زندگینامه عبدالملک ثعالبی(متوفی ۴۲۹ه ق)

 عبدالملک بن محمد ، کنیه اش ابومنصور، ادیب ، شاعر، لغوی و کاتب . او در ۳۵۰ در نیشابور زاده شد. چون جدّش ، ابوعلی ثعلبی ، پوست روباه را پاک و پیرایش می کرد و از آن پوستین می دوخت ، وی به ثعالبی مشهور شد ( رجوع کنید به ثعالبی ، ۱۹۹۰ الف ، ص ۴۷؛ ابن خلّکان ، ج ۳، ص ۱۸۰؛ جادِر، ص ۲۲ـ۲۳).

از دوران کودکی ثعالبی و از تحصیلات و استادان وی آگاهی چندانی نداریم ولی این مقدار معلوم است که وی نزد دانشمند مشهور، ابوبکر محمدبن عباس خوارزمی (متوفی ۳۸۳)، ادب آموخته و مدتی نیز به تدریس اشتغال داشته است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ؛ جادر، ص ۵۹ ـ۶۲).

از جمله شاگردان او نورالدین ابوالحسن علی بن حسن باخَرْزی * و ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی * بوده اند (عباسی ، ج ۳، ص ۲۶۶؛ جادر، ص ۶۴). وی سپس به کتابت و دبیری ، و تا پایان عمر به تألیف آثار ادبی پرداخت ( رجوع کنید به ثعالبی ، ۱۹۹۰ الف ، مقدمه عطیه ، ص ۵ ـ۱۲).

خلاصه رویدادهایی را که ثعالبی شاهد آن بوده می توان از کتابهای وی و مقدمه وی بر این کتابها و همچنین از قصاید و اشعاری که به مناسبتهای گوناگون سروده است به دست آورد.

بیشتر مطالبی که شرح حال نویسانی همچون ابن انباری (ص ۳۶۵)، باخرزی (ج ۲، ص ۹۶۶ـ۹۷۰)، حُصْری (ج ۱، ص ۱۶۹)، ابن خلّکان (ج ۳، ص ۱۷۸ـ۱۸۰) و ابن بَسّام (ج ۲، قسم ۴، ص ۵۶۰ ـ۵۸۳) در باره ثعالبی آورده اند، کوتاه و مختصر

و تکرار سخنان نویسندگان پیشین است و از نوآوری و ابتکار تهی است . شاید این شیوه را از خود ثعالبی فرا گرفته باشند که در شرح حال شاعران و نویسندگان معاصر و قبل از خود، از معرفی کوتاه و کلی آنان فراتر نمی رود و به جای پرداختن به سیره و زندگی علمی آنان ، قطعاتی مفصّل از نظم و نثر آنان را می آورد (برای نمونه رجوع کنید به ثعالبی ، ۱۴۰۳).

ثعالبی تألیفات بسیاری در زمینه لغت ، نقد، بلاغت ، تاریخ ، تمدن و سیاست دارد ولی شهرت او بیشتر در شرح حال نویسی و تألیف گزیده های ادبی است (همو، ۱۹۹۰ الف ، همان مقدمه ، ص ۱۴). وی در بیشتر آثار خود شیوه ای را بر گزیده که پیش از وی سابقه نداشته است . او در آثار خود موضوعات و معانی را از کتابهای پیشینیان بر گزیده و از دیدنیها و شنیدنیها و تجارب خودمطالبی افزوده و آنها را به زیبایی بیان کرده است (همو، ۱۳۶۸ ش ، مقدمه شهابی خراسانی ، ص ۵).

ثعالبی در نیمه دوم سده چهارم و نیمه اول سده پنجم ، هم زمان با عصر طلایی نهضت علمی و ادبی و شکوفایی جهان اسلام ، پرورش یافت (همان ، مقدمه ابیاری و صیرفی ، ص ۱۷). او با آگاهی از فنون و آداب گوناگون عصر خویش و ترجمه هایی که به عربی صورت گرفته بود و با احاطه به کتابهای گردآوری شده و اشعاری که راویان نقل کرده بودند و آثار ادبی ای که از اندلس تا خراسان و ترکستان نشر یافته بود، بهره گرفت و در تألیفات خود از آنها استفاده کرد. وی در نهضت ادبی عهد آل بویه ــ که در آن ایرانیان ، از برجستگان ادب عربی بودند و آثاری درخشان در ادب این دوره بر جای گذاشتند ــ سهیم بود (فوشه کور ، ص ۱۳۷).

ثعالبی زندگی خود را به طور کامل در مشرق جهان اسلام گذراند. زادگاهش ، به لحاظ فرهنگی ، رقیب جدّی بغداد به شمار می آمد ( د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا). وی در نیشابور با خاندان دانش دوست و ادب پرور آل میکال آشنا شد و همنشینی او با امیرِ ادیب و شاعر، ابوالفضل عبیداللّه بن احمد میکالی (متوفی ۴۳۶)، سبب شد که با بزرگان عصر خود آشنا شود ( رجوع کنید به ثعالبی ، ۱۹۹۰ الف ، همان مقدمه ، ص ۶)، از جمله با ابونصر محمدبن عبدالجبار عُتْبی ، ادیب و مورخ (متوفی ۴۲۷؛ ثعالبی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۴۵۸).

ثعالبی از کتابخانه ابوالفضل میکالی بهره فراوان برد و در مجالست با علما و ادیبانِ درگاه میکالی ، گنجینه ای از نظم و نثر و امثال و سخنان فصیح و بلیغ عرب کسب کرد و در گردآوری و تدوین آثار خود از آنها سود برد. هنگامی که میکالی مجموعه ای از اشعار حماسی عرب را با عنوان المُنْتَخل گردآوری کرد، ثعالبی آن را خلاصه نمود و برخی اشعار میکالی را، برای نیکوداشت او، به آن افزود. این کتاب با نام المُنْتحل به چاپ رسیده و به ثعالبی نسبت داده شده است ( رجوع کنید به ثعالبی ، ۱۹۹۰ الف ، همانجا؛ ثعالبی مرغنی ، مقدمه مینوی ، ص ز؛ زرکلی ، ج ۴، ص ۱۹۱).

ثعالبی در ۳۸۲ به بخارا، پایتخت سامانیان ، سفر کرد و با ادیبان و عالمان آنجا، از جمله با بدیع الزمانِ همدانی * (متوفی ۳۹۸)، آشنا شد. وی در یتیمه الدهر (ج ۴، ص ۲۹۳) از او و هوش سرشارش سخن گفته است . ثعالبی سال بعد، با سقوط بخارا به دست بُغراخان ، یکی از ملوک قراخانیان (ایلْک خانیان )، به نیشابور بازگشت (جادر، ص ۳۰ـ۳۲). پس از بازگشت به نیشابور، مشهورترین کتاب خود، یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر * ، را تألیف کرد که سبب شهرت و راهیابی او به دربار سلاطین و حکام شد (ثعالبی ، ۱۴۰۵ ب ، مقدمه هلال ناجی و زهیرزاهد، ص ۱۱ـ۱۲). سپس به گرگان ، به دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر، رفت و به مناسبت اینکه وی گرگان را از آل بویه پس گرفته بود (در ۳۸۸)، ثعالبی او را مدح گفت ( رجوع کنید بههمو، ۱۹۹۰ ب ، ص ۱۰۹) و دو کتاب خود، المُبْهِج و التمثیل و المحاضره ، را به وی اهدا کرد (همو، ۱۹۸۳، ص ۴ـ۵؛ هارون ، ص ۶۰۴).

ثعالبی در ۳۹۲، با هدایای قابوس بن وشمگیر، به نیشابور بازگشت و به تألیف آثار دیگرش پرداخت و دو کتاب خود، اَجناس التجنیس و الاقتباس ، را به امیرنیشابور، ابوالمظفر نصربن ناصرالدین سبکتگین ، اهدا کرد (ثعالبی ، ۱۴۰۵ ب ، همان مقدمه ، ص ۱۳) و سحرالبلاغه را به سپهسالار، ابوعمران موسی بن هارون ، تقدیم نمود (همو، ۱۳۵۰، ص ۶). با بروز قحطی و خشکسالی در ۴۰۱ در خراسان ( رجوع کنید بهابن اثیر، ج ۹، ص ۲۲۰، ۲۲۵)، نخست به اسفراین و سپس به گرگان رفت (ثعالبی ، ۱۹۹۰ الف ، همان مقدمه ، ص ۹).

آنگاه به دعوت امیرابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه به خوارزم (جرجانیه ) رفت و چندین کتاب خود را به نام او و وزیرش ابوعبداللّه محمدبن حامد تألیف کرد که از آن جمله است : آداب الملوک ، اللطائف و الظرائف ، المشرق ، نثر النظم ، الکنایه و التعریض ، تحفه الوزراء ، و أحسنُ ما سَمعتُ ( رجوع کنید به جادر، ص ۳۹ـ۴۰؛ د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل «الثعالبی »). ثعالبی مدت زیادی در خوارزم نماند و پس از کشته شدن خوارزمشاه ، به غزنه رفت و مدتی در دربار سلطان محمود غزنوی ماند و کتاب لطائف المعارف را برای وی تألیف کرد (جادر، ص ۴۰، پانویس ۷، ص ۴۱). به نوشته عبدالسلام محمد هارون (همانجا)، ثعالبی این کتاب را برای صاحب بن عَبّاد تألیف کرده است . ثعالبی کتاب تحسین القبیح و تقبیح الحسن را نیز به یکی از فضلای خراسان به نام عیسی کرجی ، اهدا نمود (ثعالبی ، ۱۴۰۱، ص ۲۷ و پانویس ۵)، سپس به هرات رفت و دو کتاب خود، اللّطیف فی الطیب و الایجاز و الاعجاز ، را برای قاضی ابواحمد منصوربن محمد اَزْدی تألیف کرد (جادر، ص ۴۳).

ثعالبی پس از شصت سالگی به نیشابور بازگشت و مورد احترام بزرگان آنجا واقع شد و کتابهای ثِمارالقلوب فی المضاف و المنسوب ، فقه اللغه و سرّالعربیّه را تألیف و به دوست دیرینش ، امیرابوالفضل میکالی ، هدیه کرد (ثعالبی ، ۱۴۰۹، ص ۱۱، ۲۰ـ۲۱؛ جادر، ص ۴۳ـ۴۵).

ثعالبی مدتی در مزرعه خود در اطراف نیشابور به سر برد تا به تألیف بپردازد. در ۴۲۰ طایفه غُز به خراسان حمله کردند ( رجوع کنید بهابن اثیر، ج ۹، ص ۳۷۷) ولی ثعالبی توانست با یاری امیرمیکالی از این حادثه در امان بماند. وی سپس سه کتاب بَرْد الاَکْباد فی الاعداد ، اللطف و اللطائف ، و مِرآه المروآت را تألیف ، و در ۴۲۲ به والی خراسان ، ابوسهل حمدونی ، هدیه کرد. در ۴۲۴ سلطان مسعود غزنوی را، که به نیشابور آمده بود، مدح وبرخی از آثار خود را به وزیران و اعیان دولت او اهدا کرد، از جمله خاصّ الخاصّ را به شیخ مسافربن حسن و خصائص اللغه را به حسن بن ابراهیم صیمری هدیه نمود (جادر، ص ۴۵ـ۴۷). سپس به تألیف تتمّه الیتیمه مشغول شد و نسخه پیش نویس آن را به شیخ محمدبن عیسی کرجی هدیه کرد (ثعالبی ، ۱۳۵۳، ج ۱، ص ۱).

ثعالبی در ۴۲۹ در نیشابور وفات یافت ( رجوع کنید به ابن خلّکان ، ج ۳، ص ۱۸۰). برخی تاریخ فوت او را ۴۳۰ دانسته اند ( رجوع کنید بهذهبی ، ج ۳، ص ۱۷۴؛ صَفَدی ، ج ۱۹، ص ۱۹۴). وی در اواخر عمر، کتاب الغِلْمان را تألیف کرد.

از ثعالبی مجموعه عظیمی شامل دهها اثر در تاریخ ادبیات عرب به جا مانده است . سرگذشت نویسان وی را یکی از مهم ترین نویسندگان زبان عربی و لغویان آن عصر به شمار آورده و او را کاتب ، ناقد، شاعر و ادیبی بی همتا دانسته اند ( رجوع کنید به جادر، ص ۱۳ـ۱۵، ۵۵). نخستین کسی که شرح حال ثعالبی را نگاشته ، ابراهیم حُصْری (متوفی ۴۵۳) بوده که آثار وی را ستوده و او را مدح گفته است (ج ۱، ص ۱۶۹). ابن بسّام شَنْتَرینی (متوفی ۵۴۲) نیز در الذخیره فی محاسن اهل الجزیره (ج ۲، قسم ۴، ص ۵۶۰ ـ۵۶۱) مقام بلند علمی و ادبی و تألیفات ثعالبی را ستوده است . شاگرد ثعالبی ، علی بن حسن باخرزی (ج ۲، ص ۹۶۶)، نیز ثعالبی را جاحظ نیشابور و بر گزیده دورانها و روزگاران لقب داده است .

آثار.

در باره تعداد آثار ثعالبی و نیز نسبت برخی از آنها به او اختلاف نظر هست . عناوین برخی از آثار ثعالبی ، تکراری است و بعضی از کتابها نیز با دو عنوان آمده است . آثاری نیز به او منسوب است . مفصّل ترین فهرست آثار او را صَفَدی آورده و از بیش از هشتاد اثر او نام برده است ( رجوع کنید بهج ۱۹، ص ۱۹۵ـ۱۹۷). محققان نیز در مقدمه هایی که بر آثار وی نگاشته اند بر این عدد افزوده اند و تعداد آنها را به ۱۲۵ عنوان رسانده اند ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

ثعالبی در آثار خود غالباً گفته های دیگران را گردآوری و نقل کرده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا). مهم ترین اثر او، یتیمه الدهر فی محاسن اهل العصر است در تراجم احوال شاعران مشهور معاصر ثعالبی . این کتاب الگویی برای شرح حال نویسی و گردآوری گزیده های نظم در سده های بعدی شد ( رجوع کنید بهتذکره * ، بخش ۳: تذکره نویسیِ عربی ). ثعالبی با تألیف تتمّه الیتیمه ، این کتاب را تکمیل کرد که به ذیل نیز مشهور است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا).

کارل بروکلمان در باره تقسیم بندی آثار ثعالبی می گوید:

افزون بر یتیمه الدهر و تتمّه الیتیمه ، ثعالبی منتخبات دیگری به حسب موضوع گرد آورده است که عبارت اند از:

اَحْسنُ ما سَمعتُ ، که کتاب مَن غاب عنه المطرب نیز تتمه آن به شمار می رود؛

خاصّ الخاصّ ، که در آن نامهای شاعران را نیاورده ؛ و طرائف الطُرَف ، که از دیگر منتخبات شعری اوست . ثعالبی کتاب کنزالکُتّاب را که مشتمل بر ۲۵۰۰ قطعه شعر از ۲۵۰ شاعر است ، برای کاتبان و دبیران تألیف کرد و شاعری ترک به نام محمدبن عثمان لامعی * ، شرحی بر آن نگاشت . ثعالبی همچنین به دستور ابوالعباس خوارزمشاه ، اشعار کتاب مونس الادباء را از مؤلفی مجهول به نثر در آورد و آن را نثر النظم و حلّ العَقْد … نامید که در دمشق و قاهره به چاپ رسیده است (همانجا).

دسته دوم از آثار ثعالبی ،

کتابهایی ادبی است که برای قرائت در هنگام فراغت ، تنظیم شده و در آنها اطلاعات مفیدی ، به ویژه در زمینه حکایات تاریخی ، گرد آورده که از آن جمله است :

لطائف المعارف ؛

الفرائد و القلائد که العقد النفیس و نُزهه الجلیس نیز نامیده شده است ؛

المُبْهِج ؛

اللطائف الظرائف ، و یواقیت المواقیت ، هر دو در مدح و ذم اشیا؛

و غُررالبلاغه و طُرَف البراعه یا غررالبلاغه للنظم و

النثر (همانجا).

ثعالبی چند کتاب در امثال و حِکم نیز تنظیم کرده است ، مانند التمثیل و المُحاضره ، أحاسن کلم النبی و…، حِلیه المُحاضره و عنوان المذاکره و میدان المسامره ، لطائف الصحابه و التابعین و مجموعه کوچکی از حکمتها که شیخو آن را در مجله المشرق به چاپ رسانده ، و کتابی در ادب با عنوان مونس الوحید . کتابهای الامثال و الفرائد و القلائد محمدبن حسن بن احمد اهوازی (متولد ۵۴۴) و محاسن الاحاسن نیز به اشتباه به ثعالبی نسبت داده شده است (همانجا).

به گفته حاجی خلیفه (ج ۲، ستون ۱۰۱۶)، ثعالبی کتابی در اخبار پادشاهان تألیف کرده و آن را سیره الملوک نام نهاده و معلوم نیست که این کتاب همان سراج الملوک منسوب به ثعالبی است یا نه ، و کتاب الوزراء ذیلی است بر کتاب مذکور (قس جادر، ص ۹۸ـ۹۹). از آثار کوچک ادبی ثعالبی مرآه المروآت و أعمال الحسنات ، و بردالاکباد فی الاَعداد است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا).

دسته سوم آثار ثعالبی شامل کتب فقه اللغه در معنای خاص آن است .

مشهورترین این کتابها، کتابی است در باره مترادفهای زبان عربی که ثعالبی آن را در اواخر عمر خویش تألیف کرده ونخست آن را شمس الادب فی استعمال العرب نامیده است . این کتاب دو بخش داشته :

مترادفات ، که عنوانش «اسرار العربیه و خصائصها» بوده ، و بخش «مجاری کلام العرب برسومها و…» که ملاحظاتی بوده در باره اسلوب کلام . بیشتر بخش دوم از فقه اللغه احمدبن فارِس (متوفی ۳۹۵؛ رجوع کنید به ابن فارِس * ) اخذ شده است . ثعالبی ، سپس بخش اول را با عنوان فقه اللغه ارائه کرد. این کتاب رواج فراوانی یافت و سراینده ای مجهول ، آن را با عنوان نظم فقه اللغه به نظم کشید.

بخش دوم نیز با عنوان سرّالادب فی مجاری علوم العرب به چاپ رسید. کتاب سحر البلاغه و سرّالبراعه نیز مجموعه ای است از اصطلاحات لطیف عربی . کتاب ثِمار القلوب فی المضاف و المنسوب مجموعه ای است در اصطلاحات مرکّب عربی (اضافه ها و نسبتها) که چندین شرح بر آن نوشته و چند بار نیز تلخیص شده است ( د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛ جادر، ص ۱۲۵ـ۱۳۳).

در آثار ثعالبی ، اندرزها و امثال و کلمات قصار، حُکم مادّه اولیه را دارند، اما اندیشه ای منظم در استفاده از آنها به کار رفته است . ثعالبی برای اشاعه فرهنگ عربی بغداد در شرق ایران بسیار کوشیده است . نخستین ترجمه فارسی شناخته شده از آثار او، متعلق به قرن هفتم است ؛ یعنی ، دوره ای که ادبیات عرب ، نمونه و سرمشق محسوب می شد (فوشه کور، ص ۱۳۶ـ۱۳۷).

در کتاب خاصّ الخاصّ فی الامثال وی ، که نوعی فرهنگنامه عظیم امثال و حکم عربی به نظم و نثر است ، مردان فرهنگی ایران جایگاه رفیعی دارند و با اینکه اثری ادبی است ، در بخشهای معایب و محاسن ، مخصوصاً در معرفی قشرهای مختلف اجتماعی ، به اخلاقیات اهمیت بسیار داده شده است (همان ، ص ۱۳۸).

از نکات شایان ذکر در آثار ثعالبی ، کاربرد واژگان فارسی و نقل امثال فارسی به عربی و یادکرد شهرهای ایران است (برای نمونه رجوع کنید به ثعالبی ، ۱۹۸۳، ص ۴۳؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۷۶ـ ۷۷؛ برای دیگر آثار ثعالبی ، اعم از چاپی و خطی و مفقود رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛ جادر، ص ۷۰ـ۱۵۷؛ زرکلی ، ج ۴، ص ۱۶۳ـ۱۶۴؛ ثعالبی ، ۱۹۸۳، مقدمه حلو، ص ۱۴ـ۲۵؛ همو، ۱۴۰۵ ب ، همان مقدمه ، ص ۲۷ـ۳۵؛ همو، ۱۴۰۵ الف ، مقدمه نقوی ، ص ۱۴ـ۳۳).



منابع :

(۱) ابن اثیر؛
(۲) ابن انباری ، نزهه الالباء فی طبقات الادباء ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ?( ۱۳۸۶/۱۹۶۷ ) ؛
(۳) ابن بَسّام ، الذخیره فی محاسن اهل الجزیره ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۳۹۸ـ۱۳۹۹/ ۱۹۷۸ـ۱۹۷۹؛
(۴) ابن خلّکان ؛
(۵) علی بن حسن باخرزی ، دمیه القصر و عصره اهل العصر ، چاپ محمد تونجی ، ج ۲، دمشق ?( ۱۳۹۲/۱۹۷۲ ) ؛عبدالملک بن محمد ثعالبی ، آداب الملوک ، چاپ جلیل عطیه ، بیروت

(۶) ۱۹۹۰ الف ؛
(۷) همو، تحسین القبیح و تقبیح الحسن ، چاپ شاکر عاشور، ( بغداد ) ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۸) همو، التمثیل و المحاضره ، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، ( بی جا ) : الدارالعربیه للکتاب ، ۱۹۸۳؛
(۹) همو، خاص الخاص ، چاپ صادق نقوی ، حیدرآباد دکن ۱۴۰۵ الف ؛
(۱۰) همو، دیوان ، چاپ محمود عبداللّه جادر، بغداد ۱۹۹۰ ب ؛
(۱۱) همو، سحرالبلاغه و سرّالبراعه ، دمشق ۱۳۵۰؛
(۱۲) همو، فقه اللغه و سرّالعربیّه ، چاپ سلیمان سلیم بواب ، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۱۳) همو، کتاب التوفیق للتلفیق ، چاپ هلال ناجی و زهیرزاهد، ( عراق ) ۱۴۰۵ ب ؛
(۱۴) همو، کتاب تتمّه الیتیمه ، چاپ عباس اقبال ، تهران ۱۳۵۳؛
(۱۵) همو، لطائف المعارف ، ترجمه علی اکبر شهابی خراسانی ، مشهد ۱۳۶۸ ش ؛
(۱۶) همو، یتیمه الدهر ، چاپ مفید محمد قمیحه ، بیروت ۱۴۰۳؛
(۱۷) حسین بن محمد ثعالبی مرغنی ، تاریخ غررالسیر، المعروف بکتاب غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم ، چاپ زوتنبرگ ، پاریس ۱۹۰۰، چاپ افست تهران ۱۹۶۳؛
(۱۸) محمود عبداللّه جادر، الثعالبی ناقداً و ادیباً ، بغداد ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛
(۱۹) حاجی خلیفه ؛
(۲۰) ابراهیم بن علی حصری ، زهرالا´داب و ثمرالالباب ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت : دارالجیل ، ( بی تا. ) ؛
(۲۱) محمدبن احمد ذهبی ، العبر فی خبر من غبر ، ج ۳، چاپ فؤاد سیّد، کویت ۱۹۸۴؛
(۲۲) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۹۹؛
(۲۳) صفدی ؛
(۲۴) عبدالرحیم بن احمد عباسی ، معاهدالتنصیص علی شواهد التلخیص ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، ( قاهره ) ۱۳۶۷/۱۹۴۷، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲۵) عبدالسلام محمد هارون ، «دراسه نقدیّه حول تحقیق کتاب التمثیل و المحاضره »، در عبدالملک بن محمد ثعالبی ، التمثیل و المحاضره ، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، ( بی جا ) : الدارالعربیه للکتاب ، ۱۹۸۳؛

(۲۶) EI 1 , s.v. ” A l-Tha ـ a ¦lib ¦â” (by C. Brockelmann);
(۲۷) EI 2 , s.v. ” A l-Tha ـ a ¦lib ¦â, Abu ¦ Mans ¤u ¦r ـ Abd A l-Malik B . Muh ¤ammad” (by E.K.Rowson);
(۲۸) Charles-Henri de Fouchإcour, Moralia: les notions morales dans la littإrature persane du 3 e / 9 e au 7 e / 13 e siهcle , Paris 1986.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۹ 

زندگینامه خواجه حسین ثنایی مشهدی (متوفی۹۹۵ه ق)

 قصیده سرای قرن دهم ، متخلص به ثنایی (قس بلیانی ، ص ۱۲۶ پ که آن را ثباتی آورده است ). وی در مشهد به دنیا آمد (فخرالزمانی ، ص ۱۹۸؛ گوپاموی ، ص ۱۳۳)، ولی امین احمد رازی (ج ۲، ص ۷۹۴) نام او را جزو شاعران نیشابور آورده است (خلیل ، ج ۱، ص ۱۵۲).

نام پدرش غیاث الدین علی (فخرالزمانی ، همانجا) یا عنایت (آذر بیگدلی ، ص ۸۸) ضبط شده که ظاهراً تصحیف شده غیاث است . پدرش بزاز بود (فخرالزمانی ؛ آذر بیگدلی ، همانجاها). از زندگی ثنایی اطلاعی در دست نیست ، همین قدر می دانیم که در جوانی شعر نمی گفت ولی بعدها بر اثر دیدن رؤیایی به شاعری روی آورد (فخرالزمانی ، ص ۱۹۸ـ۱۹۹).

در همان ابتدای شاعری مشهور شد و تحت حمایتِ حاکم مشهد، سلطان ابراهیم میرزا صفوی متخلص به جاهی ، قرار گرفت (اسکندرمنشی ، ج ۱، ص ۱۸۱ـ۱۸۲؛ خلیل ، همانجا) و چند قصیده و یک ساقی نامه در مدح او سرود و به او تقدیم کرد ( رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۱۱ـ۱۴،۶۸ـ۷۰،۱۵۶ـ۱۵۷). گاه سلطان مطلعها و قصیده هایی به او پیشنهاد می کرد تا وی از آنها استقبال کند (فخرالزمانی ، ص ۲۰۱ـ۲۰۳). وی در دربار سلطان ابراهیم با میرزا احمد ولی دشت بیاضی و میرزا قلی مِیْلی هروی (متوفی ۹۸۳)، شاعران دربار، مباحثه و محاجه داشت (خلیل ، همانجا).

ثنایی سالها، در سفر و حضر، ملازم سلطان ابراهیم بود. پس از کشته شدن او در ۹۸۴، برای پیوستن به دربار شاه اسماعیل ثانی (حک : ۹۸۴ـ ۹۸۵) به قزوین رفت و قصیده ای در تهنیت جلوس او سرود ( رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۶ـ ۱۸)، لیکن شاه اسماعیل ، به تصور اینکه شاعر این قصیده را برای سلطان ابراهیم سروده بوده است ، بر او خشم گرفت و ثنایی از ترس به هند گریخت (فخرالزمانی ، ص ۲۰۴ـ۲۰۵ ؛ بداؤنی ، ج ۳، ص ۱۴۴؛ انصاری کازرونی ، ص ۴۰). علی ابراهیم خلیل در تذکره صحف ابراهیم (همانجا) این نکته را نادیده گرفته و گفته است که وی به سبب زیاده طلبی به هند رفت .

ثنایی در هند به دربار جلال الدین اکبر (حک : ۹۶۳ـ۱۰۱۴) راه یافت (فخرالزمانی ، ص ۲۰۵؛ عبدالرشید، ص ۱۰۵) و در قصایدی او را ستود ( رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۷۹) ولی حکیم دربارِ جلال الدین اکبر، ابوالفتح مسیح الدین گیلانی ، که پیشرفت شاعران دربار منوط به حمایت او بود، از وی حمایت نکرد و ثنایی در قصیده ای رنجیدگی اش را بیان نمود (گوپاموی ، ص ۱۳۳؛ نیز رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۳۵).

به روایتی دیگر، ثنایی در هند کارش رونق یافت و تحت حمایت مسیح الدین گیلانی قرار گرفت ، چنانکه گیلانی را مدح کرده است (ثنایی مشهدی ، ص ۳۹ـ۴۱، ۶۳ـ ۶۸؛ خلیل ، همانجا). ثنایی ، همچنین در هند در شمار ستایشگران میرزا عبدالرحیم * خان خانان ، سپهسالار هندی (متوفی ۱۰۳۶)، در آمد ( رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۹۲ـ۹۳) و پاداش و انعام فراوان گرفت . وی در آنجا با عرفی شیرازی * و شیخ فیضی دکنی * مناظره داشت (خلیل ، همانجا).

رحلت

ثنایی در ۹۹۵ (فخرالزمانی ، همانجا) یا ۹۹۶ (خلیل ، ج ۱، ص ۱۵۳) در لاهور وفات کرد و در همانجا به خاک سپرده شد. پس از چندی خواهرزاده اش ، میرمحمدباقرطوسی متخلص به باقر، استخوانهای او را به آستان متبرک امام رضا علیه السلام منتقل کرد. نظیری نیشابوری (متوفی ۱۰۲۲) ترکیب بندی در رثای او سروده است ( رجوع کنید به ص ۴۷۹ـ۴۸۳).

آوردن الفاظ غریب و معانی دقیق ، ثنایی را از شاعران هم دوره اش متمایز کرده است (اوحدی بلیانی ، گ ۱۲۶ پ ؛ انصاری کازرونی ، همانجا). بیشتر اشعار او به شرح و تفسیر احتیاج دارد (صادقی افشار، ص ۱۴۹)، شاید از همین روست که برخی اشعارش را بی معنا تلقی کرده اند (همانجا؛ اسکندر منشی ، ج ۱، ص ۱۸۲؛ آذر بیگدلی ، ص ۸۸).

به نظر برخی ، ثنایی معلومات گسترده ای نداشته است ؛ از این رو، در اشعارش معانی بلند، همچون توحید و موعظه و معارف و نصیحت ، وجود ندارد. بر اشعار او نوعی عامیگری حاکم است (بداؤنی ، ج ۳، ص ۱۴۴؛نفیسی ، ج ۱، ص ۴۱۶). لفظ و معنی در شعرش برابر نیست و معانی بلند را در قالب الفاظ سست آورده است (صادقی افشار، همانجا؛ بداؤنی ، ج ۳، ص ۱۴۵؛ فخرالزمانی ، ص ۳۱۴).

ثنایی در سبک شعر زمان خود نوآوریهایی داشته است و این نکته از جملاتی چون «از رسوم شاعران خود را بر کنار کشیده » (امین احمد رازی ، ج ۲، ص ۷۹۴) و «طرزش آمیزش بین طرز قدما و متأخرین بود» (خلیل ، ج ۱، ص ۱۵۲) استنباط می شود.اشعارش در ایران و هند، حتی پیش از سفرش به هند، مشهور بود؛ در مجالس شعرش را به تبرک می خواندند و همه به استادی او اقرار داشتند (بداؤنی ، ج ۳، ص ۱۴۴؛ انصاری کازرونی ، ص ۴۰).

آثاری

از ثنایی آثاری بر جا مانده است از جمله دیوان او مشتمل بر قصایدی در مدح امام رضا علیه السلام ( رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۷۹ـ ۸۱ ، ۱۳۷ـ ۱۳۸) و امام علی علیه السلام ( رجوع کنید به همان ، ص ۹۹ـ۱۰۰). در بیشتر قصایدش که مردّف است ، بیش از دیگر اشعارش آرایه های ادبی ، از جمله تشبیه و تلمیح ، دیده می شود (انصاری کازرونی ، همانجا) اما غزلهایش خالی از نوآوری است ؛

اثر دیگر او مثنوی باغ ارم یا سداسکندر ، داستان ناتمام لشکرکشی اسکندر تا ماجرای کشته شدن داراست و در بحر متقارب مثمن محذوف سروده شده است و تنها شباهتش با اسکندرنامه نظامی ، آوردن ساقی نامه های دو یا سه بیتی در پایان هر داستان است (برای نمونه رجوع کنید به ثنایی مشهدی ، ص ۲۵۱، ۲۶۳، ۳۵۵ و جاهای دیگر)؛

اثر دیگرش ساقی نامه نیز در همان بحر سروده شده و در اواسط آن به مدح حضرت علی علیه السلام ( رجوع کنید به همان ، ص ۳۱۴ـ۳۱۶) و در پایان به مدح ابراهیم میرزا پرداخته که بیت پایانی آن دارای صنعت حسنِ طلب است ( رجوع کنید به ص ۳۱۶ـ ۳۱۸).

نسخه ای از دیوانش ، به شماره ۵۰۲۴، در کتابخانه ملی ملک ، در بر دارنده همه آثار اوست . نسخه ای دیگر از دیوانش ، شامل قصاید و غزلیات و رباعیات ، به شماره ۹۲۷ ، ۷، در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است که در سده یازدهم و دوازدهم به خط نستعلیق کتابت شده ، ولی ساقی نامه و اسکندرنامه در آن نیست .

از آثار ثنایی نسخه های خطی بسیاری در کتابخانه های جهان موجود است (برای دیوان ثنایی رجوع کنید به منزوی ، ج ۳، ص ۲۲۶۳؛ همچنین برای نسخه های ساقی نامه رجوع کنید به همان ، ج ۴، ص ۲۸۶۴ـ ۲۸۶۵ و برای نسخه های اسکندرنامه رجوع کنید به همان ، ج ۴، ص ۲۶۳۲ـ۲۶۳۳).



منابع :

(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفرشهیدی ، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۳) اسکندرمنشی ؛
(۴) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، مطلع الشمس ، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۰۳، چاپ تیمور برهان لیمودهی ، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) امین احمدرازی ، تذکره هفت اقلیم ، چاپ محمدرضا طاهری (حسرت )، تهران ۱۳۷۸ ش ؛ابوالقاسم بن ابی حامد انصاری

(۶) کازرونی ، مرقوم پنجم کتاب سلّم السّموات : در شرح احوال شعرا و چکامه سرایان و دانشمندان ، چاپ یحیی قریب ، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۷) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۸) عبدالقادربن ملوک شاه بداؤنی ، منتخب التواریخ ، تصحیح احمدعلی صاحب ، چاپ توفیق ه . سبحانی ، تهران ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ ش ؛
(۹) حسین بن محمد ثنایی مشهدی ، دیوان ، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک ، ش ۵۰۲۴؛
(۱۰) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۷۴؛
(۱۱) صادق صادقی افشار، تذکره مجمع الخواص ، ترجمه عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۲۷ ش ؛
(۱۲) عبدالرشید، تذکره شعرای پنجاب ، لاهور ۱۹۸۱؛
(۱۳) عبدالنبی بن خلف فخرالزمانی ، تذکره میخانه ، چاپ احمد گلچین معانی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۴) محمد قدرت اللّه گوپاموی ، کتاب تذکره نتائج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۱۵) منزوی ؛
(۱۶) محمدحسین نظیری ، دیوان ، چاپ محمدرضا طاهری (حسرت )، تهران ۱۳۷۹ ش ؛
(۱۷) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۹ 

زندگینامه احمدبن یحیی ثَعلَب

 کنیه اش ابوالعباس ، پیشوای کوفیان در نحو و لغت و از راویان شعر عرب . او ایرانی الاصل (ضیف ، ص ۲۲۴) و از مَوالی (آزادشدگان ) بنی شَیبان بود، ازاین رو او را شَیبانی نیز نامیده اند ( رجوع کنید به ابوالطیّب لغوی ، ص ۱۱۶؛ ابن ابی یَعْلی ‘، ج ۱، ص ۸۳).

در سال ۲۰۰ در بغداد به دنیا آمد و به همین سبب ، به بغدادی نیز مشهور شد (برای نمونه رجوع کنید به ذهبی ، ج ۲، ص ۶۶۶؛ ابن جَزَری ، ج ۱، ص ۱۴۸). ظاهراً تاریخ تولدش را از آن رو سال ۲۰۰ ذکر کرده اند، که خود گفته است : «در ۲۰۴ به هنگام آمدن مأمون عباسی (حک : ۱۹۸ـ ۲۱۸) از خراسان و عبور از یکی ازمحلاتِ بغداد، پدرم مرا بر روی دست گرفت و گفت : , این مأمون است و تو نیز چهار ساله ای ، و من این واقعه را از آن تاریخ به یاد دارم » (زُبیدی ، ص ۱۴۵؛ ابن ندیم ، ص ۸۰؛ ابن خَلِّکان ، ج ۱، ص ۱۰۳ـ۱۰۴).

استادان

وی ، به گفته خودش ، در شانزده سالگی فراگیری عربی و شعر و لغت را آغاز کرد و در هجده سالگی کتاب الحدود یحیی بن زیاد فَرّاء * را آموخت و در ۲۵ سالگی تمام کتابهای فرّاء را از حفظ داشت و توجهش به نحو بیش از دیگر دانشها بود (زَبیدی ، ص ۱۴۷؛ ابن ندیم ، ص ۸۱ ؛ خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۸ـ۴۴۹). بروکلمان (  ذیل ، ج ۱، ص ۱۸۱؛ ترجمه عربی ، ج ۲، ص ۲۱۰) ثعلب را در هجده سالگی شاگرد فرّاء دانسته ، در حالی که ثعلب در زمان وفات فرّاء (۲۰۷) هفت ساله بوده است .

ثعلب ، نحو را از شاگردان فرّاء، ابوعبداللّه طُوال ، محمدبن قادم و به ویژه سَلَمه بن عاصم (متوفی ۲۴۰) آموخت و در علم لغت سالها از محضر محمدبن زیاد، معروف به ابن اَعرابی * (متوفی ۲۳۱)، بهره برد. حدیث را از عبیداللّه بن عمر قَواریری (متوفی ۲۳۵) آموخت (ابوالطیّب لغوی ، همانجا؛ ضیف ، ص ۲۲۴ـ ۲۲۵؛ مخزومی ، ص ۱۴۵) و از او صدهزار حدیث شنید (خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۹؛ ابن جوزی ، ج ۱۳، ص ۲۴). علم قرائت را نیز، به واسطه سلمه بن عاصم ، از فرّاء روایت کرده و احمدبن موسی بن مجاهد و محمدبن قاسم انباری و محمدبن فرج غَسّانی نیز علم قرائت را از ثعلب روایت کرده اند (ابن جزری ، همانجا).

دیگر استادان ثعلب ،

محمدبن سَلاّ م جُمَحی ،

ابراهیم بن مُنْذِر،

علی بن مُغیره اَثْرَم ،

ابوالحسن احمدبن ابراهیم

و زُبَیْربن بَکّار بوده اند (خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۸؛ ابن انباری ، ص ۲۲۸).

جمعی نیز نزد ثعلب درس خوانده یا از او روایت کرده اند (برای آگاهی از نام آنها رجوع کنید به خطیب بغدادی ، همانجا؛ ابن انباری ، ص ۲۲۸ـ۲۲۹؛ ضیف ، ص ۲۳۷ـ ۲۳۸).

برخی از شاگردان نامبردار ثعلب عبارت اند از:

ابوموسی سلیمان بن محمد معروف به حامِض (متوفی ۳۰۵)،

علی بن سلیمان معروف به اَخْفَش اصغر (متوفی ۳۱۵)،

ابراهیم بن محمدبن عَرفه معروف به نِفْطَوَیه (متوفی ۳۲۳)،

ابوبکر محمدبن قاسم انباری (متوفی ۳۲۸)،

ابوعمر زاهد معروف به غلام ثعلب (متوفی ۳۴۵)،

عبداللّه بن جعفربن دُرُستَوَیْه (متوفی ۳۴۷)،

و ابوبکر محمدبن حسن بن مِقْسَم (متوفی ۳۵۴).

ثعلب با حاکم بغداد، محمدبن عبداللّه (متوفی ۲۵۳)، دوستی داشت ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ) و سیزده سال معلم پسر او، طاهر، بود (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۰۶؛ د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل مادّه ).ثعلب در آخر عمر ناشنوا شد (برای آگاهی از چگونگی فوت وی رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۰۶ـ۱۰۷؛ قِفْطی ، ج ۱، ص ۱۵۰؛ ابن خَلّکان ، ج ۱، ص ۱۰۴) و در جمادی الاولی (یا جمادی الا´خره ، ابن انباری ، ص ۲۳۲) ۲۹۱ درگذشت و در مقبره باب الشام بغداد به خاک سپرده شد (زبیدی ، ص ۱۵۰؛ ابن ندیم ، همانجا؛ خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۶).

ثعلب یازده خلیفه عباسی (از مأمون تا مکتفی ) را درک کرد (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۰۵). وی را فردی متدین ، راستگو، صالح ، آشنا به غرایب لغت و شعر و راوی آرای پیشینیان معرفی کرده اند ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۴۸؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۱۹؛ ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۱۰۲). حافظه اش نزد دیگران زبانزد بود تا بدانجا که استادش (ابن اَعرابی ) و ابونصر محمدطوسی (فقیه و ادیب ، متوفی ۳۴۴) به هنگام فراموشی برخی مطالب یا تردید در صحت آنها، به سبب اعتماد بر حافظه ثعلب ، صورت صحیح آن را از وی سؤال می کردند یا به او ارجاع می دادند (زبیدی ، ص ۱۴۲؛ خطیب بغدادی ، همانجا؛ قِفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵).

ثعلب در ۲۵ سالگی سرآمد و پاسخگوی ادیبان شد (خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۴؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۲). به گفته ابوالطیّب لغوی (متوفی ۳۵۱؛ همانجا) دانش کوفیان به ابن سِکّیت (متوفی ۲۴۴) و ثعلب منتهی می شد و جایگاه ثعلب در مکتب نحو کوفه همان جایگاه ابوالعباس محمدبن یزید مُبرّد * (متوفی ۲۸۲) در مکتب نحو بصره بود و به اعتقاد برخی ، تاریخ ادب و ادیبان در آن دوران به این دو تن ختم می شد ( رجوع کنید بهزبیدی ، ص ۱۴۳؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۲).

زَجّاجی (متوفی ۳۴۰) مناظرات ثعلب را با دیگر دانشمندان در باره مسائل نحو و لغت گرد آورده (برای نمونه رجوع کنید بهص ۷۲ـ۸۴) و بخشهایی را به مناظرات ثعلب و مبرّد اختصاص داده است ( رجوع کنید به ص ۸۴ ـ۸۷ ، ۹۴ـ۹۹). به گفته داماد ثعلب ، ابوعلی دینوری ، مبرّد بسیار خوش بیان و فصیح و بلیغ بود و از این رو ثعلب از مناظره با او امتناع می کرد (زبیدی ، همانجا؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵) و هنگامی که از داماد ثعلب سؤال شد که چرا آگاهی مبرّد از الکتاب سیبویه بیش از ثعلب است ، پاسخ داد که مبرّد، الکتاب را نزد دانشمندان خوانده ولی ثعلب ، خود، آن را مطالعه کرده است (زبیدی ، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۱).

با وجود جایگاه بلند ثعلب در نحو، وی به هنگام سخن گفتن ، گاهی کلمات را با اِعراب نادرست ادا می کرد ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۰؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۰) و عامیانه نامه می نوشت (یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۲؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵).به گفته یاقوت حموی (ج ۵، ص ۱۲۰)، ثعلب در نحو مکتب بصره متبحر بود و به نظر گروهی دیگر، وی چندان با نحو بصره آشنا نبود ( رجوع کنید به زبیدی ، ص ۱۴۱؛ قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۴) ولی بسیاری بر آن اند که ثعلب در مسائل نحوی قیاس نمی کرد و به استدلال در مسائل نحوی نمی پرداخت و با لغت شناسی و شناخت لهجه ها، مطالب استادان کوفی خود را نقل می کرد (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی ؛ قفطی ، همانجاها؛ مخزومی ، ص ۱۵۱، ۱۵۳).

تدریس ثعلب به صورت پرسش و پاسخ (مَجالس یا مُجالَسات ) و به صورت «اَمالی »، یعنی املای مطالب نحوی ، لغوی ، شعر، اخبار و معانی القرآن بود (ابن ندیم ، همانجا؛ یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۴؛ مخزومی ، ص ۱۵۱). وی در تدریس نوآوری چندانی نداشت و بیشتر بر آرای نحوی فرّاء و علی بن حمزه کسائی * تکیه می کرد و حافظِ دیدگاههای نحوی آنان بود ( رجوع کنید بهازهری ، ج ۱، ص ۲۷؛ د. اسلام ، چاپ اول ، همانجا؛ ضیف ، ص ۲۲۶؛ مخزومی ، ص ۱۵۲).

در منابع کهن به مذهب ثعلب تصریح نشده است . خطیب بغدادی (ج ۶، ص ۴۴۹) و ابن ابی یَعْلی ‘ (متوفی ۵۲۶؛
ج ۱، ص ۸۳)، به نقل از ثعلب ، گفته اند که وی دوستدار دیدار با احمدبن حنبل (متوفی ۲۴۱) بود و در دیدار با او از دانش نحو و عربیت خود سخن گفت . برخی منابع ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛ضیف ، ص ۲۲۵)، به سبب ذکر این واقعه در کتابهای «طبقات الحنابله »، ثعلب را حنبلی دانسته اند.

ثعلب زندگانی خود را در رفاه گذرانید. به درخواست اسماعیل بن بلبل شَیْبانی از الناصرلدین اللّه ، ولیعهد خلیفه معتمد عباسی ، الناصر ثروت هنگفتی به ثعلب اعطا کرد که موجب شگفتی اهل علم و ادب گشت و ابیاتی نیز در این باره سروده شد ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۴؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۱ـ۱۴۲؛قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۳). با این همه ، وی را مردی بخیل دانسته و حکایاتی از بخل وی نقل کرده اند ( رجوع کنید بهزبیدی ، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۲۱؛قفطی ، ج ۱، ص ۱۴۵، ۱۴۹).

ثعلب به تألیف اهتمامی ویژه داشت ؛ابن ندیم (همانجا) بیش از بیست کتاب از تألیفات او را نام برده است و برخی ، تألیفات او را در زمینه نحو، لغت ، شعر و علوم قرآنی تا چهل اثر ذکر کرده اند ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، همانجا).

ثعلب اشعار برخی شاعران عصر جاهلی و صدراسلام (از قبیل اَعْشی ‘، نابغه ذُبْیانی ، نابغه جَعْدی ، طُفَیْل و طِرِمّاح ) را روایت کرده و نکات غریب اشعارشان را شرح داده است (ابن ندیم ، همانجا؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۴).

از جمله آثار اوست :

۱) کتاب الفصیح ، معروف به فصیح ثعلب ، یا آنگونه که خود در آغاز آورده است : اختیار فصیح الکلام ، در باره مسائل لُغَوی و ضبط و معنای درست یا فصیح تر واژه ها و مسائلی از این دست . این کتاب نخستین بار در ۱۲۹۳/۱۸۷۶ در لایپزیگ با تصحیح فون بارت چاپ شد، سپس محمدامین خانجی در ۱۳۲۵ آن را در قاهره چاپ کرد و پس از او عبدالمُنْعم خَفاجی در ۱۳۲۸ ش /۱۹۴۹ در قاهره به چاپ رساند (ابن درستویه ، مقدمه رمضان عبدالتواب ، ص ب ؛سرکیس ، ج ۱، ستون ۶۶۳؛اقبال ، ص ۷۰). این کتاب از مهم ترین آثار لغوی بود و به ویژه در سده چهارم شهرت یافت (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۱، ص ۱۸۱؛ترجمه عربی ، ج ۲، ص ۲۱۱؛اقبال ، ص ۷۰) و شرحها و تعلیقات و تکمله ها و نقدهای فراوانی بر آن نگاشته شد. همچنین آن را به نظم کشیدند ( رجوع کنید بهسیوطی ، ج ۱، ص ۲۰۱، ۲۰۴ـ۲۰۶؛حاجی خلیفه ، ج ۲، ستونهای ۱۲۷۲ـ۱۲۷۴؛ثعلب ، ۱۳۶۸، مقدمه خفاجی ، ص ب ـ د). به نوشته ابن درستویه ، که خود شاگرد ثعلب بوده است ، برخی در نسبت الفصیح به ثعلب تشکیک کرده و اصل آن را از ابن سکّیت یا ابن اعرابی دانسته اند (ص ۳۱؛نیز رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۴، ج ۸ ، ص ۱۰۹؛الفصیح * ).

۲) قواعدالشعر ، در باره ارکان و فنون و نقد شعر عربی . در این کتاب راجع به مسائل بلاغی و اقسام شعر، مباحث مهمی مطرح گردیده و در آن به دویست بیت از شاعران جاهلی ، صدراسلام و اموی استشهاد شده است (ثعلب ، ۱۳۶۷، مقدمه خفاجی ، ص ۱۹ـ۲۲). فؤاد سزگین (ج ۲، ص ۱۰۴؛ترجمه عربی ، ج ۲، جزء ۱، ص ۱۶۵ـ۱۶۶) قواعدالشعر ثعلب را با کتاب البدیع ابن معتز (متوفی ۲۹۶) مقایسه کرده است . قواعدالشعر چندین بار چاپ شده است ( رجوع کنید به زیدان ، ج ۱، ص ۴۸۹؛فرّوخ ، ج ۳، ص ۳۷۱).

۳) مَجالس ثعلب ، که اَمالی و مُجالسات نیز نامیده شده (سزگین ، ج ۸ ، ص ۱۴۶؛ترجمه عربی ، ج ۲، جزء ۱، ص ۱۳۴)، مجموعه ای ارزشمند از مطالب ادبی ، نحوی ، لغوی و تاریخی است (برای نمونه رجوع کنید بهمجالس ثعلب ، قسم ۱، ص ۲۹ـ۳۱ در باره تاریخ زندگانی ابوطالب ، پدر حضرت علی علیه السلام ). ثعلب در این کتاب ، بیشترِ مسائل نحوی را بر اساس دیدگاه مکتب کوفه مطرح کرده و گاهی آرای بصریان را نیز آورده است (همان ، قسم ۱، مقدمه عبدالسلام محمد هارون ، ص ۲۴).

۴) شرح دیوان زُهَیْربن ابی سُلْمی ‘ . وی در این شرح از آیات قرآن ، احادیث نبوی ، امثال ، و اشعار شاعران استفاده کرده (برای نمونه ، به ترتیبِ گفته شده رجوع کنید به ص ۸۱ ، ۸۵ ، ۳۱، ۱۳) و افزون بر توضیحات لغوی (مانند ص ۵، ۲۲۰) مناسبتهای تاریخی برخی ابیات را نیز ذکر نموده است (مانند ص ۸۵ ـ۸۶ ، ۱۲۴).

۵) دیوان ابن الدُّمَیْنه ، که در آن نخست شرح حال کوتاهی از ابن دمینه (متوفی ح ۱۳۰) آورده ( رجوع کنید به ابن دمینه ، قسم ۱، ص ۵ ـ۶) و بخشی از دیوان را از دو تن از شیوخ خود، زُبَیْربن بَکّار و ابن اَعرابی ، روایت کرده است (همان ، مقدمه احمد راتب نَفّاخ ، ص ۹). ثعلب در شرح ابیات دیوان از توضیحات لغوی و آیات قرآن و اشعار دیگر شاعران سود برده است ( رجوع کنید به همان ، قسم ۱، ص ۱۷ـ ۱۸).

برخی از نقدهای ثعلب و دیدگاههای نقادانه او در باره اشعار عرب موجود است (مثلاً مَرزُبانی ، ۱۹۶۵، ص ۱۰۳، ۱۱۷، ۲۸۷ـ ۲۸۸، ۳۱۷). دیدگاههای بلاغی ثعلب نیز گرد آمده است (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به عبدالقادر حسین ، ص ۲۲۲ـ۲۳۰).

نقلهای لغوی ثعلب و توضیحات وی در باره اشعار عربی ، مورد استناد بسیاری از ادیبان نامدار قرار گرفته است (مثلاً رجوع کنید بهصولی ، ص ۱۷۴، ۱۸۶؛ثعالبی ، ص ۴۸ـ۵۰؛جَوالیقی ، ص ۶۳، ۲۲۷؛زمخشری ، ص ۵۲). ثعلب برخی آیات قرآن را نیز تفسیر کرده است (مثلاً رجوع کنید به مرزبانی ، ۱۳۸۴، ص ۳۳۵ـ۳۳۶).

اشعاری نیز به طور پراکنده از ثعلب به جای مانده است (برای آگاهی از آنها رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ج ۶، ص ۴۵۰ـ۴۵۱؛
ابن جوزی ، ج ۱۳، ص ۲۵؛یاقوت حموی ، ج ۵، ص ۱۴۵؛یافعی ، ج ۲، ص ۱۶۴).



منابع :

(۱) ابن ابی یعلی ، طبقات الحنابله ، ج ۱، چاپ محمدحامد فقی ، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲؛
(۲) ابن انباری ، نزهه الالبّاء فی طبقات الادباء ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ?( ۱۳۸۶/۱۹۶۷ ) ؛
(۳) ابن جزری ، غایه النهایه فی طبقات القرّاء ، چاپ برگشترسر، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۴) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۵) ابن خلّکان ؛
(۶) ابن دُرُستَوَیْه ، تصحیح الفصیح و شرحه ، چاپ محمد بدوی مختون ، قاهره ۱۴۱۹/ ۱۹۹۸؛
(۷) ابن دمینه ، دیوان ، صنعه ابی العباس ثعلب و محمدبن حبیب ، چاپ احمد راتب نفاخ ، مصر ( ۱۳۷۹ ) ؛
(۸) ابن ندیم ؛
(۹) ابوالطیّب لغوی ، مراتب النحویین ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۱۰) محمدبن احمد ازهری ، تهذیب اللغه ، ج ۱، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، مصر ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۱۱) احمد شرقاوی اقبال ، معجم المعاجم ، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛
(۱۲) کارل بروکلمان ، تاریخ الادب العربی ، ج ۲، نقله الی العربیه عبدالحلیم نجار، قاهره ( ۱۹۷۴ ) ؛
(۱۳) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، فقه اللغه و سرّالعربیّه ، چاپ سلیمان سلیم بواب ، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۱۴) احمدبن یحیی ثعلب ، شرح دیوان زهیربن ابی سلمی ، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۱۵) همو، فصیح ثعلب و الشروح التی علیه ، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی ، ( قاهره ) ۱۳۶۸/۱۹۴۹؛
(۱۶) همو، قواعدالشعر ، چاپ محمد عبدالمنعم خفاجی ، مصر ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۱۷) همو، مجالس ثعلب ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ( ۱۹۶۰ ) ؛موهوب بن احمد جوالیقی ،

(۱۸) المعرّب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم ، چاپ احمد محمد شاکر، قاهره ۱۳۶۱؛
(۱۹) حاجی خلیفه ؛
(۲۰) خطیب بغدادی ؛محمدبن

(۲۱) احمد ذهبی ، کتاب تذکره الحفاظ ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۸ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ ۱۹۷۰؛
(۲۲) محمدبن حسن زبیدی ، طبقات النحویین واللغویین ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ?( ۱۳۹۲/۱۹۷۳ ) ؛
(۲۳) عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی ، مجالس العلماء ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۴) محمودبن عمر زمخشری ، کتاب المفصّل فی النحو ، اسلو ۱۸۷۹؛
(۲۵) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۷۸؛
(۲۶) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیّه و المعرّبه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۲۷) فؤاد سزگین ، تاریخ التراث العربی ، ج ۲، جزء ۱، نقله الی العربیه محمود فهمی حجازی ، ( ریاض ) ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۴۱۲؛
(۲۸) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، المزهر فی علوم اللغه و انواعها ، چاپ محمداحمد جادمولی ، علی محمد بجاوی ، و محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۲۹) محمدبن یحیی صولی ، ادب الکُتّاب ، چاپ محمد بهجه اثری ، قاهره ?( ۱۳۴۱ ) ، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۳۰) شوقی ضیف ، المدارس النحویه ، قاهره ?( ۱۹۶۸ ) ؛
(۳۱) عبدالقادر حسین ، اثر النحاه فی البحث البلاغی ، قاهره ( ۱۹۷۵ ) ؛
(۳۲) عمر فرّوخ ، تاریخ الادب العربی ، بیروت ۱۹۸۴ـ۱۹۸۵؛
(۳۳) علی بن یوسف قفطی ، اِنباه الرواه علی اَنباه النّحاه ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۳۴) مهدی مخزومی ، مدرسه الکوفه و منهجها فی دراسه اللغه و النحو ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۳۵) محمدبن عمران مرزبانی ، کتاب نورالقبس المختصر من المقتبس ، اختصار یوسف بن احمد یغموری ، چاپ رودلف زلهایم ، ویسبادن ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۳۶) همو، الموشح ، چاپ علی محمد بجاوی ، مصر ۱۹۶۵؛
(۳۷) عبداللّه بن اسعد یافعی ، مرآه الجنان و عبره الیقظان ، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۳۸) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، مصر ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷/ ۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛

(۳۹) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۴۰) EI 1 , s.v. “Tha ـ lab” (by R. Paret);
(۴۱) EI 2 , s.v. “Tha ـ lab” (by Monique Bernards);
(۴۲) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۹