زندگینامه کمال الدین بهزاد(متوفی۹۴۲ه.ق)(مشهورترین نگارگر ایران)

بهزاد ، کمال الدین ، مشهورترین نگارگر ایران . براساس آثارِ موجودِ بهزاد، می توان گفت وی بین سالهای ۸۵۵ـ۸۶۵ متولد شده است . میرزامحمدحیدر دوغلات ، دوست محمد هراتی و قاضی احمد منشی قمی وی را شاگرد امیر روح الله معروف به میرک * نقاش هروی (کتابدار سلطان حسین بایقرا) می دانند. وی در کودکی یتیم شد، و میرک نگاهداری او را به عهده گرفت اما ( مصطفی ) عالی ، مورخ ترک و صاحب تألیف در تاریخ هنر، پیر سیداحمد تبریزی را معلم وی و جهانگیر (ج ۲، ص ۱۱۶)، خلیل احمد را هنرمندی می داند که بهزاد سبک او را ادامه داده است .

بهزاد در اندک زمان ، شناخته و معروف شد و در سایه توجهات اولین حامی خود، میرعلیشیر نوایی ، از فرصتهای هنری بزرگی برخوردار گشت و کمی قبل از ۸۹۳ به خدمت سلطان حسین بایقرا، از تیموریان ، پیوست که دربار وی در هرات محل گرد آمدن نخبه اهل ذوق و استعداد بود که نوایی و جامی و خواندمیر در رأس آنها بودند. بعد از برافتادن این سلسله به دست محمدخان شیبانی در ۹۱۲، بهزاد همچنان در هرات باقی ماند. به گفته بابر، محمدخان شیبانی ادعا می کرد که نگارگریهای بهزاد را اصلاح می کند.

با اینهمه ، بهزاد پس از غلبه شاه اسماعیل صفوی بر تبریز و پایتخت قراردادن آنجا، به این شهر رفت . از روایت عالی در باب دغدغه خاطری که اسماعیل در طی جنگ با سلطان سلیم اول (۹۱۹)، درباره بهزاد نشان داد، چنین استنباط می شود که بهزاد از لطف این پادشاه بهره مند بوده است . بویژه که در ۲۷ جمادی الاولی ۹۲۸، وی به منصب ریاست کتابخانه همایونی منصوب شد و امور همه اهل کتابخانه ، کاتبان ، نقاشان ، مذهّبان ، جدول کشان ، حلّکاران ، زرکوبان و لاجوردشویان بدو سپرده شد. این سند قول منشی قمی را، که بهزاد تا شروع سلطنت شاه طهماسب در ۹۳۰ در هرات باقی ماند (ص ۱۳۴)، نفی می کند.

در زمان شاه طهماسب نیز بهزاد از افتخارات بسیار برخوردار بود؛ وی با سلطان محمد و آقامیرک در کتابخانه همایونی مشغول به کار شد. در لطایف نامه فخری سلطان محمد هروی (گ ۹۸) روایتی است که نشان دهنده شیوه کار بهزاد در دوران پیری است . وی دستیار و شاگرد ترکی ، به نام درویش محمد نقاش خراسانی ، داشت که رنگ تهیه می کرد و بعد استاد، کارهای خود را بدو واگذاشت . حیدر میرزاشاگردان دیگر بهزاد را قاسم علی چهره پرداز، مقصود و ملایوسف دانسته است و عالی از شیخ زاده خراسانی و آقامیرک نام می برد.

منشی قمی نیز از دوست دیوانه و پدر مظفر علی نقاش نام برده است (ص ۱۳۵). وی همچنین بهزاد را معاصر ( مولانا ) یاری ، مذهّب هروی می داند (ص ۱۴۴)، زیرا آنها با هم بوستان نسخه ۸۹۳ قاهره (رجوع کنید به سطور بعد) را مصوّر و مذهّب کرده اند. به گفته منشی قمی ، درویش و قاسم علی ، در طبقه متأخران ، مقدم بر عهد بهزاد بودند (ص ۱۳۳). این مطلب رابطه استاد ـ شاگردی را مورد تردید قرار می دهد. و بالاخره اسکندر منشی (ج ۱، ص ۱۷۴) مظفر علی را یکی از شاگردان بهزاد می داند.

رحلت

بنابر ماده تاریخِ دوست محمد، بهزاد در ۹۴۲ درگذشته و مزارش در تبریز نزدیک مدفن شیخ کمال خجندی شاعر است . به روایتی دیگر، وی در ۹۳۹ـ۹۴۰، درگذشته است . به روایت منشی قمی ، مرگ وی در هرات بوده و در جوار کوه مختار به خاک سپرده شده است (ص ۱۳۴). در کتابخانه ییلدیز استانبول مینیاتوری است که گمان می رود چهره بهزاد کهنسال را به صورت مردی فروتن و محجوب نشان می دهد که ظاهراً لباس دوره صفوی به تن دارد (سکیسیان ، تصویر ۱۳۰).

منابع قدیمتر، از بهزاد هنرمند اطلاعات زیادی به دست نمی دهند، ولی وی را به مثابه بزرگترین شخص عصر خویش بسیار می ستایند. خواندمیر ظاهراً ظرافت بسیار، کمال دقت و نیروی تجسم حیات را در آثار وی تأکید می کند. حیدرمیرزا وی را با معلمش ، میرک ، مقایسه می کند و هنر او را از حیث پختگی و نه از حیث کمال از بهزاد برتر می داند و نیز در مقایسه با شاه مظفر که به نظر می رسد آنها را هم ارج تلقی می کند، عقیده دارد که بهزاد در ضبط قلم و طرح و ترکیب چهره ها از وی قویتر است ، اما در ظرافت به پای شاه مظفر نمی رسد.

منشی قمی ، بر احساس تناسب و فوق العاده بودن تصاویر پرندگان در آثار بهزاد تکیه می کند و متذکر می شود که وی در سیاه قلم چیره دست بود. بابر شیوه بسیار ظریف هنر او را می ستاید، بویژه تأکید می کند که وی صورتهای ریش دار را تحسین برانگیز می کشد، درحالی که نقاشیهای وی از صورتهای بدون ریش آنقدرها خوب نیست ، و می افزاید که وی در صورتهای خویش در طول غبغب افراط می کند. اخلاف بابر نیز از ستایشگران بهزاد بودند و با شوق و علاقه در جمع آوری آثار وی برای کتابخانه خویش می کوشیدند و بسا که برای قطعه ای از آثار وی سه تا پنج هزار روپیه می پرداختند. با وجود این ، آثار بهزاد از پیش جمع آوری شده بود، چنانکه بعضی از نقاشیهای او قسمتی از یک مجموعه سلطان ابراهیم میرزا (متوفی ۹۸۴)، شاهزاده صفوی ، را تشکیل می داد.

جهانگیر از اولین کسانی است که این نکته را، که در جاهای دیگر نیز آمده است ، متذکر می شود که مهارت بهزاد بویژه در تصویر و تجسیم میدانهای جنگ شایان توجه است . سرانجام ، در پی قبولِ عام ، نام بهزاد به استادی زبانزد می شود. به عقیده خواندمیر، وی را باید در ردیف مانی ، یکی دیگر از آفرینندگان باستانی شاهکارهای بی نظیر، قرار داد. درحالی که منشی قمی ، با مبالغه ای که از مشخصات زبان فارسی است ، اغراق را از این هم در می گذراند و می گوید: «اگر مانی وی را می شناخت ، از او تقلید می کرد.» مع هذا ( مصطفی ) عالی ، توفیق بهزاد را تا حدی مرهون نفوذ حامیان وی می داند. این اشاره بر وجود توطئه ها و حسادتهایی دلالت می کند. شاید به همین سبب ، نام وی در شمار نقاشان و خطاطان ایرانی که شاهزاده صفوی سام میرزا در تحفه سامی خویش از آنها یاد می کند، نیامده است .

مطالعات جدید، بیشتر متوجه تحقیق در صحت انتساب و شناخت هویت آثار منسوب به بهزاد است . این امر مخصوصاً بعد از نمایشگاه هنر ایران که در ۱۳۵۰ ش /۱۹۳۱ در لندن تشکیل یافت و آثار زیادی از آنچه به بهزاد منسوب است در آن جمع شده بود، تا حدی قرین توفیق بوده است . مع هذا هنوز ممکن نیست که وی را از نظر مراحل تکامل در ابداعات هنری و ویژگیهای مخصوصش از دیگران جدا کرد، زیرا هنوز آثار بالنسبه بسیاری را نمی توان به طور قطعی به اسلاف و معاصران وی منسوب داشت .

آنچه مسئله را پیچیده تر می سازد این است که امضای بهزاد، به سبب شهرت او، در طی قرنها به جعل و خطا بر بعضی نگارگریها افزوده شده است ، و این امر یا برای استفاده مالی بوده است یا به جهت آنکه برای یک گردآورنده آثار ظریف ، صفحه ای نیز به قلم این نقاش معروف تهیه کرده باشند. همچنین شاید بدان جهت باشد که مجموعه آثار بهزاد را، جزئاً یا کلاًّ و با عین امضای وی ، تقلید کرده باشند. بالاخره شاید از آن جهت باشد که این آثار را بعد از مرگ وی تمام کرده یا در آن دست برده باشند.

مأخذ اطلاع واقعی از کار بهزاد، نقاشیهای یک نسخه خطی بوستان است که در رجب ۸۹۳ در هرات اتمام پذیرفته است . این نسخه را که در کتابخانه ملی مصر در قاهره موجود است ، سلطان علی الکاتب برای سلطان حسین بایقرا کتابت و ( مولانا ) یاری مذهّب آن را تذهیب کرده ، و دارای یک نگارگری سرلوحه مضاعف (با امضایی که اکنون محو شده ) و چهار نقاشی روی صفحه جدا به تاریخ ۸۹۳ و ۸۹۴ است . در دو تای اخیر، نام بهزاد در متن تصویر چنان در جزو اصل و بنای اثر آمده است که بهیچوجه نمی شود احتمال داد که آنها را بعدها افزوده باشند. دو امضای دیگر هم چنان ناپیدا و محجوبانه اند که به نظر نمی رسد اصل نباشند.

از آنجا که تمام این نقاشیها سبک و ویژگیهای یکسانی دارند، تقریباً همه آنها را به عنوان کارهای اصلی استاد پذیرفته اند. این آثار اوج تطوّری را نشان می دهند که مکتب تیموری به کمال آن رسیده است . این نقاشیها هم از حیث ترکیب و هم از جهت پیوند با قطعات متنی که در آن آمده اند، بسیار استادانه و متناسب اند. صورتها که برحسب درک و ذوق عصر زیاد بزرگ نیستند، در همان مقدار فضای تصویری که به کار گرفته شده است ، از حیث تناسب تعداد، به خوبی توزیع شده اند. غنای رنگها وسعت نامحدودی دارد و با یک تصوّر عالی از کمال رنگ مقرون است .

این تصاویر نشان می دهد که ظاهراً بهزاد همه جا رنگهای سرد مثل سبز و آبی را مخصوصاً برای مجسّم کردن محیط داخلی صحنه ترجیح می دهد ولیکن همواره با کمک بعضی رنگهای گرم ، بویژه رنگ نارنجی شفاف ، به آنها تناسب و توازن می بخشد. تمام اجزای طرح با یک تصور زیبایی شناختی ، که در سراسر تصویر در نهایت کمال اجرا شده است ، توافق و سازگاری دارد. شاخه های پرشکوفه ، غنای تزیینی طرحهای سفال و کاشی و نقش قالیها مخصوصاً تصور زیبایی شناختی هنرمند و ظرافت اثرش را نمایان می سازد. مع هذا واقعگرایی ، آن را از نقاشیهای دوره قبل متمایز می کند. در این نوع شمایل نگاری ، این نکته مشهود است که دیگر بهیچوجه تنها جنبه درباری ندارد و اساساً بر تصویر اعمال و کردار پادشاهان و عشقهای آنها متوقف نیست ؛و حوادث روزمره را هم بر آن مضامین می افزاید و با آنها در یک سطح قرار می دهد (برای مثال : رفتار غیرمعمول شاهزاده ای مست ، وضو گرفتن در مسجد، شیردادن مادیانها به کرّه ها در اصطبل ).

او به تصویر کردن فعالیتهای مردم طبقات فرودست اجتماع علاقه نشان می دهد (یک دربان که مزاحم ناخوانده ای را می راند، خدمتگزاران در حال آوردن غذا، دهقانان در حال کار). بعلاوه ، صورتها دیگر کلّیِ صرف و مانند عروسک خیمه شب بازی دارای صورتی به شکل نقاب نیستند و اصالت فردی دارند و غالباً با حرکاتی از روی رغبت و با مفهومی نمایش داده شده اند. حتی هنگامی که در حال آرامش و سکون تصویر شده اند، وضع آنها طبیعی است .

از آنجا که هیچ یک از سایر آثار منتسب به بهزاد امضای سالم ندارد، هرچند بعضی از آنها با اسنادی به تاریخ نیمه اول قرن دهم قرین است ، فقط سبک آنها ـ که در آن تلفیق بین ذوق تزیینی و گرایش واقعگرایی در حد کمال اجرا شده است ـ می تواند به عنوان راهنمایی برای تمیز دیگر آثار واقعی بهزاد به کار رود. کمک اضافی در این مورد، به کارگیری وسیله مرسوم آن دوره یعنی کاغذ شفاف است ، به طوری که تک چهره های یک نقاشی مسلم و محرز بهزاد را ممکن است در کارهای دیگر ـ که انتساب آنها به او کمتر مسلّم است ـ نیز دوباره بتوان یافت . هرچند ممکن است که این کار را هم یک شاگرد انجام داده باشد. متأسفانه ، عدم اطلاع فعلی ما از نقاشیهای قبل از ۸۹۰ و بعد از ۹۰۵ بهزاد، ما را نسبت به فعالیتهای استاد در سنین جوانی و پیری وی مردّد می کند. با توجه به اینهمه تردید، طبیعی است که محققان درباره آثار واقعی او اختلاف نظر داشته باشند، اما حتی اگر تمام کارهایی که در ذیل می آید از خود استاد نباشد دست کم متعلق به مکتب وی است .

آثار

آثار بهزاد .

خمسه میرعلیشیر نوائی ، به تاریخ ۸۹۰ که برای بدیع الزمان ، پسر سلطان حسین بایقرا، تحریر شده است . چهار دفتر آن در کتابخانه بودلیان * و یک دفتر آن در کتابخانه جان ریلاندز در منچستر است . لااقل یک نگارگری آن : «محمد صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اصحاب وی »، به سبک بهزاد بسیار نزدیک است ، درحالی که دیگری : «صوفیان در چشم انداز» نفوذ شدید سبک وی را نشان می دهد؛
خمسه امیر خسرو دهلوی ، که در ۸۹۰ محمدبن اظهر آن را کتابت کرده و چهار نگارگری نزدیک به سبک بهزاد دارد؛

گلستان سعدی که سلطان علی کاتب در محرم ۸۹۱ کتابت کرده است . مجموعه م . دو رُچیلد یک نگارگری («سعدی و جوان کاشغری ») دارد که به احتمال بسیار کار بهزاد است . نقاشیهای این سه نسخه خطی از ۸۹۰، اگر واقعاً به قلم بهزاد باشد، باید از کارهای جوانی او شمرده شود که هنوز کاملاً به کیفیت بوستان قاهره نرسیده است ؛

نگارگری «سلطان حسین بایقرا با حرم و ملتزمانش در یک باغ »، حدود ۸۹۵ ـ۹۰۰، در تهران ، کتابخانه کاخ گلستان . این اثر به سبک بهزاد بسیار نزدیک و لااقل قسمتی از آن به قلم وی است ؛

خمسه نظامی ، مورخ ۸۴۶ موزه بریتانیا که نوزده نگارگری متعلق به ادوار بعد دارد، یکی مورخ ۸۹۸ که همان تاریخ تخمینی چهار نگارگری به سبک بهزاد نیز می باشد. سه تصویر که امضای کوچکی در آنها هست احتمالاً معتبرند، و چهارمی «مجنون در مقابل کعبه » که بدون امضاست از چنان کیفیت متعالی برخوردار است که می توان آن را نیز اثر بهزاد دانست ؛

خمسه نظامی که برای امیرعلی فارسی بَرلاس کتابت شده است و یک نقاشی آن به تاریخ ۹۰۰ است . شانزده نگارگری آن را جهانگیر به بهزاد منسوب کرده است ، و آنها به احتمال بسیار یا به قلم خود اوست یا به قلم شاگردان وی ؛

ظفرنامه شرف الدین علی یزدی ، که احتمالاً برای سلطان حسین بایقرا کتابت شده است . به نوشته کاتب در پایان کتاب ، کتابت آن را در ۸۷۲، شیرعلی کاتب به پایان برده است ، اما تاریخ شش نگارگری دو صفحه ای آن از ۸۹۵ به بعد است (کتابخانه دانشگاه جان هاپکینز، بالتیمور). نگارگری این نسخه را جهانگیر به دوره قدیم بهزاد نسبت داده است . همه این نقاشیها، گرچه فقط جزئی از هریک ، به احتمال بسیار، از بهزاد است و امکان دارد با همکاری شاگردان وی انجام یافته باشد. چند تا از آنها هم دستکاریهای بعدی را، که احتمالاً در دوره مغولی هند صورت گرفته ، نشان می دهد؛

نگارگری دایره شکل «منظره پیر و جوان » در یک جُنگ مورخ ۹۳۰، که برای خواجه ملک احمد وزیر، کتابت شده است (واشنگتن ، نگارخانه فریر ، ش ۴۴، ۴۸). این نقاشی که ممکن است قدیمتر از نسخه کتاب باشد، دقیقاً نگارگری خمسه امیرخسرو را بسط و تفصیل داده است . برطبق مقدمه کتاب ، مالکِ جُنگ ، یک مقام عالیرتبه دربار صفویه ، در زمانی که بهزاد حیات داشته و وابسته به کتابخانه همایونی بوده ، آن را به چشم یک اثر اصیل می نگریسته است . بنابراین ، به نظر می رسد که این کار از آنِ دوره پیری استاد باشد که همین مطلب فقدان قدرت کافی و جنبه تکرار و تقلیدی آن را می تواند توجیه کند. شقّ دیگر قضیه این است که شاگردی با نظارت بهزاد آن را تقلید کرده و بدین مناسبت کار شخصی وی تلقی شده باشد؛

یک نقاشی («دو شتر در حال جنگ با خادمان ») در کتابخانه کاخ گلستان تهران ، که مطابق کتیبه آن ، کار بهزاد در سن هفتادسالگی است . در ۱۰۱۷، جهانگیر آن را یک تصویر اصیل می شناخته است . نمونه ای از همین مضمون ، که به نیمه قرن نهم بازمی گردد، نشان می دهد که این اثر از نخستین نمونه های خود خیلی ضعیفتر است .

بنابراین ، دو نگارگری آخری را باید به چشم کارهای احتمالی بهزاد در سالهای انحطاط وی نگریست . کارهایی که در آثار ادبی ذکر آنها آمده ، اما تاکنون شناخته نشده اند، عبارت اند از:

یک خمسه نظامی که مولانا محمود نیشابوری برای شاه طهماسب نوشته است ؛
نسخه ای از تیمورنامه که سلطان علی مشهدی به کتابت آورده است ؛
و نقاشیهایی در مجموعه ای از نگارگریها که خواندمیر دیباچه ای بر آنها نوشته است ؛
و نیز نسخه ای که از آنِ سلطان ابراهیم میرزا بوده است .

نفوذ بهزاد نخست نزد شاگردانش مشهود می شود که برخی از آنها، مانند قاسم علی و آقامیرک ، تقریباً به سطح هنری استاد خویش رسیده اند. با وجود اینکه در دوره صفوی خیلی زود تحول دیگری در سبک پدید آمد، در سه دهه اول قرن دهم ، سبک میانه ای به وجود آمد که بسیاری از کیفیات کار بهزاد را نشان می دهد.

یک نمونه ، که متضمن مختصات عمده شیوه او است ، نسخه خطی علیشیر نوائی به تاریخ ۹۹۳ است . نقاشان هرات ، شیوه کار مکتب بهزاد را با خود به بخارا بردند که در آنجا در دربار سلاطین شیبانی دوام یافت . یک نسخه خطی به نام مهر و مشتری ، اثر عصّار، که در بخارا در تاریخ ۹۲۹ استنساخ شده ، نمونه خوبی است که نشان می دهد چگونه شیوه بهزاد دقیق تر از آنچه در تبریز معمول بوده در بخارا حفظ شده است . سنّت بهزاد و مکتب هرات پس از اواسط قرن دهم در آن شهر باقی ماند، سپس به سبب مهاجرت هنرمندان از مراکزی که هنوز تحت نفوذ بهزاد باقی مانده بود، اسلوب هرات و سنّت بهزادی وارد سرزمین هند شد.

صرف نظر از تکامل عمومی سبک وی ، نگارگریها و اجزای اصلی شیوه هنر بهزاد تا قرن یازدهم ، بیش و کم ، با مهارت و وفاداری تقلید می شد. تصویر «ملاقات دارا با مهتر خِیل » در نسخه بوستان متعلق به قاهره ، در نسخه های خطی دیگر بوستان ، از جمله یک بوستان به تاریخ ۹۴۱ و بوستان دیگر به تاریخ ۹۶۲ و نیز بوستان های دیگر یافت شده است . «جنگ شتران » در بسیاری از نگارگریهای هندی و ایرانی به تکرار دیده می شود، از جمله در یک قالی ایرانی با تصاویر حیوانات در قرن یازدهم و نیز بر روی یک کوزه بدل چینی لعابی سبز متعلق به ۹۷۹٫ بعدها نیز در تاریخ ۱۰۲۸ و ۱۰۳۵، رضاعباسی * دوباره نقشهایی را که گمان می رود متعلق به بهزاد باشد، تقلید کرده است .



منابع :

(۱) ( اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، تهران ۱۳۵۰ ش ) ؛
(۲) بابر تیموری ، امپراتور هند، بابرنامه ، چاپ بوریج ، لندن ۱۹۲۱، ص ۲۷۲، ۲۹۱، ۳۲۹؛
(۳) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، حبیب السیر ، بمبئی ۱۸۵۶، ج ۳، ص ۳۵۰؛
(۴) همو، نامه نامی ، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه ، بخش فارسی ، ش ۱۸۴۲ (دو سند موجود در این اثر: یکی مقدمه ای است بر مجموعه ای از خط و نگارگری که توسط بهزاد گردآوری شده ، و دیگری سندی است که به ریاست بهزاد بر کتابخانه سلطنتی اشاره دارد)؛
(۵) محمد حیدر دوغلات ، تاریخ رشیدی ، مصطفی بن احمد عالی ، مناقب هنروران ، استانبول ۱۹۲۶، ص ۳۷، ۶۳ـ ۶۵، ۶۷؛
(۶) ( احمدبن حسین منشی قمی ، گلستان هنر ، چاپ احمد سهیلی خوانساری ، تهران ۱۳۶۶ ش ) ؛
(۷) دوست محمدبن سلیمان هراتی ، حالات هنروران ، چاپ عبدالله چغتائی ، ۱۹۳۶؛

(۸) Sir T. W. Arnold, Bihza ¦d and his paintings in the Z ¤afar- Na ¦mah Ms ., 1930;
(۹) idem, “M ¦ârza ¦Muh ¤ammad H ¤aydar Dughla ¦t on the Hara ¦t school of painters”, BSOAS , 5 (1928-1930), 672-673;
(۱۰) idem, Painting in Islam , Oxford 1928, 33, 34ff., 49f., 71, 77, 129, 140-141, 150f.;
(۱۱) L. Binyon, J. V. S. Wilkinson and B. Gray, Persian miniature painting , 1933, chap. IV and V, pl. LXII- LXXIV, LXXVIII- LXXXI, LXXXVIf. LXXXIX;
(۱۲) E. Blochet, Les enluminures des manuscrits orientaux- turcs, arabes, persans-de la Bibliothهque nationale , 1926, 89f., 96, 100, pl. XLII, XLVIII;
(۱۳) idem, Les peintures des manuscrits orientaux de la Bibliothهque nationale , 1914- 1920, 175, 187f., 277-288, pl. 34-39;
(۱۴) A. K. Coomaraswamy, Les miniatures orientales de la collection Goloubew au Museum of Fine Arts de Boston , 1929, no. 26-34, 71;
(۱۵) M. S. Dimand, A guide to an exhibition of Islamic miniature painting and book illumination in the Metrop. Mus. of Arts , 1933, 29-34, nos. 18-20, 31;
(۱۶) idem, A Handbook of Mohammedan decorative arts , 1930, 32-36, fig. 11;
(۱۷) R. Ettinghausen, “Six thousand years of Persian art”, The Exhibition of Iranian Art , New York 1940, in Ars Islamica , VII, 1940, III, fig. 6;
(۱۸) B. Gray, Persian Painting , 1930, 57-66, pl. 7;
(۱۹) idem, Persian painting from miniatures of the XIII-XVI centuries , New York- Toronto 1940, 12, pl. 8;
(۲۰) Cl. Huart, Les calligraphes et les miniaturistes de l’orient musulman , 1908, 222, 239, 330ff.;
(۲۱) Jaha ¦ng ¦âr, Emperor of India, The Tu ¦zuk-i- Jaha ¦ng i ¦r i ¦, or, Memoirs of Jaha ¦ng i ¦r , tr. Alexander Rogers, ed. Henry Beveridge, London 1909- 1914;
(۲۲) K ¤a ¦d ¦â¤Ah ¤mad b. M ¦âr-Munsh ¦â, Gulista ¦n-i hunar , tr. V. Minorsky, Washington 1959, 159, 179-180, 183;
(۲۳) Muh ¤ammad K ¤azw ¦ân ¦âand L. Bouvat, “Deux documents inإdits relatifs ب Behzad”, RMM , XXVI 1914, 146-161;
(۲۴) E. Kدhnel, “Bihzad”, in Mإmoires, III e Congrهs internat. d’art et archإologie iraniens , 1935, Moscow-Leningrad 1939, 114-118, pl. LIII;
(۲۵) idem, History of miniature painting and drawing , in A Survey of Persian art , ed. A. U. Pope, London-New York, 1939, III, 1858-1872, V. pl. 885-891;
(۲۶) idem, Miniaturmalerei im islamischen Orient , 1923, 27-29, 57, pl. 48-54;
(۲۷) E. Kدhnel and H. G Øtz, Indische Buchmalerei, aus dem Jaha ¦ng i ¦r Album der Staatsbibl. zu Berlin , 1924, 44, pl. 3, 31, 33;
(۲۸) E. de Lorey, “Behzad”, Gazette des Beaux – Arts , XX (1938), 25-44;
(۲۹) idem, “Behza ¦d. Le Gulista ¦n Rothschild”, Ars Islamica , IV (1937), 122-143;
(۳۰) G. Marteau and H. Vever, Miniatures persanes , 1913, fig. 219;
(۳۱) F. R. Martin, The miniature painting and painters of Persia, India and Turkey , 1912, 40ff., fig. 39, pl. 67-93;
(۳۲) idem, Les miniatures de Bihzad dans un Ms. persan, datإ de 1485 , 1912;.R. Martin and T. W. Arnold, The Nizami- Ms… the British Museum

(۳۳) Or. 6810 , 1926;
(۳۴) V. Minorsky, “Two unknown Persian manuscripts”, Apollo (Feb. 1931);
(۳۵) R. H. Pinder-Wilson, Persian painting of the fifteenth century , London 1958, 5, 24, pls. 7-9;
(۳۶) B. W. Robinson, A descriptive catalogue of the Persian paintings in the Bodleian Library , Oxford 1958, 65-67;
(۳۷) A. Sakisian, “La miniature ب l’exposition d’art persan de Burlington House”, Syria , XII (1931), 169-171;
(۳۸) idem, La miniature persane , Paris-Brussels 1929, 47-50, 62-80, 85-87, 103-105, pl. 2, 37, 46-56, 65-67, 74-75;
(۳۹) E. Schroeder, “The Persian exhibition and the Bihzad problem”, Bull . Fogg Museum of Art , VII (1937), 3-14;
(۴۰) I. Stchoukine, “Un Gulista ¦n de Sa ، d ¦âillustrإ par les artistes t ¦âmur ¦âdes”, Revue des arts asiatiques , X (1936), 92-96, pl. XXXIV- XXXV;idem, Les miniatures persanes

(۴۱) au Louvre , 1932, 41f. and pl. IX;
(۴۲) idem, “Les peintures de la Khamseh de Nizami du British Museum, Or. 6810”, Syria (XXVII), 1950, 301-313;
idem, Les peintures des manuscrits t i ªmu ªrides , Paris 1954, 21-25, 68-86, 95, 101-104, 110-111, 120-141, pl. LXXII- LXXXVIII

(۴۳) (جامع ترین و بهترین گزارش انتقادی که درباره آثار عمده پیشین نیز بحث می کند)؛

(۴۴) G. Wiet, L’exposition persane de 1931 , 1933, 74-78, pl. E, 34-36;
(۴۵) J. V. S. Wilkinson, “Fresh light on the Herat painters”, Burlington Magazine (Feb. 1931), 62-67.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ ۴۰۸px-Yusef_Zuleykha ۵۱۰px-Shaybani ۵۰۸px-Bihhzad_001 Bihzad-beheading ۳۸۶px-Bihhzad_002 Timur's_army_attacks_Nerges,_Georgia

۴

زندگینامه عبدالرحمان بن محمد بسطامی (متوفی۸۵۸ه.ق)

بسطامی ، عبدالرحمان بن محمدبن علی بن احمد، دانشمند و مؤلف قرن نهم . با تاریخ و ترسل و تصوف و داروشناسی و پزشکی و دانشهای دینی و علوم غریبه (حروف ، اوفاق ، جفر و…) آشنا بود؛ خطی نیکو داشت و به عربی شعر می سرود (طاش کبری زاده ، ص ۴۶ـ۴۷). از تاریخ دقیق ولادت او اطلاعی در دست نیست .

زادگاهش را، به اختلاف ، بسطام (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۶۷)، انطاکیه (زرکلی ، ج ۳، ص ۳۳۱) و خراسان (سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴) دانسته اند. وی خراسانی الاصل بود؛ در قاهره تحصیل کرد و از استادانی چون شیخ عزّالدین محمدبن جماعه (در ۸۰۷) بهره مند شد (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶). به جاهای مختلف سفر کرد و سرانجام به بورسه ، که در آن هنگام پایتخت و اقامتگاه سلاطین عثمانی بود، رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

رحلت

او در ۸۵۸ در بورسه درگذشت و همانجا مدفون شد (طاش کبری زاده ، همانجا؛ زرکلی ، همانجا). سلطان مراد دوم (حک : ۸۲۵ ـ ۸۵۵) به او عنایت داشت و بسطامی چند اثر خود را به وی تقدیم کرد. ( شمس الدین محمد ) فَناری ، دانشمند معروف ( متوفی ۸۳۴ ) ، از محضر وی استفاده کرده است . درباره بسطامی حکایات شگفت انگیزی نقل شده است (طاش کبری زاده ، ص ۴۶).

برخی عنوان «بسطامی » را نشانه مشرب او و نه زادگاهش دانسته اند (همانجا) و برخی وی را از درویشان حروفی شمرده اند ( دائره المعارف الاسلامیه ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد»). ولی اگر حروفیان را پیروان فضل الله استرآبادی بگیریم ، این نسبت به بسطامی درست نمی نماید؛ زیرا حروفیه در قلمرو عثمانی بسختی مورد تعقیب و آزار بودند و با جایگاهی که بسطامی در آنجا داشت نمی توان وی را از زمره ایشان پنداشت ؛ هر چند وی نیز همانند بسیاری از صوفیان برای حروف و ترکیبات آن معانی رمزی و باطنی و عرفانی قائل بوده و آثار متعددی در این باره تألیف کرده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

بسطامی حنفی مذهب و وابسته به دستگاه خلافت عثمانی بود، اما به اهل بیت و امامان شیعه علیهم السلام نیز دلبستگی داشت . در آثارش از امام علی و فرزندان امامِ او تا امام صادق علیهم السلام با ستایش بسیار یاد کرده و ایشان را وارثان انبیا در دانش حروف شمرده است و با نقل تفسیر حدیثی منسوب به امام صادق علیه السلام از زین الکافی ، به علم و آگاهی ایشان به آنچه در لوح محفوظ ثبت است و تأویل آیات قرآن مجید و مانند آن قائل شده است . وی در شعری عربی ، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه را، با استناد به روایتی از امام رضا علیه السلام ، از نسل امام حسین علیه السلام دانسته است (قندوزی ، ج ۳، ص ۱۹۸ـ۲۰۰، ۲۰۲، ۳۳۷).

بسطامی به فرهنگ ایران باستان نیز توجه کرده است ؛ زردشت «آذربیجانی » را از شمار دانایان به رازهای حروف دانسته و تصریح کرده که بزرگترین صحابی وی ، جاماسب حکیم ، علم دو صفحه اول «الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه »اسرار حروف را از او فرا گرفته است (همان ، ج ۳، ص ۱۹۸).

آثار

تمامی آثار بسطامی به عربی است که عبارت اند از:

الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه ، دایره المعارف گونه ای در تصوف که در آن بیش از صد علم توضیح داده شده است (طاش کبری زاده ، همانجا). وی تألیف این کتاب را در مکه آغاز کرده و در ۸۴۴ به پایان رسانده و «مبانی دیباچه بابهای آن را از کانهای گنجینه های الفتوحات المکیه » پرداخته و در عین حال در آن به هماوردی با فتوحات مکیه ابن عربی برخاسته است . ابتدا قرار بوده که کتاب مشتمل بر یکصد باب و هر باب بر چند فن باشد، اما مؤلف تنها سی باب را به انجام رسانده و آن را به سلطان مراد دوم تقدیم کرده است . نسخه های خطی متعددی از این کتاب موجود است (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۲۹۳ـ۱۲۹۴؛ زرکلی ، همانجا؛ زیدان ، ج ۲، جزء ۳، ص ۲۶۲)؛

الدره اللامعه فی الادویه الشافیه ، در خواص داروهای مختلف در ده فصل (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۳)؛

نظم السّلوک فی تواریخ الخلفاء والملوک ، تاریخ اسلام از آغاز هجرت تا ۸۰۶ به اختصار (همان ، ج ۲، ستون ۱۹۶۳)؛

دره المعارف ، که سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (ج ۳، ص ۱۹۵ـ۲۰۲) گزیده هایی از آن را که درباره پیشینه علم حروف و پیشوایان آن است آورده و از مؤلف با عنوان «داناترین دانایان روزگار خویش در دانش حروف » یاد کرده است ؛

مناهج التوسّل فی مباهج التّرسل ، که آن را بر ۴۶ لطیفه مرتب ساخته و در هر لطیفه مکتوبی ذکر کرده و به دنبال آن نکته ای و حکایتی آورده است . نسخه های خطی و چاپی این کتاب موجود است (زیدان ، همانجا؛ سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴ـ۵۶۵)؛

الدرر فی الحوادث والسیر ، تاریخی مختصر به ترتیب سالها از وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم تا سال ۷۰۰٫ وی این کتاب را در بورسه به سلطان مراد تقدیم کرد. نسخه خطی آن به نام وفیات علی ترتیب الاعوام در لیدن موجود است (زیدان ، همانجا)؛

تراجم العلماء ، مشتمل بر زندگینامه دانشمندان از مؤلف کلیله و دمنه تا طبری و جوهری . نسخه خطی این کتاب موجود است (همانجا)؛

مختصر جهینه الاخبار فی ملوک الامصار ، که نسخه خطی آن موجود است (زرکلی ، همانجا)؛

دو شرح بر اللمعه النورانیه فی الاورادالربانیه تألیف ابوالعباس احمد قرشی بونی (متوفی ۶۲۲)، در شرح اسم اعظم . یکی از این دو شرح در ۸۴۱ به انجام رسیده و نسخه خطی آن در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶ ـ ۴۱۲۷)؛

وصف الدواء فی کشف آفات الوباء ، مشتمل بر مقدمه ، چهار باب و خاتمه در اخبار نبوی و ادعیه و اسرار حروف و اعداد و اسرار نباتات و فواید حیوانی و معدنی . این کتاب به فارسی ترجمه شده و نسخه خطی ترجمه آن موجود است (منزوی ، ج ۱، ص ۷۶۴ـ۷۶۵)؛

دره الفنون فی رؤیه قره العیون ، در چشم پزشکی (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۲).

وی علاوه بر اینها، آثار دیگری نیز داشته که نسخه های خطی بعضی از آنها موجود است (بغدادی ، ج ۱، ستون ۵۳۱ـ۵۳۲؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۱۲۰، ج ۱۲، ص ۱۶۹، ج ۲۱، ص ۲۹۹؛ کحاله ، ص ۳۶۲؛ عواد، ص ۱۹۳).

گفتنی است که مؤلف دیگری نیز به نام عبدالرحمان بسطامی وجود داشته که کتابی در علم تجوید به فارسی تألیف ، و آن را به اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۹ ـ ۱۱۱۸) تقدیم کرده است (منزوی ، ج ۱، ص ۱۳۴).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۵، ۱۳۴۵ ش ؛
(۵) دائره المعارف الاسلامیه ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ ) ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد» (نوشته ابراهیم زکی خورشید و م . اسمیت )؛
(۶) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۷) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸؛احمدبن مصطفی طاش کبری زاده ،

(۹) الشقائق النعمانیه ، چاپ احمد صبحی فرات ، استانبول ۱۴۰۵؛

(۱۰) کورکیس عواد، «ذخائرالتراث العربی فی مکتبه چستربیتی ـ دبلن »، المورد ، ج ۷، ش ۱ (۱۳۹۸)؛سلیمان بن ابراهیم قندوزی ، ینابیع المودّه لِذوی القربی ، چاپ سیدعلی جمال اشرف حسینی ، قم

(۱۱) ۱۴۱۶؛
(۱۲) عمررضا کحاله ، المستدرک علی معجم المؤلفین ، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۱۳) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۴) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳

زندگینامه ابوالقاسم بدیع اُسطُرلابی(قرن ششم)

بدیع اُسطُرلابی ، ابوالقاسم (یا اَسطرلابی / اصطرلابی )، بدیع الزمان ابوالقاسم هِبَّهُ اللّه بن حسین بن احمد (یا یوسف )، منجم ، شاعر و سازنده ابزارهای نجومی در قرن ششم . وی به دلیل مهارت در ساختن انواع اسطرلاب * ، اسطرلابی خوانده شد (یاقوت حموی ، ج ۱۹، ص ۲۷۳). برخی از نویسندگان او را حکیم ، فیلسوف ، ریاضیدان ، پزشک و آگاه بر علم کلام و طلسمات نیز خوانده اند (عمادالدین کاتب ، ج ۲، جزء ۳، ص ۱۳۸؛ یاقوت حموی ، همانجا؛ ابن ابی اُصیبعه ، ص ۳۷۶).

عمادالدین کاتب (متوفی ۵۹۷) تاریخنگار معاصر بدیع ، درباره محل و تاریخ تولد او اطلاعی نمی دهد. برخی او را اهل بغداد (یاقوت حَمَوی ، همانجا؛ قِفْطی ، ص ۳۳۹) و بعضی اصلاً اصفهانی دانسته اند که به بغداد رفته و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزیده است (کحاله ، ج ۱۳، ص ۱۳۷؛ طُوقان ، ص ۳۸۱؛ سارتن ، ج ۲، بخش ۱، ص ۲۰۴؛ الگود، ص ۱۹۷). همچنین به گفته برخی منابع ، خاندانش از طبرستان بوده و خودش در اصفهان درگذشته است (ایرانیکا، ذیل «اسطرلاب »، ج ۲، ص ۸۵۶).

ابن عبری (ص ۲۰۹) از سه پزشک مشهور نیمه اول قرن ششم که نام هر سه هبه الله بوده یاد می کند و می گوید که یکی از آنان هبّه الله بن حسین اصفهانی (متوفی ح ۵۳۰) است و برخی به دلیل مشابهت نام او با اسطرلابی ، بدیع را اصفهانی پنداشته اند (زرکلی ، ج ۸ ، ص ۷۲؛دهخدا، ذیل «هبه الله بن حسین »)؛در حالی که ابن عبری در جای دیگر (ص ۲۱۰)، با ذکر نام جدّ هبه الله اصفهانی (علی ) و آوردن نمونه شعری از بدیع اسطرلابی ، آن دو را از یکدیگر متمایز کرده است .

برخی معتقدند که شرح حال نویسان قدیم درباره مرتبه و احاطه بدیع در علوم مختلف مبالغه کرده اند. به تصریح خوانساری (ج ۲، ص ۱۴۰) او ابداعی نکرده است ؛و به گفته سوتر ( د. اسلام ، ذیل «بدیع الاسطرلابی ») و طوقان (ص ۳۸۰)، ستایشهای مورخان و نویسندگان پیشین از بدیع ، غلوآمیز و ناشی از کم دانشی آنان و فاقد ارزیابی علمی بوده و موجب شده است که جایگاه واقعی کارهای علمی او بازشناخته نشود (نیز رجوع کنید به سارتن ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۲۳، ۲۰۴). با اینهمه ، بدیع الزمان جَزَری * (متوفی ح ۶۰۲) بر نوآوری بدیع در ساختن ابزارِ علمی تصریح کرده و به شرح وسیله ابداعی او پرداخته است (ص ۴۲۳).

پس از عمادالدین کاتب ، یاقوت حَمْوی و قِفْطی قدیمترین منابع شرح حال اویند. به نوشته آنان ، وی در ساختن ابزارهایی چون انواع اسطرلاب ، پرگار و خط کش استاد بود و با شهرت فراوانی که در زمان مسترشد عباسی (حک : ۵۱۲ـ۵۲۹) یافت ، سرمایه ای بسیار اندوخت .

او در فن خود پیوسته از برهانهای هندسی استفاده می کرد. و به وسیله آلات فلکی بر تعیین مسیر انوار، آگاهی داشت و به ساختن طلسمات همّت می گماشت . رصدهای او برای یافتن اوقات سَعْد غالباً صحیح بوده است (یاقوت حموی ، ج ۱۹، ص ۲۷۴؛قفطی ، ص ۳۳۹ـ۳۴۰؛نیز رجوع کنید به عمادالدین کاتب ، ج ۲، جزء ۳، ص ۱۳۸). رصد سال ۵۲۴ در کاخ سلاطین سلجوقی (در دارالسلطانیه در مشرق بغداد) به سرپرستی و نظارت او بود، که ناتمام ماند (ابن اثیر، ج ۱۰، ص ۶۶۶).

ابن ابی اصیبعه (ص ۳۷۴ـ۳۷۶) از قول مهذّب الدّین بن محمد خضرحَلَبی ، از آگاهان به علم نجوم ، بدیع را یگانه عصر خود خوانده و نوشته است که پدر مهذب الدین ، برهان منجّم ، از اهالی طبرستان و از سرآمدان دانش احکام نجوم با بدیع اسطرلابی مصاحب و همنشین بود و نجوم و احکام آن را از وی آموخته بود ( نامه دانشوران ناصری ، ج ۸ ، ص ۱۱۱ـ۱۱۲).

بدیع در ۵۱۰، ابن تلمیذ * ، پزشک مشهور مسیحی ، را در اصفهان ملاقات کرد (ابن ابی اصیبعه ، ص ۳۷۶) و از دانش پزشکی وی بهره برد ( نامه دانشوران ناصری ، ج ۸، ص ۱۱۱). وی در یکی از اشعارش ، فروتنی بی اندازه ابن تلمیذ را ستوده و جایگاه تواضع او را در ستاره ثریا دانسته است (فذاکَ مِن التّواضع فِی الثّریا؛قفطی ، ص ۳۴۶؛ابن عبری ، ص ۲۱۰).

بیشتر سروده های بدیع مایه های طنز و لطیفه دارد و بسیاری از بزرگان زمان ، از جمله منجّمان و پزشکان ، را به مناسبتهایی هجو کرده است (عمادالدین کاتب ، ج ۲، جزء ۳، ص ۱۴۰ـ۱۴۱، ۱۴۵؛ابن ابی اصیبعه ، ص ۳۷۷، ۳۷۹؛علّوچی ، ص ۱۰۷). به نوشته ابن خلکان ، از به کار بردن واژه های رکیک در اشعار خویش پرهیز نمی کرد، ازینرو بسیاری از سروده هایش فاقد اعتبار و اهمیت است (ج ۶، ص ۵۱ـ۵۲)؛هرچند عمادالدین کاتب ، یاقوت حموی و ابن ابی اصیبعه نمونه های پراکنده ای از بهترین شعرهای او را که حاوی مضامین زیبا و بدیع است ، ثبت کرده اند. عمادالدین کاتب (ج ۲، جزء ۳، ص ۱۳۹) شیرینی کلام او را چون حلاوت عسلی که از کندو خارج شده باشد، می داند و یاقوت حموی (ج ۱۹، ص ۲۷۴) شعرش را ناب و عالی وصف می کند.

بدیع تا پایان عمر در بغداد به سر برد و همواره در حرفه خود ممارست می کرد، تا جایی که ابن تلمیذ معتقد بود که او به سبب افراط در کار به یکی از بیماریهای دماغی دچار خواهد شد ( نامه دانشوران ناصری ، ج ۸، ص ۱۱۳). به نوشته اغلب نویسندگان ، بدیع در ۵۳۴، در بغداد براثر ابتلا به «فالج » درگذشت (یاقوت حموی ، همانجا؛ابن خلکان ، ج ۶، ص ۵۲؛ذهبی ، ج ۲۰، ص ۵۳ به نقل از ابن نجّار) و در مقبره الوردیه در مشرق بغداد به خاک سپرده شد (ابن خلکان ، همانجا).

ابن تَغْری بردی (ج ۵، ص ۲۷۵) وفات او را در ۵۳۹ و ابن عماد حنبلی (ج ۴، ص ۱۰۳) در ۵۳۳ ثبت کرده اند. سوتر ( د. اسلام ، ذیل «بدیع الاسطرلابی » به نقل از ابن عبری ، ص ۲۱۰) می نویسد که بدیع را در حال اغما به خاک سپردند؛در حالی که این شرح درباره فوت هبه الله ، پزشک اصفهانی ، آمده است (رجوع کنید به سطور پیشین ؛قفطی ، ص ۳۴۲).

ابزارهای نجومی و آثاری به جا مانده

از بدیع ابزارهای نجومی و آثاری به جا مانده که تنها برخی به طور ناقص به دست ما رسیده است . بعضی از آنها عبارت اند از:

۱) طراحی و ساخت ابزاری اسطرلاب گونه ، براساس زیج الصفائح تصنیف ابوجعفر خازن * . اصل این زیج به دست نیامده ولی از شواهد چنین برمی آید که مورد مراجعه و استفاده دانشمندان از جمله ابونصر عراق (رجوع کنید به ابن عراق * ) (متوفی قبل از ۴۲۸) و بیرونی * (متوفی ۴۴۰) نیز بوده است (ابوریحان بیرونی ، ص ۳۲۶؛همایی ، ص ۵۷؛قربانی ، ص ۶۷).

کینگ (مقاله یازدهم ، ص ۱۰۶ـ۱۱۰) تصاویری از ابزارِ دست ساخته بدیع را، که در مجموعه درک جی . دِ سولاپرایس در دانشگاه ییل محفوظ است ، با توضیحات مفیدی منتشر کرده است . تصویرها فقط دو طرف یکی از صفحات فلزی اسطرلابِ بدیع را نشان می دهد؛ولی از آنها چنین برمی آید که صفحات دست ساخته دیگری هم بوده که در داخل اُمّ (حجره ) اسطرلاب قرار می گرفته است .

بر کُرسی (رجوع کنید به اسطرلاب * ) آن جمله «صنعه هبه الله بن الحسین البغدادی سنه ثیج ( ۵۱۳ ) للهجره »، حک شده که مبیّن نام سازنده و تاریخ ساخت آن است ؛عبارت «هذا الا´له تعرف بزیج الصفائح استنباط ابی جعفرالخازن »، بر روی دیگر کرسی ، نشان می دهد که این ابزار براساس زیج الصفائح ابوجعفر خازن ساخته شده است که آن را برای طراحی صفحات اسطرلابها نوشته بود. همچنین دور بخش مرکزی همین رویِ صفحه ، جمله «هذه الصفیحه من زیج الصفائح صنعه هبه اللّه بن الحسین البغدادی سنه ثید ( ۵۱۴ ) » به چشم می خورد (همان ، مقاله یازدهم ، ص ۱۱۰؛کندی ، ص ۱۵).این عبارات نشان می دهد که تعداد صفحات ساخته بدیع بیش از این بوده است . مهارت و ظرافت به کار رفته در ساخت و حکّاکی این صفحه جالب توجه است (همانجا).

۲) شرحی بر رساله فی الآله الشّامله ، تصنیف ابومحمد حامدبن خِضر خُجَندی * (متوفی ح ۳۹۰)، برای تکمیل آلت شامله (یاقوت حموی ، ج ۱۹، ص ۲۷۴) که خجندی آن ابزار را برای عرضی ثابت طراحی کرده و ساخته بود.کینگ (مقاله یازدهم ، ص ۱۰۹) آلت شامله را «صفحه مدرج نیمکُروی » نامیده و درباره این وسیله ، مطلبی برنوشته قدما نیفزوده است . بروکلمان ( > ذیل < ، ج ۱، ص ۳۹۰) با تردید، این رساله و رساله فی عمل الا´له العامّه را تصنیف واحدی با دو نام می داند. نسخه خطی این اثر موجود و درباره عملکردِ ابزاری جامع است . به گفته سامسو ( د.اسلام ، ذیل «خجندی ») آلت شامله در موضع مناسبی از اسطرلاب یا در دستگاه ارتفاع سنج قرار داده می شد.

سید جلال الدین تهرانی * (ص ۱۱۰) این وسیله را «حلقه شامله افقی » می نامد و می گوید که ابزاری است مرکب از دوایر ارتفاع و افق ، که برای یافتن سَمت و ارتفاع کواکب به کار می رفت . وی اشاره می کند که بدیع اسطرلابی ، برای کاربرد این ابزار در عرضهای جغرافیایی مختلف ، آن را کامل کرد (همانجا) و می افزاید که ارتفاع یاب (تئودولیت ) ساخته اروپاییان ، شکل تکامل یافته «حلقه شامله افقی » است (همان ، ص ۱۱۰، ۱۲۳).

به نوشته تِکِلی (ج ۷، ص ۳۵۳) بدیع نوعی اسطرلاب را برای همه عرضها ساخته بود (برای اطلاع بیشتر از آلت شامله رجوع کنید به سدیّو، ص ۱۴۸ـ۱۴۹ و تصاویر شماره ۲۱،۲۲) یک عدد از این ابزار در رصدخانه اُلُغ بیگ (متوفی ۸۵۳)، تأسیس شده در ۸۱۶، موجود بوده و گفته شده که هم کار اسطرلاب و هم کار رُبع را انجام می داده است ( زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی ، ج ۱، ص ۲۴۹؛نیز رجوع کنید به علم در اسلام ، ص ۱۳۴ و اطلاعی که سیدحسین نصر از «آلت جامع » اختراع جابربن اَفلَح اشبیلی * (متوفی بین ۵۳۵ـ۵۴۵) و رساله النافعه علی الا´لات الجامعه نوشته رودانیِ مراکشی می دهد).

۳) نوعی ساز بادی ابداعی ، که بدیع الزمان جزری در الجامع بین العلم والعمل النافع فی صناعه الحیل (ص ۴۲۲ـ ۴۲۴) به آن اشاره کرده است . وی که خود طرّاح و سازنده ابزارهای دقیق علمی بود و ابداعهای گذشتگان را بدقت مطالعه و اصلاح می کرد، در شکل هفتم از نوع چهارم اثرش (ص ۳۹۳، «درباره فوّاره هایی که در زمانهای معیّن شکلهایشان تغییر می کند و نِیهای دایمی »)، آلتی به نام «الزَمْرالدایم » (سازی بادی از انواع نی ) را وصف کرده و درباره نوعی از آن که ابداع بدیع اسطرلابی بوده ، شرح مختصری نوشته و از آن به عنوان «آلتی مشهور» یاد کرده است (ص ۴۲۳).

۴) المعرب المحمودی فی الزّیج ، بنابر ضبط اسماعیل پاشا بغدادی (ج ۶، ص ۵۰۵)، یا زیج محمودی ، که به نام محمود سلجوقی (حک : ۵۱۲ـ۵۲۵) نوشته شده و اطلاعی از آن در دست نیست (رجوع کنید به کِنِدی ، ص ۱۰).

۵) رساله درباره کاربرد اسطرلاب کروی ، که فرانتز رزنتال شرح مفصلی در معرفی آن منتشر کرده است (کینگ ، مقاله یازدهم ، ص ۱۰۹).

۶) رساله فی الکره ذات الکرسی ، که یاقوت حموی (ج ۱۹، ص ۲۷۴) از آن نام می برد. به عقیده سید جلال الدین تهرانی (ص ۱۰۶) کرات آسمانی تا زمان اسطرلابی فاقد کرسی (پایه ) بودند و او با افزودن آن ، نقص موجود در کره های نجومی را برطرف کرد.

۷) دیوان الاسطرلابی یا دیوان اشعار بدیع ، که بیشتر مشتمل است بر لطایف و هجویات (حاجی خلیفه ، ج ۱، ص ۷۷۶).

۸) درّه التاج من شعر ابن الحجّاج بالغ بر ده مجلّد (همان ، ج ۱، ص ۷۳۹، ۷۶۵)، حاوی اشعارِ ابی عبدالله حسین بن حَجّاج (متوفی ۳۹۱) در ۱۴۱باب (یابه گفته ذهبی ، ج ۲۰، ص ۵۳، در ۱۴۰ باب ) و هر باب در فنی از فنون شعر (یاقوت حموی ، همانجا؛ابن خلکان ، ج ۶، ص ۵۲). نسخه ای از دیوان ابن حجاج گردآورده بدیع ، شامل ۱۲۰ باب ، در کتابخانه ملی پاریس (ش ۵۹۱۳) نگهداری می شود (بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۱۳۰).



منابع :

(۱) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ نزار رضا، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۸۶/۱۹۶۶؛
(۳) ابن تغری بردی ، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره ، مصر ( بی تا. ) ؛
(۴) ابن خلکان ، وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۵) ابن عبری ، تاریخ مختصرالدول ، چاپ ا.صالحانی ، بیروت ۱۹۵۸؛
(۶) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۷) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۸) سیریل لوید الگود، تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی ، ترجمه باهر فرقانی ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۹) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین : اسماءالمؤلفین و آثارالمصنفین ، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۱۰) ابی العزبن اسماعیل جزری ، الجامع بین العلم والعمل النافع فی صناعه الحیل ، چاپ احمد یوسف حسن ، حلب ۱۹۷۹؛
(۱۱) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛محمدباقربن زین العابدین

(۱۲) خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ، چاپ اسدالله اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۳) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش ؛
(۱۴) محمدبن احمد ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ، ج ۲۰، چاپ شعیب ارنووط و محمد نعیم عرقسوسی ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۵) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۱۶) زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی ، ج ۱، ترجمه احمد آرام … ( و دیگران ) ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۱۷) قدری حافظ طوقان ، تراث العرب العلمی فی الریاضیات والفلک ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۳ ) ؛
(۱۸) جلال الدین طهرانی ، گاهنامه ۱۳۱۱ ، تهران ۱۳۱۱ ش ؛
(۱۹) علم در اسلام ، به اهتمام احمد آرام ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۲۰) عبدالحمید علّوچی ، تاریخ الطب العراقی ، بغداد ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۲۱) محمدبن محمد عمادالدین کاتب ، خریده القصر و جریده العصر ، چاپ محمد بهجه اثری ، بغداد ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۲۲) ابوالقاسم قربانی ، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی : از سده سوم تا سده یازدهم هجری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۲۳) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبارالعلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت ، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۲۴) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
(۲۵) نامه دانشوران ناصری ، قم ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش ) ؛
(۲۶) جلال الدین همایی ، خیامی نامه ، تهران ۱۳۴۶ ش ؛
(۲۷) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، بیروت ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷/۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸؛

(۲۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۲۹) EI , s.vv. û Al -Bad ¦ â Ü Al -Ast ¤ urla ¦ b ¦ â ý (by H.Suter), Al -Khudjand ¦ â (by J.Samsئ);
(۳۰) Encyclopaedia Iranica , s.v. ûAst ¤ orla ¦ bý (by D.Pingree), é , ۸۵۶;
(۳۱) E.S.Kennedy, A survey of Islamic astronomical tables , Philadelphia[n.d.];
(۳۲) David A.King, Islamic astronomical instruments , London 1987;
(۳۳) George Sarton, Introduction to the history of science , Malabar, Flo. 1975;
(۳۴) L.A.Sإdillot, Mإmoire sur les instruments astronomiques des Arabes , Frankfurt 1989;
(۳۵) Sevim Tekeli, û Al -Khujand ¦ â ý, in Dictionary of scientific biography , ed. Charles Coulston Gillispie, New York 1981.

دانشنامه جهان اسلام  موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی  جلد ۲

زندگینامه هراکلیتوس (۵۴۰ـ۴۸۰ ق م)

هراکلیتوس ، (۵۴۰ـ۴۸۰ ق م)، از فیلسوفان ایونیایی پیش از سقراط. وی از اهالی شهر افسوس ، در ساحل غربی آسیای صغیر، بود. ظاهراً در خانواده‌ای سلطنتی به دنیا آمده بود (گاتری، ص ۴۰۸)، اما حق موروثی پادشاهی را به برادرش واگذار نمود (دیوگنس لائرتیوس، ج۲، کتاب ۹، بخش ۶). دیوگنس از رابطۀ هراکلیتوس با داریوش و حتی از مکاتبه‌ ای میان آنها سخن گفته است که در آن داریوش ، هراکلیتوس را به کاخ خود می خواند تا هراکلیتوس وی را با فرهنگ یونانی آشنا سازد و دشواریهای کتابش را نیز بر وی فروگشاید؛ اما هراکلیتوس، برای اجتناب از فزون خواهی و شکوه فراوان، این خواست را اجابت نمی‌کند (دیوگنس، ج۲، کتاب ۹، بخشهای ۱۳ـ۱۵؛ خراسانی، ص۲۳۱ـ۲۳۴).

به نظر می‌رسد این داستان و دیگر داستانهایی که دربارۀ گوشه‌گیری و مردم‌گریزی وی نقل کرده¬اند، تا حدودی ساختگی است و بیشتر ریشه در سخنان تحقیرآمیز او دربارۀ عقاید و تلقیهای مرسوم آدمیان و حتی برخی شاعران و فیلسوفان سابق داشته است (رجوع کنید به دیلز، ج۱، ص۱۵۵، پاره‌های ۱۷، ۱۹، ص۱۶۰، پارۀ ۴۰، ص ۱۷۴، پارۀ۱۰۴،ص۱۸۰ـ۱۸۱، پارۀ ۱۲۹؛ هوسی،ص ۸۸؛ گاتری،ص۴۰۹).

از کتابی که نویسندگان قدیم به وی نسبت داده اند ( گاتری، ص۴۰۶ـ۴۰۷)، بیش از صد پارۀ منثور، با زبانی سرشار از تعابیر و صنایع شاعرانه و گاه حتی متناقض‌نما، باقی مانده است. از مجموع این پاره‌ها و به‌رغم ابهام بسیاری از آنها  که سبب شد در دنیای قدیم، او را هراکلیتوس «تاریک» و «مبهم» لقب دهند(گاتری، ص ۴۱۰ـ۴۱۳؛ کیرک و راون، ص ۱۸۴)  می‌توان اندیشه‌های فلسفی هراکلیتوس را بیش از هر فیلسوف ایونیایی دیگری تبیین نمود.

به عقیدۀ هراکلیتوس، لوگوس ، ذات واقعیت یا اصل جهانی حاکم بر آن یا حتی عقل است و دانایی عبارت است از گوش دادن به آن(دیلز،ج۱،ص۱۶۱، پارۀ ۵۰). آموزۀ «همه چیز یکی است» از آرای برجستۀ هراکلیتوس است (دیلز،ج۱، همانجا). هراکلیتوس از یگانگی یاد شده به یگانگی اضداد، هماهنگی زاییدۀ کشاکش و جنگ میان اضداد که در گسترۀ جهان در جریان است، تعبیر کرده است (همان،ج۱،ص۱۵۲،ش۸،۹،ص ۱۶۲، ش۵۱،۵۳،۵۴،ص۱۶۹).

او این جریان شوندی پیوسته را به رودخانه‌ای تشبیه کرده است که هرگز نمی‌توان دوبار در آن پای نهاد (همان،ج۱،ص ۱۵۴،۱۶۹،پاره‌های ۱۲، ۹۱). از زمان قدیم مفسران یونانی، از جمله افلاطون و ارسطو، هراکلیتوس را به‌ویژه با همین رأی مشهور، که همه چیز در جریان یا گذر است،می‌شناختند (افلاطون، کراتیلوس، ۴۰۲ الف؛ ارسطو، مقولات،۱۰۴ب۲۲؛ نیز رجوع کنید به گاتری، ص۴۸۹). به نظر ارسطو (مابعدالطبیعه، ۹۸۴ ،الف۷)، هراکلیتوس  چونان سایر فیلسوفان طبیعت ‌باور پیش از او که در پی اصل و مبدأ همۀ موجودات می‌گشتند  آتش را اصل نخستین همۀ اشیا می‌دانسته است، چنان که برخی دیگر اشاره کرده اند(دایره‌المعارف فلسفۀ استنفورد، ذیل هراکلیتوس، بخش۳؛ خراسانی، ص ۲۵۲ـ۲۵۳).

وی آتش را در وهلۀ نخست بهترین نمونۀ محسوس دگرگونی پیوستۀ اشیای جهان تلقی می¬کرد. برخی تعابیر هراکلیتوس که در آنها آتش نخستین مایۀ امور و دگرگونیهای آن سبب تشکیل دیگر عناصر معرفی شده است (دیلز، ج۱،ص۱۵۸، پاره‌ ۳۱ ، ص ۱۷۱، پاره ۹۰) ما را به تفسیر ارسطویی نزدیک‌تر می‌سازد (نیز رجوع کنید به دیوگنس، کتاب ۹، بخش۷ـ ۸).

ارسطو نیز، به ویژه در دو اثر طبیعیات (۱۸۵ب۲۰، ۲۰۵الف۳،۳۲۹ب۲۷) و مابعدالطبیعه (۹۸۴ الف۷، ۹۸۷الف۳۳، ۱۰۰۵ب۲۵، ۱۰۱۰الف۱۳، ۱۰۱۲ الف ۲۵ ، ۱۰۱۲الف۳۴، ۱۰۶۳ب۲۵)، به سه اندیشۀ هراکلیتوس اشاره کرده است : در حرکت بودن همه چیز، مبدأ و منتها بودن آتش به عنوان اصل نخستین اشیا، و وحدت و یگانگی اضداد.

تأکید هراکلیتوس بر آتش و نیز شباهت برخی دیگر از آرای وی به آرای زردشت و مغان ایران، در کنار داستانهایی که دربارۀ رابطۀ وی با ایرانیان وجود دارد، سبب شده است تا از همان روزگار کهن ، در میان پیش‌سقراطیان به طور خاص، از نسبت اندیشه‌های وی با اندیشه‌های ایرانیان باستان پرسیده شود.

به عقیدۀ کلمنت اسکندرانی (کتاب ۵، فصل ۱) در قرن دوم میلادی هراکلیتوس اندیشه‌های خود را از «فلسفۀ بربرها» گرفت که با نظر به نزدیکی اِفِسوس به امپراتوری ایران می‌بایست منظور او از بربرها همان ایرانیان باشد. در دوران جدید پرسش از خاستگاه ایرانی اندیشه‌های هراکلیتوس را فیلسوف و محقق برجستۀ آلمانی، فردریش شلایرماخر ، مطرح ساخت و بعد اسلاف او، همچون اگوست گلادیش ، آن را دنبال کردند (رجوع کنید به دوشن گیلمن، دایره‌المعارف ایرانیکا، ذیل «تأثیر ایران بر اندیشۀ یونان»).

اما به نظر می‌رسد به‌رغم همۀ تحقیقاتی که از آن زمان تاکنون انجام گرفته و اظهاراتی که بیان شده (از جمله رجوع کنید به دوشن گیلمن، دایره‌المعارف ایرانیکا، ذیل «تأثیر ایران بر اندیشۀ یونان»؛ پانوسی، ص۲۱)، این مسئله به دلیل نبودن مدارک قطعی،همچنان بر حدس و گمان مبتنی است (رجوع کنید به گاتری، ص ۴۸۸؛ دوشن گیلمن، ص ۱۳۳).

در متون اسلامی قدیم هراکلیتوس با نا‌مهایی چون ارقلیطس ( فارابی،ص۹۶)، ایراقلیطس یا ایرقلیطس (ابن ابی اصیبعه، ص ۸۰؛ سجستانی، ص۸۰؛ شهرستانی،ج۲، ص۱۱۵)، یراقلیطوس (ابن فاتک،ص۴۰)، هیراقلیطس یا هرقلیطس و ارقطس (شهرستانی،ج۲، ص ۸۷، ۱۰۰)، ابروقلیطس(ابن رشد، ج۱، ص۴۲۵)، ابرفلیطس یا ابرقلیطوس( شهرزوری، ؟،ج۱، ص۱۶۹) و اقراطولس(صدرالدین شیرازی،ص۱۸۵) یاد شده است . آشنایی مسلمانان با هراکلیتوس، بیش از همه، به اشارات فلوطرخوس‌ (پلوتارک) و ارسطو در آثارشان بازمی‌گردد.

از زندگی هراکلیتوس و داستانهای گوناگونی که دربارۀ او روایت شده است و می‌توانست نظر عقاید‌نگاری اندرزنامه‌های اسلامی را به خود جلب کند، هیچ یک در منابع اسلامی بازتاب نیافته‌است. ابن فاتک(ص۴۰) هراکلیتوس الظلمی را  که به لقب تاریک وی اشاره دارد – در ضمن حکمایی نام ‌برده است که در عهد زینون می‌زیستند.

قول هراکلیتوس مبنی بر مبدأ و منتها بودن آتش، شکل‌گیری جهان و عناصر اربعه به عنوان تبدلات آتش و تخریب عالم با خاموشی آن، در منابع متفکران مسلمان نقل شده است (سجستانی،ص ۸۰؛شهرستانی، ج۲، ص ۸۷).

ابن سینا در الکون و الفساد(ص ۸۱ ـ۸۲، ۸۷، ۹۵ـ۹۶)، بدون اشاره به نام هراکلیتوس، به نقل و نقد نظریۀ مبدأ بودن آتش ‌پرداخته است ( نیزرجوع کنید به فخررازی، ص ۱۱۶ـ۱۷). ابن رشد(ج۱،ص ۴۲۵، ۴۶۳ـ۴۶۴) نیز، به پیروی از ارسطو (مابعدالطبیعه، ۱۰۱۰الف۱۴ـ۲۰، ۱۰۱۲الف۲۴ـ۲۵)، کذب همۀ گفته ها به همراه صدق آنها را از لوازم تغییر دائمی همۀ اشیا نزد هراکلیتوس دانسته، اما جالب توجه این است که ملاصدرا (ص۶۱ـ۶۲، ۱۹۷،۲۱۷ـ۲۱۸) علی‌رغم کوشش در یافتن رد پای حرکت جوهری در میان قدما، هیچ جا از هراکلیتوس یاد نکرده، بلکه حرکت جوهری را نزد زنون و ارسطو یافته است .

با نظر به اینکه انتساب حرکت جوهری به ارسطو مبتنی بر چند نقل قول از اثولوجیای افلوطین است و افلوطین از جمله در این رأی در انئادها از هراکلیتوس تأثیر پذیرفته است (استوماتلوس، ص۱۲۵ـ۱۲۸)، می‌توان تأثیر نظریه هراکلیتوس را دربارۀ سیلان جاودانه به نحو غیرمستقیم در آثار ملاصدرا نیز یافت.

شهرستانی (ج۲، ص۱۰۰)، با استناد به گفتۀ ارسطو در مابعدالطبیعه (۹۸۷الف۳۲) ،گفته که افلاطون پیش از آشنایی و مصاحبت با سقراط، تحت تأثیر آرای هراکلیتوس( ازجمله دگرگونی و فساد محسوسات و در نتیجه عدم آگاهی به محسوسات) بوده است. این گفتۀ ارسطو در بسیاری از منابع اسلامی نقل شده است (رجوع کنید به ابن ابی‌اصیبعه، ص۸۰؛قفطی،ص۲۰؛شهرزوری،۱۳۹۶، ج۱، ص ۱۶۹؛صدرالدین شیرازی، ص۱۸۵ـ ۱۸۶). قفطی(همانجا) بر این گزارش افزوده که مذهب هراکلیتوس، مذهبی متروک و مجهول است.

افلوطین در اثولوجیا(ص۲۳)، ضمن گزارش از خلع بدن خویش و سفر به عوالم الهی، از دغدغۀ ارقلیطوس (هراکلیتوس) در تحقیقِ جوهرِ نفس و ارتقای آن به عالم عقل، سخن گفته که این مطلب عیناً در نزهه الارواح شهرزوری(ج۲، ص۱۰۱) انعکاس یافته، با این تفاوت که شهرزوری، عقیدۀ فوق را به أرفلوطوس نسبت داده است .

همچنین شهرستانی(ج۲،ص۱۰۳) به گزارش از فُلُوطَرخیس بیان کرده است که در اندیشۀ هراکلیتوس، اشیا از بخت انتظام یافته اند و جوهر بخت نطق عقلی است که در جوهر کلی نفوذ یافته است. خواجه نصیرالدین طوسی(۱۳۵۹،ص۱۹۲) نیز عیناً رأی یاد شده را از زبان شهرستانی نقل کرده است. به نوشتۀ صدرالدین شیرازی (ص۱۸۶)، مذهب هراکلیتوس مبتنی بر حدوث افلاک و اشیای درون آن است.

خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری (ص ۲۶۲ـ۲۶۳ )، در باب محبت، این عقیده را که چیزهای مختلف با یکدیگر تشاکل و تألیف تام نمی توانند داشته باشند، اما چیزهای متشاکل به یکدیگر مسرور و مشتاق اند، به گزارش ارسطو از ابرَقلیطس (هراکلیتوس) نقل کرده است (نیزرجوع کنید به شهرزوری، ۱۳۸۵، ج۳، ص۵۱۸)، درحالی که ارسطو در اخلاق نیکوماخس (۱۱۵۵ب۱۱) این عقیده را به امپدوکلس نسبت داده و عکس آن را از هراکلیتوس نقل کرده است.



منابع :

(۱) ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت، بی تا؛
(۲) ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعه، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۷۳؛
(۳) ابن سینا، الشفاء( الطبیعیات، ج۲، فی‌الکون و الفساد)، تحقیق الدکتور محمود قاسم، چاپ افست قم ۱۴۰۴ق؛
(۴) افلوطین، اثولوجیا، چاپ محسن بیدار فر، قم ۱۴۱۳ق؛
(۵) مبشر ابن فاتک، مختار الحکم و محاسن الکلم، چاپ عبدالرحمن بدوی، مادرید، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م؛
(۶) ابوسلیمان سجستانی، صوان الحکمه و ثلاث رسائل، چاپ عبدالرحمن بدوی، تهران ۱۹۷۴م؛
(۷) استفان پانوسی، تأثیر فرهنگ و جهان‌بینی ایرانی بر افلاطون، تهران۱۳۸۱ش؛
(۸) شرف الدین خراسانی، نخستین فیلسوفان یونان، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۹) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمد بن فتح الله بدران، افست قم ۱۳۶۷ش؛
(۱۰) شهرزوری، شمس الدین محمد بن محمود، رسائل الشجره الهیه، ج۳، چاپ نجفقلی حبیبی، تهران۱۳۸۵ش؛
(۱۱) همو، نزهه الارواح و روضه الافراح، چاپ احمد ایم ای، حیدر آباد،۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م؛
(۱۲) شیرازی، صدرالدین، رساله فی الحدوث، تصحیح سید حسین موسویان، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۳) خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۱۴) همو، تلخیص المحصل، چاپ عبدالله نورانی، تهران۱۳۵۹ش؛
(۱۵) محمدبن محمد فارابی، کتاب تحصیل السعاده، چاپ جعفر آل یاسین، بیروت۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۱۶) فخر رازی، المباحث المشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات، تهران ۱۹۶۶م؛
(۱۷) ژاک دوشن گیلمن، واکنش غرب در برابر زرتشت، ترجمه تیمور قادری، امیرکبیر ۱۳۸۳ش؛

(۱۸) -Aristotle, The Complete Works of Aristotle, edited by J. Barnes, Princeton 1984;
Clement of Alexandria, The Stromata, book 5, translated by William Wilson, http://www.newadvent.org/fathers/0210.htm ;
Diels, H. and W. Kranz, Die Fragmente der Vorsokratiker, three vols., original edn. 1903;
reprint of 6th edn., Berlin: 1974;
Edward Hussey, Heraclites, in The Cambridge Companion to Early Greek Philosophy, edited by A, A. Longe, Cambridge, 1999;
Encyclopaedia Iranica, ed. By Ehsan Yarshater, www.iranica.com, Greec: Relations with Persian Empire (by various others), section iii: Persinan influence on Greek thought (by Jacues DuchesneـGuillemun);
W. K. C. Guthrie, A History of Greek Philosophy, V.I, Great Britannia, 1962;
G. S. Kirk & J. E. Raven, The Presocratic Philosophers, Cambridge, 1966;
Diogenes Laertius, Live of Eminent Philosophers, trans. By R.D. Hick, London, 1970;
Plato¸ Plato Complete Works ,edited by Hamilton& Hutington Cairns, Princeton, 1989;
G. Stamatellos, Plotinus and the Presocractics, NewYork 2007;
Standford Encyclopaedia of philosophy, ed. by Edward N. Zalta, http://plato.stanford.edu/, “Heraclitus” (by Daniel W. Graham).

دانشنامه جهان اسلام   جلد  ۱۵ 

زندگینامه ابومحمود حامد خجندى(قرن چهارم)

 ابومحمود حامدبن خضر، از بزرگترین منجمان و ریاضى دانان ایرانى قرن چهارم. او در خجند به دنیا آمد. در نسخه خطى رساله ابوجعفر محمدبن حسین (ابوجعفر خازن*)، رونویسى شده بین سالهاى ۳۵۸ و ۳۶۱، از رسالهاى از خجندى که اکنون برجاى نمانده، یاد شده است (رجوع کنید به ادامه مقاله)، بنابراین وى احتمالا در حدود ۳۳۰ متولد شده است (رجوع کنید به نظامى عروضى، تعلیقات قزوینى، ص۲۶۰).

خجندى در ۳۸۴ با سُدْس فخرى که خود طراح آن بود (رجوع کنید به سطور بعدى)، مِیل کلى خورشید را اندازه گرفت. سوتر (ص ۷۴)، بر این اساس، زمان وفات وى را حدود ۳۹۰ دانسته است و مورخان بعدى هم همین تاریخ را پذیرفتهاند (براى نمونه رجوع کنید به قربانى، ۱۳۶۵ش، ص ۲۳۱؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۹۰).

خجندى به دربار فخرالدوله دیلمى (حک : ۳۶۶ـ۳۸۷) در رى رفت و در آنجا رصدخانهاى به طراحى و اهتمام وى ساخته شد. ابزار اصلى این رصدخانه سُدْس عظیمى بود که به افتخار حامى خجندى، سدس فخرى نامیده شد. خجندى در زمان اقامت در رى با ابوریحان بیرونى مراوده و تبادل علمى داشت (رجوع کنید به ابوریحان بیرونى، ۱۹۸۵، ص ۱۰۱؛ همو، ۱۴۱۳، ص ۱۰۷؛ همو، ۱۳۷۳ـ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۳۶۴). خجندى (ص ۶۲) گفته است که در سال ۳۸۴ هجرى، معادل ۳۶۳ یزدگردى، با سدس فخرى که یکششم دایرهاى به قطر هشتاد ذراع بود، ارتفاع خورشید را اندازهگیرى کرده و نتیجه به امضاى شاهدان حاضر در رصد رسیده است.

ابوریحان بیرونى (۱۴۱۳، همانجا) ابومحمود خجندى را «یگانه عصر خویش در ساختن اسطرلابها و دیگر ابزارها» دانسته است. وى سدس فخرىِ خجندى را دیده و رساله کوتاهى به نام «حکایه الآله المُسَمّاه السدس الفخرى» درباره آن نوشته است که در المشرق (سال ۱۱، ش ۱، کانونالثانى ۱۹۰۸، ص ۶۸ـ ۶۹) چاپ شده است.

بزرگى چشمگیر ابعاد سدس فخرى، در مقایسه با ابعاد سایر ابزارهاى اندازهگیرى نجومى چون رُبع جِدارى، ذاتُالحَلَق و اسطرلاب، اندازهگیریهاى بسیار دقیقتر را ممکن مىساخت و از این لحاظ دستاورد خجندى مهم بوده است. او دقت اندازهگیرى را که تا حد درجه و دقیقه بود، به ثانیه رساند (خجندى، ص ۶۷). سدس فخرى به صورت بناى عظیمى شامل اتاق بستهاى با دو دیوار موازى در راستاى نصفالنهار و به فاصله هفت ذراع (حدود ۵ر۳ متر) از یکدیگر بود.

نور خورشید از روزنهاى به شکل دایره به قطر یک وجب (حدود بیست سانتیمتر) که در انتهاى جنوبى سقف ایجاد شده بود به داخل اتاق وارد مى شد و در لحظه ظهر حقیقىِ محلى، بر قوس فلزى مدرّجى که از کف تا دیوار شمالى اتاق قرار گرفته بود مىتابید (ابوریحان بیرونى، ۱۹۰۸، ص ۶۸ـ۶۹؛ همو، ۱۴۱۳، ص ۱۰۲؛ براى آگاهى بیشتر از ویژگیهاى این ابزار رجوع کنید به سدس*؛ نیز رجوع کنید به شکل ۱).

به این ترتیب، ارتفاع نصف النهارىِ خورشید در آن روز اندازه گیرى مى شد. یک مزیّت سدس فخرى این بود که براى کار با آن مستقیمآ به خورشید نگریسته نمىشد. ابوعلىحسنبن علىبن عمر مراکشى در رساله جامع المبادى و الغایات (ص ۱۱۰ـ۱۱۱)، چگونگى ساخت این ابزار را بیان کرده است. ابوالقاسم قربانى ترجمه فارسى این بخش از رساله را عرضه کرده است (رجوع کنید به ۱۳۵۰ش، ص ۱۶۵ـ۱۶۶).

خجندى (ص ۶۷) میل کلى (زاویه بین دایرهالبروج و استواى سماوى) را به کمک سدس فخرى ۲۳ درجه و ۳۲ دقیقه و ۲۱ ثانیه به دست آورد. همچنین وى (همانجا) با توجه به اینکه مقادیر اندازهگیرى شده براى میل کلى در اعصار مختلف روند نزولى داشته است، به این نتیجه رسید که اختلاف بین این مقادیر ناشى از خطاى اندازهگیرى نیست، بلکه به سبب تغییر بسیار کند میل کلى است.

خجندى اسطرلاب ساز ماهرى نیز بود و یک نمونه اسطرلابِ ساختِ او در سال ۳۷۴، به جا مانده است. این اسطرلاب که مهمترین و زیباترین ابزار نجومى برجا مانده از اوایل دوره اسلامى دانسته شده است، اکنون در مجموعهاى شخصى در دوحه (قطر) نگهدارى مىشود (کینگ، ج ۲، ص ۵۰۳ـ ۵۱۷؛ نیز رجوع کنید به شکل ۲).

خجندى از کسانى است که قضیه سینوسها در مثلث کروى را اثبات کردند. طبق این قضیه در مثلث کروى ABC به اضلاع a و b و cو زوایاى A وB وC ، رابطه زیر برقرار است.این قضیه در ریاضیات دوره اسلامى «شکل مُغْنى*»، به معناى «قضیه بى نیازکننده»، خوانده مىشد زیرا با استفاده از آن، شکل قطّاع که دشوارتر بود لازم نمىشد. خجندى این قضیه را «قانونالهیئه» نامید و اثبات آن را در رسالهاى درباره محاسبات مربوط به شب به کمک ستارگان، عرضه کرد (رجوع کنید به ابوریحان بیرونى، ۱۹۸۵، همانجا).

در یک مجموعه خطى موجود در کتابخانه ملى فرانسه، به شماره ۲۴۵۷، رسالهاى با عنوان «رساله الشیخ ابىجعفر محمدبن الحسین الى ابىمحمد عبداللّهبن على الحاسب فى انشاء المثلثات القائمه الزوایا المُنْطِقَه الاضلاع والمنفعهُ فى معرفتها» وجود دارد (رجوع کنید به سلان، ص ۴۳۲). به نوشته مؤلف این رساله، اثبات ابومحمد (؟) خجندى در اینباره که مجموع مکعبات دوعددِ گویا، نمىتواند برابر با مکعب یک عدد گویا باشد، ناقص و غلط است و قاعده خجندى براى به دست آوردن مثلثهاى قائمالزاویه با اضلاع گویا، عمومى نیست. اینکه رابطه ۳ = Z 3 + Y 3X به ازاى مقادیر گویاى Xو Y و Zنمى تواند برقرار باشد، حالت خاصى از قضیه آخر فرماست که بنابر آن، به ازاى هیچ سه عدد گویاى Xو Yو Zرابطه Xn + Yn = Zn نمى تواند برقرار باشد. براساس آنچه در نسخه مذکور آمده است، خجندى باید رسالهاى در این موضوع نوشته باشد که برجاى نمانده ولى در صحت انتقادهاى مؤلف رساله فوق بر خجندى تردید وجود دارد (قربانى، ۱۳۶۵ش، ص ۲۳۳ـ۲۳۴).

آثار. 

۱)فى عمل الآله العامه، رسالهاى درباره اسطرلاب(روزنفلد و احساناوغلو، ص۱۰۰؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۹۰).

۲) کتاب الآله الشامله، احتمالا درباره ابزارى است که از اختراعات خود او بوده است (بروکلمان، همانجا). این ابزار که هم کار اسطرلاب و هم کار رُبع را مىکرده تنها براى یک عرض قابل استفاده بوده و بدیع اسطرلابى* روشى براى استفاده از آن در عرضهاى مختلف یافته است (قفطى، ص ۳۳۹؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). گاهى این رساله را با رساله قبلى یکى دانستهاند (رجوع کنید به بروکلمان؛ روزنفلد و احساناوغلو، همانجاها).

۳)رسالهٌ فى تصحیح المیل و عرض البلد، که خجندى در آن اندازهگیرى حداکثر میل خورشید نسبت به استواى آسمانى و تعیین عرض جغرافیایى رى را شرح داده است (روزنفلد و احساناوغلو، همانجا). او در این رساله (ص ۶۶) بیان کرده که چگونه در روزهاى مختلف سال ارتفاع نصفالنهارى خورشید را با سُدس فخرى اندازه گرفته است و گفته که عرض جغرافیایى رى را در محمدیه (یکى از محلههاى قدیمى رى؛ یاقوت حموى، ذیل «المحمّدیّه»، که باید محل رصدخانه باشد) برابر با ۳۵ درجه و ۳۴ دقیقه و ۳۸ ثانیه و ۱۵ ثالثه یافته است. متن این رساله را لویس شیخو ویرایش و در المشرق (سال ۱۱، ش ۱، کانونالثانى ۱۹۰۸، ص ۶۰ـ۶۹) منتشر کرده است.

۴) یک مسئله ریاضى به صورت قضیهاى از مثلثات کروى از خجندى در رسالهاى با عنوان مسائل متفرقه هندسیه لبعض العلماء بهجا مانده که ترجمه آلمانى آن در ۱۳۰۵ش/ ۱۹۲۶ منتشر شده است (قربانى، ۱۳۶۵ش، ص ۲۳۲ـ۲۳۳).

از خجندى چند رساله هم مى شناسیم که نسخهاى از آنها به جا نمانده است:

کتاب فى الساعات الماضیه من اللیل (سزگین، ج ۶، ص ۲۲۲)، احتمالا همان اثرى است که به گفته ابوریحان بیرونى (۱۹۸۵، همانجا) خجندى اثبات قضیه سینوسها را در آن عرضه کرده است؛ کتاب سمت القبله که ابوریحان بیرونى در رساله فى تسطیح الصور و تبطیخ الکور (ص ۹۱) از آن یاد کرده است؛ رساله الصفیحه الآفاقیه المسمىّ بالجامعه (حاجىخلیفه، ج ۱، ستون ۸۷۵)؛ کتاب العمل بالزرقاله (همان، ج ۲، ستون ۱۴۴۱). باتوجه به اینکه ابراهیمبن یحیى زرقالى* که اسطرلاب زرقالى به نام اوست در قرن پنجم مى زیست، نام رساله اخیر را باید کاتبى که با اسطرلاب زرقالى آشنا بوده است به آن داده باشد. این امکان هم هست که نام رساله همین بوده و زرقالى لقب خود را از این نوع اسطرلاب گرفته باشد (روزنفلد و احساناوغلو، همانجا).



منابع :

(۱)ابوریحان بیرونى، حکایهالآله المسمَّاه السدس الفخرى، در ابومحمود حامد بن خضر خجندى، رساله الخجندى فى المیل و عرض البلد، چاپ لویس شیخو، در المشرق، سال ۱۱، ش ۱ (کانونالثانى ۱۹۰۸)؛
(۲) همو، کتابالقانون المسعودى، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۳ـ۱۳۷۵/ ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶؛
(۳) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن، چاپ پ. بولجاکوف، در الجغرافیاالاسلامیه، ج ۲۵، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت: معهد تاریخالعلوم العربیه و الاسلامیه، ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۴) همو، مقاله البیرونى فى تسطیح الصور و تبطیخالکور، درJ. L. Berggren, “Al-Biruni on plane maps of the sphere”,در مجله تاریخ العلوم العربیه، ج ۶، ش ۱ و ۲ (۱۹۸۲)؛
(۵) حاجىخلیفه؛
(۶) ابومحمود حامدبن خضر خجندى، رساله الخجندى فى المیل و عرضالبلد، چاپ لویس شیخو، در المشرق، سال ۱۱، ش ۱ (کانونالثانى ۱۹۰۸)؛
(۷) ابوالقاسم قربانى، ریاضیدانانایرانى: از خوارزمى تا ابنسینا، تهران ۱۳۵۰ش؛
(۸) همو، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامى: از سده سوم تا سده یازدهم هجرى، تهران ۱۳۶۵ش؛
(۹) علىبن یوسف قفطى، تاریخ الحکماء، و هو مختصرالزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبارالعلماء باخبار الحکماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۱۰) حسنبن على مراکشى، جامعالمبادى و الغایات فى علم المیقات، چاپ عکسى از نسخه خطى کتابخانه طوپقاپىسراى استانبول، مجموعه احمد ثالث، ش ۳۳۴۳، فرانکفورت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛
(۱۱) احمدبن عمر نظامىعروضى، چهار مقاله، چاپ محمدقزوینى و محمدمعین، تهران ۱۳۳۳ش؛
(۱۲) یاقوت حموى؛
(۱۳) Abu Rayhan Biruni, Kitab maqalidilm al-hay’a: la trigonometrie spherique chez les Arabes de l’Est È la fin du Xe siecle, ed. and tr. Marie-Therese Debarnot, Damascus 1985.
(۱۴) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937- 1942.
(۱۵) EI2, s.v. “Al-Khudjandi” (by J. Samso).
(۱۶) David A. King, In synchrony with the heavens: studies in astronomical timekeeping and instrumentation in medieval Islamic civilization, Leiden 2004-2005.
(۱۷) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19th c.), Istanbul 2003.
(۱۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967-.
(۱۹) Mac Guckin de Slane, Catalogue des manuscrits arabes, Paris 1883-1895.
(۲۰) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه حکیم شمس الدین محمد خَفْرى(متوفی۹۵۷ه ق)

 شمس الدین محمدبن احمد، معروف به فاضل خفرى، حکیم، ریاضى دان و از دانشمندان برجسته علم هیئت و نجوم، در قرن نهم و نیمه اول قرن دهم.

۱) زندگى و آثار کلامى و فلسفى.

لقب وى شمس الدین و به سبب انتساب به خفر، از نواحى شیراز، به خفرى معروف است (قزوینى، ص ۶۴؛ افندى اصفهانى، ج ۷، ص ۸۸). در برخى تذکره ها نام خفرى به اشتباه به جاى محمد، احمد (رجوع کنید به قزوینى، همانجا؛ امین، ج ۳، ص ۱۰۷)، و به جاى خفرى، حُفرى (کحاله، ج ۸، ص ۲۵۴) یا خضرى (خواندمیر، ج ۴، ص ۶۱۱؛ احتمالا خطاى طبعى) ثبت شده است. از او با عنوان شمس الدین کاشى نیز یاد کرده اند (بغدادى، ج ۲، ستون ۲۲۹)، که این نسبت احتمالا به دلیل اقامت چندین ساله خفرى در اواخر عمرش در کاشان بودهاست.

درباره زندگى شخصى، تاریخ و محل تولد خفرى گزارش دقیقى در دست نیست، اما بر حسب تألیفاتى که از وى بر جاى مانده، احتمالا در نیمه دوم قرن نهم متولد شده است. او از حکماى عهد شاه اسماعیل اول (حک ۹۰۵:ـ۹۳۰) و شاه طهماسب صفوى (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) بوده است (شوشترى، ج ۲، ص ۲۳۳؛ افندى اصفهانى، همانجا).

برخى از فرزند وى، قوام الدین حسین بن محمد خفرى، مؤلف رساله جعفریه در حساب یاد کرده اند که همانند پدر در علوم ریاضى و هیئت تبحر خاصى داشته و رساله خود را به فارسى، در دوره شاه طهماسب صفوى و به نام شاه جعفر، حاکم فارس، نگاشته است (حاجى خلیفه، ج ۱، ستون ۵۹۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۶ش، ص ۶۴، ۲۱۷).

درباره مذهب خفرى آراى ضد و نقیضیى وجود دارد. به گفته افندى اصفهانى (همانجا) او ابتدا سنّى مذهب بوده و سپس شیعه شده است. برخى، از جمله قزوینى (همانجا) و فرصت شیرازى (ج ۲، ص ۵۸۶) وى را شیعى مذهب معرفى کرده اند که اکثر آنان به گزارش شوشترى (ج ۲، ص ۲۳۳ـ ۲۳۴) استناد کردهاند (براى بررسى بیشتر رجوع کنید به ساعتچیان، ص ۷۲ـ۷۴).

خفرى در شیراز به کسب علم پرداخت و بعدها به کاشان سفر کرد. وى ظاهرآ تا پایان عمرش در آنجا ساکن بود و به تألیف و تدریس اشتغال داشت (خواندمیر، همانجا؛ قمى، ج ۲، ص ۱۹۵). از استادان مسلّم او سید صدرالدین محمد دشتکى* است (شوشترى، ج ۲، ص ۲۳۳)، اما از دیگر استادانش اطلاع دقیقى در دست نیست. على دوانى (ج ۴، ص ۴۱۲) وى را از شاگردان جلال الدین دوانى* نیز معرفى کرده است. همچنین برخى دیگر مانند بغدادى (همانجا)، فرصت شیرازى (همانجا) و کحاله (همانجا) وى را از شاگردان سعدالدین تفتازانى* برشمردهاند، که صحیح نیست، زیرا تفتازانى از معاصران خفرى نبوده و در ۷۹۱ درگذشته است. احتمال دارد منظور از تفتازانى، سیفالدین احمدبن یحیىبن محمد نواده سعدالدین معروف به حمید تفتازانى باشد (درباره او رجوع کنید به خواندمیر، ج ۴، ص ۳۴۹). از معروفترین شاگردان خفرى، شاه طاهربن رضىالدین اسماعیل حسینى کاشانى است (شوشترى، ج ۲، ص ۲۳۵).

خفرى از معاصران شیخ على بن عبدالعالى عاملى معروف به محقق کرکى و محققثانى* و از معتمدان وى در کاشان بوده است. چنانکه گفتهاند، پاسخهاى خفرى به پرسشهاى مردم در مسائل دینى پاسخهاى عقلانى و بر طبق موازین تعلیمى شیعه امامیه بوده و محقق کرکى همه را موافق فقه امامیه دانسته است. وى حتى هنگام برخى از سفرهاى زیارتى، خفرى را جانشین خود براى مراجعات دینى و دنیوى مردم قرار مىداد (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۲۳۴؛ مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۱۵۴).

در آراى او پیوند فلسفه مشاء و اشراق، و نیز گرایشهاى عرفانى مشهود است. براى مثال، در مباحثى مانند وحدت وجود، اصالت وجود، علم بارى تعالى به اشیا، تلفیقى از آراى مشائى و اشراقى در رأى او ملاحظه مى شود.

رحلت

تاریخ وفات خفرى بنا بر یادداشتى در حاشیه نسخهاى از منتهى الادراک فى مدرک الافلاک، ۹۴۲ است (رجوع کنید به طهرانى، ص ۱۶۳). رضاقلى خان هدایت (ص ۲۰۹) تاریخ وفات وى را ۹۳۵ گزارش کرده است، اما مدرس تبریزى در ریحانه الادب (همانجا) و آقابزرگ طهرانى در طبقات اعلام الشیعه (ص ۲۱۷) وفات وى را ۹۵۷ نوشته اند. او در کاشان مدفون است (نراقى، ص ۱۴).

آثار

از خفرى آثار بسیارى در زمینههاى مختلف فلسفه، و کلام، منطق، هیئت، ریاضى، تفسیر، عرفان و نیز ابیاتى برجاى مانده است.

برخى از مهمترین آثار او در فلسفه، منطق و کلام عبارتاند از:

۱) تعلیقه بر الهیات شرح تجرید قوشچى (تهران ۱۳۸۲ش)، شامل شرح مقصد سوم از اثبات صانع تا مسئله نفى شریک از فصل دوم در صفات صانع؛

۲) حاشیه بر اوایل شرح تجرید (حائرى، ج ۵، ص ۱۳۹ـ۱۴۰)؛

۳) رساله فى اثبات واجب الوجود بالذات و صفاته، این رساله مفصّلترین اثر خفرى در اثبات واجب الوجود است که در یک مقدمه و چند مقصد نگاشته شده است (شوشترى، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۰۶؛ براى آگاهى از برخى دیگر از رسالههاى خفرى در اثبات واجبالوجود رجوع کنید به ساعتچیان، ص ۷۶ـ۷۹)؛

۴)رساله سوادالعین فى شرح حکمهالعین، که حاشیه خفرى بر شرح محمدبن مبارکشاه بخارى* بر حکمهالعین دبیرانِ کاتبى قزوینى* است (اعتصامى، ج ۲، ص ۴۴ـ۴۵)؛

۵) رساله فى تحقیق الهیولى (حائرى، ج ۲۳، بخش ۱، ص ۲۰ـ۲۱)؛

۶)رساله عبرهالفضلاء فى حلّ شبهه جذر الاصمّ یا رساله ضاله الفضلاء فى حل شبهه کلّ کلامى کاذبٌ؛

۷) حیرهالفضلاء یا حیرهالعقلاء یا حسرهالفضلاء (ساعتچیان، ص ۸۵ـ۸۶؛ براى متن رسالهها رجوع کنید به خفرى، ۱۳۸۶ش الف، ص ۲۷۱ـ۳۰۹؛ همو، ۱۳۸۶ش ب، ص ۲۶۵ـ۲۶۹)؛

۸) رساله فىالقضیه و التصدیق (حاجىخلیفه، ج ۱، ستون ۸۸۳)؛

و ۹) تفسیر آیهالکرسى (تهران ۱۳۸۰ش؛ براى گزارش تکمیلى درباره آثار خفرى رجوع کنید به ساعتچیان، ص ۷۶ـ۹۷).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقاتاعلام الشیعه: احیاء الداثر من القرنالعاشر، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۳) یوسف اعتصامى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۲، تهران ۱۳۱۱ش؛
(۴) عبداللّه بن عیسى افندى اصفهانى، ریاضالعلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۵) امین؛
(۶) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجىخلیفه، ج ۶؛
(۷) حاجى خلیفه؛
(۸) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس، تهران، ج ۵، ۱۳۴۵ش، ج ۲۳، ]بخش ۱[، ۱۳۷۶ش؛
(۹) محمدبن احمد خفرى، حیرهالفضلاء، در دوازده رساله در پارادوکس دروغگو، چاپ احد فرامرز قراملکى و طیبه عارفنیا، تهران: مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۶شالف؛
(۱۰) همو، عبرهالفضلاء، در همان، ۱۳۸۶ش ب؛
(۱۱) خواندمیر؛
(۱۲) على دوانى، مفاخراسلام، ج ۴، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۳) فیروزه ساعتچیان، «شمسالدین محمدبن احمد خفرى: فیلسوف و منجم نامدار مکتب شیراز»، کتاب ماه فلسفه، ش ۱۳ (مهر ۱۳۸۷)؛
(۱۴) نوراللّهبن شریفالدین شوشترى، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۱۵) جلالالدین طهرانى، گاهنامه ۱۳۱۱ ]شمسى[، تهران [۱۳۱۰ش]؛
(۱۶) محمدنصیربن جعفر فرصت شیرازى، آثار عجم، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۱۷) عبدالنبىبن محمدتقى قزوینى، تتمیم املالآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۸) عباس قمى، کتاب الکنى و الالقاب، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم [.بى‌تا]؛
(۱۹) عمررضا کحاله، معجمالمؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۲۰) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۲۱) حسن نراقى، آثار تاریخى شهرستانهاى کاشان و نطنز، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۲۲) رضاقلى بن محمدهادى هدایت، فهرس التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائى و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۳ش.

۲) آثار ریاضى و نجومى

آثار خفرى در این موضوعات به ویژه در عرصه نجوم، عملا ادامه سنّتى دیرپا در نجوم دوره اسلامى است که ضمن پذیرش نجوم بطلمیوسى، به آشکار کردن کاستیهاى آن نیز مىپرداخته است. رصدهاى بطلمیوس و نتایج آنها در مهمترین اثر نجومى او (یعنى کتاب مجسطى، درباره آن رجوع کنید به تحریر مجسطى*) ذکر شده و بسیار مورد توجه دانشمندان دوره اسلامى بوده است، اما چون با برخى مشاهدات و دادههاى جدید تناقض داشته، دانشمندان دوره اسلامى براى بازسازى آن کوششهاى بسیارى کردند.

این کوششها که در قرن پنجم با ابنهیثم* در الشکوک على بطلمیوس شروع شده بود، در قرن هفتم در کتاب التذکره فى الهیئه* خواجه نصیرالدین طوسى گسترش یافت و با دو اثر مهم قطب الدین شیرازى، یعنى نهایهالادراک فى درایه الافلاک و التحفهالشاهیه (که درواقع شروحى بر التذکره… نصیرالدین طوسى هستند)، و دو کتاب مهم خفرى در این عرصه (رجوع کنید به ادامه مقاله) ادامه یافت.

۱٫ بنیادى ترین تألیف خفرى در حوزه نجوم،

التکمله فى شرح التذکره است به عربى، که تألیف آن در محرّم ۹۳۲ به پایان رسیده است (خفرى، التکمله، گ ۲۶۷ر). کتاب در چهار باب، با ساختارى کاملا برابر التذکره تألیف شده است. خفرى در مقدمه (گ ۱پ) آورده که شرح خود را بر پایه یکى دیگر از شروح التذکره، یعنى شرح سیدشریف جرجانى (متکلم و فیلسوف حنفى مذهب، متوفى ۸۱۶) نوشته است (نیز رجوع کنید به صلیبا، ۱۹۹۴، ص ۱۷). التکمله نمونهاى عالى از شروح مزجى نجومى در دوره اسلامى است؛ نویسنده ابتدا سطر یا عبارت یا واژهاى را از کتاب اصلى آورده و سپس به شرح آن پرداخته است.

مطابقت متن التکمله با التذکره نشان مىدهد هیچ سطر و عبارت از التذکره در التکمله جا نیفتاده است. اندازه شروح خفرى بر مطالب کتاب تذکره یکسان نیست و از چند کلمه یا چند سطر تا چند صفحه را دربرمىگیرد. اما مفصلترین یادداشتها، مجموعه یادداشتهایى درباره فصل یازدهم از باب دوم تذکره است (رجوع کنید به نصیرالدین طوسى، ج ۱، ص ۱۹۵ـ ۲۲۳). در این فصل عمومآ طوسى، به تفصیل درباره الگوهاى سیارهاى خود بحث کرده و یادداشتهاى خفرى ناظر بر دستاوردهاى وى در دادن پارهاى از الگوهاى سیارهاى جدیدتر است (در این زمینه رجوع کنید به صلیبا، ۱۹۹۴، ص ۱۹ـ۳۲؛ نیز رجوع کنید به جفت طوسى*).

یکى از مهمترین دستاوردهاى خفرى در این باره، عرضه چهار الگوى غیربطلمیوسى براى تبیین حرکت عطارد است که سه مورد ابداع وى و یکى ابداع قوشچى است (همان، ص ۲۶ـ ۳۲). اهمیت این موضوع در آن است که بهسبب پیچیده بودن حرکت عطارد، اخترشناسان دوره اسلامى پیش از خفرى در تبیین آن اغلب درمانده بودند، چنانکه نصیرالدین طوسى (ج ۱، ص ۲۰۹) نیز صریحآ به ناتوانى خود در حل آن اعتراف کرده است.

اگرچه خفرى التکمه را بر مبناى شرح جرجانى بر تذکره طوسى نگاشته، چند کتاب دیگر، از جمله التحفه الشاهیه و نهایهالادراک، هر دو از قطبالدین شیرازى، نیز از منابع او بوده است (از جمله رجوع کنید به گ ۱۸۱پ، ۱۸۲ر، ۱۸۳پ، گ ۱۸۴پ).

به طور کلى، آراى خفرى در تکمله به گونهاى بازسازى کاملى از الگوى سیارات در نظام ستارهشناسى بطلمیوسى است. الگوى خفرى شامل تمام جنبههاى حرکت ماه، سیارات عُلوى و سفلى است. او نه تنها اشکالات ناظر به حرکت سیارات براساس نظام بطلمیوسى را حل کرد، بلکه از آراى پیشینیان خود در نظام نجومى دوره اسلامى، از جمله نصیرالدین طوسى و قطبالدین شیرازى، نیز فراتر رفت (هریک از آن دو کوشیده بودند برخى اشکالات حرکت سیارات براساس نظام بطلمیوسى را حل کنند).

قطب الدین شیرازى تصور مى کرد اشکالهاى نظام بطلمیوسى در مقیاس کیهانشناختى ـ ریاضى و با متوسل شدن به یک راهحل ریاضى منحصر به فرد (که در آن ماهیت واقعى حرکتهاى سیارات نشان داده مىشود) حلشدنى است؛ اما خفرى چنین مشکلاتى را نه از طریقى منحصر به فرد، بلکه از راه «مجموعه روشهاى ریاضى» ــ در تعامل با ملزومات رصدى و سازگار با دیدگاههاى کیهانشناختى آن دوره حلشدنى مى دانست.

از تکمله نسخههاى خطى بسیارى باقى مانده است (براى آگاهى از بخشهایى از این نسخ رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو، ص ۳۱۴؛ برکت، ص۱۸۰ـ۱۸۲؛ حائرى، ج ۱۹، ص ۸۹ـ۹۰).

چند تن از دانشمندان و نویسندگان دوره اسلامى شروحى بر تکمله (عمومآ با عنوان حاشیه) نوشتهاند که از چهار عنوان آنها خبر داریم (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۶، ص ۴۷).

۲٫ منتهى الادراک فى مُدرک الافلاک،

تألیف در ۹۱۱٫ منتهىالادراک در اصل شرحى است بر یکى از مهمترین آثار نجومى قطبالدین شیرازى، یعنى نهایهالادراک فى درایهالافلاک، و خفرى خود (گ ۱پ) به این موضوع اشاره کرده است. وى در عین حال، گفته (گ ۳پ) که از عبارات دیگر کتاب نجومى قطبالدین شیرازى، یعنى التحفهالشاهیه، نیز بهره برده و به شرح آن نیز پرداخته است. منتهىالادراک، مانند نهایهالادراک، مشتمل بر چهار بخش است که هر بخش، «مطلب» نام دارد (رجوع کنید به خفرى، منتهىالادراک، گ ۲پ؛ براى آگاهى از ساختار کلى متن و شرح رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۴، ص ۶۵ـ۶۶؛ آلوارت، ج ۵، ص ۱۶۳ـ۱۶۴)، و هر مطلب به «مقصد»هایى تقسیم شده است. اگرچه منتهىالادراک در شرح نهایهالادراک است، اما از گونه شروح دقیق متن اصلى نیست، بلکه به نظر مىرسد خفرى به طور کلى هریک از موضوعهاى مورد بحث قطبالدین را بررسى و در صورت لزوم به شرح آن پرداخته است. براین اساس، حجم منتهىالادراک حتى از متن اصلى نهایهالادراک نیز کمتر است.

این موضوع، به ویژه در شرح مقاله اول نهایه الادراک، نمایان است که خفرى آن را در قالبى کوتاهتر از متن اصلى شرح کرده است (رجوع کنید به خفرى، منتهىالادراک، گ ۴پ ـ ۲۱ر). ذکر دو عنوان از آثار قطبالدین شیرازى در کتابى که درواقع شرحِ یکى از آثار اوست، نشان مىدهد که خفرى قصد داشته از هر دو متن، در موضوعهایى که قطبالدین در آثار متفاوت خود، بهتر به آنها پرداخته است، سود ببرد و کاملتر به آنها و احیانآ حل مطلب بپردازد. بر همین اساس، خفرى روى هم رفته هیچکدام از اشکالات قطبالدین شیرازى بر نظام سیارهاى بطلمیوسى را بدون پاسخ نگذاشته است. قدرت نوآورى نجومى خفرى در منتهى الادراک به سطح نوشته هاى او در تکمله نمى رسد، با این ملاحظه که منتهىالادراک تقریبآ ۲۱ سال پیش از تکمله نوشته شده است.

خفرى منتهىالادراک را به نام دو تن از امراى وقت کاشان، امینالدین محمد کاشانى (رجوع کنید به گ ۲پ) و زینالدین على بن هبه اللّه کاشانى (همان، گ ۳ر)، تألیف کرده است. از منتهىالادراک چند نسخه خطى به جا مانده، اما تعداد آنها بسیار کمتر از نسخههاى خطى باقى مانده از تکمله است؛ شاید به اینسبب که تکمله از منتهىالادراک کاملتر است یا در آموزش کاربرد بیشترى داشته است (براى آگاهى از نسخههاى خطى منتهىالادراک رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو، ص ۳۱۴؛ برکت، ص ۱۹۶ـ۱۹۷؛ حائرى، ج ۱۹، ص ۳۹۴ـ۳۹۵؛ حسینى اشکورى، ج ۴، ص ۶۵ـ۶۶). منتهىالادراک، بر اساس شناختى نادرست از نسخه خطى آن، کتاب علمالهیئه نیز معرفى شده، اما به عقیده صلیبا (۲۰۰۴، ص ۵۸ـ۶۰) احتمالا علمالهیئه ویرایشى موجز از منتهىالادراک است.

۳٫ رسالهُ حلِّ مالاینحلُّ مِن مسائل الهیئه،

که به اختصار حلُّ مالاینحلّ نیز نامیده مىشود. نام این رساله، برگرفته از عنوان فصل یازدهم از باب دومِ التذکره نصیرالدین طوسى (ج ۱، ص ۱۹۵) است (نیز رجوع کنید به خفرى، التکمله، گ ۱۵۳پ). ظاهرآ خفرى با جمعآورى آراى خود در دو کتاب قبلى و پس از آنکه توانست فراتر از سیدشریف جرجانى و قطبالدین شیرازى به شرح نکات و پیچیدگیهاى مطروحه نصیرالدین طوسى در التذکره بپردازد، احساس کرده است باید کتابى تألیف کند تا صورت نهایى دستاوردهایش را، به صورت فشرده، در این زمینه مطرح سازد. این کتاب در هفت بخش، هرکدام با عنوان «مقصد»، تألیف کرده است (براى آگاهى از عناوین بخشها رجوع کنید به فاضل، ۱۳۵۵ش، ج ۱، ص۴۲۰ـ۴۲۱، و براى آگاهى از هدف کلى خفرى در تألیف این کتاب رجوع کنید به صلیبا، ۲۰۰۰، ص ۵۰۱ـ ۵۰۳). از حلّ مالاینحلّ چند نسخه خطى باقى مانده است (رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو؛ فاضل، همانجاها). بخش کوتاهى از مقدمه اثر را صلیبا (۲۰۰۰، ص۵۰۰) به چاپ رسانده است (براى آگاهى بیشتر درباره این کتاب رجوع کنید به همان، ص ۵۰۰ـ ۵۰۵).

۴٫ رساله فى تحقیق الزاویه و دفع الشبهه الوارده

(رجوع کنید به اشراق، ص ۲۹۳)، در ریاضیات، به عربى، و درباره تعریف زاویه براساس گفته نصیرالدین طوسى در همین زمینه در کتاب التذکره و شامل افزودههاى خفرى بر این تعریف. این رساله به نام رساله فى الزاویه (عظیمى، ج ۱۳، ص ۱۵۷) نیز شناخته شده است. بنابر محتواى این رساله، کتابى نیز که عمومآ تعلیقه بر تحریر اقلیدس شناخته مىشود (رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص ۳۵۳؛ برکت، ص ۱۹۴)، همین رساله است. خفرى این رساله را پس از التکمله، تألیف نموده، زیرا در انتهاى آن از التکمله یاد کرده است (حائرى، همانجا).

۵٫ رساله فى حدود الالفاظ المستعمله فى البراهین الهندسیه، در موضوع ریاضى، که انتساب آن به خفرى قطعى نیست (فاضل، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۳۱۸).

۶٫ طول بلده مکه و عرضها، رسالهاى در جغرافیاى ریاضى و تعیین طول و عرض مکه (برکت، ص ۱۹۷).

منابع متعدد (از جمله حسینى اشکورى، ج ۲۱، ص ۳۳۴، ج ۲۳، ص ۱۴۵ـ۱۴۶؛ افشار و دانش پژوه، ج ۶، ص ۱۹۵، ۳۱۲ـ۳۱۳، ۴۳۲)، رسالهاى به زبان فارسى و در موضوع رمل را نیز از خفرى دانسته اند. در این میان معلوم نیست چرا روزنفلد و احسان اوغلو (ص ۳۱۳) رساله فى حل الاشکال الوارده على شکل الخامس عشر من اصول اقلیدس، تألیف ابوالحسن بن احمد کاشى (رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص۳۵۲)، را از خفرى دانستهاند.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) محمدکریم اشراق، بزرگان جهرم، تهران ۱۳۵۱ش؛
(۳) ایرج افشار و محمدتقى دانش پژوه، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه ملى ملک، ج ۶، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۴) محمد برکت، کتابشناسى مکتب فلسفى شیراز، شیراز ۱۳۸۳ش؛
(۵) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، تهران، ج ۹، بخش ۱، ۱۳۴۶ش، ج ۱۹، ۱۳۵۰ش؛
(۶) احمد حسینى اشکورى، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش؛
(۷) محمدبن احمد خفرى، التکمله فى شرح التذکره، نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۱۲۰۲۶؛
(۸) همو، منتهى الادراک فى مدرک الافلاک، نسخه خطى کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، ش ۱۲۶۰؛
(۹) حبیب اللّه عظیمى، فهرست نسخ خطى کتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران، ج ۱۳، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۰) محمود فاضل، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، مشهد ۱۳۶۳ش ـ؛
(۱۱) همو، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى مشهد، ج ۱، مشهد ۱۳۵۵ش؛
(۱۲) محمودبن مسعود قطب الدین شیرازى، نهایهالادراک فى درایهالافلاک، نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، ش ۳۵۰۶؛
(۱۳) W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin , Berlin 1887-1899.
(۱۴) Muhammad b. Muhammad Nasir al-Din Tusi, Nasir al-Din al-Tusi’s memoir on astronomy=Al-Tadhkira fiilm al-hay`a, ed. and tr. F.J. Ragep, New York 1993.
(۱۵) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin I‌hsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19th c.), Istanbul 2003.
(۱۶) George Saliba, “Sams al-Din al-Hafri’s (d. 1550) , last work on theoretical astronomy”, in Sciences techniques et instruments dans le monde iranien (xe- xixe siecle): actes du colloquetenu a l’Universite de Teheram (7-9 juin 1998), ed. N. Pourjavady and Z.Vesel, Tehran: Presses Universitaires d’Iran, 2004.
(۱۷) idem “A sixteenth – century Arabic critique of Ptolemaic astronomy: the work of Shams al-Din al-Khafri”, Journal for the history of astronomy, vol.25, pt.1, no.78 (Feb. 1994).
(۱۸) idem, “The ultimate challenge of Greek astronomy: Hall ma la yanhall of Shams al-Din al-Khafri (d. 1550)”, in Sic itur ad astra: studien zur Geschichte der Mathematik und Naturwissenschaften Festschrift fur den Arabisten Paul Kunitzsch zum 70. Geburtstag, ed. Menso Folkerts and Richard Lorch, Wiesbanden: Harrassowitz, 2000.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه ابوعلى حسن‌ حُبوبى(سده چهارم)

 ابوعلى حسن‌بن حارث خوارزمى، ریاضی‌دان، فقیه و قاضى ایرانى فعال در نیمه دوم سده چهارم. نام و نسب و نسبت وى در متون، مختلف است. در آغاز نسخه‌اى از کتاب الاستقصاء وى در کتابخانه آستان قدس رضوى (ش ۵۲۳۹، گ ۱پ)، نام مؤلف «ابوعلى الحسن‌بن حرب الحُبوبى» آمده که احتمالا حرب، مُصَحّفِ حرِث (حارث) است.

در نسخه دیگرى از این اثر در همین کتابخانه، در موضع مشابه (ش ۲ر۵۵۲۲، گ ۱پ)، «الحسن‌بن الحرث الخیوقى» آمده، اما به نظر می‌رسد در اصل «الحبوبى» بوده و بعدها فرد دیگرى آن را به «الخیوقى» (منسوب به خیوه، شهرى در نزدیکى خوارزم قدیم) تغییر داده است. نسبت حبوبى در فهرست کتابخانه نیز به صورت خیوقى ثبت شده است (رجوع کنید به گلچین‌معانى، ج ۸، ص ۲۶ـ۲۷، ۳۷۶ـ ۳۷۷؛ فکرت، ص ۴۶).

همچنین در نسخه‌اى خطى از استخراج الاوتار ابوریحان بیرونى* (کتابخانه دانشکده لیدن، ش ۱۰۱۲)، از ابوعلى یک بار به صورت «قاضى ابی‌على الحسین‌بن الحرث الحبوبى» و هشت سطر پایین‌تر به صورت الجنوبى یاد شده است (ابوریحان بیرونى، ۱۳۵۵ش، ص ۱۹). درنتیجه سوترــکه نخست با استناد به نسخه شماره ۹۸۶ کتابخانه بودلین دانشگاه آکسفورد، نام او را حسن‌بن حارث حَبوبى خوانده بود (۱۹۰۰، ص ۱۹۷، ش ۴۹۱)ــ در ترجمه آلمانى استخراج الاوتار صورت حسین‌بن حارث جنوبى را با تردید پذیرفت (رجوع کنید به همو، ۱۹۱۰ـ۱۹۱۱، ص ۱۷). فلوگل نیز، در تصحیح کشف الظنون حاجی‌خلیفه (ج ۱، ص ۲۷۴)، ضبط جنوبى را بر حبوبى ترجیح داده است (قس همان، چاپ بیروت، ج ۱، ستون ۸۰، که در متن «حبوبى» آمده است).

اما با توجه به نسخه‌اى از نامه ابوالوفاى بوزجانى* به حبوبى، که در آن وى را «الفقیه ابوعلى الحسن‌بن حارث الحبوبى» خطاب کرده است (رجوع کنید به کندى و موالدى، ص ۲۰) و نیز ذکر نام وى در کهن‌ترین نسخه مفتاح‌الحساب غیاث‌الدین جمشید کاشانى با عنوان «ابی‌علی‌الحسن» (گ ۱۱۵ر، ۱۱۷ر) یا «ابی‌الحسن» (گ ۱۱۶ر) بن الحارث حبوبى، پژوهشگران ضبط حُبوبى را بر دیگر صورتها ترجیح داده‌اند.

درباره خاستگاه حبوبى اطلاعى نیست، جز آنکه در نسخه‌هاى الکامل ابن‌اثیر، در ضمن حوادث سال ۲۷۹، از رباطى در نزدیکى شهر خوارزم به‌نام حبوبه/ جبوه/ حیوه یاد شده است و چه‌بسا صورت اصلى آن حبوبه، و حبوبى منسوب بدانجا باشد، هرچند که مصححان الکامل غالبآ صورت جبوه را بر دو صورت دیگر ترجیح داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶، ج ۷، ص ۴۵۹، نیز رجوع کنید به همان، چاپ محمد یوسف دقاق، ج ۶، ص ۳۷۲).

درباره زندگى وى آگاهى چندانى در دست نیست. براساس برخى شواهد و قراینى چون نامه‌نگاریهایش با بوزجانى (رجوع کنید به ابونصر عراق، ص ۲؛ کندى و موالدى، همانجا) و نیز ذکر اثباتهایى از وى در استخراج الاوتار (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به احتمال بسیار دوره فعالیتهاى علمى او نیمه دوم سده چهارم بوده است.

بروکلمان (ذیل، ج ۱، ص ۸۵۷) و برخى فهرست‌نگاران (مثلا گلچین معانى، ج ۸، ص ۲۶ـ۲۷) با استناد به اینکه در آغاز برخى نسخه‌هاى الاستقصاء حبوبى (از جمله نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۵۲۳۹) از اهداى این کتاب به آتسز خوارزمشاه (حک : ۵۲۱ـ۵۵۱) سخن به میان آمده است  حبوبى را، به‌اشتباه، از دانشمندان سده ششم دانسته‌اند؛ اما در برخى دیگر از نسخ الاستقصاء، نام خوارزمشاهى که حبوبى اثر خود را به وى تقدیم کرده، ذکر نشده و پیداست که واژه «آتسز» از افزوده‌هاى کاتبان است.

احتمالا حبوبى لقب خوارزمشاه را براى یکى از دو فرزند دانش‌دوست مأمون‌بن مأمون خوارزمشاه (بنیان‌گذار دولت خوارزمشاهیان آل مأمون)، یعنى ابوالحسن على (حک : ۳۸۷ـ ح ۳۹۰) یا ابوعلى مأمون (حک ۳۹۰:ـ۴۰۷)، به‌کار برده، زیرا حبوبى رساله‌اى نیز به نام ابوالحسن (یا ابوالحسین) احمدبن محمد سهلى (سهیلى) خوارزمى، وزیر دانشور و دانش‌دوست این خاندان، نوشته بوده است (ابن‌عدیم، ج ۳، ص ۱۱۰۸).

آثار حبوبى عبارت‌اند از:

۱)الاستقصاء و التجنیس فى علم الحساب، یا به اختصار الاستقصاء، درباره حساب وصایا (براى دست‌نویسها رجوع کنید به سوتر، ۱۹۰۰؛ بروکلمان، همانجاها؛ سزگین، ج ۵، ص ۳۳۶؛ اوکتایى، ج ۳، ص ۲۰۳؛ گلچین معانى؛ فکرت، همانجاها). کحاله (ج ۳، ص ۲۱۴) نام این کتاب را الاحتساب آورده است. الاستقصاء تقریبآ به سبک جبر و مقابله محمدبن موسى خوارزمى* نوشته شده، با این تفاوت که در الاستقصاء شمار مثالها اندک است، اما هر مثال با روشهاى گوناگون حل شده است.

حبوبى به کتاب خوارزمى توجه خاص داشته و در برخى موارد به اشکالات آن اشاره کرده، که به نظر وى یا از نویسنده است یا از کاتب (نسخه خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۲۳پ). در مواردى نیز اشکال موردنظر حبوبى حتى به متن چاپى کتاب خوارزمى نیز راه یافته است (رجوع کنید به خوارزمى، ص ۷۰ـ۷۱).

حبوبى در دیباچه الاستقصاء (نسخه خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۱پ ـ ۲ر) ویژگى آن را چنین یاد کرده است: «من در این کتاب حل مسائل وصایا را با بهره‌گیرى از روشهاى حساب جبر و مقابله و روشهاى هندسى و به کارگیرى روش خَطَأین، دینار و درهم، خطوط و سطوح شرح داده‌ام. چندى از این روشها را از پیشینیان برگرفته‌ام… و چندى دیگر از روشها را خود بر پایه اصول قدما و پیروى از روشهاى آنان به دست آورده‌ام و در این کتاب از آوردن نمونه‌ها و فروعِ بسیار، دورى گزیده‌ام ازآن‌رو که هدف، ذکر روشها بود.» از این میان، روش سطوح، موردتوجه غیاث‌الدین جمشید کاشانى* قرار گرفته، زیرا وى در بخش حساب وصایاى کتاب مفتاح‌الحساب، در حل سه مثال از روش حبوبى نیز در کنار روش جبر و مقابله* استفاده کرده است (رجوع کنید به ص۲۵۵ـ۲۵۶، ۲۵۸؛ قس حبوبى، نسخه‌خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۲۱پ).

۲) کتاب السهلى، درباره مذهب شافعى و حنفى، که حبوبى آن را به درخواست ابوالحسن سهلى و به نام وى نوشت (ابن‌عدیم، ج ۳، ص ۱۱۰۸).

۳) دو برهان بر یک قضیه هندسى در کتاب استخراج الاوتار بیرونى. اگر خط شکسته ABC با دو ضلع نابرابر AB و BC، در کمان ABC از دایره‌اى محاط باشد و از نقطه D (وسط کمان ABC)، عمودِ DE را بر ضلع بزرگ‌تر خط شکسته (AB) فرود آوریم، پاى این عمود، وسطِ خط شکسته ABC خواهد بود (رجوع کنید به شکل).

ابوریحان بیرونى این قضیه را به عنوان نخستین قضیه کتاب استخراج الاوتار خود (رجوع کنید به ۱۳۶۷، ص ۴ـ۵) مطرح و برهانهاى گوناگونى از ریاضی‌دانان یونانى و مسلمان، و از جمله دو برهان از ابوعلى حبوبى، نقل کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۶ـ۲۵). برهانهاى حبوبى برهانهاى دهم و یازدهم این قضیه است (رجوع کنید به همان، ص ۱۲، ۱۷).

فهرست‌نگار کتابخانه آستان‌قدس احتمال داده است که رساله بی‌عنوانى در حساب، که با نسخه‌اى از الاستقصاء در یک مجموعه است (ش ۵۵۲۲)، از ابوعلى حبوبى باشد. این رساله در فهرست مزبور با عنوان «رساله در حساب» آمده است (رجوع کنید به گلچین معانى، ج ۸، ص ۳۷۶).



منابع :

(۱) ابن‌اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۲) همان، ج ۶، چاپ محمدیوسف دقاق، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳) ابن‌عدیم، بغیهالطلب فى تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت [?۱۴۰۸/ ۱۹۸۸[؛
(۴) ابوریحان بیرونى، تحریر استخراج الاوتار، پژوهش و نگارش ابوالقاسم قربانى، (تهران?۱۳۵۵ش)؛
(۵) همو، رسائل‌البیرونى، رساله ۱: رساله فى استخراج الاوتار فی‌الدائره، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۶) ابونصر عراق، رسائل ابی‌نصر منصوربن عراق الی‌البیرونى، رساله :۸ رساله فى معرفهالقسى الفلکیه، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۷) عبدالعلى اوکتایى، فهرست کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۳، مشهد ۱۳۰۵ش؛
(۸) مصطفی‌بن عبداللّه حاجی‌خلیفه، کشف‌الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۹) همان، چاپ گوستاو فلوگل، لندن ۱۸۳۵ـ۱۸۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۰) حسن‌بن حارث حبوبى، الاستقصاء و التجنیس فى علم الحساب، نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۵۲۳۹؛
(۱۱) همان، ش ۲ر۵۵۲۲؛
(۱۲) محمدبن موسى خوارزمى، المختصر فى حساب‌الجبر و المقابله، چاپ فردریش رزن، لندن ۱۸۳۰؛
(۱۳) غیاث‌الدین جمشید کاشانى، مفتاح‌الحساب، نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، ش ۳۱۸۰؛
(۱۴) همان، چاپ احمد سعید دمرداش و محمد حمدى حفنى شیخ، قاهره [? ۱۹۶۷[؛
(۱۵) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۱۶) عمررضا کحّاله، معجم المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۷) احمد گلچین معانى، فهرست کتب خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۸، مشهد ۱۳۵۰ش؛

(۱۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۱۹) Edward Stewart Kennedy and Mustafa Mawaldi, “Abu al-Wafa” and the Heron Theorems”, Journal for the history of Arabic science, vol. 3, no. 1 (spring 1979);
(۲۰) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(۲۱) Heinrich Suter, “Das Buch der Auffindung der Sehnen im Kreise von Abu-al Raihan Muh. al-Biruni”, Bibliotheca mathematica, XI (1910-1911);
(۲۲) idem, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه محمدمؤمن‌ حسینى تنکابنى دیلمى «حکیم مؤمن»(متوفى ح ۱۱۱۰)

حکیم مؤمن ، شهرت محمدمؤمن‌بن محمدزمان حسینى تنکابنى دیلمى (متوفى ح ۱۱۱۰)، پزشک و داروشناس دوره صفوى، مؤلف کتاب معروف تحفهالمؤمنین*. به‌رغم معروفیت بسیار تحفهالمؤمنین، از زندگى حکیم مؤمن مطلب چندانى نمی‌دانیم. به نوشته خود او (ص ۳)، پدر و جدش پزشکان دربار صفوى و اجدادشان نیز پزشک بودند.

از شمار فراوان واژه‌هاى دیلمى به کار رفته در تحفه المؤمنین شاید بتوان نتیجه گرفت که در زمان تألیف این اثر، روزگارى طولانى از مهاجرت آنها به اصفهان سپرى نشده بوده است. از میان اخلاف او نیز از تعدادى پزشک اطلاع داریم (رجوع کنید به ادامه مقاله). ریو (ج ۲، ص ۴۷۷)، براساس آشنایى حکیم مؤمن با آثار پزشکى و مفردات هندى، حدس‌زده که وى مدتها در هند می‌زیسته است.

درباره اینکه او طبیب مخصوص شاه سلیمان صفوى بوده است (رجوع کنید به حکیم مؤمن، مقدمه محمود نجم‌آبادى، ص ۹) سندى در دست نیست و اینکه در کتابهاى تاریخ دوره صفوى نامى از او نیست، این احتمال را سست می‌کند، مضافاً که حکیم مؤمن (ص ۳)، به نوشته خودش، فقط «ملازم رکاب» شاه سلیمان بوده است. وى شیعه بوده (بغدادى، ج ۲، ستون ۳۰۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۳۲۵) و بنابر آثارش، به تصوف گرایش داشته و از تمایلات و تعصبات خشک مذهبى دور بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

از برخى فرزندان و نوادگان او آثارى باقی‌مانده است،

از جمله خرقه، کتابى درباره بیماریهاى تناسلى و قوه باه، نوشته فرزندش محمد تنکابنى، که در برخى منابع آن را اثر مرتضى قلی‌خان شاملو دانسته‌اند، اما آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۷، ص ۱۴۹ـ۱۵۰؛همو، ۱۳۷۲ش، ص ۶۵۰) این نظر را رد کرده و مرتضى قلی‌خان را که امیر بوده داراى چنین دانشى ندانسته است (نیز رجوع کنید به منزوى، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش، ج ۱، ص ۵۴۹).

فیلسوف‌الدوله (ج ۱، ص۱۸۰ـ۱۸۱)، میرزاسید احمدبن حسین شریف حسینى تنکابنى (سده سیزدهم)، حکیم‌باشى فتحعلی‌شاه، مؤلف مطلب‌السئوال، رساله اسهالیه، و مترجم برءالساعه محمد بن زکریاى رازى به فارسى، را نیز از نوادگان او دانسته است؛البته ظاهراً احمد تنکابنى، برخلاف آنچه در مطرح الانظار آمده است، نه از جانب مادر، که از طرف پدر به حکیم مؤمن می‌رسد. همچنین فرزندان او، حبیب‌اللّه مجدالاطباء و نصراللّه خان شمس‌الاطباء، نیز پزشک بوده‌اند (همان، ج ۱، ص ۱۸۱)، حاج میرسیدعلى نجف‌آبادى یا تنکابنى (متوفى ۱۳۶۲)، عالم دینى، نیز نسبش به حکیم مؤمن می‌رسد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۴، ص ۱۳۸۱ـ۱۳۸۲؛کتابى، ج ۱، ص ۲۱۶).

سنگ قبرى به نام محمد مؤمن متوفى ۹۲۳ را، که در صحن مقبره ملکشاه و خواجه نظام‌الملک در اصفهان است، برخى به‌اشتباه از آن حکیم مؤمن دانسته‌اند (هنرفر، ص ۲۴۳؛مهدوى، ص ۳۱۵).

آثار

۱) تبصرهالمؤمنین (تألیف ۱۰۸۶)، در رد شیوخ اسلام و ائمه جمعه و محمدطاهر شیخ‌الاسلام قمى صاحب حکمه العارفین و دفاع از صوفیه (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۱۱، ص ۵۹۳؛حائرى، ج ۱۰، بخش ۴، ص ۲۰۱۰ـ۲۰۱۲). برخى احتمال ضعیفى داده‌اند که مؤلف این کتاب محمدمؤمن طالقانى (سده یازدهم) باشد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۷۴۷؛همو، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۳۲۵).

۲)شرح داستان مرموز، شرحى فلسفى بر داستانى رمزى که به نوشته حکیم مؤمن از هندوستان به خراسان فرستاده شده بود (حائرى، ج ۱۰، بخش ۳، ص ۱۱۹۸).

۳) نسخه معجون معجزنما، که احتمال داده شده است از حکیم مؤمن باشد (رجوع کنید به همان، ج۱۰، بخش۳، ص ۱۱۹۶). ۴)معالجات طیور (منزوى، ۱۳۷۴ش، ج ۵، ص ۳۹۱۸).

برخى تحفه عباس‌شاهى، به نام شاه عباس اول صفوى (حک : ۹۹۶ـ۱۰۳۸)، را تألیف حکیم مؤمن دانسته‌اند (رجوع کنید به میرزایف و بولدیریف، ج ۲، ص ۸۰۸؛منزوى، ۱۳۷۴ش، ج ۵، ص ۳۳۴۳)؛اما با توجه به تاریخ درگذشت حکیم مؤمن، قطعاً این کتاب از او نیست.

براى نسخه‌ها و منتخبات تحفه رجوع کنید به تحفه المؤمنین*



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الروضه النضره فى علماء الماه الحادیه عشره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) همان: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ علی‌نقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۴) همان : نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۵) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجی‌خلیفه، ج ۶؛
(۶) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، تهران، ج۱۰، بخش ۳، ۱۳۴۸ش، ج۱۰، بخش ۴، ۱۳۵۲ش؛
(۷) حکیم مؤمن؛
(۸) عبدالحسین فیلسوف‌الدوله، کتاب مطرح الانظار فى تراجم اطباء الاعصار و فلاسفه الامصار، ج ۱، (تبریز) ۱۳۳۴، چاپ افست تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکى، طب اسلامى و مکمل، ۱۳۸۳ش؛
(۹) محمدباقر کتابى، رجال اصفهان (در علم و عرفان و ادب و هنر)، اصفهان ۱۳۷۵ش ـ؛
(۱۰) احمد منزوى، فهرست مشترک نسخه‌هاى خطى فارسى پاکستان، اسلام‌آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش؛
(۱۱) همو، فهرستواره کتابهاى فارسى، تهران ۱۳۷۴ش ـ؛
(۱۲) مصلح‌الدین مهدوى، تذکره القبور، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ش؛
(۱۳) عبدالغنى میرزایف و آلکساندر نیکالایویچ بولدیریف، فهرست دست‌نویس‌هاى شرقى در آکادمى علوم تاجیکستان، ترجمه گل‌نساء یعقوبى و نرجس اکبرداریان، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۱۴) لطف‌اللّه هنرفر، گنجینه آثار تاریخى اصفهان، اصفهان ۱۳۴۴ش؛

(۱۵) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, London 1966.

 

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه حمداللّه مستوفى(متوفی۷۵۰ه ق)(مصحح شاهنامه )

 حمداللّه مستوفى، مورخ، جغرافیانویس و شاعر سده هشتم. در برخى نسخه‌هاى خطىِ تاریخ گزیده، نام وى حُمَد آمده، اما حمداللّه مشهور و متداول است (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ۱۳۶۲ش الف، مقدمه نوائى، ص یا) و در ذیل تاریخ گزیده تألیف زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفى (ص ۲۵) نیز همین نام ذکر شده است. حمداللّه مستوفى در حدود سال ۶۸۰ در قزوین به دنیا آمد (رجوع کنید به اقبال آشتیانى، ص ۵۲۳).

وى از خانواده مستوفیان شیعه مذهب قزوین بود که در اصل عرب بودند و نسبشان به حرّبن یزید ریاحى* مى‌رسید. آنان از زمان معتصم (حک : ۲۱۸ـ۲۲۷) تا زمان قادر عباسى (حک : ۳۸۱ـ۴۲۲) بیشتر اوقات والى قزوین بودند و بعد از آن به شغل استیفا منصوب و به مستوفى معروف شدند (حمداللّه مستوفى، ۱۳۶۲ش الف، ص ۸۱۱ـ۸۱۲، مقدمه نوائى، ص ه ). جدّ دوم وى، امین‌الدین نصر، مستوفى عراق بود (براون، ج ۳، ص ۸۷). پدر حمداللّه در پایان عمر از خدمات دولتى کناره گرفت (حمداللّه مستوفى، ۱۳۶۲ش الف، همان مقدمه، ص ح). سه برادر حمداللّه نیز مشاغل حکومتى داشتند (همان، ص ۸۱۲، مقدمه نوائى، ص ط) و پسر او، زین‌الدین، ذیلى بر تاریخ گزیده نوشته است.

اطلاعات راجع به حمداللّه مستوفى منحصر به نوشته‌هاى خود اوست. وى از جوانى به خدمات دولتى اشتغال داشت و چند بار «جامع‌الحساب ممالک» نوشت (همو، ۱۳۶۲ش ب، ص ۲۷). او به تبریز، بغداد، شیراز و اصفهان سفر کرد و مدتى در بغداد «تقدیر اموال» (تقریر اموال) برعهده او بود. پس از کشته شدن سعدالدین ساوجى* در سال ۷۱۱ و استقلال رشیدالدین فضل‌اللّه همدانى* در کار وزارت، حمداللّه از جانب رشیدالدین به حکومت و استیفاى قزوین، ابهر، زنجان و منطقه طارم علیا و طارم سُفلا منصوب شد (همو، ۱۳۶۲ش الف، ص ۵۹۸، مقدمه نوائى، ص ط ـ ى؛ همو، ۱۳۶۲ش ب، ص ۲۹).

ظاهراً وى از مشاغل دیوانى یا از اموال موروثى، املاک بسیارى داشته، چنان‌که در طومار تقسیم‌نامه آب باغهاى قزوین از وى نام برده شده است (همو، ۱۳۶۲ش الف، همان مقدمه، ص ى). پس از کشته شدن خواجه‌رشیدالدین در ۷۱۸، حمداللّه مستوفى از ملازمان پسر وى، غیاث‌الدین محمد، شد. از تاریخ کشته شدن غیاث‌الدین در ۷۳۶ به بعد، از احوال حمداللّه مستوفى اطلاعى در دست نیست.

رحلت

او یقینآ بعد از سال ۷۴۴، که ذیل ظفرنامه را نوشته، درگذشته (همو، ۱۳۷۷ش، پیشگفتار نصراللّه رستگار، ص سه) و به نوشته اقبال‌آشتیانى (همانجا)، در ۷۵۰ درگذشته است. آرامگاه حمداللّه، معروف به گنبددراز، که یکى از بناهاى عهد مغول است، همچنان در قزوین باقى است. این آرامگاه یک بار در ۱۳۱۰ش و بار دیگر در ۱۳۱۹ش تعمیر شد (گلریز، ج ۲، ص ۱۶۲).

حمداللّه مستوفى از جوانى در دستگاه خواجه رشیدالدین فضل‌اللّه همدانى بود و با دانشمندان مصاحبت داشت (براون، همانجا؛ گلریز، ج ۲، ص ۱۶۱) و به‌ویژه از خواجه رشیدالدین بهره بسیارى برد و هر چند، به گفته خودش در تاریخ گزیده (ص ۲ـ۳)، فن تاریخ کار او نبود، ولى ارتباطش با رشیدالدین سبب شد به تألیف آثار تاریخى بپردازد.

آثار

از آثار حمداللّه مستوفى،

تاریخ گزیده*،

ظفرنامه*،

ذیل ظفرنامه (هر سه در تاریخ) و

نزهه‌القلوب* (در جغرافیا) در دست است.

بغدادى نیز در هدیه‌العارفین (ج ۱، ستون۱۱۰)، کتابى به‌نام مفاخرالتواریخ (مواخرالتواریخ) را به او نسبت داده است (رجوع کنید به گلریز، همانجا).

نخستین کار علمى حمداللّه مستوفى، تصحیح شاهنامه و مقابله نسخه‌هاى متعدد آن، به مدت شش سال، بود. پس از آن به سرودن ظفرنامه پرداخت. حمداللّه مستوفى غیر از ظفرنامه اشعار دیگرى نیز دارد که در آثار دیگرش آمده است (رجوع کنید به حمداللّه مستوفى، ۱۳۶۲ش الف، ص ۴، ۱۶؛ همو، ۱۳۶۲ش ب، ص ۳۷، ۷۸). خواندمیر نیز اشعارى از او نقل کرده است (رجوع کنید به ج ۳، ص ۱۹۲ـ۱۹۳).



منابع:

(۱) عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیمورى، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۲) اسماعیل بغدادى، هدیه‌العارفین، ج ۱، در حاجى‌خلیفه، ج ۵؛
(۳) حمداللّه مستوفى، تاریخ گزیده، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران ۱۳۶۲ش الف؛
(۴) همو، ظفرنامه، به‌انضمام شاهنامه ابوالقاسم فردوسى، چاپ عکسى از نسخه خطى مورخ ۸۰۷ هجرى در کتابخانه بریتانیا، ش ۲۸۳۳ Or.، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۵) همو، کتاب نزهه‌القلوب، چاپ گى‌لسترنج، لیدن ۱۹۱۵، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش ب؛
(۶) خواندمیر؛
(۷) زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفى، ذیل تاریخ گزیده، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۸) محمدعلى گلریز، مینودر، یا، باب‌الجنه قزوین، (قزوین )۱۳۶۸ش؛

(۹) Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.3. Cambridge 1928.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه اَیدُمِر جَلْدَکی‌(کیمیادان‌ )( سده‌ هشتم‌)

 اَیدُمِربن‌ علی‌(بن‌ ایدمر) ، ملقب‌ به‌ عزالدین‌، کیمیادان‌ کثیرالتألیف‌ سده‌ هشتم‌. او آخرین‌ کیمیادان‌ برجسته‌ مسلمان‌ در دوره‌ای‌ است‌ که‌ این‌ علم‌ از لحاظ‌ نظری‌ و عملی‌ به‌ غرب‌ منتقل‌ شده‌ بود (رجوع کنید به هولمیارد، ص‌۱۰۰). نام‌ او و نام‌ پدرانش‌ را، به‌ اختلاف‌، چنین‌ ضبط‌ کرده‌اند: ایدمربن‌ علی‌بن‌ ایدمر (آربِری‌ ، ج‌۵، ص‌۹؛ آلوارت‌ ، ج‌۳، ص‌۵۳۵؛ بروکلمان‌ ، ج‌۲، ص‌۱۷۳)، ایدمربن‌ علی‌ (حاجی‌خلیفه‌، ج‌۱، ستون‌۲۳۰، ۲۴۱)، علی‌بن‌ اَیدِمُربن‌ علی‌بن‌ ایدمر (بغدادی‌، ج‌۱، ستون‌ ۷۲۳)، اَیدِمُربن‌ علی‌بن‌ محمد (فاضل‌ خلیل‌ ابراهیم‌، ص‌۶۱۳) و ایدمربن‌ علی‌بن‌ عبداللّه‌ (لوکلر، ج‌۲، ص‌۲۸۰؛ نیز رجوع کنید به زرکلی‌، ج‌۵، ص‌۵).

مؤلفان‌ متأخر، او را در اصل‌ ایرانی‌ و از قریه‌ جَلْدَک‌ خراسان‌ دانسته‌اند (اعتمادالسلطنه‌، ج‌۴، ص‌۲۲۳۷؛ کوربن‌، ص‌۶۶ـ۶۷، مقدمه‌ لوری‌ ، ص‌۲۷). جز آنچه‌ خود او در برخی‌ آثارش‌ نوشته‌، اطلاعی‌ از زندگی‌اش‌ در دست‌ نیست‌ (فاضل‌ خلیل‌ ابراهیم‌، ص‌۶۱۴). وی‌، به‌ گفته‌ خودش‌، در دمشق‌ و قاهره‌ اقامت‌ داشته‌ و برای‌ درک‌ محضر استادان‌ فن‌ و گردآوری‌ کتابهای‌ راجع‌ به‌ کیمیا هفده‌ سال‌ در عراق‌، آسیای‌ میانه‌، یمن‌، حجاز و مغرب‌ سفر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تکمله‌ ۵ ـ ۶، ذیل‌ مادّه‌).

از استادان‌ او اطلاعی‌ نداریم‌ (فاضل‌ خلیل‌ ابراهیم‌، همانجا). بقیه‌ عمرش‌ را احتمالاً صرف‌ نوشتن‌ کرده‌، زیرا دست‌کم‌ ۲۵ کتاب‌ نوشته‌ است‌ که‌ برخی‌ از آنها چند جلدی‌اند (هولمیارد، همانجا). از نسخه‌های‌ متعدد آثار باقیمانده‌ او می‌توان‌ حدس‌زد که‌ مورد مراجعه‌ و استفاده‌ بسیار بوده‌اند (د. اسلام‌ ، چاپ‌ اول‌، ج‌۴، ص‌۱۰۱۱).

مذهب

براساس‌ نوشته‌هایش‌ می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ وی‌ شیعه‌ مذهب‌ بوده‌ است‌ (رجوع کنید به آقابزرگ‌ طهرانی‌، ج‌۳، ص‌۸۹؛ کوربن‌، همان‌ مقدمه‌، ص‌۲۸). در مورد سال‌ درگذشت‌ او اختلاف‌ نظر وجود دارد؛ آن‌ را در ۷۴۳ (آربری‌، همانجا)، ۷۵۰ (کوربن‌، ص‌۶۷)، ۷۶۱ یا ۷۶۲ (همانجا؛ بروکلمان‌، ج‌۲، ص‌۱۷۳؛ > ذیل‌ <، ج‌۲، ص‌۱۷۱) ذکر کرده‌اند.

جلدکی‌ را آخرین‌ نماینده‌ معروف‌ گرایش‌ رمزی‌ و باطنی‌ در کیمیای‌ اسلامی‌ دانسته‌اند (لوکلر، همانجا؛ د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تکمله‌ ۵ـ۶، همانجا)، که‌ در کنار خواص‌ اصلی‌ اشیا، ویژگیهای‌ سحرآمیز و باطنی‌ برای‌ آنها قائل‌ بوده‌ است‌ (سارتون‌، ۱۹۴۴، ص‌۲۲۶، به‌ نقل‌ از هولمیارد).

زبان‌ نوشته‌های‌ جلدکی‌، همچون‌ دیگر کیمیاگرانِ این‌ گرایش‌، ابهام‌آمیز و دشوار است‌ ( د. اسلام‌ ، چاپ‌ اول‌، ج‌۴، ص‌۱۰۱۲)، که‌ به‌ منظور پنهانکاری‌، تعمداً دشوارتر هم‌ شده‌ است‌ (سارتون‌، ۱۹۲۳، ص‌۵۳۴، به‌ نقل‌ از ویدمان‌). اهمیت‌ آثار او از نظر تاریخ‌ شیمی‌، به‌ سبب‌ نقل‌قولهای‌ فراوان‌ وی‌ از منابعی‌ است‌ که‌ بخشی‌ از آنها از دست‌ رفته‌ است‌، و مقایسه‌ آنچه‌ جلدکی‌ نقل‌ کرده‌ با آنچه‌ از آن‌ منابع‌ باقی‌مانده‌، نشان‌دهنده‌ دقت‌ وی‌ در نقل‌ گفته‌های‌ دیگران‌ است‌ (هولمیارد، ص‌۱۰۱).

جلدکی‌ در آثارش‌ از بیش‌ از ۴۲ کتاب‌ جابربن‌ حیان‌، و تعداد کثیری‌ از کتابهای‌ دیگر نویسندگان‌ یونانی‌، هندی‌، ایرانی‌ و عرب‌، چون‌ ابن‌اُمَیل‌ (کیمیاگر سده‌ چهارم‌)، ابن‌سینا، مَسْلَمَه‌بن‌ احمد مَجْریطی‌، خالدبن‌ یزید، حسین‌بن‌ علی‌ طغرایی‌، بلینوس‌ (آپولونیوس‌) تیانایی‌ (سارتون‌، ۱۹۷۵، ج‌۳، بخش‌۱، ص‌۷۵۹؛هولمیارد، همانجا)، ابن‌ ارفع‌ رأس‌، سیماوی‌، هِرْمِس‌ و دیگران‌ نام‌ برده‌ ( د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تکمله‌ ۵ـ ۶، همانجا) و به‌ آنها ارجاع‌ داده‌ یا آرای‌ آنها را تفسیر کرده‌ است‌ (برای‌ اطلاع‌ از برخی‌ از این‌ منابع‌ رجوع کنید به سزگین‌، ج‌۴، فهرست‌، ص‌۳۶۱) ولی‌ چگونگی‌ نقل‌ گفته‌های‌ گذشتگان‌ نشان‌ می‌دهد که‌ آنها را به‌ خوبی‌ درک‌ نکرده‌ است‌ (سارتون‌، ۱۹۴۴، همانجا، به‌ نقل‌ از هولمیارد).

شواهدی‌ در دست‌ است‌ مبنی‌ بر اینکه‌ وی‌ در زمینه‌ شیمی‌ تجربه‌ عملی‌ نیز داشته‌ است‌ (د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تکمله‌ ۵ـ ۶، همانجا)؛از جمله‌، نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ روش‌ جدا کردن‌ نقره‌ از طلا با استفاده‌ از اسیدنیتریک‌ (سارتون‌، ۱۹۷۵، ج‌۳، بخش‌۱، ص‌۷۶۰؛حکمت‌ نجیب‌ عبدالرحمان‌، ص‌۲۷۸) و قانون‌ نسبتهای‌ ثابت‌ مواد در ترکیبات‌ شیمیایی‌ پی‌برده‌ (حکمت‌ نجیب‌ عبدالرحمان‌، همانجا؛شکیل‌، ص‌۹۰)، فرآیند اُکسایش‌فلزات‌ را وصف‌ کرده‌ و می‌دانسته‌ است‌ که‌ با اکسیده‌ شدن‌ فلزات‌، مواد معینی‌ به‌ وجود می‌آیند که‌ رنگ‌ و خواص‌ ویژه‌ خود را دارند (شکیل‌، ص‌۹۱؛برای‌ موارد دیگر رجوع کنید به همانجا).

ارزیابی‌ آثار پرشمار او دشوار است‌، زیرا مستلزم‌ آگاهی‌ و تسلط‌ بر منابع‌ گسترده‌ کیمیایی‌ مورد استفاده‌ اوست‌. چنین‌ بررسی‌ای‌ را کسانی‌ چون‌ روسکا، استیپلتون‌ و هولمیارد آغاز کرده‌اند (سارتون‌، ۱۹۷۵، همانجا).

آثار

برخی‌ از آثار او عبارت‌اند از:

البدرُالمنیر فی‌ اسرارالاکسیر،الدُّرّالمنثور، و کشفُ السُتور که‌ هر سه‌، شرح‌ وی‌ بر شذورالذهب‌ فی‌ فن‌السلامات‌ از علی‌بن‌ موسی‌ ارفع‌ رأس‌ هستند؛

البرهان‌ فی‌ اسرار علم‌المیزان‌ ، اثری‌ در چهار باب‌ در زمینه‌های‌ کیمیا، تاریخ‌ طبیعی‌، طبیعیات‌ و مابعدالطبیعه‌، مشتمل‌ بر شروح‌ وی‌ بر رساله‌ منسوب‌ به‌ بلینوس‌ درباره‌ اجساد سبعه‌ (فلزات‌ و سیارات‌)، و درباره‌ اجساد سبعه‌ و «میزان‌» (نسبت‌)های‌ ترکیب‌ از نظر جابربن‌ حیان‌. هانری‌ کوربن‌ شرح‌ جلدکی‌ بر کتاب‌ السبعه‌ بلینوس‌ و متن‌ ترجمه‌ شده‌ عربی‌ کتاب‌ السبعه‌ را، که‌ اصل‌ آن‌ باقی‌نمانده‌، از عربی‌ به‌ فرانسه‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به کوربن‌، ص‌۸۷ـ۱۳۰). دو باب‌ از کتاب‌السبعه در سِرّالقدماء فی‌ علم‌ الکیمیا در ۱۴۱۲/۱۹۹۲ در بیروت‌ چاپ‌ شده‌ است‌؛

المصباح‌ فی‌ اسرار علم‌المفتاح‌ که‌ در مقدمه‌ آن‌ تاریخ‌ مختصری‌ از کیمیای‌ دوره‌ اسلامی‌ آورده‌ و پس‌ از آن‌ توضیح‌ داده‌ که‌ جابربن‌ حیان‌ سه‌ هزار جلد کتاب‌ تصنیف‌ کرده‌ بوده‌ که‌ المصباح‌ خلاصه‌ پنج‌ جلدی‌ آن‌ آثار است‌ (لوکلر، ج‌۲، ص‌۲۸۱)، این‌ کتاب‌ در ۱۳۰۲/۱۸۸۴ در قاهره‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (سرکیس‌، ج‌۱، ستون‌۷۰۳ـ۷۰۴)؛

نهایه‌ الطَلَب‌ فی‌ شرح‌ المکْتَسَب‌ ، شرحی‌ مفصّل‌ بر کتاب‌ العلم‌ المکتسب‌ فی‌ زراعه‌ الذهب‌ اثر ابوالقاسم‌ عراقی‌، که‌ به‌ همراه‌ متن‌ فارسی‌ آن‌ در ۱۳۰۷/۱۸۹۰ در بمبئی‌ چاپ‌ سنگی‌ شده‌ است‌ (سارتون‌، ۱۹۷۵، همانجا)؛

کنزالاختصاص‌ و دُرّه الغوّاص‌ فی‌ معرفه‌ اسرار علم‌ الخواص‌ ، درباره‌ اجرام‌ سماوی‌ و زمینی‌، گیاهان‌، سنگهای‌ معدنی‌ و علوم‌ غریبه‌، که‌ در ۱۳۰۹/۱۸۹۲ در بمبئی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (سرکیس‌، ج‌۱، ستون‌۷۰۴)؛

نتائجُ الفِکَر فی‌ الفحص‌ عن‌ احوالِ الحَجَر ، چاپ‌ بدون‌ تاریخ‌ در بولاق‌ (همانجا؛برای‌ فهرست‌ کامل‌ آثار جلدکی‌ رجوع کنید به بغدادی‌، ج‌۱، ستون‌۷۲۳ـ۷۲۴؛بروکلمان‌، > ذیل‌ <، ج‌۲، ص‌۱۷۲؛فاضل‌ خلیل‌ ابراهیم‌، ص‌۶۱۹ـ۶۲۵؛طائی‌، ص‌۳۵۶ـ۳۵۸).

هانری‌ کوربن‌، شرح‌ او بر خطبه‌البیان‌ منسوب‌ به‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ را از روی‌ نسخه‌ خطی‌ به‌ فرانسه‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به کوربن‌، ص‌۲۹ـ۵۵) و پیر لوری‌ مواضع‌ جلدکی‌ را در این‌ شرح‌، دلیل‌ شیعه‌ بودن‌ او دانسته‌ است‌ (همان‌، مقدمه‌، ص‌۲۸). بیشتر آثار او به‌ صورت‌ نسخه‌های‌ خطی‌ (سارتون‌، ۱۹۷۵، همانجا) در کتابخانه‌های‌ دنیا پراکنده‌اند (از جمله‌ رجوع کنید به پرچ‌، ج‌۲، ص‌۴۶۵، ۴۶۸ـ۴۶۹، ۴۷۳ـ۴۷۵؛همو، ج‌۴، ص‌۱۳۴ـ۱۳۵؛آلوارت‌، همانجا؛آربری‌، ج‌۱، ص‌۴۳، ج‌۵، ص‌۹، ج‌۶، ص‌۲، ۱۷، ۱۶۶، ج‌۷، ص‌۹۳؛حمارنه‌، ص‌۳۷۱، ۳۷۳ـ۳۷۴، ۳۷۶).

در کتابخانه‌های‌ ایران‌ نیز نسخه‌ خطی‌ برخی‌ آثار او به‌ صورت‌ منفرد یا در مجموعه‌ها محفوظ‌اند (صدرایی‌ خوئی‌، ج‌۳۶، ص‌۳۲ـ۳۳، ۵۴، ۷۵ـ ۷۶، ۸۱ـ۸۲، ۸۴ـ ۸۵، ۱۲۵ـ ۱۲۶، ۱۴۵ـ ۱۴۶، ۱۶۰ـ۱۶۲؛افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌۱۱، ص‌۹۲ـ۹۳؛دانش‌پژوه‌، ج‌۱، ص‌۳۵۶، ۶۴۶؛برای‌ ترجمه‌های‌ فارسی‌ آثار او رجوع کنید به منزوی‌، ج‌۵، ص‌۳۹۴۱، ۳۹۴۴ـ۳۹۴۵).



منابع‌:

(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) اعتمادالسلطنه‌؛
(۳) ایرج‌ افشار و محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ الفبایی‌ مؤلفان‌، مصنفان‌، گردآورندگان‌ کتابخانه‌ ملی‌ ملک‌ ، تهران‌ ۱۳۷۵ش‌؛
(۴) اسماعیل‌ بغدادی‌، هدیه العارفین‌ ، ج‌۱، در حاجی‌خلیفه‌، ج‌۵؛
(۵) حاجی‌خلیفه‌؛
(۶) حکمت‌ نجیب‌ عبدالرحمان‌، دراسات‌ فی‌ تاریخ‌ العلوم‌ عندالعرب، موصل‌ ۱۳۹۷/۱۹۷۷؛
(۷) سامی‌ خلف‌ حمارنه‌، فهرس‌ مخطوطات‌ دارالکتب‌ الظاهریه‌: الطب‌ و الصیدله، چاپ‌ اسماء حمصی‌، دمشق‌ ۱۳۸۹/۱۹۶۹؛
(۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌۱، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌؛
(۹) خیرالدین‌ زرکلی‌، الاعلام‌ ، بیروت‌ ۱۹۹۹؛
(۱۰) یوسف‌ الیان‌ سرکیس‌، معجم‌ المطبوعات‌ العربیه‌ و المعرّبه، قاهره‌ ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۴۱۰؛
(۱۱) علی‌ جمعان‌ شکیل‌، الکیمیاء فی‌ الحضاره‌ الاسلامیه، قاهره‌ ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۱۲) علی‌ صدرایی‌ خوئی‌، فهرست‌ نسخه‌های‌خطی‌ کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ ، ج‌۳۶، قم‌ ۱۳۷۷ش‌؛
(۱۳) فاضل‌ احمد طائی‌، اعلام‌ العرب‌ فی‌ الکیمیاء، بغداد [ ۱۹۸۱ ]؛
(۱۴) فاضل‌ خلیل‌ ابراهیم‌، «عزالدین‌ أیدمرالجلدکی‌: مکانته‌ العلمیه‌ و مؤلفاته‌ فی‌ الکیمیاء»، مجله‌ معهد المخطوطات‌ العـربیه، ج‌۲۹، ش‌۲ (شوال‌ ۱۴۰۵ـ ربیع‌الآخر ۱۴۰۶)؛
(۱۵) احمد منزوی‌، فهرستواره‌ کتابهای‌ فارسی‌ ، تهران‌ ۱۳۷۴ش‌ ـ ؛

(۱۶) W. Ahlwardt, Die Handschriften-Verzeichnisse der Koniglichen Bibliothek zu Berlin: Verzeichniss der arabischen Handschriften , vol.3, Berlin 1891;
(۱۷) Arthur John Arberry, The Chester Beatty Library: a handlist of the Arabic manuscripts , Dublin, vol. 2, 1956, vol.5, 1962, vol.7, 1964;
(۱۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litterature , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۱۹) Henry Corbin, L’alchimie comme art hieratique , Paris 1986;
(۲۰) EI 1 , s.v. “Al-Kimiya” (by E. Wiedemann);
(۲۱) EI 2 , suppl ., fascs 5-6, Leiden 1982, s.v. ” A l-Djildaki” (by G. Strohmaier);
(۲۲) Eric John Holmyard, Alchemy , Middlesex, Engl. 1957;
(۲۳) Lucien Leclerc, Histoire de la medecine arabe , New York 1971;
(۲۴) Wilhelm Pertsch, Die arabischen Handschriften der Herzoglichen Bibliothek zu Gotha , Gotha, vol.2, 1880, vol.4 [n.d.(;
(۲۵) George Sarton, “Fourteenth critical bibliography )Review of Wiedemann, Zur Alchemie[” , ISIS , vol. 5 (1923);
(۲۶) idem, Inroduction to the history of science , Malabar, Fla. 1975;
(۲۷) idem, “Sixty-sixth critical bibliography [Review of Eric John Holmyard, ، Aidamir A l-Jildaki’, Iraq , 4 (1937), pp. 47-53″[ ,ISIS , vol.35 (1944);
(۲۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967- .

دانشنامه جهان اسلام    جلد ۱۰ 

زندگینامه محمود چَغْمینى(متوفی۶۱۸ه ق)(ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و پزشکی‌نویس ایرانى)

 محمودبن محمدبن عمر، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و پزشکی‌نویس ایرانى. آگاهیهاى ما درباره زندگى او بسیار محدود است. وى به چغمین، شهرى در منطقه خوارزم*، منسوب است (زرکلى، ج ۷، ص ۱۸۱؛ قربانى، ص ۲۱۹). تاریخهاى متعددى براى زمان فوت او ذکر کرده‌اند، از جمله ۶۱۸ (زرکلى، همانجا؛ کحّاله، ج ۱۲، ص ۱۹۸)، ۷۴۵ و ۷۴۷ (حائرى، ج۱۰، بخش ۱، ص ۵۱۲؛ قربانى، همانجا).

از سویى، اسماعیل‌پاشا بغدادى (ج ۲، ستون ۴۱۰) سال پایان تألیف یکى از آثار او را ۸۰۸ ثبت کرده است. قرائنى وجود دارد که تاریخ ۶۱۸ یا حوالى آن درست‌تر از دیگر زمانهاست. در دو عنوان از آثار چغمینى به زمان تقریبى تألیف اثر اشاراتى وجود دارد: در باب پنجم از مقاله نخست کتاب الملخص فی‌الهیئه (ص۱۰؛ درباره این کتاب رجوع کنید به ادامه مقاله) چغمینى از موضع اوج خورشید و سیارات در ابتداى سال ۱۵۱۷ ذی‌القرنینى (=سلوکى) و در اواسط رساله قُوَی‌الکواکب و ضعفُها (ص ۲۵۰) از همین مختصات براى سال ۱۵۱۶ ذی‌القرنینى یاد کرده که مقارن سال ۶۰۰ هجرى است. چغمینى در ابتداى رساله تلخیص کتاب اوقلیدس (ص ۱۶) نوشته است که این کتاب را به درخواست شهاب‌الدین ابی‌سعدبن عمران خوارزمى خیوقى تألیف کرده است.این شهاب‌الدین خیوقى(=خیوفى) به احتمال زیاد همان شخصى است که در سال ۶۱۷، در جریان نخستین یورشهاى لشکر مغول به ایران، مورد مشورت سلطان محمدخوارزمشاه قرار گرفت (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۱۲، ص ۳۶۲ـ ۳۶۳).

سومین قرینه در مورد دوران زندگى چغمینى، وجود دستنویسهایى کهن از آثار اوست. وجود دستنویسى متعلق به سال ۶۱۵ از کتاب تلخیص کتاب اوقلیدس (رجوع کنید به ص ۲۴۶) و نیز دستنویسى از کتاب الملخص او کتابت شده به سال ۶۴۴ (رجوع کنید به کراوزه، ص ۵۰۹ـ۵۱۰)، موضوع مدت زندگى او تا سالهاى ۷۴۵ و ۸۰۸ را کاملا منتفى می‌سازد. تاریخ ۶۱۸ کمابیش مورد توجه بروکلمان (ج ۱، ص ۶۲۴، >ذیل<، ج ۱، ص ۸۶۵) و روزنفلد و احسان‌اوغلو (ص ۱۹۸) نیز قرار گرفته است. تقریبآ هیچ آگاهى دیگرى درباره زندگى چغمینى به‌دست نیامده است.

آثار

چغمینى مجموعه متنوعى در موضوعهاى ریاضیات، ستاره‌شناسى و پزشکى است. از او این آثار به‌جا مانده است :

۱)رساله فى قوى الکواکب و ضعفها، رساله کوچکى در ستاره‌شناسى، که از آن چند نسخه خطى وجود دارد (رجوع کنید به سلان، ص ۴۶۸). این رساله، براساس نسخه‌اى در ایران، چاپ عکسى شده است (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۴ش، ص ۲۴۹ـ ۲۵۳)؛

۲)الضرب،رساله کوچکى در ریاضیات، احتمالا از چغمینى (دانش‌پژوه، ج ۱۶، ص ۳۹۶ـ۳۹۷)؛

۳) صورالحساب (همان، ج ۱۶، ص ۳۹۶)؛

۴) رساله فى حساب التِسع (حائرى، ج۱۰، بخش۴، ص۲۰۲۱ـ۲۰۲۳؛ بروکلمان، ج۱، ص۶۲۴)؛

۵)منظومه فی‌الجبر و المقابله، منظومه‌اى ۲۵ بیتى درباره مسائل مقترنات جبر و مقابله. حائرى این منظومه را در فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى (ج ۱۰، بخش ۴، ص ۲۰۲۳ و پانویس ۲) به چاپ رسانده است؛

۶)شرح طرق الحساب فى المسائل الوصایا، که فقط بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۸۶۵) آن را به چغمینى نسبت داده است؛

۷) تلخیص کتاب اوقلیدس. این کتاب مهم‌ترین اثر باقى مانده از چغمینى در موضوع ریاضیات دوره اسلامى به شمار می‌رود. غرض او، به گفته خودش (ص ۶۸)، تهیه متنى متوسط (نه موجز و نه مفصّل) از اصول اقلیدس بوده است. بر این اساس، چغمینى در این خلاصه گزارشى به وجود آورده است شامل مهم‌ترین گزاره‌هاى طرح شده در اصول، بدون توجه به قضایاى مختلفى که در ترجمه‌هاى گوناگون اصول هست (در این باره رجوع کنید به تحریر اصول اقلیدس*).

در خلاصه‌اى که چغمینى تهیه کرده، به ترجمه‌هاى در دسترس او، اینکه کدام متن اساس کار بوده است و اینکه گزاره‌هاى این خلاصه از کدام ترجمه اصول گرفته شده‌اند، هیچ‌گونه اشاره‌اى وجود ندارد. براساس دستنویسى از این متن، متعلق به سال ۶۱۵ (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۴ش الف، ص ۲۴۶)، این تلخیص تقریبآ سى سال پیش از نگارش تحریر اصول خواجه نصیرالدین طوسى تهیه شده است. خلاصه چغمینى براساس تنها دستنویس باقى مانده از آن (رجوع کنید به سزگین، ج ۵، ص ۱۱۵؛ قربانى، ص ۲۱۹) در ۱۳۸۴ش در قم چاپ عکسى شده است.

۸)الملخص فى الهیئه، مهم‌ترین کتاب چغمینى در علم نجوم و شامل دو مقاله (درباره این کتاب رجوع کنید به آلوارت، ج ۵، ص ۱۵۷ـ ۱۵۸؛ گلچین معانى، ج ۸، ص ۴۴۴ـ۴۴۵)، که احتمالا در سال ۶۱۸ تألیف شده است (استورى، ج ۲، بخش ۱، ص ۵۰؛ براى آگاهى از نسخه‌هاى خطى این کتاب رجوع کنید به گلچین معانى، همانجا؛ روزنفلد و احسان‌اوغلو، ص ۱۹۸ـ۱۹۹؛ حائرى، ج ۱۰، بخش ۱، ص ۵۱۲).

چغمینى در این کتاب درباره مهم‌ترین مباحث نجوم، بدون توجه به چگونگى اثبات یا تبیین آنها، گزارشى داده است. این کتاب بسیار مورد توجه دانشمندان پس از وى قرار گرفته، به‌طورى که شرحها و حاشیه‌هاى متعددى بر آن نوشته شده است (براى گزارشى از شروح این کتاب رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛ حاجی‌خلیفه، ج ۲، ستون ۸۱۹ـ۸۲۰؛ >تاریخ منابع نجوم در دوره عثمانى<، ج ۱، ص ۲۴، ۴۰ـ۴۱).

ابوترابى همدانى در مقدمه خود بر ترجمه فارسى این کتاب (چغمینى، ۱۳۸۳ش، مقدمه، ص ۸۶۸ـ۸۶۹؛درباره این ترجمه رجوع کنید به ادامه مقاله)، یازده عنوان از حواشى، شروح و ترجمه آن را معرفى کرده است. از مهم‌ترین شروح آن، شرح موسی‌بن محمود قاضی‌زاده رومى است (درباره ساختار این شرح رجوع کنید به آلوارت، ج ۵، ص ۱۵۸ـ ۱۵۹؛براى آگاهى از نسخه‌هاى خطى این شرح رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛>تاریخ منابع نجوم در دوره عثمانى<، ج ۱، ص ۸ـ ۹؛گلچین معانى، ج ۸، ص ۲۲۵ـ۲۲۹؛علینقى منزوى، ج ۱۱، ص ۵۹ـ۶۱).

الملخص بارها به چاپ رسیده است (از جمله رجوع کنید به سرکیس، ج ۱، ستون ۷۰۲) و از آن چند ترجمه فارسى وجود دارد (رجوع کنید به احمد منزوى، ج ۴، ص ۲۸۵۸ـ ۲۸۵۹). یکى از این ترجمه‌ها اثر محمدبن عمر اندقانى در قرن هشتم است که ابوترابى همدانى آن را به چاپ رسانده است (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۳ش، ص ۸۷۵ـ۹۱۵). در قرن دوازدهم، محمدزمان‌بن محمدصادق انباله‌جى دهلوى شرح ـترجمه‌اى از این کتاب به زبان فارسى پدید آورد (رجوع کنید به احمد منزوى، ج ۴، ص ۲۹۱۱ـ ۲۹۱۲). الملخص در ۱۸۹۳ به کوشش ردولف و هوخهایم به آلمانى ترجمه و چاپ شد.

۹)قانونچه، مهم‌ترین اثر چغمینى در موضوع پزشکى، مشتمل بر ده مقاله. این کتاب به بررسى طب نظرى و عملى اختصاص دارد و در آن به توضیح ۶۵ بیمارى پرداخته شده است (درباره ساختار کتاب رجوع کنید به عرفانیان، ج ۱۹، ص ۴۰۴ـ ۴۰۹؛براى آگاهى از دستنویسهاى آن رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۸۲۶؛ششن و همکاران، ص ۱۸۴ـ۱۸۶؛حائرى، ج ۱۹، ص ۱۸، ۹۷؛افشار و دانش‌پژوه، ج ۱، ص ۵۶۵).

چغمینى در ابتداى قانونچه (ص ۱) نوشته که این کتاب را به صورت برگزیده‌اى از آثار متقدمان خود پدید آورده است. او از کتاب خاصى نام نبرده، اما شباهت نام آن به قانون ابن‌سینا باعث شده است که این کتاب را خلاصه قانون بدانند (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۷، ص ۷۵). قانونچه بارها به چاپ رسیده (رجوع کنید به مشار، ج ۶، ستون ۸۵ـ ۸۶) و بر آن شروح متعددى نوشته شده است (رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛عرفانیان، ج ۱۹، ص۳۱۰ـ۳۱۲) که از جمله آنها شرح فاضل بغدادى (رجوع کنید به آلوارت، ج ۵، ص ۵۵۶ـ ۵۵۸)، تاج‌الدین حکیم‌زاده (ششن و همکاران، ص ۱۸۶) و حسین‌بن محمد استرآبادى (همانجا) است. قانونچه را میرقوام‌الدین سیفى قزوینى در ۱۱۰۶ به نظم درآورده است (رجوع کنید به حائرى، ج ۱۹، ص ۷۱ـ۷۲؛علینقى منزوى، ج ۱۱، ص ۹۰ـ۹۲).

این کتاب بارها به فارسى ترجمه شده است (براى مشخصات آنها رجوع کنید به احمد منزوى، ج ۵، ص۴۰۲۰). یکى از این ترجمه‌ها به نام مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب، کار محمدسعید بخت‌بن مولوى میرعبدالعزیز قادرى کشمیرى در قرن چهاردهم است که در دهلى به چاپ رسیده است (رجوع کنید به احمد منزوى، ج۵، ص ۳۷۰۰؛باشتنى و همکاران، ج ۱، ص ۶۲۳). جدیدترین ترجمه فارسى نیز کار محمدتقی‌میر است که در ۱۳۵۰ش و ۱۳۶۲ش به‌چاپ رسیده است (باشتنى و همکاران، همانجا).

علاوه بر منظومه فى الجبر و المقابله، از چغمینى چند بیت عربى نیز باقى مانده است، شامل هفت بیت ابتداى کتاب تلخیص (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۴ش الف، ص ۱۶ـ۱۷) و یک قصیده (رجوع کنید به همان، ص ۲۴۷ـ۲۴۹). بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۸۶۵) کتابى به نام القوامى فى الحساب را به چغمینى نسبت داده، اما قربانى (ص۲۲۰) آن را متعلق به ابونصر سموأل‌بن یحیى مغربى دانسته است.



منابع :

(۱) ابن‌اثیر؛
(۲) ایرج افشار و محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست کتابهاى خطى کتابخانه ملى ملک، ج ۱، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۳) موسی‌الرضا باشتنى، مهین فضائلى جوان، و عباس کیهانفر، فهرست کتابهاى فارسى شده چاپى از آغاز تا سال ۱۳۷۰، مشهد ۱۳۸۰ش؛
(۴) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجی‌خلیفه، ج ۶؛
(۵) محمودبن محمد چغمینى، «ترجمه کهن الملخص فى الهیئه چغمینى»، از محمدبن عمر اندقانى، چاپ آرش ابوترابى همدانى، در نامه معانى: یادنامه استاد احمد گلچین معانى، به‌کوشش بهروز ایمانى، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۶) همو، تلخیص کتاب اوقلیدس، چاپ عکسى از نسخه خطى کتابخانه سریزدى، ش ۹۸، چاپ صادق حسینى اشکورى، قم ۱۳۸۴ش الف، همو، رساله فى قوى الکواکب و ضعفها، چاپ عکسى از نسخه خطى کتابخانه سریزدى، ش ۲ر۹۸، چاپ صادق حسینى اشکورى، قم ۱۳۸۴ش ب؛
(۷) همو، قانونچه، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۶۱۱۱؛
(۸) همو، الملخص فى الهیئه، نسخه خطى کتابخانه لیدن هلند، ش ۱ر۲۳۴، میکروفیلم کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۹) حاجی‌خلیفه؛
(۱۰) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، تهران، ج۱۰، بخش ۱، ۱۳۴۷ش، ج۱۰، بخش ۴، ۱۳۵۲ش، ج ۱۹، ۱۳۵۰ش؛
(۱۱) احمد حسینى اشکورى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش؛
(۱۲) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد دانشگاه تهران، ج ۱۶، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۱۳) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۱۴) یوسف الیان سرکیس، معجم‌المطبوعات العربیه و المعربه، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۱۵) رمضان ششن، جمیل آقپنار، و جواد ایزگى، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى باللغات العربیه و الترکیه و الفارسیه فى مکتبات ترکیا، استانبول ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۶) غلامعلى عرفانیان، فهرست کتب خطى کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد آستان قدس رضوى، ج ۱۹، مشهد ۱۳۸۰ش؛
(۱۷) ابوالقاسم قربانى، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامى: از سده سوم تا سده یازدهم هجرى، تهران ۱۳۶۵ش؛
(۱۸) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۹) احمد گلچین معانى، فهرست کتب خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۸، مشهد ۱۳۵۰ش؛
(۲۰) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۲۱) احمد منزوى، فهرستواره کتابهاى فارسى، تهران ۱۳۷۴ش ـ؛
(۲۲) علینقى منزوى، فهرست نسخ خطى کتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران، ج ۱۱، تهران ۱۳۷۵ش؛

(۲۳) W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin, Berlin 1887- 1899;
(۲۴) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۲۵) Max Krause, “Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker”, Quellen und studien zur Geschichte der Mathematik, Astronomie und Physik, pt. B: study 3 (1936);
(۲۶) Osmanlι astronomi literatu ru tarihi=History of astronomy literature during the Ottoman period, compiled by Ekmeleddin I‌hsanoglu et al., ed. Ekmeleddin I‌hsanoglu, I‌stanbul 1997;
(۲۷) Boris A. Rozenfeld and Ekmeledin I‌hsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19thc.), I‌stanbul 2003;
(۲۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967-;
(۲۹) M. Le Baron de Slane, Catalogue des manuscrits arabes, Paris 1883- 1895;
(۳۰) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey, vol. 2, pt.1, London 1972.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲

زندگینامه شهاب‌الدین عبداللّه‌ «حافظِ ابرو» (متوفی۸۳۳ه ق)

 مورخ و جغرافیانویس ایرانى سده هشتم و نهم. نام کامل وى مولانا شهاب‌الدین عبداللّه‌بن لُطف‌اللّه‌بن عبدالرشید و شهرتش حافظ ابروست (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۲۸ش، ص ۹؛ خوافى، ج ۳، ص ۲۶۶). برخى مؤلفان نام وى را با نام پدرش اشتباه کرده‌اند، چنان‌که عبدالرزاق سمرقندى (متوفى ۸۸۷؛ ج ۲، دفتر۱، ص ۳۷۷) و، به پیروى از او، خواندمیر (متوفى ۹۴۲؛ ج ۴، ص ۸) نام و لقب نورالدین لطف‌اللّه را براى حافظ ابرو ذکر کرده‌اند (نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص۶۰۰).

سبب شهرت وى به حافظ ابرو به روشنى دانسته نیست. اعتمادالسلطنه در این باره وجوهى ذکر کرده است: گفته‌اند وى ابروى پیوسته خوش‌نما و زیبایى داشته و نیز گفته‌اند اهل اَبر در نزدیکى بسطام بوده و ابرى به ابرو تحریف شده است. درباره سبب نامگذارى وى به حافظ نیز گفته‌اند وى حافظ قرآن مجید یا احادیث پیامبر بوده است (ص ۱۶۴ـ ۱۶۵). سامى (ذیل «حافظ آبرو») شهرت وى را حافظ آبرو ذکر نموده است.

برخى در توجیه این قرائت گفته‌اند که چون در خواف به مظهر قنات، آبرو می‌گفته‌اند، وى را براى تمایز از دیگر افراد ملقب به حافظ، حافظ آبرو (حافظِ ساکن محله آبرو) خوانده‌اند (حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج۱، مقدمه حاج سیدجوادى، ص پانزده، پانویس ۲)، اما این وجه درست به‌نظر نمی‌رسد (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۹ـ۱۰؛ نیز رجوع کنید به دوبیت شعر از حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، ص ۱).

از تاریخ تولد حافظ ابرو اطلاع دقیقى در دست نیست. برخى محققان معاصر، حدس زده‌اند که در سال ۷۶۳ به دنیا آمده باشد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، مقدمه بیانى، ص چ؛ همو، ۱۳۴۹ش، مقدمه مایل هروى، ص نه؛ منزوى، ج ۶، ص ۳۹۴۸). درباره زادگاه او نیز اختلاف وجود دارد. حافظ‌ابرو در مقدمه تاریخ ملوک کرت، خود را با نسبت بهدادنى (اهل بِهدادین، از قراى خواف) معرفى کرده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، همان مقدمه، ص سیزده).

خوافى، مورخ معاصر حافظ‌ابرو، نیز از وى با نسبت خوافى یاد کرده است (رجوع کنید به همانجا)، اما عبدالرزاق سمرقندى (همانجا) و خواندمیر (همانجا) زادگاه او را هرات نوشته‌اند و حاجی‌خلیفه (ج ۲، ستون ۹۵۱) نیز او را هروى خوانده است. نسبت حافظ به هروى شاید ازآن‌روست که در زمان او، ناحیه خواف از لحاظ ادارى و دیوانى، جزو هرات به‌شمار می‌رفته است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۹۸۲، ج ۲، ص ۳۷).

حافظ ابرو احتمالا در خردسالى همراه پدر یا خانواده‌اش به همدان کوچید (اذکائى، ج ۱، ص ۳۷۹) و در آنجا پرورش یافت و به تحصیل پرداخت (عبدالرزاق سمرقندى؛ خواندمیر، همانجاها). او نیمه اول زندگی‌اش را در همدان و بلاد عراق عجم گذراند (اذکائى، ج ۱، ص۳۸۰)؛ از این‌رو، شوشترى (ج ۲، ص ۳۵۶) از وى با نسبت همدانى یاد کرده است. در جوانى به خدمت امیرتیمور گورکان درآمد.

تیمور به وى توجه بسیار داشت و همواره او را به مجالس خاص دعوت می‌کرد (خواندمیر، همانجا؛ اعتمادالسلطنه، ص ۱۶۴). باتوجه به اینکه تیمور شطرنج‌باز ماهرى بود و پس از فتح هر شهر، اولین کسانى را که نزد خویش می‌خواند شطرنج‌بازان بودند و حافظ ابرو نیز در این کار ماهر بود، شاید سبب ورود وى به دستگاه تیمور همین امر بوده است (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندى، ج ۱، دفتر۱، ص ۱۴۷ـ ۱۴۸، پانویس ۱؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، همانجا).

حافظ ابرو تیمور را در بسیارى از سفرها و لشکرکشیهایش همراهى کرد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۴۹ـ۵۰). وى در ۷۸۸ در اردوى تیمور حضور داشت و به دبیرى و منشیگرى منصوب شد (رجوع کنید به همو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، ص ۲۴۲). او پس از مرگ تیمور در شعبان ۸۰۷، به شاهرخ‌میرزا پیوست و حدود ۲۸ سال از ملازمان او بود (اعتمادالسلطنه، همانجا). در زمان جلوس شاهرخ، حافظ‌ابرو ساکن هرات شد و وقت خود را صرف تألیف کرد (ریو ، ج ۱، ص ۴۲۲؛ براون، ج ۳، ص ۴۲۵). او همچنین مورد توجه خاص بایسنغر*میرزا، فرزند شاهرخ، قرار گرفت (خواندمیر، همانجا).

رحلت

بنابه نوشته خوافى (ج ۳، ص ۲۶۶)، حافظ‌ابرو در ۳ شوال ۸۳۳، هنگام بازگشت شاهرخ تیمورى از آذربایجان، در جایى به نام سرچم (حدود هشتاد کیلومترى زنجان) درگذشت و در زنجان، نزدیک مزار اَخى فَرَجْ (ابوالفرج) زنجانى، دفن شد. عبدالرزاق سمرقندى (ج ۲، دفتر۱، ص ۳۷۷) و، به پیروى از او، خواندمیر (همانجا)، ضمن یک بیت شعر، نوشته‌اند که او در ۸۳۴ در زنجان وفات یافت (نیز رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ص ۱۶۶). به گفته خانبابا بیانى، حافظ ابرو هنگام وفات هفتاد سال داشت (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، همانجا). برخى گور وى را در خواف دانسته‌اند، که خطاست (رجوع کنید به همو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، همان مقدمه، ص بیست‌وسه، پانویس ۴).

حافظ ابرو شافعی‌مذهب بود (شوشترى، ج ۲، ص ۳۵۶؛ حافظ ابرو، ۱۳۶۴ش، مقدمه مدرسى زنجانى، ص ۲). وى به مناسبت برخى حوادث، اشعارى به فارسى و عربى سروده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۷۴۲، ۸۵۲ـ۸۵۳،۹۸۰)، از جمله به‌مناسبت بازسازى قلعه هرات (رجوع کنید به اختیارالدین*، قلعه) به‌دستور شاهرخ، قصیده‌اى سروده که چند بیت از آن روى دروازه قلعه حک شده است (رجوع کنید به همو، ۱۹۸۲، ج ۲، ص ۱۹ـ۲۲؛ ریو، همانجا). او ترکى را به‌خوبى نمی‌فهمید و از مترجم کمک می‌گرفت (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۹۵۳).

شهرت حافظ ابرو بیشتر به‌سبب تاریخ‌نگارى است. وى یکى از پرکارترین و شایسته‌ترین مورخان دوره تیمورى بود (مایل هروى، ص ۱۲؛ بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۵). او تاریخ‌نویسى را هیچگاه وسیله امرار معاش نکرد، مطالب کتابش را با چاپلوسى درنیامیخت و با کمال فروتنى به کمى بضاعت علمى خود اعتراف نمود (خانبابا بیانى، ص ۲۳۷). وى با تألیفات خود خلأ تاریخى آن دوره را پر کرده و تسلسل تاریخى را حفظ کرده است (حافظ ابرو، ۱۳۴۹ش، همان مقدمه، ص یازده). او تا نزدیک مرگ خود، یک دوره تاریخ عمومى ایران و تاریخ کشورهاى وابسته به ایران را نوشته است (خانبابا بیانى، همانجا). نوشته‌هاى حافظ ابرو، به سبب ویژگیهاى یادشده، الگوى سودمندى براى مورخان برجسته‌اى چون عبدالرزاق سمرقندى، میرخواند و خواندمیر بوده است (حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص د؛ مایل هروى، همانجا؛ نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۳۶۶ش، ج ۱، ص ۱۴۷ـ ۱۴۸).

آثار.

حافظ ابرو کتابهاى خود را به فارسى نوشته‌است. وى تمام آثار خود را تحت حمایت شاهرخ در هرات تألیف کرده (رجوع کنید به وودز، ص ۹۶) و فقط یک کتاب را به نام پسر او، بایسنغرمیرزا، نوشته است. این آثار عبارت‌اند از :

۱) ذیل جامع‌التواریخ رشیدى، که احتمالا نخستین تألیف اوست (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). وى این کتاب را به دستور شاهرخ و به منزله دنباله جامع‌التواریخ رشیدالدین فضل‌اللّه تألیف کرد. این کتاب در ذکر پادشاهى اولجایتو و ابوسعید است و با ختم حکمرانى اَعْجَکى در عراق عجم و اوایل سلطنت تیمور (تا سال ۷۹۵) پایان می‌یابد و مؤلف ادامه مطالب را به کتاب ظفرنامه نظام‌الدین شامى ارجاع داده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، ص ۲، ۲۵۶). حافظ ابرو در تألیف کتابش از تاریخ اولجایتو نوشته ابوالقاسم قاشانى/ کاشانى و ظفرنامه حمداللّه مستوفى قزوینى استفاده کرده است (استورى، ج ۲، ص ۵۰۱ـ ۵۰۲؛ نیز رجوع کنید به ملویل، ص ۴ـ ۵، ۷). ذیل جامع‌التواریخ رشیدى، با تصحیح و مقدمه خانبابا بیانى، در ۱۳۱۷ش در تهران به‌چاپ رسید. خانبابا بیانى همچنین این کتاب را به فرانسوى ترجمه و در ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶ در پاریس منتشر کرد.

۲) ذیل کتاب ظفرنامه نظام‌الدین شامى، مشتمل بر حوادث ۸۰۶ (که ظفرنامه نظام‌الدین شامى بدان پایان یافته) تا زمان درگذشت امیرتیمور. حافظ ابرو این اثر را به سفارش شاهرخ در ۸۱۴ تألیف کرد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۲۸ش، ص ۸ـ۹). این کتاب، با مقدمه و تصحیح بهمن کریمى، در ۱۳۲۸ش در تهران به‌چاپ رسیده است.

۳) جغرافیاى حافظ ابرو. در ۸۱۷، یک کتاب جغرافیاى عربى به دست شاهرخ رسید. حافظ ابرو که از قبل تصمیم داشت کتابى در این زمینه تألیف کند، با دیدن این کتاب پیشنهاد کرد آن را به فارسى برگرداند و با استفاده از منابع دیگر آن را تکمیل کند. او ضمن تألیف، از مشاهدات عینى خود نیز بهره برده است (رجوع کنید به همو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۴۹، ۵۲؛نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۶ـ۷۷؛کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۵).

این کتاب بعدها جغرافیاى حافظ ابرو نام گرفت. تألیف آن در ۸۱۷ با نگارش مقدمه آغاز شد. از تاریخهاى دقیقى که مؤلف در پایان هر قسمت آورده است، معلوم می‌شود که تألیف بخش کیهان‌شناسى را در ۸۲۰، جلد اول را در ۸۲۱ و جلد دوم را در ۸۲۳ به پایان رسانده است (حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، پیشگفتار سجادى، ص ۱۸ـ۱۹؛نیز رجوع کنید به بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص۶۰۰). دلیل به درازا کشیدن و احتمالا به سر نرسیدن تألیف کتاب، آن بود که در میانه کار، در ۸۲۰، شاهرخ تألیف یک کتاب تاریخى را به عهده وى گذاشت، به‌گونه‌اى که ذیل و تکمله‌اى بر ترجمه تاریخ طبرى*، جامع‌التواریخ* رشیدالدین فضل‌اللّه و ظفرنامه شامى (رجوع کنید به ظفرنامه*) باشد و حوادث را تا زمان سلطنت وى ادامه دهد. حافظ ابرو نیز مأموریت خود را انجام داد و کتاب خواسته شده را با افزودن بخشهاى تاریخى به جغرافیاى خود، تقدیم شاه نمود (رجوع کنید به حافظ‌ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۷۱؛
همو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص ف؛کراچکوفسکى، همانجا). از کتاب تاریخىِ یاد شده، گاه با عنوانهاى مستقل و گاه با نام مجموعه حافظ ابرو (رجوع کنید به استورى، ج ۲، ص ۵۰۲ـ۵۰۳؛د.اسلام، همانجا؛وودز، ص ۹۷) یاد می‌شود.

تألیف هم‌زمان دو کتاب سبب شد که مطالب تاریخى بسیارى به کتاب جغرافیاى او یا برعکس، راه یابد (بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۵ـ۷۶؛کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۵، ۵۱۸)؛از این‌رو، این کتاب که نویسنده براى آن نامى تعیین نکرده بود، گاه تاریخ حافظ ابرو نیز خوانده شده است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۵۳؛همو، ۱۹۸۲، ج ۲، ص ۱۱).

جغرافیاى حافظ ابرو در دو مجلد تدوین گردید. در مجلد اول، مؤلف پس از مقدمه‌اى در باره جغرافیا و مقدمه دیگرى درباره‌تاریخ، به کیهان‌شناسى و وصف شکل زمین، اقالیم سبعه، دریاها، دریاچه‌ها، رودها و کوهها و دیار عرب (عربستان) پرداخته و سپس سرزمینها را از مغرب (ولایت مغرب و اندلس) به مشرق (کرمان و فارس) توضیح داده و نام شهرها و مسافات را ذکر کرده است. ذکر مؤلف از شهرهاى مغرب و اندلس، جزایر دریاى روم (مدیترانه)، شهرهاى مصر، شام، ارمنستان، فرنگستان، بلاد جزیره، عراق، خوزستان، لرستان، فارس و کرمان، گاه با شرح مختصرى از تاریخ آنها همراه است.

مجلد دوم درباره جغرافیا و تاریخ خراسان بزرگ (خراسان و ماوراءالنهر) است و مؤلف در آن به شرح ولایات هرات، قهستان، نیشابور، مرو، بلخ، بیهق، طوس، مشهد، ابیورد، نَسا و شهرها و قراى آنها پرداخته است. جغرافیاى حافظ ابرو فاقد جغرافیاى تاریخى ـ سیاسى عراق عجم و حکمرانان آنجاست (رجوع کنید به اذکائى، ج ۱، ص ۳۸۳).

در بیشتر نسخه‌ها، مطالب درباره خراسان به سال ۸۲۳ ختم می‌شود. در نسخه آکسفورد مؤلف وعده داده است که مختصرى درباره تاریخ ماوراءالنهر خواهد آورد. اینکه مؤلف این قسمت تاریخى را نوشته است یا نه، روشن نیست. در این قسمت به نقشه ماوراءالنهر نیز اشاره شده است که موجود نیست. با توجه به متن جغرافیاى حافظ ابرو، بنا بوده است که این کتاب تعدادى نقشه و نمودار از بلاد اسلام داشته باشد، اما از نسخه‌هاى موجود، فقط نسخه موزه بریتانیادو نقشه جهان، یک نقشه از دریاى مدیترانه و نقشه‌اى از خلیج‌فارس دارد. در نقشه جهان، بر خلاف نقشه‌هاى عربى، شبکه خطوط طول و عرض به صورت ابتدایى رسم شده است (کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۶ ـ ۵۱۸).

کتاب جغرافیاى حافظ‌ابرو، به‌خصوص در قسمت کیهان‌شناسى، حاوى مطالبى نو و متفاوت با منابع دیگر است، از جمله در باره مصب رود جیحون، که به گفته مؤلف، این رود در دوران قدیم به دریاى خزر می‌ریخته است. وى همچنین از فعالیت آتشفشانى خفیف کوه دماوند سخن گفته که جالب توجه است (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۷۵ش، ج ۱، ص ۱۳۵ـ۱۳۶، ۱۶۹ـ۱۷۰، ۱۹۲؛
بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۷ـ۸۰).

حافظ ابرو از منابع خود در تألیف این کتاب اغلب نام برده است که برخى از آنها اکنون در دسترس نیستند. ظاهرآ منبع اصلى وى مسالک‌الممالک اصطخرى بوده است (رجوع کنید به حافظ‌ابرو، ۱۳۷۵ش، ج۱، پیشگفتار سجادى، ص۲۳ـ۲۶؛نیز رجوع کنید به المسالک و الممالک*).

کتاب جغرافیاى حافظ‌ابرو تا اواسط سده سیزدهم/ نوزدهم ناشناخته بود. در ۱۲۵۸/ ۱۸۴۲، یارمحمدخان، حاکم هرات، نسخه‌اى از آن را به راولینسون اهدا کرد. این نسخه در موزه بریتانیا موجود است. نخستین بار، ریو این اثر را متعلق به حافظ ابرو دانست. علت این نتیجه‌گیرى، مقایسه با نقل‌قولهایى بود که ویلیام اوزلى در سفرنامه‌اش از جغرافیاى حافظ ابرو آورده بود (بارتولد، ۱۹۷۳، ج ۸، ص ۷۶؛کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۶).

اما شناسایى کامل جغرافیاى حافظ ابرو مرهون تحقیقات بارتولد است (رجوع کنید به کراچکوفسکى، همانجا). مجلد اول جغرافیاى حافظ ابرو، به‌کوشش صادق سجادى، در سه جلد منتشر شده است (تهران ۱۳۷۵ـ۱۳۷۸ش). مجلد دوم نیز با عنوان تاریخ حافظ ابرو، ج۲ : بخش جغرافیاى خراسان، با تصحیح دوروتیا کراولسکى، در ۱۳۶۱ش/۱۹۸۲ در ویسبادن به‌چاپ رسیده است. چاپ جدیدى از این کتاب، با عنوان جغرافیاى تاریخى خراسان در تاریخ حافظ ابرو، را غلامرضا ورهرام در ۱۳۷۰ش در تهران منتشر کرده است. بخش هرات از مجلد دوم را مایل هروى با عنوان جغرافیاى حافظ ابرو، قسمت رُبع خراسان : هرات، در ۱۳۴۹ش در تهران به‌چاپ رسانده است.

۴) مجمع‌التواریخ‌السلطانیه، تاریخ عمومى و مفصّل‌ترین اثر حافظ ابرو، مشتمل بر وقایع عالم از آغاز آفرینش تا سال ۸۳۰٫ وى تألیف آن را به نام بایسنغرمیرزا در ۸۲۶ آغاز کرد. این کتاب در چهار «ربع» (مجلد) تدوین شده است:

ربع اول، درباره تاریخ پیامبران و پادشاهان ایران پیش از اسلام؛
ربع دوم، درباره تاریخ زندگى پیامبر اکرم و حکومت امویان تا انقراض خلافت عباسیان؛
ربع سوم، تاریخ سلسله‌هاى حکومتگر در ایران پس از اسلام تا مرگ ایلخان ابوسعید در ۷۳۶؛
ربع چهارم، که مستقلاً عنوان زبدهالتواریخ بایسنقرى دارد، داراى دو قسمت است : وقایع ۷۳۶ تا ۸۰۷ درباره دوره امیرتیمور گورکان؛ادامه وقایع ۸۰۷ تا ۸۳۰ درباره دوره شاهرخ (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۱، ۵؛همو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص ق ـ اپ؛استورى، ج۲، ص۵۰۲ـ۵۰۳؛قس مهدى بیانى، ص ۱۷۱).

حافظ ابرو در این کتاب، مفصّل‌ترین گزارش را درباره دولت ایرانى اسماعیلیان نِزارى به دست داده است (دفترى، ص ۹۶). مطالب او درباره تاریخ سلطنت شاهرخ، اصیل و معتبر است و قسمتى که بر مشهودات و مسموعات وى مبتنى است، اهمیت بیشترى دارد (زرین‌کوب، ص ۲۵ـ۲۶). از گفته عبدالرزاق سمرقندى (ج ۲، دفتر۱، ص ۳۷۷ـ ۳۷۸) برمی‌آید که شرح حوادث در زبدهالتواریخ بایسنقرى ناتمام مانده است. زبدهالتواریخ در چهار مجلد به‌چاپ رسیده است (تهران ۱۳۸۰ش).

۵) پنج رساله تاریخى درباره حوادث دوران امیرتیمور گورکان. این رساله‌ها عبارت‌اند از: پادشاهى تغاتیمور/ طغاتیموربن سوداى کاون‌بن باباکاون؛پادشاهى امیرولی‌بن شیخ‌على هندو؛تاریخ امراى سربداریه و عاقبت ایشان؛تاریخ امیرارغون شاه و عاقبت حال او؛و تاریخ انتهاى احوال ملوک کرت. پنج رساله به‌کوشش فلکس تاور به‌چاپ رسیده است (پراگ ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸).

۶) تاریخ شاهرخ‌میرزا، مشتمل بر حوادث دوران سلطنت شاهرخ تا سال ۸۱۹٫ نسخه‌هایى از آن باقی‌مانده است (رجوع کنید به حافظ‌ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص خ، غ ـ ف؛قس استورى، ج ۲، ص۵۰۰، ۵۰۲ـ۵۰۳). حافظ ابرو بعداً مطالبى به این کتاب افزوده و آن را در ضمن زبدهالتواریخ درج کرده است (زرین‌کوب، ص ۲۶).

۷ و ۸) تاریخ آل‌مظفر، و تاریخ ملوک کرت. این دو اثر (رجوع کنید به حافظ ابرو، ۱۳۱۷ش، بخش ۱، همان مقدمه، ص ظ ـ ع؛
همو، ۱۳۸۰ش، ج ۱، همان مقدمه، ص هفده؛استورى، ج ۲، ص ۵۰۳)، در واقع بخشهایى از کتاب جغرافیا و مجمع‌التواریخ حافظ‌ابرو هستند.

نثر حافظ ابرو در همه این آثار ساده و روان است (صفا، ج ۴، ص ۴۸۹). شاهرخ‌میرزا نوشته‌هاى حافظ ابرو را مطالعه می‌کرده، نمونه‌اى از یادداشتهاى وى در حاشیه یکى از صفحات کتاب مجمع‌التواریخ موجود است (رجوع کنید به مهدى بیانى، ص ۱۷۴ـ ۱۷۵). شهرت آثار تاریخى حافظ ابرو کمتر از آثار جغرافیایى او نیست. اگرچه به‌نظر بارتولد، آثار تاریخى حافظ‌ابرو ارزش کمترى دارد و مطالب آنها بیشتر روایتى و برگرفته از آثار مورخان پیشین است، اما حافظ‌ابرو، مطالب مفقود بسیارى را حفظ کرده و حتى مطالبش کامل‌تر و ساده‌تر از مطالب منابع مورد استفاده اوست. آثار او درخصوص تاریخ دوران خود، منبع درجه اول محسوب می‌شود (رجوع کنید به کراچکوفسکى، ج ۴، ص ۵۱۸).



منابع :

(۱) پرویز اذکائى، تاریخنگاران ایران، ج ۱، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۲) چارلز آمبروز استورى، ادبیات فارسى بر مبناى تألیف استورى، ترجمه یو. ا.برگل (به روسى)، مترجمان یحیى آرین‌پور، سیروس ایزدى، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۶۲ش ـ؛
(۳) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، تطبیق لغات جغرافیائى قدیم و جدید ایران، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۴) واسیلى ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان‌نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۵) خانبابا بیانى، «حافظ ابرو و حقیقت و فواید علم تاریخ از نظر وى»، مجله بررسی‌هاى تاریخى، سال ۵، ش ۴ (مهر ـ آبان ۱۳۴۹)؛
(۶) مهدى بیانى، «یک نسخه نفیس از مجمع‌التواریخ حافظ ابرو»، یادگار، سال ۴، ش ۹ و ۱۰ (خرداد و تیر ۱۳۲۷)؛
(۷) حاجى خلیفه؛
(۸) عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ‌ابرو، تاریخ حافظ ابرو، ج ۲: بخش جغرافیاى خراسان، چاپ کراولسکى، ویسبادن ۱۹۸۲؛
(۹) همو، جغرافیاى حافظ‌ابرو، چاپ صادق سجادى، تهران ۱۳۷۵ش ـ؛
(۱۰) همو، جغرافیاى حافظ ابرو، قسمت ربع خراسان: هرات، چاپ مایل هروى، تهران ۱۳۴۹ش؛
(۱۱) همو، ذیل جامع‌التواریخ رشیدى، بخش ۱، چاپ خانبابا بیانى، تهران ۱۳۱۷ش؛
(۱۲) همو، ذیل کتاب ظفرنامه نظام‌الدین شامى، چاپ بهمن کریمى، تهران [? ۱۳۲۸ش[؛
(۱۳) همو، زبدهالتواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادى، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۱۴) همو، مجمع التواریخ السلطانیه، چاپ محمد مدرسى زنجانى، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۵) احمدبن محمد خوافى، مجمل فصیحى، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۱ش؛
(۱۶) خواندمیر؛
(۱۷) عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ۱۳۴۳ش؛
(۱۸) شمس‌الدین‌بن خالد سامى، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ۱۸۹۸؛
(۱۹) نوراللّه‌بن شریف‌الدین شوشترى، مجالس‌المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۲۰) ذبیح‌اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسى، ج ۴، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۲۱) عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوایى، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۸۳ش؛
(۲۲) غلامرضا مایل هروى،«(درباره) جغرافیاى حافظ ابرو»، آریانا، سال ۲۷، ش ۵ (میزان و عقرب ۱۳۴۸)؛
(۲۳) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۲۴) منزوى؛

(۲۵) Vasily Vladimirovich Barthold, Sochineniia, vol.8, Moscow 1973;
(۲۶) Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.3, Cambridge 1928;
(۲۷) Farhad Daftary, “Persian historiography of the early Nizari Ismailis”, Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies, xxx (1992);
(۲۸) EI2, s.v. “Hafiz-i Abru” (by F. Tauer);
(۲۹) Ignatii Iulianovich Krachkovskii, Izbrannii sochineniia, vol. 4, Moscow 1957;
(۳۰) Charles Melville, “Hamd Allah Mustawfi’s Zafarnamah and the historiography of the late Ilkhanid period”, in Iran and Iranian studies: essays in honor of Iraj Afshar, ed. Kambiz Eslami, Princeton, N.J.: Zagros Press, 1998;
(۳۱) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, London 1966;
(۳۲) John E. Woods, “The rise of Timurid historiography”, Journal of Near Eastern studies, vol. 46, no.2 (April 1987).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌(قرن‌هفتم‌وهشتم‌)(دانشمند ایرانی‌ در ریاضیات‌ و نورشناخت‌ )

 دانشمند ایرانی‌ در ریاضیات‌ و نورشناخت‌ در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ هفتم‌ و نیمه‌ اول‌ قرن‌ هشتم‌. جمال‌الدین‌ صاعدبن‌ محمدبن‌ مصدق‌ سُغدی‌ ترکستانی‌، اهل‌ کاشغر بود. کمال‌الدینِ فارسی‌ *، دانشمند نامدار ایرانی‌ در ریاضیات‌ و نورشناخت‌ و اخترشناسی‌، از جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌ به‌ عنوان‌ سرور و استاد خود یاد کرده‌ و او را «افضل ‌الحکماء المتأخرین‌» خوانده‌ است‌ (کمال‌الدین‌ فارسی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۰).

همچنین‌ کمال‌الدین‌ فارسی‌، کتاب‌ البصائر فی‌ علم‌المناظر خود را ــ که‌ نام‌ آن‌ در برخی‌ رساله‌ها به‌ صورت‌ البصائر فی‌ اختصار تنقیح‌المناظر یا البصائر فی‌ علم‌المناظر فی‌الحکمه‌ آمده‌ ( رجوع کنید به بروکلمان، > ذیل‌ <، ج‌ ۲، ص‌ ۲۹۵؛ قربانی‌، ص‌ ۱۶ـ۱۷، ۲۶ـ۲۷) ــ در سال‌ ۷۰۸ به‌ نام‌ جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌ تألیف‌ کرده‌ است‌ (قربانی‌، ص‌ ۲۷). کمال‌الدین‌ فارسی‌ در آغاز این‌ رساله‌ نام‌ کامل‌ استاد خود، جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌، را آورده‌ (همانجا) و احتمالاً همین‌ موجب‌ شده‌ است‌ تا مؤلفِ نسخه‌ای‌ از این‌ رساله‌، که‌ در کتابخانه‌ موزه‌ سالار جنگ‌ واقع‌ در حیدرآباد هند نگهداری‌ می‌شود، به‌ غلط‌ جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌ تصور شود ( رجوع کنید به عبدالرحمان‌ و همکاران‌، ص‌ ۴۸۵).

کمال‌الدین‌ فارسی‌ (همانجا)، در مقصد نهم‌ از فصل‌ ششم‌ مقاله‌ سوم‌ تنقیح‌المناظر، ضمن‌ تشریح‌ خطای‌ دید در تشخیص‌ هویت‌ افراد، از جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌ نقل‌ کرده‌ است‌ که‌ وی‌ در شهر خوارزم‌ دو برادر را دید که‌ بسیار به‌ هم‌ شبیه‌ بودند و اغلب‌ مردم‌ آنها را به‌ جای‌ یکدیگر می‌گرفتند. جمال‌الدین‌ می‌دانست‌ که‌ اندام‌ برادر کوچک‌تر اندکی‌ خردتر از دیگری‌ است‌ و این‌ تفاوت‌ تنها وقتی‌ محسوس‌ بود که‌ آنها در کنار هم‌ بودند.

برادر کوچک‌تر به‌ نام‌ محمد، با یکی‌ از دوستان‌ جمال‌الدین‌ به‌ نام‌ لطیف‌ دوست‌ صمیمی‌ شد. وقتی‌ دشمنی‌ سختی‌ بین‌ دو برادر پدید آمد، لطیف‌ جانب‌ محمد را گرفت‌. پس‌ از گذشت‌ حدود ده‌ سال‌ از دوستی‌ محمد و لطیف‌، روزی‌ جمال‌الدین‌ با لطیف‌ و چند تن‌ دیگر در راه‌ به‌ برادر بزرگ‌ترِ محمد برخوردند. لطیف‌ به‌ گفتگو با برادر محمد ایستاد و به‌ گمان‌ اینکه‌ در حال‌ گفتگو با محمد است‌، از نقشه‌های‌ پنهانی‌ محمد علیه‌ برادر بزرگ‌تر سخن‌ گفت‌. پس‌ از رفتن‌ برادر بزرگ‌تر و معلوم‌ شدن‌ خطای‌ لطیف‌، او از خطای‌ خود بسیار پشیمان‌ شد. کمال‌ الدین‌ فارسی‌ افزوده‌ است‌ که‌ جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌ در شهر خود، کاشغر، هم‌ دو برادر بسیار شبیه‌ به‌ هم‌ دیده‌ بود.

الرساله العلائیه فی‌ المسائل‌ الحسابیه، رساله‌ای‌ است‌ به‌ عربی‌ در حساب‌، که‌ جمال‌الدین‌ در سال‌ ۷۱۲ تألیف‌ کرده‌ است‌. نسخه‌ای‌ از این‌ اثر در کتابخانه‌ دانشگاه‌ اوپسالا (سوئد) نگهداری‌ می‌شود (بروکلمان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۷۲ـ۲۷۳). این‌ نسخه‌ را در ۷۲۱ علی‌بن‌ احمدبن‌ یحیی‌بن‌ علی‌بن‌ احمد نوشته‌ و شماره‌ آن‌ مطابق‌ فهرست‌ کتابخانه‌ اوپسالا ۳۲۲ است‌ (تورنبرگ‌ ، ص‌ ۲۲۰ـ۲۲۱) که‌ بروکلمان‌ (همانجا) آن‌ را به‌ نادرست‌ ۳۲۱ آورده‌ است‌. نسخه‌ دیگری‌ از آن‌ در موزه‌ بریتانیا به‌ شماره‌ ۳۱۳ ، ۱۱ or. موجود است‌ که‌ در ۷۴۸ ابوالمظفر حاجی‌ محمدبن‌ محمد شاه‌ تفرشی‌ آن‌ را کتابت‌ کرده‌ و در ۷۵۸ مقابله‌ شده‌ است‌. فیلم‌ این‌ نسخه‌ در کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ نگهداری‌ می‌شود ( رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵۳۰ ۵۳۱).

جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌ این‌ رساله‌ را به‌ درخواست‌ علاءالدین‌ عمادالاسلام‌ محمدبن‌ محمدبن‌ محمود فریومدی‌ نوشته‌ است‌؛ اما حاجی‌خلیفه‌ (ج‌ ۱، ستون‌ ۸۷۸) و به‌ پیروی‌ از او کحّاله‌ (ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۹)، نام‌ این‌ شخص‌ را علاءالدین‌ محمدبن‌ محمود غزنوی‌ نوشته‌اند. ابوالحسن‌ علی‌بن‌ محمدبن‌ علی‌بن‌ کیخسرو بهمنی‌ شرحی‌ به‌ نام‌ شرح‌ العلائیه بر این‌ اثر نوشته‌ (روزن‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۲ـ۱۷۴) و آن‌ را به‌ سلطان‌ غیاث‌الدین‌ ابوالمظفر محمدخان‌ تقدیم‌ کرده‌ است‌، که‌ نسخه‌ خطی‌ آن‌ ــ که‌ در ۸۵۸ در هفده‌ برگ‌ کتابت‌ شده‌ است‌ به‌ شماره‌ ۱/۲۲۵ در کتابخانه‌ مؤسسه‌ زبانهای‌ شرقی‌ وزارت‌ امورخارجه‌ در سن‌پترزبورگ‌ نگهداری‌ می‌شود (روزن‌؛ بروکلمان‌، همانجاها).

رساله‌ علائیه‌ شامل‌ دو مقاله‌ است‌:

مقاله‌ اول‌ در باره‌ ضرب‌ و تقسیم‌ و مقاله‌ دوم‌ در باره‌ اندازه‌گیری‌ سطح‌ و حجم‌. مقاله‌ اول‌ دارای‌ مقدمه‌ و دو باب‌ است‌، باب‌ اول‌ در باره‌ اعمال‌ اعداد صحیح‌ و باب‌ دوم‌ در باره‌ اعمال‌ اعداد کسری‌. مقدمه‌ (گ‌ ۱ پ‌) در باره‌ تعریفهای‌ مورد نیاز است‌. باب‌ اول‌ (گ‌ ۲ ر) چهار فصل‌ دارد که‌ در آنها به‌ ترتیب‌ عملهای‌ ضرب‌، تقسیم‌، جذر و کعب‌گیری‌ اعداد صحیح‌ بیان‌ شده‌ است‌. باب‌ دوم‌ (گ‌ ۴ پ‌) شامل‌ نُه‌ فصل‌ است‌ که‌ در آنها به‌ ترتیب‌ مقدمات‌ ضروری‌، ضرب‌، تقسیم‌، جمع‌، تفریق‌، تضعیف‌، تنصیف‌، جذر و کعب‌گیری‌ کسرها آمده‌ است‌. این‌ مقاله‌ خاتمه‌ای‌ در دو فصل‌ در باره‌ یافتن‌ مجهول‌ با استفاده‌ از تناسب‌ دارد (گ‌ ۸ پ‌). فصل‌ اول‌ شامل‌ تعریفها و مقدمات‌ و فصل‌ دوم‌ در باره‌ مسئله‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ کمک‌ تناسب‌ حل‌ می‌شوند. ظاهراً در فصل‌ دوم‌ متن‌ افتادگی‌ دارد که‌ مربوط‌ می‌شود به‌ مطالبی‌ که‌ بین‌ برگ‌ نهم‌ و دهم‌ نسخه‌ بوده‌ است‌.

مقاله‌ دوم‌ شامل‌ مقدمه‌ و دو باب‌ است‌. مقدمه‌ شامل‌ تعریفهاست‌.باب‌ اول‌ (گ‌ ۱۰ ر) شامل‌ دو فصل‌ است‌ که‌ در آنها، به‌ ترتیب‌، روش‌ تعیین‌ مساحت‌ شکلهای‌ مستوی‌ (مثلث‌، انواع‌ چهار ضلعی‌، چند ضلعیهای‌ منتظم‌، دایره‌ و اجزای‌ دایره‌) و مساحت‌ شکلهای‌ خمیده‌ (کره‌، اَزَج‌، استوانه‌، مخروط‌ و مخروط‌ ناقص‌) بیان‌ شده‌ است‌. در باب‌ دوم‌ (گ‌ ۱۳ ر) روش‌ تعیین‌ حجم‌ استوانه‌، مخروط‌، کره‌، قطعه‌ کره‌، مخروط‌ ناقص‌، حجم‌ بیضوی‌، شکل‌ گنبدی‌ و اَزَج‌ آورده‌ شده‌ است‌. مؤلف‌ رساله‌ را در اینجا به‌ پایان‌ برده‌ (گ‌ ۱۳ پ‌) و سپس‌، همچنان‌ به‌ درخواست‌ مخدوم‌ خود، به‌ جبر و مقابله‌ و حساب‌ خطأین‌ اشاره‌ کرده‌ است‌. در اینجا جمال‌الدین‌ سه‌ نوع‌ معادله‌ درجه‌ دوم‌ دو جمله‌ای‌ (مفردات‌) و سه‌ نوع‌ معادله‌ درجه‌ دوم‌ سه‌ جمله‌ای‌ (مقترنات‌) را، با ذکر روش‌ حل‌ آنها، بیان‌ کرده‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ (گ‌ ۱۷ ر)، روش‌ یافتن‌ مجهول‌ به‌ کمک‌ حساب‌ خَطَأین‌ را شرح‌ داده‌ است‌.



منابع‌:

(۱) جمال‌الدین‌ صاعد ترکستانی‌، الرساله العلائیه فی‌ المسائل‌ الحسابیه، نسخه‌ خطی‌ کتابخانه‌ دانشگاه‌ اوپسالا، ش‌ ۳۲۲؛
(۲) حاجی‌خلیفه‌؛
(۳) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۴) ابوالقاسم‌ قربانی‌، فارسی‌نامه‌: در شرح‌ احوال‌ و آثار کمال‌الدین‌ فارسی‌ ریاضی‌دان‌ و نورشناس‌ ایرانی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۵) عمررضا کحّاله‌، معجم‌المؤلفین، دمشق‌ ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ [ بی‌تا. ]؛
(۶) محمدبن‌ حسن‌ کمال‌الدین‌ فارسی‌، کتاب‌ تنقیح‌ المناظر لذوی‌ الابصار و البصائر ، ج‌ ۱، چاپ‌ مصطفی‌ حجازی‌، قاهره‌ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛

(۷) Abdur Rahman et al ., Science and technology in medieval India: a bibliography of source materijils in Sanskrit, Arabic, and Persian , New Delhi 1982;
(۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband ,1937-1942;
(۹) Victor Rosen , Les manuscrits arabes de l’Institut des langues orientales , vol.1, Sanit. Petersburg 1877, repr. Amesterdam 1971;
(۱۰) Carolus Johannes Tornberg, Codices Arabici, Persici et Turcici Bibliothecae Regiae Universitatis Upsaliensis , Osnabruck 1988.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۰

زندگینامه جمال ‌الدین‌ بخاری‌ (سده‌ هفتم‌)

 محمدبن ‌طاهربن‌ محمد زیدی‌بخاری‌، ستاره‌شناس ‌ایرانی ‌متوطن‌ در چین ‌در سده‌ هفتم‌. از زندگی ‌او اطلاع ‌بسیار کمی ‌وجود دارد. اندک ‌آگاهی ‌موثق ‌ما در باره‌ زندگی ‌او، نوشته‌های ‌مورخان‌ ایرانی ‌و نیز بخشی ‌از نوشته‌های‌ چینی‌ است ‌که‌ درباره‌ سیر تکامل ‌دانشهای ‌ریاضی ‌و ستاره‌شناسی ‌در آن‌ کشور تألیف ‌شده‌است‌. بنا بر قرائنی‌، وی‌ پس‌از ۶۶۵ فوت‌ کرده‌ است‌( رجوع کنید به ادامه‌مقاله‌).

با تلفیقی‌از نوشته‌های ‌مؤیدالدین‌عُرضی‌* (معمار و ستاره‌شناس‌اهل‌شام‌، نیمه‌ دوم ‌قرن‌هفتم‌)، رشید الدین‌ فضل‌اللّه (وزیر، مستوفی‌ و مورخ‌عهد ایلخانی‌، متوفی‌ح ۷۱۸) و خواندمیر (مورخ‌مشهور، متوفی‌۹۴۲ یا ۹۴۳)، می‌توان‌ به‌ دانسته‌هایی ‌درباره‌ جمال‌الدین ‌دست ‌یافت‌. به ‌نوشته‌ رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌(ج‌۲، ص‌۱۰۲۴)، مُنکوقاآن‌(خان‌مغولی‌چین‌، متوفی‌۶۵۷) دستورِ ساختِ رصدخانه‌ای ‌را (قاعدتاً در چین‌) به‌جمال ‌الدین‌داد و به‌نوشته ‌خواند میر (ج‌۳، ص‌۱۰۳)، جمال‌الدین ‌را از ایرا ن‌به‌ چین ‌احضار نمود. بنا به‌ نوشته ‌عُرضی‌(گ‌۶۹ ر)، هولاکو (متوفی‌۶۶۳) جمال‌الدین‌ را برای ‌ساخت ‌رصدخانه‌ به ‌چین ‌گسیل‌ کرد، اما او از عهده‌ ساخت‌ رصدخانه ‌برنیامد. اعتمادالسلطنه‌(ج‌۱، ص‌۲۲۵) شخصی‌ را که ‌به ‌دستور منکوقاآن ‌مسئول ‌ساختن ‌رصدخانه‌ شده ‌بود، جلال ‌الدین ‌محمدبن ‌طاهر راوندی ‌دانسته‌ است‌.

تقریباً تمام‌ نوشته‌های ‌نویسندگان‌ اسلامی ‌درباره ‌جمال‌الدین‌ بخاری ‌در این‌ حد است‌. اطلاع‌ محدودی ‌نیز از حضور او در چین ‌وجود دارد. بر اساس‌ منابع‌ چینی‌، نام ‌او در چین ‌به ‌این‌ صورت‌ در آمده‌است‌: Cha-ma-li-ting یا Cha-ma-lu-ting در آمده است‌( رجوع کنید به سارتون‌، ج‌۲، بخش‌۲، ص‌۱۰۲۱؛هارتنر ، ص‌۱۸۴). وی‌در ۶۶۵ نوعی ‌گاهشماری‌ را، که‌ بر اساس‌ دوره‌های‌ ده ‌هزار ساله ‌طراحی‌ شده ‌بود، برای ‌قوبیلای ‌قاآن‌(متوفی‌۶۹۳)، جانشین ‌منکوقاآن‌، ترتیب ‌داد و هفت‌ ابزار نجومی‌ را که ‌با خود به‌ چین‌ برده ‌بود در اختیار منجمان‌ چینی ‌قرار داد ( رجوع کنید به مارکوپولو ، ج‌۱، ص‌ـ ۴۵۶، حواشی ‌یول‌ ، بدون‌ذکر نامی‌از جمال‌الدین‌؛سارتون‌، همانجا).

سفر جمال‌الدین ‌نخستین ‌سفر جهانگرد و دانشمندی ‌ایرانی‌، پس ‌از اسلام‌، به‌ چین ‌نبود و ایرانیان ‌دیگری‌، پیش ‌از او، به‌ آنجا سفر کرده ‌بودند؛وجود سنگ ‌قبرهایی ‌با تاریخ ۶۷۹ و ۶۸۶، متعلق به ‌ایرانیان‌، از جمله‌شخص ‌دیگری ‌به‌نام‌«بخاری‌» در پکن‌، شاهدی ‌بر این‌ حضور است‌(درباره‌ این‌ سنگ ‌قبرها رجوع کنید به شعبانی‌، ص‌۱۵). اما سفر جمال‌الدین‌، به‌ سبب ‌انتقال  ‌بخشی ‌از علوم ‌به ‌چین‌، ممتاز است‌، به‌ طوری ‌که ‌این‌ سفر را در تمامی‌ منابع‌، نمونه ‌مهمی ‌از تبادل‌ علمی‌ بین‌ایران ‌و چین ‌دانسته‌اند (برای‌نمونه‌ رجوع کنید به یه‌ئی‌ـ لیانگ‌، ص‌؛برای‌ گزارشی ‌کلی ‌درباره‌ سفر جمال‌الدین‌ و دیگر موارد تبادل ‌دانسته‌های ‌ستاره‌شناسی ‌بین‌ چین ‌و ایران‌ رجوع کنید به > نجوم ‌شرقی ‌از جئو شوئوجین ‌تا شاه‌سجونگ‌ < ، یادداشتِ چن‌ ، ص‌۹۶ـ ۹۸).

در این‌سفر، جمال‌الدین‌هفت‌نمونه‌ابزار نجومی‌به‌چین‌برد، که‌ عبارت ‌بودند از:

یک ‌اسطرلاب‌،

یک ‌کره‌فلکی‌،

یک ‌کره ‌زمین‌،

یک‌ ذات‌الحَلَق‌،

یک‌ذات‌الشعبَتین‌

و دو رُخامه (ساعت‌آفتابی‌سنگی‌).

در منابع ‌چینی صورت ‌عربی ‌و معادل‌ چینی ‌این ‌ابزارها ذکر شده ‌است‌(رجوع کنید به هارتنر، ص‌۱۸۵). هارتنر (ص‌۱۸۵ـ ۱۹۲، با کوشش ‌بسیار، صورت ‌دگرگون‌ شده‌ نام‌عربی ‌این ‌ابزارها را در زبان ‌چینی‌ــ که ‌به ‌سبب ‌چگونگی‌ نگارششان ‌به‌ خط‌ چینی‌، تغییر زیادی ‌یافته‌ بودند به‌ صورت ‌اولیه‌شان‌ بازسازی ‌نمود. در این‌میان‌، کره ‌زمینی ‌که‌جمال‌الدین ‌به‌ چین‌برد، برای ‌معرفی ‌کره‌ جغرافیایی‌ ساخته ‌شده‌ در ایران‌در قرن‌هفتم‌، که ‌نشان‌ دهنده ‌سطح پیشرفت ‌دانش‌ جغرافیا در میان ‌دانشمندان ‌ایرانی ‌بود، اهمیت ‌بسیاری ‌داشت‌(همان‌، ص‌۱۹۰ـ۱۹۱). نمونه‌های ‌متعددی ‌از ابزارهای ‌نجومی ‌که ‌پس‌از این‌دوره ‌در چین ‌ساخته ‌شدند، تقلیدی‌از ابزار جمال‌الدین ‌بخاری ‌به‌شمار می‌آیند (همان‌، ص‌۱۹۳). یول‌در تعلیقات ‌خود بر سفرنامه‌ مارکوپولو (ج‌۱، ص‌۴۴۴ـ ۴۵۵)، تصاویری ‌از چند ابزار نجومی ‌آورده ‌است ‌که‌ احتمالاً تحت‌ تأثیر دانش‌ ستاره‌شناسی‌اسلامی ‌در چین‌ ساخته‌ شده‌اند.

باتوجه ‌به‌ زمان ‌حضور جمال‌الدین‌ در چین ‌و آغاز به‌کار رصدخانه مراغه‌ در ایران‌، به‌ نظر می‌رسد ابزارهایی  ‌که‌جمال‌الدین ‌به‌چین برده ‌بود نمونه‌هایی ‌از ابزارهای ‌رصدخانه ‌مراغه ‌بوده‌اند (هارتنر، ص‌۱۹۲). در مورد میزان ‌تأثیر این‌ابزار، یا به‌ طورکلی ‌دانش ‌ ستاره‌شناسی ‌اسلامی‌، در ستاره‌شناسی ‌چینی‌ اختلاف ‌نظر وجود دارد. به‌ عقیده‌هارتنر (ص‌۱۹۳)، ارتباط ‌ستاره‌شناسی ‌ اسلامی ‌با گونه ‌چینی ‌آن‌، اثر مهمی‌ در تکوین ‌و رشد این ‌دانش‌ در چین ‌نداشت‌؛اما، به ‌نظر چن‌( < رجوع کنید به نجوم ‌شرقی ‌از جئو شوئوجین ‌تا شاه‌ سجونگ‌> ، یادداشتِ چن‌، ص‌۹۷)، ستاره‌شناسی ‌اسلامی ‌تأثیر چشمگیری ‌بر شئون ‌گوناگون ‌تکوین ‌این ‌دانش ‌در چین‌ داشته ‌و بیش‌از همه ‌این‌تأثیر در دقت ‌رصد ستارگان و روشهای‌ عملی ‌ ستاره‌ شناسی  ‌بوده‌است‌.

از وجود ستاره‌شناس ‌دیگری‌، با نام‌ عمادالدین ‌بن‌ جمال‌الدین‌بخاری‌، در قرن ‌هشتم‌ اطلاعاتی ‌در دست‌ است‌. او در سمرقند زندگی‌ می‌کرد، و حاشیه‌هایی ‌بر زیج‌الغ‌بیگ‌ نوشته‌است‌، اما فاصله ‌زمانی ‌او با جمال‌الدین‌بخاری‌، این ‌فرض ‌را که‌ وی‌ فرزند جمال‌الدین ‌بخاری ‌مورد نظر ما باشد منتفی ‌می‌سازد (در باره‌زمان‌زندگی‌عمادالدین‌بن‌جمال‌الدین‌ رجوع کنید به منزوی‌، ج‌۴، ص‌۲۸۶۲؛برای‌گزارش‌ کوتاهی‌ از زندگی‌ جمال‌الدین ‌بخاری ‌و مهم‌ترین ‌منابع‌ در باره ‌زندگی ‌او رجوع کنید به روزنفلد و احسان‌اوغلو ، ص‌۲۲۲).

یکی ‌ازمهم‌ترین ‌پژوهشها درباره ‌زندگی ‌و فعالیت‌ علمی ‌جمال ‌الدین‌ بخاری‌، مقاله‌ ویلی ‌هارتنر با نام‌ > «شناخت ‌ابزارهای‌ نجومی‌ چامالوتینگ ‌و ارتباط‌ آنها با ابزارهای ‌رصدخانه‌ مراغه‌» < است ‌که‌ در ۱۳۲۹ش‌/۱۹۵۰ در مجله‌ ایسیس‌ (ج‌) منتشر شد (فؤاد سزگین‌ آن‌ را در مجموعه‌ <ریاضیات‌ و نجوم‌اسلامی‌> ، ج‌۵۱، فرانکفورت‌۱۹۹۸، ص‌۲۶۶ـ۲۷۶، تجدید چاپ‌کرد). این‌ مقاله‌ تاکنون ‌دوبار به‌ فارسی ‌ترجمه‌ و منتشر شده ‌است‌: ترجمه ‌نخست از حسین ‌علیزاده ‌غریب‌، در پژوهشهای‌ایرانشناسی‌: نامواره‌ دکتر محمود افشار (ج‌۱۳، تهران ۱۳۸۱ش‌، ص‌۵۱۱- ۵۳۵) و ترجمه‌ دوم ‌از ناصر کنعانی‌ در فصلنامه‌ فرهنگ‌ (ش‌ـ۴۵، زمستان‌ ۱۳۸۱ ـ بهار ۱۳۸۲، ص‌ـ۱۱۰).



منابع‌:

(۱) محمدحسن‌ بن‌علی‌اعتماد السلطنه‌، مطلع‌الشمس‌، چاپ ‌سنگی ‌تهران‌۱۳۰۱ـ۱۳۰۳؛
(۲) خواندمیر؛
(۳) رشیدالدین‌فضل‌اللّه‌؛
(۴) رضا شعبانی‌، «یادداشتهای‌سفرچین‌»، کیهان‌ فرهنگی‌، سال‌۲، ش‌۹ (آذر ۱۳۶۵)؛
(۵) مؤیدالدین‌عُرضی‌دمشقی‌، رساله‌ فی‌کیفیه‌الارصاد و مایحتاج ‌الی‌علمه‌ و عمله ‌من‌الطرق‌المؤدیه‌ الی ‌معرفه ‌عددات ‌الکواکب‌، نسخه ‌خطی ‌کتابخانه‌ملی‌فرانسه‌، ش‌۲۵۴۴؛
(۶) احمد منزوی‌، فهرستواره‌ کتابهای ‌فارسی‌، تهران‌ ۱۳۷۴ ش ؛
(۷) یه‌ئی‌ـ لیانگ‌، «رفت‌و آمدهای ‌دوستانه‌ بین‌چین‌ و ایران‌ در زمان‌ قدیم‌»، مجله‌ سیاست‌ خارجی‌، سال‌۱ (زمستان‌۱۳۶۵ ـ پاییز ۱۳۶۶)؛

(۸) Willy Hartner, “The astronomical instruments of Cha-ma-lu-ting, their identification, and their relations to the instruments of the observatory of Maragha”, Isis , vol.41, pt.2, no. 124 (July 1950);
(۹) Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East , translated and edited, with notes by Henry Yule, 1811, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903- 1920, repr. London 1975;
(۱۰) Oriental astronomy from Guo Shoujing to King Sejong: proceedings of an international conference, Seoul, Korea, 6-11 October, 1993 , ed. Nha I.-S. and F.Richard Stephenson, Seoul: Yonsei University Press, 1997;
(۱۱) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works ( 7 th – 19 th c. ), Istanbul 2003;
(۱۲) George Sarton, Introduction to the history of science , Malabar, Fla. 1975.

دانشنامه جهان اسلام  جلد۱۰ 

زندگینامه ابوسعیدجرجانی‌(سده چهارم)

 ابوسعید ضریر (نابینا)، ریاضیدان‌ و هندسه‌دان‌ ایرانی‌ فعال‌ در حدود سال‌ ۴۰۰٫ از زندگانی‌ وی‌ تقریباً هیچ‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. از نام‌ او برمی‌آید که‌ اهل‌ شهر باستانی‌ جرجان‌ * بوده‌ است‌.

کامل‌ترین‌ صورت‌ نام‌ وی‌ را ابوریحان‌ بیرونی‌ در یکی‌ از دست‌ نوشته‌های‌ استخراج‌ الاوتار  که‌ به‌ شماره ۱۰۱۲ در کتابخانه لیدن‌ نگهداری‌ می‌شود به‌ صورت‌ ابوسعید محمدبن‌ علی‌ ضریر جرجانی‌ آورده‌ است‌ (رجوع کنید به ابوریحان‌ بیرونی‌، ۱۳۵۵ ش‌، ص‌ ۲، ۱۵). چون‌ زوتر (ج‌ ۱، ص‌ ۲۷) ابوسعید ضریر جرجانی‌ ریاضیدان‌ را به‌ اشتباه‌ با ابوسعید ضریر احمدبن‌ خالد بغدادی‌ که‌ ادیب‌ و شاگرد ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ زیادبن‌ اَعرابی‌ (متوفی‌ ۲۳۱) بود (رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۴، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۳۴)، یکی‌ دانسته‌ است‌، گاهی‌ دوره حیات‌ جرجانی‌ ریاضیدان‌ را قرن‌ سوم‌ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۴؛ ماتویفسکایا و روزنفلد ، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶). جرجانی‌ در رساله مسائل‌ هندسیه (رجوع کنید به ادامه ‌مقاله‌) از ابوعبداللّه‌ شَنّی‌، که‌ در نیمه دوم‌ قرن‌ چهارم‌ می‌زیست‌، نام‌ برده‌ است‌ (هوخندایک‌ ، ص‌ ۵۸). این‌ اشاره‌ مؤید آن‌ است‌ که‌ محمدبن‌ علی‌ جرجانی‌ با احمدبن‌ خالد ادیب‌ یکی‌ نیست‌.

آثار

از جرجانی‌ دو رساله‌ به‌ نامهای‌ مسائل‌ هندسیه و استخراج‌ خط‌ نصف‌النهار من‌ کتاب‌ انالیما و البرهان‌ علیه به‌ جا مانده‌ است‌ که‌ هر دو اهمیت‌ تاریخی‌ بسیاری‌ دارند. تنها دست‌نوشته شناخته‌ شده آنها به‌ ترتیب‌ برگهای‌ ۶۹ رـ۷۱ پ‌ و ۱۵۳ پ‌ ـ ۱۵۴ پ‌، از نسخه خطی‌ شماره ۴۱ م‌. ریاضی‌ در دارالکتب‌ المصریه قاهره‌ را تشکیل‌ می‌دهند (رجوع کنید به سزگین‌، همانجا). یان‌ پ‌. هوخندایک‌، ویرایشی‌ از متن‌ عربی‌ این‌ دو رساله‌ را همراه‌ با ترجمه‌ و شرح‌ انگلیسی‌ آنها منتشر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به منابع‌).

جرجانی‌ رساله ‌مسائل‌ هندسیه خود را خطاب‌ به‌ ریاضیدان‌ ناشناخته‌ای‌، شاید ابوریحان‌ بیرونی‌، نگاشته‌ است‌ (هوخندایک‌، ص‌ ۴۷). این‌ اثر با حل‌ ترسیمی‌ مسئله‌ای‌ هندسی‌ به‌ کمک‌ یک‌ سهمی‌ و یک‌ هُذْلولی‌ آغاز می‌شود. این‌ مسئله هندسی‌ با مسئله ابن‌هیثم‌ * در کتاب‌ المناظر وی‌ مرتبط‌ است‌ (رجوع کنید به صبره‌ ، بخش‌ ۸، ص‌ ۲۹۹ـ۳۰۱). روش‌ ترسیمی‌ جرجانی‌ صورت‌ دیگری‌ از ترسیم‌ عرضه‌ شده‌ در مقاله چهارم‌ مجموعه [ ریاضی‌ ] پاپوسِ اسکندرانی‌ * (قرن‌ سوم‌ میلادی‌) است‌. همانندی‌ مذکور این‌ احتمال‌ را پیش‌ می‌آورد که‌ حل‌ ترسیمی‌ جرجانی‌ منشأ یونانی‌ داشته‌ باشد.

جرجانی‌ سپس‌ راه‌ حل‌ دو مسئله مرتبط‌ با تثلیث‌ زاویه‌ * و قضیه‌ای‌ در باره ‌ارتفاع‌ مثلث‌ عرضه‌ می‌کند. مسئله‌های‌ مربوط‌ به‌ تثلیث‌ زاویه‌، با یکی‌ از رساله‌های‌ موجود ابوریحان‌ بیرونی‌ پیوند نزدیکی‌ دارند؛بنابراین‌، احتمال‌ دارد که‌ جرجانی‌ مسائل‌ هندسی‌ خود را خطاب‌ به‌ او نوشته‌ باشد. بدین‌ ترتیب‌، رساله مسائل‌ هندسیه جرجانی‌ با برخی‌ از مباحث‌ مهم‌ هندسه دوره اسلامی‌ مرتبط‌ است‌.

دومین‌ اثر موجود جرجانی‌، کتاب‌ استخراج‌ خط‌ نصف‌النهار من‌ کتاب‌ انالیما و البرهان‌ علیه‌ است‌ که‌ چهار فصل‌ دارد. فصلهای‌ اول‌ تا سوم‌ به‌ ترسیم‌ خط‌ شمال‌ ـ جنوب‌ بر صفحه‌ای‌ افقی‌، با استفاده‌ از سه‌ سایه نامساوی‌ میله‌ای‌ قائم‌ در سه‌ لحظه متفاوت‌ یک‌ روز مربوط‌ می‌شود. در فصل‌ چهارم‌ روش‌ تعیین‌ جهات‌ اصلی‌ به‌ وسیله سایه یک‌ شاخص‌ در لحظه مناسب‌، بیان‌ شده‌ است‌ (هوخندایک‌، ص‌ ۶۱ـ۶۲).

کارل‌شوی‌ این‌ رساله‌ را به‌ آلمانی‌ ترجمه‌ و منتشر کرده‌ است‌. در نیمکره شمالی‌، روش‌ فصل‌ چهارم‌ تنها در بهار و تابستان‌ قابل‌ استفاده‌ است‌. ظاهراً فصل‌ چهارم‌ تألیف‌ خود جرجانی‌ است‌، اما فصلهای‌ اول‌ تا سوم‌ مبتنی‌ بر اثر گمشده‌ای‌ به‌ نام‌ آنالما از دیودوروس‌ اسکندرانی‌، دانشمند یونانی‌، در نظریه ساعتهای‌ آفتابی‌ است‌ که‌ در قرن‌ اول‌ پیش‌ از میلاد می‌زیست‌. تنها اشاره موجود دیگر به‌ آنالمای‌ دیودوروس‌، در فصل‌ بیستم‌ از کتاب‌ افرادالمقال‌ فی‌ امرالظلال‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ (۱۳۶۷، رساله ۲، ص‌ ۱۱۶ـ۱۱۹) آمده‌ است‌. دو روش‌ ترسیمی‌ را که‌ جرجانی‌ و ابوریحان‌ بیرونی‌ در این‌ مورد بیان‌ کرده‌اند، نویگه‌باوئر ( ج‌ ۲، ص‌ ۸۴۱ ۸۴۲) و کندی‌ (ابوریحان‌ بیرونی‌، ۱۹۷۶، ج‌ ۲، شرح‌، ص‌ ۹۱ـ۹۳) مقایسه‌ نموده‌اند.

دو برهان‌ کوتاه‌ برگرفته‌ از یک‌ اثر گمشده جرجانی‌ را ابوریحان‌ بیرونی‌ در استخراج‌ الاوتار فی‌الدائره نقل‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ابوریحان‌ بیرونی‌، ۱۳۶۷، رساله ۱، ص‌ ۸، ۲۳؛همان‌ رساله‌، چاپ‌ دِمِرداش‌، ص‌ ۴۰، ۵۷ ۵۸).



منابع:
(۱) ابوریحان‌ بیرونی‌، استخراج‌ الاوتار فی‌ الدائره بخواصّ الخط‌ المنحنی‌ فیها ، چاپ‌ احمد سعید دمرداش‌، مصر ۱۹۶۵؛
(۲) همو، تحریر استخراج‌ الاوتار ، چاپ‌ ابوالقاسم‌ قربانی‌، تهران‌ ۱۳۵۵ ش‌؛
(۳) همو، رسائل‌ البیرونی‌ ، حیدرآباد دکن‌ ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۴) یاقوت‌ حموی‌، معجم‌الادباء ، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌ ۱۹۹۳؛
(۵) Abu Rayh an Bīrunī, The exhaustive treatise on shadows , translation and commentary by E. S. Kennedy, Aleppo 1976;
Sa ـ īd al-Darīr al-Jurjanī “, SCIAMVS , vol. 2 (Apr. 2001);(۶) Jan P. Hogendijk, “The geometrical works of Abu
(۷) Galina P.Matvievskaya and Boris A.Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekovia i ikh trudi ) VIII th – XVII th cent ). Moscow 1983;
(۸) Otto Neugebauer, A history of ancient mathematical astronomy , New York 1975;
(۹) A. I. Sabra, Optics, astronomy and logic: studies in Arabic science and philosophy , pt. VIII : “Ibn al-Haytham’s lemmas for solving Alhazen’s problem'”, Norfolk: Variorum, 1994;
(۱۰) Fuat Sezgin, Geschichte der arabischen Schriftums , Leiden 1967-1984;
(۱۱) Heinrich Suter, Beitrage zur Geschichte der Mathematik und Astronomie im Islam , ed. Fuat Sezgin, vol. 1:Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Frankfurt 1986.

دانشنامه جهان اسلام جلد۱۰

زندگینامه اسماعیل‌ جرجانی‌ (متوفی۵۳۱ه ق)

اسماعیل‌ بن‌ حسین، پزشک‌ و نویسنده ‌ایرانی‌ قرن‌ پنجم‌ و ششم‌ که‌ به‌ ویژه‌ آثار پزشکی‌ مهمی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ تألیف‌ کرد. برای‌ او چندین‌ لقب‌ و کنیه‌ ذکر شده‌ است‌، از جمله‌ ابوابراهیم‌، زین‌الدین‌، شرف‌الدین‌، علوی‌ حسینی‌ و طبیب‌ علوی‌ (رجوع کنید به بیهقی‌، ص‌ ۱۷۲؛ سمعانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۹۰؛ ابن‌ابی‌اصیبعه‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱؛ یاقوت‌ حموی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴؛ ابن‌فضل‌اللّه‌ عمری‌، سفر ۹، ص‌ ۲۵۸؛ برای‌ صورت‌ القاب‌ متعدد و گاه‌ متناقض‌ جرجانی رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ۱۳۳۵ ش‌، ص‌ ۷۵۵).

به‌رغم‌ اهمیت‌ فراوان‌ جرجانی‌ در تطور دانش‌ پزشکی‌ در ایران‌، دانسته‌های‌ بسیاری‌ از زندگی‌ او در دست‌ نیست‌. کهن‌ترین‌ اطلاع‌ از زندگی‌ جرجانی‌ نوشته مورخ‌ همعصرش‌، محمودبن‌ محمدبن‌ عباس‌ خوارزمی‌ (۴۹۲ـ ۵۶۸)، در کتاب‌ گمشده تاریخ‌ خوارزم‌ می‌باشد که‌ تنها به‌ واسطه نوشته سمعانی‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌. بر اساس‌ نوشته خوارزمی‌، جرجانی‌ مدتها در گرگانج‌ (از شهرهای‌ پر رونق‌ خوارزم‌ در اوایل‌ دوره خوارزمشاهیان‌) زندگی‌ کرد و در ۵۳۱ در مرو درگذشت‌ (رجوع کنید به سمعانی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۹۱).

یاقوت‌ حموی‌ نیز (همانجا) اطلاع‌ چندی‌ در باره زندگی‌ جرجانی‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌؛ بنا به‌ نوشته او، جرجانی‌ در جرجان‌ به‌ دنیا آمد. ابتدا در خوارزم‌ و سپس‌ در مرو زندگی‌ کرد و در ۵۳۱ در همانجا درگذشت‌. یاقوت‌ (همانجا) همچنین‌ ابوالقاسم‌ قُشَیری‌ *(۳۷۶ـ ۴۶۵)، صوفی‌ و فقیه‌ مشهور، را از جمله‌ استادان‌ جرجانی‌ دانسته‌ و نیز نوشته‌ که‌ جرجانی‌ به‌ ابوسعد عبدالکریم‌بن‌ محمد سَمْعانی‌ (۵۰۶ ۵۶۲)، محدّث‌ و مورخ‌ و نسب‌شناس‌ مشهور، اجازه روایت‌ حدیث‌ داده‌ است‌. این‌ نوشته یاقوت‌، که‌ نویسندگان‌ معاصر بسیاری‌ (از جمله‌ تاجبخش‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱۸) آن‌ را تکرار کرده‌اند، با توجه‌ به‌ این‌ که‌ سمعانی‌ در میان‌ آثار متعدد خود تنها در بخش‌ کوچکی‌ از التَحْبیر (همانجا) به‌ جرجانی‌ اشاره‌ کرده‌ و از جمله‌ در معجم‌الشیوخ‌ خود (که‌ اختصاص‌ به‌ معرفی‌ استادان‌ و بزرگان‌ عصر خود دارد) نامی‌ از جرجانی‌ نبرده‌ است‌، درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد.

پاره‌ای‌ از اطلاعات‌ در باره زندگی‌ جرجانی‌ از لابه‌لای‌ آثار متعدد خودش‌ به‌ دست‌ می‌آید. در سطور نخستینِ ذخیره خوارزمشاهی‌، مهم‌ترین‌ اثر تألیفی‌ جرجانی‌ به‌ فارسی‌، او از ورود خود به‌ خوارزم‌ در زمان‌ امارت‌ قطب‌الدین‌ محمد خوارزمشاه‌، امیر محلی‌ خوارزم‌ (حک : ۴۹۰ یا ۴۹۱ـ۵۲۱)، در ۵۰۴ یاد کرده‌ است‌ (ص‌ ۲). در همین‌ موضع‌ از ویرایش‌ عربی‌ این‌ کتاب‌ که‌ به‌ نام‌ الذخیره ‌الخوارزمشاهیه‌ مشهور است‌، جرجانی‌ (گ‌ ۲ ر) از جمع‌آوری‌ ذخیره‌ در سن‌ هفتاد سالگی‌ یاد کرده‌ است‌. بر اساس‌ مطلب‌ اخیر، بسیاری‌ (از جمله‌ نجم‌آبادی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۷۱۹؛ تاجبخش‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱۸؛ معطر و شمس‌ اردکانی‌، ص‌ ۷) سال‌ تولد جرجانی‌ را ۴۳۴ نوشته‌اند. در حالی‌ که‌ چون‌ این‌ روایت‌ در نسخه‌های‌ متعدد فارسی‌ ذخیره خوارزمشاهی‌ (که‌ در دسترس‌ است‌) ذکر نشده‌، به‌ نظر می‌رسد اشاره‌ به‌ هفتاد سالگی‌ مؤلف‌ معطوف‌ به‌ زمان‌ پایان‌ یافتن‌ متن‌ فارسی‌ ذخیره‌ در دوره حکومت‌ قطب‌الدین‌ محمد و پس‌ از ورود او به‌ خوارزم‌ در ۵۰۴ باشد و نه‌ الزاماً سن‌ او به‌ هنگام‌ ورودش‌ به‌ خوارزم‌.

در نسخه فارسی‌ این‌ کتاب‌ (ص‌ ۶۴۴)، جرجانی‌ از سفر خود به‌ قم‌ یاد کرده‌ است‌. از زمان‌ این‌ سفر اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌، جز اینکه‌ قاعدتاً باید پیش‌ از ۵۰۴ و زمان‌ ورود او به‌ خوارزم‌ باشد. جرجانی‌ همچنین‌ (همانجا) از اشتغالش‌ به‌ سرپرستی‌ داروخانه بهاءالدوله‌ در خوارزم‌ و اشتهارش‌ که‌ باعث‌ مراجعه بسیار مردم‌ به‌ او می‌شد، یاد کرده‌ است‌. او کتاب‌ دیگر خود الاَغراض‌ الطِبیه(خلاصه ‌ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ ) را در زمان‌ حکومت‌ ابوالمظفر اَتْسِزْبن‌ محمد (حک :۵۲۱- ۵۵۱)، پادشاه‌ خوارزمشاهی‌ و فرزند قطب‌الدین‌ محمد، و بنا به‌ سفارش‌ مجدالدین‌ ابومحمد صاحب‌بن‌ محمدبخاری‌، وزیر اتسز که‌ اطلاع‌ دیگری‌ از او در دست‌ نیست‌، تألیف‌ کرد (رجوع کنید به جرجانی‌، ۱۳۴۵ ش‌، ص‌ ۳).

ذکر نام‌ ابومحمد بخاری‌ و تألیف‌ کتاب‌ به‌ دستور او یقیناً مربوط‌ به‌ شروع‌ حکومت‌ مستقل‌ اتسز بر منطقه خوارزم‌ (۵۳۵- ۵۵۱) و ادامه‌ یافتن‌ زندگی‌ جرجانی‌ تا این‌ زمان‌ می‌باشد (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره دوران‌ حکومت‌ اتسز رجوع کنید به قفس‌ اوغلو، ص‌ ۵۴ ۹۰). جرجانی‌ در زمان‌ نوشتن‌ کتاب‌ دیگرش‌، تدبیر یوم‌ ولیله، هنوز در گرگانج‌ زندگی‌ می‌کرد (رجوع کنید به گ‌ ۲۳۷ پ‌). از این‌رو، این‌ نوشته یاقوت‌ (همانجا) که‌ جرجانی‌ در مرو زندگی‌ کرد و در همانجا درگذشت‌، در صورت‌ صحت‌، تنها معطوف‌ به‌ دوره کوتاهی‌ از اواخر زندگی‌ او می‌باشد. بیهقی‌ نیز (همانجا) از دیدارش‌ با جرجانی‌ در سرخس‌ در ۵۳۱ یاد کرده‌ است‌.

رحلت

برای‌ فوت‌ جرجانی‌ تاریخهای‌ متعددی‌ ذکر شده‌، که‌ در میان‌ آنها تاریخ‌ مورد نظر یاقوت‌ (همانجا) یعنی‌ ۵۳۱ که‌ بسیاری‌ از معاصران‌ (از جمله‌ دهخدا، ذیل‌ «اسماعیل‌ جرجانی‌»؛ تاجبخش‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱۹؛ معطر و شمس‌ اردکانی‌، ص‌ ۱۰) نیز آن‌ را نقل‌ کرده‌اند، با توجه‌ به‌ ادامه زندگی‌ جرجانی‌ تا دوره حکومت‌ مستقل‌ اتسز در خوارزم‌ صحیح‌ به‌ نظر نمی‌رسد. حاجی‌خلیفه‌ (ج‌ ۱، ستون‌ ۱۳۰) که‌ تاریخهای‌ متعددی‌ را برای‌ سال‌ فوت‌ جرجانی‌ بر شمرده‌، سال‌ ۵۳۵ را نیز ذکر نموده‌ است‌. ابن‌ابی‌اصیبعه‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۳۲) پادشاه‌ معاصر جرجانی‌ را علاءالدین‌ محمد خوارزمشاه‌ (حک : ۵۹۶ -۶۱۷)، از آخرین‌ پادشاهان‌ خوارزمشاهی‌، دانسته‌ است‌. این‌ اشتباه‌ به‌ علت‌ درک‌ نادرست‌ ابن‌ابی‌اصیبعه‌ از نام‌ علاءالدین‌ که‌ لقب‌ قطب‌الدین‌ محمد هم‌ بوده‌، رخ‌داده‌ است‌ و به‌ نوشته‌های‌ خواندمیر (ج‌ ۲، ص‌ ۶۴۱) و حمداللّه‌ مستوفی‌ (ص‌ ۶۸۶) نیز راه‌ یافته‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ بیشتر رجوع کنید به دهخدا، همانجا؛ عرفانیان‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۹۹، پانویس‌ ۱).

استادان

سمعانی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۹۱) و یاقوت‌ (همانجا) تنها ابوالقاسم‌ قشیری‌ را به‌ عنوان‌ استاد جرجانی‌ بر شمرده‌اند. در حالی‌ که‌، جرجانی‌ پزشکی‌ را از ابن‌ابی‌صادق‌ * نیشابوری‌ (ح ۳۸۵ـ۴۷۰)، شاگرد بلافصل‌ ابن‌سینا، آموخت‌ (الگود ، ص‌ ۲۱۵). جرجانی‌ خود در موارد متعدد در ذخیره خوارزمشاهی‌ (از جمله‌ ص‌ ۳۴ـ ۳۵) از او یاد کرده‌ است‌.

از دیگر اشخاص‌ و منابعی‌ که‌ جرجانی‌ به‌ استفاده‌ از آنها در تألیف‌ ذخیره خوارزمشاهی‌ (که‌ دست‌ کم‌ مادر چهار کتاب‌ دیگر او نیز به‌ شمار می‌رود) اشاره‌ کرده‌، از پزشکان‌ اسلامی‌، ابوعلی‌ سینا (رجوع کنید به جرجانی‌، ۱۳۵۵ ش‌، ص‌ ۴۱۶، ۴۹۷، ۵۴۴، ۶۳۰)، محمدبن‌ زکریا رازی‌ (همان‌، ص‌ ۴۹۱، ۵۰۷)، ابوالحسن‌ طبری‌ تُرَنجی‌ (همان‌، ص‌ ۵۰۷، ۵۲۵) و احمد فرخ‌ (همان‌، ص‌ ۴۱۶) هستند که‌ البته‌ از میان‌ آنها تنها از احمد فرخ‌ (همانجا) به‌ عنوان‌ استاد یاد کرده‌ است‌؛از پزشکان‌ یونانی‌، جالینوس‌ (همان‌، ص‌ ۳۴۲، ۳۶۰، ۵۱۷، ۶۹۰)، بقراط‌ (همان‌، ص‌ ۴۶۷، ۵۲۵) و اَهْرُن‌ (همان‌، ص‌ ۴۹۱) را نام‌ برده‌ و به‌ هنگام‌ برشمردن‌ بیماریهای‌ چشم‌، به‌ استفاده‌ از مهم‌ترین‌ اثر چشم‌ پزشکی‌ اسلامی‌، تذکره ‌الکحالین‌ * علی‌بن‌ عیسی‌ کحال‌ (همان‌، ص‌ ۳۴۲)، و به‌ هنگام‌ بحث‌ در باره بیماریهای‌ معده‌، به‌ بهره‌گیری‌ از نسخه عیسی‌ صُهاربُخت‌ و داروهای‌ ذکر شده‌ در آن‌ (همان‌، ص‌ ۴۳۹) اشاره‌ کرده‌ است‌.

مهم‌ترین‌ نقش‌ جرجانی‌ در تکوین‌ دانش‌ پزشکی‌ در ایران‌، گذشته‌ از اهمیت‌ او به‌ عنوان‌ پزشک‌، تألیف‌ بزرگ‌ترین‌ و کهن‌ترین‌ آثار پزشکی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌. تا زمان‌ جرجانی‌، منابع‌ دانش‌ پزشکی‌ دوره اسلامی‌، چه‌ ترجمه‌های‌ آثار دانشمندان‌ یونانی‌ و چه‌ آثار تألیفی‌ پزشکانِ حتی‌ ایرانی‌، عموماً به‌ زبان‌ عربی‌ بود. کتابهای‌ پزشکی‌ فارسی‌ بسیار محدود و عموماً هر یک‌ از آنها نخستین‌ اثر فارسی‌ در موضوعات‌ گوناگون‌ پزشکی‌ بودند.

این‌ آثار عبارت‌اند از:

هدایه ‌المتعلمین (تألیف‌ نیمه دوم‌ سده چهارم‌)، کهن‌ترین‌ پزشکی‌نامه فارسی‌، نوشته ابوبکر ربیع‌بن‌ احمد اَخَوینی‌ بخاری‌؛

الابنیه عن‌الحقایق‌ الادویه (تألیف‌ سده چهارم‌)، نوشته ابومنصور موفق‌بن‌ علی‌ هروی‌؛

دانشنامه‌ حکیم‌ مَیسَری‌ (تألیف‌ ۳۷۰)؛

نورالعیون‌ فی‌ امراض‌العین‌ و اسبابها و علاجاتها (تألیف‌ ۴۸۰)، کهن‌ترین‌ چشم‌ پزشکی‌نامه فارسی‌، نوشته ابوروح‌ محمدبن‌ منصوربن‌ ابوعبداللّه‌ جرجانی‌ مشهور به‌ زرین‌دست‌ و چند رساله کوتاه‌ از ابن‌سینا،

از جمله‌ رسائل‌ رگ‌شناسی‌ و حفظ‌الصحه (برای‌ آگاهی‌ از مشخصات‌ این‌ آثار پزشکی‌ رجوع کنید به استوری‌ ، ج‌ ۲، بخش‌ ۲، ص‌ ۱۹۷ـ۲۰۷). در حالی‌ که‌، ذخیره خوارزمشاهی‌ چه‌ از نظر شمول‌ بر شاخه‌ای‌ دانش‌ پزشکی‌ و چه‌ از نظر وسعت‌ و دامنه مطالب‌، به‌ تنهایی‌ از مجموعه این‌ آثار مهم‌تر و بزرگ‌تر می‌باشد (رجوع کنید به ذخیره خوارزمشاهی‌ * ).

آثار فارسی‌ جرجانی‌ یعنی‌ یادگار و ذخیره خوارزمشاهی‌ و دو خلاصه ذخیره‌ ( خُفی‌ عَلایی‌ و الاَغراض‌ الطِبیه) مجموعه مهم‌ و جالب‌ توجهی‌ از لغات‌ پزشکی‌، نام‌ اندامهای‌ بدن‌، بیماریها و داروها و نیز بسیاری‌ از افعال‌ و واژگان‌ فارسی‌ است‌ که‌ امروزه‌ دیگر در زبان‌ فارسی‌ به‌ کار نمی‌روند؛

از جمله‌ فعل‌ بیزاندن‌ (نرم‌ و غربال‌ کردن‌، به‌ صورت‌ «ببیزند»، جرجانی‌، ۱۳۵۵ ش‌، ص‌ ۷۲۵)،

سائیدن‌ (مخلوط‌ کردن‌، به‌ صورت‌ «بسایند»؛همان‌، ص‌ ۶۱۹)،

بدگواریدن‌ (بد هضم‌ کردن‌ غذا؛همان‌، ص‌ ۴۴۲)،

دشخواری‌ (دشواری‌؛همان‌، ص‌ ۴۲۷)،

دستکاری‌ (جراحی‌؛همان‌، ص‌ ۳۷۴)،

سِپُرز (طحال‌؛همان‌، ص‌ ۵۵)،

گُرده‌ (کلیه‌؛همان‌، ص‌ ۵۶)،

و ناخُنه‌ (بیماری‌ چشمی‌، در عربی‌ ظُفْرِه‌؛همان‌، ص‌ ۳۵۱).

در مورد نام‌ داروها، اگر چه‌ جرجانی‌ در قَرابادینِ (بخش‌ مربوط‌ به‌ معرفی‌ داروها در کتابهای‌ پزشکی‌) ذخیره خوارزمشاهی‌ (ص‌ ۶۵۱ـ ۷۴۵) و کتابهای‌ چهارم‌ و پنجم‌ الاغراض‌ الطبیه (ص‌ ۵۸۵ – ۷۱۵) نام‌ داروهای‌ مفرد و مرکّب‌ را زیر عنوان‌ عربی‌ آنها آورده‌ اما در موارد متعدد معادل‌ فارسی‌ و گویشی‌ آنها را نیز ذکر کرده‌ است‌، برای‌ مثال‌ ترب‌ (در عربی‌ فُجْل‌، جرجانی‌، ۱۳۴۵ ش‌، ص‌ ۵۹۸)، و پیازْموش‌ (در عربی‌ اَسْقیل‌، همو، ۱۳۵۵ ش‌، ص‌ ۷۴۳). در میان‌ آثار جرجانی‌، تنها کتاب‌ الاغراض‌ الطبیه از نظر کاربرد واژگان‌ فارسی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌ (برای‌ این‌ بررسی رجوع کنید به اعلم‌، ص‌ ۲۱۶ـ۲۲۰).

روی‌ هم‌ رفته‌، نقش‌ جرجانی‌ در تکوین‌ دانش‌ پزشکی‌ در ایران‌ باید در دو زمینه‌، یکی‌ به‌ عنوان‌ پزشکی‌ حاذق‌ و کثیرالتألیف‌ و دیگری‌ پزشکی‌ فارسی‌نویس‌ و لغت‌شناس‌ و کسی‌ که‌ واژگان‌ فارسی‌ بسیاری‌ در پزشکی‌ وضع‌ کرده‌ است‌، بررسی‌ نمود (برای‌ بررسی‌ نقش‌ جرجانی‌ در این‌ دو زمینه‌ رجوع کنید به نفیسی‌، ص‌ ۴۴ـ ۴۵؛الگود، ص‌ ۲۱۵ـ ۲۱۸؛معطر، ص‌ ۱۴ـ۱۷؛نیز رجوع کنید به ذخیره خوارزمشاهی‌ *).

اگر چه‌ آثار جرجانی‌ خیلی‌ زود و به‌ سرعت‌ پس‌ از تألیف‌، بین‌ مردم‌ مشهور شد (بیهقی‌، ص‌ ۱۷۲ که‌ از احیای‌ دانش‌ پزشکی‌ با آثار او سخن‌ رانده‌ و نظامی‌، ص‌ ۱۱۰ـ۱۱۲ که‌ چهار عنوان‌ از آثار جرجانی‌ را جزو آثاری‌ برشمرده‌ است‌ که‌ هر فرد مایل‌ به‌ پزشک‌ شدن‌ باید آنها را در سطوح‌ گوناگون‌ مطالعه‌ کند)، رویکرد متفاوتی‌ بین‌ رواج‌ آثار او در ایران‌ و خارج‌ از ایران‌ وجود دارد.

در حالی‌ که‌، ذخیره خوارزمشاهی‌ تنها کتابی‌ است‌ که‌ از فارسی‌ به‌ عبری‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ (الگود، ص‌ ۲۱۶؛ دانش‌پژوه‌، ۱۳۳۵ ش‌، ص‌ ۷۵۶)، در میان‌ پزشکان‌ و داروشناسان‌ ایرانی‌ در دوران‌ تکوین‌ دانش‌ پزشکی‌ در ایران‌، افراد معدودی‌ به‌ آرای‌ او استناد کرده‌اند؛نه‌ حکیم‌ مؤمن‌، که‌ در دیباچه ‌تحفه‌ (ص‌ ۲ـ۳) فهرست‌ مطولی‌ از ۲۴ اثر ارجاعی‌ خود بر شمرده‌، از آثار جرجانی‌ ذکری‌ به‌ میان‌ آورده‌ است‌ و نه‌ عقیلی‌ علوی‌ شیرازی‌ در مخزن‌الادویه. از میان‌ پزشکان‌ ایرانی‌، تنها فخرالدین‌ رازی‌ به‌ هنگام‌ تألیف‌ رساله ‌حفظ‌البدن‌ از جرجانی‌ نام‌ برده‌ (فونان، ص‌ ۴۵) و بهاءالدوله‌ رازی‌ در خلاصه ‌التجارب در پاره‌ای‌ موارد (از جمله‌ گ‌ ۲۴۹ ر، گ‌ ۳۴۴ پ‌) از آرای‌ پزشکی‌ جرجانی‌ یاد کرده‌ است‌.

رستم‌ گرگانی‌، پزشک‌ همشهری‌ جرجانی‌ که‌ در اواسط‌ قرن‌ دهم‌ به‌ هند مهاجرت‌ کرد،کتاب‌ خود در معرفی‌ انواع‌ داروهای‌ مفرد و مرکّب‌ را به‌ تقلید از ذخیره خوارزمشاهی‌، ذخیره‌ نظام‌ شاهی‌ نام‌ نهاد (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب رجوع کنید به افشار و دانش‌ پژوه‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۸۵).

جرجانی‌ علاوه‌ بر پزشکی‌ آثاری‌ نیز در موضوع‌ فلسفه‌ و اخلاق‌ نوشته‌ است‌. اما اختصار این‌ رسائل‌ در مقایسه‌ با آثار متعدد و حجیم‌ پزشکی‌ او و بی‌توجهی‌ به‌ آنها در طول‌ سالیان‌ مانع‌ از آن‌ شده‌ است‌ که‌ از جرجانی‌ علاوه‌ بر پزشک‌ با عنوان‌ فیلسوف‌ نیز یاد شود. جرجانی‌ آثار خود را به‌ دو زبان‌ فارسی‌ و عربی‌ نوشته‌ و شهرزوری‌ (ص‌ ۹۸ـ۹۹) چهار بیت‌ از اشعار عربی‌ او را ذکر کرده‌ است‌.

علاوه‌ بر ذخیره خوارزمشاهی‌ و برگردان‌ عربی‌ آن‌، الذخیره‌ الخوارزمشاهیه (رجوع کنید به افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۲۳)، الاغراض‌ الطبیه و المباحث‌ العلائیه و برگردان‌ عربی‌ آن‌، التذکره ‌الاشرفیه‌ فی‌ الصناعه‌ الطبیه (رجوع کنید به سلان‌ ، ص‌ ۵۲۸؛بروکلمان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۱، < ذیل‌ > ، ج‌ ۱، ص‌ ۸۹۰) و خُفی‌ عَلایی‌ ،

آثار جرجانی‌ عبارت‌اند از:

۱) فی‌التحلیل، رساله کوچکی‌ در هشت‌ برگ‌ در موضوع‌ فلسفه‌ به‌ عربی‌، که‌ تاکنون‌ تنها یک‌ نسخه‌ از آن‌ شناسایی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به درنبورگ‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲۲؛بروکلمان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۴۱)؛

۲) تدبیر یوم‌ ولیله، رساله‌ای‌ به‌ زبان‌ عربی‌ در موضوع‌ پزشکی‌ (رجوع کنید به افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌ ۵، ص‌ ۱۹۲)؛

۳) کتاب‌ در علم‌ تشریح‌، به‌ فارسی‌ در موضوع‌ پزشکی‌ (رجوع کنید به فونان‌، ص‌ ۵؛استوری‌، همانجا؛منزوی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۳۳۷۳)، از این‌ کتاب‌ نیز تاکنون‌ تنها یک‌ نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ است‌؛

۴) حفظ‌الصحه، رساله‌ای‌ به‌ فارسی‌ در موضوع‌ پزشکی‌ در شانزده‌ باب‌ (اته‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۲)؛

۵) زبده ( فی‌ ) الطب‌، کتابی‌ به‌ عربی‌ در موضوع‌ پزشکی‌ و داروسازی‌، از این‌ رساله‌ نسخ‌ متعددی‌ وجود دارد (رجوع کنید به بروکلمان‌،  ذیل‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۸۹۰؛آربری‌ ، ج‌ ۴، ص‌ ۷۸؛اولمان، ص‌ ۱۶۱؛افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌ ۷، ص‌ ۲۹۱؛
منزوی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۳۴۹۶)؛

۶) فی‌القیاس‌، رساله بسیار کوچکی‌ به‌ عربی‌ در موضوع‌ منطق‌ تنها شامل‌ دو برگ‌، از این‌ رساله‌ تاکنون‌ تنها یک‌ نسخه ‌شناسایی‌ شده‌ است‌ (درنبورگ‌، همانجا)؛

۷) رساله‌ المُنَبِّهه، رساله‌ای‌ به‌ عربی‌ در موضوع‌ اخلاق‌، از این‌ رساله‌ چند نسخه خطی‌ وجود دارد (رجوع کنید به آلوارت، ج‌ ۷، ص‌ ۶۴۱؛بروکلمان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۴۱، < ذیل‌ >، ج‌ ۱، ص‌ ۸۹۰). دو میکروفیلم‌ از این‌ رساله‌ متعلق‌ به‌ نسخه‌های‌ آن‌ در ترکیه‌ در کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ وجود دارد (رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ۱۳۴۸ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳۱ـ۴۳۶)؛

۸) یادگار، کتابی‌ به‌ فارسی‌ در پزشکی‌، این‌ کتاب‌ در اصل‌ خلاصه‌ای‌ از ذخیره ‌خوارزمشاهی‌ است‌ (منزوی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۳۷۶۷؛برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب رجوع کنید به فونان‌، ص‌ ۱۰۵؛استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۲، ص‌ ۲۱۱؛
آقا، ص‌ ۳۹).

بیهقی‌ (ص‌ ۱۷۲) از رسائل‌ طب‌الملوکی‌ و وصیت‌نامه جرجانی‌ یاد کرده‌ که‌ از آنها تاکنون‌ هیچ‌ نسخه‌ای‌ شناسایی‌ نشده‌ است‌. همچنین‌ ابن‌اسفندیار (ص‌ ۱۳۷) از ترجمه فارسی‌ قانون‌ ابن‌سینا اثر سیداسماعیل‌ جرجانی‌ یاد کرده‌ است‌. به‌ نظر سیدحسین‌ نصر (ص‌ ۳۰)، ذخیره‌ همان‌ ترجمه قانون‌ ابن‌سینا به‌ فارسی‌ است‌؛در حالی‌ که‌ پیش‌ از آنکه‌ بتوان‌ ذخیره‌ را ترجمه‌ صِرفی‌ از قانون‌ دانست‌، باید آن‌ را کتابی‌ به‌ شمار آورد که‌ تحت‌ تأثیر سنّت‌ سینایی‌ در پزشکی‌ اسلامی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در این‌ زمینه‌ رجوع کنید به ذخیره خوارزمشاهی‌ *). همچنین‌، بروکلمان‌ (< ذیل‌>، ج‌ ۱، ص‌ ۸۹۰) از رساله الاجوبه الطبّیه جرجانی‌ در کتابخانه‌ آصفیه هندوستان‌ یاد کرده‌ است‌. در فهرست‌ این‌ کتابخانه‌ (رجوع کنید به بهادر، حصه ۳، ص‌ ۴۰۳)، رساله‌ مورد نظر بروکلمان‌ همان‌ الاغراض‌ الطبّیه معرفی‌ شده‌ است‌ (برای‌ فهرستی‌ تفصیلی‌ از آثار تألیفی‌ جرجانی‌ اعم‌ از موجود و مفقود رجوع کنید به اشمیتس‌ و معطر، ص‌ ۳۳۸ـ۳۶۰).

بین‌ آثار پزشکان‌ ایرانی‌ و فارسی‌ زبان‌، آثار جرجانی‌ بیش‌ از همه‌ به‌ صورتهای‌ گوناگون‌ چاپ‌ شده‌ است‌. نخستین‌ چاپ‌ از میان‌ آثار جرجانی‌، چاپ‌ خفی‌ علایی‌ و ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ در هندوستان‌ و به‌ صورت‌ سنگی‌ می‌باشد (برای‌ آگاهی‌ از زمان‌ این‌ چاپها رجوع کنید به مُشار، ج‌ ۱، ستون‌ ۵۸۲). در ایران‌ دست‌ کم‌ سه‌ تصحیح‌ از بخشهایی‌ از ذخیره خوارزمشاهی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ (کتابهای‌ اول‌ و دوم‌، به‌ تصحیح‌ محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌ و ایرج‌ افشار، تهران‌ ۱۳۴۴ـ ۱۳۴۸ ش‌؛کتاب‌ اول‌، به‌ تصحیح‌ اعتمادی‌، شهراد و مصطفوی‌، تهران‌ ۱۳۴۵ ش‌؛کتابهای‌ اول‌ و دوم‌ به‌ تصحیح‌ محمدرضا محرری‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌، چاپ‌ و تصحیح‌ سایر مجلدات‌ این‌ کتاب‌ هنوز ادامه‌ دارد).

یک‌ چاپ‌ عکسی‌ از همین‌ اثر (به‌ کوشش‌ سعیدی‌ سیرجانی‌، تهران‌ ۱۳۵۵ ش‌)، چاپی‌ عکسی‌ از الاغراض‌ الطبیه(به‌ کوشش‌ پرویز ناتل‌ خانلری‌، تهران‌ ۱۳۴۵ ش‌) و تصحیحی‌ از خفی‌ علایی‌ (به‌ کوشش‌ علی‌اکبر ولایتی‌ و محمود نجم‌آبادی‌، تهران‌ ۱۳۶۹ ش‌) نیز حاصل‌ کوشش‌ دانشمندان‌ معاصر برای‌ احیای‌ آثار جرجانی‌ است‌. یکی‌ از مهم‌ترین‌ و علمی‌ترین‌ پژوهشهای‌ انجام‌ شده‌ در باره ذخیره خوارزمشاهی‌ ، بررسی‌ بخش‌ چشم‌ پزشکی‌ این‌ کتاب‌ است‌ که‌ تی‌یری‌ دو کروسل‌ د پس‌ انجام‌ داده‌ است‌. جدیدترین‌ کوشش‌ در این‌ زمینه‌، تصحیح‌ مهدی‌ محقق‌ (تهران‌ ۱۳۸۱ ش‌) از یادگار می‌باشد.



منابع:
(۱) ابن‌ابی‌اصیبعه‌، کتاب‌ عیون‌الانباء فی‌ طبقات‌ الاطباء، چاپ‌ امرؤالقیس‌بن‌ طحان‌ [ آوگوست‌ مولر (، کونیگسبرگ‌ و قاهره‌ ۱۲۹۹/۱۸۸۲، چاپ‌ افست‌ انگلستان‌ ۱۹۷۲؛
(۲) ابن‌اسفندیار، تاریخ‌ طبرستان‌ ، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌ )? ۱۳۲۰ ش‌ ]؛
(۳) ابن‌فضل‌اللّه‌ عمری‌، مسالک‌ الابصار فی‌ ممالک‌ الامصار، سفر ۹، چاپ‌ عکسی‌ از نسخه خطی‌ کتابخانه سلیمانیه استانبول‌، مجموعه ایاصوفیه‌، ش‌ ۳۴۲۲، چاپ‌ فؤاد سزگین‌، فرانکفورت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۴) هوشنگ‌ اعلم‌، «واژگان‌ فارسی‌ پزشکی‌ سیداسماعیل‌ جرجانی‌ در الاغراض‌ الطبیه‌ »، در مجموعه‌ مقالات‌ کنگره بزرگداشت‌ حکیم‌ سیداسماعیل‌ جرجانی‌ ، تهران‌: فرهنگستان‌ علوم‌ پزشکی‌، ۱۳۸۱ ش‌؛
(۵) ایرج‌ افشار و محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ کتابهای‌ خطی‌ کتابخانه ملک‌ ، تهران‌ ۱۳۵۲ ش‌ ـ ؛
(۶) بهاءالدوله‌ رازی‌، خلاصه‌ التجارب‌ ، نسخه خطی‌ کتابخانه مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، ش‌ ۶۰۳۸؛
(۷) میرعثمان‌ علی‌خان‌ بهادر، فهرست‌ مشروح‌ بعض‌ کتب‌ نفیسه‌ قلمیه‌ مخزونه کتب‌ خانه آصفیه‌ سرکار عالی، حیدرآباد دکن‌ ۱۳۵۷؛
(۸) علی‌بن‌ زید بیهقی‌، تاریخ‌ حکماء الاسلام‌ ، چاپ‌ محمد کردعلی‌، دمشق‌ ۱۳۶۵/۱۹۴۶؛
(۹) حسن‌ تاجبخش‌، تاریخ‌ دامپزشکی‌ و پزشکی‌ ایران‌ ، تهران‌ ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ ش‌؛
(۱۰) اسماعیل‌بن‌ حسن‌ جرجانی‌، تدبیر یوم‌ و لیله، نسخه خطی‌ کتابخانه ملی‌ ملک‌، ش‌ ۲۴/۸۰۷؛
(۱۱) همو، ذخیره خوارزمشاهی، چاپ‌ عکسی‌ از نسخه‌ای‌ خطی‌، چاپ‌ علی‌اکبر سعیدی‌ سیرجانی‌، تهران‌ ۱۳۵۵ ش‌؛
(۱۲) همان‌، ترجمه عربی‌: الذخیره الخوارزمشاهیه، نسخه خطی‌ کتابخانه دانشکده پزشکی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ش‌ ۱۱۳؛
(۱۳) همو، کتاب‌ الاغراض‌ الطبیه و المباحث‌ العلائیه، عکس‌ نسخه مکتوب‌ در سال‌ ۷۸۹ هجری‌ محفوظ‌ در کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، تهران‌ ۱۳۴۵ ش‌؛
(۱۴) حاجی‌ خلیفه‌؛
(۱۵) حکیم‌ مؤمن‌؛
(۱۶) حمداللّه‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌ ؛
(۱۷) خواندمیر؛
(۱۸) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ کتابخانه اهدائی‌ آقای‌ سیدمحمد مشکوه به‌ کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۳، بخش‌ ۲، تهران‌ ۱۳۳۵ ش‌؛
(۱۹) همو، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ ، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۲۰) دهخدا؛
(۲۱) محمدبن‌ منصور زرین‌دست‌، نورالعیون، نسخه ‌خطی‌ کتابخانه ‌مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ش‌ ۲۲۷۰؛
(۲۲) عبدالکریم‌بن‌ محمد سمعانی‌، التحبیر فی‌المعجم‌ الکبیر، چاپ‌ منیره‌ ناجی‌ سالم‌، بغداد ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۲۳) محمدبن‌ محمود شهرزوری‌، نزهه ‌الارواح‌ و روضه ‌الافراح‌ فی‌ تاریخ‌ الحکماء و الفلاسفه، چاپ‌ خورشید احمد، حیدرآباد دکن‌ ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛
(۲۴) غلامعلی‌ عرفانیان‌، فهرست‌ کتب‌ خطی‌ کتابخانه مرکزی‌ و مرکز اسناد آستان‌ قدس‌ رضوی، ج‌ ۱۹، مشهد ۱۳۸۰ ش‌؛
(۲۵) ابراهیم‌ قفس‌اوغلو، تاریخ‌ دولت‌ خوارزمشاهیان، ترجمه داود اصفهانیان‌، تهران‌ ۱۳۶۷ ش‌؛
(۲۶) خانبابا مشار، مؤلفین‌ کتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی‌ ، تهران‌ ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش‌؛
(۲۷) فریبرز معطر، «جرجانی‌ و فرهنگ‌ پزشکی‌»، کیهان‌ فرهنگی‌ ، سال‌ ۹، ش‌ ۸ (آبان‌ ۱۳۷۱)؛
(۲۸) فریبرز معطر و محمدرضا شمس‌ اردکانی‌، «بررسی‌ احوال‌ و آثار حکیم‌ سیداسماعیل‌ جرجانی‌»، در مجموعه‌ مقالات‌ کنگره بزرگداشت‌ حکیم‌ سیداسماعیل‌ جرجانی‌ ، تهران‌: فرهنگستان‌ علوم‌ پزشکی‌، ۱۳۸۱ ش‌؛
(۲۹) احمد منزوی‌، فهرستواره ‌کتابهای‌ فارسی‌، تهران‌ ۱۳۷۴ ش‌ ـ ؛
(۳۰) محمود نجم‌آبادی‌، تاریخ‌ طب‌ در ایران‌ ، تهران‌ ۱۳۴۱ـ۱۳۵۳ ش‌؛
(۳۱) حسین‌ نصر، «طب‌ سنتی‌ ایران‌ و اهمیت‌ امروزی‌ آن‌»، در مجموعه‌ مقالات‌ در باره طب‌ سنتی‌ ایران‌ ، تهران‌: مؤسسه مطالعات‌ و تحقیقات‌ فرهنگی‌، ۱۳۶۲ ش‌؛
(۳۲) احمدبن‌ عمر نظامی‌، چهار مقاله، چاپ‌ محمد قزوینی‌ و محمد معین‌، تهران‌ ۱۳۳۳ ش‌؛
(۳۳) یاقوت‌ حموی‌؛
(۳۴) Zouhir M. Agha, Bibliography of Islamic medicine and pharmacy , Leiden 1983;
(۳۵) W. Ahlwardt, Die Handschriften – Verzeichnisse der Koiglichen Bibliothek zu Berlin: Verzeichniss der arabischen Handschriften , vol. 7, Berlin 1895;
(۳۶) Arthur J. Arberry, The Chester Beatty Library: a handlist of the Arabic manuscripts , vol.4, Dublin 1959;
(۳۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplemetband , 1937-1942;
(۳۸) Hartwig Derenbourg, Les manuscrits arabes de l’Escurial , vol. 1, Paris 1903;
(۳۹) Cyril L. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate , Cambridge 1951;
(۴۰) Hermann Ethإ, Catalogue of Persian manuscripts in the Library of the India Office , Oxford 1903-1937;
(۴۱) Adolf Mauriz Fonahn, Zur Quellenkunde der persischen Medizin , Lepzig 1910;
(۴۲) Abbas Naficy, La mإdecine en Perse: des origins a nous jours, ses fondements thإoriques d’apres l’Encyclopedia medicale de Gorgani , Paris 1933;
(۴۳) R. Schmitz and Fariborz Moattar, “Zur Biobibliographie Isma ـ il Gorganis (1040- 1136). Der `Schatz des Konigs von Hwarazm “, Sudhoffs Archiv Geschichte der Medizin , 57 (1973);
(۴۴) M.Le Baron de Slane, Catalogue des manuscrits arabes , Paris 1883-1895;
(۴۵) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol. 2, pt. 2, London 1971;
(۴۶) Manfred Ullmann, Die Medizin im Islam , Leiden 1970.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۰

زندگینامه عبدالحمید جیلی‌(قرن‌ سوم‌)

 عبدالحمید بن‌ واسع‌، ریاضی‌دان‌ و عالم‌ جبر قرن‌ سوم‌. ابن‌ندیم‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۱) نام‌ کامل‌ او را ابوالفضل‌ عبدالحمیدبن‌ واسع‌بن‌ ترک‌ ختلی‌،و کنیه دومش‌ را ابومحمد آورده‌ و قفطی‌ (ص‌ ۲۳۰) او را جیلی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. قفطی‌ و ابن‌ندیم‌ (همانجاها) او را ترک دانسته‌اند (نیز رجوع کنید به صاییلی، ۱۹۶۲، ص‌ ۸۷ ـ ۸۹).

در انتساب‌ وی‌ ابهاماتی‌ دیگر نیز وجود دارد. ابن‌ندیم‌ (همانجا) و بلاذری‌ (ص‌ ۴۰۷) او را ختلی‌ دانسته‌اند، اما به‌ نوشته قفطی‌ (همانجا) او جیلی‌ است‌ (نیز رجوع کنید به زوتر، ص‌ ۱۷، یادداشت‌ i ). همچنین‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ در انجامه تنها رساله باقی‌مانده‌ از او نامش‌ عبدالحمیدبن‌ واسع‌الجیلی‌ ذکر شده‌، انتساب‌ او به‌ جیل‌ یا گیلان‌ امروز مقبول‌تر به‌ نظر می‌رسد (رجوع کنید به قربانی‌، ص ۲۹۸). در این‌ میان‌، فقط‌ بغدادی‌ (ج‌ ۱، ستون‌ ۵۰۶) او را بغدادی‌ دانسته‌ است‌.

در باره زمان‌ زندگی‌ جیلی‌، اطلاعات‌ ناقصی‌ وجود دارد؛ اما، ذکر شدن‌ نام‌ او در آثار ابن‌ندیم‌، قفطی‌ و بلاذری‌ زندگی‌ وی‌ را در قرن‌ سوم‌ قطعی‌ می‌سازد. تأیید یا رد دیگر احتمالات‌ راجع‌ به‌ زمان‌ زندگی‌ او ممکن‌ نیست‌، از جمله‌ مقایسه دوره احتمالی‌ زندگیش‌ با هنگام‌ فوت‌ ابوبَرْزِه‌، نواده‌اش‌، در ۲۹۸ و معاصر دانستن‌ وی‌ با [محمدبن‌ موسی‌] خوارزمی‌ (سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۱) یا حتی‌ نوشته بغدادی‌ (همانجا) که‌ سال‌ ۲۴۰ را تاریخ‌ درگذشت‌ او دانسته‌ است‌.

ابن‌ندیم‌ (همانجا) و بلاذری‌ (همانجا) از جیلی‌ با لقب‌ حاسب‌ یاد کرده‌اند، که‌ با توجه‌ به‌ نامِ آثار و بررسی‌ تنها کتاب‌ باقی‌مانده‌ از او (رجوع کنید به ادامه مقاله‌)، دلیل‌ نامیده‌ شدن‌ او به‌ این‌ لقب‌ روشن‌ می‌گردد. حاجی‌خلیفه‌ (ج‌۲، ستون‌ ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸،۱۴۶۹ـ ۱۴۷۰)، از ابی‌برده/ ابو برزه‌، نقل‌ کرده‌ که‌ جدش‌از محمدبن‌ موسی‌ خوارزمی‌ *در دانش‌ جبر و مقابله‌ برتری‌ داشته‌ است‌.

سپس‌ حاجی‌ خلیفه‌ این‌ سخن‌ ابوکامل‌ شجاع‌بن‌ اسلم‌ *را ذکر کرده‌ که‌ وی‌ ضمن‌ متهم‌ کردن‌ ابوبرزه‌ به‌ تحریف‌ حقایق‌، تأکید ورزیده‌ که‌ واضع‌ اصلی‌ علم‌ جبر، خوارزمی‌ بوده‌ است‌. این‌ نقل‌قولها پایه بحثی‌ بوده‌ که‌ تا قرن‌ حاضر نیز ادامه‌ یافته‌ و موضوع‌ آن‌ تبیین‌ سهم‌ جیلی‌ در گسترش‌ علم‌ جبر است‌، چنان‌ که‌ ذکی‌ (ج ۲، ص‌ ۲۴۶) جیلی‌ را از نظر زمانی‌ بر خوارزمی‌ مقدّم‌، و صاییلی‌ (۱۹۶۲، ص‌ ۵۲، ۵۸) روی‌ هم‌ رفته‌ تأثیر او را در رشد جبر بیش‌ از خوارزمی‌ دانسته‌ است‌. عقیده میانه‌ای‌ نیز وجود دارد که‌ جیلی‌ و خوارزمی‌، هر دو از یک‌ سنّت‌ مشهور علمی‌ در جهان‌ اسلام‌ پیروی‌ کرده‌اند (رجوع کنید به سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۱ـ۲۴۲).

آنچه‌ جیلی‌، بنابر تنها کتاب‌ باقی‌مانده‌اش‌، بدان‌ پرداخته‌، حل‌ هندسی‌ معادلات‌ درجه دوم‌ بوده‌ است‌. وی‌ با استفاده‌ از شیوه‌های‌ هندسی‌ سه‌ نوع‌ معادله درجه دوم‌ را حل‌ کرده‌ است‌. این‌ معادلات‌، با استفاده‌ از علائم‌ امروزین‌، برای‌ نشان‌ دادن‌ معادلات‌ جبری‌ عبارت‌اند از:

۲ b = ax , ax + b = x + 2 ax = b , x 2 x

که‌ جملگی‌ در جبر دوره اسلامی‌ از مجموعه معادلات‌ «مقترنات‌» (معادلات‌ درجه دومی‌ که‌ به‌ شرط‌ صفر نبودن‌ یک‌ طرف‌ آنها، طرف‌ دیگر بیش‌ از یک‌ جمله‌ دارد) به‌ شمار می‌آیند (رجوع کنید به جیلی‌، ص‌ ۸۹۸ ـ۹۱۶). نخستین‌ معادله‌ای‌ که‌ او در این‌ کتاب‌ (ص‌ ۸۹۹) حل‌ کرده‌، نمونه‌ای‌ از مفردات‌ است‌؛ یعنی‌، معادلاتی‌ که‌ تنها دو جمله‌ دارند یا معادلات‌ ساده‌ به‌ شمار می‌آیند. بر خلاف‌ معادلات‌ دیگر (مقترنات‌)، در این‌ معادله‌ یک‌ طرف‌ ممکن‌ است‌ صفر باشد (نیز رجوع کنید به صاییلی‌، ۱۹۶۲، ص‌ ۸۹). این‌ معادله‌ در جبر امروز به‌ این‌ شکل‌ نشان‌ داده‌ می‌شود:

ax = 2 x

روش‌ جیلی‌ در حل‌ این‌ معادلات‌ با روش‌ خوارزمی‌ و خیام‌ * تفاوتی‌ ندارد، جز آنکه‌ توضیح‌ جیلی‌ در باره این‌ معادلات‌ از توضیحات‌ خوارزمی‌ مفصّل‌تر است‌. اصطلاحاتی‌ که‌ جیلی‌ به‌ کار برده‌ (همچون‌ مال‌، جذر، ضرورات‌ و مقترنات‌) نیز جملگی‌ از اصطلاحات‌ رایج‌ در حوزه دانش‌ جبر بوده‌اند که‌ پیش‌ از جیلی‌ وجود داشته‌اند و پس‌ از او نیز عیناً به‌ کار رفته‌اند (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ اصطلاحات‌ رجوع کنید به جبر و مقابله‌*؛ برای‌ توضیح‌ بیشتر در باره روش‌ جیلی‌ در زمینه حل‌ معادلات‌ جبری‌ و نیز مقایسه روش‌ او با روش‌ خوارزمی‌ رجوع کنید به یوشکیویچ، ص‌۴۴؛ هویروپ‌، ص‌۴۷۳ـ ۴۷۵؛ صاییلی‌، ۱۹۹۱، ص‌۹۵ـ۹۶).

آنچه‌ جیلی‌ (ص‌ ۸۹۸) با عنوان‌ ضرورات‌ از آن‌ یادکرده‌، در جبر امروز مُبَین‌ نامیده‌ می‌شود. این‌ واژه‌ اگرچه‌ مستقیماً در آثار خوارزمی‌ و خیام‌ و ابوکامل‌ به‌ کار نرفته‌ است‌، بررسیها نشان‌ می‌دهد که‌ مسلمانان‌ با این‌ مفهوم‌، پیش‌ از جیلی‌ آشنا بوده‌اند (رجوع کنید به صاییلی‌، ۱۹۶۲، ص‌۸۱).

بر اساس‌ نوشته ابن‌ندیم‌ (همانجا) و قفطی‌ (همانجا)، جیلی‌ چند کتاب‌ در زمینه ریاضیات‌ تألیف‌ کرده‌ بوده‌، که‌ هیچ‌ کدام‌ از آنها به‌ دست‌ ما نرسیده‌ است‌. بررسی‌ عنوان‌ این‌ آثار نشان‌ می‌دهد که‌ جیلی‌، علاوه‌ بر جنبه‌های‌ نظری‌ ریاضیات‌، به‌ جنبه‌های‌ عملی‌ آن‌ می‌پرداخته‌ است‌.

آثار

آثار مفقود شده جیلی‌ عبارت‌اند از:

کتاب‌ الجامع‌ فی‌ الحساب‌ (مشتمل‌ بر شش‌ کتاب‌)،

کتاب ‌المعاملات،

کتاب‌ نوادر الحساب‌ و خواص‌ الاعداد (ابن‌ندیم‌؛ قفطی‌، همانجاها؛ روزنفلد و احسان‌ اوغلو، ص‌ ۳۱).

تنها اثر

باقیمانده‌ از جیلی‌، بخشی‌ از کتاب‌الجبر و المقابله او (کراوزه‌، ص ۴۴۸؛ بروکلمان،  ذیل‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۳)، با عنوان‌ الضرورات‌ فی‌ المقترنات‌، است‌ (سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۲). بنا بر نظر قربانی‌ (همانجا)، بدون‌ شک‌ این‌ رساله‌ بخشی‌ از کتابی‌ بزرگ‌تر بوده‌، چرا که‌ بر خلاف‌ روش‌ کلی‌ آثار دوره اسلامی‌، این‌ کتاب‌ فاقد هرگونه‌ خطابه‌ و دیباچه‌ است‌.

در عین‌ حال‌، بر خلاف‌ روش‌ کلی‌ رسائل‌ تألیف‌ شده‌ در موضوع‌ جبر  که‌ در آنها مؤلف‌ ابتدا موضوعات‌ اولیه‌ و اصول‌ را تعریف‌ نموده(برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به خیام‌، ص‌ ۷ـ۱۲) و سپس‌ به‌ طرح‌ مسائل‌ و حل‌ آنها پرداخته‌ ــ در این‌ رساله‌ جیلی‌ بدون‌ هرگونه‌ مقدمه‌، مستقیماً به‌ طرح‌ مسائل‌ و حل‌ آنها پرداخته‌ است‌.

از رساله الضرورات‌ فی‌المقترنات‌ تاکنون‌ دو نسخه خطی‌ شناسایی‌ شده‌ (کراوزه‌؛ سزگین‌؛ روزنفلد و احسان‌اوغلو، همانجاها) و به‌ نوشته کراوزه‌ (همانجا)، این‌ موضوع‌ که‌ این‌ رساله‌ بخشی‌ از کتاب‌ جبر و مقابله جیلی‌ است‌ در یکی‌ از این‌ نسخه‌ها ذکر شده‌ است‌. در این‌ دو نسخه‌ به‌ نام‌ کتاب‌ اشاره‌ نشده‌ است‌، اما اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ کتاب‌ را تحریر کنندگان‌ آنها در پایان‌ نسخه‌ها آورده‌اند (رجوع کنید به صاییلی‌، ۱۹۶۲، ص‌ ۷۹).

این‌ کتاب‌ را نخستین‌بار صاییلی‌، با استفاده‌ از همین‌ دو دستنویس‌ تصحیح‌ کرده‌ و در یک‌ مجموعه‌، به‌ همراه‌ ترجمه‌های‌ انگلیسی‌ و ترکی‌ آن‌، به‌ چاپ‌ رساند (برای‌ آگاهی‌ از مشخصات‌ این‌ چاپ‌ رجوع کنید به سزگین‌، همانجا). در ۱۳۴۳ش‌، احمد آرام‌ نیز این‌ رساله‌ را، بر اساس‌ چاپ‌ صاییلی‌، به‌ فارسی‌ ترجمه‌ و مطالب‌ آن‌ را با مفاهیم‌ امروزین‌ علم‌ جبر مقایسه‌ و شرح‌ کرد (رجوع کنید به جیلی‌، ص‌ ۸۹۸ ـ۹۱۶، ۱۰۱۹). تقی‌زاده‌ نیز این‌ کتاب‌ را از روی‌ متن‌ عربی‌ چاپ‌ صاییلی‌ به‌ روسی‌ برگرداند.



منابع‌:
(۱) ابن‌ندیم‌ (لایپزیگ‌)؛
(۲) اسماعیل‌ بغدادی‌، هدیه العارفین‌، ج‌ ۱، در حاجی‌خلیفه‌، ج ۵؛
(۳) بلاذری‌ (بیروت‌)؛
(۴) عبدالحمیدبن‌ واسع‌ جیلی‌، الضرورات‌ فی‌المقترنات‌ عن‌ کتاب‌الجبر و المقابله، چاپ‌ احمد آرام‌، در نشریه علمی‌ سخن‌، دوره ۳، ش‌۱۱ و ۱۲ (بهمن‌ و اسفند ۱۳۴۳)؛
(۵) حاجی ‌خلیفه‌؛
(۶) عمربن‌ابراهیم‌ خیام‌، مقاله فی‌الجبر و المقابله، در حکیم‌ عمر خیام‌ بعنوان‌ عالم‌ جبر، چاپ‌ غلامحسین‌ مصاحب‌، تهران‌: انجمن‌ آثار ملی‌، ۱۳۳۹ ش‌؛
(۷) صالح‌ ذکی‌، آثار باقیه، استانبول‌ ۱۳۲۹؛
(۸) ابوالقاسم‌ قربانی‌، زندگینامه ریاضیدانان‌ دوره اسلامی‌: از سده سوم‌ تا سده یازدهم‌ هجری، تهران‌ ۱۳۶۵ش‌؛
(۹) علی‌بن‌یوسف‌ قفطی‌، تاریخ‌ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی‌ المسمی‌ بالمنتخبات‌ الملتقطات‌ من‌ کتاب‌ اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ‌ یولیوس‌ لیپرت‌، لایپزیگ‌ ۱۹۰۳؛

(۱۰) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen litterature , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۱۱) J. Hoyrup, “Al-Khwarizmi, Ibn Turk, and the Liber Mensurationum: on the origins of Islamic algebra”, Erdem, vol. 2, no. 5 (May 1986);
(۱۲) Max Krause, “Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker , Quellen und Studien zur Geschichte der Mathematik , Astronomie und Physik, pt. B: study 3 (1936);
(۱۳) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works (7th – 19 th c. ), Istanbul 2003;
(۱۴) Aydin Sayili, Abdulhamid ibn Turkun Katsk denklemlerde mantk zaruretler adl yazs ve zamann cebri , Ankara 1962;
(۱۵) idem,” Al-Khwarazmi, Abdu’l-Hamid ibn Turk, and the place of Central Asia in the history of science and culture, Erdem, vol.7, no. 19 (Jan. 1991);
(۱۶) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967- ;
(۱۷) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre werke , Amsterdam 1981 Adolf P. Youschkevitch, Les mathematiques arabes: VIII e -XV e siecles , tr. M. Cazenave and K. Jaouiche, Paris 1976.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۱ 

زندگینامه ابوالخیر محمد تقی الدین فارسی(متوفی ۸۹۴ه ق)

تقی الدین فارسی ، ابوالخیر محمدبن محمد ، ریاضیدان ، منجم ، پزشک ، ادیب و شاعر ایرانی قرن دهم و صاحب آثاری در علوم مختلف . نام او را محمدتقی نیز آورده اند (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۲، ص ۱۰۲۴)، اما در منابع بسیاری نامش تقی الدین ابوالخیرمحمد ذکر شده است (امین ، ج ۹، ص ۴۰۶؛مدرس تبریزی ، ج ۷، ص ۹۴؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۵۰۸).

از تاریخ دقیق تولد وی اطلاعی در دست نیست . مدتی در شیراز زیست (نفیسی ، ج ۱، ص ۳۸۶)، ازینرو او رافارسی شیرازی و طبیب شیرازی و تقی الدین شیرازی نیز نامیده اند (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۱۹۷؛مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۴۴؛حائری ، ج ۱۹، ص ۲۸۶). بنا به اشارات خود وی در آثارش ، نجوم را نزد غیاث الدین منصور دشتکی (متوفی ۹۴۸؛حل التقویم ، ص ۳۱؛همو، طالع نامه ، گ ۲ پ ؛نیز رجوع کنید به مدرس تبریزی ، همانجا) و حکمت را نزد میرصدرالدین محمد دشتکی (متوفی ۹۰۳)، پدر غیاث الدین منصور، آموخت (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۹ـ۱۰؛همو، ۱۳۶۶ ش ، ص ۸۱ ـ ۸۲؛حائری ، ج ۱۹، ص ۳۸۶، پانویس ).

تنها تاریخ ذکر شده برای فوت تقی الدین ۹۴۸ است (امین ، همانجا؛کحّاله ، ج ۱۱، ص ۲۵۸)، اما باتوجه به اینکه کتاب اسامی العلوم ( رجوع کنید به ادامه مقاله ) را پس از ۹۵۷ نوشته است (حائری ، ج ۴، ص ۴۱۷)، این تاریخ درست نیست . وی در بسیاری از آثار خود، از ائمه اطهار علیهم السلام با احترام و عنایتی خاص یاد کرده است و فهرست نویسان کتب شیعیان ، او را شیعه دانسته اند ( رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳؛امین ، همانجاها).

آثار

از تقی الدین ۲۲ کتاب به فارسی و عربی در علوم مختلف باقی مانده است . بسیاری از این آثار، با نامهای مختلف از یک اثر واحد، در کتابخانه های ایران و سایر نقاط جهان وجود دارند. مهمترین ویژگی کار تقی الدین که او را از نویسندگان همعصرش متمایز می کند، علاقه او به تهیه متنهای خلاصه شده از نوشته های خود یا دیگران است .

از جمله ، او کتاب فارسی خود، حل التقویم ، را خلاصه کرد و انتخاب حل التقویم نامید (منزوی ، ج ۴، ص ۲۸۲۱ـ ۲۸۲۲). تقی الدین شعر نیز می سرود و «فهمی » تخلص می کرد (تقی الدین فارسی ، رساله در معرفت اسطرلاب ، ص ۴)؛

نمونه هایی از اشعار او در برخی کتابهایش وجود دارد (حائری ، ج ۱۹، ص ۳۸۶).

بیشترین و مهمترین نوشته های فارسی تقی الدین در ریاضی و ستاره شناسی است که در آنها به نقد آرای چند دانشمند پیش از خود پرداخته ، از جمله رساله هیئت قوشچی * را شرح کرده و در آن از برخی آرای قوشچی و عبدالعلی بیرجندی * انتقاد کرده است (تقی الدین فارسی ، شرح رساله هیئت ، ص ۲، ۵ ؛حائری ، ج ۱۹، ص ۲۸۶ـ۲۸۷). از میان دوازده اثر ریاضی و نجومی تقی الدین به فارسی (برای آشنایی با آنها و نامهای مختلف برخیاز آنها رجوع کنید به منزوی ، ج ۴، ص ۳۱۶۷ـ ۳۱۶۸)، یکی به نام حل التقویم در فرهنگ ایران زمین (ج ۱۷، ص ۳۰ـ۸۰) به چاپ رسیده است .

از دیگر آثار فارسی اوست :

انیس الاطباء در طب عملی و نظری (عبدالمقتدر، ج ۱۱، ص ۲۰ـ۲۱؛استوری ، ج ۲، بخش ۲، ص ۲۴۴) و رساله ای در چشم پزشکی (تریتون ، ص ۱۸۸؛استوری ، همانجا؛برای آشنایی با آثار پزشکی او رجوع کنید به منزوی ، ج ۵، ص ۴۰۵۸).

رساله ای به فارسی در آداب سلطنت و وزارت به نام آداب السلطنه نیز به وی منسوب است که به چاپ رسیده است ( رجوع کنید به نشریه دانشکده ادبیات اصفهان ، ص ۴۱ـ ۴۸؛در زمینه ایران شناسی ، ص ۳۰۷ـ۳۲۵).

مهمترین اثر عربی تقی الدین ،

اسامی العلوم و اصطلاحاتها ، در فضیلت علم ، حکمت ، تعلیم و تربیت ، و اخلاق است (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۹ـ۱۰). خود وی آن را با نام طلیعه العلوم خلاصه کرده و از این خلاصه نیز خلاصه ای تهیه کرده که نسخه هایی از آن با نامهای خلاصه طلیعه العلوم (حائری ، ج ۱۹، ص ۳۸۶ـ۳۸۷) و التقاط طلیعه العلوم (دانش پژوه ، ص ۴۳۱) در دست است .

دیگر آثار عربی او عبارت است از:

بستان الادب در ادبیات عربی و تاریخ (حسینی اشکوری ، ج ۲، ص ۲۵۰ـ۲۵۱) که خود، بخشهای صرف و اشتقاق آن را با عنوان زبده الصرف (یا الزبده فی الصرف ) بازنویسی کرده است (بهروزی و فقیری ، ج ۱، ص ۱۶۱ـ۱۶۲، ج ۲، ص ۱۳۵ـ۱۳۶)؛

مغنی صغیر ، که رساله ای است در نحو (عرفانیان ، ج ۱۲، ص ۳۶۷ـ ۳۶۸)؛

سمت القبله (حائری ، ج ۱۰، بخش ۴، ص ۱۶۹۵ـ۱۶۹۶)، که به معرفه القبله (گلچین معانی ، ص ۴۰۳ـ ۴۰۴) و دائره الهندیه (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳،ج ۸، ص ۱۹؛حائری ، ج ۲۳، ص ۵۵) نیز معروف است .

کتاب المناظر نیز منسوب به اوست (ماتویفسکایا و روزنفلد ،ج ۲، ص ۵۵۴؛برای اطلاع از نام آثار مفقود شده تقی الدین رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۰۳؛آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۰، ج ۳، ص ۳۷۷، ۳۸۱ـ۳۸۲، ج ۴، ص ۱۶۷، ج ۱۵، ص ۲۴؛همو، ۱۳۶۶ ش ، ص ۸۱؛حائری ، ج ۱۹، ص ۲۸۶). منزوی (ج ۴، ص ۲۶۳۳)

کتابی در پزشکی به نام میزان الطبایع را اثر تقی الدین فارسی دانسته ، اما استوری (ج ۲، بخش ۲، ص ۲۵۳) آن را به تقی الدین محمدبن صدرالدین علی ( ؟ )نسبت داده است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی التصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۶۶ش ؛
(۳) امین ؛علی نقی بهروزی و محمدصادق فقیری ،

(۴) فهرست کتب خطی کتابخانه ملی فارس ، شیراز ۱۳۵۱ش ؛
(۵) محمدبن محمدتقی الدین فارسی ، حل التقویم ، چاپ تقی بینش ، در فرهنگ ایران زمین ، ج ۱۷ (۱۳۴۹ش )؛
(۶) همو، رساله در معرفت اسطرلاب ، نسخه خطی کتابخانه (شماره ۱) مجلس شورای اسلامی ، ش ۴۳۴۲؛
(۷) همو، شرح رساله هیئت ، نسخه خطی کتابخانه (شماره ۱) مجلس شورای اسلامی ، ش ۶۳۰۵؛
(۸) همو، طالع نامه ، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک ، ش ۳۴۵۶؛
(۹) حاجی خلیفه ؛
(۱۰) عبدالحسین حائری ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملّی ، تهران ، ج ۴، ۱۳۳۵ش ، ج ۱۰، بخش ۴، ۱۳۵۲ش ، ج ۱۹، ۱۳۵۰ش ، ج ۲۳، ۱۳۷۶ش ؛
(۱۱) احمد حسینی اشکوری ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه اللّه العظمی نجفی مرعشی ، ج ۲، قم ( بی تا. ) ؛
(۱۲) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران ، تهران ۱۳۳۹ش ؛
(۱۳) در زمینه ایران شناسی ، به کوشش چنگیز پهلوان ، تهران ۱۳۶۸ش ؛
(۱۴) غلامعلی عرفانیان ، فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ج ۱۲، مشهد ۱۳۷۰ش ؛
(۱۵) کحّاله ؛
(۱۶) احمد گلچین معانی ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، مشهد ۱۳۵۰ش ؛
(۱۷) مدرس تبریزی ؛
(۱۸) احمد منزوی ، فهرستواره کتابهای فارسی ، تهران ۱۳۷۴ش ـ ؛
(۱۹) نشریه دانشکده ادبیات اصفهان ، سال ۲، ش ۲ـ۳ (۱۳۴۵ش )؛
(۲۰) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ش ؛

(۲۱) ـ Abdul Muqtadir, Catalogue of the Arabic and Persianmanuscripts in the Oriental Public Library at Bankipore , vol. 11, Patna 1927;
(۲۲) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۲۳) G.P. Matvievskaya and B.A. Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo Srednevekovia i ik ¢ h ¢ trudi ) VIII th – XVII th cent. ), Moscow 1983;
(۲۴) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol. 2, pt. 2, London 1971;
(۲۵) A.S. Tritton,”Catalogue of Oriental manuscripts in the Library of the Royal College of Physicians”, JRAS (1951).

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۷ 

زندگینامه شهاب الدین بیانی کرمانی(۹۲۲-۸۶۵ه ق)

شهاب الدین عبدالله مروارید متخلص به بیانی ، نویسنده ، شاعر، خوشنویس ، نوازنده و آهنگساز اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم . در ۸۶۵ به دنیا آمد و تقریباً تمام دوران حیات خود را در شهر هرات گذراند. پدرش ، شمس الدین محمد صدرمروارید، از بزرگزادگان کرمان بود که در فتنه ترکمانهای قراقوینلو (۸۵۵ ـ۸۷۲) از کرمان به هرات کوچ کرد (خواندمیر، ص ۳۹۵) و مورد عنایت ابوسعید محمد (متوفی ۸۷۳) قرار گرفت و ابتدا وزیر او و سپس وزیر سلطان حسین بایقرا (حک : ۸۷۳ ـ۹۱۱) شد (همانجا).

بیانی نیز به تبع پدر، در ابتدای جوانی به دربار حسین بایقرا راه پیدا کرد و پس از مدتی به مقام صدارت رسید و نیز منصب دیوان «رسالت و پروانه » به او محوّل گشت و بعد از آن در جرگه امرا درآمد و به جای امیر علیشیر نوایی (۸۴۴ ـ۹۰۶) بر فرمانها و منشورهای سلطانی مهر می زد (میرخواند، ج ۷، ص ۲۵۶ـ۲۵۷؛ سام میرزا صفوی ، ص ۱۰۳). پندنامه ای که علیشیر نوایی هنگام سفر حج خطاب به وی نوشته (کتابخانه ملک ، نسخه خطی ش ۶۴۲۸، گ ۱۳۰پ ـ ۱۳۱ر) جایگاه او را نزد این وزیر هنردوست نشان می دهد. پس از آنکه شاه اسماعیل اول صفوی (حک : ۹۰۵ـ۹۳۰) در ۹۱۸ خراسان را تصرف کرد، بیانی را نزد خود فراخواند (سام میرزا صفوی ، همانجا). نمی دانیم که وی در دستگاه شاه اسماعیل چه منصبی داشته ، اما به گفته نفیسی (ج ۱، ص ۲۶۰) به وزارت شاه اسماعیل رسیده بوده است . او در ۹۲۲، بر اثر بیماری آبله ، درگذشت (همانجا).

از قصیده ای که در منقبت مولای متقیان (سام میرزا صفوی ، ص ۱۰۵ـ۱۰۶) و رباعیاتی که در وصف آل عبا و سادات سروده ( مونس الاحباب ، نسخه خطی کتابخانه بودلیان ) و نیز از دیباچه تألیفاتش ، به نظر می رسد که شیعه بوده است . از فرزندان بیانی ، نورالدین محمد مؤمن (متوفی ۹۴۷) از همه معروفتر است . وی از خوشنویسان بنام سده دهم و معلم و مربی ابونصر سام میرزا، فرزند شاه اسماعیل (سام میرزا صفوی ، ص ۱۰۷)، و رئیس کتابخانه شاه طهماسب بوده است ( رجوع کنید بهبیانی ، ج ۱، ص ۱۹۴).

بیانی از جمله شاعران متوسط دوره تیموری است . در غزلهای خود بیشتر از عبدالرحمان جامی پیروی کرده و مثنوی خسرو و شیرین خود را به تقلید از نظامی سروده است . با اینهمه ، شاعران معاصرش به سخندانی او اعتماد داشته اند، چنانکه در منزل او گردهم می آمدند و اشعار خود را می خواندند ( رجوع کنید به واصفی ، ج ۲، ص ۶ـ۱۹۰). بیانی در نوازندگی نیز چیره دست بود (همان ، ج ۲، ص ۲۴۴) و در مجلس حسین بایقرا قانون می نواخت (همان ، ج ۱، ص ۴۹۴). همچنین در فن «صوت بستن » آهنگسازی ) تبحّر داشت و یکی از آهنگهای او به نام «سرمست و یقم چاک » در شهر هرات شهرت بسیار یافته بود (همان ، ج ۱، ص ۴۳۸).

او در خوشنویسی و تحریرِ انواع خطوط سلیقه و مهارت داشت و مصطفی عالی افندی (ص ۹۷) مهارت ویژه او را در چپ نویسی ستوده است . وی خطوط اصول را نزد مولانا عبدالله طبّاخ (متوفی ۸۹۷) و خط تعلیق را از روی خط خواجه تاج الدین سلمانی مشق کرد (بیانی ، همانجا).

آثار بیانی عبارت است از:

۱) منشآت ، شامل نشانها و فرمانها و نامه ها و احکام دیوانیِ سلطان حسین و نامه ها و رقعات و انشاهای دوستانه و تفنّنی . این کتاب با نام شرف نامه به همت هانس روبرت رویمر به چاپ رسیده است ( آلمان ۱۹۵۲).

۲) ترسّل ، سعید نفیسی (همانجا) کتابی به نام ترسّل را جزو آثار بیانی درج کرده و گفته است که کودکان دبستانی خطوط مختلف و نامه نویسی را از روی آن می آموخته اند. میرخواند نیز در بین آثار بیانی از کتابی به نام ترسّل یاد کرده (ج ۷، ص ۲۵۷) اما ظاهراً منظورش همان منشآت بوده است .

۳) مونس الاحباب ، مشتمل بر حدود ۱۸۰ رباعی که بیانی آن را به خواهش دوستانش از میان منشآت خود برگزیده و دیباچه آن را به نام یکی از فرزندان سلطان حسین کرده است . نسخه های خطی این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ملک و بودلیان محفوظ است (منزوی ، ج ۴، ص ۳۲۴۹).

۴) دیوان قصاید و غزلیات ، دو نسخه خطی این اثر در کتابخانه های ترکیه و پاکستان موجود است (همان ، ج ۳، ص ۲۲۵۳). علی ابراهیم خلیل مؤلف تذکره صحف ابراهیم ، «کلام منظوم و مدوّن » وی را قریب به دو هزار بیت برآورد کرده است (ج ۱، ص ۱۰۴).

۵) مثنوی خسرو و شیرین ، سام میرزا (ص ۱۰۶ـ۱۰۷) این مثنوی را در شمار آثار ناتمام بیانی آورده و هفده بیت از آن را ـ که در وصف شیرین است ـ نقل کرده است .

۶) تاریخ شاهی ، بیانی پس از کناره گیری از دستگاه حکومتی صفویان ، وقایع سلطنت شاه اسماعیل را به نظم و نثر درآورد. تاریخ منثور که به تاریخ شاهی مشهور است پایان یافت ، اما تاریخ منظوم با مرگ بیانی ناتمام ماند (همان ، ص ۱۰۳ـ۱۰۴). ظاهراً اکنون از هیچیک از این دو کتاب اثری باقی نیست . همچنین به اشاره واصفی (ج ۲، ص ۳۹۷)، بیانی کتابی هم در ذکر حوادث دوران سلطنت حسین بایقرا نوشته بوده است که از این کتاب هم اثری در دست نیست .

۷) شاهنامه منظوم ، این کتاب یک مثنوی تاریخی بوده که با مرگ بیانی ناتمام مانده و به بوته فراموشی افتاده و سام میرزا (ص ۱۰۶) تنها یک بیت این منظومه را نقل کرده است .



منابع :

(۱) مهدی بیانی ، احوال و آثار خوشنویسان ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۲) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۷۴؛
(۳) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، دستور الوزراء ، چاپ سعید نفیسی ، تهران ۱۳۱۷ ش ؛
(۴) سام میرزا صفوی ، تذکره تحفه سامی ، چاپ رکن الدین همایونفرّخ ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۵) مصطفی بن احمد عالی ، مناقب هنروران ، ترجمه و تحشیه توفیق ه . سبحانی ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۶) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۷) محمدبن خاوند شاه میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش ؛
(۸) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۹) محمدبن عبدالجلیل واصفی ، بدایع الوقایع ، چاپ الکساندر بلدروف ، تهران ۱۳۴۹ـ۱۳۵۰ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۵ 

زندگینامه محمود پسیخانی ( معروف به محمود عجم ، بنیادگذار آیین نقطوی)

 از شاگردان فضل الله حروفی * بنیانگذار حروفیه . در نوشته های حروفی ، مردی را به همین نام از نزدیکترین یاران و رازداران فضل الله می شناسیم ، اما نمی دانیم که او همین محمود پسیخانی بوده است یا محمود دیگری (کیا، ۱۳۳۰ ش ، ص ۲۶). شاید او خواجه محمد راشانی (دشنانی ) باشد که در علم و حکمت صاحب تألیف و تصنیف بوده است (همان ، ص ۲۸۹). تاریخ تولد و آغاز زندگی محمود روشن نیست و به طور کلی دانسته های ما از زندگی او کم است ؛ تنها می دانیم که او در پسیخان رشت متولد شد و در سال ۸۰۰ طریقت خود را بنا نهاد (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۳؛ اورنگ آبادی ، ج ۳، ص ۲۹۰).

محمود، دیر زمانی ، در کنار رود ارس می زیست (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۷). به ظنّ قوی ، دوری گزیدن او از محل زندگی بومی اش به این دلیل بوده که پیشوای وی ، فضل الله ، در ناحیه شیروان / شروان ، در سواحل شمال غربی خزر که از سواحل ارس زیاد دور نیست ، اقامت داشته است (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۴). محل زندگی محمود، همچنین در نزدیکی خانقاه شیخ صفی الدین اردبیلی بود. در دوره او تبریز یکی از شهرهای مهم دنیای اسلام شد و با امیرنشینهای آناطولی و مراکز ارمنستان و گرجستان در قفقاز، و دولتْ شهرهای مدیترانه ای ، مانند ونیز، ارتباط تجاری داشت . میل به پیوند با چنین مراکز مهم نیز، ممکن است یکی دیگر از عوامل دوری گزیدن محمود از دیار خود بوده باشد (همانجا).

گفته اند که محمود پسیخانی ، به سبب خودستایی ، مردود استاد خود گشت و در مقابل حروفیه ، نقطویه را پی افکند. ازینرو به او القاب محمودِ «مردود» و محمودِ «مطرود» (اوحدی بلیانی ، ذیل «فضل الله استرآبادی حروفی »؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۵) و محمودِ «تبعیدی » داده شده است . این القاب که نشانه انکار فضیلتها و قابلیتهای اوست ، ممکن است بیشتر از آن که حاکی از جاه طلبیهای شخصی او باشد، از نزدیکی او به فضل الله ریشه گرفته باشد، زیرا وی را یکی از چهار نفر نزدیکان فضل الله استرابادی شمرده اند. جدا شدن محمود از حروفیه در جهان بینی و تفسیرهای او تأثیر گذارده است (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۳).

روشن نیست که جنبش محمود تا چه حد کوشش آگاهانه برای جدا شدن از فضل الله بوده است ، چنانکه خود گوید: «عترت او محمود است که نقطه است که از عترت حرف آمده است »، یعنی او شاخه نقطوی را از تنه حروفی جدا ساخته است (پسیخانی ، میزان ، ص ۸۰؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش ب ، ص ۶۹). به نظر می رسد که محمود بسیاری از اندیشه ها و آرای خود را مدیون فضل الله باشد. امکان دارد که پس از کشته شدن فضل الله در ۸۰۴ به فرمان میرانشاه تیموری ، محمود در معرض درگیریهایی با دیگر مدعیان رهبری حروفیه قرار گرفته باشد. او، مانند فضل الله ، خود را مهدی موعود اسلام می خواند ( رجوع کنید به پسیخانی ، میزان ، ص ۱۲۸؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۵؛ اورنگ آبادی ، همانجا).

از شواهد چنین پیداست که او تا پایان یافتن نگارش یکی از کتابهایش ، به نام جوازالسائرین ، در استراباد می زیسته است ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «نقطویه »). هیچ یک از یاران و پیروان همزمان او را نمی شناسیم و نمی دانیم که آرای محمود در سده نهم چگونه و به کوشش چه کسانی گسترش یافت (کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۶). برخی می گفتند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود ساخت ، و پیروان وی این را دروغ دشمنانه می دانستند (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۷). محمود تجرّد را برگزید و آن را به عنوان یکی ا ز بالاترین مرتبه ها و درجه های روحانی مذهب خود حفظ کرد (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۴). او شانزده کتاب و ۱۰۰۱ رساله در توضیح اندیشه های خود نوشته و هر یک را نام جداگانه ای نهاده است (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۴ـ ۲۷۵؛ تربیت ، ص ۳۱۶: ۱۷ کتاب ).

محمود، همانند فضل الله ، به تفسیر قرآن پرداخته و آن را سازگار با سخن و اندیشه خود وانمود کرده است ( رجوع کنید به کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۵). پیروان وی نیز درباره عقاید خود کتابها نوشته اند (اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۷۴۹؛ منجم یزدی ، ص ۱۲۱؛ کیا، ۱۳۳۱ ش ، ص ۱۱). او، بر خلاف حروفیان که بر حروف رمزی تأکید داشتند، نظامی بر اساس نقطه بنا نهاد (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۳) و اسامی و اصطلاحات را با چند نقطه که به وجوه گوناگون کنار یکدیگر می آیند، نشان داد. همین امر سبب شده است که از دیرباز نوشته های محمود و پیروانش نامفهوم باشد و مرموز تلقی شود (کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۲). در نوشته های نقطوی ، محمود به نامها و صفتها و القاب گوناگون از جمله مُبین ، مبین کل و کلیّات ، شمس مغربی ، و فاتح عرب و عجم خوانده می شود (کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۷۴ـ ۷۵، ۷۷).

عنوان مهمترین کتاب آیینی محمود، میزان است که آن را در ۸۲۱ نوشته است (پسیخانی ، میزان ، ص ۲). این کتاب اثرپذیری نویسنده را از دیدگاههای حروفیه و اسماعیلیه ، بلکه از عقاید زیدیه و امامیه نیز، نشان می دهد (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش ب ، همانجا). کتاب میزان ، همانند بیشتر متنهای نقطوی ( رجوع کنید به پسیخانی ، رسخ البیان ، ص ۱ به بعد؛ کیا، ۱۳۳۱ ش ، ص ۷۳ـ ۱۲۵)، به صورت سؤال و جواب تدوین یافته است (کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۳). آنچه کیخسرو اسفندیار (ج ۱، ص ۲۷۵) از کتاب میزان نقل کرده با صفحه های ۱۲۷ـ ۱۲۸ نسخه کتابخانه ملی ملک مطابقت دارد. او در این کتاب می گوید که «حساب و کتاب و گفتن و شنودن و خوردن و بردن و ستاندن و هر چه لوازم حیات و ممات و حشر و نشر و قطع و فصل و ثواب و عقاب و حل و عقد و بیع و شِری ‘ و ظهور و بطون و قضا و قدر است جمله بمیزان الله باید بود» (پسیخانی ، میزان ، ص ۲).

از کتاب میزان دو نسخه موجود است : نسخه ای به شماره ۱۵۱۲ در کتابخانه امیرالمؤمنین در نجف ، به خط نستعلیق در ۴۶۶ صفحه که در ۱۰۴۷ کتابت شده است ؛ دیگری دستنوشتی به شماره ۶۲۲۶ کتابخانه ملک در تهران با ۳۵۳ صفحه ، بدون تاریخ ( رجوع کنید به افشار و دانش پژوه ، ج ۴، ص ۸۰۵؛ منزوی ،ج ۲، بخش ۱، ص ۱۴۳۳؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۳). افزون بر کتاب میزان ، آثار دیگری نیز از او در دست است : سؤال و جواب ؛ رسخ البیان و فتح التبیان و مفاتیح غیوب که حاوی کلیه اصول و عقاید نقطویان است ( رجوع کنید به پسیخانی ، رسخ البیان ، یادداشت مقدماتی سهیلی خوانساری ؛ منزوی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۰۷۰، ۱۱۷۵، ۱۴۰۱، ۱۴۳۳؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۲ـ۲۳۳).

در زمان حکومت شاه اسماعیل اول (۹۰۷ـ۹۳۰) پیروان محمود (نقطویان )، جنبشی در روستای اَنْجُدان کاشان ، مرکز اصلی اسماعیلیان نزاری ، پدید آوردند. شاه طاهر حسینی دکنی ، سی و یکمین امام نزاری محمد شاهی ، با گردآوری نقطویان و دیگر مخالفان در انجدان ، سبب خشم شاه اسماعیل گردید ( د. اسلام ، همانجا؛ دفتری ، ص ۴۸۷). شاه طاهر را متهم می داشتند به این که ملحدان و محمودیان و زندیقان بر او گرد آمده اند (معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۳۶؛ برای مذهب شاه طاهر و سهم او در گسترش شیعه اثنا عشری در دکن رجوع کنید به طاهر دکنی * ).

پس از او مراد، سی و ششمین امام نزاری قاسم شاهی ، نقطویان و اسماعیلیان را دیگر بار در انجدان گرد آورد و جنبشی نو آغاز کرد، اما این جنبش را، در ۹۸۱، شاه طهماسب سرکوب کرد ( د.اسلام ، همانجا). سپاهیان شاه طهماسب ، به رهبری امیرخان موصلو، حاکم قزلباش ِ همدان ، و نیز سپاهیان بدیع الزمان ، در خلال سه روز جنبش را سرکوب کردند و بسیاری از نقطویان را به قتل رساندند و خود مراد را نیز زندانی کردند. مراد با نقشه پنهان برخی مقامات دربار طهماسب از بند رهایی یافت ، اما اندکی بعد دستگیر شد و به قتل رسید (منشی قمی ، ج ۱، ص ۵۸۲ ـ۵۸۳؛ تتوی ، ذیل رویداد ۹۸۳؛ هدایت ، ج ۸، ص ۱۴۵ـ۱۴۶؛ نیز رجوع کنید به فلسفی ، ج ۳، ص ۹۰۷).

در این میان ، باید از شاعرانی مانند وقوعی نیشابوری ، ابوالقاسم محمد کوهپایی و امری شیرازی یاد کرد. امری را در همین دوره به اتهام الحاد دستگیر کردند و در چشمانش میل کشیدند و در شورش دیگری که در شیراز رخ نمود، او را به قتل رسانیدند (میراحمدی ، ص ۹۵). در ۹۸۴ هنوز بسیاری از نقطویان در کاشان دستگیر و زندانی می شدند، از جمله آنان مولاناحیاتی شاعر بود که در کاشان دستگیر شد و مدت دو سال زندانی بود (آزاد بلگرامی ، ص ۱۱۲؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۵۲).

فعالیت نقطویان ، در اواخر دوره سلطنت شاه طهماسب (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) در شهرهای ساوه ، نائین ، اصفهان و بویژه قزوین شدت بیشتری یافت ( د.اسلام ، همانجا). در قزوین ، رهبری نقطویان را درویش خسرو به عهده داشت ( رجوع کنید به آمورتی ، ص ۶۴۵). او برای فراگیری اندیشه های نقطویان به کاشان رفت و پس از بازگشت مسجدی را مرکز آموزشهای خود قرار داد و به گسترش آیین نقطوی در قزوین پرداخت و بزودی شهرت و عقاید دینی او به اطلاع دربار صفوی رسید. فعالیت درویش خسرو در عهد محمد خدابنده کاسته شد و او در این دوران به آموختن فقه و دیگر مسائل دینی پرداخت ، تا آن که پس از مرگ شاه و به خواسته درویش خسرو مسجدی بنا نهاده شد که بتدریج محل تجمع دراویش گردید.

او در آغاز، در آن محل و آنگاه در تکیه نزدیک آن به تبلیغات خود ادامه داد و از حمایت مردم بهره مند شد. حدود دویست نفر در آن تکیه حاضر می شدند (فلسفی ، ج ۲، ص ۷۳۵ـ۷۳۶؛ د.اسلام ، همانجا؛ امیرارجمند، ص ۱۹۸). بسیاری از بزرگان و شاعران ، از جمله میرسیّد احمد کاشی ، معروف به پیراحمد، مولانا سلیمان طبیب ساوجی ، کمال اقلیدی ، بریانی ، شریف آملی و محمد ایازمنجم ، به او پیوستند. به رَغم کشتارها و پیگردهای متعدد پیروان نقطوی در کاشان در ۹۴۴، درویش خسرو در سراسر طول سلطنت اسماعیل دوم و خدابنده و تا اولین سالهای حکومت شاه عباس صحیح و سالم باقی ماند ( د.اسلام ، همانجا).

تاریخنگاران صفوی و بسیاری دیگر از مورخان بعدی ، بر این اندیشه بودند که شاه عباس باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در ۹۹۶ بشارت ظهور موعود نقطوی را می دادند و حتی شاه طهماسب را مهدی می خواندند (همانجا). چنین به نظر می رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در ۹۸۲ و ۹۹۴، چشم امید به شاه عباس دوختند تا او را در سلک خود درآورند.

شاه عباس مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت می کرد (برای گزارش دیگر رجوع کنید به هدایت ، ج ۸، ص ۲۷۵). جنبش نقطویان برای شاه ، خالی از خطر نبود. در ۹۹۹ مرکز شورش نقطویان در اصطهبانات تشکیل شد و شاه عباس آن را سرکوب کرد. مناسبات شاه و درویش خسرو دو سال بعد رو به تیرگی نهاد. با آنکه بزرگترین کشتار نقطویان در زمان شاه عباس صورت گرفت ، باز هم نقطویان او را از خود می شمردند. گرایش شاه عباس به نقطویان ، چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت اندیشی ، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیتهای شهری تأثیر گذاشت (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۹۱).

دستگیری سران نقطوی در ۱۰۰۲ رخ داد. جلال الدین منجم یزدی (ص ۱۲۲؛ افوشته یی ، ص ۵۱۷ ـ ۵۱۸، ۵۲۱ ـ۵۲۳) وقوع قرانی به مدت سه روز را پیش بینی کرد و گفت که نحوست آن شامل شخص پادشاه می شود. برای رهایی شاه از این قران تدبیری اندیشیده شد که شاه به مدت سه روز، یعنی از تاریخ ۷ تا ۱۰ ذیقعده ۱۰۰۲، از سلطنت کناره گیری کند و شخص مجرم و محکوم به مرگی را به جای وی بر تخت بنشانند. قرعه فال به نام یوسف ترکش دوز نقطوی افتاد. ازینرو شاه عباس از سلطنت کناره گیری کرد (قس فلسفی ، ج ۲، ص ۷۳۸ـ ۷۳۹).

در پایان سه روز، شاه دوباره بر تخت خود دست یافت و یوسف به قتل رسید (اورنگ آبادی ، ج ۳، ص ۲۸۷ـ ۲۸۸). سه روز سلطنت نمادی یوسف ، الهام بخش درونمایه چند اثر ادبی در سده های بعد، بویژه نمایشنامه «ستارگان فریب خورده : حکایت یوسف شاه » از میرزا فتحعلی آخوندزاده * شد ( رجوع کنید به «آلدْانمیش کواکب »، در اثرلری ، باکو، ۱۹۸۷، ج ۱، ص ۲۰۹ـ۲۳۴، و نیز ترجمه روسی آن ، مسکو، ۱۹۵۷، ص ۲۹ـ۵۷؛ د. اسلام ، همانجا). جلال آل احمد نیز در کتاب نون و القلم به گونه ای داستان یوسف را مطرح کرده است . شهرت او چندان است که متأخران ، نقطویه را به نام شاه یوسفی می شناختند (آیتی ، ج ۲، ص ۴؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۵ ش ، ص ۳۴). تعقیب نقطویان بتدریج شدت بیشتری گرفت و هر کس که متهم به نقطوی بودن می شد به قتل می رسید؛ حتی حکم قتل میرسیّداحمد کاشی در کاشان به دست خود شاه اجرا شد (اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۷۴۹؛ فخرالزمانی ، ص ۶۱۶؛ اورنگ آبادی ، ج ۳، ص ۲۸۸).

پس از کشته شدن سیداحمد، در میان نوشته های وی پیمان نامه های نقطویان ، از جمله نامه شیخ ابوالفضل بن مبارک علاّ می که در دربار جلال الدین اکبر می زیست ( رجوع کنید به اسکندر منشی ، همانجا)، به دست آمد که اسامی بسیاری از نقطویان را فاش می کرد و بدین طریق عده دیگری از آنان به قتل رسیدند. بر پایه نوشته مآثر رحیمی ، مولانا محمدباقر خرده از مهلکه جان سالم به در برد (نهاوندی ، ج ۳، ص ۷۹۲ـ ۷۹۴؛ فخرالزمانی ، ص ۶۱۶ـ۶۱۷؛ افوشته یی ، ص ۵۲۶ ـ ۵۲۷؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۱۴).

دیگر از نقطویان ، بوداق بیک و مولانا سلیمان ساوجی بودند که در اصطهبانات و ساوه به قتل رسیدند. در ۱۰۱۰، که شاه عباس عازم مشهد بود، دو تن از رهبران نقطوی به نامهای درویش تراب و درویش کمال اقلیدی و تنی چند از پیروان آنان به دستور شاه در کاروانسرایی در راه خراسان به قتل رسیدند. ملاایاز منجم آخرین فرد نقطوی است که به دستور شاه در ۱۰۲۰ کشته شد (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۶ـ ۲۷۷؛ فلسفی ، ج ۳، ص ۹۱۰ـ۹۱۱). در ۱۰۴۱، در دوران شاه صفی (حک : ۱۰۳۸-۱۰۵۲)، نقطویان به پاخاستند و در قزوین گرد درویش رضا جمع شدند و در محالّ قزوین فتنه برانگیختند (گلریز، ج ۱، ص ۴۹۹ ـ۵۰۳، به نقل از واله اصفهانی ، خلد برین ؛ اسکندر منشی و واله اصفهانی ، ص ۸۳ ـ ۸۵).

درویش رضا گاه خود را مهدی می نامید و نزد علمای اسلام جواب سؤالات شرعی را مطابق قاعده می داد. کثرت مریدان او به حدی رسید که قصد تسخیر قزوین کرد. در نبردی که روی داد او را دستگیر کردند و در ۱۰۴۱ گردن زدند. یک سال بعد، بقایای پیروان او که انتظار بازگشتش را داشتند، گرد شاطر گمنامی که شباهتی به درویش رضا داشت فراهم آمدند. او را نیز در ۱۰۴۲ به دستور شاه صفی به دار آویختند. بدین گونه ، نقطویان به عنوان یک نیرو از میان رفتند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۸ ش ، ص ۶۱ـ۶۲). بیشتر پیروان آنان ، بویژه مریدان درویش خسرو، بینوایان شهری و به نوشته هدایت «جمعی هرزه گردان و بی دولتان لاابالی از ترک و تاجیک » بودند (همانجا) که به امید تغییر و تحول مثبتی در زندگانی خود، به دنبال هر مدعی و مخالفی می افتادند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۸ ش ، ص ۶۲).

در حدود سی سال بعد، رافائل دومان (ص ۸۷ ـ ۸۸) به گروهی از درویشان ژنده پوش در اصفهان اشاره می کند که به نام دراویش محمودی نامیده می شدند. اما وجود آنان ، آن اندازه بی اهمیت بود که به دستگیری و توقیف منجر نشد ( د.اسلام ، همانجا؛ امیرارجمند، ص ۱۹۹). نقطویان در سده های دهم و یازدهم سرکوب شدند و بقایای آنان در لباس درویشان می زیستند ( رجوع کنید به شیروانی ، ص ۱۸۲). کسانی هم بودند که بروشنی نقطوی نبودند، اما متأثر از آن به نظر می آیند ( رجوع کنید به شوشتری ، ص ۱۸۱؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۱ ش ، ص ۵۳).

اندیشه های فرهنگی ـ اجتماعی سده های نهم تا یازدهم بر شاعران بسیاری اثر نهاده ، به طوری که پس از سرکوب پیروان محمود، مصطلحات آنان میان اهل ادب جاذبه داشته و خاطره انگیز بوده است ؛ تشبیهی کاشی * منظومه ای در قالب مثنوی به نام «خورشید و ذره » داشته و در همان ایام زلالی خوانساری * مثنوی «ذره و خورشید» را سروده بود که هر دو عنوان نقطویانه است . سالک قزوینی ، متولد ۱۰۲۱، با وجود این که تعقیب بقایای نقطویان را در دهه چهارم سده یازدهم به چشم دیده است ، آشکارا نشانه های نقطوی بروز می دهد (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش الف ، ص ۱۸۷، ۱۸۹).

گواهی بر وجود بقایای نقطویان بعد از زوال صفویه ، و این که آنان به بابیه پیوستند (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به امانت ، ۱۹۸۹، ص ۱۳ـ۱۴، ۱۴۴ـ ۱۴۵) و آنان را در بر ساختن آیین باب یاری دادند، فقراتی است که محمد علی ناظم الشریعه همدانی در کتاب حدیده مُحْماه آورده است . بر اساس نوشته وی ، تنی چند از کارپردازان باب ، هنگامی که او در جبل ماکو زندانی بود، آرای محمود پسیخانی را انتخاب کردند و با نظریات باب در کتاب بیان تلفیق کردند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۶ش ، ص ۳۸).

پیروان محمود در هند . پس از کشتار نقطویان در دوره شاه عباس ، بقایای آنان ــ که نتوانستند حکومتی دلخواه بر سر کار آورند ــ روی به هند نهادند. تأثیر نقطویان در اندیشه ایرانی وسیع بود، به گونه ای که شمار زیادی شاعر و نویسنده به آن دیار مهاجرت کردند. از جمله این مهاجران ، می توان از اینان نام برد: حیاتی کاشانی ، علی اکبر تشبیهی ، دخلی اصفهانی ، زمانی یزدی ، کوثری اردبیلی ، علی اکبرخان ثانی هروی ، حکیم عبادالله کاشانی ، فهمی کاشانی ، محمد مؤمن ادائی ، ملاصبوحی مازندرانی و عبدالله یزدی ( رجوع کنید به آزادبلگرامی ، ص ۱۹۲؛ امین احمد رازی ، ج ۲، ص ۴۷۸؛ نصرآبادی ، ص ۲۹۱ـ۲۹۲؛ گلچین معانی ، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۳؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۵ش ، ص ۳۸ـ۴۱؛ امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۹ـ۲۹۳). اینان ، پس از آن که جنبش پیروان محمود در ایران عهد شاه طهماسب و شاه عباس سرکوب شد، به حیات فرقه ای خود در هند ادامه دادند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش ب ، ص ۶۹).

آنان اکبرشاه را موعود خود خواندند و دربار او را مکان مناسبی برای مناظره و مباحثات ادیان مختلف و نمایندگان آنان یافتند. شریف آملی مهمترین شخصیتی است که به دربار اکبرشاه راه یافت . او برای برانگیختن اکبرشاه به پذیرش آیین نو، از نوشته های محمود پسیخانی گواه می آورد و می گفت که وی پیشگویی کرده است که در ۹۹۰ مردی می آید که براندازنده باطل و برافروزنده دین حق است (بدائونی ، ج ۲، ص ۲۸۷؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۱۰). اکبر انجمنی نوزده نفری گرد آورد، و اینان «آیین الهی » را که ترکیبی از اسلام و هندوئیسم و ادیان ایرانی بود ایجاد کردند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۸ش ، ص ۶۱) و اکبرشاه را در یک دین گذاری جدید یاری نمودند و به او القا کردند که موعود رأس هزاره هجری ، خود اوست (کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۴۸؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۶ش ، ص ۳۳ـ۳۴).

بعد از مرگ اکبرشاه در ۱۰۱۴ و سختگیری دوران جهانگیر، حمایت دربار هند از نقطویان بتدریج رو به کاهش نهاد تا اینکه سرانجام به خصومت آشکار اورنگ زیب در نیمه سده یازدهم انجامید. سرمد کاشانی ، شاعر و صوفی مشهور، یکی از مهمترین طرفداران نقطویان بود. او طرف توجه شاهزاده مغول هند، داراشکوه ، بود اما پس از چندی ، به سبب عقاید خود، کشته شد (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۹۴؛ درباره آرای محمود و پیروانش رجوع کنید به نقطویه ).



منابع :

(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، خزانه عامره ، چاپ سنگی کانپور ۱۹۰۰؛
(۲) عبدالحسین آیتی ، کتاب کشف الحیل ، تهران ۱۳۲۶ش ؛
(۳) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ محمداسماعیل رضوانی ، تهران ۱۳۷۷ش ؛
(۴) اسکندر منشی و محمدیوسف واله اصفهانی ، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ سهیلی خوانساری ، تهران ۱۳۱۷ش ؛
(۵) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملی ملک ، ج ۴، تهران ۱۳۶۴ش ؛
(۶) محمودبن هدایت الله افوشته یی ، نقاوه الا´ثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۷۳ش ؛
(۷) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ۱۳۴۰ش ؛
(۸) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه خطی کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۹) میرعبدالرزاق اورنگ آبادی ، مآثرالامراء ، چاپ میرزا اشرف علی ، کلکته ۱۳۰۹؛
(۱۰) عبدالقادربن ملوک شاه بدائونی ، منتخب التواریخ ، کلکته ۱۸۶۵ـ ۱۸۶۹؛
(۱۱) محمود پسیخانی ، رسخ البیان و فتح التبیان ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۳۰؛
(۱۲) همو، میزان ، نسخه خطی کتابخانه ملک ، ش ۶۲۲۶؛
(۱۳) احمدبن نصرالله تتوی ، تاریخ الفی ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۱۲۳۳؛
(۱۴) محمدعلی تربیت ، دانشمندان آذربایجان ، تهران ۱۳۱۴ش ؛
(۱۵) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «آیین نقطویان از نظرگاه فلسفی »، معارف ، دوره ۹، ش ۳ (آذر ـ اسفند ۱۳۷۱)؛
(۱۶) همو، «تأویل و تناسخ و بقایای آیین نقطوی »، معارف ، دوره ۱۵، ش ۱ و ۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۷ الف )؛
(۱۷) همو، «گذری بر نسخه میزان »، آینه میراث ، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۷۷ ب )؛
(۱۸) همو، «نقطویه در تاریخ و ادب »، معارف ، دوره ۱۳، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۵)؛
(۱۹) همو، «نگاه تازه ای به منابع نقطویه »، تحقیقات اسلامی ، سال ۲، ش ۲ (۱۳۶۶ش )؛
(۲۰) همو، «نگاهی دیگر به نقطویه »، تحقیقات اسلامی ، سال ۴، ش ۱ـ۲ (۱۳۶۸ش )؛
(۲۱) عبداللطیف بن ابیطالب شوشتری ، تحفه العالم ؛
(۲۲) و، ذیل التحفه ، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۳ش ؛
(۲۳) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵، چاپ افست ( بی تا. ) ؛
(۲۴) عبدالنبی بن خلف فخرالزمانی ، تذکره میخانه ، چاپ احمد گلچین معانی ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۲۵) نصرالله فلسفی ، زندگانی شاه عباس اول ، تهران ۱۳۶۴ش ؛
(۲۶) محمدصادق کیا، نقطویان ، یا، پسیخانیان ، تهران ( ۱۳۳۱ش ) ؛
(۲۷) همو، واژه نامه گرگانی ، تهران ۱۳۳۰ش ؛
(۲۸) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازاده ملک ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۲۹) احمد گلچین معانی ، کاروان هند ، مشهد ۱۳۶۹ش ؛
(۳۰) محمدعلی گلریز، مینودر، یا، باب الجنه قزوین ، ج ۱: تاریخ و جغرافیای تاریخی قزوین ، ( قزوین ) ۱۳۶۸ ش ؛
(۳۱) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۵ ش ؛
(۳۲) جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا، روزنامه ملاجلال ، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش ؛
(۳۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ش ؛
(۳۴) احمدبن حسین منشی قمی ، خلاصه التواریخ ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ش ؛
(۳۵) مریم میراحمدی ، دین و دولت در عصر صفوی ، تهران ۱۳۶۹ش ؛
(۳۶) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ش ؛
(۳۷) عبدالباقی نهاوندی ، مآثر رحیمی ، ج ۳، کلکته ۱۹۳۱؛
(۳۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛

(۳۹) Abbas Amanat, “The Nuqt ¤ aw ¦ â movement of Mah ¤ mu ¦ d Pis ¦ â kha ¦ n ¦ â and his Persian cycle of mystical- materialism”, in mediaeval Isma ¦ `ili history and thought , ed. Farhad Daftary, Cambridge 1996;
(۴۰) idem, Resurrection and renewal: the making of the Babi movement in Iran, 1844-1850 , Ithaca and London 1989;
(۴۱) Sai`d Amir Arjomand, The shadow of God and the hidden Imam , Chicago and London 1987;
(۴۲) B.S. Amoretti, “Religion in the Timurid and Safavid periods”, in The Cambridge history of Iran , vol. VI, Cambridge 1986;
(۴۳) Farhad Daftary, The Isma ¦ ` i ¦ l i ¦ s: their history and doctrines , Cambridge 1992;
(۴۴) Raphae « l Du Mans, Estat de la Perse en 1660 , ed. Ch. Schefer, Paris 1890;
(۴۵) EI 2 , s.v. “Nuk ¤ t ¤ awiyya” (by H. Algar).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه احمد بُونی(متوفی۶۲۲ه ق)

ابوالعباس احمدبن علی بن یوسف قُرَشی الصوفی محیی الدین (صورتهای دیگر آن : تقی الدین ، شهاب الدین )، نویسنده قرن هفتم که در حدود چهل کتاب در علوم خفیّه ( بویژه حروف ، اعداد و جفر ) نوشت . درباره زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست . تاریخ وفات او (۶۲۲) را نگارنده فقط در کشف الظنون حاجی خلیفه (جایهای مختلف ؛ رجوع کنید به کَحّاله ، ج ۲، ص ۲۶؛ بغدادی ، ج ۱، ستون ۹۰ و بعد) یافت .

وی اصلاً از اهل بُونه * (= عَنّابِه ) بود. در این که وی اطلاعاتی درباره بنای مسجد سیدی بومَروان که در ۴۲۵ در آن محل ساخته شد در کتابی به نام الدُرّه المکنونه آورده باشد جای تردید است (رجوع کنید به مارسه ، ص ۲۳۴)، زیرا نام این کتاب در فهرستهای آثار او نیامده است . گفته اند که وی در قاهره درگذشت و در گورستان قَرافَه ، نزدیک مقبره عبدالجلیل طَحاوی (متوفی ۶۴۹)، به خاک سپرده شد (ابن زیّات ( تاریخ نگارش : ۸۰۴ ) ، ص ۲۶۸).

اثر عمده بونی کتاب شمس المعارف و لطائف العوارف است ، که در چهار جلد، در قاهره (بی تا. ( ۱۹۰۵ ) ) منتشر شده است . چهل فصلِ این کتاب که آلوارت در فهرست خود (شماره ۴۱۲۵) عنوانهای آنها را به روشنی مرتّب کرده است ، حاوی مجموعه آشفته و ملال آوری از مطالب برای استفاده سحرآمیز از اعداد و «جدولهای وفقی »، تک آیه های قرآنی ، اسماء خداوند، نامهای مادر موسی علیه السلام ، رهنمودهایی برای ساختن تعاویذ، و استفاده جادوگرانه از خط ، و جز اینها است ، که همه مربوط به مبحث «حروف * » یا «اوفاق » است .

در فصل هفتم ، حتی کلماتی که ( به گفته او ) حضرت عیسی علیه السلام با آنها مردگان را زنده می کرد آمده است . این کتاب به سه صورت موجود است : صورتی کوتاه که کهنترین آنهاست ، صورتی مفصّل و صورتی متوسّط (رجوع کنید به وِینکلر ، ص ۶۷، ۶۸ـ۸۶، حاوی ترجمه و تفسیر فصلهای مربوط به «هفت خاتم »، و «اسم اعظمِ اللّه » است ). شمار نسخه های خطی شناخته شده این کتاب شایان توجه است ؛ کهن ترین آنها ـ اگر خاتمه آن موثق باشد ـ متعلق به ۶۱۸، و لذا متعلق به زمان حیات مؤلّف است (مغنیسا، کتابخانه عمومی ، ۱۴۴۵؛ رجوع کنید به فهد ، ص ۲۳۰ـ۲۳۳).

این کتاب تألیفی است بیشتر مبتنی بر رسوم رایج عامیانه تا متنهای منقول از خرافات یونانی ، زیرا کمتر ذکری از منابع یونانی رفته است . این اَعمال که ، مانند همه عملیات علوم خفیّه برای برآوردنِ آمال و آرزوها و دفع سختیها و گرفتاریهاست بدینسان انجام می گیرد که ( صاحبان این علوم ) می کوشند نیروهای «فوق طبیعی » را، که نمی توان آنها را با عقل یا حواس درک کرد، زیرنفوذ خود درآورند.

بونی در پایان کتاب ، بنابراین ، می گوید که رازهای «حروف » را می توان ، نه با تفکر منطقی ، بلکه با بصیرت در حکمت الهی اثبات کرد. وی همچنین در اثر دیگرش ، کتاب لطائف الاشارات فی اَسرار الحروف العُلویّات (این عنوان به صورتهای متفاوت آمده است ؛من به نسخه چاپ سنگی قاهره ، ۱۳۱۷، دست نیافتم ) که ابن خلدون در مقدّمه (ج ۱، ص ۶۶۶) از آن نقل کرده ، همین نظر را بیان می کند. در رساله الشفاء لاِ َدواءِ الوَباء (رجوع کنید به اولمان ، ۱۹۷۰، ص ۲۴۹)، طاش کبری زاده (متوفی ۹۶۸) بیشتر اعمال جادویی بونی برای دفع طاعون را آورده است .

بیشترِ آثار دیگری که به نام بونی رایج است ، ظاهراً گُزیده های کمابیش دقیقی از شمس المعارف است ؛ربط آنها به یکدیگر و به کتاب اصلی ، مطلبی است که نیاز به بررسی دارد. در اینجا کتاب الاصول و الضوابط او را می توان ذکر کرد که نوعی مقدمه بر علوم خفیه است ؛کتاب شرح سَواقِط الفاتحه الشریفه او درباره حروف ث ، ج ، خ ، ز ، ش ، ظ و ف است که در نخستین سوره قرآن به کار نرفته اند؛اللُمعه النورانیه او درباره اسماء اعظم و چندین نوشته دیگرش درباره اسماء الهی است (این آثار را فهد، ص ۲۳۷ و بعد برشمرده است ).

علاوه بر مطالعات پیشترِ گلدتسیهر ، وجده نیز به عناصر یهودی و یهودی نما در شمس المعارف ، خصوصاً درباره نامهای خداوند، فرشتگان ، و مفهوم «ثَقوفَه » (مأخوذ از واژه عبری «تِقوفا»، تقریباً به معنای «رُبعِ سال » و چندین معنای مشتق دیگر) اشاره کرده است : «درباره بعض عناصر یهودی و یهودی نما در دایره المعارف علوم خفیّه بونی » در > یادنامه گلدتسیهر < ، ج ۱، ص ۳۸۷ـ ۳۹۲٫ فضلِ تقدّم در جلب توجه به فصل غامض و بُغرنج درباره کیمیا در شمس المعارف و به منابعِ بونی از آنِ روسکا است . از آنجا که این فصل با دیگر محتویات این کتاب ناجور است ، شاید نویسنده ای سپسین که با کتاب الاسرار رازی آشنا بوده ، این فصل را به کتاب افزوده باشد (رجوع کنید به  اسلام  ، سال ۲۲ ( ۱۹۳۴ ) ، ص ۳۰۷ـ۳۱۰).



منابع :

(۱) ( ابن خلدون ، مقدّمه ابن خلدون ، چاپ عبدالرحمان بن خلدون ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸ ) ؛
(۲) ابن زیّات ، الکواکب السیاره فی ترتیب الزیاره فی القَرافتین الکبری ‘ و الصغری ‘ ، بغداد ( بی تا. ) ؛
(۳) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۵) عمررضا کحّاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛

(۶) W. Ahrens, “Die ـ magischen Quadrate, al-Bu ¦ni’s” Der Islam , XII (1922), 157-177, XIV (1925), 104-110;
(۷) G. Bergstrجsser, “Zu den magischen Quadraten”, Der Islam , XIII (1923), 227-235;
(۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, I, 655f. Supplementband , 1937-1942, I, 910f.;
(۹) E. Douttإ, Magie et religion dans l’Afrique du Nord , Algiers 1909, passim;
(۱۰) T. Fahd, La divination arabe , Leiden 1966, 230-233;
(۱۱) G. Marµais, “La mosquإe de Sidi Bou Meroua ªn de Bo ªne”, in Mإlanges William Marµais , Paris 1950, 234;
(۱۲) M. Ullmann, Die Medizin im Islam , Leiden 1970, 249;
(۱۳) idem, Die Natur-und Geheimwissenschaften im Islam , Leiden 1972, 234, 390f., 415;
(۱۴) G. Vajda, “Sur quelques إlإments juifs et pseudojuifs dans l’encyclopإdie magique de Bu ªn ªâ”, in Goldziher memorial volume , I, Budapest 1948, 387-392;
(۱۵) H. A. Winkler, Siegel und Charaktere in der muhammedanischen Zauberei , Berlin 1930.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴

زندگینامه حسن بُلغاری(۶۱۷ ه ق)

حسن بن یونس ، پزشک ـ داروشناس ، درگذشته پس از ۶۱۷٫ مؤلف کتابی به عربی درباره خوراکیها و داروهای «مفرَد» (= بسیط ) و مرکّب است ، که به تصریح خود او (نسخه خطی دانشگاه تهران ، ش ۷۴۹۴، برگ ( ۲۴۳ ) )، در سال مذکور در موصل به «بدرالدین جمال الاسلام محمود بن عثمان بن احمدالحکیم التفلیسی » املاء کرده است .

اندک آگاهی موثّق ما درباره این «بلغاری » همین است . ابن أبی أُصیبِعه شخصی را به نام «التّاج البلغاری » ذکر کرده که پزشک و گیاهشناس نامدارِ همروزگارِ او، رشیدالدین بن صوری (۵۷۳ـ۶۳۹)، که خود تألیف مصوّری به نام کتاب الادویه المفرده داشت ، «ردّ»ی بر کتاب او (= التاج البلغاری ) «درباره ادویه مفرده » نگاشت (ج ۲، ص ۲۱۶، ۲۱۹؛ ظاهراً این دو تألیف ابن صوری باز نمانده است ).

لوکلر (ج ۲، ص ۱۷۳) می گوید که «تاج الدین بلغاری »، که ابن صوری ردّی بر تألیف او نوشت ، «از دوستان ابن بیطار ( متوفی ۶۴۶ ) بود و ابن بیطار در الجامعِ خود دو یا سه بار از او همچون گیاهشناسی بزرگ ، یاد کرده است » مایرهوف ( مقدمه بر ابن میمون ، ص بیست ) که ، با تکرار نوشته لوکلر درباره دوستی ابن بیطار و تاج الدین بلغاری ، به غلط می گوید که این دو شاگرد ( گیاهشناس نامور اندلسی ) ابوالعباس نباتی بودند؛ نیز رجوع کنید به اشتباه مرکّب دهخدا ( ذیل «تاج الدین » ) که او را استاد ابن بیطار و ابوالعباس معرّفی کرده است ). زرکلی (ج ۴، ص ۲۷۹، با استناد به مجله معهد المخطوطات ۴:۳۶) درباره «تاج الدین بلغاری » چنین نوشته است : «ابومحمدعلی بن الحسین ، پزشک ؛ موصوف به شرف الاسلام ، و عزیز الملوک و السلاطین ؛ در موصل می زیست و سپس به قونیه نقل مکان کرد؛ او راست مختصرفی معرفه الادویه ، کتاب کوچکی به ترتیب الفبایی ( نامهای داروها ) ، که در ۶۱۵ املاء کرده است .» ظاهراً اشتباهی در مآخذ زرکلی روی داده است ، یا این که دو پزشکِ همروزگار با نسبتِ «بلغاری » وجود داشته اند.

به هر تقدیر، تألیف حسن بن یونس بلغاری (که عنوان آن ، به سبب افتادگی چند برگ از آغاز نسخه ما، معلوم نیست ؛ درباره این نسخه ، نیز رجوع کنید به دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، ج ۱۶، ش ۷۴۹۴) شامل دو بخش است . نخست مقدمه ای نسبتاً مبسوط (بیش از بیست برگ ) درباره داروشناسی جالینوسی : تفاوت میان خوراکی («غِذاء»)، دارو («دواء») و زهر؛ انواع خوراکیها؛ «اَمزِجَه » (یا«طبایع ») و «قُوا»ی چهارگانه داروها و خوراکیها، و کنشهای اصلی آنها (مثلاً، تلیین ، قبض ، اسهال ، تنضیج ، و تفریح )؛ داروهای مرکّب و چندی و چونی اجزای آنها؛ پادزهرها؛ تعیین مقادیر داروهای مفرد، و جز اینها. دوم ، بخش اصلی کتاب ، شامل وصف داروها و خوراکیهای ساده و مرکب به ترتیب الفبایی حرفهای اول و دوم آنها.

با وجود چند نقیصه بزرگ در نسخه ما (افتادگی میان دو «مدخل » حَبّ النَّکهه و خِلال ، میان خندیقون و سَکْبینَج ، و از وَرَق الکَرْم تا برگ آخر نسخه ، یعنی باقی مدخلهای حرف واو و همه مدخلهای حرف یاء )، این نسخه شامل تقریباً ۲۴۷ ، ۱ مدخل است : تقریباً ۰۵۳ ، ۱ مدخل اصلی و ۱۹۴ مدخل ارجاعی یا ترادفی (مثلاً: « اَلْقَردیا ، هو البَلاذُر» و « أصل الاَنْجُدان الخَراسانی ، هوالاُشتُرغاز»). علتِ شمار نسبتاً بالای مدخلهای اصلی در این تألیف مفروضاً مختصر این است که بلغاری در بسیاری از موارد نه فقط فلان جانور یا گیاه یا کانی را وصف می کند بلکه در مدخلهای جداگانه ای هم وصف خواص بعض اندامهای آن جانور یا بعض اجزای آن گیاه و جز اینها و بعض داروهای مرکب از اینها را می آورد، مثلاً: هم «اُتْرُج » (بالنگ )، هم «قشرالاُترج » (پوست بالنگ ) و هم «اترج مُربّی ‘» (مربای بالنگ )؛ یا هم «لسان الحَمَل » (بارهنگ ) و هم «اصل لسانِ الحمل » (ریشه بارهنگ )؛ هم «قُنْفُذ» (خارپشت ) و هم «جِلْد القنفذ» (پوست خارپشت )؛ هم «اَرْنَب » (خرگوش )، هم «لَحم الارنب » (گوشت خرگوش ) و هم «اِنْفَحَه الارنب » (پنیرمایه ( مأخوذ از ) خرگوش )؛ هم «اِسفاناخ » (اسفناج ) و هم «اسفاناخیّه » (گونه ای خوراک که جزء اصلی آن اسفناج است ).

مدخلهای اصلی گاهی بسیار کوتاه است (دویا چند جمله )، مثلاً: « ابرث ( ؟ ) ، دَواءٌ فارسّی جَیّد لِلحفظ » (دارویی ایرانی ( که ) برای حافظه خوب است )؛ « اَفْلَنَجه ، حبٌّ حارّ یابس ، یُقوّی الکَبدَ و المعدهَ الباردتَینِ» (دانه ای گرم و خشک است ؛ جگر و معده سرد را تقویت می کند)؛ و گاهی کمی مشروحتر، مثلاً: « شاهِسْفَرَم : اَجودُه الصَّعتریّ، و هُوَ حار فی الدرجهِ الاولی ‘، یابسٌ فی الثانیه ، و قیلَ أنّه معتدلٌ… یُحلَّلُ فَضَلات الدماغ و یَمْلا الدماغَ البارد بُخاراً، و قیل إصلاحُهُ بالنیلوفر» (شاهْ اِسْپَرغَم : بهترینِ آن ( گونه ) صعتری است : گرم در درجه نخست و خشک در درجه دوم است ؛ ( نیز ) گفته اند که معتدل است …؛ افزونیهای ( خِلط ) دماغ را تحلیل و دماغ سرد را از بخار پُر می کند؛ گفته اند که اصلاحِ ( مضرّتِ ) آن با نیلوفر است ).

اما بیشتر مدخلها طولانی تر است (مثلاً: افیون ، ایارِج جالینوس ، باقِلی ‘ ، جُوارِشن الملوک ، سُماق ). در مورد هر چیز (جانور، گیاه ، کانی ، و جزاینها)، بلغاری ، علی الاصول ، به وصف ماهیّت آن نمی پردازد؛ مع ذلک ، گهگاه توضیحاتی کوتاه و غالباً ناکافی می دهد، مثلاً: « اَبْهَل : هو ثمرهُ العَرعَر یشبهُ الزُعْرورَ» (میوه عرعر است ؛ شبیه به زالزالک است )؛ « اَرْنَب بَحریّ : هو حیوانٌ بحری صَدَفیّ لَونهُ الی الحُمره ؛ بینَ اَجزائه اشیاءُ یشبهُ ورقَ الاُشْنان » (خرگوش دریایی : جانوری دریایی و صدفی است و رنگش مایل به سرخی ؛ در میان اجزای آن ، چیزهایی هست مانند برگ اشنان . ـ این تعریف را، بی ذکر مأخذ، از ابن سینا ( ج ۱، کتاب دوم ، ص ۴۱۳ ) گرفته است ). بلغاری علاقه ای به ذکر نامهای مرادف مواد به زبانهای مختلف و «وجه تسمیه » آنها نداشته است ، مگر بندرت ، مثلاً: « اَبوخَلسا ، هو خَسّ الحِمار و شَنْجار و شَنْقار و هوفیلوس ( ؟ ) » (این مترادفهارا هم از ابن سینا ( همان ، ج ۱، کتاب دوم ، ص ۴۰۶ ) برگرفته است )؛ « اِسْقیل ، هو بَصَل العُنصُل و هو بصل الفأر ، سُمّی بِذلکَ لأنّه یَقتُلُ الفأرَ، و یُقال لَه ایضاً عنصل » (مأخوذ از همو، همان ، ج ۱، کتاب دوم ، ص ۳۸۱). در مدخلهای مبسوط تر معمولاً بهترین گونه هر چیز، مزاج و قُوّه و سپس خواص درمانی آن را ذکر می کند.

در مورد ذکر مآخذ خود، بلغاری روشمندانه و صادقانه عمل نمی کند، فقط گهگاه یادی از آنان می کند: دیوسکوریدس ، جالینوس ، فولس ، روفس ، حنین بن اسحاق ، و برخی دیگر. بیش از همه ، نامِ «اسحاق » (شاید اسحاق بن عمران بغدادی ، متوفی حدود ۲۹۲) در متن او دیده می شود. آثار انتحال در این تألیف بلغاری کم نیست ، مثلاً: از محمدِ زکریای رازی : تعریف «افراسیقون » ( کذا ) ، «دواءٌ فارسی جیّد لِلحفظ » (رجوع کنید به الحاوی ، ج ۲۰، ص ۱۲۹: « انقوانقون ، دواء فارسی . قالَت الخوزُ، کُلُّ مَن یَستعِملُهُ حَسُنَ حِفْظُهُ و جادَ عَقلُهُ»)، و تعریف «نَفَل »: «دواءٌ بحری ( کذا ) یَجری مَجری القَتِّ، ینبت فی الربیع و یَشبه ایضاً الحَنَد قوقی ‘، کثیرُ القضبانِ، بِزرُه کَبزرِ الجَزرِ، و هو ینفعُ الطُحال جدّاً و یُدرُّ البولَ» (رجوع کنید به همان ، ج ۲۰، ص ۷۲: «دواءٌعَرَبیٌ، و هو أصلٌ ینبت فی فصلِ الربیع ؛ یشبه القتَّ و اصلَ الحندقوقا؛ و هو کثیر القضبان ، و بزره شبیه ببزرِ الجزر؛ حارٌ یدرالبول و ینفعُ مِن الطُحال »)؛ و از ابن بیطار، تعریف «شیرْخشک »: «هو طَلّء یَقعِ علی شَجرِ الخِلاف و الکَثیراء بِهَراه ، و هو حار اِلی الاِعتدال و أقوی ‘ فِعلاً من التَرَنْجُبین (رجوع کنید به الجامع ، ج ۳، ص ۷۵: « ( قالَ ) بعضُ عُلمائنا: هو طَلٌ یقع مِن السماء ببلاد العَجَم علی شجر الخلاف بهراه ، و هو حُلوٌ إلی الاعتدال و هو أقوی فعلاً من الترنجبین و نحوِ اَفعالِه ») (نیز رجوع کنید به برخی از انتحالها از ابن سینا، مذکور در سطور پیشین ).

به طور کلی می توان این کتاب را چنین ارزیابی کرد که عمدتاً تألیف و تلخیصی از نوشته های بعض پیشینیان نامدارِ او است ؛ به عبارت دیگر، نشانهای اجتهاد و پژوهش شخصی در آن آشکار نیست . اگر مؤلف را همان «تاج الدین بلغاریِ» مذکور بدانیم ، آنگاه می توان حدس زد که چرا رشیدالدین بن صوری «ردّ»ی بر آن نوشته بوده است .



منابع :

(۱) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ امرؤ القیس بن طحان ، قاهره و کونیگسبرگ ۱۸۸۲ـ۱۸۸۴؛
(۲) ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویه والاغذیه ، بولاق ۱۲۹۱؛
(۳) ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوار قش ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴) ابن میمون ، شرح اسماء العقار ، چاپ ماکس مایرهوف ، قاهره ۱۹۴۰؛
(۵) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۶، ۱۳۵۷ ش ؛
(۶) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمدمعین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛
(۷) محمدبن زکریا رازی ، کتاب الحاوی فی الطب ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۴ـ۱۳۹۰/۱۹۵۵ـ۱۹۷۱؛
(۸) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛

(۹) Lucien Leclerc, Histoire de la mإdecine arabe, Paris 1876.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۴ 

زندگینامه عبدالرحمان بسطامی(متوفی ۸۵۸ ه ق)

 عبدالرحمان بن محمدبن علی بن احمد، دانشمند و مؤلف قرن نهم . با تاریخ و ترسل و تصوف و داروشناسی و پزشکی و دانشهای دینی و علوم غریبه (حروف ، اوفاق ، جفر و…) آشنا بود؛ خطی نیکو داشت و به عربی شعر می سرود (طاش کبری زاده ، ص ۴۶ـ۴۷).

از تاریخ دقیق ولادت او اطلاعی در دست نیست . زادگاهش را، به اختلاف ، بسطام (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۶۷)، انطاکیه (زرکلی ، ج ۳، ص ۳۳۱) و خراسان (سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴) دانسته اند. وی خراسانی الاصل بود؛ در قاهره تحصیل کرد و از استادانی چون شیخ عزّالدین محمدبن جماعه (در ۸۰۷) بهره مند شد (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶). به جاهای مختلف سفر کرد و سرانجام به بورسه ، که در آن هنگام پایتخت و اقامتگاه سلاطین عثمانی بود، رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

او در ۸۵۸ در بورسه درگذشت و همانجا مدفون شد (طاش کبری زاده ، همانجا؛ زرکلی ، همانجا). سلطان مراد دوم (حک : ۸۲۵ ـ ۸۵۵) به او عنایت داشت و بسطامی چند اثر خود را به وی تقدیم کرد. ( شمس الدین محمد ) فَناری ، دانشمند معروف ( متوفی ۸۳۴ ) ، از محضر وی استفاده کرده است . درباره بسطامی حکایات شگفت انگیزی نقل شده است (طاش کبری زاده ، ص ۴۶).

برخی عنوان «بسطامی » را نشانه مشرب او ـ و نه زادگاهش ـ دانسته اند (همانجا) و برخی وی را از درویشان حروفی شمرده اند ( دائره المعارف الاسلامیه ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد»). ولی اگر حروفیان را پیروان فضل الله استرآبادی بگیریم ، این نسبت به بسطامی درست نمی نماید؛ زیرا حروفیه در قلمرو عثمانی بسختی مورد تعقیب و آزار بودند و با جایگاهی که بسطامی در آنجا داشت نمی توان وی را از زمره ایشان پنداشت ؛ هر چند وی نیز همانند بسیاری از صوفیان برای حروف و ترکیبات آن معانی رمزی و باطنی و عرفانی قائل بوده و آثار متعددی در این باره تألیف کرده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

بسطامی حنفی مذهب و وابسته به دستگاه خلافت عثمانی بود، اما به اهل بیت و امامان شیعه علیهم السلام نیز دلبستگی داشت . در آثارش از امام علی و فرزندان امامِ او تا امام صادق علیهم السلام با ستایش بسیار یاد کرده و ایشان را وارثان انبیا در دانش حروف شمرده است و با نقل تفسیر حدیثی منسوب به امام صادق علیه السلام از زین الکافی ، به علم و آگاهی ایشان به آنچه در لوح محفوظ ثبت است و تأویل آیات قرآن مجید و مانند آن قائل شده است . وی در شعری عربی ، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه را، با استناد به روایتی از امام رضا علیه السلام ، از نسل امام حسین علیه السلام دانسته است (قندوزی ، ج ۳، ص ۱۹۸ـ۲۰۰، ۲۰۲، ۳۳۷).

بسطامی به فرهنگ ایران باستان نیز توجه کرده است ؛ زردشت «آذربیجانی » را از شمار دانایان به رازهای حروف دانسته و تصریح کرده که بزرگترین صحابی وی ، جاماسب حکیم ، علمدو صفحه اول «الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه »اسرار حروف را از او فرا گرفته است (همان ، ج ۳، ص ۱۹۸).

آثار

تمامی آثار بسطامی به عربی است که عبارت اند از:

الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه ، دایره المعارف گونه ای در تصوف که در آن بیش از صد علم توضیح داده شده است (طاش کبری زاده ، همانجا). وی تألیف این کتاب را در مکه آغاز کرده و در ۸۴۴ به پایان رسانده و «مبانی دیباچه بابهای آن را از کانهای گنجینه های الفتوحات المکیه » پرداخته و در عین حال در آن به هماوردی با فتوحات مکیه ابن عربی برخاسته است . ابتدا قرار بوده که کتاب مشتمل بر یکصد باب و هر باب بر چند فن باشد، اما مؤلف تنها سی باب را به انجام رسانده و آن را به سلطان مراد دوم تقدیم کرده است . نسخه های خطی متعددی از این کتاب موجود است (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۲۹۳ـ۱۲۹۴؛ زرکلی ، همانجا؛ زیدان ، ج ۲، جزء ۳، ص ۲۶۲)؛

الدره اللامعه فی الادویه الشافیه ، در خواص داروهای مختلف در ده فصل (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۳)؛

نظم السّلوک فی تواریخ الخلفاء والملوک ، تاریخ اسلام از آغاز هجرت تا ۸۰۶ به اختصار (همان ، ج ۲، ستون ۱۹۶۳)؛ دره المعارف ، که سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (ج ۳، ص ۱۹۵ـ۲۰۲) گزیده هایی از آن را که درباره پیشینه علم حروف و پیشوایان آن است آورده و از مؤلف با عنوان «داناترین دانایان روزگار خویش در دانش حروف » یاد کرده است ؛

مناهج التوسّل فی مباهج التّرسل ، که آن را بر ۴۶ لطیفه مرتب ساخته و در هر لطیفه مکتوبی ذکر کرده و به دنبال آن نکته ای و حکایتی آورده است . نسخه های خطی و چاپی این کتاب موجود است (زیدان ، همانجا؛ سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴ـ۵۶۵)؛

الدرر فی الحوادث والسیر ، تاریخی مختصر به ترتیب سالها از وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم تا سال ۷۰۰٫ وی این کتاب را در بورسه به سلطان مراد تقدیم کرد. نسخه خطی آن به نام وفیات علی ترتیب الاعوام در لیدن موجود است (زیدان ، همانجا)؛

تراجم العلماء ، مشتمل بر زندگینامه دانشمندان از مؤلف کلیله و دمنه تا طبری و جوهری . نسخه خطی این کتاب موجود است (همانجا)؛

مختصر جهینه الاخبار فی ملوک الامصار ، که نسخه خطی آن موجود است (زرکلی ، همانجا)؛

دو شرح بر اللمعه النورانیه فی الاورادالربانیه تألیف ابوالعباس احمد قرشی بونی (متوفی ۶۲۲)، در شرح اسم اعظم . یکی از این دو شرح در ۸۴۱ به انجام رسیده و نسخه خطی آن در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶ ـ ۴۱۲۷)؛

وصف الدواء فی کشف آفات الوباء ، مشتمل بر مقدمه ، چهار باب و خاتمه در اخبار نبوی و ادعیه و اسرار حروف و اعداد و اسرار نباتات و فواید حیوانی و معدنی . این کتاب به فارسی ترجمه شده و نسخه خطی ترجمه آن موجود است (منزوی ، ج ۱، ص ۷۶۴ـ۷۶۵)؛

دره الفنون فی رؤیه قره العیون ، در چشم پزشکی (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۲). وی علاوه بر اینها، آثار دیگری نیز داشته که نسخه های خطی بعضی از آنها موجود است (بغدادی ، ج ۱، ستون ۵۳۱ـ۵۳۲؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۱۲۰، ج ۱۲، ص ۱۶۹، ج ۲۱، ص ۲۹۹؛ کحاله ، ص ۳۶۲؛ عواد، ص ۱۹۳).

گفتنی است که مؤلف دیگری نیز به نام عبدالرحمان بسطامی وجود داشته که کتابی در علم تجوید به فارسی تألیف ، و آن را به اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۹ ـ ۱۱۱۸) تقدیم کرده است (منزوی ، ج ۱، ص ۱۳۴).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۵، ۱۳۴۵ ش ؛
(۵) دائره المعارف الاسلامیه ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ ) ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد» (نوشته ابراهیم زکی خورشید و م . اسمیت )؛
(۶) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۷) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸؛
احمدبن مصطفی طاش کبری زاده ،

(۹) الشقائق النعمانیه ، چاپ احمد صبحی فرات ، استانبول ۱۴۰۵؛

(۱۰) کورکیس عواد، «ذخائرالتراث العربی فی مکتبه چستربیتی ـ دبلن »، المورد ، ج ۷، ش ۱ (۱۳۹۸)؛سلیمان بن ابراهیم قندوزی ، ینابیعالمودّه لِذوی القربی ، چاپ سیدعلی جمال اشرف حسینی ، قم

(۱۱) ۱۴۱۶؛
(۱۲) عمررضا کحاله ، المستدرک علی معجم المؤلفین ، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۱۳) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۴) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه بُرزویه (یا بُرْزُوئه) (مترجم کلیله و دمنه )

 از پزشکان عصر خسرو انوشیروان (=خسرو اول ، حک: ۵۳۱ـ۵۷۹ ) و بانی ترجمه پَنْچه تَنْتَره از سنسکریت به پهلوی ، که ترجمه فارسی آن به کلیله و دمنه * معروف است. اصطخری (ص ۲۶۲) محل تولّد برزویه را اَبَرشهر ذکر کرده که نام باستانی نیشابور است ، اما در چاپ فارسی کتاب اصطخری (ص ۲۰۸) زادگاه او مرو ذکر شده است .

به گفته خود برزویه در مقدمه کلیله و دمنه (ص ۴۴)، پدرش از لشکریان و مادرش از خاندان علمای دین زردشت بوده است . در هفت سالگی به مدرسه رفت و پس از تکمیل آموزش مقدماتی به تحصیل طب پرداخت . او، بیماران را به گفته خود به رایگان مداوا می کرد تا آنکه اندک اندک شکّهایی جدّی درباره دین و سوءظنهایی نسبت به رفتار رهبران دینی در ذهن او پدید آمد و در طلب رضایت باطنی از کار دنیا کناره گرفت ؛ سپس به هندوستان رفت و در بازگشت ، کتاب کلیله و دمنه و چندین اثر دیگر را با خود به ارمغان آورد.

داستانی ساختگی در شاهنامه (فردوسی ، ج ۸، ص ۲۴۷ـ۲۵۵) و در غررالسّیَر (ثعالبی ، ص ۶۲۹ـ۶۳۳) انگیزه سفر او را چنین نقل می کند: برزویه در کتب هندی خواند که در کوهی در سرزمین هند گیاهی می روید که چون بر مردگان بپاشند آنها را زنده می کند. ازینرو از انوشیروان خواست تا به او اجازه سفر به هند دهد. پس از جستجویی بیحاصل ، نزد پارسایی راه یافت و او راز گیاه را بر وی آشکار ساخت :  گیاه  کلمه بود و  کوه  علم و  مرده  نادانی . پارسا از کتابی که علاج نادانی بود و کلیله خوانده می شد، با برزویه سخن گفت و اظهار داشت که آن کتاب در خزانه نگهداری می شود.

پادشاه هند به برزویه رخصت داد تا کلیله را بخواند، به شرطی که از آن نسخه بر ندارد. برزویه شرط را پذیرفت ، اما هر روز یک فصل از کتاب را به حافظه می سپرد و هنگامی که به حجره خود باز می گشت ، آنچه را که آن روز به خاطر سپرده بود می نگاشت و بدین ترتیب نسخه ای از کتاب فراهم کرد و آن را به ایران فرستاد.

در ایران بزرگمهر آن را به پهلوی ترجمه کرد و به خواهش برزویه ، نام او را بر باب اول کتاب گذاشت . این افسانه که در ادبیات پهلوی داستانی مستقل است ، بعدها در خداینامه وارد شد و آنگاه یکی از مترجمان خداینامه به نام شادان برزین ، آن را به فارسی برگردانید. بدین طریق ، به شاهنامه ابومنصور و از آنجا به شاهنامه فردوسی و غررالسّیر ثعالبی راه یافت .

با مقایسه این افسانه با آنچه برزویه در «باب برزویه طبیب » اظهار داشته است نتیجه گرفته می شود که برزویه براساس طبّ هندی مداوا می کرده و سفر او نیز به همین انگیزه بوده است . در هند پیرو عرفان هند شد و با ادبیات سنسکریت آشنایی یافت ؛ در بازگشت ، چندین نمونه از این ادبیات ، از جمله داستان کلیله و دمنه را با خود به ایران آورد و آنها را به پهلوی ترجمه کرد. در سایر منابع اسلامی ، نگارش بخشهایی از کلیله (ابن ندیم ، ص ۳۶۴) یا مقدّمه آن ( مجمل التواریخ والقصص ، ص ۷۵) به بزرگمهر منسوب است . به گفته گردیزی (ص ۳۳) حتی امتیاز آوردن کلیله از هند به بزرگمهر نسبت داده شده است .

انتساب کلیله به بزرگمهر را باید قصه ای جعلی دانست که در اواخر دوره ساسانیان درباره زندگیِ وزیر دانا و معروف خسرو اول ساخته و پرداخته شده است . در آن زمان ، بسیاری از کتابها و حتی امتیاز اختراع بازی تخت نرد، به او نسبت داده شد، که موضوعی کاملاً خیالی است . می توان گمان برد که خود برزویه مفتون قصه کلیله شده ، به هند رفته ، سنسکریت آموخته و کتاب را به ایران آورده ، ولی ترجمه پهلوی آن را به دیگری واگذار کرده است ؛زیرا هیچ مدرکی گواه آن نیست که بزرگمهر سنسکریت می دانسته است ، و حتی نمی توان چنین موضوعی را فرض کرد.

در کلیله و مقدّمه آن ، از بزرگمهر یاد نشده ، فقط در بعضی از نسخه های متأخر این اثر، مقدّمه به بزرگمهر نسبت داده شده است . در واقع ، از مقدمه پیداست که برزویه درباره خود اطّلاعاتی به دست می دهد، نه بزرگمهر درباره برزویه . این نظر آرتور کریستن سن (ص ۸۱ـ۱۲۸) که برزویه و بزرگمهر یکی هستند پایه ای ندارد؛به هر حال ، چنانکه کریستن سن و پیش از او یوستی (ص ۷۴) تذکر داده اند، «برزویه » می تواند کوتاه شده اسم بُرزْمِهر باشد.

این الزاماً بدان معنا نیست که برزویه وبرزمهر دبیر خسرو اول یکی (یعنی همان بزرگمهر) باشند. ترجمه کلیله و مقدّمه آن به ابن مقفّع ، مترجم عربی این اثر،نیز نسبت داده شده است (نولدکه ، ص ۱ـ۲۷). این نظری بسیار قدیم است ، حتی ابوریحان بیرونی (متولد ۴۴۳) براین عقیده بود که ابن مقفّع نام برزویه را به کتاب افزود تا سست ایمانان را به دین جلب کند و زمینه را برای تبلیغ مانویّت آماده سازد (ابوریحان بیرونی ، ج ۱، ص ۱۲۳). از آثار بیرونی البته چنین پیداست که نظر او از مقایسه ترجمه عربی ابن مقفّع با اصل سنسکریت ناشی شده است و چه بسا ترجمه پهلوی کلیله را ندیده باشد.

به نظر من ، هم موضوع سستیِ ایمان هم تغییرات در متن ، که هر دو به ابن مقفّع نسبت داده شده ، باید در وهله اول به خود برزویه نسبت داده شود. قضیّه هر چه باشد، به هر صورت ، در مقدّمه کلیله چیزی نیست که انتساب آن را به ابن مقفّع اجازه بدهد، اما به برزویه ندهد (نیز رجوع کنید به روزنتال ، ص ۱۰ـ۱۱)، گرچه ابن مقفّع ، هم از دیدگاه مذهبی و هم از نظر کارهای ادبی به برزویه شباهت داشت . به سخنی دیگر، هر دو مترجم ، یعنی برزویه و ابن مقفّع ، این اثر را نه فقط ترجمه بلکه بازنگاری کرده اند.

کلیله پس از ترجمه به پهلوی ، شهرت بسیاری یافت و چندی نگذشت که از پهلوی به سریانی و نیز چندین بار به عربی ، فارسی و سایر زبانها ترجمه شد ( رجوع کنید به کلیله و دمنه * ). در اواخر عهد ساسانی ، همه بزرگان و اشرافی که کلیله می خواندند اندیشه های سلطنت در سر داشتند. به گفته فردوسی (ج ۹، ص ۱۶، بیتهای ۹۴، ۹۸، ص ۲۱۸، بیت ۳۴۹۵) این قضیّه درباره بهرام چوبین ، سردار هرمز چهارم (حک : ۵۷۹ـ۵۹۰) و شیرویه در عهد قباد دوم (۶۲۸) صادق بود.



منابع :

(۱) ( ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش ) ؛
(۲) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، تحقیق ماللهند ، حیدرآباد ۱۹۵۸؛
(۳) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۸۷۰؛
(۴) همان ، ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم هجری ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۷ ش ؛
(۵) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، تاریخ غررالسیر: المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، پاریس ۱۹۰۰، چاپ افست تهران ۱۹۶۳؛
(۶) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه ، چاپ برتلس … ( و دیگران ) ، مسکو ۱۹۶۰ـ۱۹۷۱؛
(۷) ( کلیله و دمنه ، ترجمه کلیله و دمنه ، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی ، چاپ مجتبی مینوی ، تهران ۱۳۴۳ ش ) ؛
(۸) عبدالحی بن ضحاک گردیزی ، زین الاخبار ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران ۱۳۴۷ ش ؛
(۹) مجمل التواریخ والقصص ، چاپ بهار ( تهران ، تاریخ مقدمه ۱۳۱۸ ش ) ؛

(۱۰) Arthur Christensen, in Acta Orientalia, 8, (1930);
(۱۱) F.Justi, Iranisches Namenbuch, Marburg 1895;
(۱۲) T.Nخldeke, Burzoes Einleitung, Strasbourg 1912;
(۱۳) F.Rosenthal, in Analecta Orientalia ,14,(1937).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه ابوالعلا محمدبن احمد اسفراینی بیهقی بهشتی

معروف به فخر (یا قمر) خراسان ، ریاضیدان ایرانی حدود قرن هشتم هجری . او به مسائل فقهی مرتبط با ریاضی نیز توجه داشته است . نامش را محمدبن احمد و محمدبن محمد و لقبش را شمس الدین یا فخرالدین و علاءالدین (کحاله ، ج ۸، ص ۲۴۱) نیز گفته اند.

از زندگانی او اطلاع کافی در دست نیست و پژوهش چندانی درباره وی صورت نگرفته است . آقابزرگ طهرانی (ج ۳، ص ۳۵۳ـ۳۵۴) به مناسبت معرفی تجریدالکلام خواجه نصیر طوسی ، از شرح شیخ شمس الدین محمودبن عبدالرحمان بن احمد اصفهانی که در ۷۴۹ وفات یافته است نام می برد. شیخ شمس الدین در مقدمه این شرح می گوید که شرحی دیده است از شمس الدین محمد اسفراینی ، یعنی ابوالعلای بهشتی . این شرح که نسخی از آن در کتابخانه های مجلس و آستان قدس نگهداری می شود در ۷۴۱ نگاشته شده ، و در دیباچه این کتاب ، بهشتی از «نظام المله والدین امیر ابوالرضا، شیخ محمدبن الامیر المنصور ناصرالدین اقبوقا البتکچی الاسفراینی » که ظاهراً حاکم اسفراین بوده است نام می برد (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۶ ـ ۵۶۷). حاجی خلیفه (ج ۱، ستون ۴۰، ج ۲، ستون ۱۳۴۱) به هنگام معرفی برخی آثار او سال وفاتش را ۷۴۹ نوشته است و کحاله (ج ۸، ص ۲۴۱، ج ۹، ص ۱۲۲) نیز به تبع او همان سال را آورده است ، اما بروکلمان زمان زندگی او را حدود سال ۹۰۰ (ج ۱، ص ۶۱۶) و ۹۰۸ (ج ۲، ص ۲۷۳،  ذیل  ، ج ۲، ص ۲۹۴) دانسته است . حائری (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۶) به اشتباه بروکلمان اشاره کرده و سال ۷۴۰ را سال وفات بهشتی نوشته است .

از ابوالعلای بهشتی این کتابها در دست است :

رساله فی الحساب و الجبر و المقابله (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۲، ص ۲۹۵؛ دانشگاه تهران . دانشکده ادبیات . کتابخانه ، ص ۲۰۸، ش ۷۶ ـ د)؛

تفرید ( تعرید ) الاعتماد فی شرح تجرید الاعتقاد ؛ شرحی است مزجی بر تجریدالاعتقاد نصیرالدین طوسی ؛ المآب فی شرح الا´داب ، در شرح آداب البحث محمدبن اشرف حسینی سمرقندی (رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۰؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۹، ص ۱)؛

شرح القصیده الطنطرانیه ، شرح قصیده ای است که ابی نصراحمدبن عبدالرزاق طنطرانی در مدح خواجه نظام الملک سروده (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۴۰ـ۱۳۴۱)؛

الفوائد الخراسانیه که شرحی است بر الفرائض السراجیه تألیف سراج الدین محمدبن محمودبن عبدالرشید سجاوندی (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۱، ص ۶۵۰) که کتابی است مشهور در احکام ارث (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۴، ص ۲۱۴؛ بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۷۰؛ حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۲۴۷).

اما رساله فی الحساب و الجبر و المقابله که رساله بهشتیه نیز خوانده شده است (آستان قدس رضوی . کتابخانه ، ج ۸، ص ۱۵۹) تنها اثر ریاضی برجا مانده از ابوالعلای بهشتی است . این رساله کتابی است کوچک در دو مقاله : مقاله اول در حساب ، شامل مقدمه و سه بحث ، مقدمه در ماهیت علم حساب ، بحث اول در ضرب ، بحث دوم در تقسیم ، بحث سوم در نسبت ؛ مقاله دوم در جبر و مقابله ، شامل مقدمه و دو بحث ، مقدمه در ماهیت علم جبر و مقابله و اموری که در آن مورد نیاز است ، بحث اول در مسائل جبری ، که در حساب به کار می آید، بحث دوم در اعداد متناسبه (دانشگاه تهران . دانشکده ادبیات . کتابخانه ، ص ۲۰۸؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۸۶). بروکلمان (  ذیل < ، ج ۲، ص ۲۹۵) به جز این رساله ، کتاب دیگری به نام مالا بُدَّ للفقیه من الحساب را به او نسبت داده است در حالی که این عنوان نام دیگری است بر رساله فی الحساب و الجبر و المقابله (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۷).

نسخه هایی از رساله فی الحساب … در کتابخانه های تهران و مشهد هست (حائری ، همانجا؛ آستان قدس رضوی ، کتابخانه ، همانجا)، که تاریخ کتابت همه آنها بعد از قرن دهم هجری است . ظاهراً ملک محمد سلطان حسین اصفهانی ، ریاضیدان ایرانی قرن دهم هجری ، شاگرد علی بن هلال کَرَکی ، شرحی بر این رساله به عربی نگاشته است که هیچ نسخه ای از آن موجود نیست ، اما خود او در مقدمه اثر دیگری به این شرح اشاره کرده است (آستان قدس رضوی . کتابخانه ، ج ۸، ص ۳۸۶، ش ۵۲۹۰؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۸۸).



منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، تألیف احمد گلچین معانی ، مشهد ۱۳۵۰ ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۱۹، تألیف عبدالحسین حائری ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۴) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۵) دانشگاه تهران . دانشکده ادبیات . کتابخانه ، «فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده ادبیات »، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، مجله دانشکده ادبیات ، سال ۸ ، ش ۱ (مهر ۱۳۳۹)؛
(۶) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛

(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Suplementband , 1937-1942.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۴

زندگینامه برهان نفیس (طبیب مشهور) (۸۱۲ ه ق)

طبیب مشهور کرمانی و نویسنده کتابهای طبی در قرن نهم . در منابع نام کامل وی نفیس بن عوض بن نفیس کرمانی ملقب به «برهان الدین » آمده است ( رجوع کنید به صفا، ج ۴، ص ۱۰۹؛دهخدا و علی اکبر نفیسی ، ذیل «نفیس »؛حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۷؛بغدادی ، ج ۲، ستون ۴۹۸).

او در حدود ۸۱۲ در کرمان متولد شد و پس از آنکه شهرتش در طب زبانزد شد، در روزگار ولایتعهدی الغ بیگ گورکانی (حک : ۸۵۰ـ۸۵۳)، به دعوت وی ، از کرمان به سمرقند رفت و با عنوان «طبیب دربار» تا پایان عمر الغ بیگ در دربار اقامت داشت . برهان پس از کشته شدن الغ بیگ (رمضان ۸۵۳) به کرمان بازگشت و احتمالاً چندی بعد در گذشت .

خاندان وی نیز همه به طب و حکمت روی آوردند. از جمله نوادگان او علی اکبر نفیسی (ملقب به ناظم الاطبا)، پدر سعید نفیسی * است که سلسله نسبش با ده واسطه به برهان می رسد (سعید نفیسی ، ص ۵۲ـ۵۳)

اثر

معروفترین اثر برهان شرحی است که بر الاسباب والعلامات نجیب الدین سمرقندی (متوفی ۶۱۸) نوشته است . وی این کتاب را در اواخر صفر ۸۲۷، به درخواست الغ بیگ شرح و به او هدیه کرد (حاجی خلیفه ، همانجا؛نیز صفا، همانجا).

برهان تنها فن سوم (امراض مخصوص هر یک از اعضا) و بخشی از فن چهارم (امراض عامه ) کتاب سمرقندی را شرح کرده است . کتاب دیگر او به نام شرح نفیسی شرحی است بر الموجز فی القانون ابن نفیس (متوفی ۶۷۸)، که خود شرح قانون ابن سیناست . این کتاب که در ذیحجه ۸۴۱ در سمرقند تألیف شده ، شامل چهار فن طب نظری و عملی ، ادویه و اغذیه مفرد و مرکب ، امراض مخصوص هر یک از اعضا و امراض عامه است .

این دو اثر بیش از چهارصد سال مرجع پزشکان اسلامی بوده و در حوزه های درسی تدریس می شده (سعید نفیسی ، ص ۵۳؛میر، ص ۴۴) و بارها در ایران و هندوستان به چاپ رسیده است .آثار چاپ نشده او عبارت اند از: کلیات شرح نفیسی ؛بحارین و کتاب السموم که نسخه خطی آنها موجود است .



منابع :
(۱) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ ش ؛
(۴) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۴، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۵) محمد تقی میر، پزشکان نامی پارس ، شیراز ( تاریخ مقدمه ۱۳۴۸ ش ) ؛
(۶) سعید نفیسی ، «دکتر علی اکبرخان نفیسی ناظم الاطباء (۱۲۶۳ـ۱۳۴۲ قمری )»، یادگار ، سال ۳، ش ۴ (۱۳۲۴ ش )؛
(۷) علی اکبر نفیسی ، فرهنگ نفیسی ، تهران ۱۳۴۳ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳

زندگینامه پولُس فارسی (پولس ایرانی )

 حکیم و منطقی عهد ساسانی . وی را نخستین ایرانی می توان دانست که در روزگار ساسانی به فلسفه و منطق پرداخته است . او را مسیحی نسطوری مذهب دانسته اند (ابن مقفع ، مقدمه دانش پژوه ، ص نه ـ ده ). به رغم تتبّعات بسیار، درباره هویت او به طور دقیق و به قطع و یقین نمی توان اظهارنظر کرد. برخی او را با پولس که در زمان جاثلیقی یوسف ، مطرانِ نصیبین بوده یکی دانسته اند (گوتاس ، ص ۲۳۹، پانویس ۱۴؛ کریستن سن ، ص ۵۵۹). گفته شده هوای آن داشت که به ریاست اسقفهای ایران برسد، اما چون از آن مأیوس شد به دین زرتشتی درآمد.

نیز گفته اند که خسروانوشیروان (حک : ۵۳۱ـ۵۷۹ میلادی ) نزد او فلسفه می خوانده است . ابن عبری دانش او را در مسیحیت و فلسفه ستوده است (گوتاس ، ص ۲۳۸، پانویس ۱۴، ص ۲۵۰، پانویس ۴۳؛ اولیری ، ص ۱۰۹). وفات پولس را ۵۷۱ یا ۵۷۳ میلادی ذکر کرده اند (ابن مقفع ، مقدمه دانش پژوه ، ص ده ؛ اولیری ، همانجا). از آنجا که ظاهراً تألیف کتابی به نام عنصرالموسیقی و ماافترقت علیه الفلاسفه من ترکیبه و مائیته ، ترجمه اسحاق بن حنین ، را به پولس نسبت داده اند ــ و البته در صحت این انتساب تردید است (ابن مقفع ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به سزگین ، ج ۵، ص ۱۷۶؛ پاپوس اسکندرانی * ) ــ می توان احتمال داد که مسلمانان از طریق این اثر نیز با پولس فارسی آشنا بوده اند.

از پولس فارسی رساله ای در منطق ، به زبان سریانی ، باقی مانده که گویا منبع آن گزیده سریانی سرگیوس رأس العینی بوده است . وی در مقدمه کوتاه خود بر این رساله ــ که نامه اوست خطاب به انوشیروان ــ با تواضع بسیار این اثر را به انوشیروان تقدیم کرده است (ابن مقفع ، مقدمه دانش پژوه ، ص یازده ـ دوازده ). ابن عبری از مقدمه بلیغ پولس بر کتاب دیالکتیک (منطق ) ارسطو خبر داده است (اولیری ، همانجا).

نسخه خطی منحصری از این اثر در کتابخانه موزه بریتانیا موجود است . ارنست رنان در  مجله آسیایی  (چاپ ۱۸۵۲ میلادی ) این نسخه را وصف کرده و دیباچه آن را با ترجمه فرانسوی آن آورده است . لاند این کتاب را همراه با ترجمه لاتینی خود از آن در لیدن (۱۸۷۵ میلادی ) به چاپ رسانده است (ابن مقفع ، مقدمه دانش پژوه ، ص یازده ؛ اولیری ، ص ۱۰۹ـ۱۱۰؛ گوتاس ، ص ۲۳۹، پانویس ۱۵). پولس برکتاب > درباره عبارت < (باری ارمنیاس ) ارسطو، شرحی به زبان پهلوی نوشته بوده است که سِورِوس سِبُخت (متوفی ۶۶۷ میلادی )، ایرانی یعقوبی مذهب و اسقف قِنَّسرین ، آن را به سریانی ترجمه کرده است . از این ترجمه دو نسخه و از مترجم نامه ای در توضیح اصطلاحات این کتاب در دست است . بنابر این اثر، بومشتارک اعتقاد دارد که مقدمه پولس بر منطق نیز در اصل به پهلوی بوده است (ابن مقفع ، مقدمه دانش پژوه ، ص ده ؛ مجتبائی ، ص ۲۴ـ ۲۵؛ گوتاس ، همانجا).

ابوعلی مسکویه رازی در کتاب ترتیب السعادات خود  که در تهذیب الاخلاق وتطهیرالاعراق از آن با عنوان ترتیب السعادات و منازل الامم یاد کرده با تعرض به لزوم احراز فضایل و مقاصدی که فلاسفه به اقتضای کمال طبیعت انسانی بدان قائل اند می نویسد که برای طبقه بندی حکمت نظری و عملی و وصول به معرفت حقایق امور و افعال نیک ، باید از حکیم ارسطو پیروی کرد. وی آنگاه به سخن پولس در نامه ای خطاب به انوشیروان استشهاد می کند بدین مضمون که حکمتها همچون داروهای نافع در کوهها و سرزمینهای گوناگون پراکنده بودند تا آنکه ارسطو آنها را جمع آوری و تألیف کرد و از آنها شفایی تام فراهم آورد که نفوس به واسطه آن از نادرستیهای جهالت درمان می شوند (مسکویه ، ص ۴۴۵؛ پینس ، ص ۱۲۱ـ ۱۲۲؛ گوتاس ، ص ۲۳۱ـ۲۳۳).

به عقیده پینس * (ص ۱۲۴ـ ۱۲۵) این عبارت مسکویه نشان می دهد که وی با توجه به علاقه اش به متون قدیمی ایران ، با نامه دیگری از پولس آشنا بوده است که تاکنون ناشناخته مانده ، و احتمالاً از سریانی به عربی ترجمه شده بوده است . وی همچنین می گوید که تمثیل و تشبیه حکمت و فلسفه ارسطو به دارو و شفا در ادبیات فلسفی تا زمان پولس فارسی بی سابقه و بدیع و منحصر به او بوده است .

گوتاس (ص ۲۳۹ـ۲۴۰، ۲۵۷)، برخلاف پینس (ص ۱۲۵)، برآن است که اختلاف طبقه بندی مسکویه از علوم ــ که بلافاصله در پی نقل سخن پولس آمده است ــ با آنچه پولس در اثر منطقی خود آورده ، ضرورتاً برتفاوت این دو دلالت نمی کند. وی می کوشد که تعلق پولس را به مذهب ارسطویی اسکندریه نشان دهد و از آنجا به حلقه اتصال بودنِ پولس میان حوزه اسکندریه از یک طرف و فلسفه اسلامی ، خاصّه فارابی ، از طرف دیگر استدلال کند.

ابن ندیم (ص ۵۰۳) می نویسد که ایرانیان در قدیم اندکی از کتابهای منطقی و پزشکی را به فارسی برگردانده بودند و عبدالله بن مقفع و دیگران آنها را به عربی درآورده اند. این عبارت او شاید ناظر به آثار پولس نیز باشد.

پولس فارسی در مقدمه خود بر گزیده منطق ارسطو، یعنی در نامه اش خطاب به انوشیروان ، ابتدا از برتری و فضیلت جان و خرد آدمی برتن او سخن به میان می آورد، سپس به اختلاف و نزاع میان انسانها درباره مسائل خداشناسی از جمله یگانگی خدا و قدرت او، مسائل جهان شناسی از قبیل خلق از عدم یا از هیولا و مسائل مربوط به انسان مانند جبر و اختیار متعرض می شود. وی در ادامه نامه می گوید که معرفت و دانش بر اعتقاد صرف و پندار رجحان دارد، زیرا معرفت با امور نزدیک به ما و شناختنی سروکار دارد و از شک و دودلی و در نتیجه پراکندگی اقوال و چندسخنی دور است . پولس فارسی سخن خود را بی آنکه از پولس رسول نام ببرد با عبارتی از نامه اول او به قرنتیان در کتاب مقدس مسیحیان به پایان می برد: اکنون می گرویم و روزی هم آن را خواهیم دانست (ابن مقفع ، مقدمه دانش پژوه ، ص دوازده ـ پانزده ؛ کراوس ، ص ۵۸ ـ۶۱).

چنانکه از این مقدمه و از آنچه مسکویه از او نقل کرده پیداست ، پولس ضمن استشهاد از کتاب مقدس در سه نوبت در این نامه ، برلزوم تحقیق فلسفی و التفات به منطق و فلسفه ارسطو تأکید کرده ، اما اجمال و ایجاز او در سخن مباحثی پدید آورده است از این قرار: برخی همچون لاند (کراوس ، ص ۶۱) در شرح آن گفته اند که آرا و مذاهبی که پولس از آنها یاد کرده ، آشکارا به حوزه های مختلف فلسفه یونان باز می گردد. برخی دیگر همچون پل کراوس ، مستشرق یهودی ، با مقایسه باب برزویه طبیب و سخنان پولس ، معتقدند که وی مسئله کثرت و پراکندگی عقاید اصحاب ادیان و تناقض در آنها را پیش کشیده تا برظنی بودن معرفت دینی و یقینی بودن دانش فلسفی و نیاز دین به فلسفه و لزوم اتحادش با آن استدلال کند، هرچند برزویه از سوی دیگر با طرح این مسئله از ادیان دوری گزیده است (همان ، ص ۵۷ ـ۶۳؛ نیز رجوع کنید به گوتاس ، ص ۲۳۹، پانویس ۱۴؛ کلیله و دمنه ، ص ۱۱۶ـ۱۱۷).

کراوس (ص ۶۲ـ۶۴) مدعی است که فرهنگ پیشگان عصر انوشیروان از یقینِ دینی و ایمان مخلصانه دور بوده اند و حتی اگر به روایت آگاثیاسِ مورّخ ، به موضوع افلاطونی بودن انوشیروان اعتماد نکنیم ، دست کم نشانه هایی از قبیل حضور پولس و برزویه طبیب در دربار او و حسن سلوکش با هفت فیلسوف نوافلاطونی مهاجر به ایران و پرسشهای وی از پریسین ، بر روا بودن چنین اندیشه هایی در دربار این پادشاه منورالفکر دلالت می کند (نیز رجوع کنید به نفیسی ، ص ۳۷ـ۴۱). به اعتقاد کراوس (ص ۵۵، ۶۴)، برخلاف نظر نولدکه و جبرییلی ، این سخن ابوریحان بیرونی (ص ۱۲۳،۲۲۰) که عبدالله بن مقفع در ترجمه خود، از سر زندقه و به قصد تضعیف عقاید دینی و تبلیغ ثنویت و مانویت ، باب برزویه طبیب (یا بخش نقد ادیان آن ) را بر کلیله و دمنه افزوده محل تردید است و وی احتمالاً فقط آن را بسط داده باشد (نیز رجوع کنید به کریستن سن ، ص ۵۶۲). کراوس (ص ۶۴) اظهار می دارد که با این حال ، با این مطلب که مانویت و متفرعات آن در تنویر افکار شرقیان مؤثر افتاده و ابن مقفع در باطن مانوی بوده موافق است .

منورالفکر خواندن انوشیروان و طرز تلقی مذکور از مانویت از مصادیق مطلق گرفتن نیک و بدهای تجدد و تعمیم آن به ادوار پیشین و کلّ تاریخ به شمار می رود که در پژوهشهای تاریخی حاصلی جز سوء فهم درپی نخواهد داشت (برای نمونه داوری ایرانیان در مورد مانی رجوع کنید به فردوسی ، کتاب سوم ، ج ۵، ص ۱۵۵۷ـ ۱۵۵۸، ابیات ۵۸۷ ـ ۶۲۰؛ درمورد مانویت نیز رجوع کنید به فرای ، ص ۱۴۹). چنانچه ابن مقفع را راوی امینی بدانیم ، سخنان برزویه طبیب را نشانه تیرگی افق و بحران تاریخی ایران آن روزگار باید تلقی کنیم و بویژه به این سخن او در انتهای این باب در آستانه بعثت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بیندیشیم که به اصلاح عمل برای معاد خویش اهتمام می کند و در انتظار عهدی به سر می برد که رهبر و راهنمایی برای هدایت بیابد ( رجوع کنید به کلیله و دمنه ، ص ۱۲۲ـ۱۲۵). سخنان پولس فارسی نیز بیان ادعای همیشگی اصحاب منطق در میزان بودن آن است ، و این که فلسفه ارسطو قادر است به خوبی به اختلافهای ملل و نحل پایان بخشد.



منابع :
(۱) ابن مقفع ، المنطق ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران ۱۳۵۷ش ؛
(۲) ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ ناهد عباس عثمان ، دوحه ۱۹۸۵؛
(۳) ابوریحان بیرونی ، کتاب البیرونی فی تحقیق ماللهند ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۷/۱۹۵۸، چاپ افست ۱۹۷۸؛
(۴) دلیسی اونز اولیری ، انتقال علوم یونانی بعالم اسلامی ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۴۲ش ؛
(۵) ریچارد نلسون فرای ، عصر زرّین فرهنگ ایران ، ترجمه مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۵۸ش ؛
(۶) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، چاپ ژول مول ، تهران ۱۳۶۹ش ؛
(۷) پل کراوس ، «باب برزویه فی کلیله و دمنه »، در عبدالرحمان بدوی ، من تاریخ الالحاد فی الاسلام ، قاهره ۱۹۴۵؛
(۸) آرتور امانوئل کریستن سن ، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمه رشیدیاسمی ، تهران ۱۳۷۰ش ؛
(۹) کلیله و دمنه ، چاپ الیاس خلیل زخریا، بیروت ۱۹۸۳؛
(۱۰) فتح الله مجتبائی ، «آشنائی مسلمانان با منطق ارسطوئی »، در مقالات و بررسیها ، دفتر ۴۳ـ۴۴ (۱۳۶۶ـ۱۳۶۷ش )؛
(۱۱) احمدبن محمد مسکویه ، کتاب ترتیب السعادات ، در محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی ، المبدأ و المعاد ، چاپ سنگی قم ۱۳۱۴ ش ؛
(۱۲) سعید نفیسی ، «خسرو انوشیروان و حکمت یونانی »، مجله مهر ، سال ۱، ش ۱ (خرداد ۱۳۱۲)؛

(۱۳) Dimitri Gutas, “Paul the Persian on the classification of the parts of Aristo’s philosophy: a milestone between Alexandria and Bag dہd”, Der Islam , vol. 60, no. 2 (1983);
(۱۴) S. Pines, “Ahmad Miskawayh and Paul the Persian”, Iran- Shina ¦ s i ¦ , vol. II, no.2 (Summer 1971);Fuat Sezgin,

(۱۵) Geschichte des arabischen Schrifttums , vol. V: Mathematik Bis ca . 430 H. , Leiden 1974.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه ابوالوفا بوزجانی (۳۸۸-۳۲۸ه ق)

محمدبن محمدبن یحیی بن اسماعیل بن عباس ، ریاضیدان و ستاره شناس برجسته ایرانی قرن چهارم . از مشهورترین دانشمندان مسلمان ، و منشأ نوآوریها و پژوهشهای زیادی ، بویژه در هندسه و ریاضیات و نجوم ، بوده است . او را با لقبهای «حاسب » (صفدی ، ج ۱، ص ۲۰۹) و «مهندس » (ابن خلّکان ، ج ۵، ص ۱۶۷) نامیده اند.

در تمامی نوشته هایی که از او یاد شده نامش محمد ذکر شده است ، اما معلوم نیست که چرا احمدامین در تصحیح کتاب الامتاع و المؤانسه ابوحیّان توحیدی (ج ۱، ص ۵۰، پانویس ۲) او را محمود نامیده است .

بوزجانی ، به نوشته ابن ندیم (ص ۵۰۵)، در روز چهارشنبه اول رمضان ۳۲۸ در بوزجان * به دنیا آمد. همین تاریخ را، بدون ذکر روز آن ، قفطی (ص ۲۸۷ـ ۲۸۸) و ابوالفداء (ج ۲، ص ۱۳۳) و ابن وردی (ج ۱، ص ۳۱۵) نیز تکرار کرده اند. بوزجانی از بزرگترین دانشمندان زمان خود به شمار می آمده ، و این ، از ذکر نام او در الفهرست ابن ندیم که معاصر بوزجانی بوده است ، پیداست . بخش مهمی از اطلاعات ما از زندگی بوزجانی نیز از همین کتاب به دست آمده است .

بوزجانی حساب و علم اعداد را نزد عموی خود، ابوعمرو مغازلی ، و دایی خود، ابوعبدالله محمدبن عنبسه آموخت و در ۳۴۸ به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا اقامت گزید و در همانجا درگذشت (ابن ندیم ، همانجا؛ ابن عبری ، ص ۱۸۱؛ قفطی ، ص ۲۸۸).

از جمله معدود آگاهیهایی که از خروج بوزجانی از بغداد وجود دارد، دیدار اوست با ابوحیّان توحیدی در شهر اَرَّجان (در نزدیکی بهبهان ) که پیش از ۳۵۸ روی داده است ( الامتاع ، ج ۱، ص ۴؛ نیز رجوع کنید به کرمر، ص ۲۹۸). بوزجانی در بغداد، علاوه بر کارهای علمی ، از جمله رصدها و پژوهشهای ستاره شناختی ، به امور دیوانی نیز می پرداخت .

بوزجانی در ۳۶۰، در مجلس مناظره ای که در دربار عزالدوله میان دو تن از متکلمان عصر برپا شده بود حضور داشته (کرمر، ص ۲۵۹) و در سال ۳۶۲ به همراه هیئتی برای آگاه کردن عزالدوله بختیار * از اوضاع بحرانی بغداد به کوفه رفته است (ابوحیان توحیدی ، الامتاع ، ج ۳، ص ۱۵۳ـ ۱۵۵). بوزجانی در بغداد، سرپرستی بیمارستانی را نیز به عهده داشته است (کرمر، ص ۳۰۰) و در دومین دیدار بین ابوحیّان توحیدی و بوزجانی ، که در ۳۷۰ در بغداد اتفاق افتاد، ابوالوفا که از وضع بد مالی ابوحیّان با خبر شده بود، او را در همین بیمارستان به کار گماشت (همانجا).

بین ابوحیّان و بوزجانی نامه هایی نیز رد و بدل شده است که امروز، دست کم یکی از این نامه ها، که به نام «رساله فی شکوی البؤس و رجاء المعونه » نیز نامیده شده ، در دست است (ابوحیّان توحیدی ، الامتاع ، ج ۳، ص ۲۲۵؛ همو، رسائل ، ص ۳۵۹ـ ۳۶۸). بوزجانی همچنین ابوحیّان توحیدی را به ابوعبدالله حسین بن احمدبن سعدان معرفی کرد و ابوحیّان توحیدی کتاب الامتاع و المؤانسه خود را به خواست و تشویق بوزجانی به رشته تحریر درآورد ( الامتاع ، ج ۱، ص ۲ـ۱۰).

بوزجانی با ابوعلی حُبوبی ، ریاضیدان هم عصر خویش ، نیز مکاتبه داشته است (رجوع کنید به ادامه مقاله ، آثار برجای مانده بوزجانی ). او با ابوریحان بیرونی نیز به هم فکری پرداخته که قاعدتاً این هم فکری از طریق مکاتبه صورت می گرفته است (رجوع کنید به ادامه مقاله ، پژوهشهای نجومی بوزجانی ). ابوحیّان توحیدی ( الامتاع ، ج ۱، ص ۲) و ابونصر عراق (ص ۲) از او با لقب شیخ یاد کرده اند، و این اشاره ابونصر عراق که او را «شیخنا» خطاب کرده ، باعث شده است برخی بوزجانی را استاد ابونصر عراق بدانند ( ایرانیکا ، ذیل «ابوالوفا محمدبن محمد بوزجانی »)، اما قربانی (۱۳۶۵ ش ، ص ۱۱۳) با دلایلی این نظر را رد کرده است .

نوآوریها و کوششهای بوزجانی در ریاضیات و نجوم زبانزد و مشهور است ، اما پژوهشهای او در موسیقی از اشتهار کمتری برخوردار است .

قفطی (ص ۲۸۸) زمان مرگ بوزجانی را سوم رجب ۳۸۸ ذکر کرده است ، اما ابن اثیر (ج ۷، ص ۴۹۳) سال ۳۸۷ را ثبت کرده است . ادوارد ون دایک (ص ۲۴۴) این تاریخ را به نادرست ۳۷۶ آورده است . به سبب اشتهار و فعالیتهای بوزجانی ، یکی از دهانه های سطح کره ماه ، به نام او خوانده شده است ( زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل مادّه ).

پژوهشهای ریاضی و نجومی بوزجانی . پژوهشهای علمی بوزجانی که ما از آنها آگاهی داریم پس از مهاجرت او از خراسان به بغداد صورت گرفته است ، و تنها صدیقی (ج ۳، ص ۴۱۰) از رصدخانه ای که او در بوزجان تأسیس کرده بوده نام برده است که در صورت صحت ، این کار باید پیش از مهاجرت او صورت گرفته باشد.

فعالیتهای علمی بوزجانی در بغداد، دامنه وسیعی از علوم مختلف ، چون هندسه و مثلثات و حساب و نجوم ، را دربر می گرفته و در هر کدام از اینها او به دستاوردهای بدیع و تازه ای رسیده است . کار مهم بوزجانی در مثلثات ابداع شکلِظلی * است (بوزجانی ، المجسطی ، گ ۱۶ پ ، سطر ۱۸، گ ۱۷ ر، سطر ۱) که در حل مثلث قائم الزاویه کروی به کار می رود. بوزجانی (همانجا) حالت خاص شکل مغنی * را در مثلث قائم الزاویه کروی نیز اثبات کرده است .

قضیه اخیر در اثبات حالت کلی شکل مغنی برای مثلث کروی نامشخص به کار می رود (ابوریحان بیرونی ، ۱۹۸۵، ص ۱۲۱، ۱۲۳، ۱۴۹، ۱۵۱؛ قربانی ، ۱۳۷۴ش ، ص ۲۱۸ـ۲۱۹). اثبات حالت کلی شکلِ مغنی را هم به بوزجانی نسبت داده اند ولی در این انتساب تردیدهایی وجود دارد. این که از بین ابونصر عراق ، بوزجانی ، حامدبن خضر خجندی و کوشیار گیلانی کدام یک نخستین بار به این رابطه دست یافته ، محل بحث است (قربانی و شیخان ، ص ۷)؛ ابوریحان بیرونی در مقالید علم الهیئِه (ص ۱۱۱) ابداع این قضیه را به استاد خود، ابونصر عراق ، نسبت داده است . اما این فرض نیز وجود دارد که ابونصر عراق و بوزجانی هر یک مستقل از دیگری به این رابطه دست یافته باشند (قربانی و شیخان ، همانجا). خواجه نصیرالدین طوسی نیز در کتاب کشف القناع عن اسرار شکل القطّاع (ص ۹۴) می گوید که هم ابونصر عراق هم ابوالوفا مدعی ابداع این روش بوده اند. او (ص ۹۹ـ۱۰۰) هم برهان ابونصر عراق و هم برهان ابوالوفا برای شکلِ مغنی را ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به نالینو، ص ۳۰۴ـ۳۰۵).

بوزجانی در یکی از رسایل خود از دو روش مبتنی بر مثلثات کروی برای تعیین فاصله بغداد تا مکه معظمه استفاده کرده است (آقایانی چاوشی ، ص ۱۴۶ـ۱۵۱). او همچنین روشهای گوناگونی برای رسم شکلهای مختلف هندسی با خط کش و پرگاری که فتحه آن ثابت شده باشد، ابداع کرده است ( زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا؛ قربانی و شیخان ، ص ۲۸ـ۴۲).

آثار

عمده پژوهشها و نوآوریهای ریاضی بوزجانی در مهمترین کتاب ریاضی او،کتاب فی مایحتاج الیه الکُتّاب و العُمّال من علم الحساب ذکر شده است .

در سه منزل (فصل ) نخست این کتاب ، بوزجانی به بررسی اصول نظری ریاضی پرداخته و مفاهیم جدیدی چون انواع کسرها براساس تقسیم بندی و یافته های خود (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۷۱ـ۷۲)، محاسبه آنها و بسط کسرهای مرکب به کسرهای اصلی با استفاده از قواعد مخصوص و جدولهای کمکی (همان ، ص ۱۲۰ـ۱۲۲؛ زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا) ارائه کرده است . بوزجانی روشی ابداع کرد که به کمک آن نسبت به روشهای پیشین ، کسرها با سرعت بیشتری ساده می شوند.

او در منزل دوم ، نخستین مورد کاربرد اعداد منفی در تاریخ ریاضیات در جهان اسلام را آورده و از اصطلاح «دَیْن » (وام ) برای این مفهوم استفاده کرده است (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۱۹۸؛ زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا). از میان مسائل ریاضی مختلفی که بوزجانی با آنها روبرو بوده است ، عمر خیام از مسئله ای یاد می کند که ابوسهل کوهی و ابوالوفای بوزجانی و ابوحامد صاغانی در دربار عضدالدوله ، مدتهای مدید برای حل آن کوشیدند، اما موفق نشدند؛ و در نهایت ، ابوالجود محمدبن احمدبن لیث ، از ریاضیدانان هم عصر ابوریحان بیرونی ، موفق به حل آن شد. این مسئله عبارت است از یافتن دو عدد که مجموع آنها ده و مجموع مربع آنها و خارج قسمت عدد بزرگتر به عدد کوچکتر برابر ۷۲ باشد (مصاحب ، ص ۲۶۸). بوزجانی ، جیب زاویه نیم درجه را با دقت ۵ رقم شصتگانی به دست آورد (بتّانی ، ص ۱۵۴) که تا رقم چهارم شصتگانی یا تا رقم هشتم دهدهی با مقدار حقیقی مطابقت دارد (وپکه ، ۱۸۶۰، ص ۳۰۰؛ زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا).

پژوهشهای نجومی بوزجانی ،

در ناحیه ای در بغداد به نام باب التِّبْن و در زمان حکومت عزالدوله دیلمی ، انجام می شده است (ابوریحان بیرونی ، ۱۳۵۲ش ، ص ۷۴). به نظر صاییلی (ص ۱۱۲) این محل را باید رصدخانه شخصی ابوالوفا دانست . یکی از مهمترین کارهای نجومی ابوالوفا، که اطلاعاتی از آن باقی مانده ، همکاری او با ابوریحان بیرونی در رصد ماه گرفتگی ، در ۳۸۷ بوده است ، ابوریحان در خوارزم (به طول جغرافیایی ‘۱۰ ۵۹ شرقی ) با ابوالوفا در بغداد (به طول جغرافیایی ‘۲۶ ۴۴ شرقی ) قرار گذاشتند که هر دو آن را رصد نمایند و این کار برای یافتن اختلاف طول جغرافیایی این دو شهر صورت گرفت (ابوریحان بیرونی ، ۱۳۵۲ش ، ص ۲۱۸). به نوشته ابوریحان بیرونی (همانجا) در نتیجه این همکاری ، اختلاف ساعت میان نصف النهارهای این دو شهر نزدیک به یک ساعت استخراج گردید که به مقدار واقعی بسیار نزدیک است . ابوریحان بیرونی (۱۳۵۲ش ، ص ۷۴ـ۷۵) همچنین از رصدهایی که ابوالوفا در سالهای ۳۶۵ و ۳۶۶ در بغداد انجام داده یاد می کند. بر اساس نوشته ابوریحان بیرونی ابوالوفا در کتاب المجسطی خود (رجوع کنید به ادامه مقاله ) مقدار میل کلی را ‘۳۵ ۲۳ به دست آورده بود (همانجا) که کاملاً برابر مقدار امروزی آن ، ولی ً۳۵ بیشتر از مقدار آن در زمان بوزجانی (قرن چهارم هجری ) بوده است (بتّانی ، ص ۱۶۰). ابوریحان بیرونی (۱۳۵۲ش ، ص ۷۵) همچنین عرض بغداد را، به نقل از المجسطی بوزجانی ، ‘۲۵ ۳۳ نوشته است .

بوزجانی با رصدخانه ای که شرف الدوله (از امیران آل بویه ، متوفی ۳۷۹) در بغداد تأسیس کرده بود همکاری می کرد. سرپرستی ستاره شناسان این رصدخانه با ابوسهل بیژن بن رستم کوهی بوده است و همکاران او، پس از آنکه رصد خود را به پایان رسانیدند، جملگی نسبت به صحت اعمال خود گواهی نامه ای تهیه کردند. ابوالوفا بوزجانی به همراه رستم کوهی و افراد دیگری ، چون صاغانی و ابوالحسن مغربی و ابوالحسین خوزی ، از جمله امضاکنندگان این گواهی نامه بودند (قفطی ، ص ۳۵۳). در زیج ممتحنِ یحیی بن ابی منصور (رجوع کنید به بنومنجم * ) نسخه کتابخانه اسکوریال که به کوشش سزگین به چاپ رسیده صفحه ای شامل مشخصه های منسوب به بوزجانی وجود دارد (ص ۹۸). ابوریحان بیرونی نیز در دو جا (۱۳۷۲ـ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۶۵۴، ۶۷۴) از محاسبه مدت طول فصلهای بهار و تابستان براساس یافته های ابوالوفا، و نیز از رصد محل اوج شمس (همان ، ج ۲، ص ۶۷۷)، که او انجام داده بود، خبر می دهد. ابوریحان بیرونی (۱۹۲۳، ص ۲۵) همچنین نوشته است که بوزجانی به محاسبه ادوار (روزهای گذشته از مبدأ یک تاریخ خاص ) بر اساس رصدهای بطلمیوس یا اصحاب امتحان ( ممتحن ) ، اقدام نموده است .

در غرب ، تاکنون پژوهشهای زیادی درباره بوزجانی صورت گرفته است که از آن جمله است پژوهش جنجال برانگیز سدیو ریاضیدان و ستاره شناس فرانسوی ، در ۱۸۳۶ میلادی ؛ او در این پژوهش ، ادعا می کند که بوزجانی ، نُه قرن پیش از تیکو براهه ، منجم دانمارکی (متوفی ۱۶۰۱ میلادی )، «اختلاف سوم حرکت ماه » ( اختلاف محاذاه ) را کشف کرده بوده است . این ادعا بحثهای زیادی در انجمنهای علمی فرانسه به وجود آورد تا اینکه کارا دو وو در ۱۸۹۲ میلادی ، ضمن معرفی کتاب المجسطی بوزجانی ، این ادعای سدیو را رد کرد (قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۰ـ۱۶۱).

آثار مفقود بوزجانی .

از مجموعه کتابهای مفقود بوزجانی ، ابن ندیم (ص ۵۰۵ـ۵۰۶) اینها را به او نسبتداده است :

۱) کتاب تفسیر کتاب خوارزمی فی الجبر و المقابله ؛

۲) کتاب تفسیر دیوفنطس فی الجبر ؛

۳) کتاب البراهین علی القضایا التی استعمل دیوفنطس فی کتابه و علی ما استعمله هو فی التفسیر ؛

۴) کتاب استخراج ضلع المکعب و مال المال و مایترکب منهما که موضوع آن حل هندسی معادلات =a 4 x ، =a 3 x و =b 3 +ax 4 x است ؛

۵) کتاب زیج الکامل که به نوشته ابن ندیم (همانجا) در سه مقاله بوده است . نیامدن نام کتاب المجسطی ابوالوفا (رجوع کنید به ادامه مقاله ) در الفهرست ، باعث این گمان شده است که گویا الکامل همان المجسطی باشد ( زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا؛ دانشنامه ایران و اسلام ، ذیل «ابوالوفای بوزجانی »)، اما قربانی (۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۶ـ۱۶۷) این گمان را رد کرده است ؛

۶) زیج الواضح یکی دیگر از زیجهای منسوب به ابوالوفا است که مشخصه های نجومی مذکور در آن مورد استفاده مؤلفان پس از وی قرار گرفت (کندی ، ص ۴۸). ابوریحان بیرونی در افراد المقال (ص ۵۱، ۵۵) از زیج ابوالوفا نام می برد، اما روشن نیست که منظور او همان زیج الواضح باشد. ابن ندیم (ص ۵۰۶) این کتاب را نیز دارای سه مقاله دانسته است ؛

۷) او همچنین (ص ۴۷۹) از شرح ابوالوفا بر اصول اقلیدس خبر می دهد که موفق به اتمام آن نشده است .

قفطی (ص ۲۸۸) نیز کتاب تفسیر کتاب ابرخس فی الجبر و کتاب العمل بالجدول الستینی را علاوه بر کتابهای یاد شده ، به او نسبت داده است . پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) این کتاب را به احتمال بخشی از کتاب المنازل دانسته است . اگرچه از کتاب ابرخس * (هیپارخوس ) در جبر اطلاعی در دست نیست ، اما ابن ندیم نیز (ص ۴۸۴) هنگام ذکر ابرخس می گوید که بوزجانی آن را ترجمه ، شرح و اصلاح کرده است . بغدادی (ج ۲، ستون ۵۵ ـ۵۶) کتاب مطالع العلوم المتعلمین را که ابن ندیم (ص ۵۰۶) به عموی بوزجانی نسبت داده ، از خود ابوالوفا می داند.

ابن خلّکان (ج ۵، ص ۱۶۷) کتابی در استخراج اوتار به بوزجانی نسبت داده است . وپکه قولی از بوزجانی در یک نسخه خطی عربی درباره اندازه گیری محیط دایره یافته است که به موضوع رساله مورد نظر ارتباط دارد (۱۸۶۰، ص ۲۸۶ـ ۲۸۸) قربانی و شیخان (ص ۱۹۱ـ۱۹۲) این متن و بررسی ریاضی آن را از مقاله وپکه به فارسی برگردانیده اند.ابن اکفانی (ص ۹۳) از کتاب مختصر فی فن الایقاع بوزجانی در موسیقی نام برده است .

آثار برجای مانده بوزجانی .

۱) المجسطی ، یکی از کتابهای مهم بوزجانی در ریاضی و هیئت است که سزگین (ج ۶، ص ۲۲۳) نسخه ای ناقص از آن را در پاریس معرفی کرده است . کندی (ص ۴۸) این کتاب را همان زیج الواضح او می داند که نتیجه رصدهای ابوالوفا و همکارانش در حوالی ۳۶۰ در بغداد بوده است (همانجا). کارا دو وو (ص ۴۰۸ـ۴۷۱) مطالب کتاب المجسطی ابوالوفا را بر اساس نسخه پاریس بررسی کرده است . طبق توضیحات او، این کتاب را می توان به سه بخش عمده شامل مثلثات ، به کار بردن دستورهای مثلثاتی درباره رصدها، و فرضیه سیارات تقسیم کرد (نیز رجوع کنید به قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۶)؛

۲) کتاب فی مایحتاج الیه الصانع من اعمال الهندسه ، کتاب بوزجانی در هندسه که نام آن در الفهرست نیامده است و سزگین (ج ۵، ص ۳۲۴) چند نسخه خطی از آن را معرفی کرده است . این کتاب را، که معمولاً به اختصار اعمال هندسی خوانده می شود، یکبار نجم الدین محمود و ابواسحاق کوبنانی (قربانی ، ص ۶۱) و بار دیگر مترجمی ناشناخته تحت عنوان کتاب تجارت به فارسی ترجمه و کمال الدین ابن یونس و محمدباقر یزدی آن را به عربی و فارسی شرح کرده اند (همان ، ص ۱۶۲ـ۱۶۳؛ استوری ، ج ۲، بخش ۱، ص ۲ـ۳). در شرح فارسی محمدباقر یزدی با عنوان فتوحات غیبیه نام این اثر براهین اعمال الهندسیه آمده و پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) به نادرست براهین اعمال الهندسیه را رساله مستقلی از بوزجانی دانسته است . وپکه معتقد است که اعمال هندسی از ابوالوفا نیست ، بلکه یکی از شاگردانش از روی درسهای ابوالوفا آن را پدید آورده است (۱۸۵۵، ص ۲۱۸ـ۲۱۹). وی (۱۸۵۵ میلادی ) این کتاب را براساس ترجمه فارسی آن به فرانسه ترجمه و تجزیه و تحلیل کرده است . کراسنووا نیز در ۱۹۶۶ ترجمه روسی این کتاب را، بر اساس نسخه استانبول منتشر کرده است . قربانی و شیخان (ص ۱۱۰ـ۱۸۱) عکس نسخه ای از این کتاب محفوظ در کتابخانه ایاصوفیه را به طور کامل به چاپ رسانده اند؛ تحریر نه چندان دقیقی نیز از ترجمه نجم الدین محمود و ابواسحاق کوبنانی از این کتاب را علیرضا جذبی با عنوان هندسه ایرانی : کاربرد هندسه در عمل در ۱۳۶۹ ش انتشار داده است . سزگین (ج ۵، ص ۲۹۶) و قربانی (۱۳۶۵ ش ، ص ۳۴۱) نسخه ای از کتاب الحیل الروحانیه و الاسرار الطبیعیه فی دقائق الاشکال الهندسیه ، محفوظ در اوپسالای سوئد، را معرفی کرده ، آن را به ابونصر فارابی نسبت داده اند و احتمال داده اند که بوزجانی در تألیف کتاب فی مایحتاج … از آن استفاده کرده باشد، اما این نسخه در اصل دستنویسی از کتاب فی مایحتاج … است که برگهای افزوده به ابتدا و انتهای آن باعث انتساب نادرست آن به فارابی شده است .

۳) کتاب فی مایحتاج الیه الکتاب و العمال و غیرهم من علم الحساب ، مهمترین کتاب ابوالوفا در حساب است که آن را منازل ، یا منازل السبع نیز می نامند (صفدی ، همانجا؛ قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۱). این کتاب را بوزجانی به نام عضدالدوله دیلمی (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۶۴) تألیف کرده است . سه فصل اول این کتاب درباره اعمال حساب و مساحت و چهار فصل دیگر آن درباره صرافی ، تجارت ، مالیات و مانند آن است . سزگین (ج ۵، ص ۳۲۳ـ۳۲۴) چند نسخه خطی از این کتاب را معرفی کرده ، و سعیدان در ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۱، این کتاب را بر اساس دو نسخه خطی تصحیح و چاپ کرده است . علاوه بر نسخه هایی که سعیدان (بوزجانی ، ۱۹۷۱، مقدمه ، ص ۵۶) و سزگین (همانجا) ذکر کرده اند نسخه هایی نیز در دوبلین (کتابخانه چستربیتی ، ج ۷، ص ۶۶) و اسکوریال (روزنفلد، ج ۲، ص ۱۷۸) وجود دارد. وپکه (۱۸۵۵ میلادی ) عناوین بابهای این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه کرده و مدوی نیز قسمتهایی از آن را به روسی برگردانده است (سزگین ، ج ۵، ص ۳۲۴).

در باب آخر (هفتم ) از منزل سوم این کتاب ، بوزجانی به شرح ساخت آلتی برای اندازه گیری فاصله ها، ارتفاع کوهها، عرض رودخانه ها و عمق چاهها و کارهایی از این قبیل پرداخته است (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۲۶۹ـ۲۷۶). این وسیله از عضاده ای با دولِبْنِه تشکیل می شد که بر روی سطحی افقی نصب می شد و بسیاری از کارهای اسطرلاب را انجام می داد و ظاهراً بی شباهت به ربع دیواری نبود؛

۴) زیج شامل ، یکی از زیجهایی است که آن را به بوزجانی نسبت می دهند (سزگین ، ج ۵، ص ۳۲۴ـ۳۲۵) اما کندی (ص ۲۸) انتساب این کتاب را به بوزجانی رد کرده است . علاءالدین القوشی المنانی شرحی به نام الکامل بر این کتاب نوشته است (سزگین ، همانجا؛ ون دایک ، ص ۲۴۴)؛

۵) رساله فی ترکیب عدد الوفق فی المربعات ، رساله ای درباره مربعهای وفقی است که سزگین (ج ۵، ص ۳۲۴) نسخه ای از آن را که در ترکیه محفوظ است ، معرفی کرده است ؛

۶) رساله فی جمع اضلاع المربعات و المکعبات و اخذ تفاضلهما ، رساله ای است که بوزجانی در پاسخ پرسش ابوبشر حسن بن سهل منجم تکریتی نوشته است (آستان قدس رضوی ، ج ۸، ص ۳۴۸). نسخه منحصر به فرد این اثر در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی وجود دارد (همانجا). بوزجانی این رساله را به نام بهاءالدوله ابونصر فیروز (۳۶۱ـ۴۰۳)، پادشاه آل بویه ، نوشته است (نسخه خطی این کتاب ، ص ۲)؛

۷) رساله الارثماطیقی (سزگین ، همانجا) که آن را المدخل الی صناعه الارثماطیقا (همان ، ج ۵، ص ۴۰۳) و المدخل الحفظی الی صناعه الارثماطیقا (روزنفلد، ج ۲، ص ۱۷۷) نیز می نامند. سزگین (ج ۵، ص ۳۲۴) چند نسخه از دستنویسهای این کتاب را معرفی کرده است ؛

۸) رساله فی معرفه الابعاد بین المساکن ، رساله کوتاهی است که بوزجانی در آن با دو روش متفاوت فاصله شهر بغداد تا مکه را تعیین کرده است . از این رساله نسخه ای در مجموعه خطی به نام دستور المنجمین در پاریس نگهداری می شود (آقایانی چاوشی ، ص ۱۴۴). آقایانی چاوشی (ص ۱۴۳ـ۱۵۵) این رساله را بررسی کرده و به پژوهش کندی درباره این رساله ، با عنوان > «ابوالوفا فاصله بغداد تا مکه را محاسبه می کند» < ، اشاره نموده است ؛

۹) رساله فی اقامه البرهان علی الدائر من الفلک ، که نام کامل آن رساله الی احمدبن علی بن السکر فی اقامه البرهان علی الدائر من الفلک من قوس النهار و ارتفاع نصف النهار و ارتفاع الوقت است (بوزجانی ، ۱۳۶۷، ص ۱) و رساله ای است که بوزجانی در پاسخ سؤال احمدبن علی بن السکر برای تعیین اوقات روز از روی ارتفاع خورشید نوشته است . این رساله ، که نسخه ای از آن در هند وجود دارد (سزگین ، همانجا)، در مجموعه الرسائل المتفرقه فی الهیئه للمتقدمین و معاصری البیرونی در ۱۳۶۷ در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده است و ن . نادر متن آن را از نظر ریاضی مورد بررسی قرار داده است ؛

۱۰) رساله قوس قزح که سزگین (ج ۶، ص ۲۲۴) نسخه ای از آن را، که در مصر است ، معرفی کرده است ؛

۱۱) جواب ابی الوفا محمدبن محمد البوزجانی عما سأله الفقیه ابوعلی بن حارث الحبوبی عن ایجاد مساحه المثلث بدلاله الاضلاع بدون معرفه الارتفاع . این رساله را به نام مساحه المثلث (رجب و کندی ، ص ۱۲۸) نیز معرفی کرده اند. روش بوزجانی در این رساله ، یعنی یافتن مساحت مثلث با استفاده از اضلاع آن بدون آنکه ارتفاعش در دست باشد، تکامل یافته روش ایرن (هرون ) اسکندرانی (قرن اول میلادی ) است . کندی و موالدی (ص ۵۰ ـ۵۳) محتویات این رساله را از نظر هندسی بررسی کرده اند؛

۱۲) رساله ای درباره انواع عدد و نسبت که آن را با نامهای رساله فی النسب و التعریفات (سزگین ، ج ۵، ص ۳۲۴؛ قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۴) و رساله فی الحساب (نسخه کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، ش ۶۶۵۷) و رساله فی الاصطلاحات الریاضیه (نسخه کتابخانه شخصی حسن نراقی که میکروفیلمی از آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است رجوع کنید به دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، ج ۲، ص ۱۸۷) خوانده اند. این گمان قربانی (۱۳۶۵ ش ، همانجا) که این رساله ممکن است جزئی از کتاب مایحتاج الیه الکتاب و العمّال من علم الحساب باشد، صحیح نیست ؛

۱۳) کتاب فی عمل المسطره و البرکار و الکونیا . روزنفلد (ج ۲، ص ۱۷۹) و طوقان (ص ۲۳۰) نسخه ای از آن را در قاهره معرفی کرده اند؛ ۱۴)رساله ای در هندسه از بوزجانی متعلق به کتابخانه ظاهریه که در فهرست آن کتابخانه (دارالکتب الظاهریه ، ص ۸۲) شرح مجسطی نامیده شده است . این کتاب در سیزده مقاله نوشته شده و با توجه به عناوین بابهای آن ، ارتباطی با مجسطی بطلمیوس یا بوزجانی ندارد.

منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، تألیف احمد گلچین معانی ، مشهد ۱۳۵۰ش ؛
(۲) جعفر آقایانی چاوشی ، «روش ابوالوفای بوزجانی برای محاسبه فاصله بغداد تا مکه معظمه »، فرهنگ (ویژه تاریخ علم )، سال ۹ و ۱۰، ش ۲۰ـ۲۱ (زمستان ۱۳۷۵)؛
(۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج ۷، چاپ محمد یوسف ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۴) ابن اکفانی ، کتاب ارشاد القاصد الی أسنی المقاصد ، مصر ۱۳۱۸/۱۹۰۰؛
(۵) ابن خلّکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، قم ۱۳۶۴ش ؛
(۶) ابن عبری ، تاریخ مختصر الدول ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، تهران ۱۳۶۶ش ؛
(۸) ابن وردی ، تاریخ ابن الوردی ، قاهره ۱۲۸۵؛
(۹) اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر ، قاهره ۱۳۲۵ـ۱۳۲۶/۱۹۰۷ـ ۱۹۰۸؛
(۱۰) علی بن محمد ابوحیان توحیدی ، رسائل ابی حیان توحیدی ، چاپ ابراهیم کیلانی ، ( دمشق ، بی تا. ) ؛
(۱۱) همو، کتاب الامتاع و المؤانسه ، چاپ احمد امین و احمد زین ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۲) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ ادوارد زاخائو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۱۳) همو، رسائل البیرونی : افراد المقال فی امر الظلال ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸؛
(۱۴) همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳ـ ۱۳۷۵/ ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶؛
(۱۵) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۲ش ؛
(۱۶) ابونصر عراق ، رسائل ابی نصر منصوربن عراق الی البیرونی : القسی الفلکیه ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷؛
(۱۷) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۸) محمدبن محمد بوزجانی ، رساله فی اقامه البرهان علی الدائر من الفلک ، حیدرآباد ۱۳۶۷؛
همو، رساله فی جمع اضلاع المربعات و المکعبات ، نسخه

(۱۹) خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ش ۱/۵۵۲۱؛
(۲۰) همو، «کتاب ابی الوفاء محمدبن محمد البوزجانی فی مایحتاج الیه الکتاب و العمال و غیرهم من علم الحساب »، در تاریخ علم الحساب العربی ، ج ۱، چاپ احمد سلیم سعیدان ، ( عمان ۱۹۷۱ ) ؛
(۲۱) همو، المجسطی ، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه ، ش ۲۴۹۷؛
(۲۲) دارالکتب الظاهریه ، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریه : الریاضیات ، وضعه محمد صلاح عایدی ، دمشق ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛
(۲۳) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، ج ۲، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۲۴) دانشنامه ایران و اسلام ، زیرنظر احسان یارشاطر، ذیل «ابوالوفای بوزجانی » (از هاینریش سوتر)؛
(۲۵) جمیل رجب و ادوارد استوارت کندی ، «وصف مخطوطه الظاهریه (دمشق ) رقم ۴۸۷۱»، مجله تاریخ العلوم العربیه ، ج ۵، ش ۱ و ۲ (۱۹۸۱)؛
(۲۶) زندگینامه علمی دانشوران ، زیرنظر احمد بیرشک ، تهران ۱۳۶۹ ش ـ ، ذیل «بوزجانی » (از آ. پ . یوشکه ویچ )؛
(۲۷) م .ر. صدیقی ، «ریاضیات و نجوم »، ترجمه احمد آرام در تاریخ فلسفه در اسلام ، به کوشش میان محمد شریف ، تهیه و گردآوری ترجمه فارسی زیرنظر نصرالله پورجوادی ، تهران ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش ؛
(۲۸) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۱، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۳۸۱/۱۹۶۲؛
(۲۹) قدری حافظ طوقان ، تراث العرب العلمی فی الریاضیات و الفلک ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۳ ) ؛
(۳۰) ابوالقاسم قربانی ، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی : تحریری نوین از بیرونی نامه ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۳۱) همو، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی : از سده سوم تا سده یازدهم هجری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۳۲) ابوالقاسم قربانی و محمدعلی شیخان ، بوزجانی نامه : شرح احوال و آثار ریاضی ابوالوفا بوزجانی ریاضیدان و منجم بزرگ ایرانی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۳۳) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء ، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت ، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۳۴) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱؛
(۳۵) چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۳۶) جوئل کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه : انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی ، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۳۷) ادوارد استوارت کندی ، پژوهشی در زیجهای دوره اسلامی ، ترجمه محمد باقری ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۳۸) ادوارد استوارت کندی و مصطفی موالدی ، «ابوالوفاء البوزجانی و نظریه ایرن الاسکندرانی »، مجله تاریخ العلوم العربیه ، ج ۳، ش ۱ (۱۹۷۹)؛
(۳۹) غلامحسین مصاحب ، حکیم عمرخیام به عنوان عالم جبر ، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۴۰) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۴۱) کارلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی ، ترجمه احمد آرام ، تهران ?( ۱۳۴۹ ش ) ؛
(۴۲) محمدبن محمد نصیرالدین طوسی ، کشف القناع عن اسرار شکل القطاع ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ش ۵۳۹۱؛
(۴۳) ادوارد ون دایک ، کتاب اکتفاء القنوع بما هو مطبوع ، چاپ محمدعلی ببلاوی ، مصر ۱۳۱۳/۱۸۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۹؛
(۴۴) یحیی بن ابی منصور، الزیج المأمونی الممتحن ، چاپ عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه اسکوریال ، چاپ فؤاد سزگین ، فرانکفورت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛

Abu Rayhan B ¦âru ¦n ¦â, Kita ¦b Maqa ¦l i ¦d ـ i lm al-hay ف a: la trigonomإtrie sphإrique chez les Arabes de l’Est ب la fin du

(۴۵) x e siهcle , ed. and trans. by Marie-Thإrهse Debarnot, Paris 1985;
(۴۶) Muh ¤ammad b. Dja ¦b ¦âr Batta ¦n ¦â, A l-Batta ¦n i ¦sive Albatenii Opus astronomicum… , Arabice , ed. C. A. Nallino, Rome 1899;
(۴۷) Carra de Vaux, “L’Almajeste d’Abu ¦lwإfa al Buzdja ¦ni”, JA (1892);
(۴۸) The Chester Beatty Library, A handlist of the Arabic manuscripts , by Arthur J. Arberry, vol. VII, Dublin 1964;
(۴۹) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Abu’l-Wafa ¦ ÝMoh ¤ammad b. Moh ¤ammad Bu ¦zja ¦n ¦â”, (by D. Pingree);
(۵۰) B. A. Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekonva i ikh trudi ( VIII th -XVII th cent. ), Moscow 1983;
(۵۱) Ayd ân Say âl â, The observatory in Islam , Ankara 1960;
(۵۲) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984;
(۵۳) C. A. Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. II, pt. I, London 1972;
(۵۴) M. F. Woepcke, “Analyse et extrait d’un recueil de construction gإomإtriques par Aboأl Wafہ”, JA (1855);
idem, “Sur une mesure de la circonfإrence du cercle, due aux astronomes arabes, et fondإe sur un calcul d’Aboأl Wafہ”, JA (1860).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

 

زندگینامه شیخ بهاءالدوله رازی(۸۶۰ه ق)

پزشک و عارف ایرانی در قرن نهم و دهم هجری . وی نواده سیدمحمد نوربخش * (۷۹۵ـ ۸۶۹) بنیانگذار طریقه نوربخشیه * بود (تاجبخش ، ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ ش ، ج ۲، ص ۴۹۲؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۳۱۹).

برخی منابع ، نام او را محمدحسین نوربخشی ، فرزند قوام الدین ، نوشته اند (الگود، ۱۳۵۶ ش ، ص ۳۹۸)، لقب او را نیز بهاءالدین (نفیسی ، ج ۱، ص ۲۷۴؛خواندمیر، ج ۴، ص ۶۱۲) و بهاءالدوله (نفیسی ، ج ۱، ص ۴۰۰) ثبت کرده اند و عنوان کامل او در پایان نسخه خطی خلاصه التجارب (گ ۳۴۳ ر)، بهاءالدوله پسر شاه قاسم پسر شمس الدین محمد نوربخشی آمده است .

شاه قاسم پدر بهاءالدوله علاوه بر مرشدی طریقت خویش در پزشکی نیز تسلط داشت ، چنانکه بهاءالدوله در خلاصه التجارب (گ ۲۰۲) از وی با عنوان «حضرت » یاد کرده و درمانهایش را متذکر شده است . وی در ۹۲۷ درگذشت (خواندمیر، همانجا). شمس الدین ، برادر بهاءالدوله ، نیز گاهی به پزشکی می پرداخت (الگود، ۱۳۵۶ ش ، همانجا). از تاریخ تولد بهاءالدوله اطلاع دقیقی در دست نیست . اگر چه با استناد به سال تألیف مهمترین اثر او، خلاصه التجارب (رجوع کنید به ادامه مقاله )، می توان او را متولد حوالی ۸۶۰ دانست ، و همان گونه که از نسبت او پیداست موطنش ری بوده و پدرش نیز در همانجا به دنیا آمده است (همانجا). از مطالب خواندمیر (همانجا) سفرهایی را که بهاءالدوله در طول زندگیش انجام داده می توان مشخص کرد، خود او نیز در جاهای مختلف خلاصه التجارب از کاشان ، نطنز، اصفهان ، هرات و استرآباد یاد می کند. از معلمان و استادان بهاءالدوله اطلاعی نداریم ، جز اینکه او به بعضی کارهای درمانی پدرش (رجوع کنید به خلاصه التجارب ، باب دوم ) اشاره می کند.

بهاءالدوله رازی ، روش نیا و پدر خویش را در تصوف دنبال کرد و از مشایخ طریقه نوربخشیه بود. به نوشته خواندمیر (همانجا) وی در اواخر زندگی سلطان حسین بایقرا (حک : ۸۴۲ ـ ۹۱۱) به هرات رفت و در خانقاه خواجه افضل الدین کرمانی اقامت گزید و مورد توجه بایقرا بود. پس از مرگ بایقرا بهاءالدوله به ری بازگشت و سپس به آذربایجان رفت و به شاه اسماعیل صفوی پیوست و پس از دو سه سال اقامت در آنجا «حَسب اقتضاء قضا مؤاخذه شده ، درگذشت » (نیز رجوع کنید به امین احمد رازی ، ج ۳، ص ۴۳). این تعبیر ممکن است اشاره به کشته شدن او باشد. درگذشت بهاءالدوله ، با توجه به سال فوت سلطان حسین بایقرا، در حدود سال ۹۱۵ اتفاق افتاده است و نوشته الگود (۱۳۵۶ ش ، همانجا) و نصر (ص ۲۰۵) که سال ۹۱۳ را زمان مرگ او می دانند، صحیح به نظر نمی رسد؛سال ۹۲۶ (منزوی ، ج ۱، ص ۵۲۷) نیز درست نیست .

آثار

۱-مهمترین کتاب بهاءالدوله رازی خلاصه التجارب به فارسی و در پزشکی است که وی آن را در ۹۰۷ در قریه طرشت ری (از محلات کنونی تهران ) نوشت (گ ۱ـ۲). بهاءالدوله در دیباچه این کتاب (همانجا) انگیزه نگارش آن را پیروی از سفارش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در نشر دانش و خدمت به خلق دانسته است (من کَتَم علماً نافعاً اَلْجَمَهُالله تعالی یوم القیامه بِلِجامٍ مِنَ النارِ). این کتاب حاوی حدود ۰۰۰ ، ۳۵۰ کلمه و در ۲۸ باب نوشته شده و نویسنده در بسیاری از موارد به شرح و گزارش معالجات خود، پدرش و دیگر پزشکان پرداخته است و بارها از پزشکان بزرگ گذشته چون بقراط ، جالینوس ، ثابت بن قرّه ، رازی ، ابن سینا، سیداسماعیل جرجانی ، و نیز پزشکان ماهر هم عصر خویش مثلاً پزشکی به نام امیره در قزوین (گ ۲۴۴) و یک چشم پزشک اهل ری (گ ۱۶۷)  نام برده است . از معالجات یک پزشک هندی نیز یاد کرده که گواه تأثیر پزشکی هندی در آثار اوست (گ ۳۰۲).

موضوع بابهای این کتاب به ترتیب چنین است :

اطلاعاتی کلی درباره تندرستی (حفظ الصحه ) و رفع بیماریها؛
بیان چگونگی تندرستی و تندرستی کودکان و پیران ؛
بیان تدبیر تندرستی و آنچه که بدن به آن نیاز دارد تا فرد تندرست بماند؛
اقسام بیماریها، انواع تبها و معالجه آنها؛
بیماریهای حصبه ، آبله ، جذام و سرماخوردگی و غیره ؛
سموم و کوفتگی ؛
امراض دِماغی ؛
حالتهای چشم و بیماریهای آن ؛
گوش و ترکیب قوه شنوایی و مرضهای آن ؛
بینی ؛
دهان ؛
حلق ؛
دل (قلب )؛
مری ؛
معده ؛
جگر و مراره ؛
سپرز؛
روده ها؛
مقعد؛
گُرده ؛
مثانه ؛
آلات تناسل ؛
احوال توالد و تناسل و پستان ؛
پشت و مفصل و پایها، و بیماریهای هریک از آنها؛
سموم و ادویه زیان آور؛
حیوانات سمی ؛
نیز بخشی درباره قرابادین (داروهای ترکیبی )؛
و در نهایت بخشی درباره اصطلاحات داروسازی و اوزان ویژه آن . در هر مورد از این بابها، نویسنده وظایف الاعضای دستگاههای بدن ، سبب بیماریها، نشانه ها و درمانهای آنها و خصوصاً تجربه های شخصی خود را آورده است .

خلاصه التجارب از جنبه تجربیات و مشاهدات پزشکی بسیار باارزش و قابل مقایسه با تجربیات پزشکی محمدبن زکریای رازی است (تاجبخش ، ۱۳۷۲ـ ۱۳۷۵ ش ، ج ۲، ص ۴۹۶). بهاءالدوله علاوه بر تجربیات شخصی در درمانها، ابداعاتی در داروسازی نیز داشته و گاهی بعد از توضیح یک داروی ترکیبی ، یادآوری کرده است که «این ترکیب از مخترعات مصنف است » ( خلاصه التجارب ، گ ۳۳۵ و نیز رجوع کنید به گ ۳۳۷ـ۳۴۰).

خلاصه التجارب اگرچه از نظر گستردگی مباحث و شیوایی بیان به ذخیره خوارزمشاهی * نمی رسد، از نظر اتکا بر تجربیات شخصی و نوآوری از آن برتر است . این کتاب از مآخذ مهم طب در دوره صفویه و از بهترین متون درسی پزشکی کهن جهان است (الگود، ۱۳۵۷ ش ، ص دوازده ). در خلاصه التجارب موارد بسیاری از نخستین اشاره های طب اسلامی به بعضی بیماریها وجود دارد (برای آگاهی از نوآوریها و مشاهدات و تجربیات بهاءالدوله رازی رجوع کنید به تاجبخش ، ۱۳۷۵ ش ، ص ۴۷ـ۵۶). روش بهاءالدوله رازی یعنی توجه به علائم و عوارض بیماریها و شرح و ثبت دقیق آنها کتاب او را در زمره مهمترین کتب پزشکی قرار داده است (همو، ۱۳۷۲ـ۱۳۷۵ ش ، ج ۲، ص ۴۹۴).

از جمله این موارد می توان به توجه او در ثبت همه گیری سیاه سرفه در هرات و نیز در ری در سال ۹۰۶ اشاره نمود که به دقت به تشریح این بیماری پرداخته است ( خلاصه التجارب ، گ ۳۰۲). همچنین نوشته های او درباره اینکه افرادی که آبله می گیرند بندرت ممکن است از نو آبله بردارند (گ ۱۰۸)، حاکی از نظر او درباره ایمنی بدن است .

بهاءالدوله همچنین به موضوع حساسیتهای فصلی (آلرژی ) اشاره نموده و نمونه ای از درمان این بیماری را نیز گزارش کرده است (گ ۳۸، ۱۶۸، ۱۸۶ـ۱۸۷، ۱۹۹). با استناد به این نوشته ها باید او را از پیشگامان دانش ایمنی شناسی محسوب داشت .

او همچنین درباره بیماریهای مشترک بین انسان و حیوان ، از جمله هاری (گ ۳۱۹ـ۳۲۰) نوشته ها و گزارشهای دقیقی دارد. نوشته های او درباره بیماری سفلیس که در نوشته های خود، همانند سایر پزشکان اسلامی ، از آن با نام آتشک یاد کرده (همان ، گ ۱۱۱ـ۱۱۶) منبع اصلی رساله حکیم عمادالدین شیرازی درباره آتشک بوده که آن را در ۹۷۷ تألیف کرده است ( رساله آتشک ، مقدمه ).

از خلاصه التجارب نسخه های خطی بسیاری وجود دارد (برای آگاهی از نسخه های خطی موجود در خارج از ایران رجوع کنید به استوری ، ج ۲، بخش ۲، ص ۲۳۱؛برای نسخه های داخل ایران رجوع کنید به منزوی ، همانجا؛کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی ، ج ۱۷، ص ۱۳۸، ج ۱۹، ص ۲۳۶، ج ۲۰، ص ۲۹۰؛ایران . مجلس شورای اسلامی ، ج ۲۳، ص ۱۲۶ـ۱۳۱، با توضیحاتی درباره این کتاب ). این کتاب بین سالهای ۱۲۸۲/ ۱۸۶۵ تا ۱۳۲۷/ ۱۹۰۹، چهار بار در لکهنو و گانپور هندوستان به صورت سنگی به چاپ رسیده است که در این چاپها آن را به نادرست به بهاءالدوله حکیم محمد علوی خان (طبیب مخصوص نادرشاه ) نسبت داده اند (استوری ، همانجا؛مشار، ج ۲، ستون ۱۹۰۲).

بخشی از خلاصه التجارب با عنوان قرابادین خلاصه التجارب به صورت جداگانه وجود دارد (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۷، ص ۶۱؛دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۷، ص ۳۷).

۲-کتاب دیگر بهاءالدوله رازی هدیه الخیر نام دارد که در باب دوم خلاصه التجارب از آن یاد کرده است . این کتاب روایت و شرح چهل حدیث در عرفان و به زبان فارسی است که آن را به صورت هدایت ( هدایه ) الخیر (منزوی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۴۸۷؛آقابزرگ طهرانی ، ج ۲۵، ص ۱۷۵) نیز معرفی کرده اند. از این کتاب نیز نسخه هایی در ایران (آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، ص ۶۱۰) و خارج از ایران (منزوی ، همانجا) وجود دارد.



منابع :
(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، فهرست الفبائی کتب خطّی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، تألیف محمد آصف فکرت ، مشهد ۱۳۶۹ ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۳) سیریل لوید الگود، تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی ، ترجمه باهر فرقانی ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۴) همو، طب در دوره صفویه ، ترجمه محسن جاویدان ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۵) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۶) ایران . مجلس شورای اسلامی . کتابخانه ، موزه و مرکز اسناد، فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، ج ۲۳، تألیف عبدالحسین حائری ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۷) بهاءالدوله رازی ، خلاصه التجارب ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۱۴۰۰؛
(۸) حسن تاجبخش ، «بهاءالدوله رازی : آخرین پزشک بزرگ ایران »، نامه فرهنگستان علوم ، سال ۳، ش ۴ (تابستان ۱۳۷۵)؛
(۹) همو، تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران ، تهران ۱۳۷۲ـ ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۰) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۱) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست نسخه های خطّی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، ج ۱۷، تهران ، ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۲) محمودبن مسعود عمادالدین شیرازی ، رساله آتشک ، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، ش ۶۳۰۷؛
(۱۳) کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی ، فهرست نسخه های خطّی کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی مدّظلّه العالی ، نگارش احمد حسینی ، قم ۱۳۵۴ـ ۱۳۷۶ ش ؛
(۱۴) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰ـ ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۵) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۵ ش ؛
(۱۶) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطّی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۷) حسین نصر، علم و تمدن در اسلام ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۹ ش ؛
(۱۸) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛

(۱۹) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol. II/2, London 1971.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه بهاءالدین خَرَقی (یا مروزی )(متوفی۵۳۳ه ق)

، ابوبکر محمدبن احمدبن ابی بِشْر، مؤلف آثار نجومی . در دهکده خَرَق در نزدیکی مرو به دنیا آمد، و ظاهراً زندگی علمی او در همان محل سپری شد و در ۵۳۳ در همانجا وفات یافت . نام او را گاه ابومحمد عبدالجبّاربن عبدالجبّاربن محمد ذکر کرده اند؛ و گاه او را با بهاءالدین ابومحمد خرقی ، فیلسوف و متخصص علوم ریاضی که بیهقی زندگینامه او را نوشته است ، یکی دانسته اند (ویدمان ، ۱۹۱۰، ص ۷۲ـ۷۳؛ همو، ۱۹۷۰، ج ۱، ص ۶۵۴ ـ ۶۵۵).

آثار

مهمترین اثر بهاءالدین درباره نجوم ، جغرافیا و گاه شناسی ، منتهی الادراک فی تقاسیم الافلاک است (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۸۵۲). این اثر مشتمل بر سه «مقاله » است که نخستین آنها درباره ترتیب افلاک است و نظریه ابوجعفر خازن * و ابن هیثم * را مبنی بر اینکه افلاک صلب سیّارات را به حرکت درمی آورند تأیید می کند. در این اثر خرقی مختصات ۸۳ ستاره و طول اوجهای سیارات را برای سال ۱۴۴۴ اسکندرانی (مطابق با ۱۹ ذیقعده ۵۲۶ تا یکم ذیحجه ۵۲۷/ ۱۱۳۲ـ۱۱۳۳م ) عرضه کرده است (نالینو، ج ۱، ص شصت و شش ـ شصت و هفت )، و اندازه متداول را نزد منجمان دوره اسلامی درباره میل دایره البروج (َ۳۵ ْ۲۳ دقیقه ؛ نالینو، ج ۱، ص ۱۵۹) و تقدیم اعتدالین (ْ۱ در ۶۶ سال ؛ نالینو، ج ۱، ص ۲۹۲) ذکر می کند. مقاله دوم به توصیف کره زمین ، از جمله به محاسبه مطالع و طالعهای مایل محلی می پردازد.

باب دوم آن که مبتنی بر اثر مفقود جیهانی است ، درباره اقیانوسها و دریاهاست و متن آن ویرایش و به لاتین ترجمه و با آثار بَتّانی و ابن رُسته مقایسه شده است (نالینو، ج ۱، ص ۱۶۷ـ ۱۷۵، ج ۲، ص بیست و سه ). بخشی از این مقاله که درباره مسیر خط استوای زمینی و «قُبّه الارض * » ( نقطه ای مفروض بر روی زمین محل برخورد خط استوا با نصف النهاری که ربع مسکون را به دو نیمه مساوی تقسیم می نموده است رجوع کنید به حسن زاده آملی ، ج ۱، ص ۲۰۰ـ ۲۰۷ ) است ، ویرایش و به فرانسه ترجمه شده است (فران ، ص ۴ـ۶، ۱۷ـ۲۰).

سومین و آخرین مقاله درباره گاهشناسی است (نالینو، ج ۱، ص ۲۴۵)، و مفاهیمِ احکام نجومیِ قِرانِ مشتری ـ زحل و دورها ( ی سیارات ) را نیز شرح می دهد. مقدمه کتاب منتهی الادراک به آلمانی ترجمه شده است (ویدمان و کُهل ، ص ۲۰۵ـ ۲۰۹؛ ویدمان ، ۱۹۷۰، ج ۲، ۶۳۰ـ۶۳۴).

خرقی خلاصه ای از منتهی الادراک را در دو «مقاله » تدوین کرد و آن را التبصره فی الهیئه نامید (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۳۳۸) و به ابوالحسین علی بن نصیرالدین ، وزیر سنجر، تقدیم کرد. مقدمه این اثر نیز به آلمانی ترجمه شده است (ویدمان و کهل ، ص ۲۰۹ـ۲۱۱؛ ویدمان ، ۱۹۷۰، ج ۲، ص ۶۳۴ـ۶۳۶). تبصره ، چنانکه از تعداد فراوان نسخه های خطی بر جای مانده آن برمی آید، بسیار موردتوجه بوده است . این امر را شرحهایی نیز که محمدبن مبارکشاه بخاری در ۷۳۳ (بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۸۶۳) و احمدبن عثمان جوزجانی (متوفی ۷۴۴) بر آن نوشته اند (سوتر ، ص ۱۶۴) تأیید می کند.



منابع :
(۱) ( مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) حسن حسن زاده آملی ، دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی ، قم ۱۳۷۲ ش ) ؛

(۳) Carl Brockemann, Geschichte der arabischen litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۴) G. Ferrand, “Notes de gإographie orientale”, Journal asiatique , 202 (1923), 1-35;
(۵) C. A. Nallino, Al-Batta ¦n i ¦sive Albatenii Opus astronomicum , Milan 1899-1907;
(۶) H. Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Leipzig 1900;
(۷) E. Wiedemann, Aufsجtze zur arabischen Wissenschaftsgeschichte , Hildesheim and New York 1970, I, 641-659, II, 628-636;
(۸) idem, “Einige Biographien nach al-Baihaq i ¦ “, Sitzungsberichte der Physikalisch-medizinischen Sozietجt in Erlangen , 42 (1910), 59-77;
(۹) E. Wiedemann and K. Kohl, “Einleitung zu Werken von al Charaq ¦â “, Sitzungsberichte der Physikalisch-medizinischen Sozietجt in Erlangen , 58-59, 1926-1927, 203-211.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه عبدالعلی بیرجندی(متوفی۹۳۴ ه ق)

ریاضیدان و منجم سده های نهم و دهم . نام کامل او نظام الدین عبدالعلی بن محمدبن حسین است و وی را با القاب فاضل بیرجندی (ابوریحان بیرونی ، مقدمه همائی ، ص قکز) و محقق بیرجندی (آیتی ، ص ۲۰۶) نیز نامیده اند. از تاریخ تولدش اطلاع دقیقی در دست نیست و درباره مذهب او نیز بحثهایی وجود دارد. در بعضی از نسخه های خطی آثارش (از جمله در نخستین سطر از رساله شرح زیج جدید سلطانی ، نسخه شماره ۱/۳۲۱ کتابخانه وزیری یزد) او را حنفی دانسته اند و قربانی (ص ۱۷۳) نیز، برهمین اساس ، او را بر این مذهب دانسته است . اما بعضی نیز او را شیعه گفته اند (آیتی ، همانجا).

ناجی نصرآبادی (ص ۴۳) با استناد به بخشی از دیباچه کتاب ابعاد و اجرام بیرجندی ، او را شیعه دانسته ، و عبدالحسین حائری (ج ۱۹، ص ۳۶۴) نیز، با استناد به بعضی نوشته های بیرجندی درباره استخراج وقت ظهر و عصر، قرائنی برای شیعه بودن او برشمرده است . در هر صورت ، به نظر می رسد که اشتهار بیرجندی به تشیع ، بیش از شهرت وی به حنفی مذهبی بوده است ، به طوری که آقابزرگ طهرانی در الذریعه و طبقات اعلام الشیعه ، به معرفی و بررسی بسیاری از کتابهای بیرجندی پرداخته است . نوشته آقابزرگ در طبقات (ص ۱۲۵) تنها جایی است که بیرجندی را عبدالعلی بن نظام الدین معرفی کرده در حالی که در سایر منابع نظام الدین جزئی از نام خود بیرجندی دانسته شده است نه نام پدر وی .

وجود چند بیرجندی در زمانهای مختلف ، باعث شده است که بعضی از آثار آنان به عبدالعلی بیرجندی که از همه مشهورتر است نسبت داده شود. یکی از این افراد عبدالعلی بیرجندی بُجدی ، از پیروان مذهب حنفی ، است که آیتی (ص ۲۰۷) از او نام برده است . میرزا محمدعلی بن محمد اسماعیل قاینی بیرجندی (متوفی ۱۳۰۵) نیز با عبدالعلی بیرجندی یکی دانسته شده و کتابی از او به عبدالعلی نسبت داده شده است ( رجوع کنید بهادامه مقاله ).

عبدالعلی بیرجندی از محضر استادان بزرگی بهره برد؛

به روایت خواندمیر (ج ۴، ص ۶۱۵) علم حدیث را نزد خواجه غیاث الدین کاشانی (متولد ۸۳۲) و فنون حکمی را نزد منصوربن معین الدین کاشی ، همکار غیاث الدین جمشید کاشانی ، و سایر علوم را نزد کمال الدین قنوی آموخت . ملامسعود شروانی و سیف الدین تفتازانی نیز از استادان او به شمار می روند (ناجی نصرآبادی ، ص ۴۲). او را استاد شیخ بهایی دانسته اند (آیتی ، ص ۲۰۶) که با توجه به زمان تولد شیخ بهایی (۹۵۳) نادرست است (احمدی بیرجندی ، ص ۲۴). امین احمد رازی (ج ۲، ص ۳۲۶) از بیرجندی با عنوان «جامع علوم معقول و منقول » یاد می کند و می نویسد: «جهت معیشت اولاد خود هشتاد ساله تقویم استخراج نموده .» برای مرگ بیرجندی تاریخهای مختلفی ذکر شده است (احمدی بیرجندی ، ص ۳۳) اما تاریخ پایان یافتن تعدادی از کتابهایش ، مرگ وی را در۹۳۴ تأیید می کند (قربانی ، همانجا؛منزوی ، ۱۳۷۴ ش ، ج ۱، ص ۱۶۵).

آثار .

وجود چندین بیرجندی  چنانکه گفتیم  باعث درهم آمیختگیهایی در آثار منسوب به عبدالعلی بیرجندی شده است . بروکلمان (  ذیل  ، ج ۲، ص ۵۹۱) و بغدادی (ج ۱، ستون ۵۸۶) کتاب حاشیه علی النقایه را از او دانسته اند، در حالی که ناجی نصرآبادی (ص ۴۳) این کتاب را متعلق به بیرجندی بجدی می داند. همچنین پینگری ( ایرانیکا ، ذیل «عبدالعلی بن محمدبن حسین بیرجندی ») و بروکلمان (همانجا) مشارق الاضواءِ فی معرفه کمّیّه مابین طلوع الفجر و طلوع الشمس را از او می دانند، در حالی که ، بی گمان ، این کتاب از آثار میرزا محمدعلی اسماعیل قاینی بیرجندی است (حائری ، ج ۱۹، ص ۲۹۴). منزوی (۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۱۵۲) کتابی به نام رساله تشریح پرگار را، با قید تردید بسیار، به او نسبت می دهد. بروکلمان نیز (همانجا) دو کتاب شرح رساله الحنفیه و رساله تذکره الاحباب فی بیان التحاب را به نادرست به او نسبت می دهد که رساله دوم مسلماً تألیف کمال الدین * فارسی (متوفی ۷۱۸) است ؛و این اشتباه از طریق بروکلمان به پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) نیز راه یافته است .

همچنین ، در گنجینه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، کتابی به نام ادعیه قرآنی وجود دارد که از عبدالعلی بیرجندی دانسته شده است (فکرت ، ص ۳۳). بعلاوه ، در نسخه ای خطی محفوظ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی یادداشتی وجود دارد که در آن استخراج سمت قبله هرات به روش ابوریحان بیرونی شرح داده شده و این یادداشت از عبدالعلی بیرجندی دانسته شده است (حائری ، ج ۱۹، ص ۱۱۹).

کتابهایی که به یقین نگارش بیرجندی بوده و اطلاعاتی نیز از آنها باقی مانده بدین شرح است :

۱) ابعاد و اجرام ،

به فارسی ، پایان نگارش ۹۳۰ (منزوی ، ۱۳۷۴ ش ، همانجا)، در بیان ابعاد و مسافتهای زمین و بعضی مسائل فلکی . این کتاب اجرام سفلی و اوضاع اجرام علوی ، مسالک و ممالک و مساحت سطوح اجسام نیز نامیده شده است (همانجا). این رساله حاوی یک مقدمه ، دو مقاله و یک خاتمه است . عنوان مقاله اول چنین است : «در مساحت سطح ارض و تعیین اقالیم ( هفتگانه ) و آنچه به آن متعلق است »، و عنوان مقاله دوم : «در معرفت مساحت افلاک و کواکب و آنچه به آن متعلق است » که در هفت مقصد (باب ) تنظیم شده است . این بابها عبارت اند از: معرفت ابعاد سطوح افلاک از مرکز عالم ، معرفت ثِخَن (ضخامت ) هرفلک ، معرفت مساحت سطوح افلاک ، معرفت مقدار یک درجه از دوایر عظام در هر فلک ، معرفت مقدار حرکت هر کوکبی در یک شبانه روز، معرفت اقطار کواکب ، و در نهایت معرفت اجرام کواکب . شباهتهایی بین ابعاد و اجرام بیرجندی و رساله آثار البلاد زکریای قزوینی وجود دارد، و این شباهتها باعث این گمان شده است که احتمالاً بیرجندی قسمتهایی از کتاب قزوینی را، بدون ذکر نام ، در کتاب خود آورده باشد.از سوی دیگر این رساله گاهی عجایب البلدان نیز نامیده شده و بر این اساس به نادرست گمان کرده اند که بیرجندی رساله مستقلی با عنوان عجایب البلدان داشته است (ناجی نصرآبادی ، ص ۴۴ـ۴۵). نسخه های خطی بسیاری از این کتاب وجود دارد (برای آگاهی از این نسخه ها رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۷۴ ش ، همانجا)؛

۲) اسطرلاب ،

به فارسی ، که آن را به نامهای بیست باب در معرفت اسطرلاب و تحفه حاتمیه نیز معرفی کرده اند. این اثر در جمادی الاولی ۹۰۰ نوشته شده است (بیرجندی ، مقدمه اکبریان ، ص ۲۵) و نسخه های خطی زیادی از آن وجود دارد (برای آگاهی رجوع کنید بهفکرت ، ص ۴۸؛منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۲۵۲). نسخه ای از این رساله نیز در موزه بریتانیا نگهداری می شود (ریو، ج ۲، ص ۴۵۳). اکبریان نسخه ای از این کتاب را، که در ۱۱۰۵ استنساخ شده ، به صورت عکسی در ماهنامه فرهنگی سیمرغ (سال ۱، ش ۴) به چاپ رسانیده است ؛

۳) بیست باب در معرفت تقویم * ؛

۴) ترجمه تقویم البلدان ِ ابوالفداء (تألیف ۷۲۱).

این ترجمه در ۹۲۷ انجام شده است ( رجوع کنید بهمنزوی ، ۱۳۷۴ ش ، ج ۱، ص ۱۸۴)؛

۵) الحاشیه علی شرح الملخص ،

تألیف بعداز ۹۲۱، حاشیه ای است عربی برشرحی که قاضی زاده رومی در ۸۱۳ بر رساله الملخص فی الهیئه چغمینی نوشته است (برای اطلاع بیشتر از محتوای این اثر و نسخه های خطی آن رجوع کنید به حائری ، ج ۱۹، ص ۳۶۴؛لوت ، ج ۱، ص ۲۱۹؛منزوی ، ۱۳۷۷ ش ، ج ۱، ص ۸۶؛آلوارت ، ج ۵، ص ۱۵۹)؛

۶) رساله در هیئت ،

به فارسی که زمان نگارش آن معلوم نیست . آقابزرگ طهرانی (۱۳۶۶ ش ، ص ۱۲۵)، سوتر (ص ۱۸۸) و استوری (ج ۲، بخش ۱، ص ۸۲) آن را از بیرجندی دانسته اند، اما پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) در این انتساب تردید کرده است . ناجی نصرآبادی (ص ۴۴) نسخه محفوظ در کتابخانه آستان قدس رضوی ، با عنوان رساله در هیئت را همین کتاب می داند؛

۷) رساله فی آلات الرصد ،

به عربی . تنها نسخه این رساله در کتابخانه رضا رامپور هند نگهداری می شود (بروکلمان ، همانجا) و صاییلی (ص ۴۰۱) این نسخه را به انگلیسی و فارسی ترجمه و منتشر کرده است ؛

۸) کشاورزی نامه ، به فارسی ،

که به نامهای فن کشت و زراعت ، رساله در فلاحت و ارشاد الزراعه (منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۴۴۸؛
دانش پژوه ، ۱۳۴۸ ش ، ج ۱، ص ۶۰۵) نیز نامیده شده و در دوازده باب نوشته شده و ملامظفر گنابادی در تنبیهات المنجمین (ص ۲۷۲) از آن یاد کرده است . این اثر بدون اشاره به نام نویسنده آن ، تاکنون دوبار در ایران (افشار، ص ۶۹۱ ـ۶۹۲؛مشار، ج ۲، ستون ۲۹۲۶) و یک بار در بخارا (منزوی ، همانجا) به چاپ رسیده و اخیراً افشار (ص ۶۹۲) روشن کرده است که این رساله از آنِ بیرجندی است . از این رساله نسخه های خطی زیادی وجود دارد ( رجوع کنید به منزوی ، همانجا)؛

۹) شرح آداب المناظره ،

به عربی در منطق ، تألیف در ۹۳۰، شرح بیرجندی است بر رساله آداب المناظره قاضی عضدالدین ایجی (متوفی ۷۵۶). نسخه ای از این کتاب ، که تنها دو سال بعد از پایان یافتن کتاب استنساخ شده ، در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی موجود است (فکرت ، ص ۳۲۰). این رساله را حل آداب العضدی (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۶۳) نیز نامیده اند؛

۱۰) شرح بیست باب در معرفت اسطرلاب ،

به فارسی ، تألیف در ۸۹۹، شرح بر رساله خواجه نصیرالدین طوسی در اسطرلاب است . از این کتاب ، نسخه های خطی بسیاری ، از جمله نسخه ای به خط مؤلف ، وجود دارد ( رجوع کنید بهمنزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۳۱۲ـ۳۱۴)؛

۱۱) شرح التذکره النصیریه فی الهیئه ،

به عربی ، تألیف در ۹۱۳، شرح بر التذکره النصیریه فی الهیئه خواجه نصیرالدین طوسی است . نایاناسو کهوپادیایه ، این کتاب را در ۱۱۴۲/۱۷۲۹، به زبان سانسکریت ترجمه کرده است ( ایرانیکا ، همانجا). از شرح بیرجندی نسخه های متعددی در دست است ( رجوع کنید به فکرت ، ص ۳۲۹؛ایرج افشار و دانش پژوه ، ج ۱، ص ۳۸۹)؛

۱۲) شرح الدرّالنّظیم فی خواص القرآن الکریم ،

به عربی ، شرحی است بر رساله الدرّ النّظیم فی خواص القرآن العظیم عبدالله بن اسعد یافعی . نخستین اشاره به این شرح ، در ترجمه احمدبن محمد سکاکی از کتاب الدرالنظیم آمده که تاریخ شرح را ۹۲۱ دانسته است ، اما آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۲۴۵) تاریخ این شرح را ۹۰۱ می داند؛

۱۳) شرح زیج جدید سلطانی ،

به فارسی ، تألیف ۹۲۹، که آن را با نامهای شرح زیج الغ بیگ و شرح مفصل زیج سلطانی نیز خوانده اند (منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۳۱۷). بخشهای مختلفی از این رساله ، جداگانه ، رونویسی شده است (ایرج افشار و دانش پژوه ، ج ۶، ص ۲۵۰؛عرفانیان ، ج ۱۰، ص ۱۵۹ـ۱۶۰). از این شرح نسخه های خطی زیادی وجود دارد ( رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۳۱۷ـ ۳۱۸)؛

۱۴) شرح الشمسیه ،

به عربی ، تألیف ۹۲۴، شرح بر کتاب الشمسیه فی الحساب نظام اعرج نیشابوری (متوفی ۷۲۸) در ریاضی (برای آگاهی از نسخه های خطی این کتاب رجوع کنید بهفکرت ، ص ۳۴۴؛گلچین معانی ، ج ۸، ص ۲۱۸)؛

۱۵) شرح الفوائد البهائیه ،

به عربی ، تألیف ۹۲۴، شرح بر الفوائد البهائیه فی القواعد الحسابیه عمادالدین عبدالله بن محمدبن عبدالرزاق حاسب معروف به ابن خوام (متوفی ۷۲۴)، در ریاضی (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۳۳۶)؛

۱۶) شرح المجسطی یا شرح تحریر المجسطی ،

به عربی ، تألیف ۹۲۱، شرح بر تحریر المجسطی * خواجه نصیرالدین طوسی . از این کتاب نسخه های خطی گوناگونی وجود دارد ( رجوع کنید بهدانش پژوه ، ۱۳۵۸ ش ، دفتر دهم ، ص ۳۲۳؛لوت ، ج ۱، ص ۲۱۶). میرزا نصیربن عبدالله طبیب ، در ۱۱۶۹ (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۱۴۲) و خیرالله مهندس (مفخرعالم ، ص ۳۱۷) بر این شرح حاشیه هایی نوشته اند؛

۱۷) شرح مختصر الهیئه ، به عربی ،

شرحی است بر ترجمه عربی خواجه نصیرالدین طوسی از سی فصل در معرفت تقویم خود با نام مختصر الهیئه . زمان نگارش این کتاب معلوم نیست . نسخه ای از آن به شماره add3589 در دانشگاه کیمبریج وجود دارد (براون ، ص ۲۶۲) و آقابزرگ طهرانی نیز (۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۶۱) به وجود نسخه ناقصی از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی اشاره کرده است ؛

۱۸) المختصر فی بیان آلات الرصد (که با رساله شماره ۷ این مقاله یکی نیست )،

به عربی ، تاریخ نگارش آن نامعلوم است و تنها نسخه شناخته شده این کتاب در کتابخانه آصفیه در هندوستان نگهداری می شود (بهادر، ج ۱، ص ۶۵۶).



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۳) محمدحسین آیتی ، بهارستان : در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان ، مشهد ۱۳۷۱ ش ؛
(۴) ابوریحان بیرونی ، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ، چاپ جلال الدین همائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۵) احمد احمدی بیرجندی ، «ملاعبدالعلی بیرجندی دانشمند علوم ریاضی و جغرافیا»، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه مشهد ، ش ۲ (بهار ۱۳۵۱)؛
(۶) ایرج افشار، «فهرستنامه اهم متون کشاورزی در زبان فارسی »، آینده ، سال ۸ ، ش ۱۰ (دی ۱۳۶۱)؛
(۷) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابهای خطی کتابخانه ملی ملک ، تهران ۱۳۵۲ ش ـ ؛
(۸) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۹) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۰) میرعثمان علی خان بهادر، فهرست مشروح بعض کتب نفیسه قلمیه مخزونه کتب خانه آصفیه سرکار عالی ، حیدرآباد دکن ۱۳۵۷؛
(۱۱) عبدالعلی بن محمد بیرجندی ، «اسطرلاب : رساله در معرفت صنعت اسطرلاب شمالی و جنوبی »، با مقدمه مهراب اکبریان ، ماهنامه فرهنگی سیمرغ ، سال ۱، ش ۴ (اردیبهشت ۱۳۶۹)؛
(۱۲) عبدالحسین حائری ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۱۹، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۱۳) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۴) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۱، تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۵) همو، نسخه های خطی ، دفتر دهم ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۶) غلامعلی عرفانیان ، فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ج ۱۰، مشهد ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۷) محمد آصف فکرت ، فهرست الفبائی کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، مشهد ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۸) ابوالقاسم قربانی ، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی : از سده سوم تا سده یازدهم هجری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۱۹) احمد گلچین معانی ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، مشهد۱۳۵۰ ش ؛
(۲۰) مظفربن قاسم گنابادی ، تنبیهات المنجمین ، چاپ سنگی ( ایران ) ۱۲۸۴؛
(۲۱) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۲۲) مفخر عالم ، «آثار ملاعبدالعلی بیرجندی »، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد ، ش ۱۴ (بهار ۱۳۵۴)؛
(۲۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ش ؛
(۲۴) همو، فهرست نسخه های خطی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی ، ج ۱، تهران ۱۳۷۷ ش ؛
(۲۵) همو، فهرستواره کتابهای فارسی ، تهران ۱۳۷۴ ش ـ ؛
(۲۶) محسن ناجی نصرآبادی ، «ملاعبدالعلی بیرجندی و تأملی دیگر در کتاب ابعاد و اجرام »، آینه پژوهش ، سال ۹، ش ۲ (خرداد ـ تیر ۱۳۷۷)؛

(۲۷) W. Ahlwardt, Handschriften-Verzeichnisse Koniglichen Bibliothek zu Berlin: Verzeichniss der arabischen Handschriften , Berlin 1893;
(۲۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۲۹) E. G. Browne, A hand-list of the Muhammadan manuscripts in the Library of the University of Cambridge , Cambridge 1900;
(۳۰) Encyclopaedia Iranica , s.v. ـ Abd- Al – ـ A l ¦âB Moh ¤ammad B H ¤osayn BirJandi (by D. Pingree);
(۳۱) Otto Loth, A catalogue of the Arabic manuscripts in the library of the India office , vol. I, London 1877;
(۳۲) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , London 1966;
(۳۳) Ayd ân Say âl â, The observatory in Islam , Ankara 1960;
(۳۴) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. II, pt. I, Lo1972;
(۳۵) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre werke , Leipzig 1900.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۵ 

زندگینامه محمودخوارزمی«پوریای ولی»(متوفی ۷۲۲ه ق)

لقب پهلوان محمود خوارزمی متخلص به قتالی ، پهلوان و عارف و شاعر قرن هفتم و هشتم . وی در ورزش باستانی و زورخانه ای ایران از جایگاه مهمی برخوردار است (هدایت ، ص ۱۲۵؛ مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۳۱۱؛ نفیسی ، ج ۲، ص ۷۷۰). در ضبط لقبش اختلاف وجود دارد. برخی آن را پوربای ولی ضبط کرده اند و ازینرو احتمال می رود «بای » که در ترکی به معنای بزرگ است ، لقب او و «ولی » نام پدرش یا اشاره به مقام پیشوایی و قطبیت خود او باشد. احتمال دیگر این است که «ولی » نام و «بای » (بیک ) لقب پدر پهلوان محمود باشد و به همین سبب او را پورِ بای ولی خوانده باشند (نفیسی ، همانجا؛ پرتوبیضایی ، ص ۱۱۲؛ اعتمادالسلطنه ، ج ۲، ص ۶۲۰). لقب وی را «بوکیار» و «پکیار» نیز ضبط کرده اند که معنایی برای آن ذکر نشده است (جامی ، ص ۵۰۴، تعلیقات عابدی ، ص ۸۸۲ ـ ۸۸۳؛ پرتوبیضایی ، ص ۱۱۴). مؤلف مجالس العشاق ، که نزدیکترین تذکره به زمان اوست ، لقبش را «پریار» دانسته است که احتمالاً حرف «ر» در پریار بر اثر کثرت استعمال حذف شده است . بعید به نظر نمی رسد که این نام از مصطلحات زمان بوده (پرتو بیضایی ، ص ۱۱۲) و شاید مرکب از «پری » و «یار» باشد، و به کسانی اطلاق می شده است که کاری خارق العاده انجام داده باشند.

تاریخ ولادت و شرح حال او روشن نیست . برخی او را اهل اورگنج از شهرهای خوارزم («قتالی : پهلوان محمودبن پوریای ولی »، ص ۷۶؛ خلیل ، ج ۳، ص ۴۸۹) یا از مردم گنجه (مدرس تبریزی ، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۹، قسم ۱، ص ۱۵۹ـ۱۶۰)، یا بر اساس طوماری قدیمی متعلق به دوره صفوی ، از اهالی سلماس و خوی ذکر کرده اند (پرتوبیضایی ، ص ۳۵۱). گفته شده است که در جوانی کشتی می گرفت و به کار پوستین دوزی و کلاه دوزی اشتغال داشت . در همان ایام به شهرهای مختلف آسیای میانه ، ایران و هندوستان سفر کرد و در همه آن شهرها به پهلوانی نامبردار شد ( > دایره المعارف ادبیات و هنر تاجیک < ، ج ۲، ص ۵۳۴؛ د.تاجیکی ، ج ۵، ص ۵۶۲). درباره تغییر احوال و توجه و التفات پوریای ولی به عرفان روایتهای گوناگونی وجوددارد. به روایتی ، پهلوانی هندی برای کشتی گرفتن با وی به خوارزم آمد (پرتوبیضایی ، ص ۱۱۳) و به روایتی دیگر، یکی از پادشاهان هندوستان او را برای کشتی با پهلوانی هندی دعوت کرد (خلیل ، همانجا). پوریا مادر آن پهلوان را در حال استغاثه و زاری دید که از خدا پیروزی فرزندش را طلب می کرد. پوریا برای شاد کردن دل او تصمیم گرفت تا در آن کشتی پشت خود را به دست پهلوان هندی به زمین رساند. گویند که در پایان این کشتی حال کشفی به او دست داد و لقب «پریار» نیز در همین ماجرا به او داده شد (خلیل ، همانجا؛ پرتوبیضایی ، ص ۱۱۳ـ۱۱۴).

بر حسب برخی منابع ، وی دارای گرایشهای ملامتی بود و حتی گاه به خرابات می رفت و با خراباتیان سخنان تایبانه می گفت (زرین کوب ، ص ۳۵۵؛بدخشی ، ص ۷۳). جامی نیز وی را از معاشران و یاران محمد خلوتی (متوفی ۷۵۱) بر شمرده است (ص ۵۰۴).

وفات وی را همه منابع ۷۲۲ و در خیوَق (خیوه ) ذکر کرده اند. مزارش در ترکمنستان بر جای است(اعتمادالسلطنه ؛نفیسی ، همانجاها) و مردم آن ناحیه به علت اعتقاد به شخصیت معنوی وی پس از مراسم ازدواج جهت تبرک به آرامگاهش می روند.

افسانه های بسیاری درباره او نقل شده است . در بوستان خیال * ، تألیف ۱۱۵۵، به کشف قاره امریکا اشاره شده و آمده است که پوریای ولی در آنجا ورزشگاهی تأسیس می کند و به آموزش فنون کشتی به جوانان می پردازد و پادشاه آن دیار را در دشواریها یاری می دهد (محجوب ، ص ۴۱۰ـ۴۱۱). در همه این افسانه ها و داستانهای عامیانه ، درباره شجاعت ، تسلط او به فنون کشتی و تواناییهای روحی و جسمی وی سخن رفته است . پوریای ولی در میان ورزشکاران ایران اسوه جوانمردی و از خودگذشتگی است و در زورخانه ها هنگام انجام دادن کارهای دشوار، مانند سنگ گرفتن ، نام او را بر زبان می آورند. در ابتدای هر کشتی نیز اشعاری خوانده می شود که منسوب به اوست . همچنین بوسیدن خاک گود کشتی اشاره ای به قدم بوسی پوریای ولی است (بهمنش ، ص ۶۴؛نفیسی ، همانجا؛قزوینی ، ج ۴، ص ۸۹؛پرتوبیضایی ، ص ۳۱، ۱۱۲).

در یک طومار قدیمی دوازده اصل ، به عنوان اصلهای اساسی پهلوانی و جوانمردی ، آمده که از آنها به عنوان اصول پوریای ولی یاد شده است . از جمله این اصول احترام به پیش کسوت (کهنه سوار)، دروغ نگفتن ، دشنام ندادن ، ترک نماز نکردن و محبت به مردم است . در زمینه فنون کشتی نیز ۳۶۰ فن را به او نسبت داده اند (پرتوبیضایی ، ص ۳۶۱ـ۳۶۲؛عباسی ، ج ۱، ص ۴۲).

این آثار را به پوریای ولی نسبت داده اند:

مثنوی کنزالحقایق در بحر هَزَج که در فهرست برخی کتابخانه ها به اشتباه آن را از عطارِ نیشابوری یا شیخ محمود شبستری دانسته اند (منزوی ، ج ۴، ص ۳۰۵۹ـ۳۰۶۰). این کتاب مشتمل بر پنج مقاله و ۱۳۰۰ بیت است که در آخر کتاب آن را به عطار نسبت داده اند، اما به نام «محمود» در اشعار تصریح شده است (ص ۱۵۲). در ابتدای کتاب پس از حمد و درود بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وسلّم ، خلفای چهارگانه مدح شده اند. کتاب دارای مطالبی عرفانی و اخلاقی درباره ایمان ، شهادت ، طهارت ، نماز، روزه ، زکات ، حج ، جهاد با نفس ، عشق ، مراد از مهدی موعود و صفات آن حضرت ، میزان و قیامت است که در ضمن حکایاتی آمده است (گوپاموی ، ص ۵۹۹). کنزالحقایق در ۱۳۵۲ در تهران به چاپ رسیده است (مشار، ج ۴، ستون ۴۱۴۸ـ ۴۱۴۹؛
منزوی ، همانجا).

مجموعه رباعیات پوریای ولی که نسخه خطی آن در مؤسسه خاورشناسی فرهنگستان علوم ازبکستان موجود است (  دایره المعارف ادبیات و هنر تاجیک  ، همانجا)، در ۱۳۴۱ ش / ۱۹۶۲ در تاشکند به چاپ رسیده است ( د. تاجیکی ، همانجا). تعداد واقعی رباعیات او روشن نیست . وی در این رباعیات مردم را به پاک نهادی ، عدل و انصاف ، وفاداری ، شادی ، طلب دانش و سربلندی فرا می خواند و گاه اوضاع زمانه و مردم ریاکار و جاهل و اسیر خرافات را مذمت می کند (  دایره المعارف ادبیات و هنر تاجیک  ؛د. تاجیکی ، همانجاها).



 منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمد اسماعیل رضوانی ، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ ش ؛
(۳) نورالدین جعفر بدخشی ، خلاصه المناقب : در مناقب میرسیّدعلی همدانی ، چاپ سیّده اشرف ظفر، اسلام آباد ۱۳۷۴ ش ؛
(۴) عطاءالله بهمنش ، «پوریای ولی : مظهر جوانمردی و صفا»، کاوه ، سال ۱۲، ش ۵ و ۶ (بهمن ۱۳۵۳)؛
(۵) حسین پرتو بیضایی ، تاریخ ورزش باستانی ایران ، زورخانه ، ( تهران ) ۱۳۳۷ ش ؛
(۶) پهلوان محمود پوریای ولی ، کنزالحقایق ، چاپ سنگی تهران ۱۳۵۲؛

(۷) عبدالرحمان بن احمد جامی ، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۸) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۷۶؛
(۹) عبدالحسین زرین کوب ، جستجو در تصوف ایران ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۱۰) مهدی عباسی ، تاریخ کشتی ایران ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۱۱) «قتالی : پهلوان محمودبن پوریای ولی قدس سره »، ارمغان ، سال ۱۰، ش ۱ (فروردین ۱۳۰۸)؛
(۱۲) محمد قزوینی ، یادداشتهای قزوینی ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۳) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتائج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛محمدجعفر محجوب ، خاکستر هستی : «پوریای ولی :

(۱۴) پیرپهلوانان ، شاعر، عارف »، تهران ۱۳۷۸ ش ؛
(۱۵) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۶) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰ـ ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۷) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۸) سعید نفیسی ، تاریخ نظم ونثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۹) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛

(۲۰) Ensiklopediya ¦ yi adabiya ¦ t va san`ati Ta ¦ jik , vol. II, Dushanbe 1989;
(۲۱) Ensiklopediya ¦ yi Sa ¦ vetii Ta ¦ jik , vol. V, Dushanbe 1984.

دانشنامه جهان اسلام نویسنده جلد ۵

زندگینامه حسین بیهقی سبزواری الاصل«کاشفی» (متوفی۹۰۶یا۹۱۰ ه.ق)

حسین بن علی بیهقی سبزواری الاصل کاشفی التخلص واعظ الشهره کمال الدین اللقب، از فحول علمای ایرانی جامع علوم دینیه و عارف معارف الهیه و کاشف اسرارعرفانیه و دارای فنون غریبه و در نجوم و ریاضیات متبحر و در اصول موعظه و خطابه متبحر و در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا در هرات و نیشابور مشغول وعظ و ارشاد بوده و با صوتی خوش و آهنگی دلکش « واعظ » آیات قرآنیه و احادیث نبویه را باعبارات و اشارات لایقه بعرصهء بیان می آورده اینک با آن همه تبحر علمی که داشته با شهرت و در مجلس وعظ او ازدحام تمام بودی و بسابودی که در تلاوت قرآن مجید از خود رفتی و از ابیات او قصیده ای است که در مدح حضرت امیرالمؤمنین (ع) گفته است:

ذرّیتی سؤال خلیل خدا بخوان
وز لاینال عهد جوابش بکن ادا

گردد ترا عیان که امامت نه لایق است
آن را که بوده بیشتر عمر در خطا

و از همین شعر و کتاب روضه الشهدای او که در مقاتل خانوادهء رسالت (ص) است تشیع او و از ملازمت امیر علی شیرنوائی آتی الذکر و آیزنه بودن ملاعبدالرحمن جامی و پاره ای قرائن دیگر تسنن وی استظهار شده اینک حال مذهبی او مابین ارباب سیر محل خلاف و نظر بوده و در هرات که مردمانش از اهل سنت و جماعت بوده اند به شیعیگری متهم و در سبزوار که مرکز تشیع بوده بسیار خوار و به تسنن اشتهار داشته است و تفاوت در این موضوع در صورت لزوم موکول به کتب مبسوطهء مربوطه بوده و بهتر صرف اوقات در مصنفات او است:

آثار

۱- آیینهء اسکندری به زبان فارسی در استخراج مطلوب و حاوی هشت جدول و بیست دایره بوده و در کتابخانهء رضویه از موقوفات سال ۱۱۴۵ نادرشاه افشار موجود و آن را جام جم نیز گویند.

۲- الاختیارات یا اختیارات النجوم که بیک مقدمه و یک خاتمه و دو مقاله مشتمل و نامش بنوشتهء ذریعه، الواح القمر است .

۳- اخلاق محسنی که دو مرتبه چاپ شده و آن را بنام شاه سلطان حسین میرزا، ابن بایقرا و پسرش محسن هم تاریخ آن و نامش جواهر الاسرار است « اخلاق محسنی ۹۰۰ » میرزا در سال ۹۰۰ ه ق به عبارات فارسی ساده تألیف و جملهء

۴- الاربعون حدیثاً در مواعظ که نامش الرساله العلیه فی الاحادیث النبویه و فارسی بوده و چهل حدیث را جامع و آن را به هشت اصل که هر یک اصل هم به پنج فصل مشتمل است مرتب نموده است

۵- اسرار قاسمی به پارسی در سحر و طلسمات و نیز نجات – و علوم غریبه که بنام میرسید قاسم از اسرای دولت صفویه تألیف شده

۶- الواح القمر که همان اختیارات مذکور فوق است

۷- انوار سهیلی که بنام امیر احمد مشهور به سهیلی به پارسی ساده تألیف آن ملخص و توضیح کتاب کلیله و دمنهء مشهور بوده و بارها چاپ شده است

۸- بدایع الافکار فی صناعه الاشعار

۹- تحفه الصلوات به پارسی

۱۰ – التحفه العلیه فی علم الحروف و بیان اسرارها

۱۱ – تفسیر حسینی که همان مواهب العلیهء مذکور ذیل است

۱۲ – تفسیر زهراوین که ذیلًا بعنوان عروس مذکور است

۱۳- تفسیر سورهء یوسف که ذیلاً بنام جامع الستین مذکور است

۱۴ – تفسیر قرآن مجید که چند فقره بوده و ذیلاً با اسامی مخصوصهء آنها مذکور هستند

۱۵ – جام جم که بنام آیینهء اسکندری مذکور شد

۱۶ – جامع الستین در تفسیر فارسی عرفانی و ادبی و اخلاقی و تاریخی سورهء یوسف بوده و آن را در شصت مجلس املا و اصحابش نوشته اند و آیات آن سورهء مبارکه را در شصت فصل تفسیر نموده و برای بیان کامل مراد شواهدی از اخبار و قصص و حکایات و اشعار فارسی و آیات دیگر آورده است و یک نسخهء خطی آن بشمارهء ۲۰۰۱ در کتابخانهء مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است

۱۷ – جواهر الاسرار و بنا بنوشتهء الذریعه کاشفی دو کتاب بدین اسم تألیف کرده یکی نام اصلی همان اخلاق محسنی مذکور فوق بوده و یکی هم شرح اسرار قاسمی مذکور فوق است و در تحت عنوان مثنوی از کشف الظنون نیز گویند که مثنوی ملای رومی را کاشفی منتخب کرده و آن را به (اللباب المعنوی فی انتخاب المثنوی) موسوم داشته پس گوید که نام آن در نسخه ای دیگر جواهر الاسرار و زواهرالانوار است و بنابراین سه کتاب کاشفی نام جواهر الاسرار دارد

۱۸ – جواهر التفسیر لتحفه الامیر که ذیلًا بنام عروس مذکور است

۱۹ – ده – مجلس که تلخیص روضه الشهدای مذکور ذیل است

۲۰ – الرساله العلیه فی الاحادیث النبویه که بنام اربعون مذکور شد

۲۱- روضه الشهداء که به پارسی در مقاتل خانوادهء رسالت است

۲۲ – سبعهء کاشفیه که هفت رساله است در علم نجوم

۲۳ – شرح – اسرار قاسمی که بنام جواهرالاسرار مذکور شد

۲۴ – شرح اسماءالحسنی که ذیلًا بنام مرصد مذکور است

۲۵ – شرح مثنوی

۲۶ -عروس که نام اصلیش جواهرالتفسیر لتحفه الامیر بوده و عروس نیز گویند و آن را به زبان فارسی برای وزیر کبیر امیر علی شیر نوائی آتی الترجمه تألیف و در اول آن علوم و فنون متعلقه به تفسیر را با بیست و دو عنوان در ضمن چهار اصل مذکور داشته و ظاهراً به اکمال آن موفق نیامده و از اول قرآن تا آیهء هشتاد و چهارم وسورهء نسا بوده و زیاده بر پنجاه هزار بیت است و آن را تفسیر زهراوین نیز گویند که تفسیر دو سورهء کامل بقره و آل عمران است و آن را بنام مختصر تلخیص کرده و بعد از آن نیز تفسیر مواهب العلیه را تألیف داده است و دو نسخهء خطی از همین جواهر التفسیر بشمارهء ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ در کتابخانهء مدرسهء سپهسالار جدید تهران موجود است

۲۷ – فضل الصلوه علی النبی (ص)

۲۸ – اللباب المعنوی فی انتخاب المثنوی که بنام جواهر الاسرار مذکور شد

۲۹ – لوائح القمر و ظاهراً همان الواح القمر مذکور فوق است

۳۰ – مختصرالجواهر که در ضمن عنوان عروس فوقاً مذکور شد و تا آخر قرآن در حدود بیست هزار بیت است

۳۱ – مخزن الانشاء بپارسی

۳۲ – المرصد الاسنی فی شرح اسماء الله الحسنی

۳۳ – مطلع الانوار

۳۴ – منتخب مثنوی که بنام لباب مذکور شد

۳۵ – المواهب العلیه که تفسیر حسینی نیز گویند و در تهران چاپ شده و دو نسخهء کامل خطی آن نیز بشمارهء ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ و یک نسخهء جلد اول آن نیز از اول تا آخر سورهء کهف بشمارهء ۱۹۹۲ و دو نسخه از جلد دویمی نیز که از سورهء مریم تا آخر قرآن است بشمارهء ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ و یک نسخه نیز که ده جزو اول قرآن است بشمارهء ۱۹۴۲ و یک نسخه نیز که از سورهء یس تا آخر قرآن است بشمارهء ۱۹۴۴ در کتابخانهء مدرسهء سپهسالار جدید تهران موجود است و غیر اینها و اغلب آنها به زبان فارسی است

رحلت

وفات کاشفی در سال ۹۱۰ یا ۹۰۶ ه ق در هرات واقع و بنابر اول لفظ شیخ و بنابر دویمی کلمهء شوخ مادهء تاریخ وفات او بوده و پسرش فخر الدین صفی علی نیز از اکابر – بوده و کتاب اسرار قاسمی پدرش را بنام کشف الاسرار شرح نموده و در بمبئی چاپ شد (از ریحانه الادب جلد سوم ص ۳۴۵ در قاموس « حسین واعظ » ۳۵۸ و به ،۳۵۷ ، ۳۴۷ )
و نیز رجوع به تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر رضا زادهء شفق چ ۱۳۳۸ ص ۲۶۱ الاعلام ترکی شود.

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوریحان بیرونى

محمد فرزند احمد معروف به ((ابوریحان بیرونى)) سوم ذیحجه سال ۳۶۲ هجرى در ((بیرون)) از نواحى خوارزم- قسمتهاى بین دریاى جیحون و دریاى خزر- که جزو ایران آن روز محسوب مى‏شد، چشم بدنیا گشود.

محمد بسیار خردسال بود، که تحصیل علم را آغاز کرد و ((ابو منصور)) منجم و ریاضیدان بزرگ خوارزمى به سرپرستى و تربیت او پرداخت. هوش و استعداد این کودک آن چنان جوشان و فعال بود، که در سن هفده سالگى با ابتکار خود از یک حلقه درجه دار که بیش از نیم درجه را نشان نمى‏داد، استفاده کرد و ارتفاع نصف النهارى خورشید را در شهر خود اندازه گرفت.

چهار سال بعد تصمیم داشت رصدهاى دیگرى انجام دهد، براى این کار دایره‏اى به قطر هفت متر و نیم با وسائل دیگر فراهم کرد، اما فقط فرصت یافت در دهکده‏اى در جنوب شهر و مغرب ((آمودریا)) انقلاب صیفى سال ۳۸۵ را رصد کند، که در آن سرزمین جنگ داخلى درگرفت و ابوریحان مدتى آن محل را ترک گفت و آواره و بى سرو سامان گردید!

ابوریحان گفته است:
پس از آن مدت چند سال نتوانستم در یک جا بمانم، تا این که روزگار برایم آرامش خاطر فراهم کرد و توانستم به کارهاى خود بپردازم…
مدت آوارگى ابوریحان را که با فقر و تنگدستى سخت دست به گریبان بوده، حدود ۲ سال مى‏توان دانست، که در این مدت به قول برخى از مورخین او در ((رى)) و گیلان به سر مى‏برده است، اما در سال ۳۸۷ باز به وطن خود باز مى‏گردد و به مطالعات و خدمات نجومى خود مى‏پردازد.

اما آنطور که از شواهد تاریخى بدست مى‏آید، آشفتگیهاى جنگ و اجتماعى سبب مى‏شود، که ابوریحان وطن خویش را ترک کند و با یک مسافرت چهل ساله در هند و مناطق مختلف آن زندگى کند.

در همین روزگار است که کار مطالعه و تحقیق ابوریحان، او را به عنوان دانشمندى بزرگ مطرح مى‏گرداند، که در علم نجوم، ریاضیات، تاریخ، جغرافیا، تفسیر، لغت‏شناسى، طب و ادبیات معلومات زیادى کسب مى ‏کند و آثار عمیق فراوانى از خود به جاى مى ‏گذارد.

وضع آوارگى و گرسنگى این دانشمند بزرگ داستانهاى زیادى دارد، او براى بدست آوردن نسخه یک کتاب تاریخى که مورد احتیاجش بود، مدت چهل سال جستجو مى‏کرد، مطالعه و کار و تلاش او آنقدر زیاد بود، که در سن پنجاه سالگى به بیماریهاى سختى دچار شد، چشم و گوش او بسیار ضعیف شده بود و با دستیارى یک نفر دیگر کارهاى خود را انجام مى‏داد، اما هرگز از مطالعه و نوشتن و تحقیق جدا نمى‏شد.

در حالى که از بیماریهاى سخت رنج مى‏برد، شبى در خواب دید که در جستجوى هلال ماه نو است، وقتى هلال پنهان شد هاتفى به او گفت: صد و هفتاد بار دیگر این کار را خواهد کرد. این خواب مایه امید و دلگرمى او شد و ابوریحان در طول عمر آنقدر تلاش و مطالعه کرد، که زبانهاى عربى و فارسى و هندى را به خوبى فرا گرفت و توانست از خود ۱۴۶ اثر و کتاب با حدود سیزده هزار برگ یا صفحه به جاى بگذارد، که آثار او به زبانهاى مختلف زنده جهان ترجمه شده است.

آثار

معروفترین آثار علمى ابوریحان بیرونى، که برخى از آنها به زبان فارسى هم ترجمه شده، عبارت است از:

۱- آثار الباقیه من القرون الخالیه.

۲- کتاب فى استیعاب الوجوه الممکنه فى صنعه الاسطرلاب .

۳- حکایه آلاله، المسماه بالسدس الفخرى.

۴- تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن .

۵- مقاله فى النسب التى بین الفزات و الجواهر فى الحجم .

۶- افراد المقال فى امر الظلال.

۷- استخراج الاوتار فى الدائره.

۸- التفهیم لاوائل صناعه التنجیم.

۹- تحقیق ما للنهد…

۱۰- قره الزیجات.

۱۱ قانون المسعودى.

۱۲- تمهید المستقر لتحقیق الممر.

۱۳- الجماهر فى معرفه الجواهر.

۱۴- کتاب الصید نه فى الطب.

ابوریحان بیرونى دانسمند محققى بود، که حقیقت را فقط در نوشته‏ها و گفته‏ ها نمى‏ جست، بلکه علاقه شدیدى به تحقیق مستقیم روى پدیده‏ هاى طبیعى داشت و این کار را گاهى در سخترین شرائط انجام مى‏ داد. اعتقاد اسلامى او آن چنان محکم بود که براى نوشتن کتاب ((لوازم الحرکتین)) که تحقیقى بهتر از آن نمى‏توان سراغ داشت، بیشتر مطالب آن را از آیات قرآن کریم گرفته است.

در عین حالى که بیشتر زندگى ابوریحان در آوارگى و مسافرتهاى همراه با فقر و گرسنگى و رنج و سختى سپرى مى‏شد، او دانشمندى خوش اخلاق و خوش برخورد بود، زبان نرم و لحن جذابى داشت و زندگى خود را با پاکى و پاکدامنى و عفت سپرى نمود. روح قناعت و مناعت طبع او آن چنان بلند و زیبا بود، که وقتى کتاب ((قانون مسعودى)) را تصنیف کرد سلطان براى او جایزه و مال فراوانى فرستاد،

ابوریحان آن را نپذیرفت و گفت: آن را به خزانه برگردانید، من از مال و ثروت بى نیازم چون عمرى را با قناعت گذرانده‏ام و ترک این عادت براى من هرگز سزاوار نیست.

مهمترین ویژگى این دانشمند بزرگ این است، که هیچگاه دست و چشم و فکر او از کار و تلاش باز نمى‏ ماند، قلم و کاغذ از او جدا نمى ‏شد، پیوسته در حال اندیشیدن و مطالعه و تحصیل عمل بود، تمام روزهاى سال را به کار و تحقیق اشتغال داشت و فقط دو روز ((نوروز)) و مهرگان را براى تهیه وسائل زندگى و استراحت تعطیل مى ‏کرد. (۱)

در مورد مسائل علمى بسیار دور اندیش و گشاده فکر بود، و به همین دلیل گاهى مورد خشم و بى مهرى عالمان دیگر قرار مى‏گرفت، چنانکه وقتى وسیله‏اى ساخت که ساعات نماز را تعیین مى‏کرد و آن را به عالمى نشان داد، آن عالم استفاده از این وسیله را تقلید از کفار دانست و او را مورد انتقاد شدید قرار داد.

روحیه کار و کوشش و عشق به مطالعه و دانا شدن این دانشمند کم نظیر تا آنجا بود، که فقیه بزرگ ابوالحسن بن عیسى مى‏گوید: وقتى ابوریحان در بستر بیمارى افتاده بود براى احوالپرسى به عیادتش رفتم، او در حالت سخت جانکندن قرار داشت و با سختى نفسهاى آخر را مى‏کشید، چون حضور مرا احساس نمود، چشم باز کرد، و گفت: راستى جواب آن مسئله فقهى درباره ارث که یک روز مطرح کردى چه شد؟
گفتم: اکنون حال تو مناسب نیست و چنین صحبتهائى جائى ندارد.
ابوریحان گفت: اى مرد! کدام یک از این دو کار بهتر است؟ این مسئله را بدانم و بمیرم، یا نادانسته و با جهل از دنیا بروم؟!

آن گاه من آن مسئله فقهى را توضیح دادم و مطلب براى او روشن شد، و چون او حال خوبى نداشت خانه را ترک گفتم، اما هنوز چند قدم از خانه دور نشده بودم، که از خانه صداى گریه و ناله بلند شد و متوجه شدم ابوریحان جان به جان آفرین تسلیم کرده است. (۲)

ابوریحان بیرونى دانشمند بزرگ و ریاضیدان کم نظیر مسلمان قرن چهارم و پنجم هجرى، در آخر عمر طولانى و پر برکت خود، که بیش از هشتاد سال بوده، پى از یک زندگى سراسر افتخار و شرافت، با به جاى گذاشتن کتابهاى علمى کم نظیر، در ((غزنه)) بعد از سال ۴۴۲ هجرى، زندگى را بدرود گفته است.

زندگینامه علمى دانشمندان اسلامى، ص ۳۲۱-۳۰۵



۱-الکنى و الالقاب، ج ۱، ص ۷۶٫

۲-لغت نامه دهخدا، ج ۲، ص ۴۶۱