زندگینامه آیت الله اکبر بهرمانی «هاشمی رفسنجانی»

 

 

تولد ، تحصیل و مهاجرت

آیت الله اکبر هاشمی بهرمانی ، معروف به « هاشمی رفسنجانی» روز شنبه ، سوم شهریور ماه سال ۱۳۱۳ هجری شمسی مطابق با ۱۴ جمادی الاولی ۱۳۵۳ هجری قمری و ۴ آگوست ۱۹۳۴میلادی، در روستای بهرمان از جلگه نوق شهرستان رفسنجان و در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد. ایشان یکی از ۹ فرزند میرزاعلی هاشمی بهرمانی و ماه‌ بی‌بی صفریان است. پدرش با اینکه تحصیلات حوزوی داشت ، از باغداران و کشاورزان منطقه بود.

نام خانوادگی «هاشمی» برای خانواده ایشان، با آن‏ که سیّد نیستند، به این دلیل انتخاب شده که نام جدّ پدری شان «هاشم» بوده است که در سرتا سر منطقه، املاک و امکانات زیادی داشته است. اکبر هاشمی تحصیلات را، از سن ۵ سالگی در مکتب خانه آقا سید حبیب آغاز نمود و در مکتبخانه «زن ملا عبدالله» ادامه داد، اما در ۱۴ سالگی به خاطر ظرفیت های کم و امکانات محدود روستا و با هدف ادامه تحصیل در حوزه علمیه، آهنگ مهاجرت به قم نمود.

سکونت استیجاری در منزل اخوان مرعشی و همسایگی با امام راحل در کوچه یخچال قاضی، برای این نوجوان مهاجر از روستا که استعداد و علاقه وافری به تعلیم و تعلم داشت، فرصتی استثنایی بود تا خوشه چین خرمن علم استادان وقت حوزه علمیه قم، چون آیات عظام : سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محمد محقق داماد، محمدرضا گلپایگانی، سید محمد کاظم شریعتمداری، عبدالکریم حائری یزدی، شهاب ‌الدین نجفی مرعشی، محمد حسین طباطبائی، حسینعلی منتظری و به ویژه امام خمینی (ره) شود.

فضای سیاسی قم و سراسر کشور، مخصوصا در سال های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ و مسایل مربوط به ملی شدن نفت، فداییان اسلام، ماجراهای آیت الله کاشانی و دکتر مصدق و حرکت تدریجی جامعه به سوی بیداری، اکبر هاشمی را که یک جوان طلبه بود ، به کانون مسایل کشاند، به گونه ای که خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از آن سالها داشت.

 

خاطره ای با آیت الله العظمی بروجردی

آیت الله هاشمی رفسنجانی با یادآوری خاطرات تلخ و شیرین سال های اول حضور در حوزه علمیه قم ، در باره یک برخورد تشویق کننده آیت الله العظمی بروجردی می گفت: « آنچنان حافظه من قوی بود که در دوران تحصیل در همان نوق ، تقریباً همه اشعار شش کلاس را حفظ کرده بودم و از اول تا آخر را بدون درنگ می‌خواندم. وقتی به قم آمدم ، در سال دوم وارد ادبیات نسبتاً‌ پیشرفته‌تر حوزه شدیم.

کتاب« الفیه بن مالک » را که هزار بیت شعر دارد ، حفظ بودم. آدم اگر آن کتاب را حفظ کند، بر ادبیات مسلط می‌شود. در منطق هم یک متن مختصر به نام «تهذیب المنطق» از تفتازانی داشتیم که آن را هم حفظ کرده و علم منطق را با متن آن از بر بودم. حفظ کردن قرآن، جزء آرزوهایم بود. هر وقت می‌رفتیم جایی ، دعا می‌کردم و از خدا می‌‌خواستم بتوانم حافظ قرآن شوم.

شنیده بودم آقای بروجردی به کسانی که قرآن و اشعار را حفظ کرده باشند، جایزه می‌دهد. اواخر سال دوم تا اوایل سال سوم تحصیلی حوزه در یک جلسه روضه پیش آیت‌الله بروجردی رفتم و نامه‌ای به دست ایشان دادم. ایشان همانجا نامه را خواندند و گفتند: الان حاضری امتحان بدهی؟ گفتم: بله. دو زانو نشستند و شال کمرشان را تنظیم کردند و از هر سه موضوع سوال کردند. از الفیه شعر سختی را پرسیدند و خواندم. از قرآن هم بخشی از آیه «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا»‌ (سوره بقره آیه ۱۰۶) را خواندند، و گفتند ادامه بده و من ادامه دادم.

سپس نوبت به تهذیب المنطق تفتازانی رسید، فرمودند: از کلیات خمس به بعد بخوان.آنقدر خواندم که فرمودند کافی است! آیت‌الله بروجردی در همان جلسه از جیب خود پولی درآوردند و فکر می‌کنم ۲۵ یا ۲۰ تومان به من دادند. دستور دادند برای من شهریه مقرر کنند. آن موقع شهریه را به طلبه‌هایی می‌دادند که به لمعه رسیده باشند ، ولی به خاطر همین امتحان، هنوز سیوطی می خواندم که به من ماهی ۹ تومان شهریه دادند. یکی از اعضای دفترشان (آقای حاج محمد حسین اعلم) می‌خواستند محبت کنند که مرا به دفترشان بردند و یک دست لباس مستعمل به من دادند که به من برخورد ، گریه کردم و عبا را انداختم و رفتم.» (گفت‌وگوی آیت‌الله هاشمی با جمعی از نوجوانان گروه کودک و نوجوان شبکه اول سیما ، برنامه نیمرخ، ۳ تیر ۱۳۷۷)

 

آغاز کارهای فرهنگی

بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت قانونی و حصر دکتر محمد مصدق در احمد آباد مستوفی، هاشمی رفسنجانی که در جریان مسایل کلی و جزئی جامعه قرار گرفته بود ، به خوبی درک کرد که درمان بسیاری از دردها ، آگاهی عمومی جامعه و به خصوص خواص، از برنامه های مشترک استعمار و استبداد برای بسط بستر جهل و اشاعه خرافات و فراگیری بی خبری است. در روزگاری که مطالعه روزنامه و نشریه، به عنوان سوغات غرب، برای طلبه ها ، مانند بسیاری از مظاهر تجدد، چون بلندگو و رادیو ، عیب بود، دست به انتشار نشریه ای با عنوان « مکتب تشیع» زد که در سراسر کشور پیش فروش می شد.

همزمان با تحقیق برای نگارش مقاله جهت درج در نشریه، به دو موضوع از همکاری استبداد و استعمار ، یعنی موضوع فلسطین و عقب ماندگی ایران رسید که پایه های دو کتاب ماندگار در تاریخ ایران و اسلام شد.، دو کتاب با عناوین « سرگذشت فلسطین» و « امیر کبیر» که هر دو با مقدمه هایی چون « کارنامه سیاه استعمار» و « قهرمان مبارزه با استعمار» چنان آب در خوابگاه مورچگان داخلی و خارجی ریخت که زندان ها و شکنجه های عجیب و غریب مترجم و نویسنده کتاب ها، یعنی آیت الله هاشمی رفسنجانی را به همراه داشت. دو کتابی که امام خمینی خواندن آنها را به مراجع ، علما و طلبه های حوزه های علمیه توصیه می نمود و دکتر مصدق با بیان این جمله که « از کتاب سرگذشت فلسطین بسیار استفاده نمودم و حیفم آمد که این کتاب در گوشه‌ ای بماند و مورد استفاده قرار نگیرد. » برای خرید آن چک می کشد تا « ز آن بیشتر ابتیاع فرمایند و آن را در معرض استفاده عموم قرار دهند.»

 

 

فعالیت ها:
آیت الله هاشمی رفسنجانی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی از اعضای موثر و برجسته شورای انقلاب بوده و سپس فعالیت های خود را در عرصه های گوناگون پی گیری کرده اند ، از جمله :

  1. عضو شورای ۵ نفره انقلاب
  2. عضو کمیته حل مشکل سوخت
  3. عضو کمیته استقبال از امام
  4. عضوشورای فقهی و از موسسین حزب جمهوری
  5. عضو و موسس جامعه روحانیت مبارز
  6. سرپرست وزارت کشور
  7. نماینده مردم تهران در دوره های اول تا سوم مجلس شورای اسلامی
  8. رئیس مجلس شورای اسلامی
  9. امام جمعه موقت تهران از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۸
  10. نماینده امام در شورای عالی دفاع
  11. سخنگوی شورای عالی دفاع
  12. فرمانده دفاع مقدس ازسال ۱۳۶۲
  13. جانشین فرماندهی کل قوا
  14. نماینده مردم تهران در دوره های اول تا پنجم مجلس خبرگان رهبری
  15. نایب رئیس مجلس خبرگان در پنج دوره
  16. رئیس مجلس خبرگان رهبری در دوره چهارم
  17. رئیس جمهور دوره های پنجم و ششم
  18. عضو هیات موسس دانشگاه آزاد اسلامی
  19. عضو هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی
  20. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۵
 
 
خانواده

در سال ۱۳۳۷ با خانم عفت مرعشی ، دختر « حجت الاسلام آقا سید محمد » ازدواج کرد. آیت الله هاشمی رفسنجانی در باره همسر و فرزندانشان ، گفته بودند: « همسرم از خانواده‌ای روحانی، از فامیل بزرگ مرعشی و نوه حضرت آیت الله سید کاظم طباطبائی یزدی، صاحب کتاب عروة الوثقی است که جایگاه معتبری در همه حوزه‌ها دارد. ، ثمره این ازدواج پنج فرزند به ترتیب: (فاطمه، محسن، فائزه، مهدی، یاسر) هستند.

بچه‌های ما در کار سیاست نیامدند. اما حُسن یا اشکالی وجود دارد که خیلی بی‌رودربایستی برخورد می‌کنند. مخفی‌کاری و ریاکاری نمی‌کنند و هر چه هستند، نشان می‌دهند. به معنای مصطلح وارد سیاست نشدند، ولی وارد میدان شدند. دخترانم یکی وارد کار ورزش و دیگری وارد بنیاد بیماران خاص شدند و با پسران آقای لاهوتی که یکی پزشک و دیگری دندانپزشک است، ازدواج کردند که قرار این ازدواج در آخرین زندان – زندان اوین که در آنجا هم بند بودیم – گذاشته شد.»

از پسرانش ، محسن که در اروپا جزو انجمن اسلامی بود و زمینه سیاسی داشت ، به ایران آمد، مشغول کار در موشک‌سازی شد. رشته‌اش مربوط به بدنه موشک‌سازی بود و به همین خاطر تحصیلش را نیمه‌کاره رها کرد و به کشور برگشت . کارش را با صنایع موشکی سپاه شروع کرد و سپس به بازرسی رئیس جمهوری رفت در سال ۱۳۷۶ ، رئیس متروی تهران و منشا خدمات بسیاری در تهران شد .

همزمان مسئول دفتر پدر در مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و در سال ۱۳۹۲ ، به عنوان معاون عمرانی دانشگاه آزاد ، به این مرکز بزرگ علمی و آموزشی کشور رفت. در سال ۱۳۹۶ در پنجمین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر تهران شرکت کرد که با اعتماد بی سابقه مردم تهران، ری و شمیرانات ، به عنوان نفر اول وارد شورا شد و توسط اعضای ، به عنوان رئیس شورای اسلامی شهر تران انتخاب شد.

مهدی هاشمی دومین پسر و چهارمین فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی است که ۲۹ شهریور ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. دانش آموز دبیرستان نیکان بود که با کسب رتبه ۲۹ کنکور سراسری, نفر اول رشته مهندسی برق دانشگاه تهران شد. وی همچنین به عنوان بسیجی به جبهه رفت و از جانبازان شیمیایی است. در سال های بعد از جنگ و پس از تحصیلات دانشگاهی ، به خاطر علاقه به صنعت ، به ویژه صنایع دریایی ، وارد این بخش شد و به دنبال سکوسازی و لوله‌های کف آب و حفاری در دریا رفت و سرانجام به پارس جنوبی و عسلویه رسید .بعدها به سازمان بهینه سازی سوخت رفت که گامی بزرگ برای صرفه‌جویی و محیط‌زیست است.

یاسر که آخرین فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی و متولد5 مرداد ۱۳۵۰ است، تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان نیکان گذراند و با شرکت در کنکور سراسری تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه های تهران و علم و صنعت با اخذ مدرک فوق لیسانس MBA ادامه داد.او سالها رئیس دفتر پدر در هیئت امنای دانشگاه آزاد اسلامی و مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.

 
 
آغاز مبارزه

از تاسوعای سال ۱۳۷۸هجری قمری که مطابق با ۴ مرداد ۱۳۳۷ با سخنرانی غرّا علیه سلطنت در همدان، وارد میدان مبارزه علیه طاغوت شد. پس از آن ۷ بار و مجموعاً ۴ سال و ۵ ماه به جرم فعالیت مخفیانه علیه حکومت پهلوی ، .بازداشت و زندانی و شکنجه شد و حتی علی رغم معافیت، به سربازی اجباری رفت، اما دست از مبارزه و ترویج اندیشه های امام راحل و افزایش آگاهی مردم برنداشت.

با تبعید امام خمینی، نقش هاشمی برای سر و سامان دادن به مبارزه و مبارزان و جلوگیری از انحراف نهضت روحانیت پررنگ‌تر شد. به گونه ای که هم برای سخنرانی به هیات های مذهبی تهران و هم در جمع هواداران جریان های سیاسی در داخل می رفت و هم برای رفع اختلافات مبارزان خارج از کشور، به عراق ، لبنان ، اروپا ، آمریکا و حتی شرق دور سفر می کرد که معمولاً بعد از هر سفری، توسط ساواک بازداشت و زندانی می شد.

در آخرین محکومیت که با اعتراض علما و مراجع قم و نجف، حکم اعدامشان به زندان تبدیل شد، پس از سه سال تحمل بدترین رفتارها در زندان های قرل قلعه؛ اوین ؛ قزل حصار ، قصر و کمیته مشترک ضد خرابکاری، در آذر ماه ۱۳۵۷ به دریای خروشان ملت در راهپیمایی های شورانگیز پیوست.

 

مبارزات قبل از انقلاب

با تبعید امام خمینی، نقش هاشمی برای سر و سامان دادن به مبارزه و مبارزان و جلوگیری از انحراف نهضت روحانیت پررنگ‌تر شد. به گونه ای که هم برای سخنرانی به هیات های مذهبی تهران و هم در جمع هواداران جریان های سیاسی در داخل می رفت و هم برای رفع اختلافات مبارزان خارج از کشور، به عراق ، لبنان ، اروپا ، آمریکا و حتی شرق دور سفر می کرد که معمولاً بعد از هر سفری، توسط ساواک بازداشت و زندانی می شد.

در آخرین محکومیت که با اعتراض علما و مراجع قم و نجف، حکم اعدامشان به زندان تبدیل شد، پس از سه سال تحمل بدترین رفتارها در زندان های قرل قلعه؛ اوین ؛ قزل حصار ، قصر و کمیته مشترک ضد خرابکاری، در آذر ماه ۱۳۵۷ به دریای خروشان ملت در راهپیمایی های شورانگیز پیوست.

به هر حال یکی از وجوه شخصیتی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، بعد قرآنی ایشان است که علاوه بر سخنرانی‌ها و خطبه‌هایی که در موضوعات قرآنی و تبیین معارف اسلامی داشتند، دو اثر ماندگار و علمی ارزشمند باقی گذاشتند که برای پژوهشگران علوم قرآنی و حوزوی بسیار قابل استفاده و منشأ اثر است.

کتاب بیست و یک جلدی« تفسیر راهنما» و اثر بی نظیر و ۳۳ جلدی «فرهنگ قرآن» ماحصل یادداشت‌های زندان اوین هستند که از دی ماه سال ۱۳۵۴ آغاز می‌شوند و تا پیروزی انقلاب ادامه می‌یابند. مجموع یادداشت‌های ایشان در ۲۲ دفتر دویست برگی نوشته شده بود و برای حفظ و نگهداری آنها از دستبرد ساواک و یا مأموران زندان، هر بار که عیال آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به ملاقات ایشان می‌رفت، دفترهای نوشته شده را می‌گرفت و دفتر جدید تحویل می‌داد و بهترین دل مشغولی آقای هاشمی رفسنجانی در زندان همین تدوین و فیش‌برداری های قرآنی بود که در مجموع ۳۲ هزار برداشت با ۸ هزار عنوان، پایه‌های اولیه و اصلی این دو اثر را تشکیل می‌داد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درخصوص شیوه کارشان گفته بودند: «آیات قرآن را از آغاز یکایک مطالعه می‌کردم و نکته‌های قابل استفاده را در فیش‌های کوتاه و گویا، یادداشت می‌کردم و در کنار همان جمله‌های کوتاه ، نمایه‌سازی هم می‌کردم تا بعدها تفکیک اطلاعات بدست آمده به سرعت و راحتی انجام گیرد و هر موضوعی جایگاه خود را در تدوین نهایی پیدا کند.»

پس ازانتشار اولین مجلد از فرهنگ قرآن، آیت الله هاشمی رفسنجانی با شوق و شور زاید الوصفی نوشت : « اینک زورق کوچک خود را نزدیک کرانه اقیانوسی عظیم می‌بینم و در افق بسیار خیره کننده‌ای هستم که روزی از دور کورسویی می‌نمود. چه منظره زیبایی! و چه کرانه امیدبخش و نشاط آفرینی! اینک با تحقق آرزوی دیرینه‌ام، در من شعفی وصف ناپذیر پدید آمده است.« فرهنگ قرآن» اسم محبوب و عزیزی است که سال‌های سال وجودم را تسخیر کرده و اندیشه‌ام را نوازش داده است.»

 

نخستین مسولیت های رسمی مبارزاتی

اگرچه هاشمی رفسنجانی از نخستین روزهای مبارزه ، امین امام خمینی بودند و حتی در جریان کاپیتولاسیون، از طرف امام ، برای جمع آوری اسناد به تهران رفته بود، اما نخستین مسولیت های رسمی مبارزه را ماهها قبل از پیروزی انقلاب پذیرفت.

به انتخاب امام و به همراه چهار روحانی دیگر عضو شورای انقلاب شد که تا پس انقلاب هم هم عضو آن شورا و حتی سرپرست وزارت کشور برای برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود.

مجددا به انتخاب امام ، تنها روحانی عضو هیات حل مشکل سوخت بود که دکتر بازرگان که رئیس این هیات بود، پس از مشاهده تاثیر کلام هاشمی در کارگران و اعتصاب کنندگان شرکت نفت، گفته بود: « الان راز عضویت یک روحانی در یک جمع تخصصی و سیاسی را می فهمم.»

مسولیت های دیگرشان در روزهای قبل از پیروزی، عضویت در هیات استقبال از امام و مدیریت تعصب روحانیون در مسجد دانشگاه تهران بود.

 

پیروزی انقلاب اسلامی

بعد از ورود امام به کشور، انبوهی از مسولیت ها، فرصتی باقی نگذاشته بودند تا هاشمی که چون مریدی سالها مشتاق مراد خویش بود، به دیدار معمار کبیر انقلاب برود. هاشمی رفسنجانی در این باره می گوید: « فردای س از ورود امام به وطن ، یعنی ۱۳ بهمن ۱۳۵۷ ، وقتی پس از فراق طولانی، در مدرسه رفاه به خدمت ایشان رسیدیم، هنوز شیرینی آن کلام همراه با عتاب و عطوفتشان را در دل دارم که «کجایی؟! دو روزه اینجاییم و شما را نمی‌بینیم؟» و من مؤدبانه جواب دادم :کارهای زیاد و خطیر است و مسئولیت‌ها سنگین.»

امام روز چهاردهم بهمن ، ایشان و شهید مطهری را مسئول اداره محتوای برنامه های رادیو و تلوزیون کرده بود و سرانجام روز ۱۶ بهمن، جلوی دوربین ها و در کنار امام عزیز، حکم نخست وزیری مهندس بازرگان را قرائت کرد که کم کم شهرتشان چون آفتاب عالمگیر شد.

عضویت در شورای انقلاب، سرپرستی وزارت کشور، عضویت در شورای مرکزی جامعه روحانیت ، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضویت در مجلس خبرگان ، نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ، ریاست قوه مقننه ، عضویت در شورای عالی دفاع و مسئولیت و عضویت در چندین نهاد تصمیم ساز و تصمیم گیر نظام، مخصوصاً بعد از شهادت تدریجی برخی از همسنگران مبارزه، آیت الله هاشمی رفسنجانی را کانون مراجعات کرده و شگفتا که این مسئولیت های متعدد با اعتماد روز افزون امام راحل همراه بود که اوج آن در در تعابیر پیامی می بینیم که پس از ترور نافرجام آن مرد بزرگ بر قلم آورده بودند:

 

 

جناب حجت الاسلام مجاهد متعهد، آقای هاشمی عزیز

مرحوم مدرس که به امر رضا خان ترور شد، از بیمارستان پیام داد: «به رضا خان بگویید من زنده هستم». مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده است چون نهضت زنده است…من به آقای هاشمی- فرزند برومند اسلام تبریک می‏گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خدای تعالی خواستارم. (صحیفه امام، ج‏۷، ص: ۴۹۵ و ۴۹۶)

 

دفاع مقدس و هاشمی رفسنجانی

شورای عالی دفاع یا به اصطلاح « اتاق فرمان جنگ»مرکز تصمیم گیری های کلان درباره نحوه مقابله با متجاوزان بود، تصمیماتی که خروجی نهایی آن پیروزی افتخارآفرین کشورمان و شکست خفت بار صدام و همپیمایانش در پایان جنگ ۸ ساله بود.

در میان اسامی تصمیم گیرندگان و صاحبان فکر و ایده‌های اثرگذار در دفاع مقدس، نام یکی از فرماندهان همواره خودنمایی می کند. این فرمانده بر اساس لیاقت و تدبیر بالای خود توانست نظر امام راحل را به خود جلب کند و بر اساس حکم بنیانگذار انقلاب اسلامی فرماندهی جنگ را در دست بگیرد.

وقتی حزب بعث به ایران عزیز حمله کرد، هاشمي رفسنجاني بلافاصله در ستاد ارتش حاضر شد و همیشه از اولین جلسه خویش با خلبانان نیروی هوایی پس از بمباران فرودگاه های کشور با افتخار یاد می کرد که فرزندان ایران به ما می گفتند:« اگر تصمیم نظام بر عدم جنگ است، لااقل به ما فرصت بدهید تا از حیثیت نیروی هوایی ، ارتش ، مردم و ایران دفاع کنیم.»

آیت الله هاشمی رفسنجانی به چيزي جز «دفع تجاوز دشمن» و «حفظ تماميت ارضي» ايران فكر نمي كرد و چاره كار را دميدن روح ايستادگي در ملت ايران و بكارگيري توان نيروهاي مسلح عليه قواي ارتش متجاوز بعثي مي دانست و در تبيين ديدگاه امام خميني براي سازماندهي يك «دفاع مردمي» تلاش و كوشش بسياري كرد. از موفق ترين خطيبان نماز جمعه بود كه انديشه دفاعي اسلام را براي مردم در خطبه هاي تحليلي نماز جمعه بيان مي كرد و مردم را تشويق به حضور داوطلبانه در ميدان هاي دفاع از كشور مي كرد.

با تشكيل شوراي عالي دفاع، امام راحل آيت الله هاشمي رفسنجاني به عنوان يكي از نمايندگان امام خميني در اين شورا برگزيده شد. حضور او در شوراي عالي دفاع موجب شده بود تا با واقعيات مسائل سياسي و صحنه واقعي جنگ به طور مستمر درگير باشد. اما نقش مهم تر هاشمي از لحظه فتح خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ به بعد و در تداوم جنگ نمايان مي شود. در تصميم گيري براي چگونگي ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، او از كساني است كه معتقد به داشتن دست بالاتر نسبت به عراق براي خاتمه دادن به جنگ از طريق مذاكره سياسي است.

گرچه وي معتقد است كه نظاميان، بويژه مرحوم تيمسار قاسمعلي ظهيرنژاد رئيس ستاد مشترك ارتش، امام را در دو جلسه شوراي عالي دفاع كه پس از فتح خرمشهر در محضر امام خميني منعقد شد،قانع به عبور از مرز تا پدافند در ساحل اروندرود كردند، ولي هاشمي رفسنجاني رسيدن به اين مانع طبيعي دفاعي را امكاني براي يافتن موقعيت نظامي برتر نسبت به ارتش عراق براي پايان دادن شرافت آميز به جنگ تحميلي از طريق”مذاكره” و “مصالحه”و “تحميل شرايط ايران” بر صدام حسين مي دانست.

با ناكامي در عمليات رمضان و بروز اختلاف بين فرماندهان ارتش و سپاه، هاشمي رفسنجاني به صحنه عمليات نزديك تر شد. از آنجا كه فرماندهان ارتش و سپاه، بسياري از مشكلات و معضلات خود را براي هاشمي به عنوان فردي نزديك به امام خميني مطرح مي كردند، او در پي هماهنگي بيشتر بين اين دو نهاد نظامي برآمد. با افزايش ناهماهنگي ها بين ارتش و سپاه و تداوم عمليات هاي ناموفقي مثل والفجر مقدماتي، امام خميني به اين نتيجه رسيد که ا فردي را به عنوان هماهنگ كننده نيروهاي مسلح برگزيند تا ظرفيت هاي سپاه و ارتش در هماهنگي با يكديگر، بهتر عليه قواي دشمن بكار رود. بر همين اساس ايشان طي حكمي در ۳۰ بهمن ماه سال ۱۳۶۲ هاشمي رفسنجاني را به سمت فرمانده عمليات هاي موسوم به والفجر و در واقع فرماندهي جنگ منصوب كردند.

با صدور اين حكم، هاشمي رفسنجاني قرارگاه خاتم الانبياء را تشكيل داد و حضور بيشتري در مناطق عملياتي پيدا كرد. قبل از آغاز عمليات خيبر،در جلسات فرماندهان رده هاي مختلف عملياتي ارتش و سپاه با آقاي هاشمي رفسنجاني مشخص شد كه ايشان ذهني منظم داشته و داراي دقت بالايي در اخذ ديدگاه هاي نظامي است و در باره طرح هاي عملياتي فقط شنونده نيست، بلكه در باره چرايي هر تصميم بحث مي كند و سوالات دقيقي را مطرح مي نمايد.

هاشمي رفسنجاني در اثناي جنگ با توجه به “واقعيات صحنه عمليات” و شناختي كه از “قابليت ها و توان خودي” و نيز “توان و ظرفيت هاي ارتش عراق”بدست آورده بود، و با توجه به “حمايتي” كه قدرت هاي بزرگ و بويژه كشورهاي پولدار عربي مثل عربستان از صدام حسين مي كردند، يك تعريف عملياتي از شعار “جنگ جنگ تا پيروزي”كه امام خميني به دنبال آن بود، ارائه داد و به دنبال “كوتاه كردن دوران جنگ” و پايان دادن به مخاصمه بود.هاشمي”پيروزي” را تصرف يك منطقه استراتژيك از خاك عراق مثل بصره يا مناطق نفت خيز جنوب عراق مي دانست تا بتوان از موضع قدرت،باقيمانده سرزمين هاي ايران را آزاد كرد و جنگ را از طريق “مذاكره سياسي”به پايان برد و راه را براي پيشرفت و آباداني دو كشور باز كرد.

با همين ديدگاه بود كه ايشان از طرح ريزي عمليات خيبر و بدر كه بر اساس آن، قواي ايران به كنار رودخانه دجله مي رسيدند و چاه هاي نفت جزاير مجنون را در اختيار مي گرفتند، استقبال كرد. رفسنجاني قبل از انجام عمليات بدر در سال ۱۳۶۳ در جمع فرماندهان ارتش و سپاه در قرارگاه مركزي خاتم الانبياء طي بيانات جامعي ، در نهايت مطالبي به اين مضمون گفت: شما اين عمليات را با موفقيت انجام دهيد و راه بصره به بغداد را مسدود كنيد، ما جنگ را پايان مي دهيم.

همين استراتژي را تا آخر جنگ دنبال كرد و به دنبال انجام يك “عمليات سرنوشت ساز” بود تا بتواند جنگ را با دست بالا خاتمه دهد.

تقويت بنيه دفاعي كشور یکی از برنامه های هاشمی در مقام فرماندهی جنگ بود ، چراکه در بين سياستمداران و روحانيان، مسلط ترين فرد به مسائل نظامي و برنامه هاي عملياتي بود. به همين دليل بود كه به تامين موشك هاي زمين به زمين و ساحل به دريا براي نيروهاي مسلح روي آورد و موفق شد كه با دیپلماسی، تعداد معدودي موشك دريافت كند.ایشان مي دانست كه با تعداد معدودي موشك نمي توان با قدرت هوايي و موشكي فزاينده عراق كه متكي به منبع قدرت هاي بزرگ مثل روسيه و چين و فرانسه است، مقابله كرد، لذا بلافاصله صنايع موشكي سپاه و جهاد را حتی با عضویت فرزندش ؛ محسن ؛ که مشغول تحصیل در خارج از کشور بود ، بنيانگذاري كرد که بايد ایشان را پدر صنايع و قدرت موشكي ايران به حساب آورد ، چراکه بكارگيري و ساخت انواع موشك هاي اسكاد، كرم ابريشم و ضد تانك تاو ثمره اين همت بلند است. همچنين از هر فرصتي براي بازسازي توان موشكي ايران بويژه موشك هاي ضد هوايي هاوك و تامين قطعات هواپيماهاي جنگنده استفاده مي كرد.با اين سیاست بود كه توانست با توجه به نياز آمريكايي ها و فرانسوي ها به آزاد سازي گروگان هاي خود در لبنان، مقادير قابل توجهي قطعات و موشك هاوگ و نيز موشك تاو را در سال ۱۳۶۴ تهيه كند كه اقدام موثري در ماجراي مك فارلين بود.

در چهار سال آخر جنگ، آقاي هاشمي رفسنجانيبه همراه ساير مسئولين كشور،ظرفيت كشور را به جبهه ها سرازير کرد. در همين دوران بود كه عمليات هايي مانند فتح فاو، كربلاي ۴ و شلمچه(كربلاي۵) و نيز عمليات والفجر۱۰ از سال ۱۳۶۴ تا ابتداي سال ۱۳۶۷ انجام شد. با گسترش جنگ و فراگير شدن آن در حمله به شهرها و توسعه جنگ شيميايي و افزايش حملات عراق به بنادر نفتي ايران و نفتكش ها در خليج فارس، امام خميني در ۱۲ خرداد ماه سال ۱۳۶۷ آيت الله هاشمي رفسنجاني را به سمت «جانشين فرمانده كل قوا» با تمام اختيارات منصوب كرد تا ايشان بتواند تمامي امكانات دولت و نيروهاي مسلح را در مقابله با ارتش بعثي عراق بكار گيرد که ایشان هم نخست وزير را به سمت رئيس ستاد فرماندهي كل قوا و برخي از وزرا و فرماندهان جنگ را در مسئوليت هاي ستاد فرماندهي كل قوا بكار گرفت.

مهمترين نقش آيت الله هاشمي رفسنجاني را بايد در خاتمه دادن به جنگ تحميلي در سال ۱۳۶۷ دانست. اواخر دوران جنگ، تقريبا هيچ يك از مسئولين طراز اول كشور حرفي از پايان دادن به جنگي كه ديگر فرسايشي شده بود، نمي زدند، ولي هاشمي رفسنجاني پس از انتصاب به سمت جانشين فرمانده كل قوا، از فرماندهان جنگ خواست تا طرح خود را براي تداوم و پيروزي در جنگ ارائه كنند.

از دولت هم خواست تا چگونگي توان خزانه كشور براي پشتيباني از نيروهاي حاضر در صحنه عمليات را به تصوير بكشد. نامه تكان دهنده فرمانده كل سپاه و نوشته رييس سازمان برنامه و بودجه بيانگر آن بود كه پيروزي نظامي به اين زودي ها امكان پذير نيست . از سوي ديگر معلوم بود كه آمريكا و ساير قدرت هاي بزرگ نخواهند گذاشت كه جمهوري اسلامي ايران پيروز مطلق و بلامنازع ميدان جنگ با عراق باشد. حضور گسترده ناوهاي جنگي آمريكا در خليج فارس از سال ۱۳۶۶ و حمله به سكوهاي نفتي ايران و سرنگوني هواپيماي مسافري ايران نيز بيانگر اين موضوع بود.

در اينجا بود كه پس از چهار ماه شكست پي در پي در جبهه ها و به اسارت درآمدن نزديك به ۱۷ هزار نفر از رزمندگان، آقاي هاشمي رفسنجاني آماده يك فداكاري بزرگ شد و به امام خميني پيشنهاد كرد كه ايشان مسئوليت خاتمه يافتن جنگ از طريق پذيرش قطعنامه ۵۹۸ شوراي امنيت سازمان ملل را مي پذيرد و خود را قرباني رسيدن به صلح براي ملت ايران مي كند.ولي امام خميني كه هميشه صادقانه و شفاف، واقعيات اوضاع و مشكلات كشور را براي مردم بيان مي كرد، شخصا با پذيرش آتش بس، به جنگ ۸ ساله پايان دادند.

ریاست جمهوری

آیت الله هاشمی رفسنجانی را می‌توان به جرات مرد روزهای سخت ایران دانست . از همراهی وی با بنیانگذار جمهوری اسلامی در روزهای مبارزه وانقلاب تا قبول مسئولیت در تمامی دوران جمهوری اسلامی ثابت می‌کند که برای ایران مردی تکرار ناشدنی است.

همین قدرت و توانایی در مدیریت شرایط سخت بود که وی را در سال ۶۸ و درست یک سال پس از اتمام جنگ و بعد از فقدان امام خمینی(ره) به قبول مسئولیت ریاست جمهوری وادار کرد تا وظیفه بازسازی اقتصادی را بر عهده گیرد که ۸ سال جنگ لطمه‌های بزرگی به آن زده بود.

بر همین اساس دولت سازندگی در سال‌های اول پس از جنگ برسرکار آمد. دولت اول آیت الله هاشمی رفسنجانی ازنظر اقتصادی با کسری بودجه شدید نزدیک به ۵۰ ‌درصد مواجه بود، اما توانست بودجه را در طول دورانی هشت ساله به توازن برساند. از سوی دیگر، ترکیب بودجه و هزینه‌های دولت به نفع طرح‌ها و هزینه‌های عمرانی تغییر کرد و این رویکرد افتتاح و راه‌اندازی طرح‌های بزرگ عمرانی در هشت سال ریاست‌جمهوری وی را به دنبال داشت.

پس از پایان یافتن جنگ ، یکی از اولویت‌های کشور، بازسازی کشور و ترمیم زیر ساخت‌ها و خسارت‌های ناشی از جنگ تحمیلی بود، بر این اساس ، دولت سازندگی، بازسازی ویرانی‌های جنگ و توسعه اقتصادی را در اولویت کاری خود قرار داد و برنامه‌های داخلی خود را بر پایه سیاست تعدیل و توسعه صادرات (در مقابل جایگزینی واردات) خصوصی‌سازی و جذب سرمایه‌های خارجی بنیان نهاد و سیاست خارجی‌اش را بر تنش‌ زدایی استوار کرد.

از مهمترین فعالیت‌های اقتصادی صورت گرفته در دولت سازندگی، تدوین و اجرای اولین برنامه پنج ساله توسعه اقتصادی بعد از انقلاب بود. سیاست باز اقتصادی و وضع قوانین ضد انحصار از جمله اقدامات مؤثر وی بوده است. آیت الله هاشمی رفسنجانی تفکر اقتصادی دولت خود را بر مبنای حضور افراد فنی و مسلط به حوزه اقتصاد یا همان تکنوکرات‌ها پیش برد، به گونه ای که در دولت اول و دوم ، تلاشی صورت گرفت تا در زمینه اجرایی و عملیاتی، مدیریت کشور از سمت چهره‌های صرفا سیاسی به سمت افراد با تجربه فنی و اجرایی لازم در هر حوزه منتقل شود. این عمل سبب شد تا کشور در بخش‌های عمرانی و زیر ساختی با نظر سیاسی مدیریت نشود، بلکه حرف اول را دیدگاه فنی و کارشناسی بیان می کرد.

از سوی دیگر، به جهت نیاز ارزی کشور برای انجام این حجم بالای کار، استفاده از فاینانس و وام‌های خارجی به عنوان اهرم‌های مالی برای راه انداختن و سرعت بخشیدن به پروژه‌ها در داخل کشور در این دوران ضرورت پیدا کرد.

شرکت‌های داخلی نیز در این دوره زمانی کمک مهمی برای راه افتادن چرخ‌های اولیه عمران کردند. البته در بخش‌های مهمی مانند نفت و گاز که در آن مقطع توان مهندسی بالایی در کشور وجود نداشت، احیای ظرفیت‌های عقب افتاده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود و همه این موارد در کنار هم سبب شد تا فرآیند همزمان سازندگی در بخش‌های مختلف آغاز شود.

به گفته وی به‌کارگیری سیاست‌های تثبیت، سبب شد نرخ تورم از ۴۹.۴ به ۲؛ ۳۲ ‌درصد در سال۱۳۷۵ کاهش یابد و در عین حال رشد تولید ناخالص داخلی از ۵؛۴ به ۵.۲ درصد، رشد سرمایه‌گذاری از ۳.۲ به ۸.۳ درصد بالغ شود. همچنین نرخ بیکاری از۱۶درصد پس از جنگ به ۹‌درصد در سال ۱۳۷۶ تقلیل یافت. افزایش تراز بازرگانی خارجی به ۷.۴ میلیارد دلار، کاهش کل بدهی‌های خارجی و بهبود ساختار سررسید بدهی‌ها از دیگر موفقیت‌های دوران سازندگی بوده است.

در این دوران بیش از ۶۰ سد مخزنی ساخته شد و توسعه شبکه‌های آبیاری و زهکشی و سایر اقدامات بخش کشاورزی سبب شد که محصولاتی نظیر گندم و محصولات زراعی رشد سالانه‌ای حدود ۶۰‌درصد را تجربه کنند.

همچنین در مسیر سازندگی، بنگاه‌های تولیدی و کارخانجات و بخش خصوصی رشد بیشتر و سریع‌تری پیدا می‌کنند، رشدی که بنیان اصلی رشد اقتصادی کشور را هم فراهم کرد. این رشد در ادامه خود افزایش اشتغال، توسعه تولید داخلی، افزایش منابع مالی و نتیجتاٌ مصرف بیشتر را هم ایجاد کرد. از همین رو کاهش بیکاری ناشی از افزایش عمران و تولید سبب شد تا توزیع درآمد در گستره بزرگتری از جامعه اتفاق بیافتد.

اقدامات دولت سازندگی در بازسازی کشور و ایجاد زیر ساخت‌های اقتصادی و فرهنگی ، پیامدهای مثبتی را در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجنماعی کشور بر جای گذاشت .

اجرای برنامه توسعه اول در این دوران , علاوه بر رونق بخشیدن به فعالیت‌های اقتصادی ، باعث ایجاد تحرک در سرمایه‌گذاری , تولید و اشتغال و تأمین رشد متوسط سالیانه ۳/۷درصد تولید ناخالص داخلی شد و بازسازی خسارت خرابی‌های جنگ تا حدی ترمیم کرد. برنامه دوم توسعه نیز از جهت ساختاری و ماهیت تفاوت زیادی با برنامه اول نداشت و به نوعی ادامه آن محسوب می‌شد و در این برنامه نیز رشد و توسعه اقتصادی به عنوان اصلی‌ترین هدف در نظر گرفته شده بود.

ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام

هنوز هشت سال ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی به پایان نرسیده بود که آیت الله خامنه ای در اسفند ماه ۱۳۷۵ با حکم جدیدی، ایشان را به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزید. اگرچه پیش از آن هم در چندین دوره ریاست این مجمع را بر عهده داشت، اما این حکم موارد مهمی داشت که می توان گفت تدوین سیاست های کلی ، داوری در اختلافات شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی و حل معظلات کشور ، فصلی دیگر از مدیریت جامع و فراجناحی آیت الله هاشمی رفسنجانی را رقم زد.

اما همین دوران که دو دولت با دورویکرد متفاوت روی کار آمده بودند، فرصتی به تندروها داده بودند که به مصداق پیش بینی تاریخی امام راحل که « حتمال قوی می‌دهم که پس از من برای انتقام‌جویی از من به بعضی از نزدیکان و دوستانم تهمت‌ها که من آن را ناروا می‌دانم، بزنند و به آتشی که باید من را بسوزاند ، آنان را بسوزانند و احیاناً به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنان بگیرند.» (صحیفه امام خمینی ،جلد ۱۷ ،صفحه ۹۰ ) ، با بیشترین توهین ها و تهمت ها ، آیت الله هاشمی رفسنجانی را نواختند!! و کار به جایی رسید که شخصی در مقام رئیس جمهور ، در تلوزیون زبان به دروغ گشود و خیلی ها با سکوت خویش، آن جمله معروف هاشمی رفسنجانی را در تاریخ مظلومیت مردان راستین جاودان کردند که « «روزی در جمع یاران به بهشتی گفتم این تهمتهای تلخ آزارت نمی دهد؟. نگاهم کرد و گفت: این آسیاب به نوبت است ،نوبت تو هم خواهد رسید.»

سال ۸۹ که امواج سیاسی بعضی ها را سوار بر خویش کرده بود و هرچه دلشان می خواست ، می گفتند، آیت الله هاشمی باز دست به قلم برد و نگاشت: « اینک ۳۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می‌گذرد و بقایای فکری دین‌زدایی و روحانیت‌ستیزی که در بهار هوشیاری مردم ایران، چون مارهای افسرده سر در خاک انتقام فرو برده بودند، در پاییز بداخلاقی‌های سیاسی و اختلافات سلیقه‌ای، پوست‌اندازی کرده و سر برآورده‌اند و خاکریز به خاکریز جلو می‌آیند و شاهدیم که پس از توهین و تهمت به سران روحانی عرصه سیاست در ۳۰ سال گذشته، به فضلا، علما و مراجع قم رسیده‌اند. تأسف‌آور است که این بار برای توهین و تهمت، لباس رشیدی مطلق‌ها را درآورده و خرقه دوستی و ارشاد پوشیده‌اند، رندانه با چراغی که دروغ را اخلاق، تهمت را مبارزه و توهین را جهاد می‌دانند، مزوّرانه پشت خاکریزی پناه گرفته‌اند که مطمئناً آخرین و بالاترین هدف آنها خواهد بود.»

صبر سیاسی آیت الله هاشمی رفسنجانی میوه شیرینی به نام «آگاهی» داد تا مردی که ۸ سالتمام تحت شدید ترین ومسموم ترین تبلیغات سیاسی بودند، حتی پس از رد صلاحیت ، گوش هوش به سخنان ایشان بسپارند که نتیجه آن انتخاب دولت اعتدال در سال ۱۳۹۲ و انتخاب معنا دار آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان نفر اول پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری دراستان تهران انتخاب شوند و در تاریخ ماندگار شود که ریاست و نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری، نتیجه هوشمندی مرد و مسئولان در مقاطع مختلف بود.

تالیفات

  1. سرگذشت فلسطین، اکبر هاشمی رفسنجانی، اکرم زعیتر، ناشر: بوستان کتاب قم

  2. کارنامه و خاطرات، اکبر هاشمی رفسنجانی، عباس بشیری، محسن هاشمی رفسنجانی، ناشر: دفتر نشر معارف انقلاب

  3. آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ناشر: برد

  4. جایگاه مساجد در نظام اسلامی از منظر قرآن، اکبر هاشمی رفسنجانی، ناشر: زینی

  5. فرهنگ قرآن، اکبر هاشمی رفسنجانی، ناشر: بوستان کتاب قم

  6. تفسیر راهنما 23جلد، اکبر هاشمی رفسنجانی، ناشر: بوستان کتاب قم

  7. جهان در عصر بعثت، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمدجواد باهنر، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی

  8. امیرکبیر: قهرمان مبارزه با استعمار، اکبر هاشمی رفسنجانی، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی

  9. همبستگی امت اسلامی (مجموعه سخنرانی‌ها در کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی)، اکبر هاشمی رفسنجانی، سیدجلال میرآقایی (گردآورنده)، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی

  10. سماحه الشیخ الهاشمی الرفسنجانی فی عصر المجابهه: مذاکرات المخاض السیاسی، عبدالرحیم حمرانی، اکبر هاشمی رفسنجانی

عروج

سرانجام این کوه صبر و مقاومت که از سال ۱۳۶۰ تا ۱۸ دیماه ۱۳۹۵ خاطرات هر روزشان را می نوشت ، پس از عمری جهاد و مبارزه، عصر روز یکشنبه، ۱۹ دی ماه به دیار باقی شتافت و پس از دو شب وداع تاریخی مردم با پیکرشان در حسینیه جماران، صبح روز سه شنبه ، ۲۱ دی ماه، بعد از یک تشییع جنازه میلیونی از دانشگاه تهران تا بهشت زهرا، در جوار امام راحل و در مضجع شریفش به خاک سپرده شد.یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.(1)

1- مرکز اسناد آیت االه هاشمی رفسنجانی

2 – سایت ویکی پدیا

زندگینامه شهید مهندس محمدجواد تندگویان (۱۳۶۷یا۱۳۶۸ -۱۳۲۹ش)

 paper043707794417

وزیر نفت دولت محمدعلی رجایی . وی در ۲۶ خرداد ۱۳۲۹ در خانی آباد تهران به دنیا آمد. پدرش ، حاج جعفر، در میدان بهارستان مغازه کفاشی داشت . تندگویان علوم مقدماتی قرآنی را نزد پدرش فراگرفت و با حضور در مسجد بینایی و هیئتهای بنی فاطمه و فاطمیون خانی آباد با تعالیم دینی آشناتر شد. پس از گذراندن دوره ابتدایی (۱۳۳۶ـ ۱۳۴۱ ش )، دوره متوسطه را در ۱۳۴۲ ش در دبیرستان جعفری اسلامی آغاز کرد (کامور بخشایش ، ص ۷، ۱۳؛ جباری ، ص ۵؛ دولت عشق ، ص ۴۵ـ۴۶).

قیام ۱۵ خرداد در این سال بشدت او را تحت تأثیر قرار داد و موجب آشنایی او با نهضت و افکار امام خمینی شد. در ۱۳۴۶ ش ، دوره متوسطه را با موفقیت به پایان رساند. از نیمه اول سال تحصیلی ۱۳۴۷ـ ۱۳۴۸ ش تحصیلات خود را در دانشکده نفت آبادان آغاز نمود و بلافاصله با انجمن اسلامی دانشجویان همکاری کرد و در مدتی کوتاه ، عضوی بسیار فعال و مؤثر شد. او از شخصیتهایی چون مرتضی مطهری ، علی شریعتی ، محمدتقی جعفری برای ایراد سخنرانی در دانشکده نفت دعوت کرد ( نفت و ایثار ، ص ۱۴ـ ۱۵؛ جوانبخت ، ص ۱۵ـ۱۶، ۲۱ـ۲۳؛ دولت عشق ، ص ۴۶ـ۴۷) و هم زمان با این اقدامات ، با انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج از کشور به همکاری و تبادل افکار پرداخت (ایران . مجلس شورای اسلامی ، ص ۹).

در ۱۳۵۱ ش ، دوره کارشناسی مهندسی پتروشیمی را به پایان رساند و در پالایشگاه نفت تهران به کار مشغول شد. در شهریور ۱۳۵۲، حدودیک سال پس از فارغ التحصیلی ازدواج کرد. پس از آن درآبان ۱۳۵۲ به آبادان رفت تا فعالیتهای انجمن اسلامیدانشکده نفت آبادان را گسترش دهد اما با اعمالِ فشارساواک از پالایشگاه تهران اخراج شد (پرونده بازجویی محمدجواد تندگویان در ساواک تهران موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، اسناد ش ۱۸۳، ۱۸۴، ۷۸۱؛ جوانبخت ، ص ۲۷ـ۲۹). تندگویان در ۱۳ آبان ۱۳۵۲ در پالایشگاه تهران دستگیر شد و حدود هفت ماه در زندان انفرادی بود.

سپس دادگاه او را با احتساب مدت بازداشت به یک سال زندان محکوم کرد. در آبان ۱۳۵۳ آزاد شد و به عنوان سرباز صفربه شیراز اعزام گردید و پس از اتمام این دوره ، در شرکتبوتان گاز مشغول به کار شد اما در ۶ تیر ۱۳۵۴، با اِعمالفشار ساواک و به بهانه نقص پرونده ، مجبور به استعفاگردید. سپس ، به منظور دورماندن از نظارت ساواک ، پیشنهادکار در شرکت پارس توشیبا (پارس خزر فعلی ) را در رشت پذیرفت و از ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ مدیر تولید آن شرکت بود.

او در ۱۳۵۶ ش ، در رشته مدیریت صنعتی در مدرسه عالی مدیریت وابسته به دانشگاه هاروارد پذیرفته شد و در ۱۳۵۷ ش موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانیگردید و به شرکت پارس توشیبا بازگشت ( زنده عشق ، ص ۱۹۳ـ ۱۹۴؛ کامور بخشایش ، ص ۵۵، ۶۱؛ ایران . مجلس شورای اسلامی ، همانجا).

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مدیر شرکت پارس توشیبا شد و تا آذر ۱۳۵۸ این سمت را به عهده داشت . سپس معین فر، وزیر نفت وقت جمهوری اسلامی ایران ، وی را به کار دعوت کرد و او نماینده قائم مقامِ وزیر نفت در آبادان و عضو اصلی کمیسیون پاکسازی در اداره نفت آبادان گردید. در تیر ۱۳۵۹، سرپرستی مناطق نفت خیز به وی واگذار گردید و او تا مهر ۱۳۵۹ در این سمت بود (ایران . مجلس شورای اسلامی ، همانجا؛ کامور بخشایش ، ص ۶۱ـ۶۲).

در نتیجه عملکرد موفقیت آمیز او در دوره سرپرستی مناطق نفت خیز در اول مهر ۱۳۵۹ برای تصدی وزارت نفت به مجلس شورای اسلامی معرفی شد و رأی اعتماد نمایندگان مجلس شورای اسلامی را برای تصدی این مقام به دست آورد (ایران . مجلس شورای اسلامی ، ص ۲۰؛ کامور بخشایش ، ص ۶۳). او در مدت کوتاهی ، کارکنان وزارت نفت را برای حفاظت از تأسیسات نفتی خوزستان سازماندهی کرد.

در طول چهل روز وزارت ، به منظور نظارت مستقیم بر این عملیات سه بار به آبادان رفت اما در چهارمین سفرش به آبادان ، در ۹ آبان ۱۳۵۹ نیروهای عراقی ــ که صبح آن روز جاده فرعی ماهشهر ـ آبادان را در اختیار گرفته بودند ــ وی را به همراه دو معاونش ، و دو تن از محافظانش به اسارت گرفتند (بوشهری ، ص ۵؛ یحیوی ، ص ۵۶؛ کامور بخشایش ، ص ۷۱ـ۷۲). دولت ایران با استناد به قوانین و مقررات بین المللی از مجامع جهانی ، بویژه صلیب سرخ ، برای آزادی وی استمداد کرد، اما عراق تندگویان را اسیر جنگی دانست ( روزشمار جنگ ایران و عراق ، کتاب پنجم ، ص ۱۵۷؛ ترزیان ، ص ۳۸۶ـ۳۸۷).

با نزدیک شدن زمان بر گزاری اجلاس وزیران نفت اوپک در بالی اندونزی در ۲۴ آذر ۱۳۵۹/ ۱۵ دسامبر ۱۹۸۰، دولت ایران درخواست کرد که موضوع حمله عراق به ایران و اسیر شدن وزیر نفت در دستور کار اجلاس قرار گیرد ( رجوع کنید به «اوپک و جنگ »، در مجموعه اسناد بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدّس ، پرونده مجامع بین المللی ، کد ۶) اما با تلاش عراق و چند کشور حامی آن ، این موضوع از دستور کار اجلاس حذف شد و به هیئت ایرانی فقط اجازه داده شد در این خصوص بیانیه ای صادر کند (خبرگزاری پارس ، گزارشهای ویژه ، ش ۳۷۲، مورخ ۲۵ آذر ۱۳۵۹؛جباری ،ص ۳۵). تا یک سال بعداز اسارت او و تا زمانی که دولت محمدعلی رجایی بر سر کار بود، تمامی نامه های وزارت نفت به نام محمدجواد تندگویان صادر می شد. در دوران اسارت ، تنها دو نامه از وی به خانواده اش رسید که آخرین نامه مورخ ۲۴ فروردین ۱۳۶۱ است (آقائی سریرزه ، ص ۲۰؛ جوانبخت ، ص ۹۵ـ ۹۶).

پس از گذشت حدود یازده سال ، با آزاد شدن تدریجی اسرای ایرانی در ۱۳۶۹ ش ، اخباری حاکی از زنده بودن تندگویان انتشار یافت ؛ ولی دولت عراق اعلام کرد که وزیر نفت سابق ایران در ۱۳۶۱ ش / ۱۹۸۲ در سلولش خودکشی کرده است . در پی انتشار این خبر، در ۱۴ آذر ۱۳۷۰ هیئتی از ایران برای روشن شدن واقعیت امر، به عراق سفر کرد. نظر هیئت ایرانی این بود که تندگویان زنده است اما عراقیها از همان ابتدا با ارائه مدارکی شامل عکس و گواهی فوت و گزارش پزشکی قانونی ، این نظر را رد کردند (مهدی تندگویان ، مصاحبه مورخ ۹ مرداد ۱۳۸۲؛ کامور بخشایش ، ص ۷۷ـ ۷۸، ۸۱؛ جوانبخت ، ص ۲۶).

پس از قطعی شدن شهادت تندگویان ، عراق از استرداد پیکر او امتناع نمود که سرانجام با پیگیری و پافشاری ایران ، جنازه مومیایی شده اش ، پس از گذشت یازده سال از زمان اسارت ، تحویل گرفته شد و به ایران انتقال یافت و در ۲۹ آذر ۱۳۷۰ در قطعه ۷۲ تنِ (شهدای ۷ تیر ۱۳۶۰) بهشت زهرا به خاک سپرده شد (روزنامه جمهوری اسلامی ، ص ۲). هیئت ایرانی ، بر مبنای مشاهدات و معاینات کالبد شکافی ، تاریخ شهادت وی را در فاصله سالهای ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸ ش دانسته اند (جوانبخت ، ص ۸۴). بر روی سنگ قبر او تاریخ شهادت ذکر نشده است .



منابع :

(۱) مجتبی آقائی سریرزه ، نفت در گذر زمان : از پیدایش تا جنگ تحمیلی ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
(۲) ایران . مجلس شورای اسلامی ، مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی : از جلسه ۴۱ تا جلسه ۶۰ ، تهران ۱۳۵۹ ش ؛
(۳) بهروز بوشهری ، ده سال اسارت : خاطرات بهروز بوشهری ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛پی یر ترزیان ، داستان اوپک ، ترجمه

(۴) عبدالرضا غفرانی ، ( تهران ) ۱۳۶۷ ش ؛
(۵) مهدی تندگویان ، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ، واحد تولید، مصاحبه ، ۹ مرداد ۱۳۸۲؛
(۶) جلیل جباری ، شهید غریب : روایتی از اسارت شهید تندگویان ، تهران ۱۳۷۳ ش ؛
(۷) محمود جوانبخت ، حکایت آن مرد غریب ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
(۸) دولت عشق : ویژه نامه بزرگداشت وزیران و پانزده هزار شهید دولت ، تهران : ستاد بزرگداشت وزیران و پانزده هزار شهید دولت ، تهران ۱۳۸۱ ش ؛
(۹) روز شمار جنگ ایران و عراق ، کتاب پنجم : هویزه ، آخرین گامهای اشعالگر: زمینگیر شدن و توقف کامل دشمن ، تهران : سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ، ۱۳۷۳ ش ، روزنامه جمهوری اسلامی ، ش ۳۶۳۷، ۳۰ آذر ۱۳۷۰؛
(۱۰) زنده عشق : زندگینامه شهید محمدجواد تندگویان ، تهران : وزارت نفت ، اداره کل روابط عمومی ، ۱۳۷۸ ش ؛
(۱۱) جواد کامور بخشایش ، یاس در قفس : داستان زندگی و شهادت غریبانه محمدجواد تندگویان ، تهران ۱۳۸۰ ش ؛
(۱۲) نفت و ایثار: زندگینامه و یادواره شهیدان و مفقودین شرکت ملی نفت ایران ، تهران : موسسه فرهنگی و هنری شقایق روستا، ۱۳۸۱ ش ؛
(۱۳) محسن یحیوی ، آزادگان در بند ، تهران ۱۳۶۷ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۸ 

زندگینامه باقرخان تنگستانی (۱۲۰۷ه ق)( رهبر تنگستانیها در مبارزه با اشغالگران انگلیسی)

باقرخان ، رهبر تنگستانیها در مبارزه با اشغالگران انگلیسی ، در دوره محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار. احتمالاً در فاصله سالهای ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۷ در روستای لِیلَک / لیلگ ، از توابع تنگستان ، به دنیا آمده است . خاندان وی بسیار متنفذ بودند. جد بزرگ خاندان تنگستانی ، حسن مشکور، همراه قبیله اش از نجد (در جنوب عربستان ) به تنگستان ایران مهاجرت کرده و از ارکان مهم سیاسی و اقتصادی آنجا شده بود (فراشبندی ، ص ۵ـ۶؛ یاحسینی ، ص ۲۵).

بزرگان این خاندان قلعه مستحکمی با باروهای بلند و خندق عمیق در لیلک احداث کردند و آن را مقر اصلی خاندان قرار دادند. پس از مدتی لیلک مرکز اصلی تنگستان گشت ( سفرنامه بنادر و جزایر خلیج فارس ، ص ۷۴). در پی تلاش رئیس احمدشاه تنگستانی ، پدر باقرخان ، در به قدرت رساندن کریم خان زند، قدرت و محدوده حکمرانی خاندان تنگستانی افزایش یافت . پادشاهان زند و قاجار و حکمرانان محلی منطقه از آنان حمایت می کردند و غالباً در مأموریتهای دشوار نظامی برای سرکوب دشمنان داخلی یا خارجی از قدرت آنان بهره می بردند (فراشبندی ، ص ۸؛ یاحسینی ، ص ۲۴).

از کودکی باقرخان تنگستانی اطلاع چندانی در دست نیست . وی پدرش را در ۱۲۴۶ از دست داد و اندکی پس از آن با فرمانِ رضاقلی میرزا، نایب الایاله ، با سمت حکمرانی تنگستان جانشین پدر شد (یاحسینی ، ص ۲۴ـ ۲۵)، وی ارتش کوچکی مرکّب از صدها تفنگچی تنگستانی تشکیل داد. در ۱۲۵۰، محمدشاه قاجار، به سبب رضایت از کارآمدی باقرخان در تنگستان ، طی فرمانی جبّه ترمه و خلعت شاهی به وی اعطا کرد ( رجوع کنید به فراشبندی ، ص ۲۳).

در ۱۲۵۴، انگلیس برای در تنگنا قرار دادن دولت محمدشاه قاجار جهت رفع محاصره هرات ، بوشهر و جزیره خارک را اشغال کرد (کرزن ، ج ۲، ص ۴۸۷؛ راعی گلّوجه ، ص ۳۱۷). این امر منجر به پیدایی جنب وجوشی در بوشهر شد و باقرخان با همراهی شیخ حسن آل عصفور (مجتهد بوشهر) و مردم آنجا انگلیسیها را از بوشهر اخراج کردند؛ در نتیجه ، انگلستان مرکز نمایندگی خود را به خارک انتقال داد (کرزن ، همانجا؛ فسایی ، ج ۱، ص ۷۷۶؛ خورموجی ، ص ۲۷؛ نیز رجوع کنید به هرات ، جنگ * ).

باقرخان برای جلوگیری از تبلیغات مخرب انگلیسیها برای وحشی جلوه دادن عشایر تنگستانی ، شخصاً به هنل ، نماینده سیاسی انگلیس مقیم خلیج فارس ، اطمینان داد که در مدت تعطیلی کنسولگری از اماکن متعلق به انگلیسیها حفاظت کند (یاحسینی ، ص ۲۸ـ ۲۹). دولت ایران به پاس خدمات باقرخان در دفاع از مرزهای جنوبی ایران ، درجه سرهنگی به او اعطا کرد ( رجوع کنید به فراشبندی ، ص ۲۴).

در ۱۲۶۵، باقرخان در پی اختلاف شیخ نصرخان (حاکم بوشهر) با نایب حکومت جدید بوشهر (حاجی میرزامهدی خان ) از حاجی میرزا مهدی خان حمایت کرد. با حمایت دولت انگلستان از شیخ نصرخان ، در بوشهر به مدت یک ماه جنگ در گرفت . سرانجام ، بر اثر فشار عوامل انگلیسی بر دولت ایران ، مجدداً حکمرانی شیخ نصرخان تنفیذ شد (خورموجی ، ص ۸۰ ـ ۸۱؛ فسائی ، ج ۱، ص ۷۹۱ـ۷۹۲).

در ۱۲۷۰، خوارج مَسقَط و عُمان ، با حمایت حاکمان آنجا بندرعباس را تصرف و در آنجا قتل عام کردند. شاهزاده طهماسب میرزا مؤیدالدوله ، والی فارس ، به دستور ناصرالدین شاه و با کمک برخی خانهای محلی ، از جمله باقرخان تنگستانی ، آنان را از شهر بیرون راند. باقرخان تا مدتی بعد نیز مسئولیت حفاظت از بندرعباس را بر عهده داشت ( رجوع کنید به خورموجی ، ص ۱۳۰ـ۱۳۶؛ فسائی ، ج ۱، ص ۸۰۰ ـ ۸۰۸؛ هدایت ، ج ۱۰، ص ۵۷۴ ـ۵۷۷).

در ۱۲۷۳، مجدداً بین ایران و انگلستان بر سر هرات اختلاف افتاد. انگلیسیها برای فشار آوردن به حکومت ناصرالدین شاه و واداشتن سپاهیان ایران به خروج از هرات ، با حمله گسترده دریایی ، از بوشهر تا خوزستان را تصرف کردند. دولت ایران دست از محاصره هرات بر داشت و به معاهده صلح پاریس تن داد ( رجوع کنید به هانت ، ص ۶۱ـ۷۵، ۹۵؛ نیز رجوع کنید به پاریس ، معاهده * ). در مدت اشغال بوشهر، باقرخان با انگلیسیها جنگید. انگلیسیها پس از پیاده شدن در سواحل هلیله / حلیله (از توابع بوشهر) به سوی قلعه رِیشَهر، در شش کیلومتری جنوب غربی بوشهر، حرکت کردند.

باقرخان با چهارصد تفنگچی و دو عراده توپ بسرعت روانه بوشهر شد. وی در مسیر حرکت به بوشهر پیامی برای پسرش ، احمدخان تنگستانی که در آن هنگام کدخدای اَهرَم بود، فرستاد و او را به بوشهر فرا خواند. باقرخان و احمدخان و تفنگچیان با شتاب خود را به نزدیکی بوشهر رساندند و در قلعه ریشهر موضع گرفتند. جنگ در ۱۱ ربیع الا´خر ۱۲۷۳ در قلعه ریشهر آغاز شد. به سبب مقاومت تنگستانیها، کشتیهای انگلیسی در سواحل هلیله ، با توپهای دورزن ، قلعه را بمباران کردند (خورموجی ، ص ۲۰۰ـ۲۰۱). سپاه پیاده انگلستان نیز پس از زدوخوردی مختصر، قلعه را تصرف کرد.

در این جنگ احمدخان تنگستانی ، فرزند باقرخان ، کشته شد (همانجا) و حسن خان ، فرزند دیگر وی ، بشدت زخمی گردید (یاحسینی ، ص ۳۸). فیلیکس جونز ، کنسول انگلیس در بوشهر، اندکی پس از پایان جنگ ، با ارسال یادداشتی ، از باقرخان خواست در قبال دریافت ماهانه ای هنگفت ، برای انگلستان جاسوسی کند اما وی این پیشنهاد را رد کرد (کلی ، ص ۴۸۰).

در ۱۲۷۵، حسام السلطنه (حکمران فارس و بنادر جنوبی ) باقرخان را به بهانه پرداخت نکردن بموقع مالیات زندانی کرد. وی روستای اهرم را، که ملک اجدادی باقرخان بود، از او گرفت و ضابطی آنجا را به طایفه پولادی (از طوایف دشتی ) سپرد و مقرری او و مواجب سالانه ای را که به خانواده پسر شهیدش تعلق می گرفت ، قطع کرد. پس از زندانی شدن باقرخان در بوشهر، فرزندش حسن خان با ارسال نامه هایی به حکمران فارس و دربار ناصرالدین شاه خواستار آزادی او شد. احتمالاً همین نامه ها و فشار دربار شاه بر حسام السلطنه موجب آزادی باقرخان گردید(خورموجی ، ص ۲۴۶؛ فراشبندی ، ص ۳۱؛ یاحسینی ، ص ۴۱).

وضع مالی باقرخان پس از آزادی از زندان بد شد، به طوری که حتی از عهده پرداخت مالیاتهای معوقه بر نیامد. حکمران فارس و بنادر، در عوض مالیات ، بخشی از املاک و دارایی او را ضبط کرد (فراشبندی ، ص ۵۶).

تاریخ درگذشت باقرخان مشخص نیست . در ۱۲۸۱ نامه ای از دربار ناصرالدین شاه به او نوشته شده بود که نشان می دهد وی تا این تاریخ زنده بوده است . در رمضان ۱۲۸۶، در نامه حکمران فارس به ضابط و حکمران برازجان ، به مرگ باقرخان اشاره شده است (فراشبندی ، ص ۲۸، ۶۷). جسد وی به نجف اشرف منتقل شد و در ایوان شهدای جنگ تنگستان ، در جوار قبر فرزندش احمدخان ، به خاک سپرده شد (نوری زاده بوشهری ، ص ۲۱).



منابع :

(۱) محمدجعفربن محمدعلی خورموجی ، حقایق الاخبار ناصری ، چاپ حسین خدیوجم ، تهران ۱۳۶۳ش ؛
(۲) سجاد راعی گلّوجه ، قاجاریه ، انگلستان و قراردادهای استعماری : ( ۱۲۷۳ـ۱۲۱۲ ه ق / ۱۸۵۷ـ ۱۷۹۶م )، تهران ۱۳۸۰ش ؛
(۳) سفرنامه بنادر و جزایر خلیج فارس ، از مهندسی ناشناخته ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران ۱۳۶۷ش ؛
(۴) علیمراد فراشبندی ، خاندان تنگستانی ، ( تهران ۱۳۵۵ش ) ؛
(۵) حسن بن حسن فسائی ، فارسنامه ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران ۱۳۶۷ش ؛
(۶) جرج ناتانیل کرزن ، ایران و قضیه ایران ، ترجمه غ . وحید مازندرانی ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۷) اسماعیل نوری زاده بوشهری ، «یک نمونه از رشادت تنگستانیها»، خواندنیها ، سال ۱۵، ش ۸۴ (تیر ۱۳۳۴)؛
(۸) جورج هنری هانت ، جنگ انگلیس و ایران در سال ۱۲۷۳ هجری قمری ، ترجمه حسین سعادت نوری ، با حواشی و اضافات به قلم عباس اقبال ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۹) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ش ؛
(۱۰) قاسم یاحسینی ، پیشگامان مبارزه با بریتانیا در جنوب ایران ، بوشهر ۱۳۷۳ش ؛

(۱۱) J. B. Kelly, Britain and the Persian Gulf : 1795-1880 , oxford 1968.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۸ 

زندگینامه دیوید بِن گوریون ( از طراحان حکومت اسرائیلی در سرزمین فلسطین)(متوفی ۱۹۷۳م)

بِن گوریون ، دیوید، از طراحان حکومت اسرائیلی در سرزمین فلسطین و اولین نخست وزیر آن (۱۳۲۷ـ۱۳۳۲ ش / ۱۹۴۸ـ۱۹۵۳). نام واقعی او دیوید گرین بود (پالمر، ص ۳۵؛ شریده ، ص ۷۵) اما در جریان فعالیت سیاسیش نام بن گوریون (شیرزاد) را برای خود برگزید.

وی در ۱۳۰۴/۱۸۸۶ در شهر کوچک پلونسک در لهستان ـ که در آن زمان جزو قلمرو روسیه بود ـ به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در مدرسه ارتدوکس هبرو گذراند. در ۱۳۲۲/۱۹۰۴ با خانواده اش به ورشو رفت و در آنجا به تحصیل ادامه داد. از همان آغاز جوانی فعالیت جدّی خود را در حزب کارگران صهیون (پوعالی زیون ) آغاز کرد در ۱۳۲۴/۱۹۰۶ به فلسطین مهاجرت کرد و در کیبوتسِ (مجتمع کشاورزی ) پتاح تکفاح به کشاورزی مشغول شد و در عین حال به فعالیت خود در حزب کارگران صهیون ادامه داد و در ۱۳۲۸/۱۹۱۰ به کمک یکی از نزدیکترین دوستانش به نام اسحاق بن زوی ، شاخه ای از این حزب را با عنوان «ها احدوت » (حزب وحدت ) در فلسطین تأسیس کرد (شریده ، همانجا).

او در همان سال به هیئت تحریریه که مجله ای ترجمان (ارگان ) حزب احدوت بود پیوست و مقالات متعددی در حمایت از صهیونیسم نوشت ( د. جودائیکا ، ذیل مادّه ). سال بعد، برای تحصیل در رشته حقوق به استانبول و سپس به سالونیک رفت ، اما به سبب فعالیتهای تبلیغاتیش برای ترویج صهیونیسم ، جمال پاشا، والی عثمانی در شام ، دستور اخراج او و بن زوی را از سراسر قلمرو عثمانی صادر کرد.

بن گوریون پس از اخراج از فلسطین ، به امریکا رفت و در آنجا فعالیت گسترده ای را برای گسترش اندیشه صهیونیسم و نیز تحکیم روابط میان جنبشهای کارگری یهود در فلسطین و امریکا آغاز کرد. وی همچنین در ایجاد «گردان یهودی » در ارتش بریتانیا برای جنگ علیه عثمانی سهم بسزایی داشت و خود نیز در ۱۳۳۴/۱۹۱۵ از نخستین داوطلبان برای شرکت در جنگ بود (شریده ؛ پالمر، همانجاها؛ کورزمن ، ص ۱۰۹ـ۱۱۳). وی در دوران جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ـ۱۹۱۸) در لژیون یهود خدمت کرد و در انتقال تدریجی یهودیان به فلسطین بسیار کوشید (ساجدی ، ص ۱۰۱).

پس از پایان جنگ جهانی اول و شکست عثمانی ، بن گوریون به فلسطین بازگشت و تحت پوشش جنبشهای کارگری ، به فعالیتهای حزبی پرداخت ، از جمله تأسیس حزب «احدوت ها عفوداه » (حزب کارگران متحد) و تشکیل اتحادیه بزرگ کارگری موسوم به هستدروت که خود طی سالهای ۱۲۹۹ـ۱۳۱۴ ش / ۱۹۲۰ـ ۱۹۳۵ دبیرکل آن بود.

طی سالهای ۱۳۱۴ـ۱۳۲۷ ش / ۱۹۳۵ـ ۱۹۴۸، بن گوریون ریاست هیئت اجرایی آژانس یهود را برعهده داشت و مبارزه سیاسی و نظامی صهیونیستها را برای ایجاد دولتی یهودی در فلسطین رهبری کرد (شریده ، همانجا). وی در ۱۳۱۶ ش / ۱۹۳۷ پیشنهاد کمیسیون پیل را مبنی بر تقسیم فلسطین و تأسیس دولت یهود در بخش کوچکی از آن پذیرفت (علی بابائی ، ج ۳،ص ۵۹)، حال آنکه برخی از همکارانش در رهبری حزب ماپای (حزب کارگران اسرائیل ) با این طرح مخالف بودند.

با آغاز جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ـ۱۹۴۵) بن گوریون به رغم مطالب کتاب سفید بریتانیا درباره فلسطین < ، تصمیم به همکاری کامل با انگلیسیها گرفت (  دایره المعارف خاورمیانه معاصر  ، ذیل مادّه ) و همین امر موجب شد تا او به عنوان هم پیمان دولت قیّم بر فلسطین ، فرصت خوبی برای ترویج اندیشه صهیونیسم در فلسطین داشته باشد. در ۱۳۲۱ ش /۱۹۴۲ بن گوریون یکی از صاحبان اصلی «طرح بالتیمور» مبنی بر ایجاد دولت یهود در فلسطین به عنوان هدف صهیونیسم بود (شریده ، ص ۷۶).

پس از جنگ ، با همکاری امریکاییها توانست تسهیلاتی را برای ادامه مهاجرت یهودیان به فلسطین فراهم سازد (صالح ، ص ۴۲۰). همچنین وی در بُعد نظامی ، مخفیانه و به رغم تظاهر به مخالفت با تروریسم ، فعالیت سازمان «هاگانا » جناح نظامی صهیونیستها در فلسطین را، رهبری می کرد و بارها در انجام عملیات تروریستی با گروههای زیرزمینی اشترن و ارگون ، وابسته به جناح راست افراطی ، همکاری نزدیک داشت (شریده ، همانجا).

در ۱۳۲۶ ش /۱۹۴۷ بن گوریون قطعنامه سازمان ملل متحد مبنی بر تقسیم فلسطین به دو دولت یهودی و عرب فلسطین را پذیرفت و این بیشتر بدان جهت بود که وی مطمئن بود عربها این قطعنامه را رد می کنند. در ۱۳۲۷ ش / ۱۹۴۸ با اعلان تشکیل دولت اسرائیل ، بن گوریون به عنوان اولین نخست وزیر اسرائیل برگزیده شد. پس از اعلان تشکیل دولت اسرائیل ، جنگ بین چهار کشور عرب با اسرائیلیها آغاز شد و بن گوریون با منحل کردن سازمانهای شبه نظامی و برکنار کردن سران و فرماندهان آنها، این سازمانها را در ارتش ادغام کرد و خود در مقام نخست وزیر و وزیر دفاع فرماندهی جنگ علیه ارتشهای عرب را به عهده گرفت (کورزمن ، اطلاعات روکش کتاب ؛ شریده ، همانجا). مهمترین اقدام او جذب صدها هزار تن از یهودیان به فلسطین بود (پالمر، همانجا).

در ۱۳۳۲ ش / ۱۹۵۳ بن گوریون از همه مسئولیتهای خود استعفا کرد و نخست وزیری را به موشه شارت واگذاشت و خود در یک شهرک صهیونیستی در صحرای نَقَب سکنی گزید، اما همچنان مرکز ثقل امور سیاسی اسرائیل محسوب می شد (شریده ، ص ۷۷). در ۱۳۳۴ ش / ۱۹۵۵ پس از استعفای لاون از وزارت دفاع ـ به سبب رسوایی او و آشکارشدن فعالیت جاسوسی اسرائیل در مصر ـ بن گوریون به وزارت دفاع بازگشت و در پایان همان سال بار دیگر نخست وزیر شد. در ۱۳۳۵ ش / ۱۹۵۶ پس از آنکه جمال * عبدالناصر، رئیس جمهوری مصر، تنگه سوئز را ملی کرد، بن گوریون در برنامه ریزی برای حمله سه جانبه فرانسه ـ انگلستان ـ اسرائیل به مصر، بسیار مؤثر بود ( > دایره المعارف خاورمیانه معاصر  ، همانجا).

در ۱۳۳۶ـ۱۳۳۷ ش / اواخر ۱۹۵۷ و اوایل ۱۹۵۸، بن گوریون نظریه معروف خود موسوم به «نظریه پیرامون » را به اجرا درآورد و از طریق ایجاد ارتباطات مخفی با محمدرضا پهلوی * ، شاه ایران ، عدنان مندرس ، نخست وزیر ترکیه و هایلا/ هایله سلاسی امپراتور اتیوپی ـ که هر سه در اردوگاه ضد کمونیسم و مخالف ناصریسم بودند ـ توانست پیمانی چهار جانبه و اعلام نشده ، برای محاصره جهان عرب ، بویژه مصر، به وجود آورد (کورزمن ، ص ۴۰۵ـ۴۰۷).

در ۱۳۴۲ ش /۱۹۶۳ بن گوریون خود را بازنشسته کرد (پالمر، همانجا) و لوی اشکول ، در هر دو مقام ، جانشین او شد. با این حال بن گوریون به فعالیتهای حزبی در رأس «ماپای » ادامه داد. مرگ وی در دهم آذر ۱۳۵۲/ اول دسامبر ۱۹۷۳ در ۸۷ سالگی روی داد.

یهودیان طرفدار بن گوریون درباره وی بسیار مبالغه کرده و از وی با عناوین «معمار دولت اسرائیل »، «پدر اسرائیل »، «پیامبر مسلّح » یا «پیامبر مدرن » یاد کرده اند.



منابع :

(۱) احمد ساجدی ، مشاهیر سیاسی قرن بیستم ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۲) محمد شریده ، شخصیات اسرائیلیه ، بیروت ۱۹۹۵؛
(۳) محسن محمد صالح ، التیار الاسلامی فی فلسطین ۱۹۴۸ـ۱۹۱۷ ، کویت ۱۹۸۹؛
(۴) غلامرضا علی بابائی ، فرهنگ تاریخی ـ سیاسی ایران و خاورمیانه ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛

(۵) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. “Ben – Gurion, David” (by Yehuda Slutsky);
(۶) Encyclopedia of the modern Middle East , eds. Reeva S. Simon, Philip Mattar, and Richard W. Bulliet, New York 1996, s.v. “Ben- Gurion, David” (by Gregory S. Mahler);
(۷) Dan Kurzman, Ben Gurion prophet of fire , New York 1983;
(۸) Alan Palmer, Who’s who in world politics , London 1996.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴

زندگینامه امیرکبیر(۱۲۶۸-۱۲۲۳ هَ .ق)

۷۰۳۳۴۱_۳۶۵

میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین وزرای ایران در دوره ٔ اسلامی است . وی در حدود سال (۱۲۲۳ هَ .ق ) متولد شد. از دوره ٔ کودکی و جوانی امیرکبیر اطلاعات درستی در دست نیست ، همین قدر معلوم است که در دستگاه میرزا ابوالقاسم قائم مقام بزرگ شده و همانجا خواندن و نوشتن را فراگرفته است .

وی بر اثر استعداد فطری که داشت در سنین جوانی علوم و فنون لازم را فراگرفت تا آنکه در عنفوان شباب مردی قوی اراده و خردمند و باتجربه و کاردان بار آمد و دردستگاه محمدخان زنگنه که در آن موقع مقام امیرنظامی عباس میرزای ولیعهد را در آذربایجان داشت وارد گردیدو مشغول خدمت دولت شد و در سلک مستوفیان وی درآمد.

در دستگاه امیرنظام (محمدخان زنگنه ) خدمات برجسته و قابل تقدیری انجام داد و بر اثر حسن تدبیر و نشاط طبیعی و حافظه ٔ قوی و اراده ٔ خستگی ناپذیری که در انجام دادن کارها و وظایف ، از خود نشان میداد امیرنظام را بر آن داشت که روزبروز بر حسن نظر و توجه مخصوص درباره ٔ او بیفزاید و بقدری محرم و نزدیک شود که در کلیه ٔ امور کشور از جزئی و کلی با او مشورت نماید و او را در کارها دخالت دهد.

میرزا تقی خان بر اثر حسن سلوک و آشنائی کامل که به آداب معاشرت با مأموران خارجی داشت توجه عباس میرزای ولیعهد را جلب کرد و هنگامی که خسرو میرزا فرزند فتحعلی شاه (یا نوه ٔ فتحعلی شاه ) را در شوال ۱۲۴۴ برای پوزش خواهی از قتل گری بایدوف بپایتخت روسیه نزد امپراتور نیکلای اول مأمور کردند. میرزاتقی خان نیز بهمراهی وی اعزام شد. میرزاتقی خان پس از بازگشت از مأموریت بر اثر لیاقتی که از خود نشان داده بود بمقام وزارت نظام آذربایجان رسید و ملقب بوزیر نظام گردید.

در سال ۱۲۴۵هنگامی که نیکلای اول امپراتور روسیه بقصد سرکشی ، شهرهای گرجستان و قفقاز را دیدن میکرد بوسیله ٔ نامه ای از محمدشاه قاجار دعوت نمود که به ایروان برود و یکدیگر را ملاقات کنند ولی محمدشاه چون قصد لشکرکشی به افغانستان و تسخیر هرات داشت بجای خود ولیعهد ناصرالدین میرزا را که در آن موقعبیش از هفت سال نداشت و در آذربایجان بسر می برد بهمراهی چند تن از مردان کاردیده روانه ٔ ایروان کرد. میرزا تقی خان درین سفر بهمراهی محمدخان زنگنه (امیرنظام ) و چند تن دیگر به ایروان رفت و مورد توجه امپراتور روسیه قرار گرفت .

همچنین در اختلافات دو دولت ایران و عثمانی میرزا تقی خان بنمایندگی از طرف دولت ایران با دویست تن از افسران کاردیده و رجال آزموده به ارزروم رفت و مدت چهار سال در این شهر با نماینده ٔ دولت عثمانی در حضور نمایندگان دو دولت روس و انگلیس درمذاکره بود تا اینکه توانست در روز شانزدهم جمادی الثانی سال ۱۲۶۲ موضوع اختلافات دو دولت را در طی عهدنامه ای شامل نه فقره فیصله دهد و حقوق دولت ایران را در محمره و اراضی جانب شرقی ولایت زهاب پایدار سازد.

میرزا تقی خان پس از مراجعت به ایران دوباره به پیشکاری ولیعهد منصوب گردید و پس از آنکه محمدشاه در ششم شوال ۱۲۶۴ در تهران وفات یافت بسلطنت رسیدن ولیعهد (ناصرالدین میرزا که در تبریز بود) با وجود مدعیان تاج و تخت و خردسالی ولیعهد و دور بودن از پایتخت خالی از اشکال نبود، لیکن میرزا تقی خان با تدبیر و تمهید مقدماتی نخست در چهاردهم شوال ناصرالدین میرزا را باتشریفات خاصی در حضور قنسولهای خارجی مقیم تبریز بتخت نشانید و سپس درصدد تهیه ٔ مقدمات سفر شاه بتهران برآمد و شخصاً به احضار و مرتب ساختن قشون پرداخت بطوریکه در ظرف مدت چند روز دوازده ارابه توپ و هشت هنگ سرباز و مقداری تجهیزات آماده ساخت و شاه را از تبریز بسوی تهران حرکت داد.

ناصرالدین شاه در باسمنج تبریز منشور لقب و مقام امارت نظامی را که سابقاً با محمدخان زنگنه بود بمیرزا تقی خان وزیر نظام تفویض کردو او را بلقب امیرنظام ملقب ساخت و در چمن توپچی بلقب امیرکبیر اتابک اعظم سرافرازش کرد. ناصرالدین شاه در هیجده ذیقعده ٔ سال ۱۲۶۴ بتهران رسید و در شب ۲۲ ذیقعده مقام صدارت عظمی را با اختیارات تمام و با یک توپ جامه ٔ فاخر و مطرز بمروارید به میرزا تقی خان داد.

میرزا تقی خان وقتی بصدارت ایران رسید که امور کشوری بکلی خراب و سازمان داخلی کشور بکلی ازهم گسیخته و خزانه ٔ دولت بر اثر بی کفایتی حاجی میرزا آقاسی و عدم توازن هزینه و درآمد بکلی تهی گردیده بود زیرا بواسطه ٔ اغتشاشات و وجود ملوک الطوایفی بیشتر مالیات نقاط مختلف کشور بسهولت وصول نمی شد و مقداری هم که عاید دولت می گردیدبجیب حکام شهرستانها میرفت و مبلغ بسیار کمی از آنها بمرکز می رسید و آن مقدار را هم حاجی میرزا آقاسی صرف حفر قنوات و ساختن توپهای بی مصرف و حقوق گزاف درباریان و شاعران و مصارف بیهوده و حقوق زیاده ازحد شاهزادگان می کرد، فرمانداران در شهرستانها در نتیجه ٔ ضعف حکومت مرکزی هر یک خود را شاهی می دانستند و برخی از ایلات و عشایر خودسری اختیار کرده بودند و از اطاعت حکومت مرکزی سرپیچی می کردند.

عبور و مرور کاروانها و مسافران در راهها بر اثر ناامنی بحدی رسیده بود که هیچکس نمی توانست با خیال آسوده از شهری بشهری برود و حتی عبور و مرور در کوچه های تنگ و تاریک پایتخت هم در شب و گاهی در روز خالی از مخاطره نبود. وضع قضائی مملکت بسیار نامرتب و نابسامان بود. ارتشاء در کلیه ٔ امور بحد اعلی رواج داشت . بعلاوه فتنه ٔ محمدحسن خان سالار پسر اللهیارخان آصف الدوله صدراعظم سابق فتحعلی شاه در خراسان که در اواخر ایام سلطنت محمدشاه شروع شده بود بر نابسامانی و هرج و مرج اوضاع کشور افزوده و پریشانی خاطر اولیای دولت را فراهم آورده بود.

امیرکبیر که وضع خراب و درهم و برهم و تشکیلات ویران و ازهم پاشیده ٔ داخل کشور را بخوبی می دانست در درجه ٔ اول شروع به تصفیه ٔ دستگاههای دولتی و عزل و نصب مأموران کشوری و لشکری نمود و برای تصدی هر شغلی شایسته ترین و صدیقترین افراد را انتخاب کرد و رشته ٔ هر کار را به اهلش سپرد. بعد از تقسیم کارها باصلاح مالیه ٔ کشور پرداخت و وقتی که دفتر خرج و دخل مملکتی را بررسی کرد جمع مخارج را دو کرور (یک ملیون ) تومان بیشتر از درآمد کل کشور یافت .

برای توازن دخل و خرج باصلاحات زیر دست زد:

۱ – طرز وصول درآمد را تغییرداد و وصول درآمد را از روی ممیزی بطور عادلانه مقررداشت ، برخی از مالیاتهای بی موضوع را ملغی ساخت و دربعضی موارد مالیات جدیدی وضع کرد.

۲ – از هزینه های بی موضوع و حقوق گزاف درباریان و شعرا و شاهزادگان و حتی شاه تا حدی که ممکن بود کاست . این امر یعنی کم کردن حقوق درباریان و شاهزادگان و دیگر اشخاص موجب خشم و غضب درونی آنان گردید و دلها را از کینه ٔ امیرکبیر پر کرد.

۳ – از بخشش ها و هزینه های بی مورد جلوگیری کرد و نگذاشت مشتی متملق اخاذ که دور شاه را گرفته بودند بعناوین مختلف اخاذی و جیب خود را پر کنند.

۴ – از دست اندازی شاه بخزانه و جواهرات سلطنتی ممانعت بعمل آورد.

۵ – هزینه و درآمد کل کشور را طوری حساب کرد که در سال مجموع کل درآمد دو کرور تومان بیش از مجموع کل مخارج کشور باشد و این دو کرور تومان برای احتیاط در خزانه ٔ دولت ذخیره شود تا اگر موقعی دولت بخواهد لشکرکشی و یا مخارج اساسی نماید سیم و زر مسکوک در خزانه ٔ دولت بحد کافی موجود باشد.

امیرکبیر بزودی در سراسر ایران امنیتی که نظیرآن کمتر دید شده بود برقرار ساخت . مسافران و کاروانها با خیال راحت در تمام کشور گردش می کردند. دزدی و راهزنی بکلی منسوخ شده بود. امیرکبیر پس از اصلاح مالیه باصلاح قشون پرداخت . خود امیر اغلب روزها صبح زود بسربازخانه میرفت و اسلحه و مهمات را بازدید میکرد. افواج نظامی موظف بودند که همه روزه به مشق و تعلیمات نظامی بپردازند. همچنین برای هر هنگ پزشکی معین کرد. امیرکبیر بوضع اقتصادی و مسأله ٔ صادرات و واردات توجه کامل کرد و از واردات حتی المقدور جلوگیری کرد وچون در آن موقع احتیاج بمصنوعات خارجی مثل امروز نبود بتأسیس کارخانه های دستی برای رفع احتیاجات کشور همت گماشت و در اندک مدتی مال التجاره های خارجی را دربازارهای ایران بی مشتری گذاشت .شالهای امیری بازار شالهای کشمیری را بکلی از رونق انداخت .

قلمکارها و ابره و قدکها و اطلس ها و زریها و مخملهای امیری اصفهان و یزد و کاشان بکلی بازار پارچه های البسه ٔ خارجی را کساد کرد. همچنین ظروف کاشی و چینی قم و بلور ایران رواج کامل پیدا کرد.

زراعت نیشکر مازندران و خوزستان را توسعه داد و کشاورزان را تشویق کرد و از پرداخت مالیات معاف داشت . با این ترتیب بود که در اندک مدتی مقادیر کل شکر سرخ مازندران و شکر خوزستان برای فروش در بازارهای داخلی فراهم شد و بتجارت شکر خارج نقصان کلی وارد آمد. زراعت زعفران و برخی از ادویه ٔ خارجی را در خراسان توسعه داد.

از نظر ایجاد رقابت درمقابل صنایع خارجی کارگران و صنعتگران ایرانی را بانواع ممکن تشویق کرد و آنان را وادار نمود که با صنایع خارجی رقابت کنند. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب منتظم ناصری در ضمن وقایع سال ۱۲۶۷ و ۱۲۶۸ می نویسد:

در تهران و اصفهان کالسکه هایی ساختند که بخوبی کالسکه های ممتاز فرنگ بود. امر معدن قراچه داغ نظم گرفت . شال کرمانی بطوری ترقی کرد که مشتبه بشال کشمیر گردید. شکر مازندران را بطوری تصفیه نمودند که مثل شکر هندوستان شد. قطران که برای مصارف توپخانه از روسیه وارد می شد در رحمت آباد گیلان بخوبی و باندازه ٔ کفایت ساخته شد. زراعت پنبه در ارومیه توسعه داده شد. در بلوک ناپنج مازندران تصفیه ٔ آهن را بدرجه ٔ کمال رسانیدند.

در مورد امور قضایی با اینکه امیر بعلت نامساعد بودن محیط و مقتضیات زمان نمی توانست تغییرات کلی در اساس قضائی کشور بدهد با وجود این باصلاح برخی از محاضر شرع پرداخت و کسانی را که احکام ناسخ و منسوخ یا احکام برخلاف حقیقت صادر می کردند برکنار ساخت و اشخاص متقی و فقیهان پرهیزگار را متصدی امور قضائی کرد. امیرکبیر برای آنکه از روابط درباریان و روحانیان و دیگران با بیگانگان مقیم تهران آگاهی حاصل کند ونیز مأموران وظیفه شناس را از خائنان تشخیص دهد اداره ٔ سرّی مخصوص که هویت و مشخصات کارکنان آن کاملاً مخفی بود در تهران دایر کرد. این اداره در کار مأموران دولتی و امنیت کشور و تسلط دولت بر امور تأثیر شگرفی بخشید. امیرکبیر بمنطقه ٔ زرخیز خوزستان توجه کافی مبذول داشت ، برای ساختن سدهای خوزستان اوامر مؤکدی صادر کرد و مأموران مخصوص را بدان منطقه اعزام داشت .

از اقدامات مهم امیرکبیر تأسیس دارالفنون تهران بود، ولی متأسفانه این مرد بزرگ نتوانست افتتاح مدرسه ای را که خود آنرا پایه گذاری کرده بود بچشم ببیند، هنگامی که در پنجم ربیعالاول سال ۱۲۶۸ دارالفنون افتتاح میشد امیرکبیر در کاشان بسر میبرد. دیگر از اقدامات امیر تأسیس روزنامه ٔ وقایع اتفاقیه است که بعقیده ٔ برخی از مورخان نخستین روزنامه ایست که در ایران انتشار یافته ، اولین شماره ٔ این روزنامه روز جمعه پنجم ربیع الثانی ۱۲۶۸ هَ .ق ./ هفتم فوریه ٔ ۱۸۵۱ م . انتشار یافت ، این روزنامه تا ده سال بهمین نام انتشار می یافت .

امیرکبیر در امور سیاسی و روابط ایران با دول همسایه و خارج نیز اقدامات اساسی شروع کرد، بوضع سفارتخانه های ایران در خارج سر و صورتی داد، افراد متین و لایق و کاردان را برای سفارت انتخاب کرد، رفتارش با سفارتخانه های دول بزرگ در تهران طوری بود که از صدراعظم یک دولت مستقل و متکی بخود انتظار میرفت ، ورود کشتیهای جنگی و تجارتی روسیه را به مرداب انزلی (بندر پهلوی ) قدغن کرد، سفارتخانه های خارجی را از پناه دادن به افراد ماجراجو و خطاکار که قبل از آن سابقه داشت بازداشت و در مورد هرات و خلیج فارس و مرزهای غربی ایران اقداماتی شروع کرد و تدابیری اتخاذ نمود که مسلماً اگر دستگاه سلطنتی تباه و فاسد نبود و عوض عزل و قتل ، او را تأیید می کرد اوضاع مملکت ما امروزه غیر از این و مرزهای سیاسی ما بجز حدود فعلی بود. باید گفت که محیط اجتماعی ایران در آن عصر بواسطه ٔ ارتباطی که بین ایران و روسیه و فرانسه و انگلیس در دوره ٔ پادشاهی فتحعلی شاه و محمدشاه حاصل شده بود تا حدی برای اصلاحات مساعد بود و ناصرالدین شاه نیز بتمدن غرب علاقه داشت و کشور تا اندازه ای بر پذیرش یک تحول و رفرم بزرگ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آماده بود. اما اطرافیان پادشاه و درباریان که بقای اوضاع را بحال خود از لحاظ منافع شخصی لازم می دانستند ذهن پادشاه جوان رانسبت باقدامات امیرکبیر مشوب می کردند لیکن امیرکبیردرباریان و نزدیکان شاه را بهیچ می شمرد و با اراده ٔثابت و محکم و بدون تردید و تزلزل باصلاحات و اقدامات خود ادامه میداد.

امیرکبیر مردی بود که از عمق اجتماع منحط آن روز برخاسته و ببالاترین مقامات مملکتی که دربست در انحصار اشراف و طبقات ممتاز بود رسیده بود. از دردهای اجتماع آگاه بود. یکه و تنها با مستبدترین و خودخواه ترین پادشاه قاجاریه و انبوه درباریان متملق و فاسد و ملانمایان مبارزه کرد و سرانجام جان خود را در این راه از دست داد. ناصرالدین شاه باغوای درباریان و اطرافیان فاسد خود و با تحریک خارجیان ، امیرکبیر را از صدارت معزول کرد و عنوان ریاست کل عساکر (فرمانده کل قشون ) را برای او باقی گذاشت . چند روزبعد او را بحکومت کاشان منصوب کرد و روز ۲۵ محرم سال ۱۲۶۸ امیرکبیر را بطرف کاشان حرکت دادند و در حقیقت او را با وضع نامناسبی تبعید کردند. آنگاه تمام عناصر مخالف داخلی و خارجی که در زمان صدارت امیرکبیر در کمین نشسته بودند دست بدست هم دادند و حکم قتل اورا از شاه گرفتند و حاج علی خان حاجب الدوله با اینکه امیرکبیر نسبت به او مهربانیهای بسیار کرده بود مأمور اجرای فرمان شد و در روز جمعه ۱۷ ربیع الاول سال ۱۲۶۸ مأموریت خود را در حمام فین کاشان بانجام رسانید.

بدین ترتیب بزرگترین مرد تاریخ قرون اخیر ایران را بفرمان پادشاهی که امیر بر گردن او حقوق خدمت و تربیت داشت و بتوطئه ٔ یک مشت خائن ناکس بخاک و خون کشیدند و بحیات پرافتخار آن رادمرد بزرگ و مظهر مردانگی و غیرت و وطن پرستی پایان دادند تا بآسودگی و خیال راحت بتوانندبحیات ننگین و سراسر فجایع خود ادامه دهند. این حادثه ٔ جانگداز برای ایران و ایرانی متضمن دو رشته آثارسوء بود: یکی آنکه بی اغراق خاک مذلت بر فرق کشور و قومی ریخت که امیر عمر خود را برای نجات آنها از حال نکبت و بدبختی صرف میکرد و از میان رفتن او بار دیگر کشور و این قوم را بیش از پیش در گرداب ذلت و پستی انداخت . دیگر زشت نامی و ذکر بسیار بدی بود که بر اثر این قتل شنیع در ممالک خارج و در میان خارجیان دامنگیر قوم ایرانی گردید. امیرکبیر در تاریخ دو قرن اخیر ایران مانند چراغ تابناکی بود که بناگاه درخشیدن گرفت و در دل میهن پرستان واقعی پرتوی از امید افکند و پس از مدت بسیار کوتاهی خاموش شد و با خاموشی او بار دیگر تاریکی محض سراسر خاک این کشور را فراگرفت .

مورخان و کسانی که با امیرکبیر آشنایی پیدا کرده و در احوال وی بمطالعه پرداخته اند عموماً زبان بتحسین امیر گشوده و او را مرد بزرگ و فوق العاده ای دانسته اند چنانکه این ستایشها گاهی جنبه ٔ اغراق آمیز پیدا می کند. واتسون انگلیسی می نویسد نسل تازه ٔ ایران را نمیتوان بکلی سست و فرسوده شمرد چه میتواند مردی چون میرزا تقی خان بوجود آورد، او در میان رجال مشرق زمین که تاریخ جدید نام آنها را ثبت کرده مقام بی همتائی را داراست . امیرنظام همان کسی است که دیوژن در روز روشن با چراغ در پی او می گشت ، او سزاوار است که بنام اشرف مخلوقات خداوند بشمار آید.

(از میرزا تقی خان امیرکبیر تألیف عباس اقبال ) (اززندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر تألیف حسین مکی ) (از امیرکبیر و ایران تألیف فریدون آدمیت ).

زندگینامه شیخ محمد خیابانى‏

KHIABANY

به روى خرابه ‏هاى دیروزى، باید عمارت فردا را برپا کرد.
این یکى از سخنان حکیمانه آزادیخواه بزرگ و مبارز نستوه ضد استعمار، شیخ محمد خیابانى است.
شیخ محمد خیابانى، فرزند حاجى عبدالمجید خامنه ‏اى در سال ۱۲۹۷ هجرى قمرى در قصبه خامنه، یکى از قصبه‏ هاى مهم اورنق از توابع تبریز، چشم به جهان گشود.

حاجى عبدالمجید پدر محمد در روسیه تجارت مى‏کرد و حدود سى سال در پطروفسکى پایتخت داغستان اقامت داشت.

محمد از همان روزهاى کودکى در خامنه محل تولد خود به مکتبخانه سپرده شد، مقدمات و علوم و معارف معمول روز را فرا گرفت، بعد روانه روسیه شد و مدتى در حجره پدر خود به کسب و تجارت پرداخت و رموز کار و اقتصاد آن زمان را آموخت و پس از چندى باز به تبریز برگشت.

وى در تبریز مشغول تحصیل علوم دینى گردید و فقه و اصول را نزد مرحوم حجه الاسلام حاجى میرزا ابوالحسن مجتهد انگجى آموخت و از شاگردان خوش استعداد و سرشناس حوزه درس مجتهد انگجى مطرح گردید و در مدت کمى به خاطر استعداد سرشار، حافظه قوى و کوشش فراوان قریب الاجتهاد شد.

آن گاه عالم هیات و نجوم و حساب را از مرحوم میرزا عبدالعلى، منجم معروف فرا گرفت و در این علوم هم سرآمد شد و از دیگران گوى سبقت را ربود. زیرا وى مى ‏توانست مسائل مشکل و پیچیده هیات را به خوبى حل کند و حتى تقویمهاى رقومى هم مى‏نوشت و بالاخره در علم کلام و ادبیات و حکمت نیز به دانائى و مهارت زیادى رسید.

شیخ محمد خیابانى علاوه بر مقام بلند علم و دانش، در زهد، تقوى، و اخلاق و فضائل انسانى هم به مرتبه درخشانى رسیده بود، تا آنجا که در عین حالى که جوان بود، پس از فوت پدرزن خود حاجى سید حسین آقا پیشنماز خامنه، وى حدود چهار سال ظهرها در مسجد جامع و شبها و صبحها در مسجد کریمخان امامت جماعت مى‏کرد، و با توجه به اینکه وى عالم زاهد و پرهیزگارى بود، بیش از هزار نفر در نماز جماعت او شرکت مى‏ کردند.

در سال ۱۳۲۴ رژیم حکومت ایران تغییر کرد و اصول حکومت شوروى در ایران برقرار شد، مرحوم خیابانى وارد یک زندگى سیاسى جدید شد و شروع به مقدمات دوره حیات سیاسى خود نمود، 

بدین جهت در روزهائى که قواى ارتجاع و لشکر محمد على میرزا دورتادور شهر تبریز را محاصره کرده و آب و آذوقه را به روى اهالى شهر بسته بودند، مرحوم خیابانى تفنگ به دوش گذاشت و در سنگرها همراه مجاهدین به دفاع از مشروطیت و آزادى پرداخت.

هرگاه هم در مجاهدین سستى احساس مى‏ شد، خیابانى با نطقهاى شیرین و سخنرانى‏ هاى مهیج در آنان روح امید مى ‏دمید و آنان را گرم و مقاوم مى ‏کرد.

این روحانى مجاهد در عین حالى که تفنگ بدوش گرفته بود و در سنگرها به دفاع مى‏پرداخت، در انجمن ایالتى نیز عضویت فعال داشت تا اینکه سلطنت محمدعلى میرزا پایان یافت و انقلاب داخلى تا اندازه‏اى سپرى شد، اعلامیه انتخابات مجلس دوم از سوى دولت جدید منتشر گردید و در آذربایجان هم انتخابات شروع شد.

سمت ومبارزه

شیخ محمد خیابانى بخاطر علم و دانش و روحیه قوى و بینش وسیعى که داشت، در میان مردم محبوبیت زیادى پیدا کرده بود، بدین جهت در دوره دوم قانونگذارى به سال ۱۳۲۷ هجرى قمرى با اکثریت آراء از سوى مردم آذربایجان به نمایندگى مجلس برگزیده شد و روانه تهران گردید.

در سال ۱۳۲۹ روسیه به ایران اولتیماتوم داد، ولى خیابانى و طرفداران آزادى خواه او در مقابل آن اعتراض کردند. وى در مجلس یک ساعت درباره ضررهاى پذیرفتن اولتیماتوم روس سخنرانى کرد، اما دولت اولتیماتوم را پذیرفت و حتى مجلس را هم با زور سرنیزه بست، ولى شیخ محمد در خیابان سبزه میدان تهران بالاى سکوئى رفت و علیه رفتار حکومت و اولتیماتوم دشمن در میان مردم یک سخنرانى آتشین ایراد کرد، حکومت او را به کاشان و قم تبعید کرد، ولى خیابانى خود روانه مشهد گردید.

مشهد هم تحت سیطره روس بود، بدین جهت خیابانى مصلحت در این دید که سرگرم کار و تجارت شود، در ضمن روى مسائل اجتماعى و سیاسى مطالعه کند و یاران خود را براى اقدامهاى بعدى آماده نماید.

پس از انقلاب فوریه و سقوط دولت استبدادى روس، از آزادیخواهان آذربایجان دست بکار شدند، خیابانى حزب آزادى خود را پس از پنج سال تعطیلى تشکیل داد و روزنامه تجدد ارگان حزب خود را منتشر ساخت.

در اواخر شعبان ۱۳۳۷ هجرى قمرى ترکان عثمانى به بهانه تنبیه آشورى ‏ها و آزاد ساختن ارومیه و سلماس وارد آذربایجان شدند، قسمتهاى غرب و شمال آنجا را تصرف کردند و با یک ارتش دو هزار نفرى وارد تبریز شدند، و در حالیکه ده هزار ایرانى در اثر گرسنگى و تنگدستى جان خود را از دست داده بودند،

مهاجمین هم به غارت اموال و غله انبارهاى مردم آذربایجان پرداختند، اما خیابانى و یاران او که از قبل توانسته بودند یک نیروى مسلح و منظم حدود پانصد نفرى تشکیل بدهند، تا حدود زیادى تجاوز مهاجمین را مهار کردند و جان و مال مردم را حفظ نمودند.

در این گیرودار دردناک خیابانى و تعدادى از یاران او به دست ماموران عثمانى دستگیر و زندانى مى ‏شوند و کشور همچنان میدان تاخت و تاز دشمن مهاجم مى ‏ماند.

در دوره چهارم مجلس، خیابانى و یاران حزب آزادیخواه او شش کرسى مجلس را احراز مى ‏کنند، در برابر قرارداد استعمارى وثوق الدوله با انگلیسها مخالفت مى ‏کنند و در روزنامه تجدد آن را غیرقانونى اعلام مى‏نماییند، از نفوذ کمونیسم در ایران جلوگیرى مى ‏کنند، با میرزا کوچک على معروف به سردار جنگل مبارزه گیلان و تبریز را علیه استبداد اتحادى مى ‏بخشند، که نخست وزیر وقت مشیرالدوله پیرنیا براى دستگیرى خیابانى نیرو به تبریز مى ‏فرستد، و سرانجام این روحانى مجاهد و آزادیخواه پس از یک عمر چهل و یک ساله سراسر آوارگى و فداکارى در راه استقلال کشور و مبارزه با استعمار، طى یک درگیرى با ماموران حکومت وى و همراهانش، ۲۹ ذى حجه در سال ۱۳۳۸ هجرى قمرى شهید مى‏ گردد.

شرح حال و اقدامات شیخ محمد خیابانى چاپ برلین ص ۳۸ – ۲۳؛ بیدارگران اقالیم قبله ص ۱۳۷ – ۵۷؛ فرهنگ فارسى معین، اعلام ج ۱، ص

 

زندگینامه دکتر مصطفى چمران

۴۸۹۱۰۰_ELmekklx

مصطفى چمران در سال ۱۳۱۱ هجرى شمسى در تهران متولد شد. از دوران طفولیت، با زندگى سخت و سطح پائین و در یک خانواده بسیار ساده، عادت نمود. پدرش کارگر بود و جوراب بافى مى ‏کرد و با در آمد ناچیزى که بدست مى‏ آورد زندگى خود، همسر، مادر و هفت فرزندش را با مشکلات فراوان و در یک اطاق اجاره‏اى اداره مى ‏کرد.

مصطفى تحصیلات خود را در مدرسه ((دارالفنون)) رفت و تحصیلاتش را در این مدرسه ادامه داد. این دانش‏آموز با هوش و مستعد، ضمن ادامه تحصیل، از پانزده سالگى در کلاسهاى تفسیر قرآن آیت الله طالقانى ((ره)) در مسجد ((هدایت)) تهران و بعدها در درس فلسفه و منطق شهید استاد مرتضى مطهرى شرکت مى ‏کرد.

وى دوران متوسطه را در ((دبیرستان البرز)) گذرانده سپس وارد دانشکده فنى شد و بالاخره در سال ۱۳۳۶ در رشته ((الکترومکانیک)) فارغ التحصیل گردید. او در محیط دانشگاه همواره فعالیت مى‏ کرد و یکى از بنیانگذاران انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه بود. پس از دریافت مهندسى الکترومکانیک، مدت یک سال در همان دانشکده فنى تدریس داشت.

مصطفى چمران اهل مطالعه، نویسندگى و نقاشى بود. بیشتر اوقات بر بالاى پشت بام تنها اطاقشان به مطالعه و نوشتن مى ‏پرداخت، همواره شاگرد ممتاز و دانشجوى مقام اول بود، خطى زیبا داشت و در نوشتن انشاء مهارت خاصى از خود نشان مى‏داد. در رشته‏هاى مختلف ورزش فعالیت مى‏ کرد. عشق فراوانى به ریاضى و فلسفه داشت و مطالعات زیادى روى این دو رشته مى‏ نمود.

در سال ۱۳۳۷ شمسى، با استفاده از بورس تحصیلى، به عنوان دانشجوى ممتاز به آمریکا اعزام گردید و پس از تحقیقات علمى فراوانى، در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در ((کالیفرنیا)) موفق به کسب درجه دکتراى ((الکترونیک و فیزیک پلاسما)) از معتبرترین دانشگاه آمریکا شد.

او در آمریکا نیز آرام نمى‏ گرفت و با همکارى دوستانش، براى اولین بار، انجمن اسلامى دانشجویان آمریکا را پایه ریزى نمود، فعالیتهاى وى در تبلیغ اسلام آنچنان زیاد و آشکار بود، که رژیم شاه، بورس تحصیلى او را قطع کرد.

پس از قیام خونین پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، همراه با بعضى از دوستانش به کشور مصر رفت و در زمان حکومت ((جمال عبد الناصر)) مدت دو سال تمام، سخت‏ترین دوره‏ هاى چریکى و جنگ‏هاى پارتیزانى را آموزش دید و بعد مسئولیت تعلیم چریکى مبارزان ایرانى را به عهده گرفت.

دکتر مصطفى چمران، به خاطر داشتن بینش عمیق مذهبى، از حرکتهاى انحرافى سخت گریزان بود، به طورى که در رابطه با جریان ناسیونالیسم عربى که باعث تفرقه مسلمین مى‏ گردید، به جمال عبد الناصر رئیس جمهورى مصر اعتراض کرد و جمال عبد الناصر ضمن پذیرش این اعتراض، اجازه تبلیغ و سخنرانى به دکتر چمران داد.

بعد از فوت جمال عبد الناصر، دکتر چمران به لبنان رفت و با کمک امام موسى صدر، حرکت مسلمین و شاخه نظامى آن را با توجه به اصول و مبانى اسلامى پى ریزى نمود و سالیان درازى در لبنان فعالیت داشت،

بازگشت به وطن

  بعد از اینکه انقلاب اسلامى ایران پیروز شد، لذا بعد از بیست و سه سال دورى از وطن، به ایران بازگشت و با تمامى وجود، تجربیات ارزنده و طولانى، علمى و انقلابى خود را در خدمت انقلاب اسلامى ایران قرار داد. اولین گروه هاى پاسداران انقلاب اسلامى را در سعد آباد آموزش داد،

سپس با سمت معاون نخست وزیر، شبانه روز خود را صرف حل و فصل مشکلات کشور نمود. او با بى باکى خود را در میانه صحنه ‏هاى خطر مى ‏انداخت، تا هر چه سریع‏تر و قاطعانه ‏تر مسائل را حل نماید.

در جریان ((شهر پاوه)) و هجوم ضد انقلاب، قدرت ایمان، اراده آهنین، فداکارى، شجاعت و عشق وى به انقلاب اسلامى بر همگان آشکار گردید. هنگامى که کردستان در آستانه سقوط حتمى قرار گرفته بود و پاسداران را قتل عام کردند، دکتر چمران با فرمان امام خمینى ((ره))، فرماندهى نیروهاى اسلام را بر عهده گرفت و در زیر باران گلوله به کردستان رفت و در مدت پانزده روز با قهرمانی هاى اعجاب انگیزش که از عمق ایمانش به مبدا و معاد سرچشمه مى ‏گرفت، شهرها، راهها و مواضع استراتژیک کردستان را متصرف گردید، به طورى که کردهاى مسلمان با شادى و شعف وصف ناپذیرى، به استقبال نیروهاى اسلام شتافتند.

بعد از این پیروزى بى نظیر،، وى از سوى امام خمینى ((ره)) به وزارت دفاع منصوب شد. او در پست جدید، دست به تغییر و تحول بنیادین زد و با پاکسازى ارتش، اقدام به پیاده کردن برنامه ‏هاى اصلاحى نمود، تا ارتشى را بوجود آورد، که حافظ و پاسدار انقلاب اسلامى و امنیت و استقلال کشور باشد.

دکتر چمران در انتخابات اولین دوره مجلس شوراى اسلامى، از سوى مردم تهران به نمایندگى برگزیده شد. او پس از انتخاب در مجلس در نیایشى چنین گفت:
((خدایا! مردم آن قدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار نموده ‏اند، که راستى خجلم و آن قدر خود را کوچک مى ‏دانم، که نمى ‏توانم از عهده بر آیم. خدایا! تو به من فرصت ده و توانائى ده، تا بتوانم از عهده بر آیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم…))
دکتر چمران مجددا به نمایندگى از طرف امام خمینى ((ره)) در شوراى عالى دفاع منصوب گردید و مامور شد تا به طور مرتب و منظم گزارشى کار ارتش را ارائه نماید.

پس از حمله ناجوانمردانه رژیم بعثى عراق، در تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ به ایران اسلامى، دکتر چمران به حضور رهبر کبیر انقلاب اسلامى، دکتر چمران به حضور رهبر کبیر انقلاب اسلامى رسید و بعد از ارائه گزارش، همراه آیت الله خامنه‏اى نماینده دیگر امام ((ره)) در شوراى عالى دفاع، به اهواز رفت، گروهى از رزمندگان داوطلب را جمع کرد و ستاد جنگهاى نامنظم را تشکیل داد و با انجام اقداماتى نظیر:
۱- تاسیس واحد مهندسى.
۲- نصب پمپ‏ هاى آب در کنار رود کارون.
۳- احداث کانالى به طول بیست کیلومتر و عرض ۱۰۰ متر.
۴- ایجاد هماهنگى بین ارتش، سپاه ونیروهاى داوطلب… و خدمات ارزنده‏اى در دفاع از کشور و میهن اسلامى نمود.

هنگامى که دشمن به شهر ((سوسنگرد)) یورش آورد، دکتر چمران پیشاپیش یارانش، به سوى شهر رفت، از سنگرى به سنگر دیگرى مى‏رفت و تیراندازى مى‏کرد و در همین شهر بود که مجروح گردید،  خون گرم او با خاک خوزستان در هم آمیخت، اما با این حال از پاى ننشست و با پاى مجروح، بر کامیون دشمن حمله برد و دشمنان از این همه شجاعت و جرات چمران، سخت هراسیدند و فرار کردند، دکتر چمران خود بر کامیون دشمن سوار شد و با لبانى متبسم، که شکوه و عظمت یک مومن واقعى را نشان مى ‏داد، یارانش را به پیروزى‏ هاى بزرگتر نوید داد.

دکتر چمران با همان کامیون خود را به بیمارستان اهواز رسانید و تنها یک شب در بیمارستان بسترى شد و در این شب هم جلسه شوراى فرماندهى در کنار تخت او تشکیل گردید و تصمیم‏ گیرى به عمل آمد. صبح روز بعد با پاى زخمى و عصا زیر بغل، به مقر ستاد جنگ‏هاى نامنظم رفت و چند روز بعد، دست به عملى بى سابقه زد، تا شهر ((هویزه)) را آزاد سازد!

شهادت

در اسفند ماه ۱۳۵۹ با بدن مجروح به دیدار امام امت ((ره)) شتافت و گزارش وضعیت جنگ را ارائه نمود و نظرات امام را همراه با دعاى خیر او، گرفت و یکسره به سوى تپه ‏هاى ((الله اکبر)) رفت و پس از پیروزیهاى چشمگیرى در بستان و سوسنگرد، یک روز در اولین ساعات صبح، هنگامى که از تپه‏ ها بازدیده مى ‏کرد و باران خمپاره‏ هاى دشمن از هر سو مى ‏بارید، ترکش یکى از خمپاره‏ هاى دشمن بعثى، به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و روح پاکش سبکبال و آرام به پرواز در آمد و با کفنى خونین که همان لباس رزمش بود، در تاریخ ۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۰ هجرى شمسى، در ۴۹ سالگى به دیار ملکوتیان پرکشید و از میان امت رفت!

پیکر پاک شهید دکتر مصطفى چمران در ((بهشت زهراى تهران)) به کنار سایر شهیدان بزرگوار انقلاب اسلامى به خاک سپرده شد، اما نام و روح بلند او هم چنان جاوید است.

او در سوگند نامه عرفانى خود، با خداوند اینگونه پیمان بسته است:
خدایا به آسمان بلندت سوگند، به سوز دل عاشقان سوگند، به اشک دیده یتیمان سوگند، به جانبازى فدائیان از جان گذشته سوگند، ما دشمن متجاوز را به جهنم مى ‏فرستیم.

دکتر چمران، در اثر تلاش و مبارزه شبانه روزى، به خصوص در زمان جنگ، فرصت جمع آورى نوشته‏ ها و سخنرانی هاى خود را نیافت، اما پس از شهادت او کتابهاى: لبنان، یادنامه اولین سالگرد شهادت… او کتابهاى: لبنان، یاد نامه اولین سالگرد شهادت… و لبنان به روایت امام موسى صدر و دکتر چمران، بسیارى از نامه‏ ها و سخنرانی هاى او را، که افکار و اندیشه هاى مخلصانه او را منعکس نموده است، به چاپ رسانده‏اند.

فاجعه شهادت دکتر چمران این مجاهد بزرگ راه خدا، براى جامعه اسلامى آنقدر حساس بود، که امام خمینى ((ره)) پیام تسلیت داد، بسیارى از شخصیتهاى علمى و سیاسى ایران و کشورهاى اسلامى از او تجلیل فراوان به عمل آوردند. 

یادنامه اولین سالگرد شهید دکتر مصطفى چمران، ص ۱۲۰

زندگینامه آیت الله محمدرضا مهدوى کنى(۱۳۱۰- ۱۳۹۳ش.)

۱۰۲-۱

در یک نگاه

آقا محمّد رضا مهدوى(۱) کنى در اواسط شهریور ۱۳۱۰ ش. در روستاى کن(۲) ـ که سابق در دو فرسخى شهر تهران بود ـ به دنیا آمد.(۳)پدر و مادرش هر دو متدّین و مذهبى و دوستدار اسلام و روحانیت بودند. پدر ـ به نام اسد الله(۴) ـ به شغل کشاورزى مشغول بود و افزون بر کشت غلاّت، به کسب و تجارت هم مى پرداخت و سرانجام بعد از عمرى تلاش و تربیت فرزندانى صالح و شایسته، در سال ۱۳۴۵ ش. به رحمت ایزدى پیوست.(۵)

تحصیلات ابتدایى

آقا محمّد رضا در سن هفت سالگى به مدرسه بهمن در روستاى کن رفت. مدیر مدرسه فردى مؤمن و پارسا بود و از مسائل اسلامى اطلاعات زیادى داشت. معلم کلاس اوّل او، شخصى متدین و از اهالى آذربایجان بود که به شاگردانش حمد و سوره هم تعلیم مى داد. جالب آن که در نخستین بار که آقا محمّد رضا حمد و سوره را از معلم آموخت، آن را به خوبى به همراه قواعد تجوید به خاطر سپرد و به معلم ارائه نمود و در پى آن، معلم گفت: «شما ملاّ مى شوید»(۶).

این در حالى بود که کسى از خانواده وى در سلک روحانیت قرار نداشت. این ماجرا به بوته فراموشى سپرده شد و بعد از سیزده، چهارده سال، وقتى آقا محمّد رضا طلبه اى تمام عیار شد و براى تبلیغ در ماه محرم به کن رفت و با همان معلم مواجه شد، معلم پرسید: مرا مى شناسى؟

گفت: آرى، مى دانم شما معلم ما بودید.

پرسید: یادت هست که گفتم ملاّ مى شوید؟

گفت: بله، ولى نمى دانم به چه علتى این موضوع خبر داشتید.

معلم پاسخ داد: در پیشانى شما خواندم که روحانى مى شوید و حدسم خیلى صائب از کار در آمد.(۷)

در سلک روحانیت

دو سال از عمر با برکت آقا محمّد رضا در زمان پهلوى اوّل بودیعنى دورانى که رضاخان دیکتاتور، حکومت را در دست داشت. این نوکر سر سپرده استعمار، به دلیل نفرتى که از اسلام و روحانیت داشت، حداکثر تلاش خود را کرد تا مذهب و شعائر مذهبى در جامعه ایران ریشه کن شود. از جمله کارهاى آن خبیث، ایجاد مشکلات فراوان براى اهل علم و بستن بسیارى از مدارس علمیه بود و براى همین، شمار روحانیون به طور قابل ملاحظه اى در سیر نزولى قرار گرفت(۸) امّا در عین حال، افرادى بودند که حتى در آن دوره خفقان آلود، عشق و علاقه وافرى به روحانیت داشتند و در حد امکان به مقابله با دسایس استعمارى این دشمن اسلام مى پرداختند. یکى از آنها پدر آقا محمّد رضا بود. وى سه دختر و چهار پسر داشت و به قشر طلبه سخت علاقه مند بود و آرزو داشت روحانى شودامّا شرایط و مقدّمات لازم را مهیا ندید و سرانجام در صدد بر آمد که یکى از عزیزانش را براى تحصیل علوم دینى به حوزه اعزام کند. براى این منظور، محمّد رضا را برگزید.

وقتى محمّد رضا ششم ابتدایى قدیم را به پایان رساند، پدر به اتّفاق او و همسرش راهى قم شد.در آن ایّام ـ حدود سال ۱۳۲۳ ش. ـ آیه الله بروجردى تازه به قم آمده بود و هنوز آیه الله سیّد ابوالحسن اصفهانى مرجع تقلید شیعیان بود.

پدر براى آن که پسر را با حال و هواى روحانیون آشنا کند، او را با خود به مدرسه فیضیه برد و حجره ها را به او نشان داد و گفت: نگاه کن طلاّب چه زندگى خوب و با صفایى دارند! این زندگى ساده توأم با ایمان، تقوا و صفا، زندگى است. همیشه آرزو داشتم یک چنین زندگى اى داشته باشم متأسفانه مؤفق نشدم و دلم مى خواهد شما طلبه بشوید.

در آن چند روز، معمولاً پدر و پسر در درس آیه الله بروجردى، آیه الله صدر، آیه الله حجت و آیه الله خوانسارى ـ که محفل درسشان در فیضیه بود ـ حاضر شده، از این که در کنار روحانیون قرار داشتند، خرسند مى شدندولى درست سر در نمى آوردند که آنان چه مى گویند.(۹)

سر انجام آن مسافرت ـ که ده روز به طول انجامید ـ به پایان رسیداما تأثیر مثبت آن روى آقا محمّد رضا باعث شد که به فاصله کمى بعد از بازگشت، مشغول تحصیل علوم حوزوى شود. حاج اسد الله او را براى این منظور ـ مصادف با سال ۱۳۲۴ ش. ـ به مدرسه سپهسالار(مطهّرى فعلى) بردولى هنوز پانزده روز بیشتر نگذشته بود که او را به مدرسه لر زاده نزد حجه الاسلام و المسلمین على اکبر برهان(۱۰)منتقل کرد. علت این تغییر آن بود که مدرسه سپهسالار، توسط وابستگان رژیم شاه اداره مى شد و پدر تشخیص داد که این موضوع، تأثیرات ناخوشایندى در فرزندش مى گذارد.

مدرسه لر زاده

مدرسه لر زاده در خیابان خراسان قرار داشت. در آن مدرسه ده حجره اى، شصت طلبه تحصیل مى کردند. در یکى از این حجره ها ـ که به تعبیر آقاى مهدوى عین تابوت بود ـ سه نفر از جمله ایشان زندگى مى کردند.(۱۱)

وقتى پدر مى خواست پسر را طلبه نماید، آقاى برهان پرسید: حاج آقا! حاضر هستید پسرتان را وقف دین بکنید و قطع امید کنى از منافع مادّى ایشان؟ پدر لختى درنگ کرد و متأثر شدزیرا علاقه فراوانى به پسر داشت و در عین حال قاطعانه گفت: من این پسر را وقف کردم براى دین و امیدوارم وجودش براى دین مفید باشد.(۱۲)

آقا محمّد رضا دنباله ماجرا را این گونه بازگو مى کند:«(پدرم) همان جا تعهد کرد که هزینه تحصیل مرا بپردازد. به همین جهت، در تمام مدت تحصیل، حتى پس از ازدواج، به اندازه توان خود به من کمک مى کرد.»

آقا محمّد رضا در مدرسه لر زاده حدود دو تا دو سال و نیم به علوم مقدماتى حوزه پرداخت و در سایه توجهات مرحوم برهان، بُعد معنوى خود را هم تقویت کرد. وى در این باره مى گوید:«نحوه تربیت هاى ایشان در ما خیلى مؤثر بود و من فکر مى کنم که یک مقدار که روحیه ایمانى در خودمان مى یابیم، از تعلیم و تربیت هاى مرحوم برهان است.»(۱۳)

مهاجرت به قم

آقا محمّد رضا در سال ۱۳۲۷ یا ۱۳۲۸ ش. به تشویق جمعى از دوستان خود به قم هجرت کرد. و در بدو ورود، به حجره تهرانى ها وارد شد.وى در قم، علاوه بر مدرسه فیضیه، مدتى هم در مدرسه حجتیه سکونت داشت.(۱۴)

استادان

مهدوى کنى در دوره سطح نزد حجه الاسلام على اکبر برهان، آیه الله شهید محمّد صدوقى و عبدالجواد جبل عاملى و در دوره خارج از آیه الله گلپایگانى، وآیه الله محقّق دامادبهره مند گردید و نیز بیش از همه از امام خمینى و آیه الله بروجردى استفاده علمى کرد. وى نه سال در درس امام خمینى و پنج سال در درس آیه الله بروجردى شرکت کرد و در کلام و فلسفه، از علامه طباطبایى و آیه الله سیّد ابوالحسن رفیعى قزوینى و شهید مطهّرى سود جست.(۱۵)در مجموع، دوران طلبگى آقاى کنى پانزده سال به طول انجامید و ایشان به مرحله اجتهاد رسید.(۱۶)

یاران آشنا

فرهیختگانى که در حوزه علمیه قم دوشا دوش آیه الله مهدوى در دروس امام و آیه الله بروجردى حاضر مى شدند و هم دوره اى هاى ایشان به شمار مى آمدند، عبارت از:

شهید مطهّرى، آیه الله امامى کاشانى، سیّد جلال الدّین آشتیانى، شهید سیّد مصطفى خمینى و…(۱۷)

همچنین وى در هنگام تحصیل در حوزه به همراه جمعى از بزرگان چون آقایان: محمّدى گیلانى، شیخ على آقا پهلوانى معروف به على سعادت پرور، شیخ جواد الهى مجمعى سیاسى تشکیل دادند که هدف از آن، تحوّل در وضعیّت درسى و وارد کردن حوزه در مسائل سیاسى بود. این حرکت، مقدّمات ورود آیه الله کنى را به عرصه مبارزات سیاسى فراهم نمود.(۱۸)

شخصیت هاى مؤثر

غیر از مرحوم على اکبر برهان، سه تن از فرزانگان حوزه، بیش از دیگران در تکوین شخصیت آیه الله مهدوى کنى مؤثر بودند که عبارتند از آیه الله بروجردى، امام خمینى و علامه طباطبایى.

از نظر فقهى، آیه الله بروجردى تأثیر فراوانى بر وى داشت زیرا آن بزرگوار در فقه صاحب سبک بودیعنى در هر مسئله، به ریشه هاى تاریخى آن در فقه شیعه و سنى نیز مى پرداخت.

از نظر سیاسى واخلاقى، امام خمینى و از نظر فلسفى و آشنایى با قرآن و اندیشه هاى جدید، علامه طباطبایى در تکوین شخصیت اخلاقى، سیاسى و فکرى او اثر گذار بودند.

ابتداى آشنایى آیه الله کنى با امام

 به نخستین مشکل فکرى آن زمان بازگشت مى کند که موضوع آن به شرح زیر است:پس از رحلت آیه الله سیّد ابوالحسن اصفهانى، سخن از مرجعیّت آیه الله بروجردى بود. رژیم منحوس پهلوى نیز به این دلیل که مى خواست نظر شیعیان جهان به ایران معطوف باشد، مرجعیّت آن جناب را تبلیغ مى کرد و همین امر باعث شده بود که برخى از علما نسبت به مرجعیّت آیه الله بروجردى واکنش منفى نشان دهند که از جمله آنها، مرحوم برهان بود. وى با آن که مقام علمى ایشان را مى ستود، به دلیل تعریف شاه از آن بزرگوار، کسى را براى تقلید به آیه الله بروجردى راهنمایى نمى کرد و در عوض، آیه الله حجت را معرفى مى کرد.

آقاى مهدوى هم به پیروى از استاد، از آیه الله حجت تقلید مى کرد. بعد از مدتى در اعلمیت او به شک افتاد و با راهنمایى یکى از شخصیت هاى علمى به امام رهنمون شده، از ایشان پرسید: آقا من از آقاى حجت تقلید مى کنم به نظر شما چه کسى اعلم است؟ امام فرمود: شما از آیه الله بروجردى تقلید کنید.این نخستین آشنایى این مرید و مراد بود که رفته رفته بیشتر شد.(۱۹)

بازگشت به زادگاه

بعد از وفات آیه الله بروجردى در سال ۱۳۴۰ ش. آقاى مهدوى کنى به تهران بازگشت و به توصیه پدر خانمش ـ آیه الله سرخه اى ـ منصب امام جماعت مسجد جلیلى ـ واقع در میدان فردوسى ـ را به عهده گرفت و نیز در مدرسه مروى ـ واقع در ناصر خسرو ـ به تدریس یافته هایش پرداخت.(۲۰)

فعالیّت هاى سیاسى ـ فرهنگى

نخستین حرکت

و واکنش سیاسى که آقاى مهدوى کنى در آن شرکت داشت، تجمعى علیه دفن جسد پلید رضا خان در قم بود. این تجمع، به رهبرى شهید نوّاب صفوى و همکارى شهید واحدى تشکیل شد و در آن هنگام آقاى کنى هیجده سال داشت و از طرفداران شهید نواب به حساب مى آمد.آقاى کنى با شهید نوّاب و افکار انقلابى او، به برکت جلساتى که در جمع طلاّب تهرانى برگزار مى شد، آشنا شده بود.(۲۱)

نخستین سفر تبلیغى

آیه الله مهدوى کنى، سفر به اردستان بود. وى در این سفر با ژاندارمرى آن زمان درگیر و سپس بازداشت شد. رئیس ژاندارمرى دستور داد دست هاى او و شخصى دیگرى به نام حسینى را ـ که او هم به قصد تبلیغ به آن منطقه اعزام شده بود ـ با عمامه هایشان ببندند و آنها را به شدّت کتک بزنند. وقتى خبر این حادثه به آیه الله بروجردى رسید، به دکتر اقبال ـ وزیر وقت کشور که براى گفت و گو با آن مرحوم پیرامون مجلس مؤسسان به قم آمده بود ـ شکایت کرد و او هم به احترام آن بزرگوار، مسئولان اردستان را تغییر داد و رئیس ژاندارمرى را به مدت شش ماه از خدمت معلّق کرد.(۲۲)

واکنش سیاسى دیگر آیه الله کنى به ملّى شدن صنعت نفت مربوط مى شود. در آن زمان، انتخاباب مجلس شوراى ملّى مطرح بود و آیه الله کاشانى و آیه الله سیّد محمّد تقى خوانسارى لزوم شرکت عموم مردم در انتخابات را با صدور اطلاعیه اى مطرح کردند. آقاى کنى در این راستا، در کنار همفکران خود شرکتى فعال در انتخابات داشت و مردم را نیز به شرکت در انتخابات فرا خواند.(۲۳)

مرکز اصلى فعالیّت هاى سیاسى، اجتماعى و مذهبى آیه الله کنى در تهران در مسجد جلیلى بود. این مسجد، از پایگاه هاى اساسى مبارزه علیه کارگزاران طاغوت به شمار مى آمد. آقاى مهدوى در این مرکز، علاوه بر برپایى نماز جماعت(۲۴) و سخنرانى هاى افشاگرانه و زنده نگاه داشتن نام و یاد امام خمینى و نهضت او و القاى درس هایى پیرامون اقتصاد اسلامى، از چهره هاى انقلابى و روحانیون مبارز نیز براى ارائه اسلام ناب و طرح مسائل اخلاقى و روشن ساختن افکار عمومى و پشتیبانى از نهضت امام بهره مى گرفت. آیه الله مطهّرى، شهید باهنر، محمّد تقى شریعتى، عباسعلى اسلامى، شیخ جعفر شجونى و شهید هاشمى نژاد از این گروه شخصیت هاى مبارز بودند.(۲۵)

چهره هاى شاخص و برجسته اى چون آیه الله خامنه اى و حجه الاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى نیز در برنامه ها و سخنرانى هاى این مسجد حضور داشتند.(۲۶)

خیزش هاى انقلابى

بعد از وفات آیه الله بروجردى، فعالیّت هاى آیه الله کنى ـ در پشتیبانى از امام و خیزش هاى ضد استعمارى وى ـ آغاز گردید. حرکت ها و تعارضات سیاسى امام از این دوره آغاز شد. آقاى کنى در این زمینه مى گوید:

«حضرت امام در دوران زعامت آقاى بروجردى و در برخورد با ایشان، بر اساس همان اعتقادى که به ولایت فقیه داشت، عمل مى کرد. ایشان با وجود فقیهى چون آقاى بروجردى، احساس وظیفه نمى کرد و اگر هم دیدگاه مخالفى داشت، ابراز نمى کرد و اگر هم مى خواست تأثیر گذار باشد، نظراتشان را با ایشان در میان مى گذاشت.»(۲۷)

حضرت امام پس از رحلت آیه الله بروجردى، به طور علنى مواضع سیاسى خود را اعلام کرد و انقلاب جهش خود را آغاز نمود. شاگردان و دوستداران و مقلدان واقعى امام هم هر کجا بودند، با پخش اعلامیه و برگزارى جلسات مذهبى ـ سیاسى و ایراد سخنرانى، از مواضع آن رهبر عزیز حمایت مى کردند. آقاى کنى نیز این گونه رفتار مى نمود و مردم را به تقلید از حضرت روح الله فرا مى خواند. هسته اولیه و مرکزى جامعه روحانیت مبارز هم از آن زمان تشکیل شد.(۲۸)

وابستگان و مزدوران شاه از این مسجد و فعالیّت هاى(۲۹) روحانیون انقلابى آن غافل نبودند. در نظر آنها، مسجد جلیلى محل تجمع عناصر متعصب مذهبى بود. در گزارشى از ساواک در این باره مى خوانیم:

«گزارشات رسیده نشان مى دهد که مسجد جلیلى تهران پایگاه عناصر متعصب مذهبى وابسته به گروه ها و دستجات برانداز و مضره شده است… مجموع بررسى ها نشان مى دهد که تجمع افراد وابسته به گروه ها و دستجات بر انداز مذهبى در این مسجد، معلول جهات روشنى مى باشد. وجود مهدوى کنى در سمت امام جماعت این مسجد و کارگردانى آن و سوابق فعالیّت او در پیروى از خمینى و ارتباط با عناصر وابسته به گروه هاى بر انداز…، عامل عمده اى در جذب این افراد در مسجد مورد بحث است…».(۳۰)

در چرخه اصلى فعالیّت هاى مسجد جلیلى، محمّد بخارایى، نیک نژاد، هرندى و امانى ـ عاملین ترور انقلابى حسنعلى منصور ـ با هدایت آیه الله کنى شرکت داشتند.(۳۱)

بازداشت ها و شکنجه ها

به علت فعالیّت هایى که آیه الله مهدوى کنى در این مسجد داشت، چهار بار توسط ساواک باز داشت و زندانى شد و علاوه بر آن، بارها براى باز جویى به آن سازمان مخوف و اهریمنى احضار گردید. آخرین دستگیرى وى در ماه رمضان ۱۳۵۳ ش.(۳۲) بود که در پى این بازداشت، او به مدت سه سال به بوکان تبعید(۳۳) شداما بعد از دو ماه به تهران آمد و به زندان اوین منتقل شد. در همان ایّام آیه الله هاشمى رفسنجانى، حجه الاسلام لاهوتى و آیه الله طالقانى نیز بازداشت شدند و بعد از مدتى مشخص شد که افراد نامبرده در ارتباط با موضوع مشترکى قرار دارند و آن عبارت بود از کمک مالى به زندانیان سیاسى و دادن پول براى تهیه اسلحه براى مبارزه با رژیم شاه البته آیه الله کنى هیچ اقدامى در راستاى تهیه اسلحه نکرده(۳۴) بودولى در پرونده اش آن را ثبت کرده بودند و گویا به همین علت، دو ماه در سلول انفرادى قرار گرفت و براى این که از او اقرار بگیرند، سخت شکنجه شد. از جمله شکنجه هاى وى، آویختن از دو دست به سقف و زدن پاها به وسیله کابل بود. آیه الله کنى در این خصوص مى گوید:

«از جمله شکنجه هایى که مى کردند و بسیار درد ناک و کشنده بود، آویزان کردن از سقف بود. چشم هایم را بسته بودند و از دو دست از سقف آویزانم کرده بودندبا کابل مى زدند و مى چرخاندند. خون از پاهایم زیاد آمده بودگاهى که پاهایم به زمین مى رسید، احساس مى کردم زیر پاهایم نرم است و پاهایم با چیزى نرم تماس مى گیردبعدها فهمیدم چیز نرمى که پاهایم به آن مى خورد، خون بوده که از دیگر شکنجه شده ها آن جا ریخته و روى هم انباشته شده و بسته است. در حالى ]که از[ سقف آویزان شده بودم و بازجو مرا مى چرخاند و مى زد، شمارش معکوس مى داد و مى گفت: چرا خودت را به کشتن مى دهى؟ به زودى قلبت را از کار مى اندازم. هر چه زودتر اقرار کن و خودت را از این گرفتارى نجات بدهولى من در آن حال، این آیه شریفه را مى خواندم: (ربّنا افرغ علینا صبراً وثبّت اقدامنا وانصرنا على القوم الکافرین). واقعاً این آیه، به من آرامش مى داد. به یاد دارم هنگامى که این آیه شریفه را تلاوت مى کردم، فردى به نام اسدى(۳۵) که بازجوى من بود، مى گفت: چى چى مى گویى ربّنا ربّنا. گفتم با خداى خود هم حق ندارم صحبت کنم.»(۳۶)

از دیگر فعالیّت هاى چشمگیر آیه الله کنى، پیش از انقلاب، در راستاى مبارزه با رژیم شاه، کمک مالى به خانواده هاى زندانیان سیاسى و حمایت از آنان بود.(۳۷)

فعالیّت هاى پس از انقلاب

۱٫ از آن جایى که امام خمینى ـ رهبر و بنیان گذار انقلاب اسلامى ـ با شخصیت علمى ـ سیاسى آیه الله مهدوى کنى و نقش برجسته او در انقلاب به خوبى آشنا بود و علاقه ویژه اى به وى داشت، مسئولیت هاى کلیدى و حساس و قابل توجهى را در مقاطع گوناگون به وى واگذار کرد. ظاهراً نخستین مسئولیت وى، عضویت در شوراى انقلاب بود.(۳۸)

۲٫ بعد از پیروزى انقلاب آیه الله مهدوى کنى به دستور امام خمینى، سر پرستى کمیته هاى انقلاب اسلامى را به عهده گرفت. (۳۹)و خدمت هاى فراوان و قابل توجهى انجام داد تا این که در تاریخ ۱۲/۵/۶۱ ش. با موافقت امام خمینى از این سمت استعفا داد. امام در راستاى تقدیر از زحمات و اظهار ناراحتى از پایان کار ایشان در این ارگان فرمود:«با تشکر از جناب حجه الاسلام آقاى مهدوى که با همه توان در خدمت کوشا هستند و با تأسف از استعفاى ایشان… .»(۴۰)

۳٫ وى طى حکمى در تاریخ ۲۱/۱۲/۶۰ ش. به عنوان یکى از فقهاى شوراى نگهبان قانون اساسى منصوب شد. این مهم در پى در گذشت آیه الله ربانى شیرازى صورت گرفت و در تاریخ ۲۹/۴/۶۲ ش. پس از قرعه کشى اعضاى شوراى نگهبان، وى از آن شورا خارج گردید. آیه الله کنى در سال ۱۳۵۹ش. نیز به مدت پنج ماه عضو فقهاى شوراى نگهبان بود که به دلیل پذیرفتن مسئولیت وزارت کشور، از عضویت در آن ـ مطابق قانون ـ استعفا داد.(۴۱)

۴٫ نخستین وزیر کشور جمهورى اسلامى ایران، آیه الله هاشمى رفسنجانى بود، وقتى آن بزرگوار در تاریخ ۷/۱۲/۵۸ ش. از این سمت استعفا کرد تا در نخستین انتخابات مجلس شوراى اسلامى شرکت کند، آیه الله کنى ریاست وزارت کشور را به عهده گرفت و در این سمت تا زمان شهادت محمّد على رجایى و دکتر باهنربه خدمت مشغول بود.(۴۲)

امام(ره) در جایى درباره شایستگى آیه الله کنى براى مسئولیت مزبور فرمود:«… وزارت کشور از وزارت خانه هاى بسیار وسیع است. بحمد الله در رأسش هم آقاى مهدوى واقع شدند که خوب ما از سابق به ایشان ارادت داشتیم و حالا هم ارادت داریم و بعدها هم ارادت خواهیم داشت به ایشان….».(۴۳)

۵٫ در تاریخ ۲۱/۲/۶۰ ش. وزیر وقت بهزیستى (دکتر فیاض بخش) از حضرت امام در مورد عضویت آیه الله مهدوى در شوراى بهزیستى کسب تکلیف کرد و امام با تعبیر «ایشان مورد تأیید و اعتماد مى باشند»، با عضویت وى در آن شورا، موافقت کرد.(۴۴)

۶٫ کمیته حل اختلاف یا هیئت سه نفرى حلّ اختلاف یا هیئت بررسى اختلافات به منظور رفع اختلاف میان نیروهاى خط امام و بنى صدر و طرفدارانش که در اوایل انقلاب به لیبرال ها معروف بودند، تشکیل شد. در این کمیته سه نفره، یک نماینده از سوى امام و یک نماینده از طرف بنى صدر و یک نماینده از طرف شهید دکتر بهشتى (رئیس دیوان عالى کشور)، آقاى هاشمى رفسنجانى (رئیس مجلس) و محمّد على رجائى (نخست وزیر) شرکت داشتند. نماینده امام، آیه الله مهدوى کنى، نماینده بنى صدر، آیه الله شهاب الدّین اشراقى و نماینده گروه سوم، آیه الله محمّد یزدى بود. این بزرگان مأموریت داشتند تا اختلافات موجود را بررسى و عوامل اختلاف برانگیز را معرفى نمایند.(۴۵)آیه الله کنى در تاریخ ۱۲/۱/۶۰ ش. از سوى امام براى عضویت در این کمیته، برگزیده شد.(۴۶)

۷٫ عضویت در شوراى عالى دفاع از دیگر مسئولیت هاى آیه الله مهدوى کنى بود که با تعیین و انتخاب حضرت امام خمینى صورت گرفت.(۴۷)

۸ . در روز یکشنبه هشتم شهریور سال ۱۳۶۰ش. ساختمان نخست وزیرى توسط عوامل ضد انقلاب و منافقین کور دل منفجر شد و دو تن از بهترین خدمت گزاران نظام جمهورى اسلامى، یعنى دکتر محمّد جواد باهنر و محمّد على رجایى به شهادت رسیدند و گروهى هم مجروح شدند. در این مقطع چون کشور بدون رئیس جمهور و نخست وزیر باقى مانده بود، کارگزاران درجه اوّل کشور و در رأس آنان، امام خمینى(ره) درصد بر آمدند تا به سرعت به ترمیم کابینه بپردازند و از جمله کسانى که براى سمت نخست وزیرى مطرح شد، آیه الله مهدوى کنى بود که پس از بحث ها و بررسى ها و رأى گیرى در مجلس شوراى اسلامى(۴۸) در تاریخ ۱۱/۶/۶۰ ش. به این سمت منصوب شدگرچه پیش از رأى گیرى در مجلس حضرت امام با نخست وزیرى آیه الله کنى موافق بودند.(۴۹)متأسفانه ایشان در این سمت مدت زیادى خدمت نکرد و در تاریخ ۲۳/۷/۶۰ش. استعفا داد.(۵۰)

۹٫ در اوایل جنگ تحمیلى که عراق مناطق وسیعى از خاک جمهورى اسلامى ایران را بمباران کرد، امام خمینى(ره) ستاد کمک رسانى به مناطق آسیب دیده از بمباران هاى ارتش مزدور عراق را تشکیل داد که مسئول این ستاد، آیه الله مهدوى کنى بود و علاوه بر وى، چهار نفر دیگر هم در این مجمع فعالیّت داشتند.(۵۱)

۱۰٫ آیه الله مهدوى کنى در تاریخ ۲۶/۶/۶۳ش. از سوى امام به عنوان سرپرست و متولى مدرسه مروى و متعلقات آن تعیین شد. در نامه اى که امام در این زمینه نوشتند، این تعابیر زیبا را درباره آقاى مهدوى کنى به کار بردند:«با حسن تدبیر و مدیریت و وثاقت و امانت که در جناب عالى محرز است»(۵۲)

۱۱٫ زمانى که ستاد انقلاب فرهنگى جاى خود را به شوراى عالى انقلاب فرهنگى داد، آیه الله کنى یکى از اعضاى آن بود. وى از سوى امام این مسئوولیت را عهده دار شد.(۵۳)اعضاى این شورا، در تاریخ ۱۹/۹/۶۳ ش. از سوى امام انتخاب شدند.

۱۲٫ در ماه هاى آخر جنگ تحمیلى، آمریکاى خون خوار به طور مستقیم علیه ایران وارد صحنه جنگ شد و سایر کشورهاى استعمار گر هم به نفع عراق علیه ایران توطئه مى کردنددر چنین شرایطى، جلسه اى متشکل از سران سه قوه و اعضاى مجلس خبرگان و شوراى نگهبان و شوراى عالى قضایى و جمعى چون آیه الله کنى به فرمان امام تشکیل شد تا درباره چگونگى پذیرش قطع نامه ۵۹۸ شوراى امنیت از سوى ایران به تبادل نظر بپردازند که سر انجام قرار شد پذیرش این قطع نامه به صورت رسمى و با امضاى رئیس جمهور و خطاب به شخص دبیر کل سازمان اعلام گردد.(۵۴)

۱۳٫ ضرورت بازنگرى در قانون اساسى و الحاق متممى بر آن، براى رفع نقص هاى آن، موجب شد که امام خمینى(ره)، طى حکمى در تاریخ ۴/۲/۶۸ ش. ـ یعنى در اواخر دوران زندگى آن بزرگوار ـ جمعى از عالمان و مسئولان کشورى را براى این مهم تعیین فرماید که آیه الله مهدوى کنى یکى از این افراد بود.(۵۵)

۱۴٫ حضرت آیه الله خامنه اى نیز مانند بنیان گذار جمهورى اسلامى به آقاى مهدوى کنى اطمینان زیادى داشته و مسئولیت هاى مهمى را به این عالم فرزانه واگذار نموده است.انتخاب وى به عنوان یکى از اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوى آیه الله خامنه اى از جمله آنهاست، در نامه اى که آن رهبر عزیز در تاریخ ۱۲/۷/۶۸ش. به آیه الله هاشمى نگاشتند، آمده است:

«… در اجراى اصل صد و دوازده قانون اساسى و به منظور تحقق مصالحى که در اصل مزبور بدان تصریح شده است، افراد مشروح ذیل را به عنوان اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام براى مدت سه سال منصوب مى کنم… فقهاى شوراى نگهبان، رؤساى محترم سه قوه، وزیر مربوط… حجج اسلام آقاى مهدوى کنى…».(۵۶)

۱۵٫ آن رهبر فرزانه در حکم دیگرى در تاریخ ۱۷/۷/۶۸ ش. وى را مسئول رسیدگى به امور مساجد شهر تهران کردند. در این حکم آمده است:

«… شایسته است جناب عالى که بحمد الله برخوردار از وجاهت و قبول و حرمت در نزد حضرات آقایان ائمه جماعت مساجد شهر تهران مى باشید، با تعیین مرکزى و نمایندگانى به مهمه مساجد پرداخته…».(۵۷)

دانشگاه امام صادق(علیه السلام)

۱۶٫ به نظر مى رسد که ارزنده ترین خدمت فرهنگى آیه الله کنى پس از پیروزى انقلاب و در دوره سازندگى، تأسیس و راه اندازى جامعه الامام الصّادق(علیه السلام)(۵۸) در بهمن ۱۳۶۱٫ بوده است این فقیه مبارز، این مرکز را با کمک و همکارى بزرگانى چون مقام معظم رهبرى، آیه الله ابراهیم امینى و آیه الله میرزا على مشکینى راه اندازى کرد. آیه الله کنى، پیرامون رسالت این دانشگاه و فلسفه وجودى آن گفته است:

«رسالت دانشگاه و تأسیس جامعه الامام الصادق(علیه السلام) در آغاز اساس نامه ]آن[ آمده است که مرکب است از تعلیم و تربیت افرادى متعهد و با تقوا که در راستاى ترویج و تبلیغ اسلام، اولا از ثبات عقیده و آگاهى متناسب با ]علوم[ روز برخوردار بوده باشند و معارف دینى را عالمانه درک کنند و به دیگران بیاموزند و در مرحله بعدى تربیت کارشناسان متعهدى ]است[ که در نظام اسلامى بتوانند با ایمان و علم خود، در توسعه و پیشرفت امور فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و… خدمات شایسته و بایسته انجام دهند.»(۵۹)

همان گونه که در پایگاه اطلاع رسانى این دانشگاه آمده، دانشگاه در ابتدا با امتیاز رسمى ستاد انقلاب فرهنگى در سه رشته معارف اسلامى و تبلیغ (الهیات)، معارف اسلامى و علوم اسلامى، معارف اسلامى و اقتصاد، در مقطع کارشناسى ارشد پیوسته، آغاز به کار کرد، و در سال ۱۳۶۹ش. دو رشته دیگر معارف اسلامى و مدیریت و معارف اسلامى و حقوق به آن اضافه شد. در سال ۱۳۷۱ش. نیز رشته هاى الهیات، علوم سیاسى، علوم اقتصادى و فرهنگ ارتباطات، در مقطع دکترا، به رشته هاى این دانشگاه افزوده شد. ایجاد دکتراى مدیریت و دکتراى حقوق نیز از برنامه هاى بعدى این دانشگاه مى باشد.

در مورد اهداف، روش ها و برنامه هاى این دانشگاه، نکات ذیل قابل توجه است:

۱٫ این دانشگاه، صلاحیت هاى اخلاقى و اعتقادى را مقدم بر صلاحیت هاى علمى محض مى داند.

۲٫ این دانشگاه، همه ساله براى فراهم نمودن فضاى مناسب جهت انتخاب آگاهانه پذیرفته شدگان، یک اردوى پیش دانشگاهى برگزار مى کند.

۳٫ این دانشگاه، بدون استفاده از بودجه دولت و اخذ شهریه از دانشجو، تنها با حمایت مالى مؤسسه «جامعه الامام الصادق(علیه السلام)» اداره مى شود.

۴٫ دانشگاه امام صادق(علیه السلام) بر فراگیرى زبان انگلیسى و عربى تأکید دارد.

۵٫ مرکز تحقیقات دانشگاه در زمینه هاى گوناگون علوم انسانى، فعالیّت قابل توجهى دارد.

۶٫ دانشگاه در رشته هاى مختلف از استادان برجسته کشور استفاده مى کند.

۷٫ در این دانشگاه، دانشجویان غیر ایرانى هم تحصیل مى کنند.(۶۰)

آثـار

از آیه الله مهدوى کنى تاکنون فقط سه کتاب به زیور طبع آراسته شده است که عبارتند از:

۱٫ نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى.

این مجموعه از سال ۱۳۷۱ش. تاکنون بارها چاپ و منتشر شده است و در سال ۱۳۷۴ش. به عنوان کتاب سال جمهورى اسلامى برگزیده شد.

مؤلف در چاپ دوم کتاب در توضیح مجموعه خویش مى نویسد:

«… این کتاب در سال هاى گذشته به عنوان درس اخلاق به صورت محاضرات هفتگى براى دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیه السلام) در تهران ایراد مى شده که پس از پیاده شدن از نوار با تغییرات و اصلاحات جزئى براى چاپ و انتشار آماده گردید».

۲٫ اصول و مبانى اقتصادى اسلامى در قرآن.

۳٫ بیست گفتار(۶۱).

آیه الله مهدوى کنى سخنرانى هاى بسیارى در موضوعات مختلف ـ به ویژه مباحث و مسائل اخلاقى ـ قبل و بعد از انقلاب داشته است که امید است مسئولان مربوط و دست اندرکاران نشر آثار ایشان، نسبت به گرد آورى و چاپ آنها اقدام کنند.

رحلت

آیه الله مهدوی کنی روز چهارشنبه ۱۴ خرداد ۹۳ پس از شرکت در مراسم سالروز درگذشت آیت‌الله خمینی، بر اثر عارضه قلبی به کما رفته و مدتی در بیمارستان بهمن تهران و سپس بیمارستان دولتی رجایی بستری بود در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۹۳ درگذشت. مراسم خاکسپاری وی در روز پنج‌شنبه، ۱ آبان همان سال، انجام شد و پس از نماز میت توسط رهبر انقلاب آیت الله سید علی خامنه‌ای بر سر پیکر ایشان که در دانشگاه تهران انجام گرفت، جسد وی، طبق وصیتش در آرامگاه شاه عبدالعظیم دفن شد. در مراسم خاکسپاری وی، تعداد زیادی از مردم و مقامات سیاسی و نظامی ایران حضور داشتند.

گلشن ابرارج۶


۱٫ نام خانوادگى آیهالله کنى در اصل باقرى بود که بنا به دلایلى به مهدوى کنى تغییر پیدا کرد (ر.ک: مجله شاهد، ش ۱۱، ۱۵، مهر ۱۳۶۰، ص ۲۱).

۲٫ کن، در شمال غربى تهران به سوى کرج قرار گرفته، از پنج محله تشکیل شده بود که در محله سرآسیاب آن، خانواده آیهالله کنى زندگى مى کردند (ر.ک: مجله شاهد، ش۱۱، ص ۱۸).

۳٫ همان.

۴٫ استاد شهید به روایت اسناد، على کردى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ دوم، ص ۲۷۰، تهران ۱۳۸۳ ش.

۵٫ مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۲۱٫

۶٫ مجله شاهد، ش۱۱، ص۱۸٫

۷٫ همان.

۸٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۱۵٫

۹٫ آیهالله کنى در خاطرهاى از آن ایّام مىگوید: «پدرم مختصرى متوجه شده بودند که آن بزرگان از مسائل فقهى صحبت مىکنند. (ر.ک: مجله شاهد، ش ۱۱، ص۱۹).

۱۰٫ محمد شریف رازى در توصیف وى مىگوید: «شیخ على اکبر برهان از علماء عالى قدر و مروجین عظیم الشأن تهران بود که به حسن عمل و دیانت… معروف و به تهذیب اخلاق و سلوک و ترویج وتشویق طلاب و محصلین، موصوف بوده است… از سوى آیهالله ]سیّد ابوالحسن [اصفهانى وکالت مطلقه داشت. از جمله آثار وى مسجد و مدرسه علمیه لرزاده است».(گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۳۹۵ و ۳۹۶).

۱۱٫ اندازه این حجره، دو یا دو برابر و نیم یک تابوت بود.

۱۲٫ هماندر برخى از مآخذ این گفت و گو بدین صورت نقل شده است: آقاى برهان به پدر گفت: «مىخواهى فرزندت را وقف دین کنى یا قصد مادى دارى؟ اگر هدفهاى مادى دارى، بهتر است که همین الآن دستش را بگیرى و بروى». با این سخن، اشک در چشمان پدر حلقه زد و گفت: «قصدم خدمت به دین است».(مجله حوزه)

۱۳٫ مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۱۹٫

۱۴٫ وى در سال ۱۳۲۸ ش. با دختر آیهالله سرخهاى ازدواج کرد که حاصل آن، دو دختر و یک پسر است.(تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۱۲۰).

۱۵٫ مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۲۰حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص۱۸و۱۹٫

۱۶٫ تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، پروین قدسى زاد، ص۱۲۰٫

۱۷٫ مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۲۰٫

۱۸٫ تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۱۱۹ و ۱۲۰٫

۱۹٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۲۵و۲۶٫

۲۰٫ مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۲۲یادواره شهداى انقلاب (شهید رجایى)، ص ۱۳۹تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۱۲۰٫

۲۱٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۲۹مجله شاهد، ش۱۱، ص۲۲٫

۲۲٫ مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۲۲مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۲۹ تا ۳۱٫

۲۳٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۳۱ و۳۲٫

۲۴٫ در غیاب ایشان منصب امامت جماعت به عهده آقایان غروى یا باقرى ـ برادر بزرگتر آقاى کنى ـ بوده(تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۴۹).

۲۵٫ همان، ص ۳۴،۴۴،۴۶،۴۸،۴۹و۵۰استاد شهید به روایت اسناد، ص ۲۴۸٫

۲۶٫ تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۶۲٫

۲۷٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۲۸مجله پیام صادق(علیه السلام)، ش۵۱ و ۵۲، ص ۵٫

۲۸٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۳۲مجله پیام صادق(علیه السلام)، ش ۵۱و۵۲، ص ۵مجله شاهد، ش ۱۱، ص ۲۳٫

۲۹٫ در مسجد جلیلى علاوه بر فعالیّتهاى سیاسى ـ فرهنگى، عملیات امداد رسانى به مستمندان و فقرا هم صورت مىگرفت. تأسیس صندوق امداد رسانى به مستمندان، کارى در همین راستا بود. همچنین در این پایگاه، براى خانوادههاى مستضعف و آسیبپذیر، جهیزیه تهیه مى شد.(تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۷۸ به بعد).

۳۰٫ نقش مساجد و دانشگاهها در پیروزى انقلاب، میزبانى وصدرى وسلیمى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۸۳، ص۱۱۷ و۱۱۸٫

۳۱٫ تاریخ شفاهى مسجد جلیلى، ص ۶۸٫

۳۲٫ مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۳۳مجله شاهد، ش ۱۱، ص۲۳٫

۳۳٫ وى در تاریخ ۴/۸/۵۶ ش. از زندان آزاد شد (روز شمار انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۱۰۷).

۳۴٫ گویا آقاى هاشمى رفسنجانى هم چنین اقدامى نکرده بود و حجه الاسلام لاهوتى این مشى را دنبال مىکرد. آقاى مهدوى در این باره مىگوید: این کار از طریق آقاى لاهوتى انجام گرفته بود که به عکس بنده، ایشان به مشى مسلحانه عقیده داشت. (مجله حوزه، ص ۳۴).

۳۵٫ وى پیش از پیروزى انقلاب کشته شد. (مجله شاهد، ش۱۱، ص۲۴).

۳۶٫ مجله حوزه، ش۷۳ـ۷۴، ص ۳۵ـ۳۳مجله شاهد، ش۱۱، ص ۲۴ـ۲۳٫

۳۷٫ انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اوّل، ۱۳۷۶، ص ۸۰٫

۳۸٫ یاد نامه شهید رجایى، شجاع الدّین میرطاووسى، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۱۳۹٫

۳۹٫ همان، ص ۱۳۹دوران انقلاب ایران، استمپل، ترجمه شجاعى، ص ۲۸۶٫

۴۰٫ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۲۳۶٫

۴۱٫ صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۷۲پس از بحران فاطمه هاشمى، ص ۳۰۳(پاورقى).

۴۲٫ یادنامه شهید رجائى، ص ۱۳۹پایگاه اطلاع رسانى دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بخش ریاست دانشگاهصحیفه امام، ج ۱۵، ص ۱۰۵محضر نور، ج ۱، ص ۳۱۷، ۴۱۵ و۴۶۴عبور از بحران، یاسر هاشمى، ص ۱۸۲، ۲۴۱ و۲۴۴٫

۴۳٫ صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۱۰۵٫

۴۴٫ همان، ج ۲۲، ص ۲۹۵٫

۴۵٫ عبور از بحران، یاسر هاشمى، ص ۴۹، ۵۴، ۷۲ و ۷۳٫

۴۶٫ صحیفه نور، ج۸، ص ۱۵۹٫

۴۷٫ اعضاى این شورا در تاریخ ۱۱/۷/۶۰ ش. با امام خمینى دیدار کردند (محضر نور، فهرست دیدارهاى امام خمینى، ج۱، ص ۵۳۴).

۴۸٫ ر.ک: پایگاه اطلاع رسانى دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بخش ریاست دانشگاهمسى به رنگ شفق (سرنوشت و خاطرات سیّد کاظم موسوى بجنوردى)، ص ۲۸۳عبور از بحران، ص ۲۶۳ و ۲۶۷٫

۴۹٫ عبور از بحران، ص ۲۶۳٫

۵۰٫ همان، ص ۳۲۶ و ۳۲۸٫

۵۱٫ مسئول این ستاد، در تاریخ ۲۸/۸/۶۲ ش. با امام(ره) ملاقات کرد (محضر نور، ج ۲، ص ۲۱۷)پایگاه اطلاع رسانى امام صادق(علیه السلام)، بخش ریاست دانشگاه.

۵۲٫ صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۶۵فهرست کتابهاى خطى مدرسه مروى، آیهالله رضا استادى، ص ۵۲٫

۵۳٫ انقلاب فرهنگى در جمهورى اسلامى ایران، ناهید روشن، ص ۱۹۵ و ۱۹۶٫

۵۴٫ الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریکا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران، بهرام نوازنى، ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲٫

۵۵٫ صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۲۲٫

۵۶٫ حدیث ولایت، ج ۲، ص ۱۸۸٫

۵۷٫ همان، ج۲، ص ۲۰۶٫

۵۸٫ مقصود از «جامعه» مفهومى وسیع ,,,,,,تر از دانشگاه است تا کارهاى فرهنگى، تبلیغى و اقتصادى هم به عنوان پشتیبان کارهاى دانشگاهى، صبغه فرهنگى داشته باشد.(مجله حوزه، ش ۷۳ـ۷۴، ص ۴۴).

۵۹٫ ویژه نامه پیام صادق(علیه السلام)، بهمن ۷۵، ص ۲پایگاه اطلاع رسانى دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، بخش تاریخچه.

۶۰٫ همان.

۶۱٫ ر.ک: www.isu.ac.ir

 

زندگینامه آیت الله على مشکینی

۲۷۹۲۷۲_orig

آیه الله مشکینى یکى از شخصیّت هاى برجسته معاصر، فقیه و معلّم اخلاق در روزگار ماست و ویژگیهایى چون مجاهدات مستمر در راه دین وپاسدارى از ارزش هاى اسلامى و انسانى در نیم قرن اخیر او را درحوزه هاى علمیّه برجسته ساخته است.

آیه الله مشکینى «در سال ۱۳۰۰ هـ ش.» در روستاى آلنّى یا آلّى(۱) مشکین شهر دیده به جهان گشود.

مشکین شهر جزء استان اردبیل است و با ارسباران هم مرز مى باشد. این سرزمین که به دیار صالحان معروف است، یکى از مناطق عالم خیز در آذربایجان به شمار مى رود. روستاى آلنّى از این جهت داراى ویژگى هاى خاص است.

صلابت و روحیه عشایرى، ایمان، صداقت و سادگى مردم موجب گردیده است که مؤمنین این دیار حضور در عرصه هاى گوناگون زندگى را تکلیف دینى خود بدانند که از جمله آنها، حضور باشکوه در جنگ تحمیلى را مى توان نام برد.

آیه الله مشکینى دوران کودکى را در دامنه سر سبز کوه هاى سبلان سپرى کرده است.

پدر وى مردى مؤمن و عالم بود و در روستاى آلنّى زندگى ساده اى داشت. او هر چند در دوران جوانى به جهت مشکلات زندگى نتوانسته بود در حوزه هاى علمیّه شهرهاى بزرگ اقامت کند، لکن پس از بهبود وضع معیشتى خود، در ۲۵ سالگى مدّتى در شهرهاى تبریز، اردبیل و زنجان به تحصیل علوم اسلامى پرداخت و سپس راهى نجف شد.

آیه الله مشکینى در این خصوص مى گوید:«ما در ده آلنى در یک فرسخى مشکین شهر زندگى مى کردیم. پدرم در بیست و پنج سالگى، خودش دنبال درس خود را گرفت و به چند شهر سفر کرد. چراغ ما از گِل بود که خود پدرم ساخته بود و به آن روغن کرچک مى ریختند.

پدرم چهار سال در نجف بود که نامه نوشت و ما را نیز به آنجا فرا خواند و ما به اتّفاق دایى و خانواده به نجف رفتیم.(۲)

حیات علمى

آیه الله مشکینى ادبیات را که نزد پدرش آموخته بوده در حوزه علمیّه نجف تکمیل کرد.

هنوز بیش از دو سال از اقامت خانواده آیه الله مشکینى در نجف سپرى نگردیده بود که مادرش چشم از جهان فروبست. آیه الله مشکینى همراه پدر به ایران بازگشت و در مشکین شهر سکنى گزید. وى پس از مدّتى، پدر را از دست داد. او مى گوید:«پس از فوت پدرم ما یتیم بودیم و هیچ چیز نداشتیم.»(۳)

وى پس از رحلت پدر، با وجود این که سختى و مرارت و فقر و ندارى بر زندگیشان سایه افکنده بود، عزم سفر کرد و راهى حوزه علمیّه اردبیل شد.

آیه الله مشکینى در این حوزه نیز بیش از دو سال دوام نمى آورد و از همان روزهاى آغاز در حوزه علمیه اردبیل به هجرت مى اندیشید، زیرا در اردبیل درس درستى نبود.

آیه الله مشکینى درباره سال هاى سخت دوران یتیمى خویش مى گوید:

«با وجود همه سختى ها و نبود امکانات، چیزى که ما را امیدوار کرده بود، توکّل به خدا و ایمان به راهى بود که در آن پاى نهاده بودیم. هر چند در این غربت و تنهایى سایه پدر و مادر نبوده لکن همواره خدا بود و باور این حضور ما را از یاس و ناامیدى نجات مى داد.»

آیه الله مشکینى نزدیک به دو سال در حوزه علمیه اردبیل به تحصیل علوم دینى پرداخت و سپس همراه دو تن از دوستانش راهى قم گردید. او در این باره مى گوید:

«ما وقتى تصمیم گرفتیم به قم بیاییم، مانده بودیم که چه کنیم تا خرجى راه فراهم شود. و تصمیم خود را عملى سازیم. آن وقت زندگى به گونه اى بود که هیچ کدام در شرایطى مناسبى نبودیم و در جوّسه نفرى که این مسئله مطرح شد و تصمیم به چاره جویى گردید. من در آن شب با همین فکر به خواب رفتم. درآن شب نیز خواب دیدم که بعداً برایم مثل معجزه تحقّق پیدا کرد. خواب دیدم که در خانه هستم و باید از یک عده پذیرائى کنم. بعد دیدم که یک ظرف پر از کره آوردند که به همراهش مبلغ ۶ تومان پول به من دادند. من بیش از آن چیزى ندیدم. صبح بیدار شدم، خوابى بیش نبود. چند وقتى نیز از این ماجرا گذشت در یکى از روزها تصمیم گرفتم که به دهات اطراف، به دیدار دوستانى که با پدرم رفت و آمد داشتند، رفته و دیدارى از آن ها انجام بدهم. شاید هم به این جهت بود که قصد خدا حافظى داشتم. این سفر انجام گرفت. هنگام بازگشت چون دوستان پدرم فهمیده بودند که سفر قم در پیش دارم، به اصرار پولى در اختیار من قرار دادند که دقیقاً پنج تومان بود. من به شهر آمدم و دیگر نظرم قطعى شده بود و دوستانم نیز اعلام آمادگى کردند. در هنگام رفتن به محلّ سوار شدن از نزدیک هاى محلّ اقامت آیه الله بادکوبه اى که امام جماعت و عالم بزرگ این شهر بود، مى گذشتم. موافق ادب دیدم که به او نیز سلام کنم، سفر خود را به عرض ایشان برسانم. پس از خارج شدن از منزل ایشان، دوستم یک تومان به دست من گذاشت، گفت که از طرف همسایه آیه الله بادکوبه اى است. من در همین لحظه بود که به درستى خواب و لطف و رحمت الهى نیز پى بردم.(۴)

میهمانى کریمه

آیه الله مشکینى سالیان درازى به طور مداوم و مستمر، در حوزه علمیّه قم بود در آن زمان، این حوزه در شرایط خوبى قرار گرفته بود. تلاش آیه الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در احیاى این مرکز بزرگ علمى به بار نشسته بود. او در درس حضرات آیات عظام: سید محمد حجّت کوه کمرى، سید حسین بروجردى، محقّق داماد و شیخ عبدالکریم حائرى یزدى شرکت کرد و در فقه و اصول و حدیث به مرتبه اجتهاد نایل گشت.

وى درباره سفارش پدرش براى تحصیل علم مى گوید:

«پدرم درآخرین لحظات عمرش تنها سفارشى که براى من کرد، این بود که فرمود:

پسرم! در روز قیامت به پیش من رو سیاه مى آیى اگر احکام و عقاید و تفسیر را فرا نگرفته باشى.»

این بود که آیه الله مشکینى در کنار فقه و اصول، در عقاید و تفسیر نیز زحمات زیادى کشید و در این علوم نیز تَبَحّرِ خاصّى به دست آورد. او حضور اساتید بزرگ چون امام خمینى را نیز درک کرد و چندین سال نیز در محضر این مرد بزرگ، کمالات علمى یاد گرفت و حضورش را به اوج رساند. همان روزها با شخصیّت امام خمینى آشنا گردید و به ژرفاى اندیشه و عرفان و معنویت وى پى برد و شیفته اش گردید.

حضور در عرصه تدریس

آیه الله مشکینى در دوران جوانى، به تدریس فقه و اصول پرداخت. او در روزهاى آخر هفته نیز درس اخلاق مى داده و در آن زمان با این که هنوز در سنین جوانى بود، انسان مهذّب و خود ساخته و مورد احترام طلاّب بود او به تهذیب و خودسازى طلبه ها عنایت خاصّى داشت و از جمله عالمانى است که در پایه گذارى درس اخلاق در حوزه، زحمات زیادى را تحمّل گردیده است. بیان شیوا، اعتماد به نفس، ایمان و عمل به گفته هاى خود، او را استاد بزرگ اخلاق حوزه ساخته بود. با وجود این که بیش از ۳۰ سال از آن دوران سپرى مى گردد، درس اخلاق آیه الله مشکینى هم اکنون نیز روح تشنه طلاّب را سیراب مى کند.

در عرصه سیاسى

آیه الله مشکینى از همان سال هاى آغازین شکل گیرى انقلاب اسلامى ایران، در کنار امام خمینى بود. او از طلاّب پیشرو در صحنه هاى رویارویى با استبداد آن عصر به شمار مى رفت. او کسى بود که وقتى روس ها قسمتى از آذربایجان را اشغال کرده بودند و هنوز جوانى کم سال بود، در برابر عناصر متجاوز روس مدتها مقاومت کرد و سپس در آخرین لحظات که راهى پاى دار مى گردید با دخالت عشایر از چنگ آن ها نجات یافت و راه قم را پیش گرفت.(۵)

وى پس از تبعید امام خمینى، از جمله افراد نادرى بود که به سرانجام این نهضت الهى امید بسته و تا سال هاى پیروزى همچنان مقاوم و پا برجا، در مسیر نهضت بود.

حضور در عرصه انقلاب

آیه الله مشکینى را باید از جمله شخصیّت هایى دانست که در بستر فرهنگ مبارزه رشد کرد و سرانجام از پیشگامان این راه گردید. او که در روزگار جنگ و ستیز مسلمانان علیه ایادى استعمار و استکبار در ایران هنوز طلبه جوانى بودگام در مسیر مبارزه گذاشت و با پیوستن به مبارزین، این راه خونین و در عین حال پرافتخار را بر راحتى و عافیت طلبى که در آن سال ها گریبان بسیارى را گرفته بود، برترى داد.

وى در سال ۱۳۴۳ش. هنگامى به مبارزین پیوست که حکومت طاغوت به ظاهر پیروز شده بودزیرا پس از سرکوبى جریان پانزده خرداد، دستگیرى و تبعید امام خمینى، براى بسیارى از دولتمردان پیروزى بود و این که روزى این قطره هاى پراکنده دوباره در کنار هم قرار گیرند و مبدّل به دریاى خروشان گردند بر خاطر هیچ کس به ویژه ایادى رژیم خطور نمى کرد. امّا در هر صورت این اتّفاق افتاد و انقلاب پس از پانزده سال به بار نشست و بالاخره پیروز شد سهم آیه الله مشکینى در این نهضت بزرگ دقیقاً رهبرى جریانات و تربیت انسان هاى شایسته براى امانتدارى در دوران پس از پیروزى بود. که نمونه هایى از تلاش هاى ایشان را در اسناد به جاى مانده از انقلاب مرور مى کنیم.

امام خمینى را در سال ۱۳۴۱ش. دستگیر کردند و به زندان بردند. علما و مراجع تقلید از گوشه و کنار کشور دست به اعتراض زدند و این عمل شاه را محکوم ساختند. آیه الله مشکینى جزو نخستین امضاکنندگان اعلامیه ها و نامه هاى اعتراض به دولت طاغوتى بود. رژیم پهلوى در صدد محاکمه و اعدام امام خمینى بود. آیه الله مشکینى نیز از جمله کسانى بود که مراجع تقلید و مجتهدان شیعه را از این جریان آگاه ساخت. تأیید مرجعیّت امام خمینى از سوى مراجع تقلید و مجتهدان بیدار سبب شد تا رژیم پهلوى نتواند امام خمینى را محاکمه و اعدام نماید.

وى پس از تبعید امام خمینى، در منزل خود اقدام به تشکیل جلسات کرده و از علماى بزرگى چون ربّانى املشى و سایر اساتید دعوت به عمل مى آورد تا براى وادار ساختن رژیم به باز گرداندن امام خمینى از تبعید، چاره جویى کند.(۶)

هر چند این جلسات به جهت دخالت سازمان امنیت وقت (ساواک) به سرانجام نرسید و چند تن از علما دستگیر شدند، لکن بازتاب آن مسلمانان و حوزه هاى علمیّه نجف را متوجّه ایران و امام خمینى مى نمود.

آیه الله مشکینى در سال ۱۳۴۳ که مأموران رژیم پهلوى به مدرسه فیضیه یورش برند، از جمله افرادى بود که به محکومیت اعمال رژیم پهلوى پرداخت.(۷)

به طور کلى مى توان گفت آیه الله مشکینى از جمله شخصیّت هاى است که هم در شکل گیرى اسلامى و هم در دوره مبارزه با رژیم و هم در آگاه سازى و هدایت و رهبرى ملّت نقش اساسى را ایفاء مى کند.

مبارزه در تبعید

حضور حماسى آیه الله مشکینى براى رژیم ستمشاهى در حوزه، قابل تحمّل نشد و او طى حکمى از سوى ساواک به مدّت سه سال به شهر ماهان کرمان تبعید گشت امّا آیه الله مشکینى هرگز از پاى ننشست و در آنجا به اقامه نماز جماعت با خطبه هاى آتشین پرداخت.

در آن ایام یکى از فضلاى حوزه علمیّه قم جهت تبلیغ و زیارت ایشان در آن مقطع بسیار با شکوه و با ازدحام جمعیت و پر شور برگزار مى شد و از شهرهاى اطراف جهت شرکت در آن، حضور پیدا مى کردند. در یکى از خطبه ها که آیه الله مشکینى، پیرامون برچیده شدن فساد در کشور بحث مى فرمود دو راه حلّ براى این موضوع عنوان کرد. اولى سرنگونى رژیم شاه بود که با اشاره گذشت و گفت اگر مطرح کنم به جاى بدتر از اینجا تبعیدم مى کنند که این کنایه در آن دوران خفقان خیلى ابلغ و کوبنده تر از تصریح بود، راه دوم هم فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى بود که مختصرى هم پیرامون آن بحث کرد.(۸) تا این که روشنگریهاى آیه الله مشکینى مردم منطقه را به مرحله انفجار مى رساند و رژیم احساس خطر جدّى کرده و محلّ تبعید ایشان را تغییر مى دهد.

آیت الله مشکینى خود در این زمینه مى گوید:

«یک سال در آنجا تحت مراقبت بودم در آن محیط زمینه را مناسب دیده و نماز جمعه را اقامه کردم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان گزارش را به مرکز رسانید. روزى نزدیک غروب بود که به پاسگاه احضار شدم و همانجا مرا سوار ماشین کرده به سوى کرمان و از آنجا نیز به شهرستان گلپایگان بردند ولى خانواده ام در ماهان مانده بود.»(۹)

آیه الله مشکینى در شهر گلپایگان همچنان به مبارزات سیاسى خود ادامه داد و باز پس از یک سال اقامت در آنجا، ایادى رژیم را بر آن داشت، دوباره احساس خطر کنند و محلّ تبعید معظم له را به شهر کاشمر تغییر دهند. ایشان در این مورد مى گوید:

«پس از یک سال، دوباره محکوم به تغییر محلّ شدم و به صورت ناگهانى مرا به شهر کاشمر منتقل کردند و یک سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدى که چند روز شروع به نماز مى کردم به سراغم آمده، نمازم را تعطیل مى کردند و حتّى در گوشه مدرسه اى که توقف داشتم، اجازه نماز جماعت را ندادند و گاهى در مدرس آنجا در تاریکى نماز جماعت مى خواندیم و چندین بار رئیس شهربانى مرا تهدید کرد که عاقبت کار تو، وخیم خواهد بود.(۱۰)»

این فقیه سترگ وقتى در شهر کاشمر از چهارسو مورد تعقیب و کنترل همه جانبه ایادى ساواک قرار مى گیرد و کوچک ترین حرکتش به آن مرکز جهنمى گزارش مى شود بى اعتنا به همه این تهدیدها از طلاّب و فضلاى قمى که به زیارتش در تبعید مى شتافتند، استمداد مى طلبید و ار آنها مى خواهد در کاشمر بمانند و حوزه این شهر را رونق بخشند در این میان از جمله شهید حجت الاسلام و المسلمین محبوب شیرى به این نداى دردمندانه لبیک گفته و در شهر کاشمر سکونت اختیار مى کند. او ضمن استفاده از محضر علمى آیه الله مشکینى در رونق و توسعه حوزه این شهر و تربیت طلاّب کاشمر تلاش مى کند.(۱۱)

روزگار بحران ها

پس از پیروزى انقلاب اسلامى، بحران هاى زیادى در کشور پدید آمد که هر کدام از آن ها مى توانست به براندازى نظام جمهورى اسلامى ایران منجر شود. حضور روحانیّت آگاه و مردم انقلابى در این صحنه ها توانست به ثبات جمهورى اسلامى بیانجامد.

آیه الله مشکینى در این بحران ها در متن حوادث قرار گرفت و سختى هاى زیادى را به جان خرید. وقتى دولت موقّت موج خروشان ملّت را نادیده گرفت و همچنان به قدرت هاى استکبار چراغ سبز نشان داد، آیه الله مشکینى در پشت تریبون نماز جمعه قرار گرفت و گفت:

«دولت موقّت و ایادى آن باید به جهت پشت کردن به ملّت محاکمه شوند.»

آیه الله مشکینى در این مبارزه دو محور اساسى امام و ملّت را به عنوان بزرگترین تکیه گاه مبارزان عنوان کرد. و هر گونه تلاش خارج از خواسته هاى امام و مصالح ملّت مسلمان ایران را تلاش خارجى توصیف کرد. یکى از تلاش هاى آیه الله مشکینى رویارویى با منافقین بود. این حرکت هازمانى آغاز گردید که هنوز بسیارى از خام اندیشان این گروه چپ وابسته به بیگانه را عناصر مسلمان مى خواندند و در بر خورد با این گونه حرکت ها، حتّى با رهبر انقلاب نیز به مقابله بر مى خواستند. آیه الله مشکینى با ایمان و آگاهى به مصالح اسلام، اعلام کرد که: منافقین جریان استکبارى و جدا شده از انقلاب مى باشندو باید از صحنه اجتماع و انقلاب منزوى شوند.(۱۲)

آیه الله مشکینى در بلواى حزب خلق مسلمانان نیز در منطقه آذربایجان حضور یافت. در واقع، حضور و رهبرى هاى دلسوزان انقلاب، از جمله ایشان بود که موجب خاموش شدن این حرکت ضد انقلابى در آذربایجان گردید.

آیه الله مشکینى پس از شهادت آیه الله سیّد اسدالله مدنى، چند ماه نیز امامت جمعه شهرستان تبریز را عهده دار شد. و در این مدّت در سامان دهى نیروهاى انقلابى کوشید و سپس به جهت نیاز به حضور وى در قم، به دستور امام خمینى راه قم را پیش گرفت.

آیه الله مشکینى در تقویت مجلس خبرگان رهبرى، تشکیل جامعه الزهرا(علیها السلام) قم و باز نگرى قانون اساسى، مستقیماً حضور داشت. وى در این سال ها علاوه بر تدریس فقه، اصول و اخلاق، اداره مدرسه دینى الهادى، قرار گرفتن در موقعیت امامت جمعه قم، دیدارهاى گوناگون با مردم جهت رسیدگى به مشکلات آن ها و حضور در کنار مدیران شهرستان قم و در سمت هایى نیز حضور یافت.

مسندهاى که وى از اوائل پیروزى انقلاب در آن ها قرار گرفته است، به شرح زیر است:

۱ـ حاکم شرع دادگاه هاى خوزستان و سامان دهى اوضاع و ادارات آن استان

۲ـ رئیس شوراى بازنگرى قانون اساسى نظام اسلامى.

۳ـ نماینده مردم آذربایجان در مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسى

۴ـ رئیس مجلس خبرگان رهبرى در چند دوره

۵ـ عضویت در جامعه مدرّسین و دبیرى آن

۶ـ امام جمعه قم

خدمات

بر شمردن خدمات مردى که بیش از نیم قرن عمر خود را در پاسدارى از اسلام و ارزشهاى انسانى واسلامى سپرى ساخته، مشکل است. این مرد بزرگ از جمله کسانى است که عمر ارزشمند و گرانبهاى خود را وقف اسلام و ارزش هاى دینى کرد.

آیه الله مشکینى در خدمت مردم بود. درب خانه محقر او همواره به روى هر نیازمندى باز است.

تأسیس مدرسه دینى الهادى، بیمارستان الهادى، مصلاى بزرگ قدس قم را که به همّت وى اکنون در آستانه تکمیل است از جمله خدمات ماندگار و ارزشمند او مى توان نامید.

البتّه این خدمات غیر از آثار ایشان در عرصه فرهنگ و دانش است که باید آن را در مقیاس شاگردان و پرورش یافته گان در مکتب درسى و اخلاق او که هم اکنون در جاى جاى جهان اسلامى منشأ خیر و برکات هستند مورد مطالعه قرار داد.

در عرصه دانش و تحقیق

یکى از ویژگى هاى آیه الله مشکینى، انس با قلم و روى آوردن به تحقیق و نوشتن است و چندین کتاب نفیس از وى منتشر شده و بسیارى از آن ها تجدید و چاپ شده است. آثار وى عبارت است از:

۱٫ اصطلاحات الاصول: این کتاب در ۲۸۰ صفحه و به زبان عربى نوشته شده است و از جمله کتاب هایى است که در حوزه هاى علمیّه توجّه طلاّب قرار گرفته است.

۲٫ اصطلاحات فقه: کتابى است به سبک کتاب اصطلاحات الاصول، لکن موضوعات مطرح شده در این کتاب، فقهى است. این کتاب به عنوان فقه موضوعى در مذهب شیعه، معروف است.

۳٫ تحریر العالم: این اثر پرداخت نوین به مباحث اصولى است و محور مباحث موضوعاتى است که در کتاب ارزشمند معالم آمده است و سالیانى بود که کتاب درسى حوزه به شمار مى رفت. بسیارى از مدرّسان دینى این کتاب را جایگزین معالم الاصول کرده اند.

۴٫ المصباح المنیر: مجموعه اى از دعاهاى معتبر در کتاب هاى روایى است که به سبک ساده به نگارش در آمده است. در کنار کتابهاى ارزشمندى چون «مفاتیح الجنان»، مورد توجّه مؤمنین مى باشد و به جهت این که به موارد حاشیه اى کم تر پرداخته شده است، در سطوح متفاوت مورد استفاده قرار مى گیرد.

۵٫ رساله واجب و حرام: شامل واجبات و محرّمات اعتقادى و علمى در شرع مقدّس اسلامى است.

۶٫ واجبات و محرّمات: شامل یک دوره از عملى در فقه اسلامى، به سبک ساده است.

۷٫ المواعظ العبودیه که تحت عنوان نصایح ترجمه شده است، آیه الله جنّتى مترجم آن مى باشد.

این کتاب، مجموعه اى از روایات و پیشوایان معصوم(علیها السلام)و بندهاى خردمندانه آن بزرگواران است. کتاب حاضر به گونه اى مورد توجّه قرار گرفته است که هم اکنون هجدهمین چاپ آن در آستانه نشر است.

۸٫ دروس فى الخلاق: کتابى است درباره مباحث اخلاق و رفتارهاى پسندیده و ناپسند از نگاه اسلام و سیره معصومین و بزرگان. این کتاب به زبان عربى منتشر شده است.

۹٫ ازدواج در اسلام: این کتاب درباره ازدواج، انتخاب همسر و آئین همسردارى و شوهردارى است که به عربى نوشته شده و آیه الله جنّتى آن را ترجمه کرده است. مباحث یاد شده از نگاه فقهى و مبانى ارزشى دین اسلام، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.

۱۰٫ الفقه المأثور: الفقه المأثور مشتمل بر ۴۶ باب از ابواب فقهى است و بیش از ۲۵۰۰نوع مسئله فقهى را در بردارد.

همچنین از این عالم فرزانه کتاب هاى دیگرى درباره امر به معروف و نهى از منکر، آداب زمین و تکامل انسان، در اندازه رقعى منتشر شده است.

طلایه دار تغییر در متون حوزوى

تغییر متون در حوزه هاى علمیّه و به روز کردن آن از دیر باز مورد بحث و بررسى شخصیّتهاى علمى این پایگاه بزرگ شیعى بود و در این رابطه شعارهاى بسیارى داده شد و مقالات زیادى به رشته تحریر در آمد ولى به خاطر موانع و مشکلات زیادى که بر سر راه آن وجود داشت، در مرحله عمل چندان حرکت قابل ملاحظه اى به چشم نخورد. آیه الله مشکینى در این عرصه سرنوشت ساز، جزو شخصیّتهاى نادر و بارز حوزوى به شمار مى آیند که بدون سر و صدا، گام به این وادى پر خطر نهادند و کتابهایى از قبیل: «تلخیص الاصول»، «تحریرالمعالم»، «الرّسائل الجدیده»، «اصطلاحات اصول و فقه» را به سبک نوینى، ابتکارى و کاربردى، تدوین وتنظیم کرده و به نگارش در آوردند. و این در مقطعى بود که کتب: «رسائل»، «مکاسب»، «کفایه» به منزله وحى مُنْزَل در میان علما و فضلا تلقى مى شد و دست کارى در متون، مساوى با شرک و کفر بود و شجاعت و درایت مضاعف مى طلبید.

آیه الله مشکینى با ژرف نگارى خاص خود، فصل بندى موجود در کتب فقهى علماى سلف به دو قسمت: عبادات و معاملات را کافى نمى داند و معتقدند که تدوین کتب فقهى در مرحله اوّل باید به چند فصل عمده: معاملات، عبادات، سیاسات، اجتماعیات و… اضافه شود، آنگاه ابواب پنجاه و دوگانه فقهى در زیر مجموعه هاى این موضوعات کلّى قرار گرفته و تبویب شوند. چون فقه تشیّع تنها عبادات و معاملات نیست بلکه تئورى زندگى بشر از گهواره تا گوراست و شامل سیاست، مسائل اجتماعى و غیر آن هم مى شود.

دیدگاهها

آیه الله مشکینى در موقعیت ها و شرایط گوناگون نظام همواره مواضع مشخص و تأثیر گذارى داشته است. در دوران جنگ تحمیلى وى از جمله کسانى است که همسو با امام خمینى حرکت کرد و در سیاستگذارى و پیش برد آن امام خمینى محور ایشان بوده است. آیه الله مشکینى همواره مى گفت: دغدغه من این است که این وحدت و همبستگى که بین نیروهاى نظامى به وجود آمده است آسیب ببیند، فلذا توصیه به وحدت یکى از شعارهاى وى در این دوران بود بویژه به نیروهاى سپاه و بسیج که بدون هیچ توقع مادّى جان بر کف در خدمت اسلام و در سنگرهاى دفاع از کشور بودند عشق بیشترى مى ورزید و همیشه یکى از حامیان این نهاد بوده و در هدایت و حمایت نیروها مى کوشید.

موضع و دیده گاه وى در ارتباط با قانون اساسى مشخص بود و یکى از کسانى به شمار مى رفت که طرفدار جایگزینى قانون به جاى سلیقه ها بودند. او روحانیت را باور داشت و به قدرت و اقتدار اسلام نیز آگاه بود و بدین جهت همواره به اسلامى بودن و به قرار گرفتن ولایت فقیه در رأس امور مى اندیشید مى گفت: «ولایت فقیه محور و مرز نظام در اسلام بودن آن هست. باید آن را حفظ کرد. از شکل گیرى نظام اسلامى تاکنون که رهبرى نظام با ولایت فقیه است این فقیه بزرگ در موضع خود پایدارى و بر محوریت ولایت فقیه پافشارى مى کند. وى مى گوید: بودن در راه ولایت فقیه نشانه درستى راه است.

توجّه به نظام روحانیت

آیه الله مشکینى مى گفت: به هر حال هر چه باشد سنگینى نظام به دوش روحانیت است فلذا باید تلاش کرد که تا روحانى امروز پاسخگو به نیازها و پرسش ها پرورش یابد. او چون هنگامى که در جامعه مدرّسین ریاست داشت و چه در حوزه علمیّه همواره طرفدار سیاستهاى زمینه ساز براى رشد طلاّب در ابعاد گوناگون بود مى توان گفت در سایه همین اندیشه هاست که حوزه علمیه قم در کنار دروس فقه و اصول در علوم حدیث و تفسیر علوم سیاسى، روانشناسى، اقتصاد و… نیز توسعه چشمگیرى گرفته است.

اعتماد امام و رهبرى

آیه الله مشکینى با وجود این که در سنین کهولت قرار گرفته است لکن به جهت اشتیاق به نظام اسلامى همچنان از نگهبانان حریم این نهضت بزرگ اسلامى است.

وى امروز در مسند امامت جمعه شهر قم و ریاست مجلس خبرگان و چندى پیش در مقام ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى یار رهبرى و از تلاشگران خستگى ناپذیر در این مسیر بوده و هست و اعتماد امام خمینى به وى و همچنین پس از رحلت امام اعتماد و ارادت مقام معظم رهبرى را به ایشان مى توان از احکام صادره و نامه هایى که از این بزرگواران به ایشان صادر شده است درک کرد.

چند نمونه از احکام و نامه ها را با هم مروى مى کنیم:

در نامه هایى از حضرت آیه الله خامنه اى (دام عزّه العالى) به ایشان «از تلاش صبورانه و دلسوزانه و همراه با دقّت و احتیاط» ایشان و سایر اعضاى محترم شوراى بازنگرى قانون اساسى تشکر شده است.(۱۳)

پاسخ به نامه حجت الاسلام حاج شیخ على مشکینى در مورد متمم قانون اساسى

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقاى حاج شیخ على مشکینى دامت افاضاته

پس از عرض سلام خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسى بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند، من دخالتى نمى کنم. فقط در مورد رهبرى، ما که نمى توانیم نظام اسلامى مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردى را انتخاب که از حیثیت اسلامى مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند.

من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیّت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت مى کند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادل را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند، وقتى آنها هم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را بر عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولىّ منتخب مردم مى شود و حکمش نافذ است.

در اصل قانون اساسى من این را گفتم ولى دوستان در شرط مرجعیّت پافشارى کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام مى دانستم که این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم.(۱۴)

والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته روح الله الموسوى الخمینى

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ على مشکینى دامت افاضاته

پس از سلام و آرزوى موفقیت انشاءالله موفّق و مؤید باشید نامه جنابعالى در مورد انتخابات حوزه علمیّه قم رسید از جنابعالى و سایر دست اندرکاران تشکر مى نمایم. شما از قول من به فرزندان انقلابیم بفرمائید که تندروى عاقبت خوبى ندارد اگر آنان جذب حضرات آقایان جامعه محترم مدرّسین نشوند در آینده گرفتار کسانى خواهند شد که مُروج اسلام آمریکائیند، من باز مى گویم اگر طلاّب انقلابى و مدرّسین طرفدار انقلاب هماهنگ کار نکنند هر دو شکننده اند. باید تمام تلاش را نمود که به این نقطه مهمّ رسید. آقایان بروشنى دیدند که دشمن از نقاط ضعف چه ضربه اى باسلام و روحانیت زد مؤمن از یک سوراخ دوباره نباید گزیده شود.(۱۵)

دفاع از خط راستین انقلاب

آیه الله مشکینى در حوزه علمیّه قم، جزو شخصیّت هاى نادر حوزوى به شمار مى آمد که معتقد بود خط سرخ شهادت و نهضت خونین ایران تنها به رهبرى حضرت امام خمینى به پیروزى مى رسد، از این رو در یک حرکت حماسى و انقلابى با صدور بیانیه تاریخى مرجعیّت و رهبریت ایشان را به طلاّب و فضلاى حوزه هاى علمیّه و مردم ایران اعلام کرد و در ادامه با هر حرکت ولو به ظاهر فرهنگى و دینى که به تضعیف رهبرى و مرجعیّت امام منتهى مى شد به مقابله بر مى خواست. به همین سبب ایشان در اساس با راه اندازى مؤسسه دارالتّبلیغ مخالف بود و آن را انحراف از خط راستین انقلاب مى دانست.

در روزهاى بحران و اوج انقلاب اسلامى که روند رو به رشد آن به رهبرى حضرت امام مبنى بر سرنگونى رژیم سلطنتى و خلع سلطنت از شخص شاه در میان مردم جا افتاده بود، وقتى شریعتمدارى در یک حرکت انحرافى شعار ناپخته «شاه بماند سلطنت بکند نه حکومت» را به زبان مى آورد، آیه الله مشکینى در مقابل این شعار انحرافى مى ایستد و افرادى را که تحت تأثیر آن قرار گرفته بودند از خواب غفلت بیدار مى نماید. آیه الله احمدى میانجى در بخشى از خاطرت خود چنین مى گوید:

آقاى شریعتمدارى به وسیله آقاى… به من که در میانه بودم سفارش کرده بودند تا آقاى مشکینى را که در زنجان بودند، نسبت به این مسئله قانع کنم و ایشان هم امام را قانع کنند که عبارت: شاه باید برود را حذف کنند. ما نیز با ماشین به نزد آقاى مشکینى رفتیم آقاى مشکینى گفتند: آقاى شریعتمدارى، حسن نظر دارند امّا مگر با وجود شاه مى توان انتخابات را آزاد کرد؟!.(۱۶)

مجموعه اسناد انقلاب اسلامى نشان مى دهد او در اغلب عرصه هاى سرنوشت ساز و خطرناک انقلاب اسلامى حضور محورى و هدایت کننده داشته است. بیش از چهل مورد بیانیه ها و اعلامیه هایى که در دوران دشوار ستمشاهى از سوى حوزه علمیّه قم و جامعه مدرّسین به مناسبتهاى گوناگون صادر شده است، امضاى آیه الله مشکینى زینت بخش همه و در رأس اغلب آنها قرار گرفته است به خاطر اهمیّت آنها در اینجا به فهرست مرور مى کنیم:

نامه فضلا و مدرّسین به هیئت دولت در اعتراض به بازداشت امام. ۸/۷/۱۳۴۲نفر اوّل

تلگرام جمعى از علماى قم در اعتراض به ادامه زندانى شدن امام. اسفند ماه ۱۳۴۲٫ نفر۱۱

نامه جمعى از فضلا و مدرّسین قم به آیه الله میلانى، نجفى مرعشى در پى زندانى شدن امام و کسب تلگراف از آنها ۹/۱۰/۱۳۴۳ نفر ۴

نامه جمعى از علماى قم به امیر عبّاس هویدا درباره اوضاع نابسامان ایران. ۲۹/۱۱/۱۳۴۳٫نفر۱۷

نامه جمعى از علماى قم در اعتراض به به هجوم مأموران به حرم حضرت معصومه(علیها السلام). ۵/۱/۱۳۴۴٫نفر ۱۱

نامه جمعى از علماى قم به هویدا درباره استعلام از وضعیت امام. ۱۲/۱/۱۳۴۴نفر ۱۰

نامه جمعى از علماى آذربایجان به امام در پى انتقال امام از ترکیه به نجف. مهر۱۳۴۴٫ نفر ۲

نامه فضلا و مدرّسین قم به امام در پى انتقال معظم له به نجف. مهر ۱۳۴۴٫ نفر ۱۱

متن تلگرام مدرّسین قم به امام در پى انتقال معظم له به نجف. مهر ۱۳۴۴٫ نفر ۱۶٫

نامه مدرّسین به امیر عبّاس هویدا در اعتراض به تبعید امام. ۳۰/۸/۱۳۴۴٫ نفر ۵٫

متن تلگرام مدرّسین قم به امام در ارتحال آیه الله حکیم. ۱۴/۳/۱۳۴۴٫ نفر ۸٫

متن تلگرام مدرّسین قم به امام در شهادت حاج آقا مصطفى آبان ۱۳۵۶ نفر ۲٫

متن اعلامیه علما و مدرّسین قم در باره فاجعه خونین ۱۹ دى قم ۱۳۵۶ نفر ۲٫

متن اعلامیه علما و مدرّسین حوزه علمیّه قم درباره فاجعه خونین ۲۹ بهمن تبریز ۵/۱۲/۱۳۵۶ نفر ۸٫

نامه علما و مدرّسین قم به آیه الله صدوقىدرباره فجایع یزد ۱۶/۱/۱۳۵۷ نفر ۸٫

اعلامیه مدرّسین قم درباره اوضاع ایران ۲۵/۱/۱۲۵۷ نفر ۹٫

نامه اعتراض آمیز علما و مدرّسین قم درباره حمله مزدوران شاه به منزل مراجع. اردیبهشت۱۳۵۷ نفر ۷٫

متن اعلامیه جمعى از اساتید و مدرّسین قم درباره حادثه ۱۹ اردیبهشت قم ۲۴/۲/۱۳۵۷ نفر ۶٫

هشدار مدرّسین قم به مناسبت نیمه شعبان ۱۳۹۷ تیر ماه ۱۳۵۷ نفر ۵٫

اعلامیه اعتراض آمیز مدرّسین قم درباره حمله مزدوران شاه به مردم مشهد مرداد ۱۳۵۷ نفر ۵٫

اعلامیه مدرّسین قم به مناسبت چهلم شهداى ۱۷ شهریور ۱۷/۷/۱۳۵۷ نفر ۷٫

اعلامیه مدرّسین قم در افشاى توطئه شاه در اختلاف اندازى در بین ملّت. ۸/۸/۱۳۵۷٫ نفراوّل اعلامیه مدرّسین قم در اعتراض به روى کار آمدن دولت نظامى ارتشبد غلامرضا ازهارى۱۸/۸/۱۳۵۷ نفر ۲

پیام مدرّسین قم به کارکنان شرکت نفت ۱/۹/۱۳۵۷ نفر ۲

تلگرام مدرّسین قم به علماى مشهد در اعتراض به حمله مزدوران شاه به حرم امام رضا(علیه السلام) نفر ۱

اعلامیه مدرّسین قم به همین مناسبت آذر ۱۳۵۷ نفر ۶

اعلامیه مدرّسین در حمایت از اعتصاب کارکنان شرکت نفت ۹/۹/۱۳۵۷ نفر ۷

اعلامیه مدرّسین پیرامون توطئه شاه ۱۰/۹/۱۳۵۷ نفر ۸٫

اعلامیه اعتراض آمیز مدرّسین قم درباره کشتار مردم تهران و سایر شهرها ۱۶/۹/۱۳۵۷ نفر ۲۶

متن نامه اعتراض آمیز به آیه الله خویى آذر ۱۳۵۷ نفر ۴

اعلامیه مدرّسین پیرامون راهپیمایى عاشورا و تاسوعا ۱۸/۹/۱۳۵۷ نفر ۱۲

تلگرام مدرّسین به رئیس جمهور فرانسه ۱۸/۹/۱۳۵۷ نفر ۳

اعلامیه مدرّسین پیرامون مجلس بزرگداشت شهداى محرّم ۱۳۹۹ ـ ۲۲/۹/۱۳۵۷ نفر ۱۶

متن اعلامیه مدرّسین قم درباره راهپیمایى عاشورا و تاسوعا ۲۵/۹/۱۳۵۷ نفر ۷

متن اعلامیه مدرّسین درباره برگزارى مجلس بزرگداشت شهداى انقلاب ۲۵/۹/۱۳۵۷ نفر ۱۶

متن اعلامیه مدرّسین قم در مورد بازگشایى موقّت بازارها ۳۰/۹/۱۳۵۷ نفر ۳

متن اعلامیه مدرّسین قم پیرامون خلع شاه از مقام سلطنت ۳۰/۹/۱۳۵۷ نفر ۳۱

متن اعلامیه مدرّسین پیرامون سالگرد کشتار وحشیانه مردم قم ۷/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۴

متن اعلامیه مدرّسین قم در پشتیبانى از استادان دانشگاهها ۱۰/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۸

متن تلگرام مدرّسین به رئیس جمهور فرانسه در پى هجرت امام به آنجا ۱۲/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۵

متن اعلامیه مدرّسین پیرامون جنایات شاه و دعوت مردم به مبارزه دى ماه ۱۳۵۷ نفر ۳

متن اعلامیه مدرّسین قم پیرامون روى کار آمدن دولت بختیار و اعلان عزاى عمومى ۱۷/۱۰/۱۳۵۷ نفر ۲۶

منابع

۱٫ امید انقلاب، مجله، ش ۵ سپاه پاسداران

۲٫ پاسداران اسلام، مهدى مشایخى.

۳٫ جمهورى اسلامى، روزنامه، شماره، ۳۵،۴۰،۴۵

۴٫ صحیفه نور، امام خمینى، ج ۱۹ و ۲۱٫

۵٫ حدیث ولایت، حضرت آیه الله خامنه اى، ج۵و۶٫

۶٫ نهضت روحانیون ایران، على دوانى. ۱۹ و ۳٫

۷٫ اسناد انقلاب اسلامى، سید حمید روحانى، ج۳و۴

گلشن ابرار ج۵



۱٫ در زبان محلى، آلّى گفته مى شود.

۲٫ امید انقلاب، مجلّد، ص ۳۴ .

۳٫ همان .

۴٫ پاسداران اسلام، مهدى مشایخى، ص ۸۳٫

۵٫ مصاحبه با حجه الاسلام شیخ حسن اهرى، (شاگرد ایشان).

۶٫ نهضت امام خمینى، ج ۲،ص ۳۳٫

۷٫ اسناد انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۳۳۸٫

۸٫ به نقل از حجّت الا سلام والمسلمین، محمود شریفى.

۹٫ خبرگان ملّت، ج اوّل، ص، ۳۵۴٫

۱۰٫ همان.

۱۱٫ حماسه سازان جاوید، زندگینامه شهداى روحانیت شهرستان میانه، ص ۱۸۰

۱۲٫ جمهورى اسلامى، روزنامه شماره ۴۰٫

۱۳٫ حدیث ولایت، ج ۶ و ۸۶، ص ۱۵۱ و ۱۷۵ و ص ۳۴۰

۱۴٫ صحیفه نور امام خمینى، ج ۱۹ و ص ۱۲۹٫

۱۵٫ همان، ج ۲۱،ص ۱۲۵٫

۱۶٫ خاطرات آیه الله احمدى میانجى، ص ۲۷۵٫

زندگینامه شهید آیت الله اشرفى اصفهانى( شهادت ۱۳۶۱ ش )

n00014635-b


از میلاد تا مدرسه


در سال ۱۲۸۱ شمسى ، در خمینى شهر کودکى متولد شد که عطاءالله نام گرفت پدرش مرحوم میرزااسدالله از علماى دین و مردى زاهد با زندگى ساده اى بود.مادرش بانو ((نجمه )) فرزند مرحوم سید محمدتقى میردامادى ، زنى با ایمان و موقر، پاکدامن و صبور و فداکار بود.


نیاکان از و اغلب از عالمان دین بوده اند. او نیز از نوجوانى و پس از گذراندن دوره مکتب خانه ، در دوازده سالگى به توصیه پدر عالمش ، از خمینى شهر عازم اصفهان مى شود و دروس حوزه را با اخلاص و ایمان و پشتکار آغاز مى کند و طى ده سال سکونت در حوزه علمیه اصفهان ،دوره هاى مقدمات و سطح فقه و اصول را در محضر اساتیدى همچون آیه الله سید مهدى درچه اى و سید محمد نجف آبادى به پایان مى برد. سپس به قم هجرت کرده ، دوره عالى و اجتهادى فقه و اصول را در محضر بزرگانى مانند شیخ عبدالکریم حائرى ، حاج سید محمد تقى خوانسارى ، سید صدرالدین صدر، سید محمد حجت و آیه الله بروجردى و فلسفه را از امام خمین فرامى گیرد.  فعالیتهاى فوق العاده او در تنظیم وتقریر دروس آیه الله بروجردى ، استاد را بر آن داشته تا به حجره اش رفته و ایشان را مورد عنایت ویژه خود قرار دهد و همین گام اولیه موجب دوستى و ایجاد علاقه فوق العاده اى بین شاگرد و استاد گردید.


تدریس


شیخ عطاءالله اشرفى اصفهانى از اوایل طلبگى در اصفهان شروع به تدریس کرد و در قم نیز در مدت هفده سال اقامت ، در کنار تحصیل ، به تدریس و تعلیم و تربیت طلاب جوان اشتغال داشت  مجتهد مجاهد آیه الله حاج شیخ احمد جنتى ، از شاگردان او در دوره تدریس کفایه و مکاسب در حوزه علمیه قم بود. ایشان بعد از انتقال از قم به کرمانشاه و اقامت در آن دیار، به تدریس و تعلیم فقه ، اصول و دیگر معارف دینى پرداخت .


آثار قلمى


آثار قلمى و علمى آیه الله اشرفى اصفهانى بدین قرار است :
۱٫ البیان ، در موضوع علوم قرآن ، به زبان فارسى
۲٫ تفسیر قرآن ، خلاصه اى از تفاسیر شیعه و سنى
۳٫ مجمع الشتات ، در اصول دین و عقاید و کلام ، به زبان عربى در چهار جلد.
۴٫ مجموعه اى پیرامون حروف مقطعه قرآن ، به زبان فارسى
۵٫ کتابى در موضوع ((غیبت امام عصر)) (عج )


آثار عمرانى و مراکز دینى


با همت و تلاش آیه الله اشرافى اصفهانى اماکن ذیل تاءسیس گردید:
۱٫ ساختمان مکتب الزهراء
۲٫ مسجد ولى عصر (عج ) در خمینى شهر
۳٫ مسجد امام حسین علیه السلام در خمینى شهر
۴٫ حوزه علمیه امام خمین در کرمانشاه
۵٫ ساختمان مسجدالنبى در کرمانشاه
۶٫ توسعه مسجد آیه الله بروجردى در کرمانشاه


شیوه نیکو


ویژگیها و روحیات معنوى وى به گونه اى بود که هر انسان حق بینى را به خود جلب مى کرد. در مدت اقامتش در قم معمولا یک ساعت قبل از اذان صبح به حرم حضرت معصومه علیه السلام مى رفت و به راز و نیاز مى پرداخت .
حضرت آیه الله مرعشى (ره ) مى فرمود: همیشه قبل از اذان صبح که به حرم حضرت معصومه علیه السلام مشرف مى شدم یا اولین نفر من بودم یا حاجى آقاى اشرفى .


انس و الفت به قرآن مجید و حفظ آیات قرآن و نیز تشکیل جلسات تفسیر قرآن ، و ادامه آنها تا آخرین لحظات عمر، از وى سیمایى ملکوتى ساخته بود.خواندن زیارت عاشورا و دلدادگى وى به امام حسین علیه السلام به گونه اى بود که فرزندشان مى گوید: هیچگاه زیارت عاشوراى او قطع نمى شد. او از تربت مقدس امام حسین علیه السلام شفا مى گرفت و دیگران را نیز به این عمل سفارش مى کرد.


از هنگام تکلیف تا پایان عمر شریف خویش ، در شب هاى جمعه ، هیچگاه زمزمه دعاى کمیل ایشان ترک نمى شد.
آیه الله اشرفى در برخوردهاى اجتماعى خویش ، آدابى نیکو داشت . در برخوردهاى او همواره تواضع و فروتنى نمایان بود و از تکبر پرهیز داشت . هیچگاه در برابر دیگران پایش را دراز نمى کرد. چون آن را بى ادبى مى دانست . توقع نداشت که کارهاى شخصى اش را دیگران انجام دهند. در طول اقامتشان در قم و کرمانشاه ، هیچ کس از خانواده اش به یاد ندارد که حتى براى یک بار از کسى خواسته باشد مثلا یک لیوان آب به او بدهند.


او در زندگى خانوادگى اش کوچکترین اختلافى با همسرش نداشت و بارها بیان مى کرد که من زن را براى کار کردن نیاورده ام بلکه او هم در اسلام وظیفه اى برایش مشخص شده است .هنگامى که بر سر سفره اى وارد مى شد هر چند غذاى مختلفى تهیه شده بود، اما او تنها از یک نوع غذا استفاده مى کرد.به فرزندان خویش توصیه مى کرد که به کسى حسادت نورزند و خود نیز اینگونه بود. اعتقاد داشت که خدا به کسى که بخواند عزت مى دهد و اگر لایقش نداند عزت را از او خواهد گرفت . پذیرفتن دعوت ثروتمندان براى او بسیار مشکل بود اما با اقشار ضعیف ، کشاورزان و کارگران ساده رفت و آمد داشت و خیلى زود دعوت آنان را مى پذیرفت .


ایشان از ابتداى زندگى تا قبل از موضوع ترور شخصیت ها، خرید لوازم مورد نیاز خانه را خودشان انجام مى دادند و در مسیر بازگشت از نماز جماعت از مغازه هاى قصابى ، نانوایى و میوه فروشى ، اقلام مورد نیاز را تهیه مى کرد. به خانه مى آورد.


ساده زیستى


شیخ عطاء الله ، سرگذشتى همانند سرگذشت اکثر عالمان دینى داشت . او از اوان طلبگى ، با فقر و تنگدستى زندگى مى کرد. وقتى در اصفهان بود، شهریه اى براى کمک هزینه زندگى طلاب در کار نبود. و تنها به برخى از آنان که در دوره عالى مشغول به تحصیل بودند. ماهانه هشت ریال پرداخت مى شد. او حتى قدرت خرید کتابهاى درسى را هم نداشت به طورى که کتاب مکاسب را از روى یکى از کتب وقفى خواند و تمام کرد.


اما هرگز مشکلات ناشى از فقر، نتوانست مانعى بر سر راه علمى و معنوى او ایجاد نماید. در قم نیز قبل از آمدن آیه الله بروجردى وضع زندگى طلاب خوب نبود به گونه اى که آیه الله اشرفى با داشتن همسر و سه فرزند تنها هر دو ماه یکبار مبلغ بیست و پنج ریال شهریه مى گرفت . اما بعد از آمدن ایشان ، آقاى اشرفى اصفهانى ، چهل و پنج تومان شهریه مى گرفت و نصف آن را براى همسر و دخترش که در خمینى شهر بودند، مى فرستاد و نصف دیگرش را براى خود و دو فرزندش – حاج شیخ حسین و محمد – نگه مى داشت . بدین گونه شانزده – هفده سال با دو فرزندش در یک حجره به سر برد و وضع نامساعد مالى اش اجازه نداد که خانواده اش را به قم بیاورد و خانه اى اجاره کند.


وقتى از طرف آیه الله بروجردى ، به کرمانشاه رفت ، نزدیک به یک سال در مدرسه آیه الله بروجردى تنها بود، تااینکه پس از مدتى ، ایشان سفارش ‍ مى کنند که او براى خود خانه اى اجاره کند. وى خانه اى اجاره کرد و خانواده اش را به آنجا برد و پس از گذشت سالها، خانه اى را که بیش از دو اتاق نداشت ، خرید.


او تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى ، همچنان ساده زندگى کرد با اینکه وجوه شرعى فراوانى به دستش مى رسید و از سوى فقهاى بزرگ عصر اجازه داشت که از آن استفاده شخصى کند، تا آخر عمر در همان خانه کوچک و ساده و تنگ زندگى کرد و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ، که ایشان نماینده امام و امام جمعه باختران شد و امکانات فراوانى در اختیارش بود، باز هم به همان زندگى ساده بسنده کرد و هیچ تغییرى در وضع و حال زندگى اش نداد. یکى از دو اتاق خانه اش را براى استراحت خود و خانواده اش اختصاص داده بود و دیگرى را براى مطالعه پذیرایى مسؤ ولان شهر، این وضع را به اطلاع امام راحل رسانده و گفته بودند که این خانه از نظر امنیتى و نیز آسایش زندگى ، مناسب نیست .


و امام فرمود بود: به آقاى اشرفى بگویید یک خانه بزرگ و امن و مناسب با شاءن خودشان ، تهیه کنند. ولى آیه الله اشرفى در جواب گفته بود:((من بیش از چند روز دیگر، زنده نیستم ! و همین منزل خوب و مناسب است ، از جهت امنیتى هم – ان شاء الله – خطرى ندارد))


هر وقت پیشنهاد مى شد که خانه اش را تعمیر کنند، مى گفت :((اگر راست مى گویید، بروید خانه فقرا را تعمیر کنید، و همین براى من بس است . بسیارى از مردم در زیر چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران ، روى موکت زندگى مى کند، من چگونه اجازه بدهم که خانه ام را تعمیر و بازسازى کنید؟!))


او جسمى ضعیف داشت و کم غذا مى خورد، وقتى به او گفته شد که با این وضع جسمى که شما دارید، کم خوردن غذا براى شما ضرر دارد، گفت :((همین قدر هم براى ما زیاد است . در حالى که رزمندگان ما در خط مقدم جبهه هاى حق علیه باطل خیلى از اوقات نان خشک مى خورند.))


بعد از انتصاب به امامت جمعه کرمانشاه ، هرچه به او گفته مى شد که خدمتکارى براى خانه اش بیاورند، قبول نمى کرد و مى گفت :((من کى هستم که کسى بیاید و من به او امر و نهى بکنم ! او هم بنده خداست . من تا وقتى که قدرت روى پا ایستادن داشته باشم ، خودم کارهایم را انجام مى دهم . آن وقت هم که از پا افتادم ، آن دیگر وظیفه دیگرى است .))


حامى وحدت


آیه الله اشرفى اصفهانى ، عالمى ژرف اندیش واقع بین بود و بخوبى مى دانست که اختلافات و گرفتارى مسلمانان ، ناشى از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است . در مناطق غربى کشور ایران بویژه منطقه کرمانشاه و اطراف آن ، شیعه و سنى در کنار هم زندگى مى کنند. دشمنان اسلام در این منطقه بیشتر سرمایه گذارى مى کنند تا بتوانند بین این دو برادر اختلاف و جدایى بیندازند. آیه الله اشرفى اصفهانى که در سال ۱۳۳۵ شمسى از سوى آیه الله بروجردى ، به آن استان اعزام شد مى دانست که مهم ترین وظیفه اش ، حفظ وحدت و ایجاد برادرى و صمیمیت در بین مردم آن سامان است . تا آخر هم به این موضوع بسیار توجه مى کرد، به طورى که بعد از انقلاب اسلامى و آغاز فتنه هاى دشمنان ضد انقلاب ، که سعى کردند به سلاح زنگ زده اختلاف شیعه و سنى چنگ بزنند و آشوب به پا کنند، ایشان با تدبیر و درایت خاص خود و با چنگ زدن به آیات وحدت بخش قرآن کریم ععع انما المؤ منون اخوه (۹۶۷)، واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا(۹۶۸)عععع شیعه و سنى را برادروار در یک صف نشایند و توطئه هاى بدخواهان و دشمنان شیطان سیرت و تفرقه افکن پست را خنثى و ناکام گردانید. او مى گفت :


((یکى از توطئه هاى بزرگ دشمن این است که مى خواهد بین اقشار مختلف ، اختلاف بیندازد، بین شیعه و اهل سنت و دیگر فرق مسلمین تفرقه بیندازد… ما بدون وحدت نمى توانیم جامعه و انقلاب اسلامى را به پیش ببریم (۹۶۹)… امروز مساله مهم ، مساله اتحاد و اتفاق بین برادران شیعه وبرادران اهل سنت است ))


یار و مرید امام


آیه الله اشرفى اصفهانى ، از شاگردان مریدان و یاران امام خمینى (ره ) بود. او نسبت به امام شناختى عمیق و ارادتى عاشقانه داشت . وى بعد از رحلت مرجع بزرگ تشیع آیه الله بروجردى ، مردم را در امر تقلید به امام راهنمایى مى کرد. خود در این موضوع مى گوید:


((اینجانب بر حسب تشخیص خود و تفحصى هم که از شخصیتهاى بزرگ علمى نجف اشرف و حوزه علمیه قم کردم ، حضرت امام خمینى را شایسته براى مقام مقدس مرجعیت معرفى نمودم و عامه مردم را در امر تقلید، به ایشان سوق دادم ، که این موضوع با مخالفت بعضى و کارشکنى آنها مواجه شد، و از سوى ساواک هم تهدید به تبعید گردیدم ، ولى به لطف خداوند بزرگ ، در انجام این امر الهى و وظیفه شرعى موفق شدم .))


در قضیه دستگیرى امام در اوایل نهضت نیز او از حامیان ایشان  و تا آخرعمر هم وفادار امام بود. امام نیز از اوایل آشنایى به او عنایت و توجه داشت و در سال ۱۳۸۴ ق . اجازه نامه اى مبنى بر تصرف آیه الله اشرفى در امور حسبیه و وجوه شرعى براى وى نوشته است و همیشه در مکاتبات خویش ، با احترام و عظمت از او نام مى برد.
در دوران انقلاب اسلامى ، آیه الله اشرفى اصفهانى ، به عنوان یار و یاور امام ، محور مبارزات مردم کرمانشاه بود و رهبرى امام را همواره تبلیغ و تاءیید مى کرد و صمیمانه به ایشان عشق مى ورزید.


در سنگر نماز جمعه


نقش نماز جمعه و امام جمعه در حفظ اسلام و اتحاد مسلمین ، انکار شدنى نیست . با پیروزى انقلاب اسلامى ، نماز جمعه اهمیت بیشترى پیدا کرد و با انتصاب ائمه جمعه شهرهاى بزرگ از سوى امام نماز جمعه سنگر انقلاب و مبارزه شد و دیدیم که چگونه دشمنان اسلام منافقان و عافیت طلبان ، از نماز جمعه مى ترسیدند و تیغ کین به روى ائمه جمعه کشیدند. چرا که ائمه جمعه که خون پاکشان در راه حراست از اسلام و ارزشهاى انقلاب ، ریخته شد و شهداى محراب انقلاب شدند، نقش رهبرى را در هر منطقه داشتند و دارند.


در اوایل پیروزى انقلاب ، علماى کرمانشاه با نوشتن طومارى ، از رهبر کبیر انقلاب امام خمینى خواستند که آیه الله اشرفى را به امامت جمعه آن شهر تعیین نمایند. امام نیز با شناختى که از دهها سال قبل از آیه الله اشرفى داشت . خواسته آنان را قبول کرد و در ۱۴ ذیقعده سال ۱۳۹۹ ق . با صدور حکمى ، ایشان را به امامت جمعه کرمانشاه منصوب کرد.


در میدان جهاد


خطبه هاى ایشان در پیشبرد انقلاب و ادامه جنگ تحمیلى و دفاعى مقدس ، فوق العاده مؤ ثر بود. ایشان علاوه برتشویق جوانان به عزیمت به جبهه هاى دفاع ، و دعوت مردم براى کمک به جبهه ها، خود نیز عملا مدافع و مجاهد بود. به رغم کهولت چند بار در جبهه هاى نبرد حاضر شد. وقتى مى گفتند شما جلوتر نروید ممکن است دشمن ببیند و حادثه اى رخ دهد، مى گفت :
((خون من که از خون این بچه ها بالاتر نیست ، بگذارید شاید من هم در جبهه ها شهادت نصیبم گردد، شاید آن چیزى که سالهاست به دنبال آن (شهادت ) هستم ، در جبهه ها پیدا کنم .))


شهادت برترین معراج عشق است …


منافقان پست و خونخوار و مخنث ، وقتى خو را در مقابله با انقلاب اسلامى و امام امت عاجز و زبون یافتند، مصمم بر کشتن یاران امام شدند. شهداى هفتم تیر، شهید رجائى و باهنر… و شهداى محراب … از آن جمله اند گرچه امام جمعه کشى در انقلاب اسلامى توسط دشمنان اسلام ، از همان سال اول پیروزى انقلاب شروع شده بود و شهید محراب آیه الله سید محمد على قاضى طباطبایى تبریزى ، نخستین شهید محراب انقلاب بود، ولى دو سال بعد از آن واقعه خونین بار دیگر وارثان خوارج کور و احمق ، یعنى سردمداران و اعضاى ابله ((سازمان مجاهدین خلق )) که بحق منافقین خلق بودند، به تحریک امپریالیسم آمریکا و دیگر دشمنان انقلاب اسلامى ایران ، دست به کار شدند و با کشتن یاران امام و بمب گذارى در اتوبوسها و معابر عمومى و مساجد کشور کشتن مردم مسلمان و عادى ایران ، به خیال خام خود، خواستند حمام خون به راه اندازند!… و بدین وسیله انقلاب و امام را از بین ببرند و خودشان به حکومت برسند و ناکامى شیطانى خود را التیام بخشند!… که البته براى همیشه ناکام ماندند! گرچه دستشان به خون هزاران بى گناه آلوده شد.


آرى این منافقان کوردل ناکام ، در ظهر جمعه ۲۳ مهرماه ۱۳۶۱، در سنگر نماز جمعه کرمانشاه با منفجر کردن نارنجکى ، امام جمعه هشتاد ساله و مجاهد پیر راه اسلام ، آیه الله شیخ عطاءالله اشرفى اصفهانى را به شهادت رساندند. و بدین سان چهارمین شهید محراب به پیشگاه ابدیت تقدیم شد.
شهادت میراث مردان خداست و ننگ و رسوایى نصیب منافقان و وارثان آل ابى سفیان و خوارج …
آیه الله اشرفى اصفهانى با شهادت به آرزوى دیرین خود رسید، اما ننگ و نفرین ابدى و عذاب الهى دامنگیر منافقان گشت .
پیکر مطهر این لاله خونین پس از تشییع با شکوه مردم کرمانشاه به اصفهان انتقال داده شد و پس از مراسم با شکوه دیگرى در گلستان شهداى تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
امام خمینى که یار وفادار و مجاهد راه اسلام را از دست داده و داغدار شده بود، در پیام مهمى به مناسبت شهادت این شهید محراب ، نوشت :


بسم الله الرحمن الرحیم . انا لله و انا الیه راجعون
چه سعادتمندند. آنان که عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند و در آخر عمر فانى به فیض عظیمى که دلباختگان به لقاءالله آرزو مى کنند، نایل آیند… شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایى بود که اینجانب یکى از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم . این وجوه پر برکت متعهد را قریب شصت سال است مى شناختم . مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاءالله اشرفى را در این مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارک هوى و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح مى شناسم و در عین حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود… خداوند او را در زمره شهداى کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانى نثار فرماید…))


حضرت آیه الله خامنه اى ، رهبر معظم انقلاب اسلامى ، در دوره ریاست جمهورى خود، به مناسبت شهادت آیه الله اشرفى اصفهانى فرمودند:مرحوم آقاى اشرفى رضوان الله علیه یک انسان دوست داشتنى مطلوب بود… بسیار متواضع ، با اخلاص ، باصفا و بى ادعا بود. به طورى که احترام و تجلیل همگان را بر مى انگیخت .

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه شهید آیت الله دکتر بهشتى (شهادت۷/۴/۱۳۶۰ ه ش)

بهشتی ، محمد (سیدمحمد حسینی بهشتی )، روحانی برجسته و مؤثر در انقلاب اسلامی ایران . در دوم آبان ۱۳۰۷ در محله لُنبان اصفهان متولد شد. پدرش ، سید فضل الله بهشتی ، از روحانیون اصفهان بود و پدر مادرش ، حاج میرزامحمدصادق مدرس خاتون آبادی ، از شاگردان آخوند خراسانی و سیدمحمد کاظم یزدی بود و از علمای برجسته اصفهان به شمار می رفت ( راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول ، ص ۳۷؛ شریف رازی ، ج ۱، ص ۲۴۳). دوره تحصیل ابتدایی و دو سال اول دبیرستان را در مدارس دولتی اصفهان طی کرد و در ۱۳۲۱ش ، که جامعه ایران پس از سقوط رضاشاه دوره پرتلاطم و پرحادثه ای را آغاز کرده بود، در مدرسه صدر اصفهان به تحصیل علوم دینی پرداخت و در آنجا ادبیات عرب ، منطق ، کلام و دروس سطح فقه و اصول را آموخت و همزمان شروع به آموختن زبان انگلیسی کرد. در ۱۳۲۵ش ، برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت و یک سال بعد در درس خارج فقه و اصول استادان مبرّز حوزه علمیّه شرکت کرد ( راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول ، ص ۳۸ـ۴۰).

بهشتی ، همزمان با تحصیل علوم دینی در قم ، تحصیلات دبیرستانی ناتمام خود را به صورت داوطلب آزاد به پایان رساند و پس از اخذ دیپلم ادبی در ۱۳۲۷ش دانشجوی دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی کنونی ) شد. در ۱۳۲۹ـ۱۳۳۰ش ، در تهران سکونت گزید و برای امرار معاش به تدریس پرداخت . پس از اخذ درجه لیسانس در ۱۳۳۰ش به قم بازگشت و با تسلطی که به زبان انگلیسی پیدا کرده بود در دبیرستان حکیم نظامی آن شهر دبیر زبان انگلیسی شد. در ۱۳۳۱ش ، ازدواج کرد و در کنار تدریس در دبیرستان ، تحصیل در حوزه علمیّه را ادامه داد. از استادان وی در قم ، حاج آقاحسین بروجردی * ، سیدمحمد محقق داماد (متوفی ۱۳۴۷ش )، امام خمینی (متوفی ۱۳۶۸ش ) و حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (متوفی ۱۳۶۴ش ) بودند. وی در این سالها با حضور در درسهای فلسفی علامه سید محمد حسین طباطبایی * (متوفی ۱۳۵۹ش ) بیشتر به آموزش و درس و بحث فلسفه روی آورد و از اصحاب حلقه درسی بود که مقالات علامه طباطبایی در آن حلقه ، در همان سالها، به صورت کتاب معروف اصول فلسفه و روش رئالیسم انتشار یافت .

بهشتی از آغاز جوانی به فعالیتهای اجتماعی و برنامه ریزیهای گسترده آموزشی و تبلیغی علاقه داشت ، چنانکه در ۱۳۲۶ش در یک جمع هجده نفری که شهید مرتضی مطهری نیز از آن جمله بود، شیوه جدیدی از مسافرت تبلیغی و مطالعات مذهبی برنامه ریزی شده را با اشراف آیت الله بروجردی و پایمردی امام خمینی تجربه کرد. در ۱۳۳۱ش ، تحت تأثیر مبارزات سیدابوالقاسم کاشانی و محمد مصدق در نهضت ملی شدن نفت ، در اعتصابات منتهی به واقعه ۳۰ تیر و سقوط دولت قوام السلطنه در اصفهان شرکت نمود و در جمع متحصنان در تلگرافخانه اصفهان سخنرانی کرد.

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بهشتی را که در مسائل اجتماعی ذهنی پویا و حساس داشت متوجه ضعف نیروهای مذهبی کرد. نخستین اقدام او برای تربیت نیروهای مذهبیِ کارآمد، تأسیس دبیرستان دین و دانش در ۱۳۳۳ش در قم بود که مدیریت آن را تا ۱۳۴۲ش خود وی برعهده داشت ( راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول ، ص ۳۹ـ۴۲، ۴۸). بهشتی که مصمم بود به موازات تحصیل و حضور و فعالیت در حوزه علمیّه قم ، تحصیلات دانشگاهی را نیز دنبال کند، در ۱۳۳۵ ش دوره دکتری فلسفه را در دانشکده معقول و منقول آغاز کرد و بعد از وقفه ای که به سبب مسافرت او به آلمان پیش آمد، در ۱۳۵۳ به اخذ درجه دکتری نایل شد. در این سالها حوزه علمیّه قم فعالیتهای فرهنگی جدیدی را برای معرفی اسلام به نسل جوان و تحصیل کردگان دانشگاهی آغاز کرده بود. بهشتی نیز در فعالیتهایی از قبیل انتشار مجله مکتب اسلام * و سالنامه و فصلنامه مکتب تشیع * حضوری مفید و مؤثر داشت و مقاله مفصلی تحت عنوان «حکومت در اسلام » در نشریه اخیر (۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش ) منتشر ساخت و در جلسات سخنرانی موسوم به «گفتار ماه » نیز که در تهران برای جوانان و دانشجویان تشکیل می شد همراه با روحانیونی چون شهید مطهری و سید محمود طالقانی سخنرانی می کرد. در همین سالها بهشتی ، با طرح اندیشه های نو و افکار اصلاحی و انتقادی خود، درصدد ایجاد تحول و بهبود در حوزه علمیّه قم برآمد و علاوه بر تأسیس «کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان قم » که زیر نظر روحانی شهید محمد مفتح اداره می شد، با همکاری روحانیونی دیگر توانست روش و برنامه درسی جدیدی برای طلاب علوم دینی طراحی کند و با تأسیس مدرسه منتظریه یا مدرسه حقانی آن را به اجرا درآورد (همان ، دفتر اول ، ص ۴۲ـ۴۴؛ نیز رجوع کنید به یاران امام به روایت اسناد ساواک ، ج ۳، ص ۳۰۶).

پس از درگذشت آیت الله بروجردی (دهم فروردین ۱۳۴۰) و مرجعیت یافتن امام خمینی ، فصل جدیدی از تحولات و مبارزات سیاسی در حوزه علمیّه قم و در محافل مذهبی آغاز شد. بهشتی نیز به این مبارزات پیوست . فعالیتهای وی در واقعه دوم فروردین ۱۳۴۲ و پانزدهم خرداد همان سال و دستگیری امام خمینی بتفصیل در اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک ) آمده است (همان ، ج ۳، ص ۴ـ۱۱). هنگامی که تشکلی از چند هیئت مذهبی به نام هیئتهای مؤتلفه اسلامی برای پشتیبانی از نهضت امام خمینی به وجود آمد، بهشتی از روحانیونی بود که از سوی امام خمینی برای نظارت بر کار این تشکل و کمک به آنها معین شده بودند (هاشمی رفسنجانی ، ج ۱، ص ۱۹۸؛ نیز رجوع کنید به راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول ، ص ۴۴ـ۴۵؛ تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران ، ص ۱۷۷). با گسترش فعالیتهای سیاسی و فکری بهشتی در قم ، ساواک او را مجبور به ترک این شهر کرد و وزارت آموزش و پرورش وی را موقتاً منتظر خدمت نمود ( یاران امام به روایت اسناد ساواک ، ج ۳، ص ۱۶ـ۲۴).

با عزیمت به تهران ، میدان گسترده تری برای فعالیت در اختیار بهشتی قرار گرفت ، اما توقف وی در این شهر چندان طولانی نشد؛ در ۱۳۴۳ش ، آیت الله سید محمد هادی میلانی * که از مراجع تقلید و مقیم مشهد بود از بهشتی خواست که در اجابت درخواست مسلمانان و ایرانیان مقیم هامبورگ ، به آلمان عزیمت کند و اداره مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده گیرد. آیت الله سید احمد خوانساری * نیز بر ضرورت این سفر تأکید داشت . با سفر بهشتی به اروپا، که به علت مخالفتهای ساواک خالی از دشواری نیز نبود، افق تازه ای در برابر ذهن پویا و نوگرای بهشتی گشوده شد ( راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر دوم ، ص ۷۹۰ـ۷۹۱؛ نیز رجوع کنید به همان ، دفتر اول ، ص ۴۳). اقامت وی در آلمان پنج سال طول کشید.

در این مدت ، وی علاوه بر تصدی امور دینی ایرانیان و سایر مسلمانان مقیم هامبورگ و آلمان و بعضی کشورهای دیگر اروپایی ، توانست با کمک عده ای از دانشجویان متدین ایرانی ، «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان » را ایجاد کند و دانشجویان مبارزی را که به علت اعتقادات مذهبی با تشکیلاتی مانند کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و سازمانهای مشابه آن رابطه ای نداشتند در این اتحادیه گرد آورد. بهشتی در معرفی اسلام به اروپاییان نیز قدمهای مؤثری برداشت و با تسلط یافتن بر زبان آلمانی در کنار زبان انگلیسی با افکار متفکران و فیلسوفان غربی آشنا شد. در همین سالها به حج رفت (۱۳۴۵ش ) و با امام خمینی نیز در عراق ملاقات کرد (۱۳۴۸ش ). گزارشهای ساواک نشان می دهد که این سازمان بشدت مراقب و نگران فعالیتهای وی در این دوره بوده است (همان ، دفتر اول ، ص ۴۳، ۴۶، ۴۸؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک ، ج ۳، ص ۳۴ـ۱۷۵). بهشتی در ۱۳۴۹ش ، از آلمان به ایران آمد و ساواک مانع بازگشت وی به آلمان شد.

در فاصله سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ش ، بهشتی در تهران و قم به فعالیتهای علمی و آموزشی و اداره جلسات آموزشی و تبلیغی برای طلاب و جوانان دانشگاهی پرداخت و افکار خود را از این طریق در جامعه ترویج کرد. از جمله فعالیتهای مهم وی در این دوره ، حضور مؤثر در بخش برنامه ریزی درس تعلیمات دینی وزارت آموزش و پرورش و مشارکت با روحانیون دیگر مانند شهید دکتر محمدجواد باهنر * ، علی گلزاده غفوری و سیدرضا برقعی در تألیف کتابهای درس دینی و قرآن مدارس سراسر کشور بود. این کتابها در آشنایی وسیع جوانان آن دوره با اسلام و ایجاد زمینه های اعتقادی برای انقلاب اسلامی در ذهن آنان مؤثر بود. در ۱۳۵۴ش ، ساواک او را دستگیر و مدت کوتاهی زندانی کرد ( راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول ، ص ۱۱، ۴۴، ۴۶، ۴۹، دفتر سوم ، ص ۹۶۶).

با اوج گیری مبارزات ملت ایران به رهبری امام خمینی در ۱۳۵۶ش ، فعالیتهای بهشتی رنگ سیاسی بیشتری گرفت و توان و تجربه وی در سازماندهی ، مدیریت و جذب نیروهای متعهد به ظهور رسید. از جمله نخستین اقدامات وی همکاری در ایجاد تشکلی به نام «جامعه روحانیت مبارز * » در پاییز ۱۳۵۷ش بود که خود نیز در هسته مرکزی آن عضویت داشت . اندکی بعد «شورای انقلاب * » به دستور امام خمینی تشکیل شد و بهشتی در شمار نخستین کسانی بود که از سوی امام خمینی به عضویت این شورا انتخاب شدند (هاشمی رفسنجانی ، ج ۱، ص ۳۲۱ـ ۳۲۳). در پاییز و زمستان ۱۳۵۷ش بهشتی نقش بسیار مؤثری در هدایت و سازماندهی مبارزات اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی داشت و فعالیتها و روابط او با دیگران در این ایام بشدت تحت مراقبت ساواک بود ( یاران امام به روایت اسناد ساواک ،ج ۳، ص ۳۲۳ـ۳۹۵). وی در برگزاری راهپیمایی معروف تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ش در تهران و شهرستانها قویاً فعال بود (همان ، ج ۳، ص ۳۵۵). تقریباً همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، بهشتی همراه با آیت الله سیدعلی خامنه ای ، موسوی اردبیلی ، هاشمی رفسنجانی و شهید باهنر تأسیس «حزبِ جمهوری اسلامی * » را اعلام داشت که اندیشه آن از مدتی پیش در ذهن او و یارانش جوانه زده بود (رضوی ، ص ۱۶۵؛ راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر اول ، ص ۴۵۰ـ ۴۵۳).

این حزب مورد استقبال عموم مردم انقلابی و متدین واقع شد و بهشتی که دبیرکل حزب بود، آن را کانون فعالیتهای سیاسی و انقلابی خود قرار داد و به گفته آیت الله خامنه ای «در لحظه لحظه عمر پرماجرای این حزب از همه اخلاص و حلم و حکمت و درایت و هوش خدادادی برای رسیدن به آرمانهای حزب که همان هدفهای انقلاب اسلامی است بهره می گرفت » (حزب جمهوری اسلامی ، ص ۱۴۶ـ۱۴۷). بهشتی در برگزاری انتخابات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی نقشی مؤثر داشت . او که خود در آن مجلس به نمایندگی از مردم تهران عضویت داشت ، از سوی نمایندگان به عنوان نایب رئیس آن مجلس انتخاب گردید و عملاً اداره آن را بر عهده گرفت و در تنظیم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تصویب آن تلاش و تأثیر بسیار داشت . وی در ۱۳۵۸ش از سوی امام خمینی به ریاست دیوانعالی کشور انتخاب شد و وظیفه «ایجاد تشکیلات نوین قضایی بر اساس تعالیم مقدس اسلام … و تدوین لوایح قضایی جدید جمهوری اسلامی ایران » را برعهده گرفت (امام خمینی ، ج ۱۱، ص ۲۷۹).

بهشتی در دوران نسبتاً کوتاه میان پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان شهادت ، با اندیشه و تلاش بی وقفه در صدد تنظیم و تدوین پشتوانه های نظری و قانونی برای نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز تشکیل و تأسیس ارکان اصلی حکومت اسلامی بود. در این مدت می باید او را از معروفترین چهره های معتقد و مدافع اندیشه های امام خمینی دانست . وی تحقق اسلام را در جامعه در گرو تحقق مفاهیم بنیادینی از قبیل استقلال ، عدالت ، آزادی و مشارکت مردم در امور سیاسی و فعالیتهای اقتصادی می دانست . داشتن چنین بینشی سبب شده بود تا بر قطع تسلط بیگانگان از کشور و لزوم استقرار و استقلال قوه قضاییه و تعدیل ثروت در جامعه از طریق گسترش مالکیتهای تعاونی و تقویت شرکتهای تعاونی و اهمیت فعالیتهای سیاسی در قالب احزاب و همفکری در قالب شوراها تأکید بلیغ داشته باشد (سمینار تبیین اندیشه های شهید آیت الله بهشتی ، ص ۶۹ـ۲۲۳). بهشتی در جذب نیروهای جوان به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و تشویق آنان به سازندگی کشور توانایی قابل ملاحظه ای داشت و از این راه به «کادرسازی » برای جمهوری اسلامی ایران می پرداخت . «جهاد سازندگی » و نهادهای مشابه آن ، به همین جهت ، از پشتیبانی و مدیریت وی بهره مند می شدند ( راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر سوم ، ص ۱۰۳۹ـ۱۱۳۳).

بهشتی در کنار آگاهی از معارف اسلامی ، با وجوهی از اندیشه های غربی نیز آشنایی داشت و سخنوری توانا و نویسنده ای خوش قلم بود. او صاحب چهره ای جذاب و قامتی بلند و حسن خلقی آمیخته با رأفت و مهربانی و دارای سعه صدر و انصاف و برخوردار از صبر و متانت بود. روحیه ای با نشاط و امیدوار داشت و در نظم و انضباط و مدیریت نمونه بود و به برگزاری نماز در اول وقت تقید خاصی داشت (سمینار تبیین اندیشه های شهید آیت الله بهشتی ، ص ۳۴ـ۴۰؛ نیز رجوع کنید به مهاجری ، ص ۶ـ۷). مجموعه این امتیازات ، همان طور که او را در مرکز توجه توده مردم متدین و عموم نیروهای طرفدار انقلاب اسلامی قرار داده بود، وی را آماج دشمنیها و تهمتهای همه اشخاص و گروههایی ساخت که او را مانعی بر سر راه خود می دیدند. دامنه گسترده دشمنی و مخالفت با وی و کثرت تهمتهایی که بر او، مخصوصاً پس از پیروزی انقلاب ، وارد شد و صبر و سکوت وی در برابر این دشمنیها حیرت آور است . دشمنان انقلاب اسلامی که از شایعه پراکنی و دروغپردازی درباره او از هیچ کوششی فروگذار نکرده بودند، سرانجام در هفتم تیر ۱۳۶۰، او را در محل حزب جمهوری اسلامی همراه با عده ای از یاران و همفکرانش به شهادت رساندند. این واقعه مظلومیت وی را آشکار ساخت و موج تازه ای از حرکت و آگاهی انقلابی در کشور ایجاد کرد. در اعلامیه امام خمینی به مناسبت شهادت بهشتی و یاران او آمده است : «بهشتی … مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود» (امام خمینی ، ج ۱۵، ص ۵۲؛ راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، دفتر سوم ، ص ۱۱۱۷؛ نیز رجوع کنید به سمینار تبیین اندیشه های شهید آیت الله بهشتی ، ص ۳۵ـ۳۶). وی نویسنده ای کثیرالتألیف نبود و از کتب او می توان خدا از دیدگاه قرآن (رساله پایان نامه دکتری )، شناخت اسلام (با همکاری محمدجواد باهنر و علی گلزاده غفوری )، نماز چیست ؟ ، ربا در اسلام ، محیط پیدایش اسلام ، اقتصاد اسلامی ، شریعتی ، جستجوگری در مسیر «شدن » و حج در قرآن را نام برد. همچنین برخی از مقالات و گفتارهای وی در مبانی نظری قانون اساسی گردآوری شده است .



منابع :
(۱) تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران : مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی ، همراه با مقدمه و توضیحات ع . باقی ، تهران ۱۳۷۳ ش ؛
(۲) حزب جمهوری اسلامی ، تشکل فراگیر: مروری بر یک دهه فعالیت حزب جمهوری اسلامی ، ج ۴: نخستین کنگره حزب جمهوری اسلامی ، تألیف عبدالله جاسبی ، تهران ۱۳۷۷ ش ؛
(۳) خمینی ، روح الله ، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، صحیفه نور ، تهران ۱۳۶۱ ش ـ ؛
(۴) راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام ، تهران : بنیاد شهید، ۱۳۶۱ ش ؛
(۵) مسعود رضوی ، هاشمی و انقلاب : تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ ، با مقدمه هاشمی رفسنجانی ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۶) سمینار تبیین اندیشه های شهید آیت الله بهشتی (۱۳۷۶: شیراز)، بررسی مبانی فکری آیت الله شهید دکتر بهشتی ، تهران ۱۳۷۷ ش ؛
(۷) محمد شریف رازی ، گنجینه دانشمندان ، ج ۱، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۸) مسیح مهاجری ، «ویژگیهای شهید بهشتی »، اطلاعات ، ضمیمه ، ش ۲۰۷۹۹، ۷ تیر ۱۳۷۵؛
(۹) اکبر هاشمی رفسنجانی ، هاشمی رفسنجانی : دوران مبارزه ، چاپ محسن هاشمی ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
یاران امام به روایت اسناد ساواک ، ج ۳: شهید آیت الله

(۱۰) دکتر سیدمحمدحسینی بهشتی ، تهران : مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات ، ۱۳۷۷ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد۴ 

زندگینامه میرزا کوچک خان جنگلى متوفاى ۱۳۰۰ ش

.
 images (5)
شاگرد (استاد سرا)

در سال ۱۲۹۸ ق . در خانه میرزا بزرگ ، در محله (استاد سراى ) رشت فرزندى دیده به جهان گشود که نامش را (یونس ) نهادند.یونس پس از آنکه خواندن و نوشتن را فرا گرفت ، در سنین نوجوانى یا جوانى وارد حوزه علمیه رشت شد و به فراگیرى علوم اسلامى اشتغال ورزید. یونس سالیانى در مدرسه حاجى حسن واقع در صالح آباد و مدرسه جامع رشت به یادگیرى ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول پرداخت .(۱۴۳۶) و مدتى در یکى از حجره طبقه اول مدرسه نایب الصدر، واقع در بازار زرکشان سکونت داشت .(۱۴۳۷) (تحصیلات مقدماتى را تا تاریخ ۱۳۱۲ ق . در مدارس رشت فرا گرفته ، از آن پس به تحصیلات عالیه از صرف و نحو و معانى و بیان و منطق و مختصرى از اصول و فقه شروع نمود.)

او در سال ۱۳۲۲ ق . در عالى ترین درس دوره سطح حوزه علمیه ، کفایه الاصول شرکت کرد. استادش آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى (۱۲۹۴ – ۱۳۵۷ ق .) مجتهد فرزانه صومعه سرا، جزو جوانترین مجتهدان گیلانى بود که در ۲۸ سالگى به اجتهاد رسیده بود. وى که شاگرد آخوند خراسانى بود،(۱۴۳۹) تحت تاثیر افکار انقلابى استادش رهبرى روحانیت رشت را در انقلاب مشروطه به عهده داشت . یونس نیز تحت تاثیر افکار استادش از ابتداى نهضت مشروطه ، به خیل مشروطه طلبان پیوست .

شاگرد استاد سرا سالیانى نیز در حوزه هاى علمیه قزوین و تهران به فراگیرى علوم اسلامى اشتغال ورزید. مى توان حدس زد که وى در ماجراى فتح تهران در انقلاب مشروطه (۱۳۲۶ ق ) در حوزه علمیه قزوین مشغول تحصیل بوده و همراه سپاه مشروطه طلبان گیلانى که براى فتح تهران حرکت کرده بودند، مدتى در پى فتح قزوین در این شهر مانده است .

یونس مدتى در مدرسه صالحیه قزوین  و مدتى نیز در مدرسه محمودیه تهران  ادامه تحصیل داد. با توجه به اینکه وى دوره سطح را قبل از انقلاب مشروطه فرا گرفته بود، مى توان حدس زد که سالیانى نیز در حوزه هاى علمیه قزوین و تهران ، در درس خارج فقه و اصول شرکت کرده باشد. تحصیل او در حوزه علمیه تهران به احتمال زیاد پس از فتح تهران (۱۳۲۷ ق ) یا پس از تعطیلى مجلس و اشغال ایران توسط روسیه به دنبال اولتیماتوم – که وى مدتى به تهران تبعید شده بود – (۱۳۳۰ ق ) بوده است . بنابراین گمان مى رود وى ده سال ، (۱۳۲۴ – ۱۳۳۴ ق .) در درس خارج فقه و اصول شرکت کرده باشد.

یونس در شکم ماهى

بیداد پادشاهان قاجاریه و بى کفایتى آنان موجب شده بود تا مردم در اندیشه قیام بر آیند. ستمهاى شاهزادگان که بیشتر آنها فرمانروایى استانى از کشور را در دست داشتند، عیاشیهاى شاه و سفرهاى پر مخارج او به فرنگ که ثمره اش استقراض خارجى و به یغما رفتن منابع طبیعى و افزایش ‍ مالیاتهاى سنگین و کمر شکن و… بود، سبب برپایى انقلاب مشروطه به رهبرى روحانیت شد.
مردم رشت از ابتداى انقلاب مشروطه قیام کردند. روحانیون رشت در این قیام حضورى چشمگیر داشتند. در آن زمان آیه الله سید عبدالوهاب ضیاء برى نایب رئیسى انجمن ایالتى گیلان بود. و یونس طلبه اى جوان بود که از ابتداى انقلاب مشروطه در رشت حضورى فعال داشت . وى براى طلبه ها سخنرانى مى کرد و آنها را به انقلاب دعوت مى نمود. حتى گفته شده است که وى به طلبه ها آموزش نظامى مى داد.

گیلان در جنبش مشروطیت بسیار پر تلاش بود. آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى رهبرى روحانیون رشت را در این نهضت عظیم بر عهده داشت .
نخستین مجلس شوراى ملى ایران در هیجدهم شعبان ۱۳۲۴ ق تشکیل شد. اما در سپیده دم ۲۴ جمادى الاولى ۱۳۲۶ ق . به دستور محمد على شاه به توپ بسته شد.

رهبران مشروطه در تهران ، از جمله آیه الله سید عبدالله بهبهانى و آیه الله سید محمد طباطبایى دستگیر شدند. بسیارى از روحانیونمشروطه خواه تبعید یا زندانى شدند و برخى نیز به شهادت رسیدند. بدین سان استبداد سغیر شکل گرفت . مراجع تقلید نجف فتوا به بازگرداندن مشروطه دادند.

گیلان نیز خود را براى سرکوب استبداد آماده مى ساخت . مشروطه خواهان گیلان در محرم ۱۳۲۶ ق . با ترور سردار افخم (حاکم گیلان ) رشت را تصرف کرده ، کنترل ادارات و سربازخانه ها را به دست گرفتند.
مشروطه طلبان گیلان براى فتح تهران به سوى قزوین حرکت کردند. پیشتازان به فرماندى یونس در بین راه منجیل تا قزوین بارها با قواى دولت درگیر شدند . خط شکنان مشروطه طلب به رهبرى وى توانستند تا قزوین پیش روند. در قزوین با رسیدن نیروهاى کمکى ، جنگ سختى در گرفت . یونس در جنگلهاى قزوین رشادت شایانى از خود نشان داد. سرانجام دروازه قزوین گشوده شد و مشروطه طلبان آماده حرکت به سوى تهران شدند.

سران مشروطه گیلان یونس را در پى دلاوریهاى درخشانش در فتح قزوین به عضویت کمیسیون جنگ انجمن ایالتى گیلان و به ریاست مجاهدین گیلان منصوب کردند. یونس در فتح تهران نیز فرماندهى شمارى از رزمندگان را به عهده داشت . رزمندگان گیلانى به رهبرى او در کرج و على شاه عوض (شهریار) با سربازان حکومت مرکزى به جنگ برخاستند. در پى نبردهاى سهمگین ، مشروطه طلبان گیلان پیروز شدند و در این هنگامه سپاه مشروطه طلب اصفهان نیز به نزدیک شهر تهران رسیدند. سرانجام مشروطه طلبان گیلان و اصفهان در ۲۵ جمادى الاخر ۱۳۲۷ ق . تهران را تصرف کرده ، به استبداد خاتمه دادند و محمد على شاه که به روسیه گریخته بود، از سلطنت خلع و پسرش احمد میرزا به سلطنت رسید.

یونس از خلافهاى برخى از سران مشروطه طلب آزرده بود. وى بدین علت پس از فتح قزوین به نشان اعتراض به رشت بازگشت  متاسفانه روشنفکران غربزده و فراماسون ، فئودالها و خانها در میان سران و رهبران مشروطه در تهران ، اصفهان و گیلان نفوذ کرده بودند. ترور بیش از ده مجتهد طرفدار مشروطه مشروعه در رشت ، قزوین ، تهران و… گویاى دستهاى پنهان در رهبرى مشروطه است .

فاتحان تهران در نخستین اقدام خود آیه الله شیخ فضل الله نورى را اعدام کردند. میرزا کریم خان رشتى که ریاست کمیته ستار رشت را بر عهده داشت و در زمره رهبران مشروطه گیلان بود، جاسوس سرویس اطلاعاتى انگلیس بود. سپهدار تنکابنى ، فئودال معروف ، ریاست نظامى مشروطه خواهان گیلانى را در فتح تهران در دست داشت . یپرم خان ارمنى ، قاتل شیخ فضل الله نورى نیز در سپاه مشروطه طلبان گیلان مسئولیت داشت .

مجلس دوم شوراى ملى در اول ذیقعده ۱۳۲۷ ق . افتتاح شد. مجلس دوم نیز توانست قوانینى وضع کند تا ساختار ادارى کشور بهبود یابد. مراجع تقلید نجف با ارسال پیامها درصدد هدایت انقلاب بر آمدند و از سویى محمد على شاه با کمک روسها و صدها نیروى مسلح ، گمش تپه گرگان را اشغال کرده ، براى فتح تهران آماده شد. یونس همراه شمارى از مشروطه خواهان گیلان در گمش تپه به نبرد با شورشیان پرداخت . وى در این نبرد زخمى و اسیر شد. به دستور محمد على شاه قرار شد وى را طعمه ماهیان کنند. اما خداوند او را نجات داد.

یونس در داخل قایقى که او را به وسط دریا مى برد تا طعمه مرگ کند آیه (و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن …) مى خواند. همان آیه اى که موجب رهایى حضرت یونس پیامبر از شکم ماهى شده بود.
مجلس در ماههاى آخر سال ۱۳۲۸ ق . تصویب کرد که ایران از آمریکا مستشار مالى استخدام نماید. آمریکا در آن عصر هنوز چهره اى استعمارى نداشت . مورگان شوستر آمریکایى به مدت سه سال به ریاست خزانه دارى کل کشور گماشته شد. اصلاحات مالى وى موجب شد تا روسیه به دولت ایران هشدار دهد که اگر دولت ایران وى را اخراج ننماید و تعهد ندهد که فقط از روسیه و انگلیس مستشار خارجى استخدام نماید، تهران را اشغال خواهد کرد.

مردم و مجلس به مخالفت با خواسته روسیه برخاستند. سربازان روسى با اشغال انزلى و رشت به دولت ایران هشدار اکید دادند که اگر در مدت ۴۸ ساعت پیشنهاد آنان را قبول نکند، تهران را اشغال خواهند کرد. مجلس ‍ شوراى ملى به مخالفت با خواسته روسیه پرداخت . شهید شیخ محمد خیابانى و شهید سید حسن مدرس با سخنرانیهاى پر شور نمایندگان را به مخالفت با پیشنهاد روسها بر انگیختند.

مردم تهران ، تبریز و رشت به رهبرى روحانیون قیام کرده و علیه این هشدار تو خالى بپا خاستند. آخوند خراسانى فتواى جهاد صادر کرد و همراه صدها نفر از طلاب و استادان حوزه علمیه نجف براى دفاع از ایران آماده حرکت شدند. مرگ مشکوک آخوند خراسانى در سپیده دم چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق . (روزى که قرار بود براى دفاع از ایران در برابر روسها به ایران بیایند) موجب تاخیر حرکت سپاه مشروطه طلب نجف شد. روحانیون ایرانى مقیم نجف چند روز پس از فوت آخوند، به کربلا آمده ، آماده حرکت به سوى ایران شدند. اما تلگراف دولت ایران مبنى بر پذیرفتن اولتیماتوم به همه چیز پایان بخشید.

مجلس شوراى ملى تعطیل شد و صدها تن از رهبران مشروطه به دستور روسها زندانى و تبعید شدند. یونس نیز جزو تبعید شدگان بود. وى به یزد تبعید شد اما در بین راه ، در قم به همراه شمارى از تبعید شدگان هفت ماه درنگ اجبارى کرد و پس از آن به تهران تبعید شد.

سربازان روسى در انزلى ، رشت و تبریز به کشتار مردم پرداختند. به دستور روسها، آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى به پنج سال تبعید به خارج از کشور محکوم شد.شیخ الاسلام لنگرودى در رشت و ثقه الاسلام در تبریز، در محرم ۱۳۳۰ ق . به دار آویخته شدند.

روسها و انگلیسیها بر اساس قرارداد ۱۹۰۷ م . ایران را بین خود تقسیم کردند. شمال ایران تا تهران در اشغال روسها بود. و پس از جنگ جهانى اول در سال ۱۳۲۳ ق . انگلیسیها در سال ۱۳۳۳ ق . با اشغال بوشهر، به سوى شیراز پیشروى کرده مناطق جنوبى و مرکزى ایران را تحت سلطه خود گرفتند.

یونس در سالهاى ۱۳۳۰ – ۱۳۳۳ ق . به دستور روسها در تبعید بود و حق برگشت به زادگاهش را نداشت . وى در سال ۱۳۳۳ ق . مخفیانه به رشت بازگشت . حجه الاسلام سید محمود روحانى ، داماد آیه الله ملا محمد خمامى با وساطت نزد کنسولگرى روسیه در رشت نظر مساعد آنان را بر جواز اقامت یونس در رشت جلب کرد، البته به این شرط که وى در فعالیتهاى سیاسى دخالتى نداشته باشد.

میرزا کوچک

یونس به میرزا کوچک مشهور بود. پردش میرزا بزرگ نام داشت و به همین علت خاطر او را میرزا کوچک مى خواندند. میرزا پس از بازگشت از تبعید، در اندیشه قیامى فراگیر بود. احمد شاه هنوز به سن قانونى نرسیده بود و نایب السلطنه به جاى او حکومت مى کرد. نایب السلطنه ، نخست وزیر و بسیارى از وزیران و امراى حکومت ، فراماسون و نوکر انگلیس بودند. فرمانروایان گیلان نیز تنها در اندیشه خوشگذرانى بودند و سربازان روسى که در پى اولتیماتوم ، شمال ایران را اشغال کرده بودند، هنوز در این منطقه جاى داشتند.
میرزا درصدد بود با گردآورى مجتهدان گیلانى در یک مبارزه با اشغالگران خارجى و دولت مستبد همه گیلانیان را به قیام فرا خواند. بدین منظور هیات اتحاد اسلام را تشکیل داد. همه اعضاى این هیات روحانى بودند. آیه الله سید عبدالوهاب صالح ضیاء برى ریاست اتحاد اسلام را بر عهده داشت .(۱۴۴۷) بدین سان هسته اولیه نهضت جنگل در سال ۱۳۳۳ ق ، در نرگستان (۱۴۴۸) شکل گرفت .(۱۴۴۹) هیات اتحاد اسلام مرامنامه اى در نه ۹ ماده تصویب کرد که بر اساس آن حکومت باید در دست نمایندگان مردم باشد. مرامنامه داراى ۳۴ ماده حقوقى ، مدنى ، انتخابات ، کشاورزى ، مالیاتها، آموزش و پرورش ، بهداشت و… بود.

میرزا کوچک با مشورت دکتر حشمت که در لاهیجان طبابت مى کرد، تصمیم گرفت پایگاهى در انبوه جنگلهاى گیلان براى آغاز عملیات نظامى علیه روسها تاسیس کند. در ابتدا اعضاى نهضت جنگل به صد نفر نمى رسیدند. سلاح آنان عبارت بود از داس ، تبر، اسلحه هاى شکارى و تعدادى از اسلحه هاى قدیمى یادگار مانده از نبردهاى مشروطه . اندک اندک جنگلیها با شبیخون به سربازخانه هاى روسى در گیلان ، به تفنگ و مهمات بیشترى مجهز شدند.

دولت ایران تحت فشار روسها به سرکوبى نهضت جنگل پرداخت . روسها نیز با توپخانه و سربازان تا دندان مسلح به نبرد با جنگلیها پرداختند. جنگلیها در تلاش براى بیرون راندن اشغالگران روسى از کشور، در نبردهاى سهمگینى به دشمن تلفات وارد ساختند. شمار دشمن بیش از تعداد جنگلیها بود و اسلحه و مهمات آنها هم به مراتب بیشتر. اما ایمان و شجاعت جنگلیها سبب شد تا آنها در درگیریها پیروز باشند. دولت مرکزى با اطلاعیه هاى فراوان مردم را از پیوستن به جنگلیها و کمک به آنها بر حذر داشت . روسها نیز به وسیله اعلامیه ها به مردم گیلان اخطار کردند که از پشتیبانى جنگلیها بپرهیزند.

نخستین نبرد سنگین جنگلیها با قواى دولتى در ۲۶ محرم ۱۳۳۵ ق . در کسما شکل گرفت . جنگلیها دشمن را تار و مار ساختند.
روسها پس از شکست قواى دولت ایران ، تصمیم گرفتند خود علیه جنگلیها وارد کارزار شوند. سیصد قزاق روسى به همراه پنجاه قزاق ایرانى با اسلحه و مهمات فراوان در ماکلوان با جنگلیها درگیر شدند. در این نبرد نیز جنگلیها پیروز شدند.
روسها و دولت مرکزى ایران پس از شکست در برابر جنگلیها با تجهیز قواى خویش با چهار هزار قزاق و توپخانه روسها و هفتصد قزاق ایرانى به محاصر جنگلیها پرداختند.جنگلیها در این نبرد تن به شکست داده ، عقب نشینى کردند.
کسما مرکز گردهمایى جنگلیها شد و گوراب زرمخ پایگاه نظامى آنها بود. روز به روز بر شمار داوطلبان عضویت به نهضت جنگل افزوده مى شد.

ارتش روسیه در سال ۱۹۱۷ م . در جنگ با آلمان شکست سنگینى را متحمل شد. انقلاب کمونیستى در روسیه پدید آمد. اما هنوز برخى از ژنرالهاى تزارى در برابر انقلاب سرخ مقاومت مى کردند. انگلیس در جنگ جهانى با روسیه جزو گروه متفقین بود. انگلیسیها از سوى عراق ، به سمت جنوب ایران پیشروى کرد. و تا همدان پیش آمده بودند. پس از مدتى توانستند قزوین را هم فتح نمایند آنها درصدد بودند به حمایت از ژنرالهاى تزارى ، با ارتش روسیه که در شمال ایران بود، به باکو بروند. دولت انگلستان به نهضت جنگل پیغام داد که در صورت اجازه عبور ارتش انگلیس از گیلان به روسیه ، بریتانیا حکومت میرزا کوچک را در گیلان به رسمیت خواهد شناخت . پاسخ میرزا منفى بود. میرزا حاضر نبود براى رسیدن به هدف مقدس خود دست یارى به سوى استعمار پیر انگلیس دراز کند.

ژنرال دنسترویل ، فرمانده قواى انگلیس در ایران که تا قزوین پیش آمده بودند، با هیات اتحاد اسلام به گفتگو پرداخت . اما نتیجه اى نداشت . بیچراخوف ، فرمانده قواى روسى در گیلان با انگلیسیها همدست شد و درصدد اعزام نیروهایش با باکو براى قلع و قمع انقلاب کمونیستى گردید. در پل منجیل سهمگین ترین نبرد نهضت جنگل بین جنگلیها از یک طرف و روسها و انگلیسیها از سوى دیگر شکل گرفت .

تعداد نفرات و تجهیزات آنها به مراتب فزون تر از جنگلیها بود. سرانجام دشمن پیروز شد و جنگلیها با دادن تلفات سنگین عقب نشینى کردند.انگلیسیها و روسها پس از پیروزى در جنگ منجیل ، به سوى انزلى به راه افتادند و توانستند رشت ، مرکز استان گیلان را اشغال کنند. هواپیماهاى انگلیسى هر روز مواضع جنگلیها را در فومن و صومعه سرا بمباران مى کردند.

جنگلیها در شوال ۱۳۳۶ ق . به زرادخانه انگلیسیها در رشت که در جاده چمار سرا – پسیخان واقع شده بود شبیخون زدند. اما انگلیسیها با کمک هواپیماها، توپخانه و اسلحه هاى سنگین توانستند آنان را به عقب نشینى وادار کنند. جنگلیها هر روز، تقریبا در یک حمله چریکى به انگلیسیها و روسها به آنان ضرباتى وارد مى ساختند.

انگلیسیها براى اینکه هر چه سریع تر به روسیه بروند، خواستار مذاکره با هیات اتحاد اسلام و آتش بس شدند. نمایندگان هیات اسلام و انگلیس در ۲۲ مرداد ۱۲۹۸ ش . در (صفه سر) رشت با هم به گفتگو نشسته ، اعلام آتش بس نمودند. بر اساس مواد توافقنامه قرار شد که جنگلیها اجازه عبور به نیروهاى نظامى انگلیس را بدهند و انگلیسیها هم در امور داخلى ایران و گیلان دخالت نکنند.

جنگ جهانى اول پایان یافت . انگلیسیها، مغرور از پیروزى بودند. وثوق الدوله ، عامل سر سپرده انگلیسیها به نخست وزیرى ایران گماشته مى شود. وثوق الدوله براى اجراى مقاصد شوم خود، به نیرنگ متوسل شده ، به میرزا کوچک پیغام صلح مى دهد، ولى پس از ناامیدى از جنگلیها تیمور تاش ، را به استاندارى گیلان مى گمارد تا وى بتواند نهضت جنگل را نابود سازد. تیمور تاش ، جلادترین فرمانرواى گیلان به قلع و قمع جنگلیها پرداخت . دهها نفر به جرم کمک مالى به جنگلیها اعدام و صدها نفر زندانى شدند.

روز به روز جنگلیها در وضعیت بدترى قرار مى گیرند. قزاقان روسى و ایرانى به پشتیبانى سربازان انگلیسى کوههاى گیلان را زیر پاى گذاشته تا به قلع و قمع جنگلیها بپردازند.
تسلیم شدن حاج احمد کسمایى (از مشاوران میرزا کوچک و از رهبران نهضت جنگل ) و تسلیم شدن و شهادت دکتر حشمت ، براى میرزا کوچک و نهضت جنگل بسیار کمر شکن بود.

در همین روزنامه جنگل به افشاگرى مى پردازد و پرده از خیانتهاى وثوق الدوله بر مى دارد. پس از مدتى ، اعلام خطر روزنامه جنگل بر همگان هویدا مى شود. وثوق الدوله با امضاى قرارداد ۱۹۱۹ میلادى با انگلیسیها، ایران را به صورت مستعمره بریتانیا قرار مى دهد.
روزنامه جنگل (ارگان رسمى نهضت جنگل ) به مخالفت با این قرارداد مى پردازد.شیخ محمد خیابانى و آیه الله سید حسن مدرس در مجلس چهارم شوراى ملى به مخالفت با قرارداد مى پردازند.

شیخ محمد خیابانى در تبریز علیه قرارداد ۱۹۱۹ م . قیام مى کند. مردم به حمایت از او بر مى آیند. خیابانى نماینده اى به گیلان مى فرستد تا با اتحاد با نهضت جنگل علیه دولت مرکزى همکارى نمایند. نماینده وى با هیات اتحاد اسلام به گفتگو مى نشیند و پیام خیابانى را به آنها مى رساند. هیات اتحاد اسلام پس از شور و بررسى نظر خود را اعلام مى دارند. اما متاسفانه تلاش خیابانى با مرگ ناگهانى و مشکوک نماینده اش در (زیده ) ناکام مى ماند.

آیه الله سید حسن مدرس در استفتایى که در جمادى الثانى ۱۳۳۹ ق . از ایشان مى شود، به پشتیبانى از نهضت جنگل مى پردازد. در قسمتى از فتواى تاریخى وى آمده است . (جلوگیرى از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتى بوده بس مقدس که به هر مسلمانى لازم . خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نمایند.)

نهضت جنگل بحرانى ترین وضعیت خود را در طول قیام پشت سرگذارد. جنگلیها از جنگ و بى خانمانى خسته شده بودند. روز به روز از شمار جنگلیها کاسته مى شد. در همین هنگام فرمانده قزاقهاى روسى در تهران در نامه اى به میرزا کوچک خواستار تسلیم وى مى شود. پاسخ دندان شکن میرزا و نثر زیباى او مى طلبد که متن نامه فرمانده قزاقخانه و پاسخ میرزا را بیاوریم .

جناب میرزا کوچک خان

از آنجایى که دولت علیه ایران ، شخص مرا که رئیس آتریاد تهران و چند سال است به ایران به درستى و راستى خدمتگزار هستم جهت قلع و قمع ریشه فساد جنگل تعیین فرموده … هرگاه جناب عالى را در محکمه عدل الهى حاضر نمایند و سوال و جواب شود که آنچه خسارات و تلفات به اهالى بیچاره از بدوالى ختم ، وارد آمده ؛ مسوول درگاه الهى کیست ، گمان مى کنم انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهى است انسان کامل براى فایده موهوم راضى بدین مسوولیت بزرگ نمى شود و نیز به من هم این طور دستگیر شده است که با آن صفات عالى شما، براى شخص ‍ خود راضى به اذیت مسلمین بیچاره نخواهید بود. لذا با کمال اطمینان و قول شرف نظامى و خداى یکتا قسم است چنانچه به اردوى قزاق ایران و به من پناهنده شوى و حرف مرا بپذیرى ، قول مى دهم که وسایلى فراهم داریم که بقیه عمر خود را با کمال احترام و با مشاغل عالى به آسودگى زندگانى نمائى … محلى را براى ملاقات و حرف آخر معین کنید که در آن محل با شما ملاقات شود تا رفع اشتباهات افواهى شده باشد.
رتمستر کیکاچینکوف – رئیس اتریاد طهران

پاسخ میرزا کوچک :

هو الحق

به تاریخ لیله ۲۲ شهر ذى حجه الحرام ۱۳۳۷ جناب رئیس اتریاد طهران – رتمستر کیکاچینکوف .
دیر آمدى اى نگار سر مست !…
وجدانم به من امر مى کند در استخلاص مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبى است ، کوشش کنم شما مى فرمایید نظام نظر به حق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هر که و هر چه هست باید قلع و قمع نمود تا داراى منصب و مقام گردد بنده عرض مى کنم . تاریخ عالم به ما اجازه مى دهد هر دولتى که نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجى نجات دهد، وظیفه ملت است که براى خلاصى وطنش قیام کند اما کابینه حاضر مى گوید: من به محض استفاده شخصى باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس ‍ بفروشم . در قانون اسلام مدون است که کفار وقتى به ممالک اسلامى مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولى دولت انگلیس فریاد مى کشد که من اسلام و انصاف نمى شناسم ، باید دول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشووم خود سازم …

با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعى کنم گو آنکه کروره نفوس و نوامیس و مال ضایع شود، در مقابل جوابى را که موسى به فرعون و محمد به ابوجهل و سایر مقننین و قائدین آزادى و روحانى در محکم عدل الهى مى دهند، من هم مى دهم .
بنده و همراهانم ، شما و پیروانت در این دو خط مخالف مى رویم ، باید دید عقلاى عالم به جسد کشته ما مى خندند و یا به فاتحیت شما تحسین مى کنند؟! فرضا به تمام مراتب فوق احتمال کذب رود، یعنى بنده حقیقه یک فرد جاه طلب نفسانى تصور شده ، به مواعید جناب عالى متمایل گردم ؛ آن وقت عرض مى کنم کسانى که تسلیم گردیده و ورقه ممهور دولت را در دست داشته ، همه را به دار آویخته ، حبس کرده و یا تبعید نمودید. بنده را با چه رو بعد از این عملیات باز تکلیف به تسلیم شدن نمایید؟ در خاتمه که در خواس ملاقات کرده بودید عرض مى کنم اشخاصى که داراى شرافت قولى نیستند ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل بدر و بیرون است فقط بین ما و شما را باید خداوند حکم فرماید. کوچک جنگلى .

بامداد روز سه شنبه ۲۸/۲/۱۲۹۹ ش . /۲۹ شعبان ۱۳۳۸ ق . ناوهاى روسى سواحل بندر انزلى را به توپ مى بندند. نیروهاى نظامى انگلیس که براى رفتن به روسیه و سرکوبى انقلاب کمونیستى روسیه ، انزلى را اشغال کرده بودند، بسرعت عقب نشینى کرده ، روسیها انزلى را به تصرف در مى آورند. عقب نشینى مشکوک انگلیسیها خبر از نقشه از پیش طرح شده روسها و انگلیسیها را مى داد. احتمال مى رود که انگلیس و شوروى در پى یک توافق پنهانى درصدد اجراى قرارداد ۱۹۱۹ م . بودند.

روسها به نهضت جنگل امید بسته بودند. آنها مى خواستند از این آب گل آلود ماهى بگیرند. کمونیستهاى روسى به میرزا کوچک پیغام مى دهند که حاضرند با آنها همکارى نمایند. پیشنهاد همکارى روسها در هیات اتحاد اسلام ، در کنگره مطرح و توافق مى شود که میرزا کوچک از سوى این هیات براى مذاکره با روسها به انزلى برود. میرزا در انزلى با استقبال چشمگیر مردم انزلى رو به رو مى شود و سپس به مذاکره با روسها مى پردازد.

میرزا کوچک با روسها در موارد زیر به توافق مى رسد:
۱٫ تاسیس حکومت جمهورى انقلابى در گیلان
۲٫ عدم مداخله شوروى در ایران
۳٫ عدم اجراى اصول کمونیزم و منوع بودن تبلیغات کمونیستى در گیلان
بامداد روز جمعه ، شانزدهم رمضان ۱۳۳۸ ق . جنگلیها وارد رشت – که انگلیسیها از آنجا عقب نشینى کرده بودند مى شوند و حکومت جمهورى را در گیلان اعلام مى نمایند.

تاسیس حکومت جمهورى انقلابى در گیلان ثمره پر بار مبارزات نهضت جنگل است . بر اساس توافق میرزا کوچک و روسها، کمیته اى مرکب از جنگلیها و روسها اعضاى کمیته انقلاب را تشکیل مى دادند. میرزا کوچک سر کمیسر و کمیسر جنگ این کمیته انتخاب شد.
با کنار رفتن هیات اتحاد اسلام از صحنه رهبرى نهضت جنگل ، کمونیستها اندک اندک پستهاى کلیدى را در دست مى گیرند. احسان الله خان دوستدار و خالو قربان که رهبرى نظامى کردهاى نهضت جنگل را بر عهده داشتند، داراى افکار کمونیستى بودند. روسها به توافق خود با میرزا کوچک پاى بند نبوده ، در رشت به تبلیغات کمونیستى مى پرداختند. مردم متدین گیلان که تا پیش از تاسیس جمهورى انقلابى در گیلان با بذل جان ، مال و فرزند از هیچ کوششى در کمک به نهضت جنگل دریغ نداشتند، با دیدن تبلیغات کمونیستى از حمایت از نهضت جنگل دلسرد شدند.

مجتهدان گیلانى که بنیانگذار هیات اتحاد اسلام و رهبران نهضت جنگل ، و از ابتداى نهضت همراه نهضت بودند، به کنج مسجد و حوزه علمیه پناه آورده ، خود را کنار کشیدند. صدها نفر از کمونیستهاى روسى به گیلان آمده ، به تبلیغات کمونیستى پرداختند. به دنبال اوج گیرى تبلیغات کمونیستى در گیلان و اقدامات خود سرانه روسها و کمونیستهاى ایرانى در گیلان ، و طرح نقشه ترور میرزا و دستگیرى همفکرانش ، میرزا کوچک در روز جمعه ۲۲ شوال ۱۳۸۸ ق . – ۱۸/۴/۱۲۹۹ ش . به نشان اعتراض به فومن رفت و اعلام کرد تا زمانى که جلو اقدامهاى کمونیستها گرفته نشود، به رشت بر نخواهد گشت .

کودتاى سرخ در رشت از سوى روسها شکل گرفت . بسیارى از یاران میرزا کوچک دستگیر شدند. هیات دولت انقلابى جدید در رشت تشکیل شد و احسان الله خان به سمت سر کمیسر و خالو قربان به عنوان کمیسر جنگ پیشه ورى به عنوان کمیسر کشور انتخاب شد.

کمونیستهاى ایرانى درصدد اجراى کمونیسم در ایران و تاسیس جمهورى سوسیالیست در گیلان بودن . کودتا چیان کمونیست در پى دستگیرى و کشتن همه همفکران میرزا کوچک بر مى آیند و کودتا گران در جنگلهاى گیلان به جنگ با یاران میرزا کوچک مى پردازند.
میرزا کوچک در نامه هایى به رهبران کمونیستها در شوروى ، جنایتهاى کمونیستهاى ایرانى در گیلان و شرح کودتاى آنها را بازگو مى نماید. در یکى از این نامه ها که در تاریخ ۱۵ ذیقعده ۱۳۳۸ ق . نوشته شده ، آمده است :

(مع الاسف تصوراتمان به عکس نتیجه داد. هنوز اطراف گیلان را قشون شاه پرست و عناصر مستبد احاطه دارند و هنوز قشون انگلیس از حدود گیلان خارج نشده و مسائل حیاتى بین ما و شما حل نگردیده است و با این احوال شما در رشت و انزلى به اختلاف ، حتى به منازعه شروع نموده اید…

اگر این اقدامات شما دوام پیدا کند ناچاریم به هر وسیله باشد به تمام احرار و سوسیالیستهاى دنیا حالى کنیم که وعده هاى شما همه اش پوچ و عارى از صحت و صداقت اند. به نام سوسیالیزم اعمالى را مرتکب شده اید که لایق قشون مستبد نیکلا و قشون سرمایه دارى انگلیس است …)

کودتاگران در رشت ، انزلى و دیگر شهرها و روستاهاى گیلان به یاران میرزا کوچک یورش مى برند و بسیارى از آنها را شهید، زخمى و اسیر مى کنند. در شهرها و روستاهاى گیلان به غارت اموال مردم مى پردازند و تمامى ادارات رشت و انزلى را تصرف مى کنند. دولت مرکزى از اختلاف در نهضت جنگل استفاده مى برد و با تمام قوا به سوى رشت به پیش مى تازد و موفق مى شود در ۳۰/۴/۱۲۹۹ ش . (دو هفته پس از کودتاى سرخ ) رشت را از تصرف کودتا چیان آزاد سازد. کودتا گران با پشتیبانى روسها موفق به تصرف دوباره رشت مى شوند.

چهار ماه ، میرزا در جنگل به سر مى برد. در طول این مدت وى با نامه هاى فراوان به رهبران کمونیستها در شوروى ، فرستاده آنها را از اعمال روسها در گیلان با اطلاع مى سازد.
کودتا گران در آبان ۱۲۹۹ ش . پیام آشتى براى میرزا کوچک مى فرستند. میرزا در پاسخ نامه آنها چنین مى نویسد:(… بدون اطلاع کمیته و شوراى انقلاب ، قشون از روسیه وارد شد. تبلیغات کمونیستى آغاز و متعاقبش دخالتها و اذیتها و پس از کودتاى شب چهارم ذیقعهد ۳۹ (۱۳) و گرفتن زمام امور در دست و تصرف اموال مردم و تعرض ‍ به …

مرا خائن ، بد عهد، بى وفا و دزد خواندید و راضى نشدید در بیغوله ها و زوایاى جنگل آسوده و بى طرف بمانم ، به تعقیبمان آمدید.

دو ماه زمام انقلاب را به معیت یکدیگر به طور ملایمت در دست داشتیم . منجیل تا لوشان فتح شدند. از طرف دیلمان ، قزوین در تهدید بود. گیلانیان با میل و رغبت کمک فکرى و مالى مى کردند. از تمام نقاط مملکت نداى مساعدت بلند بود. قرارداد معروف موقوف الاجراء و شاه ایران در مقام تغییر پایتخت از طهران به اصفهان بر آمد. انگلیسیها از قزوین شروع به عقب نشینى کردند. به همان حال اگر باقى مانده بودیم ، فتح مرکز (تهران ) امکان پذیر مى گشت .

اکنون سه ماه و نیم است که زمام انقلاب در دست شماهاس . گیلان وسیع و پر نعمت به صورتى در آمده که از تهیه معاشش عاجز است و شما نیز از یک شهر گدا، مخارج بلدیه را به زحمت تهیه مى کنید. اگر نظر دقتى به خارج از محوطه رشت بیفکنید، مى بینید که هزاران نفر از ترس غارت و کشته شدن و ننگ ناموس در جاده هاى قزوین و جنگلهاى گیلان آواره اند و چقدرشان نفله شده و مرده اند در نتیجه این اوضاع ، انگلیسیها که از قزوین در حال عقب نشینى بودند، تا رستم آباد جلو آمدند. شاه ایران به عوض تغییر پایتخت به تجهیز قوا پرداخت . تعرض را شروع نمود. پس از دوبار عقب نشینى تا انزلى ، مجددا رشت را تصرف ، اما هنوز نتوانسته اید تا رستم آباد پیشروى نمایید. شعله آزادى تبریز در نتیجه این مخالفتها خاموش شد…

نام سوسیالیست و بلشویک به حدى منفور شده که کسى حتى در خواب میل ندارد آن را بشنود… حاجى شیخ محمد حسن و میرزا عبدالحسین خان را در انزلى دستگیر کردید… شیخ عبدالله خان در رشت شهید شد…

من اگر چه در گوشه جنگل منزوى ام ، لیکن از اوضاع جهان بى اطلاع نیستم و یک نمونه اش را که در کشور ما روى داده است ، براى استحضارتان مى نویسم : انگلیسیها پیشنهاداتى به دولت ایران داده و جنگ با بلشویکها را به عهده گرفته اند. پیشنهادات مزبور از این قرارند:
۱٫ امضاء و اجراى قرارداد معروف (قرارداد ۱۹۱۹ م .)
۲٫ تشکیل پارلمانى از وکلایى که در دوره زمامدارى وثوق الدوله انتخاب شده بودند.
۳٫ تسلیم قزاقخانه به انگلیسیها و اخراج صاحب منصبان روس . کابینه مشیر الدوله این پیشنهادات را نپذیرفت و استعفا داد. شاه قبول نموده ، سپهدار رشتى را مامور تشکیل کابینه و اجراى پیشنهادات مزبور نمود.

در سوم اسفند ۱۲۹۹ ش .، قزاقان ایرانى ، به فرماندهى رضاخان از قزوین به تهران حمله برده ، پایتخت را تصرف مى کنند. کودتاى سوم اسفند را انگلیسیها طرح و رهبرى کرده بودند. سید ضیاء که تمایلات شدید انگلیسى داشت ، به نخست وزیرى و رضا خان به عنوان سردار سپه انتخاب مى شود. احسان الله خان و خالو قربان به فومن مى آیند و با میرزا کوچک آشتى مى کنند. کمیته جدید انقلاب به ریاست میرزا کوچک در مرداد ۱۳۰۰ ش . تشکیل مى شود. در این کمیته روسها هیچ پستى ندارند. قرار مى شود کمیته جدید انقلاب ، هفته اى یک بار در روستاى (ملا سرا) برگزار گردد. میرزا کوچک در فومن به سر مى برد و شمارى اندک از جنگلیها باقى مى مانند. گروهى از آنها شهید، زخمى یا دستگیر شده ، و بسیارى هم رفاه را برگزیده ، دست از جنگ مى کشند. خالو قربان و حیدر خان عمو اوغلى در پى توطئه اى دیگر براى کشتن میرزا کوچک و به دست گرفتن قدرت بر مى آیند. اما این بار میرزا پیشدستى کرده ، توطئه را در نطفه خفه مى کند. بدین سان میرزا کوچک با تعدادى انگشت شمار از یارانش به جنگلهاى انبوه گیلان پناه مى برد.

رضا خان با تمام قوا در پى سرکوبى نهضت جنگل مى آید و رشت را از تصرف کردها بیرون مى آورد. خالو قربان خود را به رضا خان تسلیم مى کند و به درجه سرهنگى مفتخر مى شود. سید جلال چمنى و سید محمد تولمى نیز تسلیم مى شوند. اینک رضا خان با همراهى نیروهایى که تار و پود جنگل را مى شناسند و سالیانى در کنار میرزا کوچک اند، به دنبال دستگیرى میرزا کوچک بر مى آید.
پاییز ۱۳۰۰ ش . بسیار زرد و فصل برگ ریزان بود. یاران همه رفته بودند و میرزا تنها مانده بود. تنها تنى چند از یاران وفادارش با او بودند. میرزا در یکى از آخرین نامه هایش به یکى از دوستان مى نویسد:

(اتکاى من و همراهانم به خداوند دادگرى است که در بسیارى از این ممالک حفظم نموده است … افسوس مى خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعین را نشناخته اند.)

تنهاترین سردار

نخستین سال قرن چهاردهم هجرى شمسى در سوگ یاران شهیدش چون ابر مى گریست . او به یاد آخرین سردار شهیدش شیخ محمد خیابانى اشک مى ریخت . میرزا در آذر ۱۳۰۰ ش . به سوى کوههاى خلخال به راه افتاد تا بتواند در آنجا دوستان قدیمش را گرد آورد و دوباره قیام را آغاز نماید. اما برف بى امان مى بارید. شلاق بادهاى سرد کوههاى بلند گیلان بر صورت رنج کشیده اش فرود مى آمد. سرانجام سردار جنگل در یازدهم آذر ۱۳۰۰ ش . در کوههاى گیلوا، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

پیکرش در زیر برف و بوران یخ زده بود. ساعتى بعد به دستور خان طالش ‍ سرش را از تن جدا کرده ، به رشت آوردند . خالو قربان ، یار دیروز میرزا سرش را به تهران آورد و به رضا خان تسلیم نمود. سر میرزا را در گورستان حسن آباد تهران دفن کردند. پس از آن ، یکى از یاران میرزا، مخفیانه سرش را به رشت آورد، در کنار پیکرش در (سلیمان داراب ) رشت به خاک سپرد

گلشن ابرار جلد ۱//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم