علامّه آيت اللّه العظمى سيد محمد حسينى همدانى‏

علاّمه مفسّر حضرت آيت اللّه العظمى سيد محمد حسينى همدانى نجفى فرزند آيت اللّه سيّد على همدانى، در سال 1322 ق در خانواده علم و تقوى در شهر نجف اشرف متولد شد. پدر ايشان از شاگردان مرحوم ملا حسينقلى همدانى و حاج سيد احمد كربلايى و همدوش و همطراز با مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى و حاج آقا حسين قمى بود و با بزرگانى از جمله مرحوم آقاى شيخ محمد بهارى همدانى حشر و نشر داشت، و مدت 18 سال به طور مرتب ملازم مرحوم آخوند بود و غير از درس و بحث‏هاى رسمى حوزه از سير و سلوك و حالات آموزنده و مفيد آخوند ملاّ حسينقلى همدانى كسب فيض مى‏كرد.

مفسّر بزرگوار پس از هشت سال، با مرحوم پدرش از نجف به ايران مى‏آيد و در آغاز، نزد پدرش درس شروع مى‏كند و مدتى از مرحوم سيد على همدانى و ديگران بهره مى‏برد، تا آنجا كه در سال 1343 ق و پس از گذشت سيزده سال مجددا به نجف باز مى‏گردد و در آنجا به تحصيل ادامه مى‏دهد و چون ميان پدر علاّمه حسينى و مرحوم ميرزاى نائينى علاقه و دوستى ديرينه وجود دارد، فرزند خود را تحت هدايت و سرپرستى ايشان قرار مى‏دهد.

ايشان درس‏هاى باقيمانده سطح را خدمت مرحوم آيت اللّه ميلانى از شاگردان بزرگ مرحوم نائينى و كمپانى و آقا عماد رشتى تمام مى‏كند.

در سال 1345 ق پس از پايان دروس سطح، در دوره پايانى درس اصول مرحوم ميزاى نائينى( م 1355 ق) شركت مى‏كند و استاد از وى مى‏خواهد كه درسها را بنويسد و ايشان ببيند.

وى در اين باره مى‏گويد:« من چند سال، درس مرحوم آيت اللّه نائينى مى‏رفتم. در طول اين چند سال تمام درس ايشان را مى‏نوشتم و هر چند وقت يكبار، نوشته‏ها را كه چند دفتر مى‏شد، خدمت ايشان مى‏بردم و ايشان مطالعه مى‏فرمودند. تمام دوره درس اصول را، تا ابتداى بحث برائت، در مدت هفت هشت سال…» ايشان درباره عظمت علمى و روحى استاد خود در همين مصاحبه، نكات ارزنده‏اى دارند و اهتمام استاد را به تربيت شاگرد، دقت در ارايه مطالب، توجه به ادبيات و نويسندگى و از همه مهم‏تر به دعا و مناجات و راز و نياز و آداب نماز مى‏ستايند و مى‏گويند:« مرحوم آيت اللّه نائينى بنا داشتند براى فريضه ظهر و عصر، حدود يك ربع ساعت كه به اذان مانده بر روى سجاده بنشينند و حال انتظار داشته باشند، تا اذان بگويند و ايشان مشغول نماز شوند.» علامه حسينى به جز درس مرحوم نائينى، در درس فقه و اصول مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى( م 1365 ق)، معروف به كمپانى شركت مى‏كنند. از بحث بيع تا بحث خيارات مدت چهار سال از استاد استفاده مى‏كنند و تحت تأثير قوت روح ايشان قرار مى‏گيرند.

ايشان درباره استاد خود كمپانى در همين مصاحبه مى‏گويند: غير از مهارت و استادى كم نظير مرحوم آيت اللّه شيخ محمد حسين كمپانى در فقه و اصول، در تفسير و بهره‏بردارى از آيات قرآن نيز ابتكارهاى خوب و جالبى داشتند، از جمله مى‏فرمودند:« ما از آيات الهى مى‏توانيم پى به مقام هر يك از انبيا ببريم كه در مقايسه آن با مقام اوصياى الهى حقايقى فهميده مى‏شود…» بنابراين، ايشان افزون بر شاگردى كمپانى در فقه و اصول، شاگردى مرحوم كمپانى را در تفسير داشته و چه بسا متأثر از آموخته‏هاى ايشان در اين دانش عظيم الشأن بوده است.

گذشته از مرحوم كمپانى، ايشان شاگرد بزرگانى چون آقا ميرزا جواد ملكى و بزرگان عرفان عملى بوده است. علاّمه مدتى در خدمت آيت الله ميرزا على آقاى قاضى بوده و محضر ايشان را درك كرده است. مرحوم ميرزا على آقاى قاضى از شاگردان مبرّز مرحوم آقاى سيد احمد كربلايى از عرفاى نامى آن زمان بوده است.

علاّمه حسينى درباره مرحوم قاضى و رابطه خودش با ايشان مى‏گويد:« در سنه 1347 يا 1348[ ه. ق‏] كه من در مدرسه قوام بودم. مرحوم ميرزا على آقاى قاضى به مدرسه قوام تشريف آوردند و از متصدى مدرسه خواستند كه حجره‏اى را در اختيار ايشان قرار دهد. متصدى مدرسه با كمال احترام پذيرفت و يك حجره كوچكى از طبقه فوقانى مدرسه را در اختيار ايشان قرار داد. بعد معلوم شد كه مرحوم ميرزا على آقاى قاضى حجره را به عنوان مكان خلوتى براى تهجد و عبادت مى‏خواستند؛ چرا كه منزل ايشان كوچك بود و ايشان تصور داشتند شب هنگام كه مى‏خواهند به نماز و تهجد بپردازند، مزاحم بچه‏ها هستند؛ به اين جهت اين حجره را تهيه كرده بودند. شب‏ها حدود ساعت دوازده كه معمولا طلبه‏ها به خواب مى‏رفتند تا براى درسهاى فردا استراحتى كرده باشند، شب‏زنده‏دارى و تهجد ايشان در آن حجره كوچك شروع مى‏شد. در آنجا بود كه من شيفته مرحوم ميرزا على آقاى قاضى شدم.

حالت دعا و نيايش ايشان، در آن حجره كوچك، خيلى براى من جالب و زيبا بود. چند ماهى از آمدن ايشان به مدرسه مى‏گذشت كه من رفتم خدمت ايشان و تقاضا كردم كه كتاب« جامع السعادات» مرحوم نراقى را براى من بخوانند و ايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند. قرار شد من در كنار درسهاى ديگر در ساعات فراغت خدمت ايشان برسم. با اين قرار من خدمت ايشان مى‏رسيدم و ايشان درس مى‏فرمودند؛ اما چه درسى، واقعا درس عرفانى بود؛ يك عرفان وجدانى. شنونده يقين مى‏كرد كه آنچه استاد مى‏گويد، خود به يقين دريافته و در وجود خودش پياده كرده است. هنوز شيرينى و لذت آن مدت كوتاه درس را كه خدمت ايشان بودم احساس مى‏كنم. اقرار مى‏كنم كه مرحوم ميرزا على آقاى قاضى بسيار مرد كم‏نظيرى بود. كلام و رفتار و سلوك ايشان بسيار جذاب و دلنشين بود.»

آثار علمى‏

1. تفسير انوار درخشان كه مورد بحث ما در اين مقاله است.

2. شرح اصول كافى در شش مجلد.

3. تقريرات درس مرحوم نائينى كه به چاپ نرسيده است.

اجازات‏

علاّمه حسينى از شخصيت‏هاى بزرگى تصديق اجتهاد و اجازه نقل حديث گرفته‏اند كه سه چهار اجازه ايشان در جلد هيجدهم تفسير انوار درخشان در آغاز كتاب به چاپ رسيده كه به آنها اشاره مى‏كنيم:

1. اجازه از مرحوم ميرزاى نائينى در تاريخ 22 ذى الحجه 1351 ق كه اين تعبيرات درباره ايشان نگاشته شده است:

« عمدة العلماء و الافاضل العظام و ثقة الاسلام المؤيد المسدّد الصفي… فقد حضر ابحاثى الفقهية و الاصولية مدة عديدة حضور تفهم و تحقيق و تعمق و تدقيق، حتى ادرك مناه و نال مبتغاه و بلغ و نال درجة سامية من الاجتهاد، مقرونة بالصلاح و السداد فلجنابه العمل بما يستنبطه من الاحكام على النهج المتداول بين الاعلام.» 2. اجازه از مرحوم شيخ الحكماء محمد حسين اصفهانى معروف به« كمپانى» كه اين تعبيرات را در حق ايشان در تاريخ هشتم محرم الحرام 1351 ق نوشته است:

« السيد السند و المولى المعتمد، صفوة العلماء الاعلام و ثقة الاسلام… حضر على غير واحد و الاعيان و على شطرا من الزمان لتحقيق المبانى الاصولية و تنقيح القواعد الفقهية مراعيا للتأدب بالآداب الدينية و التخلق بالاخلاق الالهية حتى فاز، و للّه الحمد بالمراد و حاز درجة الاجتهاد…» 3. آيت اللّه ميرزا محمد كاظم شيرازى از ديگر اعاظم حوزه علميه نجف، نيز نوشته‏اند:

« إنّ العالم العلم العلاّم و الصفى المهذّب القمقام و تلاد الأمم و ركن الاسلام… ممّن نفر فى عصرنا للتفقه الى مطاف المهاجرين… فأخذ منهم شطرا كافيا و حظا وافيا… فبلغ مرتبة الاستنباط و درجة الاجتهاد و حاز العونين و وفق بالمرتبتين فهو المجتهد العدل الذى يرجع اليه فى مهام الامور فى عصر الغيبة.» تاريخ اين نوشته ربيع الاول 1352 ق است و در ذيل آن مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى اين اجازه را تأييد كرده است.

فضاى فرهنگى و تربيتى‏

علاّمه حسينى همدانى در محيطى آكنده از معنويت و در فضاى روحانى جمعى از بزرگان عرفان و سير و سلوك در دوران معاصر تربيت شد. اساتيد آن زمان اين رشته مرحوم ميرزا على آقاى قاضى و مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى( معروف به كمپانى) بودند. از طرف ديگر پدر بزرگوار ايشان مرحوم سيد على عرب همدانى از شاگردان ملا حسينقلى همدانى و سيد احمد كربلايى بود، بنابراين در اتصال با شخصيت‏هاى بزرگ عرفان و سير و سلوك همچون شيخ محمد بهارى، ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى، شيخ عباس كازرونى و… بودند. قطعا همه اين بزرگان و اساتيد در شخصيّت مرحوم همدانى تأثير داشته‏اند و به ويژه در اثر تفسيرى بزرگ ايشان يعنى تفسير انوار درخشان و اين معنا در سرتاسر تفسير مهشور است. البته اين نكته روشن است كه تربيت شدن انسان بدون استاد امكان‏پذير نيست، چنانكه ياد گرفتن هر دانشى در جهان نياز به استاد دارد. كسى كه طالب راه و سلوك طريق خدا باشد بايد استاد ببيند و راه چاره و خودسازى و مبارزه با نفس را بياموزد، از اين رو، شخصيت‏هاى بزرگ علمى و عرفانى هميشه داراى استاد بوده‏اند و با نظارت و هدايت استاد به مقام و مرتبتى رسيده‏اند.

وفات‏

علاّمه بزرگوار، سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش، تحقيق و تبليغ و نگارش آثار علمى و دينى در سحرگاه يكشنبه 15 جمادى الاول 1417/ هشتم مهر ماه 1375 در سن نود و پنج سالگى بدرود حيات گفت. با رحلت وى در استان همدان سه روز عزاى عمومى و يك روز تعطيل عمومى اعلام شد و سراسر شهر سياه‏پوش گرديد. پيكر پاكش پس از تشييع چند صد هزار نفرى به مشهد مقدس انتقال يافت و در دار الزهد آستان قدس رضوى در جوار مرقد مرحوم شيخ بهايى به خاك سپرده شد.

 

زندگینامه حمّاد بن عیسی(قرن دوم)

استادان حمّاد بن عیسى

ابان بن تغلب: ابان، از راویان و شاگردان امام سجّاد، امام باقر و امام صادق(علیه السلام) بود و در سایه این سعادت به مقامات والاى علمى و معنوى رسید. امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: «اى ابان در مسجد مدینه بنشین و فتوا بده، من دوست دارم در میان شیعیانم امثال تو را ببینم»(۱۵).

امام صادق(علیه السلام) نیز به او فرمود: «با مردم مدینه به بحث و گفتگوى علمى بنشین، من دوست دارم در میان شاگردانم امثال تو فراوان باشند».

وى احادیث بسیارى از امام صادق(علیه السلام) نقل کرد، امام صادق(علیه السلام) به ابان بن عثمان فرمود: «برو آن احادیث را از ابان بن تغلب بشنو و از او روایت کن».

ابان بن تغلب در علوم متداول زمان خود مانند حدیث، کلام، تفسیر و ادبیات استاد بود. کتاب هاى غریب القرآن و فضایل و کتاب احوال صفین بخشى از تألیفات اوست.

از امتیازات ابان آن است که مورد اعتماد اهل تشیّع و اهل سنّت است. او سرانجام پس از عمرى تلاش در راه نشر علوم اهل بیت(علیهم السلام) در سال ۱۴۱ قمرى درگذشت. هنگامى که این خبر به گوش امام صادق(علیه السلام) رسید فرمود: «به خدا سوگند مرگ ابان دل مرا به درد آورد»(۱۶).

اسحاق بن عمّار بن حیّان صیرفى کوفى: اسحاق از راویان معتبر شیعه و از اصحاب امامان معصوم صادق و کاظم(علیهما السلام) بود. اسحاق به همراه برادران و برادرزاده هایش خانواده اى بزرگ از محدّثان شیعه بوده اند.(۱۷)

روایت است که هرگاه امام صادق(علیه السلام) اسحاق و برادرانش را مى دید، مى فرمود: «خداوند گاهى دنیا و آخرت را براى برخى از مردم جمع مى فرماید»(۱۸).

ابان بن عثمان احمر بجلى: او در زمره راویان امام صادق و امام کاظم(علیه السلام) بوده و از اصحاب اجماع شمرده مى شود.

حریز بن عبداللَّه سجستانى ازدى کوفى: حریز از اصحاب امام صادق(علیه السلام) و از راویان مورد اعتماد شیعه است. او در فقه تألیفاتى نیز داشته است. حریز از مشایخ بزرگ حمّاد است و حمّاد روایات بسیارى از او نقل کرده است. حریز را به خاطر سفرهاى فراوان تجارى به سجستان، سجستانى نامیده اند. حریز در عصر زندگى امام صادق(علیه السلام) به همراه جمعى از شیعیان در یکى از مساجد سجستان، به دست خوارج به شهادت رسید.(۱۹)

عبداللَّه بن ابى یعفور: از اصحاب خاصّ امامان باقر و صادق(علیه السلام) بوده است. براى شناخت عظمت شأن او بهتر است به نامه اى که امام صادق(علیه السلام) به مفضّل بن عمر جعفى نوشته مراجعه کنیم. امام(علیه السلام) چنین مى نویسد:

«پیمان و عهدى را که با تو مى بندم قبلاً با عبداللَّه بن ابى یعفور داشتم. او به رحمت ایزدى پیوست، در حالى که به عهد و پیمان خدا و رسول و امام خویش وفا کرد و خداوند روح او را – درود خدا بر او – هنگامى گرفت که آثار پسندیده اى از خود باقى گذاشت. کوشش هایش مورد سپاس، لغزش هایش آمرزیده و مشمول لطف و مرحمت خداى خویش قرار داشت.

خدا و رسول و امام و پیشوایش از او راضى و خشنود بودند. -سوگند به قرابت و خویشى ام با رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) – در عصر ما کسى در برابر فرمان ها و دستورات خدا و رسول و امام زمانش از او مطیع تر و فرمانبردارتر نبود. او بر این عهد پایدار ماند تا خدایش او را به سوى رحمت بى کرانش کشید و او را وارد بهشت کرد و در آن جا او را همنشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین قرار داد.

خداوند عبداللَّه را میان دو مسکن جاى داده است: مسکن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسکن على صلوات اللَّه علیه، هرچند که مسکن هاى ایشان یکى و مراتب و درجاتشان نیز یکى است. خداوند هرچه بیشتر از او راضى باشد و بر وى ببخشد که ما از او راضى و خشنودیم …».(۲۰)

عبداللَّه بن سنان: این فقیه صالح از اصحاب امام صادق(علیه السلام) بود. امام ششم(علیه السلام) در باره او فرموده است: «عبداللَّه هرچه پا به سنّ مى گذارد بهتر و پاک تر مى شود».(۲۱)

عبداللَّه بن مسکان: از اصحاب اجماع، و از شاگردان امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) بوده است.(۲۲)

از دیگر اساتید که حمّاد از آنان نقلِ حدیث کرده عبارتند از:

  1. ابراهیم بن ابى زیاد،
  2. ابراهیم بن عثمان،
  3. ابراهیم بن عمریمانى صنعانى (۲۳)،
  4. اسحاق بن جریر بن یزید بن جریربن عبداللَّه بجلى (ابویعقوب)،
  5. اسحاق بن خالد،
  6. اسماعیل بن حرّ، برید بن ضمره لیثى،
  7. ابوعبداللَّه حسین بن مختار قلانسى (حسین قلانسى)،
  8. حمّاد بن عثمان،
  9. ربعى بن عبداللَّه بن جارود بن ابى سبره هذلى (ابونعیم بصرى)،
  10. زرعه بن محمد،
  11. سلیمان بن خالد بن دهقان،
  12. ابویعقوب شعیب بن یعقوب العقرقوفى،
  13. صباح بن سیّابه کوفى،
  14. طاهره بنت عمرو بن دینار،
  15. عاصم بن سلیمان بصرى معروف به کوزى،
  16. عبدالأعلى بن اعین،
  17. ابو محمد عبداللَّه بن ابى یعفور عبدى،
  18. عبداللَّه بن جندب بجلى،
  19. عبداللَّه بن سنان بن طریف کوفى،
  20. عبداللَّه بن قاسم،
  21. ابو محمد عبداللَّه بن مغیره بجلى کوفى،
  22. عبداللَّه بن میمون بن اسود قدّاح،
  23. عبدالحمیدبن عواض طائى کوفى،
  24. عبدالرحمان بن ابى عبداللَّه میمون بصرى،
  25. ابوعلى عبیداللَّه بن على بن ابى شعبه حلبى کوفى،
  26. عبید بن زراره بن اعین شیبانى،
  27. عمران بن على بن ابى شعبه حلبى کوفى،
  28. عمر بن محمد بن عبدالرحمان بن اذینه کوفى،
  29. عمر بن یزید، ابوعبداللَّه عمرو بن شمر بن یزید جعفى کوفى،
  30. ابوالحسن على بن ابى حمزه بطائنى،
  31. فضل بن ربیع،
  32. فضاله بن ایّوب،
  33. قاسم بن محمد،
  34. محمد بن حمزه بن بیض کوفى خثعمى،
  35. محمد بن مسعود،
  36. محمد بن مسلم،
  37. محمد بن میمون،
  38. محمد بن یوسف،
  39. ابوسیّار مسمع بن عبدالملک بن مسمع بن مالک بن مسمع بن شیبان،
  40. معاویه بن عمّاربن ابى معاویه،
  41. معاویه بن وهب،
  42. منصور بن یونس،
  43. نباته بن محمد بصرى،
  44. یحیى بن عمر بن کلیع،
  45. ابوسفاتج،
  46. سماعه،
  47. فضیل،
  48. ناجیه،
  49. عبدالمؤمن،
  50. سوار،
  51. ابو عمرو مدائنى،
  52. هیثم.(۲۴)

شاگردان حمّاد(۲۵)

شاگردان حمّاد افرادى هستند که روایاتى را از او نقل کرده اند. یادآور شویم این بدان معنا نیست که آنان در جلسه درس او شرکت مى کرده اند، بلکه به صرف نقل روایت، شاگردى مصداق پیدا مى کند:

حسن بن على بن فضّال: وى از یاران حضرت رضا(علیه السلام) و مردى جلیل القدر و زاهد و پرهیزگار و ثقه بود. او داراى تألیفات بسیارى از جمله کتاب زیارات، کتاب بشارات، کتاب نوادر، کتاب ردّ بر غلات، کتاب الشواهد، کتاب ملاحم، کتاب رجال و … است و در عصر امام هادى(علیه السلام) به سال ۲۲۴ قمرى، درگذشت (۲۶).

فضل بن شاذان نیشابورى: او از راویان بزرگ حدیث است و کتب بسیارى تألیف کرد. علاوه بر این فضل از فقها و متکلّمین بزرگ شیعه بود و از محضر امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) بهره مند شد. او در ۲۶۰ قمرى درگذشت و آرامگاهش در نیشابور است.(۲۷)

احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى: وى از اصحاب اجماع و راویان امام رضا و امام جواد(علیه السلام) بود و در سال ۲۲۱ هجرى وفات کرد.(۲۸)

صفوان بن یحیى: او از اصحاب اجماع و راویان امامان رضا و جواد (علیهما السلام) است. صفوان فقیهى بزرگ، زاهد و مورد اعتماد بود. و در سال ۲۱۰ قمرى درگذشت.(۲۹)

حسن بن محبوب: او از اصحاب اجماع و بزرگان عصر خود بود و کتاب هاى بسیارى در فقه نوشت. چنان نقل شده است که او از شصت تن از شاگردان امام ششم(علیه السلام) روایت دارد. ابن محبوب در سال ۲۲۴ قمرى در سن ۶۵ سالگى درگذشت.(۳۰)

على بن مهزیار: وى دانشمندى بزرگ و از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى(علیهم السلام) بود. مقام علمى و معنوى او بر کسى پوشیده نیست، زیرا او از نمایندگان امام جواد و امام هادى(علیهما السلام) بود و ۳۳ کتاب تصنیف کرده است.(۳۱)

دیگر شاگردان حمّاد عبارتند از:

  1. ابو اسحاق ابراهیم بن هاشم بن خلیل قمّى (۳۲)،
  2. اسماعیل بن سهل،
  3. ایّوب بن نوح بن درّاج نخعى،
  4. جعفر بن بشیر وشّاء بجلى،
  5. حسن بن راشد، حسن بن سعید،
  6. حسن بن على بن حسین (حسین بن حسن) ضریر،
  7. حسین بن احمد بن شیبان قزوینى،
  8. حسین بن اسد،
  9. حسین بن سعید اهوازى،
  10. سلیمان بن جعفر جعفرى (ابومحمد)،
  11. سلیمان بن داود مِنْقرى،
  12. عبّاس بن معروف قمّى،
  13. عبدالرحمان بن اَبى نجران تمیمى،
  14. عبدالرحمان بن کثیر هاشمى،
  15. عبداللَّه بن صلت قمّى،
  16. على بن اسماعیل (على بن اسماعیل بن عیسى)،
  17. على بن حدید بن حکیم مدائنى،
  18. على بن سندى،
  19. عیسى بن حمّاد بن عیسى (۳۳)،
  20. محمد بن ابى عمیر(۳۴)،
  21. محمدبن اسماعیل بن بزیع،
  22. محمد بن حسن بصرى،
  23. محمد بن حسن بن شمّون،
  24. محمد بن حسین بن ابى خطّاب زیّات همدانى کوفى،
  25. محمد بن خالد بن عبدالرحمان بن محمد بن على برقى،
  26. محمد بن ربیع، محمد بن عبدالحمید،
  27. ابوجعفر محمد بن عیسى بن عمید بن یقطین بن موسى،
  28. محمدبن ولید، محمد بن یونس، مختار بن زیاد،
  29. یعقوب بن یزید بن حمّاد انبارى،
  30. یعلى بن حمّاد (پدر حمّاد بن یعلى بن حمّاد).

تألیفات حمّاد بن عیسى

۱ – نوادر(۳۵): مجموعه اى از احادیث متفرّقه است که تحت عنوان باب معینى قرار نمى گیرد.

۲ – کتاب الصلاه(۳۶): مجموعه اى از احادیث پیرامون نماز بوده است.

۳ – کتاب الزکاه(۳۷): مجموعه اى از احادیث درباره زکات بوده است.

۴ – عبر و مواعظ و تنبیهات على منافع الأعضاء من الإنسان و الحیوان و فصول من الکلام فى التوحید(۳۸):

کتابى داراى چند بخش مستقلّ با موضوعات مختلف بوده است.

مدّت زندگانى حمّاد بن عیسى در عصر(۳۹) امامان معصوم(علیهم السلام)

عصر امام صادق(علیه السلام) حداقل ۳۰ سال حداکثر ۳۸ سال (… – ۱۴۸ ق)

عصر امام کاظم(علیه السلام) ۳۵ سال (۱۴۸ – ۱۸۳ ق)

عصر امام رضا(علیه السلام) ۲۰ سال (۱۸۳ – ۲۰۳ ق)

عصر امام جواد(علیه السلام) ۶ سال (۲۰۳ – ۲۰ق)

خلفاى معاصر حضرت امام صادق (علیه السلام) (۱۱۴ – ۱۴۸ ق)

امویان:

هشام بن عبدالملک (۱۰۵ – ۱۲۵ ق)؛

ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۵ – ۱۲۶ ق)؛

یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶ ق)؛

ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۷۰ روز از سال ۱۲۶ ق)؛

مروان حمار (۱۲۶ – ۱۳۲ ق).

عبّاسیان:

عبداللَّه بن محمد سفّاح (۱۳۲ – ۱۳۷ ق)؛

ابوجعفر منصور دوانیقى (۱۳۷ – ۱۵۸ ق).



۰۱۴٫ حماد بن عیسى صواف از اصحاب امام جواد(علیه السلام) بوده و ظاهراً به پشم فروشى اشتغال داشته است .ر.ک: معجم الرجال الحدیث، ج ۶، ص ۲۳۸٫

۰۱۵٫ حمّاد بن عیسى عبسى در میان علماى رجال ناشناخته مانده است، تنها روایتى که از وى باقى مانده نشان مى دهد که بلال بن یحیى عبسى استادش بود و عبّاد بن یعقوب و عثمان بن شیبه از شاگردان وى شمرده مى شدند. ر.ک: میزان الاعتدلال فى نقد الرجال، ص ۵۹۸٫

۰۱۶٫ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶۵٫ در روایتى نقل شده که گروهى از جهینه مهمان امام صادق(علیه السلام) شدند، پس امام از آنها به بهترین نحو پذیرایى کرد و آنها را مورد اکرام قرار داد.

۰۱۷٫ شهرهایى که تعداد زیادى راوى در آن مى زیسته اند – از جهت کثرت نقل احادیث معتبر – در مرتبه بالاترى نسبت به دیگر شهرها قرار داشته اند.

۰۱۸٫ بهجه الآمال فى شرح زبده المقال، ج ۳، ص ۳۶۳٫

۰۱۹٫ مجمع الرجال، ج ۲، ص ۲۲۹٫

۰۲۰٫ رجال الطوسى، ص ۱۷۴٫

۰۲۱٫ رجال نجاشى، ص ۱۰۳٫

۰۲۲٫ اسامى اساتید و شاگردان مذبور بر اساس تحقیقات شخصى نگارنده در کتب اربعه، وسائل الشیعه، مستدرک الوسائل و بحارالانوار به دست آمده است. در فصل سوم براى دست یابى پژوهشگران به اسامى استادان و شاگردان و روایات حمّاد به نشانى احادیث مروى از حمّاد اشاره شده است.

۰۲۳٫ در اصطلاح رجال به استادان «مشایخ» اطلاق مى شود.

۰۲۴٫ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۸۶، باب ۲۰، روایت ۹ (عن عیسى بن حمّاد بن عیسى عن أبیه عن الرضا(علیه السلام)).

۰۲۵٫ رجال نجّاشى، ص ۷٫

۰۲۶٫ رجال نجاشى، ص ۷ ؛ صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(علیه السلام)، ص ۱۰۸٫

۰۲۷٫ رجال نجاشى، ص ۵۱٫

۰۲۸٫ صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(علیه السلام)، ص ۱۱۰٫

۰۲۹٫ رجال نجاشى، ص ۱۰۵ (ذیل حرف ح).

۰۳۰٫ صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(علیه السلام)، ص ۱۲۸٫

۰۳۱٫ همان، ص ۱۲۹٫

۰۳۲٫ رجال نجاشى، ص ۱۴۸٫

۰۳۳٫ بسیارى از روایات حمّاد به نقل از ابراهیم بن عمریمانى است.

۰۳۴٫ شمارى از اسامى فوق از کتاب معجم رجال الحدیث، ج ۶ ، ص ۲۳۱ استفاده شده است.

۰۳۵٫ رک: معجم رجال الحدیث، ج ۶ ، ص ۲۳۱٫

۰۳۶٫ ر ک: منتهى الآمال، ج ۲، ص ۵۵۸ ؛ رجال نجاشى، ص ۲۶٫

۰۳۷٫ ر ک: منتهى الامال، ج ۲، ص ۶۲۸؛ رجال نجاشى، ص ۲۱۶٫

۰۳۸٫ منتهى الآمال، ج ۲، ص ۶۲۷؛ رجال نجاشى، ص ۵۴٫

۰۳۹٫ رجال نجاشى، ص ۱۳۹٫

۰۴۰٫ ر ک: منتهى الآمال، ص ۵۵۹٫

۰۴۱٫ ر ک: همان، ج ۲، ص ۶۳۱٫

۰۴۲٫ وى اولین کسى است که حدیث کوفیان را در قم منتشر کرد.

۰۴۳٫ فرزند حمّاد.

۰۴۴٫ از اصحاب اجماع.

۰۴۵٫ معجم المؤلفین، ج ۱، ص ۶۵۱٫

۰۴۶٫ الذریعه، ج ۱۵، ص ۵۶ ؛ معجم المؤلفین، ج ۱، ص ۶۵۱٫

۰۴۷٫ الذریعه، ج ۱۲، ص ۴۲ ؛ رساله ابى غالب الزرارى و ملحقاتها، ص ۱۷۳٫

۰۴۸٫ رجال نجاشى، ص ۱۰۳٫

۰۴۹٫ مراد از عصر هر امام، مدّت امامت اوست.

زندگینامه درویش علی بغدادی حائری(۱۲۷۷-۱۲۲۰ه.ق)

بغدادی حائری ، درویش علی بن الحسین بن علی بن محمد، عالم و ادیب و شاعر و مؤلف شیعی در قرن سیزدهم . در ۱۲۲۰ در بغداد به دنیا آمد و ادبیات عربی را در زادگاه خود فراگرفت . پس از آنکه پدر و مادر و بستگان او بر اثر طاعون درگذشتند، در ۱۲۴۶ به کربلا رفت و در آنجا ساکن شد.

وی ، علاوه بر ادامه تحصیل نزد عالمان بزرگ کربلا، خود به تدریس علوم عربی پرداخت و چندین سال مدرّس مبرّزاین علوم در کربلا بود. از جمله استادان او در منقول و معقول از ملامحمد صالح برغانی (متوفی ۱۲۷۱) و میرزا عبدالوهّاب برغانی می توان نام برد. بغدادی در مبارزه با شیخیّه فعالیت جدی داشت و از توانایی ادبی و قوّت فصاحت خود در این راه بهره می برد.

رحلت

درگذشت او، به گواهی بیشتر منابع ، در۱۲۷۷ در کربلا روی داده است .

آثار

او شعر نیکو می سرود و از اشعارش تخمیس قصیده معروف فرزدق در مدح امام سجّاد علیه السلام و دو شعر دیگر، در رثای شیخ محمدحسن نجفی صاحب جواهر و شیخ محمدتقی برغانی شهید ثالث ، مشهور است .

همچنین کتابهای زیادی در کلام شیعی و مناقب معصومین و شرح ادعیه و نحو (شرح بر مغنی اللبیب ابن هشام ) نگاشته و دیوان شعری نیز از او برجای مانده است (امین ، ج ۶، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛حرزالدین ، ج ۱، ص ۳۰۵ـ۳۰۶؛آقابزرگ طهرانی ، الکرام ، جزء ۲، قسم ۲، ص ۵۱۶ـ۵۱۷؛همو، الذریعه ، ج ۳، ص ۱۳۶، ج ۵، ص ۲۸۸، ج ۱۶، ص ۶۵، ج ۱۷، ص ۳۳ـ ۳۴، ج ۲۱، ص ۲۸۸؛امینی ، ص ۳۲۴).

فرزند او شیخ احمد نیز عالمی متبحّر و پر تألیف و منزوی بوده است . وی در ۱۲۶۲ در کربلا زاده شد و علوم دینی را نزد پدر و سایر استادان فرا گرفت و بیشتر عمر خود را به تألیف کتابهایی در تاریخ و مناقب و سیره و اخلاق و حدیث گذراند. از جمله کتابهای وی کنز الادیب فی کلّ فنٍّ عجیب در هفت جلد است که در طول سی سال درباره موضوعات مختلف ، از جمله طبّ نگاشته است .

او در همین کتاب شرح حال پدر خود را بتفصیل آورده است . ترجمه عربی مجالس المؤمنین قاضی نورالله شوشتری را نیز به او نسبت داده اند.شیخ احمد در ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۹ در کربلا در گذشت .

نویسندگان کتب تراجم ، غالباً مقام علمی و تقوای این پدر و پسر را ستوده اند (امین ، ج ۲، ص ۵۸۷؛آقابزرگ طهرانی ، نقباء ، جزء ۱، قسم ۱، ص ۹۸ـ۹۹؛همو، مصفی المقال ، ستون ۴۹ـ۵۰؛همو، الذریعه ، ج ۱۸، ص ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۵۸).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه ، جزء ۱: نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، جزء ۲: الکرام البرره ، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) همو، مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال ، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۴) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) عبدالحسین امینی ، شهداءالفضیله ، قم ۱۳۵۲ ش ؛
محمدبن علی حرزالدین ، معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء ، قم ۱۴۰۵٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه محمد مازندرانی حائری«ابوعلی»(متوفی ۱۲۱۵ یا ۱۲۱۶ ه.ق)

محمد بن اسماعیل بن عبدالجبار بن سعدالدین مازندرانی حائری، معروف به ابوعلی (م ۱۲۱۵ یا ۱۲۱۶ ه.ق).[۱]وی یکی از اندیشمندان نام آور و از مدافعان مکتب تشیع بود و برای تحصیل معارف دینی هجرت های پی در پی نمود. این دانشمند معروف شیعه، در زمانی حساس، یعنی در زمان ظهور اخباریان، زندگی می کرد.

بدین جهت، ایشان نیز هم چون دیگر طرفداران علمای اصولی به دفاع از مکتب اصولی پرداخت و اولین کتاب خود را به نام عقد اللآئی البهیثه فی الرّدّ علی الطائفه در رد اخباریان نگاشت. مقصود او از این نام، اخباریان بود وی این کتاب را ده سال قبل از کتاب منتهی المقال نوشت. به همین دلیل است که علمای شیعه،‌هریک به نحوی از ایشان تمجید کرده اند.

استادان:

وحید بهبهانی،

‌سید علی طباطبائی (صاحب ریاض المسائل)،

سید محسن کاظمی اعرجی،

‌علامه سید مهدی بحرالعلوم و ….
تألیفات:

منتهی المقال،‌

ترجمه رساله مناسک حج،‌

ترجمه رساله ‌الوسطی،‌

رساله در واجبات،

زهر الریاض و …



[۱] . الذریعه، ج ۲۳، ص ۱۳٫

محمد رضا ضمیری- کتابشناسی تفصیلی مذاهب اسلامی, ص ۴۵۸-۴۶۰

زندگینامه امیر عبدالقادربن محیی الدین حسینی جزائری(قرن سیزدهم)

 امیر عبدالقادربن محیی الدین بن مصطفی حسینی سلسلهء نسب وی به علی بن ابیطالب میرسد او در قیطنه از قرای ایالت وهران الجزائر بدنیا آمد، و نزد پدر خود به تحصیل پرداخت و قرآن مجید از بر کرد.

و در پانزده سالگی برای تکمیل تحصیلات به وهران رهسپار شد، و فقه و فلسفه و حدیث و علم نجوم را فراگرفت و بسال ۱۲۴۱ ه ق با پدر خود بزیارت خانهء خدا رفت و در مسیر خویش مصر و دمشق و بغداد را دیدن کرد و به وطن بازگشت. و چون در سال ۱۲۴۶ ه ق / ۱۸۴۳ م الجزائر به اشغال فرانسویها درآمد، مردم آنجا با وی برای مبارزه با فرانسویها بیعت کردند.

و متجاوز از ۱۵ سال با فرانسویها جنگید و چون کاری از پیش نبرد، تحت شرایطی با آن دولت صلح کرد و از الجزایر تبعید شد و تعهد کرد که به آنجا بازنگردد، و از طرف دولت فرانسه مبلغی بعنوان مقرری ماهانه به او پرداخت می شد. و در سال ۱۲۷۱ ه ق در دمشق سکونت گزید.

رحلت

و بسال ۱۳۰۰ ه ق در همانجا درگذشت.

آثار

او راست:

۱ – ذکری العاقل فی تنبیه الغافل این رساله را به خواهش بعض دوستان خود در پاریس تألیف کرد و در همانجا به فرانسه ترجمه و طبع شد و موضوع آن علوم و اخلاق است

۲ – دیوان شعر

۳ – الصافنات الجیاد در صفات و محاسن اسب

۴ – المواقف در تصوف

۵ – وشاح الکتائب و زینه الجیش الغالب

۶ – نزهه الخاطر فی قریض الامیر عبدالقادر (از معجم المطبوعات) (از الاعلام زرکلی)

صاحب اسماءالمؤلفین نسب وی را بتفصیل تر بدین صورت آورده است:امیر ناصرالدین عبدالقادربن محیی الدین بن مصطفی بن محمد بن مختاربن عبدالقادر حسینی و تولد وی را بسال ۱۲۲۲ ه ق ضبط کرده.

و تألیفات دیگری را بشرح زیر به وی نسبت داده است:

۱ – المقراض الحاد لقطع لسان الطاعن فی دین الاسلام من اهل الباطل ( والالحاد

۲ – تعلیقاتی بر حاشیهء جدش عبدالقادر در علم کلام (از اسماء المؤلفین و آثار ج ۱ ص ۶۰۵٫ )

لغت نامه دهخدا

زندگینامه بدرالدین حسینی«بدری کشمیری»(قرن دهم – یازدهم)

 بدرالدین بن عبدالسّلام بن سیدابراهیم حسینی ، صوفی و شاعر و مورخ قرن دهم و یازدهم . از تاریخ تولد و وفات او اطلاعی در دست نیست اما از آثارش برمی آید که حدود ۹۶۰ در کشمیر و تا ۱۰۰۱ در ماوراءالنهر می زیسته است .

نخست در سلسله کبرویّه به طریقه میرسیدعلی همدانی * توجّه داشت و سپس به سلسله نقشبندیه گروید. در ۹۶۰ از کشمیر عازم زیارت مکّه شد و در ۹۶۱ به خدمت امیر یونس محمد صوفی نقشبندی احراری (متوفی ربیع الاول ۹۶۱) در مرو رسید و پس از وفات او به ملازمان خواجه سعیدالدین سعد، فرزند خواجه محمداسلام بخارایی جویباری ، پیوست .

آثاری

بدری ، شاعر و نویسنده پرکاری بوده است و آثاری به نظم و نثر فارسی دارد که از آن جمله اند:

معراج الکاملین (۹۸۱ یا ۹۸۳) به نظم و نثر، در مناقب خواجه سعیدالدین سعد؛

روضه الجمال (۹۸۳) در ۰۰۰ ، ۸ بیت ، مشتمل بر قصاید، غزلیّات ، مقطّعات ، رباعیّات ، مفردات و برخی منشآت ؛

سراج الصالحین (۹۸۶) به نظم ونثر، در مسایل عرفانی و اخلاقی و شرح احوال و مناقب امیر یونس محمد، نسخه خطّی آن در کتابخانه گنج بخش اسلام آباد (منزوی ، ج ۴، ص ۲۱۲۲) و موزه بریتانیا (دانش پژوه و افشار، دفتر چهارم ، ص ۶۷۰) موجود است ؛

دیوان غزلیات و قصاید (۹۸۸) در ۰۰۰ ، ۷ بیت ، در ستایش خدا و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اهل بیت و خواجگان ؛

روضه الرضوان وحدیقه الغلمان (۹۹۷) به نثر، در شرح حال و مناقب خواجگان جویبار، بویژه خواجه محمد اسلام و پسرش ، نسخه خطّی آن در فرهنگستان علوم ازبکستان ( فهرست نسخه های خطی آکادمی علوم ازبکستان ، ج ۱، ص ۶۷) موجود است ؛

بحرالاوزان (۹۹۱ـ۱۰۰۱) ـ یا سبعه )، شامل مثنویهای : منبع الاشعار به تقلید از مخزن الاسرار ؛ ماتم سرای به تقلید از منطق الطیر ؛

زهره و خورشید به تقلید از حدیقه ؛ شمع دل افروز (۹۷۶) در۵۰۰ ، ۵ بیت ، به تقلید از خسرو و شیرین امیرخسرو؛ مطلع الفجر به تقلید از سبحه الابرار ؛

لیلی و مجنون به تقلید از لیلی و مجنون هاتفی (شش مثنوی مجموعاً در ۰۰۰ ، ۱۰ بیت ) و همچنین رُسل نامه به تقلید از بوستان سعدی ، در ۰۰۰ ، ۱۶۰ بیت و چهاردفتر: صفی نامه در وقایع پیامبران ؛

اسکندرنامه در وقایع ذوالقرنین ، نسخه خطّی آن در کتابخانه ملی پاریس (بلوشه ، ج ۳، ص ۳۵۲) موجود است ؛

مصطفی نامه در شرح زندگی و جنگهای حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ، تا واقعه خروج شیبانی و وقایع پادشاهان عرب و عجم از خلفای بنی امیّه تا آل تیمور؛

ظفرنامه (۱۰۰۱) در شرح جنگهای ابوالغازی عبداللّه بهادرخان حاکم ماوراءالنهر، نسخه خطّی آن در فرهنگستان علوم تاجیکستان ( فهرست نسخه های خطی شرقی آکادمی علوم تاجیکستان ، ج ۱، ص ۷۳) موجود است .



منابع :

(۱) محمدتقی دانش پژوه ، ایرج افشار، نسخه های خطی ، دفتر چهارم ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛
(۲) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۵، بخش ۲، ص ۷۱۳ـ۷۱۷؛
(۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه گنج بخش ، اسلام آباد ۱۳۵۷ـ۱۳۶۱ ش ؛
(۴) عبدالغنی میرزایف ، «بدرالدین کشمیری و اشتباهاتی در تعیین تألیفات او»، وحید ، دوره ۱۲، ش ۹ (آذر ۱۳۵۳)، ص ۷۰۰ـ۷۱۳ (میرزایف به اشتباه سال تولد بدری را ۹۶۱ نوشته است )؛
(۵) سعید نفیسی ، تاریخ نظم ونثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، ص ۴۴۴ـ ۴۴۵؛

(۶) E. Blochet, Catalogue des manuscripts persans de la Bibliothهque Nationale, Paris 1905-1934.

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۲ 

زندگینامه الشیخ محمد حرز الدین (۱۲۷۳-۱۳۶۵ه.ق)

وی در خانواده ای از اهل فضل و ادب در سال ۱۲۷۳ هـ . ق در نجف اشرف دیده به جهان گشوده و تحت تربیت پدر و برادر خود مراحل رشد و تربیت را طی کرد. او دارای اخلاقی نیک و جامع فضائل اخلاقی بوده است. در هر مجلسی که حاضر می شد با ذکر حدیث، نکته علمی، ادبی، تاریخی و اخلاقی مجلس را مشحون به فایده می کرد. شیخ محمد عالمی با حلم، ورع و زهد و آزاد اندیش و صریح اللهجه بوده است.

اساتید:

  1. شیخ لطف الله مازندارنی،
  2. شیخ ملا محمدکاظم آخوند خراسانی،
  3. سید محمدکاظم یزدی،
  4. شیخ هادی طهرانی و
  5. ملا محمد ایروانی،
  6. شیخ ابراهیم غراوی،
  7. شیخ محمدحسین کاظمی،
  8. میرزا حبیب الله رشتی و …

شاگردان:

  1. شیخ محمد بن جعفر زاهد،
  2. شیخ جعفر استرآبادی،
  3. سید محمد باقر جیلانی اصفهانی،
  4. سید شهاب الدین مرعشی،
  5. شیخ هادی طرفی،
  6. شیخ محمد تقی خلیلی و
  7. میرزا صادق خلیلی

تألیفات:

  1. الاحتجاج،
  2. الاسلام و الایمان،
  3. الامامه، الغیبه،
  4. مراقد المعارف،
  5. الفوائد الفقهیه،
  6. النوادر،
  7. الفوائد الرجالیه،
  8. فوائد المقال و معارف الرجال

و حدود ۴۰۰ اثر دیگر.[۱]



[۱] . مقدمه کتاب معارف الرجال.

حافظ فرزانه- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

زندگینامه سید محسن بن عبدالکریم «سید محسن امین حسینی عاملی» (متوفی ۱۳۷۲ ه.ق)

سید محسن بن عبدالکریم معروف به سید محسن امین حسینی عاملی (م ۱۳۷۲ ق).وی در سال ۱۲۸۴ ق در شقراء که روستایی از جبل عامل است متولد و در سال ۱۳۷۲ ق پس اخذ و رسیدن به مدارج عالیه علم و اجتهاد در دمشق در گذشت. او از افاضل و دانشمندان علمای شیعه بوده که آثار قلمی او به خصوص در تاریخ، فقه، تراجم و رجال، از جایگاه شایسته ای بین علماء و بزرگان برخوردار است.

اساتید:

سید محمدحسین،

سید جواد مرتضی،

سید نجیب الدین فضل الله عاملی،

سید احمد کربلائی،

شیخ محمد باقر نجم آبادی،

شریعت اصفهانی،

آخوند خراسانی،

حاج آقا رضا همدانی،

شیخ محمد طه نجف.

شاگردان:

سید مهدی آل ابراهیم،

شیخ منیر،

شیخ عبدالطیف شبلی،

تقی دمشقی و …

تالیفات

این کتاب حاوی شرح حال تمام بزرگان و شخصیتهای شیعه مذهب از صدر اسلام تا عصر مؤلّف از قبیل صحابه پیامبر، تابعین، علماء، راویان حدیث، محدثان، قرّاء، مفسران، فقها، حکماء، متکلمان، منطقین، ریاضی دانان، نحویین، صرفین, لغویین و دانشمندان علوم معانی بیان و غیره در تمام رشته های علوم انسانی، تجربی و حتّی پادشاهان، امرا، اعم از زنان و مردان با ذکر تاریخ تولد وفات و اخبار و لطیفه ها و ذکر پاره ای از نثر و نظم آنها می باشد. ترجمه پادشاهان و امرا و وزراء و سرکردگان هر چند ظالم هم که در کتابهای دیگر یافت نمی شود در این کتاب آمده است. کتاب حاضر حاوی ۱۲۰۰۰ شرح حال است.

مستدرکات اعیان الشیعه به همّت فرزند ایشان در ۱۰ جلد به رشته تحریر در آمده است. فرزند ایشان حسن امین می نویسد، پدرم شخصیتهایی را که در قید حیات بودند در کتاب خودش نمی آورد. من شخصیت هایی را که بعد از پدرم از دنیا رفته بودند و آنهایی را که از قلم پدرم افتاده بودند در مستدرکات جمع آوری کردم.
کتاب اعیان الشیعه و مستدرکات آن از ارزشمندترین مجموعه رجالی و شخصیت شناسی شیعه است که مورد اعتماد عموم بزرگان و دانشمندان می باشد.

وضعیت نشر:

کتاب اعیان الشیعه در یازده جلد به زبان عربی به همّت انتشارات دارالتعارف بیروت در سال ۱۴۰۶ هـ . ق منتشر شده است.

حافظ فرزانه – مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

زندگینامه ابوعبدالله محمد بن احمدذهبی «شمس الدین ذهبى »«ابن قایماز »(۶۷۳-۷۴۸ه.ق)

محمد بن احمدبن عثمان بن قایماز ترکمانى دمشقى شافعى ، معروف به شمس الدین ذهبى از برجسته ترین علماى رجالى و از مشهورترین مورخان نیمه نخست قرن هشتم هجرى است . وى نویسنده ده ها کتاب رجالى و تاریخى است و تخصص عمده او در دانش رجال و جرح و تعدیل راویان و اخباریان ومحدثان است .

نکته مهم درباره ذهبى و ابن حجر عسقلانى آن است که این دو، آخرى افرادى هستند که به بقایاى کتابهاى قرون نخست اسلام دسترسى داشته و پس ازآنها، بسیارى از این آثار از میان رفته است . بنابراین ارزش کتابهاى ذهبى ، حفظ متون فراوانى از گذشته است که با کمال تاءسف امروزه در اختیار مانیست .

استادان

  1. و از ابوالحسین علی بن الفقیه در بعلبک و
  2. ابوالحسن علی بن مسعود موصلی و
  3. محمودبن ابی بکر ارموی و
  4. شرف الدین احمدبن ابراهیم فزاری در شام و
  5. از قاسم بن محمدبن یوسف برزالی در مصر و
  6. صدرالدین بن حمویه و
  7. گروهی دیگر از علمای مصر و شام حدیث شنوده است .

آثار

او راست :

  1. کتاب تاریخ الاسلام در بیست جلد.
  2. تاریخ النبلا در بیست جلد.
  3. الدول الاسلامیه .
  4. طبقات القراء.
  5. طبقات الحفخاظ در دو جلد.
  6. نباءالرجال .
  7. تذهیب التهذیب .
  8. اختصار تهذیب الکمال در سه جلد.
  9. اختصار کتاب الاطراف در دو جلد. الکاشف .
  10. اختصارالتذهیب .
  11. اختصار سنن البیهقی در پنج جلد.
  12. میزان الاعتدال فی نقد الرجال در سه جلد.
  13. المشتبه فی الاسماء و الانساب .
  14. تنقیح احادیث التعلیق لابن الجوزی .
  15. المستحلی اختصار المحلی .
  16. المقتنی فی الکنی .
  17. المقتفی فی الضعفا.
  18. العبر فی خبر من غبر در دو جلد.
  19. اختصارالمستدرک للحاکم در دو جلد.
  20. مختصر تاریخ ابن عساکر در ده جلد.
  21. مختصرتاریخ الخطیب البغدادی در دو جلد.
  22. اختصار تاریخ نیشابور.
  23. الکبائر.
  24. احادیث مختصر ابن الحاجب .
  25. توقیف اهل التوفیق علی مناقب الصدیق.
  26. نعم السمر فی سیره عمر.
  27. التبیان فی مناقب عثمان .
  28. فتح الطالب فی اخبار علی بن ابیطالب .
  29. معجم الاشیاخ .
  30. اختصار کتاب الجهاد لابن عساکر.
  31. مابعدالموت .
  32. اختصار کتاب القدر للبیهقی .
  33. هالهالبدر فی عدداهل بدر.
  34. اختصار تقویم البلدان لابی الفدا.
  35. نقض الجعبه فی اخبار شعبه .
  36. قضا نهارک فی اخبار ابن المبارک .
  37. اخبار ابی مسلم الخراسانی .
  38. کتاب تذکره الحفاظ و میزان الاعتدال

وى ازمؤ لفان پر تاءلیف است ، به طورى که عبدالستار الشیخ ، قریب ۲۷۰ اثر از وى برشمرده است .بیشتر این آثار در علم رجال ، تاریخ و تلخیص ‍ آثار پیشینیان است .

مهمترین کتاب وى در تاریخ عمومى جهان اسلام ، کتاب تاریخ اسلام اوست که تا کنون حوادث تا سال ۶۲۰ ضمن ۴۶ مجلد ازآن چاپ شده است . نخستین مجلد آن السیره النبویه ، مجلد دوم المغازى ، مجلد سوم الخلفاء الراشدون و پس ازآن بر اساس شیوه سالشمار حوادث و درگذشتگان هر سال آمده است . وى هفتاد طبقه را تصور کرده وبراى هر طبقه ده سال را در نظر گرفته است . مجلدات چاپ شده تاریخ الاسلام نیز بر همین اساس به صورت ده سال یا دو ده سال نشر یافته است .

وى دربیان شرح حال افکار گذشته ، دو شیوه را بکارگرفته است . در حوادث میانه سالهاى ۴۰ تا ۳۰۰ که ده سال یا یک طبقه فرض کرده ، درآغاز هر سال ، درگذشتگان آن سال را بر مى شمرد بدون آن که شرح حال آنها را بنویسد. پس از آن که ده سال مورد نظر تمام شد تحت عنوان تراجم هذه الطبقه به تفصیل شرح حال افراد در گذشته آن ده سال یا یکجا بر اساس الفبا مى آورد. اما از حوادث سال ۳۰۱ به بعد ابتداء حوادث هر سال را نقل مى کند تا آن دهه خاتمه مى یابد. پس از آن تراجم در گذشتگان هر سال را به ترتیب الفبا به صورت سالنانه مى آورد به طورى که باید درگذشتگان سال ۴۲۳ را در ذیل همان سال دید، البته نه در بخش حوادث بلکه در بخش ‍ مستقل وفیات .

وى درمقدمه سیره نبوى فهرستى اجمالى از مآخذ خود را به دست داده که به طور عمده آثار شناخته شده پیشینیان است . با این حال برخى از آثار که وى یاد کرده ، در حال حاضر موجود نیست .

منابع وى عبارتند از:

  1. دلائل النبوه بیهقى ،
  2. سیره النبى ابن اسحاق ،
  3. المغازى ابن عائذ کاتب ،
  4. طبقات الکبرى ابن سعد، تاریخ ابوعبدالله بخارى ،
  5. تاریخ احمد بن ابى خیثمه ،
  6. تاریخ یعقوب فسوى ،
  7. تاریخ محمد بن مثنى عنزى ،
  8. تاریخ ابوحفص فلاس ،
  9. تاریخ ابن ابى شیبه ،
  10. تاریخ واقدى ،
  11. تاریخ هیثم بن عدى ،
  12. تاریخ و طبقات خلیفه بن خیاط،
  13. تاریخ ابوزرعه دمشقى ،
  14. الفتوح سیف بن عمر،
  15. تاریخ مفضل بن غشان غلابى .

وى از آثار دیگرى هم که آنها را تلخیص کرده بهره برده است . از جمله آنها تاریخ نیشابور حاکم نیشابور و تاریخ دمشق ابن عساکر و وفیات الاعیان ابن خلکان و الانساب سمعانى است . تلخیص آثار بزرگ پیشین ، یکى از مهمترین کارهاى علمى ذهبى است . در این میان ، تلخیصى از کتاب طرق حدیث غدیر طبرى مورخ کرده که خوشبختانه برجاى مانده است .
ذهبى در همان مقدمه مى افزاید: براى تاءلیف این اثر تاریخ طبرى ، تاریخ ابن اثیر، تاریخ ابن الفرضى ، تاریخ وصله ابن بشکوال ، و کتابهاى دیگرى ازجمله مرآه الزمان را مطالعه کرده است .

در بیشتر موارد اخبار کتاب سیره و مغازى مسند بوده و یا دست کم منبع کتابى نقل با اید ازنام مؤ لف آمده است . از گردآورى آن موارد است که مى توان دامنه کار ذهبى را در استفاده از مآخذ مختلف به دست آورد. به هر روى نگاهى به کتاب تاریخ الاسلام نشان مى دهد که این تنها یک فهرست کلى است و ذهبى در جاى جاى شرح حال ها از کتابهاى بیشمارى بهره برده که در حال حاضر در اختیار نیست .

نمونه آن تاریخ الشیعه ابن ابى طى است که قطعات نقل شده در تاریخ الاسلام ذهبى را ما در مقالى مستقل گرد آورى کردیم .(آینه پژوهش ، ش ۴۶) آنچه جالب است این که وى ، نخستین تحریر کتاب تاریخ الاسلام را در سال ۷۱۴ در حالى که چهل سال داشت به پایان برده است .

پس از ذهبى کتاب تاریخ الاسلام از مصادر و مآخذ اصلى آثار مؤ لفان برجسته اى مانند صفدى در الوافى بالوفیات ، ابن شاکر کتبى در عیون التواریخ ، تقى الدین سبکى در طبقات الشافعیه ، و ابن کثیر در البدایه والنهایه و شمارى دیگر درآمد. همچنین این کتاب چهار بار به گونه هاى متفاوت تلخیص شد.

در اینجا نمى توان از اثر سترگ دیگر ذهبى یعنى سیر اعلام النبلاء سخن نگفت . اثرى که ضمن آن تراجم چهره هاى بیشمارى از بزرگان دنیاى اسلام از هر فرقه و مسلک و هر نقطه جهان اسلام درج شده است . این کتاب توسط موسسه الرساله وزیر نظر شعیب الارنؤ .ط در ۲۳ جلد به بهترین صورت به چاپ رسیده است . اخیرا دارالفکر بیروت نیز چاپ چاپ دیگرى از آن عرضه کرده و قسم چاپ ناشده اى را بر آن افزوده است .

کتاب تذکره الحفاظ و میزان الاعتدال نیز از آثار پر ارجى است که در عرضه شناساندن محدثان و راویان نوشته شده است . نباید پنهان کرد که ذهبى آگاهیهاى رجالى خود را در کتابهاى مختلف خود جاى داده و میان هر کدام با دیگرى به نوعى تمایز و تفاوتى گذاشته است . این تمایز گاه به تقسیم بندى طبقه اى ، گاه در وارد کردن امیران و عالمان با یکدیگر و گاه به تفصیل و تلخیص است .

گرایشهاى مذهبى ذهبى

 گرایشهاى سلفى و اهل حدیثى است و ستایش ‍ وى از ابن تیمیه (۶۶۱ ۷۲۸) على رغم اشاره به برخى انتقادها، نشانگر تمایلات مذهبى اوست . وى کتابى مفرد با عنوان الدره الیتیمه فى سیره ابن تیمیه تاءلیف کرده است . به همین دلیل گرایش ضد شیعى او قوى است و این مساءله به خوبى در میزان الاعتدال وى در ارزیابى ضعفا روشن است .

رحلت

وى در سوم ذى قعده سال ۷۴۸ در دمشق درگذشت و در قبرسات باب الصغیر مدفون شد.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوالفلاح عبدالحى حنبلى دمشقى«ابن عماد حنبلى»«ابن العماد حنبلى» (۱۰۳۲-۱۰۸۹ه.ق)

ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد حنبلى دمشقى معروف به ابن العماد حنبلى ، مولف کتاب مفصل سالشمار تاریخ اسلام در طى هزار سال با نام شذرات الذهب فى اخبار مذهب است . این اثر، در شمار آخرین کتابهایى است که باید نقطه آغاز آن را المتنظم ابن الجوزى و در ادامه کار ابن اثیر و ذهبى و ابن کثیر دانست .

به عموم ، برخى از مورخان ، تکرار گذشته را صلاح ندانسته و به کار ذیل نویسى آثار پیش پرداخته اند.اما برخى همانند آنان که یادشان رفت و از جمله ابن عماد، ازاغاز شروع کرده و تاریخ را تا زمان خود دنبال کرده اند.

آثار

ابن عماد دمشقى است . در قاهره تحصیل کرده و در مکه درگذشته است . از وى بیش از پنج تاءلیف یاد نشده که مهمترین آنها همین کتاب شذرات است . کتابى در فقه ، کتابى در تفسیر و کتابى در ادب دارد.
ویژگى عمده کتاب شذرات آن است که یک دوره تاریخ اسلام را به صورت سالشمار از سال نخست هجرت تاسال ۱۰۰۰ هجرى با اختصار در خود جاى داده است .

در هر سال دو مطلب اهمیت داد،حوادث آن سال و درگذشتگان . طبعا کتابى رجالى تاریخى بمانند آثار پیشین وى است . او درهر دوره از منابع آن بهره برده و بنابراین باید آنرا تلخیص کتابهایى دانست که پیش از وى به نگارش درآمده است . وى برخلاف آثار پیشگفته ، از داستان آفرینش و قصص انبیاء سخن نگفته و تاریخ را با تاریخ اسلام از سال نخست هجرت آغاز کرده است .

وى درمقدممه یاد آور شده که افزون بر نقل حوادث ، در پى آن بوده تا فهرستى از وفیات علما و محدثان در اختیار بگذارد. پس از آن مى نویسد: بیش از هر کتابى ، از آثار ذهبى بهره برده و بعد ازآن در آثارى چون الکمال ، حلیه الاولیاء، المنهل الصافى ، و وفیات الاعیان ابن خلکان استفاده کرده است .

چاپ پیشین این کتاب ، توسط دار الافاق الحدیثه بیروت درچهار مجلد به انجام رسیده که در سالهاى اخیر فهرستى در یک مجلد براى آن چاپ شد.اما چاپ جدید آن که زیر نظر عبدالقادر ارناؤ وط انجام شده در ده مجلد همراه با مجلدى مستقل در فهارس توسط انتشارات ابن کثیر عرضه شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوزید عبدالرحمن حَضرَمی«ابن خلدون» (۷۲۳-۸۰۸ه.ق)

ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی  آموزش‌های آغازین را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت.  از اندیشندان بلند پایه دنیاى اسلام است که به دلیل نگارش مقدمه به عنوان بنیانگذار جامعه شناسى علمى شناخته شده است . درباره اندیشه هاى وى آثار فراوانى تاءلیف شده که ضمن هر کدام به نوعى تازه شکل گیرى افکار و اندیشه هاى اورا مطرح کرده و دیدگاههایش را درباره تحول درجامعه تشریح کرده اند.

و ى در تونس به دنیا آمد و افزون بر شخصیت علمى ، بخشهاى از عمر خویش را در کارهاى حکومتى هم گذراند. وى در سال ۷۵۵ فاس مراکش شغل کتابت فرامین دولتى را برعهده داشته است . از سال ۷۵۸ قریب دوسال در زندان ماند. آنگاه بار دیگر ریاست دیوان انشاء و سپس دیوان مظالم را عهده دارد شد. وى پس از پشت از پشت سرگذاشتن شکستهاى سیاسى چندى در سال ۷۶۴ عازم غرطانه در اسپانیا شد.

نخستین تجربه سیاسى او نمایندگى سلطان غرطانه براى بستن پیمانى با سلطان مسیحى اسپانیا بانام پدرو اول بود که در اشبیلیه دیدار کرد و کارش را با موفقیت انجام داد. اندکى بعد مجبور شد تا غرطانه را هم ترک کند. وى در سال ۷۶۵ بار دیگر به بجایه در شمال افریقا رفت و نزد ابوعبدالله سلطان بنى حفص احترام کاملى یافت وکار اداره شهر به او سپرده شد.

یکسال بعد ابوعبدالله سقوط کرد و ابن خلدون این بار براى همیشه با سیاست خداحافظى کرد. (۵۶۹)وى پس از آن که به کارهاى علمى روى آورد وا لاز هر فرصتى براى تدریس و تاءلیف بهره برد. اندیشه نگارش ‍ تاریخ از این زمان در ابن خلدون ایجاد شد. وى ابتدا در صدد بود تا تاریخ معاصر شمال آفریقا را بنویسد.

اندکى پس ازمطالعه در تاریخهاى گذشته ، به این نظریه رسید که تاریخ دولایه دارد. لایه روئى که همان حوادث و رخدادهاى تاریخى است . لایه زیرین که به نظر وى تا آن زمان مورخان پیشین به آن توجهى نکرده بودند، علل و عوامل پشت پرده رخدادهاى تاریخى است . وى بحث از این عوامل را در رشته علمى خاصى که خود تاءسیس کرد، مطرح نمود. وى نام این دانش علم العمران گذاشت .

وى براى آن که با دقت تمام بتواند مسائل مختلف این دانش را مطرح کند، مصمم شد تا تاریخ عمومى جهان را مطالعه و تدوین کند. او باید تصور دانش جدید راباکار در تاریخ عالم هم تکمیل مى کرد و هم تجربه .

ابن خلدون براى تاریخش که نام(العبر ودیوان المبتداء والخبر فى تاریخ العرب و العجم والبریر ومن عاصرهم من ذوالسطلان الاکبر)را برگزیده بود، نوشتن سه بخش را در نظر گرفت . نخست مقدمه که همان علم عمران بود. دوم تاریخ عمومى عالم و سوم تاریخ معاصر شمال آفریقا.(۵۷۰)وى براى مدت چهار سال در تونس نخستین تدوینش را از کتاب تاریخ انجام داد.

بعدها در سال ۴۷۸ به مصر رفت و در آنجا منصب قاضى القضاه مالکى ها را برعهده گرفت . مصر این زمان ، از متمدن ترین نقاط جهان اسلام بود با داشتن کتابخانه هاى مهم مى توانست ابن خلدون را در کار تکمیل تاریخش ‍ کمک کند. وى پس ازآن هم مدت مدیدى را به گردش در شهرهاى مختلف شام گذراند و در نهایت در سال ۸۰۸ در مصر درگذشت .

همان گونه که اشاره شد بخش نخست کتاب تاریخ ، همانند مقدمه است که ارزش واهمیت فوق العاده اى دارد. پس از مقدمه تاریخ عمومى جهان آغاز شد و ابن خلدون در این قسمت ، از همان آگاهیهاى کتابهاى پیشین استفاده کرد جز آن که به دلیل روش خردگراى خود کوشید تا کمتر تحت تاءثیر افسانه و قصه ها قرار گیرد.

در اینجا بر اساس چاپ هشت جلدى (۵۷۱) نمایى از محتواى کتاب را به دست مى دهیم . مسائل منطقه اى ابن خلدون نه نظم سالشمارانه دارد و نه نظم دولت گونه . بیشتر به مسائل منطقه اى آن هم دوره هاى خاص پرداخته شده و هر بار سررشته بحث قطع و به نقطه دیگرى انتقال مى یابد که بخشى از حوادث آن را پیش ازآن خواندیم .

اشاره شد که مجلد نخست همان مقدمه است . مجلد دوم از اخبار عرب آغاز مى شود، سپس به تاریخ اسلام مى رسد وبحث تا آغاز خلافت معاویه پیش مى رود. مجلد سوم شامل درباره دولت اموى ، دولت عباسى است . در میانه به پیدایش دولت علویان طبرستان و طولونیان مصر، شورش ‍ صاحب الزنج ، صفاریان وسامانیان ، قرامطه ، حمدانیان ، بویهیان ، فاطمیان و سلجوقیان مى پردازد و تاریخ اسلام را تا انتهاى خلافت عباسى دنبال مى کند. بحث از این دولت ها به این معنا نیست که درهمان مجلد کار آن خاتمه مى یابد.

در مجلد چهارم بار دیگر به مسائل مختلف دنیاى اسلام در طول قرون سوم تا ششم و درگیرى هاى میان دولتهاى مستقل به ویژه درشرق عراق مى پردازد.

مجلد پنجم بحث از تاریخ مناطق غربى دنیاى اسلام در نواحى شامات وموصل است و درنهایت از لشکرکشیهاى مغولان به نواحى شرق سخن مى گوید. در مجلد ششم و هفتم به شمال آفریقا و اندلس مى پردازد و تاریخ دولتهاى محلى آن نواحى را بازگو مى کند. مجلد هشتم فهارس کتاب است . گفتنى است که تاریخ ابن خلدون توسط دکتر عبدالمحمد آیتى به فارسى درامده است .پیش از آن هم مقدمه ابن خلدون توسط پروین گنابادى در دو مجلد ترجمه شده بود.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه محمد حاتمى(متوفی۳۸۸ه ق)

حاتمى ، محمدبن حسن، کنیه‌اش ابوعلى، شاعر، کاتب، نقاد و لغوى بغدادى قرن چهارم. وى به یکى از اجدادش، حاتم، منسوب بود (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۳۶۷). ثعالبى (متوفى ۴۲۹؛ ج ۳، ص۱۲۰)، به اشتباه، نام پدر او را ابوعلى ذکر کرده است و یاقوت حموى (متوفى ۶۲۶؛ ج ۱۸، ص ۱۵۴) و سیوطى (متوفى ۹۱۱؛ ج ۱، ص ۸۷)، بدون اشاره به این اشتباه، مطالبى را از ثعالبى نقل کرده‌اند. بروکلمان (متوفى ۱۹۵۶؛ >ذیل<، ج ۱، ص ۱۹۳) حاتمى را با نام محمدبن حسین معرفى کرده و دهخدا (ذیل «حاتمى») شرح‌حال محمدبن حسن و محمدبن حسین را ذیل دو مدخل جداگانه آورده است.

غلام ثَعلب* و ابن‌دُرَید* از استادان حاتمى بودند که وى اخبار آنان را در مجالس ادبى نقل می‌کرد (خطیب بغدادى، ج ۲، ص ۶۲۰؛ سمعانى، ج ۲، ص ۱۴۸؛ یاقوت حموى، ج ۱۸، ص ۱۵۴). قاضى ابوالقاسم علی‌بن مُحَسِّن تَنوخى (رجوع کنید به تنوخى*، خاندان) شاگرد حاتمى بود و از وى روایت می‌کرد (خطیب بغدادى؛ سمعانى، همانجاها).

حاتمى متکبر بود و بی‌پرده سخن می‌گفت (ابوحیان توحیدى، ج ۱، ص ۱۳۵)، شاید به همین دلیل در مراکز ادبى معاصر خود کمتر مطرح شد (رجوع کنید به زکی‌مبارک، ج ۲، ص ۱۳۷ـ ۱۳۸) و مورد خشم و هجو اهل علم، از جمله ابن‌حَجّاج*، قرار گرفت (یاقوت حموى، ج ۱۸، ص ۱۵۴).

او در بغداد، تحت تأثیر مُهَلَّبى*، در مناظره‌اى از متنبّى* انتقاد کرد (رجوع کنید به قفطى، ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۱۰۳؛ بروکلمان، همانجا). انتقادهاى او شایان توجه است، چنان‌که زکی‌مبارک (ج ۲، ص ۱۳۷)، با نقل نمونه‌اى از آن، وى را هم‌سطح ناقدان دقیق عصر جدید دانسته است.

آثار

او محفوظات زیادى داشت (ابوحیان توحیدى، همانجا). در شعر و نثر ماهر بود (یاقوت حموى، همانجا؛ قفطى، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۲۸۸) و براى بزرگان و امراى بغداد می‌نوشت (قفطى، ۱۳۷۴، همانجا). ابیاتى در مدح القادرباللّه* عباسى از او روایت شده است (رجوع کنید به ثعالبى، ج ۳، ص ۱۲۰ـ۱۲۱).

او مانند بدویان از الفاظ سنگین و پیچیده استفاده می‌کرد (ابوحیان توحیدى، همانجا). با وجود حجم اندک اشعار حاتمى (قفطى، ۱۳۸۵، همانجا)، ثعالبى (ج ۳، ص۱۲۰) وى را سرآمد شاعران معاصرش دانسته است. نمونه‌اى از اشعار حاتمى در برخى کتابها نقل شده است (رجوع کنید به ثعالبى، ج ۳، ص۱۲۰ـ۱۲۴؛ یاقوت حموى، ج ۱۸، ص ۱۵۵ـ۱۵۶؛ سیوطى، ج ۱، ص ۸۸ـ۸۹).

او تألیفات بسیارى در زبان و ادبیات و نقد ادبى داشته، اما فقط اندکى از آنها باقی‌مانده است (رجوع کنید به زکی‌مبارک، ج ۲، ص ۱۳۵ـ۱۳۶).

بزرگ‌ترین اثر

الرساله الحاتمیه فیما وافق المتنبى فى شعره کلامَ ارسطو فى الحکمه (نام دیگر آن: المقابله بین المتنبى و الحکیم ارسطو)، بزرگ‌ترین اثر در دسترس از اوست (سزگین، ج ۲، ص ۴۸۸). وى در این رساله، ماهرانه و به ظاهر بدون غرض‌ورزى، حکمتهاى اشعار متنبى را با حکمتهاى ارسطو مطابقت داده است (زکی‌مبارک، ج ۲، ص ۱۴۱). در این رساله از ۱۲۰ بیت از اشعار متنبى انتقاد شده است (صفدى، ج ۲، ص ۳۴۳؛ زکی‌مبارک، ج ۲، ص ۱۴۱ـ۱۴۵).

حاتمى در الرساله الحاتمیه المُوضِحَه فى ذکر سرقات ابی‌الطیب المتنبى و ساقط شعره، که شرح مختصر اولین ملاقات او با متنبّى است، سرقتهاى شعرى متنبى، را گردآورده است (زکی‌مبارک، ج ۲، ص ۱۳۹ـ۱۴۱؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۱۴۱). محمدیوسف این رساله را در ۱۳۴۵ش/ ۱۹۶۵ در بیروت به‌چاپ رساند (براى چاپهاى دیگر رجوع کنید به بروکلمان؛ سزگین، همانجاها). قفطى (متوفى ۶۴۶؛ ۱۳۷۴، ج ۳، ص ۱۰۳، پانویس ۲) از رساله‌اى از حاتمى با نام جبهه الادب فى امر المتنبى و ماجری‌له معه نام برده که احتمالا همین رساله است.

اثر دیگر او

حِلْیه المُحاضره فى صناعه الشعر است که در ۱۳۳۱ در دو مجلد در فاس به‌چاپ رسیده (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۳۶۷؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۱۹۳؛ سزگین، ج ۲، ص ۱۰۶) و از منابع ابن‌ابی‌الاصبع* در تألیف تحریرالتحبیر بوده است (رجوع کنید به ابن‌ابی‌الاصبع، کتاب ۲، ص ۸۷ـ۸۸، ۴۶۲).

الهِلْباجَه (تَقریع‌الهلباجه) اثرى از حاتمى درباره شعر، شعرا و نقد است که آن را براى وزیر آل‌بویه، ابن‌سَعْدان، نگاشته است. هلباجه نام مستعار مردى است که حاتمى در این کتاب، بدون اشاره به نام اصلی‌اش، او را نکوهش کرده است (یاقوت حموى، ج ۱۸، ص ۱۵۶، ۱۵۹؛صفدى، همانجا).

آثار دیگر حاتمى عبارت‌اند از:

رساله الاَدْهَم، درباره واقعه اَدْهَم (ثعالبى، ج ۳، ص۱۲۰؛قفطى، ۱۳۸۵، همانجا)؛
سرّالصّناعه و اسرارالبلاغه، المَجاز، الحالى و العاطـِل، هرسه درباره شعر؛
الرساله الناجیه؛
عیون‌الکاتب؛
البراعه (الشّراب البراعه)؛
مُنْتَزَع الاخبار و مَطْموع (مطبوع) الاشعار؛
مختصرالعربیه (ناتمام)؛
المِعیار و الموازنه (ناتمام)؛
و رساله المُغَسِّل، در وصف ابوالحسنِ بَتّى* (یاقوت حموى، ج ۱۸، ص ۱۵۶؛سیوطى، ج ۱، ص ۸۷ـ۸۸؛بغدادى، ج ۲، ستون ۵۶). جرجانى (متوفى ۴۷۱؛ص ۱۱۵) از امالى منسوب به حاتمى سخن گفته است.

رحلت

تاریخ وفات حاتمى ۳۸۸ ذکر شده است (خطیب بغدادى، ج ۲، ص ۶۲۰؛سمعانى، ج ۲، ص ۱۴۸).



منابع :

(۱) ابن ابی‌الاصبع، تحریر التحبیر فى صناعهالشعر و النثر و بیان اعجازالقرآن، کتاب ۲، چاپ حفنى محمد شرف، قاهره ۱۳۸۳؛
(۲) ابن‌خلّکان؛
(۳) ابوحیان توحیدى، کتاب الامتاع و المؤانسه، چاپ احمد امین و احمد زین، بیروت (بی‌تا.)؛
(۴) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجى خلیفه، ج ۶؛
(۵) عبدالملک‌بن محمد ثعالبى، یتیمهالدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) احمدبن محمد جرجانى، المنتخب من کنایات الادباء و ارشادات البلغاء، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۴؛
(۷) خطیب بغدادى؛
(۸) دهخدا؛
(۹) محمد زکى مبارک، النثر الفنى فى القرن الرابع، بیروت [?۱۳۵۲/ ۱۹۳۴[؛
(۱۰) سمعانى؛
(۱۱) عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطى، بغیهالوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
(۱۲) صفدى؛
(۱۳) علی‌بن یوسف قفطى، انباه الرواه على انباه‌النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۳، قاهره ۱۳۷۴/۱۹۵۵؛
(۱۴) همو، المحمدون من‌الشعراء، چاپ محمد عبدالستارخان، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۱۵) یاقوت حموى، معجم الادباء، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛

(۱۶) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۱۷) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۲ 

زندگینامه حکیم آیت الله آقا علی مدرّس طهرانی «حکیم مؤسس» (متوفی۱۳۰۷ه ق)

مدرّس طهرانی ، آقا علی، از حکمای حوزۀ فلسفی تهران و مروّج فلسفۀ ملاصدرا. وی در ۱۲۳۴ در اصفهان متولد شد . پیشوند آقا (یا آغا) غالباًٌ ملازم نام اوست (‌رجوع کنید به مدرّس طهرانی، ج۳، ص ۱۴۷؛ مدرّس زنوزی، ص بیست و هشت، ۵۲۸؛ معصومعلیشاه، ص ۵۰۴). شهرت وی، مدرّس، زنوزی، طهرانی و حکمی ضبط شده است (رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ۱۴۰۳، ج۷، ص ۹۲؛ ج۲۵، ص ۳۸؛ ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۴۷۲؛ دیوان بیگی، ص ۴۸۲؛ معصومعلیشاه، ج۳، ص ۵۰۴؛ مدرّس تبریزی، ج۲، ص ۳۹۱).

به رغم آنچه مشهور است، آقاعلی در هیچ یک از آثارش خود را زنوزی یا مدرّس زنوزی معرفی نکرده و عنوانی که برای خود برگزیده، آقا علی مدرّس طهرانی است (مدرّس طهرانی، ج۱، ص ۲۸، مقدمۀ کدیور). وی در برخی مسائل فلسفی ابتکاراتی داشته و به همین دلیل در همان زمان حیاتش به حکیم «مؤسس» مشهور شده است (همان، ج۳، ص ۱۵-۱۶، مقدمۀ کدیور).

اساتید

پدر آقا علی، ملا عبدالله زنوزی*، شاگرد ملا علی نوری* و از مروّجان فلسفۀ ملاصدرا و مؤسس حوزه فلسفی تهران* بود. آقا علی در سال ۱۲۳۷( در سه سالگی) به همراه پدرش به تهران آمد و پس از فراگیری مقدمات علوم، از جمله ادبیات عرب و منطق و اصول فقه و کلام، در حلقۀ درس پدر شرکت نمود. پس از درگذشت پدرش در ۱۲۵۷، برای ادامۀ تحصیل به عراق، اصفهان و قزوین رفت و نزد استادانی چون میرزا حسن نوری* فرزند ملا علی نوری)، سید رضی لاریجانی*، ملا آقا قزوینی، ملا محمد جعفر لنگرودی، میرزا محمدابراهیم نقشه فروش و ملا محمد جعفر لاهیجی* تلمذ کرد و سپس به تهران بازگشت(مدرّس طهرانی، ج۲، ص ۱۸۷؛ ج۳، ص ۱۴۱، ۱۴۷-۱۴۸).

آقا علی مدرّس در حدود سال ۱۲۷۰ تدریس در علوم معقول را در تهران آغاز کرد؛ نخست در مدرّسۀ قاسم خان و سپس در مدرّسۀ سپهسالار به تعلیم فلسفه پرداخت. ظاهراً در همان ایام نزد میرزا حسن آشتیانی به فراگیری علوم نقلی نیز مشغول بوده است (همان، ج۱، ص ۳۲، مقدمۀ کدیور؛ ج۳، ص ۱۴۸؛ سبزواری، ص ۵۴، مقدمۀ آشتیانی). مدرّس طهرانی به تصوف نیز تمایل داشته و بنا به نقل معصومعلیشاه (ج۳، ص ۵۰۴)، به منور علیشاه ( از اقطاب سلسلۀ نعمت¬اللهیه) دست اردت داده و به گزارش مدرّس گیلانی (ص ۱۳۱) مرید شیخ غلامرضا شیشه‌گر بوده است.

آقا علی به دلیل جامعیت در معقول و منقول به «مدرّس» و به سبب کمالات صوری و معنوی به «حکیم الهی» و «استاد الاساتید» شهرت یافت ( اعتماد السلطنه، ص۱۵۷؛ مدرّس تبریزی، ج۲، ص ۳۹۱). وی همچنین یکی از حکمای اربعه بود که باعث تثبیت و رونق حوزۀ فلسفی تهران شدند (رجوع کنید به تهران*، حوزۀ فلسفی).

مدرّس طهرانی هم علوم نقلی و هم علوم عقلی را تدریس می‌کرد، اما شهرت وی بیشتر در علوم عقلی بود (آقا بزرگ طهرانی، ۱۴۰۴، ج۱، ص ۱۴۷۳). ظاهراً پس از مدتی وی فقط به تدریس حکمت پرداخته و این امر باعث انتقال مجلس درس او از مدارس رسمی به منزلش شده است (دیوان بیگی، همانجا)؛ اما، به گزارش کنت دو گوبینو (ص ۸۹) این موضوع از شهرت وی و اقبال شاگردان به او نکاسته است.

آقا بزرگ طهرانی (همانجا) با آقا علی در تهران ملاقات داشته و او را در حکمت، برتر از معاصرانش دانسته و مجلس درس وی را در تهران پر رونق وصف کرده است؛ اما، قضاوت دربارۀ برتری آقا علی از معاصرانش دشوار است. حاج ملا هادی سبزورای*، آقا محمد رضا قمشه‌ای* و ابوالحسن جلوه* از معاصران مدرّس طهرانی بودند و ازحیث استادان، هم طبقه به شمار می آیند و به غیر از حکیم جلوه، از مروّجان فلسفۀ ملاصدرا بودند. با وجود این، شهرت سبزواری به گونه‌ای است که بسیاری، او را بزرگترین فیلسوف بعد از ملاصدرا می‌دانند (رجوع کنید به اعتماد السلطنه، ص ۱۴۷؛ کوربن، ص ۵۰۴؛ مطهری، ج۱۴، ص ۵۲۴).

آقا علی مدرّس در آثار خود (ج۱، ص ۲۸۶-۲۸۷، ج۲، ص ۱۷۵) از سبزورای با احترام و تعظیم با تعبیر «وحید عصرنا»یاد کرده است. سید جلال الدین آشتیانی (سبزورای، ص ۵۱-۵۲، مقدمۀ آشتیانی؛ لاهیجی، ص ۹۰، مقدمۀ آشتیانی، پانویس۲) پس از تردید در برتری آن دو به یکدیگر، در نهایت به برتری سبزورای رأی داده است. به نظر وی، محقق سبزواری از حیث سرعت انتقال و تحریر مطالب غامض با عباراتی کوتاه و روان و اجتناب از تطویل کلام بر آقا علی ترجیح دارد. اما مهدی حائری یزدی (ص ۳۶) آقا علی را، به سبب داشتن قریحۀ نقادی و ابتکار درعرضۀ راه حلهای‌ جدید برای مشکلات فلسفی، از سبزواری برتر دانسته و علت کمتر بودن شهرت آقا علی را نقادی او و پیروی صرف نکردن از ملاصدرا ارزیابی کرده است.

در میان دیگر حکمای حوزۀ تهران، آقا علی مدرّس و آقا محمد رضا قمشه‌ای، از جهت علمی، ازحکیم جلوه بسیار برتر بوده اند (مطهری، ج۱۴، ص ۵۲۹، ۵۳۱). گفتنی است که طول تدریس آقا علی در تهران بیشتر از قمشه¬ای و گرایش اوبیشتر حکمت برهانی بوده، اما قمشه ای به عرفان و جنبه‌های ذوقی حکمت متعالیه توجه بیشتری داشته است (مدرّس طهرانی،ج۱، ص ۴۳-۴۴، مقدمۀ کدیور).

رحلت

آقا علی مدرّس در ۱۳۰۷ وفات یافت و در جوار حرم عبدالعظیم حسنی در شهرری دفن شد (آقا بزرگ طهرانی، ۱۴۰۴، ج۱، ص ۱۴۷۴).

شاگردان

بزرگان بسیاری نزد او حکمت آموخته‌اند که برخی از آنان عبارت اند از:

میرزا محمد باقر اصطهباناتی*،

میرزا حسن آشتیانی،

حیدر قلی خان قاجار نهاوندی،

میرزا هاشم اشکوری*،

حسن کرمانشاهی،

میرزا علی اکبر حکمی یزدی*،

میرزا طاهر تنکابنی* و

شیخ عبدالنبی مازندرانی (رجوع کنید به صدوقی سها، ص ۴۵۲-۴۶۰؛ مدرّس طهرانی، ج۱، ص ۳۶-۴۰ مقدمۀ کدیور).

آرا

حکیم مدرّس طهرانی نکات و راه حلهای تازه‌ای برای برخی مسائل فلسفی عرضه کرده که مهمترین آنها در بحث معاد* و راه حل متفاوت او در توجیه فلسفی معاد جسمانی است. وی به-رغم استفاده از اصول و مبانی تأسیسی فلسفۀ ملاصدرا( مانند اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری)، دربارۀ معاد، نظری متفاوت با او ابراز نموده است (رجوع کنید به مدرّس طهرانی، ج۲، ص ۹۳). به عقیدۀ او، نفوس کونیۀ جزئیه ( نفوس انسانی) که هنگام تعلق نفس به بدن تحت تدبیر نفس کل یا نفوس کلیه ( نفوس ملائکه) است، پس از مرگ به نفس کل متصل می شود و از قوا و اعضای آن به شمار می‌آید و از آن طریق می‌توانند همچنان بدن خویش را تدبیر کنند.

به نظر وی، بدن که شامل ودایع و آثاری از نفس است، در مسیر حرکت جوهری به سوی غایت خود، یعنی نفس، در حرکت است تا روز قیامت که به آن ملحق شود (همان، ج۲، ص ۹۱، ۱۰۲-۱۰۳، ۱۱۷). ظاهراً اینکه حکیم مدرّس طهرانی جسد ابن بابویه (متوفی ۳۸۱ق) را پس از گذشت ده قرن سالم دیده ، در ابراز این عقیده بی‌تأثیر نبوده است (رجوع کنید به همان، ج۲، ص ۹۸؛ ۲۹۳-۲۹۴).

رأی حکیم مؤسس در خصوص معاد جسمانی مورد توجه متأخران قرار گرفته است: شیخ محمد حسین غروی اصفهانی، که از طریق شاگردی میرزا محمد باقر اصطهباناتی شاگرد آقاعلی به شمار می‌آید، در رساله فی اثبات معاد جسمانی کاملاً بر مبنای آقا علی، معاد جسمانی را اثبات کرده است. همچنین سید جلال آشتیانی در آثار خود، ضمن بیان نظریۀ آقا علی، به انتقاد از آن پرداخته است. آشتیانی تصریح دارد که بیشتر استادان وی، از جمله ابوالحسن قزوینی*، به نظر آقا علی متمایل¬اند(رجوع کنید به آشتیانی، ۱۳۷۸، ص ۱۲۲-۱۲۳؛ همو، ۱۳۸۱، ص ۲۱۰-۲۱۱ پانویس، ۲۸۴-۳۵۹). غلامحسین ابراهیمی دینانی نیز کتابی با عنوان معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی نوشته و در آن به نظریات آقا علی و تفاوت آن با دیگر آرا اشاره کرده است.

به غیر از مسئلۀ معاد، آقا علی مدرّس طهرانی دراین مباحث نیز نکات و تقریرات مهمی ابراز نموده است:

توحید و تحقق کثرت در وجود، اعتباریات ماهیت،

وجود رابط و رابطی، حمل، علم به واجب الوجود،

اصالت وجود و تطابق قوس صعود و نزول و اتحاد اتصالی مراتب آنها (رجوع کنید به مدرّس زنوزی، ص پانزده- بیست و سه، مقدمۀ واعظی؛ مدرّس طهرانی، ج۲، ص ۳۵-۳۶؛۴۱-۴۷؛ دینانی، ۲۷۱-۲۷۷).

آثار

از حکیم مدرّس طهرانی آثار متعددی به جا مانده که یکی از مشهورترین آنها بدایع الحکم است. این کتاب به زبان فارسی و در بردارندۀ خلاصه‌ای از حکمت متعالیه است. آقا علی مدرّس این کتاب را به درخواست شاهزاده عماد الدوله بدیع الملک میرزا، در پاسخ به هفت پرسش فلسفی، نوشته است.

آخرین سؤال بدیع الملک که مقایسۀ نظر فیلسوفان غربی با نظر حکما و متکلمان اسلامی است  نشان دهندۀ آغاز رویارویی فلسفۀ اسلامی با فلسفۀ غرب است. این اثررا احمد واعظی در ۱۳۷۶ش در تهران منتشر کرده است. محمد صالح حائری مازندرانی، از قائلان به اصالت ماهیت، ردیه ای بر این اثر نوشته و آن را ودایع الحکم فی کشف خدایع بدایع الحکم نامیده است. اثر اخیر به صورت مستقل و نیز در ضمن کتاب حکمت بوعلی سینا چاپ شده است.

سبیل الرشاد فی اثبات المعاد، پس از بدایع الحکم، معروف‌ترین اثر آقا علی مدرّس است و چنانکه خود در مقدمۀ آن اشاره نموده، برگرفته از تعلیقات ایشان بر کتاب اسفار ‌ملاصدرا است. در این اثر، رأی مهم مدرّس طهرانی دربارۀ معاد تشریح شده است.

به غیر از بدایع الحکم، دیگرآثارِ موجودِ مدرّس طهرانی ، از تعلیقات و رسائل و تقریظات و تقریرات، در مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرّس طهرانی، در سه جلد، به کوشش محسن کدیور در ۱۳۷۸ش در تهران چاپ شده است.



منابع:

(۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعه، ۱۴۰۳؛
(۲) آقا بزرگ طهرانی، طبقات اعلام الشیعه (نقباء البشر فی القرن الرابع عشر)، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فسفی ملاصدرا، قم ۱۳۷۸؛
(۴) همو، شرح بر زاد المسافرصدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی، قم ۱۳۸۱؛
(۵) غلامحسین ابراهیمی دینانی، معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی، تهران ۱۳۸۲؛
(۶) اعتماد السلطنه، مآثر و الآثار، چاپ سنگی ۱۳۰۶ق؛
(۷) مهدی حائری یزدی، کاوش‌های عقل نظری، تهران ۱۳۸۴؛
(۸) سید احمد دیوان بیگی، ادب و فرهنگ در عصر قاجاریه، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۴؛
(۹) ملا هادی سبزواری، رسائل حکیم سبزواری، چاپ سید جلال الدین آشتیانی،بی¬جا،۱۳۷۰؛
۱۰- منوچهر صدوقی سها، تحریر ثانی تاریخ حکماء و عرفای متأخر، تهران ۱۳۸۱؛
۱۱- هانری کوربن، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمۀ جواد طباطبائی، تهران ۱۳۸۰؛
(۱۲) کنت دو گوبینو، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی، ترجمه م.ف.، بی‌جا، بی‌تا؛
(۱۳) ملا محمد جعفر لاهیجی، شرح رساله المشاعر ملاصدرا، چاپ سید جلال الدین آشتیانی، قم ۱۳۸۶؛
(۱۴) مرتضی مطهری، مجموعه آثار (۱۴)، تهران: قم، ۱۳۸۱؛
(۱۵) محمد علی مدرّس تبریزی، ریحانه الادب؛
(۱۶) آقا علی مدرّس زنوزی، بدایع الحکم، چاپ احمد واعظی، تهران ۱۳۷۶؛
(۱۷) آقا علی مدرّس طهرانی، مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرّس طهرانی، چاپ محسن کدیور، تهران ۱۳۷۸؛
(۱۸) مرتضی مدرّس گیلانی، منتخب معجم الحکماء، چاپ منوچر صدوقی سها، تهران، ۱۳۸۴؛معصومعلیشاه، طرائق الحقایق، چاپ محمد جعفر محجوب، تهران ۱۳۳۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۵ 

زندگینامه محمدجعفر خورموجى«حقایق‌نگار»(متوفی۱۳۰۱ه ق)

خورموجى ، محمدجعفر، ملقب به حقایق‌نگار، مورخ عصر ناصرالدین شاه قاجار. او در ۱۲۲۵ در شیراز متولد شد (خورموجى، ۱۳۸۰ب، ص ۶۳). پدرش، میرزامحمدعلى، و اجداد او اهل خورموج، از قراى دشتستان فارس، بودند و ضابطى و کلانترى خورموج را به عهده داشتند. میرزا محمدجعفر نیز شغل پدران خود را پیشه کرد.

وى تا ۱۲۵۸ در این شغل بود و در این سال میرزا محمدخان دشتى معروف به حاجی‌خان، حکمران دشتى، به خورموج حمله کرد و آن ناحیه را از اختیار محمدجعفرخان بیرون آورد. وى در ۱۲۶۰ به شیراز رفت (خورموجى، ۱۳۸۰الف، ص ۷۷؛ همو، ۱۳۶۳ش، مقدمه خدیوجم، ص بیست، مقدمه افشار، ص بیست‌وپنج).

در ۱۲۶۲، به امارت دیوان‌خانۀ عدلیه منصوب شد. او در مدت اقامت خود در شیراز، به مطالعه و تحقیقات تاریخى دربارۀ ایالت فارس پرداخت و نخستین اثر خود، آثار جعفرى، را در این خصوص تألیف کرد که در ۱۲۷۶ چاپ شد (خورموجى، ۱۳۸۰الف، ص ۷۷؛ همو، ۱۳۸۰ب، ص ۶۴؛ مقدمه آل‌داوود، ص ۲۹).

خورموجى در همان سال از شیراز به تهران رفت. ناصرالدین شاه نسخه‌اى از آثار جعفرى را مطالعه کرد و محمدجعفرخان را مأمور نوشتن تاریخ سلطنت خویش، به دور از تکلف و تملق، کرد. خورموجى در ۱۲۷۷ به حقایق‌نگار ملقب گردید (خورموجى، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱ـ۲، ج ۲، ص ۲۶۷)، ولى پس از تألیف، کتاب مقبول شاه واقع نشد.

پس از این ماجرا، در ۱۲۸۳ حسام‌السلطنه*، والى فارس، از میرزا جعفر به شاه شکایت برد زیرا وصول اقساط دیوانى و بلوک آنجا موقوف به مراجعت میرزا به شیراز بود. حقایق‌نگار به همراه پنج سوار به فارس بازگردانده شد. این ماجرا با وساطت مستوفی‌ الممالک، فرخ‌خان امین‌الدوله و عزیزخان مکرى، پایان گرفت، اما خورموجى از آن پس طرف توجه نبود و کتابش نیز در توقیف ماند (خورموجى، ۱۳۸۰ب، مقدمه آل‌داوود، ص ۳۰ـ۳۱). میرزا پس از این واقعه آثار دیگرى تألیف کرد.

رحلت

در اواخر عمر به عتبات مهاجرت کرد و در ۱۳۰۱ در بغداد درگذشت (وقایع اتفاقیه، ص ۲۰۶).

آثار

خورموجى از جمله نخستین مورخان ایران است که در تاریخ‌نویسى از تملقات منشیانه دورى جست ولى مانند نویسندگان این دوره صنایع ادبى زیادى به کار برده است و مطالب کتاب در مواردى اطناب دارد (خورموجى، ۱۳۶۳ش، مقدمه خدیوجم، ص بیست). وى از جمله نخستین مورخان خردگراى ایران به شمار می‌رود (همو، ۱۳۸۰ب، مقدمه آل‌داوود، ص ۳۱). آثار شناخته‌شدۀ او بدین ترتیب‌اند: آثار جعفرى، از جمله فارسنامه‌هاى مهم است که آن را در ۱۲۷۶ در تهران به چاپ رساند.

آثار جعفرى دو بخش دارد. بخش اول در تاریخ و جغرافیا و زندگینامه بزرگان فارس است و بخش دوم که موجزتر است درباره جغرافیاى جهان است (خورموجى، ۱۳۸۰الف، مقدمه شعبانى، ص ۸). از نکات مهم این کتاب پرداختن به خلیج‌العجم (فارس) و جزایر واقع در آن است که جزو ایران بود (خورموجى، ۱۳۸۰الف، ص ۱۰۰ـ۱۰۸).

حقایق‌الاخبار ناصرى مهم‌ترین کتاب خورموجى دربارۀ تاریخ قاجار است. وى کتاب را به دستور ناصرالدین شاه (خورموجى، ۱۳۶۳ش، ص ۲) در دو جلد تألیف کرد. در این کتاب، نظم و توالى زمانى حفظ شده است و کتاب به صورت سال‌شمار با نام شاهان یا نام رجال منظم شده است. جلد اول، شامل تاریخچۀ مختصر ایل قاجار و سرگذشت شاهان قاجار تا پایان دورۀ محمدشاه است. در این جلد، شرح وقایع بیست سال سلطنت ناصرالدین شاه، از چگونگى به تخت نشستن وى تا ۱۲۸۴، مفصّل‌تر ذکر شده است.

امتیاز این کتاب نسبت به دیگر تاریخهاى دورۀ ناصرى این است که در آن جزئیات قتل امیرکبیر به صراحت و درستى بیان شده است (خورموجى، ۱۳۶۳ش، ص ۱۰۳ـ۱۰۵). جلد دوم کتاب، از وقایع ۱۲۷۸ آغاز می‌شود و شامل وقایع پراکنده‌اى است چون تغییر و تبدیل حکام و فرمانروایان دنیا (خورموجى، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۷۷ـ۲۸۰)، تعیین ولیعهد ناصرالدین شاه (همان، ج ۲، ص ۲۹۰ـ۲۹۲) و نیز وقایع فارس و مختصرى از احوال مؤلف از ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۴ (همان، ج ۲، ص ۳۰۴ـ۳۱۶). حقایق‌الاخبار در ۱۲۸۴ چاپ سنگى شد، اما بلافاصله به دلیل ناخشنودى شاه و دربایان از مطالب آن، جمع‌آورى گردید. این کتاب در ۱۳۴۴ش با تصحیح حسین خدیوجم به چاپ رسید (همان، مقدمه خدیوجم، ص ده، بیست‌ودو).

حقایق‌المصیبه کتاب دیگر خورموجى در ذکر وقایع کربلاست. در این کتاب، مؤلف شیوۀ استدلالى دارد و ازاین‌رو مورد قبول عامه واقع نشد و طرح این سؤال که چرا حضرت مسلم سلام‌اللّه علیه به تنهایى به کوفه رفت، سبب شد تا میرزااحمد نقیب شیرازى در هجو خورموجى قصیده‌اى بسراید (خورموجى، ۱۳۸۰ب، مقدمه آل‌داوود، ص۴۰؛ دیوان بیگى، ج ۳، ص ۱۹۱۷ـ۱۹۱۸). این کتاب در تهران چاپ سنگى شد.

تحفه المعتمدیه، از تألیفات ادبى خورموجى است. وى این کتاب را در ۱۲۹۲ براى یحیی‌خان قزوینى معتمدالملک، برادر میرزاحسین‌ خان سپهسالار حاکم فارس، نوشت. خورموجى، تحفهالمعتمدیه را در یک مقدمه دربارۀ معتمدالملک و چهار باب دربارۀ قصه و امثال عرب، شاعران پارسی‌زبان و نثرنویسان پارسی‌نویس و آثار آنان نوشته است (خورموجى، ۱۳۸۰ب، مقدمه آل‌داوود، ص ۴۱).

نزهه الاخبار، در تاریخ و جغرافیا و زندگینامۀ رجال و دانشمندان و شاعران فارس است. این کتاب منبع مورد استفادۀ فارسنامۀ فسایى و آثارالعجم بوده است و شکل گسترده و تکمیل یافته آثار جعفرى است. بخشى از کتاب تکرار حقایق‌الاخبار است. چون در این دوره، خورموجى از دیوان و دربار جدا شده بود، با آزادى فکرى بیشترى تألیف کرده است (خورموجى، ۱۳۸۰ب، مقدمه آل‌داوود، ص ۴۳).

آئینه مظفرى، مؤلف جلد دوم نزههالاخبار را به این نام خوانده و آن را در ۱۲۹۶ به نام مظفرالدین* میرزا تألیف کرده است. این دو کتاب در یک مجلد تدوین شده‌اند، اما موضوع آئینۀ مظفرى متفاوت است و تاریخ و جغرافیاى مختصر همۀ کشورهاى جهان از جمله ایران را در برمی‌گیرد و براساس قاره‌ها تقسیم شده است. مؤلف برخى مطالب این کتاب را از آثار جعفرى اقتباس کرده ولى اطلاعات آن تازه‌تر است. همچنین از منابع خارجى نیز اقتباس کرده است (خورموجى، ۱۳۸۰ب، مقدمه آل‌داوود، ص ۵۰ـ۵۱).



منابع :
(۱) آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف شیعه، چاپ سیداحمد حسینى، مشهد ۱۴۰۵؛
(۲) اعتمادالسلطنه، مرآهالبلدان، چاپ عبدالحسین نوایى و میرهاشم محدث ۱۳۶۸ش؛
(۳) ایرج افشار، هجو جعفر خورموجى مؤلف حقایق الاخبار؛
(۴) مجله راهنماى کتاب، سال ۲۰، ش ۳ـ۴، (خرداد و تیر ۱۳۵۶)؛
(۵) محمدجعفر خورموجى، آثار جعفرى پیرامون تاریخ و جغرافیاى فارس، چاپ احمد شعبانى، اصفهان ۱۳۸۰ش؛
(۶) همو، حقایق‌الاخبار ناصرى، چاپ خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۷) همو، نزهه الاخبار، تاریخ و جغرافیاى فارس، چاپ سیدعلى آل داود، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۸) دیوان‌بیگى شیرازى، حدیقهالشعراء، چاپ عبدالحسین نوایى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۹) رکن‌زاده آدمیت، دانشمندان و سخن‌سرایان فارس، تهران ۱۳۳۸ش؛
(۱۰) فضل‌اللّه زهرایى، حاج میرزا جعفرخان حقایق نگار خورموجى، مجله نعما، سال ۱۷، ش ۹۵، (آذر ۱۳۴۳)؛
(۱۱) سیدمحمد نصیر حسینى، فرصت‌الدوله، آثارالعجم در تاریخ و جغرافیاى مشروع بلاد و اماکن فارس، چاپ على دهباشى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۲) حاج میرزا حسن حسینى فسایى، فارسنامه‌ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۱۳) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانه الادب، تهران ۱۳۶۹ش، مصطفوى، اقلیم پارس، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۴) وقایع اتفاقیه: مجموعه گزارش‌هاى خفیه‌نویسان انگلیس، چاپ علی‌اکبر سعیدى سیرجانى، تهران ۱۳۶۱ش؛
(۱۵) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى، تهران ۱۳۴۰ش.

 

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵ 

زندگینامه ابوعلى حسن‌ حُبوبى(سده چهارم)

 ابوعلى حسن‌بن حارث خوارزمى، ریاضی‌دان، فقیه و قاضى ایرانى فعال در نیمه دوم سده چهارم. نام و نسب و نسبت وى در متون، مختلف است. در آغاز نسخه‌اى از کتاب الاستقصاء وى در کتابخانه آستان قدس رضوى (ش ۵۲۳۹، گ ۱پ)، نام مؤلف «ابوعلى الحسن‌بن حرب الحُبوبى» آمده که احتمالا حرب، مُصَحّفِ حرِث (حارث) است.

در نسخه دیگرى از این اثر در همین کتابخانه، در موضع مشابه (ش ۲ر۵۵۲۲، گ ۱پ)، «الحسن‌بن الحرث الخیوقى» آمده، اما به نظر می‌رسد در اصل «الحبوبى» بوده و بعدها فرد دیگرى آن را به «الخیوقى» (منسوب به خیوه، شهرى در نزدیکى خوارزم قدیم) تغییر داده است. نسبت حبوبى در فهرست کتابخانه نیز به صورت خیوقى ثبت شده است (رجوع کنید به گلچین‌معانى، ج ۸، ص ۲۶ـ۲۷، ۳۷۶ـ ۳۷۷؛ فکرت، ص ۴۶).

همچنین در نسخه‌اى خطى از استخراج الاوتار ابوریحان بیرونى* (کتابخانه دانشکده لیدن، ش ۱۰۱۲)، از ابوعلى یک بار به صورت «قاضى ابی‌على الحسین‌بن الحرث الحبوبى» و هشت سطر پایین‌تر به صورت الجنوبى یاد شده است (ابوریحان بیرونى، ۱۳۵۵ش، ص ۱۹). درنتیجه سوترــکه نخست با استناد به نسخه شماره ۹۸۶ کتابخانه بودلین دانشگاه آکسفورد، نام او را حسن‌بن حارث حَبوبى خوانده بود (۱۹۰۰، ص ۱۹۷، ش ۴۹۱)ــ در ترجمه آلمانى استخراج الاوتار صورت حسین‌بن حارث جنوبى را با تردید پذیرفت (رجوع کنید به همو، ۱۹۱۰ـ۱۹۱۱، ص ۱۷). فلوگل نیز، در تصحیح کشف الظنون حاجی‌خلیفه (ج ۱، ص ۲۷۴)، ضبط جنوبى را بر حبوبى ترجیح داده است (قس همان، چاپ بیروت، ج ۱، ستون ۸۰، که در متن «حبوبى» آمده است).

اما با توجه به نسخه‌اى از نامه ابوالوفاى بوزجانى* به حبوبى، که در آن وى را «الفقیه ابوعلى الحسن‌بن حارث الحبوبى» خطاب کرده است (رجوع کنید به کندى و موالدى، ص ۲۰) و نیز ذکر نام وى در کهن‌ترین نسخه مفتاح‌الحساب غیاث‌الدین جمشید کاشانى با عنوان «ابی‌علی‌الحسن» (گ ۱۱۵ر، ۱۱۷ر) یا «ابی‌الحسن» (گ ۱۱۶ر) بن الحارث حبوبى، پژوهشگران ضبط حُبوبى را بر دیگر صورتها ترجیح داده‌اند.

درباره خاستگاه حبوبى اطلاعى نیست، جز آنکه در نسخه‌هاى الکامل ابن‌اثیر، در ضمن حوادث سال ۲۷۹، از رباطى در نزدیکى شهر خوارزم به‌نام حبوبه/ جبوه/ حیوه یاد شده است و چه‌بسا صورت اصلى آن حبوبه، و حبوبى منسوب بدانجا باشد، هرچند که مصححان الکامل غالبآ صورت جبوه را بر دو صورت دیگر ترجیح داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶، ج ۷، ص ۴۵۹، نیز رجوع کنید به همان، چاپ محمد یوسف دقاق، ج ۶، ص ۳۷۲).

درباره زندگى وى آگاهى چندانى در دست نیست. براساس برخى شواهد و قراینى چون نامه‌نگاریهایش با بوزجانى (رجوع کنید به ابونصر عراق، ص ۲؛ کندى و موالدى، همانجا) و نیز ذکر اثباتهایى از وى در استخراج الاوتار (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به احتمال بسیار دوره فعالیتهاى علمى او نیمه دوم سده چهارم بوده است.

بروکلمان (ذیل، ج ۱، ص ۸۵۷) و برخى فهرست‌نگاران (مثلا گلچین معانى، ج ۸، ص ۲۶ـ۲۷) با استناد به اینکه در آغاز برخى نسخه‌هاى الاستقصاء حبوبى (از جمله نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۵۲۳۹) از اهداى این کتاب به آتسز خوارزمشاه (حک : ۵۲۱ـ۵۵۱) سخن به میان آمده است  حبوبى را، به‌اشتباه، از دانشمندان سده ششم دانسته‌اند؛ اما در برخى دیگر از نسخ الاستقصاء، نام خوارزمشاهى که حبوبى اثر خود را به وى تقدیم کرده، ذکر نشده و پیداست که واژه «آتسز» از افزوده‌هاى کاتبان است.

احتمالا حبوبى لقب خوارزمشاه را براى یکى از دو فرزند دانش‌دوست مأمون‌بن مأمون خوارزمشاه (بنیان‌گذار دولت خوارزمشاهیان آل مأمون)، یعنى ابوالحسن على (حک : ۳۸۷ـ ح ۳۹۰) یا ابوعلى مأمون (حک ۳۹۰:ـ۴۰۷)، به‌کار برده، زیرا حبوبى رساله‌اى نیز به نام ابوالحسن (یا ابوالحسین) احمدبن محمد سهلى (سهیلى) خوارزمى، وزیر دانشور و دانش‌دوست این خاندان، نوشته بوده است (ابن‌عدیم، ج ۳، ص ۱۱۰۸).

آثار حبوبى عبارت‌اند از:

۱)الاستقصاء و التجنیس فى علم الحساب، یا به اختصار الاستقصاء، درباره حساب وصایا (براى دست‌نویسها رجوع کنید به سوتر، ۱۹۰۰؛ بروکلمان، همانجاها؛ سزگین، ج ۵، ص ۳۳۶؛ اوکتایى، ج ۳، ص ۲۰۳؛ گلچین معانى؛ فکرت، همانجاها). کحاله (ج ۳، ص ۲۱۴) نام این کتاب را الاحتساب آورده است. الاستقصاء تقریبآ به سبک جبر و مقابله محمدبن موسى خوارزمى* نوشته شده، با این تفاوت که در الاستقصاء شمار مثالها اندک است، اما هر مثال با روشهاى گوناگون حل شده است.

حبوبى به کتاب خوارزمى توجه خاص داشته و در برخى موارد به اشکالات آن اشاره کرده، که به نظر وى یا از نویسنده است یا از کاتب (نسخه خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۲۳پ). در مواردى نیز اشکال موردنظر حبوبى حتى به متن چاپى کتاب خوارزمى نیز راه یافته است (رجوع کنید به خوارزمى، ص ۷۰ـ۷۱).

حبوبى در دیباچه الاستقصاء (نسخه خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۱پ ـ ۲ر) ویژگى آن را چنین یاد کرده است: «من در این کتاب حل مسائل وصایا را با بهره‌گیرى از روشهاى حساب جبر و مقابله و روشهاى هندسى و به کارگیرى روش خَطَأین، دینار و درهم، خطوط و سطوح شرح داده‌ام. چندى از این روشها را از پیشینیان برگرفته‌ام… و چندى دیگر از روشها را خود بر پایه اصول قدما و پیروى از روشهاى آنان به دست آورده‌ام و در این کتاب از آوردن نمونه‌ها و فروعِ بسیار، دورى گزیده‌ام ازآن‌رو که هدف، ذکر روشها بود.» از این میان، روش سطوح، موردتوجه غیاث‌الدین جمشید کاشانى* قرار گرفته، زیرا وى در بخش حساب وصایاى کتاب مفتاح‌الحساب، در حل سه مثال از روش حبوبى نیز در کنار روش جبر و مقابله* استفاده کرده است (رجوع کنید به ص۲۵۵ـ۲۵۶، ۲۵۸؛ قس حبوبى، نسخه‌خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۲۱پ).

۲) کتاب السهلى، درباره مذهب شافعى و حنفى، که حبوبى آن را به درخواست ابوالحسن سهلى و به نام وى نوشت (ابن‌عدیم، ج ۳، ص ۱۱۰۸).

۳) دو برهان بر یک قضیه هندسى در کتاب استخراج الاوتار بیرونى. اگر خط شکسته ABC با دو ضلع نابرابر AB و BC، در کمان ABC از دایره‌اى محاط باشد و از نقطه D (وسط کمان ABC)، عمودِ DE را بر ضلع بزرگ‌تر خط شکسته (AB) فرود آوریم، پاى این عمود، وسطِ خط شکسته ABC خواهد بود (رجوع کنید به شکل).

ابوریحان بیرونى این قضیه را به عنوان نخستین قضیه کتاب استخراج الاوتار خود (رجوع کنید به ۱۳۶۷، ص ۴ـ۵) مطرح و برهانهاى گوناگونى از ریاضی‌دانان یونانى و مسلمان، و از جمله دو برهان از ابوعلى حبوبى، نقل کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۶ـ۲۵). برهانهاى حبوبى برهانهاى دهم و یازدهم این قضیه است (رجوع کنید به همان، ص ۱۲، ۱۷).

فهرست‌نگار کتابخانه آستان‌قدس احتمال داده است که رساله بی‌عنوانى در حساب، که با نسخه‌اى از الاستقصاء در یک مجموعه است (ش ۵۵۲۲)، از ابوعلى حبوبى باشد. این رساله در فهرست مزبور با عنوان «رساله در حساب» آمده است (رجوع کنید به گلچین معانى، ج ۸، ص ۳۷۶).



منابع :

(۱) ابن‌اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۲) همان، ج ۶، چاپ محمدیوسف دقاق، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳) ابن‌عدیم، بغیهالطلب فى تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت [?۱۴۰۸/ ۱۹۸۸[؛
(۴) ابوریحان بیرونى، تحریر استخراج الاوتار، پژوهش و نگارش ابوالقاسم قربانى، (تهران?۱۳۵۵ش)؛
(۵) همو، رسائل‌البیرونى، رساله ۱: رساله فى استخراج الاوتار فی‌الدائره، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۶) ابونصر عراق، رسائل ابی‌نصر منصوربن عراق الی‌البیرونى، رساله :۸ رساله فى معرفهالقسى الفلکیه، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۷) عبدالعلى اوکتایى، فهرست کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۳، مشهد ۱۳۰۵ش؛
(۸) مصطفی‌بن عبداللّه حاجی‌خلیفه، کشف‌الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۹) همان، چاپ گوستاو فلوگل، لندن ۱۸۳۵ـ۱۸۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۰) حسن‌بن حارث حبوبى، الاستقصاء و التجنیس فى علم الحساب، نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۵۲۳۹؛
(۱۱) همان، ش ۲ر۵۵۲۲؛
(۱۲) محمدبن موسى خوارزمى، المختصر فى حساب‌الجبر و المقابله، چاپ فردریش رزن، لندن ۱۸۳۰؛
(۱۳) غیاث‌الدین جمشید کاشانى، مفتاح‌الحساب، نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، ش ۳۱۸۰؛
(۱۴) همان، چاپ احمد سعید دمرداش و محمد حمدى حفنى شیخ، قاهره [? ۱۹۶۷[؛
(۱۵) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۱۶) عمررضا کحّاله، معجم المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۷) احمد گلچین معانى، فهرست کتب خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۸، مشهد ۱۳۵۰ش؛

(۱۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۱۹) Edward Stewart Kennedy and Mustafa Mawaldi, “Abu al-Wafa” and the Heron Theorems”, Journal for the history of Arabic science, vol. 3, no. 1 (spring 1979);
(۲۰) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(۲۱) Heinrich Suter, “Das Buch der Auffindung der Sehnen im Kreise von Abu-al Raihan Muh. al-Biruni”, Bibliotheca mathematica, XI (1910-1911);
(۲۲) idem, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه عزالدین حسین‌ حسینی‌ حائرى (قرن نهم و دهم)

 عزالدین حسین‌بن مساعِد، عالم، محدّث و نسب‌شناس شیعى قرن نهم و دهم. از سال تولد، وفات و زندگى وى اطلاع دقیقى در دست نیست. سید محسن امین (ج ۶، ص ۱۷۲) بر پایه پاره‌اى اسناد خطى موجود در جبل‌عامل*، حسین‌بن مساعد را از اهالى عیناثا در جبل‌عامل دانسته که با برادرانش، سیدعبدالحق و سیدزین‌الدین، به عراق رفته و در کربلا سکونت گزیده است و هر سه در همانجا فوت کرده‌اند.

براین‌اساس، حسینی‌حائرى از فقهاى برآمده از مکتب کربلا به‌شمار رفته است (رجوع کنید به طباطبایى، مقدمه محمدمهدى آصفى، ج ۱، ص ۹۴). به‌نوشته آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۵۰، پانویس، ج ۲۶، ص ۱۱۸)، به احتمال بسیار کتاب بَیدَرُالفلاح، که ابراهیم‌بن على کَفعَمى* در تألیف کتاب البلدالامین از آن بهره برده، تألیف مساعدبن حسین، پدر حسینی‌حائرى، است؛ هر چند که پیشتر، افندى اصفهانى (ج ۲، ص ۱۷۶) این احتمال را بعید دانسته و آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۳، ص ۱۸۶) خود در این نسبت تردید کرده بود. کحّاله (ج ۱۲، ص ۲۲۳) اثرى با عنوان المراسلات را نیز به مساعد نسبت داده است.

حسینی‌حائرى معاصر و استاد کفعمى (متوفى ۹۰۰ یا ۹۰۵) بوده است (مجلسى، ج ۱، ص ۱۸؛ امین، ج ۶، ص ۱۷۱). کفعمى، حسینى حائرى را در حاشیه کتاب الجُنّهُ الواقیه و الجَنّهُالباقیه، معروف به المصباح، و دیگر آثار خود ستوده است. از کتاب فَرَجُ الکَرب و فَرَحُ القلب کفعمى بر می‌آید که وى با حسینی‌حائرى مکاتباتى به نظم و نثر داشته است (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۷۵ـ۱۷۶؛ امین، ج ۶، ص ۱۷۱۰ـ۱۷۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۵۰، پانویس). شیخ حرّ عاملى (متوفى ۱۱۰۴) در امل الآمل (قسم ۲، ص ۱۰۲) حسینی ‌حائرى را فاضل و صالح وصف کرده است.

حسینی‌حائرى در نسب‌شناسى نیز دستى داشته است. بر طبق برخى مکتوباتش، در ۹۱۷ از کربلا به سوى خراسان رفته و نَسَب ساداتى را که در سمنان و سبزوار دیده، ضبط کرده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۶ش، ص ۷۳؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۵۰). این گزارش و نیز ثبت تاریخ ۹۱۷ براى تألیف برخى آثار او (رجوع کنید به ادامه مقاله)، نشان می‌دهد که او پس از این تاریخ درگذشته است. سیدشهاب‌الدین مرعشی‌نجفى (رجوع کنید به عمرى، مقدمه، ص ۳۹)، بدون ذکر منبع، طول عمر او را ۱۲۰ سال نوشته است.

آثار

مهم‌ترین اثر حسینی‌حائرى،

تُحفَهُ الابرار فى منَاقب اَبِى الائمهِ الاَطهار، درباره مناقب و فضائل حضرت على علیه‌السلام است. او این اثر را در سى باب تألیف و در ابتداى کتاب تصریح کرده که به ‌سبب اختلاف فراوان درباره مناقب آن حضرت، به تألیف این کتاب پرداخته است. وى در این اثر از احادیث معتبر اهل سنّت نیز استفاده نموده و در فهرست منابع، حدود شصت کتاب اهل سنّت را ذکر کرده است که شمارى از آنها امروزه در دسترس نیستند.

در انتهاى کتاب، فصلى به فضائل امامان دیگر و نیز حضرت زهرا علیهم‌السلام اختصاص داده است (رجوع کنید به کنتورى، ص۱۰۳؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۰۵ـ ۴۰۶، ج ۶، ص ۱۵۰، پانویس).

به نوشته افندی‌اصفهانى (همانجا)، از جمله منابع حسینى در تألیف این اثر، کتابُ المَناقب ابوعَمرو (ابوعمر) زاهد (متوفى ۳۴۵) و شرح نهج‌البلاغه ابن‌عنقا متعلق به قرن هشتم، بوده است. آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۶۷، ج ۲، ص ۶۸) اقتباس او را از المناقب تأیید کرده، ولى درباره اصالت کتاب دوم مناقشه کرده و احتمال داده است که این اسم، تصحیف ابن‌عقایقى باشد (رجوع کنید به همان، ج ۱۴، ص ۱۵۷؛نیز درباره مآخذ دیگر تُحفهالابرار رجوع کنید به همان، ج۱۰، ص۱۴۰، ج۲۰، ص ۱۶۸ـ۱۶۹).

تُحفَهُ الابرار از جمله منابع بِحارالانوار علامه مجلسى بوده است (رجوع کنید به مجلسى، ج ۱، ص ۱۸)؛هرچند مجلسى (ج ۱، ص ۳۵) گفته چون بیشتر احادیث تحفهالابرار در کتابهاى مشهورتر یافت می‌شود، از این کتاب به‌ندرت استفاده کرده است.

اثر دیگر حسینی‌حائرى،

حاشیه‌هاى او بر عُمدهُالطّالب فى اَنساب آل ابی‌طالب، اثر ابن‌عِنَبَه* (متوفى ۸۲۸)، در نسب‌شناسى است. بخشى از این حاشیه‌ها همراه با متن عمدهالطّالب در ۱۳۳۷ش در نجف چاپ شده است (آقابزرگ‌طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۵۰، ۱۶۵؛مشار، ستون ۲۸۹). نسخه‌اى از این کتاب به خط حسین‌بن مساعد وجود دارد که در ۸۹۳ نوشتن متن آن و در ۹۱۷ نوشتن آخرین حواشى آن به پایان رسیده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۶ش، همانجا؛همو، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۱۳۵، ج ۱۵، ص ۳۳۸؛ابن‌عنبه، مقدمه آل‌طالقانى، ص۱۰ـ۱۱).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: احیاء الداثر من القرن العاشر، چاپ علی‌نقى منزوى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۳) ابن‌عِنَبَه، عمده الطّالب فى انساب آل ابی‌طالب، چاپ محمدحسن آل‌طالقانى، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۴) عبداللّه‌بن عیسی‌افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض‌الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۵) امین؛
(۶) محمدبن حسن حرّ عاملى، امل الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۷) علی‌بن محمدعلى طباطبائى، ریاض‌المسائل فى بیان احکام الشرع بالدلائل، ج ۱، قم ۱۴۱۲؛
(۸) علی‌بن محمدعمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، چاپ احمد مهدوی‌دامغانى، قم ۱۴۰۹؛
(۹) عمررضا کحاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۰) اعجاز حسین‌بن محمدقلى کنتورى، کشف الحجب و الأستار عن اسماء الکتب و الأسفار، قم ۱۴۰۹؛
(۱۱) مجلسى؛
(۱۲) خانبابا مشار، فهرست کتابهاى چاپى عربى، تهران ۱۳۴۴ش.

 

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۳

زندگینامه على حَصّار (متوفی۶۱۱ه ق)

حَصّار ، على بن محمد خزرجى، فقیه و محدّث مالکى قرن ششم و هفتم. سال ولادت او دانسته نیست. کنیه‌اش ابوالحسن بود، در فاس به دنیا آمد و بعدها در سَبْتَه* اقامت گزید. خاندان او در اصل از اشبیلیه* (اندلس) بودند (ابن‌قاضى، قسم ۲، ص ۴۷۰).

اساتید

حصّار به اندلس رفت و به تحصیل اصول فقه پرداخت. از آنجا به مصر کوچ کرد و از ابوعبداللّه محمدبن حُمَید بهره علمى برد و از او و ابوالقاسم‌بن جُبَیش حدیث شنید (منذرى، ج ۲، ص ۳۰۹؛ ابن‌قاضى، همانجا). منذرى (متوفى ۶۵۶) در مصر از او حدیث شنید (رجوع کنید به ج ۲، ص ۳۱۰).

حصّار سپس به حج تشرف یافت و مدتى در مکه مجاور شد (منذرى؛ ابن‌قاضى، همانجاها). او را فردى فاضل و آشنا با علوم گوناگون وصف کرده و گفته‌اند در شعر نیز دستى داشته، در اصول فقه متبحر بوده و در این‌باره آثارى تألیف کرده است (رجوع کنید به ذهبى، ج ۱۳، ص ۳۱۹؛ صفدى، ج ۲۲، ص ۱۳۱؛ تنبکتى، ج ۱، ص ۳۱۶).

رحلت

وى در ۶۱۱ در مدینه فوت کرد (ذهبى؛ صفدى، همانجاها؛ قس ابن‌قاضى، همانجا؛ تنبکتى، ج ۱، ص ۳۱۶، که وفات او را در حدود ۶۱۰ دانسته‌اند).

آثار

برخى آثار حصّار عبارت‌اند از:

الناسخ و المنسوخ؛

البیان فى تنقیح‌البرهان؛

کتابى درباره اصول دین و شرح آن در چهار بخش؛

تقریب‌المدارک فى رفع الموقوف و وصل المقطوع من حدیث مالک، که تلخیصى است از برخى قسمتهاى کتاب التمهید ابن‌عبدالبرّ (متوفى ۴۶۳؛ ذهبى؛ صفدى؛ ابن‌قاضى، همانجاها).



منابع :
(۱) ابن‌قاضى، جذوهالاقتباس فى ذکر من حَلَّ من الاعلام مدینه فاس، رباط ۱۹۷۳ ـ ۱۹۷۴؛
(۲) احمدبابابن احمد تنبکتى، نیل‌الابتهاج بتطریز الدیباج، چاپ عبدالحمید عبداللّه هرامه، طرابلس ۱۳۹۸/۱۹۸۹؛
(۳) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عوادمعروف، بیروت ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳؛
(۴) صفدى؛
(۵) عبدالعظیم‌بن عبدالقوى مُنذِرى، التکمله لوفیات النقله، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸٫

 

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه حَفْصُ الفَرد (متکلم مصرى قرن دوم)

حَفْصُ الفَرد ، متکلم مصرى قرن دوم. کنیه او را ابوعمرو و ابویحیى ذکر کرده‌اند (ابن‌ندیم، ص ۲۲۹ـ۲۳۰). سال ولادت و وفاتش معلوم نیست. گفته‌اند که در مصر (احتمالا بین سالهاى ۱۸۸ تا ۱۹۵) با شافعى مناظره کرد و شافعى او را، به سبب اعتقاد به مخلوق بودن قرآن، کافر شمرد و «المنفرد» لقب داد (رجوع کنید به بیهقى، ج ۱۰، ص ۴۳، ۳۰۶؛ ابن‌عساکر، ج ۵۱، ص ۳۱۰ـ۳۱۱، ۳۸۲؛ ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۹۰، ج ۲، ص ۳۳۱؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).

حفص سپس به بصره رفت و در مجلس ابوالهُذَیلِ عَلّاف*، متکلم مشهور معتزلى، حاضر شد. پس از مناظره‌هایى با او بر سر جبر و قَدَر، در ۲۰۳ به مصر بازگشت (ابن‌ندیم، ص ۲۲۹؛ ابن‌مرتضى، ص ۱۱۲ـ۱۱۳؛ د. اسلام، همانجا). ابوالهذیل و حفص‌الفرد کتابهایى در رد یکدیگر نوشتند (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۲۰۴، ۲۲۹). اختلاف این دو ممکن است به سبب نارضایى حفص از موضع ابوالهذیل باشد، زیرا ابوالهذیل برخلاف ضِراربن عمرو* (متوفى ح ۱۹۰)، استاد سابقش که از اعتزال به جبر گرایید، مدافع اختیار انسان بود (د. ایرانیکا، ذیل “Abul- Hodayl al- Allaf “).

اندیشه‌هاى حفص در موارد بسیارى شبیه به آراى ضِرار است و در بسیارى منابع آنها را در کنار هم ذکر کرده‌اند. شهرستانى (ج ۱، ص ۱۲۰) حتى ضراریه را پیروان حفص‌الفرد خوانده است. مجموع این داده‌ها، سخن ابن‌ندیم (ص ۲۲۹) را توجیه می‌کند که گفته است حفص در آغاز معتزلى بود و سپس به خلق افعال معتقد شد و همچون حسین‌بن محمد نَجّار* از بزرگان مجبّره بود. ابن‌مرتضى (ص ۱۱۲) حفص را از بزرگان عانِدیه، پیروان ابوالفضل عاند کَرّامى، که آنان نیز اهل جبر بودند، شمرده است.

جز اعتقاد به خلق افعال (رجوع کنید به ابن‌حزم، ج ۳، ص ۸۱؛علامه حلّى، ص ۶۸؛ابن‌مرتضى، همانجا)، اندیشه‌هاى دیگرى نیز از حفص در کتابهاى کلام و فرق ذکر شده،از جمله این اندیشه جبرى که اراده خدا بر دو نوع است:

اراده‌اى که صفت ذات خداست و هر چیز ماسواى ذات الهى متعلَّق آن قرار می‌گیرد، خواه آن چیز فعل خدا باشد خواه فعل مخلوقات؛و اراده‌اى که صفت فعل خداست و غیر از اوست و عبارت است از امر او به طاعت (اشعرى، ص ۵۱۵). درباره رؤیت، از او نقل کرده‌اند که خدا به چشم دیده نمی‌شود و در روز قیامت خدا حس ششمى براى ما می‌آفریند تا با آن او را درک کنیم (همان، ص ۲۱۶؛نیز رجوع کنید به ص ۲۸۲؛بغدادى، ص ۲۱۴).

نیز گفته‌اند او بر آن بوده است که خدا ماهیتى دارد که هیچ کس جز خودش آن را نمی‌شناسد (رجوع کنید به خیاط، ص ۲۰۱). همچنین او در مقابل نظریه مداخله نَظّام* ــکه مبنى بر نفى ترکیب جسم از اجزاى لایتجزا بودــ از مفهوم مجاورت استفاده می‌کرده است، به این شرح که اعراضِ مجتمع در اجسام در لطیف‌ترین حد مجاورت با یکدیگر قرار دارند (اشعرى، ص ۳۱۸؛براى دیگر آراى حفص‌الفرد رجوع کنید به همان، ص ۴۰۸؛ابن‌حزم، ج ۳، ص ۲۰۱؛شهرستانى، ج۱، ص ۱۲۰ـ ۱۲۱؛عضدالدین ایجى، ص۳۱۶؛جرجانى، ج ۸، ص ۱۶۰).

آثار

از آثار حفص‌الفرد که هیچ‌یک باقی‌نمانده ابن‌ندیم (ص ۲۳۰) از اینها نام برده است:

کتاب‌التوحید،

کتاب الاستطاعه،

کتاب‌الابواب فی‌المخلوق،

کتاب فى المخلوق على أبی‌الهذیل،

کتاب الرد على النصارى،

و کتاب‌الردعلى المعتزله.

کتابى با عنوان الفرق بین‌السحر و النبوه نیز به او نسبت داده شده است (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ۱۴۱۵، ج ۲، ص ۲۱۱).



منابع :

(۱) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب‌التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵ /۱۹۹۵؛
(۲) همو، لسان‌المیزان، حیدرآباد، دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۳) ابن‌حزم، الفصل فى الملل و الأهواء و النحل، چاپ محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۴) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۵) ابن‌مرتضى، کتاب المنیه و الأمل فى شرح الملل و النحل، چاپ محمدجواد مشکور، (بی‌جا) ۱۹۸۸؛
(۶) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۷) علی‌بن اسماعیل اشعرى، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛
(۸) عبدالقاهربن طاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفه، (بی‌تا.)؛
(۹) احمدبن حسین بیهقى، السنن الکبرى، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۰) علی‌بن محمد جرجانى، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانى حلبى، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش؛
(۱۱) عبدالرحیم‌بن محمد خیاط، الانتصار و الرد علی‌ابن‌الراوندى الملحد، چاپ محمد حجازى، قاهره ( ۱۹۸۸)؛
(۱۲) محمدبن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ احمد فهمى محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۳) عبدالرحمان‌بن احمد عضدالدین ایجى، المواقف فى علم‌الکلام، بیروت: عالم‌الکتب، (بی‌تا.)؛
(۱۴) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد (قسم الالهیات)، چاپ جعفر سبحانى، قم ۱۳۷۵ش؛

(۱۵) EIr., s.v. “Abu’l-Hodayl al-Allaf ” (by J. van Ess);
(۱۶) EI2, s.v. “Hafs al-Fard”.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳

زندگینامه عبدالعزیزبن احمد حَلْوانى(قرن پنجم)

 محدّث و فقیه حنفى قرن پنجم. لقب مشهور او شمس‌الائمه و کنیه‌اش ابومحمد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۱۷۷) یا ابواحمد (ابن‌ماکولا، ج ۳، ص ۱۱۱) است. سبب شهرت وى به حلوانى (زبیدى، ج ۳۷، ص ۴۶۶ـ۴۶۷) یا حَلوائى (ذهبى، ۱۴۱۴، حوادث و وفیات ۴۴۱ـ۴۶۰ه ، ص ۳۹۸) یا حَلاوى (ابن‌ماکولا، ج ۳، ص ۳۰۳)، اشتغال او به تهیه و فروش شیرینى بوده است (لکنوى، ص ۹۶).

از سال تولد و دوران کودکى وى اطلاعى در دست نیست. گفته‌اند اهل بخارا بود و در آنجا نزد ابوعلى حسین‌بن خَضِر نَسَفى* (متوفى ۴۲۴) به فراگیرى فقه و علوم دیگر پرداخت و پیشواى حنفیان بخارا شد (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۲۴۸؛ ابن‌ابى‌الوفا، ج ۲، ص ۴۲۹؛ ابن‌قطلوبغا، ص ۱۲۸ـ ۱۲۹). وى مطابق با روش فقهىِ حنفیان کوفه فتوا مى‌داد (سمعانى، همانجا) و در سمرقند نیز مجلس افتا برپا مى‌ساخت (نسفى، ص ۴۲۸).

استادان

دیگر استادان مهم و مشایخ حدیثى حلوانى عبارت بودند از:

عبدالرحمان‌بن حسین کاتب،

محمدبن احمدبن غُنجار بخارى،

صالح‌بن محمد جِجارى،

ابوسهل احمدبن محمد اَنماطى و محمدبن عمروبن شعبى (سمعانى، همانجا؛ نسفى، ص ۳۸۸، ۴۱۷؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹؛ همو، ۱۴۱۴، همانجاها).

شاگردان

حلوانى شاگردان بسیارى تربیت کرد، از جمله محمدبن احمد سرخسى* (صاحب المبسوط)، على‌بن محمد ابوالعُسْر و برادرش محمد ابوالیُسربَزْدَوى*، قاضى جمال‌الدین احمدبن عبدالرحمان، عبدالکریم اندقى، محمدبن على زَرَنْجرى و فرزندش بکربن محمد (نسفى، ص ۲۲۵؛ ابن‌ابى‌الوفا، همانجا؛ تمیمى، ج ۴، ص ۳۴۶؛ لکنوى، همانجا). به تصریح منابع، این اشخاص و افرادى دیگر از او حدیث نقل کرده‌اند. بکربن محمد زرنجرى را آخرین راوى حدیث از حلوانى دانسته‌اند (رجوع کنید به سمعانى؛ابن‌ابى‌الوفا، همانجاها).

بنابر برخى منابع، حلوانى در اواخر عمر به شهر کَش (در ماوراءالنهر) منتقل یا تبعید شد (رجوع کنید به ابن‌ماکولا؛تمیمى، همانجاها). به نوشته نسفى (ص ۳۸۷)، عبدالخالق‌بن محمد شِکانى (متوفى بعد از ۴۸۰) مستملى او در این شهر بود. مقام علمى و معنوى حلوانى را ستوده و آن را ناشى از دعاى خیر پدرش دانسته‌اند (لکنوى، ص ۹۷).

حلوانى کتاب حدیثى شرح معانى الآثار طحاوى را، با دو واسطه، ازمؤلف روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۹۵). نخشبى (به نقلِ لکنوى، ص ۹۶) او را در نقل احادیث اهل تسامح دانسته است.

حلوانى در کَش (ابن‌ماکولا؛تمیمى، همانجاها) یا بخارا (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۱۷۸) درگذشت و به گفته نخشبى (به نقلِ سمعانى، همانجا) در کَلاباذ (محلى در بخارا رجوع کنید به یاقوت حموى، ذیل «کلاباذ») به‌خاک سپرده شد. سال فوت او عمدتآ ۴۴۸ یا ۴۴۹ ذکر شده است (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۳۸۱؛ابن‌قطلوبغا، ص ۱۲۸؛حاجى‌خلیفه، ج ۱، ستون ۵۶۸، ج ۲، ستون ۱۵۸۰).

آثار

مهم‌ترین آثار حلوانى عبارت‌اند از:

المبسوط، کتاب النوادر، الفتاوى، التبصره (زرنوجى؛ابن‌ابى‌الوفا؛لکنوى، همانجاها)،

شرح کتابهاى فقهى الجامع‌الکبیرِ* شیبانى و ادب القاضى على مذهب ابى‌حنیفه،

اثر قاضى ابویوسف* یعقوب‌بن ابراهیم انصارى (متوفى ۱۸۲؛حاجى‌خلیفه، ج ۱، ستون ۴۶، ۵۶۸؛کحّاله، ج ۵، ص ۲۴۳).



منابع:

(۱) ابن‌ابى‌الوفا، الجواهر المضیّه فى طبقات الحنفیّه، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۲) ابن‌اثیر، اللباب فى تهذیب الانساب، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۳) ابن‌قطلوبغا، تاج التراجم فى من صنّف من الحنفیه، چاپ ابراهیم صالح، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فى الاسماء و الکنى و الانساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، بیروت (بى‌تا.)؛
(۵) تقى‌الدین‌بن عبدالقادر تمیمى، الطبقات السنیه فى تراجم الحنفیه، ج ۴، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۶) حاجى‌خلیفه؛
(۷) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۴۴۱ـ۴۶۰ه ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۸) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۹) محمدبن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۴؛
(۱۰) برهان‌الدین زرنوجى، تعلیم المتعلّم طریق التعلّم، چاپ مصطفى عاشور، قاهره ?( ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶)؛
(۱۱) سمعانى؛
(۱۲) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۳) عبدالحى‌بن عبدالحلیم لکنوى، الفوائد البهیه فى تراجم الحنفیه، کراچى ۱۳۹۳؛
(۱۴) عمربن محمد نسفى، القند فى ذکر علماء سمرقند، چاپ یوسف الهادى، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۵) یاقوت حموى.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴

زندگینامه سیدمحمد حُجَّت کوه‌کَمَرى (متوفی۱۳۳۱ش)

IMAGE634859065948593750

حُجَّت کوه‌کَمَرى ، سیدمحمد، فقیه و مرجع تقلید امامى قرن چهاردهم. وى در ۱۳۱۰ (=۱۲۷۱ش) در تبریز در خانواده‌اى روحانى به دنیا آمد. خانواده‌اش از سادات کوه‌کمر، محلى از توابع اَهَر در منطقه آذربایجان شرقى، بودند. نسب او به علی‌اصغر، فرزند امام سجاد علیه‌السلام، می‌رسد (مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۲۳؛ شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۹۳ـ۹۴).

اساتید

پدرش، سیدعلى کوه‌کمرى تبریزى، فرزند علینقى، از عالمان و فقهاى دوره خود بود. سیدعلى در تبریز به دنیا آمد. دروس عالى فقه و اصول را در نجف نزد میرزا حبیب‌اللّه رشتى*، فاضل ایروانى و فاضل شربیانى آموخت و نزد فاضل شربیانى بسیار محترم بود (مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۲۵؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۴۹۴؛ مرعشى نجفى، ص ۱۰۹).

او از فاضل شربیانى، زین‌العابدین مازندرانى، سیدمحمد بحرالعلوم و محمدحسن مامقانى اجازه روایت داشت و فرزندش محمد و سید شهاب‌الدین مرعشى نجفى از او اجازه روایت داشتند (مرعشى نجفى، همانجا؛ المسلسلات فى الاجازات، ج ۲، ص ۴۲۵). وى پس از تکمیل تحصیلات به تبریز بازگشت و به تصدى امور دینى مردم پرداخت. سیدعلى در ۱۳۱۹ش در تبریز در گذشت.پیکرش را به قم منتقل کردند و در صحن حرم حضرت معصومه سلام‌اللّه‌علیها به خاک سپردند (مدرس تبریزى؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجاها).

حاشیه بر فرائدالاصول و مکاسب شیخ‌انصارى از آثار اوست (المسلسلات فى الاجازات، همانجا). عموى سیدعلى، سیدحسین کوه‌کمرى* (مشهور به تُرک، متوفى ۱۲۹۹)، نیز از عالمان بنام و از شاگردان محمدحسن نجفى و شیخ مرتضى انصارى بود و و شاگردان بسیارى داشت (رجوع کنید به حرزالدین، ج ۱، ص ۲۶۲ـ۲۶۵).

سیدمحمد حجت ادبیات، ریاضیات، طب‌قدیم و برخى علوم جدید را در تبریز آموخت. بیشتر دروس مقدماتى فقه و اصول و کتاب ریاض‌المسائل سیدعلى طباطبایى را نیز در همانجا نزد پدرش فراگرفت و خود به تدریس شرح لمعه شهیدثانى پرداخت (مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۲۳؛ شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، همانجا). در ۱۳۳۰ (=۱۲۹۱ش) براى ادامه تحصیل به نجف رفت.

فقه و اصول و حدیث و رجال را نزد سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى، سید ابوتراب خوانسارى، شیخ‌الشریعه اصفهانى، سیدمحمد فیروزآبادى، میرزا حسین نائینى، آقا ضیاء عراقى، على قوچانى و شیخ‌على گنابادى فراگرفت. ریاضیات و نجوم را نیز در نجف از حیدرقلی‌خان سردار کابلى آموخت.

حجت در ایام تحصیل در نجف به بیمارى سختى مبتلا شد و به توصیه پدرش به تبریز بازگشت، اما پس از مدتى دوباره به نجف رفت و علاوه بر ادامه تحصیل، به تدریس نیز پرداخت (مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۲۳ـ۲۴؛ شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۹۸ـ۹۹، ۱۹۷؛ المسلسلات فى الاجازات، ج ۲، ص ۴۲۶).

وى از برخى استادان خود اجازه روایت داشت،

از جمله از

پدرش، آقاضیاء عراقى ،

شریعت ‌اصفهانى،

سیدابوتراب خوانسارى،

عبداللّه مامقانى،

سیدحسن صدر،

شیخ محمدباقر بیرجندى،

حاج‌شیخ‌عبدالکریم حائرى یزدى و

محمدحسین کاشف‌الغطاء.

از میرزاى نائینى، شریعت اصفهانى، آقاضیاءالدین عراقى و برخى دیگر از استادانش نیز گواهى اجتهاد دریافت نمود (مدرس‌تبریزى، ج ۲، ص ۲۴؛ المسلسلات فى الاجازات، ج ۲، ص ۴۲۷). سید شهاب‌الدین مرعشی‌ نجفى (ص۱۳۵) از او اجازه روایت داشت.

سید محمدحجت در نجف حلقه درس بزرگى داشت، اما به علت بیمارى ناچار نجف را ترک کرد. وى از ۱۳۰۹ش در قم سکونت گزید و در آنجا به تدریس پرداخت. شیوایى بیان، حسن سلیقه و تسلط در تدریس و احاطه‌اش بر آرا و منابع فقهى، شاگردان فراوانى را به حلقه درسش جذب نمود (مدرس تبریزى، همانجا؛ریحان، ص ۸۱؛نورى همدانى، ص ۳۷؛مبرقعى، ص ۷۲؛زنجانى، ص ۳۷). به گفته مرتضى حائرى یزدى*، از شاگردان مبرِّز و نیز داماد حجت (ص ۱۶)، درس خارج فقه او، پس از درس آیت‌اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى*، مهم‌ترین درس حوزه علمیه قم به شمار می‌رفت.

شاگردان

فقیهان بزرگى در درس حجت شرکت کردند و شاگردان متعددى نزد او تربیت شدند، از جمله

سیدمحمد محقق داماد،

میرزا هاشم آملى،

محمدعلى قاضى طباطبایى،

شیخ موسى زنجانى،

مرتضى حائرى یزدى،

ابوطالب تجلیل تبریزى،

علی‌صافى گلپایگانى،

لطف‌اللّه صافى گلپایگانى،

سید نصراللّه مستنبط،

محمد کرمى،

على غروى و

جعفر سبحانى (حائرى یزدى، همانجا؛شریف ‌رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۹۴ـ۱۹۷؛مبرقعى، همانجا؛موسوعه مؤلفى الامامیه، ج ۱، ص ۴۱۸، ج ۲، ص ۳۲۹؛موسو -عه طبقات الفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۵۵۱).

حجت کوه‌کمرى، که در علم حدیث نیز بسیار تبحر داشت، مورد احترام و اعتماد شیخ عبدالکریم حائرى یزدى بود تا آنجا که حائرى در اواخر عمر احتیاطات فتوایى خود را به وى ارجاع می‌داد و نیز او را، به جاى خود، براى اقامه جماعت در حرم حضرت معصومه سلام‌اللّه ‌علیها تعیین کرد (شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۹۰ـ۹۱، ۱۱۲ـ۱۱۳؛همو، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۳۰۵؛
المسلسلات فى الاجازات، همانجا).

سیدمحمد حجت، پس از وفات حائری‌یزدى، همراه با سیدمحمدتقى خوانسارى* و سید صدرالدین صدر*، اداره حوزه علمیه قم را برعهده گرفت. این سه فقیه، در زمانى این مسئولیت را برعهده گرفتند که اوضاع سیاسى و سخت‌گیریهاى رضاشاه پهلوى درباره فعالیتهاى دینى و تنگناهاى ایجاد شده در مورد عالمان دینى، حوزه قم را در وضع دشوارى قرار داده بود.

حجت کوه‌کمرى در این اوضاع، بیشتر بر ساماندهى حوزه و رسیدگى به وضع معیشتى طلاب اهتمام داشت. وى در پاره‌اى مسائل سیاسى و اجتماعى، مانند مبارزه با بی‌حجابى، نیز اندکى دخالت می‌کرد، اما رویکرد عام او، اجتناب از برخورد فعال با مسائل سیاسى و رویارویى مستقیم با حکومت بود و از این‌رو، در دوران مرجعیت خود از ملاقات کردن با شاه وقت و دیگر رجال حکومتى پرهیز می‌کرد و آنان را به حضور نمی‌پذیرفت (شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۰۴ـ۱۰۵، ۱۱۲؛«نجوم امت»، ص ۸۶ـ۸۷؛زنجانى، ص ۴۰).

حجت که پس از وفات حائری‌یزدى، یکى از مراجع تقلید شده بود، در پى رحلت سید ابوالحسن اصفهانى در ۱۳۲۶ش و حاج آقاحسین قمى در ۱۳۲۷ش، از مراجع تقلید مشهور گشت و مقلدان فراوانى، به‌ویژه در منطقه آذربایجان، یافت (حائرى یزدى، ص۲۰۶؛شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص۱۱۳).

وى در قم، مدرسه‌اى دینى به نام مدرسه حجّتیه ساخت که بناى آن از ۱۳۲۴ش آغاز شد. این مدرسه علاوه بر محل سکونت طلاب و مدرّسان، داراى مسجد و کتابخانه نیز بود و از مدارس مهم و بزرگ آن زمان به شمار می‌رفت (رجوع کنید به شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۸۵ـ۱۹۰). فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه مدرسه حجّتیه، به کوشش رضا استادى، در ۱۳۵۴ش به چاپ رسید. مدرسه حجّتیه اینک بخشى از «مرکز جهانى علوم اسلامى» است که طلاب غیرایرانى مقیم قم، در آنجا به تحصیل علوم دینى می‌پردازند.

رحلت

سیدمحمد حجت، پس از یک دوره بیمارى سخت، در ۶۲ سالگى در ۱۳۳۱ش در قم وفات یافت و در حجره‌اى کنار مسجد مدرسه حجّتیه به خاک سپرده شد. در سوک او مجالس متعددى برگزار و در رثایش اشعار بسیارى سروده شد (شریف‌رازى،    ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ ش، ج ۱، ص ۱۶۸ـ۱۸۴؛همو، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۳۱۸ـ۳۱۹). به گفته حائرى یزدى (ص ۲۰۶ـ۲۱۳)، وى بارها از روز فوت خود خبر داده بود و ساعاتى پیش از وفات، مُهرِ نامه‌هاى خود را شکست (نیز رجوع کنید به شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۶۵ـ۱۶۶).

پرهیزکارى، بردبارى، پرهیز شدید از تظاهر و حافظه قوى حجت را ستوده‌اند (همان، ج ۱، ص ۱۰۰، ۱۰۴ـ۱۰۵، ۱۱۱ـ ۱۱۲). مرتضى مطهرى (ص ۲۹۲) نیز، به مناسبتى، از اراده قوى او یاد کرده است. وى از شهرت به شدت پرهیز داشت و در زمان مرجعیت خود اجازه نداد در مجالس و منابر نامى از او برده شود یا عکس او در جراید به چاپ رسد (شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۰۶).

آثار

حجت در حدیث و فقه و اصول تألیفات بسیارى دارد.

مهم‌ترین آثار حدیثى

وى عبارت‌اند از:

لَوامِعُ الاَنوار الغَرَویه فى مُرْسَلاتِ الآثارِ النَّبَویه، درباره روایات مرسل نبوى و تعیین موارد قابل اعتماد آن؛

مُسْتَدْرَکُ المُسْتَدرَک فى اِستِدراکِ ما فاتَ عن صاحبِ المُسْتَدرَک، که تکمله‌اى است بر مُسْتَدْرَکُ الوَسائل محدّث نورى؛

و جامعُ الاحادیث و الاصول (نام دیگر آن : مَجْمَعُ الاحادیث)، که ناتمام ماند (همو، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۳۱۹ـ۳۲۰؛حسینى اشکورى، ص ۴۱ـ۴۲).

آثار مهم فقهى او عبارت‌اند از :

کتاب‌البیع؛

کتاب‌الصلوه؛

کتاب‌الوقف؛

تَنْقیحُ المطالبُ المُبْهَمَه فى عَمَلِ الصُّوَرِ المُجسّمه؛

و مناسک حج که ابتدا در تهران و سپس در ۱۳۶۸ در قم و تبریز چاپ سنگى شد؛

خلاصه الاحکام، ترجمه فارسىِ بِدایهُ الهدایه (اثر موجز فقهى شیخ حرّ عاملى)، که در ۱۳۴۳ در تهران منتشر شد؛

منتخب‌الاحکام (تهران ۱۳۲۵ش؛مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۲۴ـ۲۵؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۶، ص ۲۳۹؛مشار، ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش، ج ۵، ستون ۳۸۷ـ۳۸۸؛شریف‌رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، همانجا)؛

حاشیه بر بعضى کتابهاى فتوایى، از جمله وسیله النجاه سید ابوالحسن اصفهانى (تهران ۱۳۷۰) و عروهالوثقى سیدمحمد کاظم طباطبایى یزدى. حاشیه عروه ابتدا در ۱۳۶۶ در قم و سپس همراه با حواشى پنج تن از مراجع، در ۱۳۷۱ در تهران چاپ شد (مشار، ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش، ج ۵، ستون ۳۸۷؛همو، ۱۳۴۴ش، ستون ۶۲۱ـ۶۲۲).

حجت در اصول فقه،

رساله الاستصحاب و حاشیه بر کفایه الاصول آخوند خراسانى را نگاشت (مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۲۴؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۲۵؛براى دیگر رساله‌هاى فقهى و اصولى او رجوع کنید به مرعشى نجفى، ص ۱۳۵؛حسینى اشکورى، ص ۴۸ـ۴۹، ۵۰ـ۵۳).

اثر رجالى وى،

حاشیه‌اى بر تَنْقیحُ المَقال عبداللّه مامَقانى است (مرعشی‌ نجفى، همانجا). به گفته سید شهاب‌الدین مرعشی‌نجفى (همانجا)، برخى تألیفات حجت کوه‌کمرى، به خط خود او، در کتابخانه ایشان بوده است.

بسیارى از شاگردان حجت، تقریرات درس او را نگاشته‌اند، که نسخه‌هاى خطى شمارى از آنها در کتابخانه شخصى او بوده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۶، ص ۲۳۸؛حسینى اشکورى، ص ۱۹ـ۲۲، ۳۵ـ۳۸، ۴۹ـ۵۰). درس او در مبحث بیع، به قلم یکى از شاگردانش، یحیى فاضل‌همدانى، در ۱۳۷۳/۱۳۳۳ش در قم چاپ شد. همچنین تقریر دیگرى از این مبحث به قلم ابوطالب تجلیل تبریزى، با عنوان البیع در همان سال در تبریز و بار دیگر در ۱۳۶۸ش در قم به چاپ رسید (مشار، ۱۳۴۰ ـ۱۳۴۴ش ، ج ۵، ستون ۳۸۷ـ۳۸۸؛همو، ۱۳۴۴ش، ستون ۱۳۸؛موسوعه مؤلفى الامامیه، ج۲، ص۳۲۹).

على صافى گلپایگانى نیز تقریرات درس اصول فقه او را با عنوان المَحَجَّه فى تقریرات الحُجَّه نوشت که در ۱۳۷۷ش در قم چاپ شد. تفسیر معروف التبیان فى تفسیر القرآن* تألیف شیخ طوسى نخستین‌بار به همت میرزا على آقا شیرازى و حمایت سیدمحمد حجت، در دو مجلد، در فاصله سالهاى ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵/ ۱۳۲۲ـ ۱۳۲۵ش در تهران چاپ سنگى شد (شریف‌رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۳۲۰؛ایرانى قمى، ص ۳۹ـ۴۰).

حجت کوه‌کمرى به جمع‌آورى و نگاهدارى میراث شیعه بسیار علاقه‌مند بود و از این‌رو از زمان اقامت در نجف، نسخه‌هاى خطى ارزشمندى را در کتابخانه شخصى خود گردآورد («نجوم امت»، ص ۹۱؛نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۲۷۳، ج ۱۲، ص ۲۵، ج ۱۴، ص ۷۵، ۱۷۷، ج ۱۸، ص ۲۵۹، ۳۲۷، ج ۲۱، ص ۲ـ۳).

فهرستى از این آثار در ۱۳۷۷ش به اهتمام سیدجعفر حسینى اشکورى با ثبت شصت اثر منتشر شده، ولى برخى منابع (براى نمونه رجوع کنید به «نجوم امت»، ص ۹۱ـ ۹۹) تعداد آنها را (با ذکر عنوان) ۱۲۵ اثر دانسته‌اند. آثار و تألیفات سیدحسین کوه‌کمرى و تقریرات نگاشته شده شاگردان او هم نزد محمد حجت بوده است (رجوع کنید به شریف‌رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۳۰۸؛
حسینى اشکورى، ص ۲۰ـ۲۱، ۴۰). مجموعه نسخ خطى کتابخانه محمد حجت کوه‌کمرى هم اکنون در کتابخانه عمومى آیت‌اللّه مرعشى نجفى نگهدارى می‌شود (استادى، ص ۶۸۹).

فرزندان

دو تن از فرزندان سیدمحمد حجت کوه‌کمرى از عالمان دینى بودند. سیدمحسن حجت در ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ (= ۱۲۹۷ یا ۱۲۹۸ش) در نجف به دنیا آمد. وى همراه پدرش به تبریز و سپس به قم رفت. پس از تحصیل فقه و اصول نزد پدر خود، در ۱۳۲۵ش به نجف رفت و در دروس فقه، اصول و هیئت سید عبدالهادى شیرازى، محمدکاظم شیرازى، محمدطاهر اردبیلى سیدمحسن حکیم* و سیدابوالقاسم خویى* شرکت کرد و خود حلقه درس تشکیل داد (شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۴۰ـ۱۴۲، ۱۹۳، ج ۲، ص ۳۶۹؛همو، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۲، ص ۱۳۰ـ۱۳۱؛جواهرکلام، ج ۳، ص ۱۳۵۷).

سیدمحسن حجت در حدود ۱۳۷۳/ ۱۳۳۳ش به قم بازگشت و به تدریس علوم دینى و اقامه جماعت در مسجد مدرسه حجّتیه پرداخت. وى در ۱۳۵۶ش در قم وفات کرد و در مدرسه حجّتیه، در کنار پدرش، به خاک سپرده شد (همو، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۲، ص ۱۳۱؛جواهرکلام، ج ۳، ص ۱۳۵۹). وى آثارى در فقه و اصول و تفسیر تألیف کرد (براى این آثار رجوع کنید به مشار، ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش، ج ۵، ستون ۲۱۴ـ۲۱۵؛امینى، ص ۳۷۴؛شریف‌رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۲، ص ۱۳۲؛جواهر کلام، ج ۳، ص ۱۳۵۸ـ۱۳۵۹).

سیدحسن، فرزند دیگر حجت، در ۱۳۰۱ش در نجف به دنیا آمد. در ۱۳۰۹ش همراه پدرش به قم رفت (شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۹۲ـ۱۹۳؛جواهر کلام، ج ۱، ص ۵۱۸). علوم دینى را نزد برخى استادان حوزه قم و سپس پدرش و حاج آقاحسین بروجردى* فراگرفت (شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛جواهر کلام، همانجاها). وى از حدود ۱۳۳۰ش / ۱۳۷۰ در شهر رى و سپس در تهران سکونت گزید و به تدریس اشتغال یافت، و پس از وفات پدرش به قم رفت و در مدرسه حجّتیه به تدریس و تألیف چند اثر فقهى پرداخت و در ۱۳۶۸ش درگذشت (شریف‌رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج۱، ص۱۹۲ـ ۱۹۳؛جواهرکلام، ج ۱، ص ۵۱۸ـ۵۱۹؛مشار، ۱۳۴۴ش، ستون ۶۸۲).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) رضا استادى، گروهى از دانشمندان شیعه، قم ۱۳۸۳ش؛
(۴) محمدهادى امینى، معجم‌المطبوعات النجفیه: منذ دخول الطباعه الى النجف حتى الان، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۵) اکبر ایرانی‌قمى، روش شیخ‌طوسى در تفسیر تبیان، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۶) عبدالحسین جواهرکلام، تربت پاکان قم، قم ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳ش؛
(۷) مرتضى حائرى یزدى، سرّ دلبران: عرفان و توحید ناب در ضمن داستان‌ها، به کوشش رضا استادى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۸) محمد حرزالدین، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۹) جعفر حسینى اشکورى، فهرست کتب خطى کتابخانه سیدمحمد حجت کوهکمرى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۱۰) علیرضا ریحان، آینه دانشوران، چاپ ناصر باقرى بیدهندى، قم ۱۳۷۲ش؛
(۱۱) عزالدین زنجانى، «مصاحبه با استاد آیت‌اللّه سیدعزالدین زنجانى»، حوزه، سال ۴، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۶۶)؛
(۱۲) محمد شریف‌رازى، آثار الحجه، یا، تاریخ و دائرهالمعارف حوزه علمیه قم، قم ۱۳۳۲ـ(۱۳۳۳ش)؛
(۱۳) همو، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۱۴) مرتضى مبرقعى، «مصاحبه با آیهاللّه سیدمرتضى مبرقعى»، حوزه، سال ۸، ش ۱و۲ (فروردین ـ تیر ۱۳۷۰)؛
(۱۵) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۱۶) شهاب‌الدین مرعشى نجفى، الاجازه الکبیره، او، الطریق و المَحَجَّه لثمره المُهْجَه، اعداد و تنظیم محمد سمامى حائرى، قم ۱۴۱۴؛
(۱۷) المسلسلات فى الاجازات : محتویه على اجازات علماء الاسلام فى حق… شهاب‌الدین الحسینى المرعشى النجفى، جمعها نجله محمود مرعشى، قم: کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، ۱۴۱۶؛
(۱۸) خانبابا مشار، فهرست کتابهاى چاپى عربى، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۱۹) همو، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۲۰) مرتضى مطهرى، گفتارهاى معنوى، تهران ۱۳۷۰ش؛
(۲۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم : مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۲۲) موسوعه مؤلفى الامامیه، قم : مجمع الفکر الاسلامى، ۱۳۷۸ـ۱۳۷۹ش؛
(۲۳) «نجوم امت، :۷ آیت‌اللّه سیدمحمد حجت»، نور علم، ش۱۰ (خردد ۱۳۶۴)؛
(۲۴) حسین نورى همدانى، «مصاحبه با استاد آیت‌اللّه حسین نورى»، حوزه، سال ۵، ش ۳ (مرداد و شهریور ۱۳۶۷).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه حَفْص‌بن سلیمان بن مغیره اسدى«حفیص و غاضرى»(متوفی۱۸۰ه ق)

حَفْص‌بن سلیمان بن مغیره اسدى ، معروف به حفیص و غاضرى، مُقرى و مشهورترین راوى قرائت عاصم‌بن ابی‌النجود* (از معروف‌ترین قرّاء سبعه). در سال ۹۰ زاده شد (ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص۱۴۰؛ ابن‌جزرى، النشر فى القراءات العشر، ج ۱، ص ۱۵۶). از اهالى کوفه و پیشه‌اش بزازى بود (دانى، ص ۶؛ مزّى، ج ۷، ص۱۰ـ۱۱؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۶۴).

شرح‌حال‌نگاران کنیه‌اش را ابوعمر ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به همانجاها). او رَبیبِ (فرزند همسر) عاصم و در میان یاران و شاگردان عاصم از همه به قرائت او داناتر بود (ابن‌جزرى، النشر فی‌القراءات العشر، همانجا). ابن‌معین تنها روایت صحیح از قرائت عاصم را روایت حفص دانسته است که عاصم، با واسطه ابوعبدالرحمان سُلَمى (متوفى ۷۴ یا ۷۵)، از على علیه‌السلام فرا گرفته بود (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۳۱؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه فی‌طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴؛ همو، النشر فی‌القراءات‌العشر، همانجا).

حفص را در علم قرائت بر ابوبکربن عیاش* (دیگر راوى قرائت عاصم ؛ متوفى ۱۹۴) ترجیح داده‌اند (رجوع کنید به دانى، همانجا؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴) و حتى او را داناترین فرد روزگارش به علم قرائت دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء؛ همو، النشر فی‌القراءات العشر، همانجاها؛ ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۵۵۸).

او در بغداد و مکه نیز به تعلیم قرائت (اِقْراء) مشغول گردید (ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء، همانجا). ابن‌جزرى (النشر فى القراءات العشر، ج ۱، ص ۱۵۲ـ۱۵۵) سلسله راویان قرائت حفص را که از دو طریقِ عبیدبن صباح (متوفى ۲۳۵) و عمروبن صباح (متوفى ۲۲۱) می‌باشد به‌تفصیل ذکر کرده است. جز این دو، ابن‌جزرى (غایهالنهایه فى طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴ـ۲۵۵) از کسانى نام برده که قرائت را از او روایت کرده‌اند. طوسى (ص ۱۵۰، ۱۸۹) او را در شمار اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام آورده است، اما این دلیل بر تشیع اوست (شوشترى، ج ۳، ص ۵۸۲).

قرائت حفص تنها در یک مورد با قرائت عاصم اختلاف دارد و آن، قرائت واژه «ضعف» در آیه ۵۴ سوره روم است که عاصم به فتح «ض» خوانده و حفص به ضم آن؛ اما میان قرائت حفص و شعبه بن عیاش بیش از پانصد اختلاف در حرکاتِ حروف گزارش شده است (ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات القراء، ج ۱، ص ۲۵۴). گفتنى است که چون قرائت حفص براساس ضوابط و اصول زبان عربى استوار است، بر قرائت ابوبکربن عیاش ترجیح داده می‌شود (رجوع کنید به یاقوت‌حموى، ج۳، ص۱۱۸۰).

اکنون در بیشتر سرزمینهاى اسلامى قرآن را به قرائت حفص از عاصم تلاوت می‌کنند (حبش، ص ۶۶) و غالب قرآنهاى رایج براساس این قرائت نگاشته شده است.

عبدالغنى نابلسى* در قصیده‌اى قرائت حفص‌بن سلیمان را به شعر سروده و خود او آن قصیده را شرح کرده و نام صرف العنان الى قرأه (قراءه) حفص‌بن سلیمان را بر آن نهاده است. این رساله را اغناطیوس عبده خلیفهالیسوعى تصحیح کرده و در چند شماره از مجله المشرق (۱۹۶۱ـ۱۹۶۳) به‌چاپ رسانده است.

ارزش و اعتبار حفص در دانش حدیث، برخلاف جایگاه والاى او در علم قرائت است. شرح‌حال‌نگاران عموماً با پذیرش مقام والایش در دانش قرائت، او را متروک‌الحدیث (رجوع کنید به عُقیلى، سفر۱، ص ۲۷؛ خطیب‌بغدادى، ج ۹، ص ۶۶ـ۶۷؛ مزّى، ج ۷، ص ۱۳ـ۱۴) و ضعیف (ابن‌عدى، ج ۳، ص ۲۶۸) شمرده‌اند. ابن‌حِبّان او را کسى معرفى کرده که در سند احادیث دست می‌برده و ابن‌خراش او را کذاب و جاعل حدیث شناسانده است (رجوع کنید به حلبى، ص ۱۵۴).

نام او در بیشتر کتابهاى شرح‌حال راویان ضعیف آمده است (براى نمونه رجوع کنید به دارقطنى، ص ۷۸؛ ذهبى، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۲۱۴). ابن‌حجر عسقلانى (همانجا) برخى از کسانى را که او از آنان روایت کرده و نیز شمارى از راویان او را ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۴، همانجا).

رحلت

حفص‌بن‌سلیمان، بنابر قول مشهور، در سال ۱۸۰ وفات یافت (همانجا؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات‌القراء، ج۱، ص ۲۵۵). دانى (ص ۶) سال وفات او را حدود ۱۹۰ ذکر کرده است.



منابع :

(۱) ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات‌القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بی‌تا.)؛
(۲) همو، النشر فی‌القراءات العشر، چاپ علی‌محمد ضباع، مصر [? ۱۹۴۰[، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب‌التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵؛
(۴) ابن‌ عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸ /۱۹۹۷؛
(۵) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۶) محمد حبش، القراءات المتواتره و اثرها فی‌الرسم القرآنى و الاحکام الشرعیه، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۷) برهان‌الدین حلبى، الکشف‌الحثیث عَمّن رُمى بوضع‌الحدیث، چاپ صبحى سامرائى، بغداد ( ۱۹۸۴)؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) علی‌بن عمر دارقطنى، کتاب‌الضُعفاء و المتروکین، چاپ صبحى بدرى سامرائى، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۰) عثمان‌بن سعید دانى، کتاب ‌التیسیر فی‌القراءات السبع، چاپ اوتوپرتسل، استانبول ۱۹۳۰؛
(۱۱) محمدبن احمد ذهبى، دیوان‌الضعفاء و المتروکین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۲) همو، معرفهالقرّاء الکبار علی‌الطبقات و الاعصار، چاپ بشار عواد معروف، شعیب ارنؤوط، و صالح مهدى عباس، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۳) همو، میزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ على محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بی‌تا.) ؛
(۱۴) شوشترى؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومی‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) محمدبن عمروعُقیلى، کتاب‌الضعفاءالکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۷) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب‌الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۲؛
(۱۸) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۳ 

زندگینامه حَفْص‌بن عُمر دُورى(متوفی۲۴۸ه ق)(راویان قرائتهاى هفت‌گانه قرآن)

 از راویان قرائتهاى هفت‌گانه قرآن و محدّث قرن دوم و سوم. پدرش عُمربن عبدالعزیزبن صهبان (ابن‌سعد، ج ۷، ص ۳۶۴؛ ابن‌حِبّان، ج ۸، ص ۲۰۰؛ قس خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۸۹: صُهَیب)، کنیه‌اش ابوعُمر (دولابى، ج ۲، ص ۵۴؛ ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۱۸۳) یا ابوعمرو (ابن‌سعد، همانجا) و به دُورى (منسوب به دُور، از محله‌هاى بغداد؛ سمعانى، ج ۲، ص ۵۰۳؛ ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۵۲۱) و مُقرى و اَزدى (ابن‌سعد؛ خطیب بغدادى، همانجاها) مشهور بود.

مشایخ

حفص در سامرا سکونت داشت (ابن ابی‌حاتم، همانجا).

از اسماعیل‌بن جعفر،

ابواسماعیل ابراهیم‌بن سلیمان مؤدِّب،

ابوتُمیله یحیی‌بن واضح،

علی‌بن قدامه،

یزیدبن هارون،

حجاج‌بن محمد اعور،

یحیی‌بن ابی‌بُکیر و

عفّان‌بن مسلم حدیث شنید (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛ خطیب بغدادى، همانجا؛ براى نام کسانى که وى از آنها روایت کرده است رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۳۵ـ۳۶) و قرآن را نزد قاریان بزرگ قرائت کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۹۰؛ مزّى، ج ۷، ص ۳۶ـ۳۷؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).

راویان ازاو

ابن‌ماجه،

ابوزُرعه عُبیداللّه‌بن عبدالکریم رازى،

ابوبکربن ابی‌الدنیا،

علی‌بن سُلیم،

ابوبکر حسن‌بن بشّاربن علّاف،

حاجب‌بن ارکین فرغانى،

علی‌بن ابراهیم اهوازى،

فضل‌بن شاذان و

ابوحاتِم محمدبن ادریس رازى از او روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۱۸۴؛ خطیب بغدادى، همانجا؛ مزّى، ج ۷، ص ۳۶؛ براى فهرست کامل راویان وى رجوع کنید به مزّى، همانجا).

به گفته ابوداود سلیمان‌بن اشعث، احمدبن حنبل نیز از او حدیث نوشته است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، همانجا).

حفص براى فراگرفتن قرائات قرآن، بسیار سفر کرد و نزد اشخاص بسیارى علم آموخت تا جایى که قرآن را طبق قرائتهاى هفت‌گانه و نیز قرائتهاى شاذ می‌خواند (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۱، ص ۵۴۳؛ همو، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۲۹)، هر چند به قرائت کسایى* بیشتر تمایل داشت و بدان شهرت یافت (خطیب بغدادى؛ مزّى، همانجاها).

او قرائت نافع مدنى و ابوجعفر یزیدبن قعقاع مدنى را از اسماعیل‌بن جعفر مدنى (متوفى ۱۸۰)، قرائت حمزه بن حبیب کوفى را از سُلیم‌بن عیسى حنفى (متوفى ۱۸۸ یا ۱۸۹)، قرائت علی‌بن حمزه کسایى (متوفى ۱۸۹) را از خود او، قرائت ابوعمروبن علاء بصرى* را از شجاع‌بن ابی‌نصر بلخى (متوفى ۱۹۰) و ابومحمد یحیی‌بن مبارک یزیدى (متوفى ۲۰۲) و قرائت عاصم را از ابوبکربن عیاش (متوفى ۱۹۳) آموخت (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۱، ص ۵۴۱؛ همو، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۲۸؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه، ج ۱، ص ۲۵۵).

گفته‌اند که دورى نخستین کسى است که قرائات را گردآورى و در این باره کتابهایى تألیف کرده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۰؛ صفدى، ۱۹۶۲، ج ۱۳، ص ۱۰۳؛ ابن‌جزرى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). ذهبى (۱۴۲۴، همانجا؛ نیز رجوع کنید به صفدى؛ ابن‌جزرى، همانجاها) او را شیخ قاریان عراق، و در قرائت قرآن ثَبَت و امام خوانده است (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۱۱، ص۵۴۳).

دورى یکى از دو راوى قرائت ابوعمرو با واسطه ابومحمد یزیدى (براى راوى دوم رجوع کنید به صالح‌بن زیاد سوسى*) و کسایى (رجوع کنید به دانى، ص ۵، ۷، ۱۲، ۱۶)، هر دو از قاریان هفت‌گانه، بوده و نیز از طریق ابن‌جماز قرائت ابوجعفر یزیدبن قعقاع* مدنى، از قاریان ده‌گانه، را روایت کرده است (رجوع کنید به ابن‌جزرى، النشر، ج ۱، ص ۱۷۷).

ابن‌جزرى (النشر، ج ۱، ص ۱۲۳ـ۱۳۱،۱۷۰ـ۱۷۲، ۱۷۷ـ۱۷۸) طرق کامل این روایات را آورده و محمد ابراهیم محمد سالم این قرائات را از طرق مذکور نقل کرده است (رجوع کنید به فریده الدهر، ص ۱۴۲ـ۲۱۲، ۴۴۴ـ۴۵۱، ۴۷۳ـ۴۷۴). ابوالزَّعراء عبدالرحمان‌بن عبدوس (متوفى بعد از ۲۸۰)، احمدبن فَرَح مفسر (متوفى ۳۰۳)، ابن‌أسد نَصیبى (متوفى بعد از ۳۰۷)، ابوعثمان سعیدبن عبدالرحمان ضریر (متوفى بعد از ۳۱۰)، ابن‌نفّاح باهلى (متوفى ۳۱۴)، جعفربن عبداللّه ابن‌نَهشَل (متوفى ۲۹۴) و بسیارى دیگر، قرآن را بر دُورى قرائت کرده و از او روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۰ـ۲۲۱؛ ابن‌جزرى، غایهالنهایه، ج ۱، ص ۲۵۵ـ۲۵۶).

ابن‌ابی‌حاتم رازى (۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج۳، ص۱۸۴) و ابن‌حبّان (ج ۸، ص ۲۰۰) حفص را توثیق کرده‌اند، ولى دارقطنى به ضعف او رأى داده است (رجوع کنید به حاکم نیشابورى و دارقطنى، ص ۱۹۶). به عقیده ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا) تضعیف دارقطنى ناظر به روایت حدیث است نه قرائت قرآن؛ چه، او در قرائت دقیق و معتمد بوده است.

همچنان‌که بسیارى از بزرگان قرائت، نظیر نافع و کسایى و حفص‌بن سلیمان، نیز فقط در قرائت ــو نه در نقل حدیث ــ موثق بوده‌اند. همچنین ابن‌سعد (ج ۷، ص ۳۶۴) او را دانشمند قرائت و تفسیر قرآن دانسته و ابن‌ابی‌حاتم رازى نیز در تفسیر خود (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۹۸، ج۲، ص۴۴۶، ج۳، ص ۸۰۲، ج ۷، ص ۲۱۷۳، ج ۹، ص۲۹۳۶، ج ۱۰، ص ۳۳۷۵) روایاتى از ابوعمر دُورى نقل کرده است. ظاهرآ دورى در نحو و لغت عربى نیز تبحر داشته است (رجوع کنید به دانى، ص ۵؛ ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۰؛ نیز رجوع کنید به ثعلبى، ج ۳، ص ۲۴۸؛ ابوحیان غرناطى، ج ۳، ص ۱۷۳).

رحلت

وى قریب به یک قرن زندگى کرد و در اواخر عمر نابینا شد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۲۹؛ صفدى، ۱۳۲۹، ص ۱۴۶) و بدین سبب وى را ضریر لقب داده‌اند (رجوع کنید به ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۱۸۳؛ صفدى، ۱۳۲۹، همانجا). دورى در ۹۶ سالگى (ابن‌عماد، ج ۲، ص ۱۱۱) و بنابر مشهور در شوال ۲۴۶ درگذشت (بغوى، ص ۸۱؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج۹، ص۹۰ـ۹۱؛ سمعانى، ج۲، ص۵۰۳؛ قس ابن‌قُنفُذ، ص۱۷۹)، هر چند به نقلِ ذهبى (۱۴۱۸، ج ۱، ص ۲۲۲)، حاجب‌بن ارکین در ۲۴۸ از او حدیث شنیده و ابن‌حبّان (همانجا) نیز وفات او را همان سال دانسته است.

فرزندان

حفص دو پسر داشت: ابوجعفر محمد (خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۹۷) و ابوبکر محمد (ابن ابی‌حاتم، ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳، ج ۷، ص ۲۳۶؛ قس خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۹۸، ج ۵، ص ۱۹۹، که نام او را به نقل از حاجب‌بن ارکین، احمد آورده)، که هر دو اهل حدیث و قارى قرآن بودند (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۹۷ـ۹۹). حفص شانزده حدیث از فرزندش، ابوجعفر، روایت کرده که خطیب بغدادى در کتاب روایه الآباء عن الابناء آنها را آورده است (رجوع کنید به ج ۳، ص ۹۷ـ۹۸؛ نیز رجوع کنید به ابن‌صلاح، ص ۱۸۴).

آثار

دورى همچنین کتابهایى در زمینه قرائت قرآن تألیف کرده است که عبارت‌اند از:

الخلاف فى القراءات بین ابی‌عمروبن العلاء و اهل‌المدینه و حمزه و الکسائى؛

ابتداء الحروف فى کتاب‌اللّه تعالى؛

ما اتفقت‌الفاظه و معانیه من‌القرآن؛

اجزاء القرآن؛

فضائل القرآن؛

قرائات النبى صلی‌اللّه علیه و سلم (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۲، ص ۱۵۰، ج ۳، ص ۹۸، ج ۵، ص ۲۰۰؛ یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۱۸۱؛ زرکلى، ج ۲، ص ۲۶۴).

نسخه‌هایى از کتاب اخیر موجود است (رجوع کنید به زرکلى، همانجا؛ سزگین، ج ۱، ص ۱۳). داوودى (ج ۱، ص ۱۶۶) کتاب احکام القرآن و کتاب السنن را، به اشتباه، به وى نسبت داده که در اصل از آنِ ابوعمر حفص‌بن عمر (متوفى ۲۲۰)، از فقهاى اهل بصره، است (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۲۸۷؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۴۰۶؛ نیز رجوع کنید به سمعانى، ج ۴، ص ۱۶).



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌حاتم، تفسیرالقرآن العظیم، چاپ اسعد محمدطیب، صیدا ۱۴۱۹/ ۱۹۹۹؛
(۲) همو، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌اثیر، اللباب فى تهذیب الانساب، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۴) ابن‌جزرى، غایه النهایه فى طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بی‌تا.)؛
(۵) همو، النشر فى القراءات العشر، چاپ علی‌محمد ضباع، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا.)؛
(۶) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۷) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۸) ابن‌صلاح، مقدمه ابن‌الصلاح فى علوم الحدیث، چاپ صلاح‌بن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۶/ ۱۹۹۵؛
(۹) ابن‌عماد؛
(۱۰) ابن‌قُنفُذ، الوفیات، چاپ عادل نویهض، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۱۲) ابوحیان غرناطى، تفسیر البحر المحیط، چاپ عادل احمد عبدالموجود و دیگران، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۱۳) عبداللّه‌بن محمد بغوى، تاریخ وفاه الشیوخ الذین ادرکهم البغوى، چاپ محمد عزیرشمس، بمبئى ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۱۴) احمدبن محمد ثعلبى، الکشف و البیان، المعروف تفسیر الثعلبى، چاپ على عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۵) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى و علی‌بن عمر دارقطنى، سؤالات الحاکم النیسابورى للدارقطنى فى الجرح و التعدیل، چاپ موفق‌بن عبداللّه‌بن عبدالقادر، ریاض ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۶) خطیب بغدادى؛
(۱۷) عثمان‌بن سعید دانى، کتاب التیسیر فى القراءات السبع، چاپ اوتوپرتسل، استانبول ۱۹۳۰؛
(۱۸) محمدبن على داوودى، طبقات المفسرین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۹) محمدبن احمد دولابى، الکنى و الاسماء، چاپ زکریا عمیرات، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۰) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشارعواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۱) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۲۲) همو، طبقات القراء، چاپ احمدخان، ریاض ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۲۳) همو، کتاب تذکرهالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲۴) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۰؛
(۲۵) سمعانى؛
(۲۶) خلیل‌بن ایبک صفدى، کتاب الوافى بالوفیات، ویسبادن ۱۹۶۲ـ؛
(۲۷) همو، نکت الهمیان فى نکت العُمیان، چاپ احمد زکی‌بک، مصر ۱۳۲۹/۱۹۱۱؛
(۲۸) فریدهالدهر فى تأصیل و جمع القراءات العشر، ج ۱، تحریر و جمع محمدابراهیم محمدسالم، (مصر: مطبعه حماده الحدیثه)، ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
(۲۹) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۲؛
(۳۰) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛

(۳۱) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه حفص‌بن غیاث نخعى کوفى(متوفی۱۹۴ه ق)(شاگردان امام صادق علیه‌السلام)

 محدّث و قاضى اهل سنّت و از شاگردان امام صادق علیه‌السلام. کنیه‌اش ابوعمر بود و در سال ۱۱۷، در دوره خلافت هشام‌بن عبدالملک (حک: ۱۰۵ـ۱۲۵)، زاده شد (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۸۳ـ۸۴؛ ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۱۹۷). در منابع، به محل تولد او اشاره نشده است.

مشایخ حدیثى او بسیار بوده‌اند که مهم‌ترین آنان عبارت‌اند از:

جد او طلق‌بن معاویه،

عبیداللّه‌بن عمر،

هشام‌بن عُروه،

سفیان ثورى،

ابن‌جُرَیج و

امام جعفرصادق علیه‌السلام (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۶۸؛مِزّى، ج ۷، ص ۵۶ـ۵۸؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۵۸؛براى فهرست آنان رجوع کنید به مزّى، همانجا).

حفص‌بن غیاث در میان شاگردان اَعْمَش* (متوفى ۱۴۸) از همه موثق‌تر معرفى شده است (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۸۰). شیخ‌طوسى (۱۴۱۵، ص ۱۳۳، ۱۸۸، ۳۳۵) او را در شمار راویان امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم‌السلام آورده است. اما چون حفص در سال ۱۱۷ به‌دنیا آمده و سال وفات امام باقر علیه‌السلام میان سالهاى ۱۱۴ تا ۱۱۸ گزارش شده است (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۵، ص ۳۲۴)، نمی‌توان حفص را از اصحاب آن حضرت دانست (نیز رجوع کنید به مدرسی‌طباطبائى، ج ۱، ص ۲۳۱).

راویان حفص نیز بسیار بوده‌اند،

از جمله:

پسرش عمر،

احمدبن حنبل،

اسحاق‌بن راهویه،

علی‌بن مدینى،

ابونُعَیم فضل‌بن دُکَین،

عبداللّه‌بن محمدبن ابی‌شیبه و عثمان‌بن محمدبن ابی‌شیبه (براى فهرست آنها رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۶۸؛مزّى، ج ۷، ص ۵۸ـ۵۹).

گفته‌اند که حفص‌بن غیاث در روایت و نقل احادیث، عموماً بر حافظه خویش تکیه داشته است. راویان حفص سه تا چهار هزار حدیث را، که او از حفظ برایشان روایت کرده بود، به نقل از وى کتابت کرده‌اند (رجوع کنید به خطیب‌بغدادى، ج ۹، ص ۷۶؛مزّى، ج ۷، ص ۶۲؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۹، ص ۲۵).

حفص‌بن غیاث مجموعه‌اى از احادیث گردآورده (رجوع کنید به مدرسی‌طباطبائى، ج ۱، ص ۲۳۱ـ۲۳۲) که در منابع از وثاقت آن سخن رفته است (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۷، ص ۱۱۶؛مزّى، ج ۷، ص ۶۱). همچنین وى در دفترى، حدود ۱۷۰ روایت از امام صادق علیه‌السلام گردآورده است (براى نقل قولهایى از این اثر رجوع کنید به مدرسی‌طباطبائى، ج ۱، ص ۲۳۲ـ۲۳۵).

رجال‌شناسان امامى، با استناد به کلام شیخ‌طوسى (۱۴۰۳، ج ۱، ص۳۸۰) که گفته است اصحاب ما به اخبار حفص‌بن غیاث عمل کرده‌اند، او را موثق شمرده‌اند (رجوع کنید به علامه حلّى، مقدمه قیومی‌اصفهانى، ص ۳۳؛تفرشى، ج ۴، ص ۹؛خویى، ج ۶، ص ۱۴۹).

برخى رجال‌شناسان اهل سنّت او را ثقه و حدیث‌شناس دانسته و برخى در این زمینه او را رد کرده‌اند (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص۶۰ـ۶۲؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۵۸)، ولى به نظر می‌رسد همان‌گونه که ابوزرعه (متوفى ۲۶۴) و یعقوب‌بن شیبه (متوفى ۲۶۲) تصریح کرده‌اند، باید میان منقولات او در کتاب حدیثى موثقش و احادیث بسیارى که از حافظه نقل کرده است، تفاوت قائل شد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۸۱؛مزّى، ج ۷، ص۶۰ـ۶۱؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۹، ص۲۴)، به‌ویژه آنکه برخى نوشته‌اند وى در اواخر عمر دچار فراموشى شد (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۵۹) یا پس از رسیدن به منصب قضا، حافظه‌اش ضعیف گردید (ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۱۸۶؛باجى، ج ۱، ص ۵۱۳). ظاهراً همه مواردِ قدح و جرح او، به همین سبب بوده است.

حفص‌بن غیاث از سوى هارون‌الرشید (حک : ۱۷۰ـ۱۹۳)، خلیفه عباسى، در شرق بغداد و پس از آن در کوفه به منصب قضا گماشته شد که بنابر گزارشى، مدت آن در بغداد دو سال و در کوفه سیزده سال بود (مزّى، ج ۷، ص ۵۹، ۶۴؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۵۸) .

برخلاف مقام حدیثىِ او، رجال‌شناسان منزلت وى را در فن قضا بسیار ستوده‌اند تا آنجا که به نظر برخى، منصب قضا با حفص‌بن غیاث پایان پذیرفته است (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۶۴؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۹، ص ۲۶؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۳۵۹). با این حال، خود وى از اشتغال در این منصب چندان خشنود نبود و در پاسخ به پرسشى، گفته بود که قضا منصبى بسیار مشکل و پرزحمت است (خطیب بغدادى، ج ۹، ص۶۹ـ ۷۰؛مزّى، همانجا).

به نوشته ذهبى (۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۲۹۸)، وى از بخشنده‌ترین مردم بود و شرط کرده بود که‌هرکس می‌خواهد حدیثى از او فراگیرد، باید از غذاى او بخورد (نیز رجوع کنید به خطیب‌بغدادى، ج ۹، ص ۷۵؛مزّى، ج ۷، ص ۶۵). او در عین داشتن منصب قضا، با تنگدستى می‌زیست، چنان‌که پس از مرگش، نهصد درهم بدهکار بود (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۷۳؛مزّى، ج ۷، ص ۶۴؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۹، ص ۲۴).

رحلت

حفص‌بن غیاث در آخر عمر، زمین‌گیر و خانه‌نشین شد و پس از مدتى درگذشت. فرمانرواى کوفه، فضل‌بن عباس، بر جنازه او نماز گزارد (مزّى، ج ۷، ص ۶۹). سال وفات او را بین ۱۹۴ تا ۱۹۶ دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌خلّکان، ج ۱، ص۲۹۰؛مزّى؛ابن‌حجر عسقلانى، همانجاها)، ولى مزّى و ابن‌حجر عسقلانى سال ۱۹۴ را صحیح‌تر شمرده‌اند.



منابع :

(۱) ابن ابی‌حاتم، کتاب‌الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب‌التهذیب، (بیروت) ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۳) ابن ‌خلّکان؛
(۴) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۵) سلیمان‌بن خلف باجى، التعدیل و التجریح لمن خرج عنه‌البخارى فی ‌الجامع الصحیح، چاپ احمد بزار، (رباط) ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۶) مصطفی‌بن حسین تفرشى، نقدالرجال، قم ۱۴۱۸؛
(۷) خطیب بغدادى؛
(۸) خویى؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، سیر اعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۰) همو، کتاب تذکرهالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۱) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومی‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۲) همو، عدهالاصول، و بذیله الحاشیه الخلیلیه لخلیل‌بن غازى قزوینى، چاپ محمدمهدى نجف، (قم) ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۳) همو، الفهرست، چاپ جواد قیومی ‌اصفهانى، قم ۱۴۱۷؛
(۱۴) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، خلاصهالاقوال فى معرفهالرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۱۵) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛

(۱۶) Hossien Modarressi Tabataba’i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Shiite literature, vol. 1 Oxford 2003.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳

زندگینامه هبه‌اللّه‌ حلّى(قرن پنجم و ششم)

ابوالبقاء ، هبه‌اللّه‌ بن ناصر، محدّث و مورخ امامى قرن پنجم و ششم. اوصافى که برخى درباره وى ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌مشهدى، ص ۴۳۴؛ ابن‌طاووس، ص ۱۶۱؛ افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۳۱۶)، حاکى از مقام و منزلت والاى اوست. دانسته‌هاى اندکى درباره وى وجود دارد و فقط افندى اصفهانى (ج ۵، ص ۳۱۴ـ۳۱۶) شرح‌حال کوتاهى از او، براساس سلسله سندى در کتاب المزارالکبیر محمدبن جعفر مشهدى، معروف به ابن‌مشهدى (ص ۴۳۴ـ۴۳۵)، آورده است.

طبق آن، حلّى در نجف و در ربیع‌الاول ۴۸۸ زیارتنامه امام حسین علیه‌السلام (به روایت جابربن عبداللّه) را براى ابوعبداللّه حسین‌بن احمدبن طَحّال مقدادى روایت کرده است. آقابزرگ طهرانى (ص ۳۳۳ـ ۳۳۴) نیز مطلبى کوتاه درباره وى آورده و گفته است که علامه حلّى در اجازه خود به بنوزهره*، نام ابوالبقاء حلّى را در ضمن ذکر طرق روایت خبر قتل مقلّدبن رافع در ۳۹۰، ذکر کرده است (براى متن خبر در اجازه حلّى رجوع کنید به مجلسى، ج ۴۲، ص ۵ـ۶، ج ۱۰۴، ص ۱۱۹).

با توجه به تنها اثر شناخته‌شده حلّى تاکنون، کتاب المناقب‌المَزْیَدیه فى اخبارالملوک‌الْاَسدیه، مى‌توان مطالب بیشترى درباره وى فهمید. او (ج ۱، ص ۶۴، ۲۷۵، ۲۷۷) به واسطه ابوعبداللّه محمدبن هبه‌اللّه‌بن جعفر طرابلسى، از ابویَعْلى محمدبن حسن جعفرى (متوفى ۴۶۳، داماد و جانشین شیخ‌مفید) مطالبى از کتاب نسب قریش زبیربن بکار نقل کرده است.

به گفته افندى اصفهانى (ج ۵، ص ۳۱۶)، ابوعلى طبرسى روایتى از حلّى را در کتاب کنوزالنَجاح آورده که وى از طرابلسى و او از شیخ‌طوسى نقل کرده است، هرچند افندى اصفهانى اشاره نکرده که طبرسى مستقیمآ از حلّى روایت کرده یا به واسطه راوى دیگر یا از کتابى نقل کرده است.

حلّى سفرى به کوفه کرده و در آنجا از نسب‌شناس نامور زیدى، ابوالغنائم محمدبن على‌بن میمون نَرسى (متوفى ۵۱۰)، مطلبى روایت کرده است (رجوع کنید به حلّى، ج ۱، ص ۲۴۶). دیگر استاد حلّى، ابوالمعالى احمدبن على‌بن قدامه (متوفى ۴۸۶)، از راویان نهج‌البلاغه، بود که حلّى (ج ۱، ص۲۵۰، ۲۵۳، ج ۲، ص ۳۷۱) به واسطه او شعرى و مطالبى تاریخى نقل کرده است. از دیگر استادان وى ابوالغنائم مُعَمَّربن محمدبن عبداللّه (رجوع کنید به نورى، ج ۵، ص ۳۴۸)، و سعدبن وَهْب (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۳۱۴ـ۳۱۵) و ابوعلى طوسى (حلّى، ج ۱، ص ۳۳۴، ۳۴۲، ۳۵۸) بودند.

حلّى بارها روایات و برخى مطالب کتاب خود را به روایت شاگردان شیخ‌طوسى، هرچند بدون تصریح به نام آنها، آورده است، از جمله مهم‌ترین این موارد نقل مطالبى از کتاب وقعه‌الصفین نصربن مزاحم منقرى است که او این مطالب را به همان طریقى که شیخ‌طوسى (ص ۴۸۲) ذکر کرده، روایت کرده است (رجوع کنید به حلّى، ج ۱، ص ۲۱۱ـ۲۲۵).

در مواردى هم بدون ذکر سند، عبارتهاى بلندى از وقعه‌الصفین، با تذکر به نقل مطلب از نصربن مزاحم، آورده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۷۲). همچنین حلّى (ج ۱، ص ۳۴۲ـ۳۴۳، ۳۴۷) مطالبى را به طریق خود از عالم امامى، احمدبن ابراهیم عَمِّىّ بصرى (براى شرح‌حال و آثار وى رجوع کنید به نجاشى، ص ۹۶؛ طوسى، ص ۷۱)، روایت کرده است. بنابراین، او به جز مشایخ حلّه، از مشایخ کوفه و بغداد و بصره نیز بهره برده است. او اهل شعر نیز بود و اشعارى در مدح سیف‌الدوله صدقه‌بن منصور دبیسى (حک : ۴۷۸ـ۵۰۱)، امیر مَزْیَدى حلّه*، سروده است (رجوع کنید به حلّى، ج ۱، ص ۳۶۱، ج ۲، ص۴۳۰).

متن المناقب‌المزیدیه براساس تنها نسخه شناخته‌شده آن، با تحقیق صالح موسى درادکه و محمد عبدالقادر خریسات (عمان ۱۴۰۴/۱۹۸۴)، منتشر شده و بار دیگر، مرکز شیخ زاید لتراث و التاریخ (امارت عربى متحده ۲۰۰۰) آن را تجدید چاپ کرده است. از آنجا که در نسخه خطى، فقط نام وى به صورت شیخ‌الرئیس ابوالبقاء هبه‌اللّه حلّى آمده است، مصححان به خطا کتاب را به ابوالبقاء محمدبن هبه‌اللّه‌بن نِما حلّى نسبت داده‌اند.

برخى نیز با بررسى اسناد کتاب و ذکر دلایلى نشان داده‌اند که مؤلف این کتاب ابوالبقاء هبه‌اللّه‌بن ناصربن حسین‌بن نصر/ نصیر حلّى است (رجوع کنید به انصارى قمى، ص ۸۱ـ۸۲؛ رحمتى، ص۴۰ـ ۴۱؛ بررسى کامل‌تر اسناد کتاب رجوع کنید به رحمتى، ص ۳۹ـ ۴۰).

براساس اشاره‌اى در کتاب (رجوع کنید به ج ۲، ص ۴۲۶)، حلّى تا بعد از درگذشت سلطان‌سنجر سلجوقى در ۵۵۲، در قید حیات بوده و کتاب خود را پس از این تاریخ نگاشته است، هرچند احتمال بیشتر آن است که این عبارت افزوده کاتب باشد. حلّى به نام برخى از دیوانیان و رجال حکومت صدقه‌بن منصور، چون ابونصر محمدبن على‌بن جیّاء (رجوع کنید به ج ۱، ص ۵۱ـ۵۳) و سهیل (از موالى صدقه‌بن منصور؛ ج ۲، ص ۵۰۳) اشاره کرده است.

المناقب‌المزیدیه علاوه بر آنکه اثرى منحصر به فرد درباره خاندان شیعى بنومزید حلّه، خاصه صدقه‌بن منصور دبیسى است (رجوع کنید به ج ۱، ص۱۶۰ـ۱۶۳، ج ۲، ص ۴۲۵ـ۴۳۱، ۴۹۵ـ ۵۰۰)، اهمیت فراوانى براى محققان تاریخ صدر اسلام و جاهلیت، تاریخ عراق پیش از اسلام و ملوک حیره* و مناسبات ایشان با دربار ساسانى و خاندان آل‌منذر در حیره دارد.

حلّى از منابع مختلفى چون تاریخ طبرى (رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۳، ۱۰۲، ۱۱۰، ۲۶۲)، کتاب‌النوافل هشام‌بن کلبى (ج ۱، ص ۱۶۵)، کتاب تهذیب‌الاَعقاب محمدبن محمد عُبَیْدلى (ج ۱، ص ۱۶۳)، سیره ابن‌اسحاق (ج ۱، ص ۴۶ـ۴۷، ۴۹، ۶۲) و الاشتقاق ابن‌درید (ج ۱، ص ۵۳) و دیوان شاعرانى چون ابوتمّام (ج ۱، ص ۳۳ـ۳۴) و ابونواس (ج ۱، ص ۳۳) بهره جسته است (براى منابع دیگر وى رجوع کنید به رحمتى، ص ۴۱ـ۴۲) و در موردى، به نقل مطلبى درباره تاریخ حیره، از منبعى مکتوب تصریح کرده است (رجوع کنید به ج ۲، ص۵۰۰؛براى وجود منابع مکتوب تاریخ آل‌منذر در حیره رجوع کنید به دورى، ص ۱۶). ابن‌طاووس (ص ۱۶۱ـ ۱۶۳) مطلبى درباره مبارزان جنگ بدر و حنین و در فضیلت امام على علیه‌السلام از حلّى نقل کرده است که در متن چاپ‌شده المناقب‌المزیدیه وجود ندارد، ازاین‌رو احتمال افتادگى از نسخه کتاب یا وجود اثر دیگرى از وى وجود دارد.



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، طبقات اعلام‌الشیعه: الثقات العیون فى سادس القرون، چاپ على‌نقى منزوى، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲؛
(۲) ابن‌طاووس، بناء المقاله الفاطمیه فى نقض الرساله العثمانیه، چاپ على عدنانى غریفى، قم ۱۴۱۱؛
(۳) ابن‌مشهدى، المزار الکبیر، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۹؛
(۴) عبداللّه‌بن عیسى افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض‌الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۵) حسن انصارى‌قمى، «کتابى تاریخى از یک مؤلف ناشناخته»، نشر دانش، سال ۱۶، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۸)؛
(۶) هبه‌اللّه‌بن ناصر حلّى، کتاب المناقب المزیدیّه فى اخبار الملوک الأسدیّه، چاپ صالح موسى درادکه و محمدعبدالقادر خریسات، عَمّان ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۷) عبدالعزیز دورى، بحث فى نشأه علم‌التاریخ عندالعرب، بیروت ۱۹۸۳؛
(۸) محمدکاظم رحمتى، «تاریخ‌نگار گمنام شیعى: ابوالبقاء هبه‌اللّه حلى و کتاب المناقب المزیدیه فى اخبار الملوک الاسدیه»، کتاب ماه دین، سال ۷، ش ۶ و ۷ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۳)؛
(۹) محمدبن حسن طوسى، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب‌الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۰) مجلسى؛
(۱۱) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۲) حسین‌بن محمدتقى نورى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۴

زندگینامه آیت الله آقامیرزا علی‌اکبر حِکَمى یزدى«حکیم الهى»(متوفی۱۳۴۴ش)

  وى در حدود ۱۲۶۷ در یزد به‌دنیا آمد. پدرش، میرزا ابوالحسن یزدى، از تاجران یزد بود. علی‌اکبر از اوان جوانى به کسب دانش علاقه‌مند شد. او در زادگاهش به تحصیل ادبیات و علوم پرداخت.

اساتید

سپس به اصفهان رفت و نزد آقامحمدرضا قمشه‌اى* اسفار ملاصدرا و شرح قیصرى بر فصوص‌الحکم محیی‌الدین ابن‌عربى را خواند و از درس شرح منظومه جهانگیرخان قشقایى* نیز بهره برد (مدرس یزدى، مقدمه کمره‌اى، ص ۱۳؛ محقق داماد، ص ۱۰۹).

بعد از آن در تهران علوم معقول را از آقاعلى مدرس طهرانى* و میرزاابوالحسن جلوه* و ریاضیات را از میرزاحسین سبزوارى فراگرفت. با آمدن آقامحمدرضا قمشه‌اى به تهران، بار دیگر شاگرد و استاد یکدیگر را یافتند (مدرس گیلانى، ص ۱۲۳؛ صدوقی‌سها، ص ۴۵۴؛ محقق‌داماد، ص ۱۱۲). حکمى علوم منقول را از میرزاابوالقاسم نورى تهرانى* و سیدصادق طباطبایى و میرزاحسن آشتیانى فراگرفت (آقابزرگ طهرانى، ج ۱۳، ص ۳۳۹؛ امین، ج ۸، ص ۱۷۶).

حکیم یزدى چندى قبل از وقایع مشروطه به قم رفت (مدرس‌گیلانى، همانجا؛ محقق داماد، ص ۱۱۳). او در قم ازدواج کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند (محقق داماد، همانجا) و به تدریس علوم عقلى و نقلى پرداخت (مدرس‌یزدى، مقدمه خلیل کمره‌اى، ص ۱۴، ۱۶). وى در قم، به هنگام بروز اختلاف میان مردم، یکى از مراجع رفع دعاوى بود (محقق داماد، ص ۱۱۵)، اما ظاهرآ مخالفان فلسفه و عرفان نظر خوشى به او نداشتند (رجوع کنید به امام‌خمینى، ج ۱۸، ص ۷۹).

شاگردان

حکیم یزدى در تهران و قم، شاگردان بسیارى داشت که مشهورترین آنها

عبارت بودند از:

سیدکاظم عصار تهرانى،

میرزااحمد آشتیانى،

سیدمحمدتقى خوانسارى،

سیداحمد خوانسارى،

میرزاابوالحسن شعرانى،

میرزاابوالحسن رفیعى قزوینى،

امام خمینى،

سیدشهاب‌الدین مرعشى نجفى و

میرزاخلیل کمره‌اى (مدرس گیلانى، همانجا؛ شریف‌رازى ج ۴، ص ۴۹۲؛ جامى، مقدمه موسوى بهبهانى، ص شصت‌وشش ـ شصت‌وهفت؛ مدرس‌یزدى، مقدمه محمود حکمى یزدى، ص ۲۲ـ۲۳).

حکیم یزدى را از مدرّسان شاخص فلسفه و عرفان عهد خویش دانسته‌اند (رجوع کنید به جامى، همان مقدمه، ص شصت‌و شش؛ صدرالدین شیرازى، مقدمه آشتیانى، ص ۱۱۱؛ امین، همانجا). سیدجلال‌الدین آشتیانى (صدرالدین شیرازى، مقدمه، ص ۱۰۶، ۱۱۲) احاطه حکیم یزدى را در علوم ریاضى بیش از الهیات و علوم دیگر دانسته است.

برخى از اسناد به‌جا مانده از او، مبین علاقه وى به مسائل سیاسى و مشارکت در امور اجتماعى است (محقق داماد، همانجا). وى با بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله، حاکم یزد، مناسبات حسنه‌اى داشت و بدیع‌الملک خود را شاگرد حکیم دانسته است (رجوع کنید به بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله، ۱۳۵۸ش، ص ۱۱۸).

بدیع‌الملک‌میرزا، رساله حکمت عمادیه را ــ که شرح و ترجمه فارسى الدرّه الفاخره عبدالرحمان جامى، و تقریر مطالب حکیم یزدى است ــ تحریر کرد (جامى؛ بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله، همانجاها؛ محقق داماد، ص ۱۱۱ـ۱۱۲). بدیع‌الملک میرزا، به گفته خود (۱۳۶۳ش، ص ۷۴ـ۷۵)، رساله مشاعر ملاصدرا را نزد حکیم خواند. ترجمه فارسى مشاعر (تهران ۱۳۶۳ش) به‌نام بدیع‌الملک میرزا چاپ شده، اما او در مقدمه (ص ۷۵) گفته که ضمن استفاده از بیانات حکیم یزدى، آنها را جمع و تحریر کرده و به نظر استادش رسانده و آن را عمادالحکمه نامیده است.

همچنین وى از حکیم چند پرسش فلسفى کرده که او به برخى از آنها پاسخ گفته است (محقق داماد، ص ۱۲۸ـ۱۲۹). انگیزه طرح این پرسشها از حکیم یزدى، احتمالاً آن بوده که او بیشتر از دیگران با مسائل فلسفى غرب آشنا بوده است (مجتهدى، ص ۲۷۰). به نظر مجتهدى (ص ۲۶۵)، پرسشهاى بدیع‌الملک میرزا از حکیم اهمیت فوق‌العاده‌اى دارد و می‌توان آنها را کلیدى براى ورود به یکى از مقاطع تحول فکر در ایران و رویارویى ایرانیان با فلسفه جدید غرب دانست.

رحلت

حکیم یزدى در ۱۳۴۴ در قم درگذشت و در قبرستان شیخان دفن شد (مدرس گیلانى، همانجا). فقیه و مؤسس حوزه علمیه قم، حاج‌شیخ عبدالکریم حائرى، در آن روز، به احترام وى، درس را تعطیل کرد (مدرس یزدى، مقدمه خلیل کمره‌اى، ص ۱۶).

حکیم یزدى در اواخر عمر، به‌سبب بیمارى، نتوانست آثار خود را جمع‌آورى و چاپ کند، لذا برخى از آنها پس از مرگ او از میان رفت (مدرس یزدى، مقدمه محمود حکمى یزدى، ص ۱۹). قسمتى از آنچه باقى مانده با عنوان رسایل حِکْمیه، که همه به فارسى است، به اهتمام فرزند او، محمود حکمى یزدى، در ۱۳۶۵ش در تهران چاپ شده است. قسمتى دیگر نیز، که برخى از آنها به فارسى و برخى به عربى است، با عنوان مجموعه رسائل کلامى و فلسفى و ملل و نحل، با مقدمه غلامحسین ابراهیمى دینانى در ۱۳۷۴ش در تهران به چاپ رسیده است.

رسایل حکمیه مشتمل است بر رساله بَدیعَه إلهیه فى بیان مفهوم الماهیه و الوجود که آن را براى بدیع‌الملک نوشته، شرح فارسى رساله مسأله وجود ملاعبدالرحمن جامى،

رساله معرفه النفس و معرفهالرب و رساله‌اى در هندسه با خط حکیم یزدى.از جمله آثارى که در مجموعه رسائل کلامى و فلسفى مندرج است، رساله حکمت متعالیه، رساله ملل و نحل، تعلیقات على شرح فصوص الحکم قیصرى، و تعلیقات على الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه است.

حواشى بر شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، شرح الشواهد الربوبیه ملاصدرا، تعلیقه بر شرح منظومه سبزوارى از جمله آثار چاپ نشده وى است (آقابزرگ طهرانى، ج ۱۳، ص ۳۳۹؛ محقق داماد، ص ۱۲۶؛ صدوقی‌سها، ص ۱۷۵). حکیم شعر نیز می‌سرود و «تجلى» تخلص می‌کرد و نیز در نگارش انواع خط مهارت داشت (رجوع کنید به محقق داماد، ص ۱۲۶ـ۱۲۸).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) امام‌خمینى، صحیفه نور، ج ۱۸، تهران ۱۳۶۵ش؛
(۳) امین؛
(۴) بدیع‌الملک میرزا عمادالدوله، حکمت عمادیه، در عبدالرحمان‌بن احمد جامى، الدره الفاخره فى تحقیق مذاهب الصوفیه و المتکلمین و الحکماء المتقدمین، چاپ نیکولا هیر و على موسوی‌بهبهانى، تهران ۱۳۵۸ش؛
(۵) همو، عمادالحکمه: ترجمه و شرح فارسى کتاب مشاعر صدرالدین شیرازى، در محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازى، کتاب‌المشاعر، چاپ هانرى کوربن، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۶) عبدالرحمان‌بن احمد جامى، الدره الفاخره فى تحقیق مذاهب الصوفیه و المتکلمین و الحکماء المتقدمین، چاپ نیکولا هیر و على موسوی‌بهبهانى، تهران ۱۳۵۸ش؛
(۷) محمد شریف‌رازى، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۸) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازى (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، با حواشى حاج‌ملاهادى سبزوارى، چاپ جلال‌الدین آشتیانى، قم ۱۳۸۶ش؛
(۹) منوچهر صدوقی‌سها، تاریخ حکماء و عرفاى متأخر، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۱۰) کریم مجتهدى، آشنایى ایرانیان با فلسفه‌هاى جدید غرب : مجموعه پژوهشى، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۱۱) مصطفى محقق داماد، «نخبگان علم و عمل ایران: میرزا علی‌اکبر مدرس حکمى یزدى»، نامه فرهنگستان علوم، سال۳، ش ۳ (۱۳۷۵)؛
(۱۲) مرتضى مدرس گیلانى، منتخب معجم الحکماء، چاپ منوچهر صدوقی ‌سها، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۱۳) علی‌اکبر مدرس یزدى، رسائل حکمیـّه، چاپ محمود حکمى یزدى، تهران ۱۳۷۲ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه آیت الله سیدمحمدتقى حکیم(۱۳۸۱-۱۳۰۱ش)

 از عالمان معاصر خاندان طباطبایى حکیم و از استادان حوزه علمیه نجف. وى در ۱۳۴۱/ ۱۳۰۱ش در نجف به دنیا آمد. پدرش سیدمحمد سعیدبن سیدحسین‌بن سیدمهدی‌بن سیدمصطفی‌بن سیدمحمدعلی‌بن سیدابراهیم (جد اعلاى سیدمحسین حکیم) عالم دین و مدرّس فقه و اصول بود که در ۱۳۹۵/ ۱۳۵۴ش در نجف درگذشت. از او آثارى به شکل حاشیه بر کتابهاى فقهى و اصولى برجای‌مانده است (حرزالدین، ج ۲، ص ۳۹۵؛ امینى، ج ۱، ص ۴۲۴، ۴۲۷).

اساتید

سیدمحمدتقى علوم منطق، بلاغت و فقه و اصول را نزد پدر و برادر خود، سیدمحمدحسین (رجوع کنید به ادامه مقاله)، شیخ على ثامر، سید یوسف حکیم و سید محمدعلى حکیم خواند. فلسفه و تاریخ را نزد شیخ محمدرضا مظفّر آموخت و دروس عالى فقه و اصول را نزد سیدمحسن حکیم*، شیخ حسین حلّى*، سیدابوالقاسم خویى*و سیدحسن بجنوردى* گذراند (حکیم، ۱۴۱۸، مقدمه، ص یوـ یز؛ همو، ۱۴۲۷، مقدمه مکّى، ص ۱۴ـ۱۵).

محمدتقى حکیم عضو«جمعیه مُنْتدى النشر» بود و پس از وفات شیخ محمدرضا مظفّر، نخستین رئیس دانشکده فقه نجف (کلیهالفقه، تأسیس در ۱۳۷۶/۱۳۳۵ش)، جانشین او شد و علاوه بر آن فقه مقارَن، اصول فقه و تاریخ را در آنجا تدریس می‌کرد (آقابزرگ طهرانى، قسم ۱، ص ۲۵۷؛ بهادلى، ص ۳۷۴، ۳۸۴؛ حکیم، ۱۴۲۷، همان مقدمه، ص ۱۷ـ۱۸). او که در توسعه این دانشکده سهم مهمى داشت از استادان دانشگاه بغداد براى تدریس تاریخ، جامعه‌شناسى و روان‌شناسى در دانشکده فقه دعوت کرد و خود نیز از ۱۹۶۴/۱۳۴۳ش در دانشگاه بغداد به تدریس اصول فقهِ مقارَن پرداخت و هم‌زمان مقالات زیادى را در نشریاتى چون نجف و الایمان به چاپ رساند (حکیم، ۱۴۱۸، مقدمه، ص یح؛ همو، ۱۴۲۷، همان مقدمه، ص ۱۸ـ۲۲).

سیدمحمدتقى در بسیارى از مجامع علمى عراق و دیگر کشورهاى عربى عضویت داشت؛ در همایشهاى علمى متعددى در کشورهاى دیگر حضور یافت و سخنرانى کرد؛ با عالمان دانشگاه الازهر ارتباط نزدیک داشت، بارها با آنان ملاقات کرد و گزارش این دیدارها را در مقالاتى با عنوان «احادیثُ من القاهره» در مجله الایمان به چاپ می‌رساند. این ارتباط، منشأ تعاملات علمى نیز شد؛ از جمله وى در نگارش رساله دکتراىِ اصول فقه یکى از دانشجویان الازهر، با عنوان دلیل‌العقل عندالشیعه الامامیه (بیروت ۲۰۰۸)، کمک بسیار کرد و هنگام چاپ نیز بر آن مقدمه‌اى نگاشت (تاریخ مقدمه ۱۳۹۲) و در آن بر ضرورت تقریب بین مذاهب اسلامى تأکید کرد.

وى همچنین عضو شوراى (لَجْنَه) نگارش موسوعه الفقه الاسلامى به سرپرستى شیخ حسن مأمون، از مشایخ الازهر، بود. هدف از نگارش این دایرهالمعارف ــ که ناتمام ماند ــ درج و ارائه احکام فقهىِ مذاهب اسلامى بدون جرح و تعدیل و ترجیح بوده است (حکیم، ۱۴۱۸، مقدمه، ص یح ـ یط؛ همو، ۱۴۲۷، همان مقدمه، ص ۲۲ـ۲۴، نیز رجوع کنید به ص ۱۵۹ـ۲۱۱). محمدکاظم مکّى در ثمراتُ النجف فی‌الفقه و الاصول و الادب و التاریخ (بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶) گزیده‌اى از آرا، مقالات و مصاحبه‌هاى سیدمحمدتقى حکیم را گردآورى ده است.

رحلت

رژیم بعث عراق در ۱۴۰۳/ ۱۳۶۲ش سیدمحمدتقى حکیم را همراه با شمار دیگرى از اعضاى خاندان حکیم دستگیر و زندانى نمود، اما بعدها او را با توجه به کِبَرسن و بیمارى آزاد کرد (غروى، ج ۲، ص ۵۵۸؛ حکیم، ۱۴۲۷، همان مقدمه، ص ۲۶). وى در صَفر ۱۴۲۳/ اردیبهشت ۱۳۸۱ در نجف درگذشت.

برخى آثارش عبارت‌اند از:

الاشتراک و الترادف (بغداد ۱۹۶۵)،

قصهالتقریب بین المذاهب الاسلامیه (کویت ۱۹۷۸)،

سُنَّه اهل‌البیت (کویت ۱۹۷۸)،

مناهج البحث فى التاریخ (کویت ۱۹۷۸) و

مالک‌الاشتر (نجف ۱۹۴۶؛ حکیم، ۱۴۱۸، مقدمه، ص یط ـ ک؛ امینى، ج ۱، ص ۴۲۸؛ براى آثار چاپ نشده او و کتابهایى که بر آن مقدمه نگاشته است رجوع کنید به حکیم، ۱۴۱۸، مقدمه، ص ک ـ کا).

مباحث اصول فقه تطبیقى، که سیدمحمدتقى حکیم با عنوان «مدخل‌الفقه المقارن» براى طلاب سال سوم و چهارم دانشکده فقه تدریس می‌کرد، با تجدیدنظر خود او در پاره‌اى از مباحث آن، با عنوان الاُصولُ العامّه للفقه المقارَن در ۱۳۴۲ش/۱۹۶۳ در بیروت به چاپ رسید (حکیم، ۱۴۱۸، مقدمه، ص ( ۱)؛ همو، ۱۴۲۷، همان مقدمه، ص ۲۴؛ مظفّر، ج ۲، جزء۳، ص ۲۰۶).

در ابتداى این کتاب  که معروف‌ترین اثر اوست  کلیاتى درباره فقه مقارَن، اصول فقه مقارَن، ضرورت آگاهى از این شاخه از علوم و تفاوت آنها با فقه و اصول بیان شده است. این کتاب سالهاست در حوزه‌هاى علمیه و برخى دانشگاهها به عنوان متن درسى انتخاب شده است.

برادر بزرگ‌تر سیدمحمدتقى، سید محمدحسین حکیم در ۱۳۳۳/ ۱۲۹۳ش در نجف به دنیا آمد. نزد پدرش، شیخ حسین حلّى و سیدمحسن حکیم درس خواند. وى در ۱۴۰۳/ ۱۳۶۲ش به همراه شمارى از اعضاى خاندان حکیم دستگیر و زندانى شد و پس از مدتى ــ در حالى که شاهد تیرباران برخى از آنان شده بود از عراق اخراج گردید و در قم سکونت گزید. در واقع، حکومت صدام بر آن بود که با این اقدام وى حامل پیام تهدید رژیم بعث عراق براى سیدمحمدباقر حکیم باشد (رجوع کنید به هاشمی‌رفسنجانى، ص ۱۳۵).

سیدمحمدحسین در ۱۴۱۰/ آبان ۱۳۶۸ وفات کرد و در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. چند حاشیه بر کتابهاى فقهى و اصولى از او برجای‌مانده است. سه تن از فرزندان او (سیدمحمدرضا، سیدمحمد و سیدعبدالصاحب) را رژیم بعثى عراق به شهادت رساند (امینى، همانجا؛ جواهر کلام، ج ۳، ص ۱۵۸۹ـ۱۵۹۰).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فی‌القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۲) محمدهادى امینى، معجم رجال‌الفکر و الادب فى النجف خلال الف عام، (نجف) ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۳) على بَهادلى، الحوزه العلمیه فى النجف: معالمها و حرکتها الاصلاحیه، ۱۳۳۹ـ۱۴۰۱ه / ۱۹۲۰ـ۱۹۸۰م، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۴) عبدالحسین جواهرکلام، تربت پاکان قم، قم ۱۳۸۲ـ۱۳۸۳ش؛
(۵) محمد حرزالدین، معارف‌الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۶) محمد تقى حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، قم ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۷) همو، ثمرات النجف فى الفقه و الاصول و الادب و التاریخ، قدم لها و علق علیها محمدکاظم مکى، بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶؛
(۸) محمد غروى، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۲؛
(۹) محمدرضا مظفّر، اصول‌الفقه، بیروت: مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، (بی‌تا.)؛
(۱۰) اکبر هاشمی‌رفسنجانى، آرامش و چالش: کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۲، به اهتمام مهدى هاشمى، تهران ۱۳۸۱ش.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۱۳ 

زندگینامه آیت الله سیدمحسن حکیم(متوفی۱۳۹۰ه ق)

فقیه مجاهد عراقى و مرجع تقلید شیعیان در قرن چهاردهم. او در عیدفطر ۱۳۰۶ در نجف، در خاندانى که در عراق شهرت فراوان داشتند، به دنیا آمد. پدرش، مهدی‌بن صالح طباطبائى نجفى، مشهور به سیدمهدى حکیم (درباره او و خاندان حکیم رجوع کنید به حسینى اشکورى، ص ۱۷ـ۲۱؛ نیز رجوع کنید به حکیم*، خاندان)، عالم دینى بود. سیدمحسن در شش سالگى پدرش را از دست داد و برادر بزرگش، سیدمحمود، سرپرستى او را برعهده گرفت (امین، ج ۹، ص ۵۶؛ باقرى بیدهندى، ص ۶۳؛ سراج، ص ۲۲، ۲۷؛ قس زرکلى، ج ۵، ص۲۹۰؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج۱۴، ص۵۰۹، که محل ولادت او را بنت جبیل لبنان دانسته‌اند).

اساتید

حکیم از هفت سالگى قرائت قرآن و خواندن و نوشتن و از نُه سالگى تحصیل علوم دینى را آغاز کرد. درسهاى مقدماتى، مانند ادبیات عرب و منطق و برخى متون اصول فقه (مانند قوانین و معالم) و نیز برخى متون فقهى (مانند شرایع و لمعه) را نزد برادرش، سیدمحمود، و دروس مقاطع بالاتر را نزد افراد دیگرى چون صادق جواهرى و صادق بهبهانى خواند. در ۱۳۲۷، فراگیرى دروس عالى حوزه (دوره خارج) را آغاز کرد و نزد آخوند ملامحمدکاظم خراسانى*، آقاضیاء عراقى*، شیخ على جواهرى، میرزاحسین نائینى و سیدابوتراب خوانسارى*، فقه و اصول و رجال را فراگرفت و به درجه اجتهاد رسید. همچنین در اخلاق، از سیدمحمدسعید حبّوبى، باقر قاموسى، سیدعلى قاضى و شیخ على قمى بهره برد. در این میان انس و مراوده با حبّوبى ــکه خود از استاد بزرگ اخلاق، ملاحسینقلى همدانى، بسیار متأثر بودــ در بناى شخصیت حکیم نقش به ‌سزایى داشت (امین، همانجا؛ حسینى اشکورى، ص ۲۴ـ۲۶، ۳۳؛ سراج، ص ۲۷ـ۲۸، ۴۱ـ۴۴، ۵۳ـ۵۹؛ انصارى، ص ۴۹۲).

حکیم در جهاد مردم عراق در سالهاى ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ با نیروهاى اشغالگر انگلستان، به رهبرى شمارى از عالمان دینى، فعالانه شرکت کرد و در محور شعیبه ــ که محمدسعید حبّوبى رهبرى جهاد را برعهده داشت (رجوع کنید به حبّوبى، محمدسعید*) معاون و مشاور او و مسئول امور مالى و ارتباط با عشایر مجاهد بود (امین، همانجا؛ نفیسى، ص ۸۶؛ نیز رجوع کنید به حسینى، ص ۵۵ـ۵۸؛ حرزالدین، ج ۳، ص ۱۲۱ـ۱۲۲، پانویس).

حکیم از ۱۳۳۳، پس از بازگشت از جهاد، تدریس دوره سطح حوزه و از ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ تدریس دوره خارج فقه و اصول را آغاز کرد و در بیش از نیم قرن تدریس، شاگردان فراوانى تربیت کرد.

شاگردان

شمارى از مشهورترین شاگردان او عبارت‌اند از :

فرزندش سیدیوسف حکیم،

محمدتقى آل‌فقیه از علماى مشهور لبنان (متوفى ۱۳۷۸ش)،

سیداسماعیل صدر*،

سیدمحمدتقى بحرالعلوم (رجوع کنید به بحرالعلوم*، آل)،

سیدمحمدباقر صدر*،

محمدعلى قاضى طباطبائى*،

سیدعلى حسینى سیستانى،

سیداسداللّه مدنى،

محمدمهدى شمس‌الدین،

محمدحسین فضل‌اللّه،

حسین وحید خراسانى،

سیدموسى صدر*،

سیدحسن خرسان (رجوع کنید به خرسان*، آل)،

سیدحسین مکى عاملى،

محمدتقى تبریزى،

نصراللّه شبسترى و

سیدسعید حکیم (باقرى بیدهندى، ص ۶۵؛ سراج، ص ۵۹ـ۶۰؛ براى فهرست تفصیلى شاگردان رجوع کنید به حسینى، ص ۲۱ـ۲۹؛ صغیر، ص ۱۲۶ـ۱۲۹).

پس از درگذشت نائینى (۱۳۱۵ش) برخى مقلدان او به حکیم رجوع کردند و پس از درگذشت سیدابوالحسن اصفهانى* (۱۳۲۵ش) مرجعیت او تثبیت شد و پس از درگذشتِ حاج‌آقا حسین بروجردى* (۱۳۴۰ش)، مرجعیت عام یافت (امین، همانجا؛ بامداد، ج ۵، ص ۱۹۰؛ حسینى، ص ۲۹ـ۳۱).

به گفته فرزندش، محمدباقر حکیم (ص ۳۳ـ۳۴)، او براى ایفاى درست این مسئولیت، با ایجاد تحول، نهادى منسجم با تشکیلاتى منظم سامان داد و ذیل این نهاد، مؤسسات گوناگون مذهبى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و جهادى تشکیل داد و مدارس علمى و کتابخانه‌هاى فراوانى تأسیس کرد و عالمان بسیارى را در خدمت این اهداف به کار گرفت و هماهنگ ساخت.

شمارى از اقدامات حکیم عبارت‌اند از:

احداث یا بازسازى و مرمت دهها مسجد، حسینیه و بناى فرهنگى؛

تأسیس کتابخانه‌اى عمومى در نجف به نام مکتبه آیه اللّه الحکیم العامه و به‌تدریج، ایجاد شعبه‌هایى از آن در برخى شهرهاى عراق و نیز در کشورهایى چون اندونزى، ایران، بحرین، پاکستان، سوریه، لبنان، مصر و هند؛

پشتیبانى مادّى و معنوى از نشریاتى مانند الاضواء، رساله الاسلام، النجف، الایمان، الثقافه الاسلامیه و سلسله کتابها و جزوه‌هایى با عنوان «مِنْ هُدَى النجف» و نویسندگان آنها؛

و نیز حمایت از نویسندگان، خطیبان، ادیبان و شاعرانى که فرهنگ اسلامى را گسترش می‌دادند و با اندیشه‌هاى الحادى و کمونیستى یا انحرافى مقابله می‌کردند (باقرى بیدهندى، ص ۶۴، ۶۹؛ سراج، ص ۱۳۳ـ۱۳۵؛ حسینى، ص ۳۷ـ۳۹).

او به نقشِ محورى مرجعیت در حل مسائل اجتماعى و سیاسى مسلمانان و رفع منازعات فرقه‌اى و مذهبى، توجه ویژه‌اى داشت و آنجا که مصلحت مسلمانان ایجاب می‌کرد موضع‌گیرى می‌نمود و در صدد حل اندیشمندانه مسائل برمی‌آمد. فرستادن هیئتى به هند براى رفع اختلاف میان عالمان آن دیار، موضع‌گیرى در اعتراض به قتل‌عام مسلمانان پاکستان، پشتیبانى از تأسیس المجلس الاسلامى الشیعى الاعلى در لبنان و موضع‌گیرى درباره اخوان‌المسلمین مصر نمونه‌هایى از اقدامات او بودند (سراج، ص ۱۶۸ـ۱۷۴؛ حکیم، ص ۳۴ـ۳۵).

در دوره زعامت آیت‌اللّه حکیم و با کوشش او حوزه‌هاى علمى شیعه، به ویژه حوزه نجف، به پیشرفت کمّى و کیفى چشمگیرى دست یافتند و امور ادارى آنها نظم بهترى یافت. تعدادى از اقدامات او در این‌باره بدین قرار است: برنامه‌ریزى و تلاش به منظور افزایش شمار طلاب، چنان‌که فقط در حوزه نجف شمار طلاب از ۱۲۰۰ تن به حدود ۸۰۰۰ تن رسید؛

تأسیس مدرسه علوم اسلامى و غنابخشیدن به دروس حوزه با برقرارى درسهایى چون فلسفه، کلام، تفسیر و اقتصاد، برنامه‌ریزى براى آشنا شدن طلاب با اندیشه‌هاى الحادى، مانند مارکسیسم، و توجه دادن بزرگان حوزه به خطر آنها؛

تمرکززدایى از حوزه و گسترش حوزه‌هاى علمیه در شهرها و مناطق دوردست و سایر کشورها، مانند پاکستان، عربستان و کشورهاى افریقایى؛

و اهتمام به تسهیلات و ملزومات تحصیل و اسکان طلاب خارجى، از جمله اختصاص مدرسه‌اى در نجف به طلاب هندى و مدرسه‌اى به طلاب افغانى و تبتى (باقرى بیدهندى، ص ۶۴؛ بَهادلى، ص ۳۴۲؛ سراج، ص ۱۵۳ـ۱۵۴).

حکیم معارض سرسخت کمونیسم بود. پس از کودتاى عبدالکریم قاسم* در عراق و به قدرت رسیدن او در ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸، براى ترویج افکار کمونیستى و تصویب قوانین ناسازگار با احکام فقهى، از جمله قانون احوال شخصیه عراق (مصوب ۱۳۳۸ش/۱۹۵۹)، زمینه مناسبى فراهم شد. حکیم رسماً به تصویب این قانون اعتراض کرد و عالمان و خطیبان را به آگاه کردن مردم از ماهیت ضددینى آن فراخواند. او همچنین با صدور دو فتواى تاریخى در ۱۳۳۸ش، پیوستن به حزب کمونیست را شرعاً غیرمجاز و در حکم کفر و الحاد یا ترویج کفر و الحاد دانست. در پى این فتوا، دیگر عالمان نجف نیز فتواهاى مشابه دادند و سرانجام عبدالکریم قاسم را به عذرخواهى واداشتند (سراج، ص ۲۱۷، ۲۲۵، ۳۲۰؛ حسینى، ص ۶۷ـ۶۹؛ حرزالدین، ج ۳، ص ۱۲۲، پانویس).

حکیم نه تنها از امور سیاسى دورى نمی‌کرد بلکه دخالت در این امور را، اگر به اصلاح آنها و کاهش مشکلات مردم و آسایش بیشتر آنان کمک می‌کرد، وظیفه دینى می‌دانست (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ص۷۰). او در تأسیس و تثبیت جماعت العلماء فى النجف الاشرف*، که تشکلى سیاسى ـ حوزوى بود، نقش اساسى داشت و از تشکیل احزاب اسلامى با شرایطى حمایت می‌کرد (رجوع کنید به سراج، ص ۱۱۶ـ۱۱۸، ۱۹۷ـ ۲۰۱).

در مسائل داخلى، او اعتراض به دولت و تلاش براى اصلاح عملکرد آن را لازم می‌شمرد. برخى اقدامات او در این‌باره عبارت بودند از : سفر به بغداد در ۱۳۴۲ش/ ۱۹۶۳ در اعتراض به رژیم بعثى حکومت عبدالسلام عارف* و، به سبب حبس و شکنجه مخالفان؛ اعتراض شدید به سبب سیاست طایفه‌گرایى، تبعیض مذهبى و تفرقه‌افکنى و نیز تصویب قانون ملی‌سازى برخى از شرکتهاى تجارى در ۱۳۴۳ش/ ۱۹۶۴، که به تضعیف قدرت مالى شیعیان می‌انجامید؛ واکنش شدید به تصمیم حکومت عارف در سرکوب کردهاى شمال عراق (به استناد فتواى شمارى از عالمان اهل سنّت، به بهانه تجزیه‌طلبى و خروج کردن آنان بر حکومت). حکیم با فتوا دادن به جایز نبودن جنگ با کردها، از کشتار آنان جلوگیرى کرد (رجوع کنید به بیاتى، ص ۵۵۱ به بعد).

در مسائل خارجى، حکیم در قبال مسئله فلسطین حساسیت ویژه‌اى داشت. او در برابر تهاجم صهیونیستها در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷ به فلسطین، همه مسلمانان را به ایستادگى و بسیج همه امکانات فراخواند، به رسمیت شناختن اسرائیل از جانب حکومت وقت ایران را محکوم کرد و در حادثه آتش زدن مسجدالاقصى در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹ با صدور بیانیه‌اى، مسئولیت شرعى و تاریخى مسلمانان را در برابر صهیونیستها یادآور شد (رجوع کنید به سراج، ص ۲۸۳ـ۲۸۴، ۲۸۶؛ حسینى، ص ۸۶ـ۹۴).

آیت‌اللّه حکیم در پاره‌اى از رویدادهاى سیاسى ایران نیز مخالفت خود را با عملکرد حکومت محمدرضا پهلوى نشان داد، مانند واکنش شدید او به تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى، که آن را بر خلاف قوانین دین و مذهب معرفى کرد. او پس از کشتار شمارى از طلاب مدرسه فیضیه نیز در تلگرامى، ضمن اعلام تأثر شدید خود، پیشنهاد کرد که علما دسته‌جمعى به عتبات مهاجرت کنند تا او بتواند رأى صریح خود را درباره دولت ایران صادر کند.

امام خمینى و شمارى دیگر از علماى قم در پاسخ به این تلگرام، مهاجرت را به صلاح ندانستند و حضور در ایران را ضرورى قلمداد کردند (رجوع کنید به دوانى، ج ۳، ص ۴۴ـ۴۶، ۳۱۴ـ۳۲۱). او همچنین پس از حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تلگرامى قتل‌عام و ارعاب مردم را نشانه ناتوانى حکومت در اداره مملکت دانست و آن را به ‌شدت محکوم کرد (رجوع کنید به باقرى بیدهندى، ص ۷۲).

پس از کودتاى حسن‌البکر*، حزب بعث که ماهیتى ضد اسلامى داشت تلاش کرد بیش از پیش بر آیت‌اللّه حکیم فشار آورد و او را به تسلیم وادار کند. سالهاى پایانى زندگى ایشان با تضییقات بسیار و حبس خانگى و سختگیرى بر حوزه علمیه و شیعیان عراق و مقاومت ایشان همراه بود (براى توضیحات تفصیلى رجوع کنید به سراج، ص ۲۴۳ـ۲۵۹؛ تبرّائیان، ص ۲۸۱ـ۵۶۲).

رحلت

آیت‌اللّه حکیم ــ که طباطبائى حکیم نیز خوانده می‌شد و خود نیز با همین نام امضا می‌کردــ در ۲۷ ربیع‌الاول ۱۳۹۰ در بغداد، براثر بیمارى، درگذشت. پیکر او از بغداد تا کربلا و سپس تا نجف تشییع باشکوهى شد و در مقبره مخصوصى که خود در کنار کتابخانه‌اش آماده کرده بود به خاک سپرده شد (امین، ج ۹، ص ۵۶؛ سراج، ص ۳۷ـ۳۹؛ غروى، ج ۲، ص ۳۳۷؛ نیز رجوع کنید به صغیر، ص ۱۶۲ـ۱۶۵؛ براى ویژگیهاى اخلاقى او رجوع کنید به حسینی‌اشکورى، ص ۲۲ـ۲۳؛ درباره فرزندان او رجوع کنید به حکیم*، خاندان).

حکیم در استنباط احکام شرعى، به نص آیات و روایات اتکاى فراوانى می‌کرد و آنجا که آیه و حدیث اجازه تفسیر موسّع به او می‌داد، چندان به شهرت و اجماع اعتنا نداشت (مغنیه، ص ۱۲۸ـ۱۲۹)؛ ازاین‌رو، در برخى مسائل فقهى، رأى او برخلاف رأى مشهور است، از جمله نظر او درباره پاک بودن ذاتى اهل کتاب، یعنى یهودیان، مسیحیان و زردشتیان (رجوع کنید به جنّاتى، ص ۲۲ـ۲۳؛ سراج، ص۳۲۰ـ۳۲۱؛ براى آگاهى از شمارى از این آراى خاص رجوع کنید به مغنیه، همانجا؛ سراج، ص ۶۵ـ۷۱).

آثار

آیت‌اللّه حکیم علاوه بر تدریس فقه و اصول و اداره حوزه و نیز زعامت و مرجعیت، بیش از چهل اثر پدید آورده که برخى از آنها تألیف و برخى شرح یا حاشیه است. مستمسک العروه الوثقى نخستین شرح استدلالى عروهالوثقى* (اثر فقهى مشهور سیدمحمدکاظم یزدى) است. حکیم مطالب این کتاب را نخست در درس خارج فقه خود، که محور آن عروهالوثقى بود، مطرح کرد و سپس آن را تدوین نمود. این اثر، که شامل ابواب عبادات و بخشى از معاملات می‌شود، بارها در نجف، بیروت و ایران چاپ شده است. حکیم در این اثر، با بیانى ساده و موجز، دلایل احکام را به ‌دقت ذکر کرده و به نقد و شرح آن پرداخته است. مستمسک مورد مراجعه فراوان فقهاى معاصر بوده و در آثار یا درسهاى فقهى، بسیار مورد توجه است.

اثر دیگر او، حقائق‌الاصول، شرحى است بر کفایهالاصول* اثر مهم استاد او، آخوند خراسانى، در اصول فقه. حکیم سالها پس از تألیف این اثر، بار دیگر آن را مرور کرد و مُنَقَّح ساخت. این اثر بارها چاپ شده است.

نهج‌الفقاهه شرح و حاشیه‌اى است بر کتاب المکاسب*، اثر فقهى شیخ انصارى. حکیم در جلد اول این اثر، که چند بار چاپ شده و به مبحثِ بیع اختصاص دارد، تا اول مبحث «عقد مُکرَه»، عین عبارات مکاسب را شرح کرده و برآنها حاشیه نوشته است، ولى از آنجا به بعد، بدون نقل عبارات مکاسب، به تحلیل مطالب آن پرداخته است. جلد دوم این اثر، حاشیه بر مبحث خیارات است.

منهاج‌الصالحین رساله عملیه مبسوطى است شامل فتاواى حکیم در ابواب گوناگون فقه. این اثر به عربى ساده و در دو جلد است: جلد اول در عبادات و جلد دوم در معاملات. فقهاى بسیارى، از جمله سیدابوالقاسم خوئى، سیدمحمدباقر صدر، سیدعبدالاعلى سبزوارى و سیدمحمد روحانى بر آن حاشیه نوشته و با الگو گرفتن از آن و تکمیل مباحث آن، آثارى به همین نام نوشته‌اند. حسین‌بن محمود آل‌مکى منهاج‌الصالحین را تلخیص کرده و سیدمحمدسعید طباطبایى حکیم بر آن شرح نگاشته است (رجوع کنید به موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۴، ص ۲۳۷).

شمارى دیگر از آثار حکیم عبارت‌اند از:

مختصر منهاج‌الصالحین؛ منهاج‌الناسکین (مناسک و احکام تفصیلى حج)؛ مختصر منهاج‌الناسکین؛

دلیل الناسک، حاشیه‌هاى استدلالى بر مناسک حج نائینى (قس حرزالدین، ص ۸۶؛ امین، ج ۹، ص ۵۷، که آن را حاشیه مناسک شیخ انصارى دانسته‌اند)؛

دلیل‌الحاج؛

شرح‌التبصره، شرحى استدلالى بر تبصرهالمتعلمین علامه حلّى؛

حاشیه العروه الوثقى؛

شرح تشریح الافلاک شیخ‌بهائى، در هیئت؛

بحث فى الدرایه؛

اصول الفقه؛

شرح المختصر النافعِ محقق حلّى، که نخستین اثر فقهى حکیم است (تألیف در ۱۳۳۱)؛

الحاشیه على ریاض المسائل؛ المسائل الدینیه؛

تعلیقات على تقریرات الخوانسارى؛ تقریرات درس الآقا ضیاءالدین العراقى؛ و رساله فى ارث الزوجه.

رساله‌هاى عملیه‌اى نیز مطابق با فتواهاى حکیم، به زبانهاى غیرعربى، تدوین شده است، از جمله منتخب الرسائل به فارسى و منهاج‌العاملین به اردو (درباره این کتابها و دیگر آثار و چاپ آنها رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۲۰۸، ج ۳، ص ۳۲۲ـ۳۲۳، ج ۶، ص ۱۸۸، ج ۱۱، ص ۵۶، ج ۱۳، ص ۱۳۶، ج ۱۴، ص۶۰ـ ۶۱، ۶۳، ج ۲۳، ص ۳۰۴، ج ۲۴، ص ۴۲۳؛ امین، همانجا؛ امینى، ص ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۴۷، ۱۵۰، ۱۶۹، ۱۷۱، ۱۹۷، ۳۰۹ـ ۳۱۰، ۳۱۷ـ۳۱۹، ۳۴۵، ۳۴۹ـ۳۵۰، ۳۷۴، ۳۹۳؛ باقرى بیدهندى، ص ۶۵ـ۶۸؛ سراج، ص ۶۱ـ۸۳).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) امین؛
(۳) محمدهادى امینى، معجم‌المطبوعات النجفیه: منذ دخول الطباعه الى النجف حتى الآن، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۴) مرتضى انصارى، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى قدس سره، قم ۱۳۷۳ش؛
(۵) ناصر باقری‌بیدهندى، «نجوم امت: آیت‌اللّه العظمى حاج سید محسن حکیم (رضوان‌اللّه علیه)»، نورعلم، دوره ۲، ش ۲ (دى ۱۳۶۶)؛
(۶) مهدى بامداد، شرح‌حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجرى، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۷) علی‌احمد بَهادلى، الحوزه العلمیه فی‌النجف: معالمها و حرکتها الاصلاحیه، ۱۳۳۹ـ۱۴۰۱ه / ۱۹۲۰ـ۱۹۸۰م، بیروت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۳؛
(۸) حامد بیاتى، «المرجعیه الدینیه و دورها القیادى ‘السیدمحسن الحکیم نموذجاً، فى ضوء الوثائق السریه البریطانیه ۱۹۶۳ـ۱۹۶۶م»، در النجف الاشرف: اسهامات فى الحضاره الانسانیه، ج ۱، لندن: بوک اکسترا، ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۹) صفاءالدین تبرّائیان، احیاگر حوزه نجف: زندگى و زمانه آیت‌اللّه‌العظمى حکیم، تهران ۱۳۸۷ش؛
(۱۰) محمدابراهیم جنّاتى، طهاره الکتابى فى فتوى السیدالحکیم «قده»، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۱) محمد حرزالدین، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۱۲) هاشم فیاض‌حسینى، الامام المجاهد السیدمحسن الحکیم، (لندن) ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹؛
(۱۳) احمد حسینی‌اشکورى، الامام الحکیم السیدمحسن الطباطبائى، نجف ۱۳۸۴؛
(۱۴) محمدباقر حکیم، مرجعیه الامام الحکیم قدّس سرّه: نظره تحلیلیه شامله، قم ۱۴۲۴؛
(۱۵) على دوّانى، نهضت روحانیون ایران، تهران (۱۳۶۰ش)؛
(۱۶) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۱۷) عدنان ابراهیم سراج، الامام محسن ‌الحکیم: ۱۸۸۹ـ ۱۹۷۰م، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۱۸) محمدحسین علی‌صغیر، اساطین المرجعیه العُلیا فى النجف الاشرف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۹) محمد غروى، مع علماء النجف‌الاشرف، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۲۰) محمدجواد مغنیه، مع علماء النجف الاشرف، بیروت ۱۹۸۴؛
(۲۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام‌الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۲۲) عبداللّه فهد نفیسى، دورالشیعه فى تطور العراق السیاسى الحدیث، بیروت ۱۴۰۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳

زندگینامه نورالدین حلبى(متوفی۱۰۴۴ه ق)

 نورالدین ، على‌بن ابراهیم، مورخ، ادیب، فقیه و عالم علوم عقلى و نقلى و خصوصاً حدیث و تفسیر و تصوف در سده یازدهم. به گفته محبى (ج ۳، ص ۱۲۲)، وى به نورالدین‌بن برهان‌الدین حلبى قاهرى شافعى معروف بود، اما مدرس تبریزى (ج ۲، ص ۶۴) لقب وى و پدرش را برهان‌الدین ذکرکرده است.

نورالدین در ۹۷۵ در مصر به دنیا آمد، اما از لقبش چنین برمى‌آید که اصالتاً اهل حلب بوده است (محبى، همانجا؛ کتانى، ج ۱، ص ۳۴۴). محبى در خلاصه‌الاثر (همانجا) از وى با القابى چون امام کبیر، اجلّ اَعلامِ مشایخ، علامه زمان، دریاى بى‌کرانه و علامه جلیل‌القدر یاد کرده است. بسیارى از طالبان علم نزد حلبى مى‌رفتند و از محضرش بهره مى‌بردند. در عین‌حال، وى در میان مردم به حسن خلق و حلم شهرت داشت و شوخ‌طبع بود (همانجا).

اساتید

حلبى سالها ملازم شمس رَمْلى بود و از وى روایت کرد. همچنین، نزد استادانى تلمذ کرد که برخى شافعى‌مذهب بودند، همچون محمد بکرى، محمد میمونى، و نیز استادانى از سایر مذاهب نظیر امام على‌بن غانم مَقْدسى حنفى، سالم سَنْهورى* مالکى، محمدبن ترجمان حنفى، محمد زَفْزاف حنفى، و عبدالمجید خَلیفه حنفى (همان، ج ۳، ص ۱۲۲ـ۱۲۳؛ کتانى، همانجا).

حلبى داراى رتبه اجتهاد در مذهب و مجوز صدور فتوا (محبى، ج ۳، ص ۱۲۲) و از استادان و مشایخ مدرسه صلاحیه مصر بود. این مدرسه را سرآمد مدارس مجاور مرقد امام شافعى در قاهره خوانده‌اند (همان، ج ۳، ص ۱۲۴).

شاگردان

او شاگردان بسیارى تربیت کرد که از آن‌جمله

شَبْرامَلَّسى* و

محمد وسیمى بودند (همان، ج ۳، ص ۱۲۳).

رحلت

حلبى در آخر شعبان ۱۰۴۴ در قاهره وفات یافت و در مقبره «مجاورین» دفن شد (محبى، ج ۳، ص ۱۲۴؛ کتانى، همانجا؛ قمى، ص ۱۴۳).

آثار

مورخان آثار بسیارى به حلبى نسبت داده‌اند. سرکیس (ج ۱، ستون ۷۸۷) وى را داراى پنجاه تألیف دانسته است. به‌روایتى، وى حدود چهل کتاب در علوم گوناگون نگاشته است (حلبى، ۱۴۱۷، مقدمه مصحح، ص ک، نیز رجوع کنید به همان، مقدمه مصحح، ص ۵۱ـ۵۳).وى تمام کتابهایش را وقف شیخ سلطان مزّاحى کرد، که براى حلبى احترام بسیارى قائل بود (محبى، ج ۳، ص ۱۲۲).

مشهورترین اثر حلبى، انسان‌العیون فى سیره‌الامین المأمون، مشهور به «السیره‌الحلبیه»، است (رجوع کنید به حاجى‌خلیفه، ج ۱، ستون ۱۸۰؛ محبى، ج ۳، ص ۱۲۳؛ سرکیس، ج ۱، ستون ۷۸۶ـ۷۸۷؛ قمى، ص ۱۴۳). این کتاب در زمان تألیف براى حلبى شهرت بسیارى به همراه آورد و از آن استقبال فراوان شد (محبى، همانجا).

به گفته مدرس تبریزى (ج ۲، ص ۶۵)، حلبى دو کتاب به نام انسان‌العیون داشته که یکى همان اثر معروف به السیره‌الحلبیه بوده که در مصر به چاپ رسیده و دیگرى انسان‌العیون فى سیره‌النبى المأمون، مشهور به «السیره‌النبویه»، که هنوز چاپ نشده است.

حلبى هنگام نوشتن این سیره، به دو کتاب السیره‌الشامیه اثر محمدبن یوسف شامى صالحى و عیون‌الاثر ابوالفتح ابن سیدالناس نظر داشته است. به‌گفته وى، دو اثر یاد شده حسنات بسیارى دارند ولى اطاله کلام در اولى و وجود برخى واژه‌هاى دیرفهم در دومى، او را بر آن داشته تا با خلاصه کردن آنها و افزودن مطالبى، کتاب مستقلى به وجود آورد (محبى، همانجا؛ سرکیس، ج ۱، ستون ۷۸۷؛ حلبى، ۱۴۲۲، ج ۱، مقدمه خلیلى، ص ۳).

علاوه بر آنها، به توصیه شیخ ابى‌المواهب محمدالبکرى (حاجى‌خلیفه؛ حلبى، همانجاها)، در کتاب خود قسمتى از ابیات قصیده برده شرف‌الدین بوصیرى*، و قصیده تائیه سُبکى از دیوان مشهور به بشرى‌اللبیب بذکرالحبیب، را تضمین کرده است (حلبى، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۷).

یکى دیگر از آثار حلبى،

سیره‌السید احمد البدوى، مشهور به النصیحه‌العلویه فى بیان حسن طریقه الساده‌الاحمدیه، است که در قاهره به‌چاپ رسیده است. این کتاب درباره زندگى احمدبن على بدوى*، بنیان‌گذار طریقه احمدیه، است. حلبى (۱۴۱۷، ص ۷۳) انگیزه تألیف این کتاب را برشمردن محاسن این طریقه و آگاهى دادن از برخى عادات سادات صوفیه، ذکر کرده است.

حلبى آثار دیگرى هم داشته است،

از جمله:

حاشیه بر شرح المَنهَج قاضى زکریا؛

حاشیه بر شرح‌المِنهاج جلال محلى؛

حاشیه بر شرح‌الورقات،

اثر دیگر جلال محلى؛

حاشیه بر شرح الورقات ابن امام کاملیه؛

حاشیه بر شرح تعریف سعد؛

شرح بر اربعین نوویه؛

شرح الشمایل النبویه، که به پایان نرسید و الوفالشرح شمائل المصطفى نامیده شد؛

حسن التبیین لما وقع فى معراج‌الشیخ نجم‌الدین؛

الفجرالمنیر بمولدالبشیرالنذیر؛

شرح لیله‌النصف من شعبان؛

شرح على‌البُرده؛

شرح على المنفرجه؛ که خلاصه‌اى است از المزهر سیوطى در لغت؛

حاشیه بر شرح‌القُطر فاکهى؛

حاشیه بر مطالع البُدور فى الجمع بین‌القطر و الشَندور؛

الفوائدالعَلویه بشرح شرح‌الازهریه؛

غایه‌الاحسان بوصف من‌لقیهُ من‌ابناء الزمان؛

الجامع‌الازهر لما تفرق من مُلَح الشیخ‌الاکبر؛

النفحه العلویه من الاجوبه الحلبیه؛ اللطائف من عوارف‌المعارف؛

الطوارالمنقوش فى اوصاف الحبوش؛

صَبابه الصبابه؛ انقاذ المُهَج (فى )بمختصرالفرج؛

متن فى‌التصریف؛ حَنات‌الوَحَنات النَواضر من‌الوجوه والنظائر؛

قطعه لطیفه على الجامع‌الصغیر؛

شرح بر شرح البَسمَله قاضى زکریا، که به خیرالکلام على‌البسمله و الحمدله شیخ‌الاسلام معروف است؛

تألیف مطلبى بر مقدمه تفسیر بیضاوى؛

رساله‌اى در تصوف؛

و دُخان‌التَبْغْ (محبى، ج ۳، ص ۱۲۳ـ۱۲۴؛ بغدادى، هدیه‌العارفین، ج ۱، ستون ۷۵۵ـ۷۵۶؛ همو، ایضاح‌المکنون، ج ۱، ستون ۱۰۴، ۱۳۵ و جاهاى دیگر؛مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۶۵).

دو کتابِ عقدالمرجان فیما یتعلق بالجان و حاشیه بر معراج النجم‌الغیطى به وى نسبت داده شده است (رجوع کنید به کتانى، ج ۱، ص ۳۴۴؛ زرکلى، ج ۴، ص ۲۵۲؛ حلبى، ۱۴۱۷، مقدمه احمد عزالدین عبداللّه، ص ۵۳).



منابع:

(۱) اسماعیل بغدادى، ایضاح المکنون، ج ۱، در حاجى‌خلیفه، ج ۳؛
(۲) همو، هدیه‌العارفین، ج ۱، در همان، ج ۵؛
(۳) حاجى‌خلیفه؛
(۴) على‌بن ابراهیم حلبى، السیره‌الحلبیه، چاپ عبداللّه محمد خلیلى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۵) همو، سیره‌السید احمد البدوى و هو الکتاب‌المسمى بالنصیحه العلویه فى بیان حسن طریقه الساده‌الاحمدیه، چاپ احمد عزالدین عبداللّه، (قاهره) ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۶) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۴؛
(۷) یوسف‌الیان سرکیس، معجم‌المطبوعات العربیّه والمعرّبه، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۸) عباس قمى، هدیه‌الاحباب فى ذکر المعروف بالکنى و الالقاب و الانساب، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۹) محمد عبدالحى‌بن عبدالکبیر کتانى، فهرس الفهارس و الأثبات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۱۰) محمدامین‌بن فضل‌اللّه محبى، خلاصه الاثر فى اعیان القرن الحادى عشر، بیروت: دارصادر، (بى‌تا.)؛
(۱۱) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانه‌الادب، تهران ۱۳۷۴ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه علامه ابن‌ادریس حلّى(متوفی۵۴۳ه ق)

حلّى، ابن‌ادریس ، فقیه مهم و تأثیرگذار امامى در قرن ششم. وى منسوب به شهر حلّه* در عراق است. او را عِجلى و رَبَعى (منسوب به بنى‌عجل، قبیله‌اى از بکربن وائل* از شاخه ربیعه رجوع کنید به سمعانى، ج۴، ص۱۶۰) نیز خوانده‌اند (مامقانى، جزء۲، بخش ۲، ص ۷۷؛ امین، ج ۳، ص ۱۳۸).

نام او محمد و کنیه مشهور وى ابوعبداللّه و لقبش فخرالدین و شمس‌الدین است (رجوع کنید به ابن‌فُوَطى، ج ۴، قسم ۳، ص ۳۰۸؛ قمى، ۱۳۲۷ش، ج ۱، ص ۳۸۵؛ امین، ج ۹، ص۱۲۰). از دیگر کنیه‌هاى او، ابومنصور، ابوجعفر و ابومحمد است (رجوع کنید به امین، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۱۵۵؛ مشار، ج ۵، ستون ۲۸۷).

ابن‌ادریس در پایان نسخه کتاب مصباح‌المتهجد شیخ‌طوسى نسب خود را به‌طور کامل ذکر کرده و نام پدرش را منصوربن احمدبن ادریس آورده است. ازاین‌رو، شهرت او از جد اعلایش ادریس گرفته شده است (رجوع کنید به افندى‌اصفهانى، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۳۱، پانویس ۱؛ همو، ۱۴۱۰، ص ۲۴۴؛ آقابزرگ طهرانى، همانجا). در عین حال، در پاره‌اى منابع، نام پدرش احمدبن ادریس، ادریس‌بن محمد و ادریس‌بن احمدبن ادریس ذکر شده است (رجوع کنید به قمى، ۱۳۲۷ش؛مشار، همانجاها؛ذهبى، ۱۴۱۷، حوادث و وفیات ۵۹۱ـ۶۰۰ه ، ص ۳۱۴).

درباره نسب مادرى ابن‌ادریس نیز اختلاف وجود دارد. برخى منابع ابن‌ادریس را نوه دخترى شیخ‌طوسى دانسته و گفته‌اند که او از طریق دایى خود، ابوعلى طوسى، از شیخ روایت کرده است (رجوع کنید به حرّعاملى، قسم ۲، ص ۲۴۳؛بحرانى، ص ۲۳۷، ۲۷۸؛خوانسارى، ج ۶، ص ۲۷۴)، اما محققان باتوجه به فاصله زمانى زیاد میان سال وفات شیخ‌طوسى (۴۶۰) و سال تولد ابن‌ادریس و ادله دیگر، این نظر را نپذیرفته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به نورى، ج ۳، ص ۴۳ـ۴۵؛قمى، ۱۳۲۷ش، ج ۱، ص ۳۸۶).

برخى منابع ابن‌ادریس را نوه دخترى شیخ‌مسعود ورّام دانسته‌اند (رجوع کنید به بحرانى، همانجا؛علیارى تبریزى، ج ۶، ص ۲۷۱) ، اما اگر مراد، ورّام‌بن ابوفراس (متوفى ۶۰۵) باشد، در درستى این نظر باید تردید کرد، مگر آنکه شخص دیگرى مراد باشد (رجوع کنید به نورى، ج ۳، ص ۴۳ـ۴۵).

رحلت

با توجه به آنکه خود ابن‌ادریس زمان بلوغش را ۵۵۸ دانسته است (رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۴، ص ۱۹)، حدس زده‌اند که وى در ۵۴۳ به دنیا آمده باشد (رجوع کنید به مازندرانى حائرى، ج ۵، ص ۳۴۸؛علیارى تبریزى، ج ۶، ص ۲۷۴).

استادان و مشایخ

مهم‌ترین استادان و مشایخ روایى ابن‌ادریس عبارت بودند از:

عبداللّه ‌بن جعفر دوریستى*،

على‌بن ابراهیم علوى عُرَیضى،

عربى‌بن مسافر عبادى،

عمیدالرؤسا هبه‌اللّه‌بن حامد* و

پسرش حسین‌بن هبه‌اللّه سوراوى،

ابوالمکارم ابن‌زهره حلبى (صاحب غنیه‌النزوع) و

ابن‌شهر آشوب* (حرّعاملى، قسم ۲، ص۸۰، ۱۰۶؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۲۰، ص ۱۷۵، ج ۲۱، ص ۳۳۲؛مجلسى، ج ۱۰۶، ص ۶۹).

همچنین عمادالدین طبرى و الیاس‌بن ابراهیم حائرى را واسطه نقل روایت ابن‌ادریس (از جمله صحیفه سجادیه) از ابوعلى طوسى شمرده‌اند (رجوع کنید به افندى‌اصفهانى، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۳۲؛همو، ۱۴۱۰، ص ۲۴۵).

شاگردان

برخى شاگردان ابن‌ادریس و راویان حدیث از او عبارت بودند از:

فخاربن مَعْد موسوى؛

نجیب‌الدین محمدبن جعفربن نما و پدربزرگش جعفربن نما (بحرانى، ص ۲۷۹؛خوانسارى، ج ۶، ص ۲۷۷)؛

ابوالحسن على‌بن یحیى خیاط (حرّعاملى، قسم ۲، ص ۲۱۰؛حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۳۹۱)؛

سیدمحیى‌الدین حسینى حلبى،

برادرزاده ابن‌زهره حلبى،

جعفربن احمد قمرویه حائرى؛

بهاءالدین ورّام؛

و حسن‌بن یحیى حلّى،

پدر محقق حلّى (حسینى‌اشکورى، ج ۲، ص ۸۵۷؛قمى، ۱۳۶۳ش، ص ۲۷۲؛افندى اصفهانى، ۱۴۰۱، ج ۱، ص ۳۵۱).

به نظر محققان، بیشتر فقیهانِ پس از شیخ‌طوسى، به‌سبب اعتماد و حسن اعتقادى که به شیخ طوسى داشتند، در آراى فقهى و غیرفقهى، از او پیروى مى‌کردند؛ازاین‌رو استنباط و اجتهاد در فقه شیعه رو به افول نهاد. در این میان شمارى معدود از فقها مانند ابن‌ادریس، که به ضرورت استقلال فکرى فقیه سخت پایبند بود، به تقلید از آرا و افکار گذشتگان خرده گرفتند و باب نقد آراى شیخ‌طوسى را گشودند.

این شیوه بر فقهاى ادوار بعد تأثیر گذاشت و به حرکت اجتهادى در فقه شیعه جانى دوباره بخشید (رجوع کنید به ابن‌طاووس، ص ۱۸۵؛شهیدثانى، ص ۹۳؛شوشترى، ج ۹، ص ۹۴؛محمدباقر صدر، ص ۴۳). آراى فقهى ابن‌ادریس در منابع فقهى بعدى همواره مورد توجه قرار گرفته است (براى نمونه رجوع کنید به حسینى‌عاملى، ج ۱، ص ۵۱۴، ج ۹، ص ۹، ج۱۰، ص ۵۷، ۱۷۷، ۳۳۶؛نجفى، ج ۱۳، ص ۷۷ـ۷۸) و گاهى آراى او همراه با نظر گروهى از فقهاى حلّه (اصطلاحاً : حِلّیون) ذکر شده است (براى نمونه رجوع کنید به شهید اول، ج ۱، ص ۴۲۰، ۳۱۵، ج ۲، ص ۱۴۴، ۲۰۶، ج ۳، ص ۲۳۲، ۲۳۷؛حسینى‌عاملى، ج ۶، ص ۱۵۳؛نجفى، ج ۲۵، ص ۳۲۱).

فقها و شرح‌حال‌نگاران، از اهل سنّت و شیعه، ابن‌ادریس را به علو مقام و کثرت فهم و علم ستوده و از وى با اوصافى چون بى‌نظیر در علم فقه، یگانه عصر خویش، محقق و رئیس مذهب یاد کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۱۷، حوادث و وفیات ۵۹۱ـ۶۰۰ه ، ص ۳۱۴؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۵، ص ۶۹۳؛بحرانى، ص ۲۷۶؛قمى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۴۴۴). وى با برخى از عالمان اهل سنّت درباره مسائل فقهى مکاتباتى داشت (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۲، ص ۶۷۸).

برخى رجالیان با استناد به عبارتى در سرائر، بر آن‌اند که ابن‌ادریس به شیخ‌طوسى بى‌احترامى نموده است. آنها حتى دلیل عمر کوتاه حلّى را همین امر دانسته‌اند (رجوع کنید به مامقانى، همانجا؛مازندرانى‌حائرى، ج ۵، ص ۳۴۷)؛اما چنین تعبیر اهانت‌آمیزى در سرائر وجود ندارد و این نظر مردود شمرده شده است (براى نمونه رجوع کنید به خویى، ج ۱۵، ص ۶۴ـ۶۵)، حتى ابن‌ادریس بارها از شیخ‌طوسى با احترام یاد کرده و پس از ذکر نام او عبارت «رضى‌اللّه عنه» و «رَحِمَه‌اللّه» را آورده است (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۵۲، ۶۹، ۱۰۰، ۲۹۶؛نیز رجوع کنید به هدائى، ص ۱۲۶).

وى از التبیان شیخ‌طوسى به عظمت یاد نموده (رجوع کنید به بحرالعلوم، ج ۳، ص ۲۲۹) و هنگام نقد دیدگاههاى شیخ نیز هرگز به ناسزاگویى نپرداخته و حتى گاه سخن او را توجیه یا اقوالِ به ظاهر متعارضِ او را به گونه‌اى جمع کرده است (مهدوى‌راد، ص ۲۴؛هدائى، همانجا؛براى نمونه رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۱۱۴، ج ۲، ص ۵۴، ۳۶۳، ج ۳، ص۴۳۰).

محقق حلّى (ج ۱، ص ۳۵۱، ۳۴۲، ج ۲، ص ۷۰۲) گاه با تعبیرى چون المتأخر به ابن‌ادریس اشاره و آراى او را نقد کرده است. به نوشته خوانسارى (ج ۶، ص ۲۷۷)، علامه حلّى از او با عنوانى طعنه‌آمیز (الشاب المترف) یاد کرده است؛ولى مدرک این سخن معلوم نیست. به‌علاوه، علامه در بسیارى موارد آراى ابن‌ادریس را نقل کرده و پذیرفته است (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۱۲ـ۱۴۲۰، ج ۸، ص ۱۵۳، ۱۶۸ـ۱۶۹، ۱۷۰، ج ۹، ص ۷۶، ۲۹۹ـ۳۰۰) و چه‌بسا از او با احترام نام برده است (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۲۰ـ۱۴۲۲، ج ۴، ص ۶۲۲، ج ۵، ص۶۰۰).

به نظر ابن‌داوود حلّى (ص ۲۶۹)، ابن‌ادریس به‌طور کلى از احادیث اهل بیت علیهم‌السلام اعراض کرده، لذا از او در بخش ضعفا نام برده است. بحرانى (ص ۲۷۹) این دیدگاه را نپذیرفته و بر آن است که علو مرتبه علمى و فضل ابن‌ادریس انکارناپذیر است و اشتباه او در برخى مسائل، موجب قدح او نیست. به نظر بحرانى (ص۲۸۰) باتوجه به اینکه خودِ ابن‌داوود حلّى (همانجا) ابن‌ادریس را شیخ فقها و سرآمد در علوم وصف کرده است، بهتر بود نام وى را در شمار ممدوحان ذکر مى‌کرد.

نسبت کنار نهادن تمامى روایات به ابن‌ادریس را نیز نادرست شمرده‌اند، زیرا وى خبر متواتر و خبر مقرون به قراین قطعى را حجت مى‌دانسته و فقط عمل کردن به خبر واحد را نفى مى‌کرده است (رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۴۷) که برخى علماى پیش از او، مانند سیدِمرتضى علم‌الهدى (متوفى ۴۳۶؛ج ۱، ص۵۰ـ۵۱) و نیز برخى از علماى دیگر قرن ششم، مانند ابن‌شهر آشوب (ذیل إسراء: ۳۶)، طَبْرِسى (ذیل حجرات: ۶) و ابن‌زهره (ص ۳۲۹) هم بدان قائل بوده‌اند و پذیرش این نظر به هیچ‌وجه نمى‌تواند موجب طعن و ضعف ابن‌ادریس باشد (رجوع کنید به مازندرانى‌حائرى، ج ۵، ص ۳۴۶؛تفرشى، ج ۴، ص ۱۳۲؛
بنارى، ص ۲۶۳). هرچند ابن‌ادریس در بسیارى موارد به خبر واحد استناد نکرده (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۱۲۷، ۴۹۵) و آن را علم‌آور ندانسته است (همان، ج ۱، ص ۱۲۷، ۳۳۰)،

آثار وى مملو از احادیث، همراه با استناد به آنهاست (خویى، ج ۱۵، ص ۶۴)؛زیرا وى علاوه بر اخبار متواتر، استناد به اخبار آحادى را که با ادله دیگر مانند کتاب، سنّت یا اجماع تأیید شود، جایز شمرده است (براى نمونه رجوع کنید به ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۳۴۲، ج ۲، ص ۳۷۵، ج ۳، ص ۷۸، ۳۷۵). از جمله پیامدهاى انکار حجیت خبر واحد از جانب ابن‌ادریس، توجه بیشترِ او به ظواهر قرآن و سنّت، اتفاق فقها و اصول عملیه است (بنارى، ص ۲۷۳ـ۲۷۵).

به نقل منتجب‌الدین رازى (ص ۱۱۳)، شیخ‌سدیدالدین محمود حِمِّصى (از فقهاى معاصر ابن‌ادریس) معتقد بود که ابن‌ادریس دچار خلط بوده و ازاین‌رو، تصانیف او قابل اعتماد نیست. این نظر را برخى محققان تا حدودى صحیح دانسته‌اند، زیرا مثلا ابن‌ادریس در بخش مُستَطْرَفات سرائر از اَبان‌بن تَغْلِب با واسطه کسى که یک یا دو طبقه متأخر از اوست، از امام حدیث نقل کرده (ج ۳، ص ۵۶۳) یا سیّارى (احمدبن محمدبن سیّار) را از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام ذکر کرده (ج ۳، ص ۵۶۸) در حالى که او از اصحاب دوران امام هادى و امام حسن عسکرى علیهماالسلام بوده است. در عین حال گفته‌اند که آثار او در خور اعتماد است، زیرا مى‌توان به تألیفات عالمان بزرگ اعتماد نمود، مگر در مواردى که خلاف آن ثابت شود (رجوع کنید به خویى، ج ۱۵، ص ۶۳؛شوشترى، ج ۴، ص ۳۸۱، ج ۹، ص۹۳).

رحلت

به نظر برخى مؤلفان، ابن‌ادریس در حدود ۵۹۷ (رجوع کنید به منتجب‌الدین رازى، ص ۳۹۸؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۵، ص ۶۹۳)، و به گفته فرزندش صالح (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۱۵۵) درحدود ۵۹۸ درگذشته است؛بنابراین، وفات او در ۲۵ یا ۳۵ سالگى، که در بعضى منابع به آن اشاره شده (رجوع کنید به مازندرانى‌حائرى، ج ۵، ص ۳۴۸؛مجلسى، ج ۱۰۴، ص ۱۹)، نادرست است و به نظر برخى ناشى از تصحیف کلمه تسعین به سبعین بوده است (رجوع کنید به نورى، ج ۳، ص ۴۲؛مجلسى، ج صفر، مقدمه عبدالرحیم ربانى شیرازى، ص ۱۹۸).

به‌علاوه، این مطلب با گفته خود ابن‌ادریس (۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۵۷۷، ج ۳، ص ۲۵۸) درباره سال تألیف سرائر و نیز تصریح فخار، شاگرد او، که در ۵۹۳ از او حدیث شنیده (رجوع کنید به مجلسى، همانجا) ناسازگار است. ابن‌ادریس در حلّه وفات یافت. مرقد او در محله «جامعین» حلّه قرار دارد و در ۱۳۴۰ش تجدید بنا شده است (بحرانى، ص ۲۷۷ـ۲۷۸، پانویس۲۰).

آثار

مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ابن‌ادریس، کتاب السرائرالحاوى لتحریر الفتاوى، معروف به السرائر (صفدى، ج ۲، ص ۱۸۳؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، همانجا)، شامل تمام ابواب فقه (عبادات، عقود، ایقاعات و احکام) است که آن را در ۵۸۷ و ۵۸۸ تألیف کرد (رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، همانجاها).

این کتاب از نظر تعداد ابواب و فصول جامع‌ترین کتابى است که تا عصر ابن‌ادریس نگارش یافته است (بنارى، ص ۱۳۵، ۳۱۸). در پایان کتاب فصلى با نام زیادات آمده که به مُستَطرَفات السرائر شهرت یافته و در آن احادیث جالب توجهى از آثار متقدمان گردآورى شده است و در میان آنها، احادیث نادر و منحصر به فردى نیز دیده مى‌شود (رجوع کنید به مجلسى، ج ۱، ص ۱۶؛نیز براى منابع مورد استفاده در مستطرفات رجوع کنید به بنارى، ص ۹۴ـ۹۵). مستطرفات السرائر در ۱۴۰۸ در قم جداگانه چاپ شده است.

ابن‌ادریس حلّى (۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۵۱) هدف از تألیف سرائر را نگارش کتابى مستند به دلایل و براهین صحیح و به دور از تقلید دیگران و بدون پیروى از اخبار آحاد ذکر کرده است. وى در این کتاب، علاوه بر بیان دیدگاههاى خود، آراى فقهاى معاصرش را نیز ذکر و احیانآ نقد کرده که گاه واکنش آنها را برانگیخته است (رجوع کنید به محمدباقر صدر، ص ۴۲؛براى مناظره ابن‌ادریس با حمصى و ابن‌زهره رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ ۱۴۱۱، ج ۲، ص۱۹۰ـ۱۹۱، ۴۴۳).

هرچند ابن‌ادریس در سرائر اقوال فقهاى بسیارى را نقل و احیانآ نقد کرده (براى نام فقها رجوع کنید به بنارى، ص ۲۱۶ـ۲۲۳)، اما عمدتآ به نقد و بررسى آراى فقهى و احیاناً اصولى شیخ‌طوسى پرداخته و با ذکر ادله و مستندات، برخى از آنها را پذیرفته (مثلا رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۲۳، ۳۳۴ـ۳۳۵) و شمارى دیگر را نپذیرفته است (مثلا رجوع کنید به ج ۱، ص ۶۶، ۱۰۰، ۲۲۶)، به‌طورى که مى‌توان سرائر را کتابى در نقد آثار شیخ به‌شمار آورد (نیز رجوع کنید به ج ۱، ص۴۶۰، ج ۲، ص ۲۵۲، ۵۲۳، ۵۶۳).

تألیف این کتاب و نیز کتاب غنیه‌النزوع (اثر ابن‌زهره) در چند سال پیشتر، که به نقد آراى اصولى شیخ‌طوسى در عده‌الاصول پرداخته بود، بیانگر پیشرفت علم فقه و اصول تا مرحله مناقشه‌جویى و نقادى در آراى شیخ بود (محمدباقر صدر، ص ۴۴).

ابن‌ادریس حلّى گاهى (مثلا رجوع کنید به ج ۱، ص ۸۳، ۸۹، ج ۲، ص ۲۳، ۴۳۱) از رجوع شیخ از فتواهاى قبلىِ خود یاد کرده و عملا فهمانده که نپذیرفتن برخى فتاواى شیخ بر دیگران نیز جایز است. وى در برخى موارد (مثلا ج ۱، ص ۲۶۹، ج ۲، ص ۴۹۲) توضیح داده که آنچه شیخ آورده، ممکن است صرفآ از باب نقل قول یا مجادله باشد و نه رأى و فتواى او. نکته دیگرى که ابن‌ادریس، گاه به آن اشاره کرده (مثلا ج ۱، ص ۱۷۳، ۳۶۷، ۴۵۲، ج ۲، ص ۱۷۱، ج ۳، ص ۳۸۵)، اقتباس برخى آراى شیخ‌طوسى از اهل سنّت است (رجوع کنید به مهدوى‌راد، ص ۲۳ـ۲۴)، همچنان که خود او نیز، در موارد متعدد، آراى اهل سنّت را به گونه تطبیقى مورد توجه قرار داده و گاه پذیرفته است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۲، ص ۱۷۹، ۳۴۱، ۳۶۱).

کتابِ سرائر را در به‌کارگیرى قواعد اصولى و تکیه بر مبانى استنباط و نیز بهره‌گیرى از استدلال، برتر از کتاب المبسوط شیخ طوسى دانسته‌اند (ابن‌ادریس، ج ۱، مقدمه، ص ۲۱ـ۲۲). بهره‌گیرى از اصول فقه در استنباط مسائل فقهى در سرائر بسیار چشمگیر است (حسن صدر، ص ۳۰۵؛مثلا رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ج ۱، ص ۱۳۱، ۲۷۲، ج ۲، ص ۳۳، ج ۳، ص ۱۸۶، ۴۹۱). استفاده فراوان او از ادبیات عرب در تبیین اصطلاحات فقهى و بازشناسى واژه‌ها و یارى جستن از کتب تاریخ و متخصصان این فن در مسائل تاریخى (مثلا رجوع کنید به ج ۱، ص۱۹۰، ج ۲، ص ۱۲۵، ۲۰۰، ۶۵۳) و توجه به برخى مباحث کلامى (مثلا رجوع کنید به ج ۱، ص ۷۵، ج ۲، ص ۲۵۱ـ۲۵۲، ج ۳، ص ۳۶ـ۳۷)، از ویژگیهاى مهم سرائر است (رجوع کنید به مهدوى‌راد، ص ۲۵؛بنارى، ص ۱۶۳ـ۱۷۳، ۲۰۳ـ۲۰۷).

در سرائر فتاواى نادرى نیز دیده مى‌شود، از جمله شرط نبودن فقر در استحقاق یتیم هاشمى براى دریافت خمس (ج ۱، ص ۴۹۶) و جواز شستن دست و صورت از پایین در وضو (ج ۱، ص ۹۹؛نیز براى فتاوایى دیگر رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۷۶، ۴۲۱، ۴۲۶، ۴۴۰، ج ۲، ص ۲۶، ج ۳، ص ۵۳۲).

از سرائر نسخه‌هاى خطى متعددى موجود است، از جمله در کتابخانه‌هاى آستان قدس رضوى (متعلق به ۶۰۳)، مجلس شوراى اسلامى (متعلق به ۶۳۹) و دانشگاه تهران. سرائر در ۱۲۴۷ و ۱۲۷۰ در قطع رحلى به چاپ رسید (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۱، ص ۱۱ـ۱۲؛مشار، ج ۵، ستون ۲۸۷) و در ۱۴۱۰ در قم و در ۱۴۲۸ با تحقیق محمدمهدى موسوى خرسان در نجف (همراه منتخب‌التبیان و حاشیه الصحیفه السجادیه) چاپ شد.

کتاب دیگر ابن‌ادریس، المنتخبُ من تفسیر القرآن و النُکَتُ المُسْتخرَجَهُ مِنْ کتاب التبیان یا مختصر تفسیر التبیان است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۲۰، ص ۱۸۴ـ۱۸۵؛قمى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۴۴۴). صفدى (ج ۲، ص ۱۸۳)، نام آن را به اشتباه منتخب کتاب البیان ذکر کرده است. تألیف این کتاب که گزیده‌اى است از التبیان (اثر شیخ‌طوسى)، در ۵۸۲ پایان یافته است (رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، مقدمه، ص ۱۱؛بنارى، ص ۹۸). این کتاب با تحقیق محمدمهدى موسوى خرسان در نجف به چاپ رسیده است. چاپ دیگرى از آن نیز در ۱۴۰۹ در قم در دو جلد، به کوشش سیدمهدى رجائى، صورت گرفته است.

برخى از کتابى با عنوان تعلیقات بر التبیان شیخ‌طوسى، که نسخه‌هایى از آن موجود است، در شمار آثار ابن‌ادریس نام برده‌اند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۲۰، ص ۱۸۴ـ۱۸۵؛حسن صدر، ص ۳۰۵؛خویى، ج ۱۵، ص ۶۲؛نیز رجوع کنید به التبیان فى تفسیر القرآن*). آقابزرگ طهرانى (۱۳۹۲، ص۲۹۰) این اثر را کتابى جز مختصر تفسیرالتبیان مى‌داند، اما از آنجا که ابن‌ادریس هریک از نه جزء کتاب مختصر تفسیر التبیان را تعلیق نامیده، احتمال داده شده است که این دو کتاب یک اثر باشد (بنارى، ص۱۰۰ـ۱۰۵).

آثار دیگر ابن‌ادریس عبارت‌اند از:

خلاصه الاستدلال فى المُواسَعَه و المُضایَقَه (ابن‌ادریس حلّى، ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۲۷۳؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۲۱۱) یا المختصر فى المضایقه که جعفربن احمد قمرویه حائرى، شاگرد ابن‌ادریس، نسخه آن را در ۵۸۸ کتابت کرده است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۲۰، ص ۱۷۵). هرچند در برخى منابع فقهى به آراى ابن‌ادریس در این کتاب اشاره شده (رجوع کنید به حسینى عاملى، ج ۹، ص ۶۲۶، ۶۳۲؛نجفى، ج ۱۳، ص ۷۷ـ ۷۸؛انصارى، ج ۱، ص ۳۳۷)، اما نسخه‌اى از این کتاب در دسترس نیست؛رساله فى معنى الناصب، که محقق کرکى آن را به ابن‌ادریس نسبت داده است (رجوع کنید به افندى‌اصفهانى، ۱۴۰۱، ج ۵، ص ۳۳)؛

المسائل که برخى پرسشهاى فقهى را پاسخ داده و جعفربن احمد قمرویه حائرى آن را در ۵۸۸ با املاى ابن‌ادریس نوشته است (بحرانى، ص ۲۷۹ـ۲۸۰؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۲۰، ص۳۳۰ـ۳۳۱)؛

مناسک الحج (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۲۱، ص ۳۳۲؛صفدى، همانجا؛نیز براى آثار دیگر رجوع کنید به بنارى، ص ۸۵ـ۸۷).

ابن‌ادریس از برخى کتب پیشین نسخه‌بردارى کرده است، از جمله صحیفه سجادیه*، که به آن حاشیه نیز زده و نسخه خطى کامل آن در کتابخانه آستان قدس رضوى موجود است (براى تفاصیل مطلب رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ۱۳۸۷ش، مقدمه موسوى خرسان، ص ۴۹ـ۵۲).

مؤلف این نسخه خود را ابن‌ادریس معرفى کرده و نام کامل خود را نیاورده (رجوع کنید به همان، ص ۳۲۳)، اما وجود نام ابن‌ادریس حلّى در سلسله سند صحیفه سجادیه و استفاده عالمان معاصر ابن‌ادریس از این نسخه همراه با انتساب آن به او و مؤیدات دیگر حاکى از درستى انتساب این نسخه به ابن‌ادریس است (رجوع کنید به بنارى، ص ۱۰۶ـ۱۰۹؛ابن‌ادریس حلّى، ۱۳۸۷ش، همان مقدمه، ص ۳۸ـ۳۹).

ابن‌ادریس در این کتاب به توضیح واژگان مهم صحیفه سجادیه پرداخته (حدود ششصد لغت) و توضیحات خود را با حرف «س» و توضیحات منقول از منابع لغوى، مانند صحاح جوهرى، را با حروف دیگر مشخص کرده است (ابن‌ادریس حلّى، ۱۳۸۷ش، ص۱۰۰؛بنارى، ص ۱۰۹ـ۱۱۰).

این حاشیه با تحقیق محمدمهدى موسوى خرسان در ۱۴۲۸ در نجف چاپ شد. از دیگر آثارى که ابن‌ادریس استنساخ کرده، قرب‌الاسناد عبداللّه‌بن جعفر حِمْیَرى قمى (متوفى ح ۳۱۰) در ۵۷۴ و مصباح المُتَهَجِّد شیخ‌طوسى است (کنتورى، ص ۳۴۲، ۳۶۹؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۲۵، ج ۵، ص ۲۵۷، ج ۱۷، ص ۶۸).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الثقات العیون فى سادس القرون، چاپ على‌نقى منزوى، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲؛
(۳) ابن‌ادریس حلّى، حاشیه ابن‌ادریس على‌الصحیفه السجادیه، چاپ حسن موسوى خرسان، قم ۱۳۸۷ش؛
(۴) همو، کتاب السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۵) ابن‌حجر عسقلانى، لسان‌المیزان، چاپ محمد عبدالرحمان مرعشلى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۱۷/ ۱۹۹۵ـ۱۹۹۶؛
(۶) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(۷) ابن‌زهره، غنیه‌النزوع الى علمى الاصول و الفروع، چاپ ابراهیم بهادرى، قم ۱۴۱۷؛
(۸) ابن‌شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، تهران ۱۳۲۸ش، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۹) ابن‌طاووس، کشف المَحَجَّه لثمره‌المُهْجَه، چاپ محمد حسون، قم ۱۳۷۵ش؛
(۱۰) ابن‌فُوَطى، تلخیص مجمع‌الآداب فى معجم الالقاب، ج ۴، قسم ۳، چاپ مصطفى جواد، (دمشق ۱۹۶۵)؛
(۱۱) عبداللّه‌بن عیسىافندى اصفهانى، تعلیقه امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۱۰؛
(۱۲) همو، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۱۳) امین؛
(۱۴) مرتضى‌بن محمدامین انصارى، فرائدالاصول، قم ۱۴۲۷؛
(۱۵) محمدمهدى‌بن مرتضى بحرالعلوم، رجال السید بحرالعلوم، المعروف بالفوائد الرجالیه، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۶) یوسف‌بن احمد بحرانى، لؤلؤه‌البحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بى‌تا.)؛
(۱۷) على‌همت بنارى، زندگى و اندیشه‌هاى ابن‌ادریس، قم ۱۳۸۱ش؛
(۱۸) مصطفى‌بن حسین تفرشى، نقدالرجال، قم ۱۴۱۸؛
(۱۹) محمدبن حسن حرّعاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ?( ۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۲۰) احمد حسینى‌اشکورى، تراجم الرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۲۱) محمدجوادبن محمد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه فى شرح قواعدالعلامه، چاپ محمدباقر خالصى، قم ۱۴۱۹ـ۱۴۲۳؛
(۲۲) خوانسارى؛
(۲۳) خویى؛
(۲۴) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۵۹۱ـ۶۰۰ه ، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۲۵) همو، سیراعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸؛
(۲۶) سمعانى؛
(۲۷) شوشترى؛
(۲۸) محمدبن مکى شهید اول، الدروس الشرعیه فى فقه الامامیه، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۱۴؛
(۲۹) زین‌الدین‌بن على شهیدثانى، الرعایه فى علم الدرایه، چاپ عبدالحسین محمدعلى بقال، قم ۱۴۰۸؛
(۳۰) حسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، (بغداد ۱۳۷۰)، چاپ افست تهران (بى‌تا.)؛
(۳۱) محمدباقر صدر، «پیدایش و تطور علم اصول»، حوزه، ش ۹ (فروردین ۱۳۶۴)؛
(۳۲) صفدى؛
(۳۳) طبرسى؛
(۳۴) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، تحریرالاحکام الشرعیه على مذهب الامامیه، چاپ ابراهیم بهادرى، قم ۱۴۲۰ـ۱۴۲۲؛
(۳۵) همو، مختلف الشیعه فى احکام الشریعه، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۲۰؛
(۳۶) على‌بن حسین علم‌الهدى، رسائل‌الشریف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰؛
(۳۷) على‌بن عبداللّه علیارى تبریزى، بهجه‌الآمال فى شرح زبده‌المقال، ج ۶، چاپ جعفر حائرى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۳۸) عباس قمى، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، چاپ سنگى نجف ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳۹) همو، فوائدالرضویه: زندگانى علماى مذهب شیعه، تهران ?( ۱۳۲۷ش)؛
(۴۰) همو، هدیه‌الاحباب فى ذکر المعروف بالکنى و الالقاب و الانساب، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۴۱) اعجاز حسین‌بن محمدقلى کنتورى، کشف‌الحجب و الاستار عن اسماءالکتب و الاسفار، قم ۱۴۰۹؛
(۴۲) محمدبن اسماعیل مازندرانى حائرى، منتهى‌المقال فى احوال الرجال، قم ۱۴۱۶؛
(۴۳) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، چاپ سنگى نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۴۴) مجلسى؛
(۴۵) جعفربن حسن محقق حلّى، المعتبر فى شرح المختصر، ج ۱ و ۲، قم ۱۳۶۴ش؛
(۴۶) خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۴۷) على‌بن عبیداللّه منتجب‌الدین رازى، الفهرست، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، قم ۱۳۶۶ش؛
(۴۸) محمدعلى مهدوى‌راد، «تطور فقه شیعه و جایگاه سرائر در آن»، آینه پژوهش، سال ۱، ش ۴ (آذر و دى ۱۳۶۹)؛
(۴۹) محمدحسن‌بن باقر نجفى، جواهرالکلام فى شرح شرائع الاسلام، بیروت ۱۹۸۱؛
(۵۰) حسین‌بن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰؛
(۵۱) علیرضا هدائى، «ابن‌ادریس حلّى و کتاب السرائر»، مقالات و بررسیها، دفتر ۵۹ـ۶۰ (زمستان ۱۳۷۵).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه حسن‌ حِلّى(قرن هشتم و نهم)

حِلّى، حسن‌بن سلیمان ، محدّث و فقیه شیعى قرن هشتم و نهم. کنیه‌اش ابومحمد و ملقب به عزّالدین بود. حرّ عاملى (قسم ۲، ص ۶۶) نام محمد را در نَسب او ذکر نکرده و در واقع وى را به جدّ اعلایش منتسب ساخته است (آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۲۰، ص ۱۸۳).

برخى او را عاملى، منسوب به جبل عامل، خوانده‌اند (رجوع کنید به امین، ج ۵، ص ۱۰۶؛ صدر، ج ۱، ص ۱۰۳؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات : الحقائق الراهنه، ص ۴۰)، اما حرّ عاملى نام وى را در میان علماى جبل عامل نیاورده و از او در بخش دوم امل‌الآمل، که شامل علماى غیرعاملى است، یاد کرده است. از تاریخ ولادت و وفات و سوانح حیات وى اطلاع دقیقى در دست نیست. احتمالا پیش از ۷۴۲ به ‌دنیا آمده و پس از ۸۰۲ درگذشته است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

آقابزرگ طهرانى (طبقات : الضیاءاللامع، ص ۳۴) زادگاه وى را حلّه دانسته، اما با توجه به قولى که او را جبل عاملى مى‌داند و نیز اقامتش در قم، احتمال اینکه یکى از این دو شهر زادگاه او باشد نیز وجود دارد (حلّى، ۱۳۷۰ب، مقدمه محمدعلى اردوبادى غروى، ص ۲).

استادان و مشایخ

حلّى از مهم‌ترین شاگردان شمس‌الدین محمدبن مکى، معروف به شهید اول*، بود و به همراه پنج تن دیگر، در شعبان ۷۵۷ از او اجازه روایت دریافت کرد (امین، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الحقائق‌الراهنه، ص ۴۱) و در همان مدت کوتاهِ حیات شهید، در کنار فقیهان مشهورى چون فاضل مقداد*، از محضر وى بهره برد (صدر، ج ۱، ص ۳۳۶).

استادان و مشایخ دیگر او،

محمدبن ابراهیم مطارآبادى (افندى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۹۳ـ۱۹۴)،

سید بهاءالدین نیلى* و

رضى‌الدین على بودند (امین، همانجا).

مجلسى (ج ۱، ص ۳۳) حلّى را از نظر علم و فقاهت ستوده و همه آثار او را درخور اعتماد دانسته است. حلّى در زمره سلسله راویان صحیفه سجادیه نیز قرار دارد، چنان‌که براساس سَنَدى، جدّ شیخ بهائى، شمس‌الدین محمد جبعى (متوفى ۸۸۶)، این کتاب را از شیخ على‌بن محمدبن على از سید تاج‌الدین عبدالحمیدبن جمال‌الدین احمدبن على هاشمى از حسن‌بن سلیمان حلّى روایت کرده است (مجلسى، ج ۱۰۴، ص ۲۱۳؛ آقابزرگ طهرانى، طبقات: الضیاءاللامع، همانجا).

به گزارش خوانسارى (ج ۲، ص ۲۹۳ـ۲۹۴)، حلّى در محرّم ۸۰۲ اجازه روایت کتاب خصال صدوق را به شاگردش، عزّالدین حسین‌بن محمدبن حسن حمویانى/ جویانى، داده که این نسخه همراه با اجازه حلّى موجود است (در این باره رجوع کنید به سمامى حائرى، ص ۱۰۹، ۱۱۴). در کتابهاى رجال و تراجم غیر از حمویانى و تاج‌الدین عبدالحمیدبن جمال‌الدین احمدبن على هاشمى زینى، شاگرد و راوى دیگرى براى حلّى ذکر نشده‌است.

آثار

از حلّى چند اثر باقى‌مانده که مشهورترین آنها منتخب یا مختصر بصائرالدرجات است. در میان منابع کهن روایى شیعه، دو کتاب با نام بصائرالدرجات* موجود است: یکى تألیف مشهور محمدبن حسن‌بن فروخ صفار قمى* (متوفى ۲۹۰) و دیگرى تألیف سعد بن عبداللّه اشعرى* (متوفى ۲۹۹ یا ۳۰۱) که گویا اصل آن در دست نیست، گرچه اساس کار حلّى بر آن بوده است. مشتاق مظفّر (رجوع کنید به حلّى، ۱۴۲۱، مقدمه، ص ۳۰ـ۳۳)، براساس احتمال افندى اصفهانى (ج ۱، ص ۱۹۴)، با دلایل و شواهد نشان داده که بصائرِ سعد مختصر بصائرِ صفار بوده است، اما برخى این رأى را رد کرده حکم به استقلال دو اثر مذکور داده‌اند (رجوع کنید به امین، ج ۵، ص ۱۰۷؛آقابزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۳، ص ۱۲۴).

منشأ این اختلاف، عبارتى است که حلّى در ابتداى کتابش، اثبات الرجعه، آورده است (براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به حلّى، ۱۴۲۱، همان مقدمه، ص ۲۸ـ۳۳). آنچه مسلّم است اینکه حلّى اختصار خود را براساس بصائرالدرجات سعدبن عبداللّه اشعرى انجام داده است. مختصر حلّى شامل احادیثى درباره فضائل و مناقب اهل بیت علیهم‌السلام است. وى علاوه بر انتخاب احادیث سعد، اخبار دیگرى را، از منابع گوناگون و با طرق دیگر، به آنها افزوده و براى جلوگیرى از اشتباه با احادیث سعد، نام منابع را ذکر کرده است. از رساله الرجعه و الردعلى اهل البدعه حلّى نیز یاد شده (امین، ج ۵، ص ۱۰۷) که همان کتاب مختصر البصائر است (حلّى، ۱۴۲۱، همان مقدمه، ص ۲۴ـ۲۵).

اثر دیگر او، کتاب المحتضر است در اثبات اینکه محتضر در حال احتضار، پیامبر و امامان علیهم‌السلام را رؤیت حقیقى مى‌کند. وى در این کتاب، آراى شیخ مفید (ص ۸۵ـ۸۶) را که احادیث مرتبط با این موضوع را تأویل کرده، رد نموده (رجوع کنید به حلّى، ۱۳۷۰الف، ص ۱ـ۲) و به ذکر مطالب متنوعى، چون مناقب اهل بیت و شیعیان آنها و طعن برخى از مخالفانشان، پرداخته است.

از این کتاب به المحتضر و مایَراه فى حال الاحتضار، و مناقب‌الائمه نیز یاد شده است (آقا بزرگ طهرانى، الذریعه، ج ۲۲، ص ۳۲۱). این رساله، به همراه الرجعه و مختصرالبصائر، از منابع مجلسى در تألیف بحارالانوار (ج ۱، ص ۱۶) بوده است (خوانسارى، ج ۲، ص ۲۹۳). المحتضر در ۱۳۳۰ش/۱۹۵۱ در نجف، به تحقیق محمدعلى اردوبادى غروى، به‌چاپ رسید.

حلّى رساله کوتاهى درباره برترى امامان بر انبیا و فرشتگان نوشته که در آن با آراى شیخ مفید در اوائل المقالات (ص ۸۱ـ۸۳؛
نیز رجوع کنید به طوسى، ص ۳۲۸)، که قائل به خلاف این موضوع بوده، مناقشه کرده است (افندى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۹۴؛
نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، طبقات: الضیاء اللامع، ص ۳۴).

رساله فى احادیث‌الذر اثر دیگرى از حلّى است که با نام ملحق مختصرالبصائر در ۱۳۷۹ش/۱۴۲۱ در قم منتشر شده است.



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الحقائق الراهنه فى المائه الثامنه، چاپ على‌نقى منزوى، بیروت ۱۹۷۵؛
(۳) همان: الضیاء اللامع فى‌القرن التاسع، چاپ على‌نقى منزوى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۴) عبداللّه‌بن عیسى افندى اصفهانى، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۵) امین؛
(۶) محمدبن حسن حرّ عاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ?( ۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۷) حسن‌بن سلیمان حلّى، المحتضر، (چاپ محمدعلى اردوبادى غروى)، نجف ۱۳۷۰الف؛
(۸) همو، مختصر البصائر، چاپ مشتاق مظفّر، قم ۱۴۲۱؛
(۹) همو؛
(۱۰) مختصر بصائر الدرجات، نجف ۱۳۷۰ب؛
(۱۱) خوانسارى؛
(۱۲) محمد سمامى‌حائرى، «اجازه الشیخ حسن الحلى للجویانى»، تراثنا، سال ۳، ش ۱ (محرّم ـ ربیع‌الاول ۱۴۰۸)؛
(۱۳) حسن صدر، تکمله امل‌الآمل، چاپ حسین‌على محفوظ، عبدالکریم دباغ، و عدنان دباغ، بیروت ۱۴۲۹/۲۰۰۸؛
(۱۴) محمدبن حسن طوسى، الرسائل‌العشر، قم ?( ۱۴۰۳)؛
(۱۵) مجلسى؛
(۱۶) محمدبن محمدمفید، اوائل المقالات فى المذاهب و المختارات، چاپ عباسقلى ص.وجدى (واعظ چرندابى)، تبریز ۱۳۷۱، چاپ افست قم (بى‌تا.).

دانشنامه جهان اسلامجلد ۱۴ 

زندگینامه آیت الله حسین حلّى(متوفی ۱۳۵۳ش )

 فقیه بزرگ امامى قرن چهاردهم. او اصالتاً اهل عیفار (منطقه‌اى در عراق، در نزدیکى حلّه*) و از طایفه‌اى مشهور به طفیل بود. پدرش، على‌بن حسین حلّى (متوفى ۱۳۴۴) عالمى پرهیزکار و از شاگردان محمد طه نجف، در جوانى حلّه را ترک کرد و در نجف سکنا گزید (رجوع کنید به آل‌محبوبه، ج ۳، ص ۲۸۳ـ۲۸۴؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۴۲۳ـ ۱۴۲۴).حسین در حدود ۱۳۰۹ در نجف به دنیا آمد.

اساتید

او پس از آموختن خواندن و نوشتن، به تحصیل علوم حوزوى روى آورد و پس از فراگرفتن دروس مقدماتى و میانى و عالى، به تحصیل در دوره خارج فقه و اصول پرداخت. مهم‌ترین و اصلى‌ترین استاد او در این مرحله میرزامحمدحسین نائینى* بود که حلّى دوره‌اى طولانى در جلسات درس وى حضور یافت و از شاگردان برجسته و نزدیک او بود. حلّى مدتى نیز در جلسات درس آقا ضیاءالدین عراقى* شرکت کرد (آل‌محبوبه، ج ۳، ص ۲۸۳؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۶۰۳؛ نیز رجوع کنید به طباطبائى‌حکیم، ج ۳، ص ۵۴).

شاگردان

حلّى در فقه و اصول به رتبه بالایى رسید و مجتهد برجسته‌اى شد. او سالهاى طولانى تدریس کرد و شاگردان بسیارى پرورش داد،

از جمله:

على‌بن اسداللّه غروى تبریزى،

سیدعزالدین‌بن على بحرالعلوم،

سیدرضى‌بن محمدحسین شیرازى،

جعفربن باقر آل‌محبوبه،

سیدمحمدمهدى بجنوردى،

سیدعبدالرسول جهرمى شیرازى،

ابراهیم‌بن صفرعلى مشکینى،

حسن سعید تهرانى،

محمدتقى حکیم و

محمدسعید حکیم.

حلّى فردى دقیق، مسلط بر مبانى فقهى و اصولى گوناگون و خوش‌بیان بود و بسیار عمیق و محققانه و به شکل دسته‌بندى شده و منظم تدریس مى‌کرد. او را پرهیزکار، خوش‌خلق و متواضع توصیف کرده و گفته‌اند که از ریاست و زعامت دورى مى‌جست.

رحلت

حلّى در ۱۳۹۴/ ۱۳۵۳ش در نجف درگذشت (رجوع کنید به آل‌محبوبه، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۶۰۳ـ۶۰۴؛ امینى، ۱۴۱۳، ج ۱، ص ۴۴۲؛ نیز رجوع کنید به حکیم، ص ۸۱، پانویس؛ طباطبائى‌حکیم، همانجا).

آثار

حلّى چندین اثر در فقه و اصول تألیف کرده است. برخى آثار فقهى او که تعدادى از آنها درباره موضوعات جدید است،

عبارت‌اند از:

رساله فى اخذ الاُجره على‌الواجبات،

رساله فى‌الحاق ولد الشبهه بالزواج الدائم،

رساله فى حکم بیع جِلد الضَبّ و طهارته و قبوله التذکیه،

رساله فى عمل اهل کلّ افق على افقهم و حکم‌المسافر بالطائره من بلاد الى اخرى،

رساله فى معامله الدینار بأزیَدَ مِنه و رساله فى معامله الیانَصیب و البیمه الشائعه فى هذا العَصْر.

رساله فى‌الوضع،

رساله فى قاعده الفراش، و

رساله فى قاعده مَنْ مَلَک از دیگر آثار اصولى و فقهى اوست. همچنین او اثرى مبسوط در دو جلد با عنوان السؤال و الجواب، درباره موضوعات گوناگون از جمله تفسیر، فقه، اصول‌فقه، لغت و ادبیات تألیف کرده است. حلّى بر برخى آثار مهم نیز حاشیه نوشته است (آل‌محبوبه، ج ۳، ص ۲۸۳ـ۲۸۴؛ نیز رجوع کنید به موسوعه طبقات الفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۲۲۲ـ۲۲۳).

شمارى از شاگردان حلّى تقریرات درسهاى فقه و اصول او را تدوین کرده‌اند که مشهورترین آنها بُحُوث فقهیه، اثر عزالدین بحرالعلوم است. این اثر حاصل درسهاى حلّى درباره برخى مسائل جدید فقهى، از جمله بیمه، بلیت بخت‌آزمایى، اوراق نقدى، عملیات بانکى، سرقفلى، احداث راهها و خیابانهاى جدید، قاعده الزام و حقوق زوجیت و آثار وضعى آن است. مؤلف با بهره‌گیرى از منابع جدید، نکاتى را به دروس حلّى افزوده و پاره‌اى از مباحث کتاب را با پرسش و استفتا از حلّى تألیف کرده است (رجوع کنید به بحرالعلوم، ص ۱۱ـ۱۲).

این اثر نخستین‌بار در ۱۳۸۴/ ۱۳۴۳ش در نجف و پس از آن، بارها در عراق، لبنان و ایران چاپ شد. دلیل العروه‌الوثقى، اثر حسن سعید تهرانى، یکى‌دیگر از تقریرات دروس حلّى در مبحث طهارت است که بارها در عراق و ایران چاپ شده است (رجوع کنید به امینى، ۱۳۸۵، ص ۱۷۰؛عواد، ج ۱، ص ۳۴۳). بخش هشتم کتاب نموذج فى‌الفقه الجعفرى (چاپ ۱۴۱۰/ ۱۳۶۸ش، قم)، اثر سیدعباس مدرسى یزدى هم به تقریرات درس حلّى در مبحث بیع اختصاص دارد.

گفتنى است که حسین حلّى برادر بزرگ‌ترى به نام حسن داشت که شاعر و فاضل بود و در ۱۳۳۷ در جوانى براثر بیمارى درگذشت. از او دو اثر، کتاب فى علم‌الصرف و دیوان شعر، برجاى مانده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۴۱۴ـ۴۱۵؛همو، ۱۴۰۳، ج ۹، قسم ۱، ص ۲۴۱؛حلّى، قسم ۲، ص ۲۰۲ـ۲۰۳).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد، قسم ۱ـ۴، ۱۴۰۴؛
(۳) جعفربن باقر آل‌محبوبه، ماضى النجف و حاضرها، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۴) محمدهادى امینى، معجم‌المطبوعات النجفیه: منذ دخول الطباعه الى النجف حتى الآن، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۵) همو، معجم رجال الفکر و الادب فى النجف خلال الف عام، (نجف )۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۶) عزالدین بحرالعلوم، بحوث فقهیه من محاضرات آیه‌اللّه العظمى الشیخ حسین الحلّى، بغداد ۱۴۱۰؛
(۷) محمدتقى حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، قم ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۸) یوسف حلّى، تاریخ‌الحله، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، چاپ افست قم ۱۳۷۲ش؛
(۹) محمدسعید طباطبائى حکیم، المحکم فى اصول الفقه، قم ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۱۰) کورکیس عواد، معجم‌المؤلفین العراقیین فى القرنین التاسع عشر و العشرین، بغداد ۱۹۶۹؛
(۱۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه حسین حَلیمى(متوفی۴۰۳ه ق)

حَلیمى، حسین بن حسن ، کنیه‌اش ابوعبداللّه، فقیه و محدّث و قاضى شافعى قرن چهارم و پنجم. وى در ۳۳۸ در گرگان به دنیا آمد. در کودکى به بخارا رفت (سهمى، ص ۱۹۸؛ سمعانى، ج ۲، ص ۲۵۰؛ ابن‌جوزى، ج ۱۵، ص ۹۴)؛ از این‌رو، زادگاهش بخارا ذکر شده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۲۳۲).

اساتید

وى فقه را نزد بزرگان شافعى آن روزگار، یعنى ابوبکر محمدبن على قفّال و ابوبکر محمدبن عبداللّه اُودَنى، آموخت و پس از مدتى از پیشوایان مذهب شافعى در ماوراءالنهر گردید و در شهرهاى آن دیار منصب قضا را برعهده گرفت (سهمى، همانجا؛ عَبّادى، ص ۱۰۵؛ سمعانى، همانجا؛ ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۳۸۲).

وى از محدّثانى چون ابوبکر محمدبن احمدبن خَنب، ابوعبداللّه محمدبن على جَبّاخانى، خلف‌بن محمد خیّام و بکربن محمد مروزى دُخَمسینى حدیث شنید و تا آنجا پیش رفت که او را رئیس اهل حدیث در بخارا و اطراف آن دانسته‌اند (رجوع کنید به سهمى، همانجا؛ سمعانى، ج ۲، ص ۲۵۰ـ۲۵۱؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۳، ص ۱۰۳۰).

حلیمى در ۳۷۷ هنگام سفر حج و در ۳۸۵ به عنوان فرستاده سلطان وقت، وارد نیشابور شد. وى در ۳۸۹ از جانب امیر خراسان نزد والى گرگان، قابوس‌بن وشمگیر، رفت و در طول این سفرها و اقامتهاى کوتاه به روایت حدیث پرداخت، چنان‌که محدّث مشهور، حاکم نیشابورى* (متوفى ۴۰۵)، در همین ایام از او حدیث شنید (سهمى، ص ۱۹۹؛ سمعانى؛ ابن‌اثیر، همانجاها؛ ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۱۳۷ـ۱۳۸).

شاگردان

ذهبى (۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹؛ همو، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، همانجاها)، ضمن ستایش حلیمى در امر حدیث، ابوزکریا عبدالرحیم‌بن احمد بخارى و ابوسعد محمدبن عبدالرحمان گنجرودى را در شمار راویان او آورده است. احمدبن حسین رازى فناکى و طاهربن عبداللّه نیز در شمار شاگردان وى ذکر شده‌اند (رجوع کنید به ابن‌قاضى شهبه، ج ۱، ص ۲۲۹، ۲۶۲). از او با عناوینى چون امام و حاکم یاد کرده‌اند (رجوع کنید به بیهقى، ۱۴۲۱، ج ۱، ص ۲۸؛ سمعانى، ج ۲، ص ۲۵۰).

رحلت

حلیمى در جمادى‌الاولى ۴۰۳ در بخارا درگذشت (سهمى، ص ۱۹۸؛ سمعانى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۲۳۳).

آثار

برخى وى را صاحب آثار متعدد و مفید معرفى کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۵۷؛ صفدى، ج ۱۲، ص ۳۵۱؛ یافعى، ج ۳، ص ۵)، اما در منابع، فقط یک اثر از او با نام منهاج‌الدین فى شعب‌الایمان ذکر شده است. این کتاب در سه جلد تألیف و در ۷۷ باب تنظیم گردیده، براساس روایتى از پیامبر که ایمان داراى هفتاد و چند شعبه است (براى آثار دیگرى باعنوان شعب‌الایمان رجوع کنید به حاجى‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۰۴۷ـ۱۰۴۸).

این کتاب، که صبغه کلامى دارد، شامل ده باب است. نُه باب نخست، با موضوعاتى نظیر تعریف و خصوصیات و شرایط ایمان، مقدمات ورود به باب پایانى است. باب دهم، با عنوانِ «شعب‌الایمان»، خود شامل ۷۷ باب است که در هر باب، یکى از اجزا و متعلقات ایمان بررسى شده است، از جمله ایمان به خدا، ایمان به ملائکه، و ایمان به حشر و قیامت. منهاج‌الدین مشتمل بر موضوعاتى در باب فقه، اخلاق و آداب، و نیز مطالبى راجع به مبانى ایمان و نشانه‌ها و احوال قیامت است. این کتاب با تحقیق حلمى محمد فوده در سه جلد (بیروت ۱۳۹۹) چاپ شده است (براى نسخ خطى موجود از کتاب رجوع کنید به فؤاد سید، ج ۱، ص۱۱۰؛حلیمى، ج۱، مقدمه حلمى محمد فوده، ص ۲۹ـ۳۷).

شخصیت حلیمى و آراى او در میان شافعیان داراى منزلت و اعتبار است (رجوع کنید به عبّادى، همانجا؛سبکى، ج ۴، ص ۳۳۵ـ۳۴۳)، چنان‌که ابوبکر بیهقى* (متوفى ۴۵۸)، از ائمه شافعى، در تألیفات خود از آراى او بسیار بهره گرفته است (ابن‌قاضى شهبه، ج ۱، ص ۱۷۰؛ذهبى، ۱۴۲۴، همانجا؛همو، ۱۹۸۴، ج ۳، ص ۸۶؛صفدى، همانجا؛براى نمونه رجوع کنید به بیهقى، ۱۴۲۱، ج ۱، ص ۲۸، ۹۶، ج ۲، ص ۷۵ـ۷۶، ۱۰۲ـ۱۰۳؛همو، ۱۴۲۳، ج ۱، ص ۳۴ـ۳۵، ۱۰۴).

بیهقى (۱۴۲۱، ج ۱، ص ۲۸) تصریح دارد که شاکله اصلى کتاب شعب‌الایمانِ خود را از المنهاج حلیمى گرفته و در بخشهاى گوناگون مطالبى از وى نقل کرده است. وى (۱۴۲۱، همانجا) وجه تمایز کتاب خود را با اثر حلیمى در این دانسته که حلیمى براى اختصار، اسانید روایات را حذف کرده، اما وى احادیث را، به شیوه اهل حدیث، با اِسناد نقل نموده است. افراد متعددى در قرون بعد به شرح، تلخیص و منظوم ساختن کتاب حلیمى همت گماردند. از جمله قاضى علاءالدین تبریزى قونوى المنهاج را تلخیص کرده، نورالدین اُشمونى آن را به نظم درآورده و خطیب شربینى به شرح آن پرداخته است (رجوع کنید به ابن‌قاضى شهبه، ج ۲، ص ۱۴۰، ۳۵۸؛حاجى‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۸۷۱ـ۱۸۷۲؛کتّانى، ص ۵۰؛سزگین، ج ۱، جزء۴، ص ۴۷).

ابن‌عماد (ج ۳، ص ۱۶۸)، و به تبع وى کحّاله (ج ۴، ص ۳)، کتابى با عنوان آیات‌الساعه و أحوال‌القیامه به حلیمى نسبت داده‌اند. این انتساب صحیح نیست و منشأ آن نقل عبارتى از ابن‌قاضى شهبه است که در آن اشاره کرده المنهاج حلیمى مباحث جالبى درباره آیات و احوال قیامت دارد (نیز رجوع کنید به حلیمى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۸ـ۲۹).



منابع:

(۱) ابن‌اثیر، اللباب فى تهذیب الانساب، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاریخ‌الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۳) ابن‌خلّکان؛
(۴) ابن‌عماد؛
(۵) ابن‌قاضى شهبه، طبقات‌الشافعیه، چاپ حافظ عبدالعلیم‌خان، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۸ـ۱۴۰۰/ ۱۹۷۸ـ ۱۹۸۰؛
(۶) احمدبن حسین بیهقى، شعب‌الایمان، چاپ محمدسعید بسیونى زغلول، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۷) همو، کتاب الاسماء و الصفات، چاپ عمادالدین احمد حیدر، بیروت ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲؛
(۸) حاجى‌خلیفه؛
(۹) حسین‌بن حسن حلیمى، کتاب‌المنهاج فى شعب الایمان، چاپ حلمى محمد فوده، (بیروت )۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۰) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۱) همو، سیر اعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۲) همو، العبر فى خبر من غبر، ج ۳، چاپ فؤاد سید، کویت ۱۹۸۴؛
(۱۳) همو، کتاب تذکره‌الحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۴) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات‌الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۱۵) فؤاد سزگین، تاریخ‌التراث العربى، ج ۱، جزء۴، نقله الى العربیه محمود فهمى حجازى، (ریاض) ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۶) سمعانى؛
(۱۷) حمزه‌بن یوسف سهمى، تاریخ جرجان، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛
(۱۸) صفدى؛
(۱۹) محمدبن احمد عَبّادى، کتاب طبقات‌الفقهاء الشافعیه، چاپ یوستا ویتستام، لیدن ۱۹۶۴؛
(۲۰) فؤاد سید، فهرس‌المخطوطات المصوره، ج ۱، قاهره ۱۹۸۸؛
(۲۱) محمدبن جعفر کتّانى، الرساله المستطرفه لبیان مشهور کتب‌السنه المشرفه، کراچى ۱۳۷۹/۱۹۶۰؛
(۲۲) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۲۳) عبداللّه‌بن اسعد یافعى، مرآه‌الجنان و عبره الیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه لطف‌اللّه حلیمى(اواخر سده نهم)

 لطف‌اللّه بن یوسف ، لغت‌شناس، فقیه، شاعر و طبیب ایرانى‌تبار عثمانى در اواخر سده نهم. جدش، عبدالحلیم، اهل سیواس بود و خود حلیمى به احتمال بسیار در آماسیه به دنیا آمده و همانجا بزرگ شده بود (بروسه‌لى، ج ۱، ص ۲۷۳؛ د. ا. د. ترک، ذیل مادّه). برخى منابع او را ایرانى و از دیار عجم (رجوع کنید به ثریا، ذیل مادّه؛طاشکوپرى‌زاده، ص ۳۸۶) و از ادیبان فاضل فارسى‌دان (بروسه‌لى، همانجا) شمرده‌اند.

بعضى مؤلفان وى را معاصر سلطان سلیم یاووز (حک : ۹۱۸ـ ۹۲۴) معرفى کرده و گفته‌اند که در ۹۲۲ درگذشته است (رجوع کنید به ثریا، همانجا؛سامى، ذیل مادّه؛شوقى، ص ۱۸۳)، اما این مدعا اشتباه، و نتیجه خلط حلیمى با شاعرى به نام حلیمى چلبى است (د. ا. د. ترک، همانجا؛نیز رجوع کنید به بروسه‌لى؛طاشکوپرى‌زاده، همانجاها).

حلیمى در روزگار سلطان محمد فاتح (حک : ۸۴۸، ۸۵۵ـ ۸۸۶) به استانبول رفت و صدراعظم، محمودپاشا، از او حمایت کرد (قنالى‌زاده، ج ۱، ص ۳۰۳؛سامى، همانجا). هنگام سلطنت فاتح، حلیمى مقام قضاى نواحى مختلف قلمرو عثمانى را داشت، اما وقتى به شاهزاده بایزید دوم توصیه کرد از معاشرانش، که وى را به خَمر و قمار و مواد مخدر سوق مى‌دادند، پرهیز کند، دوستان شاهزاده براى وى دسیسه چیدند و او در ۸۷۷ در توقات زندانى شد، ولى پس از سه ماه تبرئه و آزاد گردید.

آنگاه در قصیده تائیه‌اى به عربى، ماوقع را به اطلاع سلطان رساند و موجب تعقیب و مجازات کسانى شد که ولیعهد را گمراه مى‌کردند. حلیمى احتمالا پس از جلوس بایزید دوم، با تحریک و توطئه همان دشمنان قدیمش، در ۸۸۷ اعدام شد (د.ا. د. ترک، همانجا؛نیز رجوع کنید به صولاق‌زاده، ص ۲۵۱؛قس حاجى‌خلیفه، ج ۲، ستون۱۲۴۶: «سنه ۹۰۰ مقتولا»).

حلیمى فارسى را نیک مى‌دانست، ولى احتمالا بیشتر اشعارش به عربى بوده است (>دایره‌المعارف ادیبان دنیاى ترک <، ذیل مادّه).

وى از طبیبان معروف زمان خود بود و نزد شرف‌الدین صابونجى اوغلو، رئیس دارالشفاى آماسیه، پرورش یافت و اثرى در طب، به نام قاسمیه، تألیف کرد (اوزون چارشیلى، ج ۲، ص ۵۹۷ـ۶۰۰؛نیز رجوع کنید به شوقى، همانجا). وى همچنین اثرى منظوم در طب، به نام لطف محمدخان، را به سلطان محمدفاتح تقدیم کرد (شهسوار اوغلى، ص ۵۱).

آثار حلیمى به این شرح است:

۱) بحرالغرائب، معروف به قائمه، در دو جلد، که جلد نخست آن فرهنگ لغات فارسى به ترکى و جلد دوم آن در خصوص قواعد عروض و قافیه و بدیع و بیان است (قنالى‌زاده، همانجا؛حاجى‌خلیفه، ج ۱، ستون ۲۲۵، ج ۲، ستون ۱۳۱۵). از این اثر، که به لغت حلیمى نیز شهرت یافته است، شش نسخه خطى در کتابخانه‌هاى استانبول وجود دارد (>دایره‌المعارف زبان و ادبیات ترکى<، ذیل مادّه). گیب (ج ۲، ص ۳۸۶) از بحرالغرائب دیگرى سخن گفته است که به بحرالغرائب حلیمى ربطى ندارد.

۲) فرائض الحلیمى الرومى (حاجى‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۲۴۶)، به عربى، درباره قواعد ارث.

۳)قصیده تائیه به عربى که خود حلیمى بر آن شرح نوشته است و نسخه‌اى از آن در کتابخانه ایاصوفیه وجود دارد (بروسه‌لى؛
د. ا. د. ترک، همانجاها).

۴) گلشن زیبا، اثرى منظوم به فارسى در طب، در سه باب: طبیعیات، ضروریات، و مرض. وى آن را در ۸۶۲ به سلطان‌محمد فاتح تقدیم کرده است.

۵) ترجمه فارسى قرآن، که یگانه نسخه آن در کتابخانه طوپقاپى‌سراى نگهدارى مى‌شود.

۶) حاشیه الحلیمى على‌الخَیالى، که حاشیه‌اى است بر حاشیه خیالى از شرح‌العقائد النَّسَفیه سعدالدین تفتازانى در کلام اسلامى. یک نسخه خطى از این کتاب در کتابخانه سلیمانیه استانبول نگهدارى مى‌شود.

۷) مُصَرِّحاتُ الاسماء، که نوعى فرهنگ اسامى عربى با معادلهاى ترکى و گاهى فارسى است. حلیمى در تألیف آن، الصِحّاح جوهرى، الجَمْهَره ابن‌دُرَید و مُعَجم‌اللُغه ابن‌فارِس و برخى دیگر از کتابهاى لغت عربى را مأخذ قرار داده و در ۸۷۲ آن را به بایزید دوم تقدیم کرده است. چند نسخه خطى از این کتاب در کتابخانه‌هاى استانبول و قاهره و اتریش موجود است (رجوع کنید به د. ا. د. ترک، همانجا؛بروکلمان، ج ۲، ص ۲۸۹، >ذیل<، ج ۲، ص ۳۱۲)؛۸) تحفه مقدمه‌اللغه، فرهنگ منظوم فارسى به ترکى.

۹) مرآه‌الطَیّبین، به فارسى، در توبه، که در ۸۶۵ تألیف شده است.

۱۰) رسالهٌ فى بیان قواعدالمعما، به ترکى، در شرح قواعد معماهاى فارسى.

۱۱) رسالهٌ فى التّجنیسات و التّشبیهات و المَجازات، به ترکى، در بیان قواعد این صناعات (د. ا. د. ترک، همانجا).

 



منابع:

(۱) محمدطاهر بروسه‌لى، عثمانلى مؤلفلرى، استانبول ۱۳۳۳ـ۱۳۴۲؛
(۲) محمد ثریا، سجل عثمانى، استانبول ۱۳۰۸ـ۱۳۱۵/ ۱۸۹۰ـ۱۸۹۷، چاپ افست انگلستان ۱۹۷۱؛
(۳) حاجى‌خلیفه؛
(۴) شمس‌الدین‌بن خالد سامى، قاموس‌الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ۱۸۹۸؛
(۵) صولاق‌زاده محمد همدمى، صولاق‌زاده تاریخى، استانبول ۱۲۹۷؛
(۶) احمدبن مصطفى طاشکوپرى‌زاده، الشقائق النعمانیه فى علماء الدوله العثمانیه، چاپ احمد صبحى فرات، استانبول ۱۴۰۵؛

(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949;
(۸) Supplementband, 1937-1942;
(۹) E.J.W. Gibb, A history of Ottoman poetry, ed. Edward G. Brown, vol.2, London 1965;
(۱۰) Hasan Celebi Kinalizade, Tezxkiretu s-suara, ed. Ibrahim Kutluk, Ankara 1978-1981;
(۱۱) Bedi. N. Sehsuvaroglu, Turk tip tarihi, Bursa 1984;
(۱۲) Osman Sevki, Besbucuk asirlik Turk tababeti tarihi, ed. Ilter Uzel, Ankara 1991;
(۱۳) TDVIA, s.v. “Halimi, Lutfullah” (by Mustafa Erkan);
(۱۴) Turk dili ve edebiyati ansiklopedisi, Istanbul: Dergah yayinlari, 1976-1998, s.v. “Halimi, Lutfullah”;
(۱۵) Turk dunyasi edebiyatcilari ansiklopedisi, Ankara: Ataturk Yuksek Kurumu, Ataturk Kultur Merkezi Baskanligi, 2002- , s.v. “Halimi”;
(۱۶) Ismail Hakki Uzuncarisli, Osmanli tarihi, vol.2, Ankara 1998.

 

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه محمود حَمزاوى( قرن سیزدهم)

 محمودبن محمد نَسیب، فقیه و مفسر و عالم حنفى قرن سیزدهم. بنی‌حمزه از خاندانهاى علمى حنفی‌مذهب در سرزمین شام‌اند که عالمان برجسته‌اى از میان آنها برخاسته‌اند. اسلاف این خاندان ساکن حرّان بودند که به دمشق مهاجرت کردند و در آن دیار منصب «نقابهالاشراف» (رجوع کنید به رفیعى علامرودشتى، ج ۲، ص ۳ـ۵۰) را برعهده گرفتند که تا چند نسل تداوم یافت. نسب آنان به محمدبن اسماعیل اعرج، فرزند امام جعفر صادق علیه‌السلام، می‌رسد (رجوع کنید به محبّى، ج ۲، ص ۱۰۵؛ بستانى ، ج ۷، ص ۲۱۴ـ۲۱۶؛ تیمورپاشا، ص ۲۴۹ـ۲۵۰؛ د. اسلام، ذیل “Hamza al-Harrani” ).

محمود حمزاوى در ۱۲۳۶ یا ۱۲۳۴ (رجوع کنید به بیطار، ج ۳، ص ۱۴۶۸؛ بغدادى، ج ۲، س ۴۲۰) در دمشق به دنیا آمد. مقدمات علوم را نزد پدرش آموخت، سپس فقه و اصول و تفسیر و حدیث و علوم دیگر را از کسانى چون سعید حلبى، عبدالرحمان کزبرى، حامد عطار، حسن شَطّى و عمرآمدى فراگرفت (بیطار، ج ۳، ص ۱۴۶۸، ۱۴۷۵؛ تیمورپاشا، ص ۲۴۹؛ شیطى، ص ۳۲۰).

حمزاوى در ۲۴ سالگى به مناصب قضایى رسید و در ۱۲۶۶ به عضویت مجلس بزرگ ایالتى دمشق (که ادارۀ آنجا را برعهده داشت) برگزیده شد. وى مدیریت اوقاف شام و ریاست امور املاک و اراضى عمومى را نیز برعهده داشت. او در ۱۲۸۴ مفتى شام شد و تا آخر عمر در این سمت باقی‌ماند. در حادثۀ سال /۱۸۶۰ ــ که بر اثر اختلافات مذهبى، بسیارى از محله‌هاى مسیحی‌ نشین و کلیساها در دمشق تخریب شدندــ حمزاوى به حمایت از آسیب‌دیدگان و رفع نیازهاى آنان پرداخت و از این‌رو، ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، از او قدردانى کرد (بیطار، ج ۳، ص ۱۴۶۸ـ۱۴۷۳؛ کردعلى، ج ۳، ص ۷۳ـ۹۳).

حمزاوى را فقیهى متبحر، مفسرى آگاه، ادیبى توانا، خوشنویسى چیره، و متواضع و پرکار وصف کرده‌اند.

رحلت

او در ۱۳۰۵ در دمشق درگذشت و در مقبرۀ دَحْداح دفن شد (بیطار، ج ۳، ص ۱۴۷۶؛ تیمورپاشا، ص ۲۴۸ـ۲۴۹).

حمزاوى کتابهاى بسیارى در فقه و اصول و تفسیر نگاشت.

مهم‌ترین کتابهاى او عبارت‌اند از:

تفسیر دُرّالاسرار، که آن را به سلطان عبدالمجید عثمانى تقدیم کرد؛

دلیل الکُمَّل الى الکلام المهمل، در علم لغت؛

آثار متعدد فقهى،

مانند الطریقه الواضحه الی‌البیّنهالراجحه،

الفرائدالبهیّه فى القواعدالفقهیّه،

قواعدالاوقاف،

کتاب فتوایىِ الفتاوی‌المحمودیه،

فقه منظوم با نام غریب‌الفتاوى و رساله‌هاى فقهى متعدد،

که همه این آثار فقهى چاپ شده‌اند؛

الکواکب الزاهره فی‌الاحادیث المتواتره، در حدیث؛

دو اثر کلامى العقیدهالاسلامیه و بغیه الطالب؛

و دیوان شعر.

وى همچنین شمارى از آثار فقهى و اصولى را به نظم درآورده است، که از آن جمله‌اند:

الجامع‌الصغیر شیبانى و مِرْقاه الاصول ملاخسرو (براى این آثار و آثار دیگر رجوع کنید به بیطار، ج ۳، ص ۱۴۷۳ـ۱۴۷۴؛ بغدادى، ج ۱، ستون ۳۰۰، ۳۲۴؛ تیمورپاشا، ص ۲۴۸؛ زرکلى، ج ۷، ص ۱۸۵).



منابع :
(۱) بطرس بستانى، کتاب دائرهالمعارف، بیروت، بی‌تا؛
(۲) اسماعیل‌پاشا بغدادى، هدیهالعارفین: اسماءالمؤلفین و آثارالمصنفین، در حاجی‌خلیفه، کشف‌الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۳) عبدالرزاق بیطار، حلیه البشر فى تاریخ القرن الثالث عشر، چاپ محمد بهجه بیطار، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۴) احمد تیمورپاشا، اعلام الفکر الاسلامى فى عصر الحدیث، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۵) على رفیعى علامرودشتى؛
(۶) گنجینه شهاب، چاپ محمود مرعشى نجفى، قم ۱۳۸۰؛
(۷) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۶؛
(۸) محمدجمیل شیطى، اعیان دمشق، (بی‌جا) ۱۹۷۲؛
(۹) محمد کردعلى، خطط الشام، بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۰؛
(۱۰) محمدامین‌بن فضل‌اللّه محبّى، خلاصهالاثر فى اعیان القرن الحادى عشر، بیروت، بی‌تا؛

(۱۱) EI2, s.v. “Hamza al-Harrani” (by N.Elisseeff).

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه تقى‌الدین ابوالصَّلاح حَلَبى(قرن چهارم و پنجم)

ابوالصَّلاح تقى‌بن نجم، فقیه و متکلم امامى قرن چهارم و پنجم. در ۳۷۴ در حلب به دنیا آمد (ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۷۱). در پاره‌اى منابع (رجوع کنید به امین، ج ۳، ص ۶۳۴؛مدرس‌تبریزى، ج ۷، ص ۱۶۱)، تاریخ تولد او ۳۴۷ ذکر شده که احتمالا ناشى از تصحیف است (نیز رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۶۲ش، مقدمه استادى، ص ۵). وى ظاهرآ فراگیرى علم را در زادگاه خود آغاز کرده است (رجوع کنید به ذهبى، ج ۹، ص ۶۸۹).

نام او را بیشتر شرح‌حال‌نگاران تقى و برخى تقى‌الدین ذکر کرده‌اند، همچنان‌که نام پدرش نجم و نجم‌الدین ثبت شده است (رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۷۵ش، مقدمه تبریزیان حسون، ص ۱۵ـ۱۶). ابن‌حجر عسقلانى (همانجا)، به اشتباه، نام پدر او را عمر ذکر کرده است.

اساتید

ابوالصلاح حلبى به بغداد رفت و در آنجا نزد سید مرتضى علم‌الهدى* درس خواند و در زمره شاگردان مبرِّز او قرار گرفت، چنان‌که بعدها سیدمرتضى پاسخ استفتائات مردم حلب را به وى احاله مى‌داد و حلبى نماینده او در حلب به شمار مى‌رفت (منتجب‌الدین رازى، ص ۴۴؛ابن‌شهر آشوب، ص ۲۹؛مجلسى، ج ۱۰۵، ص ۱۵۸ـ۱۵۹). استاد دیگر او شیخ طوسى* بود که در کتاب رجال (ص ۴۵۷) حلبى را از شاگردان خود به شمار آورده است. برخى حمزه ‌بن عبدالعزیز سلار* دیلمى را نیز جزو استادان او ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به طریحى، ذیل «سلر»؛کاظمى تسترى، ص ۸).

ابوالصلاح، پس از فراگیرى فقه و علوم دیگر، به حلب بازگشت و به تدریس پرداخت. در حوزه درس او شاگردان بسیارى پرورش یافتند.

شاگردان

برخى از شاگردان و راویان حدیث از او عبارت‌اند از:

ثابت‌بن اسلم حلبى*، که پس از وفات حلبى بر جاى او نشست؛

قاضى عبدالعزیز ابن‌برّاج*؛

عبدالرحمان‌بن احمد مفید نیشابورى؛

محمدبن على کراجکى*؛

و ابومحمد ریحان‌بن عبداللّه حبشى (ابن‌حجر عسقلانى، ج ۵، ص ۳۰۰؛حرّ عاملى، قسم ۲، ص ۱۲۰، ۱۵۲؛افندى اصفهانى، ج ۴، ص ۲۶۸؛براى دیگر شاگردان او رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۶۲ش، همان مقدمه، ص ۱۵ـ۱۸).

دیدگاههاى فقهى حلبى تا حد زیادى نزدیک به مکتب بغداد و متأثر از آراى استادش سید مرتضى است، از جمله در مورد حجت نبودن خبر واحد (رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۶۲ش، ص ۵۱۱). با این همه، آراى آن دو با یکدیگر اختلافاتى دارند که ابوالفتح کراجکى در غایه‌الانصاف فى مسائل‌الخلاف بدانها پرداخته و عمدتآ از نظر سیدمرتضى دفاع کرده است (رجوع کنید به نورى، ج ۳، ص ۱۲۹).

هر چند آراى فقهى حلبى در هر مسئله کمتر با دیدگاه مشهور ناسازگار است، در پاره‌اى موارد وى با نظر مشهور به مخالفت برخاسته است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌ادریس حلّى، ج ۱، ص ۴۹۰؛علامه حلّى، ج ۱، ص ۳۶۶، ج ۴، ص ۸۳، ج ۵، ص ۲۰۰، ۳۶۷، ج ۹، ص ۷۴).

بر طبق دیدگاه حلبى (۱۳۶۲ش، ص ۴۲۱ـ۴۲۳)، منصب قضا تنها در صلاحیت امامان معصوم و نایبان آنهاست و کسانى که به نیابت از امام معصوم عهده‌دار امر قضا مى‌شوند، باید ویژگیهایى مانند عقل، بصیرت، وَرَع، عدالت، بردبارى و قصد و تصمیم جدّى در اجراى احکام داشته باشند. بر این اساس، پذیرش تولى قضاوت، حتى اگر از جانب حاکمى ستمگر پیشنهاد شود، بر واجدان شرایط، جایز بلکه واجب است، زیرا در واقع آنان نایب امام به شمار مى‌روند نه نماینده حاکم.

حلبى را ــ که سرآمد عالمان شام بودــ به وثاقت، زهد، قناعت، و مهارت داشتن در طب و فقه ستوده‌اند. او در ۴۴۷ در مسیر بازگشت از سفر حج، در رَمله فلسطین وفات یافت (رجوع کنید به منتجب‌الدین رازى؛ابن‌شهرآشوب؛ذهبى، همانجاها؛قس ابن‌حجر عسقلانى، همانجا، که محل وفات را حلب دانسته است).

آثار

شمارى از آثار متعدد فقهى و کلامى حلبى برجامانده است. مهم‌ترین و مشهورترین اثر او کتاب الکافى فى الفقه است که یک دوره فقه جامع و در بردارنده پاره‌اى مباحث کلامى است. او در این اثر ابتدا شقوق مختلف هر مسئله را به اجمال و سپس به‌تفصیل بررسى کرده و نظر خود را (گاه با استناد به ادلّه) بیان داشته است. فقهاى شیعه به کتاب الکافى بسیار استناد کرده و آن را ستوده‌اند، از جمله ابن‌ادریس حلّى (ج ۲، ص ۴۴۹) آن را تألیفى نیکو و محققانه خوانده است. این اثر، بر پایه نوزده نسخه خطى (رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۶۲ش، همان مقدمه، ص ۲۵ـ ۲۶)، تصحیح و در ۱۳۶۲ش در اصفهان چاپ شد.

تألیف دیگر حلبى، تقریب‌المعارف، شامل مباحث کلامى، به ویژه توحید و نبوت و امامت و عدل، است. از ویژگیهاى این اثر استفاده از منابعى است که امروزه در دسترس نیستند، مانند تاریخ ثقفى و تاریخ واقدى. حلبى در این کتاب به پاره‌اى مباحث ابتکارى پرداخته که تا عصر او مطرح نبوده است، از جمله موضوع تکلیف، مباحث گوناگون درباره امامت با استناد به قرآن و احادیث و مباحث مرتبط با وجود امام عصر عجل‌اللّه تعالى‌فرجه (رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۴۸ـ ۵۱). این کتاب از منابع علامه مجلسى در تألیفِ بحارالانوار بوده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۰، ۳۸).

شیخ حرّ عاملى (قسم ۲، ص ۴۶) نیز آن را ستوده است. این اثر، براساس تنها نسخه خطى موجود، دو بار (قم ۱۳۶۳ش؛قم ۱۳۷۵ش)، با تفاوتهایى چاپ شده است.

آثار متعدد دیگرى نیز نوشته حلبى یا منسوب به او هستند،

از جمله

البدایه فى الفقه، العمده و اللوامع هر دو در فقه،

الکافیه، الشافیه،

شرح بر الذخیره سیّدِمرتضى،

شُبَه‌الملاحده،

منتخب‌المعارف،

المعراج (در حدیث) و البرهان على ثبوت الایمان (رجوع کنید به ابن‌شهرآشوب، همانجا؛دیلمى، ص ۴۴ـ۵۸؛آقابزرگ طهرانى، ج ۲۱، ص ۲۲۴، ج ۲۲، ص ۴۳۵، ج ۲۶، ص ۹۶ـ۹۷؛ابوالصلاح حلبى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۳۷ـ۴۱؛براى فهرست آثار او رجوع کنید به ابوالصلاح حلبى، ۱۳۶۲ش، همان مقدمه، ص ۱۹ـ۲۲).

 



منابع:
(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ادریس حلّى، کتاب السرائر الحاوى لتحریر الفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، لسان‌المیزان، حیدرآباد، دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۴) ابن‌شهرآشوب، کتاب معالم‌العلماء، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران ۱۳۵۳؛
(۵) ابوالصلاح حلبى، تقریب‌المعارف، چاپ فارس تبریزیان حسون، (قم) ۱۳۷۵ش؛
(۶) همو، الکافى فى الفقه، چاپ رضا استادى، اصفهان ?( ۱۳۶۲ش)؛
(۷) عبداللّه‌بن عیسى افندى‌اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۸) امین؛
(۹) حرّ عاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ?( ۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۰) حسن‌بن على دیلمى، اعلام‌الدین فى صفات المؤمنین، قم ۱۴۱۴؛
(۱۱) ذهبى؛
(۱۲) فخرالدین‌بن محمد طریحى، مجمع‌البحرین، چاپ احمد حسینى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۳) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(۱۴) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، مختلف الشیعه فى احکام الشریعه، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۲۰؛
(۱۵) اسداللّه‌بن اسماعیل کاظمى تسترى، مقابس الانوار و نفایس الأسرار فى احکام النبى المختار و عترته الاطهار، قم (آل‌البیت، بى‌تا.)؛
(۱۶) مجلسى؛
(۱۷) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانه الادب، تهران ۱۳۶۹ش؛
(۱۸) على‌بن عبیداللّه منتجب‌الدین رازى، الفهرست، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، قم ۱۳۶۶ش؛
(۱۹) حسین‌بن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه عبیداللّه حلبى(قرن دوم)

 عبیداللّه ، بن على کوفى، کنیه‌اش ابوعلى، از اصحاب امام صادق علیه‌السلام و از محدّثان امامى قرن دوم. جد وى، ابوشُعْبه، از راویان حدیث از امام حسن و حسین علیهماالسلام بود. خانواده حلبى یکى از خاندانهاى شیعى مشهور به وثاقت و مورد استناد در کوفه بودند و به نام جدشان، به خاندان ابى‌شعبه شهرت داشتند (نجاشى، ص ۲۳۰ـ۲۳۱). نجاشى (ص ۲۳۰) از پیوند ولاء بین این خاندان و قبیله بنى تَیْم‌اللات بن ثعلبه سخن گفته و شیخ طوسى (۱۴۱۵، ص ۲۳۴) آنان را از موالى بنوعِجْل دانسته است.

به تصریح نجاشى (همانجا)، سبب شهرت عبیداللّه‌بن على به حلبى، رفت و آمد وى و برادر و پدرش به شهر حلب، براى کارهاى تجارى، بوده است (نیز رجوع کنید به برقى، ص ۲۳). درباره تاریخ تولد حلبى اطلاعى در دست نیست.

آثار

عمده شهرت وى به سبب تألیف کتابى با عنوان الجامع یا الکتاب بوده که گفته شده نخستین اثر فقهى در میان شیعیان بوده است (همانجا؛ مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص۳۸۰).به نوشته نجاشى (ص ۲۳۱) و شیخ طوسى (۱۴۲۰، ص ۳۰۵)، او کتاب خود را به امام صادق علیه‌السلام عرضه کرد و امام آن را ستود. این کتاب از متون رایج در میان امامیه بوده است.

نجاشى (همانجا) به تداول روایت این کتاب با تعبیر «الکتاب‌ المنسوب‌الیه»   (قس بهبودى، ص ۲۶۱ـ۲۶۲) و تعبیر «رَوى هذاالکتاب خلقٌ من‌اصحابنا» اشاره و تصریح کرده است که روایتهاى متعدد این کتاب گاه فقط در آغاز اختلاف داشته اما متنهاى روایت شده، تنها تفاوتهاى جزئى با یکدیگر داشته‌اند. متداول‌ترین طریق روایت این کتاب، روایت و تحریر ابن ابى‌عُمَیْر (متوفى ۲۱۷) از حماد بن عثمان از حلبى بوده است (زرارى، ص ۱۶۲؛ نجاشى؛ طوسى، ۱۴۲۰، همانجاها؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۴۵۲).

شیخ طوسى (۱۴۲۰، ص ۳۰۵ـ۳۰۶) چند طریق در روایت این کتاب را ذکر و تصریح کرده است که این کتاب محلّ اعتماد علما و محدّثان است (مُعَوَّلٌ علیه؛ قس بهبودى، همانجا). ابن‌بابویه (۱۳۶۱ش، ص ۱۵۰) به نقل از استاد خود، محمدبن حسن‌بن احمدبن ولید، از محمدبن حسن صفار قمى (متوفى ۲۹۰) نقل کرده که عبارت «و در حدیث دیگر» (وَ فى حَدیثٍ آخَرَ) در کتاب حلبى، عبارتهایى است که ابن‌ابى‌عمیر افزوده است (نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۷، ص ۷۹ـ۸۰).

به گفته مدرسى طباطبائى (ج ۱، ص ۳۸۱)، این تحریر کتاب، متداول بوده است. حدود هزار حدیث به طریق ابن‌ابى‌عمیر از حلبى در آثار حدیثى امامیه باقى‌مانده که خویى (ج ۶، ص ۳۹۰ـ۴۰۰، ۴۱۹ـ۴۲۱) فهرست کامل آنها را گردآورى کرده است. متن کتاب، به صورت مستقل، از مراجع امامیه تا پایان قرن هفتم بوده است.

شیخ طوسى (۱۴۱۵، ص ۴۳۱)، به نقل از مشیخه هارون‌ بن موسى تَلَّعُکْبَرى* (متوفى ۳۸۵)، نوشته است که این کتاب را ابوعیسى عبیداللّه‌ بن محمدبن فضل مصرى روایت نموده و گفته که وى تحریر مفصّل کتاب حلبى را روایت کرده است. محمدبن على ابن‌بابویه (۱۴۱۴، ج ۱، ص ۳)، از کتاب حلبى در زمره آثار متداول و مورد مراجعه یاد کرده و علم‌الهدى (متوفى ۴۳۶)، در جوابات‌المسائل المَیافارقیات (رجوع کنید به رسائل، ج ۱، ص ۲۷۹) و جوابات‌المسائل الرَسّیه‌الاولى (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۳۳۱)، از رجوع به این اثر حلبى سخن گفته است (نیز رجوع کنید به ابن شهرآشوب، ص ۱۱۲).

آخرین عالم امامى که از متن این کتاب مطلب نقل کرده، ظاهرآ ابن‌طاووس بوده است که در رساله عدم مضایقه‌الفوائت (ص ۳۴۰ـ۳۴۱) با تعبیر «کتاب اصل» و در اقبال الاعمال (ج ۱، ص ۴۸ـ۴۹) با تعبیر «کتاب»، بخشهایى از این کتاب را نقل کرده است (نیز رجوع کنید به کولبرگ، ص ۱۲۶).

روایت کتاب حلبى در میان اسماعیلیه نیز متداول بوده است. گفته‌اند که دو داعى برجسته اسماعیلى، به نامهاى حلوانى و سفیانى، که قبل از تشکیل حکومت فاطمیان در شمال افریقا در آن نواحى فعالیت داشتند، کتاب حلبى را روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌هیثم، ص ۱۲۲؛ ادریس عمادالدین‌قرشى، ص ۲۱۱). داعى اسماعیلى، ابوعبداللّه جعفربن احمدبن هیثم، این کتاب را، به نقل از افلح‌بن هارون عبانى (داعى، شیخ و فقیه قبیله مَلُوسَه، از قبایل طرفدار اسماعیلیه)، روایت کرده است (رجوع کنید به ابن‌هیثم، ص ۱۲۱ـ۱۲۲؛ نیز رجوع کنید به ادریس عمادالدین‌قرشى، همانجا). قاضى نعمان از این کتاب در تألیف کتاب مهم خود، الایضاح، استفاده و مطالب متعددى از آن نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ص۴۰، ۴۶، ۴۹؛ نیز رجوع کنید به مادلونگ، ص ۳۴ـ۳۵؛ مدرسى‌طباطبائى، همانجا). کتاب حلبى براساس ابواب فقهى بوده است (رجوع کنید به نجاشى، ص ۳۶۶).

ابن‌شهرآشوب (ص ۱۷۹) از کتابى به نام المسائل، تألیف حلبى، نام برده که ظاهراً خود این کتاب را ندیده و اطلاعاتش براساس نقل‌قولهایى از آن در الایضاح قاضى نعمان بوده است. حلبى در کتاب المسائل، همانند دیگر آثار تألیف شده به این نام در عصر حضور ائمه (براى نمونه رجوع کنید به مدرسى‌طباطبائى، ج ۱، ص ۳۴۷، ۳۸۱)، نخست پرسشهاى خود را از امام و در ادامه، پاسخهاى امام را آورده است. کتاب المسائل حلبى حاوى پرسشهاى او از امام صادق علیه‌السلام و پاسخهاى حضرت به آنها بوده است. ابن‌بابویه از این اثر در کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۸۳، ۹۹، ج ۲، ص ۴۰، ۳۴۴، ج ۳، ص ۴۰، ۴۷) مطالبى نقل کرده است.

کتاب المسائل همچنین در اختیار قاضى نعمان بوده و او نقل‌قولهایى از آن را در الایضاح (براى نمونه رجوع کنید به ص۳۰، ۳۶) آورده است (نیز رجوع کنید به مدرسى‌طباطبائى، ج ۱، ص ۳۸۱). از مشهورترین کسانى که از عبیداللّه ‌بن على حلبى حدیث نقل کرده‌اند، این اشخاص بوده‌اند: حماد بن عثمان (رجوع کنید به کلینى، ج ۵، ص ۳۵۶؛ ابن‌بابویه، ۱۳۶۱ش، ص ۲۹۴)، ابراهیم‌بن عبدالحمید (کلینى، ج ۲، ص ۱۱۴)، على‌ بن رئاب کوفى (ابن‌بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۱، ص ۱۲۹، ۱۵۱) و احمدبن عائذ (کلینى، ج ۲، ص ۶۳۹).

برادر حلبى، محمد بن على، نیز از محدّثان و راویان بنام امامیه بوده و نجاشى (ص ۳۲۵) از او با عنوان «وجه اصحابنا و فقیههم» (از بزرگان اصحاب و فقیهان امامیه) یاد کرده و از دو برادر دیگر او، عمران و عبدالاعلى، فقط نام برده است (نیز رجوع کنید به ص ۹۸). محمدبن على حلبى کتابى در تفسیر داشته که عیاشى مطالب متعددى را از آن در تفسیر خود (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۵، ۸۴، ۱۷۷) نقل کرده است (نیز رجوع کنید به مدرسى‌طباطبائى، ج ۱، ص ۳۳۷ـ ۳۳۸). همچنین مطالب تفسیرى متعددى از محمدبن على حلبى در ضمن آثار امامیه نقل شده که ظاهراً برگرفته از این کتاب اوست (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۱۳، ج ۵، ص ۵۲۹؛ ابن‌بابویه، ۱۳۵۷ش، ص ۱۵۴ـ۱۵۵؛ مدرسى‌طباطبائى، همانجا).

نجاشى (ص ۳۲۵) از دیگر آثار محمدبن على حلبى به کتابى تدوین یافته براساس ابواب فقهى، با عنوان کتابٌ مُبَوَّبٌ فى‌الحلال و الحرام، اشاره کرد که مجموعه‌اى از روایات فقهى از ائمه، به‌ویژه از امام صادق علیه‌السلام، بوده است. ابوغالب احمدبن محمد زُرارى (متوفى ۳۶۸؛ ص ۱۶۱) و شیخ طوسى (۱۴۲۰، ص ۳۸۵) از این اثر فقط با عنوان کتاب یاد کرده و طریق خود به آن را ذکر نموده‌اند. این کتاب، به روایت عبداللّه‌بن مُسْکان (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۳۷، ۴۵، ۵۱۷) و ابوجمیله مفضل‌بن صالح (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۴۰۴، ۴۴۳، ج ۲، ص ۱۳، ۸۲)، در میان امامیه تداول داشته است. نجاشى (ص ۲۱۴) یادآور شده که کتاب فى‌الحلال و الحرام عبداللّه‌بن مسکان، درواقع، با اضافاتى، همان کتاب محمدبن على حلبى است (نیز رجوع کنید به مدرسى‌طباطبائى، ج ۱، ص ۱۵۳ـ۱۵۵، ۳۳۸).

روایات متعددى از کتاب محمدبن على حلبى در ضمن آثار گوناگون امامیه باقى‌مانده که خویى (ج ۱۷، ص ۳۵۳ـ۳۵۴، ج ۱۸، ص ۷۳، ۴۰۴ـ۴۰۶، ج ۲۳، ص ۳۳۳ـ۳۴۱) فهرست کامل آنها را آورده است. از محمدبن على‌حلبى، اَبان‌بن عثمان بَجَلى (رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۷، ج ۴، ص ۴۰۰ـ۴۰۵)، اسحاق‌بن عمار ساباطى (همان، ج ۳، ص ۳۸)، منصوربن یونس (همان، ج ۵، ص ۲۹۰) و کسان دیگرى حدیث نقل کرده‌اند.

نجاشى (ص ۹۸، ۴۴۴) از دیگر افراد مشهور این خاندان از احمدبن عمربن ابى‌شعبه حَرّانى و یحیى‌بن عمران‌بن على‌بن ابى‌شعبه حرّانى یاد کرده است. احمدبن عمر حلبى از راویان حدیث از امام رضا علیه‌السلام بوده و از امام صادق علیه‌السلام، گاه به واسطه پدرش (رجوع کنید به همان، ص ۹۸) و گاه به صورت مستقیم (ابن‌بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۱، ص ۹۲ـ۹۳)، حدیث نقل کرده است. نجاشى (همانجا) به کتابى از آثار او اشاره نموده که حسن‌بن على‌بن فَضّال آن را روایت کرده است. از این احمدبن عمر، عبدالعزیزبن عمر (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۱، ص ۹۲) و عبیداللّه دهقان (همان، ج ۱، ص ۱۰۰) حدیث نقل کرده‌اند.

نجاشى (ص ۴۴۴) از یحیى‌بن عمران، همانند دیگر افراد خاندان حلبى، با لفظ ثقه یاد کرده و به روایت او از امام صادق (نیز رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۲۴۰، ج ۳، ص ۳۰۶، ج ۴، ص ۳۵۹، ج ۵، ص ۹۶) و امام موسى کاظم علیهماالسلام اشاره کرده است. یحیى‌بن عمران از اشخاص بسیارى حدیث نقل کرده است که از جمله آنها، ابوسعید مُکارى (رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۴۷)، ایوب‌بن حُرّ (همان، ج ۱، ص ۶۹، ۲۶۹، ۲۸۸، ج ۲، ص ۳۸)، عبداللّه‌بن مسکان (همان، ج ۱، ص ۸۲)، مُعَلّى‌بن عثمان (همان، ج ۱، ص ۱۵۴، ۳۹۹، ج ۲، ص ۷۹)، محمدبن نعمان احول (همان، ج ۱، ص ۲۰۶)، بریدبن معاویه (همان، ج ۱، ص ۲۲۱، ۳۷۹)، عبیداللّه‌بن على حلبى (همان، ج ۴، ص ۲۹۳) و عمران‌بن اعین (همان، ج ۱، ص ۳۹۸) بوده‌اند (براى برخى دیگر از مشایخ او رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۲۲، ۲۷۳، ج ۲، ص ۱۲۷، ۱۷۷، ۱۸۰، ۲۱۷).

نجاشى (همانجا) از آثار او به کتابى اشاره کرده که خود نزد ابن نوح آن را قرائت نموده است. نجاشى (همانجا)، ضمن بیان طریق خود در نقل از این کتاب، تصریح کرده که طرق روایت این کتاب متعدد بوده است. روایاتى از این کتاب، به روایت ابن‌ابى‌عمیر و نَصْربن سُوَیْد صَیْرفى، در آثار حدیثى امامیه باقى‌مانده است (رجوع کنید به نجاشى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۵۰۱؛ مدرسى‌طباطبائى، ج ۱، ص ۳۹۴ـ ۳۹۵). کلینى روایات فراوانى از او از طریق نصربن سوید نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۷، ۶۹، ۸۲، ۱۵۴، ۲۰۶). خویى (ج ۲۰، ص ۷۰ـ۷۳، ۹۸ـ۹۹، ۲۵۱، ۲۵۴ـ ۲۵۸) موارد نقل از این کتاب در آثار حدیثى امامیه را گرد آورده است. احمدبن عمر حلّال نیز از وى حدیث نقل کرده است (رجوع کنید به ابن‌بابویه ۱۳۶۲ش، ج ۲، ص ۳۴۸ـ۴۳۴).



منابع:

(۱) ابن‌بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم ?(۱۳۵۷ش)؛
(۲) همو، کتاب‌الخصال، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۳) همو، کتاب مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۴) همو، معانى‌الاخبار، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۱ش؛
(۵) ابن‌شهرآشوب، معالم العلماء، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۶) ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۶؛
(۷) همو، رساله عدم مضایقه الفوائت، (چاپ) محمدعلى طباطبائى‌مراغى، در تراثنا، سال ۲، ش ۲و۳ (ربیع‌الآخر ـ رمضان ۱۴۰۷)؛
(۸) ابن‌هیثم، کتاب المناظرات، با ترجمه انگلیسى از ویلفرد مادلونگ و پل ارنست واکر، لندن ۲۰۰۰؛
(۹) ادریس عمادالدین قرشى، تاریخ الخلفاء الفاطمیین بالمغرب: القسم الخاص من کتاب عیون الأخبار، چاپ محمد یعلاوى، بیروت ۱۹۸۵؛
(۱۰) احمدبن محمد برقى، کتاب الرجال، در ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۱۱) محمدباقر بهبودى، معرفه‌الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و ثقافته عندالشیعه‌الامامیه، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۲) خویى؛
(۱۳) احمدبن محمد زرارى، رساله ابى‌غالب الزرارى الى ابن‌ابنه فى ذکر آل‌اعین، چاپ محمدرضا حسینى، قم ۱۴۱۱؛
(۱۴) شوشترى؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) على‌بن حسین علم‌الهدى، رسائل الشریف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰؛
(۱۸) محمدبن مسعود عیاشى، کتاب التفسیر، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱، چاپ افست تهران (بى‌تا.)؛
(۱۹) نعمان‌بن محمد قاضى‌نعمان، الایضاح، چاپ محمدکاظم رحمتى، بیروت ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛
(۲۰) کلینى؛
(۲۱) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۲۲) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992;
(۲۳) Wilferd Madelung, “The sources of Ismaili law”, Journal of Near Eastern studies, XXXV (1976);
(۲۴) Hossein Modarressi Tabatabai, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۴ 

زندگینامه حَمّاد بن زید « اَزرَق»«حمّادالضریر»(قرن دوم)

 حَمّاد بن زید بن درهم اَزْدى، مشهور به اَزرَق، محدّث و فقیه قرن دوم. جد بزرگش از اسیران سیستان و از موالى خانواده جریربن حازم جَهضَمى بود که به بصره آمد (ابن‌حِبّان، ج ۶، ص ۲۱۷؛ ابن‌مَنْجُوَیْه، ج ۱، ص ۱۵۵؛ مِزّى، ج ۷، ص ۲۳۹).

حمّاد در سال ۹۸ (دوره حکومت سلیمان‌بن عبدالمک) و به قولى، در زمان عمربن عبدالعزیز (حک : ۹۹ـ۱۰۱) به‌دنیا آمد (ابن‌سعد، ج ۷، ص ۲۸۶؛ بخارى، ۱۴۰۶، ج ۲، ص ۱۹۹؛ ابن‌حبّان، همانجا). وى ابتدا پارچه‌فروش بود، سپس به تحصیل علم روى آورد (قاضى‌عیاض، ج ۴، ص ۱۵).

حمّادبن زید را غالباً عالم و محدّث بصره مى‌شناسند (یافعى، ج۱، ص ۲۹۳) تا آنجا که سفیان ثورى (محدّث و زاهد قرن دوم) وى را، پس از شعبه‌بن حجاج*، بزرگ‌ترین عالم بصره دانسته است (ابن‌ابى‌حاتم، ج ۱، ص ۱۷۶ـ۱۷۷؛ ذهبى، ج۱، ص۲۲۸).

حمّاد نابینا بود، از این‌رو او را حمّادالضریر نیز خوانده‌اند (رجوع کنید به ابن‌منجویه، ج ۱، ص ۱۵۶؛ صفدى، ص ۱۴۷). وى از حفظ حدیث نقل مى‌کرد (ابن‌حبّان، ج ۶، ص ۲۱۸). گفته‌اند که چهارهزار حدیث از حفظ داشت و در بیان حدیث هیچگاه خطا نمى‌کرد (رجوع کنید به عجلى، ج ۱، ص ۳۱۹؛ ذهبى، ج ۱، ص ۲۲۹).

مشایخ حدیث و استادان

از جمله مشایخ حدیث و استادان او،

پدرش زیدبن درهم،

ابان‌بن تغلب،

عمروبن علاء نحوى و

ایوب سختیانى بودند (مزّى، ج ۷، ص۲۴۰ـ۲۴۲).

در این میان استفاده علمى حمّاد از ایوب سختیانى، که از تابعین بود، بیشتر از همه بوده و به تصریح خود حمّاد، بیست سال طول کشیده است (نووى، قسم ۱، جزء۱، ص ۱۶۸؛ مزّى، ج ۷، ص ۲۴۸).

کسانى نیز از حمّاد روایت نقل کرده‌اند،

از جمله:

اشعث‌بن اسحاق سجستانى،

پدر ابوداود (صاحب سنن)؛

سفیان‌بن عُیَینه؛

خلف‌بن هشام مُقرى؛

حمّادبن اسامه؛

على‌بن مدینى؛ و

وکیع‌بن جراح (رجوع کنید به نووى، همانجا؛ مزّى، ج ۷، ص ۲۴۲ـ۲۴۵). مزّى (ج ۷، ص ۲۴۳) نیز سفیان ثورى را، به‌رغم اینکه در طبقه محدّثان پیش از طبقه حمّادبن زید قرار دارد، در شمار راویان حدیث حمّادبن زید ذکر کرده است.

کسان بسیارى، از جمله مالک‌بن انس، احمدبن حنبل، یحیى‌بن مَعین و عبدالرحمان‌بن مهدى، حمّاد را ستایش و توثیق کرده‌اند (رجوع کنید به نووى، همانجا؛ مزّى، ج ۷، ص ۲۴۵). وى با اوصافى نظیر حجت، اَتقَن، اَثبَت و اصح‌الحدیث خوانده شده است، که جملگى بر وثاقت وى دلالت مى‌کنند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۷، ص ۲۸۶؛ ابن‌ابى‌حاتم، ج ۱، ص ۱۷۷ـ۱۷۸؛ ابن‌حبّان، همانجا؛ مزّى، ج ۷، ص ۲۴۶، ۲۴۸، ۲۵۰).

احمدبن حنبل نیز وى را به‌چشم اعتبار مى‌نگریست و غالبآ او را از حمّادبن سلمه که او نیز از محدّثان موثق بود برتر مى‌دانست  (رجوع کنید به صفدى، همانجا؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۴۲۲).

حمّادبن زید، علاوه بر نقل احادیث، به جرح و تعدیل راویان پرداخته که در برخى کتابهاى رجالى ثبت شده است (رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج ۱، ص ۵۳۲؛ ابن‌ابى‌حاتم، ج ۱، ص ۱۷۸ـ۱۸۱؛ مزّى، ج ۵، ص ۴۶، ج ۸، ص ۳۹، ج۳۰، ص۲۸۰؛ هیثمى، ج ۴، ص ۱۸۳).

حمّاد فقیه و از شاگردان مکتب فقهى ابوحنیفه* بود (یافعى، ج ۱، ص ۳۷۷؛ ابن ابى‌الوفا، ج ۲، ص ۱۴۸ـ۱۴۹). در برخى کتابهاى فقهى اهل‌سنّت و امامیه، آراى فقهى وى نقل شده (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۵۳۴؛ شمس‌الائمه سرخسى، ج ۱، ص ۱۵۵؛ علامه حلّى، ج ۴، ص ۱۴)، چنان‌که در صحاح اهل‌سنّت، در ابواب فقهى، احادیث متعددى از او نقل گردیده است (رجوع کنید به بخارى، ۱۴۰۱، ج۱، ص۶۴، ج۴، ص ۲۳۴؛ ابن‌ماجه، ج ۱، ص ۱۲، ۱۴۲؛ ترمذى، ج ۱، ص ۸۶، ۴۴۶، ج ۳، ص ۳۷). با این همه، به نظر مى‌رسد که حمّادبن زید، به‌سبب مشرب حدیثى‌اش، نظریه قیاس ابوحنیفه را مردود مى‌دانسته (ابونعیم اصفهانى، ج ۶، ص ۲۵۸ـ۲۵۹) تا آنجا که از مرگ ابوحنیفه شادمان شده است (همانجا).

وى براساس همین موضع جانب‌دارانه‌اش از اهل حدیث، آشکارا به مخالفت با نظریه خلق قرآن و طرف‌داران آن پرداخته و اقتدا به آنها را در نماز جایز ندانسته است (همان، ج۶، ص۲۵۸؛ مزّى، ج۷، ص ۲۴۹). افزون بر حدیث و فقه، حمّاد از عالمان قرائت نیز بود. ابن‌جَزَرى (ج ۱، ص ۲۵۸) وى را در زمره راویان از عاصم‌بن ابى‌النجود، ابن‌کثیر و عمروبن علاء دینار (هر سه از عالمان قرائت) ذکر کرده است. شیبه‌بن‌عمروبن میمون نیز از راویان قرائت حمّاد است (همانجا).

حمّاد سخت طرفدار عثمان‌بن عفان، سومین خلیفه اهل تسنن، بود (ابن‌سعد، ج ۷، ص ۲۸۶؛ باجى، ج ۱، ص ۳۰۷؛ مزّى، ج ۷، ص۲۵۰) تا آنجا که از وى نقل شده است اگر کسى قائل به برترى على علیه‌السلام بر عثمان باشد همانند کسى است که بگوید صحابه پیامبر خیانت کرده‌اند (ابونعیم اصفهانى، ج ۶، ص ۲۵۹).

حمّاد احادیث فراوانى نقل کرده، اما در این زمینه مجموعه‌اى گرد نیاورده است (عجلى، ج ۱، ص ۳۱۹). وى در ۱۷۹ درگذشت، همان سالى که مالک‌بن انس از دنیا رفت. والى بصره، اسحاق‌بن سلیمان هاشمى، بر جنازه حمّاد نماز گزارد (ابن‌سعد، ج ۷، ص ۲۸۶ـ۲۸۷؛ ابن‌حنبل، ج ۲، ص ۳۴۲ـ ۳۴۳). شیخ طوسى مطابق روش خود در کتاب رجال (در این‌باره رجوع کنید به شوشترى، ج ۱، ص ۲۹) حمّادبن زید را در ذیل اصحاب امام صادق علیه‌السلام نام‌برده است (رجوع کنید به ص ۱۸۶). به گفته مامقانى (ج ۲۴، ص ۳۱ـ۳۳) برخى این حمّاد را همان ابواسماعیل بصرى که در فهرست شیخ طوسى (ص ۵۳۲) معرفى شده و از اصحاب امامیه است، دانسته‌اند؛ اما شوشترى (ج ۳، ص ۶۴۱ـ۶۴۲) این برداشت را رد کرده است.



منابع:

(۱) ابن ابى‌الوفا، الجواهر المضیّه فى طبقات الحنفیّه، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۲) ابن ابى‌حاتم، کتاب‌الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌جزرى، غایه‌النهایه فى طبقات‌القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌حِبّان، کتاب‌الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۵) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۶) ابن‌حنبل، کتاب‌العلل و معرفه‌الرجال، چاپ وصى‌اللّه‌عباس، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۷) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۸) ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۹) ابن مَنْجُوَیْه، رجال صحیح مسلم، چاپ عبداللّه لیثى، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۱۰) احمدبن عبداللّه ابونعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء و طبقات الأصفیاء، چاپ محمدامین خانجى، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۱) سلیمان‌بن خلف باجى، التعدیل و التجریح لمن خرج عنه‌البخارى فى الجامع الصحیح، چاپ احمد بزار، (رباط) ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۲) محمدبن اسماعیل بخارى، التاریخ‌الصغیر، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۳) همو، صحیح‌البخارى، (چاپ محمد ذهنى‌افندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۴) محمدبن عیسى ترمذى، الجامع‌الکبیر، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۹۹۸؛
(۱۵) محمدبن احمد ذهبى، کتاب تذکره الحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۸ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ۱۹۷۰؛
(۱۶) محمدبن احمد شمس‌الائمه سرخسى، کتاب‌المبسوط، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛
(۱۷) شوشترى؛
(۱۸) خلیل‌بن ایبک صفدى، نکت‌الهمیان فى نکت العُمیان، چاپ احمد زکى‌بک، مصر ۱۳۲۹/ ۱۹۱۱؛
(۱۹) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۲۰) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۲۱) همو، کتاب‌الخلاف، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷؛
(۲۲) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفه‌الثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲۳) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، منتهى المطلب فى تحقیق المذهب، مشهد ۱۴۱۲ـ۱۴۲۴؛
(۲۴) عیاض بن موسى قاضى عیاض، ترتیب‌المدارک و تقریب المسالک لمعرفه اعلام مذهب مالک، ج ۴، چاپ عبدالقادر صحراوى، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۵) عبداللّه مامقانى، تنقیح‌المقال فى علم‌الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۲۶) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۷) یحیى‌بن شرف نووى، تهذیب الاسماء و اللغات، مصر: اداره الطباعه المنیریه، (بى‌تا.)، چاپ افست تهران (بى‌تا.)؛
(۲۸) على‌بن ابوبکر هیثمى، مجمع‌الزوائد و منبع‌الفوائد، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۹) عبداللّه‌بن اسعد یافعى، مرآه‌الجنان و عبره الیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷٫

 

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه حَمّاد بن اُسامَه( متوفی۲۰۱ه ق)

حَمّاد بن اُسامَه بن زید قُرَشى، محدّث و حافظ کوفى در قرن دوم. کنیه‌اش ابواُسامه و از موالى بنى‌هاشم* (عباسیان) بود (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۶، ص ۳۹۴ـ۳۹۵؛ مِزّى، ج ۷، ص ۲۱۸).

به نوشته ذهبى (ج ۹، ص ۲۷۷)، حماد در حدود ۱۲۰ به‌دنیا آمد. این سخن براساس گفته ابن‌سعد (ج ۶، ص ۳۹۵) است که حماد را در هنگام وفات، هشتاد ساله ذکر کرده است. باتوجه به شهرت حماد به کوفى و اغلب مشایخ وى که محدّثان کوفى بودند (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۲۱۸ـ۲۲۰)، وى احتمالا در کوفه پرورش یافته، چنان‌که سفیان ثورى او را عاقل‌ترین جوان اهل کوفه خوانده است (همان، ج ۷، ص ۲۲۳).

اساتید

وى از محدّثان مشهورى چون ابواسحاق ابراهیم‌بن محمد فَزارى، سلیمان‌بن مهران مشهور به اَعْمَش، سفیان ثورى و هشام‌بن عروه بن زبیر حدیث نقل کرده است (براى فهرست مشایخ او رجوع کنید به همان، ج ۷، ص ۲۱۸ـ۲۲۰). از او کسانى چون احمدبن محمدبن حنبل، على‌بن اسحاق مدینى، محمدبن ادریس شافعى، نصربن على جَهضَمى و یحیى‌بن مَعین حدیث نقل کرده‌اند (براى فهرست راویان او رجوع کنید به همان، ج ۷، ص۲۲۰ـ۲۲۱).

ابن‌سعد (همانجا) گفته که حماد احادیث فراوانى روایت کرده است. او حماد را به تدلیس* در حدیث متهم کرده، اما ابن ابى‌حاتم (ج ۳، ص ۱۳۲ـ۱۳۳)، از قول احمدبن حنبل، حماد را یکى از اَثباتِ نقل حدیث خوانده که هرگز خطا نمى‌کرده و او را به کتابت درست و روایت صحیح احادیث ستوده است.

ابن‌حِبّان (ج ۶، ص ۲۲۲) به روایت محدّثان عراقى و خراسانى از حماد اشاره کرده است. ذهبى (ج ۹، ص ۲۷۸) او را فردى آگاه به اخبار و وقایع کوفه معرفى کرده است. حماد به زهد و عبادت مشهور بود و از وى به عنوان یکى از زهاد زمانش یاد شده است (مزّى، ج ۷، ص ۲۲۳).

رحلت

وى در شوال ۲۰۱ درگذشت و بر جنازه او، محمدبن اسماعیل‌بن على‌بن عبیداللّه‌بن عباس هاشمى، به دلیل سن زیاد و جایگاهش، هرچند در آن هنگام والى کوفه نبود، نماز گزارد (ابن‌سعد، همانجا). نام حماد در سلسله سند روایات کتابهاى شش‌گانه و دیگر آثار حدیثى اهل سنّت آمده است (ذهبى، ج ۹، ص ۲۷۹).



منابع:

(۱) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۲) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۴) ذهبى؛
(۵) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب‌الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲٫

 

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه حَمّاد بن سَلَمه( قرن دوم)

 حَمّاد بن سَلَمه ‌بن دینار، مفتى، محدّث، لغوى و نحوى بصرى قرن دوم. او را، به اختلاف، از موالى ربیعه‌بن مالک (رجوع کنید به ابن‌ابى‌حاتم، ج ۳، ص ۱۴۰؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۴۴۴، ۴۵۳) یا حِمیَربن کنانه، از قبیله بنوتمیم یا قریش (ابن‌حِبّان، ج ۶، ص ۲۱۶)، دانسته‌اند. مُغَلطاى‌بن قلیچ (ج ۴، ص ۱۴۲) درباره صحت این انتسابها بحث کرده است.

اساتید

حماد در نحو شاگردعیسى‌بن عمر* وخلیل‌بن احمد* فراهیدى بود (رجوع کنید به یاقوت‌حموى، ج ۳، ص ۱۱۹۹؛ سیوطى، ج ۲، ص ۴۰۵) و خود یکى از نحویان بزرگ بصره به شمار مى‌رفت، به طورى که استادش، فراهیدى، او را ستوده (رجوع کنید به زبیدى، ص ۶۶) و یحیى‌بن مبارک یزیدى* (متوفى ۲۰۲) در قصیده‌اى در ستایش نحویان بصره، از او نیز یاد کرده است (رجوع کنید به سیرافى، ص ۴۰؛ ابن‌انبارى، ص ۴۲).

حماد بر آن بود که طلب حدیث بدون دانستن نحو، بى‌ثمر است (رجوع کنید به قفطى، ج ۱، ص ۳۲۹) و وجود خطاى ادبى را در حدیثى که از او نقل شود، دلیلى بر جعلى بودن این نقل مى‌دانست (ابن‌انبارى، ص ۴۰). حضور سیبویه در درس حدیث او و اشکالات نحوى حماد بر وى، سبب روى آوردن سیبویه به نحو شد (رجوع کنید به زبیدى، ص ۶۶؛ ابن‌انبارى، ص ۴۰ـ۴۱). از مهم‌ترین شاگردان حماد در نحو، یونس‌بن حبیب* نحوى بود (زبیدى، ص ۴۸؛ ابن‌انبارى، ص ۴۰).

در حدیث نیز، با وجود برخى اختلاف‌نظرهاى جزئى، همگان حماد را از بزرگان حدیث، صدوق و ثقه دانسته‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۰ـ۶۷۱؛ مِزّى، ج ۷، ص ۲۵۹ـ۲۶۴). اعتماد به وثاقت او تا بدان پایه بوده است که کسانى چون احمدبن حنبل، على‌بن اسحاق مَدینى و یحیى‌بن مَعین، هرگونه جرح حمادبن سلمه را دلیلى بر عدم وثاقت جرح کننده دانسته‌اند (ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۱، ۶۸۲). با این حال، بخارى به احادیث او احتجاج نکرده و فقط به یک حدیث از احادیثى که از او نقل شده، استناد کرده است (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۲۶۸).

احمدبن حسین بیهقى* (متوفى ۴۵۸) در الخلافیات، سبب نقل نکردن بخارى از حمادبن سلمه را کبرسنِّ حمادبن سلمه و در نتیجه، کم‌حافظه شدن او یاد کرده و نقل کردن مسلم از حماد را قبل از تغییر حال حماد دانسته و تأکید کرده که مسلم نیز احادیث حماد را در مقام استشهاد ذکر کرده است (رجوع کنید به مغلطاى‌بن قلیچ، ج ۴، ص ۱۴۵). ابن‌حجر عسقلانى (ج ۲، ص ۴۲۵) نیز، به نقل از ابوالفضل‌بن طاهر مقدسى (متوفى ۵۰۷)، دلیل روایت مسلم از حماد و عدم نقل بخارى از حماد را تسلط مسلم بر راویان قبل و بعد از حماد دانسته است (نیز رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۴۴۶ـ۴۴۷).

ابن‌حِبّان (ج ۱، ص ۲۱۶)، بدون تصریح به نام بخارى، نقل نکردن احادیث حماد را غیرمنصفانه خوانده و ذهبى (۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۵۹۴) گفته که منظور ابن‌حبان، بخارى بوده است. دیگر مؤلفان کتابهاى معتبر حدیثىِ اهل‌سنّت از حماد حدیث نقل کرده‌اند (رجوع کنید به بندارى و حسن، ج ۱، ص ۳۸۵ـ۳۸۶).

نام حماد در سلسله سند احادیثِ تشبیهى و روایات دالّ بر رؤیت خدا آمده است (رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۶ـ۶۷۸؛ ابن‌خُزیمه، ج ۱، ص ۱۷۰ـ۱۷۱؛ بیهقى، ج ۳، ص ۵۲۹، ۶۰۷، ۶۱۲، ۶۳۶، ۶۳۸). ابراهیم‌بن عبدالرحمان‌بن مهدى درباره این احادیث گفته که حماد بعد از سفرى به آبادان، این احادیث را روایت کرده و شیطان این احادیث را بر او القا کرده است (رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۶؛ بیهقى، ج ۳، ص ۶۰۸). ابوعبداللّه محمدبن شجاع ثلجى، به نقل از عَبّادبن صُهَیب، گفته است که این احادیث را کسانى به نوشته‌هاى حماد افزوده‌اند (رجوع کنید به ابن‌عدى؛ بیهقى، همانجاها). احتمالا این توجیهات تلاشى براى تبرئه حماد در نقل احادیث تشبیهى بوده است.

حماد به اخلاص در نقل حدیث و حفظ آداب آن مشهور بود (رجوع کنید به عجلى، ص ۱۳۱؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۴۴۸) و اگر از کسى هدیه‌اى مى‌پذیرفت، دیگر برایش حدیث نقل نمى‌کرد (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۶، ص ۲۵۱).

حماد از بسیارى از تابعین و غیر آنان روایت کرده که مشهورترین ایشان عبارت‌اند از:

حُمَید طَویل،

حَمّادبن اَبى سلیمان،

اَنَس‌بن سیدین،

عبدالرحمان‌بن قاسم‌بن محمدبن ابى‌بکر، و

قَتاده‌بن دَعامه (براى فهرست شیوخ وى رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۲۵۴ـ۲۵۶).

بسیارى نیز از او روایت نقل کرده‌اند،

از جمله

شُعبه‌بن حجاج،

سفیان‌ثورى و

نیز برخى استادان وى چون محمدبن اسحاق‌بن یسار و عبدالملک‌بن عبدالعزیزبن جُرَیج (براى فهرست شاگردان وى رجوع کنید به همان، ج ۷، ص ۲۵۷ـ۲۵۹). حماد قرآن را از عاصم‌بن ابى‌النُجود و عبداللّه‌بن کثیر روایت کرده و از او حجاج‌بن مِنْهال و شیبه‌بن عَمرو مَصیصى این قرائت را روایت کرده‌اند (ابن‌جزرى، ج ۱، ص ۲۵۸، ۳۲۹). قرائت حماد در چند مورد با ابن‌کثیر متفاوت‌است؛ ابن‌جزرى (ج ۱، ص ۲۵۸) این موارد را ذکر کرده است. گفته‌اند حماد ابوحنیفه را مضرترین مولود براى اسلام خوانده است (رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۲).

معاصران حماد سلوک زاهدانه و اخلاق نیکوى او را ستوده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۶، ص ۲۵۰ـ ۲۵۱؛ مزّى، ج ۷، ص ۲۶۴ـ۲۶۵). به‌جز ابن‌ندیم (ص ۲۸۳) و ابن‌جوزى (ج ۳، ص ۳۶۳) که وفات حماد را، به اشتباه، محرّم ۱۶۵ یا ۱۶۸ دانسته‌اند، در دیگر منابع زمان مرگ او ذیحجه ۱۶۷ گزارش شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۳؛ابن‌انبارى، ص ۴۲).

اساتید

کتابى در سنن (رجوع کنید به ابن‌ندیم، همانجا) و مجموعه مدوّنى از روایات قیس‌بن سعد (رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۶۷۰؛یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۰۱) به حماد نسبت داده شده است. اسدبن موسى (متوفى ۲۱۲) در کتاب الزهد، به نقل از حمادبن سلمه، روایات فراوانى درباره زهد نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ص ۵۶، ۶۵، ۸۳).



منابع:

(۱) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب‌الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۲) ابن‌انبارى، نزهه‌الالباء فى طبقات الادباء، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?(۱۳۸۶/ ۱۹۶۷)؛
(۳) ابن‌جزرى، غایه‌النهایه فى طبقات القّراء، چاپ برگشترسر، قاهره (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌جوزى، صفه‌الصفوه، چاپ محمود فاخورى و محمد رواس قلعه‌جى، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۵) ابن‌حِبّان، کتاب‌الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۶) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب‌التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۷) ابن‌خُزیمه، کتاب‌التوحید و اثبات صفات‌الرّب عزّوجلّ، چاپ عبدالعزیزبن ابراهیم شهوان، ریاض ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۸) ابن‌عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۹) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۱۰) ابونعیم اصفهانى، حلیه‌الاولیاء و طبقات‌الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجى، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۱) اسدبن موسى، کتاب‌الزهد، چاپ رئیف جورج خورى، ویسبادن ۱۹۷۶؛
(۱۲) عبدالغفار سلیمان بندارى و سید کسروى حسن، موسوعه رجال الکتب‌التسعه، بیروت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۳؛
(۱۳) احمدبن حسین بیهقى، الاسماء و الصفات، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۱۴) محمدبن احمد ذهبى، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۵) همو، میزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ على‌محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۶) محمدبن حسن زبیدى، طبقات النحویّین و اللغویّین، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۳/۱۹۵۴؛
(۱۷) حسن‌بن عبداللّه سیرافى، کتاب اخبارالنحویّین البصریّین، چاپ فریتس کرنکو، بیروت ۱۹۳۶؛
(۱۸) عبدالرحمان‌بن ابى‌بکر سیوطى، المزهر فى علوم‌اللغه و انواعها، چاپ محمد احمد جادمولى، على‌محمد بجاوى، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (بى‌تا.)؛
(۱۹) احمدبن عبداللّه عجلى، تاریخ‌الثّقات، به‌ترتیب على‌بن ابى‌بکر هیثمى و تضمینات ابن‌حجر عسقلانى، چاپ عبدالمعطى قلعجى، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۴؛
(۲۰) على‌بن یوسف قفطى، اِنباه الرواه على اَنباه‌النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۲۱) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۲) مغلطاى‌بن قلیچ، اکمال تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ عادل‌بن محمد و اسامه‌بن ابراهیم، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۲۳) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

 

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴ 

زندگینامه حمّاد بن عثمان «ناب »

 حمّاد بن عثمان، محدّث و فقیه شیعه در قرن دوم. او را در شمار اصحاب سه امام شیعه، امام صادق، امام کاظم و امام رضا ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸، ۵۳؛ کشى، ص ۳۷۵؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۶، ۳۳۴، ۳۵۴). بنابراین، او حداقل حدود پانزده تا بیست سال پیش از وفات امام صادق (۱۴۸) به‌دنیا آمده است.

حماد ملقب به ناب (کشّى، ص ۳۷۲؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴، قس ص ۱۸۶؛ همو، ۱۴۲۰، ص :۳۰۶ ذوالناب) و اهل کوفه (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۶، ۳۳۴) بود. ظاهرآ قبیله او با یکى از قبایل کوفى، به نام غنى (رجوع کنید به جوهرى، ذیل «غنى»؛ سمعانى، ج ۴، ص ۳۰۲)، پیوند ولاء داشتند و به همین سبب او را«مولى غنى» خوانده‌اند (رجوع کنید به کشّى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۶).

شهرت پدرش، عثمان، به رُواسى (رجوع کنید به کشّى، همانجا) نیز مؤید این رأى است، زیرا بنى‌رواس خاندانى سرشناس در کوفه بودند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۳، ص ۹۷؛ مامقانى، ج ۱۱، ص ۱۷۱، ج ۲۴، ص ۷۵). برخى، حماد را «مولى أَزْد» خوانده‌اند (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴)، که از پیوند ولاء قبیله او در یمن با قبیله ازد (رجوع کنید به جوهرى، ذیل «ازد»؛ خویى، ج ۶، ص ۲۱۵) حکایت دارد (قس شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۱، که غنوى و ازدى را غیرقابل جمع مى‌داند).

کشّى (ص ۳۷۵)، لقب حمادبن عثمان را ناب (نیز رجوع کنید به برقى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶) و نام جدّش را زیاد آورده است، حال آنکه نجاشى (ص ۱۴۳) از حمادبن عثمان‌بن عمرو سخن گفته است. در عین حال، وفات هر دو، سال ۱۹۰ در کوفه ذکر شده است (کشّى، نجاشى؛ طوسى، همانجاها).

همچنین نجاشى (همانجا) نام برادر حمادبن عثمان را عبداللّه نوشته و کشّى (همانجا) از جعفر و حسین به عنوان برادران حماد یاد کرده است. ظاهر عبارات علامه حلّى (ص ۱۲۵) و ابن‌داوود حلّى (ستون ۱۳۱ـ۱۳۲) نیز تغایر آن دو را مى‌رساند، چه این دو نام را مستقلا آورده و به یکى بودن آن اشاره‌اى نکرده‌اند.

طُرَیحى (ص ۱۰۷) و کاظمى (ص ۱۹۷)، نیز حمادبن عثمان را نام مشترک میان دو نفر به‌شمار آورده و وجه تمایز آن دو را در راویان از آن دو دانسته‌اند. همچنین بهبهانى (ص ۱۵۷) با استناد به اختلاف در لقب، نسبت، نام جد و نام برادران این دو، تصریح به مغایرت و تعدد کرده است. در مقابل، محمدتقى مجلسى (ج ۱۴، ص ۴۸)، کلباسى (ج ۳، ص ۲۳۹ـ۲۴۰)، مامقانى (ج ۲۴، ص ۸۰)، خویى (ج ۶، ص ۲۱۳) و شوشترى (ج ۳، ص ۶۴۸) این دو نام را از آنِ یک فرد دانسته‌اند.

باتوجه به اینکه حماد بن عثمان ناب از راویان مشهور بوده و در زمره اصحاب اجماع شمرده شده و نجاشى رجال خود را پس از کتابهاى کشّى و شیخ‌طوسى نگاشته و از کتابهاى پیشین بهره‌مند بوده، بسیار بعید است که نجاشى نام چنین شخصى را از قلم انداخته باشد و در عین حال شخص دیگرى را با نام مشابه که در کتب رجالى پیشین نامى از او برده نشده، اما تصادفآ نام پدر، طبقه رجالى، سال و محل وفاتش با او همسان است در رجال خود آورده باشد (رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۳۵ـ ۲۴۰؛ شوشترى، ج ۳، ص ۶۴۸ـ۶۵۱؛ خویى، ج ۶، ص ۲۱۳ـ ۲۱۵).

ازاین‌رو، در مجموع مى‌توان اطمینان یافت که حمادبن عثمان فزارى در رجال نجاشى، همان حماد ناب است. به گفته نجاشى (همانجا) وى ساکن «عرزَم» بوده است. ظاهرآ شهرت وى به فزارى (رجوع کنید به همانجا) به سبب انتساب وى به قبیله عرزم   شاخه‌اى از فزاره ساکن در کوفه بوده است (رجوع کنید به سمعانى، ج ۴، ص ۱۷۸؛ مامقانى، ج ۹، ص ۲۱۲) و از آنجا که غنى و فزاره دو تیره از قبیله عطفان‌اند، احتمال اتحاد حماد ناب و حمادبن عثمان تقویت مى‌شود (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۱۴؛ قس کلباسى، ج ۳، ص ۲۲۹ که عرزم را تصحیف عرازه دانسته و فزارى را به عرازى تصحیح کرده است). اما بر فرض تعدد، بر صحت روایات منقول از حمادبن عثمان خدشه‌اى وارد نمى‌شود، زیرا هر دو ثقه‌اند (رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۱؛ خویى، ج ۶، ص ۲۱۵؛ براى بحث مبسوط درباره ثمره بحث از اتحاد و تعدد رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۴۱ـ۲۴۲).

حماد از راویانى است که تمامى دانشمندان علم رجال، از متقدمان (براى نمونه رجوع کنید به کشّى، ص ۳۷۲؛ طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶) و متأخران (ابن‌داوود حلّى، ستون ۱۳۲؛ علامه حلّى، ص ۵۶؛ شوشترى؛ خویى، همانجاها)، بر وثاقتش اتفاق‌نظر دارند و او را با صفاتى چون ثقه، فاضل و جلیل‌القدر و خیّر ستوده‌اند. همچنین برادرانش، جعفر و حسین، از فضلا و موثقان برجسته کوفه و از اصحاب امام صادق علیه‌السلام (کشّى؛ نجاشى، همانجاها؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۷۵، ۱۸۲؛ براى تحقیق تفصیلى درباره این سه برادر رجوع کنید به الاصول السته عَشَر، مقدمه محمودى، ص ۷۵ـ۸۳) و هر دو صاحب کتاب بودند (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۱۳، ۱۴۷؛ نجاشى، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۱۴۷). کتاب حسین‌بن عثمان به روایت تلَّعکبرى در دست است (رجوع کنید به الاصول السّته عشر، ص ۳۱۷ـ۳۲۶).

کشّى (ص ۳۷۵) حماد را در زمره شش راوى فقیه از اصحاب امام صادق علیه‌السلام شمرده است که شیعه بر صحت روایات، تصدیق منقولات و اعتراف به فقاهت آنها اجماع و اتفاق‌نظر دارند. این عده دانشمندترین افراد در طبقه جوان‌تر شاگردان امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند و با دو گروه شش نفره دیگر، مجموعآ به عنوان اصحاب اجماع* شناخته مى‌شوند.

شمار احادیث نقل شده از حمادبن عثمان در منابع حدیثى شیعه حدود دوهزار حدیث است (مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۲۳۹). خویى (ج ۶، ص ۲۱۶)، ذیل عنوان حمادبن عثمان، تعداد روایات او در کتب اربعه را ۷۳۴ مورد شمرده که ظاهرآ باید بخشى از روایات منقول از حماد را، که میان وى و حمادبن عیسى مشترک است (قس طریحى، ص۶۳ـ۶۴؛کاظمى، ص۴۸ـ ۵۱، که حماد را نام مشترک میان چند نفر دانسته‌اند)، بدان افزود (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۱۸۹ـ۱۹۸). به نظر شوشترى (ج ۳، ص ۶۵۲) وجه تمایز این دو حماد، مروىٌعنه آنهاست، زیرا حمادبن عثمان از حلبى روایت نقل کرده است و حمادبن عیسى از حریز. بررسى محتواى روایات حمادبن عثمان نشان مى‌دهد که وى بیشتر به ثبت و نقل احادیث احکام اهتمام داشته است و در این زمینه از راویان پر حدیث به‌شمار مى‌آید و البته روایات متعددى نیز در صفات امام و احوال امامان دارد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۷۱ـ۲۷۳).

حمادبن عثمان روایات بسیارى، بى‌واسطه از امام صادق علیه‌السلام، نقل کرده است. همچنینِ از قریب به صد راوى و بیش از همه از عبیداللّه‌بن على حلبى* حدیث شنیده است که غالب ایشان از اصحاب امام صادق علیه‌السلام هستند. همچنان‌که افزون بر چهل راوى و بیش از دیگران، محمدبن ابى‌عمیر، حسن‌بن على وشاء، حسن‌بن على‌بن فضال و محمدبن ولید خزاز از وى حدیث شنیده‌اند (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۱۶ـ۲۱۸؛براى فهرست کامل روایات منقول از وى رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۳۷۴ـ۴۲۲؛خاتمى، ج ۸، ص ۴۵۲ـ ۴۵۴، ۴۵۶ـ۴۵۷، ۴۵۹).

وى کتابى داشته (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴؛همو، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶؛نجاشى، همانجا) که منبع نقل روایات از اوست. به نظر مى‌رسد این کتاب تا عهد ابن‌طاووس موجود بوده، زیرا ابن‌طاووس در دو کتاب خود (براى نمونه رجوع کنید به الملاحم و الفتن، ص ۱۱۹ـ۱۲۰؛همو، قبس من کتاب غیاث سلطان الورى، ص ۶، ۹) از آن نقل کرده است (نیز رجوع کنید به کولبرگ، ۱۹۹۲، ص ۲۲۳). ابن‌طاووس (الملاحم و الفتن، ص ۱۱۹) از این اثر با عنوان اصل یاد کرده است، ولى احتمال دارد کتاب وى اصل به معناى مصطلح نباشد (رجوع کنید به کولبرگ، ۱۹۸۷، ص ۱۴۸).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۳) ابن‌طاووس، قبس من کتاب غیاث سلطان‌الورى، قم: مدرسه الامام المهدى (ع)، (بى‌تا.)؛
(۴) همو، الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر عجل‌اللّه فرجه، قم ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛
(۵) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) الاصول السته عشر من الاصول الاولیه: مجموعه من کتب الروایه الاولیه فى عصر الائمه المعصومین علیه‌السلام، چاپ ضیاءالدین محمودى، قم ۱۳۸۱ش؛
(۷) احمدبن محمد برقى، کتاب‌الرجال، در ابن‌داوود حلّى، همان منبع؛
(۸) محمدباقربن محمداکمل بهبهانى، تعلیقه وحیدالبهبهانى على منهج‌المقال، (بى‌جا: بى‌نا، بى‌تا.)؛
(۹) اسماعیل‌بن حماد جوهرى، الصحاح : تاج‌اللغه و صحاح‌العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بى‌تا.)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش؛
(۱۰) محسن خاتمى، فهارس بحارالانوار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۱۱) خویى؛
(۱۲) سمعانى؛
(۱۳) شوشترى؛
(۱۴) فخرالدین‌بن محمد طریحى، جامع‌المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، چاپ محمدکاظم طریحى، تهران ?( ۱۳۷۴)؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۶) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۱۸) محمدامین‌بن محمدعلى کاظمى، هدایه المحدثین الى طریقه المحمدین، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۰۵؛
(۱۹) محمدبن عمر کشّى، اختیار معرفه‌الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۰) محمدبن محمدابراهیم کلباسى، الرسائل‌الرجالیه، چاپ محمدحسین درایتى، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱ش؛
(۲۱) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۲۲) محمدتقى‌بن مقصودعلى مجلسى، روضه‌المتقین فى شرح مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ حسین موسوى کرمانى و على‌پناه اشتهاردى، قم ۱۴۰۶ـ۱۴۱۳؛
(۲۳) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۲۴) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992;
(۲۵) idem, “Al-usul al-arbaumia”, Jerusalem studies in Arabic and Islam, no.10 (1987);
(۲۶) Hossein Modarressi Tabatabai, Tradition and survival: a bibliographical Survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.

 

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴

زندگینامه حَمّاد بن عیسى جُهَنى«غریق‌الجحفه»(متوفی۲۰۹ه ق)

) حَمّاد بن عیسى جُهَنى، کنیه‌اش ابومحمد، راوى و فقیه شیعى قرن دوم. برخى او را مولى (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸؛ نجاشى، ص ۱۴۲) و برخى اصل او را عرب (نجاشى، همانجا) و کوفى (کشّى، ص ۳۱۷؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۷) دانسته‌اند که بعدآ در بصره ساکن شده (برقى، ص ۲۱؛ کشّى؛ نجاشى، همانجاها) و بدین سبب بصرى خوانده شده است (کشّى، ص ۳۱۶؛ طوسى، همانجا). مؤید این نظر، شهرت حماد به جُهنى است که از انتساب وى به قبیله جُهَینه*، شاخه‌اى از عربهاى قُضاعه که ساکن کوفه شدند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۱۳۴)، حکایت دارد (کشّى، ص ۳۱۷).

رحلت

جد حمّاد، عبیده‌بن صیفى جهنى، از صحابیان پیامبر بوده و حماد به واسطه پدرش از او حدیث نقل کرده است (ابن‌ماکولا، ج ۶، ص ۴۷ـ۴۸؛ ابن‌اثیر، ج ۳، ص ۳۵۶). حماد به سال ۲۰۹ (کشّى، همانجا؛ نجاشى، ص ۱۴۳؛ قس نجاشى، همانجا: به نقلى ۲۰۸)، در نود و چند سالگى (قس کشّى، همانجا: هفتاد و چند سالگى، که ظاهرآ ناشى از تصحیف است؛ نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۶۶۲؛ خویى، ج ۶، ص ۲۲۸) درگذشت. بنابر روایتى، امام کاظم علیه‌السلام براى او دعا کرده بود که پنجاه حج نصیبش شود.

هنگامى که وى عازم حج پنجاه و یکم شد، در مسیلى که از جحفه تا مسجد شجره و از آنجا تا مدینه ادامه داشت، غرق شد و بدین سبب به غریق‌الجحفه نیز مشهور است (کشّى؛ نجاشى؛ طوسى، همانجاها). قبر او نزدیک مدینه، بوده است (بهاءالدین اربلى، ج ۳، ص ۵۱۸).

حماد با امام صادق، امام کاظم، امام‌رضا و امام جواد علیهم‌السلام معاصر بوده است (نجاشى، ص ۱۴۲؛ نیز رجوع کنید به بهاءالدین اربلى، ج ۲، ص ۴۱۸ـ۴۱۹، ج ۳، ص ۱۵۷). با توجه به سنّش در هنگام وفات، احتمالا بین سالهاى ۱۱۰ تا ۱۲۰ متولد شده و در نتیجه با امام صادق علیه‌السلام (متوفى ۱۴۸) هم‌عصر بوده است.

برخى گفته‌اند که وى تا زمان امام رضا علیه‌السلام (متوفى ۲۰۳) زنده بوده است (رجوع کنید به کشّى، همانجا؛ الاختصاص، ص ۲۰۵؛ طوسى، همانجا). البته بهاءالدین اربلى (ج ۳، ص ۱۵۷) از دیدار وى با امام جواد علیه‌السلام سخن گفته است. حماد از اصحاب مشترک امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم‌السلام شمرده شده (رجوع کنید به برقى، ص ۲۱، ۴۸، ۵۳؛ نجاشى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۸۷، ۳۳۴)، هر چند از او روایتى از امام رضا و امام جواد علیهماالسلام باقى نمانده است (نجاشى، همانجا).

بنابه گفته علامه‌حلّى، حماد اهل دقت و احتیاط در نقل حدیث بوده است (ص ۱۲۴)، به همین سبب با اینکه از امام صادق علیه‌السلام هفتاد حدیث شنیده بوده، براى اطمینان، به روایت بیست حدیث بسنده کرده است (کشّى، ص ۳۱۶؛ نجاشى، همانجا). حمادبن عیسى از راویان مشترک شیعه و اهل‌سنّت است. رجالیان شیعه او را با صفاتى چون ثقه و صدوق ستوده‌اند (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶؛ همو، ۱۴۱۵، ص ۳۳۴؛ نجاشى، همانجا؛ نیز براى توثیق حماد از در منابع متأخر رجوع کنید به ابن‌داوود حلّى، ص ۱۳۲؛مامقانى، ج ۲۴، ص ۸۶ـ ۹۲؛شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۶ـ۶۶۵؛خویى، ج ۶، ص ۲۲۴ـ ۲۳۰).

به گفته طوسى (۱۴۱۱، ص ۷۱) چند تن از اصحاب امام کاظم با دیدن معجزات حضرت رضا از عقیده وقف برگشتند و به امامت وى گردن نهادند که در این میان از حماد نیز نام‌برده است هرچند در دیگر منابع به این مطلب اشاره نشده است. کشّى (ص ۳۷۵) حماد را یکى از شش راوى فقیه از اصحاب امام صادق شمرده و گفته است شیعیان بر صحت روایات، تصدیق منقولات و اعتراف به فقاهت آنها اجماع دارند. این عده دانشمندترین افراد در طبقه جوان‌تر شاگردان امام صادق بودند (رجوع کنید به اصحاب اجماع*). از علماى اهل‌سنّت فقط یحیى‌بن معین*، حماد را شیخِ صالح دانسته است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۲۰، ص۴۹؛ذهبى، ج۵، ص۶۳) و دیگران او را تضعیف و گاه به افترا و وضع حدیث متهم کرده‌اند (رجوع کنید به ابوداوود، ج ۱، ص ۳۶۰، ج ۲، ص۱۲۶؛ابن ابى‌حاتم، ج ۳، ص ۱۴۵؛ابن‌حِبّان، ج ۱، ص۲۵۳ـ ۲۵۴؛نیز رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۳، ص ۱۶ـ۱۷).

با این حال، محدّثان اهل‌سنّت در کتابهاى خود روایات وى را از امام جعفر صادق، حنظله‌بن ابى‌سفیان جمحى، سفیان ثورى و ابن‌جریج نقل کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌ماجه، ج ۲، ص ۱۳۸۰؛ترمذى، ج ۵، ص ۱۳۱ـ۱۳۲؛طبرانى، ج ۴، ص ۲۳۵، ج ۷، ص ۱۲۴؛
ابونعیم اصفهانى، ص ۱۵۲ـ۱۵۵؛نیز رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۲۸۱ـ۲۸۲).

از حمادبن عیسى، در منابع حدیثى شیعه، افزون بر ۵۰۰، ۱ حدیث نقل شده است. خویى (ج ۶، ص ۲۱۶)، ذیل عنوان حمادبن عیسى، ۱۰۳۶ روایت او را برشمرده است که ظاهراً باید بخشى از روایات منقول از حماد را، که میان وى و حمادبن عثمان مشترک است (قس طریحى، ص۶۳ـ۶۴؛کاظمى، ص۴۸ـ ۵۱ که حماد را نام مشترک میان چند نفر دانسته‌اند)، به آنها افزود (رجوع کنید به خویى، ج۶، ص۱۸۹ـ۱۹۸). به نظر شوشترى (ج ۳، ص۶۶۳)، وجه‌تمایز این دو حماد، مروىٌعنه آنهاست، زیرا حمادبن عیسى از حریزبن عبداللّه سجستانى* روایت نقل کرده است و حمادبن عثمان از عبیداللّه‌بن على حلبى* (رجوع کنید به حمادبن عثمان*).

بررسى محتواى روایات حماد نشان مى‌دهد که وى بیشتر به ثبت و نقل احادیث احکام اهتمام داشته است و در این زمینه از راویان پر حدیث به شمار مى‌آید. روایاتى نیز درباره امامت و اخلاق دارد (رجوع کنید به اردبیلى، ج ۱، ص ۲۷۳ـ۲۷۶). او بیش از همه از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام (رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۳۱، ۴۲۲ـ۴۲۴)، از طریق حدود پنجاه راوى و بیشتر از حریزبن عبداللّه سجستانى ــاز جمله کتاب الصلاه حریزــ روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۱۸۹، ۲۳۱، ۴۲۶ـ۴۳۷).

بیش از چهل تن نیز مستقیماً از او روایت نقل کرده‌اند (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۳۱ـ۲۳۲) که بیش از همه، ابراهیم‌بن هاشم از او روایت کرده است. در بعضى اسانید، به اشتباه، ابراهیم‌بن هاشم راوى حمادبن عثمان ذکر شده است، در حالى که قطعاً ابراهیم‌بن هاشم، حمادبن عثمان را درک نکرده و احتمالا در اسناد، تصحیف یا حذفى رخ داده است (شوشترى، ج ۳، ص ۶۵۲، ۶۵۹؛براى بحث مبسوط در این‌باره رجوع کنید به کلباسى، ج ۳، ص ۲۴۳ـ۲۵۲؛براى فهرست کامل کسانى که حماد از آنها روایت کرده و کسانى که از حماد حدیث نقل کرده‌اند و نیز براى روایات منقول از وى رجوع کنید به خویى، ج ۶، ص ۲۳۱ـ۲۳۲، ۴۲۲ـ ۴۴۷؛خاتمى، ج ۸، ص ۴۵۲ـ۴۵۴، ۴۵۷ـ۴۵۹).

آثار

به حماد چند کتاب نسبت داده شده است:

کتاب‌الزکاه،

کتاب‌الصلاه و

کتاب‌النوادر (نجاشى، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۱۵۶)، که احتمالا حاوى کتابهاى حریزبن عبداللّه سجستانى بوده‌اند (طوسى،۱۴۲۰، ص ۱۶۲؛نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۱۴۵)، همچنان که اصول بسیارى از اصحاب ائمه و کتاب سلیم‌بن قیس از طریق وى روایت شده است (رجوع کنید به طوسى،۱۴۲۰، ص۲۲، ۱۹۵، ۲۳۰، ۲۳۵).

کتاب دیگر او، مسائل التلمیذ و تصنیفه، حاوى پند و اندرز و مطالبى درباره توحید و دانستنیهایى درباره انسان و حیوانات است که حماد از امام صادق علیه‌السلام پرسیده و حضرت پاسخ داده است (ابن‌غضائرى، ص ۱۲۳؛نجاشى، ص ۱۴۳). ابوغالب زرارى (ص ۱۷۸) نیز یک جزء حدیثى از روایات حماد نگاشته که به گفته زرارى، این روایات از یکى از کتابهاى حماد اخذ شده است.

روایتى مشهور به صحیحه حماد درباره آداب و کیفیت نماز در کتب روایى شیعه وارد شده است (رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۳۱۱ـ۳۱۲؛ابن‌بابویه، ج ۱، ص ۳۰۰؛طوسى، ۱۳۹۰، ج ۲، ص ۸۱ـ۸۲) که مقبول و مستند فقهاى امامیه بوده است (رجوع کنید به ابن شهیدثانى، ج ۲، ص ۶۴ـ۶۵؛براى شرح فارسى این حدیث رجوع کنید به خوانسارى، ص ۳۱۵ـ۳۴۸؛براى مناقشات درباره صحت این روایت و پاسخ به آنها رجوع کنید به بهبودى، ص ۳؛ابن‌سعید، مقدمه جعفر سبحانى، ص ک ـ۴).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌اثیر، اسدالغابه فى معرفه‌الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان، (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه‌الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۵) ابن‌حِبّان، کتاب‌المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶؛
(۶) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۷) ابن‌داوود حلّى، کتاب‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۸) ابن‌سعید، الجامع للشّرائع، قم ۱۴۰۵؛
(۹) ابن‌شهید ثانى، منتقى‌الجمان فى‌الاحادیث الصحاح، الحسان، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ـ۱۳۶۵ش؛
(۱۰) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۱۱) ابن‌غضائرى، الرجال لابن الغضائرى، چاپ محمدرضا حسینى‌جلالى، قم ۱۴۲۲؛
(۱۲) ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۱۳) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن‌المؤتلف و المختلف من الأسماء و الکنى و الأنساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۶؛
(۱۴) سلیمان‌بن اشعث ابوداوود، سؤالات ابى‌عبید الآجرى أباداود سلیمان‌بن الاشعث السجستانى، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستونى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۱۵) ابونعیم اصفهانى، جزء فیه طرق حدیث «ان‌اللّه تسعه و تسعین اسمآ»، چاپ مشهوربن حسن‌بن سلمان، مدینه ( ۱۴۱۳)؛
(۱۶) الاختصاص، (منسوب به )محمدبن محمد مفید، چاپ على‌اکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بى‌تا.)؛
(۱۷) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۸) احمدبن محمدبرقى، رجال‌البرقى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، (تهران )۱۴۱۹؛
(۱۹) على‌بن عیسى بهاءالدین اربلى، کشف الغمه فى معرفه الائمه، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۲۰) محمدباقر بهبودى، معرفه الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و ثقافته عندالشیعه الامامیه، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۲۱) محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج ۵، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳؛
(۲۲) محسن خاتمى، فهارس بحارالانوار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲۳) رضى‌الدین محمدبن حسین خوانسارى، مائده سماویّه و چند رساله دیگر، چاپ رضا استادى و على‌اکبر زمانى‌نژاد، قم ۱۳۷۸ش؛
(۲۴) خویى؛
(۲۵) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۶) احمدبن محمد زرارى، رساله ابى‌غالب الزرارى الى ابن‌انبه فى ذکر آل اعین، چاپ محمدرضا حسینى، قم ۱۴۱۱؛
(۲۷) سمعانى؛
(۲۸) شوشترى؛
(۲۹) سلیمان‌بن احمد طبرانى، المعجم‌الاوسط، چاپ ابومعاذ طارق‌بن عوض‌اللّه، (قاهره )۱۴۱۵ـ۱۴۱۶؛
(۳۰) فخرالدین‌بن محمد طریحى، جامع‌المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، چاپ محمدکاظم طریحى، تهران ?( ۱۳۷۴)؛
(۳۱) محمدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران ۱۳۹۰؛
(۳۲) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۳۳) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۳۴) همو، کتاب‌الغیبه، چاپ عبداللّه طهرانى و على احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۳۵) حسن‌بن یوسف علامه‌حلّى، خلاصه الاقوال فى معرفه الرجال، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، (قم) ۱۴۱۷؛
(۳۶) محمدامین‌بن محمدعلى کاظمى، هدایه المحدثین الى طریقه المحمدین، چاپ مهدى رجایى، قم ۱۴۰۵؛
(۳۷) محمدبن عمرکشّى، اختیار معرفه‌الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۳۸) محمدبن محمد ابراهیم کلباسى، الرسائل الرجالیه، چاپ محمدحسین درایتى، قم ۱۳۸۰ـ ۱۳۸۱ش؛
(۳۹) کلینى؛
(۴۰) عبداللّه مامقانى، تنقیح المقال فى علم‌الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ ؛
(۴۱) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۴۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى‌الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه حُمران‌بن اَعْیَن (متوفی۱۴۸ه ق)

 حُمران‌بن اَعْیَن بن سُنسُن شیبانى، محدّث امامى قرن دوم. کنیه‌اش را ابوالحسن (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۳۲) و ابوحمزه (زرارى، ص ۱۳۴) ذکر کرده‌اند. وى در زمره تابعین بود (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۱۳۲، ۱۹۴). حمران، برادر زراره‌بن اَعین* و ظاهراً بزرگ‌ترین فرزند خانواده اَعیَن است (موحدى‌ابطحى، ص ۱۰۳).

حمران از اصحاب و راویان امام محمدباقر و امام جعفرصادق علیهماالسلام بود (طوسى، همانجاها) و امام چهارم، على‌بن حسین علیه‌السلام، را نیز درک کرد (زرارى، ص ۱۱۳). موحدى‌ابطحى (همانجا) از اینکه حمران از امام زین‌العابدین روایتى نقل کرده باشد اظهار بى‌اطلاعى کرده است هر چند در برخى منابع حدیثى موجود (براى نمونه رجوع کنید به صفّارقمى، ص ۳۷۲، ۴۳۱؛الاختصاص، ص ۲۹۷؛طوسى، ۱۴۱۴، ص ۶۲۵)، روایاتى به نقل از وى از آن حضرت یافت مى‌شود و از این‌رو، نمازى شاهرودى (ج ۳، ص ۲۶۸) حمران را از جمله راویان امام چهارم نیز معرفى کرده است.

دیگر مشایخ حدیث حمران عبارت‌اند از:

ابى‌طفیل عامربن واثِله لیثى،

ابوحرب‌بن ابى‌الاسود،

و عبیدبن نُضَیله (رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۳۰۷)، که جملگى از مشایخ حدیث اهل‌سنّت‌اند.

سفیان ثورى،

اسرائیل،

ابوخالد قَمّاط،

زراره،

عبیدبن زراره،

محمدبن حمران،

عمروبن أُذینه،

هشام‌بن سالم،

على‌بن رِئاب و

یونس‌بن سالم نیز از وى روایت کرده‌اند (رجوع کنید به همانجا؛خویى، ج ۶، ص ۲۶۱؛موحدى‌ابطحى، ص ۱۰۴). کلینى (ج ۱، ص ۲۶۸) حدیثى را ذکر مى‌کند که صفوان‌بن یحیى* آن را از حمران نقل کرده است. بر این اساس خویى (همانجا) و موحدى‌ابطحى (همانجا) صفوان را نیز در شمار راویان حدیث از حمران ذکر کرده‌اند، اما روایت مذکور ظاهراً از حیث سند افتادگى دارد، چرا که صفوان‌بن یحیى سالها بعد مى‌زیسته و نمى‌توانسته است از راویان معاصر امام صادق حدیث نقل کند (شوشترى، ج ۴، ص ۲۱).

حمران‌بن اَعین از راویان مشترک است و اهل‌سنّت و امامیه از وى حدیث نقل کرده‌اند. همین امر سبب شده است تا در باب وثاقت وى اتفاق‌نظر وجود نداشته باشد؛چنان‌که پاره‌اى از عالمان رجال اهل سنّت، به دلیل شیعه بودن حمران، روایاتش را غیرموثق و نامعتبر دانسته‌اند (رجوع کنید به یحیى‌بن معین، ج ۱، ص ۲۴۸؛نسائى، ص ۱۶۷؛عقیلى، سفر۱، ص ۲۸۶؛ابن‌ ابى‌حاتم، ج ۳، ص ۲۶۵؛نیز رجوع کنید به مزّى، همانجا).

دلیل دیگر آنان در عدم توثیق او، روایاتى است که حمران آنها را نقل کرده و مضمون عجیبى دارند (رجوع کنید به یحیى‌بن معین، همانجا؛ابن‌عدى، ج ۲، ص ۸۴۲؛ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۶۰۴). در مقابل، برخى دیگر از عالمان رجال اهل‌سنّت، مانند ابن‌حِبّان (ج ۴، ص ۱۷۹)، وى را در زمره موثقان ذکر کرده‌اند یا مانند ابن‌عدى (همانجا) روایاتش را مقبول دانسته‌اند.

در میان جوامع حدیثى اهل سنّت، ابن‌ماجه (ج ۱، ص ۴۹۱، ج ۲، ص ۱۰۴۲) و ابن‌حنبل (ج ۴، ص ۶۴، ج ۵، ص ۳۷۶) روایتهایى از وى نقل کرده‌اند. در متون رجالى امامیه، عمده‌ترین منبع در باب حمران، رجال کشى است که جملات متعددى را از زبان امامان در مدح و ستایش حمران نقل کرده است (رجوع کنید به ص ۱۷۶ـ۱۸۱).

مضمون این روایتها غالبآ اثبات شیعه بودن حمران است که در مقایسه با سخنان ناقدان اهل تسنن، درخور توجه است. شیخ‌طوسى (۱۴۱۱، ص ۳۴۶) نیز، در فصل متعلق به اصحاب نزدیک امامان، از حمران‌بن اَعین نام‌برده است. ابوغالب زرارى (ص ۱۱۳) حمران را در زمره مشایخ و بزرگان شیعه امامى جاى داده است. سایر منابع رجالى شیعه امامیه غالبآ به نقل سخنان کشى و طوسى بسنده کرده‌اند (رجوع کنید به ابوداوود حلّى، ص ۸۵؛علامه حلّى، ص ۱۳۴ـ۱۳۵؛اردبیلى، ج ۱، ص ۲۷۸؛ مامقانى،  ج ۲۴، ص ۱۵۷ـ۱۶۹؛خویى، ج ۶، ص ۲۵۵ـ۲۶۰؛شوشترى، ج ۴، ص ۱۴ـ۱۹). مامقانى (ج ۲۴، ص ۱۷۴) براساس مجموع این روایتها و نقل‌قولها حمران را توثیق کرده است، اما شهیدثانى (ج ۲، ص ۹۶۲ـ۹۶۳) پس از نقل دو روایت از کشى، آنها را ضعیف و غیرقابل اطمینان دانسته است چه رسد به اینکه وثاقت حمران را اثبات کند. خویى (ج ۶، ص۲۶۰) بیشتر این روایات را از حیث سند، ضعیف، اما وجود چند روایت معتبر در میان آنها را براى اثبات مقام و جایگاه بلند حمران، کافى دانسته است.

در منابع فقهى امامیه نیز همین اختلاف‌نظر به چشم مى‌خورد. برخى فقها، با اذعان به نبود دلیلى معتبر بر وثاقت حمران، صرفآ با تکیه بر روایات مدح‌آمیز درباره او، حدیثى را که وى نقل کرده است مقبول دانسته‌اند (رجوع کنید به مقدس‌اردبیلى، ج ۶، ص ۴۰۳؛سبزوارى، ص ۸۶؛بحرانى، ج ۱۵، ص ۳۸۴؛نیز رجوع کنید به مامقانى، ج ۲۴، ص۱۷۰ـ۱۷۴). در مقابل، موسوى‌عاملى (ج ۸، ص ۴۱۹ـ۴۲۰) پس از نقل حدیثى از حمران، به‌سبب فقدان نص صریح بر وثاقت یا حتى مدح وى، حدیث را ضعیف دانسته است.

حمران‌بن اَعین، علاوه بر روایت حدیث، در علم قرائت، نحو، لغت، فقه و کلام نیز مهارت داشت (رجوع کنید به زرارى، ص ۱۱۳ـ ۱۱۴؛ابن‌ندیم، ص ۲۷۶؛قفطى، ج ۱، ص۳۴۰؛ابن‌جزرى، ج ۱، ص ۲۶۱). مشهور است که حمزه‌بن حبیب*، از قرّاءسبعه، علم قرائت را نزد حمران آموخت (بخارى، ج ۳، جزء۲، قسم ۱، ص۸۰؛ابن‌حبّان؛زرارى، همانجاها). حمران خود قرائت را نزد بزرگانى چون ابواسود ظالم‌بن عمرو یا فرزند او (ابوحرب‌بن ابى‌الاسود) و عبیدبن نُضیله و امام جعفرصادق علیه‌السلام آموخت (قفطى، همانجا؛ذهبى، ۱۴۱۸، ج ۱، ص ۴۷). به نوشته ذهبى (۱۴۱۸، ج ۱، ص ۴۹)،

رحلت

حمران اندکى پس از سال ۱۲۰ درگذشت اما ابن‌جزرى (همانجا)، به نقل از ذهبى، مرگ وى را حدود سال ۱۳۰ ذکر کرده است. این در حالى است که قفطى (همانجا) اشعارى در رثاى امام صادق علیه‌السلام از حمران نقل کرده که در این صورت تاریخ وفات حمران پس از سال ۱۴۸ بوده است.



منابع:

(۱) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۲) ابن‌جزرى، غایه‌النهایه فى طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، (بى‌تا.)؛
(۵) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(۶) ابن‌عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۷) ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۸) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۹) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمد مفید، چاپ على‌اکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بى‌تا.)؛
(۱۰) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه‌الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۱) یوسف‌بن احمد بحرانى، الحدائق النّاضره فى احکام العتره الطاهره، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش؛
(۱۲) محمدبن اسماعیل بخارى، کتاب التاریخ الکبیر، بیروت ?(۱۴۰۷/ ۱۹۸۶)؛
(۱۳) خویى؛
(۱۴) محمدبن احمد ذهبى، طبقات القرّاء، چاپ احمدخان، ریاض ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۱۵) همو، میزان‌الاعتدال فى نقد الرجال، چاپ على محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۶) احمدبن محمد زرارى، رساله ابى‌غالب الزرارى الى ابن‌ابنه فى ذکرآل‌اعین، چاپ محمدرضا حسینى، قم ۱۴۱۱؛
(۱۷) محمدباقربن محمد مؤمن سبزوارى، ذخیره‌المعاد فى شرح الارشاد، چاپ سنگى تهران ۱۲۷۳ـ۱۲۷۴، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(۱۸) شوشترى؛
(۱۹) زین‌الدین‌بن على شهیدثانى، رسائل الشهیدالثانى، قم ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ش؛
(۲۰) محمدبن حسن صفّارقمى، بصائر الدرجات الکبرى فى فضائل آل‌محمد (ع)، چاپ محسن کوچه‌باغى تبریزى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۲۱) محمدبن حسن طوسى، الامالى، قم ۱۴۱۴؛
(۲۲) همو، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۲۳) همو، کتاب الغیبه، چاپ عباداللّه طهرانى و على‌احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۲۴) محمدبن عمرو عقیلى، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۲۵) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، رجال العلامه الحلى، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف ۱۳۸۱/۱۹۶۱، چاپ افست قم ۱۴۰۲؛
(۲۶) على‌بن یوسف قفطى، اِنباه الرواه على اَنباه‌النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۲۷) محمدبن عمر کشى، اختیار معرفه‌الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۲۸) کلینى؛
(۲۹) عبداللّه مامقانى، تنقیح‌المقال فى علم الرجال، چاپ محیى‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳ـ؛
(۳۰) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب‌الکمال فى أسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۳۱) احمدبن محمد مقدس‌اردبیلى، مجمع الفائده و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان، چاپ مجتبى عراقى، على‌پناه اشتهاردى، و حسین یزدى اصفهانى، ج ۶، قم (بى‌تا.)؛
(۳۲) محمدعلى موحدى ابطحى، تاریخ آل‌زراره، (اصفهان، بى‌تا.)؛
(۳۳) محمدبن على موسوى عاملى، مدارک الاحکام فى شرح شرائع الاسلام، قم ۱۴۱۰؛
(۳۴) احمدبن على نسائى، کتاب‌الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۳۵) على نمازى شاهرودى، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران ۱۴۱۲ـ۱۴۱۵؛
(۳۶) یحیى‌بن معین، تاریخ یحیى‌بن‌معین، روایه عباس‌بن محمدبن حاتم دورى، چاپ عبداللّه احمد حسن، بیروت (بى‌تا.).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه حمزه ‌بن حبیب (متوفی۱۵۶ه ق)(امام قاریان کوفه ویکى از قراء سبعه)

 حمزه ‌بن حبیب، امام قاریان کوفه و یکى از قراء سبعه. کنیه وى ابوعُماره و لقبش زیّات بود. در سال ۸۰ در شهر حُلوانِ به‌دنیا آمد (یاقوت حموى، ج۱۰، ص۲۹۰؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) و بنابراین، احتمالا برخى صحابه را دیده است (یاقوت حموى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۲).

اصل او ایرانى است (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۷، ص۹۰) و چون مولاى تَیْم‌اللّه بود (ابن‌حِبّان، ۱۴۱۱، ص ۲۶۶؛ سمعانى، ج ۱، ص ۴۹۹)، او را تَیمى نیز خوانده‌اند (رجوع کنید به عجلى، ج ۱، ص ۳۲۲؛ ابن‌قتیبه، ص ۵۲۹؛ قس دانى، ص۷: تمیمى؛ امین، ج ۶، ص۲۳۸: تیملى). ملقب شدن او به زیّات (روغن‌فروش) به‌سبب پیشه او بوده که از کوفه روغن به حلوان مى‌برده و در مقابل پنیر و گردو مى‌آورده (ابن‌سعد، ج ۶، ص ۳۸۵؛ ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۱۶) و ازاین‌رو، یک‌سال در کوفه و یک‌سال در حلوان زندگى مى‌کرده است (ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۳). شیخ‌طوسى (ص۱۹۰) وى را در شمار اصحاب امام صادق علیه‌السلام آورده است.

اساتید

حمزه قرائت را نزد گروهى از تابعین، امام جعفرصادق علیه‌السلام و برخى اصحاب مشهور ایشان،

نظیر سلیمان‌بن مهران اعمش*،

محمدبن عبدالرحمان‌بن ابى‌لیلى (رجوع کنید به ابن‌ابى‌لیلى*)،

حُمران‌بن اَعیَن و

حَکَم‌بن عُتیبه، فراگرفت (رجوع کنید به مِزّى، ج ۷، ص ۳۱۵؛ ابن‌جزرى، غایه‌النهایه، ج ۱، ص ۲۶۱ـ۲۶۲).

استادان اصلى او اعمش و ابن‌ابى‌لیلى بودند که در قرائت قرآن، به ترتیب، از پیروان ابن‌مسعود و على علیه‌السلام به‌شمار مى‌رفتند (ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۳، ۱۱۷؛ ابن‌جزرى، غایه‌النهایه، ج ۱، ص ۲۶۲). در رؤیایى مشهور، اما عجیب که به حمزه نسبت داده شده، سلسله طولى استادان قرائت وى آمده است (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۳۱۸ـ۳۲۰).

حمزه در پانزده سالگى قرائت خود را تکمیل کرد و پس از عاصم‌بن ابى‌النجود* و اعمش، در سال ۱۰۰ امام قرائت در کوفه شد (ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۳، ۱۱۸؛ ابن‌جزرى، النشر، ج ۱، ص ۱۶۶)، چنان‌که بسیارى از اهل کوفه و برخى از اهل حلوان قرائت را نزد او آموختند (ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۳؛ ابن‌عماد، ج ۱، ص۲۴۰).

شاگردان

برخى از مهم‌ترین شاگردان او،

على‌بن حمزه کسایى*،

سفیان ثورى*،

وکیع‌بن جراح*

و ابراهیم‌بن ادهم* بودند (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۳۱۵ـ۳۱۶؛ ابن‌جزرى، غایه النهایه، ج ۱، ص ۲۶۲ـ۲۶۳).

رحلت

وى در ۱۵۶ در حلوان درگذشت (ابن‌سعد؛ ابن‌قتیبه، همانجاها؛ قس ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۶۰۶؛ ابن‌جزرى، غایه‌النهایه، ج ۱، ص ۲۶۳).

منابع متقدم وى را در علم و عمل ستوده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به عجلى، همانجا؛ابن‌حبّان، ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۲۸). احمدبن حنبل و یحیى‌بن معین او را ثقه دانسته‌اند (ابن‌ابى‌حاتم، ج ۳، ص۲۱۰) و نَسائى روایت از او را جایز شمرده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج۱۰، ص ۲۹۲).

وى فردى عابد و زاهد بوده (ابن‌حبّان، ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳؛یاقوت حموى، همانجاها) که به یادگیرى و یاددادن قرائت قرآن اشتیاق بسیار داشته و گویا در مقابل تعلیم قرآن مزدى نمى‌گرفته است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۳ـ۱۱۷؛ابن‌جزرى، غایه‌النهایه، همانجا).

بزرگانى چون اعمش و ابوحنیفه از آگاهى او به قرآن و فرایض تجلیل کرده‌اند و سفیان نورى او را سرآمد مردم روزگار خود در این دو علم دانسته است (رجوع کنید به یاقوت حموى، همانجا؛ابن‌جزرى، النشر، همانجا). ابن‌ندیم (ص ۳۲) نیز او را از فقها شمرده و تألیف کتاب الفرائض را به او نسبت داده است، اما احتمالا شاگردانش آن را تألیف کرده‌اند (د. اسلام، همانجا).

آثار

باقى تألیفات حمزه، که ابن‌ندیم آنها را ذکر کرده، درباره قرآن و قرائات است:

کتاب قراءه حمزه (همانجا)؛

کتاب الوقف و الابتداء (ص ۳۸)؛

کتاب أسباع القرآن (ص ۳۹) درباره تقسیمات قرآن؛

کتاب العدد (ص۴۰؛قس آقابزرگ طهرانى، ج ۶، ص ۲۹۹)، درباره تعداد آیات قرآن؛

و دو تألیف در موضوعات متشابه قرآن (ابن‌ندیم، ص۳۹؛

قس آقابزرگ طهرانى، ج۴، ص۲۷۳) و مقطوع و موصول قرآن (ابن‌ندیم، همانجا) که اثرى از آنها نیست.

حمزه احادیثى نیز نزد خود داشته که بعضى را روایت کرده است (ابن‌سعد، همانجا؛بخارى، ج ۳، جزء۲، قسم ۱، ص ۵۲؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۷، ص۹۲؛همو، ۱۴۰۴، ج ۱، ص۱۱۷)، اما به‌سبب خوابى که دید، نقل حدیثِ پیامبر را به کلى کنار گذاشت (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۵).

برخى اصحاب حدیث او را صدوق، اما دچار سوءحافظه و غیرمتقن دانسته‌اند (رجوع کنید به همو، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۶۰۵).

گزارشهاى رسیده درباره قرائت حمزه در برخى موارد ناسازگار است. از سویى نقل شده است که گروهى از بزرگان، نظیر احمدبن حنبل و ابوبکر شعبه‌بن عیّاش، به دلایلى چون وجود مدّ مفرط و سَکت فراوان و تلفظ همزه در قرائت وى، به او خرده گرفته‌اند، تاجایى که برخى آن را بدعت شمرده و نماز برطبق آن را صحیح ندانسته‌اند (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج۱۰، ص ۲۹۲ـ۲۹۳؛مزّى، ج ۷، ص ۳۱۷؛ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۶۰۵ـ۶۰۶) و از سوى دیگر نقل شده که حمزه خود چنین قرائتى را خوش نمى‌داشته و دیگران را از آن نهى مى‌کرده و ترک همزه در نماز را از استادى قارى مى‌دانسته است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج۱۰، ص ۲۹۳؛ذهبى، ۱۴۰۴، ج ۱، ص ۱۱۵).

ابن‌جزرى، به‌منظور رفع تعارض این گزارشها، گفته است که کراهت ابن‌حنبل و دیگران از قرائت حمزه، مربوط به قرائت شاگردان و راویان او و به‌سبب دخل و تصرفهاى ایجاد شده در قرائت اوست (غایه‌النهایه، ج ۱، ص ۲۶۳). ذهبى (۱۹۶۳ـ ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۶۰۵؛
همو، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۹۱) نیز معتقد است تنها جمعى از علماى سده‌هاى نخست از قرائت حمزه انتقاد کرده‌اند، اما اجماع عالمان علم قرائات در دوره‌هاى بعدى بر قبول و اعتبار این قرائت و انکار مخالفان آن بوده است.

در میان تمامى راویانِ بى‌واسطه و با واسطه قرائت حمزه،

دو تن که قرائت او را از طریق ابوعیسى سلیم‌بن عیسى حنفى، ضابط‌ترین شاگرد وى (ابن‌جزرى، النشر، ج ۱، ص ۱۶۵؛همو، غایه‌النهایه، ج ۱، ص ۲۶۲)، روایت کرده‌اند، از دیگران مشهورترند: ابومحمد خلف‌بن هشام اسدى بغدادى (متوفى ۲۲۹) و ابوعیسى خلّادبن خالد شیبانى کوفى (متوفى ۲۲۰؛خویى، ص۱۳۷ـ۱۳۸).

قرائت حمزه که در مغرب اسلامى رواج نسبى یافته بود، با تلاش عالمى قیروانى به نام محمدبن عمر مَعافرى مشهور به ابن‌خَیْرون (متوفى ۳۰۶)، کنار گذاشته شد و قرائت نافع لیثى* که مالک‌بن انس، پیشواى مالکیان، آن را پذیرفته بود جاى آن را گرفت. با وجود این، قرائت حمزه هنوز هم در برخى نواحى مغرب‌اسلامى رواج دارد (د.اسلام، همانجا).



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌جزرى، غایه‌النهایه فى طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بى‌تا.)؛
(۴) همو، النشر فى القراءات العشر، چاپ على‌محمد ضباع، (بیروت، بى‌تا.)؛
(۵) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۶) همو، مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، چاپ مرزوق على ابراهیم، منصوره، مصر ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۷) ابن‌خلّکان؛
(۸) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۹) ابن‌عماد؛
(۱۰) ابن‌قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰؛
(۱۱) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۱۲) امین؛
(۱۳) محمدبن اسماعیل بخارى، کتاب التاریخ الکبیر، (بیروت ?۱۴۰۷/ ۱۹۸۶)؛
(۱۴) ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۱۵) عثمان‌بن سعید دانى، کتاب التیسیر فى القراءات السبع، چاپ اوتو پرتسل، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۵؛
(۱۶) محمدبن احمد ذهبى، سیراعلام‌النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹؛
(۱۷) همو، معرفه القرّاء الکبار على الطبقات و الاعصار، چاپ بشار عواد معروف، شعیب ارنؤوط، و صالح مهدى عباس، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۸) همو، میزان‌الاعتدال فى نقد الرجال، چاپ على محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۹) سمعانى؛
(۲۰) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۲۱) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفه‌الثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲۲) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۳) یاقوت‌بن عبداللّه یاقوت حموى، معجم‌الادباء، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛

(۲۴) EI2, s.v. “Hamza b. Habib” (by Ch. Pellat).

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه حمزه‌بن محمد کِنانى(متوفی۳۵۷ه ق)

 حمزه‌بن محمد کِنانى، کنیه‌اش ابوالقاسم، عالم و محدّث مصرى قرن چهارم. درباره زندگى او اطلاع چندانى در دست نیست. وى در ۲۷۵ به‌دنیا آمد. نخستین سال سماع حدیث او، ۲۹۵ ذکر شده است.کنانى در ۳۰۵ براى طلب حدیث به عراق سفر کرد و در بصره و کوفه به سماع حدیث پرداخت.

اساتید

وى از محدّثان مشهورى چون

محمدبن داود صَدفى،

سعیدبن عثمان حرّانى،

و عبدان‌بن احمد اهوازى اخذ حدیث کرد.

کنانى از زاهدان و عابدان روزگار خود به‌شمار مى‌رفت. از او محدّثانى چون ابن‌مَنْدَه و ابوالحسن‌بن على‌بن محمد قابسى حدیث نقل کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۸، ص ۱۱۴ـ۱۱۵؛ همو، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۶، ص۱۸۰).

رحلت

ابن‌عساکر (ج ۱۵، ص۲۴۰) در اشاره به فضل کنانى، گفته است که دارقطنى در سفر به مصر، با کنانى هم‌صحبت شد. وى در ۳۵۷، به هنگام لشکرکشى فاطمیان به مصر، درگذشت (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۱۶، ص ۱۸۱؛ همو، ۱۴۲۴، همانجا).

اثر

تنها اثرى که از او یاد شده، جزءُ البَطاقه است که در واقع تخریجى از حدیث مشهور به بطاقه است که آن را عبداللّه‌بن عمروبن عاص روایت کرده است (رجوع کنید به کتّانى، ص ۷۶). این حدیث به اهمیت و ثواب شهادتین اشاره دارد (رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ج ۱، ص ۵۲۹). به نوشته ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۶۰۲)، این مجموعه را ابوالحسن على‌بن عمر حرّانى، مشهور به ابن‌حِمِّصَه، از شاگردان کنانى، روایت کرده است. این کتاب با تحقیق عبدالرزاق‌بن عبدالمحسن العباد البدر (ریاض ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲) به‌چاپ رسیده است.



منابع:

(۱) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۲) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت ۱۴۰۶؛
(۳) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشّار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۴) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۵) محمدبن جعفر کتّانى، الرساله المستطرفه لبیان مشهور کتب السنه المشرفه، کراچى ۱۳۷۹/۱۹۶۰٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه حمزه‌ بن عمرو اَسْلَمى«مُتعب» (متوفی۶۱ه ق)

 حمزه‌ بن عمرو اَسْلَمى، صحابى و راوى برخى احادیث رسول اکرم صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم. با اینکه حمزه‌بن عمرو در بسیارى منابع، اهل مدینه (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌ابى‌حاتم، ج ۳، ص ۲۱۲؛ابن‌حِبّان، ج ۳، ص۷۰) و از انصار (طوسى، ص ۳۵) معرفى شده، ابن‌عساکر (ج ۱۵، ص ۲۲۳) او را از مهاجران دانسته است.

بنابر گزارشى از خود حمزه، رسول اکرم او را «مُتعب» نامیده (رجوع کنید به همان، ج ۱۵، ص ۲۲۸) که ابن‌ماکولا (ج ۷، ص ۲۰۴) آن را به صورت «مثعب» یا «معقب» ضبط کرده است.

نام پدرش را به‌اشتباه عُمَر نیز ضبط کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۱۰۷). کنیه مشهور حمزه، ابومحمد است (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۴، ص ۳۱۵؛ابن‌عساکر، ج ۱۵، ص ۲۲۳) و پیامبر نیز کنیه ابوصالح را به او داد (بخارى، کتاب التاریخ الکبیر، ج ۳، جزء۲، قسم ۱، ص ۴۶؛صفدى، ج ۱۳، ص ۱۷۲). ابن‌سعد (همانجا) او را در شمار کسانى آورده است که پیش از فتح مکه مسلمان شدند.

واقدى (ج۲، ص۵۸۴) به شرکت او در صلح حدیبیه تصریح کرده و افزوده است از داوطلبانِ راهنمایى در نیزارها و خارستانها بود، اما از عهده برنیامد. واقدى به حضور حمزه در سَریه کَدید در سال هشتم هجرت اشاره کرده (ج ۲، ص ۷۵۲) و آورده است که به هنگام سوءقصد منافقان، در بازگشت از تبوک همراه پیامبر بوده و در تاریکى شب، سرانگشتان‌او درخشیدن‌گرفته و چیزهایى را که از مَرکبها فروافتاده بوده، جمع کرده است (ج ۳، ص۱۰۴۳؛نیز رجوع کنید به ابن‌عساکر، همانجا). حمزه مژده پذیرش توبه کعب‌بن مالک را به کعب رسانده است (همانجا؛واقدى، ج ۳، ص ۱۰۵۴).

حمزه‌بن عمرو پس از رحلت پیامبر اکرم، در جنگهاى افریقا (ابن‌عساکر، ج ۱۵، ص ۲۲۵) و شام شرکت کرد و مژده پیروزى در جنگ اَجنادَین را براى ابوبکر آورد (مِزّى، ج ۷، ص ۳۳۴؛ابن‌کثیر، ۱۴۰۸، ج ۸، ص ۲۳۲).

از مستندات جواز گشودن روزه در سفر، روایتى از حمزه‌بن عمرو است. او چون پیوسته روزه مى‌گرفت، از پیامبر درباره جواز یا عدم جواز گشودن روزه در سفر پرسش کرد و پیامبر او را مخیَّر فرمود (رجوع کنید به بخارى، صحیح، ج ۲، ص ۲۳۷؛مسلم‌بن حجاج، ج ۳، ص ۱۴۴ـ۱۴۵؛ترمذى، ج ۲، ص ۱۰۷؛نسائى، ج ۴، ص ۱۸۵ـ۱۸۷). بسیارى از مفسران، ذیل آیه ۱۸۵ سوره بقره، درباره جواز گشودن روزه در سفر، به این حدیث استناد کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به طبرى؛میبدى؛ابن‌کثیر، ذیل آیه).

حمزه‌بن عمرو شاهد برخى‌از معجزات پیامبر اکرم بوده است (براى نمونه رجوع کنید به قطب‌راوندى، ج ۲، ص ۹۱۳؛هیثمى، ج ۶، ص ۱۹۱). او برخى مستحبات و آداب غذا خوردن را، بدون واسطه، از رسول اکرم شنیده است (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۲۳).

به‌جز رسول خدا، او از پدر خود (ابن‌ابى‌حاتم، ج۷، ص۲۳۶؛ابن‌حبّان، ج ۵، ص ۳۵۷) و ابوبکر و عمر (ابن‌سعد، همانجا) روایت کرده است. نووى (ج ۱، ص ۱۷۱) شمار مرویّات او را نُه روایت دانسته‌است. پسرش محمد، ام‌المؤمنین عایشه، سلیمان‌بن یسار، عُروَه‌بن زُبَیر، ابوسلمه‌بن عبدالرحمان، ابومَراوِح (برده آزاد شده ابوذر غفارى) و حنظله‌بن على اسلمى از او روایت کرده‌اند.

رحلت

حمزه‌بن عمرو اسلمى، بنابر مشهور، در سال ۶۱ هجرى، در ۷۱ سالگى، وفات یافت (ابن‌حبّان، ج ۳، ص۷۰؛حاکم نیشابورى، ج ۳، ص۵۲۰؛ابن‌اثیر، ج ۲، ص ۵۱). بنابر قولى ضعیف، او در هشتاد سالگى درگذشته است (ابن‌عساکر، ج ۱۵، ص۲۳۰؛ابن‌اثیر، همانجا).



منابع:

(۱) ابن‌اثیر، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان، (بى‌تا.)؛
(۲) ابن‌ابى‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۳) ابن‌حِبّان، کتاب‌الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۴) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۵) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۶) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۷) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۸) همو، تفسیرالقرآن العظیم، چاپ على شیرى، بیروت (بى‌تا.)؛
(۹) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فى الاسماء و الکنى و الانساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۰) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، (چاپ محمد ذهنى‌افندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۱) همو، کتاب التاریخ الکبیر، (بیروت ?۱۴۰۷/ ۱۹۸۶)؛
(۱۲) محمدبن عیسى ترمذى، سنن‌الترمذى، ج ۲، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳؛
(۱۳) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت ۱۴۰۶؛
(۱۴) صفدى؛
(۱۵) طبرى، جامع؛
(۱۶) محمدبن حسن طوسى، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۷) سعیدبن هبه‌اللّه قطب‌راوندى، الخرائج و الجرائح، قم ۱۴۰۹؛
(۱۸) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب‌الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۹) مسلم‌بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بى‌تا.)؛
(۲۰) احمدبن محمد میبدى، کشف‌الاسرار و عده‌الابرار، چاپ على‌اصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش؛
(۲۱) احمدبن على نسائى، سنن النسائى، بشرح جلال‌الدین سیوطى، بیروت ۱۳۴۸/۱۹۳۰؛
(۲۲) یحیى‌بن شرف نووى، تهذیب الاسماء و اللغات، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
(۲۳) محمدبن عمر واقدى، کتاب المغازى، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶؛
(۲۴) على‌بن ابوبکر هیثمى، مجمع‌الزوائد و منبع‌الفوائد، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه حکیم آیت الله حمزه گیلانى (متوفی۱۱۳۴ه ق)

حمزه گیلانى، از حکماى شیعى قرن دوازدهم و شاگرد ملامحمدصادق اردستانى*.

وى اهل گیلان و ساکن اصفهان بوده و به همین سبب به اصفهانى نیز مشهور است (قزوینى، ص ۱۳۵ و پانویس ۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۲۲۸). تاریخ تولد او در منابع ذکر نشده و تاریخ وفات وى را حزین لاهیجى (ص۲۱۰) اواخر محاصره اصفهان توسط افغانها (۱۱۳۴) گزارش کرده است.

ملاحمزه از برترین شاگردان ملامحمدصادق اردستانى بود و در زمان استادش به تبحر در فلسفه مشهور بود (حزین لاهیجى، همانجا؛قزوینى، ص ۱۳۶) وى در حوزه فلسفى اصفهان از طبقه‌اى از فیلسوفان به‌شمار مى‌آید که در نضج فلسفه ملاصدرا و شناساندن آن مؤثر بوده‌اند (رجوع کنید به صدرالدین شیرازى، مقدمه آشتیانى، ص صد و نوزده ـ صد و بیست).

قزوینى (همانجا) وى را فیلسوفى بزرگ، حکیمى برجسته و محققى ژرف‌اندیش در مسائل حکمى و مطالب عالى دانسته است. از شاگردان او اطلاع چندانى در دست نیست و ظاهرآ ملااسماعیل خواجویى* در محفل علمى او و ملامحمدصادق اردستانى شرکت مى‌کرده است (خواجویى، ج ۴، مقدمه آشتیانى، ص ۱۵۳).

آثار

از حمزه‌گیلانى این آثار به‌جا مانده است:

۱) حکمت صادقیه که تقریر درسهاى ملامحمدصادق اردستانى است. حمزه گیلانى که درواقع فرزند معنوى او به‌شمار مى‌رفته، در خلال تعلیم گرفتن مبحث نفس و قواى انسانى نزد استاد، به امر ایشان به تدوین آن پرداخته است. اما نگارش آن به سبب حمله افغانها به پایان نرسیده است. بعدها ملااسماعیل خواجویى آن را تکمیل کرد و دیباچه آن را ملامحمد على تونى خراسانى، به درخواست وى تدوین کرد و کتاب را الحکمه الصادقیه نامید (رجوع کنید به حمزه گیلانى، ص ۹؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۵۷ـ۵۸).

به نظر آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، همانجا) رساله منسوب به ملاحمزه گیلانى با عنوان فى تحقیق مطالب النفس و مسائلها باید همان حکمت صادقیه باشد. ترتیب فصول این اثر همانند فن ششم طبیعیات شفاء است (رجوع کنید به قزوینى، ص ۱۳۶ـ۱۳۷)، اما از جهت محتوا متأثر از حکمت ذوقى و فلسفه ملاصدراست (صدرالدین شیرازى، همان مقدمه، ص صدوهجده). این رساله در جلد چهارم منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، به همت سیدجلال‌الدین آشتیانى در ۱۳۵۸ش در مشهد چاپ شده است.

۲) رساله فى التشکیک (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۴۸).

۳)حواشى بر شفاء ابن‌سینا (حمزه گیلانى، مقدمه آشتیانى، ص ۳ـ۴). ۴)شرح بخش «ان الجوهریه و العرضیه من ثوانى المعقولات» از تجریدالکلام خواجه نصیرالدین طوسى (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۳۲، ج ۱۴، ص ۲۴).



منابع:
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام‌الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ على‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) محمدعلى‌بن ابى‌طالب حزین لاهیجى، تاریخ و سفرنامه حزین، چاپ على دوانى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۴) حمزه گیلانى، حکمت صادقیه، در منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران از عصر میرداماد و میرفندرسکى تا زمان حاضر، ج ۴، چاپ جلال‌الدین آشتیانى، مشهد: انجمن فلسفه، ۱۳۵۸ش؛
(۵) اسماعیل‌بن محمدحسین خواجویى، ثمره الفؤاد فى نبذمن مسائل المعاد، در همان؛
(۶) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازى (ملاصدرا)، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، با حواشى ملاهادى سبزوارى، چاپ جلال‌الدین آشتیانى، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۷) عبدالنبى‌بن محمدتقى قزوینى، تتمیم امل الآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴

زندگینامه حمزه‌اصفهانى (متوفی۳۵۱-۳۶۰ه ق)

 حمزه‌اصفهانى، ادیب، لغوى و مورخ‌ایرانى سده چهارم. نام کامل وى ابوعبداللّه حمزه‌بن حسن اصفهانى است (رجوع کنید به قمى، ص۱۱؛ ابونعیم اصفهانى، ج۱، ص۳۰۰؛ یاقوت حموى، ۱۹۹۳، ج ۳، ص ۱۲۲۰) که به صورت حمزه‌بن حسین (سمعانى، ج ۱، ص۱۷۵؛ سخاوى،ص۲۴۷؛ حاجى‌خلیفه،ج۱، ستون۱۶۸،۲۸۲، ۳۰۱) یا على‌بن حمزه (عبدالقادربن عمر بغدادى، ج ۱، ص ۳۴۸، ۳۵۷) و با کنیه ابوالحسن، ابوعبدالرحمان و ابوالفرج نیز ضبط شده است (رجوع کنید به صفدى، ج ۲، ص ۱۴۶؛ خزرجى، ج ۱، ص ۳۱؛ حاجى‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۴۶۴).

تاریخ ولادت حمزه‌اصفهانى روشن نیست، اما برخى پژوهشگران با استناد به پاره‌اى قرائن، تولد او را حدود ۲۸۰ در اصفهان دانسته‌اند (رجوع کنید به میتووخ، ص ۲۹؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۱).

حمزه اصفهانى ظاهراً تحصیلات اولیه را در اصفهان به انجام رساند و بعدها، براى کسب دانش به مسافرتهاى علمى پرداخت (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۱۵۴؛ ابونعیم اصفهانى، همانجا). سه مسافرت علمى او به بغداد، بین سالهاى ۳۰۸ تا ۳۲۳، شایان ذکر است (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، تاریخ سنى ملوک الارض، ص ۷۶؛ نیز رجوع کنید به میتووخ، ص ۲۹ـ۳۱). فضاى مساعد اصفهان و بغداد در پرورش شخصیت علمى حمزه تأثیر بسزایى داشت (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، مقدمه عبدالمجید قطامش، ص ۱۰ـ ۱۲).

اساتید

وى لغت، ادب، نحو، تاریخ و انساب را نزد بزرگانى چون

ابن‌دُرَید (متوفى ۳۲۱)،

ابن‌شُقَیر نحوى (متوفى ۳۱۷)،

ابن‌علّاف (متوفى ۳۱۸) و برخى دیگر از دانشمندان آن روزگار آموخت.

ضمنآ از محضر محدّثانى چون

عَبدان‌بن احمد جوالیقى (متوفى ۳۰۶)،

محمدبن جریر طبرى (متوفى ۳۱۰)،

محمودبن محمد واسطى (متوفى ۳۰۷)،

محمدبن صالح عُکبرى (متوفى ۳۰۷) و

محمدبن نصیر مدینى (متوفى ۳۰۵) نیز بهره برد (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، همانجا؛ حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج۱، همان مقدمه، ص ۱۲ـ۱۷؛ نیز رجوع کنید به حسین‌على محفوظ، ۱۹۶۳، ص۷۰ـ۷۱).

مناسبات حمزه‌اصفهانى با امراى آل‌بویه (حک : ح ۳۲۰ـ۴۴۷) نیز ظاهرآ در شکوفایى علمى او مؤثر بوده است، به گونه‌اى که دو کتاب خود (الخصائص و دیوان ابى‌نواس) را به نام دو تن از امراى آل‌بویه تألیف کرد. بارزترین ویژگى علمى او شیفتگى به دانش و مطالعه انواع علوم بود (رجوع کنید به ابوحیان توحیدى، ص ۷۳، ۳۵۸) که نه تنها معاصرانش، بلکه متأخران نیز به آن معترف بودند. توصیفات به کار رفته درباره وى چون مؤدِّب، فقیه، فاضل کامل، مصنف مطّلع، ادیب فاضل، خداوند تاریخ و صاحب‌اللغه منزلت علمى برجسته او را تأیید مى‌کند (رجوع کنید به ابن‌ندیم؛ ابونعیم اصفهانى، همانجاها؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۲۴۲؛ سمعانى؛ یاقوت حموى؛ خزرجى؛ سخاوى، همانجاها).

ثعالبى (کتاب فقه‌اللغه، ص۱۰) حتى او را هم‌طراز بزرگانى چون صاحب‌بن عبّاد (متوفى ۳۸۵) و خوارزمى (متوفى نیمه دوم قرن چهارم) دانسته است. همچنین گفته شده است که ابوعلى مندویه اصفهانى، طبیب مشهور، رساله فلسفى و چند رساله پزشکى‌اش را براى حمزه ارسال کرد (رجوع کنید به ابن‌ابى‌اصیبعه، ص ۴۶۰). با این همه، او بدخواهانى نیز داشت که به وى لقب بائع الهَذَیان داده بودند (رجوع کنید به قفطى، ج ۱، ص ۳۳۶) تا آنجا که برخى مؤلفان متأخر را به این گمان افکند که وى سبک مغز و ناقص عقل بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، همانجا).

حمزه به شعوبى‌گرى نیز متهم شده است (براى نمونه رجوع کنید به ثعالبى، کتاب فقه‌اللغه، ص ۱۵۶؛ قفطى، ج ۱، ص ۳۳۵). روشن نیست که این اتهام در روزگار خود وى نیز مطرح بوده یا نه. به نظر مى‌رسد توجه فراوانش به زبان فارسى، آداب و رسوم و تاریخ ایرانیان سبب طرح چنین اتهامى بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

تمایل وى نیز به تشیع، به‌رغم لحن جانب‌دارانه‌اش نسبت به علویان یا به کاربردن عباراتى چون والصلاه على نبیه محمد و آله‌اجمعین (رجوع کنید به حمزه‌اصفهانى، تاریخ سنى ملوک‌الارض، ص۹؛ آقابزرگ طهرانى، ج۱۷، ص۲۶۵) غیرمحتمل بوده و ذکر نامش در زمره مصنفان شیعه مذهب (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۳، ص۲۸۸، ج ۱۷، ص ۲۶۵) درست نمى‌نماید (رجوع کنید به امین، ج ۶، ص ۲۴۰).

رحلت

تاریخ وفات حمزه اصفهانى به درستى روشن نیست. سمعانى (همانجا)، قبل از ۳۶۰ را تاریخ فوت وى ذکر کرده است. عبدالمجید قطامش با استناد به اشارات موجود در تاریخ سنى ملوک‌الارض (رجوع کنید به ص ۱۰، ۱۴۳، ۱۷۲)، وفات وى را در ۳۵۱ دانسته است (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۹ـ۱۰) که صحیح‌تر به نظر مى‌رسد.

آثار

آثار متعددى را در شمار تألیفات حمزه اصفهانى برشمرده‌اند که تعداد اندکى از آنها باقى‌مانده است. انواع‌الدعاء، الاوصاف، التشبیهات، التماثیل فى تباشیرالسرور، رُدودٌ على علماء اللغه و على رواه‌الشعر و الشعراء، دیوان ابى‌نواس، دیوان شعر ابى‌تمّام و شعراء اصفهان برخى از آثار حمزه‌اند (رجوع کنید به ابن‌ندیم، همانجا؛ یاقوت حموى، ۱۹۹۳، ج ۳، ص ۱۲۲۰ـ۱۲۲۱، ج ۵، ص ۲۳۱۴؛ حاجى‌خلیفه؛ اسماعیل بغدادى، همانجاها) که فقط نامشان را مى‌دانیم. اگرچه ردودٌ على علماء اللغه و على رواه‌الشعر و الشعراء در زمره تألیفات حمزه به شمار آمده، اما یاقوت حموى (۱۹۹۳، ج ۲، ص ۸۷۴) بر آن است که حمزه فقط جمع‌آورى و تدوین آن را برعهده داشته است.

درباره التماثیل فى تباشیر السرور نیز چنین احتمالى وجود دارد، زیرا کتابى با همین عنوان منسوب به ابن‌معتز (متوفى ۲۹۶)، خلیفه عباسى، در دست است که حاوى اشعار بزمى است (رجوع کنید به میتووخ، ص ۳۳؛ قس حسین‌على محفوظ، ۱۹۶۳، ص ۸۳ که این احتمال را رد کرده است).

برخى کتابهاى حمزه مفقود شده‌اند، اما بخشهاى پراکنده‌اى از آنها باقى مانده است.

از جمله:

اصفهان و اخبارها، کتابى مشتمل بر تاریخ، جغرافیا و معرفى اعلام شهر اصفهان (رجوع کنید به ابن‌ندیم، همانجا؛ مافَرّوخى، ص ۵، ۷، ۲۲؛ سمعانى، همانجا؛ قفطى، ج۱، ص ۳۳۶؛ سخاوى، همانجا)؛

اعیادالفرس(نویرى، ج۱، ص۱۸۵) و

رساله فى‌الاشعار السائره فى النیروز و المهرجان (ابوریحان بیرونى، ۱۹۲۳، ص۳۱، ۵۲) که بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۲) آن را دو کتاب و یکى از محققان (رجوع کنید به سروشیار، ص ۱۵۳) یک کتاب دانسته‌اند؛

رسائل (ابن‌ندیم، همانجا) که گفته شده مجموعه‌اى شامل رسالات ادبى و لغوى بوده و دو کتاب الرساله‌المُعْرِبهُ عن‌شرف الإعراب (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) و

رساله فى الاشعار السائره فى النیروز و المهرجان، از رسالات همین مجموعه بوده‌اند (حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۰)؛ و کتاب مضاحک‌الاشعار که ثعالبى (ثمارالقلوب، ص ۳۶۶ـ۳۶۷) قطعاتى از آن را نقل کرده است.

آثار به جاى‌مانده حمزه اصفهانى عبارت‌اند از کتابهاى :

التنبیه على حدوث‌التصحیف،

الامثال على افعل،

الخصائص و الموازنه بین‌العربیه و الفارسیه،

(گردآورىِ) دیوان ابى‌نواس،

الامثال الصادره عن بیوت‌الشعر (عن ثبوت‌الشعر)،

الفصول‌المختاره من کتب جاحظ و تاریخ سنى ملوک‌الارض و الانبیاء که جز سه کتاب الفصول‌المختاره،

الامثال‌الصادره،

و الخصائص، بقیه منتشر شده‌اند (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۱۸ـ۲۱). محققان، از وجود یک نسخه خطى از هر یک از دو کتاب الفصول‌المختاره و الامثال‌الصادره، بدون اشاره به محتواى آنها، یاد کرده‌اند (رجوع کنید به همانجا؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۱؛ نیز رجوع کنید به سزگین، ج ۱، ص ۳۳۷).

الخصائص و الموازنه بین‌العربیه و الفارسیه (رجوع کنید به زیدان، ج ۲، ص ۳۱۵) که آن را الموازنه بین‌العربى و العجمى یا الموازنه بین العربیه و العجمیه نیز نامیده‌اند (قفطى، ج ۱، ص ۳۳۵، ج ۴، ص ۲۲)، اثرى تحقیقى است درباره اسمهاى معرّب، اعم‌از اسم مکان، حیوانات و پرندگان، خوراک و پوشاک، عطریات، سلاحها، قبایل، جواهرات و غیر آن (حسین‌على محفوظ،۱۹۶۳، ص۸۹ـ۹۰؛ همو، ۱۹۶۴، ص۱۳۴ـ ۱۳۸). این کتاب که براى عضدالدوله دیلمى (حک : ۳۳۸ـ۳۷۲) تألیف شده، به دلیل تأکید بر فارسى بودن بسیارى از اسمهاى عربى، از گذشته تاکنون یکى از دلایل اعتراض به حمزه اصفهانى بوده است (قفطى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به زیدان، همانجا). از این اثر، ابوریحان بیرونى (رجوع کنید به ۱۳۷۴ش، ص ۱۰۷، ۱۱۰ـ۱۱۱، ۱۲۶، و جاهاى دیگر)، ثعالبى (کتاب فقه‌اللغه، ص ۱۱۰، ۱۲۱، ۱۵۶، و جاهاى دیگر)، یاقوت حموى (۱۹۶۵، ج۳، ص۱۵۸، ۵۳۷، ۶۲۹، ج۴، ص۶۶، ۴۰۶، ۴۴۶، و جاهاى دیگر) و سیوطى (المزهر، ج ۱، ص ۳۵۴) بهره بسیار برده‌اند. دو نسخه به جاى مانده از این اثر در کتابخانه‌هاى مصر نگهدارى مى‌شوند (رجوع کنید به زیدان؛ بروکلمان، همانجاها؛ حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص۱۸ـ ۱۹؛ همو، ۱۳۸۸، مقدمه محمداسعدطلس، ص۱۷ـ۱۸).

الامثال على افعل، که با نامهایى چون الدرّه‌الفاخره، امثال حمزه، الامثال السائره‌الجاریه على‌اَلْسِنه الفصحاء، و جز آن نیز ذکر شده است (رجوع کنید به ابن‌ندیم، همانجا؛ عسکرى، ج ۱، ص ۶؛ ابن‌منظور، ج ۱۴، ص ۱۱۶؛ عبدالقادربن عمر بغدادى، ج ۱، ص۲۷؛ اسماعیل‌بغدادى، ج۱، ص۳۳۶؛ سزگین، ج۱، ص۳۳۶)، از مشهورترین کتابهاى امثال عربى است. این کتاب شامل مقدمه‌اى طولانى و سى‌باب درباره امثال عربى بر وزن افعل، امثال مولَّدین (رجوع کنید به تعریب*) و حَضَریّین (شهرنشینان) و خرافات رایج مرتبط با امثال، همراه با تفاسیر و حکایاتى درباره وجه تسمیه آنها، شرح کلمات نامأنوس و ناآشنا (غریب) با استفاده از اقوال لغویان، اشاره به امثال هم‌معنى با آنها و استناد به شواهد قرآنى، حدیثى و شعرى است (براى نمونه رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، ش ۱۱۷، ۱۲۰، ۱۲۵).

ضمن آنکه، حمزه به تناسب موضوع، از بحثهاى لغوى در مورد برخى واژگان، توضیح درباره مکان و زمان رواج امثال و نیز تعیین هویت عربى، اسلامى یا مولَّد بودن آنها غفلت نکرده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ش ۲۳، ۲۶، ۵۲، ۸۲، ۱۱۵، ۱۱۶، ۲۲۷، ۳۰۷). الامثال على‌افعل کهن‌ترین کتاب به جامانده درباره امثال بر وزن افعل است. بحثهاى مهم لغوى و ادبى، بخش‌بندى منظم، ترتیب الفبایى امثال (اگرچه نقایصى نیز دارد رجوع کنید به همان، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۵) و استفاده از مهم‌ترین کتب امثال، لغت، ادب، تاریخ، اخبار و انساب، این کتاب را یکى از مهم‌ترین مراجع مؤلفان دوره‌هاى بعد، نظیر ابوهلال عسکرى (متوفى ۳۹۵)، ابومنصور ثعالبى (متوفى ۴۲۹)، ابوعبید بکرى (متوفى ۴۸۷)، ابوالفضل میدانى (متوفى ۵۱۸)، ابوالقاسم زمخشرى (متوفى ۵۳۸)، ابن‌خلّکان (متوفى ۶۸۱) و ابن‌منظور (متوفى ۷۱۱) کرد (همان مقدمه، ص ۳۴ـ۳۶، ۳۹ـ۴۰، ۴۲ـ۴۳).

از این کتاب، نسخ خطى متعددى برجامانده است؛ با این ملاحظه که یکى از این نسخ به خطا، به زمخشرى منسوب شده است (رجوع کنید به همان، ص ۴۵، ۴۸ـ۵۱؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۱ـ ۲۲۲؛ حمزه اصفهانى، ۱۴۰۹، مقدمه فهمى سعد، ص ۵). نخستین‌بار عبدالمجید قَطامش، محقق مصرى، با اتکا به چهار نسخه اقدام به تصحیح و چاپ این اثر با عنوان الدره‌الفاخره فى الامثال السائره نمود (حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۴۵ـ۵۱). در ۱۳۶۷ش/ ۱۹۸۸ نیز، فهمى سعد براساس نسخه دارالکتب الوطنیه تونس و مقایسه آن با اثر چاپى قطامش، اقدام به چاپ جدیدى از این کتاب با عنوان سوائرالامثال على افعل نمود (همو، ۱۴۰۹، همانجا).

التنبیه على حدوث التصحیف، که ابن‌ندیم (همانجا) آن را به‌صورت التنبیه على حروف‌المصحف و یاقوت حموى (۱۹۹۳، ج۵، ص۲۲۴۷؛ همو، ۱۹۶۵، ج ۲، ص ۷۱۲، ج ۳، ص ۹۲۵) به صورت التصحیف، التصحیف و التحریف و نیز التنبیه ضبط کرده است، از مهم‌ترین آثار لغوى به جامانده حمزه اصفهانى است. این کتاب داراى مقدمه‌اى طولانى است در باب خط عربى و تعلیل و تحلیل نحوه وقوع تصحیف (رجوع کنید به تصحیف و تحریف*) در نگارش عربى. متن کتاب شامل هفت باب است، از جمله درباره تصحیف علما در شعر قدما، اشتقاق حروف و خطاهاى انجام گرفته در آن، تفاسیر مختلف در خصوص ابیات دچار تصحیف، وجوداختلاف در قرائات قرآن، و تصحیف در نثر.

حمزه در این کتاب، با بیانى نقادانه و صریح، علت وقوع تصحیف در زبان عربى را ضعف اساسى این زبان در خصوص چند حرف هم شکل (باء، تاء، ثاء، یاء و نون) و نحوه نقطه‌گذارى و اعجام (اعراب‌گذارى) دانسته (حمزه اصفهانى، ۱۳۸۸، همان مقدمه، ص ۳۶ـ۳۷) و ضمن برشمردن نمونه‌هاى بسیارى از تصحیفات پدید آمده در لغات عربى، تصحیف را از دلایل بروز تعدد قرائات قرآن به شمار آورده است (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۳۸۸، ص ۱۵۱ـ ۱۵۹). در همین زمینه، هرچند وى طعنه‌هاى گروهى از شعوبیان متعصب درباره لغت و شعر عربى را بیان کرده (رجوع کنید به همان، ص۹۷ـ ۱۱۱)، متقابلا از لغویان بزرگى چون خلیل‌بن احمد (متوفى ۱۷۰ یا ۱۷۵) و دیگران نیز دفاع کرده‌است (رجوع کنید به همان، ص۱۲۴ـ۱۲۹).

جهت‌گیرى منتقدانه حمزه در این کتاب، اگرچه دانشمندى چون اسحاق‌بن احمدبن ابونصر بخارى (متوفى ۴۰۵) را به نگارش ردّیه‌اى‌بر این‌کتاب واداشت (سیوطى، بغیه‌الوعاه، ج۱،ص۴۳۸)، اما ملاحظات دقیق حمزه که حاصل احاطه او به زبان عربى است و نیز رعایت انصاف در مواجهه با آراى لغویان، سبب شد که او را در زمره اصلاح‌گران خط عربى نیز قرار دهند (حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۸). از این کتاب، چند نسخه به جامانده است (رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۲؛ مراد و سواس، ج ۱، ص ۱۳۸ـ۱۳۹؛ استادى، ص ۹۲؛ نیز رجوع کنید به سزگین، ج ۱، ص ۳۳۷). نخستین‌بار، محمدحسن آل‌یاسین در ۱۳۴۶ش/ ۱۹۶۷، این کتاب را براساس نسخه مدرسه مروى تهران، در بغداد چاپ کرد (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۳۸۷، مقدمه محمدحسن آل‌یاسین، ص ۱۷). یک سال بعد (۱۳۴۷ش/ ۱۹۶۸)، محمد اسعد طلس این کتاب را براساس نسخه کتابخانه ظاهریه دمشق، با تصحیحات و تعلیقاتى به چاپ رساند (رجوع کنید به همو، ۱۳۸۸، همان مقدمه، ص ۲۰ـ۲۳).

دیوان ابى‌نُواس دیگر اثر به جاى مانده حمزه اصفهانى است که آن را به نام عمادالدوله على‌بن بویه (حک ۳۲۰:ـ۳۳۸) تألیف کرد. در واقع مسافرت او به بغداد در ۳۲۳، با هدف تدوین این کتاب صورت گرفت (میتووخ، ص ۲۹؛ نیز رجوع کنید به عبدالقادربن عمر بغدادى، ج ۱، ص ۳۴۸). در این سفر، از کسانى چون ابن‌انبارى، اخفش صغیر، ابن‌علاف، مهلهل‌بن مُزَرّع و برخى از افراد خاندان نوبختى (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۱۷ـ۱۸، ۲۰، ۲۲ـ۲۳، ۲۴۵) به عنوان مراجع مورد اعتماد درباره ابونواس، اطلاعات کافى و وافى کسب کرد (حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، همان مقدمه، ص ۱۲ـ۱۳).

در این میان، مهلهل‌بن مزرّع، ادیب و شاعر معروف، در پاسخ به اشتیاق فراوان حمزه به این کار، نه تنها آن قسمت از اشعار ابونواس را که در اختیار داشت به وى داد، بلکه رساله‌اى نیز درباره سرقتهاى ادبى ابونواس تألیف کرد و به حمزه سپرد (میتووخ، ص ۳۱). محتواى کتاب حمزه شامل شرحى از زندگى ابونواس و همه اشعار او اعم از قصاید، ارجوزه‌ها و مقطعات است، ضمن آنکه از اشعارى که ابونواس اقتباس کرده و اشعارى که دیگران از او اقتباس کرده‌اند نیز یاد کرده است (همان، ص ۳۶؛ الموسوعه‌العربیه، ذیل مادّه).

ویژگى اصلى این مجموعه، تفسیر و تحلیلهاى حمزه است در خصوص اصطلاحات و مثلهاى فارسىِ به کار رفته در اشعار ابونواس و نیز کلماتى که این شاعر از فارسى به عربى برگردانده است (میتووخ، همانجا). از دیوان ابى‌نواس به روایت حمزه اصفهانى، نسخ خطى متعددى موجود است (رجوع کنید به ابونواس، ج۱، ص ک ـ ن؛ حمزه اصفهانى، ۱۳۸۸، همان مقدمه، ص ۱۸ـ۱۹؛ بروکلمان، همانجا). در ۱۳۱۶/ ۱۸۹۸، اسکندر آصاف، براساس نسخه قاهره، این دیوان را چاپ کرد که چندى بعد در ۱۳۲۲/۱۹۰۴ تجدید چاپ شد. نقایص این چاپ، اوالت واگنر (مستشرق آلمانى) را بر آن داشت تا در ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸ به تصحیح انتقادى و چاپ دیوان ابى‌نواس بپردازد (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، همانجا).

تاریخ سنى ملوک‌الارض و الانبیاء که نام اصلى آن تواریخ کبارالامم بوده (رجوع کنید به ابوریحان بیرونى، ۱۹۲۳، ص ۱۰۵؛ خزرجى، ج ۱، ص ۳۱، ۳۵؛ نیز رجوع کنید به سالارى شادى، ص ۲۲ـ۲۳) و با نامهاى دیگرى چون تاریخ کبارالبشر و کتاب الامم نیز ذکر شده است (رجوع کنید به حاجى‌خلیفه، ج ۱، ستون ۳۰۱؛ اسماعیل بغدادى، ج ۱، ص ۳۳۶)، تنها کتاب تاریخى به جامانده از حمزه اصفهانى است که در آن، در ده باب به ذکر سال حکومت پادشاهان و حکام ایران، روم، یونان، قبط، اسرائیل، لخم، غسّان، حمیر، کنده و قریش، و پیامبران معاصر با برخى از این فرمانروایان پرداخته است.

وى هنگام ذکر تاریخ قریش، از تاریخ مَعَدّیان (اجداد پیامبر صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) آغاز کرده و آن را تا دوران اسلام و سپس عصر خلفا تا ۳۵۰ ادامه داده است، ضمن آنکه از توجه به حکومتهاى ایرانى معاصر عصر خلفا نیز غفلت نکرده است. محور اصلى این کتاب تعیین سنوات صحیح حکومت حکام و پادشاهان با کمک محاسبات نجومى است و از این‌رو بیش از آنکه رویکردى تاریخى داشته باشد، تقویمى است حاوى برخى تفاصیل تاریخى و اجتماعى. با این حال، دقت به کار رفته در آن توأم با روش علمى نگارش کتاب، اهمیت آن را تا حد یک اثر معتبر تاریخى ارتقا داده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

چند نسخه خطى کامل و ناقص از این کتاب موجود است (رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۱). نخستین‌بار در ۱۲۶۰/ ۱۸۴۴، گوتوالت متن عربى کتاب و در ۱۲۶۴/ ۱۸۴۸ ترجمه لاتینى آن را در لایپزیگ منتشر کرد. در ۱۲۸۳/۱۸۶۶، مولوى کبیرالدین این کتاب را با عنوان تاریخ ملوک‌الارض در کلکته به چاپ رساند. در ۱۳۱۱ش/۱۹۳۲، داود پوته ترجمه انگلیسى آن را در بمبئى منتشر کرد. نخستین‌بار، در ۱۳۴۶ش جعفر شعار این کتاب را به فارسى ترجمه کرد که با عنوان تاریخ پیامبران و پادشاهان انتشار یافت (رجوع کنید به زیدان، ج ۲، ص ۳۱۵؛ بروکلمان، همانجا؛ حمزه‌اصفهانى، ۱۳۸۸، همان مقدمه، ص۱۴).

حمزه اصفهانى به گواهى عناوین آثار مفقود و مجموعه آثار موجودش، پیش و بیش از آنکه مورخ باشد، ادیب و لغت‌شناسى مبرِّز بود. در دوران حیاتش، عبدان‌بن عبدالرحمان اصفهانى در قصیده‌اى، مقام علمى و ادبى او را ستوده و مهلهل‌بن مزرّع با همین دیدگاه او را ستایش کرده است (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۳).

مؤلفان پس از وى نیز غالبآ او را مؤدب، ادیب و لغوى معرفى کرده و از این دسته از آثار او بسیار بهره برده‌اند؛ اما مکانت ادبى حمزه در ادوار اخیر، غالباً تحت‌الشعاع تاریخ‌نگارى او قرار گرفته است؛ شاید به آن علت که نخستین پژوهشهاى علمى جدید در آثار وى، از کتاب تاریخ سنى ملوک‌الارض و الانبیاء آغاز شد (میتووخ، ص ۲۹؛ بروکلمان، همانجا) و چه بسا محققان اروپایى پیشگام در این پژوهش، از آثار دیگر وى اطلاع دقیقى نداشته‌اند. تنها از اواخر قرن چهاردهم/ نیمه قرن بیستم بود که دیگر آثار حمزه مورد توجه قرار گرفت و برخى از آنها منتشر شد و مطالعات انجام گرفته بر روى آنها، روش‌شناسى آثار ادبى و لغوىِ وى را میسر ساخت.

براساس همین آثار، تسلط فراوان حمزه بر مباحث ادبى و لغوى و تأثیرپذیرى شایان توجه ادیبان و لغویان قرون بعد، از وى آشکار شد. به نوشته قطامش کتابهایى چون التنبیه و الخصائص حاوى مطالبى است که پیش از وى کسى بدانها نپرداخته و از این‌رو از مصادر مورد مراجعه دانشمندان بوده است (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، همان مقدمه، ص ۱۸).

جایگاه والاى ادبى حمزه، به معناى نفى ارزش تاریخ‌نگارى او نیست. اگرچه جز کتاب موجز تاریخ سنى ملوک‌الارض، اثر تاریخى دیگرى از وى باقى نمانده، اما تتبعات دقیق و روشمند موجود در این اثر، همراه با توصیفات به جامانده از کتاب مفقود اصفهان و اخبارها، حاکى از جایگاه او به عنوان مورخى مطرح است؛ به‌ویژه از آن‌رو که نگرش تاریخى حمزه، برخلاف غالب مورخان آن دوره، نگرشى نقادانه و علمى است. او در مقدمه کتاب (ص۱۰)، از آمیخته بودن داستانهاى رؤیایى و باطل با تاریخ و قصدش براى رفع تحریفات تاریخى سخن گفته است.

در واقع، به‌رغم آنکه وى دنباله‌رو تاریخ‌نگارى سنّتى ایران که برگرفته از ادبیات عرب بود (باسورث، ص ۲۲۷)، دانسته شده است، تاریخ‌نگارى او تفاوتهاى آشکارى با آثار برخى از مورخان آن روز دارد، از جمله کاربردى بودن تاریخ از نگاه او به لحاظ ارتباطات میان رشته‌اى و نیز نگرش علمى به تاریخ. توجه فراوان به تقویم، استنتاج سنوات صحیح تاریخ اقوام و ملل از طریق محاسبات نجومى و بهره‌گیرى از اطلاعات منجمان، توجه خاص به میراث مکتوب به جامانده در آثار باستانى (رجوع کنید به حمزه‌اصفهانى، تاریخ سنى ملوک الارض، ص ۱۴۶، ۱۴۹ـ ۱۵۱) و اظهار تردید جدّى در روایات مربوط به آفرینش (همان، ص ۱۰) از برجسته‌ترین ویژگیهاى علمى اثر اوست.

نگاه تاریخى او جهان‌شمول است، به این ترتیب که وى به سرگذشت تاریخى سایر اقوام و ملل نیز توجه نشان مى‌داد و حتى از پژوهشهاى میدانى و مراجعه به صاحب‌نظران و دانشمندان غیرمسلمان، که گهگاه در قالب مسافرتهاى طولانى صورت مى‌گرفت (رجوع کنید به همان، ص ۶۳، ۷۶)، ابایى نداشت. از این‌رو، شاید بتوان او را از تخصص‌گرایان روزگارش به شمار آورد.

ویژگى دیگر تاریخ او تعدد و تنوع منابعى است که از آنها سود جسته است. منابع مکتوب و مراجع شفاهى که وى با اسم و رسم به معرفى و نقل مطلب از آنها پرداخته، دقت نظر و تلاش وى براى عرضه اطلاعات صحیح‌تر از منابع موثق‌تر را نشان مى‌دهد (رجوع کنید به سالارى شادى، ص ۲۴ـ۲۵). نگاه نقادانه او تاریخ را از شکلى صرفاً روایى خارج کرده است و ازاین‌رو به‌رغم آنکه وى به نوعى با طبرى مقایسه شده (رجوع کنید به دولتشاه سمرقندى، ص ۵۲۱)، برخلاف طبرى نه تنها از قضاوت درباره وقایع ابایى نداشته بلکه به این امر اصرار نیز ورزیده است.

بر این اساس، وى هنگام رد یا قبول یک رأى، دلیل یا دلایل خود را عرضه کرده و چنانچه قادر به داورى قطعى نبوده، با عبارت «اللّه اعلم» تردید خود را نشان داده است (براى نمونه رجوع کنید به حمزه اصفهانى، تاریخ سنى ملوک‌الارض، ص ۴۶ـ۴۸). گاه حتى به نظر مى‌رسد که درصدد القاى این تردیدها به خواننده است تا بلکه وى را از پذیرش بى‌چون و چراى هر نقلى بازدارد (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص ۱۴، ۵۶، ۱۰۹ـ۱۱۱).

تاریخ سنى ملوک الارض اگرچه به دلیل فقدان شرح و بسط وقایع سیاسى قابل مراجعه بسیار نیست، به لحاظ ثبت سنوات حکومت حکام، تاریخ ایران و عرب قبل از اسلام، ذکر دستاوردهاى تمدنى، برخى حوادث طبیعى و آشوبهاى اجتماعى، که گاه در فصولى جداگانه به آنها پرداخته، حائز اهمیت است. با این حال این نقطه قوت، به سبب عدم تمایل حمزه به طولانى شدن تاریخش (رجوع کنید به همان، ص ۱۵۹)، چنان کم‌دامنه است که جز اداى وظیفه‌اى علمى نمى‌نماید و خواننده را همچنان تشنه برجاى مى‌گذارد.

تاریخ‌نگارى حمزه از منظرى دیگر نیز قابل تعمق است و آن تمایلات ایران‌دوستانه اوست. ایران‌دوستى در آثار دیگر او نیز دیده مى‌شود و موجب انتساب وى به شعوبى‌گرى شده که از آن به تعصب قومى (همو، ۱۳۸۸، همان مقدمه، ص ۱۷)، تعصب زبانى (قفطى، ج ۱، ص ۳۳۶) و نظایر آن تعبیر کرده‌اند. توجه خاص وى به آثار فرهنگى و تمدنى ایران و تمایل به برجسته کردن آنها، نظیر اختصاص دادن مفصّل‌ترین بخش تاریخ خود به پادشاهان ایرانى، ذکر دستاوردهاى تمدنى صرفآ ایرانى، تأکید بر نابودى و انتقال میراث علمى ایران از سوى یونانیان و تقبیح آن، توجه به آثار باستانى ایران و مقایسه آنها با اهرام مصر، همگى مبیّن تمایلات ایران‌دوستانه اوست (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، تاریخ سنى ملوک‌الارض، ص ۱۲، ۲۴ـ۲۵، ۳۱ـ۵۵، ۱۴۹ـ۱۵۱).

تألیف دو کتاب اعیاد الفرس و رساله فى‌الاشعار السائره فى النیروز و المهرجان را نیز باید در جهت همان تمایلات ارزیابى کرد. این تمایلات در کتاب الخصائص و الموازنه (که در آن بسیارى از نامهاى عربى را داراى اصلى فارسى دانسته)، به حیطه دفاع از زبان فارسى کشیده شده، هر چند که از افراط نیز در امان نمانده است (قس همان، ص ۳۳، ۳۸). با این همه، تجلى حس قومیت‌گرایى او با عقاید شعوبیان متفاوت و فاقد شائبه‌هاى تفاخر نژادى است (میتووخ، ص ۳۹ـ۴۰؛بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۲۲۱؛حمزه اصفهانى، ۱۹۶۶، ج ۱، مقدمه عبدالمجید قطامش، ص ۲۷ـ۳۲).

تتبعات وى در ادبیات عرب ــکه بخش اعظم آثار او را تشکیل مى‌دهدــ و نیز ترجیح دادن روش عربها در مقایسه میان اعراب و ایرانیان در برخى امور (رجوع کنید به حمزه اصفهانى، تاریخ سنى ملوک‌الارض، ص ۲۵)، شعوبى بودن وى را به معناى شناخته شده‌اش مورد تردید قرار مى‌دهد. این محرز است که دغدغه اصلى او دفاع از تمدن ایران و احیاى زبان و آداب و تاریخ آن بوده و او به عنوان فردى متتبع و آگاه به سیر تاریخ ایران، از نابودى بسیارى از میراث تمدنى ایران یا ثبت آنها به نام دیگران (رجوع کنید به همان، ص ۲۴ـ۲۵، ۴۰) متأثر مى‌شده است.

این تأثر حتى اگر در مورد اعراب نیز بوده باشد، به دلیل پیوند مذهبى حمزه با آنان و نیز حاکمیت سیاسى اعراب مسلمان بر ایران آن روز، چندان مجال بروز نیافته و نمى‌توان درباره آن اظهار نظر قطعى کرد. مورد اخیر، به‌ویژه از منظر جهت‌گیریهاى سیاسى او، قابل لمس‌تر است. دشمنى آشکار او با بنى‌امیه و شرح فجایع و مظالمشان، حتى اگر بنابر مصلحت سیاسى عباسیان نوشته شده باشد، شاید بى‌ارتباط با علقه‌هاى مذهبى او نباشد. دو فصل انتهایى تاریخ او به این دلیل به ذکر امراى خراسان و طبرستان اختصاص یافته که به زعم وى، عامل اصلى سقوط امویان، ایرانیانِ مسلمان بودند (همان، ص ۱۶۰ـ۱۶۱). در واقع، او آشکارا از پیوند میان ایران و اسلام دفاع کرده و از آن به مثابه مایه مباهاتى براى ایرانیان سخن گفته است.



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌ابى‌اصیبعه، عیون‌الأنباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( ۱۹۶۵)؛
(۳) ابن‌منظور؛
(۴) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۵) على‌بن محمد ابوحیان توحیدى، اخلاق الوزیرین، چاپ محمدبن تاویت طنجى، دمشق ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۶) ابوریحان بیرونى، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، چاپ ادوارد زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۷) همو، الجماهر فى الجواهر، چاپ یوسف الهادى، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۸) احمدبن عبداللّه ابونعیم اصفهانى، کتاب ذکر اخبار اصبهان، چاپ سون ددرینگ، لیدن ۱۹۳۱ـ۱۹۳۴، چاپ افست تهران (بى‌تا.)؛
(۹) حسن‌بن هانى ابونواس، دیوان، چاپ اوالت واگنر، ج ۱، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۵۸؛
(۱۰) رضا استادى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه مدرسه مروى طهران، قم ۱۳۷۱ش؛
(۱۱) عباس اقبال آشتیانى، خاندان نوبختى، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۱۲) امین؛
(۱۳) اسماعیل بغدادى، هدیه‌العارفین، ج ۱، در حاجى‌خلیفه، ج ۵؛
(۱۴) عبدالقادربن عمر بغدادى، خزانه الادب و لب‌لباب لسان‌العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج ۱، قاهره ۱۹۷۹؛
(۱۵) عبدالملک‌بن محمد ثعالبى، ثمارالقلوب فى المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ( ۱۹۸۵)؛
(۱۶) همو، کتاب فقه‌اللغه و سرالعربیه، بیروت: دارالکتب العلمیه، (بى‌تا.)؛
(۱۷) حاجى‌خلیفه؛
(۱۸) حسین‌على محفوظ، «آراء حمزه‌بن الحسن الاصفهانى فى اللّغه و التاریخ و البلدان»، سومر، سال۲۰، ش ۱ و ۲ (۱۹۶۴)؛
(۱۹) همو، «حمزه‌بن الحسن الاصفهانى: سیرته و آثاره و آراؤه فى‌اللغه و التاریخ و البلدان»، همان، سال ۱۹، ش ۱ و ۲ (۱۹۶۳)؛
(۲۰) حمزه‌بن حسن حمزه اصفهانى، تاریخ سنى ملوک الارض و الانبیاء علیهم‌الصلوه والسلام، بیروت: دارمکتبه الحیاه، (بى‌تا.)؛
(۲۱) همو، التنبیه على حدوث التصحیف، چاپ محمدحسن آل‌یاسین، بغداد ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۲۲) همو، الدره الفاخره فى الامثال السائره، ج ۱، چاپ عبدالمجید قطامش، قاهره ?( ۱۹۶۶)؛
(۲۳) همو، سوائر الامثال على افعل، چاپ فهمى سعد، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۲۴) همو، کتاب التنبیه على حدوث التصحیف، چاپ محمد اسعد طلس، دمشق ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
(۲۵) على‌بن حسن خزرجى، العقود اللؤلؤیّه فى تاریخ الدوله الرسولیه، ج ۱، چاپ محمد بسیونى‌عسل، صنعا ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۶) دولتشاه سمرقندى، تذکره‌الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۱۹/۱۹۰۱، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ش؛
(۲۷) جرجى زیدان، کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه، مصر ۱۹۱۱ـ۱۹۱۴؛
(۲۸) على سالارى شادى، «حمزه اصفهانى و سنى ملوک الارض و الانبیاء»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، سال ۲، ش ۲ (آذر ۱۳۷۷)؛
(۲۹) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، الأعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التاریخ، چاپ فرانتس روزنتال، بغداد ۱۳۸۲/۱۹۶۳؛
(۳۰) جمشید سروشیار، «آویزه‌ها»، فصلنامه هستى، سال ۲، ش ۵ (بهار ۱۳۷۳)؛
(۳۱) سمعانى؛
(۳۲) عبدالرحمان‌بن ابى‌بکر سیوطى، بغیه الوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
(۳۳) همو، المزهر فى علوم اللغه و انواعها، چاپ محمد احمد جادمولى، على‌محمد بجاوى، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (بى‌تا.)؛
(۳۴) خلیل‌بن ایبک صفدى، الغیث المسجم فى شرح لامیّه العجم، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳۵) حسن‌بن عبداللّه عسکرى، کتاب جمهره الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت ?(۱۳۸۴/ ۱۹۶۴)؛
(۳۶) على‌بن یوسف قفطى، اِنباه‌الرواه على اَنباه النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۳۷) حسن‌بن محمد قمى، کتاب تاریخ قم، ترجمه حسن‌بن على قمى، چاپ جلال‌الدین طهرانى، تهران ۱۳۶۱ش؛
(۳۸) مُفَضَّل‌بن سعد مافَرّوخى، کتاب محاسن اصفهان، چاپ جلال‌الدین حسینى طهرانى، تهران ۱۳۱۲ش؛
(۳۹) مجمل‌التواریخ و القصص، چاپ محمدتقى بهار، تهران: کلاله خاور، ۱۳۱۸ش؛
(۴۰) ریاض عبدالحمید مراد و یاسین محمد سواس، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریه: قسم‌الادب، دمشق ۱۴۰۲ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۳؛
(۴۱) الموسوعه العربیه، دمشق: هیئه الموسوعه العربیه، ۱۹۹۸ـ، ذیل «حمزه الاصفهانى» (از مظهر شهاب)؛
(۴۲) اویگن میتووخ، «حمزه اصفهانى»، روزگار نو، جلد۲، ش ۱ (تابستان ۱۹۴۲)؛
(۴۳) احمدبن عبدالوهاب نویرى، نهایه‌الارب فى فنون الادب، قاهره ( ۱۹۲۳)ـ۱۹۹۰؛
(۴۴) یاقوت حموى، کتاب معجم‌البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛
(۴۵) همو، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛

(۴۶) Clifford Edmund Bosworth, “The Persian contribution to Islamic historiography in the pre-Mongol period”, in The Persian presence in the Islamic world, ed. Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh, Cambridge: Cambridge University, 1998;
(۴۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۴۸) EI2, s.v. “Hamza al-Isfahani” (by F. Rosenthal);
(۴۹) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۴

زندگینامه حمیده رُویدَشتى (متوفی۱۰۸۷ه ق)

 بانوى فاضل و پرهیزکار اصفهانى، آگاه به علم حدیث و رجال در قرن یازدهم.

از تاریخ تولد و زادگاه او اطلاعى نیست. پدرش، محمدشریف‌بن شمس‌الدین رویدشتى اصفهانى، ساکن رویدشت از توابع اصفهان (محلاتى، ج ۴، ص ۱۸۵؛ امین، ج ۶، ص ۲۵۵) و از شاگردان شیخ‌بهائى (متوفى ۱۰۳۰) بود و علامه مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) نیز از او روایت کرده است (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۵).

افندى اصفهانى (ج ۵، ص ۴۰۴ـ۴۰۵) حمیده را دانشمند، پرهیزکار، بازمانده عالمان فضیلت‌مدار و دانا به علم رجال معرفى کرده که نکات دقیق و حاشیه‌هایى بر کتابهاى حدیثى، از جمله استبصار* شیخ‌طوسى، نگاشته و این حاشیه‌ها نشان‌دهنده ژرف‌اندیشى و آگاهى دقیق او به علوم حدیثى، به‌ویژه علم رجال، است.

آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۵، ج ۶، ص ۱۸) از حاشیه حمیده بر استبصار یاد کرده است. پدر میرزاعبداللّه افندى حواشىِ حمیده را بر کتابهاى حدیثى مى‌ستود و بسیار از آنها نقل مى‌کرد (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۵). افندى اصفهانى (همانجا) نسخه‌اى از استبصار را داشته که حمیده تا پایان کتاب الصلاه بر آن حاشیه نوشته بوده است.

حمیده دانش حدیث را نزد پدرش آموخت. پدرش او را به سبب قدرت فهم و درکش مى‌ستود و درباره او مى‌گفت : «حمیده با رجال پیوند دارد»، کنایه از اینکه وى علم رجال را به‌خوبى مى‌داند و هنگامى که با دخترش مزاح مى‌کرد، او را «عَلّامته» مى‌خواند و مى‌گفت: «یک تاء در این واژه براى تأنیث و تاى دیگر براى مبالغه و فزونى علم است» (همانجا؛ نیز رجوع کنید به حسون و ام‌على مشکور، ص ۳۱۱).

حمیده رویدشتى کتابى در علم رجال با عنوان رجال حمیده داشته (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۱۰، ص ۱۱۴) که آقابزرگ طهرانى در مُصَفَّى المَقال فى مُصَنّ ِفى علم‌الرجال (ستون ۱۱۶) این کتاب را ذکر کرده است.فاطمه، دختر حمیده، نیز مانند مادرش فاضل و پرهیزکار بود (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۶).

رحلت

حمیده رویدشتى در ۱۰۸۷ درگذشت (همان، ج ۵، ص ۴۰۵؛ امین، همانجا).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، مُصَفَّى المَقال فى مُصَنِّفى علم الرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۳) عبداللّه‌بن عیسىافندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۴) امین؛
(۵) محمد حسون و ام‌على مشکور، اعلام النساء المؤمنات، (تهران) ۱۴۱۱؛
(۶) ذبیح‌اللّه محلاتى، ریاحین الشّریعه در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، ج ۴، تهران ۱۳۷۳ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه محمد حُمَیدى(متوفی۴۸۸ه ق)

محمد بن فتوح‌بن عبداللّه مَیُورقى اَزْدى اندلسى، حافظ، محدّث، ادیب و مورخ اندلسى قرن پنجم. کنیه‌اش ابوعبداللّه است و نسبت حُمَیدى به یکى از نیاکانش، حُمَیدبن یَصِل، و نسبت اَزدى به خاندان او بازمى‌گردد، که از قبیله اَزْد در یمن بودند (ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۳۹۲).

او پیش از ۴۲۰ در میورقه به دنیا آمد، اما اصل او را از رصافه قرطبه دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۵۵، ص۸۰؛ ابن‌ بشکوال ، قسم ۲، ص۵۶۰؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۲۱۸؛ قس سمعانى، ج ۵، ص ۴۳۱). وى حدیث را در اندلس، مصر، مکه، دمشق و بغداد آموخت (ابن‌عساکر، ج ۵۵، ص ۷۷) و از شاگردان خاص و مصاحبان ابن‌حزم (متوفى ۴۵۶ یا ۴۵۷)، متکلم و فقیه ظاهرى، بود.

مشایخ و استادان

از دیگر مشایخ و استادان او،

ابوبکر خطیب بغدادى،

ابونصر ابن‌ماکولا،

ابوالولید باجى،

ابوعبداللّه قضاعى،

ابواسحاق حبّال،

ابوالعباس عذرى

و ابن عبدالبرّ قرطبى بودند (حُمَیدى، ج ۲، ص ۵۸۸؛ ابن‌بشکوال، همانجا؛ یاقوت حموى، ج ۶، ص ۲۵۹۹؛ ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۸۲؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۳۶۶).

در قَیْروان نزد ابن‌ابى‌زید قیروانى حدیث و فقه آموخت (یاقوت حموى، همانجا). حمیدى در ۴۴۸ به مناطق شرقى جهان اسلام سفر کرد و حج گزارد و در مکه، کریمه المروزیه (محدّثه معروف قرن پنجم) را ملاقات کرد و سرانجام در بغداد سکنا گزید (ابن‌بشکوال؛ یاقوت حموى، همانجاها).

شاگردان و راویان

حمیدى شاگردان و راویان بسیارى داشت. دو تن از مشایخ مشهورش،

خطیب بغدادى و

ابن‌ماکولا، از او حدیث شنیده و مطالبى از او نقل کرده‌اند (یاقوت حموى، همانجا؛ ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۸۲ـ۲۸۳؛ براى نمونه رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۳۷۹، ج ۱۵، ص ۶۰۸؛ حمیدى، ج ۲، ص ۴۴۵). ابوبکر محمدبن طرخان، ابوالحسن‌ بن‌ سرحان ، اسماعیل‌بن محمد تیمى و ابومحمد ابن‌اکفانى نیز از او حدیث شنیده‌اند (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۶۱۷). دیگر شاگرد او ابوالفتح ابن‌بَطّى بود که برخى از کتابهاى حمیدى و دیگران را از وى شنید و اجازه نقل آنها را از او گرفت (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ص ۱۸۱، ۲۵۰، ۴۱۸).

محدّثان حمیدى را توثیق کرده و او را با صفاتى مانند اتقان، دین‌دارى، پرهیزکارى و بى‌توجهى به دنیا ستوده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌بشکوال؛ یاقوت حموى، همانجاها). وى را از جمله حافظان حدیث نیز برشمرده‌اند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۲۶۹؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۲۱۸).

گفته‌اند او در فقه، مذهب ظاهرى داشته و ملازم ابن‌حزم بوده، ولى مذهب خود را آشکار نمى‌کرده است (رجوع کنید به ابن‌عساکر؛ یاقوت حموى، همانجاها)؛ هر چند، از شرح حالى که براى ابن‌حزم نوشته، پیداست که شیفته او بوده است (رجوع کنید به حمیدى، ج ۲، ص ۴۸۹ـ۴۹۱). وى همچنین بسیارى از کتابهاى ابن‌حزم را کتابت کرده (ابن‌جوزى، ج ۱۷، ص ۲۹) و کتاب نَقْطُ العروس او را نیز روایت کرده است (رجوع کنید به ابن‌حزم، ص ۴۷). وى را پیرو مذهب اهل حدیث نیز دانسته‌اند (رجوع کنید به یاقوت حموى، همانجا؛ ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۲۱۹).

حمیدى شاعر و ادیبى توانا نیز بود؛ کتابهاى ادبى و اشعارى که در منابع شرح‌حال، از او نقل کرده‌اند، بر این امر گواه است (رجوع کنید به ابن‌بشکوال، ج ۲، ص ۵۶۱؛یاقوت‌حموى، ج ۶، ص ۲۵۹۹ـ۲۶۰۰).

رحلت

وى در حدود هفتاد سالگى، در ۴۸۸ درگذشت و در قبرستان باب حرب، کنار قبر بشر حافى*، دفن شد (سمعانى، ج ۲، ص ۲۷۰؛ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۸۳ـ۲۸۴؛قس سمعانى، ج ۵، ص ۴۳۱).

آثار

حمیدى آثار متعددى در علوم گوناگون نوشته، اما مشهورترین کتابهاى او الجمع بین الصحیحین و جَذْوه‌المقتبس فى تاریخ علماء الاندلس است. در الجمع بین الصحیحین، احادیث صحیح بخارى و صحیح مسلم را گردآورده و آنها را برطبق مسانید مرتب کرده و احادیث هریک از صحابه را به‌طور مجزا و در یک باب آورده است. وى در ذیل بسیارى از احادیث، تتمه یا شرحى از خود افزوده است (ابن‌صلاح، ص ۹۳، ۹۶). بسیارى از محدّثان و مفسران و نویسندگان به الجمع بین‌الصحیحین استناد کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به قرطبى، ج ۱، ص ۴۴۱، ج۱۰، ص۴۲۰؛نووى، ج ۶، ص ۱۶۳، ج ۹، ص ۳). این کتاب به‌کوشش على حسین بواب به‌چاپ رسیده است (بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۸).

اثر دیگر او جذوه المقتبس فى تاریخ علماء الاندلس است که آن را در بغداد نوشته و بنابر آنچه در مقدمه کتاب (ج ۱، ص ۲۹ـ۳۱) گفته، به درخواست دوستانش و به‌رغم دشوارى، این کتاب را در شرح‌حال راویان حدیث و اهل فقه و شعر و ادب در اندلس نگاشته است. وى در این کتاب (ج ۱، ص ۲۹ـ۳۶) به آغاز فتح اندلس و ذکر صحابه و تابعینى که در فتح اندلس نقش داشته یا به اندلس رفته‌اند، اشاره‌اى کوتاه کرده است. در ادامه، به ذکر والیان و حاکمان اندلس، از دوره امویان تا روزگار خودش، پرداخته (رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۷ـ۷۰) و سپس شرح‌حال محدّثان، فقیهان، شاعران و ادیبان اندلس را، به ترتیب نام و کنیه، آورده است. در شرح‌حال افراد، اطلاعات متنوعى نظیر تاریخ تولد و وفات، اشعار، کتابها، سفرها، مشایخ و شاگردان آنها آمده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۴۴، ۳۴۸).

وى در برخى موارد (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۸۱) از بیان اینکه نسب شخصى را فراموش کرد ابایى نداشته است. حمیدى برخى منابع خود را نام برده است (رجوع کنید به ج ۲، ص ۸۰۲ـ۸۰۸). بسیارى از مؤلفان و تراجم‌نویسان پس از حمیدى، از این کتاب بهره برده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۷۸؛ابن بشکوال، ج ۲، ص ۳۵۶، ۵۹۸). کتاب بغیه‌الملتمس ضبّى، ذیلى بر جذوه‌المقتبس است که در آن پاره‌اى از کمبودهاى جذوه‌المقتبس جبران و برخى اشتباهات آن اصلاح شده است (ضبّى، ص ۵، ۱۱۳؛نیز رجوع کنید به پالنثیا، ص ۲۷۶). بغدادى (ج ۲، ستون ۷۷)، به اشتباه، جذوه‌المقتبس را مختصر المقتبس ابن‌حَیّان دانسته است. جذوه‌المقتبس را نخستین بار محمد تاویت طنجى (قاهره ؟) و سپس ابراهیم ابیارى (قاهره ۱۴۱۰) تصحیح و چاپ کردند.

کتاب دیگر حمیدى، تسهیل السبیل الى تعلم الترسیل است. وى در این کتاب، قواعد درست و نیکو سخن گفتن را در قلمرو گفتار و نوشتار، همراه با مثالها و شواهدى از آثار خود، آورده است. کتاب در هشت باب نوشته شده و در هر باب مطالبى درباره موضوعاتى چون دعا، تسلیت گفتن، شادباش گفتن و اظهار محبت، با شواهد و مثالهایى براى هریک، آمده است. این کتاب را فؤاد سزگین (فرانکفورت ۱۴۰۵/۱۹۸۵) به صورت عکسى چاپ کرده است.

تذکره الحمیدى (فاسى، ج ۱، ص ۴۴۲؛ابن‌حجر عسقلانى، ص۲۵۰) اثر دیگر اوست که با تصحیح ابوعبدالرحمان‌بن عقیل ظاهرى (ریاض ۱۴۰۱) به‌چاپ رسیده است (عطیه و همکاران، ج ۱، ص ۳۷۶). کتاب الذهب المسبوک فى وعظ الملوک حمیدى نیز با تحقیق ابوعبدالرحمان‌بن عقیل ظاهرى و عبدالحلیم عویس (ریاض ۱۴۰۲) منتشر شده است.

این آثار نیز از حمیدى در منابع شرح‌حال ذکر شده است :

بلغه المستعجل فى التاریخ، در ذکر وقایع تاریخى از صدر اسلام تا زمان المسترشد باللّه (حاجى‌خلیفه، ج ۱، ستون ۲۵۲)؛

جمل تاریخ الاسلام (ابن‌عساکر، ج ۵۵، ص ۸۱؛

ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۲۱۹)؛

ادب الاصدقاء؛

تجریدالصحیحین؛

ما جاء من النصوص و الاخبار فى حفظ الجار؛

ذم النمیمه (ابن‌عساکر، ج ۵۵، ص۸۰ـ۸۱)؛

من ادعى الامان من اهل الایمان (ابن‌عساکر، ج ۵۵، ص ۸۱؛

یاقوت حموى، ج ۶، ص۲۶۰۰)، المؤتلف و المختلف؛

وفیات الشیوخ؛

تحیه المشتاق فى ذکر صوفیه العراق؛

تاریخ الاندلس؛

الامانى الصادقه (صفدى، ج ۴، ص ۳۱۷ـ۳۱۸)؛

مخاطبات الاصدقاء فى المکاتبات و اللقاء (ابن‌عساکر؛ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، همانجاها)؛

المتشاکه فى اسماء الفواکه؛

نوادر الاطبّاء (اشبیلى، ص ۳۸۵)؛

و غریب حدیث الصحیحین (ابن‌نقطه، ص ۱۰۱). صفدى (ج ۴، ص ۳۱۸) از دیوان شعر وى نیز نام برده است. حمیدى همچنین قصیده‌اى در رد کسانى که بر حدیث و اهل آن عیب مى‌گیرند، سروده است (اشبیلى، ص۴۰۰).



منابع:

(۱) ابن‌اثیر، اللباب فى تهذیب الانساب، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲) ابن‌بشکوال، کتاب الصله، قاهره ۱۹۶۶؛
(۳) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌حجر عسقلانى، المعجم المفهرس، او، تجرید اسانید الکتب المشهوره و الاجزاء المنثوره، چاپ محمد شکور امریر میادینى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۵) ابن‌حزم، نقط العروس فى تواریخ الخلفاء، روایه حُمَیدى، چاپ شوقى‌ضیف، در مجله کلیه الآداب، ج ۱۳، ش ۲ (دسامبر ۱۹۵۱)؛
(۶) ابن‌خلّکان؛
(۷) ابن‌صلاح، مقدمه ابن‌الصلاح و محاسن الاصطلاح، چاپ عائشه عبدالرحمان (بنت الشاطئ)، قاهره ۱۹۷۴؛
(۸) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۹) ابن‌نقطه، التّقیید لمعرفه رواه السنن و المسانید، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۰) محمدبن خیر اشبیلى، فهرسه مارواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فى ضروب العلم و انواع المعارف، چاپ فرانسیسکو کودرا و ریبرا تاراگو، ساراگوسا ۱۸۹۳، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۱) اسماعیل بغدادى، هدیه‌العارفین، ج ۲، در حاجى‌خلیفه، ج ۶؛
(۱۲) آنخل گونثالث پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسى، نقله عن الاسپانیه حسین مؤنس، قاهره ۱۹۵۵؛
(۱۳) حاجى‌خلیفه؛
(۱۴) محمدبن فتوح حُمَیدى، جذوه‌المقتبس فى تاریخ علماء الاندلس، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۱۵) خطیب بغدادى؛
(۱۶) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشّار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۷) همو، کتاب تذکره‌الحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۱۸) سمعانى؛
(۱۹) صفدى؛
(۲۰) احمدبن یحیى ضبّى، کتاب بغیه الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، مادرید ۱۸۸۴؛
(۲۱) محیى‌الدین عطیه، صلاح‌الدین حفنى، و محمدخیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفات الحدیث الشریف المطبوعه القدیمه و الحدیثه، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۲۲) محمدبن احمد فاسى، ذیل التقیید فى رواه السنن و المسانید، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲۳) محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲۴) یحیى‌بن شرف نووى، المجموع: شرح المُهَذّب، بیروت: دارالفکر، (بى‌تا.)؛
(۲۵) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴ 

زندگینامه عبداللّه حِمیَرى(قرن سوم و چهارم)

حِمیَرى، عبداللّه بن جعفر، عالم و محدّث امامى قرن سوم و چهارم. کنیه وى ابوالعباس بود. از تاریخ دقیق ولادت و وفات او اطلاعى نیست، اما بدون شک در دوران امامت امام هادى و امام حسن عسکرى علیهماالسلام و در دوره غیبت صغرا مى‌زیسته است (رجوع کنید به ادامه مقاله). حمیرى، از مشایخ و بزرگان قم بود، در سالهاى پایانى قرن سوم به کوفه سفر کرد و محدّثان آن شهر از وى احادیث بسیارى شنیدند (نجاشى، ص ۲۱۹).

شیخ‌طوسى در رجال خود (ص۳۷۰) در میان اصحاب امام رضا علیه‌السلام از فردى به نام ابوالعباس حمیرى یاد کرده که خویى (ج ۱۰، ص ۱۴۱)ــ با ارائه دلایلى، از جمله تاریخ سفر حمیرى به کوفه، که نجاشى آن را گزارش کرده ــ وى را غیر از عبداللّه‌بن جعفر حمیرى دانسته است (براى مکاتبات بین حمیرى مذکور در رجال با امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام رجوع کنید به کلینى، ج ۵، ص ۴۴۷؛ طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۳، ص ۲۳۱).

از جمله کسانى که حمیرى از آنها روایت کرده عبارت‌اند از :

ایوب‌بن نوح نخعى (رجوع کنید به حِمیَرى، ص ۱۶۳؛ نجاشى، ص ۱۱۴)،

هارون‌بن مسلم (حمیرى، ص ۹، ۲۸، ۴۵، ۴۷، ۴۹ـ۵۰؛ نجاشى، ص ۸، ۵۲، ۴۱۵ـ۴۱۶)،

احمدبن محمدبن خالد برقى (نجاشى، ص ۵۵، ۱۳۷)،

محمدبن حسین‌بن ابى‌الخطاب (حمیرى، ص ۳۷۹؛ نجاشى، ص ۸۹، ۱۱۹، ۱۵۲، ۳۶۷، ۳۷۱) و

محمدبن خالد طیالسى (حمیرى، ص ۲۹، ۱۲۶ـ۱۳۰، ۱۵۹؛ نجاشى، ص ۱۶۸).

مهم‌ترین راویان حدیث از حمیرى عبارت‌اند از:

علاوه بر فرزندش محمد (رجوع کنید به نجاشى، ص ۳۲۱، ۳۷۰ـ۳۷۱، ۴۱۷؛ طوسى، ۱۴۱۴، ص ۹، ۲۲، ۲۰۳)،

احمدبن محمدبن یحیى عطار قمى (همان، ص ۱۳، ۳۸، ۵۹، ۸۳، ۲۰۱)،

ابوعلى اسکافى (همان، ص ۱۴۳، ۱۵۸، ۳۱۱؛ طوسى، ۱۴۱۴، ص ۸۶، ۲۳۸، ۶۹۷)،

محمدبن حسن‌بن ولید قمى (نجاشى، ص ۱۷۶، ۲۷۴)،

على‌بن حسین‌بن بابویه (همان، ص ۴۳۰، ۴۴۷)،

ابوغالب زُرارى (همان، ص ۳۰۲، ۴۱۵؛ طوسى، ۱۴۱۴، ص ۱۸۹)، و

محمدبن موسى‌بن متوکل (طوسى، ۱۴۱۵، ص ۴۳۷؛ همو، ۱۴۱۴، ص۴۴۰، ۴۴۲).

فرزندان

حمیرى علاوه بر فرزندش محمد، که فردى مشهور و صاحب تألیفات بوده، سه فرزند دیگر، به نامهاى احمد و جعفر و حسین، داشته است که همگى داراى مکاتباتى با امام زمان عجل‌اللّه تعالى فرجه‌الشریف بوده‌اند (رجوع کنید به نجاشى، ص ۳۵۴ـ۳۵۵). برخى مکاتبات محمدبن عبداللّه‌بن جعفر حمیرى با امام زمان باقى مانده است (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۱۱، ص ۳۷۴ـ۳۸۴).

حمیرى نقش مهمى در روایت مکتوبات حدیثى محدّثان قم داشته است (رجوع کنید به همو، ۱۴۱۵، ص ۴۲۴). همچنین نام وى در سلسله اسناد روایى بسیارى از آثار محدّثان شیعى کوفه و مناطق دیگر دیده مى‌شود (براى نمونه رجوع کنید به نجاشى، ص ۳۸، ۵۹، ۱۶۸، ۳۰۲، ۴۳۰).

آثار

حمیرى آثار متعددى تألیف کرده که اغلب شامل موضوعات مورد علاقه محدّثان آن دوره است. از جمله موضوعاتى که محدّثان شیعه آن دوره آثار متعددى درباره آن تدوین کرده‌اند، پاسخهاى ائمه به پرسشهاى اصحاب درباره مسائل فقهى و کلامى است که موارد فراوانى از آنها در کتب اربعه نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۱، ص ۸۷، ۱۰۰، ج ۲، ص ۲۷، ۳۹۹؛ ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۱، ص ۲۶۲، ۵۴۴؛ طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۱، ص ۵۵، ۶۴،۱۵۰).

حمیرى نیز برخى مکاتبات فقهى ـ کلامى بین امامان شیعه و اصحاب را گردآورده و آثارى با این موضوع تألیف کرده است. وى در کتاب مسائل الرجال و مکاتباتهم اباالحسن الثالث علیه‌السلام (رجوع کنید به نجاشى، ص ۲۲۰)، مکتوبات بین برخى اصحاب امام هادى علیه‌السلام با ایشان را، که غالبآ مشتمل بر مسائل فقهى است، گرد آورده است.

نامهاى برخى از این اصحاب در منابع حدیثى دیگر آمده است که عبارت‌اند از:

حسن/ حسین‌بن مالک (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۳، ص ۴۳۴، ج ۴، ص ۲۳۲؛طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۹، ص ۱۸۹؛همو، ۱۳۹۰الف، ج ۴، ص ۱۲۴)،

محمدبن جزک (ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۱، ص۴۴۰ـ۴۴۱؛طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۳، ص ۲۱۶، ج ۷، ص ۳۶۳، ۴۲۸)،

حسین‌بن على‌بن کیسان صنعانى (طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۲، ص ۳۰۸؛همو، ۱۳۹۰الف، ج ۱، ص ۳۴۳)،

ایوب‌بن نوح (همو، ۱۳۹۰ب، ج ۴، ص ۹۱، ج ۵، ص ۲۷۳)، محمدبن سرو (همان، ج ۵، ص ۱۷۱؛همو، ۱۳۹۰الف، ج ۲، ص ۲۴۷) و

على‌بن ریّان‌بن صلت (همو، ۱۳۹۰ب، ج ۵، ص ۲۰۹؛همو، ۱۳۹۰الف، ج ۲، ص ۲۶۷).

ابن‌ادریس حلّى (ج ۱۴، ص ۱۱۹ـ۱۲۷) منتخبى از این کتاب را نقل کرده است.

حمیرى همچنین کتابى با عنوان مسائلُ لأبى محمدالحسن علیه‌السلام على‌ید محمدبن عثمان العمرى تألیف کرده (نجاشى، همانجا) که نقل‌قولهایى از آن در آثار گوناگون امامیه باقى مانده است (براى نمونه رجوع کنید به کلینى، ج ۵، ص ۴۴۷، ج ۷، ص ۱۱۴؛ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۳، ص ۴۷۶، ۴۸۸؛طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۲، ص ۳۶۲، ج ۹، ص۳۱۰؛همو، ۱۳۹۰الف، ج ۴، ص ۱۶۱).

براساس این نقل‌قولها، به نظر مى‌رسد که بخش اعظم این کتاب، پرسشهاى فقهى از امام حسن عسکرى علیه‌السلام بوده که حمیرى آنها را از طریق محمدبن عثمان عَمْرى به امام مى‌رسانده و پاسخهایى نیز از طریق عمرى مى‌گرفته است. احتمالا حمیرى در این کتاب برخى مکتوبات دیگر اصحاب ائمه به امام حسن‌عسکرى علیه‌السلام را نیز آورده است (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ۱۴۱۴، ج ۳، ص ۴۳۵؛طوسى، ۱۳۹۰ب، ج ۳، ص ۳۰۹، ج ۶، ص۱۱۰، ج ۷، ص ۴۸۶).

حمیرى آثارى نیز در موضوع امامت تألیف کرده است. وى کتاب مهمى با نام الدلائل داشته است (رجوع کنید به نجاشى، ص ۲۱۹؛طوسى، ۱۴۲۰، ص ۲۹۴) که تا قرن هفتم موجود بوده و بهاءالدین اربلى (متوفى ۶۹۳؛ج ۳، ص ۶۶، ۱۲۰، ۲۱۰، ۴۰۴) و ابن‌طاووس (متوفى ۶۶۴؛۱۴۰۹، ص ۲۴۳؛همو، ۱۳۶۳ش، ص ۲، ۹۷، ۱۱۹، و جاهاى دیگر) بخشهایى از آن را نقل کرده‌اند.

ابن‌طاووس نسخه‌اى از این کتاب را، به خط احمدبن حسین ابن‌غضائرى، در اختیار داشته است (رجوع کنید به ۱۳۶۳ش، ص ۹۷، ۲۲۹؛نیز رجوع کنید به کولبرگ، ص ۱۳۹).

از جمله آثار حمیرى درباره غیبت،

کتاب الغیبه است (رجوع کنید به طوسى، ۱۴۲۰، همانجا). همچنین وى تألیف دیگرى در این زمینه داشته که نجاشى (همانجا) از آن با نام الغیبه و الحیره یاد کرده و احتمالا همان است که طوسى (۱۴۲۰، همانجا)، به نقل از ابوجعفر محمدبن جعفر ابن‌بُطّه قمى، نام آن را الفتره والحیره ذکر کرده است.

ابن ابى‌زینب (ص ۶۷، ۱۵۲، ۱۵۵، ۱۵۹، و جاهاى دیگر) و ابن‌بابویه (براى نمونه رجوع کنید به ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۲۷، ۱۵۲، ۲۱۱، ۲۲۸) و شیخ‌طوسى در کتاب الغیبه (براى نمونه رجوع کنید به ص ۳۵۲، ۳۵۴، ۳۶۱ـ۳۶۲، ۴۳۹) روایات فراوانى درباره غیبت از حمیرى نقل کرده‌اند که برگرفته از آثار وى در این باب است.

ابن‌بابویه در کتاب التوحید (ص ۷۶، ۸۰، ۱۰۳، و جاهاى دیگر) روایاتى به نقل از مشایخ خود از حمیرى آورده که احتمالا از کتاب العظمه و التوحید یا کتاب التوحید و البداء و الاراده و الاستطاعه و المعرفه (رجوع کنید به نجاشى، ص ۲۱۹ـ۲۲۰) است که شیخ‌طوسى (۱۴۲۰، همانجا) از کتاب اخیر با عنوان التوحید و الاستطاعه و الافاعیل و البداء یاد کرده است.

تنها کتاب موجود از حمیرى، قرب‌الاِسناد است. نجاشى (ص۲۲۰) از سه کتاب حمیرى با نامهاى قرب‌الاسناد الى الرضا علیه‌السلام، قرب الاسناد الى ابى‌جعفربن الرضا علیهماالسلام، و قرب الاسناد الى صاحب الامر علیه‌السلام یاد کرده، اما شیخ‌طوسى (۱۴۲۰، همانجا) فقط از قرب‌الاسناد نام برده است. قرب‌الاسناد به آثارى اطلاق مى‌شود که در آن، محدّث احادیث را با کوتاه‌ترین طریق تا معصوم روایت کند (در این‌باره رجوع کنید به علوّ اِسناد*).

حمیرى در تألیف این کتاب از متون کهن‌تر نیز بهره برده (رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۳۲۳ـ۳۲۴، ۳۹۰؛رحمتى، ص ۲۷ـ ۲۸) که از مهم‌ترین آنها، کتاب المسائل على‌بن جعفر عُریضى* است که حمیرى بخش اعظم آن را در کتاب خود آورده است (رجوع کنید به رحمتى، ص ۲۷). حمیرى تحریر غیرمبوّب المسائل را به روایت عبداللّه‌بن حسن‌بن على‌بن جعفر عُریضى از على‌بن جعفر نقل کرده است (رجوع کنید به نجاشى، ص ۲۵۱ـ۲۵۲).

ابن‌ادریس حلّى (ج ۱۴، ص ۲۲۳ـ۲۳۰) روایاتى از قرب‌الاسناد حمیرى نقل کرده، ولى به اشتباه این کتاب را به فرزند وى، محمد، نسبت داده است. منشأ این خطا ظاهرآ آن است که سلسله سند آغازین کتاب به فرزند حمیرى منتهى مى‌شود (رجوع کنید به حمیرى، ص ۱). عامل دیگر در این انتساب نادرست، احتمالا وجود اجازه‌اى از فرزند حمیرى به فردى دیگر، در آغاز نسخه‌اى از این کتاب به خط ابن‌ادریس، است (رجوع کنید به همان، مقدمه، ص ۳۲ـ۳۳، ۳۵ـ۳۶).

شاهد مهم بر صحت انتساب قرب‌الاسناد به حمیرى پدر، آن است که ابن‌ادریس حلّى، خود (ج ۱۴، ص ۲۲۳) در نقل‌قول از این کتاب، حدیثى را بدون واسطه از محمدبن حسین‌بن ابى‌الخطاب (متوفى ۲۶۲) آورده که طبقه حدیثى آن تنها با طبقه مشایخ عبداللّه‌بن جعفر تطابق دارد. مجلسى (ج ۱، ص ۷) نیز با اشاره به نظر دیگران، عبداللّه‌بن جعفر را مؤلف قرب‌الاسناد و پسر وى را راوى آن دانسته است.



منابع:

(۱) ابن ابى‌زینب، کتاب‌الغیبه، چاپ على‌اکبر غفارى، تهران ?( ۱۳۹۷)؛
(۲) ابن‌ادریس حلّى، موسوعه‌ابن‌ادریس الحلى، ج :۱۴ مستطرفات السرائر (باب‌النوادر)، چاپ محمدمهدى موسوى‌خرسان، قم ۱۳۸۷ش؛
(۳) ابن‌بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم ۱۳۸۷؛
(۴) همو، کتاب مَن لایَحضُرُه‌الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۵) همو، کمال‌الدین و تمام النعمه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۳ش؛
(۶) ابن‌طاووس، فتح‌الابواب بین ذوى‌الالباب و بین رب‌الارباب فى الاستخارات، چاپ حامد خفاف، قم ۱۴۰۹؛
(۷) همو، فرج المهموم فى تاریخ علماء النجوم، نجف ۱۳۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش؛
(۸) على‌بن عیسى بهاءالدین اربلى، کشف الغمه فى معرفه الائمه علیهم‌السلام، چاپ على فاضلى، (قم) ۱۴۲۶؛
(۹) عبداللّه‌بن جعفر حِمیَرى، قرب‌الاسناد، قم ۱۴۱۳؛
(۱۰) خویى؛
(۱۱) محمدکاظم رحمتى، «نکاتى درباره کتاب قرب‌الاسناد حمیرى»، کتاب ماه دین، سال ۷، ش ۴ و ۵ (بهمن و اسفند ۱۳۸۲)؛
(۱۲) محمدبن حسن طوسى، الاستبصار، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران ۱۳۹۰الف؛
(۱۳) همو، الامالى، قم ۱۴۱۴؛
(۱۴) همو، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوى‌خرسان، تهران ۱۳۹۰ب؛
(۱۵) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى‌اصفهانى، قم۱۴۱۵؛
(۱۶) همو، فهرست کتب‌الشیعه‌و اصولهم واسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) همو، کتاب‌الغیبه، چاپ عباداللّه طهرانى و على احمد ناصح، قم ۱۴۱۱؛
(۱۸) کلینى؛
(۱۹) مجلسى؛
(۲۰) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۲۱) Etan Kohlberg, Amedieval Muslim scholar atwork: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992;
Hossein Modarressi Tabatabai, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Shiite literature, vol. 1, Oxford 2003

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴