعْ مَلا مَکَ اَوْزِد
مَنْ لَمْ یَکُنْ بِحِب الِهِمْ مُسْتَمْسِکا
فَلْیَعْتَرِفْ بِوِلا دَهٍ لَمْ تُرْشَدِ(۲۰۰)



۱۹۷ (ربیع الا برار) علاّ مه زمخشری ۵/۳۲۲، تحقیق : عبدالامیر مهنا؛ (روضات الجنات ) علاّ مه خوانساری ۴/۱۶۸ .
۱۹۸ (مناقب ) ابن شهر آشوب ۳/۳۶۱ .
۱۹۹ (مجالس المؤمنین ) ۱/۳۲۵ از (ربیع الا برار) زمخشری ، نقل کرده است .
۲۰۰ مأخذ پیشین . علامه شوشتری می گوید: (مفند، ملامت کننده است ، یعنی ای ملامت کننده من در دوستی آل محمّد علیهم السّلام ، سنگ در دهن تُست ؛ خواه ترک ملامت خود کنی و خواه آن را زیاده کنی و مضمون بیت ثانی آن است که شاعر فارسی گفته :
هر که را هست با علی کینه
در سخن حاجت درازی نیست
نیست در دستش آستین پدر
دامن مادرش نمازی نیست
(مجالس المؤ منین ) ۱/۳۲۶ .ویراستار

زندگینامه حسن دمشقی صفّوری بورینی(متوفی۱۰۲۴ه ق)

 حسن بن محمد دمشقی صفّوری ، شاعر، مورخ و فقیه شافعی . در ۹۶۳ در صَفوریه ، در منطقه الجلیل (شمال شهر ناصره در فلسطین )، به دنیا آمد. چون پدرش اهل بورین در جنوب نابلس بود، بدرالدین به بورینی شهرت یافت ( الموسوعه الفلسطینیه ، ج ۲، ص ۲۳۸؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ؛ قس محبّی ، ج ۲، ص ۵۱). در ده سالگی ، همراه پدر رهسپار دمشق شد و در جامع منجک قرائت قرآن آموخت ؛ سپس در مدرسه عمریّه ، واقع در صالحیّه دمشق ، به تحصیل پرداخت ( الموسوعه الفلسطینیه ، همانجا؛ قس محبّی ، همانجا).

وی در همین مدرسه نحو و فرائض و حساب را نزد تنی چند از بزرگان دمشق فراگرفت و در ۹۷۵، به سبب قحطی ، ناچار شد که به مدت چهار سال ترک تحصیل کند و در بیت المقدّس اقامت گزیند. در بیت المقدّس ، از محضر شیخ الاسلام محمدبن ابی اللّطف بهره برد (محبّی ، همانجا)؛ سپس به دمشق بازگشت و در خانقاه سمیساطیه ساکن شد و نزد شیوخ آن دیار به تحصیل علوم ، از جمله ادبیات و فقه و قرائات و حدیث مشغول شد (همان ، ج ۲، ص ۵۱ ـ۵۲؛ الموسوعه الفلسطینیه ، همانجا).

در ۹۸۸، تدریس فقه شافعی را در جامع اموی عهده دار شد؛ همچنین منصب موعظه را در جامع سلطان به عهده داشت و در بسیاری از مدارس دمشق تدریس می کرد. تسلط بورینی بر ادبیات و تأثیر و حسن بیان او باعث شد که شاگردان بسیاری در محضر درس او گردآیند. وی را به حافظه قوی ، فصاحت و بلاغت در گفتار و علاقه وافر به ادب و لغت و تاریخ ستوده اند.

بدرالدین مفتی شافعی مبرّزی در دمشق به شمار می آمد و از اعتماد و تأیید حاکمان و قاضیان آنجا برخوردار بود (محبّی ، ج ۲، ص ۵۲؛ الموسوعه الفلسطینیه ، ج ۲، ص ۲۳۸ـ۲۳۹). در ادبیات نیز چیره دست بود. از وی اشعار بسیاری در استقبال و نظیره گویی شماری از قصائد و قطعات عرب نقل کرده اند (برای نمونه هایی از شعر بورینی رجوع کنید به محبّی ، ج ۲، ص ۵۲ـ۶۰؛ خفاجی ، ص ۲۱ـ ۲۶). بورینی اهل سیاحت بود و در خلال سفرهایش با دانشمندان معاشرت و گفتگو می کرد.

در دمشق با شیخ بهاءالدّین * عاملی (متوفی ۱۰۳۰) معروف به شیخ بهائی که برای سیاحت به دمشق آمده بود، ملاقات و مناظره کرد (محبّی ، ج ۳، ص ۴۴۳؛ الموسوعه الفلسطینیه ، ج ۲، ص ۲۳۸). همچنین از دو سفرنامه اش ، الرّحله الطّرابلسیّه و الرّحله الحلبیّه ، چنین برمی آید که به این دو شهر نیز رفته بوده است .

بورینی زبان فارسی را در کمال فصاحت و استادی می دانست . وی فارسی را در ۹۸۸ نزد حافظ حسین کربلایی (متوفی ۹۹۷)، صاحب روضات الجنان که در آن زمان به دمشق رفته بود، فرا گرفته بود (محبّی ، ج ۲، ص ۵۲). این آشنایی با زبان فارسی تا بدانجا بود که بعضی مضامین شعر فارسی به اشعار بورینی راه یافت ، و حتی به تصریح تذکره نویسان (رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۵۶ ـ۵۷؛ خفاجی ، ص ۲۱ـ۲۳) بعضی اشعار وی دقیقاً ترجمه شعری فارسی است .

برای نمونه : «ورق الغُصونِ اذا نظرتَ دَفاترٌ/ مَشحونهٌ بادلّه التّوحید»، که ترجمه این بیت سعدی است : برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار و «یقولونَ فی الصّبحِ الدّعاء مؤثّرٌ/ فقلتُ نَعمْ لوکان لیلی له صبحٌ»، که ترجمه این بیت وحشی بافقی (متوفی ۹۹۱) است : دعاهای سحر گویند می دارد اثر، آری /اثر می دارد اما کی شب عاشق سحر دارد؟ و هم مضمون با این بیت حافظ : بَسَم حکایت دل هست با نسیم سحر/ ولی به بخت من امشب سحر نمی آید.

رحلت

بورینی در اواخر عمر نیز ترکی را فرا گرفت . در ۱۰۲۰، به حج رفت و در ۱۰۲۴ در دمشق درگذشت و در قبرستان باب الفرادیس دفن شد. بعضی از شاگردان او مراثی مشهوری در مرگ او سرودند (محبّی ، ج ۲، ص ۵۲، ۵۹ ـ۶۰).

آثار

مهمترین آثار بورینی بدین قرار است :

تراجم الاَعیان من أَبناء الزّمان (دمشق ۱۹۵۹) که زندگینامه ۲۰۵ تن از اعیان (اعمّ از عالم ، حاکم ، صنعتگر و سایر اصناف ) روزگار اوست و به ترتیب الفبایی مرتّب شده است . او در ۱۰۰۹، شروع به تألیف تراجم الاعیان کرد و در ۱۰۲۳ از آن فراغت یافت .

تراجم الاعیان از جمله منابع محبّی در تألیف خلاصه الاثر بوده است (زیدان ، ج ۲، جزء۳، ص ۳۰۸؛سرکیس ، ج ۱، ستون ۶۰۲؛محبّی ، ج ۲، ص ۵۱، ج ۱، ص ۳؛ون دایک ، ص ۱۰۶، ۳۶۵؛برای ذیلی که به تراجم الاعیان نوشته شده و نسخه های خطی آن رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا)؛

شرح دیوان عمربن فارض با عنوان البحرالفائض فی شرح دیوان ابن الفارض (قاهره ۱۲۷۹ و ۱۳۰۶ق ) که در سال ۱۰۰۰ تألیف آن را به پایان برده ؛

شرح بر قصیده تائیهّ صغری ‘ از ابن فارض (متوفی ۶۳۲) که در ۱۰۰۲ از آن فراغت یافته است (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۶۷؛برای نسخ خطی اثر اخیر رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا)؛

حاشیه بر تفسیر بیضاوی ؛

حاشیه بر مطوّل ؛

شرح بر کافیه ابن حاجب ؛

دیوان شعر (بغدادی ، ج ۱، ستون ۲۹۱؛برای نسخ دیوان شعر بورینی و دیگر مجموعه های شعر او رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا).



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) احمدبن محمد خفاجی ، ریحانه الالباء و زهره الحیاه الدنیا ، چاپ سنگی بولاق ۱۲۷۳؛
(۴) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیّه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۵) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعرّبه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۶) محمد امین بن فضل الله محبّی ، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷) الموسوعه الفلسطینیه ، دمشق ۱۹۸۴؛
(۸) ادوارد ون دایک ، کتاب اکتفاء القنوع بما هو مطبوع ، چاپ محمد علی ببلاوی ، مصر ۱۳۱۳/۱۸۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۹؛EI 2 , s.v. ” A l-Bu ¦r ¦ân ¦â” (by C. Brockelmann).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه ابومُسهِرعبدالاعلی‌ دمشقى(متوفی۲۱۸ه ق)

 ابومُسهِر ، عبدالاعلی‌بن مسهر غسانى، محدّث و رجالى شامى قرن دوم و سوم. کنیۀ او ابن‌ابی‌درامه بود (ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۱؛ ذهبى، تاریخ الاسلام، ج ۱۵، ص ۲۴۴؛ قس همو، تذکرهالحفاظ، ج ۱، ص ۳۸۱؛ صفدى، ج ۹، ص ۱۸، که ابن‌ابی‌دارمه ثبت کرده‌اند). نیاى وى، ابودرامه، نیز از حافظان حدیث بود (دربارۀ او رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۰ـ۴۲۱).

ابومسهر در صفر ۱۴۰ در دمشق متولد شد (خطیب بغدادى، ج ۱۲، ص ۳۵۰؛ ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۴). قرآن را بر نافع‌بن ابی‌نعیم (قارى مدینه)، ایوب ‌بن تمیم و صدق بن خالد قرائت کرد (ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۱؛ ذهبى، سیر اعلام‌النبلاء، ج ۱۰، ص ۲۲۸؛ همو، تاریخ الاسلام، ج ۵، ص ۳۶۳).

اساتید

مهم‌ترین استاد او سعید بن عبدالعزیز تنوخى دمشقى بود که ابومسهر دوازده سال از محضر او بهره گرفت. سعید بن عبدالعزیز به او حرمت بسیار می‌نهاد و با ستودن قدرت حافظۀ او و مقایسۀ او از این لحاظ با جدش، وى را هم ردیف سلیمان‌بن موسى، مفتى دمشق، می‌دانست (رجوع کنید به ابوزرعه دمشقى، ج ۱، ص ۵۸۰؛ ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۹؛ مزّى، ج ۱۶، ص ۳۷۴).

ابومسهر نیز با مقدّم داشتن او بر عبدالرحمان‌بن عمرو، مشهور به اوزاعى، همواره تأکید می‌کرد که با شاگردى سعیدبن عبدالعزیز، از دیگر استادان بی‌نیاز شده است (رجوع کنید به ابن‌ابی‌حاتم رازى، ج ۴، ص ۴۳؛ ابن‌عساکر، ج ۲۱، ص ۲۰۴). ابومسهر دمشقى تصریح کرده که در سال ۱۶۰، موطأ را نزد مالک‌بن انس خوانده است (رجوع کنید به مزّى، ج ۱۶، ص ۳۳۶).

او همچنین از محدّثانى چون اوزاعى، سفیان‌بن عیینه، محمدبن مسلم طائفى و ابوعبدالرحمان حضرمى حدیث نقل کرده است (ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۱ـ۴۲۲؛ مزّى، ج ۱۶، ص ۳۷۰؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰، ص ۲۲۸ـ۲۲۹؛ براى فهرست کامل استادان او رجوع کنید به همانجاها).

شاگردان

از شاگردان دمشقى می‌توان به یحیی‌بن معین، احمدبن حنبل، ابوزرعه دمشقى، احمدبن ابی‌الحوارى و محمدبن یحیى ذهلى اشاره کرد (ابن‌ابی‌حاتم رازى، ج ۶، ص ۲۹؛ ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۲ـ۴۲۳؛ مزّى، ج ۱۶، ص ۳۷۰ـ۳۷۳؛ براى فهرست شاگردان او رجوع کنید به ابن‌عساکر؛ مزّى، همانجاها). در کتب شش‌گانۀ اهل‌سنّت از او روایت نقل شده است (ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰، ص ۲۳۶؛ ابن‌حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج ۶، ص ۹۰).

دمشقى را در طبقۀ هفتم تابعین (اتباع تابعین) جاى داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۷، ص ۴۷۳؛ ذهبى، تذکرهالحفاظ، ج ۱، ص ۳۸۱). نویسندگان آثار رجالى در توثیق وى متفق‌القول بوده و از او با الفاظى چون امام یاد کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌ابی‌حاتم رازى، ج ۱، ص ۲۸۷؛ ابن‌حبان، ج ۸، ص ۴۰۸؛ ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۳۲ـ۴۳۵).

او در علم جرح و تعدیل نیز دست داشته و ابن‌ابی‌حاتم رازى (ج ۱، ص ۲۸۶ـ۲۹۲)، در بحث از عالمان متخصص در این علم، فصلى را به ابومسهر اختصاص داده، همچنین در جاى جاى کتاب خود از آراى وى در توثیق یا رد راویان بهره گرفته است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۶، ص ۲۶۷، ج ۸، ص ۱۹۵، ج ۹، ص ۱۲۳).

وى را امام اهل شام در حفظ و انفاق دانسته‌اند که در مغازى، انساب و اخبار اهل شام صاحب‌نظر بوده و اهالى شام براى جرح و تعدیل مشایخ خود به او رجوع می‌کردند. یحیی‌بن معین، از شامیان کسانى را تأیید می‌کرد که ابومسهر تأیید کرده بود. وى می‌گفت در شهرى که ابومسهر حدیث روایت می‌کند، شایسته نیست دیگرى حدیث بگوید (رجوع کنید به ابن‌حبان، ج ۸، ص ۴۰۸؛ خطیب بغدادى، ج ۱۲، ص ۳۵۳؛ مزّى، ج ۱۶، ص ۳۷۴).

ابومسهر سرآمد محدّثان، اهل شام بود. مردم دمشق به او احترام بسیارى می‌نهادند، به گونه‌اى که ابوحاتم رازى گفته است که کسى را در میان هم‌وطنان خود همانند ابومسهر ندیده، و هنگامى که ابومسهر از مسجد خارج می‌شده است، مردم به صف می‌ایستادند تا به او سلام کنند و دستانش را ببوسند (رجوع کنید به ابن‌ابی‌حاتم رازى، ج ۱، ص ۲۹۱؛ ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۲۱).

در ۱۹۵ در دوران خلافت امین عباسى، ابوعمیطر سفیانى در دمشق شورش کرد و با اخراج عامل امین، براى خود بیعت گرفت (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۶، ص ۲۴۹ـ۲۵۰). وى مسئولیت قضاى دمشق را بر عهده ابومسهر نهاد. در ۱۹۸ پس از شکست سفیانى و فرار وى، ابومسهر از قضاوت کناره گرفت. ابومسهر بعدها در سخنان خود از مأمون انتقاد می‌کرد و از این‌رو، پس از واقعۀ محنه* (در مورد مسئلۀ خلق قرآن)، به رقّه فراخوانده شد. مأمون پس از توبیخ ابومسهر به سبب همکارى با سفیانى (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۳۳، ص ۴۳۶)، در بارۀ خلق قرآن از او پرسید.

رحلت

ابومسهر در آغاز با استشهاد به آیۀ ششم سورۀ توبه، قرآن را کلام خدا دانست و مخلوق بودن آن را نپذیرفت. اما پس از آنکه فرمان قتلش صادر شد، خلق قرآن را پذیرفت و مأمون از کشتن او صرف نظر و وى را به حبس محکوم کرد. در ربیع‌الآخر ۲۱۸، ابومسهر را از رقّه به بغداد بردند و زندانى کردند. وى حدود صد روز در حبس بود تا اینکه در اول رجب همان سال درگذشت و در قبرستان باب‌التبن بغداد به خاک سپرده شد (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۷، ص ۴۷۳؛ خطیب بغدادى، ج ۱۲، ص ۳۵۴ـ۳۵۵؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۰، ص ۲۳۳ـ۲۳۵).

افزون بر روایات نقل شده از ابومسهر دمشقى در کتب مختلف، وى جزئى حدیثى داشته که سزگین (ج ۱، ص ۴۷۳) از آن یاد کرده و نسخه‌هاى خطى موجود از آن را ذکر کرده است. جزئى نیز با عنوان نسخه ابی‌مسهر با تحقیق مجدى فتحى سید (طنطا ۱۴۱۰) منتشر شده که فقط بخش نخست آن از ابی‌مسهر است و پس از آن اجزایى از دیگر محدّثان آمده است. نسخه‌اى از احادیث وى نیز به روایت ابوالقاسم فضل‌بن جعفر تمیمى با تحقیق ابوعبدالرحمان‌بن عقیل ظاهرى در مجله عالم الکتب (سال ۶، ش ۳، محرّم ۱۴۰۶، ص ۳۵۱ـ۳۶۵) به چاپ رسیده است (رجوع کنید به عطیه و دیگران، ج ۲، ص ۵۶۸).



منابع :

(۱) ابن ابی‌حاتم رازى، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۲/۱۹۵۲؛
(۲) ابن‌اثیر جزرى، الکامل، چاپ عبدالوهاب نجّار، دمشق ۱۳۵۶/۱۹۳۷؛
(۳) ابن‌جوزى، ابوالفرج عبدالرحمن، مناقب الامام احمدبن حنبل، چاپ محمدامین خانجى کتبى، مصر (بی‌تا.)؛
(۴) ابن‌حبان تمیمى، کتاب‌الثقاب، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳؛
(۵) ابن‌حجر عسقلانى، تقریب التهذیب، چاپ مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳، ج ۱، ص ۵۵۲؛
(۶) همو، تهذیب‌التهذیب، چاپ مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴؛
(۷) ابن‌سعد، الطبقات‌الکبرى، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۸) ابن‌شاهین، ابوحفص عمربن احمد، تاریخ اسماءالثقات، چاپ صبحى سامرائى، کویت ۱۴۰۴/۱۹۸۴، ص ۱۷۰؛
(۹) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶؛
(۱۰) ابن‌عماد حنبلى، شذرات‌الذهب، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴، ج ۲، ص ۴۴؛
(۱۱) ابن‌القیسرانى، محمدبن طاهر مقدسى، الجمع بین رجال الصحیحین، حیدرآباددکن، ۱۳۲۳؛
(۱۲) ابوزعه عبدالرحمن‌بن عمرو دمشقى، تاریخ ابی‌زرعه الدمشقى، چاپ شکراللّه قوچانى، بی‌جا. (بی‌تا.)؛
(۱۳) احمدبن حنبل، الجامع فى العلل و معرفه الرجال، چاپ محمد حسام بیضون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۴) باجى، سلیمان‌بن خلف، التعدیل و التجریح، چاپ احمد بزار، مراکش، (بی‌تا.) ؛
(۱۵) خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۶) بخارى، ابوعبداللّه اسماعیل‌بن ابراهیم، التاریخ‌الکبیر، بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۷) خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۸) دولابى، ابوبشر محمدبن احمد، الکنى و الاسماء، چاپ زکریا عمیرات، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۱۹) ذهبى، شمس‌الدین محمد، تاریخ‌الاسلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۰) همو، تذکرهالحفاظ داراحیاءالتراث‌العربى، (بی‌تا.)؛
(۲۱) همو، تذهیب تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ ایمن سلامه، قاهره ۱۴۲۵/۲۰۰۴؛
(۲۲) همو، سیراعلام‌النبلاء، چاپ محمدنعیم عرقسوسى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲۳) همو، العبر، چاپ ابوهاجر محمدسعیدبن بیسونى زغلول، بیروت (بی‌تا.)؛
(۲۴) همو، الکاشف فى معرفه من له روایه فی‌الکتب السته، چاپ عزّت على عید عطیه و موسى محمدعلى موشى، قاهره ۱۳۹۲/۱۹۷۲ ؛
(۲۵) همو، المقتنى فى سردالکنى، ۱۴۰۸/۱۹۷۷؛
(۲۶) سیوطى، جلال‌الدین عبدالرحمن، طبقات الحفاظ، ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲۷) صفدى، صلاح‌الدین خلیل‌بن ایبک، الوافى بالوفیات، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۸) قاضى عیاضبن موسى، ترتیب‌المدارک و تقریب المسالک لمعرفه اعلام مذهب مالک، چاپ عبدالقادر صحراوى، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۹) مزّى، جمال‌الدین ابی‌الحجاج یوسف، تذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشارعواد معروف، بیروت ۱۴۰۶؛
(۳۰) ابن‌مبرد، بحرالدم فیمن تکلم احمد بمدح أو ذم، چاپ ابواسامه وصی‌اللّه‌بن محمدبن عباس، ریاض ۱۴۰۱/۱۹۸۹؛
(۳۱) محی‌الدین عطیه و دیگران، دلیل مؤلفات الحدیث الشریف‌المطبوعه القدیمه و الحدیثه، بیروت، ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۳۲) عبدالخفاربن سلیمان بغدادى و سید کردى حسن، موسوعه رجال‌الکتب ا لتسعه، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳٫

 

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۵ 

زندگینامه حَفْص‌بن عُمر دُورى(متوفی۲۴۸ه ق)(راویان قرائتهاى هفت‌گانه قرآن)

 از راویان قرائتهاى هفت‌گانه قرآن و محدّث قرن دوم و سوم. پدرش عُمربن عبدالعزیزبن صهبان (ابن‌سعد، ج ۷، ص ۳۶۴؛ ابن‌حِبّان، ج ۸، ص ۲۰۰؛ قس خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۸۹: صُهَیب)، کنیه‌اش ابوعُمر (دولابى، ج ۲، ص ۵۴؛ ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۱۸۳) یا ابوعمرو (ابن‌سعد، همانجا) و به دُورى (منسوب به دُور، از محله‌هاى بغداد؛ سمعانى، ج ۲، ص ۵۰۳؛ ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۵۲۱) و مُقرى و اَزدى (ابن‌سعد؛ خطیب بغدادى، همانجاها) مشهور بود.

مشایخ

حفص در سامرا سکونت داشت (ابن ابی‌حاتم، همانجا).

از اسماعیل‌بن جعفر،

ابواسماعیل ابراهیم‌بن سلیمان مؤدِّب،

ابوتُمیله یحیی‌بن واضح،

علی‌بن قدامه،

یزیدبن هارون،

حجاج‌بن محمد اعور،

یحیی‌بن ابی‌بُکیر و

عفّان‌بن مسلم حدیث شنید (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛ خطیب بغدادى، همانجا؛ براى نام کسانى که وى از آنها روایت کرده است رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۳۵ـ۳۶) و قرآن را نزد قاریان بزرگ قرائت کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۹۰؛ مزّى، ج ۷، ص ۳۶ـ۳۷؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).

راویان ازاو

ابن‌ماجه،

ابوزُرعه عُبیداللّه‌بن عبدالکریم رازى،

ابوبکربن ابی‌الدنیا،

علی‌بن سُلیم،

ابوبکر حسن‌بن بشّاربن علّاف،

حاجب‌بن ارکین فرغانى،

علی‌بن ابراهیم اهوازى،

فضل‌بن شاذان و

ابوحاتِم محمدبن ادریس رازى از او روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۱۸۴؛ خطیب بغدادى، همانجا؛ مزّى، ج ۷، ص ۳۶؛ براى فهرست کامل راویان وى رجوع کنید به مزّى، همانجا).

به گفته ابوداود سلیمان‌بن اشعث، احمدبن حنبل نیز از او حدیث نوشته است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، همانجا).

حفص براى فراگرفتن قرائات قرآن، بسیار سفر کرد و نزد اشخاص بسیارى علم آموخت تا جایى که قرآن را طبق قرائتهاى هفت‌گانه و نیز قرائتهاى شاذ می‌خواند (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۱، ص ۵۴۳؛ همو، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۲۹)، هر چند به قرائت کسایى* بیشتر تمایل داشت و بدان شهرت یافت (خطیب بغدادى؛ مزّى، همانجاها).

او قرائت نافع مدنى و ابوجعفر یزیدبن قعقاع مدنى را از اسماعیل‌بن جعفر مدنى (متوفى ۱۸۰)، قرائت حمزه بن حبیب کوفى را از سُلیم‌بن عیسى حنفى (متوفى ۱۸۸ یا ۱۸۹)، قرائت علی‌بن حمزه کسایى (متوفى ۱۸۹) را از خود او، قرائت ابوعمروبن علاء بصرى* را از شجاع‌بن ابی‌نصر بلخى (متوفى ۱۹۰) و ابومحمد یحیی‌بن مبارک یزیدى (متوفى ۲۰۲) و قرائت عاصم را از ابوبکربن عیاش (متوفى ۱۹۳) آموخت (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۱، ص ۵۴۱؛ همو، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۲۸؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه، ج ۱، ص ۲۵۵).

گفته‌اند که دورى نخستین کسى است که قرائات را گردآورى و در این باره کتابهایى تألیف کرده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۰؛ صفدى، ۱۹۶۲، ج ۱۳، ص ۱۰۳؛ ابن‌جزرى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). ذهبى (۱۴۲۴، همانجا؛ نیز رجوع کنید به صفدى؛ ابن‌جزرى، همانجاها) او را شیخ قاریان عراق، و در قرائت قرآن ثَبَت و امام خوانده است (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۱۱، ص۵۴۳).

دورى یکى از دو راوى قرائت ابوعمرو با واسطه ابومحمد یزیدى (براى راوى دوم رجوع کنید به صالح‌بن زیاد سوسى*) و کسایى (رجوع کنید به دانى، ص ۵، ۷، ۱۲، ۱۶)، هر دو از قاریان هفت‌گانه، بوده و نیز از طریق ابن‌جماز قرائت ابوجعفر یزیدبن قعقاع* مدنى، از قاریان ده‌گانه، را روایت کرده است (رجوع کنید به ابن‌جزرى، النشر، ج ۱، ص ۱۷۷).

ابن‌جزرى (النشر، ج ۱، ص ۱۲۳ـ۱۳۱،۱۷۰ـ۱۷۲، ۱۷۷ـ۱۷۸) طرق کامل این روایات را آورده و محمد ابراهیم محمد سالم این قرائات را از طرق مذکور نقل کرده است (رجوع کنید به فریده الدهر، ص ۱۴۲ـ۲۱۲، ۴۴۴ـ۴۵۱، ۴۷۳ـ۴۷۴). ابوالزَّعراء عبدالرحمان‌بن عبدوس (متوفى بعد از ۲۸۰)، احمدبن فَرَح مفسر (متوفى ۳۰۳)، ابن‌أسد نَصیبى (متوفى بعد از ۳۰۷)، ابوعثمان سعیدبن عبدالرحمان ضریر (متوفى بعد از ۳۱۰)، ابن‌نفّاح باهلى (متوفى ۳۱۴)، جعفربن عبداللّه ابن‌نَهشَل (متوفى ۲۹۴) و بسیارى دیگر، قرآن را بر دُورى قرائت کرده و از او روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۰ـ۲۲۱؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه، ج ۱، ص ۲۵۵ـ۲۵۶).

ابن‌ابی‌حاتم رازى (۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج۳، ص۱۸۴) و ابن‌حبّان (ج ۸، ص ۲۰۰) حفص را توثیق کرده‌اند، ولى دارقطنى به ضعف او رأى داده است (رجوع کنید به حاکم نیشابورى و دارقطنى، ص ۱۹۶). به عقیده ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا) تضعیف دارقطنى ناظر به روایت حدیث است نه قرائت قرآن؛ چه، او در قرائت دقیق و معتمد بوده است.

همچنان‌که بسیارى از بزرگان قرائت، نظیر نافع و کسایى و حفص‌بن سلیمان، نیز فقط در قرائت ــو نه در نقل حدیث ــ موثق بوده‌اند. همچنین ابن‌سعد (ج ۷، ص ۳۶۴) او را دانشمند قرائت و تفسیر قرآن دانسته و ابن‌ابی‌حاتم رازى نیز در تفسیر خود (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۹۸، ج۲، ص۴۴۶، ج۳، ص ۸۰۲، ج ۷، ص ۲۱۷۳، ج ۹، ص۲۹۳۶، ج ۱۰، ص ۳۳۷۵) روایاتى از ابوعمر دُورى نقل کرده است. ظاهرآ دورى در نحو و لغت عربى نیز تبحر داشته است (رجوع کنید به دانى، ص ۵؛ ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۰؛ نیز رجوع کنید به ثعلبى، ج ۳، ص ۲۴۸؛ ابوحیان غرناطى، ج ۳، ص ۱۷۳).

رحلت

وى قریب به یک قرن زندگى کرد و در اواخر عمر نابینا شد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۲۹؛ صفدى، ۱۳۲۹، ص ۱۴۶) و بدین سبب وى را ضریر لقب داده‌اند (رجوع کنید به ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۱۸۳؛ صفدى، ۱۳۲۹، همانجا). دورى در ۹۶ سالگى (ابن‌عماد، ج ۲، ص ۱۱۱) و بنابر مشهور در شوال ۲۴۶ درگذشت (بغوى، ص ۸۱؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج۹، ص۹۰ـ۹۱؛ سمعانى، ج۲، ص۵۰۳؛ قس ابن‌قُنفُذ، ص۱۷۹)، هر چند به نقلِ ذهبى (۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۲)، حاجب‌بن ارکین در ۲۴۸ از او حدیث شنیده و ابن‌حبّان (همانجا) نیز وفات او را همان سال دانسته است.

فرزندان

حفص دو پسر داشت: ابوجعفر محمد (خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۹۷) و ابوبکر محمد (ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۷، ص ۲۳۶؛ قس خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۹۸، ج ۵، ص ۱۹۹، که نام او را به نقل از حاجب‌بن ارکین، احمد آورده)، که هر دو اهل حدیث و قارى قرآن بودند (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۹۷ـ۹۹). حفص شانزده حدیث از فرزندش، ابوجعفر، روایت کرده که خطیب بغدادى در کتاب روایه الآباء عن الابناء آنها را آورده است (رجوع کنید به ج ۳، ص ۹۷ـ۹۸؛ نیز رجوع کنید به ابن‌صلاح، ص ۱۸۴).

آثار

دورى همچنین کتابهایى در زمینه قرائت قرآن تألیف کرده است که عبارت‌اند از:

الخلاف فى القراءات بین ابی‌عمروبن العلاء و اهل‌المدینه و حمزه و الکسائى؛

ابتداء الحروف فى کتاب‌اللّه تعالى؛

ما اتفقت‌الفاظه و معانیه من‌القرآن؛

اجزاء القرآن؛

فضائل القرآن؛

قرائات النبى صلی‌اللّه علیه و سلم (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۲، ص ۱۵۰، ج ۳، ص ۹۸، ج ۵، ص ۲۰۰؛ یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۱۸۱؛ زرکلى، ج ۲، ص ۲۶۴).

نسخه‌هایى از کتاب اخیر موجود است (رجوع کنید به زرکلى، همانجا؛ سزگین، ج ۱، ص ۱۳). داوودى (ج ۱، ص ۱۶۶) کتاب احکام القرآن و کتاب السنن را، به اشتباه، به وى نسبت داده که در اصل از آنِ ابوعمر حفص‌بن عمر (متوفى ۲۲۰)، از فقهاى اهل بصره، است (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۲۸۷؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۴۰۶؛ نیز رجوع کنید به سمعانى، ج ۴، ص ۱۶).



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، چاپ اسعد محمدطیب، صیدا ۱۴۱۹/ ۱۹۹۹؛
(۲) همو، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌اثیر، اللباب فى تهذیب الانساب، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۴) ابن‌جزرى، غایه النهایه فى طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بی‌تا.)؛
(۵) همو، النشر فى القراءات العشر، چاپ علی‌محمد ضباع، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا.)؛
(۶) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۷) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۸) ابن‌صلاح، مقدمه ابن‌الصلاح فى علوم الحدیث، چاپ صلاح‌بن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵؛
(۹) ابن‌عماد؛
(۱۰) ابن‌قُنفُذ، الوفیات، چاپ عادل نویهض، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۱۲) ابوحیان غرناطى، تفسیر البحر المحیط، چاپ عادل احمد عبدالموجود و دیگران، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۱۳) عبداللّه‌بن محمد بغوى، تاریخ وفاه الشیوخ الذین ادرکهم البغوى، چاپ محمد عزیرشمس، بمبئى ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۱۴) احمدبن محمد ثعلبى، الکشف و البیان، المعروف تفسیر الثعلبى، چاپ على عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۵) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى و علی‌بن عمر دارقطنى، سؤالات الحاکم النیسابورى للدارقطنى فى الجرح و التعدیل، چاپ موفق‌بن عبداللّه‌بن عبدالقادر، ریاض ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۶) خطیب بغدادى؛
(۱۷) عثمان‌بن سعید دانى، کتاب التیسیر فى القراءات السبع، چاپ اوتوپرتسل، استانبول ۱۹۳۰؛
(۱۸) محمدبن على داوودى، طبقات المفسرین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۹) محمدبن احمد دولابى، الکنى و الاسماء، چاپ زکریا عمیرات، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۰) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشارعواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۱) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۲۲) همو، طبقات القراء، چاپ احمدخان، ریاض ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۲۳) همو، کتاب تذکرهالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲۴) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۰؛
(۲۵) سمعانى؛
(۲۶) خلیل‌بن ایبک صفدى، کتاب الوافى بالوفیات، ویسبادن ۱۹۶۲ـ؛
(۲۷) همو، نکت الهمیان فى نکت العُمیان، چاپ احمد زکی‌بک، مصر ۱۳۲۹/۱۹۱۱؛
(۲۸) فریدهالدهر فى تأصیل و جمع القراءات العشر، ج ۱، تحریر و جمع محمدابراهیم محمدسالم، (مصر: مطبعه حماده الحدیثه)، ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
(۲۹) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۲؛
(۳۰) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛

(۳۱) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه حمزه بن عبد العزیز دیلمى«سلار دیلمى» (متوفى‏۴۶۳ ه.ق)

گفتار استاد:

«حمزه بن عبد العزیز دیلمى،معروف به‏«سلار دیلمى‏»،در حدود ۴۴۸ تا۴۶۳درگذشته است. شاگرد شیخ مفید و سید مرتضى،و خود اهل ایران است و در«خسرو شاه‏»تبریز درگذشته است.کتاب معروف او در فقه،به نام‏«مراسم‏»است.

سلار هر چند هم طبقه شیخ طوسى است،نه از شاگردان او،در عین حال محقق‏ حلى در مقدمه کتاب المعتبر از او و ابو الصلاح حلبى به عنوان‏«اتباع الثلاثه‏»نام‏ مى ‏برد،یعنى او را از پیروان مى ‏شمارد که على الظاهر مقصود این است این سه ‏نفر تابع و پیروان سه نفر دیگر،شیخ مفید،سید مرتضى و شیخ طوسى ‏بوده ‏اند.» (۱)

زندگى او:

شیخ حمزه بن عبد العزیز ابویعلى دیلمى،فقیه،ثقه،شخصیت جلیل القدر ویکى از اعیان طائفه، معروف به‏«سلار»مى‏ باشد.او پیشتاز در فقه،ادب و علوم ومعارف اسلامى بوده است.او بر شیخ مفید و بر سید مرتضى علم الهدى قرائت نموده ‏است.

ولادت او همانند دیگر معاریف و مفاخر مکتب اسلام درست روشن ومشخص نیست،ولى نام او حمزه بن عبد العزیز دیلمى طبرستانى،کنیه ‏اش ابوی على‏ ملقب به سلار،فقیهى است‏ بزرگوار و شیخى است جلیل القدر و عظیم الشان که ازمفاخر و اعیان فقهاى امامیه مى‏ باشد.سلار معرب‏«سالار»مى‏ باشد که به معناى امیر ورئیس کل مى ‏باشد.ولادتش در مازندران صورت گرفته است.او به قصد تکمیل‏ تحصیلات اسلامى خویش به مرکز حوزه علمیه آن روز که بغداد و اخیرا نجف بوده ‏است،مهاجرت کرده است.

گفتار صاحب ریحانه:

مرحوم مدرس مى ‏گوید:

«او یکى از اعاظم علماى متقدمین اثنى عشریه است که در علم و ادب مقدم بوده‏و فتاوى و اقوال او در کتب فقهیه مذکور مى ‏باشد.وى از شاگردان شیخ مفید و علم ‏الهدى و از مشایخ روایتى شیخ ابو على طوسى(پسر شیخ طوسى)است و گاهى به‏ سمت نیابت از سید مرتضى در بغداد درس مى ‏گفته است و در اثر فقاهت و جلالت‏ مراتب علمیه از طرف سید به منصب حکومت‏ شرعیه و فصل خصومات و مرافعات‏ دینیه در بلاد حلب منصوب شده است.» (۲)

تالیفات او:

او تالیفات متعددى در زمینه فقه و اصول فقه و کلام دارد که چند نمونه از آنهاذکر مى ‏شود:

۱-الابواب و الفصول(در فقه)

۲-التذکره فی حقیقه الجوهر(کلام)

۳-التقریب(اصول فقه)

۴-الرد على ابى الحسن البصرى فی نقض الشافى.

هنگامى که ابو حسن بصرى‏کتابى در نقض الشافى سید مرتضى نوشت،سید مرتضى به سلار دستور داد که نقض ‏آن را بنویسد،پس کتاب او«نقض نقض الشافى‏»شناخته شد و تفصیل آن به این ترتیب ‏مى ‏باشد:

قاضى عبد الجبار معتزلى کتابى در نقض مذهب شیعه تالیف نموده و نام آن را«المغنى الکافى‏»نهاد سید مرتضى کتاب الشافى فی نقض الکافى را در رد آن تالیف ‏نمود و ابو الحسن بصرى کتابى در نقض کتاب شافى سید مرتضى نوشت،سلار هم در رد نوشته ابو الحسن بصرى،به امر سید مرتضى کتاب فوق را تالیف نمود.

۵-المراسم العلویه و الاحکام النبویه در فقه که با ده کتاب دیگر به نام جوامع‏ الفقه در ایران به چاپ رسیده و اخیرا توسط انتشارات آقاى على اصغر مروارید تجدیدطبع شده است.

۶-المقنع فی المذهب(کلام)

در رجال نجاشى نام او را به هنگام دفن استاد خویش سید مرتضى علم الهدى‏جزء تشییع کنندگان در کنار ابوی على جعفرى داماد مفید مى ‏بینیم،جائى که مى ‏گوید:«پس از فوت سید مرتضى من مباشر غسل او بودم و با من ابو ی على محمد بن الحسن ‏الجعفرى و سلار بن عبد العزیز…همراه بود.» (۳)

شاگردان او:

از شاگردان او«ابى جنى‏»ادیب و نحوى معروف است.گویند او به ملاقات سلاررسیده و بحثى از ادبیات را پیش او خوانده است و آن هنگامى بوده است که سلار در اثرضعف و پیرى نمى‏توانسته است زیاد صحبت کند.او شرح مطلب را روى تخته‏اى‏ مى‏ نوشت و او از روى تخته یاد مى ‏گرفت.

و از دیگر شاگردان او،فاضل نحوى است که در سال ۴۴۸ از دنیا رخت‏ بربسته ‏است.

وفات او:

او به سال ۴۴۸ یا۴۶۳ ه.ق و در خسرو شاه(خسروشهر)آذربایجان،در چندفرسخى تبریز به رحمت ایزدى پیوست و در همانجا مدفون گردید و اکنون به زبان‏ محلى به‏«شیخ سالار»معروف است. (۴)

فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی



۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص ۲۹۸٫

۲- ریحانه الادب،ج‏۳،ص ۵۰٫

۳- رجال نجاشى،ص ۲۷۰،کد معرفى ۷۰۸- روضات الجنات،ج ۲،ص ۳۷۲٫

۴- روضات الجنات،ج ۲،ص‏۳۷۳- هدیه الاحباب،محدث قمى،ص ۱۵۰- مستدرک الوسائل، محدث‏نورى،ص‏۴۹۶٫

زندگینامه آیت اللّه العظمى سید ابوالقاسم دهکردى به قلم خودشان( خودنوشت )

مقدمهً عرض مى کنم که دو زندگى نامه به قلم ایشان موجود مى باشد که هر دو زندگى نامه مشتمل بر فوائد سودمندى است: یکى را به تقاضاى آیه اللّه العظمى مرعشى نجفى(قدس سره) در ۲۴ صفر الخیر سال ۱۳۴۷ قمرى نوشته اند، که ما در مقدمه جلد اوّل منبر الوسیله تمام این زندگى نامه را نقل کردیم;(۸۱) و دیگرى را به خواهش استاد معظم و مورّخ محقّق دانشمند، مرحوم معلّم حبیب آبادى(قدس سره) نوشته اند، که این زندگى نامه را از کتاب آیه اللّه چهارسوقى تماماً نقل مى نماییم(۸۲):

«السید ابوالقاسم الدهکردى النجفى، کان مولده فى قصبه دهکرد; قاعده چهار محال. و هو على ما ضبط والده السید الجلیل النبیل السید محمّد باقر هکذا: تاریخ تولد نورچشمى از عمر و جان بر خوددارى سید أبوالقاسم بین الطلوعین نیم ساعت تخمیناً به طلوع آفتاب یوم شنبه غره شهر رجب المرجب، آفتاب درحُوت، قمر در حمل، زُحل در جوزا، مریخ در حُوت، مشترى در میزان، زهره در دلو، عطارد در حُوت، غره شهر رجب سنه (۱۲۷۲) هزار و دویست و هفتاد و دو از هجرت خاتم انبیاء گذشته.

در سن یازده سالگى یا سیزده سالگى به جهت تحصیل در اصفهان در مدرسه صدر آمده، از بدایت علم عربیت شروع به تلمّذ نموده، بعد از فراغ از مقدمات مشغول فقه و اصول و حکمت شده، و در سن بیست و پنج سالگى به درجه اجتهاد رسیده، أساتید او تصدیق اجتهاد او نموده، ترک تقلید نموده و صلوات گذشته را قضا مى نمود.

قرائت فقه و اصول در اصفهان در خدمت عالم أورع أتقى، میرزا أبوالمعالى، فرزند ارجمند عالى قدر حاجى محمّد ابراهیم کرباسى، و عالم متبحر حاج شیخ محمّد باقر (نجفى) و عالم ممتحن آمیرزا محمّد حسن نجفى، و عالم ألمعى، آخوند ملاّ محمّد باقر فشارکى. و علم حکمت را غالباً نزد حکیم متأله، حاجى ملاّ اسماعیل حکیم، ساکن در محله درب کوشک که از تلامذه آسید رضى رشتى و آمیرزا حسن آخوند و میرزا حسن، تلمیذ پدرش حکیم ماهر الهى آخوند ملاّ على نورى. و خصوص «اسفار» آخوند ملاّصدرا در مدت چهار سال نزد آن حکیم ماهر قرائت کردى و در سن بیست و نه سال متأهل شده و در همان سال به حُکم استخاره و اصرار بعضى از اولیاء خدا به عزم عتبه بوسى حضرت شاه اولیاء و امام اتقیا، امیرالمؤمنین(علیه السلام)، به جهت تکمیل تحصیل در سالى که قدغن اکید از سلطان ایران ناصرالدین شاه بود که زُوار از ایران حرکت ننمایند و حکومت کرمانشاه و تمام آن حدود با حُکمران اصفهان، حضرت والا، ظلّ السلطان بود به تقریبى که در رساله «واردات غیبیه» با آنچه از کرامات مشهود شده و آنچه واردات غیبیه معاینه گردیده ذکر نموده، اگر دسترسى به آن رساله پیدا کنى کُنوز مخفیه و اسرار مخبیه در او مى یابى.

بالجمله در سنه (۱۳۰۱) هزار و سیصد و یک از اصفهان عازم زیارت ائمه عراق شده، چندى در بلده طیبه سامره، که آن زمان انموذج شهر جابلقا و جابلسا بود، در خدمت حضرت آیه اللّه فى الانام، الحاج میرزا محمّد حسن شیرازى ـ تغمّده اللّه برضوانه ـ مشغول تحصیل فقه شدم. و بود اکثر استیناس حقیر در اقتباس معارف و اسرار توحید با عالم ربانى، حاجى ملاّفتحعلى سلطان آبادى، و زین المجاهدین و سراج طریق السالکین و قُطب المحدّثین، حاجى میرزا حسین نورى، که شیخ او هم در معارف و توحید حاجى ملاّ فتحعلى ـ انار اللّه برهانه ـ بود در ازمنه متمادیه، و ألحق از آن بزرگوار مستفیض شدم ـ روح اللّه روحهما ـ پس از مدتى به اشاره آن بزرگوار (حاجى ملاّفتحعلى) به زیارت اربعین مشرف به عتبه بُوسى خامس آل کسا(علیهم السلام) شده و شاهَدتُ فى حرم مولینا أبى الفضل العباس و فى غیره ما شاهدت مما یدل على أن طینتى من فاضل طینتهم. و قرأت فى النجف الغرى مُده اقامتى مما یقرب سبع سنین على الشیخ الامام العلامه الحاج میرزا حبیب اللّه الرشتى و على علام العلماء المحققین آخوند ملاّ محمّد کاظم الخراسانى ـ روح اللّه روحهما ـ شطراً وافیاً و حزباً کاملا من الفقه و أصوله. و کنت شدید الاُنس بالمسجد السهله حتى ورد علىّ فیه فیوضات کثیره.

و مشایخ اجازه حقیر: سید العلماء المتبحرین آمیرزا محمّد هاشم چهارسوقى، و شیخ العلماء العاملین آمیرزا محمّد حسن نجفى، و قدوه الفقهاء الکاملین آخوند ملاّ محمّد باقر فشارکى، و علامه العلماء المحققین آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى، القاطن فى النجف الغروى، و عالم ربانى حاجى میرزا حسین نورى، الساکن فى السامراء ثم فى النجف الاشرف.

و بعد از رجوع از نجف اشرف در اصفهان توطن نموده در مدرسه صدر مشغول تدریس فقه و اصول شدم و تاکنون که شصت و دو سال از عمر گذشته به حُسن توفیق الهى موفق به تحصیل علم و تدریس و تصنیف هستم.

در فقه «شرح بر شرایع» نوشتم دو مجلد در بیع است و سطرى در طهارت; و در اصول فقه یک جلد در «مباحث الفاظ» تصنیف نمودم; و کتاب «منبر الوسیله» بَرَزَ مِنهُ مُجلّدان فى الاصول الخمسه الاعتقادیه; و تفسیر بعض آیات قرآنیه; و شرح بعض احادیث مشکله; و «رساله در لمعات فى شرح دعاء السمات»; و کتاب «الفوائد» مجموعه پر فایده است; و کتاب «ذخیره» در ادعیه و ختومات مجرّبه; و رساله «واردات غیبیه» که مسمى شده به «بشارات السالکین» در احوالات خود این حقیر است و فیها الکنوز المخبیه; و رساله «جنّه المأوى» در علم اخلاق; و «حاشیه بر نُخبه»، رساله عملیه حاجى کرباسى; و «حاشیه بر جامع عباسى»; و «رساله عملیه».

فعلا از خدا طلب مى کنم که موفق شدم به اتمام شرح فارسى مجلسى تقى بر «من لایحضره الفقیه» شیخ صدوق، که تا کتاب قضا نوشته، و من از کتاب قضا شروع نمودم به اتمام او برحسب خواهش بعضى.

و از اصحاب مباحثه حقیر از برکت امام عصر ـ ارواحنا له الفِداء ـ جمع کثیرى به درجه علم و تقوا و اجتهاد رسیده و از حقیر مجاز شده و در سایر اصقاع و بلاد مشغول ترویج شریعت مقدسه و تدریس هستند.

و از طُرفه وقایع که دوست داشتم نقل کنم و آن این است که بعد از این که مرحوم خلد مقام والد ماجد، به اذن مرحوم فردوس وَساده، حاجى کرباسى ـ اعلى اللّه مقامه ـ بناى عقد والده ماجده ام گذاشته که زن صالحه عفیفه و متهجّده و با سخاوت طبع و با برکت و صله ارحام خیلى مى نموده و بنت عالم جلیل آخوند ملاّمحمّد ابراهیم دهکردى بود.(۸۳) حاجى کرباسى دو نفر یا سه نفر از وجوه تلامذه خود را به جهت اخذ اذن و اقرار به دهکرد فرستاد که على الظاهر مرحوم آسید حسین خراسانى که در مسجد جارچى امام جماعت بوده و مرحوم آسید شفیع شوشترى که از اجله علما بوده و مرحوم شیخ جعفر خراسانى که اینها از رفقاى مرحوم والد هم بودند بعد از مراجعت و تحصیل اذن، خود مرحوم حاجى کرباسى صیغه نکاح ما (را) جارى فرموده و در سجل قباله به خط شریف خود مرقوم فرموده و به خاتم منیف مزین فرموده که من خودم به رأى العین دیدم آن قباله شریفه را: (بسم اللّه الرحمن الرحیم: أسأل اللّه تعالى البرکه و کثره النسل والاولاد الصالح).

و از تأثیر نفس قُدسى سمات آن بزرگوار برکت در خانواده ماها مشهود است و کثرت نسل موجود است. مادرم از دنیا رفت غیر از اولادهاى متوفاى او، چهل و دو نفر از اولادهاى بطنى خود از اولاد بلاواسطه و نواده و نتیجه هاى خود را دید و همه موجود بودند. واقعاً کوثر بود، و الآن که محرم سنه ۱۳۳۵ است و از عمر من شصت و دو سال و شش ماه مى گذرد شصت و یک نفر از صُلب پدر و بطن مادرم بلاواسطه و مع الواسطه موجودند: (تبارک اللّه أحسن الخالقین). و همه اولادهاى پدرم، عالم و صالح و متّقى هستند به جز این أحقر که از صلحا نیستم و لکن صُلحا را دوست مى دارم و ان شاء اللّه تعالى با آنها محشور مى شوم: لما قد صحّ عن النبى(صلى الله علیه وآله) و أهل بیت العصمه أنَّ مَنْ أحبَّ شیئاً حشره اللّه معه.

و أما نسب این حقیر به مقتضاى تذکره اى که داریم منتهى مى شود به عبداللّه بن السید السجاد زین العابدین الامام الهمام على بن الحسین بن امیرالمؤمنین على بن أبى طالب(علیهم السلام).

و ما کَتَبْتُ هَذِهِ العِجالَه الاّ اجابهً لمسئول بعض اخواننا الصُلحاء الاتقیاء، و هو الصالح التقى، المُهذّب الزکىّ الرضىّ، آقا محمّد على البرخوارى ـ بلغه اللّه الى أقصى المدارج و الامانى.

کتبه بیمناه الداثره أحوج المربوبین الى خالق البریه أبوالقاسم الحسینى الدهکردى النجفى فى ظهیره یوم الاربعاء، الثانى و العشرین من شهر ربّى من شهور سنه ۱۳۳۵ خمس و ثلاثین و ثلاث مأه بعد الالف الهجریه على هاجرها الف آلاف التحیه. والسلام على عباد اللّه الصالحین.(۸۴) محل مهر ابوالقاسم الحسینى (الدهکردى)

آفتاب علم//مجید جلالى دهکردى



۸۱ ـ اصل این زندگى نامه در کتاب المسلسلات فى الاجازات، ج ۲، ص ۳۳ به بعد، مذکور است.
۸۲ ـ زندگى آیه اللّه چهارسوقى، تألیف دانشمند محقق سید محمّدعلى روضاتى، صص ۱۹۱ـ۱۹۶٫
۸۳ ـ شرح حال این عالم جلیل القدر و فرزندانشان در فصل خاندان ایشان ذکر مى گردد.
۸۴ ـ نقل از کتاب زندگانى آیه اللّه چهارسوقى، صص ۱۹۱ـ۱۹۶٫

زندگینامه آیت الله العظمی سیدابوالقاسم دهکردى

زندگینامه آیت الله سید محمد مهدى درچه ای(۱۲۷۸-۱۳۶۴ه ق)

 
تولد

وی آخرین فرزند سید مرتضی درچه‌ای بود که در سال ۱۲۷۸ هـ . ق در قریه درچه متولد شد. سید محمد مهدی تحصیلات خود را نزد پدر فرزانه‌اش تا ده سالگی فراگرفت. در همین سنین بود که غبار یتیمی بر سر و رویش نشست و پدر و استادش را از دستداد. آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای، برادر کوچک‌تر آقا سید محمد باقر در علم،تقوا، امانت و صداقت، زبانزد خاص و عام بود. سید مهدی درچه‌ای از مجتهدین ومدرسین حوزه ‌اصفهان بود. او در حوزه علمیه اصفهان و حوزه علمیه نجف تحصیل نمود ودر مدرسه نیم‌آور اصفهان به تدریس پرداخت. بعد از فوت علامه درچه‌ای، امامت مسجد وتدریس در مسجد نو اصفهان به وی واگذار شد.(۱) در این جا لازم است به اختصار،بخش‌هایی از زندگی آیه الله سید مهدی درچه‌ای اشاره شود:

هجرت به اصفهان

سید محمد مهدی پس از فقدان پدر، به اتفاق برادرش سید محمد صادق، به اصفهان هجرت کرد و در حوزه علمیه اصفهان، در نهایت تنگدستی و کمال قناعت، با جدیت به تحصیلات علوم دینی ادامه داد.

استادان

از جمله استادان وی در فقه و اصول،

آیه الله آقا حاج میرزا بدیع موسوی (متوفا: ۱۳۱۸ هـ . ق)

آیه الله شیخ محمد حسن نجفی (متوفا: ۱۳۱۷ هـ . ق) .

حاج میرزا ابوالمعالی کرباسی (متوفا: ۱۳۱۵ هـ . ق)

و آیه الله حاج شیخ محمدباقر بن شیخ محمد تقی صاحب حاشیه (نوه مرحوم آیه الله شیخ جعفر کاشف الغطا کبیر) (متوفا: ۱۳۰۱ هـ . ق) است.

او علوم عقلی را نزد آخوند ملا محمد کاشی فرا گرفت.

هجرت به نجف اشرف

آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای در سال ۱۳۱۰هـ . ق به نجف مهاجرت کرد و مدت ۷ سال در جوار تربت پاک امام علی ـ علیه السلام ـ با جدیت کامل به تحصیل اشتغال ورزید.(۲)

استادان

وی از استادان خود در نجف چنین نام می‌برد:

۱-آخوند ملا محمد کاظم خراسانی.

۲-آیه الله شیخ هادی تهرانی.

۳-آیه الله آقا شیخ محمد حسن مامقانی.(۳)

زندگی در نجف اشرف

آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای در طول هفت سال اقامت در نجف، خاطراتی دارد؛ او در این باره می‌گوید: «شبی پس از نماز ومشاغل درسی به مدرسه آمدم و داخل حجره شدم. دیدم هیچ چیزی حتی وسیله روشنایی وخوراکی در حجره نیست و اتفاقاً شب عید بود. بیرون آمدم و استخاره کردم یک سوره «اذاوقعه الواقعه» (را) قدم زنان اطراف صحن مدرسه بخوانم، خوب آمد. خواندم. استخاره کردم تکرار کنم، خوب آمد و این عمل چند مرتبه تکرار شد. سپس استخاره کردم بروم داخل حجره. بنشینم خوب آمد، ‌همان کردم. دیدم کسی آمد پشت درب و آن را کوبید و صدا زد؛درب را باز کردم. دیدم یکی از شخصیت‌های نجف است، مرا دعوت کرد برای مهمانی (که) آن شب به خانه‌اش بروم. قبول کردم و رفتم. برای خواب هم مرا نگه داشت. فردا مرا به حمام برد؛ پس از بیرون شدن از حمام؛ دیدم وسائل حمام تازه و لباس نو و بسیار خوب ازقبیل عبا، عمامه، قبا و پیراهن و غیره را تماماً گذارده تا بپوشم. بعداً که به مدرسه آمدم؛ دیدم مقداری پول طلا هم در جیب قبا برای مخارج بعدی گذارده بود.»(۴)

حوزه علمیه اصفهان

آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای در سال ۱۳۱۷هـ . ق ،از نجف به اصفهان بازگشت. وسایل بازگشت وی را یکی از حاجیان درچه که به نجف رفته بود، فراهم کرده بود. پس از بازگشت به اصفهان، حوزه درسی ایشان مانندگذشته از درسهای پرجمعیت بوده (است) و یک دوره قوانین برای جمعیت انبوهی از فضلاتدریس نموده و بعد از آن آنچه از ایشان تقاضای درس قوانین می‌کنند قبول نکرده تا آنکه یکی از فرزندانشان مریض می‌شود، برای شفای او نذر می‌کند؛ تقاضای طلاب را اجابت نماید و لذا یک دوره دیگر نیز می‌گویند و سپس مکاسب، رسائل، کفایه و درس خارج فقهاًو اصولاً در دوره‌هایی و شاگردان زیادی پرورش دادند و مجلس درس را در مسجد نوبازار (اصفهان) قرار داده؛ در ایوان قبله تدریس می‌فرمودند و سپس به مدرسه نیم آورمی‌آمدند و ساعاتی را در حجره اشتغال به مطالعه داشتند و در ضمن مراجعات مردم بهایشان، قسمتی آن جا انجام می‌گرفت.

شاگردان

برخی از شاگردان آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای به شرح ذیل است:

-۱آیه الله حاج سید مرتضی پسندیده (برادر امام خمینی)-

۲علامه حاج سید مرتضی موحد ابطحی.

-۳آیه الله حاج شیخ عباسعلی ادیب حبیب آبادی.

-۴آیه الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی سده‌ای.

-۵آیه الله حاج سیدعبدالحسین طیب.

-۶آیه الله شهید حاج میرزا عطاء الله اشرفی اصفهانی.

۷-حاج شیخ علی مشکوه خوزانی (سده‌ی).

۸-آیه الله حاج شیخ محمد رضا جرقویه‌ای.

-۹آیه الله حاج سید یوسف خراسانی.

-۱۰آیه الله حاج میرزا رضا کلباسی.

-۱۱آیه الله سید علی نجف آبادی

.-۱۲آیه الله سید محمد نجف آبادی….(۵)

تألیفات

از آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای آثار ذیل به جایمانده است:

۱-یک دوره اصول از اول مباحث الفاظ تا آخر تعادل و تراجیح.

۲-کتاب الطهاره.

۳-کتاب الصلوه.

۴-رساله‌ای درباره صوم به صورت مختصر.

۵-رساله‌ای درباره رضاع.

۶-حواشی بر رساله عملیه مرحوم آیه الله حاجی کلباسی. که قبلاً محشی به حاشیه مرحوم آیه الله شیخ انصاری و حاشیه مرحوم آیهالله آقا سید محمد باقر درچه‌ای شده بود.(۶) هجرت به مشهد مقدسآیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای در سال آخر عمر تصمیم گرفت که به مشهد مقدس برود و در آن جاساکن شود. سرانجام همراه بعضی از اعضای خانواده، در جوار ثامن الحجج ـ علیه السلام ـ سکونت گزید. علما، مراجع و شخصیت‌های مقیم مشهد، به دیدن ایشان رفتند و با اصراراز ایشان خواستند که ظهر زیر گنبد و شبها در ایوان مسجد گوهرشاد، اقامه جماعت کند. وی درخواست آنها را قبول کرد و در ۵ ـ ۶ ماهی که در آنجا بود زائران حرم رضوی به ایشان اقتدا می‌کردند؛ تا این که در اثر سکته‌ای که چند سال قبل از هجرت ایشان به مشهد مقدس عارض شده بود و ماندن در کنار تربت پاک امام رضا ـ علیه السلام ـ برایش مشکل بود، در اواخر زمستان سال ۱۳۶۳ هـ . ق به اصفهان بازگشت(۷)

فرجام نیک

وی پس از سالها مجاهدت در راه احیای دین محمدی (ص) وپرورش شاگردان بسیاری در سال ۱۳۶۴ هـ . ق به ملکوت اعلی پیوست. پیکر ایشان راپس از غسل دادن و کفن کردن، به مسجد جامع اصفهان بردند و فردای آن روز، آیه الله حاج آقا رحیم ارباب (ره) برایشان نماز خواند و از آن جا با تشییع جنازه باشکوهی به تخت فولاد بردند و در بقعه وسط تکیه کازرونی به خاک سپردند.(۸)

رؤیای صادق

آیه الله سید محمد مهدی درچه‌ای دو روز قبل از فوت،خوابی دیده بود که با فوت ایشان تعبیرشد. ایشان قبل از رحلت گفتند: «در خواب دیدم مرحوم اخوی آقا سید محمد باقر و مرحوم آخوند ملاعبدالکریم جزی (که در زمان حیات آنهااین سه نفر با هم رفیق و معاشر بودند) آمدند دیدن من و مقرر شد با هم جایی برویم وهنگام خروج از اتاق آن دو مرا پیش انداختند.» و اتفاقاً بدون پیش بینی قبلی در تکیه کازرونی در بقعه تکیه بین قبر آن دو بزرگوار مدفون شدند. نیز گفتند: خواب دیدم «جمعیت زیادی آمدند مرا به مسجد جامع برای اقامه نماز جمعه ببرند، با این که من فتوی به وجوب آن نمی‌دهم.» و اتفاقاً جمعیت بسیاری ظهر جمعه آمدند و جنازه ایشان راپس از غسل دادن و کفن کردن به مسجد جامع اصفهان بردند و پس از نماز میت و مراسم دفن، به عزاداری پرداختند و چند روز ختم برای ایشان برقرار بود.

گلشن ابرار ج۳



۱ .مدرس، تاریخ و سیاست، ص

۲٫از مکتوبات حجهالاسلام سید تقی درچه‌ای.

  ۳٫همان.

۴ .همان.

۵ .مصاحبه با حجتالاسلام حاج سید تقی درچه‌ای.

 ۶٫همان.

۷٫از تحقیقات و مکتوبات حجهالاسلام سید تقی درچه‌ای.

۸ .همان

زندگینامه آیت الله سید محمد باقر درچه‏ اى(۱۲۶۴ ـ ۱۳۴۲ هـ ق.)

۴۹۷۰۰_۱ 

تولّد و زادگاه

در سال ۱۲۶۴ هـ.ق. مطابق با سال ۱۲۲۷ هـ.ش. علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى در یکى از شهرهاى نزدیک اصفهان که از توابع لِنْجانْ محسوب مى شود و به دُرچه معروف است، دیده به جهان گشود.

خاندان

وى فرزند سید مرتضى (متوفاى ۱۲۸۸ هـ.ق.)، فرزند سید احمد، فرزند سید مرتضى و از نوادگان میر لوحى سبزوارى عصر صفوى اصفهانى است.(۱)

علاّمه دُرچه اى با ۳۱ واسطه به موسى بن جعفر(علیه السلام) مى رسدو از اولاد «موسى الثانى» (معروف به ابى سبحه) محسوب مى شود. و بدین سبب او را «موسوى» لقب دادند.

علاّمه دُرچه اى پنجمین فرزند از خانواده پرجمعیت آیه الله سید مرتضى است. پدر علاّمه داراى ۹ فرزند پسر و یک دختر بود. نامهاى پسرانش بدین شرح است:

۱ ـ حاج سید احمد۲ ـ سید جعفر۳ ـ میرسید على۴ ـ سید محمّد حسین۵ ـ سید محمّد باقر۶ ـ سید حسن۷ ـ سید تقى۸ ـ سید محمّد صادق۹ ـ سید محمّد مهدىکه همه آنها در رشته علوم دینى تحصیل کرده اند و گُل سرسبد آنها مرجع جهان تشیّع علاّمه فقیه سید محمّد باقر، درچه اى است که چهره مشهورى در حوزههاى علمیّه کشورهاى اسلامى مخصوصاً حوزههاى علمیّه ایران و عراق است و بعد از او دو برادر دیگرش آیه الله سید محمّد مهدى و آیه الله سید محمّد حسین دُرچه اى است.(۲)

پدر الگوى زهد و پارسایى

آیهالله سید مرتضى دُرچه اى از نظر علمى در حدّى بود که سطوح عالى درسهاى حوزه را براى بعضى از فرزندانش تدریس مى کرد. او از نظر دورى از جاه و مظاهر دنیا ]اهالى درچه [مى گفتند:

«حاضر نمى شد براى او اسب و قاطر مجهز هنگام رفتن به اصفهان و بازگشت به درچه بیاورند و هر هفته جمعه براى رفتن به مدرسه و تدریس و چهارشنبه براى بازگشت به دُرچه پیاده مى رفت تا آن که بعضى به حضورش آمده عرضه مى دارند که عمل شما به آبروى اهالى ]دُرچه[ ضرر مى زند و با این بهانه ایشان را حاضر مى کنند ]که[ قبول نماید اسب یا قاطر سوارى براى رفتن و بازگشت بیاورندولى ]ایشان[ شرط مى کند ]که[ از خارج دُرچه تا خارج اصفهان ]سوار شود[ و در داخل شهر ]اصفهان[ بلکه میان مردم ]درچه[ پیاده باشد.»

«ایشان حاضر نمى شد امامت جماعت را قبول کند و در هیچ یک از مساجد قبول نکرد، تا آن که مسجدى نزدیک خانه اش مى سازند به نام ایشان ـ که اکنون به همان نام است یعنى مسجد سید مرتضى ـ به خیال این که ایشان ملاحظه دیگر روحانیون را مى کنداما بالاخره آن جا هم نرفت.»

«یکى از رؤساى محل که شخصیتى بالاتر از سایرین داشت، معروف به آقا محمّد قلعه اى، گفته بود: من یک پوستین گرانبها براى ایشان هدیه بردم. پس از آن، از مقدار احترامى که قبلاً به من در مقام ردّ سلام مى نمودکاهش داد.»

میر سید على درچه اى، فرزند سیّد مرتضى نقل مى کند:

«در ایّام قحطى، روزى مادرمان آمد نزد آقا و گفت: بچه ها گرسنه اند و چیزى در خانه نیست. آقا سر از کتاب بلند کرد و گفت: خداوند درست مى کند. این تقاضا مکرر شد. سپس پدرم مرا خواستند و فرمودند: سید على آن مَجْمَعِه(۳)مسِینه (مسى) را ببر به سده (خمین شهر فعلى) بفروش و گندم و آرد تهیه کن که براى بچه ها نان بپزند. من غرق فکر شدم که این کار با اوضاع قحطى چگونه ممکن مى شود و بالاخره گریه افتادم که ما فقط از ظروف همین را داریم و چقدر براى ما مشکل شده که ناچار به فروش آن در این شرایط هستیم. پدرم سر بلند کرد و حال مرا دیدبه من گفت: سید على، ناراحت نباش آن روزى که خداوند این مجمعه را نصیب ما کرد، براى چنین روزى بوده است. آنگاه من رفتم خود را آماده کنم ]براى رفتن به سده وفروش مجمعه[ که درب خانه را زدند، در را باز کردیم دیدیم غربالى نان و گوسفند پخته در دیگ آوردند و به این صورت مسئله ]فروش مجمعه مسى[حل شد.»(۴)

دورانِ کودکى سید محمّد باقر

اجداد و پدر این کودک، همه از مبلغان دین بودند و در بین مردم به زهد و دانش شهرت داشتند. سید محمّد باقر در چنین خانوادهاى متدین و با تقوا رشد یافته بود. مادرش نیز بانویى با ایمان، اهل فضیلت به شمار مى رفت. با سپرى شدن دورانِ کودکى، با توجه به استعداد و شوق و هوش ذاتى که داشت، توانست پس از گذراندن مراحلى از فقه و اصول در محضر پدرش در ۱۳ سالگى به تحصیل در حوزه علمیّه اصفهان روى آورد و با موفقیت مدارج علمى را طى کند و از محضر دانشوران نامى اصفهان در رشته هاى فقه و اصول، خوشه چین خرمن پر فیض و برکت آنان باشد.(۵)

وى همچنین توانست در علوم رایج آن زمان مثل: منطق، معانى بیان، حساب و هندسه، هیئت و نجوم، طب، فلسفه و عرفان، محققانه به پیش برود و شاگردان لایقى در رشته هاى مختلف علوم بپروراند.(۶)

استادان در اصفهان

۱ ـ مولى محمّد معروف به میرزا ابـوالمعالى(۱۲۴۷ ـ ۱۳۱۵ هـ.ق.) فرزند آیهالله حاج محمّد ابراهیم کرباسى: او از استادانِ حوزه علمیّه اصفهان بود که علاّمه دُرچه اى از دریاى پرگُهر او دُرّهاى گرانبهایى به دست آورد.

۲ ـ میرزا محمّد حسن نجفى اصفهانى (۱۲۳۷ ـ ۱۳۱۷ هـ.ق.)

۳ ـ حاج شیخ محمّد باقر نجفى (متوفا: ۱۳۰۱ هـ.ق.) او فرزند صاحب حاشیه و نوه شیخ جعفر کاشف الغطاء.

۴ ـ میرزا محمّد باقر موسوى خوانسارى چهار سوقى (نویسنده روضات الجنات).(۷)

علاّمه دُرچه اى براى ادامه تحصیل، در سال ۱۲۹۱ هـ.ق. به نجف رفت و ۱۴ سال در درس استادان برجسته حوزه علمیّه نجف شرکت کرد.(۸)

استادان در نجف

۱ ـ آیه الله سید حسین کوه کمرى (متوفا: ۱۲۹۱ هـ.ق.): هنوز مدت کوتاهى از شرکت علاّمه دُرچهاى در درس آیهالله کوه کمرى نگذشته بود که استاد به دیار باقى شتافت.(۹)

۲ ـ میرزاى ـ مجدّد ـ شیرازى (۱۲۳۰ ـ ۱۳۱۲ هـ.ق.)

۳ ـ میرزا حبیب الله رشتى.(۱۰)

تدریس در حوزه علمیّه اصفهان

علاّمه سید محمّد باقر دُرچهاى در سال ۱۳۰۳ هـ.ق. به اصفهان بازگشت و در مدرسه نیم آور به تدریس آموخته هاى خود پرداخت. حضور استادان با سواد و با تقوایى چون آیهالله العظمى سید محمّد باقر دُرچه اى سبب شد تا مردم فرزندانِ خود را براى تحصیل در این حوزه تشویق کنند. علاّمه دُرچهاى به اتفاق آخوند عبدالکریم گزى، در این مدرسه فقه و اصول تدریس مى کردند و شور و حرارت ویژهاى در بین طلاب ایجاد کرده بودند.

از اطراف و اکناف، شهرها و روستاهاى دور و نزدیک دانشجویان علوم دینى به محضرشان شتافته و از خرمن اندیشه شان خوشه ها مى چیدند.(۱۱)

چگونگى تدریس از زبان شاگردان:

آقا نجفى قوچانى در کتاب سیاحت شرق آورده است:

«.. صد و پنجاه یا دویست نفر در درس این آقایان ]آقا نجفى و برادرش حاج آقا نورالله اصفهانى [مى رفتند]که[ غیر از درس منظورهاى دیگر داشتند، مگر]درس[ آقا سید محمّد باقر دُرچه اى که فقط فضلا آنجا جهت درس مى رفتندمنظور]این بود[، دنیا در اطراف آن آقا پیدا نمى شد و درس او را همه مى نوشتند. بعد از برههاى که از قوانین فارغ بودیم به اصرار همان شیخ ]یکى از دوستانش[ به درس خارج این آقا ]علاّمه دُرچه اى[ رفتیم. یک درس اصول و یک درس فقه. و… مى نوشتیم ولکن بسیار مشکل بود. چون از شاگردهاى حاج میرزا حبیب الله رشتى بود خیلى مفصل مى گفت… هر درسى را صبح دو مرتبه تقریر مى کرد و عصر یک مرتبه، که نصف شاگردها که فراموش کرده بودند که ما هم گاهى از آنها بودیم. عصر به تقریر]درس[سیم مى رفتیم. به عباره اُخرى روزى سه مرتبه هر درسى را مکرر مى گفت… و بسیار هم زحمت مى کشید از مطالعه و فکر نمودن شب و روز.

در مدرسه نیم آور ]اصفهان[ حجره داشت و درچه که قریهاى در یک فرسخى شهر ـ میان باغات ]است[ و زن و بچه اش که محل تولدش بود و در شهر منزل نداشت.

پنجشنبه و جمعه ها به ده مى رفت. عصر جمعه نان و ماست تا آخر هفته را مى آورد به مدرسه نیمآور.

مثل سایر طلبه ها مى گذراند و محتاج به بازار نبود و اگر دو سه سیر گوشت مى خواست، طلبهاى به جهت او مى خرید و فقیرانه به سر مى برد و شب زنده دار بود و بسیار در درس و بحث خود زحمت مى کشید و مثل طلبه هاى فقیر گذرانش بود. دو سه مرتبه در پنجشنبه و جمعه که به ده نمى رفت]و مریض بودوى را دعوت به[ مهمانى مى کردیم و در همان حجره ما شب را مى ماند و مى خوابید و شوخ بود.»(۱۲)

آیه الله سید عبدالحسین طیّب درباره استادش مى گوید:

«عمده فقه و اصول را در اصفهان، خدمت مرحوم آیهالله آقا سید محمّد باقر دُرچه اى بودم. تقریباً مدت یازده سال مرتب درس این بزرگوار رفتم. در این مدت، جدا از فقه و اصول، معارف و حقایق دیگرى را نیز از آن بزرگوار و استاد کامل آموختم. درست است که ثمره ظاهرى این یازده سال تحصیل مداوم خدمت ایشان، مرا به درجه اجتهاد رسانیداما آن چه مهم بود، من از آن مرحوم، درس زندگى، اخلاق و شخصیّت را فراگرفتم.

آن بزرگ مرد، به راستى در ورع و تقوى آیتى عظیم بود. در عین سادگى، از یک صفاى روح عجیبى برخوردار بود. به راستى نسبت به دنیا و امور دنیوى بى اعتنا و در معیشت به حداقل ممکن، قناعت مى کرد.

مسأله نظم در امور و تقسیم ساعات شبانه روز، براى کارهاى مختلف و برنامه ریزى ایشان، زبان زد بود در مسأله نظم آن بزرگوار، همین را عرض کنم که در مدت یازده سال که خدمت ایشان بودم. ایشان حتى یک جلسه درس را غیبت نکردند و در این مدت هیچ گاه به علت عدم غیبت ایشان، یا من، درس از من فوت نشد و در تمام مدت، درس در ساعت معمول خود برگزار مى شد و به گونهاى منظم ادامه داشت،]که[ این نظم و انضباط استاد مسلماً در شاگردان نیز، بى تأثیر نبود. من، در طول زندگى، سعى کردم به مانند استاد معظم باشم. بعضى از آقایان طلبه، در مدرسه، مى گویند که: ما ساعتهاى خود را با رفت و آمد شما منظم مى کنیم. مى دانیم چه وقت براى درس مى آیید، چه ساعت براى تجدید وضو و چه هنگام مدرسه را ترک مى کنید.»(۱۳)

درگذشت مادر علاّمه دُرچه اى

جلال الدین همایى مى گوید:

«بر سر درس بودیم و استاد سخن مى پرداخت. ناگهان مردى روستایى از اهل محل آقدر حاشیه مجلس درس پیدا شد و شروع کرد جویده جویده و به تَمَجْمُجْ مطالبى را عنوان کردن، ناگهان استاد سر خود را بلند کرد و گفت: والده مرحومه شده اند؟ خدا بیامرزدشان، مرد روستایى به اشاره سر پاسخ مثبت داد، همه فهمیدند که استاد مادر خود را از دست داده است ولى درس هم چنان ادامه یافت. البته پس از ختم درس، آقا رفت به وظیفه خود عمل کند.»(۱۴)

نظم در تدریس

آیه الله سید عبدالحسین طیّب در خصوص جدّیت و نظم علاّمه دُرچه اى گفته است:

«یازده سال در درس خارج آقا سید محمّد باقر دُرچه اى شرکت کردم، در تمامى این مدت فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد که در آن هم چاره اى نبود، زیرا یک روز درس اول را گفته بود که خبر آوردند برادر شما آقا سید محمّد حسین درچه اى فوت کرده است. آقا فرمود: خدا رحمتش کند. خواست درس دوم را شروع کند که گفتند: آقا! ایشان وصیت کرده است، شما بر جنازه اش نماز بگذارید، از این روى ناچار شدند و درس را تعطیل کردند.]ولى در حال پیاده رفتن به طرف تخت فولاد بالاخره درس را گفتند[ این پشتکار و تلاش و بهره گیرى از لحظه ها و ساعات زندگى، بسیار مایه عبرت است.»(۱۵)

در همین مورد مطلبى را حجه الاسلام والمسلمین حاج سید تقى درچه اى به شرح ذیل نقل کرده است:

خبر فوت آیهالله سید محمّد حسین درچه اى معروف به «محدث اصفهانى» در حوزه اصفهان مى پیچد و حوزه و بازار اصفهان تعطیل مى شود. آیهالله علاّمه سید محمّد باقر درچه اى از حجره بیرون مى آید و حرکت مى کند براى تدریس به سوى مَدْرَس، طلاب به ایشان تسلیت مى گویند و اظهار مى دارند که اخوى بزرگتر شما فوت شده است و شما مى خواهید تدریس بفرمایید؟ اگر حوزه مى دانست که شما درس را تعطیل نمى کنید، آنها نیز درسشان را تعطیل نمى کردند.

علاّمه درچه اى مى فرماید: پس با جمعیت طلاب به سمت تخت فولاد مى رویم و در راه درس را مى گویم. نزدیکى پل خواجو درس به پایان مى رسد، ایشان مى فرماید: هر کس اشکال دارد بفرماید و علاّمه درچه اى تا تخت فولاد اشکال طلاب را جواب مى فرماید: وبعد از مراسم دفن به مدرسه باز مى گردد و فردا پس از شرکت در مراسم ختم برادرش ـ به مدت پنج دقیقه ـ براى تدریس حرکت مى کند.(۱۶)

حافظه و استعداد علاّمه

علاّمه درچهاى از نظر حافظه و استعداد کم نظیر بوده است و باید او را یکى از نوابغ تاریخ اسلام برشمرد در این مورد آیهالله حاج آقا حسن مدرس اصفهانى گفته است:

«علاّمه درچه اى از نظر حافظه و قدرت استعداد در قرون اخیر و حتّى در دودمان مرحوم میرلوحى در عصر صفویه و خاندان سادات درچه به این میزان نداشته ایم.»(۱۷)

تدریس تا پایان عمر

استاد جلال الدین همایى در خصوص تدریس مرحوم علامه دُرچه اى مى نویسد:

«دو سه سال آخر عمرش ]آیهالله سید محمّد باقر دُرچهاى[ هم به تدریس اصول ]مشغول بود. این درس[ عصرها یک ساعت به غروب مانده در ایوان شمالى مدرسه]نیم آور[ تشکیل مى شد]و ما پاى درس[ مى نشستیم. استاد معمولاً در آغاز درس خطبه ]اى کوتاه شامل[ حمد و ثناى مختصرى به عربى مى خواند. هنوز صداى عالمانه او که در مبحث قاعده تسلط ولا ضرر وروایت تحف العقول بحث مى کرد در گوشم طنین انداز است.»(۱۸)

شاگردان

علاّمه دُرچه اى در سال ۱۳۰۳ از نجف اشرف به اصفهان بازگشت و حوزه علمیّه این شهر به برکت وجود ایشان رونق ویژهاى گرفت.

سید محمّد باقر دُرچهاى در طول ۴۰ سال تدریس، فقیهان و عالمان وارسته اى را تحویل جامعه داد، که از آن جمله اند:

۱ ـ آیه الله شهید سید حسن مدرس (۱۲۸۷ ـ ۱۳۵۶ هـ.ق.)

«این مجاهد نستوه که در مبارزه با استبداد و استعمار شهره است و با سیاست و کیاست احیاگر مکتب سرخ علوى است، مدت سیزده سال در اصفهان براى کسب دانش دین، اقامت داشت و از این مدت پیش از دو سال دوره خارج مباحث مهمى از علم اصول مانند مبحث استصحاب و بخشى از دلیل انسداد و ظن در اصول دین و غیر اینها را نزد علاّمه دُرچهاى فرا گرفت. مدّرس مى گوید: در این مدت همه تقریرات دروس ایشان ]آیهالله سید محمّد باقر دُرچهاى[ را مى نوشتم که جمعاً نزدیک پانزده هزار سطر بالغ مى گردید.»(۱۹)

۲٫ آیه الله العظمى حاج سید حسین بروجردى (۱۲۹۲ ـ ۱۳۸۱ هـ.ق.)

«وى از مراجع تقلید جهان اسلام بود که در سال ۱۳۱۰ هـ.ق. در هجده سالگى به اصفهان عزیمت نمود آیهالله بروجردى تحصیلات مقدماتى را در بروجرد گذراند و براى رسیدن به تحصیلات عالیه در فقه، اصول و کلام، فلسفه و… نزد دانشورانى چون آیهالله العظمى سید محمّد باقر دُرچه اى، میرزا محمّد تقى مدرس، میرزا ابوالمعالى کرباسى، آخوند کاشى وجهانگیر قشقایى ـ زانوى ادب به زمین زد.»(۲۰)

آیه الله بروجردى در باره(علامه دُرچه اى) مى گوید:

«درس خارج فقه به پایان رسید. آقا سید محمّد باقر دُرچه اى کنارى نشسته و پرسشهاى شاگردان را پاسخ مى داد. با فروکش کردن پرسشهاى طلاب و خلوت شدن مَدْرَس، استاد نیز برخاسته، حرکت کرد و این در حالى بود که صداى اذان از گلدسته هاى شهر اصفهان به گوش مى رسید و استاد از مدرس خارج مى شد. پرسید: آقا حسین مشکل رفع شد؟ گفتم: بله استاد ]استاد فرمود: [مشکل درسى را نمى گویم وسواسى را که مدتى گرفتارش بودى؟! نه استاد! شیطان رهایم نمى کند. گاهى براى یک نماز چند بار وضو مى گیرم و هر بار احساس مى کنم وضویم اشکال دارد. استاد مى گوید: من تصمیم گرفته ام این مشکل شما را رفع کنم. الآن وضو مى گیرى با هم مسجد مى رویم. آقا! نماز جماعت شما دیر مى شود. مردم منتظرند. وضوى من طول مى کشد. علاّمه دُرچه اى فرمود: من مواظبم شک نکنى. وضو بگیر! آنگاه هر دو به سوى حوض رفتیم، کتاب هایم را گوشه اى نهادم و آستینها را بالا زده مشتى آب بر چهره زدم، همین که خواستم دوباره صورتم را بشویم، استاد فرمود: بس است! صورتت شسته شد. با نظارت استاد وضو را به پایان بردم. پس از نماز، آقا سید محمّد باقر فرمود: آقا حسین، در وضویت شک نکن، درست بود. به حجره هم که مى روى نمازت را اعاده نکن. به آقا نوح الدین گفتم: مراقب باشد دوباره نخوانى. فردا نیز وضو را در حضور من مى گیرى تا کم کم وسواس از میان برود.»(۲۱)

۳٫ آیه الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (۱۲۸۴ ـ ۱۳۶۵ هـ.ق.)

وى در درس خارج آیات عظام: چهار سوقى، میرزا ابوالمعالى کلباسى (متوفا: ۱۳۱۵ هـ.ق.)، آیه العظمى سید محمّد باقر دُرچه اى، حکیم جهانگیرخان قشقایى و آیهالله آخوند کاشى(متوفا: ۱۳۳۲ هـ.ق.) شرکت کرد.(۲۲)

۴٫ آیه الله حاج میرزا على آقا شیرازى (متوفا: ۱۳۷۵ هـ.ق.)((۲۳)

۵٫ آیه الله حاج آقا رحیم ارباب (۱۲۹۷ ـ ۱۳۹۶ هـ.ق.)

وى دوره فقه و اصول را نزد حاج میرزا بدیع (متوفا: ۱۳۱۸ هـ.ق.)، علامه دُرچه اى و سید ابوالقاسم دهکردى(۱۲۷۲ ـ ۱۳۵۳ هـ.ق.) فرا گرفت.(۲۴)

۶٫ آقا نجفى قوچانى (۱۲۹۶ ـ ۱۳۶۳ هـ.ق.)(۲۵)

۷٫ آیه الله سید عبدالحسین طیّب (متولد: ۱۳۱۰هـ.ق.)

وى امام جماعت مسجد عباسى بود و در مدرسه صدر و مدرسه میرزا احمدى در محله بیدآباد اصفهان تدریس مى کرد. آثار به جاى مانده از او بدین شرح است:

۱ ـ کلم الطیّب فى عقاید الاسلام.

۲ ـ اطیب البیان فى التفسیر القرآن (۴ جلد).

۳ ـ العمل الصالح. این آثار به زیور طبع آراسته شده است.(۲۶)

۸٫ سیدمحمّد على ابطحى، فرزند سید محمّد حسینى (۱۲۹۴ ـ ۱۳۷۱ هـ.ق.)

۹٫ میرزامهدى بید آبادى اصفهانى (متوفا: ۱۳۶۵هـ.ق.)

۱۰٫ میرزا فتحالله درب امامى (۱۳۰۱ ـ ۱۳۷۷ هـ.ق.)

۱۱٫ حاج آقا حسین علوى (۱۲۸۷ ـ ۱۴۰۹ هـ.ق.)

۱۲٫ میر سید محمّد مدرس، پدر آیهالله سید حسن مدرس هاشمى (متوفا: ۱۴۱۹ هـ.ق.)

۱۳٫ حاج ملاّ فرجالله دُرّى (متوفا: ۱۳۸۲ هـ.ق.)

۱۴٫ آقا سید عباس دهکردى (معروف به صفى)(متوفا: ۱۳۹۴ هـ.ق.)(۲۷)

۱۵٫ سید فخر الدین خوانسارى (متوفا: ۱۳۴۸هـ.ق.)

۱۶٫ شیخ على فقیه فریدنى (متوفا: ۱۳۷۳ هـ.ق.)

۱۷٫ سید محمّد حسین میردامادى سدهى (متوفا: ۱۳۸۰ هـ.ق.)

۱۸٫ شیخ محمّد حسن نجفى رفسنجانى (۱۳۰۴ ـ ۱۳۹۲ هـ.ق.)

۱۹٫ عبدالوهاب نصرآبادى (متوفا: ۱۳۲۸ هـ.ق.)

۲۰٫ محمّد همامى ابن آخوند ملاحسن (۱۲۸۲ ـ ۱۳۵۹هـ.ق.)

۲۱٫ محمّد على یزدى (متوفا: ۱۳۵۱ هـ.ق.)(۲۸)

۲۲٫ حاج میرزا محمّد باقر امامى بن سید احمد(متوفا: ۱۳۶۴ هـ.ق.)

۲۳٫ جلال الدین همایى (۱۳۱۸ ـ ۱۴۰۰ هـ.ق.)

وى فرزند میرزا ابوالقاسم طرب و نوه هماى شیرازى بود. او استاد دانشگاه تهران و از طبع شعر برخوردار بود و تخلص به «سنا» داشت. کتابهاى بسیارى از وى باقیمانده است از جمله: ۱ ـ تاریخ ادبیات ایران در پنج جلد. ۲ ـ تاریخ اصفهان در ده جلد. ۳ ـ دستور زبان فارسى در دو جلد. ۴ ـ غزالى نامه. ۵ ـ سه رساله در بدیع ـ عروض و قافیه. ۶ ـ تصحیح و مقدمه نویسى برچند کتاب.(۲۹)

۲۴٫ سیدمحمّد رضوى کاشانى (متولد: ۱۲۹۱ هـ.ق.)

محل تحصیل او در اصفهان، شیراز، خراسان و لار بوده است و استادانش در اصفهان آیهالله سید محمّد باقر دُرچه اى، حکیم قشقایى و آخوند جوشقانى و دیگران بوده اند و در موضوعات مختلف کتاب نوشته است.(۳۰)

۲۵٫ میرزا حسن خان جابرى انصارى (۱۲۸۷ ـ ۱۳۷۶ هـ.ق.)

وى فرزند حاج میرزا على است. میرزا حسن خان، شاعر، مورخ، محقق، عالم بوده است و داراى تألیفاتى است که به برخى از آنها اشاره مى شود:

۱ ـ آگهى شهان از کار جهان، چهار مجلد.

۲ ـ تاریخ اصفهان.

۳ ـ گنجینه الانصار.

۴ ـ گوهر شب چراغ.

۵ ـ تاریخ اصفهان، رى و جهان.

۶ ـ تفسیر حسن ناتمام.(۳۱)

۲۶٫ حاج شیخ باقر قزوینى (متوفا: ۱۳۶۳ هـ.ق.)

وى فرزند آقا محمّد جواد قزوینى است. و بعد از پدرش در مسجد آقا نور ]اصفهان[ امامت داشته است. مشار الیه داماد آقا جلال الدینفرزند حاج شیخ محمّد تقى آقا نجفى بود.

محل دفن وى تخت فولاد اصفهان است و تکیهاى به نام او در آن جا ساختهاند. که معروف است به تکیه حاج آقا باقر دشتى.(۳۲)

۲۷٫ سید محمّد حسن سدهى اصفهانى (۱۲۷۷ ـ ۱۳۲۹ هـ.ق.)

وى داراى ۱۲ تألیف، پیرامون موضوعات فقهى و اصولى است.(۳۳)

۲۸٫ شیخ محمّد حسن عالم نجف آبادى (متوفا: ۱۳۸۴ هـ.ق.)

محل دفن وى تکیه کازرونى در تخت فولاد اصفهان است.(۳۴)

۲۹٫ سید محمّدرضا خراسانى.

و دهها عالم، فقیه و مجتهد دیگر.

عدم استفاده از سهم امام

جلال الدین همایى مى گوید:

«آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیتى بود عظیم و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) بود. در سادگى وصفاى روح و بى اعتنایى به امور دنیوى فرشتهاى بود که از عرش به فرش فرود آمده و براى تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امام هاى کلان براى او آوردند و دینارى نپذیرفت با این که مى دانستم که بیش از چهار پنج شاهى پول سیاه نداشت. وقتى سبب مى پرسیدم مى فرمود: من فعلاً مقروض نیستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید، وَ ما تَدرى نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً.

بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود. گاهى دیدم چهار صد، پانصد تومان که به پول امروزى چهارصد و پانصد هزار تومان بوده برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریالى که مقروض بود قبول نکرد.»

لقمه شبهه ناک

جلال الدین همایى در ادامه سخنانش مى گوید:

«اگر احیاناً لقمهاى شبهه ناک خورده بود، بر فور انگشت در گلو مى کرد و همه را بر مى آورد. و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأى العین دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکى از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفرهاى گسترده بود. از غذاهاى متنوع با انواع تکلّف و تنوق. آن مرحوم به عادت همیشگى مقدار کمى غذا تناول کرد. پس از آن که دست و دهانها شسته شد، میزبان قبالهاى را مشتمل بر مسألهاى که به فتواى سید حرام بود براى امضا حضور آن مرد روحانى آورد. وى دانست که آن میهمانى مقدمهاى براى امضا این سند بوده و شبهه رشوه داشته است رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدى کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردى؟ چرا این نوشته را پیش از ناهار نیاوردى تا دست به این غذا آلوده نکنم؟ بس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد و همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتى کشید.»(۳۵)

پرهیز از لغو گویى

آیهالله فیاض سدهى درباره استادش مى گوید:

«مرجعیّت به عهده ایشان ]علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى[ بود. وى مرد بسیار نزیه و مواظبى بود. طلاب هراس داشتند که نزد ایشان سخن لغوى بگویند. حوزه درسش پر حرارت بود. صبحها در مسجد نو ]اصفهان[ درس فقه و اصول مى گفت و عصر هم براى افرادى که نبودند یا درست درس را نفهمیده بودند همان درس را تکرار مى کرد.»(۳۶)

زهد و تقوا

منوچهر قدسى در خصوص زهد و تقواى علاّمه دُرچه اى گفته است:

«حالات و رفتار این بزرگوار و مراتب زهد و قدس و تقواى کم نظیر او همواره در تربیت اخلاقى دانشوران با استعداد تأثیر شگرف و ژرف داشته است.»(۳۷)

نظم در تدریس

حاج میرزا حسن خان انصارى، ملقب به الادباء (۱۲۸۷ ـ ۱۳۷۶ هـ.ق.) که محضر علاّمه دُرچه اى را درک کرده بود و خود از مورخان و مؤلفان نامدار اصفهان بوده چنین، مى گوید:

«مرحوم دُرچه اى اصول دین را از توحید تا معاد به اجتهاد تدریس مى کرد و ۳۸ سال به افاضت و ریاضت به یک منوال مشغول بود و هیچ گاه درس را دقیقه اى تعطیل و تأخیر روا نداشته است. وى عصر چهارشنبه هر هفته راهى زادگاهش «دُرچه» مى شد و عصر جمعه مراجعت مى کرد بهار و تابستان و دیگر فصول با انظباطى ویژه حساب راه و رسیدن به مدرسه نیمآور را داشت که پاشنه عصا را در لحظهاى بر مدخل سنگ مدرسه مى کوبید و مى گفت: لاحول و لا قوه الا بالله که درست بدون دقیقه اى کم و زیاد، ساعت چهار بعد از ظهر روز جمعه را نشان مى داد.»(۳۸)

فرزندان

پسران علاّمه دُرچه اى در مدرسه نیمآور تحصیل مى کردند. یکى از آنها، سیدابوالعُلى است که امام جماعت مسجد قطبیه اصفهان بود و در هشتم جمادى الاول سال ۱۳۸۰ هـ.ق. در مشهد در گذشت و در باغ رضوان مشهدمدفون شد.

سیدابوالمعالى، یکى دیگر از فرزندان علاّمه دُرچهاى است که در سال ۱۳۷۴ هـ.ق. به دیار باقى شتافت و در تخت فولاد، بیرون از بقعه تکیه کازرونى دفن شد.(۳۹)

این دو برادر دامادهاى حاج آقا میرزا جمال الدین چهار سوقى بودند و به بیان مسائل و ترویج شریعت اشتغال داشتند. سید ابوالحسن دُرچه اى، سومین فرزند علاّمه دُرچه اى است که امام جماعت یکى از مساجد اصفهان بود و در مدرسه نیمآور تدریس مى کرد. حاج سید احمد مرتضوى دُرچه اى، چهارمین فرزند علاّمه سیدمحمّد باقر است.(۴۰) وى هم اکنون در قید حیات است و در مدرسه امام صادق(علیه السلام) اصفهان، به درس و بحث اشتغال داشته و ضمناً به علوم روز و دو زبان زنده دنیا انگلیسى و آلمانى تسلط کامل دارد.(۴۱)

اجراى مراسم توبه

در مقدمه کتاب شعوبیه آمده است:

«مرحوم همایىبراى منوچهر قدسى بیان کرده است: که وقتى یکى از شاگردان، مُهر آقا را جعل کرده، استفاده یا سوء استفاده هایى نموده بود. به دیگر شاگردان بر خورده بود که فردى گستاخ با اَزْهَدْ و اَتْقاى زمان چنان بى پروا رفتار کند! به حکم غیرت و حالت جوانى با چند تن از طلاب مقیم مدرسه که در بین آنان یکى دو نفر از فرزندان خود آقا هم بودند دست به دست هم داده و آن شاگرد بدکردار را به باد کتک گرفتیم. آقا از کم و کیف ماجرا آگاهى یافت. آن فرد را که احتمالاً احتیاج و فقر مالى او را به انحراف کشانیده بود خواست و شروع کرد به نصیحت نمودن و اماما که فکر مى کردیم در حمایت از آن مرجع عالى مقام کار مهمى کرده ایم، چه رفتارى نمود؟ شروع کرد به انتقاد نمودن و ملامت کردن که چه کسى به شماها اجازه ضرب و شتم داد؟ حالا بروید وضو بسازید و بیایید توبه کنید. به دستور عمل کردیم و در حجره خود آقا گرداگردش نشستیم و او شروع کرد با آهنگى که از اضطراب و هیجان مى لرزید صیغه توبه را شمرده شمرده جارى کرد و ما با او تکرار مى کردیم: استغفرالله ربّى و اتوب الیه.»(۴۲)

جلوگیرى از وسواس

«یک روز به مرِحوم دُرچه اى گفتند یکى از شاگردان در وضو سازى از خود وسواس نشان مى دهد. ایشان گفته بود: آن فرد بیاید وضو بگیرد. بعد که در حضور استاد وضو گرفته بود، علاّمه دُرچه اى فرموده بود: حالا نمازت را بخوان ببینم! او هم نماز ظهر و عصرش را اقامه نموده بود. چون نمازش خاتمه یافت طلبه ها گفتند: آقا ایشان مى رود وضویش را تکرار مى کند و نمازش را اعاده مى نماید. آیهالله دُرچه اى گفته بود: وى را در حجره نگه دارید تا آفتاب غروب کند و وسواس از سرش بیفتد.»(۴۳)

اعتماد به شاگرد

جلال الدین همایى مى گوید:

«لطف و اعتماد آن بزرگوار ]علاّمه دُرچهاى [در حق بنده به حدى بود که جواب استفتاهایى را که از او مى شد به من محوّل مى فرمود. البته همیشه بعد از نوشتن استفتاء صورت نوشته را به دقت مى خواند و اگر نظرى در عبارت یا مطالب آن داشت به اصلاح مى آورد. جواب اکثر استفتاهایى را که در اواخر عمر از او شده به خط من است.

مُهر اسم خود را به هیچ کس حتى فرزندانش نمى داد. به دست من مى سپرد تا پاى استفتاها و اسناد شرعى که اجازه مى فرمود بزنم.»(۴۴)

ندانستن عیب نیست

«اگر چیزى از این فقیه بزرگوار مى پرسیدند و او نمى دانست با صراحت اظهار مى داشت: نمى دانم. و این لفظ را بلند مى گفت تا شاگردان یاد بگیرند، عارشان نیاید. مرحوم شیخ انصارى با آن مرتبه علم و تقوا نیز این گونه بود.»(۴۵)

زندگى در حجره

«علاّمه دُرچه اى حجرهاى در مدرسه داشت و تا هنگام وفات این روش را ادامه داد. هفته اى دو شب در درچه و بقیه شبها در مدرسه نیمآور اصفهان مى ماند.»(۴۶)

قناعت

«در عصر شکوفایى حوزه علمیّه نجف، در آن جا معروف شده بود که مرحوم آقا سید محمّد باقر در دو جهت بى مانند است. یکى در سختى زندگى و قناعت و تهى دستى و دیگرى در پُرکارى در امر تحصیل و جدّیت و مداومت شبانه روزى.»(۴۷)

غذاى علامه دُرچه اى

جلال الدین همایى مى گوید:

«از همان اوائل ورود به مدرسه نیمآور، خوشبختانه به محضر آیهالله العظمى آسید محمّد باقر دُرچه اى که مرجع تقلید بود و در حوزه درس خارجش جمعى کثیر از طلاب فاضل شاگردى مى کردند راه یافتم و اندک اندک چندان به وى نزدیک شدم که از اهل بیت او محسوب مى شدم و ده دوازده سال متوالى ملازم خدمت او بودم و اکثر اوقات چاى اول شب و هنگام سحر و احیاناً پخت و پز او را که مخصوص ایّام کسالت بود من مباشرت مى کردم. در هنگام سلامت غذایش بسیار ساده بود و نان خورش شام و ناهار او یا پیاز و سبزى بود، یا دوغ یا سکنجبین.»(۴۸)

آثـار مانـدگار

از این فقیه فرزانه آثارى در فقه و اصول به جاى مانده است که به برخى از آنها اشاره مى شود:

۱٫ یک دوره فقه و اصول در ۱۶ مجلد موجود و ۲ جلد مفقود شده است.

۲٫ حاشیه بر متاجر شیخ انصارى (چاپ شده است).

۳٫ حاشیه بر مناسک.

۴٫ رسالهاى در جبر و تفویض.

۵٫ حواشى بر رساله عملیه.

۶٫ حاشیهاى بر مکاسب شیخ انصارى.

۷٫ رساله عملیه.

۸٫ حاشیه بر اصول دین، تألیف شیخ جعفر شوشترى.

۹٫ تقریرات اصولیه (که در واقع، تقریر درس اصول ایشان است که توسط آیهالله سید حسن چهار سوقى (متولد ۱۲۹۴ هـ.ق.) مىباشد.(۴۹)

از آثار فوق، مختصرى از حاشیه بر مکاسب به دستور آیهالله العظمى بروجردى به چاپ رسیده است و بقیه آثار نیز به دستور ایشان از اصفهان به قم برده شد تا براى بازنگرى و چاپ در اختیار بعضى از علماى قم قرار گیرد(۵۰) که در حال حاضر نزد بعضى از علماى اصفهان موجود است.

وفات یا شهادت؟

خطیب توانا، حجه الاسلام و المسلمین صهرى اصفهانى در مورد ارادت حضرت آیه الله العظمى بروجردى(رحمه الله) نسبت به استادش، علاّمه دُرچه اى(رحمه الله) فرمود:

«ما تا پایان عمر مرهون زحمات و تلاشهاى استادمان سید محمّد باقر دُرچه اى هستیم.»

آقاى صهرى آن گاه خطاب به حضّار در مجلس ختم مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى ـ یکى از شاگردان علاّمه ـ با بیان اعتراض آمیز فرمود:

«چرا ساکتید؟ چرا آرام نشسته اید؟ بپاخیزید. شاگردان علاّمه مانند مرحوم شیرازى ـ صاحب این جلسه ـ یکى پس از دیگرى از دنیا مى روند و آن همه فضایل و آن همه مناقب ناگفته مى ماند. چرا زندگى و مرگ مردى که یک روز همنوا با شیخ شهید (فضل الله نورى) در مقابل بیگانگان و رضاخان میرپنج با شهامت ایستاد و یک روز هم تن به ذلّت نداد و تسلیم هیچ کس به غیر خدا نشد چنین مغفول مانده است.

وى در ادامه سخنانش به موضوع شهادت علاّمه دُرچه اى اشاره کرد و گفت:

«دیدید در پایان هم به طور مرموز و یک روز]شایع کردند[ که در حمام خفه شده یا سکته کرده است. مثل این که ایادى حکومت ]مأموران و عوامل قتل[ با ملک الموت عزراییل هماهنگى کرده بودند که ساعتى قبل از فوت ایشان در «دُرْچه» قدم مى زدند و بر اوضاع نظارت مى کردند و همه چیز را زیر نظر داشتند. اطباى دولتى هم راه سه ساعته یا چهار ساعته را، در عرض ده دقیقه طى کرده و در محل حاضر شده بودند و مانند پزشکانى که دور بدن مطهر حضرت رضا(علیه السلام) و حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) تجمع و شهادت آن دو را مرگ طبیعى جلوه دادند، با کمال وقاحت نظر دادند و شایع کردند که علاّمه به مرگ طبیعى از دنیا رفته است. و مگر مى شود شهادت را و خون را پوشیده نگه داشت که زهى خیال باطل و فکر خام!

چرا باید مرگ استاد الفقهاء، استاد المراجع، استاد المجتهدین، استاد الاساتید، استاد الحرّیه و بنده مخلص خدا ـ مبهم بماند! چرا بر سر درب تکیه متعلق به ایشان در لسان الارض (تخت فولاد)نوشته نشده است که: این جا مزار شهید فضیلت علامه فقیه «سید محمّد باقر دُرچه اى» است؟

چرا دست نوشته هاى او که محصول تلاش و زحمت یک عمر مطالعه و اندیشه ایشان است تکثیر نمى شود؟»(۵۱)

حجه الاسلام و المسلمین حاج سید تقى دُرچه اى (نوه ایشان) معتقد است: علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى توسط عوامل رضا خان به شهادت رسیده است.

نویسنده «تذکره القبور» مى نویسد:

مرحوم دُرچه اى طبق عادت معهود روز چهارشنبه (۲۶ ربیع الثانى سال ۱۳۴۲ هـ.ق. بعد از نماز ظهر به موطن خود «دُرچه» رفت و در آنجا در جمعه همان هفته قبل از طلوع آفتاب در حمام از دنیا رفت. از آن رو به اصفهان خبر دادند و اطباى حاذق به عیادتش رفتنداما بر آنها مُسَّلَم گردید که آن مرجع وارسته جان به جان آفرین تسلیم کرده است. اهل اصفهان و آبادى هاى اطراف، همان روز به دُرچه رفتند و پس از انجام مراسم تغسیل و تکفین دسته هاى سوگوارى به راه انداختند و پش از ۳ روز از فوت این مرجع عظیم الشأن، پیکر مبارکش در میان اشک و اندوه مرگ یا شهادت تشییع شد.

محل دفن

حدود غروب آفتاب روز سوم بعد از فوت، پیکر مطهر علاّمه سیّد محمّد باقر دُرچه اى وارد تخت فولاد اصفهان گردید. او را با عزت تمام ـ در پیش روى ]قبر [ملاعبدالکریم گزى ـ واقع در تکیه کازرونى دفن کردند.(۵۲)

مراسم عزادارى

به دستور حاج آقا نورالله اصفهانى، در آخرین روز ربیع الثانى ۱۳۴۲ هـ.ق. مراسم سوگوارى در مسجد شاه (امام خمینى کنونى) براى مرحوم علاّمه دُرچه اى تشکیل شد. در این مجلس ترحیم، آحاد مردم شرکت کرده بودند، به حدّى که میدان نقش جهان پر از جمعیت بود. تا آن زمان مسجد و میدان چنان جمعیتى را به خود ندیده بود. چند روز در مسجد نو اصفهان ـ مسجدى که معظم له در آن تدریس مى کرد ـ مراسم تلاوت قرآن و عزادارى برقرار بود. چند روز بازار اصفهان بسته بود. مردم خیابانها و حتى کوچه هاى اصفهان را در سوگ مرجع خود سیاه پوش کرده بودند. بر تربت پاکش در تخت فولاد نیز هر شب مراسم نوحه خوانى و عزادارى بر پا بود. شاعران در رحلت و تاریخ فوت این عالم مهذب و وارسته، اشعارى سرورده اند.(۵۳)

تربت استاد

«شاگردان وى ]علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى [خصوصاً افرادى که در طریق خود سازى از خصلتهاى اخلاقى این استاد الگو گرفته بودند، همچون حاج میرزا على آقا شیرازى بیش از دیگران اندوهگین بودند و در برپایى مراسم تعزیت و شرکت در مجالس ترحیم]استاد[ اهتمام افزونترى نشان دادند. این افراد در طول هفته به طور متوالى ـ بر سر قبر استادشان در تخت فولاد ـ رفته و با حزنى عمیق گریستند و از این که پدر روحانى و اسوه واستگى را از دست داده اند با بر زبان راندن جملاتى، هیجانات عمیق خویش را بروز مى دادند.»(۵۴)

شفیق اصفهانى درباره این مرجع جلیل القدر چنین سروده است:

آن که در این خاک گنجى پر بهاست *** گر که او را دُرچهاى خوانم خطا است(۵۵)

آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى(۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۴ هـ.ق.)

وى آخرین فرزند سید مرتضى دُرچه اى بود که در سال ۱۲۷۸ هـ.ق. در قریه دُرچه متولد شد. سید محمّد مهدى تحصیلات خود را نزد پدر فرزانه اش تا ده سالگى فرا گرفت. در همین سنین بود که غُبار یتیمى بر سر و رویش نشست و پدر و استادش را از دست داد.

آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى، برادر کوچکتر آقا سید محمّد باقر در علم، تقوا، امانت و صداقت، زبانزد خاص و عام بود.

سید مهدى دُرچه اى از مجتهدین و مدرسین حوزه اصفهان بود. او در حوزه علمیّه اصفهان و حوزه علمیّه نجف تحصیل نمود و در مدرسه نیمآور اصفهان به تدریس پرداخت. بعد از فوت علامه دُرچه اى، امامت مسجد و تدریس در مسجد نو اصفهان به وى واگذر شد.(۵۶) در این جا لازم است به اختصار، بخشهایى از زندگى آیهالله سید مهدى دُرچهاى اشاره شود:

هجرت به اصفهان

سید محمّد مهدى پس از فقدان پدر، به اتفاق برادرش سید محمّد صادق، به اصفهان هجرت کرد و در حوزه علمیّه اصفهان، در نهایت تنگدستى و کمال قناعت، با جدّیت به تحصیلات علوم دینى ادامه داد.

استادان

از جمله استادان وى در فقه و اصول،

آیه الله آقا حاج میرزا بدیع موسوى (متوفا: ۱۳۱۸ هـ.ق.)،

آیه الله حاج شیخ محمّد حسن نجفى(متوفا: ۱۳۱۷ هـ.ق.)،

حاج میرزا ابوالمعالى کرباسى (متوفا: ۱۳۱۵ هـ.ق.) 

آیه الله حاج شیخ محمّد باقر بن شیخ محمّد تقى صاحب حاشیه (نوه مرحوم آیـهالله شیخ جعفر کاشف الغطـا کبیـر (متوفـا: ۱۳۰۱ هـ.ق.) اسـت. او علوم عقلى را نزد آخوند ملاّ محمّد کاشى فرا گرفت.

هجرت به نجف اشرف

آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى در سال ۱۳۱۰ هـ.ق. به نجف مهاجرت کرد و مدت ۷ سال در جوار تربت پاک امام على(علیه السلام)، با جدّیت کامل به تحصیل اشتغال ورزید.(۵۷)

استادان

وى از استادان خود درنجف چنین نام مى برد:

۱ ـ آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى.

۲ ـ آیه الله شیخ هادى تهرانى.

۳ ـ آیه الله آقا شیخ محمّد حسن مامقانى.(۵۸)

زندگى در نجف اشرف

آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى در طول هفت سال اقامت در نجف، خاطراتى دارداو در این باره مى گوید:

«شبى پس از نماز و مشاغل درسى به مدرسه آمدم و داخل حجره شدم. دیدم هیچ چیزى حتى وسیله روشنایى و خوراکى در حجره نیست و اتفاقاً شب عید بود. بیرون آمدم و استخاره کردم یک سوره «اذا وقعه الواقعه» ]را[ قدم زنان اطراف صحن مدرسه بخوانم، خوب آمد. خواندم. استخاره کردم تکرار کنم، خوب آمد و این عمل چند مرتبه تکرار شد. سپس استخاره کردم بروم داخل حجره. بنشینم خوب آمد، همان کردم. دیدم کسى آمد پشت درب و آن را کوبید و صدا زددرب را باز کردم. دیدم یکى از شخصیتهاى نجف است، مرا دعوت کرد براى مهمانى ]که[ آن شب به خانه اش بروم. قبول کردم و رفتم. براى خواب هم مرا نگه داشت. فردا مرا به حمام بردپس از بیرون شدن از حمام دیدم وسائل حمام تازه و لباس نو و بسیار خوب از قبیل عبا، عمامه، قبا و پیراهن و غیره را تماماً گذارده تا بپوشم. بعداً که به مدرسه آمدم دیدم مقدارى پول طلا هم در جیب قبا براى مخارج بعدى گذارده بود.»(۵۹)

حوزه علمیّه اصفهان

آیهالله سید محمّد مهدى دُرچه اى در سال ۱۳۱۷ هـ.ق. از نجف به اصفهان بازگشت. وسایل بازگشت وى را یکى از حاجیان دُرچه که به نجف رفته بود، فراهم کرده بود.

پس از بازگشت به اصفهان، حوزه درسى ایشان مانند گذشته از درسهاى پرجمعیت بوده. ]است[ و یک دوره قوانین براى جمعیت انبوهى از فضلا تدریس نموده و بعد از آن آنچه از ایشان تقاضاى درس قوانین مى کنند قبول نکرده تا آن که یکى از فرزندانشان مریض مى شود، براى شِفاى او نذر مى کندتقاضاى طلاب را اجابت نماید ولذا یکدوره دیگر نیز مى گویند و سپس مکاسب، رسائل، کفایه و درس خارج فقهاً و اصولاً در دوره هایى و شاگردان زیادى پرورش دادند و مجلس درس را در مسجد نو بازار] اصفهان[ قرار داده در ایوان قبله تدریس مى فرمودند و سپس به مدرسه نیمآور مى آمدند و ساعاتى را در حجره اشتغال به مطالعه داشتند و در ضمن مراجعات مردم به ایشان، قسمتى آن جا انجام مى گرفت.

شاگردان

برخى از شاگردان آیهالله سید محمّد مهدى دُرچه اى به شرح ذیل است:

۱ ـ آیه الله حاج سید مرتضى پسندیده (برادر امامخمینى)

۲ ـ علاّمه حاج سید مرتضى موحد ابطحى

۳ ـ آیه الله حاج شیخ عباسعلى ادیب حبیب آبادى

۴ ـ آیه الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملى سدهاى

۵ ـ آیه الله حاج سید عبدالحسین طیّب

۶ ـ آیه الله شهید حاج میرزا عطاءالله اشرفى اصفهانى

۷ ـ حاج شیخ على مشکوه خوزانى ]سدهى[

۸ ـ آیه الله حاج شیخ محمّد رضا جرقویهاى

۹ ـ آیه الله حاج سید یوسف خراسانى

۱۰ ـ آیه الله حاج میرزا رضا کلباسى

۱۱ ـ آیه الله سید على نجف آبادى

۱۲ ـ آیهالله سید محمّد نجف آبادى….(۶۰)

تألیفات

از آیهالله سید محمّد مهدى دُرچهاى آثار ذیل به جاى مانده است:

۱ ـ یک دوره اصول از اول مباحث الفاظ تا آخر تعادل و تراجیح

۲ ـ کتاب الطهاره

۳ ـ کتاب الصلوه

۴ ـ رسالهاى درباره صوم به صورت مختصر

۵ ـ رسالهاى درباره رضاع

۶ ـ حواشى بر رساله عملیه مرحوم آیهالله حاجى کلباسى.

که قبلاً محشى به حاشیه مرحوم آیهالله شیخ انصارى و حاشیه مرحوم آیهالله آقا سید محمّد باقر دُرچه اى شده بود.(۶۱)

نان و سرکه

درباره مایحتاج زندگى سید محمّد مهدى دُرچه اى چنین آمده است:

«هر هفته مقدارى نان مادرشان تهیه کرده و از فروش نذوراتى که مردم برایشان مى آوردند مبلغ یک عباسى (پول رایج آن زمان) به آنها مى داده است. سید محمّد مهدى گفته است: گاهى یک مرغ برایمان ]هدیه [مى آوردند. مى بردیم در میدان جلفا یا میدان کهنه اصفهان و به مبلغ پنج شاهى مى فروختیم و مقدارى از آن را سرکه براى خوردن با نان و بقیه را مصرف کاغذ و مرکب و قلم و کتاب و امثال آن مى کردیم. و اغلب نان و سرکه مى خوردیم و از دُرچه ممکن بود، ماست و پنیر که برایمان نذرى مى آوردند براى مصرف ایّام هفته در مدرسه داشتیم.»(۶۲)

«وى در اواخر عمر، مجتهد اعلم وجامع الشرایط اصفهان گردید و در حالى که بیش از ۹۰ سال از عمر پر برکتش سپرى شده بود، در سال ۱۳۶۴ هـ.ق. از دنیا رخت بر بست و به دیار جاودان رهسپار شد و در جوار تربت پاک برادرش علاّمه درچه اى مدفون گردید.»(۶۳)

هجرت به مشهد مقدس

آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى در سال آخر عمر تصمیم گرفت که به مشهد مقدس برود و در آن جا ساکن شود. سرانجام همراه بعضى از اعضاى خانواده، در جوار ثامن الحجج(علیه السلام)سکونت گزید. علما، مراجع و شخصیتهاى مقیم مشهد، به دیدن ایشان رفتند و با اصرار از ایشان خواستند که ظهر زیر گنبد و شبها در ایوان مسجد گوهر شاد، اقامه جماعت کند. وى در خواست آنها را قبول کرد و در ۵ ـ ۶ ماهى که درآن جا بود زائران حرم رضوى به ایشان اقتدا مى کردندتا اینکه دراثر سکتهاى که چند سال قبل از هجرت ایشان به مشهد مقدس عارض شده بود و ماندن در کنار تربت پاک امام رضا(علیه السلام)برایش مشکل بود، در اواخر زمستان سال ۱۳۶۳ هـ.ق. به اصفهان بازگشت.(۶۴)

فرجام نیک

وى پس از سالها مجاهدت در راه احیاى دین محمّدى(صلى الله علیه وآله) و پرورش شاگردان بسیارى در سال ۱۳۶۴ هـ.ق. به ملکوت اعلى پیوست.

پیکر ایشان را پس از غسل دادن و کفن کردن، به مسجد جامع اصفهان بردند و فرداى آن روز، آیهالله حاج آقا رحیم ارباب(رحمه الله) برایشان نماز خواند و از آن جا با تشییع جنازه با شکوهى به تخت فولاد بردند و در بقعه وسط تکیه کازرونى به خاک سپردند.(۶۵)

رؤیاى صادق

آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى دو روز قبل از فوت، خوابى دیده بود که با فوت ایشان تعبیر شد. ایشان قبل از رحلت، گفتند: «در خواب دیدم مرحوم اخوى آقا سید محمّد باقر و مرحوم آخوند ملاّ عبدالکریم جزى (که در زمان حیات آنها این سه نفر با هم رفیق و معاشر بودند) آمدند دیدن من و مقرر شد با هم جایى برویم و هنگام خروج از اتاق آن دو مرا پیش انداختند.» و اتفاقاً بدون پیش بینى قبلى در تکیه کازرونى در بقعه تکیه بین قبر آن دو بزرگوار مدفون شدند.

نیز گفتند: «خواب دیدم جمعیت زیادى آمدند مرا به مسجد جامع براى اقامه نماز جمعه ببرند، با این که من فتوى به وجوب آن نمى دهم.» و اتفاقاً جمعیت بسیارى ظهر جمعه آمدند و جنازه ایشان را پس از غسل دادن و کفن کردن به مسجد جامع اصفهان بردند و پس از نماز میّت و مراسم دفن، به عزادارى پرداختند و چند روز ختم براى ایشان برقرار بود.

آیه الله سید محمّد حسین دُرچه اى

سیّد محمّد حسین موسوى درچه اى، فرزند سید مرتضى، در درچه اصفهان تولّد یافت. او پس از تحصیل در مکتب خانه و محضر پدرش، به حوزه علمیّه اصفهان پا نهاد و در کمترین زمان، به سبب استعداد قوى و هوش سرشارش، فقه و اصول و کلام و فلسفه را در محضر علماى بزرگ اصفهان طى نمود و براى پیمودن مدارج علمى بالاتر راهى نجف گردید.

حافظه قوى

او در حوزه علمیّه نجف، در درس حاج میرزا حبیب الله رشتى و میرزاى شیرازى مجدّدشرکت کرد. وى تسلّط بسیارى به احادیث ائمّه(علیهم السلام) داشت، از این جهت، به «محدّث اصفهانى» مشهور شد.

او به کمک حافظه قوى ،همچون یک معجم احادیث بود و یا به تعبیر بعضى از علماى آن زمان، یک کتابخانه سیّار از احادیث و آیات قرآن بود. و بنا به اظهار خود و علماى معاصرش، تمام بحارالانوار را از جلد اول تا جلد آخر، با دقّت مطالعه کرده و بیشتر احادیث را حفظ بود. هنر این فقیه بزرگ در حدیث شناسى، زبانزد علما بود.

انتخابِ نام خانوادگى

پس از وفات او، در زمان رضاخان که موضوع نام خانوادگى و گرفتن شناسنامه ها به میان آمد، بعضى از علماى اصفهان به فرزندان مرحوم سید محمّد حسین درچه اى پیشنهاد دادند که نام فامیلى شما باید متناسب با تخصّص کم نظیر پدر شما باشد و فامیل محدّث، اخبارى، روایتى و… را به آنان پیشنهاد دادند که اکنون چند نفر از فرزندانش نام فامیلى «اخبارى» دارند.

کمالات معنوى

محدّث اصفهانى اهل تهجّد و راز و نیاز بود. نفسى گیرا و خلوصى بى شائبه داشت. برکات نفس گرم و اثرات دعاى او در زمان حیاتش بسیار مشهور بود که نه تنها عامّه مردم بلکه طُلاّب و برخى از علماى بزرگ به نَفَسِ او اعتقاد قلبى داشتند.

مرحوم آیهالله گزى که از فقیهان بزرگ اصفهان بود، به خلوص و معنویت او به شدّت عقیده داشت و نَفَسِ گرمِ او را در رفع شدائد و مشکلات مؤثر مى دانست.

مـرقـد

پس از فوت این عالم ربّانى، روح مطهّر و مزارش همچون زمان حیات او مورد توجه متوسّلین بود. مردم وى را مستجاب الدعوه مى دانستند.

امتیازات اخلاقى

مرحوم محدّث اصفهانى داراى ویژگى هاى ممتاز اخلاقى بود. او براى مردم، به خصوص علما، احترام و ادب ویژه قائل بود و با وجود کهولت سن و ضعف جسمى و ضعف بینایى، براى هر تازه واردى تمام قد به پا مى خاست. زرق و برق دنیا هیچگاه او را فریب نداد و به القاب و عناوین دلخوش نداشت. او با این که خود از مجتهدان و مورد تقلید هزاران نفر بود، احتیاط را در همه چیز رعایت مى کرد.

آثـار

از جمله آثار ارزندهاى که از این عالم ربّانى به جاى مانده است، نوشته هاى اوست.

آیه الله سید نصرالله موسوى درچه اى، فرزند محدّث اصفهانى، که خود از بزرگان علم و تقوا بودروزى در یکى از مغازه هاى درچه، چشمش به دستنوشته اى که جلوى مغازه دار بود، مى افتد. حِسِّ کنجکاوى او برانگیخته مى شود. دست نوشته را بر مى دارد و مطالعه مى کند. در نهایت ناباورى و تعجّب، متوجه مى شود که دست نوشته هاى پدرش است.

او دست نوشته هاى پدرش را که دو جلد قطور رَحْلى و هر جلد بیش از ۷۰۰ صفحه بود، به خانه برد. ضمناً معلوم شد تمام آن نوشته ها بیش از ۸ جلد بوده است که متأسّفانه بقیّه آنها در دسترس نیست.

آثار دیگر او عبارتند از:

۱ ـ حاشیه و تعلیقى بر رسائل.

۲ ـ حاشیه و شرح مفصلى بر مکاسب.

۳ ـ نوشته هایى در علم کلام.

۴ ـ فهرست دقیقى از فقه در ابواب گوناگون آن.

۵ ـ رساله اى در مناسک حج.

وصیت نامه

آیه الله سید محمّد حسین موسوى دُرچه اى معاصر آیه الله گزى بود.

محدّث اصفهانى در دوران پیرى و ضعف بینایى وصیت خود را انشا کرد و مرحوم آیهالله گزى نوشت، چرا که مرحوم گزى در هنگام خانه نشینى محدّث، از اصفهان مرتب هفتهاى یک نوبت به دیدن ایشان به درچه مى آمد.

آیهالله سید محمّد حسین موسوى دُرچه اى در روز جمعه ۲۸ جمادى الثانى ۱۳۳۴ هـ.ق.، در هشتاد سالگى به رحمت ایزدى پیوست. شهر اصفهان در سوگ وى یکپارچه تعطیل شد. دسته دسته مردم اصفهان راهى دُرچه شدند و همراه اهالى درچه و روستاهاى اطراف، پیکر این عالم بزرگ را به سوى تخت فولاد اصفهان تشییع کردند و در کنار قبر حکیم ملاّ اسماعیل خواجوئى به خاک سپردند.(۶۶)

 گلشن ابرار  ج۳



۱- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۷۶۶نقباء البشر، ج ۱، ص ۲۲۴٫

۲- از مکتوبات حجه الاسلام حاج سید تقى درچهاى (نوه معظم له).

۳-اصفهانىها به سینى بزرگ که از مس ساخته شده باشد، مجمعه مىگویند و در زمان قدیم روى کرسى مىگذاشتند و به جاى سفره از آن استفاده مىکردند. در حال حاضر کمتر استفاده مىکنند و اگر در خانهاى موجود باشد، حالت دکورى و تشریفاتى دارد.

۴- از مکتوبات حجهالاسلام حاج سید تقى درچهاى.

۵- شرح حال رجال ایران، ج ۵، ص ۲۱۸٫

۶- از مکتوبات حجهالاسلام سیدتقى درچهاى.

۷- آیه الله چهار سوقى، محمّد على معلم حبیب آبادى.

۸- کاروان علم و عرفان، ص ۲۲۵، غلامرضا گلى زواره.

۹- زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص ۲۹۶٫

۱۰- سیاحت شرق، ص ۱۶۳٫

۱۱-شرح حال رجال ایران، ج ۵، ص ۲۱۸٫

۱۲- سیاحت شرق، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۲٫

۱۳- مجله حوزه، مصاحبه با آیهالله طیب، شماره ۳۳، ص ۳۵٫

۱۴-مقدمه کتاب شعوبیه، ص ۹۹٫

۱۵- ارباب معرفت، ص ۹۹٫

۱۶-مصاحبه مؤلف با نوه علامه درچهاى در شهر رى.

۱۷- همان.

۱۸- همایى نامه، ص ۱۸ و ۱۷٫

۱۹- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۳۰۸٫

۲۰- کاروان علم و عرفان، غلامرضا گلىزواره، ص ۲۳۲٫

۲۱- خاطرات آیهالله بروجردى، ص ۲۶ و ۲۵٫

۲۲- زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص ۹۶٫

۲۳- کاروان علم و عرفان، ص ۲۳۳٫

۲۴- ارباب معرفت، ص ۱۰۹٫

۲۵- سیاحت شرق، ص ۶۷۹٫

۲۶- گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۱۰۰ و ۱۰۱٫

۲۷-تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج ۲، ص ۳۳۲٫

۲۸- زندگانى جهانگیرخان قشقایى، ص ۸۵، ۱۰۹، ۱۱۸، ۱۲۰، ۱۲۲، ۱۳۴، ۱۵۹، ۱۸۶، ۱۹۱، ۱۹۲، ۱۹۴ و ۱۹۵٫

۲۹- سیرى در تاریخ تخت فولاد اصفهان، ص ۱۸۶ – ۱۸۵٫

۳۰- همان، ص ۱۸۶٫

۳۱-زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص ۱۳۸٫

۳۲- همان، ص ۷۴ ـ ۷۵٫

۳۳- مکارم الآثار، ج ۶، ص ۲۱۳۴٫

۳۴- دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۲۷۶٫

۳۵- مقالات ادبى،ج ۱، ص ۱۸، جلال الدین همایى.

۳۶- مجله حوزه، ش ۱۸، ص ۳۰٫

۳۷- مقدمه رساله شعوبیه، ص ۶۷٫

۳۸- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۸ (پاورقى).

۳۹- تذکره القبور، ص ۱۹۱٫

۴۰- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۸ (پاورقى).

۴۱-مصاحبه با حجهالاسلام حاج سید تقى درچهاى.

۴۲- مقدمه کتاب شعوبیه، ص ۱۰۱ و ۱۰۰٫

۴۳ – مجله یاد، شماره دهم، ص ۴۳٫

۴۴- همایى نامه، ص ۱۸ و ۱۷٫

۴۵- سیماى فرزانگان، ص ۳۱۲ناصح صالح، ص۶۵٫

۴۶- مدرس، تاریخ وسیاست، ص۶۷به نقل از نوهایشان.

۴۷- مکتوبات سید تقى درچهاى.

۴۸- همایى نامه، ص ۱۸ و ۱۷٫

۴۹- زندگانى آیهالله چهارسوقى، سید محمّد على روضاتى، ص ۱۵۶٫

۵۰- از مکتوبات آقا تقى دُرچهاى (نوه معظم له).

۵۱- از دست نوشتههاى سید تقى دُرچهاى.

۵۲- تذکره القبور یا بزرگان اصفهان، ص ۱۹۲٫

۵۳- زندگانى آیهالله چهار سوقى، ص ۱۵۶٫

۵۴- ناصح صالح، ص ۷۲ و ۷۱٫

۵۵- تخت فولاد، ص ۱۳٫

۵۶- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۶۹٫

۵۷- از مکتوبات حجهالاسلام سید تقى درچهاى.

۵۸- همان.

۵۹- همان.

۶۰- مصاحبه با حجه الاسلام حاج سید تقى درچهاى.

۶۱- همان.

۶۲-از مکتوبات حجهالاسلام حاج سید تقى درچهاى.

۶۳- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۶۵٫

۶۴-از تحقیقات و مکتوبات حجهالاسلام سیدتقىدرچهاى.

۶۵-همان.

۶۶- دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۱۸۹سیرى در تاریخ تخت فولاد اصفهان، ص ۱۱۷الذریعه، ج۱، ص۲۲۴نقباء البشر، ج ۲، ص ۶۵۶ و دستنوشته هاى سیّد تقى درچه اى.

 

زندگینامه حکیم محقق دوانى(۸۳۰-٩٠٨ه ق)

جلال الدین محمد بن سعد الدین اسعد صدیقى دوانى از اجله افاضل و محققین متکلمین و فلاسفه اسلامى است که در قرن نهم در حوزه فلسفى شهر شیراز درخشید و در اندک زمانى در علم کلام و حکمت شهرتى بسزا یافت و آثار علمى وى در حوزه‌هاى علمى عصر خویش مورد بحث و تحقیق قرار گرفت بالاخص حواشى و تعلیقات او بر کتاب شرح تجرید علامه قوشجى ناگفته نماند حوزه فلسفى شیراز از دیر زمانى داراى دانشمندانى بزرگ در علم فلسفه و کلام بوده امثال قاضى بیضاوى «عبد الله بن عمر» متوفى (۶٨٢-۶٨۵-۶٩١) قطب الدین شیرازى «محمود بن مسعود» متوفى (٧١٠-٧١۶) قاضى عضد الدین ایجى «عبد الرحمن بن رکن الدین» متوفى (٧۵۶) میر سید شریف جرجانى «سید على بن محمد» متوفى (٨١۴-٨١۶-٨٢۴- ٨٢۵) سید الحکماء امیر صدر الدین دشتکى (محمد بن ابراهیم) مقتول (٩٠٣) قاضى کمال الدین «امیر حسین بن معین الدین میبدى» متوفى (٩٠۴-٩١١) غیاث الدین دشتکى «منصور بن محمد» متوفى (٩۴٠-٩۴٨-٩۴٩) شمس الدین فاضل خفرى «محمد بن احمد» متوفى (٩٣۵-٩۵٧) فاضل باغنوى شیرازى «ملا حبیب الله میرزا جان» متوفى (٩٩۴) و قبل از فیلسوف بزرگ صدر المتألهین شیرازى اعلى الله مقامه الشریف این محقق عالیقدر از ستارگان تابناک این حوزه علمى است که به پرداخته گذشتگان بسنده نکرده و خود در مباحث فلسفى صاحب نظر و اندیشه است و کتب او از منابع تحقیق و پژوهش صدر المتالهین قرار گرفته و در کتاب شریف اسفار قریب ۴٠ مورد از وى تحت عناوین المحقق الدوانى-المحقق الجلیل-العلامه الدوانى-المولى الدوانى- هذا التحریر-بعض اجلّه الفضلاء-بعض اجلّه اصحاب البحوث-بعض من اجلّه العلماء المتأخرین. یاد فرموده صاحب تاریخ حبیب السیر [که تالیف آن بسال ٩٣٠ پایان یافته]در ترجمه او چنین آورده مولانا جلال الدین محمد الدوانى از غایت تبحّر در علوم معقول و منقول و از کمال مهارت در مباحث فروع و اصول بر جمیع فضلاء عالم و تمامى علماى بنى آدم فایق بود و در میدان تحقیق مسائل و انحلال معضلات رسائل و توضیح خفیّات متقدمین و تلویح جنیّات متأخرین قصب السبق از امثال و اقران میر بود.

فنون مکنون که از ابو على-علاّمه طوسى-در سرّ خفا بود در نظر بصیرتش جلوه ظهور داشت و اسرار مخزون که از معلّم اول و ثانى مکتوم مانده بود قلم عنایت سبحانى بر صحیفه ضمیرش نگاشت. . . (جلد ۴ صفحه ۶٠۴) و شمس الدّین محمد سخاوى متوفاى (٩٠٢) در کتاب الضوء اللامع جلد ٧ ص ١٣٣ در ترجمه او چنین آورده محمد بن اسعد مولانا جلال الدین الصّدیقى الدّوانى، (بفتح المهمله و تخفیف النون نسبه لقریه کازرون) الکازرونى الشافعى القاضى بإقلیم فارس، و المذکور بالعلم الکثیر ممّن: أخذ عن المحیوى اللارى و حسن بن البقال، و تقدّم فی العلوم سیّما العقلیّات، و أخذ عنه اهل تلک النواحى، و ارتحلوا إلیه من الرّوم و خراسان و ماوراء النهر، و سمعت الثّناء علیه من جماعه ممّن أخذ عنّى و استقرّ به السلطان یعقوب فی القضاء، و صنّف الکثیر، من ذلک شرح على شرح التجرید للطوسى، عمّ الانتفاع به، و کذا کتب على العضد، مع فصاحه و بلاغه و صلاح و تواضع و هو الآن فی سنه سبع و تسعین حیّ ابن بضع و سبعین.

شهرتش به دوانى از این روست که زادگاهش شهرک دوان از توابع کازرون شیراز بود و در آنجا بسال ٨٣٠ دیده بجهان گشود و بسرپرستى والد ماجدش مولانا سعد الدین اسعد که به علوّ نسب و دانش مشهور بود ١و در آنجا به قطع و فصل قضایاى شرعیّه اشتغال داشت بمراحل کمال رسید و هم در آنجا مدفون گردید و مقبره او هم اکنون برجاست.

١) . (جلال الدین در مقدمه تفسیر سوره اخلاص بمناسبت از تفسیر کبیرى بنام السواد الاعظم از مؤلفات او یاد فرموده) .

٢۴و او را صدیقى مى‌گفتند از این رو که نسبش به ابو بکر صدیق مى‌رسید و از احفاد محمد بن ابى بکر بوده است او در آغاز سنى مذهب بود و در اصول عقاید طریقت اشعرى داشت ولى در پایان بمذهب شیعه امامیه گرایید. و سببش را بعضى از تراجم چنین نگاشته‌اند که بهنگام تالیف سومین حاشیه‌اش بر کتاب شرح تجرید قوشجى در مسأله امامت و خلافت پس از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در اندیشه او چنین گذشت که اگر جدش ابو بکر صدیق زنده مى‌بود بدون شک بسیارى از این مطالب علمى و دقایق فلسفى را درک نمى‌کرد و پس از این کتاب «نور الهدایه» را در خلاصه مبانى اعتقادى خود تألیف کرد. و خاتمه کتاب خلق الافعال دیگر از مؤلفات او نیز بیانگر همین معنى است چنان که در پایان کتاب نور الهدایه به آن اشاره فرموده اثار علمى این دانشمند بیشتر در خارج از ایران چون مصر و هند و استانبول و پترزبورگ و لندن بچاپ رسیده و امید است امکانات نشر اثار وى در این مرز و بوم نیز فراهم آید چه لزوم آشنائى با سیر و تطور افکار فلسفى در حوزه علمى شیراز براى محققین، نشر آثار و مؤلفات این محقق عالیقدر را ایجاب مى‌نماید، گر چه بسیارى از افکار و اندیشه‌هاى او در کتاب شریف اسفار مطرح و مورد نقد و انتقاد قرار گرفته

«درگذشت»

در کتاب حبیب السیر آمده که مدت عمرش زیاده بر هفتاد سال بود و در مجالس المؤمنین روز سه شنبه نهم ماه ربیع الأول ٩٠٨ آمده (در نسخه‌اى نفیس مخطوط از این کتاب که نزد نگارنده است روز و ماه فوت او نیامده) و در کشف الظنون در موارد مختلف (٩٠۶-٩٠٧-٩٠٨) و در روضات به نقل از سلّم السماوات (٩٠٢) و در کتاب ریحانه الادب به اختلاف بین سالهاى (٩٠٢-٩٠٧-٩١٨-٩٢٨) آمده و در اعلام زرکلى تولد او را (٨٣٠) و درگذشت را (٩١٨) ذکر نموده در الذریعه جلد ٩ ص ٣٢٩ آمده المولى المحقق جلال الدین محمد بن اسعد الصدیقى الدّوانى الکازرونى الشیرازى المولود فی بضع و عشرین و ثمانمائه کما یظهر من الضوء اللامع ج ٧ ص ١٣٣، قال هو حیّ فی سنتنا سبع و تسعین و هو ابن بضع و سبعین.

٢۵و توفى حدود (٩٠٢) کما فی سلم السماوات، لابى القاسم الکازرونى او (٩٠٧) و هو المشهور کما فی الاعلام، أو (٩٠٩) کما فی شاهد صادق أو (٩٢٨) کما فی الشذرات و النور السافر، أو (٩١٨) کما فی الکنى و الالقاب و امّا نسبه على ما ذکره فی آخر اجازته لعفیف الدین حفید صفى الدین عبد الرحمن الصفوى فی (٨٩٣) هکذا.

محمد بن اسعد بن محمد بن عبد الرحیم بن على الصدیقى الدوانی و ذکر منها أنّه أخذ العلوم العقلیّه عن والده الإمام سعد الملّه و الدّین أسعد المحدّث بالجامع المرشدى و أخذها أیضا مع العلوم النقلیّه عن العلاّمه مظهر الدّین محمد المرشدى و ذکر من مشایخ إجازته فی الحدیث لفظا و کتبا الشیخ المحدّث الرحله شهاب الإسلام عبد الله بن میمون الکرمانى المشهور بالجبلى و ذکرنا بعض هذه الاجازه فى جلد:١ ص ٢٣١

آثار علمى علاّمه دوانى

١-اثبات الواجب (ط اسلامبول)

٢-اثبات الواجب جدید

٣-اخلاق جلالى یا لوامع الاشراق فی مکارم الاخلاق بفارسى (ط در هندوستان -لندن)

۴-الأربعون السلطانیه فی الاحکام الربانیه

۵-افعال الله تعالى-در کشف الظنون آمده: این کتاب مشحون است از غرائبى که گوشها آن را نشنیده.

۶-افعال العباد-و یا خلق الأفعال و یا خلق الأعمال و یا الجبر و الاختیار که ضمن مجموعه‌اى بنام کلمات المحققین بسال ١٣١۵ در تهران چاپ شده.

٧-انموذج العلوم-مشتمل بر تحقیق ده مسأله که یکى از آنها مسأله حدوث و قدم عالم است.

٨-الأنوار الشافیه-که ظاهرا حواشى و تعلیقات است بر کتاب الانوار لعمل الابرار یوسف بن ابراهیم اردبیلى متوفى (٧٩٩)

٩-بستان القلوب

١٠-تحفه روحانى

١١-تفسیر سوره اخلاص

١٢-تفسیر سوره جحد

١٣-تفسیر معوذتین

١۴-تفسیر آیه-کلوا و اشربوا و لا تسرفوا

١۵-تفسیر آیه-و للّه الأسماء الحسنى

١۶-تفسیر آیه-یا أیّها الذین آمنوا خذوا زینتکم عند کلّ مسجد

١٧-التوحید-نسخه‌اى از آن در کتابخانه دانشکده ادبیات مشهد موجود است

١٨-حاشیه بر تهذیب المنطق تفتازانى-بنام العجاله که بعنوان شرح نیز از آن یاد شده و تا آخر بحث موجهات را داراست

١٩-حاشیه بر کتاب حکمه العین

٢٠-حاشیه بر الزوراء-در بعضى کتب از آن بعنوان شرح الزوراء یاد شده

٢١-حاشیه بر اوائل کتاب محاکمات ملا قطب

٢٢-حاشیه بر شرح آداب البحث کمال الدین مسعود شیروانى

٢٣-حاشیه بر شرح اشارات

٢۴-حاشیه بر اوائل شرح چغمینى در علم هیأت

٢۵-حاشیه بر حواشى میر سید شریف بر شرح شمسیه (تا تقسیم علم به بدیهى و نظرى)

٢۶-حاشیه بر شرح تجرید علامه قوشجى

٢٧-حاشیه جدید بر شرح تجرید قوشجى

٢٨-حاشیه اجدّ بر شرح تجرید قوشجى.

این سه حاشیه را طبقات جلالیه مى‌نامند و قسمتى از آن در حواشى شرح تجرید علامه قوشجى به چاپ رسیده

٢٩-حاشیه بر شرح شمسیه قدیم و جدید

٣٠-حاشیه بر اوائل شرح عضدى بر مختصر اصول ابن حاجب

٣١-حاشیه بر شرح مطالع بنام تنویر المطالع قدیم و جدید

٣٢-حقیقه الإنسان و الروح الجوّال فی العوالم (ط بقاهره)

٣٣-خلق الأفعال-که همان رساله أفعال العباد است

٣۴-دیوان اشعار-که به همت دکتر حسین على محفوظ بسال ١٩٧٣ میلادى در بغداد به چاپ رسیده و تخلص او دوانى-جلال-فانى هر سه آمده

٣۵-رساله‌اى در اثبات تکلم حقّ جلّ و علا

٣۶-رساله‌اى در ایمان فرعون

٣٧-رساله‌اى در تحقیق جبر و اختیار که بنقل قاضى نور الله در مجالس المؤمنین مؤلف آن را بنام میر میران ماضى اصفهان بفارسى تألیف نموده و بنا بر این غیر از الجبر و الاختیار عربى است که در افعال العباد ذکر آن گذشت ١.

٣٨-رساله‌اى در تعریف علم کلام که در کتاب مواقف آمده

٣٩-رساله تهلیلیّه-بفارسى در بیان و شرح کلمه لا إله الا الله

۴٠-رساله‌اى در حلّ مغلطه مشهور به جذر اصمّ

۴١-رساله خلخالیه.

۴٢-رساله‌اى در خواص حروف. بفارسى شاید همان تحفه روحانى باشد که ذکر آن در ریحانه الادب آمده

۴٣-رساله‌اى در دیوان مظالم-بفارسى که براى علاء الملک والى خطه لار تالیف نموده

۴۴-رساله‌اى در صیحه و صدا. بفارسى در یک مقدمه و یک صیحه و چند صدا (فیلم آن در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است)

۴۵-رساله عادلیه. که در عدالت بنام یکى از سلاطین بفارسى نوشته

۴۶-رساله عرض نامه. بفارسى

۴٧-رساله عشریه. به نقل صاحب کشف الظنون براى سلطان با یزید عثمانى به روم فرستاده

۴٨-رساله‌اى در علم النفس. که بنام حقیقه الانسان و الروح الجوّال ذکر آن گذشت

١) . در جلد دوم فهرست کتب خطى فارسى آقاى منزوى ص ٧٧١ آمده جبر و اختیار از جلال الدین فرزند اسعد دوانى کازرونى شیرازى (٨٢٠ و اندى-٩٠٨) بنام یکى از بزرگان که گویا ملقب به غیاث الدین بوده است، و این جز خلق الافعال و جبر و اختیار عربى او است آغاز یا من جبّر الخلق بقهر التدبیر.

۴٩-رساله قلمیه. که در آن رعایت بسیارى از فنون بلاغت و انواع تشبیهات بلیغه فرموده

۵٠-الزوراء. کتابیست مختصر در فلسفه که در ان جمع میان حکمت بحثى و ذوقی نموده. (ط بقاهره) . و به نقل صاحب کشف الظنون آن را عالم فاضل کمال الدین حسین لارى بنام تحقیق الزوراء شرح نموده

۵١-شرح اثبات جوهر مفارق خواجه نصیر الدین طوسى

۵٢-شرح اربعین حدیث محى الدین یحیى بن شرف نووى متوفى بسال (۶٧۶)

۵٣-شرح تحریر اقلیدس خواجه نصیر الدین

۵۴-شرح خطبه طوالع در علم کلام

۵۵-شرح رساله نصیریه در تحقیق معنى نفس الامر

۵۶-شرح سى فصل خواجه نصیر الدین

۵٧-شرح عقائد عضدى (ط در هند. آستانه. پترزبورگ)

۵٨-شرح قصیده ابو على بغدادى در علم هیأت

۵٩-شرح هیاکل النور شیخ شهاب الدین سهروردى بنام شواکل الحور (ط قاهره -هند)

۶٠-شرح غزل حافظ. در همه دیر مغان نیست چو من شیدایى (ط. تهران ١٣۴٣)

۶١-شرح بیت حافظ. دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند

۶٢-شرح بیت حافظ. پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

۶٣-شرح رباعیات خود براى قیصر روم

۶۴-العشر الجلالیه

۶۵-عشرتنامه

۶۶-نور الهدایه (ط-ایران)

دکتر سید احمد تویسرکانى اصفهان مهر ماه ١٣۶٣

کتاب الرساله المختاره//علامه دوانی –محمد باقر میر داماد

زندگینامه و مصاحبه با استادعلامه آیت الله علی دوانی

استاد علی دوانی از اندیشمندان و اساتید برجسته تاریخ اسلام در روز ۱۸ دی ۱۳۸۵ دار فانی را وداع گفت.متن حاضر، شامل خلاصه‌ای از آخرین گفت و گوی مشارالیه با نشریه «افق حوزه» است که در شماره‌های ۱۲۳ و ۱۲۴ مورخ ۱۰ و ۱۷ مهر ۱۳۸۵، سه ماه قبل از رحلت آن بزرگوار به چاپ رسیده است.

لطفاً مختصری از زندگی، تحصیلات و تألیفات خود را بیان نمایید.

بسم‌الله الرحمن الرحیم. مطابق شناسنامه، در روز پنجم مهر ۱۳۰۸ شمسی در روستای دوان واقع در بین شیراز و بوشهر و ۱۰ کیلومتری شمال کازرون دیده به جهان گشودم. فیلسوف نامی، حکیم و متکلم مشهور، جلال‌الدین دوانی متوفای ۹۰۸ ه‍. ق که پنجاه سال ریاست حوزه علوم عقلی شیراز را به عهده داشت و در پایان عمر به دوان بازگشته و مرقدش در آن‌جاست، همشهری ماست. اولین تألیف من هم شرح زندگانی جلال‌‌الدین دوانی است که در ۲۳ سالگی نوشتم وسال بعد با تقریظ جالب استاد فقید، علامه طباطبایی (قدس سره) چاپ شد. در هفت سالگی از دوان به آبادان آمدم که بعضی ازارحام در آن جا کارگر شرکت نفت بودند. هفت سال هم در آبادان بودم، و در آن مدت دو کلاس اکابر که درس شبانه و هم ردیف شش کلاس ابتدایی آن موقع بود، خواندم. دو کتاب انگلیسی به نام ریدر یک و ریدر دو را هم در آموزشگاه فنی فرا گرفتم. بعد در سنین ۱۴ و ۱۵ سالگی بر اثر شور و شوقی که داشتم به نجف اشرف رفتم، مدت پنج سال و نیم هم در آن حوزه مقدسه بودم.

اوایل شرح لمعه وقوانین را می‌خواندم که به واسطه عارضه کسالت به کشور بازگشتم تا هم برای تشفی به زیارت حضرت امام رضا (علیه‌السلام) بروم و هم تغییر آب و هوا بدهم. هنگام بازگشت به قصد نجف چون ایام دهه اول ماه محرم بود، در شهر نهاوند ماندم و به واسطه علاقه‌ای که به وعظ و تبلیغ داشتم تا آخر ماه صفر آن‌جا منبر می‌رفتم. طلاب دیگری هم از قم وهمدان آمده بودند و جلسات خوبی داشتیم.

در آخر ماه صفر، تقدیر چنان بود که به افتخار دامادی خاندان آقامحمد‌باقر اصفهانی مشهور به «وحید بهبهانی» نایل شوم. پس از ازدواج در سال ۱۳۲۸ شمسی به قم آمدم و ۲۲ سال ساکن این شهر مقدس بودم. در آن سال‌ها در قم به تحصیل ادامه دادم و ایام تبلیغ، منبر می‌رفتم. از کارهای ارزنده‌ای که در قم داشتم، تأسیس مجله دینی و علمی مکتب اسلام ودارالتبلیغ اسلامی با همکاری جمعی از افاضل حوزه، آقایان مکارم شیرازی، سبحانی، امام موسی صدر، موسوی اردبیلی، سید‌مرتضی جزایری، مرحوم مجدالدین محلاتی، واعظ‌زاده و حسین نوری همدانی بود.

از انگیزه و علل اقدام به این دو کار ابتکاری و ضروری، در کتاب زندگی‌نامه‌ام به نام «نقد عمر، زندگانی و خاطرات» که دوبار چاپ شد و منتشر شده است، به تفصیل سخن گفته‌ام. آیت‌الله سبحانی می‌گفت: آنچه درباره «دارالتبلیغ» نوشته‌ای، یک حرف کم و زیاد ندارد و عین واقع و حقیقت است. باید دید و خواند و کسانی که هنوز سمپاشی بر ضد آنها را رها نمی‌کنند، وجدان خود را قاضی قرار دهند. جلساتی برای جوانان و جلسه‌ای ضد فرقه بهایی و …، داشتیم که در اسناد ساواک هم آمده ودر آخر کتاب نقد عمر هست و می‌توان دید.
هم چنین از جمله توفیقاتی که در قم داشتم تألیف کتاب «شرح زندگانی استاد کل وحید بهبهانی» بود که از طرف مرحوم آیت‌ الله بروجردی به بهترین نحوه مورد تشویق قرار گرفتم.

اقدام دیگر، ترجمه جلد سیزده بحارالانوار علامه مجلسی در شرح احوال حضرت ولی عصر (ارواحنافداه) بود که به دستور آیت‌الله بروجردی انجام گرفت و به نام «مهدی موعود» انتشار یافت. با این که بسیار قطور است (۱۲۹۲ صفحه) تاکنون سی‌بار چاپ و منتشر شده و مفصل‌ترین کتاب فارسی درباره آن حضرت است، و مشتمل بر تمامی مباحث نقلی و عقلی پیرامون شخصیت جهان‌مدار آن وجود مقدس می‌باشد.

در مدت اقامت در قم، ماه‌های تبلیغ (محرم و صفر و ماه مبارک رمضان) با جمعی از رفقا در بعضی شهرستان‌ها از جمله آبادان، خرمشهر، اهواز و … دعوت بودیم. هفت سال هم در کویت دعوت بودم (از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۷) . خاطراتم را از آن ایام و شهرها در کتاب نقد عمر نوشته‌ام.

کار دیگر در قم این بود که جلسه‌ای هفتگی برای جوانان در خانه‌ام تشکیل دادم که خیلی مؤثر واقع شد و بعد گسترش پیدا کرد؛ و در«کانون ولی‌عصر» زیر نظر مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین حاج میرزا حسین‌نوری اداره می‌شد، و جمعی از مسئولان فعلی هم در آنها شرکت داشتند.

هم‌چنین جلسه ضد فرقه بهایی را نیز به صورت هفتگی در خانه‌ام تشکیل دادم و طی دو دوره، جمعی تربیت شدند که گفته می‌شد بهترین مبلیغان ضد فرقه ضاله هستند و امروز هم در قید حیات می‌باشند.

 چطور شد که به تهران هجرت کردید؟

 سال ۱۳۵۰، در اثر سر و صداها بر ضد دارالتبلیغ و برخی غرض‌ورزی‌ها زا یک سو و رفتن عمده رفقای مجله مکتب‌ اسلام مانند اما موسی صدر و دیگران از قم و همچنین خستگی مفرط از سوی دیگر، خانه را در قم فروختم و به تهران آمدم.
در تهران تصمیم گرفتم در خانه بنشینم و مشغول تحقیق و تألیف و تصنیف باشم و برای ادامه کار و تأمین معاش، منبر هم بروم.
با افراد بازاری هم هیچ سروکار نداشته‌ام، هرگز وجوهات قبول نکرده‌ام و از کسی هم برای کارو کتاب‌هایم چیزی نخواسته و نگرفته‌ام، جز یک مورد از مقام بالا که قصد استرداد آن را دارم.

اقامه جماعت را هم نپذیرفتم، چون برای آن کار ارزنده، در برخورد با مردم، حوصله لازم را نداشتم.در هفت دانشگاه، دانشکده و مؤسسه علمی،‌ تحقیقاتی به تدریس اشتغال داشتم، مانند دانشگاه‌های امام حسین و امام صادق (علیه‌السلام) و تربیت معلم و دانشکده‌های الهیات و معارف اسلامی وعلوم قرآنی و … در دانشگاه‌های دیگر مانند دانشگاه تهران، صنعتی شریف، و شهید بهشتی هم دعوت بودم، اما نپذیرفتم.

در تهران دو فرزندم در سال ۱۳۵۲ که در دانشگاه‌ها فعالیت دینی سیاسی داشتند مانند بسیاری از جوانان انقلابی دیگر دستگیر، شکنجه و محکوم به زندان شدند. محمد فرزند بزرگم سه سال و نیم، و محمد‌حسن که سن قانونی نداشت شش‌ماه.

از افتخاراتی که دارم این است که از اول مراقبت کامل داشتم فرزندانم را خوب تربیت کنم؛ بحمدالله نتیجه هم گرفته‌ام و آنها که می‌شناسند همیشه ذکر خیرشان را دارند.در تهران بیشتر ارتباطم با مرحوم آقای فلسفی خطیب دانشمند نامی، استاد شهید مطهری و شهید مظلوم دکتر بهشتی بود. الطاف آنها را درباره خودم هرگز فراموش نمی‌کنم.

 نویسندگی را از چه زمانی شروع کردید و تاکنون چه ‌آثاری از شما منتشر شده است؟

 از سن نوزده سالگی که در قم بودم دست به قلم بردم و با این که آن موقع طلبه نویسنده یا نویسنده روحانی از دو سه نفر تجاوز نمی‌کرد، در روزنامه‌های تهران و قم، همچون هفته نامه ندای حق، وظیفه، استوار، مجله میهنی و در شهرستان‌ها روزنامه‌های دیگر، مقالات انتقادی سیاسی می‌نوشتم و از سن ۲۳ سالگی شروع به تألیف، تصنیف و ترجمه کردم.

اولین اثرم، «شرح زندگانی جلال‌الدین دوانی» بود که با تقریظ جالب استاد فقید علامه طباطبایی ( قدس سره) و سه نفر دیگر از فقها و مراجع قم چاپ و منتشر شد. از آن موقع تاکنون پیوسته مشغول کار بوده‌ام و بحمدالله هم اکنون تعداد آثار چاپ شده‌ام به یکصد جلد در چهار رشته، تصنیفات، تألیفات، ترجمه‌ها و تصحیح و تحقیق، به سه قطع وزیری، رقعی، جیبی، و بیشتر هم قطع وزیری رسیده، به علاوه حدود هشتاد تا صد مقاله و مصاحبه به قلم خود که همه آنها را در چهل جلد و هر جلد ۵۰۰ صفحه برآورد کرده‌ام، و نام آن را دائره‌المعارف علوی گذاشته‌ام تا اگر توفیقی پیدا شد، آن را به همین نام در چهل جلد چاپ و منتشر کنم.
کسالت ناراحت کننده استرس و اضطراب شدید که سال‌ها به آن مبتلا بودم و بحمدالله در سنوات اخیر تخفیف یافته، در روند کارهای تحقیق‌ام تأثیر گذاشته است.

 آیا به خارج از کشور هم مسافرتی داشته‌اید؟

در سال‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱ از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به آلمان رفتم و در دهه اول محرم در شهر برلین سخنرانی داشتم. سفر اول سه هفته بودم و سفر دوم سه ماه و بیست و چند روز. پس از انجام کار اصلی، به تماشای دانشگاه‌ها و کتابخانه‌ها، موزه‌ها و اماکن دیدنی در شهرهای مختلف آلمان رفتم. در برلین با بعضی از رؤسا و استادان دانشگاه‌ها که روی اسلام‌شناسی کار می‌کردند، مصاحبه و گفت و گو داشتم. شهرهای هامبورگ، هانوفر، آخن، هایلدبرگ، لایپزیک، درسدن و مونیخ را به خوبی دیدم. سفری هم به پایتخت کشورهای فرانسه، بلژیک هلند و اتریش داشتم و دیدنی‌ها را دیدم؛ در هامبورگ و وین سخنرانی هم داشتم.

در کنگره‌ای که در شهر لُکوم آلمان (سیصد کیلومتری برلین) ازطرف رایزنی فرهنگی ایران تحت عنوان «ایران، کشوری در حال توسعه) با همکاری «آکادمی انجیلی لکوم» منعقد بود، با آقایان دکتر داوری، عمید زنجانی و محمد مسجد‌جامعی، و خانم‌ها: مظاهری (استاد هنر) و مصورمنش (عضو مجلس شورای اسلامی) و دو، سه نفر دیگر تحت عنوان «نقش روحانیت شیعه در تاریخ معاصر ایران» سخنرانی داشتم.
مشاهداتم در آلمان را در پایانِ سفر، در کتابی به نام «گزارشی از مأموریت سفر آلمان» نوشته و به سازمان فرهنگ و ارتباطات تسلیم کردم.

در حدود بیست و چند کنگره علمی و دینی هم شرکت داشته‌ام، از جمله در مکه معظمه، دمشق، و …؛ و در اغلب آنها مقاله و سخنرانی داشته‌ام که در یادنامه‌ها چاپ شده است.

کدام یک از تألیفات‌تان بیشتر به دلتان نشسته است؟

همه آثارم را دوست دارم، ولی بیشتر کتاب «نهضت روحانیون ایران» در یازده جلد را. هر چند مطالب این کتابِ من که بزرگ‌ترین و جامع‌ترین تاریخ انقلاب اسلامی است، توسط انبوه سارقان و افراد بی‌تقوا به سرقت رفته، و در کتاب‌ها و مقالات این و آن، بدون ذکر مأخذ آمده است!
متأسفانه از دوره ده جلدی «مفاخر اسلام» و حدوده ده، دوازده کتاب دیگرمان پیرامون شرح احوال دانشمندان شیعه نیز، به همین سرنوشت مبتلا شده و آن شخصیت‌ها در «دایره‌المعارف‌ها» باز بدون ذکر مأخذ، یا با اضافات و تغییراتی آمده است.
دوره مفاخر اسلام شاید جمعاً در چهارده جلد تألیف و چاپ و منتشر شود، کتابی که اهل علم و نظر گفته‌اند نه در عربی و نه در فارسی تاکنون کسی ننوشته است.

آثار چاپ شده  استاد علی دوانی

الف ـ تصنیفات

۱. مفاخر اسلام (۱۰جلد)

۲٫ شرح زندگانی استاد کل وحید بهبهانی (سرآمددانشمندان شیعه در سده دوازدهم هجری)

۳٫ شرح زندگانی جلال‌الدین دوانی (فیلسوف شهیر سده نهم هجری)

۴٫ موعودی که جهان در انتظار اوست

۵٫ تاریخ اسلام، از آغاز تا هجرت

۶٫ پیامبر اسلام از نظر دانشمندان شرق و غرب

۷٫ دانشمندان عامه و مهدی موعود(ع)

۸٫ شرح حال، افکار و آثار آیت‌الله بهبهانی

۹٫ زندگی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی

۱۰٫ سیمای جوانان در قرآن و تاریخ

۱۱٫ داستان‌های اسلامی (۲ جلد)

۱۲٫ داستان‌های ما(۳ جلد )

۱۳٫ نظری اجمالی به جنگ‌های صدر اسلام

۱۴٫ اصول اعتقادی و فروع عملی اسلام

۱۵٫ امام زمان در گفتار دیگران

۱۶٫ پیشوایان بزرگ ما

۱۷٫ بحثی پیرامون همسران پیامبر (ص)

۱۸٫ زن در قرآن

۱۹٫ سید‌رضی مؤلف نهج‌البلاغه

۲۰٫ سیر اجتهاد در اسلام

۲۱٫ سیره ائمه طاهرین (ع)

۲۲٫ شعاع وحی بر فراز کوه حرا

۲۳٫ شیعه در اندونزی

۲۴٫ مجموعه مقالات در موضوعات گوناگون

۲۵٫ محدث نامی حاج شیخ عباس قمی

۲۶٫ نگاهی کوتاه به زندگانی پرافتخار سیدرضی مؤلف نهج‌البلاغه

۲۷٫ جهانگردی و جهانگردان نامی

۲۸٫ فیلسوف نامی صدرالمتألهین شیرازی

۲۹٫ دو مکتب فلسفی شرق و غرب قرطبه و اصفهان

۳۰٫ سفر اروپا

۳۱٫ معاصران

۳۲٫ سیرو سیاحت در اسلام

۳۳٫ مشاهیر فقها و مراجع تقلید

۳۴٫ هنر نویسندگی

۳۵٫ خاطرات من از استاد شهید مطهری

۳۶٫ امام خمینی در آیینه خاطره‌ها

۳۷٫ راز نماز در نهج‌ا لبلاغه

۳۸٫ امیرالمؤمنین، در شعر فقها، حکما و عرفای نامی از فردوسی تا امام خمینی

۳۹٫ نقد عمر (۲ جلد)

۴۰٫ نقد عمر (حلد دوم)

ب . تألیفات

۴۱٫ آغاز وحی و بعثت پیامبر در تاریخ و تفسیر طبری

۴۲٫ علما و مردان نامی بوسنی و هرزگوین 

۴۳٫ فرقه ضاله و سرقت آیات و احادیث

۴۴٫ محمد بن جریر طبری

۴۵٫ مشاهیر فقها و مراجع تقلید شیعه

۴۶٫ نهضت دو ماهه روحانیون ایران

۴۷٫ نهضت روحانیون ایران (۱۱ جلد)

۴۸٫ هزاره شیخ طوسی( چاپ دوم ۲ جلد)

۴۹٫ امیرالمؤمنین خلیفه‌الله، صدیق اکبر و فاروق اعظم

۵۰٫ غدیر خم، حدیث ولایت

۵۱٫ بانوی بانوان جهان

۵۲٫ حاج شیخ هادی نجم‌آبادی

ج. ترجمه‌ها

۵۳٫ آثار تمدن اسلامی در اسپانیا و پرتغال

۵۴٫ اجتهاد در مقابل نص

۵۵٫ خاندان آیت‌الله بروجردی

۵۶٫ تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا (فرانسه، سوئیس، ایتالیا و جزایر دریای مدیترانه)

۵۷٫ صحنه‌های تکان دهنده در تاریخ اسلام

۵۸٫ علی علیه‌السلام چهره درخشان اسلام

۵۹٫ فرقه وهابی و پاسخ شبهات آنها

۶۰٫ فروغ هدایت

۶۱٫ مهدی موعود (عج)

۶۲٫ علما و شعرای بوسنی و هرزگوین

د. تصحیحات و تحقیق وتذهیب

۶۳٫ تاریخ قم

۶۴٫ جامع‌المسائل

۶۵٫ در پیرامون نهج‌البلاغه

۶۶٫ سیره حدیث در اسلام

۶۷٫ شاهراه هدایت

۶۸٫ شوق مهدی (ع)

۶۹٫ فروغ ایمان

۷۰٫ مباحثی در معارف اسلامی

۷۱٫ نگاهی به آثار فقهی شیخ طوسی

۷۲٫ خاندان علامه مجلسی

۷۳٫ مرآت الاحوال جهان‌نما

۷۴٫ تاریخ و سفرنامه حزین لاهیجی

۷۵٫ خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی

۷۶٫ تنبیه‌الغافلین، در رد صوفیه

۷۷٫ چهل حدیث از امیرالمؤمنین (ع)

۷۸٫ بانوی بانوان جهان (چاپ دوم)

۷۹٫ صدرالمتألهین شیرازی

۸۰٫ قیام ابرمرد سیستان برای خونخواهی امام حسین(ع)

جمعاً ۱۰۰ جلد کتاب در قطع وزیری، رقعی و جیبی

 

زندگینامه حجت الاسلام محمد دشتی (نهج البلاغه)

Untitled

تولد
سال ۱۳۳۰ بود. در روستایی سرسبز و با صفا به نام « آزاد مون» از توابع شهرستان محمود آباد ( در کنار دریای خزر ) در خانه ای ساده و بی آلایش که چراغ آن با نور ایمان روشن بود، از پدری ( به نام ابراهیم) و مادری با ایمان و عاشق اهل بیت علیهم السلام فرزندی دیده به جهان گشود که نام او را محمد گذاشتند؛ فرزندی که بعدها به «دشتیِ نهج البلاغه» شهرت یافت.

تحصیلات

محمد دشتی، پنج ساله بود که وارد کلاس اول شد و تا کلاس ششم ابتدایی در همان روستای محل تولد خود ادامه تحصیل داد. در سال ۱۳۴۲ ، با پیشنهاد بزرگان روستا و با توجه به علاقه شدید ایشان نسبت علوم حوزوی ، وارد حوزه علمیه آمل شده و در مسجد امام حسن عسگری علیه السلام » یکی از مساجد قدیمی شهر آمل که جاذبه معنوی خاصی دارد ، « به فرا گیری علوم ابتدائی حوزه پرداخت . در سال ۱۳۴۳ وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه حضرت آیت الله ا لعظمی گلپایگانی( قد س سره ) مشغول به تحصیل شد ، سپس به مدرسّه رضویه و فیضه منتقل شد.

نبوغ و استعداد ذاتی

از همان دوران کودکی، هوش سرشار و حافظه ای قوی در محمد دشتی موج می زد. استعداد بالای محمد به گونه ای بود که گاهی چند صفحه دکلمه را در یک شب حفظ می کرد و فردای آن روز در جمع حاضران از حفظ می خوانْد. همین نبوغ و استعداد، بعدها در خدمت به دین و مکتب به گونه ای دیگر جلوه گر شد؛ به طوری که نقل می کنند در یکی از مناظرات که با گروه های مخالف داشت، هفتاد جمله از چهل کتاب یکی از نویسندگان را فهرست وار و بدون هیچ گونه تعللی بیان کرد که پس از توضیحات مناسب وبه اثبات رساندن نظریات مطرح شده، با صلوات های مکرر حاضران تشویق شد.
همچنین تنوع در تألیفات و تدریس علوم مختلف در سطوح و مقاطع مختلف حوزوی و دانشگاهی، همه و همه از همان نبوغ سرشار خدادادی خبر می داد و او آن را در خدمت به هدفی مقدس به کار می گرفت.

اساتید
۱-دروس خارج فقه را خدمت حضرت آیت الله مشکینی ( کتاب حدود و دیات )

۲- حضرت آیت الله جوادی آملی ( متا جر )‌

۳-حضرت آیت الله مکارم شیرازی ( صلاه ) و یک دوره اصول را خدمت حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی فرا گرفتند . 

فلسفه

 ۴- خدمت حضرت آیت الله حسن زاده آملی و ( کتاب اسفار اربعه ) و ( کتاب اشارات )

۵-را خدمت حضرت ایت الله جوادی آملی

۶-حضرت آیت الله محمدی گیلانی 

۷-( شرح منظومه ) را خدمت آیت الله حقّی فرا گرفتند.

عروج

استاددشتی در تاریخ ۵/۲/۱۳۸۰ (شب اول صفر ) در باز گشت از جلسه سخنرانی سالار شهیدان ، در یک از سانحه رانندگی ، دچار صدمات شدیدی شده و پس از گذشت ۱۰ روز – پس از سال ها مجاهدت – دعوت حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت .
پیکر پاک این عا لم مجاهد و محقق خستگی ناپذیر ، در حرم فاطمه معصومه علیه ا لسلام ( در یکی از ورودی های صحن آینه ) در میان غم واندوه عموم مردم به خاک سپرده شد . 

کتاب ها:

مرحوم محمد دشتی با وجود عمر کوتاه، ولی پربرکت خود، منشأ آثار و برکات بسیاری شد. از ایشان بیش از صد و ده جلد کتاب به یادگار مانده که تنها یک کتاب ایشان، بالغ بر پانزده جلد می باشد. هم چنین از مرحوم دشتی، بیش از پنجاه مقاله به یادگار مانده است.
استاد دشتی ( قدس سرّه) در تحقیقات خود ، به عقاید اسلامی ، فلسفه احکا م ، و ارز یابی پیرامون حدیث و نهج البلاغه، اولویّت دادند که آ ثار ذیل را تأ لیف کردند : « از مجموعه ۱۱۰ جلدی آ ثار استاد دشتی «قدس سره» حدود ۷۰ اثر چاپ و منتشر شده است و بقیه در حا ل نشر می باشد .»

۱ – آینده و آینده سا زان 
۲ – ابزار و وسائل تحقیق 
۳ – ادعیّه فا طمیّه «دعای روزانه حضرت زهرا علیه ا لسلام » 
۴ – ا لروض ا لنظیر فی معنی حدیث ا لغدیر 
۵ – ا لغدیر ا لوا قعه ا لکبری 
۶ – ا لموسوعه لکلمات ا لزهرا علیه ا لسلام 
۷ – پند های جاودانه « حکمت های نهج ا لبلاغه به صورت مجزّا » 
۸ – روش برداشت از نهج ا لبلاغه « ویژه جوانان و نوجوانان » 
۹ – روش برداشت از قرآن « ویژه جوانان و نوجوانان » 
۱۰ – ضرورت پردازش نوین منابع روائی 
۱۱ – طرح های نوین آموزشی 
۱۲ – گل بو ته های گلستان فاطمه علیه السلام « ویژه جوانان ونوجوانان » 

مجمو عه نهج البلاغه شناسی 

۱ – ا طّلاعات مقدماتی نهج ا لبلاغه 
۲ – روش برداشت هایی از نهج ا لبلاغه 
۳ – روش های تحقیق در نهج ا لبلاغه 
۴ – شناخت ویژگیهای نهج ا لبلاغه « که جزء متون درسی معلمان و مربیان در وزارت فرهنگ قرار گرفت « . 
۵ – طر ح های آموزشی نهج ا لبلاغه 
۶ – کلید های شنا سایی نهج ا لبلاغه 

مجمو عه آشنائی با نهج البلاغه 

۱ – ا لمعجم ا لمفهرس لألفاظ نهج ا لبلاغه « که بارها در کشور های عربی مثل لبنان و مصر به چاپ رسید و در نمایشگا های بین ا لمللی حضور چشم گیری پیدا کرد و هم اکنون چاپ بیستم آن منتشر شده است ». 
۲ – فرهنگ موضو عات کلّی نهج ا لبلاغه 
۳ – فرهنگ واژه های معادل نهج ا لبلاغه 
۴ – فرهنگ معارف نهج ا لبلاغه (۲ جلد ) 
۵ – فرهنگ معارف نهج ا لبلاغه در شعر شاعران (۲ جلد) 
۶ – فرهنگ معارف شروح نهج ا لبلاغه (۳ جلد) 
۷ – نهج ا لبلاغه (ترجمه) ( با ویژ گیهای منحصر به فرد ) 
۸ – روات و محدّثین نهج ا لبلاغه (۲جلد) 
۹ – دروس آموزشی نهج ا لبلاغه ( ۲جلد ) 
۱۰ – دروس پژوهشی نهج ا لبلاغه 
۱۱ – اسناد ومدارک نهج ا لبلاغه 
۱۲ – فرهنگ لغات نهج ا لبلاغه 
۱۳ – موضو عات مسبوقاتی نهج ا لبلاغه 

مجمو عه بینش توحیدی 

۱ – ابزار و وسائل تحقیق 
۲ – جهان بینی توحیدی 
۳ – روشهای نوین در تدریس احکام 
۴ – روشهای بررسی مکتب ها 
۵ – سیری در تفکبر مادّی 
۶ – طرح عقاید و احکام 
۷ – طرح های نوین آموزشی
۸ – عقاید اسلامی 
۹ – فلسفه اجتهاد و تقلید 
۱۰ – کدام اسلام ؟ 
۱۱ – مذهب روشنفکری 

مجموعه تربیتی 

۱ – مسئولیت تربیت « که چاپ دهم ان منتشر شد » . 
۲ – مسئله تربیت 

مجمو عه فرهنگ سخنان معصو مین علیهم السلام 

۱٫ جلد ۱ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان پیامبران ا لهی علیه ا لسلام) «در حال نشر » 
۲٫ جلد ۲ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان پیامبران ا لهی علیه ا لسلام) «در حال نشر » 
۳٫ جلد ۳ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام علی علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۴٫ جلد ۴ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیه ا لسلام ) « منتشر شد » 
۵٫ جلد ۵ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام حسن علیه ا لسلام ) « در حال نشر » 
۶٫ جلد ۶ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام حسین علیه ا لسلام ) « منتشرشد » 
۷٫ جلد ۷ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام سجاد علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۸٫ جلد ۸ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام محمد باقرعلیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۹٫ جلد ۹ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام صادق علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۰٫ جلد ۱۰ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام کاظم علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۱٫ جلد ۱۱ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام رضا علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۲٫ جلد ۱ جلد ۱۴ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام عسگری علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۳٫ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام جواد علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۴٫ جلد ۱۳ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام هادی علیه ا لسلام ) « در دست تحقیق » 
۱۵٫ جلد ۱۵ نهج ا لحیاه ( فرهنگ سخنان امام زمان علیه ا لسلام ) « در حال نشر » 

مجموعه تحلیل تاریخ سیاسی معصومین علیهم السلام 

۱ – امام علی (ع ا لگوی کامل انسانیت 
۲ – انگیزه های قیام عاشورا 
۳ – پیام های عاشورا 
۴ – تحلیل حوادث ناگوار زندگانی حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۵ – جایگاه غدیر 
۶ – حماسه غدیر 
۷ – روش های مبارزاتی پیامبر اسلام صلی ا لله علیه و آله 
۸ – روش های مبارزاتی پیامبران آسمانی علیهم ا لسلام 
۹ – ره آورد مبارزات حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۱۰ – موفقیّت و مشکلات امام علی علیه ا لسلام 
۱۱ – نقش ا لگویی حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۱۲ – ویژگی های مبارزات حضرت زهرا علیها ا لسلام 
۱۳ – ا لگو های رفتاری امام علی علیه ا لسلام « ۱۵ جلد » 
۱۴- ا مام علی علیه ا لسلام و اخلاق اسلامی 
۱۵- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل سیاسی 
۱۶- ا مام علی علیه ا لسلام و ا قتصاد اسلامی 
۱۷- ا مام علی علیه ا لسلام و امور نظامی 
۱۸- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل اطّلاعاتی ، امنیتی 
۱۹- ا مام علی علیه ا لسلام وعلم و هنر 
۲۰- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل مدیریتی 
۲۱- ا مام علی علیه ا لسلام و امور قضائی 
۲۲- ا مام علی علیه ا لسلام و مباحث اعتقادی 
۲۳- ا مام علی علیه ا لسلام و مسا ئل حقوقی 
۲۴- ا مام علی علیه ا لسلام و نظارت مردمی «امر به معروف ونهی از منکر » 
۲۵- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل عبادی 
۲۵- ا مام علی علیه ا لسلام و مباحث تربیتی 
۲۷- ا مام علی علیه ا لسلام و مسائل بهداشت و در مان 
۲۸- ا مام علی علیه ا لسلام و تفریحات سا لم 

کتابهای در آستانه نشر : 

۱ – اخلاق نظامی از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۲ – اصول پنجگانه اعتقادی در نهج ا لبلاغه 
۳ – امام علی علیه ا لسلام ا لگو کامل انسانیت 
۴ – باور های جاودانه از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۵ – تئوری های مدیریّت از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۶ – تجارت معنوی ( مباحثی پیرامون سفر حج ) 
۷ – تفسیر آموزشی قر آن کریم 
۸ – تفسیر آموزشی نهج ا لبلاغه 
۹ – داستانهای نهج ا لبلاغه ( برای سه قشر کودکان ، نوجوانان ، جوانان ) 
۱۰- دیوان شعر دشتی مازندرانی ( مجموعه ای از شعر ، غزل، مثنوی ورباعی و …) 
۱۱- ره آورد اسارت عترت علیهم ا لسلام ( بررسی آثار اسارت پیام آوران حماسه عاشورا ) 
۱۲- زن و تضاد های زندگی اجتماعی 
۱۳- سیره حضرت امیر ا لمؤمنین علیه ا لسلام (۲جلد) 
۱۴- شنیدنیهای سفر حج 
۱۵- فرهنگ سخنان امام حسن مجتبی علیه ا لسلام 
۱۶- فرهنگ سخنان امام حسین علیه ا لسلام ( به زبان لاتین ) 
۱۷- فرهنگ سخنان پیامبر صلی ا لله علیه و آ له (‌۳جلد ) 
۱۸- فرهنگ سخنان حضرت زهرا علیهم ا لسلام (به زبان لاتین ) 
۱۹- فرهنگ سخنان پیامبران آسمانی 
۲۰- معیار های گزینش از دیدگاه نهج ا لبلاغه 
۲۱- نقش ا لگوئی حضرت زهرا علیهم ا لسلام 
۲۲- نهج ا لبلاغه در سمینار ها ( ۵ جلدی ) ( مجموعه مقالات حجه ا لاسلام دشتی « ره » در همایش ها و سمینار ها با محوریّت نهج ا لبلاغه) 

زندگینامه آیت الله عبدالحسین دستغیب

 تولد

در عاشوراى ۱۳۳۲ ق . در شیراز کودکى به دنیا آمد که چون آن ایام ، روزهاى پرسوز شهادت سالار شهیدان ، امام حسین علیه السلام بود نامش را ((عبدالحسین )) نهادند.
خاندان عبدالحسین از سادات حسنى و حسینى به شمار مى رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به ((دستغیب )) معروف شده بودند. سیادت نشان افتخار این خانواده بود و حلقه هاى نورانى پیوند او را (باسى و دو واسطه ) به حضرت ((زید شهید)) فرزند امام سجاد علیه السلام مى رساند.

از این خاندان در طول تاریخ عالمان بزرگ برخاسته اند از جمله امیر فضل الله بن محب جالله حسینى (متوفاى ۱۰۴۳)، سید حکیم دستغیب (متوفاى ۱۰۷۷)، میرزا ابوالحسن دستغیب (متوفاى بعد از ۱۳۰۰ ق .) میرزا هدایت الله (متوفى ۱۳۲۰ ق .) میرزاابومحمد دستغیب و آقا سید محمد تقى پدر سید عبدالحسین .

تحصیل

سید عبدالحسین درس را از مکتب خانه شروع کرد و با فراگیرى قرآن و نصاب و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسى دوره مکتب را پشت سر گذاشت . پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامى نمود و درسهاى ابتدایى حوزه علمیه را نزد پدر خواند و از محبت هاى پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال ۱۳۴۲ ق . در حالى که یازده ساله بود پدر را از دست داد و در نوجوانى روح لطیفش سخت آزرده و از نعمت پدر محروم گشت .

پس از فوت پدر تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از نورانیت و روحانیت مدرسه نیز بهره مند بود. این مدرسه در مدت حیات خود انسانهاى پاک و والاتبارى را در خود جاى داده بود و آنان با دعاها و خلوص ‍ و معرفت خود فضاى آن را عطرآگین کرده بودند. صدرالمتالهین شیرازى و بسیارى از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.

او در حوزه شیراز مدتها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدى همچون شیخ اسماعیل ، ملااحمد دارابى ، و آیه الله ملاعلى اکبر ارسنجانى دوره مقدماتى و سطح را به پایان رساند پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف حجاب رضاخانى بود و دستغیب جوان در همان سنین (حدود ۲۵ سالگى ) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت . اما ماءموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش . مجبور به حرکت به سوى نجف شد. در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد.

استادان

آیات عظام :
۱- سید ابوالحسن اصفهانى
۲-ایت الله محمد جواد انصاری همدانی
۳- آقا ضیاء عراقى
۴- آقا سید باقر اصطهباناتى
۵- شیخ محمد کاظم شیرازى از معماران علمى او در حوزه نجف بودند.

تهذیب

روح جستجوگر آن شهید بزرگوار، بلند پروازتر از آن بود که به درس و بحث بسنده کند و از علوم مرسوم حوزه نجف سیراب شود. عطش عصیانگر او پس از سالها درس و تدریس آرام نگرفت و او همچنان در پى یافتن صاحبدلى بود که بتواند او را به وادى ایمن رسانده ، در معرفت خود و خداى خویش به کمال برساند.

در همان ایام این توفیق و موهبت نصیب او شد و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه نجف ، عارف نامور میرزا محمد على قاضى تبریزى رضوان الله علیه راه یافت و در مکتب عرفانى او رشد کرد.

پس از گذشت چند سال مرحوم قاضى به سراى باقى شتافت و او به محضر آیه الله آقا شیخ محمد جواد انصارى همدانى را یافت و مدتها تحت نظر وى راههاى ظریف و لطیف معرفت نفس را طى کرد. ارتباط او با آیه الله انصارى همدانى در ایامى بود که وى در شیراز به سر مى برد و براى استفاده از استاد به همدان مى رفت .
سفر به عنایت دوست

سال ۱۳۲۱ ش . آیه الله با کوله بارى از علم و معرفت عزم سفر به سوى شهر خود کرد. در این کوچ مبارک لطایفى نهفته بود که نشان از عنایت خداى سبحان و ولى عصر (عج ) به ایشان داشت . او خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزى به درس آقا شیخ محمد کاظم شیرازى حاضر شد و استاد به ایشان گفت : آقاى دستغیب یکى از علما براى شما خواب خوبى دیده است بهتر است شما بهر شیراز برگردید. او در حالى که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن ، در آسمان فقاهت درخششى شایسته مى نمود اما قصد بازگشت کرد.

تلاش براى جامعه

در سال ۱۳۲۱ ش . آیه الله دستغیب بر خلاف میل خود و به توصیه استادانش به ایران بازگشت . بنابراین آیت خدایى ، عارف سالک شیرازى با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت کرد.
با آمدن به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس ‍ از آن چون ماه رمضان نزدیک مى شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبرى مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطى مسجد جامع ) نخاله بردارى و آماده انجام مراسم ماه رمضان شود.این کار با زحمت فراوان انجام شد و مسجد تا حدودى آماده پذیرایى زائران خانه دوست شد.

پس از ماه رمضان و زمینه سازى ها آقاى دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت در آورند و آن بناى مقدس و دیرینه را احیا نمایند. بر این اساس ‍ کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر سید خوب شیراز و مردم مؤ من آن دیار کار تکمیل بنا پایان یافت . از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگى وسیعى را شروع کرد.

او که از پشتوانه غنى اخلاقى برخوردار بود انسانهاى زیادى را جذب مسجد کرد. شیوه هاى تربیت اسلامى را در قالبى لطیف براى نسلهاى جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامى همت گماشت . بسیارى از سوره هاى قرآن را در آن روزگاران تفسیر کرد (که در بخش تاءلیفات از آن نام خواهیم برد) و زمینه تربیت عده اى را فراهم نمود. این برنامه هاى زندگى ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ به خوبى پیش ‍ مى رفت و او در این کار پر توفیق ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهاى خدماتى فراوانى را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آنها و تاءسیس مراکز خدماتى و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون براى کارگران و بیکاران و دستگیرى مستمندان همه را عهده دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.

شایستگى هاى روحى

گرچه آیه الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمى کرد و زمان بسیارى به این کار اختصاص مى داد، حال و هواى دعا و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیرى بیشترى وجود دارد باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر جست .

همسر ایشان نقل مى کند که در برخى از شبها ناله هاى پرسوز و گداز آقا خواب را از من مى ربود و نمى توانستم بخوابم . به غذایى ساده بسنده مى کرد و زیاد مى شد که به نان و پنیرى راضى بود. بعضى روزها با نان پیاز سر مى کرد و هرگز معترض نبود.

بعضى از شبها با دوست بزرگوارش حاج مؤ من پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شبهاى ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به درگاه دوست قیام مى کردند.

برخوردهاى اجتماعى ، خانوادگى تربیتى اش همه از خودسازیهاى پیوسته در طول عمرش حکایت مى کرد. با اینکه هشت فرزند داشت به امور همه با صبر و حوصله مى پرداخت و خیلى مراقب بود بچه ها مادرشان را اذیت نکنند اساسا او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ گاه براى بیدار کردن بچه ها براى نماز صبح یا کار دیگر سرزده بر آنها وارد نمى شد بلکه در مى زد و آنها را صدا مى کرد. یکى از دختران آن سالک پرهیزگار مى گوید: براى نماز صبح در مى زد و مرا چون خیلى زود بیدار مى شدم و سحر خیز بودم با این عنوان زیبا صدا مى زد: خانم بهشتى ، خانم بهشتى ، وقت نماز است . پاشو!

صبحها به پیاده روى مى رفت و از نسیم صبحگاه استفاده مى کرد. در راه بازگشت نان مى خرید و به خانه مى آمد. سپس چاى و صبحانه را آماده مى کرد. ما را صدا مى زند تا با هم صبحانه بخوریم . براستى خداوند درزمین عده اى را بر مى گزیند و فراوان شایستگى هاى انسانى را نصیبشان مى کند به طورى که هر دوستدار کمالى را به سر وجد مى آورد.
در سر سفره ، بسم الله آغازین را بلند مى گفت و پس از هر لقمه باز بلند مى گفت الحمد الله . این طور بچه ها نیز یاد مى گرفتند. در مسائل خانوادگى نه جبارانه برخورد مى کرد نه بى تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار مى کرد. یکى از فرزندان ایشان نقل مى کند: هنگامى که خواهرم مى خواست ازدواج کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود. ببین دختر جان ، آقاى … را من از بچگى مى شناسم . فرد لایقى است . این آقا از کوچکى نمازش ترک نشده . من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند مى شوید. نظر خودت چیست ؟
هر چه شما بگویید آقا جان !
و آقا گفته بود: شما مى خواهیم زندگى کنید، من چى بگم ؟!
در شیوه زندگى معتقد بود که : ما باید از همه مردم سطح زندگى مان پایین تر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند. روزى یکى از دخترانشان به ایشان مى گوید: آقا جان ، پول بده برم لباس بخرم ! آقا مى گوید: ((وصله لباست کو؟)) یعنى چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل اینکه نو نیست نیازمند تعویض باشد.
تاءلیفات۱٫ آدابى از قرآن
۲٫ سراى دیگر
۳٫ معارفى از قرآن
۴٫ رازگویى و قرآن
۵٫ قلب قرآن
۶٫ حقایقى از قرآن
۷٫ معراج
۸٫ قیامت و قرآن
۹٫ بهشت جاویدان
۱۰٫ فاتحه الکتاب
۱۱٫ صلوه الخاشعین
۱۲٫ بندگى راز آفرینش ‍
۱۳٫ ایمان
۱۴٫ گناهان کبیره
۱۵٫ گنجینه اى از قرآن
۱۶٫ سید الشهداء
۱۷٫ زندگانى صدیقه کبرى فاطمه زهرا علیه السلام
۱۸٫ قلب سلیم
۱۹٫ استعاذه
۲۰٫ شرح فوائد الاصول شیخ انصارى
۲۱٫ شرح کفایه الاصول آخوند خراسانى
۲۲٫ تقریرات درس فقه و اصول آیه الله العظمى شیخ محمد کاظم شیرازى (از مراجع نجف )
۲۳٫ داستانهاى شگفت
۲۴٫رساله توضیح المسائل مطابق نظرات فقهى آن حضرت . و غیر آن که به ۵۶ اثر مى رسد.بسیارى از کتابهاى آن بزرگ به عربى ترجمه و بارها چاپ شده است . اندیشه هاى خالص و صحیح آن بزرگمرد اشتیاق فراوان افراد به کتابهاى او را موجب شده است . کتابهاى ایشان داراى سه خصوصیت مهم است : اول اینکه بر اساس نیازهاى اخلاقى و اجتماعى جامعه تنظیم شده و مشکلات روحى را به درستى مطرح مى کند. دوم سادگى و روانى این نوشته هاست . و دیگر اعتبار و استوارى آن اندیشه هاست که امیدواریم جامعه اسلامى از این سفره پرنعمت بهره فراوان برد، ان شاء الله .خدمات

چهل سال خدمت و تلاش پیگیر آیه الله دستغیب براى مردم شیراز فراموش ‍ ناشدنى است . عالمى شیعى که با اندیشه و عملى بسیار ارزشمند عمر خود را در خدمت و پاسدارى از ارزشهاى اسلام صرف کرد و براى مردم مسلمان چون پدرى شفیق بود. در اینجا از خدمات انجام شده آن نیک سیرت شیرازى با اشاره اى مختصر یاد مى کنیم .

۱٫ بازسازى مسجد جامع شیراز: از آثار باستانى ارزشمند که رو به ویرانى نهاده بود. آقا آن را به صورت زیبایى مرمت و بازسازى کرد.
۲٫ نوسازى مدرسه علمیه حکیم
۳٫ تاءسیس حوزه علمیه آیه الله دستغیب
۴٫ مسجد الرضا
۵٫ مجتمع خاتم الاوصیاء
۶٫ مجتمع مرد اول
۷٫ شهرک شهید آیه الله دستغیب
۸٫ مسجد شهید خلیل دستغیب
۹٫ مسجد المهدى
۱۰٫ مسجد روح الله
۱۱٫ مسجد امام حسین
علاوه بر اینها از کمکهاى فراوان آیه الله دستغیب به مساجد شهر به روستاهاى شیراز و مشارکت در اینجا فضاهاى آموزشى مذهبى ، خدماتى را مى توان نام برد که از ذکر خصوصیات آن معذوریم .

شهادت

در سال ۱۳۶۰ ش . منافقین طرح ترور آیه الله دستغیب را تهیه کرده ، مدتها براى جمع آورى اطلاعات تلاش کردند. تشکیلات منافقین زمان ترور را روز جمعه ۱۳ آبان تصویب کرد و براى این کار دخترى به نام گوهر ادب آواز انتخاب شد. او به موجب مشکلات خانوادگى از کانون خانواده رهیده و در شیراز جذب تشکیلات منافقین شده بود. برنامه ترور روز ۱۳ آبان غیرمنتظره به هم خورد و بخشى از تلاش گروه هدر رفت . اما آنان در پى فرصتى دیگر برآمده نقشه یک ترور انتحارى را شکل دادند و ضارب باید خود طعمه هوس تشکیلات شود.

آن سوى دیگر حالات و واردات روحى آقا سید عبدالحسین به او خبر از یک واقعه مى داد. گاهى که به آقا بیشتر مواظب خودتان باشید، مى گفت : شهادت افتخار است ، مگر شما حسودى تان مى شود که من به مقامى برسم ، افتخارى نصیبم شود!

آقا معمولا شبها در ساعت معینى از خواب بر مى خواستند ولى شب جمعه پس از ساعتى استراحت ناگهان از خواب بیدار شدند. سرشان را در دستانشان مى گیرند و مرتب ((لاحول و لاقوه الا بالله )) مى گویند همسرش مى گوید: آقا آب مى خواهید؟ ناراحتى دارید؟ جوابى نمى شنود. اصرار مى کند و آقا مى گوید دیگر جز به اشاره سخن نمى گویم ! مشهدى حیدر خادم مى گوید: صبحها که مى رفتم ایشان همیشه پشت میز نشسته بود ولى آن روز جمعه در اتاق قدم مى زد و ((لاحول و لاقوه الا بالله )) مى گفت . همه این حالات حکایت از این داشت که بار سنگین معرفتى در جانش ریخته اند و او در تحمل آن از زلال یاد حق استمداد مى کند و سخن جز یاد حق در کام کشیده است . همسرش مى گوید آنگاه که خواست براى نماز جمعه خارج شود دو اشاره کرد که من بعدها فهمیدم یعنى چه . و آن دو اشاره ، یکى به خود و دیگرى به سوى آسمان بود! یعنى که روز پرواز من به آسمان فرارسیده است .

آقا به طرف نماز جمعه حرکت کرد. ناگهان در مسیر خانمى از در خانه اى به طرف آقا آمد. چون معمولا افراد در راه به آقا نامه مى دادند و آقا سخت پروا داشت که پاسداران مانع شوند آن خانم خیلى سریع خود را به آقا رساند و در سال ۲۵/۱۱ دقیقه بود که در یک لحظه زمین و زمان ، کوچه پس ‍ کوچه هاى اطراف خانه آقا آتش شد! انفجارى مهیب رخ داد و پس از لحظه اى آقا غرق در خون شد و آیت نیک کردار حق ، دستغیب ، صد پاره به سوى دوست عروج کرد.

چون کفن آقا را آوردند کیسه اى کوچک به همراه آن بود که معلوم نشد چیست . یک هفته بعد از خاکسپارى چندین نفر خواب دیدند که آقا مى گوید تکه گوشتهاى من لابه لاى دیوارها و اطراف است به من ملحق کنید! هنگامى که آنها را جمع کردند دریافتند آن کیسه براى این مقدار از بدن آقا بوده است و این خود شاهدى دیگر بر آن بار معرفت قبل از عروج بود.

گلشن ابرار ج۲//جمعی از پژهشگران حوزه علمیه قم