زندگینامه شیخ حامد بیسارانى«کاتب‌الاسرار»

 ملقب به کاتب‌الاسرار، عارف و فقیه شافعى و شاعر کُرد. او بین سالهاى ۱۲۲۵ تا ۱۲۳۰ در روستاى بیساران (در حوالى سنندج) یا در قریه کَکْلی‌آوا به دنیا آمد و پس از فراگیرى مقدمات علوم دینى و ادبى نزد پدرش، ملاعلى، براى ادامه تحصیل به سنندج و دیگر شهرهاى کردستان سفر کرد و اجازه تدریس گرفت (رجوع کنید بهمدرّس، ص ۱۴۷ـ۱۴۸؛ مردوخ روحانى، ج ۱، ص۴۵۰ـ۴۵۱).

حامد بیسارانى تحت ارشاد محمدصدیق نقشبندى، از خلفاى خالدِ شهرزورى، به طریقت مجددیه* نقشبندیه روى آورد و بعد از درگذشت وى به خدمت شیخ‌عثمان سراج‌الدین پیوست (رجوع کنید به حامد بیسارانى، گ ۶ـ۸) و پس از چندى سلوک، شیخ او را با لقب کاتب‌الاسرار، منشى مخصوص خود کرد (مدرّس، ص ۱۴۸؛ مردوخ روحانى، ج ۱، ص ۴۵۲).

شیخ عثمان در زمان اقامتش در خانقاه مولانا خالد (ح ۱۲۵۰ـ۱۲۶۰) در سلیمانیه، ملاحامد را به همراه داشت (مدرّس، همانجا).

رحلت

حامد بیسارانى، افزون بر استادش، از افکار خالد نقشبندى* و شیخ‌احمد سرهندى*، نیز تأثیر پذیرفته و به عرفان مولوى* و ابن‌عربى* توجهى ویژه داشته است. او پس از مرگ شیخ‌عثمان (۱۲۸۳)، در خدمت فرزندان وى باقى ماند تا اینکه، احتمالاً در ۱۳۱۲، در بیاره درگذشت (مدرّس، ص ۱۴۹).

حامد بیسارانى به استنساخ کتابها (رجوع کنید به حامد بیسارانى، گ ۲ـ۳؛ مدرّس، ص ۱۴۸؛ حیرت سجادى، ص ۲۱۶)، تدریس و وعظ می‌پرداخت و شعر هم می‌سرود (رجوع کنید به حامد بیسارانى، گ ۲۴۱ـ۲۴۲؛ مدرّس، ص ۱۴۸ـ۱۴۹؛ مردوخ روحانى، ج ۱، ص ۴۲۶، ۴۵۱ـ۴۵۲).

آثار

آثار او عبارت‌اند از:

۱) شرح مثنوى مولوى، در سه جلد، که آن را در ۱۲۸۱ به پایان برده و در آن از جواهرالاسرار و زواهر الانوار تاج‌الدین حسین خوارزمى* تأثیر پذیرفته است (براى نسخه‌هاى آن رجوع کنید به مدرّس، ص ۱۴۸).

۲) ریاض المشتاقین، به فارسى، در مناقب مولانا خالد شهرزورى و شیخ‌عثمان سراج‌الدین و شیخ‌احمد سرهندى، مشتمل بر مقدمه و سه روضه و خاتمه. حامد بیسارانى این اثر را با اجازه شیخ‌عثمان نگاشته است (رجوع کنید به گ ۵).

۳) عقیده ایمان و اسلام، منظومه‌اى به کُردى اورامانى که عبدالکریم مدرّس آن را به کُردى سورانى ترجمه و منتشر کرده است (مدرّس، همانجا؛ مردوخ روحانى، ج ۱، ص ۴۵۳).

۴) شرح منظومه ابن‌رسلان، به فارسى، در فقه و عقاید.

۵) حواشى بر منظومه گلشن راز شبسترى، به فارسى.

۶) شرح منظومه الزبّده، به فارسى، در فقه شافعى.

۷) شرح منظومه رَفْع الخفا فى شرح ذات الشفاء، اثر حاج سردشتى هزارمیردى، در سیرت پیامبر اکرم، به فارسى (رجوع کنید به مدرّس؛ مردوخ روحانى، همانجاها).



منابع :
(۱) حامد بیسارانى، ریاض‌المشتاقین، نسخه عکسى کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى، ش ۳۴۵۶۶؛
(۲) عبدالحمید حیرت سجادى، شاعران کرد پارسی‌گوى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۳) عبدالکریم مدرس، علماؤنا فى خدمهالعلم و الدین، چاپ محمدعلى قره‌داغى، بغداد ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) بابا مردوخ روحانى، تاریخ مشاهیرکرد، ج ۱، تهران ۱۳۶۴ش.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۱۲ 

زندگینامه محمدیوسف بیانی خوارزمی(۱۳۰۲-۱۲۷۴ش)

 محمدیوسف فرزند باباجان بیگ ، مترجم ، تاریخنگار، شاعر و خوشنویس سده سیزدهم . در ۱۲۷۴ ش / ۱۸۵۸ در روستای «بدرخان » از حوالی شهر خیوه به دنیا آمد و در ۱۳۰۲ ش / ۱۹۲۳ در خوارزم وفات یافت ( د. ازبکستان ، ج ۲، ص ۲۴؛ د. تاجیکی ، ج ۱، ص ۳۴۹). پدر بیانی ، نوه «التوآذرخان »، خان خوارزم (۱۲۱۹ـ۱۲۲۱/ ۱۸۰۴ـ ۱۸۰۶) بود (بیانی خوارزمی ، ۱۹۹۱، ص ۱۸۴؛ د. ازبکستان ، همانجا).

وی پس از دبیرستان ، در مدرسه های عالی به تحصیل تاریخ ، ادبیات و پزشکی پرداخت و در انواع خط بخصوص ثلث ، کوفی ، ریحانی و شکسته مهارت یافت . آثاری از خط وی در کتابخانه ها در دست است . بیانی به شاعری نیز پرداخت و در گونه های سنتی شعر ترکی و فارسی طبع آزمایی کرد؛ دو نسخه دستنویس از دیوان اشعار او (به شماره های ۱۱۲۰، ۶ر۶۶۶۶) در پژوهشگاه خاورشناسی «بیرونی » تاشکند موجود است ( > فرهنگستان علوم ازبکستان < ، ج ۷، ص ۲۰۷ـ ۲۰۸).

شعرهای فارسی او در خلال آثار منثورش ، در جُنگها و بیاضها، از جمله در گنجینه دستنویسهای «میرزایف » در فرهنگستان علوم تاجیکستان (نسخه های خطی ش ۲۳۳۳، ۱۸۵۳، ۶۷۵) نقل شده است ( > فرهنگستان علوم تاجیکستان < ، ج ۵، ص ۲۰، ۱۱۰، ۱۷۹). وی موسیقی شناس و موسیقیدان هم بود، بویژه سازهای تنبور و کمانچه را خوب می نواخت ( د.ازبکستان ، همانجا).

به گفته ای ، منصبی در دربار نداشت (بیانی خوارزمی ، ۱۹۶۲، ص ۳)، ولی به قولی دیگر، از مقربان دربار و دیوان بیگی بود ( > مشرق زمین بوستان حکمت < ، ص ۳۵۸). بیانی ، که از مردان روشنفکر زمان خود بود،

دو اثر مهم دارد که عبارت است از:

شجره خوارزمشاهی (۱۳۲۹ـ۱۳۳۲/ ۱۹۱۱ـ۱۹۱۴)، درباره سرزمین خوارزم از زمان استیلای مغول تا ابتدای سده بیستم که دو نسخه خطی از آن در فرهنگستان علوم ازبکستان (شماره های ۲۷۴ و ۹۵۹۶) نگهداری می شود و متن مختصرش چاپ و نشر شده است ؛

تاریخ خوارزم که در تکمیل وقایع کتاب نخست نوشته شده و هشت باب (از شانزده باب ) آن اکنون در دست نیست (بیانی خوارزمی ،۱۹۹۱، ص ۱۷۸؛ د. ازبکستان ، همانجا).

بخش عمده آثار بیانی را ترجمه تشکیل داده است .

در ۱۳۱۹/۱۹۰۱ کتاب صحایف الاخبار درویش احمد رااز عربی به ترکی و

در ۱۳۳۴/۱۹۱۵ شیبانی نامه کمال الدین بناییِ هروی * را از فارسی به ترکی برگرداند.

از ترجمه های ارزنده او تاریخ طبری است که بر پایه تحریر فارسی بلعمی به ترکی صورت گرفته است ( د. ازبکستان ؛ د. تاجیکی ، همانجاها).

راجع به روزگار و آثار بیانی و بویژه خدماتش در تاریخنگاری ، به کتابی با نام آثار تاریخی مؤنس ، آگهی وبیانی ، که به قلم دکتر منیروف ، در ۱۳۳۹ ش /۱۹۶۰ در تاشکند منتشر شده است ( د.ازبکستان ، همانجا)، می توان مراجعه کرد.



منابع :

(۱) Akademii nauk Tadz §ikeska ¦y, Katala ¦g Va ¦sta ¦c §nikh ruka ¦pisey Akademii nauk Tadz §ikska ¦y SSR, vol.5, ed. A. M. Mirzoeva and A. E. Bertelsa, Dushanbe 1974;
(۲) Akademii nauk Uzbekska ¦y, Sa ¦branie va ¦sta ¦c §nikh ruka ¦pisey Akademii nauk Uzbekska ¦y SSR, vol.7, ed. A. Yrunbaeva and L. M. Epifanovoy, Tashkent 1964;
(۳) Mohammad Yusu ¦f Baya ¦n ¦âKha ¦razm ¦â, Ghazallar, ed. S. Ghan ¦âyewa ¦, Tashkent 1962;
(۴) idem, Shajara-ye Kha ¦razmsha ¦h i ¦, ed. Nus ¤rat Alla ¦h Jum ـ ayuf and Ik ¤bala ¦y Az ¦âza ¦wa, Tashkent 1991;
(۵) Ensiklopediya ¦yi Sa ¦vetii Ta ¦jik , vol. I, Dushanbe 1978;
(۶) Mashrik ¤zamin-h ¤ikmat bu ¦sta ¦ni , trans. and compiled by H amidjan Hamidi and Mahmud Hasani , Tashkent 1997;
(۷) Uzbek Savet Ensiklopediyasi, Tashkent 1971-1980.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۵ 

زندگینامه محمد بقای سهارنپوری (متوفی۱۰۹۴ه ق)

 شیخ محمد، شاعر، نویسنده و مورّخ فارسی زبان شبه قاره ، متخلص به بقا. نخستین نیای او، خواجه ضیاءالدین ، از اخلاف خواجه عبداللّه انصاری ، ازهرات به هندوستان رفت و در ۷۵۴ به دربار فیروزشاه تغلق (حک : ۷۵۲ـ۷۹۰) پیوست .

فرزندان خواجه ضیاء نیز در سهارنپور اقامت کردند و محمد بقا در ۱۰۳۷ در همانجابه دنیا آمد (ریو، ج ۳، ص ۸۹۰). ابتدا شاگرد پدرش ، غلام محمد، بود (همانجا)، سپس از شیخ نورالحق دهلوی * (حسنی ، ج ۵، ص ۳۷۳) و شیخ عبداللّه سَرهِندی ، معروف به میانْ حضرت ، علم آموخت (ریو، همانجا؛ آفتاب اصغر، ص ۴۸۹).

پس از پایان تحصیل ، در زادگاهش به تدریس پرداخت (آفتاب اصغر، همانجا)، سپس به غضنفرخان و برادرش ارسلان خان و نیز افتخارخان میرخان سامان ، که از امرای اورنگ زیب بودند، نزدیک شد (حسنی ، همانجا)، و با اصرار افتخارخان به دربار اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) راه یافت و به سمت وقایع نگاری و بخشی * دولت منصوب (ریو، آفتاب اصغر، همانجاها؛ منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱۰، ص ۱۲۴)، و مقرب درگاه بختاورخان * (از ندیمان اورنگ زیب ) شد (حسنی ، همانجا).

بقا به طریقت نقشبندیه گرایش داشت (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، ج ۱، ص ۱۴ ) و مرید شیخ محمد معصوم سِرهندی * (متوفی ۱۰۷۹)، فرزند شیخ احمد سرهندی * (متوفی ۱۰۳۴) معروف به مُجَدِّدِ اَلفِ ثانی ، بود (ریو؛ آفتاب اصغر، همانجاها؛ شفیع ، ج ۴، ص ۷۳ـ۷۴). او علومی چون تاریخ ، هیئت ، حساب و جَفر نیز می دانست (حسنی ، همانجا). بختاورخان (ج ۲، ص ۵۵۴) او را جزو کسانی که در تاریخ و نظم و نثر بی همتا بوده اند ذکر کرده است . صبا (ص ۱۱۵) نمونه ای از اشعار او را آورده است .

بقا در سالهای آخر عمر از خدمات دولتی کناره گرفت و در حوالی زادگاهش اقامتگاهی به نام «بقاپوره » بنا نهاد و در ۱۰۹۴ در همانجا درگذشت (آفتاب اصغر، همانجا).

آثار

از آثار او مرآتِ جهان نما به فارسی در دست است که تاریخی عمومی از ابتدا تا روزگار اورنگ زیب است (همان ، ص ۴۹۰). این کتاب نسخه مفصلتری از مرآه العالم بختاورخان * است و محمد بقا قبل از اتمام آن درگذشته است (استوری ، ج ۲، ص ۶۳۱؛ منزوی ، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۱۰، ص ۱۲۶). پس از مرگ بقا، محمدرضا (برادر او) ومحمد شفیع (خواهرزاده او) آن را گرد آوردند (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، همانجا).

نسخه محمد شفیع مشتمل بر مقدمه ، هفت «آرایش » (باب ) و خاتمه است که در ۱۰۹۵ آن را به پایان رسانده است ، اما نسخه محمدرضایازده «آرایش » دارد (استوری ، همانجا؛ منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۶، ص ۴۱۹۸). این کتاب دارای متنی الحاقی مشتمل بر تراجم شعرا به ترتیب الفباست ، ازینرو آن را تذکره الشعرا نیز گفته اند (گلچین معانی ، ج ۲، ص ۷۷۸). از این کتاب ، نسخ خطی متعددی موجود است ( رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۶، ص ۴۱۹۸ـ۴۱۹۹).

محمد شفیع و محمدرضا، که پس از مرگ بقا مرآتِ جهان نما را گردآوردند، مدعی شدند که بقا مؤلف مرآه العالم و دیگر آثار منسوب به بختاورخان است (بختاورخان ، مقدمه ساجده س . علوی ، همانجا)، اما به تصریح بختاورخان (ج ۲، ص ۵۵۴)، بقا در تألیف مرآه العالم همکار او بوده است (برای اختلاف بحث درباره مؤلف مرآه العالم و دیگر آثار منسوب به بقا رجوع کنید به بختاورخان ).

شاید به سبب گفته های محمد شفیع و محمدرضا و شباهت میان مرآت جهان نما و مرآه العالم است که محققانی چون استوری ، الیوت و عبدالمقتدر، به اشتباه ، مرآه العالم را به بقا نسبت داده اند (آفتاب اصغر، ص ۴۴۹).



منابع :

(۱) چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری ، ترجمه یو. ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۲) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ ش ؛
(۳) محمد بختاورخان ، مرآه العالم : تاریخ اورنگ زیب ، چاپ ساجده س .علوی ، لاهور ۱۹۷۹؛
(۴) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر ، حیدرآباد دکن ۱۳۸۲ـ۱۴۱۰/۱۹۶۲ـ۱۹۸۹؛
(۵) محمد شفیع ، مقالات مولوی محمد شفیع راجع به هنروران و خط و خطاطان ، لاهور ۱۹۷۲ـ۱۹۸۱؛
۶- محمد مظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۷) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛
(۹) همو، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛

(۱۰) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه ظهیرالدین ابوالحسن علی بیهقی(متوفی۵۶۵ه ق)«ابن فندق»

ظهیرالدین ، ابوالحسن علی بن ابی القاسم زید مشهور به ابن فُندُق و فرید خراسان ، عالم ، تاریخنگار، ادیب ، منجّم ، متکلم ، فقیه و شاعر سده ششم . ابن خلّکان (ج ۳، ص ۳۸۷) و ابن فوطی (ج ۱، ص ۳۸۲) نام او را شرف الدین ضبط کرده اند. تاریخ تولد او بدرستی روشن نیست ، ولی به احتمال زیاد در حدود۴۹۰ باشد. یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۱۹ـ۲۲۰) به نقل از مشارب التجارب و غوارب الغرائب بیهقی ، زادروز او را ۲۷ شعبان ۴۹۹ یاد کرده است و نویسندگان بعدی (صفدی ، ج ۲۱، ص ۱۲۲؛ ذهبی ، ج ۲۰، ص ۵۸۵) به پیروی از یاقوت همین سال را آورده اند که درست نیست ، زیرا به نوشته خود وی در تاریخ بیهق (ص ۱۳۲)، در ۵۰۰ به هنگام کشته شدن فخرالملک ، کودکی بوده که به مکتب می رفته و آن تاریخ را به یاد داشته است (نیز رجوع کنید به قزوینی ، ج ۲، ص ۷۸، پانویس ۱). از طرفی فصیح خوافی در ذیل رویدادهای ۵۴۴ او را ۵۴ ساله خوانده است (ج ۲، ص ۲۴۲). همچنین ، بیهقی با محمد شهرستانی (متوفی ۵۴۸)، نویسنده الملل والنحل ، همروزگار بوده است (بیهقی ، ۱۳۶۵، ص ۱۴۱ـ۱۴۳).

بیهقی از خاندان حاکمیان و فُندقیان شهر سیوار در اَلِشْتانِ بُست بود که نسب خود را به خُزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین از قبیله اوْس می رساندند (بیهقی ، ۱۳۸۸، ص ۱۷۴؛ همو، ۱۴۰۹، ص ۲؛ یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۱۹). ازینرو در پاره ای منابع لقب اوسی ، انصاری و خزیمی را بر او افزوده اند ( رجوع کنید به ذهبی ، همانجا). نیاکانش در دوره غزنویان و سلجوقیان مناصِب مختلف مذهبی و دیوانی داشتند. پدرش امام ابوالقاسم زید بن محمد بیش از بیست سال در بخارا می زیست و جدش شیخ الاسلام ابوسلیمان محمدبن حسین بن فندق در ۴۲۰ در نیشابور دیده به دنیا گشود و خطیب وقاضی آن شهر بود و در همانجا در ۵۰۱ درگذشت ( د.ا.ترک ، ذیل مادّه ).

بیهقی در کودکی به همراه پدرش از سبزوار به قریه شِشتَمَد کوچ کرد و در آنجا به خواندن کتابهای ادبی پرداخت (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۰). در ۵۱۴ تا ۵۱۶ در نیشابور از استادانی چون احمدبن محمد میدانی ، نویسنده السامی فی الاسامی ، ابوجعفر مقری ، امام جامع نیشابور و مؤلف ینابیع اللغُه ، و امام محمد فَزاری و امام حسن بن یعقوب بن احمد قاری (بیهقی ، ۱۴۰۹، همانجا؛مرعشی ، ج ۱، ص ۱۴۹ـ۱۵۱) کسب علم کرد. وی در بسیاری از آثار خود از ایشان تأثیر پذیرفته است (برای دیگر استادان او رجوع کنید بهمرعشی ، همانجا). در جمادی الا´خره ۵۱۷ پدرش درگذشت و او سال بعد به مرو رفت و نزد تاج القضاه ابوسعید یحیی بن عبدالملک فقه خواند. در حدود ۵۲۱ در مرو در مدرسه ابی سعد و مسجد جامع ، مجلس وعظ داشت .

در ۵۲۱ از مرو به نیشابور رفت و آنگاه عازم زادگاه خود شد و مدت سه ماه در آن دیار ماند و در آنجا به دیدار شهاب الدین محمدبن مسعود که نخست والی ری و سپس مباشر مملکت شده بود نایل آمد و میان او و شهاب الدین پیوند خویشاوندی برقرار شد (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۰ـ۲۲۲). در جمادی الاولی ۵۲۶ قاضی بیهق شد (همان ، ج ۱۳، ص ۲۲۲) و چندماهی در این سمت باقی ماند. در شوال همان سال به ری رفت و تا جمادی الاولی سال بعد در آنجا بود و به حساب و جبر و مقابله نظرانداخت . بیهقی پس از بازگشت از ری به خراسان ، حساب و جبر و مقابله را نزد عثمان بن جاذوکار تکمیل کرد (همان ، ج ۱۳، ص ۲۲۳؛نفیسی ، ص ۳۳۸) و پس از خواندن کتابهایی در احکام نجوم در این صناعت شهره گشت .

در ۵۲۹ به بیهق بازگشت و در ۵۳۰ نزد قطب الدین محمد مروزی ملقب به طبسی نصیری به سرخس رفت و حکمت فراگرفت و تا ۵۳۲ نزد او بود و آنگاه به نیشابور آمد و در ۵۳۶ به بیهق بازگشت . در رمضان سال بعد در مساجد نیشابور مجلس تدریس و خطابه برپا کرد و تا ۵۴۹ در آنجا ماند (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۲ـ۲۲۴؛نفیسی ، همانجا). در صفر ۵۴۳ که بیهقی نزد سلطان سنجر (حک : ۵۱۱ ـ ۵۲۲) بود، دمتریوس ، پادشاه ابخاز (گرجستان )، با ارسال نامه سؤالاتی به دو زبان عربی و سریانی ، احتمالاً در مباحث مذهبی ، مطرح کرد.

چنانکه بیهقی در تاریخ خود (ص ۲۸۳) می گوید این پرسشها را به تقاضای سلطان سنجر به همان دو زبان پاسخ گفت که نشان دهنده تسلط وی بر زبانهای فارسی ، عربی و سریانی است . با اینهمه ، در زندگینامه شخصی بیهقی که در مشارب التجارب ارائه شده است و به سال ۵۴۹ که بیهقی در نیشابور بوده منتهی می شود، هیچ نشانی از این واقعه و نیز از دیدار بیهقی و پدرش با عمر خیام نیست ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوّم ، ذیل مادّه ). اما بیهقی در تاریخ حکماءالاسلام (ص ۱۲۲ـ ۱۲۳) از نخستین ملاقات خود با خیام در ۵۰۷ (۵۰۵ رجوع کنید بهقزوینی ، ج ۲، ص ۸۵) و دو سؤال خیام از او، درباره بیتی از حماسه و یک موضوع هندسه ، یاد کرده است .

رحلت

بیهقی در ۵۶۵ در بیهق درگذشت (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۱۹).

مذهب

منابع بروشنی به مذهب او اشاره نکرده اند، گروهی او را شافعی و گروهی شیعه می دانند (دهخدا، ذیل «علی بیهقی »؛کحاله ، ج ۷، ص ۹۶). در طبقات الشافعیه سبکی نام او ذکر نشده است . چنین به نظر می رسد که سبکی او را شافعی نمی دانسته است (مهدوی دامغانی ، ص ۷۱). علمای شیعه بیهقی را از بزرگان شیعه امامیه و از مشایخ ابن شهرآشوب (متوفی ۵۸۸) دانسته اند. ابن شهرآشوب در معالم العلماء (ص ۵۱ـ۵۲) و مناقب (ج ۱، ص ۱۲) از پدر بیهقی و کتاب حلیه الاشراف او که پسرش دستنوشتی از آن در دسترس وی گذارده است یاد کرده و او را در زمره استادان خود برشمرده است .

عبدالجلیل قزوینی (ص ۲۱۲) نیز او را در شمار بزرگان شیعی آورده است . به گفته نفیسی ، در جوامع احکام النجوم نام خلیفه سوم با تعریض آمده و این مهمترین دلیل شیعه بودن بیهقی است (ص ۳۴۳)، اما محمد فؤاد کوپریلی با رد این نکته آن را افزوده یکی از کاتبان شیعه می داند ( د. ا. ترک ، همانجا). سبک و روش بیهقی در سرگذشتها و روایتهای تاریخ بیهق نشانه شیعی ندارد و بارها ابوحنیفه را امام ابوحنیفه می نویسد و از او حدیث روایت می کند (ص ۱۷۸،۲۵۲، ۴۶۷، ۴۷۲).

وی در تاریخ بیهق (ص ۲) پس از درود بر پیامبر، عبارت «آل و اولاد او پاکان و گزیدگان » را می آورد و در جوامع احکام النجوم پس از نام پیامبر عبارت «وآله الاخیار» و در لباب الانساب (ص ۱۷۶) عبارت «علی آله … و اهل بیته …» را که رنگ شیعی دارد می آورد، و این در حالی است که در تاریخ حکماءالاسلام (ص ۱۴) عبارت «علی اصحابه و خلفائه الراشدین من بعده » را ذکر می کند. شگفت اینجاست که در معارج نهج البلاغه (ص ۲) که جای آشکار ساختن مذهب شیعی است ، پس از درود بر پیامبر عبارت «و علی اصحابهِ الصِّدّیقِ والفاروقِ و ذِی النّورینِ و المرتضی تحیّات …» را می آورد که جز از یک حنفی یا شافعی برنمی خیزد (دانش پژوه ، ش ۳، ص ۱۹۰ـ۱۹۱).

عبدالجلیل قزوینی (ص ۲۰۲) سبزوار را در شمار شهرهای شیعی ذکر می کند، اما بیهقی در تاریخ (ص ۴۷۲) می نویسد که در ۴۶۴ در آن شهر مسجدی برای پیروان ابوحنیفه ساخته اند و نیز از چهار مدرسه ای که خواجه ابوالقاسم علی بیهقی برای حنفیان ، شافعیان ، کرّامیان وعدلیان و زیدیان ساخته ، یاد کرده است (ص ۳۳۶). از نوشته های او چنین برمی آید که نیاکان او با عباسیان و دربار غزنویان و سلجوقیان پیوند داشته و با خواست آنان به پایگاههای بلندی رسیده و با دانشمندان سنی آشنا بوده اند.

خود بیهقی هم می نویسد که کتابهای علمی و ادبی را نزد استادان سنی خوانده ( رجوع کنید بهد.ا.د.ترک ، ذیل مادّه ) و به کمال رسیده است . کردعلی در کنوزالاجداد (ص ۲۸۹)، برهمین اساس بیهقی را سنی دانسته است . گزارشهای بیهقی در تاریخ بیهق و لباب الانساب ، مگر آنچه که از ارشاد شیخ مفید می آورد، هیچ رنگ شیعی ندارد. فصیح خوافی او را حنفی دانسته (همانجا) و گذشته از این نیاکان مادری او حنفی بوده و پدران او نیز به گواهی سرگذشت آنان بایستی سنی باشند. پس به ضرس قاطع نمی توان گفت که وی شیعی است ، هرچند که از سخنان او گرایش به خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هویداست ، بویژه آنکه در تاریخ بیهق از سادات به بزرگی یاد کرده و در لباب الانساب نسب این خاندان را آورده است (بیهقی ، ۱۳۸۸، ص ۴۳۹؛دانش پژوه ، ش ۵، ص ۳۵۴).

آثار .

بیهقی آثار زیادی در تاریخ ، فقه ، کلام ، فلسفه ، ریاضیات ، نجوم و انساب به زبانهای فارسی و عربی دارد. یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۵ـ۲۲۹) به نقل از مشارب التجاربِ بیهقی ، ۷۴ عنوان کتاب از او یاد کرده و خود دو عنوان بدانها افزوده است ( رجوع کنید به بیهقی ، جوامع احکام النجوم ، ص ( ۱ ) ). در میان این آثار، کتابهای زیر به تصریح خود بیهقی به فارسی است :

الرسائل ،

نصائح الکبراء ، عُقُودالمَضاحِک ،

حِصص الاَصفیاء فی قِصَصِ الانبیاء علی طریق البُلَغاء (یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۶، ۲۲۸).

ابن شهرآشوب (۱۳۸۰، ص ۵۱ ـ ۵۲)، فصیح خوافی (همانجا) و حاجی خلیفه (ج ۱، ستون ۲۸۹، ۶۰۹، ۶۱۰، ۶۳۴، ۷۴۷، ۸۲۱، ج ۲، جاهای متعدد) و اسماعیل پاشا بغدادی (ج ۱، ستون ۳، ۳۶، ۵۳، ۶۵، ۶۶ و جاهای دیگر؛ج ۲، جاهای متعدد) آثار دیگری را که در فهرست یاقوت نیامده و احتمالاً بیهقی آنها را پس از مشارب التجارب نوشته است نام برده اند (برای فهرست کامل آثار رجوع کنید به بیهقی ، ۱۳۸۸، مقدمه ، ص ۶۵-۶۲ ؛نفیسی ، ص ۳۴۵ـ ۳۴۷).

از جمله آثار بسیار معروف او ذیلی است بر تاریخ یمینی (بیهقی ، ۱۳۸۸، ص ۳۱) به نام مشارب التجارب و غوارب الغرائب در چهار مجلد به زبان عربی ( رجوع کنید به بیهقی ، ۱۳۸۸، مقدمه ، ص ۵۸-۵۷ ؛همو، ۱۳۶۵، ص ۱۶۹) که مشتمل بوده است بر رویدادهای تاریخی ایران در طول ۱۵۰ سال ، از ۴۱۰ که تاریخ یمینی ختم می شود، تا حدود ۵۶۰٫ به دیگر سخن این کتاب تقریباً تمام تاریخ دوره غزنویان و سلجوقیان و نیمه نخست دوره خوارزمشاهیان را شامل بوده است . ابن اثیر در رویدادهای ۵۶۸ درباره تاریخ خوارزمشاهیان از کتاب مشارب مطالبی نقل کرده است (ج ۱۱، ص ۳۸؛رجوع کنید به بارتولد، ص ۳۱، پانویس ۶).

همچنین جوینی (ج ۲، ص ۲۱) در تاریخ خوارزمشاهیان از کتاب بیهقی نقل کرده ، ولی آن را ذیل تجارب الامم ابوعلی مسکویه پنداشته است . حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (ص ۶) مشارب را در زمره منابع خود برشمرده که روشن می سازد این کتاب تا سده هشتم موجود بوده است ( رجوع کنید بهقزوینی ، ج ۲، ص ۸۳ ـ۸۴). از کتابهای معروف او در تاریخ شعرا، وَشّاح دُمْیَه القصر یا وشّاح دُمْیَه (بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۵۵۸)، ذیلی بر دُمیه القصر باخرزی ، است . ابن خلّکان (ج ۳، ص ۳۸۷) و یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۶) بدان اشاره کرده اند و حاجی خلیفه (ج ۲، ستون ۲۰۱۱) این کتاب را با عنوان وشاح دُمیه القصر و لِقاح روضه العصر ذکر کرده است و گویا نام کامل کتاب همین بوده است (قزوینی ، ج ۲، ص ۷۹).

از آثار بیشمار او تنها هفت اثر باقی مانده است :

۱) تاریخ بیهق . کتابی تاریخی به فارسی ، درباره تاریخ بیهق و زندگینامه بزرگانی که بدانجا منسوب اند ( رجوع کنید به تاریخ بیهق * ).

۲) جوامع احکام النجوم . کتابی به زبان فارسی در ده فصل . بیهقی در مقدمه این کتاب درباره شرح حال خود اطلاعاتی می دهد و آثار مختلف خود را نام می برد (بیهقی ، جوامع ، ص ( ۱، ۳ ) ). وی همچنین درباره این کتاب می نویسد که احکام نجوم را از ۲۵۷ کتاب خلاصه کرده و بدون تکرار نگاشته است (همان ، ص ( ۲ ) ؛حسینی ، ج ۱۶،ص ۲۱۰).

بیهقی جوامع را در عین انکار احکام نجوم به خواهش دوستان خود نوشته است (بیهقی ، همان ، ص ( ۱ ) ). این کتاب فواید ادبی و تاریخی بسیار دارد، چنانکه از ابوریحان بیرونی و ابن فرخان طبری و کوشیار گیلی که از منجمان معروف پیش از وی بوده اند مطالب بسیار نقل کرده است . او در فصل پایانی شرح مفصلی درباره کتابهایی که در احکام تحویل سال و زیجها نوشته اند آورده است (نفیسی ، ص ۳۳۶). این اثر که از نظر علمی و تاریخی دربرگیرنده اطلاعات ارزشمندی است ، تسلط بیهقی را در این زمینه نشان می دهد. نسخه های بسیاری از این کتاب در دست است (منزوی ، ج ۱، ص ۲۸۴؛
حسینی ، ج ۱۶، ص ۲۱۰ـ۲۱۱).

۳) تَتَّمه صِوان الحکمه یا تاریخ حکماء الاسلام . کتابی در زندگینامه حکمای اسلام . این کتاب تتمه و ذیلی است بر صِوان الحکمه ابوسلیمان محمدبن طاهر سجستانی (متوفی ۳۹۱)، از علمای سده چهارم ، و به احتمال زیاد پس از ۵۵۸ نوشته شده است . هدف اصلی نویسنده از نگارش آن جمع گفته ها و شرح زندگی حکما و فلاسفه مشرق ، مانند خراسان و ماوراءالنهر و پیرامون آن ، بوده است و اطلاعات تاریخی آن در بسیاری موارد در دیگر منابع یافت نمی شود، مانند شرح حال حکیم عمر خیام (قزوینی ، ج ۲، ص ۹۶ـ ۹۸؛رجوع کنید به شفیع ، ص ۵۸۴ ـ۶۰۰).

چاپ انتقادی این اثر، که حاصل مقابله پنج نسخه مختلف بوده ، به کوشش محمد شفیع ، در ۱۳۵۱ در لاهور منتشر شده است . پس از آن محمد کردعلی این کتاب را با نام تاریخ حکماءالاسلام در ۱۳۲۵ ش / ۱۹۴۶ در دمشق چاپ کرده است . شمس الدین محمدبن محمود شهرزوری اطلاعات این کتاب را که در هیچ مأخذ دیگر یافت نمی شود، در فاصله سالهای ۵۸۶ ـ۶۱۱ در نزهه الارواح تلخیص کرده ، ولی از منبع آن نام نبرده است (قزوینی ، ج ۲، ص ۸۸). اطلاعاتی که بیهقی درباره حکمای ایران ، از ابن سینا به بعد، داده بسیار ارزشمند است (بیهقی ، ۱۹۴۶، ص ۵۲).

نام حقیقی کتاب ، در نسخه یاد نشده ، اما یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۷) و ابن خلّکان ، در زندگینامه ابن سینا ، این کتاب را تتمّه صوان الحکمه نامیده اند (قزوینی ، ج ۲، ص ۹۹). تتمه که از دیدگاه تاریخ فلسفه اثر مهمی به شمار می رود، در آغاز سده هشتم توسط ناصرالدین بن عمده الملک منتجب الدین منشی یزدی با عنوان دُره الاخبار و لمعه الانوار و به نام غیاث الدین محمدبن رشیدالدین فضل الله به فارسی ترجمه شد. این ترجمه نخست به کوشش محمد شفیع در لاهور و سپس در ۱۳۱۸ ش با پاره ای تصحیحات و حواشی در تهران در مجله مهر، ضمیمه سال پنجم به چاپ رسید،

اما این ترجمه کامل نیست ، زیرا از ۱۱۱ شرح حال در متن عربی ، ۱۰۷ مورد و برخی از آنها نیز به اختصار ترجمه شده است (بیهقی ، ۱۳۱۸ ش ، مقدمه ، ص ط ، یا). بیهقی این کتاب را با شرح حال سیداسماعیل گرگانی نویسنده ذخیره خوارزمشاهی به پایان رسانده است ، اما مترجم فارسی با افزودن ضمیمه ای به آن ، شرح زندگانی شهاب الدین سهروردی ، امام فخررازی ، خواجه نصیر طوسی و خواجه رشیدالدین فضل الله را که پس از او آمده اند به اصل کتاب افزوده است (همان ، ص ۱۰۲ـ ۱۱۸).

۴) لباب الانساب . کتابی است به عربی در دو جلد. یاقوت حموی (ج ۱۳، ص ۲۲۹) از این کتاب یاد می کند.این اثر در ۵۵۸ تألیف شده و در باب انساب سادات است . از مقدمه آن چنین برمی آید که بیهقی کتاب دیگری به نام التعریف بالانساب در همین موضوع نگاشته است (د.ا.ترک ، همانجا). این کتاب براساس چهار نسخه (بیهقی ، ۱۴۱۰، ج ۱، مقدمه ، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳) در دو جلد به کوشش مهدی رجائی در ۱۴۱۰ در قم به چاپ رسیده است .

۵) معارج نهج البلاغه . کتابی است به زبان عربی تألیف ۵۵۲ (بیهقی ، ۱۴۰۹، ص ۴۶۸). مؤلف در این اثر به خواهش ابوالقاسم علی حونقی نیشابوری به شرح نهج البلاغه پرداخته است . بیهقی نهج البلاغه را در ۵۱۶ نزد امام زاهد حسن بن ابی یوسف یعقوب بن احمد قاری نیشابوری خواند. او با اینکه از نوشته احمدبن محمد وَبَری خوارزمی (همان ، ص ۲،۴ـ۹،۳۷، ۳۹ و جاهای دیگر)، متکلم و شارح نهج البلاغه مطالبی می آورد، اما می گوید که قبل از من کسی این کتاب را شرح نکرده است . به گفته آقابزرگ (ج ۲۱، ص ۱۸۴) شرح بیهقی نخستین شرح کامل نهج البلاغه است وگرنه پیش از او وَبَری مشکلات آن را شرح کرده بوده است .

در این اثر، بیهقی در واژه شناسی پیرو ابن فارس و طبرسی است و ریشه ها را دارای معانی اصلی می داند و همه مشتقات را به آن برمی گرداند (بیهقی ، ۱۴۰۹، ص ۱۴، ۳۳۸ـ۳۳۹، مقدمه دانش پژوه ، ص ۵). او در این کتاب شعرا را می ستاید و از امرؤالقیس چندین بار یاد می کند (همان ، ص ۱۵۹، ۱۹۵، ۲۷۲) و از اخطل ، جریر، اعشی ‘، زهیربن ابن سلمی ، عجّاج ، فرزدق ، نابغه ذَبیانی و نابغه جعدی نام می برد (همان ، ۲۱۵،۲۱۷،۴۶۱). این کتاب در ۱۴۰۲ به کوشش محمدتقی دانش پژوه با مقدمه ای سودمند در قم به چاپ رسیده است .

۶) ازهارالریاض المریعه و تفاسیرالفاظ المحاوره والشریعه . کتابی است در امثال به زبان عربی . این کتاب در معارج (ص ۱۹۶) به نام ازاهیرالرّیاضِ المونقه یاد شده است . نسخه ای از آن در کتابخانه سلیمانیه بخش شهید علی پاشا به شماره ۲۵۸۹ موجود است ( د.ا.د.ترک ، همانجا).

۷) غررالامثال ودررالاقوال . کتابی در امثال به زبان عربی است . نسخه ای از آن در کتابخانه دانشگاه لیدن به شماره ۳۹۰ در ۲۵۲ برگ موجود است . این دستنویس که آغاز و انجام آن افتاده ، در دو بخش است و بیهقی آن را به نام یمین الدوله ابوعلی احمدبن اسماعیل صفی کرده است . مثلها در آن به ترتیب تهجی آمده و جلد نخست آن از «الف » تا «ط » و جلد دوم از «ع » تا «ل » است (بیهقی ، ۱۴۰۹، مقدمه ، ص ۹ـ۱۰).

بیهقی در امثال ، کتاب دیگری نیز به نام مجامع الامثال و بدایع الاقوال در چهارجلد دارد (بیهقی ، ۱۴۰۹، ص ۲۰۳، و جاهای دیگر؛رجوع کنید به زلهایم ، ص ۲۲۸).

نثر عربی بیهقی نثری فنی و آمیخته به انواع صنایع لفظی و معنوی است . او همچنین شرحهایی بر اشعار بُحتری ، ابوتمّام و مناقب حریری دارد ( ایرانیکا ، ذیل مادّه ). اشعار عربی او، از اوضاع اجتماعی تأثیر گرفته و با نوعی گله گزاری همراه است (برای اشعار عربی او رجوع کنید به یاقوت حموی ، ج ۱۳، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛صفدی ، ج ۲۱، ص ۱۲۵؛ذهبی ، ج ۲۰، ص ۵۸۶؛مرعشی ، ج ۱، ص ۱۵۵ـ۱۵۶).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۳) ابن خلّکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۶۸ ـ ۱۹۷۷؛
(۴) ابن شهرآشوب ، معالم العلماء ، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۵) همو، المناقب آل ابی طالب ، ج ۱، قم ( بی تا. ) ؛
(۶) ابن فوطی ، مجمع الا´داب فی معجم الالقاب ، چاپ محمدالکاظم ، تهران ۱۴۱۶؛
(۷) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، ج ۱ـ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۳ و ۴، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۸) علی بن زید بیهقی ، کتاب تاریخ بیهق ، چاپ کلیم الله حسینی ، حیدرآباد ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
(۹) همو، تاریخ حکماءالاسلام ، چاپ محمدکرد علی ، دمشق ۱۳۶۵/۱۹۴۶؛
(۱۰) همو، جوامع احکام النجوم ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ، از مجموعه نسخه های خطی اهدائی سیدمحمد مشکوه ؛
(۱۱) همو، دره الاخبار و لمعه الانوار ، ترجمه ناصرالدین بن عمده الملک منتجب الدین منشی یزدی ، از متن عربی تَتِمّه صِوان الحکمه ، تهران ۱۳۱۸ ش ؛
(۱۲) همو، لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب ، چاپ مهدی رجائی ، قم ۱۴۱۰؛
(۱۳) همو، معارج نهج البلاغه ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، قم ۱۴۰۹؛
(۱۴) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۳۲۹ـ۱۳۵۵/۱۹۱۱ـ۱۹۳۷، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛مصطفی بن

(۱۵) عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون ، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۱۶) احمدحسینی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی حضرت آیه اللّه العظمی نجفی مرعشی مدّظلّه العالی ، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ ش ؛
(۱۷) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۸) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۱ ش ؛
(۱۹) محمدتقی دانش پژوه ، «یادی دیگر از بیهقی مورخ فیلسوف »، آینده ، سال ۷، ش ۳ (خرداد ۱۳۶۰)، ش ۵ (مرداد ۱۳۶۰)؛
(۲۰) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمدمعین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛
(۲۱) محمدبن احمد ذهبی ، سیراعلام النبلاء ، ج ۲۰، چاپ شعیب ارنووط و محمدنعیم عرقسوسی ، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۲۲) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۲۱، چاپ محمد حجیری ، اشتوتگارت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
(۲۳) عبدالجلیل بن ابوالحسین عبدالجلیل قزوینی ، نقض ، چاپ میرجلال الدین محدث ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۲۴) محمدقزوینی ، بیست مقاله ، ج ۲، چاپ عباس اقبال ، تهران ۱۳۱۳ ش ؛
(۲۵) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۲۶) محمد کردعلی ، کنوزالاجداد ، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۲۷) شهاب الدین مرعشی ، کتاب الاءرتیاب ، در علی بن زید بیهقی ، لباب الانساب والالقاب والاعقاب ، چاپ مهدی رجائی ، ج ۱، قم ۱۴۱۰؛
(۲۸) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۲۹) محمود مهدوی دامغانی ، «ابوالحسن بیهقی فرید خراسان و شرح نهج البلاغه »، نشریه دانشکده علوم معقول و منقول مشهد ، ش ۱ (اسفند ۱۳۴۷)؛
(۳۰) سعید نفیسی ، «امام ابوالحسن بیهقی و مؤلفات او»، مهر ، سال ۲، ش ۴ (شهریور ۱۳۱۳)؛
(۳۱) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛

(۳۲) V. V. Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion , London 1977;
(۳۳) Carl Brockelman, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937- 1942;
(۳۴) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Bayhaq ¦â, Z ¤ah ¦âr- A l-D ¦ân” (by H.Halm);
(۳۵) EI 2 , s.v. “Al-Beyhaki” (by D. M. Dunlop);
(۳۶) I A , s.v. “Beyhaki” (by M. Fuad Kخprدlد);
(۳۷) Rudolf Sellheim, “Eine unbekannte sprichwخrtersammlung des Abد al-H ¤asan al-Baihaq ¦â “, Der Islam , 39 (1964);
(۳۸) Muhammad Shafi ـ , “The author of the oldest biographical notice of ـ Umar Khayyam and the notice in question”, Islamic culture , VI (1932);
(۳۹) TDVIA , s.v. “Beyhak ¦â, Ali b. Zeyd” (by Abdدlkerim عzaydin).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۵

زندگینامه تقی الدین محمد بَلیانی(متوفی۱۰۳۰ه ق)

 تقی الدین محمدبن سعدالدین محمد حسینی اوحدی دقاقی بلیانی اصفهانی ، شاعر، تذکره نویس و مؤلف قرن دهم و یازدهم . برخی تخلصش را «اوحدی » (استوری به نقل از عبدالمقتدر، ص ۳۳۲، پانویس ۲۶؛ رکن زاده آدمیت ، ج ۱، ص ۳۷۰) و برخی دیگر (اته ، ص ۵۳؛ ایوانوف ، ج ۱، ص ۳۳۱؛ خلیل ، ج ۱، ص ۱۳۳؛ نقوی ، ص ۱۵۱) «تقی » ذکر کرده اند.

اجداد او از بَلیان ، یکی از قُرای کازرون فارس ، بوده اند (بلیانی ، عرفات العاشقین ، گ ۴ پ ). نسب پدری او به هفت واسطه به شیخ اوحدالدین بلیانی (متوفی ۶۸۳؛ رجوع کنید به بلیانی * ، خاندان )، عارف قرن هفتم ، و از او به چندین واسطه به امام موسی کاظم علیه السلام می رسد (همانجا). پدرش پیش از ولادت او به هندوستان رفت و همانجا درگذشت (همان ، گ ۵ ر). تقی الدین در ۹۷۳ در اصفهان به دنیا آمد (همان ، گ ۵ ر، ۱۲۱ پ ).

در چهارسالگی قرآن آموخت ، وصرف ، نحو، فقه ، منطق ، ریاضی و حکمت الهی را در مکتبی که شاه طهماسب اول صفوی (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) برای یتیمان با اصل و نسب ترتیب داده بود، نزد شیخ علی منشار، فراگرفت (همان ، گ ۵ ر)، و مدت دوازده سال در اصفهان ماند (همان ، گ ۶ پ ). در پایان شانزده سالگی از اصفهان به فارس رفت و مدت چهار سال در خدمت علما و شعرا و عرفا بود. در آنجا نزد مولانا میرقاری ، پسر عموی پدرش ، نجوم ، هیئت ، اسطرلاب ، جفر، اعداد، حساب ، اکسیر، تکسیر (مسّاحی )، قرائت و تفسیر آموخت و نیز داماد وی شد (همانجا).

او معاصر شاه عباس اول صفوی (حک : ۹۹۶ ـ ۱۰۳۸) بود و نزد وی تقرب بسیار یافت ، و شاه به او لقب «بنگی شاعر» داد، اما شعرا و ظرفا او را «شاه پسند» می نامیدند (همان ، گ ۷ پ ). در ۱۰۰۵، به عتبات عالیات رفت و در ۱۰۰۸ به اصفهان بازگشت (همانجا). در ۱۰۱۵، به لاهور رفت و پس از مدتی اقامت در آنجا همراه اردوی جهانگیرشاه (حک : ۱۰۱۴ـ۱۰۳۷) عازم آگره شد (همانجا)، سپس به گجرات آمد و سه سال در آنجا ماند و مجدداً به آگره بازگشت (همان ، گ ۸ ر) و ظاهراً در هندوستان درگذشت (نفیسی ، ج ۱، ص ۳۷۹).

برخی سال وفات او را ۱۰۳۰ ذکر کرده اند (رکن زاده آدمیت ، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۹، قسم ۱، ص ۱۷۳؛ سامی ، ج ۳، ص ۱۶۵۹؛ قنوجی ، ص ۸۸)، اما قدرت الله گوپاموی (ص ۱۲۶) وفاتش را در ۱۱۰۰ و گلچین معانی (۱۳۴۶ ش ، ص ۶۰) ۱۰۴۲ ضبط کرده اند. با توجه به اینکه تقی الدین ، کعبه عرفان (رجوع کنید به ادامه مقاله ) را در ۱۰۳۶ ترتیب داده ، قطعاً تا آن تاریخ زنده بوده است .

از تقی الدین آثار اندکی به جا مانده است ، و آنچه خود در عرفات (بلیانی ، عرفات العاشقین ، گ ۸ ر، ۱۲۲ ر) از آنها نام برده چنین است :

عرفات العاشقین و عرصات العارفین ، تذکره شعرا به نظم و نثر (تألیف میان سالهای ۱۰۲۲ـ۱۰۲۴). مؤلف ابتدا به درخواست دوستش ، حیدر لقبی همدانی ، مجموعه ای از اشعار متقدم و متأخر را به نام فردوس خیال ترتیب داد، سپس با افزودن عبارتهایی ، آن را به صورت تذکره ای در آورد، و عرفات عاشقین و عرصات عرضات عارفین نام نهاد (همان ، گ ۸ ر) که به عرفات العاشقین * مشهور شد (برای اطلاع از نسخه های خطی آن رجوع کنید به نقوی ، ص ۱۶۲)؛

مثنوی یعقوب و یوسف یا یوسف و یعقوب ، که اکنون باقی نمانده است (خیام پور، ص ۷۲)؛

ساقینامه نشأه بیخمار (گلچین معانی ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۲، ص ۱۶، پانویس ) که برخی (خلیل ، ج ۱، ص ۱۳۴؛ نقوی ، ص ۱۵۴) آن را نثار و خمار ذکر کرده اند. نسخه آن در کتابخانه بادلیان محفوظ است (منزوی ، ج ۴، ص ۲۸۶۱)؛ منظومه کعبه دیدار ، که آقابزرگ طهرانی (همانجا) کعبه مراد و برخی (رکن زاده آدمیت ؛ سامی ؛ قنوجی ، همانجاها) کعبه مدار ذکر کرده اند؛

منظومه سفینه السکینه ، که نقوی (همانجا) آن را سفینه السفینه ذکر کرده است ؛

منظومه کعبه الحرمین ؛

تبصره العارفین ، دیوان قصاید و قطعات ؛

تذکره العاشقین (دیوان غزلیات ) که نسخه ای از نیمه اول آن در کتابخانه انجمن آسیایی بنگال (ایوانوف ، ج ۱، ص ۳۳۱، ش ۲۹) موجود است ؛

رباعیات اوصافیه و رباعیات اصنافیه ؛

سرمه سلیمانی یا سرمه صفاهانی (فرهنگ لغات فارسی ) که در آن مؤلف لغات دشوار فارسی را گردآورده و نامهای تاریخی و جغرافیایی و نیز برخی داروهای یونانی را ذکر کرده است (دبیرسیاقی ، ص ۱۳۲ـ۱۳۳). این کتاب از مآخذ برهان قاطع * بوده (برهان ، ج ۱، مقدمه ، ص هشتاد و شش ) و در ۱۳۶۴ ش چاپ شده است ؛

رساله کافیه القافیه در قافیه . وی به گفته خودش رساله ای به نام مفتاح مفاتیح عینیه و یک دیوان شعر دوازده هزار بیتی داشته که در قزوین مفقود شده است (بلیانی ، عرفات العاشقین ، گ ۱۲۲ ر).

علاوه بر آثاری که خودش ذکر کرده ، برخی منابع به آثار دیگری از او اشاره کرده اند که اینهاست :

کعبه عرفان یا عرفان که خلاصه عرفات العاشقین است و آن را در ۱۰۳۶ به امر جهانگیر پادشاه فراهم کرد (آقابزرگ طهرانی ؛قنوجی ؛سامی ؛گلچین معانی ، ۱۳۴۶ ش ؛
همانجاها؛بلیانی ، سرمه سلیمانی ، مقدمه مدبری ، ص چهار)؛
انتخاب کعبه عرفان ، که خلاصه کعبه عرفان است (نقوی ، ص ۱۶۲ـ۱۶۳)؛
دیوان عین الحیات ؛
مثنوی لوح محفوظ و بیت معمور ؛
یک قصیده شهر آشوب و یک قصیده عالم آشوب (گلچین معانی ، ۱۳۴۶ ش ، ص ۶۱). نیز آثاری چون قلم قدرت ، دیوان امیدآباد ، دیوان آدمیت ، دیوان جَواهر و زَواهر ، دیوان غُرَر و دُرَر ، کلیات و جفر اوحدی را از تقی الدین دانسته اند (نقوی ، ص ۱۵۵ـ۱۵۶؛نفیسی ، ج ۱، ص ۳۸۰).

علاوه بر اینها نفیسی (همانجا) دو منظومه بهرام دستان و قند مکرر و گردآوری دیوان وحشی را از تقی الدین دانسته است ؛اما مآخذ و درستی نسبت آنها معلوم نیست (گلچین معانی ، ۱۳۶۳ ش ، همانجا).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۲) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۳) چارلز آمبروز استوری ، «تذکره شعراء»، مجله دانشکده ادبیات مشهد ، ترجمه تقی بینش ، سال ۳، ش ۴ (۱۳۴۶ ش )؛
(۴) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۵) تقی الدین بلیانی ، سرمه سلیمانی ، چاپ محمود مدبری ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۶) همو، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۷) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۸) عبدالرسول خیام پور، یوسف و زلیخا ، تبریز ۱۳۳۹ ش ؛
(۹) محمد دبیرسیاقی ، فرهنگهای فارسی و فرهنگ گونه ها ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۱۰) محمدحسین رکن زاده آدمیت ، دانشمندان و سخن سرایان فارس ، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۱۱) شمس الدین سامی ، قاموس الاعلام ، چاپ مهران ، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ ۱۸۹۸؛
(۱۲) محمد صدیق بن حسن صدیق حسن خان ، صبح گلشن ، چاپ محمد عبدالمجیدخان ، بهوپال ۱۲۹۵؛
(۱۳) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۴) همو، شهرآشوب در شعر فارسی ، تهران ۱۳۴۶ ش ؛
(۱۵) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتایج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۱۶) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۷) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر فارسی در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۸) علیرضا نقوی ، تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛

(۱۹) Vladimir Ivanov, Concise descriptive catalogue of the Persian manuscripts in the Curzon Collection, Asiatic Society of Bengal , Calcutta 1924.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۴

زندگینامه فخرالدین بَناکِتی (متوفی ۷۳۰)

فخرالدین ابوسلیمان داودبن ابی الفضل محمّد، شاعر و مورخ ایرانی (متوفی ۷۳۰) ( وی از شهر بَناکِت یا بناکث برکنار رود سیحون واقع در ماوراءالنهر برخاسته است (بناکتی ، مقدمه شعار، ص سیزده ).

بنابر نوشته خودِ وی ، در ۷۰۱ به مقام ملک الشعرایی غازان خان مغول ، فرمانروای ایران ، رسید. ( از جمله اشعاری که فخر بناکتی سروده ، دو قصیده در مدح غازان در تاریخ او آمده است (رجوع کنید به بناکتی ، ص ۴۶۵ـ۴۶۶ـ۴۶۸ـ۴۶۹) ) . دولتشاه (ص ۲۲۷) یکی از شعرهای او را ضبط کرده است . تاریخ او به نام روضه اولی الالباب فی تواریخ الاکابر والانساب در ( روضه اولی الالباب فی معرفه التواریخ والانساب (بناکتی ، مقدمه شعار، ص دوازده )  ۷۱۷، در ایام پادشاهی ابوسعید ایلخانی ، نوشته شده است .

دیباچه این کتاب مورخ ۲۵ شوال ۷۱۷ است . صرف نظر از برخی نکات بسیار کوچک درباره رویدادهای سالهای نزدیک به زمان او، این اثر خلاصه ای از جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله است ، جز اینکه نحوه تدوین مطالب آن متفاوت است . به گفته براون (ج ۳، ص ۱۰۱)، مطالب نیمه دوم کتاب (احتمالاً تحت تأثیر رشیدالدین ) نه تنها مفهوم گسترده تری از تاریخ را نشان می دهد، بلکه مبیّن روحِ حقیقی تساهل و مدارا نسبت به اقوام غیرمسلمان و حاوی اطلاعاتی واقعی درباره این مردمان است که منزلت مؤلف در دربار ایلخان سبب کسب این اطلاعات شده است.

بلوشه (ص ۹۸) ظاهراً این گونه ادعا می کند که منابع چینی جامع التواریخ تنها در کتاب بناکتی آمده و در کتاب رشیدالدین نیست ؛ولی آن قسمت از متنِ رشیدالدین را که حاوی این اشارات است روزن (  مجموعه علمی مؤسسه زبانهای شرقی وزارت امورخارجه ، ج ۳، نسخه های خطی فارسی  ، سن پترزبورگ ۱۸۸۶، ص ۱۰۶ـ ۱۰۷) منتشر کرده است .

روضه به نه فصل تقسیم شده است :

پیامبران و اولیا،

شاهانِ باستان ایران ،

محمد ( صلّی اللّه علیه وآله و سلّم ) و خلفا،

سلسله های ایرانی معاصرِ خلفای عباسی ،

یهودیان ،

مسیحیان و فرانکها،

هندیان ،

چینیان ،

مغولان .

مولر در ۱۶۷۷ هشتمین بخش یعنی چینیان این کتاب را در برلین با عنوان نادرست > تاریخ چینیان عبداللّه بیضاوی < منتشر کرد که دوباره در ۱۶۷۹ در ینا به چاپ رسید و بعداً وستون آن را با نام > تاریخ چینیان از عبداللّه بیضاوی … < ، لندن ، ۱۸۲۰، به انگلیسی برگرداند. ولی کاترمر ثابت کرد که این بخش متعلق به روضه بناکتی است ( از ویژگیهای این کتاب نثر ساده ، به دور از تکلف ، و ادیبانه آن است .

با این حال ، مؤلف از بیان قصص و پند و حکمت و بندرت افسانه فروگذاری نکرده است . این کتاب یکی از متنهای کهن و اصیل فارسی است که در حد خود نشان دهنده سبک نثر سده هشتم است و لغات تازه و اصیل فراوان دارد (رجوع کنید به بناکتی ، مقدمه شعار، ص پانزده ). در مآخذ موجود، کتاب دیگری جز دیوان شعر از بناکتی یاد نشده است (همان ، مقدمه شعار، ص سیزده ) .



منابع :

(۱) ( داودبن محمد بناکتی ، تاریخ بناکتی = روضه اولی الالباب فی معرفه التواریخ و الانساب ، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش ) ؛
(۲) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء ، چاپ براون ، لندن ۱۹۰۱؛

(۳) E. Blochet, Introduction ب l’histoire des Mongols de Fad ¤ i Allah Rashid al-Din, London 1910;
(۴) E. G. Browne, A history of Persian literature under Tartar dominion, Cambridge 1920;
(۵) H. M. Elliot, The history of India as told by its own historians, III,55 ff.;
(۶) Quatremهre, Histoire des Mongols de la Perse… par Rash i ¦ d al-D i ¦ n , Paris 1836, LXXXV, LXXXVI and 425;
(۷) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, Oxford 1966, I, 79 ff.;
C. A. Storey, Persian literature: a biobibliographical survey, London 1927, section II, fasc, I, 80-81.

(۸) / و. بارتولد و ه . ماسه ( د.اسلام ) ؛با اضافاتی از گروه تاریخ

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه کمال الدین شیرعلی بَنایی هِرَوی(قرن نهم ودهم)

 فرزند محمد سبزمعمار، شاعر، مؤلف و موسیقیدان نیمه دوم قرن نهم و اوایل قرن دهم . تذکره نویسان به سال تولد او اشاره ای نکرده اند، اما برخی ( ایرانیکا ؛ د. تاجیکی ، ذیل مادّه ) تولد او را ۸۵۷ دانسته اند. در هرات به دنیا آمد. از آغاز جوانی به فراگرفتن علوم ادبی و عقلی پرداخت و از فضلای زمان خود شد.

سپس به شعر روی آورد (سام میرزا صفوی ، ص ۱۶۷؛ صفا، ج ۴، ص ۳۹۴ـ ۳۹۵) و چون پدرش بنّا بود، تخلص بنایی را برگزید (بلیانی ، گ ۱۰۷ ر؛ خلیل ، ج ۱، ص ۱۰۵؛ سام میرزا صفوی ، همانجا). برخی (اته ، ص ۸۷؛ ایوانف ، ج ۱، ص ۲۸۱، ۴۲۲، ۸۲۴؛ امیرعلیشیر نوائی ، ص ۶۰، ۲۳۲)، تخلص او را بنّایی (با نون مشدّد) دانسته اند، اما در دفتر اول دیوانش (رجوع کنید به ادامه مقاله ) بدون تشدید آمده است .

اشعاری نیز با تخلص «حالی » سروده است (صفا، ج ۴، ص ۳۹۴)، اما نباید او را با شاعران دیگری با تخلص «حالی »، از جمله دوست محمد سبزواری (متوفی ۹۳۹)، اشتباه کرد (رجوع کنید به خیامپور، ج ۱، ص ۲۴۴). او در خوشنویسی و موسیقی نیز مهارت داشت و در ساختن انواع تصنیف معروف بود (بلیانی ؛ سام میرزا صفوی ؛ امیرعلیشیر نوائی ، همانجاها).

بنایی در جوانی جزو شاعران دربار امیرعلیشیر نوایی (متوفی ۹۰۶) بود (نفیسی ، ج ۱، ص ۳۱۰)، اما به سبب هزل گوییهایش امیرعلیشیر از او رنجید، و نیز به سبب تکبر، مقبول مردم واقع نشد و بناچار از هرات مهاجرت کرد (بلیانی ، همانجا؛ امیرعلیشیر نوائی ، ص ۶۰، ۲۳۲؛ سام میرزا صفوی ، همانجا).

به تصوف نیز گرایش داشت (خواندمیر، ج ۴، ص ۳۴۸؛ امیرعلیشیر نوائی ، همانجاها؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۱۹)، چنانکه در مهاجرت از خراسان ، ابتدا به فارس رفت و مدتی مرید شیخ شمس الدین محمد لاهیجی (متوفی ۹۱۲)، پیشوای صوفیه نوربخشیه فارس ، شد (بنایی هروی ، مقدمه صفوت و بینش ، ص شش ؛ صفا، ج ۴، ص ۳۹۷).

پس از مدتی ، به تبریز نزد سلطان یعقوب آق قوینلو (حک : ۸۸۳ ـ۸۹۶) رفت و تا ۸۹۶، پایان زندگی یعقوب ، در آذربایجان ماند و سپس به هرات بازگشت (صفا، ج ۴، ص ۳۹۸). علت مهاجرتهای پی درپی او از هرات ، شوخ طبعی و هزل و هجوگوییش بود که سبب رنجش دیگران می شد (بنایی هروی ، همانجا). مدتی پس از بازگشت به هرات ، میان او و علیشیر نوایی مناسبات دوستانه برقرار شد (صفا، همانجا)، اما دوباره روابط آنها تیره شد و بنایی از بیم جان به ماوراءالنهر گریخت (آزاد بلگرامی ، ص ۱۴۹؛ بنایی هروی ، مقدمه صفوت و بینش ، ص هفت ؛ سام میرزا صفوی ، ص ۱۶۸) و نزد سلطان علی میرزا (متوفی ۹۰۵ یا ۹۰۶)، والی ماوراءالنهر و نوه سلطان ابوسعید تیموری (حک : ۸۵۴ ـ۸۷۳)، پذیرفته شد (آذر بیگدلی ، ص ۱۵۲؛ خواندمیر؛ سام میرزا صفوی ، همانجاها) و تا هنگام تسلط شیبک خان ازبک (محمدخان شیبانی ، حک : ۹۰۶ـ ۹۱۵ یا ۹۱۶) بر ماوراءالنهر، در آنجا ماند. شیبک خان نیز او را با احترام پذیرفت و به وی منصب ملک الشعرایی داد (سام میرزا صفوی ، ص ۱۶۹؛ صفا، ج ۴، ص ۴۰۰).

بنایی در ۹۱۳، ظاهراً همراه شیبک خان ، به خراسان رفت (سام میرزا صفوی ، همانجا). در اواسط ۹۱۶، شیبک خان در مرو کشته شد و بنایی همراه تیمورسلطان ، پسر او، به ماوراءالنهر رفت (صفا، ج ۴، ص ۴۰۰ـ۴۰۱) و سرانجام در حمله یاراحمد اصفهانی ، وزیراعظم شاه اسماعیل اول صفوی (حک :۹۰۵ـ۹۳۰)، به ناحیه قَرشیِ ماوراءالنهر، در ۹۱۸ به قتل رسید (آذر بیگدلی ، همانجا؛ امین احمد رازی ، ج ۲، ص ۱۵۲؛ خواندمیر، ج ۴، ص ۳۴۹؛ گوپاموی ، ص ۹۹). برخی سال وفات او را ۹۲۸ ذکر کرده اند (آزاد بلگرامی ؛ خلیل ، همانجاها).

بنایی از شاعران توانای عهد تیموری است ، به طوری که او را اشعر شعرای خراسان می دانستند (صفا، ج ۴، ص ۴۰۱)؛ غیاث الدین منصور دشتکی (متوفی ۹۴۸) درباره او گفته است : «ملای شاعران و شاعر ملایان » است (سام میرزا صفوی ، ص ۱۶۷). تعبیرات و تشبیهاتی که مبتنی بر اطلاعات مختلف علمی و ادبی اوست ، نشان می دهد که بدون تتبع در دیوانهای پیشینیان به شاعری نپرداخته و فقط به قریحه و استعداد اکتفا نکرده است (صفا، همانجا).

آثار او عبارت است از :

۱) دیوان ، در دو دفتر، یکی با تخلص «بنایی » در ششهزار بیت شامل قصیده و قطعه و رباعی ، و دیگری با تخلص «حالی » در سه هزار بیت به استقبال از اشعار سعدی و حافظ . دیوان بنایی در ماوراءالنهر و خراسان مشهور بود (خواندمیر، همانجا). از دیوان او چند نسخه خطی موجود است (رجوع کنید به منزوی ، ج ۳، ص ۲۲۵۱ـ۲۲۵۲؛ بلوشه ، ج ۳، ص ۳۱۸ـ ۳۱۹). برخی از اشعار او نیز در مجموعه های خطی آمده است (رجوع کنید به بلوشه ، ج ۳، ص ۴۵۳، ۴۵۷، ۴۸۵؛ ایوانف ، ج ۱، ص ۴۲۰ـ۴۲۲)؛

۲) مجمع الغرایب ، قصیده ای که تعداد ابیاتش را از ۵۰۱ تا ۸۷۶ بیت ذکر کرده اند، اما بیش از چهارده بیت از آن باقی نمانده است ( د. تاجیکی ، همانجا)؛

۳) باغ ارم یا بهرام و بهروز ، مثنوی تعلیمی که به نام سلطان یعقوب آق قوینلو سروده و در مجموعه ای به نام باغ ارم و افضل التذکار ذکرالشعرا والاشعار و تذکره نوایی در ۱۳۳۶ در تاشکند چاپ شده است . گزیده ای از باغ ارم نیز در ۱۳۵۱ش به چاپ رسیده است (بنایی هروی ، مقدمه صفوت و بینش ، ص شش )؛

۴) شیبانی نامه به نظم و نثر، شامل تاریخ زندگی و لشکرکشی و مناقب محمدخان شیبانی ؛

۵) فتوحات خانی ، درباره کشورگشاییهای شیبک خان و تاریخ شیبانیان . این اثر صورت تکمیل و تصحیح شده شیبانی نامه است و نسخه ای از آن در دوشنبه (ش ۱/۷۷۸) موجود است (فرهنگستان علوم جمهوری تاجیکستان ، ج ۱، ص ۶۸)؛

۶) رساله در موسیقی ، به خط نستعلیق مؤلف شامل مقدمه ، دو مقاله و خاتمه . دیباچه آن نمونه بارزی از صنعت «براعت استهلال * » است . این رساله که از معدود آثار در موسیقی ایرانی به زبان فارسی است ، در ۱۳۶۸ ش به چاپ رسیده است .



منابع :

(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفرشهیدی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، خزانه عامره ، نسخه عکسی از چاپ سنگی ، کانپور ۱۸۷۱؛
(۳) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۴) امیرعلیشیر نوائی ، تذکره مجالس النفائس ؛
(۵) چاپ علی اصغر حکمت ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۶) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛تقی الدین بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه

(۷) عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛کمال الدین بن محمد بنایی هروی ، رساله در موسیقی ، چاپ نصرالله پورجوادی ،

(۸) تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۹) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۱۰) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۱) عبدالرسول خیامپور، فرهنگ سخنوران ، تهران ۱۳۶۸ش ؛
(۱۲) سام میرزا صفوی ، تذکره تحفه سامی ، چاپ رکن الدین همایونفرّخ ، تهران ( بی تا. ) ؛ذبیح الله صفا، تاریخ

(۱۳) ادبیات در ایران ، ج ۴، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۴) محمدقدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتایج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۱۵) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ ش ؛
(۱۶) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ؛سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر

(۱۷) فارسی در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛

(۱۸) Akademiya nauk Tadz § ikskoy SSR. Otdel vostokovedeniya i pismennogo naslediya, Katalog vostochnikh rukopisey Akademii nauk Tadz § ikskoy SSR , ed. A. M. Mirzoeva and A. N. Boldireva, Stalinabad 1960;
(۱۹) E. Blochet, Catalogue des manuscrits persans de la Bibliotheque Nationale , Paris 1905-1934;
(۲۰) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Bana ¦ Ý i Heravi ¦ ” (by Z. Safa);
(۲۱) Ensiklopediya Savetii Tadjik , Dushanbe 1978, vol. 1, 445;
(۲۲) Vladimir Ivanov, Concise descriptive catalogue of the Persian manuscripts in the collection of the Asiatic Society of Bengal , Calcutta 1924-1927.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۴ 

زندگینامه ابوالحسن علی بهرامی سرخسی(یکی از استادان فنّ عروض)

از شاعران و استادان فنّ عروض در قرن پنجم . قدیمترین مأخذی که از او نام برده و در شرح بعضی لغات به اشعار او استناد کرده ، لغت فرس اسدی طوسی است (ص ۲۳، ۳۵، ۷۴، ۱۲۳، ۱۷۵، ۱۸۴، ۱۹۸ـ ۲۰۰). نظامی عروضی (ص ۲۸)، نام او را در شمار شاعران بزرگ آل ناصرالدین (غزنویان ) آورده است .

وی (ص ۳۰) از دو کتاب بهرامی ، به نامهای غایه الروضَیْن (شمس قیس ، ص ۱۸۹: غایه العروضیین ؛ قس نظامی ، حواشی قزوینی ، ص ۱۵۹) و کنز القافیه ، یاد کرده است . غایه العروضین ، از امهات کتب علوم شعری است که آن را در ردیف اولین آثار معتبر در عروض دانسته اند (صفا، ج ۱، ص ۵۶۸، ج ۲، ص ۹۱۷).

شمس قیس رازی (ص ۱۸۱، ۱۸۹)، نام بهرامی را در شمار عروضیان عجم آورده و به بیان شواهدی از غایه العروضیین پرداخته است . همچنین او ابداع دوایر مجهول و ۲۱ بحر مستحدث را به بهرامی و بزرجمهر سرخسی و دیگر عروضیان عجم نسبت می دهد (ص ۱۸۱) و در باب «زیادات » (بخشی از معایب شعری )، نیز یک بار به شعر بهرامی استناد کرده است .

عوفی (ج ۲، ص ۵۶) و دیگران به نقل از او (امین احمد رازی ، ج ۲، ص ۴۰؛ هدایت ، ج ۱، ص ۴۴۸؛ مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۹۷؛ فروزانفر، ص ۱۵۳؛ مصفّا، ج ۱، ص ۴۶۹)، از اثری دیگر از بهرامی به نام خجسته نامه یاد می کنند و عوفی (همانجا) آن را از آثار بی نظیر درباره عروض می داند.

اشعار باقیمانده از وی نشان دهنده شدت تأثیرپذیری وی از شاعران دوره سامانیان است و برخی ، مهارت و کمال او را در شاعری نیز ستوده اند (همان ، ج ۲، ص ۵۵ ـ ۵۶؛ هدایت ، همانجا). همچنین وی در برخی از سروده های خود متأثر از منجیک ترمذی است (مصفا، همانجا).

برخی به اشتباه ، او را از معاصران ناصرالدین سبکتکین (متوفی ۳۸۷) دانسته اند (هدایت ؛ مدرس تبریزی ، همانجاها، ج ۱، ص ۲۹۷؛ اته ، ص ۳۸؛ دهخدا، ذیل مادّه )، و برخی از جمله امین احمد رازی (همانجا)، او را معاصر محمود غزنوی (متوفی ۴۲۱) می دانند. اما چون وفات بهرامی را در ۵۰۰ دانسته اند (هدایت ، ج ۱، ص ۴۴۹؛ فروزانفر، همانجا)، این اقوال را نمی توان پذیرفت ، یا باید گفت که در ضبط سال وفات او اشتباه شده است .



منابع :

(۱) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۲) علی بن احمد اسدی ، لغت فرس ، چاپ فتح الله مجتبائی و علی اشرف صادقی ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۳) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۴) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ ش ؛
(۵) محمدبن قیس شمس قیس ، کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ( ۱۳۳۸ ش ) ؛
(۶) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۱ و ۲، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۷) محمدبن محمد عوفی ، لباب الالباب ، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی ، لیدن ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶؛
(۸) محمدحسن فروزانفر، سخن و سخنوران ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۹) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۰) مظاهر مصفّا، پاسداران سخن : مجموعه اشعار از رودکی تا عصر حاضر ، ج ۱، تهران ۱۳۳۵ ش ؛
(۱۱) احمدبن عمر نظامی ، کتاب چهار مقاله ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۲) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفّا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه مَجدالعُلی بوستان(متوفی۱۳۶۳ه ق)

 ادیب و نویسنده معاصر. در هفدهم ذیعقده ۱۳۱۷ در محله نوغان مشهد متولد شد. پدرش ، شیخ حسن امام ، در جوانی درگذشت . پدربزرگش ، شیخ عبدالحسین مجتهد درودی ، از علما و زهاد مشهد و جدش ، ملا مهرعلی درودی نیشابوری ، از روحانیون بنام و مبارز نیشابور در دوره قاجاریه بود که به اشارت دربار قاجار شهید شد.

مجدالعلی پس از گذراندن دوران مکتب ، مبانی عربی و دیگر دانشهای ادب عربی مرسوم زمان را نزد عبدالجواد ادیب نیشابوری و مقدمات علوم معقول و منقول را نزد علمای آن زمان در مشهد آموخت . در سالهای ۱۳۳۳ـ۱۳۳۴ نزد میرزا حسین تهرانی ، یکی از شاگردان صدرالاطبا، ضمن آموختن مقدمات طب قدیم ، زبان فرانسوی را فرا گرفت .

وی روزنامه ادبی ، علمی و تاریخی بوستان را در مشهد تأسیس کرد که نخستین شماره آن در تاریخ سه شنبه پانزده مهرماه ۱۳۰۳ منتشر شد (صدر هاشمی ، ج ۲، ص ۲۵). در همان سال ، همراه با جلال الممالک ایرج میرزا (متوفی ۱۳۴۴) به تهران عزیمت کرد و در محضر حاج میرزا مهدی آشتیانی (متوفی ۱۳۳۲ ش ) و آقاضیاءالدین دُری اصفهانی (متوفی ۱۳۳۴ش )به تحصیل حکمت مشغول شد.

پس از آبان ۱۳۰۵، مدتی اندک ، انتشار روزنامه بوستان را در تهران ادامه داد (همانجا) و نام همین روزنامه بعدها به هنگام اخذ شناسنامه ، نام خانوادگی او گردید (او پیشتر به «کمال خراسانی » شهرت داشت ). نام «مهرداد» هم در شناسنامه او به مجدالعلی افزوده شد. در تهران با دختر حسن وحید دستگردی ، ادیب و شاعر نامور، ازدواج کرد. در ۱۳۰۶ش برای تصدی مسند قضا در عدلیه انتخاب شد و ۴۳ سال در رده های مختلف قضا از دادگاههای بدوی تا دیوان عالی کشور خدمت کرد.

سه سال رئیس دادگستری سمنان بود و چون با برخی از تبعیدشدگان دوره رضاشاه از جمله آیت الله محمد صالح حائری مازندرانی (متوفی ۱۳۹۱)، تماس داشت ، مدتی در زندان سمنان محبوس شد تا اینکه به پایمردی بازرس عدلیه ، عبدالعلی لطفی (وزیر دادگستری مصدق )، از بند رهایی یافت .

مجدالعلی شعر نیز می سرود و عضو انجمن ادبی حکیم نظامی و انجمن فرهنگستان ایران بود و دو دفتر از اشعارش در دست است که بیشتر در زمینه های عرفانی ، اجتماعی و تربیتی است . در تصحیح دیوان بابا طاهر با وحید دستگردی و عبرت نائینی و محمود عرفان همکاری داشت . مقالات متعددی از او در زمینه های ادبی ، تاریخی ، اجتماعی و حقوقی در بعضی از روزنامه های مشهد نظیر مهر منیر، بهار، چمن ، سعادت بشر، خورشید و فکرآزاد و نشریات تهران از جمله ارمغان ، وحید و یغما به طبع رسیده که در برخی از آنها امضاهای مستعار «عمید جلال »، «بنده خدا» و «عبدالله » را به کار برده است .

دیگر آثار چاپی او عبارت اند از:

دستور شرق که برای تعلیم دستور زبان فارسی در مدارس ابتدایی خراسان تدوین شده است ؛

رساله خرافات که بدون امضا در روزنامه رستاخیز ایران در ۱۳۳۳ش به چاپ رسید؛

طریقه ترجمه که مجلد نخست آن در ۱۳۱۳ش و سپس ۱۳۱۶ش چاپ شد (مشار، ج ۵، ستون ۱۸۸) و مجدالعلی آن را خاصّ طبقه جوان تألیف کرد؛

پندنامه منظوم یا پند مادر به دختر ، چاپ تهران ۱۳۰۶ش (همانجا)؛

تذکره منتهیان یا مجلد دوم طریقه ترجمه که بخش اعظم آن در مجله ارمغان (سال شانزدهم به بعد) به طبع رسید.

آثار چاپ نشده وی بدین قرار است :

اوهام خواص ، در شرح غلطهای مشهور؛

شرح حال و آثار شیخ علاءالدوله سمنانی ؛

شرح حال و آثار سیدحسن مشکان طبسی ؛

مجموعه ترجمه احوال و آثار بزرگان ایران و اسلام .

یادداشتهای فراوان او در حاشیه کتابهایی که مطالعه کرده ، نیز بس ارزشمند است .

مجدالعلی بوستان ، روز پنجشبنه دوم اسفند ۱۳۶۳، در تهران درگذشت و بنا به وصیتش در گورستان روستای سوهانک شمیران به خاک سپرده شد.



منابع :

(۱) علاوه بر اطلاعات شخصی مؤلّف ؛
(۲) محمد صدر هاشمی ، تاریخ جراید و مجلات ایران ، اصفهان ۱۳۶۳ـ۱۳۶۴ ش ؛
(۳) خانبابامشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه شیخ عظمت الله بی خبر بِلگرامی (متوفی۱۱۴۲ه ق)

 عظمت الله ، عارف و شاعر و خوشنویس شبه قاره هند در سده دوازدهم . نسب او به سادات حسینی می رسد که از واسط به بِلگرام هند آمده بودند. پدرِ او لطف الله بلگرامی معروف به شاه لَدّها (۱۰۵۳ـ۱۱۴۳) از عارفان نامدار بلگرام بود و تذکره نویس و شاعر معروف شبه قاره میرغلام علی آزاد بلگرامی از مریدانِ او بود (آزاد بلگرامی ، ۱۹۷۱، ص ۱۰۰ـ۱۰۳؛ همو، شجره طیّبه ، گ ۷۱ ب ـ ۷۴ الف ).

بی خبر در بلگرام زاده شد. اگرچه در ملازمت امرا به سر می برد، شور و حال عارفان را داشت . به نظریه وحدت وجود معتقد بود و تا واپسین نفس بر همان اعتقاد ماند. خطِ شکسته را نیکو می نوشت ، با موسیقی و هنرهای دیگر نیز آشنا بود و با میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی * ملاقات داشت (همو، ۱۹۱۳، ص ۳۱۵؛ خوشگو، دفتر ۳، ص ۱۷۳).

بی خبر در ۲۴ ذیقعده ۱۱۴۲ در دهلی وفات یافت و در جوار مقبره نظام الدین اولیا (متوفی ۷۲۵) دفن شد (آزاد بلگرامی ، ۱۹۱۳، ص ۳۲۵؛ همو، ۱۹۷۱، ص ۱۰۶). فرزندانِ او نوازش علی بلگرامی (۱۱۲۴ـ۱۱۶۷) و کرم الله غریب بلگرامی (۱۱۳۵ـ ۱۱۶۹) نیز از علم و عرفان بهره برده بودند و به فارسی شعر می سرودند (آزاد بلگرامی ، ۱۹۱۳، ص ۳۲۵ـ ۳۲۸؛ همو، ۱۹۷۱، ص ۱۰).

آثار او عبارت است از:

۱) کلیّات اشعار فارسی ، مشتمل بر قصاید و غزلیات و رباعیات و مثنویات ، قریب به هفت هزار بیت (همو، ۱۹۱۳، ص ۳۱۷) که در سفینه خوشگو (همانجا) پانزده هزار بیت ذکر شده است . علی ابراهیم خان خلیل دیوان او را دیده بود (خلیل ، ج ۱، ص ۱۱۴). نسخه خطی دیوان او در کتابخانه خدابخش در پَتْنا/ پاتْنا (ش ۲۱۷۹ H. L ) موجود است (کتابخانه عمومی شرق شناسی خدابخش ، ج ۳۲، ص ۱۲۴)؛

۲) سفینه بی خبر ، به فارسی ، شرح حال و گزیده اشعار حدود هزار شاعر فارسی گوی شبه قاره ، که از سال ۱۰۰۰ تا تاریخ نگارش آن (۱۱۴۱) می زیسته اند. شرح حال و نمونه کلام بیشتر شعرا در آن بسیار مختصر است و غالباً مؤلف چند کلمه برای معرفی اسم و تخلص شاعر همراه با یکی دو بیت از او نقل کرده است (نقوی ، ص ۲۳۴ـ۲۳۵). نسخه های خطی آن در دانشگاه پنجاب ، لاهور (گنجینه شیرانی ، ش ۱۴۹۸/ ۴۵۴۸) و دانشگاه اسلامی علیگره (گنجینه احسن مارهروی ، ش ۸/۹۲۰) موجود است (رضوی ، ج ۱، ص ۱۷۱؛ منزوی ، ج ۱۱، ص ۷۴۹)؛

۳) ماقلّ و دلّ ، به فارسی ، در فضیلت عقل و ادراک که به کوشش ظفر اقبال در مجلّه دانش (اسلام آباد، ش ۹، ۱۳۶۶ ش ) به چاپ رسیده است ؛

۴) غبار خاطر ، به فارسی ، مؤلف در آن از عقب ماندگی و تفرقه مسلمانان عصر خود اظهار تأسف و تأثر کرده است . غبار خاطر در ۱۲۹۷ در بهوپال چاپ سنگی شده و به تصحیح غلام مصطفی خان نیز در مجله معارف به چاپ رسیده است ( معارف ، اعظم گره ، ج ۱۰۱، ش ۲؛ نیز رجوع کنید به نقدی بر این دو چاپ از محمد اقبال مجددی ، همانجا، ژوئن ۱۹۶۷)؛

۵) قصص الانبیا (حسنی ، ج ۶، ص ۱۸۲)؛

۶) گرامی نامه (همانجا)، رساله ای عرفانی که آزاد بلگرامی متن آن را در انیس المحققین (نسخه خطی دانشگاه اسلامی علیگره ، گنجینه حبیب گنج ، ش ۲۱/۴۵) نقل کرده است ؛

۷) رساله مناقب شاهانه ؛

۸) گلشن نامه .



منابع :

(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، سرو آزاد ، حیدرآباد دکن ۱۹۱۳؛
(۲) همو، شجره طیّبه ، نسخه خطی کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی نجفی مرعشی ، ش ۴۲۸؛
(۳) همو، مآثرالکرام ، لاهور ۱۹۷۱؛
(۴) عبدالحی حسنی ، نزهه الخواطر و بهجه المسامع والنواظر ، ج ۶، حیدرآباد دکن ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۵) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۷۴؛
(۶) بندربن داس خوشگو، سفینه خوشگو ، دفتر ۳: تذکره شعرای فارسی ، چاپ سیدشاه محمد عطاءالرحمان عطا کاکوی ، پتنا ۱۳۷۸/۱۹۵۹؛
(۷) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛
(۸) علیرضا نقوی ، تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان ، تهران ۱۳۴۳ش ؛

(۹) Khuda Bakhsh Oriental Public Library, Catalogue of the Arabic and Persian manuscripts in the Khuda Bakhsh Oriental Public Library, vol. XXXII, Bankipur, Patna 1980;
(۱۰) Athar Abbas Rizvi, Catalogue of the Persian manuscripts in the Maulana Azad Library, Aligarh Muslim University, Aligarh 1969.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۵ 

زندگینامه شیخ محمد بوصیری(۶۹۴-۶۰۸ه ق)

 شرف الدین محمدبن سعیدبن حَمّاد صَنهاجی ، شاعر و صوفی نامبردار مصری در سده هفتم . در اول شوّال ۶۰۸ به دنیا آمد (صفدی ، ج ۳، ص ۱۱۱؛ سیوطی ، ج ۱، ص ۵۷۰؛ ابن عماد، ج ۵، ص ۴۳۲). زادگاهش را دَلاص (سیوطی ؛ ابن عماد، همان جاها) یا بَهشیم (صفدی ، همانجا) دو ناحیه از منطقه بَهنَسای مصر دانسته اند (یاقوت حموی ، ج ۲، ص ۵۸۱). چون پدر و مادرش اهل دلاص و بوصیر بودند، او نام ترکیبی «دَلاصیری » را برای خود برگزید ولی به بوصیری شهرت یافت (صفدی ، ج ۳، ص ۱۰۵ـ۱۰۶؛ ابن شاکر کُتبی ، ج ۳، ص ۳۶۲).

بوصیری در درسهای صوفی بزرگ ، ابوالعباس احمد مُرسی (متوفی ۶۸۶) جانشین ابوالحسن شاذلی (متوفی ۶۵۶) شرکت می کرد و در تشکیل سلسله شاذِلیّه نیز سهمی داشت ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ضمیمه ، ذیل مادّه ؛ بوصیری ، مقدمه سیدکیلانی ، ص ۲۰). وی قصیده بلندی در ۱۴۲ بیت در مدح ابوالعبّاس مُرسی سرود و او را در وفات شیخ و مرادش ابوالحسن شاذلی تعزیت گفت (بوصیری ، ص ۶۹ـ ۷۸).

به گفته بروکلمان ، او ده سال در بیت المقدس زیست و سپس به مدینه رفت . سیزده سال نیز در مکّه به تعلیم قرآن اشتغال داشت و در همانجا قصیده معروفِ بُرده * را سرود (ج ۵، ص ۸۱). سپس به مصر بازگشت و شغل دیوانی برگزید و مباشرت و حسابداری شهر شرقیّه ، از توابع بِلبَیس ، را عهده دار گشت (صفدی ، ج ۳، ص ۱۰۶؛ ابن شاکر کتبی ، همانجا).

از دوران تصدی او به این سمت ، قصاید و اشعار فراوانی در دیوانش باقی مانده (رجوع کنید به بوصیری ، ص ۸۹، ۹۲، ۱۱۳، ۱۲۲و ۱۲۴) و قصیده طولانی و مشهور «نونیّه » را نیز در شکایت از مستخدمان دولتی و مباشران حکومتی سروده است (رجوع کنید به بوصیری ، ص ۲۱۸ـ۲۲۳). او از ۶۵۹ تا ۶۶۳ این شغل را برعهده داشت ، سپس به قاهره و اسکندریه رفت و مکتبخانه ای برای تعلیم قرآن کریم باز کرد، و به شعر و شاعری نیز پرداخت (فروخ ، ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۶۷۴).

بوصیری عمری دراز یافت ، سال درگذشت او را از ۶۹۴ تا ۶۹۷ در قاهره یا اسکندریه ذکر کرده اند (صفدی ؛ سیوطی ؛ بروکلمان ؛ فروخ ، ۱۹۸۹، همانجاها). او را در پایین گورستان مُقَطَّم و نزدیک قبر امام شافعی به خاک سپردند ( د.اسلام ؛ بروکلمان ، همانجاها).

در پاره ای از منابع برای او کراماتی نیز نقل شده است (ابن اَیاس ، ج ۱، ص ۱۲۴). مسجدی نیز به نام بوصیری در شهر اسکندریّه وجود دارد که سعید پاشا آن را تجدید بنا کرد و محل درس طالبان دانش قرار داد (مبارک ، ج ۷، ص ۱۹۱).

هرچند بوصیری خطاطی ماهر، محدّث ، فقیه و قاری قرآن نیز بوده ( د.اسلام ، چاپ دوم ؛فروخ ، ۱۹۸۹، همانجاها) ولی مقام شاعری و بویژه سروده هایش در مدح پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سبب شهرت وی شده است . اشعارش را به جهت نکویی ، لطافت ، انسجام و زیبایی الفاظ ستوده اند (صفدی ، ج ۳، ص ۱۰۷؛ابن شاکر کتبی ، ج ۳، ص ۳۶۴).

بررسی دیوان اشعارش نشان می دهد که از جهت مادی در تنگنا بوده و خانواده ای پر اولاد داشته و به سختی روزگار می گذرانده است (بوصیری ، ص ۱۱۸ـ۱۱۹، ۲۰۶ـ۲۰۷) و به سبب جثه کوچک و جسم نحیفش (رجوع کنید به صفدی ، ج ۳، ص ۱۱۱) گاه مورد تمسخر و طعن دیگران واقع می شده است (بوصیری ، ص ۱۰۰).

یکی از عمده ترین موضوعات شعر بوصیری ، مدح نبوی است . مشهورترین قصیده او در مدح پیامبر اکرم «الکواکبُ الدُّرّیهُ فی مدحِ خَیرالبَریّه » معروف به بُرده است (بوصیری ، ص ۱۹۰ـ۲۰۱) که شهرت او را جهانی کرده است . این قصیده در میان مردم جایگاه خاصی یافت تا بدانجا که برای خواندن آن مجالس مخصوصی ترتیب می دادند، و آن را با آداب ویژه ای می خواندند (زکی مبارک ، ص ۲۱۵) و حتی برای آن به آثار خاص نیز معتقد بودند (همان ، ص ۲۱۶).

بعلاوه این قصیده آموزگار ادب ، اخلاق و تاریخ است و مردم را با بخشهایی از سیره نبوی آشنا می سازد. ازینرو در بسیاری از کشورها، متن درسی است (همان ، ص ۲۱۸ـ۲۱۹). قصیده برده در پیدایش قصاید بدیعیّه * نیز مؤثر بوده (رجوع کنید به همان ، ص ۲۲۴ـ۲۲۶) و به زبانهای گوناگون ترجمه و شرح شده است (رجوع کنید به بُرده ) و بسیاری از شاعران نیز از این قصیده استقبال کرده و مضامین آن را در شعر خود گنجانده اند (فروخ ، ۱۹۸۵، ج ۱، ص ۱۳۹، ۲۰۶، ۴۳۳، ۴۹۰، ج ۲، ص ۱۲۲، ۵۲۳، ۵۵۶). علاوه بر اهل سنت ، ادیبان شیعه نیز این قصیده را شرح ، و از آن استقبال کرده اند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۴، ص ۶؛محسن امین ، ج ۹، ص ۳۰۳ـ ۳۱۰؛امینی ، ج ۱۱، ص ۲۲۹، ۳۴۸).

دیگر قصیده معروف بوصیری در مدح پیامبر اکرم «هَمزیّه »ای است (بوصیری ، ص ۱ـ۲۹) به نامِ «القصیدهُ الهَمزیّهُ فی المَدائحِ النبویّه » یا «امّ القُری فی مدحِ خیر الوَری » (بروکلمان ، ج ۵، ص ۹۸) که شاعران از آن استقبال کرده اند. شروح متعددی نیز بر آن نگاشته شده (رجوع کنید به ون دایک ، ص ۲۸۰؛بروکلمان ، ج ۵، ص ۹۸ـ۱۰۲؛فروخ ، ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۶۷۹) که شهورترین آنها شرح احمدبن حجر هَیتَمی (متوفی ۹۷۴) با نام المِنَح المکیّهُ فی شرح الهَمزیّه (چاپ بولاق ) است (ون دایک ، همانجا؛
مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۸۶؛فروخ ، ۱۹۸۵، ج ۱، ص ۴۰۴ـ۴۰۵).

بوصیری قصیده «لامیّه »ای نیز به نام «ذُخرالمعاد» در وزن «بانَت سُعاد * » سروده (بوصیری ، ص ۱۷۲ـ۱۸۵) که به طور جداگانه و با شروح متعدد به چاپ رسیده است (رجوع کنید به سرکیس ، ج ۱، ستون ۶۰۴ـ۶۰۵؛بروکلمان ، ج ۵، ص ۱۰۲، ۱۰۴؛فروخ ، ۱۹۸۹، همانجا).

قصیده دیگر او «رائیّه »ای است با عنوان «القصیدهُ المُضَریّهُ فی الصلاه علی خَیر البَریّه » (بوصیری ، ص ۲۲۴ـ۲۲۶) که بارها چاپ و شرح شده است (رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۵، ص ۱۰۲ـ۱۰۳؛فروخ ، ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۶۸۰) و از مشهورترین شرحهای آن شرح عبدالغنی نابلسی (متوفی ۱۱۴۳)، چاپ قاهره ، است (فروخ ، همانجا).

از دیگر قصاید وی میمیّه «القصیده المحمدیّه » است که تمام مصراعهای آن با نام مبارک محمد صلّی اللّه علیه وآله وسلّم آغاز می شود (بوصیری ، ص ۲۲۶ـ۲۲۷).

علاوه بر مدایح نبوی ، مدح اهل بیت علیهم السّلام نیز از موضوعاتی است که در دیوان بوصیری فراوان آمده است (بوصیری ، ص ۲۲، ۵۸، ۶۳، ۱۰۹، ۱۸۵).

از دیگر قصاید مشهور وی لامیّه «المُخرَج و المَردود علی النّصاری و الیهود» است که با تعلیقات خود بوصیری به نثری مرسل و بی تکلّف در دیوان وی درج شده است (ص ۱۲۷ـ ۱۷۱) و مطالعات فراوان او را در تورات و انجیل نشان می دهد. این قصیده و تعلیقات آن جداگانه چندین بار به چاپ رسیده است (بروکلمان ، ج ۵، ص ۱۰۴؛فروخ ، ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۶۷۹). این قصیده را شیخ عثمان موصلی به صورت مخمس درآورده که با عنوان «الهدیّهُ الحمیدیّه » در مصر به چاپ رسیده است (سرکیس ، ج ۲، ستون ۱۳۰۹؛بروکلمان ، همانجا؛فروخ ، ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۶۸۰).

در برخی منابع قصیده خمریّه ای بدو نسبت داده و شرحهای آن را نیز نام برده اند (بروکلمان ، ج ۵، ص ۱۰۲؛د. اسلام ، همانجا؛فروخ ، ۱۹۸۹، ج ۳، ص ۶۷۹) ولی در دیوان وی این قصیده وجود ندارد و احتمالاً این قصیده ، همان «خمریّه * » ابن فارض مصری (متوفی ۶۳۲) است .

از دیگر موضوعهای دیوان بوصیری تصوّف و عرفان (ص ۸۸، ۱۸۶)، مدح (ص ۸۷)، تغزّل (ص ۲۰۱)، هجا (ص ۲۳۲)، شکایت از روزگار (ص ۱۱۷) و طنز (ص ۱۲۷) است .

از معدود کسانی که شاعر برای آنان مرثیه سروده ، بهاءالدین بن حِنّای وزیر (متوفی ۶۷۷) است (مقریزی ، ج ۴، ص ۹۰ـ۹۱؛
بوصیری ، ص ۲۳۲).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ابن ایاس ، تاریخ مصر ، ج ۱، مصر ۱۳۱۱؛
(۳) ابن شاکر کتبی ، فوات الوفیات ، چاپ احسان عباس ، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴؛
(۴) ابن عماد، شذرات الذّهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۵) محسن امین ، اعیان الشیعه ، چاپ حسن امین ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ، ج ۱۱، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۷) کارل بروکلمان ، تاریخ الادب العربی ، ج ۵، نقله الی العربیه رمضان عبدالتواب ، قاهره ۱۹۷۵؛
(۸) محمدبن سعید بوصیری ، دیوان البوصیری ، چاپ محمد سیدکیلانی ، مصر ۱۳۷۴/۱۹۵۵؛
(۹) محمد زکی مبارک ، المدائح النبویّه فی الادب العربی ، قاهره ۱۳۹۱/ ۱۹۷۱؛
(۱۰) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیّه و المعرّبه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸؛
(۱۱) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، حسن المحاضره فی تاریخ مصر و القاهره ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، ج ۱، ( قاهره ) ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۲) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۳، چاپ س . دیدرینغ ، ویسبادن ۱۳۹۴/۱۹۷۴؛
(۱۳) عمر فروخ ، تاریخ الادب العربی ، ج ۳، بیروت ۱۹۸۹؛
(۱۴) همو، معالم الادب العربی فی العصر الحدیث ، بیروت ۱۹۸۵؛
(۱۵) علی پاشا مبارک ، الخطط التوفیقیّه الجدیده لمصر القاهره ، بولاق ۱۳۰۵ ( چاپ افست مصر ۱۹۸۷ ) ؛
(۱۶) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
احمدبن علی مقریزی ، کتاب الخطط

(۱۷) المقریزیّه ، ج ۴، مصر ۱۳۲۶؛
(۱۸) ادوارد ون دایک ، کتاب اکتفاء القنوع بماهو مطبوع ، چاپ محمدعلی ببلاوی ، مصر ۱۳۱۳/۱۸۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۹؛
(۱۹) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛

(۲۰) EI 2 , Supplement , fascs. 3-4, Leiden 1981, s.v. “Al-Bu ¦s ¦â¤r ¦â”.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه کمال الدّین ابوالفتح بُندار رازی(متوفی۴۰۱ه ق)

 کمال الدّین ابوالفتح بُنداربن ابی نصر خاطری رازی ، از شاعران معروف قرن چهارم و معاصر آل بویه (نظامی ، ص ۲۸). دولتشاه سمرقندی (ص ۴۲) او را شاعر مجدالدّوله دیلمی (حک : ۳۸۷ـ۴۲۰) و از قهستانِ ری دانسته است که به سه زبان عربی ، فارسی و دیلمی سخنوری کرده و صاحب بن عبّاد (متوفی ۳۸۵) به وی توجه داشته و در تربیتش کوشیده است .

نام او در بیشتر مآخذ، بُندار به ضمّ بای تازی ، به معنای خانه دار و صاحب تجمّل و کالا و ثروت ، و عمده فروش آمده است . نویسنده برهان قاطع ذیل کلمه بندار بر وزن گلزار به معنای کیسه دار و خانه دار و صاحب تجمّل و مکنت ، اضافه کرده که «نام یکی از شعرای قدیم است ». با اینهمه در بعضی از تذکره های قدیم از جمله تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی (ص ۱۶، ۴۲ـ۴۳)، و تذکره روضه السّلاطین فخری هروی (ص ۱۰)، «پندار» به بای فارسی مکسور ضبط شده است ، اما بُندار به ضمّ بای تازی مشهورتر و معمولتر است .

بندار رازی نزد شاعران قرن ششم و هفتم شهرت داشت و غالباً از او نام برده و خود را با او مقایسه کرده اند. خاقانی شروانی (متوفی ۵۹۵) خود را برتر از بندار دانسته (ص ۷۹۶) و ظهیر فاریابی (متوفی ۵۹۸) بندار رازی را ستوده و نام او در دیوانش پندار ضبط شده است (ص ۲۶۲). کمال الدّین اسماعیل اصفهانی (متوفی ۶۳۵) نیز بندار را برتر از خود شمرده است (ص ۱۹۹).

بندار شیعی مذهب بود و یک رباعی از او نقل شده که به این موضوع دلالت دارد (رجوع کنید به شوشتری ، ج ۲، ص ۶۱۴؛ هدایت ، ج ۱، ص ۴۴۰). عبدالجلیل قزوینی ، نویسنده کتاب نقض (ص ۲۱۹) نیز از او نام برده و نوشته است که وی در مدح دو برادر شیعی وزیر، ۲۷ قصیده غرّا گفته است و در مدح چند تن از متکلّمان و سادات ری و قزوین نیز قصاید بسیار دارد (ص ۲۲۵). قاضی نوراللّه شوشتری (ج ۲، ص ۶۱۳) هم بندار را در ردیف شاعران شیعه آورده است .

از قصاید بندار رازی که در نقض به آنها اشاره شده ، چیزی در دست نیست و بیشتر اشعاری که از او به جا مانده به زبان رازی و به صورت دوبیتی یا قطعه است . از وی یک قصیده نیز به زبان محلی ، در وزن دوبیتی (بحر هزج مسدّس محذوف ) در یکی از نسخه های خطی مونس الاحرار نقل شده است (نفیسی ، ج ۳، ص ۱۱۴۱ـ۱۱۴۲).

شمس قیس رازی چند بیت به زبان رازی از بندار نقل کرده و نوشته است :

بندار از اختلاف نظم ، اجزا زیاد کرده و شعرش را نامطبوع گردانیده است (ص ۹۴ـ ۹۵). او دوبیتیهای بندار را با عنوان «فهلویات » آورده و بر او خرده گرفته که در مصراعها، بحور هَزَج و مُشاکِل را درهم آمیخته و از قاعده عروض خارج شده است (ص ۱۳۰). اما ظاهراً ایراد شمس قیس نابجا است ، زیرا او صورتِ مکتوب فهلویات را درنظر گرفته و از صورت ملفوظ آنها در زبان محلی غافل مانده و در تقطیع به اشتباه افتاده و این گونه اشعار را با اشعار فارسیِ دری سنجیده است (رجوع کنید به مختاری غزنوی ، ص ۵۷۲، حاشیه همائی ؛ همائی ، ص ۵۰۰ ـ۵۰۴).

برخی از نویسندگان ، آثار دیگری نیز به بندار رازی نسبت داده اند؛ از جمله حمداللّه مستوفی (ص ۷۲۳) اثری به نام چموش نامه به بندار نسبت داده و نوشته است که شهرتی تمام دارد. حاجی خلیفه (ج ۲، ستون ۱۸۴۸) نیز لغتنامه ای فارسی با عنوان منتخب الفرس را از آثار بندار دانسته است .

رضاقلی خان هدایت (ج ۱، ص ۴۳۹) سال وفات بندار را ۴۰۱ نوشته است و دیگران نیز همین تاریخ را از او نقل کرده اند، اما خوافی (ج ۲، ص ۱۶۳) وفات بندار را در حوادث ۴۳۳ ذکر کرده که ظاهراً دور از حقیقت است .



منابع :

(۱) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمدمعین ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛بدیل بن علی خاقانی ، دیوان ، چاپ

(۴) ضیاءالدین سجادی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش ) ؛
(۵) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش ؛
(۶) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء ، چاپ ادوارد براون ، لیدن ۱۹۰۱؛
(۷) محمدبن قیس شمس قیس ، کتاب المعجم فی معاییر اشعارالعجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش ) ؛
(۸) نورالله بن شریف الدین شوشتری ، مجالس المؤمنین ، تهران ۱۳۵۴ ش ؛
(۹) طاهربن محمد ظهیرفاریابی ، دیوان ظهیرفاریابی ، چاپ تقی بینش ، مشهد ۱۳۳۸ ش ؛
(۱۰) عبدالجلیل قزوینی ، نقض ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۱) محمدبن امیری فخری هروی ، تذکره روضه السلاطین ، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۴۵ ش ؛
(۱۲) اسماعیل بن جمال الدین کمال اسماعیل ، دیوان ، چاپ حسین بحرالعلومی ، تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۳) عثمان بن عمر مختاری غزنوی ، دیوان عثمان مختاری ، چاپ جلال الدین همائی ، تهران ۱۳۴۱ ش ؛
(۱۴) احمدبن عمر نظامی ، کتاب چهار مقاله ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۵) سعید نفیسی ، احوال و اشعار ابوعبدالله جعفربن محمد رودکی سمرقندی ، ج ۳، تهران ۱۳۱۹ ش ؛
(۱۶) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش ؛
(۱۷) جلال الدین همائی ، «اشتباه صاحب المعجم در اوزان فهلویات و اورامنان »، در جشن نامه استاد مدرس رضوی ، چاپ ضیاءالدین سجادی ، تهران ۱۳۵۶ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه میرزامحمد رضی بنده تبریزی (متوفی۱۲۲۳ه ق)

میرزامحمد رضی ، متخلص به بنده ، ادیب ، شاعر، مورخ و خوشنویس اوایل عصر قاجاریه . از اشراف زادگان آذربایجان (اختر، ج ۱، ص ۳۳؛ هلاکو قاجار، ص ۲۹؛ بسمل شیرازی ، ص ۶۰۶) و پدرش ، میرزا محمد شفیع ، مدتی وزیر آذربایجان و مستوفی نادرشاه افشار (حک : ۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) بود (مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۶۳؛ محمود میرزا قاجار، ج ۲، ص ۶۵۸؛ دیوان بیگی ، ج ۱، ص ۲۵۷؛ نادرمیرزا قاجار، ص ۳۳۵).

از سرگذشت وی در کودکی و جوانی اطلاعی در دست نیست . میرزا رضی پس از درگذشت پدر، به دربار کریم خان زند (متوفی ۱۱۹۳) روی آورد و به منصب استیفا رسید (نادر میرزا قاجار، همانجا)؛ سپس در آغاز تأسیس دولت قاجار، به این خاندان پیوست و مستوفی و صاحب دیوان رسائل گشت (محمود میرزا قاجار؛ مفتون دنبلی ؛ بسمل شیرازی ، همانجاها؛ هدایت ، ۱۳۳۹ ش ، ج ۱۰، ص ۱۱۸؛ نادر میرزا قاجار، همانجا).

وی در دربار فتحعلی شاه قاجار (حک : ۱۲۱۱ـ۱۲۵۰) چندان قدر و اعتبار یافت که از مستوفیان و منشیان خاص وی گردید (اختر؛ مفتون دنبلی ؛ محمود میرزا قاجار؛ بسمل شیرازی ؛ هدایت ، ۱۳۳۹ ش ، همانجاها). میرزا رضی همچنین تنظیم و نگارش رسایل ، نامه ها، احکام و فرمانها را به زبانهای عربی ، ترکی و جغتایی به عهده گرفت (نادرمیرزا قاجار، همانجا).

معروف است که از جانب فتحعلی شاه خنجری مرصّع بدو اعطا شده بود که آن را هنگام سلام شاه به کمر می زد و به حضور می رسید (هدایت ، ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش ، ج ۴، ص ۱۷۸؛ دیوان بیگی ، ج ۱، ص ۲۵۸؛ نادرمیرزا قاجار، ص ۳۳۵ـ۳۳۶). وی به گفته دیوان بیگی (همانجا) در ۱۲۲۲، و به گواهی غالب منابع در ۱۲۲۳ درگذشت (اختر؛محمودمیرزا قاجار، همانجاها؛مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۶۵). رضاقلی خان هدایت مرگ او را در ۱۲۴۳ دانسته است که درست نیست (۱۳۳۹ ش ، ج ۱۰، ص ۱۱۹).

پیکر او را به دستور فتحعلی شاه در نجف اشرف به خاک سپردند (اختر؛محمود میرزا قاجار، همانجاها؛مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۶۵ـ۶۶؛بسمل شیرازی ، ص ۶۰۷). بنده تبریزی را مردی زودرنج و کم حوصله دانسته اند. در بعضی منابع همچنین به باریک بینی و وسواس بیش از حد او اشاره شده است (اختر، همانجا؛مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۶۴ـ۶۵؛هدایت ، ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ، ج ۴، ص ۱۷۸).

در میان آثار میرزا رضی ، منشآت و رسایلی به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید به فرهادمیرزا قاجار، ص ۲۶ـ۳۶) که به اقتضای مشاغل دیوانی ، از تکلفات سبک منشیانه درباری برکنار نمانده است . اشعار رضی اندک است و گاه به فرمان شاه برای او مدیحه می سرود (اختر، همانجا؛مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۶۶).

وی علاوه بر فارسی ، گاهی به ترکی و عربی نیز شعر می سرود (مفتون دنبلی ، ج ۱، ص ۶۴؛هدایت ، ۱۳۳۹ش ، ج ۱۰، ص ۱۱۸). قصایدش ، همچون قصاید دیگر شاعران دوران بازگشت ادبی * ، به تقلید از قصاید سبک خراسانی است (برای نمونه رجوع کنید به اختر، ج ۱، ص ۳۳ـ۳۷؛بسمل شیرازی ، ص ۶۰۷ـ ۶۰۸).

وی همچنین خوشنویسی چیره دست بود و نستعلیق و شکسته را بسیار خوش و ممتاز می نوشت و مردم زمانش طالب خط خوش او بودند (اختر، ج ۱، ص ۳۳؛محمود میرزا قاجار؛مفتون دنبلی ، همانجاها؛بسمل شیرازی ، ص ۶۰۶ـ۶۰۷).

آثار خطی او عبارت است از :

۱) زینه التواریخ ، تاریخ عمومی مشرق زمین خاصه ایران از آغاز آفرینش آدم تا ( بخشی از ) دولت فتحعلی شاه قاجار که به دستور و به نام وی در حدود سالهای ۱۲۱۸ تا ۱۲۲۱ نوشته شده است . این کتاب مشتمل است بر اخبار و آثار انبیا و ائمه علیهم السلام ، حکما، عرفا، علما، شعرا و سلاطین ، و یک آغاز و یک انجام و دو پیرایه شامل چند وجه و گونه (بسمل شیرازی ، ص ۶۰۶؛ریو، ج ۱، ص ۱۳۵ـ ۱۳۶). محمدرضی به رسم تاریخ نگاران زمان خویش ، تصنّع را که معیار فصاحت و بلاغت آن روزگار بود در ایناثر به کار گرفته است (رجوع کنید به بسمل شیرازی ؛هدایت ، ۱۳۳۹ ش ، همانجاها؛اعتضادالسلطنه ، ص ۲۴۷). به گفته هدایت (همانجا)، در بین مردم چنین مشهور بوده که این کتاب از عبدالکریم منشی اشتهاردی است (برای آگاهی از نسخ آن رجوع کنید به منزوی ، ج ۶، ص ۴۱۷۵ـ۴۱۷۶، قس استوری ، ج ۲، ص ۶۶۶ـ۶۶۷)؛

۲) حوادث نامه یا تاریخ فتوحات یا روزنامه ناپلئون یا تاریخ ناپلئون ، درباره وقایع جنگ ناپلئون با اتریش و روسیه (۱۲۲۰/ ۱۸۰۵). ناپلئون نسخه ای از ترجمه ترکی این کتاب را به عباس میرزا تقدیم کرد و میرزا رضی آن را به فارسی برگرداند (برای نسخه های آن رجوع کنید به دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۹، ص ۱۴۵۰ـ۱۴۵۱، ج ۱۶، ص ۴۱؛استوری ، ج ۲، ص ۶۶۵ـ ۶۶۶؛کتابخانه ملی ایران ، ج ۱، ص ۶۸ـ۶۹)؛

۳) رساله عشق و روح یا حسن و دل ، از منشآت ادبی و عرفانی میرزا رضی است که در قالب حکایت و افسانه ، به نثر مصنوع و به زبانی شیوا نوشته شده است . میرزا رضی این رساله را به خواهش یکی از دوستانش ، میرزا یحیی ، به پایان رساند. نسخه آن به شماره ۳۶۱۳ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، محفوظ است (ج ۱۲، ص ۲۶۱۶ـ۲۶۱۷؛
قس منزوی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۲۸۳)؛

۴) نامه های میرزا رضی ، یکی از نامه های معروف او نامه مفصلی است که از قول فتحعلی شاه به ناپلئون نوشته است و تمامی آن در کتاب زنبیل فرهادمیرزا معتمدالدوله آمده است (ص ۲۶ـ۳۲)؛

۵) ترجمه خطبه بی نقطه و خطبه بی الف حضرت علی علیه السلام (بسمل شیرازی ، همانجا).



منابع :

(۱) احمدبن فرامرز اختر، تذکره اختر ، ج ۱، چاپ عبدالرسول خیّامپور، تبریز ۱۳۴۳ ش ؛
(۲) چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری ، ترجمه یو. ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ـ ؛
(۳) علیقلی اعتضادالسلطنه ، اکسیرالتواریخ ، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۴) علی اکبربن آقاعلی بسمل شیرازی ، تذکره دلگشا ، چاپ منصور رستگار فسائی ، شیراز ۱۳۷۱ ش ؛
(۵) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۹، ۱۲، ۱۳۴۰ ش ، ج ۱۶، ۱۳۵۷ ش ؛
(۶) احمدعلی دیوان بیگی ، حدیقه الشعراء ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش ؛
(۷) فرهاد میرزا قاجار، زنبیل ، چاپ محمد رمضانی ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۸) کتابخانه ملّی ایران ، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی ایران ، ج ۱، گردآوری عبدالله انوار، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۹) محمود میرزا قاجار، سفینه المحمود ، ج ۲، چاپ عبدالرسول خیّامپور، تبریز ۱۳۴۶ ش ؛
(۱۰) عبدالرزاق نجفقلی مفتون دنبلی ، تذکره نگارستان دارا ، ج ۱، چاپ عبدالرسول خیّامپور، تبریز ۱۳۴۲ ش ؛
(۱۱) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۲) نادر میرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز ، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ ش ؛
(۱۳) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ؛
(۱۴) همو، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۱۵) هلاکو قاجار، مصطبه خراب ، چاپ عبدالرسول خیامپور، تبریز ۱۳۴۴ ش ؛

(۱۶) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۴ 

زندگینامه ابوعلی بلخی (مؤلف شاهنامه منثور )

بلخی ، ابوعلی ، مؤلف شاهنامه منثور . تنها مأخذ ما درباره بلخی و شاهنامه او گفته ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (ص ۹۹ به بعد) است که از او با نام ابوعلی محمدبن احمد بلخی شاعر و مؤلف شاهنامه یاد کرده است . طبق روایت بیرونی ، ابوعلی در تألیف خود اخبار مبدأ خلقت را از روی کتاب سیرالملوک ابن مقفع و کتابهای محمدبن جهم برمکی ، هشام بن قاسم ، بهرام بن مردانشاه (موبد شهر شاپور) و بهرام بن مهران اصفهانی تصحیح و سپس با کتاب بهرام هروی مجوسی مقابله کرده بوده است .

بیرونی سپس روایت بلخی آغاز آفرینش را نقل می کند. او دو جا نیز از شاهنامه ابومنصوری نام برده است (ص ۳۸ـ۱۱۶). ازینرو روزن (ص ۱۹۰ به بعد) از مقایسه گفته بیرونی در آنجا که از شاهنامه ابوعلی بلخی گفتگو می کند با جایی که صحبت از شاهنامه ابومنصوری است ، چنین نتیجه گرفته که منظور بیرونی در هر دو جا اثری واحد است و به عبارت دیگر شاهنامه ابوعلی بلخی همان شاهنامه ابومنصوری است .

تقی زاده (۱۲۹۰ ش ، ص ۱۱ به بعد) و بارتولد (ص ۱۵۲ به بعد) نظر روزن را پذیرفته اند، و بارتولد اضافه کرده که چون بیرونی ، ابوعلی بلخی را شاعر نامیده ، پس این ابوعلی محمدبن احمد بلخی همان محمدبن احمد دقیقی است که به روایت برخی تذکره نویسان اهل بلخ بوده است . در مقابل این نظریه ، تقی زاده (۱۲۸۹ ش ، ص ۷) و محمدتقی بهار (ج ۲، ص ۳، پانویس ۲) احتمال داده اند که این ابوعلی بلخی ممکن است همان ابوالمؤید بلخی باشد که شاهنامه منثور او شهرت داشته است (رجوع کنید به قزوینی ، ج ۲، ص ۵ ـ۶). صفا (ص ۹۹) نیز نظریه نخستین را نپذیرفته است .

در واقع ، این نظریه که شاهنامه ابوعلی بلخی همان شاهنامه ابومنصوری است (روزن ؛ بارتولد؛ تقی زاده ، ۱۲۹۰ ش ، همانجاها) و ابوعلی بلخی همان دقیقی است (بارتولد، همانجا) حدسی است بسیار ضعیف ، به چند دلیل :

۱) چطور می توان پذیرفت که در مقدمه موجود شاهنامه ابومنصوری از بانی کتاب ، ابومنصور عبدالرزاق و از سرپرست کار تألیف ، ابومنصور معمری ، و از چندتن از نویسندگان آن ـ که فردوسی هم نام آنها را آورده ـ نام برده شده است (رجوع کنید به قزوینی ، ج ۲، ص ۲۰ـ۲۴)، اما نه این مقدمه از ابوعلی بلخی ذکری کرده ، نه فردوسی و نه ثعالبی ؛ و در عین حال ارزش کار او در تألیف شاهنامه ابومنصوری تا آن حد بوده که بیرونی تمام کتاب را به او نسبت داده است ؟

۲) آنچه بیرونی از شاهنامه ابوعلی بلخی درباره آغاز آفرینش نقل کرده با آنچه فردوسی در شاهنامه درباره کیومرث آورده مطابق نیست . محققان نامبرده به جای آنکه از این حقیقت نتیجه بگیرند که شاهنامه ابوعلی با شاهنامه ابومنصوری که مأخذ فردوسی بوده ، یکی نیست ، دچار حدسی بی پایه شده اند.

۳) اگر، چنانکه بارتولد مدعی شده ، ابوعلی محمدبن احمد بلخی همان محمدبن احمد دقیقی بوده است ، باید پرسید که چطور بیرونی از نام دقیقی فقط محمدبن احمد را که تا قرن هفتم در هیچ مأخذی نیامده ذکر کرده و کلمه «دقیقی » را که شاعر تا قرن هفتم فقط به همین نام معروف بوده (رجوع کنید به خالقی مطلق ، ص ۱۲۲، پانویس ۲۰) نیاورده است ؟

۴) کنیه دقیقی را محمد عوفی (ص ۲۵۰) و تذکره های بعداز او، ابومنصور ذکر کرده اند، نه ابوعلی . ولی بارتولد می گوید که شاید کنیه دقیقی نخست ابوعلی بوده ولی بعداز آنکه به خدمت امیر منصور سامانی درآمده آن را به ابومنصور تغییر داده است .

۵) بیرونی ، ابوعلیِ شاعر را بلخی دانسته ، اما از میان پنج شهری که تذکره نویسان موطن دقیقی نامیده اند، بلخ از حیث احتمال در پایین ترین درجه است ؛ چون این انتساب فقط در مجمع الفصحا تألیف قرن سیزدهم ذکر شده و دقیقی به احتمال قوی طوسی بوده است .

۶) دقیقی پس از آنکه از نزد چغانیان به دربار سامانیان رفت ، در عهد نوح بن منصور (۳۶۶ـ۳۸۷) نظم شاهنامه را آغاز کرد، اما در همان آغاز کار و در جوانی به دست غلام خود کشته شد. بنابراین ، چطور می توانسته در اندک زمانی علاوه بر دیوان غزل و قصیده ، یک شاهنامه تمام و کمال نیز سروده باشد؟

۷) مهمتر از همه اینکه بنابر تأکید فردوسی در شاهنامه (ج ۶، ص ۶۵، بیت ۱۱) دقیقی فقط هزاربیت از داستان گشتاسپ را سروده بود که به دست غلام خود کشته شد، و فردوسی همان هزاربیت او را وارد شاهنامه خود کرد. بارتولد (ص ۱۵۳، پانویس ۱) برای تضعیف اعتبار این سندِ صریح ، به روایت حمدالله مستوفی ، قزوینی و محمد عوفی اشاره کرده است . به نوشته حمدالله مستوفی (ص ۸۱۸)، سه هزار بیت از داستان گشتاسپ از دقیقی است . اما تعداد ابیات دقیقی ، به سبب شرح فردوسی درباره دقیقی در آغاز و انجام قطعهاو، کاملاً مشخص است ؛ و این تعداد (در چاپ مسکو) ۱۰۰۹ بیت است . بعلاوه ، اگر از این داستان سه هزار بیت هم از دقیقی باشد، سه هزاربیت کجا و یک شاهنامه کامل کجا.

سخن عوفی (ص ۲۶۹) نیز که بیست هزار بیت از شاهنامه را سروده دقیقی می داند، چنان باطل است که احتیاجی به رد آن نیست . بارتولد نیز روایتهای حمدالله مستوفی و عوفی را کامل نقل نکرده و فقط به رقم سه هزار وبیست هزار بیت اشاره کرده است . روشن است که قول فردوسی اساس فرضیه او را درهم می ریزد.

۸) نتیجه ای که روزن از حدس خود ( شاهنامه ابوعلی بلخی همان شاهنامه ابومنصوری است ) می گیرد، این است که پس مأخذ شاهنامه ابومنصوری بی واسطه ، و مآلاً مأخذ شاهنامه فردوسی با واسطه ترجمه های مختلف عربی ، بوده است .

اگر ادعای روزن صحیح باشد، پس معلوم نیست که ابومنصور برای تألیف شاهنامه به چه دلیل به شهرهای خراسان نامه نوشته و کس فرستاده و دهقانان و فرزانگان و جهاندیدگانی را که از نام آنها برمی آید که زردشتی (رجوع کنید به قزوینی ، ج ۲، ص ۲۴) و لهذا پهلوی دان بوده اند، در طوس جمع کرده است ؟ آیا فقط کافی نبود که یک یا چند تن از ایرانیان عربی دان شهر طوس را بدین کار می گمارد؟ از این گذشته ، اگر مأخذ شاهنامه ابومنصوری ترجمه های عربی می بود، بی هیچ قید و شرطی ، واژه های عربی شاهنامه چندین برابر مقدار کنونی آن می شد (در شاهنامه حدود هفتصد واژه عربی به کار رفته است رجوع کنید به هومبرت ؛ معین فر). گویا چون در مقدمه شاهنامه ابومنصوری ـ مانند شاهنامه ابوعلی بلخی ـ از مترجمان عربی خداینامه نام برده شده است ، این سوءتفاهم برای روزن به وجود آمده که پس نه تنها شاهنامه ابومنصوری همان شاهنامه ابوعلی بلخی است ، بلکه اساس تألیف آن نیز مآخذ عربی بوده است .

اما فرضیه دوم ، یعنی اینکه ابوعلی بلخی احتمالاً همان ابوالمؤید * بلخی است (تقی زاده ، ۱۲۸۹ ش ؛ بهار، همانجاها)، دارای اعتبار بیشتری است . در قرن چهارم و پنجم ، در میان شاهنامه های منثور دو شاهنامه شهرت زیادی داشته است : یکی شاهنامه ابومنصوری ، دیگر شاهنامه ابوالمؤید بلخی . بیرونی که در گرگان برای تألیف آثارالباقیه از شاهنامه ابومنصوری استفاده کرده ، بعید به نظر می رسد که از شاهنامه ابوالمؤید بلخی با وجود شهرت آن استفاده نکرده باشد و به جای آن از شاهنامه شاعری به نام ابوعلی بلخی استفاده کند که نام او جز در همین کتاب بیرونی در هیچ جای دیگر نیامده است .

بنابراین ، به ظن قوی ، این ابوعلی بلخی همان ابوالمؤید بلخی است . اما این که بیرونی ، ابوعلی بلخی را شاعر نامیده دلیل آن نیست که شاهنامه او نیز به شعر بوده است ، و حتی از فحوای کلام بیرونی و مطالبی که از گفتار ابوعلی آورده بیشتر چنین برمی آید که این کتاب نیز مانند شاهنامه ابوالمؤید بلخی ، که او نیز شاعر بوده ، به نثر تألیف شده بوده است . بعلاوه ، روزن و تقی زاده نیز که احتمال داده اند شاهنامه ابوعلی بلخی همان شاهنامه ابومنصوری است ، شاهنامه ابوعلی را منثور دانسته اند.



منابع :

(۱) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الا´ثارالباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۲) محمدتقی بهار، سبک شناسی ، ج ۲، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۳) حسن تقی زاده ، «شاهنامه های فارسی »، کاوه ، سال ۲ (دوره جدید)، ش ۳ (آبان ۱۲۹۰)؛همو، «مشاهیر شعرای ایران »، کاوه ،

(۴) سال ۵، ش ۲ (مهر ۱۲۸۹)؛
(۵) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، تاریخ گزیده ، چاپ ادوارد براون ، لیدن ۱۹۱۰؛
(۶) جلال خالقی مطلق ، «طوس زادگاه دقیقی است ؟»، در مجموعه سخنرانیهای نخستین جشن طوس ۱۳۵۴ (فردوسی و ادبیات حماسی ) ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۷) ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران ، تهران ۱۳۳۳ ش ؛محمدبن

(۸) محمد عوفی ، لباب الالباب ، چاپ سعید نفیسی ، تهران ۱۳۳۵ ش ؛
(۹) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، متن انتقادی ، ج ۶، چاپ م .ن . عثمانوف ، مسکو ۱۹۶۷؛
(۱۰) محمد قزوینی ، بیست مقاله ، ج ۲، چاپ عباس اقبال ، تهران ۱۳۱۳ ش ؛

(۱۱) W. Barthold, “Zur Geschichte des persischen Epos”, ZDMG , 98 (1944), 121-157;
(۱۲) P. Humbert, Observations sur le Vocabulaire arabe du Cha ª hna ª meh, Neuchatel 1953;
(۱۳) M. D. Mo ـ ¦ â nfar, Le Vocabulaire arabe dans le Livre des Rois de Firdausi, Wiesbaden 1970;
(۱۴) V. Rosen, “K voprosu ob arabskich perevodach Chuda ¦ i-Na ¦ me “, in Vostoc § nyia Zametki , Paris 1895,153-191.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه شیخ صلاح الدین حسن بلغاری نخجوانی(متوفی۶۹۸ ه ق)

 صلاح الدین حسن ، از مشایخ صوفیه . اصلاً از نخجوان بود. تاریخ ولادتش معلوم نیست ، ولی از آنجا که وفاتش را در ۶۹۸ و در ۹۳ سالگی نوشته اند (واعظ کاشفی ، ج ۲، ص ۳۶۸ـ۳۶۹) باید در ۶۰۵ به دنیا آمده باشد. پدرش خواجه عمر نام داشت و از اعیان و تجّار بود (همان ، ج ۲، ص ۳۶۸). به گفته اقبال آشتیانی (ناصرالدین منشی کرمانی ، حواشی اقبال آشتیانی ، ص ۱۲۳) سی سال و به نوشته واعظ کاشفی (همانجا) نُه سال در بلغار اقامت داشت و نسبت او به بلغاری نیز به همین سبب بوده است .

بلغاری در ۲۳سالگی به اسارت کفّار دشت قبچاق درآمد و مدت هفت سال در میان ایشان زیست (همانجا). در سی سالگی و ظاهراً در بخارا پس از حالت جذبه ای که به او دست داد وارد طریقت شد. پس از سه سال اقامت در بخارا به کرمان مهاجرت کرد و ۲۷ سال در آنجا به سر برد (همانجا).

در کرمان مریدان بسیاری از کبار و صغار از ارشاد او هدایت یافتند (ناصرالدین منشی کرمانی ، ص ۴۴). در آن زمان قتلغ ترکان در کرمان حکومت می کرد که به گفته ناصرالدین منشی کرمانی (همانجا) به حسن بلغاری ارادت ورزید. بلغاری در اواخر عمر از کرمان به آذربایجان مهاجرت کرد و پس از یک سال اقامت در مراغه به تبریز رفت و در ۲۲ ربیع الاول ۶۹۸ در همانجا درگذشت و در مقبره سرخاب به خاک سپرده شد (واعظ کاشفی ، ج ۲، ص ۳۶۸ـ۳۶۹).

وی از خدمت مشایخ بسیاری ، که به گفته خودش تعدادشان به ۲۸ نفرمی رسیده ، بهره مند بوده است . نخست نزد سعدالدین حموی و سپس از شیخ شمس الدین محمد رازی اخذ طریقت کرد. سلسله طریقت محمد رازی با واسطه شیخ حسین سقاّء به ابوالنجیب سهروردی می پیوندد (همان ، ج ۲، ص ۳۶۸؛ ابن کربلایی ، ج ۱، ص ۱۴۰ـ۱۴۱). لذا طریقه او طریقه سهروردیه * بوده است .

بلغاری در ایام اقامت در بخارا در خدمت خواجه غریب ، از صوفیه بخارا، بود. از دیگر مشایخ او محمد خسروشاهی بوده است (ابن کربلایی ، ج ۱، ص ۱۴۰). از جمله مریدان نامی شیخ حسن ، شیخ عمر باغستانی * بوده است (واعظ کاشانی ، همانجا). ابن کربلائی در شرح مقامات و احوال شیخ حسن ، نکاتی از کتاب مقامات او نقل کرده است (ج ۱، ص ۵۹، ۴۹۴).



 منابع :

(۱) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران ۱۳۴۴ ش ؛
(۲) ناصرالدین منشی کرمانی ، سمط العلی للحضره العلیا ، چاپ عباس اقبال آشتیانی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۳) علی بن حسین واعظ کاشفی ، رشحات عین الحیات ، چاپ علی اصغر معینیان ، تهران ۱۳۵۶ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴

زندگینامه محمدعارف بقایی بخارایی

 سخنور فارسیگوی قرن دهم و یازدهم. در بخارا دیده به جهان گشود، همانجا به تحصیل علم پرداخت و از شاگردان ممتاز مولانا عبدالرحمان مُشفقی * بود (نقوی ، ص ۱۰۹؛ نفیسی ، ج ۲، ص ۸۰۸؛ آنسیکلوپدیای ادبیات و صنعت تاجیک ، ج ۱، ص ۲۴۸). از او با لقب «خواجه » (خیامپور، ص ۸۷؛ آنسیکلوپدیای ادبیات و صنعت تاجیک ، همانجا؛ حلیم ، ص ۳۳۲) یاد کرده اند که نشان می دهد وی شخصی بلندپایه بوده است .

در انواع شعر و بویژه در قصیده سرایی مهارت داشت . ابتدا«مشغولی » و سپس «بقایی » تخلص می کرد (نفیسی ، همانجا). مدتی ملازم دربار پادشاهان ازبک بود (نقوی ؛ نفیسی ، همانجاها) و سپس به فرغانه عزیمت کرد و به گفته خودش در ۹۹۰ در بلده بهشت آئین اندگان (اندجان کنونی در ازبکستان )، نوشتن تذکره مَجمَع الفُضَلاءرا آغاز کرد (حبیبی ، ص ۵۲۶). در ۹۹۵ به هند سفر کرد (همانجا)؛ نخست به اُریسه و بنگاله ، سپس به دکن رفت (نفیسی ، همانجا).

در هند با ملک قمی شاعر (متوفی ۱۰۲۴)، نظام الدین احمد ـ مؤلف طبقات اکبری ـ و اهل دربار، خاصّه عبدالرحیم خان خانان ، معاشرت داشت (حبیبی ، ص ۵۲۷).تا ۱۰۰۳ در دکن به سر برد (حبیبی ، ص ۵۲۹) و ظاهراً درهمان سال ملازمت خان خانان را ترک گفت و به لاهور رفت .

تاریخ دقیق فوت او معلوم نیست ولی بنابر شواهد وی درزمان حکومت جهانگیر (۱۰۱۴ـ۱۰۳۷) درگذشته است (همانجا). از آثار او دیوان اشعارش ( آنسیکلوپدیای ادبیات و صنعت تاجیک ، همانجا) و مثنوی گلشن اشعار را که بر وزن شاهنامه در ستایش عبدالرحیم خان خانان سروده (نقوی ، همانجا) باید ذکر کرد.

مهمترین اثر او تذکره مجمع الفضلاء است . این اثر که در بردارنده نام ، شرح زندگانی ، تاریخ وفات و نمونه ای از اشعار بیش از ۳۵۰ تن از شاعران فارسی گوی است ، به سه فصل با عنوان «فرقه » تقسیم شده است . در فرقه نخست نام نزدیک به صد تن از قدما و در فرقه دوم و سوم شرح حال شاعرانِ پس از جامی تا عصر مؤلف آمده است .

بقایی دیده ها و شنیده های خود را، درباره بیش از ۲۵۰ تن از شاعران معاصر یا نزدیک به عصر خویش ، در این تذکره جمع آوری کرده ، که مجموعه ارزشمندی شده است (حبیبی ، ص ۵۲۶، ۵۲۹ ـ ۵۳۰). نسخه های خطی مجمع الفضلاء بسیار نادر است . نسخه ای از این تذکره در دانشگاه لاهور نگهداری می شود (نقوی ، ص ۱۱۳). عبدالحّی حبیبی یک نسخه آن را در کابل دیده و به معرفی آن پرداخته است (ص ۵۲۵ ـ ۵۳۰).



منابع :

(۱) آنسیکلوپدیا ساوِتی تاجیک ، ج ۱، دوشنبه ۱۹۷۸، ص ۳۹۲ (به خط سیریلی )؛
(۲) آنسیکلوپدیای ادبیات و صنعت تاجیک ، دوشنبه ۱۹۸۹ (سیریلی )؛
(۳) عبدالحی حبیبی ، « ( درباره ) مجمع الفضلاء محمدعارف بقایی »، راهنمای کتاب ، سال سوم ، ش ۴ (آبان ۱۳۳۹)؛
(۴) حسین جعفر حلیم ، شرح احوال و آثار عبدالرّحیم خان خانان و خدمات او برای پیشرفت ادبیات فارسی ، اسلام آباد ۱۳۷۱ ش /۱۹۹۲؛
(۵) عبدالرسول خیامپور، فرهنگ سخنوران ، تبریز ۱۳۴۰ ش ؛
(۶) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ، ج ۲، ص ۱۵۴ ـ ۱۵۸؛
(۷) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۸) علیرضا نقوی ، تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛

(۹) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, Oxford 1966, III, 1086.

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۳

زندگینامه سراج الدّین بِساطیِ سمرقندی (متوفی۸۱۵ ه ق)

از شاعران نیمه دوم قرن هشتم و اوایل قرن نهم . در سمرقند به دنیا آمد (دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۹۳) و به نوشته صفا ۸۸ سال عمر کرد (ج ۴، ص ۴۵۶). وفات او را برخی در ۸۱۵ در سمرقند (امیر علیشیر نوائی ، ص ۱۳؛ اته ، ص ۱۸۸؛ بختاورخان ، ج ۲، ص ۵۴۷) و برخی در هفده رجب ۸۱۴ در ری نوشته اند (صفا، همانجا). با استناد به تاریخ وفات و مدت عمر او، می توان سال ولادتش را حدود ۷۲۶و۷۲۷ تخمین زد. او از شاگردان خواجه عصمت بخارایی * ،متخلص به «نصیری » (انصاری کازرونی ، ص ۲۲۶؛ صفا، ج ۴، ص ۲۸۷)، و خواجه عبدالملک سمرقندی ، متخلص به «عصامی » * (دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۷۰ـ۳۷۱) بود. در ابتدای شاعری به حصیربافی اشتغال داشت ، ازینرو «حصیری » تخلص می کرد، اما با پیشنهادِ استادش خواجه عصمت ، تخلصِ «بساطی » را برگزید (همان ، ص ۳۹۳).

بساطی در مجلس سلطان خلیل (حک :۸۰۷ ـ ۸۱۲)، فرزند میرانشاه و نواده تیمور، حاضر می شد و گاه او را مدح می نمود، سلطان نیز از او حمایت می کرد؛ به عنوان مثال برای مطلع غزلی ، هزار دینار صله به او داد که همان موجب شهرت بساطی شد (امین احمد رازی ، ج ۳، ص ۳۷۴؛ دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۹۴؛ خلیل ، ص ۱۰۵، ش ۳۶). مطلع این غزل را علی ابراهیم خلیل ، امین احمد رازی ، و دولتشاه سمرقندی (همانجاها) آورده اند: دل شیشه و چشمان تو هر گوشه برندش / مَست اند، مبادا که به شوخی شکنندش .

بساطی به علوم و فنون ادبی آگاهی چندانی نداشت ، جامی (ص ۱۰۲) درباره او گفته است : «شعر وی خالی از لطافتی نیست اما از فضائل مکتسبه بسیار عاری بوده است ، چنانچه ( = چنانکه ) از اشعار وی ظاهر است » و امیر علیشیر نوائی (همانجا) نیز او را «به غایت عامی » معرفی کرده است . او در شمار کسانی است که در غزلیات آنها جنبه عشقی بر جنبه عرفانی ، و تقلید و اقتباس در مضامین بر ابداع و ابتکار غلبه دارد (مؤتمن ، ص ۳۳۶). در انواع قالبها از جمله قصیده ، غزل ، قطعه ، مُخمّس ، و رباعی شعر می سرود. او با شاعرانی چون خیالی بخارایی ، برندق بخارایی * ، خواجه رستم خوریانی ، طاهر ابیوردی و کمال خجندی * (دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۹۳، ۴۰۳) معاصر بوده و بعضی از قصاید و غزلهای شاعران معاصر و پیشین خود را پاسخ گفته است (حاکمی ، ص ۱۳۵). با کمال مشاعره داشته ولی سبک او را نمی پسندیده و با او معارضه می کرده است (برای نمونه پاسخهای او به اشعار کمال خجندی رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۹۳ـ۳۹۴)، تا جایی که در بعضی تذکره ها سببِ مرگ بساطی را نفرینِ کمال دانسته اند (هاشمی سندیلوی ، ص ۳۲۱؛ برای بیت کمال که در آن بساطی را نفرین کرده است رجوع کنید به دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۹۳، آزاد بلگرامی ، ص ۱۴۸).

بساطی در مدح ، تغزل ، عرفان ، لغز و معما، و اخلاق شعر سروده است (برای نمونه اشعار او در پند و اخلاق رجوع کنید به انصاری کازرونی ، ص ۲۲۷). او در اشعارش به پاره ای از اساطیر و قصه ها اشاره کرده است (برای نمونه رجوع کنید به حاکمی ، ص ۱۳۴ـ۱۳۵) و همچنین اصطلاحات علوم و فنون گوناگون ، از جمله نجوم ، تصوّف ، موسیقی ، شطرنج و نرد، در دیوان او به چشم می خورد (همان ، ص ۱۳۴ـ۱۳۶).

نسخه ای خطی از دیوان قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات و معمّیات او در کتابخانه ملی پاریس ، همراه دیوان خیالی وجود دارد (صفا، ج ۴، ص ۴۵۶). نسخه ای دیگر از دیوانش نیز در کتابخانه آصفیه موجود است که ۶۶ صفحه و در هر صفحه دوازده بیت دارد (کتابخانه آصفیه ، ج ۱، ص ۵۵۳) و مجموعاً دیوانی ۷۹۲ بیتی و مختصر است . در فهرست نسخه های خطی فارسی (منزوی ، ج ۳، ص ۲۲۴۹ـ۲۲۵۰) نام و نشان ده نسخه از اشعار او ذکر شده است . بساطی در ستایش دیوان خود شعری سروده که در مرقوم پنجم کتاب سلّم السموات انصاری کازرونی (ص ۲۲۶ـ ۲۲۷) مضبوط است .



منابع :

(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، خزانه عامره ، نسخه عکسی از چاپ سنگی کانپور ۱۸۷۱؛
(۲) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۳) امیر علیشیر نوائی ، تذکره مجالس النفائس ، چاپ علی اصغر حکمت ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۴) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۵) ابوالقاسم انصاری کازرونی ، مرقوم پنجم کتاب سُلّم السموات ، چاپ یحیی قریب ، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۶) محمد بختاورخان ، مرآه العالم : تاریخ اورنگ زیب ، چاپ ساجده س . علوی ، لاهور ۱۹۷۹؛
(۷) تقی الدین بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴ ؛
(۸) عبدالرحمن بن احمد جامی ، بهارستان ، چاپ افست تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۹) اسماعیل حاکمی ، «معرفی چند نسخه خطی از دیوان بساطی سمرقندی » ، در یادگارنامه حبیب یغمائی ، چاپ غلامحسین یوسفی ، محمد ابراهیم باستانی پاریزی ، و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۱۰) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۱۱) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی ، چاپ محمد عباسی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش ) ؛
(۱۲) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۴، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۱۳) کتابخانه آصفیه ، فهرست مشروح بعض کتب نفیسه قلمیه مخزونه کتب خانه آصفیه سرکار عالی ، مرتبه میر عثمان علی خان بهادر ، حیدر آباد دکن ۱۳۵۷؛
(۱۴) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطّی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
زین العابدین مؤتمن ، تحوّل شعر فارسی ، تهران ] تاریخ

(۱۵) مقدمه ۱۳۳۹ ش
(۱۶) احمد علی هاشمی سندیلوی ، تذکره مخزن الغرائب ، چاپ محمد باقر، لاهور ۱۹۶۸ـ۱۹۷۰٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه بَسّام کُرد (سده سوم)

 از نخستین شاعران زبان فارسی دری . تاریخ تولد و وفات او معلوم نیست ، اما از تاریخ سیستان (ص ۲۱۱) درمی یابیم که در زمان صفاریان ، یعنی در اواسط قرن سوم هجری می زیسته است .

او را بغلط از قبیله کردها دانسته اند (مردوخ روحانی ، ج ۱، ص ۹) و شاید به همین سبب ایرج افشار سیستانی در بزرگان سیستان نامی از او نبرده است . اما کُرد به معنای چوپان و صحرانشین است ( رجوع کنید به نظامی ، ص ۲۷۳؛ محمدبن منور، ج ۱، ص ۱۱۰؛ سعدی ، ص ۲۸۰) و با قبایل کرد در غرب ایران نسبتی ندارد ( ایرانیکا ، ذیل «بسّام کرد») و سخن بازورث (ص ۱۹۲ـ۱۹۳) که روستاییان و مناطق بیابانی را رکن اصلی مذهب خارجی می داند مؤیّد این مطلب است . لقب او را گُرد نیز نوشته اند ( د.تاجیکی ، همانجا).

بسّام از خوارج محلی سیستان بود که در ابتدا با یعقوب لیث صفاری (متوفی ۲۶۵) جنگید و پس از آنکه یعقوب ، عمّار رهبر خوارج ، را کشت به ملازمان یعقوب پیوست و با پیروی از طریق محمد * وصیف سگزی در شعر به سخنوری پرداخت ( تاریخ سیستان ؛ ایرانیکا ، همانجاها).

از آنجا که زبان فارسی در این دوره فاقد صورت رسمی است ، در تعیین نخستین شاعر پارسی گوی اختلاف نظربسیار است (اقبال آشتیانی ، بخش ۱، ص ۱۹ـ۲۱؛ تمدن ایرانی ، ص ۲۶۲؛ زرین کوب ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۱). در اینمیان ، روایت تاریخ سیستان ، به سبب ابتدایی بودن اشعارو دلالت آن بر وقایع تاریخی ، در معرّفیِ محمدبن وصیف سگزی و بسّام کرد و محمدبن مخلّد به عنوان نخستین شعرای فارسی که در اوایل و اواسط قرن سوم می زیسته اند، نسبتاً صحیحتر است (اقبال آشتیانی ، بخش ۱، ص ۲۸ـ۲۹؛ صفا، ج ۱، ص ۱۷۹).

از قصیده مدحیِ بسّام برای یعقوب این پنج بیت به ما رسیده است :

هرکه نبود او به دل متّهم // بر اثرِ دعوت تو کرد نعم

عَمر ( و ) ز عمّار بدان شد بری // کاوی خلای آور ( خلاف آورد ) تا لاجرم

 دید بلا بر تن و بر جان خویش // گشت به عالَم تنِ او در اَلَم

مکه حرم کرد عرب را خدای // عهد ترا کرد حَرم در عجم

 هر که در آمد همه باقی شدند// بازِفنا شد که بدید این حرم

( تاریخ سیستان ، ص ۲۱۱ـ۲۱۲؛ ریاض و شبلی ، ص ۲۰).

اگر چه ممکن است در این ابیات و ابیاتی دیگر که از محمدبن وصیف سگزی و محمدبن مخلّد ذکر شده تصحیف و تصرفی صورت گرفته باشد، اما خشونت ، ناپختگی ، قدمت بیان ، کاربردِ لهجه های محلی و تلمیحات اسلامی که به صورت ناپخته ذکر شده است ، مطابقت اوزان هجایی با عروض عرب و نقص در اوزان و قوافی آشکار است (اقبال آشتیانی ، بخش ۱، ص ۲۹؛ زرین کوب ، ۱۳۶۳ ش ، ص ۲ـ۳؛ تمدن ایرانی ، ص ۲۶۳ـ۲۶۴؛ ریپکا، ص ۲۲۲ـ۲۲۳).



منابع :

(۱) آنسیکلوپدیا ساوِتیِ تاجیک ، ج ۱، دوشنبه ۱۹۷۸ (به خط سیریلی )؛
(۲) عباس اقبال آشتیانی ، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانی ، بخش ۱، گردآوری و تدوین از محمد دبیر سیاقی ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۳) ادموند کلیفورد بازورث ، تاریخ سیستان : از آمدن تازیان تا برآمدن دولت صفاریان ، ترجمه حسن انوشه ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۴) محمدتقی بهار، «شعر در ایران » ، مهر، سال ۵، ش ۳ (مرداد ۱۳۱۶)، ش ۵ (مهر ۱۳۱۶)؛
(۵) تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش ) ؛
(۶) تمدن ایرانی ، ترجمه عیسی بهنام ، تهران ۱۳۴۶ ش ؛
(۷) محمد ریاض و صدیق شبلی ، فارسی ادب کی مختصرترین تاریخ ، لاهور ۱۹۸۷؛
(۸) یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران ، ترجمه عیسی شهابی ، تهران ۱۳۵۴ ش ؛
(۹) عبدالحسین زرین کوب ، سیری در شعر فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۰) همو، یادداشت ها و اندیشه ها: از مقالات ، نقدها و اشارات ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۱) مصلح بن عبدالله سعدی ، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۱۲) علی اشرف صادقی ، تکوین زبان فارسی ، تهران ، ( ۱۳۵۷ ش ) ؛
(۱۳) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۴) محمد قزوینی ، مقالات علاّ مه قزوینی ، گردآورنده عبدالکریم جربزه دار، تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۶ ش ؛
(۱۵) محمدبن منوّر، اسرار التوحید ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۱۶) بابامردوخ روحانی ، تاریخ مشاهیر کرد ، ج ۱، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۷) الیاس بن یوسف نظامی ، هفت پیکر ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۱۵ ش ؛

(۱۸) Encyclopaedia Iranica . s.v. “Bassa  m-e Kord” (by Z. Safa).

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه فخرالدّین احمد حلاّ ج شیرازی« بُسحق اَطعمه» (سده هشتم)

 فخرالدّین احمد حلاّ ج شیرازی ، از شاعران نیمه دوم قرن هشتم . برخی تذکره نویسان (خلیل ، ج ۱، ص ۱۰۰؛ هدایت ، ص ۵۷ـ۵۸؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۵۵؛ مدرّس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۶۶) او را با معاصرش نظام الدّین احمد اطعمه اشتباه کرده و در ردیف اهل تصوّف و از مصاحبان شاه داعی * شیرازی (متوفی ۸۶۷ یا۸۷۰) دانسته اند. همچنین برخی گمان کرده اند که مرثیه شاه داعی در رثای نظام الدّین احمد اطعمه ، برای بسحق سروده شده است (میرزایف ، ص ۱۵ـ۱۷؛ صفا، ج ۴، ص ۲۴۵ـ۲۴۶). برخی (نفیسی ، ج ۱، ص ۲۹۶؛ صفا، ج ۴، ص ۲۴۴) به اشتباه ، کنیه او را جمال الدّین آورده اند و این اشتباه ناشی از آن است که سنگِ مزار شخصی به نام جمال الدّین محمودبن نصیرالافزری را از آن بسحق شمرده اند (بهروزی ، ص ۲۴۸ـ۲۴۹).

او معروف به شیخ اطعمه و بسحق اطعمه بود و در شعر بسحق تخلص می کرد که مخفّف بواسحاق / ابواسحاق است . علّت اشتهار وی به حلاّ ج آن است که پیشه پنبه زنی داشته (دولتشاه سمرقندی ، ص ۴۰۹؛ خلیل ، ج ۱، ص ۱۰۱) و به سبب آنکه در شعرش به وصفِ انواع طعام پرداخته است به او لقب اَطعمه داده اند.

بسحق بیشتر عمرش را در شیراز گذراند و سفرهایی به خراسان و اصفهان کرد و سپس به شیراز بازگشت . از معاصران وندیمانِ شاهزاده اسکندربن عمر شیخ بن تیمور (حک : ۸۱۲ ـ ۸۱۷) حاکم فارس و اصفهان بود. او را از صوفیان و مُریدان شاه نعمت الله ولی * (متوفی ۸۳۴) دانسته اند؛ اما از لحن هزل آمیز و جسورانه اش در پاسخ به اشعار شاه نعمت الله برنمی آید که مرید او بوده باشد (میرزایف ، ص ۱۳ـ۱۵، ۲۱ـ۲۲). تاریخ وفات بسحق را ۸۲۷ و ۸۳۰ ذکر کرده اند، اما علی نقی بهروزی (همانجا) می گوید سنگِ مزارِ بسحق را در تکیه چهل تنان شیراز یافته که بر آن سال وفات او ۸۴۰ ذکر شده است .

دیوان بسحق مشتمل است بر نظم و نثر؛ منظومات دیوان عبارت است از: کنزالاشتهاء (۱۰۵ بیت )؛ قصاید، ترجیع بند، غزلیات ، مقطعات ، رباعیات و فردیات ، داستانِ مزعفر و بُغرا (برنج و آردینه :۱۶۰۳ بیت ) و مثنوی اسرار چنگال آثار منثور در دیوان مشتمل است بر: رساله ماجرای برنج و بُغرا و رساله خوابنامه . دیوان بسحق را نخستین بار میرزا حبیب اصفهانی بر اساس نسخه خطی مورخ ۹۷۰ موجود در گنجینه (موزه ) بریتانیا، در استانبول به چاپ رساند. همین نسخه بارها در شیراز تجدید طبع شده است .

اهمیّت بسحق در ادبیات فارسی ، به نظر عدّه ای ، به سببِ ابتکار و نوآوری در موضوع اشعار و اعتراض او به سبک متداولِ ادبی قرن هفتم است (میرزایف ، ص ۴۶؛ ریپکا، ص ۴۳۶). بسحق ، نخستین بار، لغات و اصطلاحات وتعبیرات آشپزی را در نظم به کار گرفت ( ایرانیکا ، ذیل ماده ؛ میرزایف ، ص ۷۶) و نحوه وصفِ او از اطعمه و اغذیه تا حدّی وضع طبقات محرومِ آن زمان را نشان می دهد (صفا، ج ۴، ص ۲۴۷). بدین ترتیب ، بسحق به تتبّع منتقدانه اَشکال شعری مخصوصاً غزل ، و تضمین متصرّفانه در اشعار شاعرانی چون فردوسی ، حافظ ، شاه نعمت الله ولی و دیگران پرداخت و کوشید تا از بعضی مضامین عارفانه و مدایح مبالغه آمیز و نیز موضوعات کهنه شعری ، به زبان هزل ، انتقاد کند (میرزایف ، ص ۳۱ـ۳۲)، اما نیت او نه پیشی جستن بر دیگران بلکه مطایبه به طریقی هوشمندانه و هزل آمیز بوده است (براون ، ج ۳، ص ۳۹۶).

بسحق را از مقلّدان عبید زاکانی * (متوفی ۷۷۲)، شاعر مبتکر در شیوه هزل و طنز دانسته اند، ولی براون (ج ۳، ص ۳۴۰) بسحق را در هزل بر عبید ترجیح داده است . کسانی چون : نظام الدّین احمد اطعمه (متوفی ۸۵۰)؛ مولانا نظام الدّین محمودبن امیراحمد قاری یزدی * (متوفی ۹۹۳؛ که به تقلید از بسحق به نظم دیوان البسه پرداخت )؛ تقی دانش ملقّب به حکیم سوری (متوفی ۱۲۸۸)؛ عبدالقادر خواجه سودا در سبک ، مقلد او بوده اند (میرزایف ، ص ۸۶؛ ایرانیکا ، همانجا).

بسحق را با ژوزف د برشو شاعر فرانسوی ، که اشعارش درباره خوشخوراکی است ، از لحاظِ سبکی همطراز دانسته اند (ریپکا، ص ۴۳۵؛ ماسه ، ص ۳۴۲).

پیش از بسحق ، ابوالفتح محمودبن حسین رَملی معروف به کُشاجِم ، شاعر و ادیب عرب (متوفی در ۳۶۰) که در آغازِ کار طبّاخ سیف الدوله حمدانی (متوفی ۳۵۶) بود، نام خوراکها و اصطلاحات طبّاخی را در کتاب الطبخ خود گرد آورده است (زرکلی ، ج ۷، ص ۱۶۷ـ۱۶۸؛ دایره المعارف فارسی ، ذیل «بسحق اطعمه »).

عوام شیراز معتقدند که اگر کسی شب جمعه با نیّت خالص به زیارت قبر شیخ رود و در آنجا بعد از قرائت فاتحه از روح شیخ طلبِ طعام نماید بر آن دست می یابد. (براون ، ج ۳، ص ۴۵۸، پانویس ۱).



منابع :
(۱) ادوارد گرانویل براون ، تاریخ ادبی ایران ، ج ۳؛از سعدی

(۲) تا جامی ، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛

(۳) علی نقی بهروزی ، «تاریخ وفات شیخ ابواسحاق و حلاج ، و محل قبر او»، یغما ، سال ۲۸، ش ۴، (تیر ۱۳۵۴)؛

(۴) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، ( بی جا.، بی تا. ) ؛

(۵) دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران ۱۳۴۵ ش ؛

(۶) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشّعراء دولتشاه سمرقندی ، چاپ محمد عباسی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش ) ؛

(۷) یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران : از دوران باستان تا قاجاریه ، ترجمه عیسی شهابی ، تهران ۱۳۵۴ ش ؛

(۸) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ( بی تا. ) ؛

(۹) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۷۰ ش ؛

(۱۰) هانری ماسه ، تحقیق درباره سعدی ، ترجمه غلامحسین یوسفی و محمد حسن مهدوی اردبیلی ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛

(۱۱) محمد علی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛

(۱۲) محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقایق ، چاپ محمد جعفر محجوب ، ج ۳، تهران ۱۳۴۵ ش ؛

(۱۳) عبدالغنی میرزایف ، ابواسحاق و فعالیت های ادبی او ، دوشنبه ۱۹۷۱؛

(۱۴) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛

(۱۵) رضا قلی بن محمد هادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرکانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) ؛

(۱۶) EI 2 , s.v. “Bush ¤ a  k ¤ ” (by P. Horn – [H. Masse  ]);

(۱۷) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Bosh ¤ a  q (Abu  Esh ¤ a  q) At ¤ ema” (by Heshmat Moayyad).

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه ابوالفتح بُستی(سده چهارم)

 ابوالفتح ، علی بن محمّد از شاعران و منشیان معروف قرن چهارم . در بُست * متولّد شد. همانجا حدیث و فقه و ادب آموخت . شاگرد ابن حِبّان محدّث بود و محدّثی دیگر به نام خطّابی (متوفی ۳۸۸) با او دوستی داشت . پیرو مذهب شافعی بود و در جوانی کاتب بایْتوز، امیر بست گردید و چون در ۳۶۷ شهر به دست سبکتگین افتاد شاعر نیز به امیر فاتح پیوست ( د. اسلام ، ذیل «بستی »؛ سزگین ، ج ۲، جزء ۴، ص ۲۵۴).

بستی قبلاً نیز از نویسندگان دولت سامانی بود و بعدها در دستگاه یمین الدوله محمود نیز خدمت کرد و در ۴۰۰ یا ۴۰۱، در شهر اوزجند، در حالی که مورد بی مهری محمود واقع شده بود، تبعیدی وار درگذشت ( د. اسلام ، ذیل «بستی »؛ زرکلی ، ج ۴، ص ۳۲۶).

ثعالبی در یتیمه الدّهر او را بسیار ستوده و در تجنیس ، صاحب طریقه مخصوص دانسته است (ج ۴، ص ۳۴۵). در مقام ادبی او این بس که صاحب خزانه الخیال وی را همطراز ابواسحاق صابی شمرده و معتقد است که هر کس خواهد که بر گنجینه های جناس راه یابد، ناگزیر باید در رسائل ابواسحاق صابی و اشعار ابوالفتح بستی تتبّع کند (جزایری شیرازی ، ص ۲۸۱).

دیوان اشعار بستی در ۱۲۹۴، در بیروت به چاپ رسیده است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «بستی »). معروفترین قصیده او نونیه ای است به نام «عنوان الحِکَم » که جنبه تعلیمی دارد و در تعداد ابیات آن اختلاف است ( د. اسلام ، ذیل «بستی »؛ دمیری ، ج ۱، ص ۱۷۲ـ۱۷۳: ۵۶ بیت ؛ نامه دانشوران ناصری ، ج ۴، ص ۱۹۴ـ۱۹۵ : ۳۹ بیت ؛ هاشمی ، ج ۲، ص ۴۳۰ـ۴۳۱ : ۳۷ بیت ).

بدر جاجرمی * این قصیده را به زبان فارسی به نظم کشیده است (مدرّس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۶۳ـ۲۶۴). بستی به فارسی نیز اشعاری دارد. ثعالبی در معرّفی بستی ، به وصف ویژگی شعرش پرداخته و بعضی ابیات او را در حدّ اعجاب دانسته است (ج ۴، ص ۳۴۵ـ۳۸۲).

وی با بستی دوست بود و به ترغیب بستی کتاب اَحْسَنُ ما سَمِعْتُ را تألیف کرد ( د. اسلام ، ذیل «بستی »). مضمونهای شعری بستی عبارت است از : غزل و باده ، ادبیات ، طبیّات و فلسفه ، نجوم ، مدح ، اخوانیات ، شکوی ‘، ذمّ و هجا، شَیب و کِبَر (جوانی و پیری )، امثال و نوادر و حکم (ثعالبی ، همانجا). شرح احوال و معرفی آثار او را دکتر محمد مرسی الخولی تحت عنوان ابوالفتح البستی حیاته و شعره به چاپ رسانده است .



منابع :

(۱) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، یتیمه الدهر ، چاپ مفید محمد قمیحه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محمد مؤمن بن محمد قاسم جزایری شیرازی ، خزانه الخیال ، قم ۱۳۹۳؛
(۳) محمد مرسی الخولی ، ابوالفتح البُستی ، حیاته و شعره ، بیروت ۱۹۸۰؛محمدبن موسی دمیری ،

(۴) حیاه الحیوان الکبری ‘ ، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛
(۵) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۶) فؤاد سزگین ، تاریخ التراث العربی ، ج ۲، جزء ۴، نقله الی العربیه عرفه مصطفی ، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۷) محمدعلی مدرّس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۸) نامه دانشوران ناصری ، قم ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۸ ش ) ؛
(۹) احمد هاشمی ، جواهرالادب فی ادبیات و انشاء لغه العرب ، مصر ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛

EI 2 , s.v. “Al-Bust   ” (by J. W. Fدck).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه عبدالرحمان بسطامی(متوفی ۸۵۸ ه ق)

 عبدالرحمان بن محمدبن علی بن احمد، دانشمند و مؤلف قرن نهم . با تاریخ و ترسل و تصوف و داروشناسی و پزشکی و دانشهای دینی و علوم غریبه (حروف ، اوفاق ، جفر و…) آشنا بود؛ خطی نیکو داشت و به عربی شعر می سرود (طاش کبری زاده ، ص ۴۶ـ۴۷).

از تاریخ دقیق ولادت او اطلاعی در دست نیست . زادگاهش را، به اختلاف ، بسطام (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۶۷)، انطاکیه (زرکلی ، ج ۳، ص ۳۳۱) و خراسان (سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴) دانسته اند. وی خراسانی الاصل بود؛ در قاهره تحصیل کرد و از استادانی چون شیخ عزّالدین محمدبن جماعه (در ۸۰۷) بهره مند شد (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶). به جاهای مختلف سفر کرد و سرانجام به بورسه ، که در آن هنگام پایتخت و اقامتگاه سلاطین عثمانی بود، رفت و تا پایان عمر در آنجا ماند.

او در ۸۵۸ در بورسه درگذشت و همانجا مدفون شد (طاش کبری زاده ، همانجا؛ زرکلی ، همانجا). سلطان مراد دوم (حک : ۸۲۵ ـ ۸۵۵) به او عنایت داشت و بسطامی چند اثر خود را به وی تقدیم کرد. ( شمس الدین محمد ) فَناری ، دانشمند معروف ( متوفی ۸۳۴ ) ، از محضر وی استفاده کرده است . درباره بسطامی حکایات شگفت انگیزی نقل شده است (طاش کبری زاده ، ص ۴۶).

برخی عنوان «بسطامی » را نشانه مشرب او ـ و نه زادگاهش ـ دانسته اند (همانجا) و برخی وی را از درویشان حروفی شمرده اند ( دائره المعارف الاسلامیه ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد»). ولی اگر حروفیان را پیروان فضل الله استرآبادی بگیریم ، این نسبت به بسطامی درست نمی نماید؛ زیرا حروفیه در قلمرو عثمانی بسختی مورد تعقیب و آزار بودند و با جایگاهی که بسطامی در آنجا داشت نمی توان وی را از زمره ایشان پنداشت ؛ هر چند وی نیز همانند بسیاری از صوفیان برای حروف و ترکیبات آن معانی رمزی و باطنی و عرفانی قائل بوده و آثار متعددی در این باره تألیف کرده است ( رجوع کنید به ادامه مقاله ).

بسطامی حنفی مذهب و وابسته به دستگاه خلافت عثمانی بود، اما به اهل بیت و امامان شیعه علیهم السلام نیز دلبستگی داشت . در آثارش از امام علی و فرزندان امامِ او تا امام صادق علیهم السلام با ستایش بسیار یاد کرده و ایشان را وارثان انبیا در دانش حروف شمرده است و با نقل تفسیر حدیثی منسوب به امام صادق علیه السلام از زین الکافی ، به علم و آگاهی ایشان به آنچه در لوح محفوظ ثبت است و تأویل آیات قرآن مجید و مانند آن قائل شده است . وی در شعری عربی ، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه را، با استناد به روایتی از امام رضا علیه السلام ، از نسل امام حسین علیه السلام دانسته است (قندوزی ، ج ۳، ص ۱۹۸ـ۲۰۰، ۲۰۲، ۳۳۷).

بسطامی به فرهنگ ایران باستان نیز توجه کرده است ؛ زردشت «آذربیجانی » را از شمار دانایان به رازهای حروف دانسته و تصریح کرده که بزرگترین صحابی وی ، جاماسب حکیم ، علمدو صفحه اول «الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه »اسرار حروف را از او فرا گرفته است (همان ، ج ۳، ص ۱۹۸).

آثار

تمامی آثار بسطامی به عربی است که عبارت اند از:

الفوائح المسکیه فی الفواتح المکیه ، دایره المعارف گونه ای در تصوف که در آن بیش از صد علم توضیح داده شده است (طاش کبری زاده ، همانجا). وی تألیف این کتاب را در مکه آغاز کرده و در ۸۴۴ به پایان رسانده و «مبانی دیباچه بابهای آن را از کانهای گنجینه های الفتوحات المکیه » پرداخته و در عین حال در آن به هماوردی با فتوحات مکیه ابن عربی برخاسته است . ابتدا قرار بوده که کتاب مشتمل بر یکصد باب و هر باب بر چند فن باشد، اما مؤلف تنها سی باب را به انجام رسانده و آن را به سلطان مراد دوم تقدیم کرده است . نسخه های خطی متعددی از این کتاب موجود است (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۲۹۳ـ۱۲۹۴؛ زرکلی ، همانجا؛ زیدان ، ج ۲، جزء ۳، ص ۲۶۲)؛

الدره اللامعه فی الادویه الشافیه ، در خواص داروهای مختلف در ده فصل (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۳)؛

نظم السّلوک فی تواریخ الخلفاء والملوک ، تاریخ اسلام از آغاز هجرت تا ۸۰۶ به اختصار (همان ، ج ۲، ستون ۱۹۶۳)؛ دره المعارف ، که سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع الموده (ج ۳، ص ۱۹۵ـ۲۰۲) گزیده هایی از آن را که درباره پیشینه علم حروف و پیشوایان آن است آورده و از مؤلف با عنوان «داناترین دانایان روزگار خویش در دانش حروف » یاد کرده است ؛

مناهج التوسّل فی مباهج التّرسل ، که آن را بر ۴۶ لطیفه مرتب ساخته و در هر لطیفه مکتوبی ذکر کرده و به دنبال آن نکته ای و حکایتی آورده است . نسخه های خطی و چاپی این کتاب موجود است (زیدان ، همانجا؛ سرکیس ، ج ۱، ستون ۵۶۴ـ۵۶۵)؛

الدرر فی الحوادث والسیر ، تاریخی مختصر به ترتیب سالها از وفات پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم تا سال ۷۰۰٫ وی این کتاب را در بورسه به سلطان مراد تقدیم کرد. نسخه خطی آن به نام وفیات علی ترتیب الاعوام در لیدن موجود است (زیدان ، همانجا)؛

تراجم العلماء ، مشتمل بر زندگینامه دانشمندان از مؤلف کلیله و دمنه تا طبری و جوهری . نسخه خطی این کتاب موجود است (همانجا)؛

مختصر جهینه الاخبار فی ملوک الامصار ، که نسخه خطی آن موجود است (زرکلی ، همانجا)؛

دو شرح بر اللمعه النورانیه فی الاورادالربانیه تألیف ابوالعباس احمد قرشی بونی (متوفی ۶۲۲)، در شرح اسم اعظم . یکی از این دو شرح در ۸۴۱ به انجام رسیده و نسخه خطی آن در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۵، ص ۴۱۲۶ ـ ۴۱۲۷)؛

وصف الدواء فی کشف آفات الوباء ، مشتمل بر مقدمه ، چهار باب و خاتمه در اخبار نبوی و ادعیه و اسرار حروف و اعداد و اسرار نباتات و فواید حیوانی و معدنی . این کتاب به فارسی ترجمه شده و نسخه خطی ترجمه آن موجود است (منزوی ، ج ۱، ص ۷۶۴ـ۷۶۵)؛

دره الفنون فی رؤیه قره العیون ، در چشم پزشکی (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۴۲). وی علاوه بر اینها، آثار دیگری نیز داشته که نسخه های خطی بعضی از آنها موجود است (بغدادی ، ج ۱، ستون ۵۳۱ـ۵۳۲؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۱۲۰، ج ۱۲، ص ۱۶۹، ج ۲۱، ص ۲۹۹؛ کحاله ، ص ۳۶۲؛ عواد، ص ۱۹۳).

گفتنی است که مؤلف دیگری نیز به نام عبدالرحمان بسطامی وجود داشته که کتابی در علم تجوید به فارسی تألیف ، و آن را به اورنگ زیب (حک : ۱۰۶۹ ـ ۱۱۱۸) تقدیم کرده است (منزوی ، ج ۱، ص ۱۳۴).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، تهران ، ج ۱۵، ۱۳۴۵ ش ؛
(۵) دائره المعارف الاسلامیه ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ ) ، ذیل «البسطامی ، عبدالرحمن بن محمد» (نوشته ابراهیم زکی خورشید و م . اسمیت )؛
(۶) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۷) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعربه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸؛
احمدبن مصطفی طاش کبری زاده ،

(۹) الشقائق النعمانیه ، چاپ احمد صبحی فرات ، استانبول ۱۴۰۵؛

(۱۰) کورکیس عواد، «ذخائرالتراث العربی فی مکتبه چستربیتی ـ دبلن »، المورد ، ج ۷، ش ۱ (۱۳۹۸)؛سلیمان بن ابراهیم قندوزی ، ینابیعالمودّه لِذوی القربی ، چاپ سیدعلی جمال اشرف حسینی ، قم

(۱۱) ۱۴۱۶؛
(۱۲) عمررضا کحاله ، المستدرک علی معجم المؤلفین ، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۱۳) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۴) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه ابومُعاذ بَشّاربن بُرد(۹۵ه ق)

شاعر نابینا و بلند آوازه عرب زبان عراقی سده دوم . خانواده اش در اصل از طُخارستان یا شرق ایران بود. جدّش در زمان لشکرکشی مُهَلَّب * اسیر و به عراق برده شد؛ پدرش ، که سرانجام به دست بانویی عرب از قبیله عُقَیلِ بصره آزاد شد، از بنّایان آن شهر بود. بشّار در بصره زاده شد، تاریخ دقیق تولدش معلوم نیست ، اما احتمالاً حدود ۹۵ یا ۹۶ بوده است . او دیرزمانی خود را به قبیله عقیل منتسب می کرد و در عین حال به ستایش شکوه ایران کهن ، که با گرایش شعوبیش سازگار بود، می پرداخت ، و این دستاویز خوبی بود برای منحرف ساختن توجه بدگویان نسبت به حقارت خانوادگی او که حتی افسانه همخونیش با شاهان گذشته هم آن را چنانکه باید نمی پوشانید ( رجوع کنید به نسبِنامه ناشیانه بشار در اغانی ، ج ۳، ص ۱۳۵).

گفته اند که قریحه شاعری بشار در ده سالگی نمودار شد ( رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۱۴۳ـ۱۴۴ به نقل از منبعی بَصْری ). محیط بصره در روزگار او برای پرورش قریحه ای از این نوع بغایت مساعد بود؛ توقفگاه کاروانها (مِرْبَد)، که تا نیمه های سده سوم اهمیت بسیار داشت ( رجوع کنید به پلا، ص ۱۵۸ به بعد)، برای این هنرمند جوان در حکم مکتبی بود و او در این مکتب در حیطه سنّتی شعری قرارگرفت که آن روز در عربستان مرکزی و شرقی در اوج شکوفایی بود. ( رجوع کنید به حکایتی در اغانی ، ج ۳، ص ۱۴۳ـ۱۴۵ درباره ملاقات بشار با جریر تَمیمی ، که در آن زمان در اوج شهرت بود؛ این نظر بروکلمان را در > ذیل < ، ج ۱، ص ۱۰۹، نمی توان پذیرفت که این جریر با جریر معروف فقط تشابه اسمی دارد و غیر از اوست .). بشار شاعری مدیحه سرا، مرثیه گو و هجاگو بود؛ و نه کوریِ مادرزاد موجب شد که مطرود زنان یا اعیان روزگار خویش شود نه کراهت منظر؛ او مهارت پیدا کرده بود که با مدایح غرّای خود، اثر خوش به جا گذارد و با هجائیه های خود دیگران را مرعوب سازد.

از ابیات پراکنده یا قطعاتی که به دست ما رسیده چنین برمی آید که بشار شاعر دربار والیان اموی ، مانند ابن هُبیره ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۹۷، ۲۳۶) یا سَلْم بن قُتیبه (حداکثر تا ۱۳۲؛ رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۱۹۰) یا امیر سلیمان فرزند خلیفه هشام ( رجوع کنید به دیوان ، ج ۱، ص ۲۹۱ـ۳۰۳)، بوده است . از او حتی مدیحه ای در دست است که در وصف مروان ، آخرین حکمران اموی ، سروده شده است ( رجوع کنید به دیوان ، ج ۱، ص ۳۰۶ به بعد). چنین می نماید که ظهور عباسیان در رونق کار بشار، که در آن روزگار ۳۷ ساله بود، خللی وارد نیاورد. او زیرکتر از آن بود که نتواند خود را با اوضاع و احوال تازه سازش دهد. پیگیری جزئیات امر دشوار است ، اما گفته اند قصیده ای را که ابتدا در ستایش ابراهیم بن عبدالله علوی * سروده بود، سرانجام به نام منصور خلیفه عباسی کرد (ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۱۳؛ نیز رجوع کنید به عسکری ، ج ۱، ص ۱۳۶).

بشار از نخستین روز بنای بغداد در ۱۴۵، در آن شهر زندگی می کرد ( رجوع کنید به مَرزُبانی ، ص ۲۴۷ـ۲۴۸). ممدوحان او در آن روزگار یا بزرگان بصره ، چون سلیمان حَبشی (والی در ۱۴۲) یا فرزندش (والی در حدود ۱۷۶؛ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۶۵ـ۱۶۷،۲۰۷؛ پلا، ص ۱۶۶، ۲۸۰) بودند یا رجالی چون عُقْبَه بن سَلْم (والی در ۱۴۷؛ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۷۴ـ۱۷۵؛ پلا، فهرست ) و فرزندش نافع (والی در ۱۵۱؛ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۳۰؛ و پلا، ص ۲۸۱). از حکایاتی چند چنین برمی آید که ظاهراً بشار در روزگار خلیفه منصور بسیار مقرّب ، و چه بسا در سفر حج از همراهان او بوده است ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۵۳، ۱۵۹، ۱۸۸، ۲۱۲، ۲۳۹؛ بویژه دیوان ، ج ۱، ص ۲۵۷، ۲۷۵، قصیده ۲۹ بیتی ، ج ۲، ص ۲۴)؛ ولی بعدها مناسبات شاعر با خلیفه تیره شد ( رجوع کنید به ادامه مقاله ). از برکت همین مراودات رسمی است که اطلاعات گرانبهای بسیاری درباره زندگی شاعر به دست ما رسیده است .

اما، بی گمان ، این مراودات رسمی به اندازه روابط او با نحویان بصره ، چون ابوعمروبن علاء و ابوعُبَیده و اصمعی ، یا با پارسایان شهر، چون حسن بصری (متوفی ۱۱۰؛ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۶۹ به بعد) یا مالک دینار (متوفی ۱۳۱؛ رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۱۷۰) اهمیت ندارد. سخنان نیشدار او درباره دو شخصیت اخیر با علاقه طبیعی وی به آمیزش با کسانی که به سبب خلقیات یا معتقدات دینی خود مطرودند، همساز است و آن را تأیید می کند. نوشته هایی که بیشتر افسانه ای است تا معتبر، این جنبه از زندگی بشار و ماجراها و طغیانهای کفرآلودش را در نظر مجسم می سازد (مثلاً درباره سفر حج خودساخته اش رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۱۸۵ـ۱۸۶؛ یا درباره پیوندش با اباحتیان کوفه رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۲۳۳). فحّاشیهای بشار نسبت به حَمّاد عَجْرَد * حاکی از آن است که این مناسبات گاه چه حدّتی پیدا می کرده است ( رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۱۳۷، ۲۰۵، ۲۲۳؛ نیز رجوع کنید به جاحظ ، ج ۱، ص ۳۰).

تندخویی و تیززبانی ، منش و بالاتر از همه حساسیتش نسبت به نوانی و محرومیّت خود، تا حد زیادی جنگ و ستیزهای هجایی شاعر را با رقیبان یا دشمنان نشان می دهد. با اینهمه ، انگیزه های دیگر را که در عرصه اعتقادی علّت حدّت این جدالها را روشن می سازند، نباید از نظر دور داشت . اعتقادات شعوبی یکی از این علل است (مثلاً رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۳۸ـ۱۳۹ و بویژه ص ۱۷۴ـ۱۷۵، به ضدّیت با عُقْبَه بن رُؤبه شاعر بدوی ؛ نیز رجوع کنید به همان ، ج ۳، ص ۱۶۶، قطعه ای در هجو عرب بدوی دیگر، و ص ۲۰۳ـ۲۰۴ که در آن نجیب زاده ای شاعر را سرزنش می کند که «موالی » را بر اربابان عربشان شورانده است .). عقیده ناپایدار بشار نسبت به واصل بن عطا (متوفی ۱۳۱ در بصره )، که گاه او را می ستاید و گاه هجوش می کند، موضعگیریش را در برابر معتزله نشان می دهد ( رجوع کنید به جاحظ ، ج ۱، ص ۱۶ به بعد که در اغانی ، ج ۳، ص ۱۴۵ و بعد نیز نقل شده است ؛ نیز فحاشیهای بشار و صفوان انصاری بصری ، شاعر معتزلی ، در پلا، ص ۱۷۵ـ۱۷۷، شامل ترجمه اشعار صفوان ).

اعتقاد دینی بشار معمّایی شده است ؛ ظاهراً این اعتقاد در تغییر بوده و از روی فرصت طلبی کتمان شده است ؛ مثلاً وی در باب شاعران مورد علاقه خود، نظیر کُمَیْت یا سیدحِمْیَری که از ۱۴۷ تا ۱۵۷ در بصره می زیست ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۲۵، ج ۷، ص ۲۳۷، اما روایت موثق نیست ) جانب احتیاط را نگه داشته ، و این حاکی از آن است که وی شیعی مذهب نبوده است (با اینهمه رجوع کنید به پلا، ص ۱۷۸، که معتقد است بشار آرای کاملیّه را پذیرفته است . درباره کاملیه رجوع کنید به همان ، ص ۲۰۱). اتهام زندقه که بر بشار وارد کرده اند و حکایاتی که بیشتر شواهد مثال است تا اقامه دلیل ، نمودار اصول اعتقادی نامتجانسی است که در آنها، معتقداتی مانوی ، متأثر از آیین زرتشتی ، دیده می شود ( رجوع کنید به جاحظ ، ج ۱، ص ۱۶، که این بیت مشهور او را نقل کرده است : الارض مُظَلَمهٌ والنّار مُشرِقهٌ/ والنّارُ معبودهٌ مذکانت النار؛ نیز بسنجید با اشاره ای به این قول بشار در ردّ صفوانِ معتزلی ، همان ، ج ۱، ص ۹۷، س ۷؛ همچنین ابن ندیم ، ص ۳۳۸، س ۱۰، که بشار را در زمره زندیقان = مانویان سده دوم آورده است ).

ظاهراً شکاکیّتی ژرف با این اعتقادات همراه بوده است ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۲۷، س ۱ و بعد؛ دیوان ، ج ۲، ص ۲۶۴)، شکاکیتی آمیخته با بینشی جبری که او را به بدبینی و لذت جویی رهنمون می شده است ( رجوع کنید به همان ، ص ۲۳۲، و نقل قولی از ابن قتیبه در عیون ، ج ۱، ص ۴۰). با اینهمه بشار نیز همانند دیگر همفکرانش ناگزیر بود به «تقیّه » و تظاهر به پاک اعتقادی و حمیّت دینی که با اعتقادات واقعیش تضاد تمام داشت ، توسل جوید (مثلاً برای اشعارش در ذمّ ابن العوجاء مرتدّ که در کوفه با شکنجه کشته شد رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۴۷ و خاصّه شعری در دیوان ، ج ۲، ص ۳۶، بیت ۳ که متضمن پاک اعتقادیِ راسخ است ).

این حزم و احتیاط بشار نتوانست رسوایی خلقیّات ، هجویه ها و بدعتهای او را به دست فراموشی سپارد. توطئه ای که در بصره به مخالفت با او طرح ریزی شد، سبب گردید تا وی از چشم خلیفه المهدی بیفتد ( رجوع کنید به شاخ و برگهای داستانی در اغانی ، ج ۳، ص ۲۴۳ و بعد). این توطئه ظاهراً فراگیر بوده است ؛ یعنی در زمان این خلیفه ، همه کسانی را که به زندیق بودن متهم شده بودند، تعقیب و آزار می کردند ( رجوع کنید به همان ، پایین ص ۲۴۶ و بعد؛ بویژه گابریلی ، ص ۱۵۸). بشار را به بند کشیدند و تازیانه زدند و سپس به مردابی در بطیحه افکندند (طبری ، ج ۶، ص ۴۱۰؛ ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۴۷ـ۲۴۸) و این در ۱۶۷ یا ۱۶۸ اتفاق افتاد؛ در آن هنگام بیش از هفتادسال از عمر شاعر گذشته بود (و نه نودسال که بر اثر اشتباهی در ضبط بعداً نقل شده است ؛ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۴۷ـ ۲۴۹، هردو رقم را می آورد که از آن دوتنها رقم دومی در تاریخ بغداد خطیب بغدادی ، ج ۷، ص ۱۱۸ و نیز ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۸۸، آمده است ).

بشار در روزگار خود به عنوان خطیب و مترسّل شهرت داشت (جاحظ ، ج ۱، ص ۴۹)، اما آوازه او بیشتر در شاعری است . دستاورد شعری او، هم زیاد است و هم متنوع . متأسفانه این آثار به صورت اصلی در دسترس ما نیست . بشار به سبب نابینایی به «راویان » خود وابسته بود که از آنان چهارتن را می شناسیم ، بویژه خلف احمر را که شهرت بیشتری دارد ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۳۷، ۱۶۴، ج ۹، ص ۱۱۲، ۱۷۰، ۱۸۹). با اینهمه ، هیچیک از این راویان ، به گردآوری دیوان استاد خود نپرداخت . قطعاتی که بشار به مناسبتهای گوناگون سروده بود، همراه با قلم اندازهای ارتجالی و هجویه هایش به اندک مدتی نایاب گردید و در عین حال اشعاری کمابیش مشکوک به او نسبت داده شد ( رجوع کنید به حاشیه بر دیوان ، ج ۱، ص ۳۰۹). از همان سده سوم به بعد، آثار او تنها در پرتو منتخباتی (اختیارات ) شناخته شد که افرادی چون هارون بن علی (متوفی ۲۸۸ رجوع کنید به ابن ندیم ، ص ۱۴۴) یا احمدبن ابی طاهر طیفور (متوفی ۲۸۰)، مؤلف اختیار شعر بشار ( رجوع کنید به ابن ندیم ، ص ۱۴۷)، تألیف کردند. در ربع چهارم از قرن چهارم ، ابن ندیم مجموعه ای در حدود هزار صفحه از اشعار گزیده وی را دیده است ( رجوع کنید به ص ۱۵۹)؛ این کتاب به هیچ روی همان اختیار منْ شعر بشار دو برادر خالدی موصلی نیست که ابن ندیم هنگام برشمردن آثار آنان (ص ۱۶۹) از آن یاد نکرده است ؛ با اختیار من شعر بشّار تنها از طریق مستخرجات تُجیبی (سده پنجم ، چاپ علوی ، علیگره ۱۹۳۵) آشنایی یافته ایم . نسخه خطی منحصر به فردی متعلق به قلمرو شرقی جهان اسلام (احتمالاً از قرن ششم ) حاوی اشعاری با قوافی از «الف » تا «ر» اساس چاپ ابن عاشور (۳ جلد، قاهره ۱۹۵۰ـ۱۹۵۷) قرار گرفته است که به هیچ روی رضایتبخش نیست . بنابراین ، آثار بشار باید با احتیاط بررسی شود.

آثار او مشتمل است بر قصایدی سه بخشی فاخر و پرشکوه و به سبکی متین ؛ این اشعار، هراندازه که از نظر قالب و مضامین سنتی باشند، بر نوعی جدایی و گسستگی از اشعار یک نسل پیش از خود گواهی می دهند. بشّار با هجویه ها و لحن زنده و آزاد آنها در ردیف هجاگویان عصر اموی جای می گیرد (مثلاً هجو حمّاد عجرد، دیوان ، ج ۲، ص ۶۶؛ نیز ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۸۸ و ۲۰۲)؛ در هجوپردازی نیز گاهی با گرایش به غرابت یا نقیضه گویی (مثلاً در شعر از زبان الاغ خود رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۲۳۱) نوآوری می کند. با اینهمه ، ظاهراً بویژه در رثائیه است که مقام ممتاز دارد. در خمریه های او کراراً گرایشی به اشعار عاشقانه دیده می شود (مثلاً دیوان ، ج ۱، ص ۲۰۷)؛ و این چه بسا آغاز سنتی باشد که اشعار تقلیدی منسوب به اعشی ‘ میمون شواهد بحث انگیزی از آن است . بخش مهمی از آثار بشار رثائیه های عاشقانه است ؛ این اشعار، که مخاطب بیشتر آنها بانویی بصری به نام عَبْدَه است ، به نام معشوقه های دیگری احتمالاًبا نامهای تخیلّی نیز هست . این اشعار، که گاه شهوانی و حتی واقعگرایانه اند (مثلاً ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، ص ۱۵۵، ۱۶۵، ۱۸۲، ۲۰۰ و جز اینها)، و گاه آکنده از ساده دلی و معصومیّت «مؤدبانه »، گویی دو پاسخ متفاوت اند به جدال باطنی و دایمی انسان شرقی . اشعار حاوی امثال و حکم نیز در آثار بشار فراوان است ؛ در آنها نیز بشار، هرچند ژرفنگری نکرده اما، توانسته است از ابتذال بگریزد و نکته های باریکی خاطر نشان سازد.

ویژگیِ «طرز» و اسلوب سخن بشار انعطاف آن است ؛ وی در قصیده متصنّع و کهنه گر است (مثلاً دیوان ، ج ۱، ص ۳۰۶ به بعد)، اما در رثای عاشقانه ، که زبان جواز آزادی و بی پروایی دارد، شیوه سخن نرم است و با رهایی دلپذیر از قید و بند آشنا می شود (مثلاً همان ، ج ۲، ص ۵، بیت ۷، ص ۱۸، بیت ۳، ص ۱۵، بیت ۲). سنتی که بشار از شاعران بادیه به میراث برده بود البته همچنان بر او حاکم است ؛ وی از بسیاری جهات به «مکتب » حجاز که جلوه آن در اشعار عمربن ابی ربیعه * دیده می شود نزدیک است ؛ اما بشار در پرتو عوالم درونی و تجربه ناشی از کراهت منظر خود و تماس با جهانی ناسازگار و پردرد و رنج ، این سنت را غنا بخشید.

از جایگاه بشار در تأثیر بر شعر نیمه سده دوم ، هرچه گفته شود اغراق نخواهد بود. گواه نفوذ او و شعرش اقبال معاصران یا نفرت آنان است . رویهمرفته بشار مایه فخر و شرف بصره شمرده شده است ؛ اشعار او که اغلب با موسیقی خوانده می شد، جوانان و زنان را مجذوب می ساخت ؛ داوریهایی که به علمای متبحّری چون ابو عُبَیده ، اصمعی ، خَلف احمر و بسیاری دیگر نسبت داده شده ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی ، ج ۳، جاهای متعدد) ترجمان نظر ارباب فن است ؛ از سوی دیگر می دانیم که جاحظ چه مایه بر او قدر می نهاد ( رجوع کنید به جاحظ ، فهرست اعلام ). سرانجام ، بشار در شاعران نسل پس از خود تأثیری ژرف بر جای گذاشت ؛ در زندگینامه کسانی چون ابوالعَتاهیه و عباس بن اَحنَف و ابو نُواس و سَلْم خاسر و بسیاری دیگر، در این باب اشاراتی هست که با مطالعه دواوین آنها تأیید می شود. روشن است که منتقدان معاصر شرقی بشار را یکی از بزرگترین سرایندگان شعر عرب دانسته اند.



 منابع :

(۱) ابن خلکان ، وفیات الاعیان ، قاهره ۱۳۱۰، ج ۱، ص ۸۹ـ۹۰، چاپ عبدالحمید، قاهره ، ج ۱، ۲۴۵،ش ۱۱۰؛
(۲) ابن قتیبه ، عیون الاخبار ؛
(۳) همو، کتاب الشعر و الشعراء ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۰۰، ص ۴۷۶ـ۴۷۹، فهرست ؛
(۴) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ فلوگل ، لایپزیگ ۱۸۷۱ـ۱۸۷۲؛
(۵) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی ، الاغانی ، قاهره ۱۳۴۵ـ ، ج ۴، ص ۱۵،۲۸ـ۲۹، ۳۳ـ۳۴، ۷۰ـ۷۲، ج ۶، ص ۲۲۷، ۲۲۹، ۲۳۲ و جداول ؛
(۶) عمروبن بحرجاحظ ، البیان والتبیین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ؛
(۷) ( احمدبن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ، مدینه ، بی تا، ج ۷، ص ۱۱۲ـ ۱۱۸ ) ؛
(۸) محمدبن جریر طبری ، تاریخ الرسل والملوک ، قاهره ؛

(۹) حسن بن عبدالله عسکری ، دیوان المعانی ؛
(۱۰) محمدبن عمران مرزبانی ، الموشّح ، ص ۲۴۶ـ۲۵۰؛

(۱۱) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Literatur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942, I, 40;
(۱۲) Di Matteo, Le Poesia arabe nel I secolo degli `Abba  sidi, Palermo 1935, 9-124;
(۱۳) F. Gabrieli, Appunti su B.i.B., in BSOS , IX (1937), 51-63;
(۱۴) A. Mez, The Renaissance of Islam, tr. Salahuddin Khuda Bukhsh and D. S. Margoliouth, London 1937;
(۱۵) Ch. Pellat, Le milieu bas ¤ rien et la formation de G § a  h ¤ iz , Paris 1953, 176-177, 256-259 and index;
(۱۶) G. Vadja, Les Zindiq… au dإbut de la pإriode abbaside, in RSO, XVII (1937), 173-229;

(۱۷) مقالات و تک نگاشته های عربی : احمد حسنین ، بشّاربن برد، شعره و اخباره ، قاهره ۱۹۲۵، ص ۱۰۹؛
(۱۸) حمصی ، «بشّاربن برد»، الرّعد ، (۱۹۴۹)، ص ۴۷ـ۷۶؛
(۱۹) طه حسین ، حدیث الاربعاء ، ج ۱، ص ۲۳۲ـ۲۴۲؛
(۲۰) عباس محمود عقّاد، مراجعات فی الادب و الفنون ، قاهره ۱۹۲۵، ص ۱۱۹ـ ۱۵۸؛
(۲۱) عبدالقادر مغربی ، در مجله المجمع العلمی العربی ، ج ۹ (۱۹۲۹)، ص ۷۰۵ـ۷۲۲؛
(۲۲) حسین منصور، بشّار بین الجدّ و المجون ، قاهره ۱۹۳۰؛
(۲۳) حنّا نمر، بشّاربن برد ، حمص ۱۹۳۳؛
(۲۴) محمد نویهی ، شخصیه بشّار ، قاهره ۱۹۵۷، ص ۲۷۰٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه بِشربن اَبی خازِم ( ۵۲۵ ـ ۵۹۵ میلادی )

شاعر بزرگ قبیله بنی اسد در پایان دوره جاهلی (ح ۵۲۵ـ۵۹۵ میلادی ). نام پدرش به نقل ابن شجری (ج ۲،ص ۱۹) «عَمرو» است . از اوایل زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست .

در منابع از همراهی او با عُبیدبن اَبرَص (مقتول در ۶۰۶ میلادی ) و نابغه ذُبیانی ، شاعر بزرگ عرب (متوفی ۱۸ پیش از هجرت ) و دیدارشان با حاتم طایی و مدیحه سرایی هر کدام از ایشان درباره بخشندگی حاتم ، و سفرشان به حیره و ملاقاتشان با نُعمان بن منذر ماءالسَّماء، پادشاه لَخْمی ، سخن گفته شده است(زبیربن بکّار، ص ۴۱۳؛ابوالفرج اصفهانی ، ج ۱۷، ص ۳۶۶ـ ۳۶۷؛قالی ، ۱۴۰۷/۱۹۸۷، ص ۱۵۲ـ۱۵۳؛بغدادی ، ج ۳، ص ۱۲۸). در برخی از منابع ( رجوع کنید به عسکری ، ج ۱، ص ۳۳۷) نیز ابیاتی از بشر در بحر رجز، همراه با گفتاری کوتاه از وی در ستایش حاتم ، وجود دارد که آنها را در دیوانش نمی یابیم .

بشر در مدح شاهی به نام عمروبن اُمِّ اِیاس ، دو قصیده سروده که در دیوانش موجود است ، اما شناسایی هویّت ممدوح او کار دشواری است .

یکی از شخصیتهایی که در کتابهای تاریخ و ادب از او یاد شده (مبرّد، ج ۱، ص ۲۳۱ـ۲۳۲؛ابن اثیر، ج ۱، ص ۶۲۶؛جادالمولی ، ص ۱۳۷) و در دیوان بشر نیز دوازده قصیده درباره او وجود دارد، اَوس بن حارِثه ، از تیره جَدْیَله قبیله طی است که مبرّد (همانجا) او را از همتایان حاتم طایی شمرده که با هم نزد عمروبن منذر، معروف به عمروبن هند، رفته اند و بشر نیز در آنجا حضور داشته است . منذر، جامه ای فاخر بر اَوس پوشانید و برخی از تیره های قبیله اش بر او رشک بردند و از حُطیئه ، یا از شاعری دیگر خواستند که در برابر گرفتن سیصد شتر، اَوس را هجو کند، اما او نپذیرفت و بشر داوطلبانه این کار را کرد و شترها را هم تحویل گرفت . اَوس نیز شترها را غارت کرد و به تعقیب بشر برخاست (ابن شجری ، ج ۲، ص ۲۴؛
علوی ، ص ۳۴۹). اقدام بشر به هجو اَوس ، یکی از جنگهای قبایل عرب ، معروف به «یوم الدّهناء» را نیز به وجود آورد (ابن اثیر؛جادالمولی ، همانجاها).

در جنگ بنی اسد و طی ، قبیله نَبهان بشر را به اسارت گرفتند و برای اینکه اَوس بن حارثه او را نکشد، پنهانش کردند (ابن شجری ، همانجا)، اما سرانجام اَوس خبر یافت و با دادن دویست شتر به آنان ، او را گرفت تا در آتش بسوزاند ولی به شفاعت مادر خود، او را آزاد کرد و با احترام به قبیله اش فرستاد، و بشر از آن پس مدایحی در وصف اَوس سرود (همانجا).

از شرکت بشر در جنگ فِجار دوم در کنار قبیله قریش که منابع کهن بدان تصریح کرده اند (بلاذری ، ج ۱، ص ۱۰۳؛جاحظ ، ج ۶، ص ۲۷۵)، در می یابیم که او تا حدود ۵۹۰ میلادی (تاریخ وقوع این جنگ ) زنده ، و با رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم که در بیست سالگی ، (سال بیستم عام الفیل ) در این جنگ شرکت کردند، معاصر بوده است (همانجاها)، و البته به نظر نمی رسد که تا مدتی طولانی بعد از ۵۹۰ میلادی نیز زنده مانده باشد، به طوری که بتوان ، چنانکه بلاشر مدّعی شده است (ص ۲۹۴)، او را از معمّرین دانست .

بشر در این جنگ با دسته ای از سواران بنی اسد بر تیره های وائله ، مازِن و سَلول از بنی صَعْصَعَه بن معاویه حمله کرد تا اینکه در مکانی به نام رَدْه ، از بلاد قیس در راه یمن ، جوانی به نام عَبس بن حِذار (یا عمروبن حذار) از بنی وائل ، به قلب بشر تیر زد و او را کشت (آمدی ، ص ۲۲۲؛یاقوت حموی ، ذیل «ترج ». احتمالاً سال مرگ بشر اندکی پیش از واقعه یوم الرقم ، یا حتی اندکی پیش از ۶۰۰ میلادی بوده و، بنابراین ، قطعی است که بشر بعثت رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم را درنیافته است ( رجوع کنید به جاحظ ، ج ۶، ص ۲۷۵ـ۲۷۶؛ضیف ، ص ۲۷۵؛قس سزگین ، ج ۲، جزء۲، ص ۱۸۲).

چون دیوان بشر ، نشان دهنده افتخارات قبیله بنی اسد بوده است ، یکایک افراد این قبیله را می توان «راویه » شعر بشر دانست ؛از بیتی در دیوان فرزدق (ص ۷۲۱) چنین بر می آید که وی دیوان بشر را در اختیار داشته است .

راوی موثق مکتب کوفه ، مُفضَّل ضَبّی (متوفی ۱۶۸ یا۱۷۸ ق )، نیز شعر بشر را نقل کرده است (ص ۳۲۹ـ ۳۴۸). ابوعُبَیده مَعمَربن مُثنّی (۱۱۰ـ۲۰۹)،ادیب و نحوی و لغوی عرب ، بر دیوان بشر شرحی نوشته بوده که بغدادی (متوفی ۱۰۹۳) نسخه آن را در اختیار داشته است (بغدادی ، ج ۲، ص ۲۶۲). در منابع دیگر نیز از این شرح نقل شده که پیداست ، مؤلفان آن را در اختیار داشته اند (ابن انباری ، ص ۸۵). همچنین اصمعی (متوفی ۲۱۶) بر دیوان بشر ، شرحی نوشته است که ابن ندیم (ص ۱۵۸) از آن نام برده است .

در سده سوم هجری هم دو تن از ادیبان بزرگ اسلامی ، ابن السِکیّت (متوفی ۲۴۳یا۲۴۶) و ابوسعید سُکّری (متوفی ۲۷۵)، شعرهای بشر را نقل یا شرح کرده اند (ابن ندیم ، همانجا). عباراتی دالّ بر این موضوع در ابتدای برخی از قطعه ها و قصیده های دیوان بشر دیده می شود.

شعر بشر به دلیل اهمیتی که داشته ، در مکتب کوفه و بصره راویان و شارحان ویژه یافته ، و به همت ابوعلی قالی (متوفی ۳۵۶)، به اندلس (اسپانیای اسلامی ) نیز رفته است و حتی سه بیت از شعر او، که اکنون در دیوانش نیست ، در آثار بزرگان ادب اندلس دیده می شود ( رجوع کنید به قالی ، ۱۹۷۵، ج ۱، ص ۵۲۴؛سرقسطی ، ج ۳، ص ۴۱۸). در ۱۳۴۰ ش /۱۹۶۱ دکتر عزّه حسن دیوان بشر را در دمشق از سوی وزاره الثقافه چاپ ، و سپس در ۱۳۵۲ ش /۱۹۷۳ با افزوده هایی تجدید چاپ کرده است (سزگین ، ج ۲، جزء۲، ص ۱۸۴؛فریجات ، ص ۱۴۰ـ۱۴۱، ۱۷۹ـ۱۸۰). نسخه ای خطی نیز از دیوان بشر را حمدالجاسر شناسایی کرده که در چاپهای نامبرده ، از آن استفاده نشده است (فریجات ، همانجا).



منابع :

(۱) حسن بن بشر آمدی ، المؤتلف والمختلف : فی أسماءالشعراء و کناهم و ألقابهم و أنسابهم و بعض شعرهم ، چاپ ف . کرنکو، قاهره ۱۳۵۴؛
(۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۳) ابن انباری ، کتاب الاضداد ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۴) ابن شجری ، مختارات شعراءالعرب ، چاپ محمودحسن زناتی ، قاهره ۱۹۲۶؛
(۵) ابن ندیم ، الفهرست ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۶) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی ، کتاب الاغانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷) عبدالقادربن عمر بغدادی ، خزانه الارب و لب لباب لسان العرب ، چاپ عبدالسلام محمدهارون ، قاهره ۱۹۶۷ـ۱۹۸۰؛
(۸) احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، چاپ محمدحمیدالله ، قاهره ۱۹۵۹؛
(۹) رژی بلاشر، تاریخ الادب العربی ، ترجمه ابراهیم کیلانی ، دمشق ۱۹۸۴؛
(۱۰) عمروبن بحر جاحظ ، الحیوان ، چاپ عبدالسلام هارون ، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۹؛
(۱۱) محمداحمد جادالمولی ، ایام العرب فی الجاهلیه ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۲) زبیربن بکّار، الاخبارالموفقیات ، چاپ سامی مکی العانی ، بغداد ۱۹۷۲؛
(۱۳) سعیدبن محمد معافری سرقسطی ، کتاب الافعال ، چاپ حسین محمد محمدشرف و محمدمهدی علاّ م ، قاهره ۱۹۷۵ـ ۱۹۷۸؛
(۱۴) فؤاد سزگین ، تاریخ التراث العربی ، ج ۲، جزء۲، نقله الی العربیه محمد فهمی حجازی ، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۵) شوقی ضیف ، تاریخ الادب العربی ، العصرالجاهلی ، قاهره ۱۹۶۰؛
(۱۶) حسن بن عبدالله عسکری ، کتاب جمهره الامثال ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۳۸۴/۱۹۶۴ ) ، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛مظفّربن فضل علوی ، نضره الاغریض فی نصره القریض ، چاپ نهی عارف

(۱۷) حسن ، دمشق ۱۹۷۶؛
(۱۸) همام بن غالب فرزدق ، دیوان ، بیروت ۱۹۶۰؛
(۱۹) عادل فریجات ، بشربن ابی خازم الاسدی حیاته و شعره ، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
(۲۰) اسماعیل بن قاسم قالی ، البارع فی اللغه ، چاپ هاشم طعان ، بیروت ۱۹۷۵؛
(۲۱) همو، کتاب ذیل الامالی والنّوادر ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۲۲) محمدبن یزید مبرّد، الکامل فی اللغه والادب ، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۲۳) مفضّل ضبّی ، المفضّلیّات ، چاپ احمدمحمد شاکر و عبدالسلام محمدهارون ، قاهره ( تاریخ مقدمه ۱۳۶۱/۱۹۴۲ ) ؛
(۲۴) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناندووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه بِشربن مُعتَمِر «هلالی»(سده دوم وسوم)

 ابوسهل ، مشهور به هلالی ، رئیس معتزله بغداد و شاعر و ادیب قرن دوم و سوم . برخی او را کوفی و برخی دیگر بغدادی دانسته اند؛ شاید به این دلیل که نخست در کوفه بوده و سپس به بغداد رفته است (ابن مرتضی ، ص ۵۲). در بغداد برده فروش بوده (ابن حجرعسقلانی ، ج ۲، ص ۳۳) و احتمالاً بعد از مدتی برای یادگیری اصول مکتب اعتزال به بصره رفته و سپس به بغداد بازگشته است . او از موالی طایفه بنی هلال بود، ازینرو به «هلالی » شهرت یافت . از داستانی که جاحظ (۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹، ج ۶، ص ۹۰ـ۹۲) به نقل از مُوَیس بن عمرانآورده ، بر می آید که بشر ایرانی و از نزدیکان فضل بن یحیی برمکی (۱۴۷ـ۱۹۳) بوده است .

بشر نزد استادانی چون معمّربن عَبّاد سُلَمی (متوفی ۱۹۱)، ابوعثمان زعفرانی و بشربن سعید به تحصیل پرداخت ، و خود نیز شاگردانی تربیت کرد؛ از جمله شاگردان صاحب نظر او در مکتب معتزله بغداد، ثُمامه بن اشرس (متوفی ۲۱۳)، ابوموسی مردار (متوفی ۲۲۶) و احمدبن ابی دؤاد (متوفی ۲۴۰) بوده اند. هارون خلیفه عباسی (حک :۱۷۰ـ۱۹۳) بشر را به اتهام رافضی بودن به زندان افکند. احتمالاً منشأ این نسبت ، عقیده بشر درباره حقانیت حضرت علی علیه السلام در جنگ با مخالفانش و نیز درباره مسئله حکمیت بوده است . اما بشر، شعری سرود و در ضمن آن خود را از این اتهام مبرّا دانست و متعاقب آن از زندان آزاد شد (اشعری ، ص ۴۵۳، ۴۵۶؛ ابن مرتضی ، ص ۵۲ ـ۵۳).

بیشتر اشعار بشر در قالب مخمس ، مسمط و مثنوی است . جاحظ شعر او را بر شعر اَبان * بن عبدالحمید لاحقی ، شاعر مشهور و معاصر بشر، ترجیح داده است (ابن ندیم ، ص ۱۸۴، ۲۰۵؛ علم الهدی ، ج ۱، ص ۱۳۲). بشر درباره عقاید کلامی خود نیز اشعاری سروده است که تعداد آنها را به اختلاف سیصد ورقه (شش هزار بیت ) و بیشتر نوشته اند (ابن ندیم ، ص ۱۸۴ـ ۱۸۵، ۲۰۵؛ ابن مرتضی ، ص ۵۲). جاحظ دو قصیده از او نقل و شرح کرده است (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹، ج ۲، ص ۱۹۶، ج ۶، ص ۲۸۴ـ۲۹۷). از یک قصیده او چنین بر می آید که بشر مردی بدبین بوده ، زیرا همه مردم را اهل مکر و عذر و جویای مال و مانند گرگ درنده دانسته است (همان ، ج ۶، ص ۲۸۴). او در علوم بلاغی و استفاده از صنایع لفظی نیز توانا بود. جاحظ در البیان و التبیین (ج ۱، ص ۱۲۶ـ ۱۲۸) خطابه ای از او در باب بلاغت نقل کرده که از قدیمترین مطالب در این موضوع ، و دارای نکات مهمی است (برای نمونه رجوع کنید به همان ، ج ۱، ص ۱۲۷).

با توجه به اوضاع اجتماعی بغدادِ تازه تأسیس و مرکز خلافتِ آن روزگار، که مردمان بسیاری به خود جذب کرده بود، بشر با اشعاری ساده عقاید کلامی خود را بیان ، و مردم را متوجه خویش می کرد. ظاهراً بزرگان معتزله همچون جاحظ ، ثمامه و مردار نیز در مجلس بشر حاضر می شده و درباره مسائل گوناگون مذاکره می کرده اند (جاحظ ، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۱۹۶؛ > دایره المعارف دین < ، ذیل «معتزله »).

در دوران خلافت مأمون (۱۹۸ـ ۲۱۸)، بزرگان معتزله در دربار خلافت ارج و قرب یافتند به طوری که بشر جزو امضاکنندگان حکم ولایتعهدی امام رضا علیه السلام بود ( > دایره المعارف دین < ، همانجا). وی در ۲۱۰ بر اثر بیماری بَرَص درگذشت (ابن ندیم ، ص ۲۰۵).

بشر با تعمق در موضوع عدل خدا، آرای خاصی درباره لطف * و تولد یا تولید * مطرح ساخت و با تأکید بر مسئولیت انسان به نفی قَدَر (جبر) و اثبات اراده آزاد انسان و قدرت او بر خلق افعال و در نتیجه مسئول بودنش در قبال آن پرداخت ، اما با آرای معتزله نیز همواره موافق نبود (بغدادی ، الفرق ، ص ۱۵۶ـ ۱۵۹؛ شهرستانی ، ج ۱، ص ۸۶ـ۸۸).

از عمده ترین مباحثی که بشر بر اساس آزادی اراده و اختیار انسان مطرح کرده ، نظریه تولد یا تولید است . او را نخستین کسی می دانند که به این امر پرداخته و حتی در آن افراط کرده است . تولید پدیدآوردن فعلی است با واسطه فعل دیگر، مثل به حرکت درآوردن کلید با واسطه حرکت دست ، در برابرِ پدیدآمدن فعلی با واسطه فعل دیگر که به تولد تعبیر می شود. بشر معتقد بود که دردِ ناشی از پرتاب سنگ که به کسی برخورد می کند مخلوق پرتاب کننده است ، و حتی ادراکات می توانند از فعل کسی دیگر، در صورتی که او سبب این ادراکات باشد، متولد شوند.

برای نمونه ، رؤیت ناشی از بازکردنِ اجباری چشم شخصی ، حاصل عملِ اجبارکننده است ، نه کسی که چشمش به اجبار باز شده است (اشعری ، ص ۴۰۱ـ۴۰۲؛ شهرستانی ، ج ۱، ص ۸۶ـ۸۷). معتزلیان او را به این سبب که انسان را قادر به ایجاد رنگ و بو و حرارت و رطوبت و خشکی و نرمی و زبری می دانست ، تکفیر کردند (اعسم ، ص ۱۲۵، متن ابن راوندی ؛ بغدادی ، الفرق ، ص ۱۵۷). اما خیاط (ص ۵۲) این قول بشر را اینگونه توجیه می کند که چون اَعراض و هیأتهای اجسام تنها از خدا صادر می شوند، منظورِ بشر این است که اگر رنگ یا اعراض دیگر، سبب و علتی داشته باشند، پس آن اعراض ، متولد از آن سبب اند؛ و اگر سبب ظاهری نداشته باشند، باید آن را از خدا دانست . آلبر نصری نادر ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل ماده ) و کارادِوُو ( د.اسلام ، چاپ اول ، ذیل ماده ) به تأثیر این عقیده بشر در میزان مسئولیت اخلاقی انسان اشاره کرده اند.

از مهمترین نظریات معتزله ، نظریه لطف است که آن را فراهم کننده شرایط عمل به طاعات و دوری از معاصی می دانند و معتقدند که لطف بر خدا واجب است . اما بشر معتقد بود که لطف بر خدا واجب نیست ، زیرا در این صورت نباید هیچ گناهکاری در عالم یافته شود. او می گفت : برای خدا مقدور است که نسبت به هر مکلّفی لطفی داشته باشد که اگر آن را انجام دهد، آن مکلّف کار واجب را بر می گزیند و از قبیح احتراز می کند (مالَو فَعَلهُ بالکفّارِ لا´مَنُوا عِندَهُ). اما چون ما در میان مکلّفین هم عاصی و هم مطیع می بینیم ، نتیجه می گیریم که خدا آن لطف را اعمال نکرده ، و این بدان معناست که لطف بر او واجب نیست ، بلکه خدا به مکلّفین توانایی انجام طاعت عطا کرده و موانع را از میان برداشته است (قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۴۰۸، ص ۵۱۹ـ۵۲۰؛ همو، ۱۳۸۰ـ۱۳۸۵، ج ۱۳، ص ۲۰۰؛ خیاط ، ص ۵۲ـ۵۳؛ اشعری ، ص ۲۴۶). قاضی عبدالجباربن احمد (۱۳۸۰ـ۱۳۸۵، همانجا) بشر را به سبب این دیدگاه از «اصحاب اللطف » خوانده است ؛ هر چند که ظاهراً این نامگذاری برای قائلان به وجوب لطف مناسبتر است . به نوشته خیاط (همانجا)، بشر پس از مناظره با معتزله ، از این عقیده خود بازگشت .

احتمالاً نظریه لطفِ بشر، از دیدگاه او درباره «اصلح » متأثر بوده است . وی بر خلاف سایر معتزله ، رعایت «اصلح » را نسبت به بندگان برای خدا واجب نمی دانست ، بلکه آن را محال می پنداشت . دلیل او این بود که «اصلح » حد و نهایت ندارد و مثلاً اگر خداوند همه انسانها را در بهشت می آفرید، این برای آنان از زندگی دنیا اصلح بود. ازینرو به اعتقاد بشر، آنچه بر خدا واجب است رعایت «اصلح » برای مردم نسبت به دینشان است ، به این معنا که موانع انجام تکالیف را از سر راهشان بردارد (اعصم ، ص ۱۲۶، متن ابن راوندی ؛ خیاط ، ص ۵۲؛ اشعری ، همانجا).

از دیگر آرای ویژه و نوظهور بشر، نظر او درباره اراده الهی بود. او اراده خدا را دو نوع می دانست ؛ یکی به عنوان صفت ذات و دیگری به عنوان صفت فعل او. اراده نوع اول ازلی و متعلق به همه طاعات بندگان و افعال خداست و متعلق به معاصی نیست ؛ به این معنی ، خداوند همیشه «مُرید» است ، زیرا همیشه اراده خیر و صلاح می کند قاضی عبدالجباربن احمد، (۱۳۸۰ـ ۱۳۸۵، ج ۶، بخش ۲، ص ۳). این نظر بشر موافق با اشاعره و مخالف با دیگر معتزله است (اشعری ، ص ۵۰۹؛ بغدادی ، الفرق ، ص ۱۵۶). اما اراده نوع دوم همان خلق شی و پیش از فعل است و در مورد افعال بندگان به معنای «امر» و طلب است و نمی تواند ازلی باشد، زیرا لازم می آید که اشیا نیز ازلی و عالَم قدیم باشد. به نظر او، این اراده در مورد افعال بندگان «موجِب » نیست ، زیرا در غیر این صورت بندگان اختیاری ندارند (اشعری ، ص ۴۱۵، ۵۰۹ـ۵۱۳).

بشر بر خلاف همه معتزله ، معتقد بود که خداوند پس از اتمام فعلِ نیک ، بنده مؤمن خود را دوست می دارد و پس از اتمام عمل شر و معصیت بنده اش را دشمن می دارد و پیش از عمل یا در حین آن ، دوستی و دشمنی صورت نمی پذیرد (اعسم ، ص ۱۲۵، متن ابن راوندی ؛ خیاط ، ص ۵۱). به این ترتیب ، پاداش و کیفر در حال تکوین فعل و در ضمن آن نیست بلکه پس از آن است و به عبارتی دیگر خداوند به سبب فعل بنده اش ، او را محبوب یا مبغوض می دارد. بغدادی ( الفرق ، ص ۱۵۷) بشر را به سبب این قول نزد همه مسلمانان کافر می داند زیرا به زعم بغدادی خداوند پیش از فعل ، عالم بر وقوع آن است و به جهت علم خود و نه عمل بنده اش همیشه مؤمن را دوست و فاسق را دشمن می دارد. وی حقیقت انسان را عبارت از روح و جسد می داند و معتقد است که این دو، فاعلیت انسان و وحدت اراده اش را تعین می بخشد (نیز رجوع کنید به راوی ، ص ۱۲۳).

آرای بشر درباره توبه ، عذاب اطفال ، بقای اعراض ، صلاح بندگان ، خواطرِ دو گانه انسانی ، حرکت و اینکه قرآن بر سبیلِ مجاز، کلام الهی است ، از جمله آرای خاص اوست (قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۳۸۰ـ۱۳۸۵، ج ۶، بخش ۱، ص ۱۲۸؛ همو، ۱۴۰۸، ص ۷۹۸؛ اعسم ، ص ۱۲۶، ۱۳۲، متن ابن راوندی ؛ خیاط ، ص ۵۲؛ اشعری ، ص ۲۱۰، ۲۵۰، ۳۶۰، ۴۲۸، ۵۵۶؛ بغدادی ، اصول الدین ، ص ۲۵۶).

آثار

آثار کلامی او در رد آرای معتزلیان بصره و دیگر فرق اسلامی ، ادیان دیگر و رد آرای مخالفان خود اوست ، از جمله رد بر ابوالهذیل * علاف که او را نکوهش کرده و منافق خوانده است ؛ رد بر ابراهیم بن سیّار نَظّام * و رد نظریه او درباره «تولد»؛ رد بر ابراهیم اصمّ و نظریه اش درباره «امامت » و غیر آن ؛ رد بر خوارج ؛ رد بر ضَراربن عَمرو و نظریه او درباره «مخلوق »؛ رد بر هشام بن حکم و نظریه اش در باب «استطاعت ».

کتابهای دیگر او که در تبیین نظریاتش در مباحث کلامی است عبارت اند از:

کتاب التوحید ؛

الحجه علی اثبات النبی علیه السلام ؛

اجتهاد الرأی ؛ تأویل متشابه القرآن ؛

حدوث الاشیاء ؛

قتال علی و طلحه ؛

الکفر و الایمان ؛

الامامه ؛

العدل و المنزله بین المنزلتین .

برخی از این کتابها منظوم اند. بشر کلیله و دمنه را نیز به نظم درآورد (ابن ندیم ، ص ۱۸۴ـ۱۸۵، ۲۰۵، ۳۶۴). با اینهمه اکنون کتابهای او در دسترس نیست .



منابع :

(۱) ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۲) ابن مرتضی ، کتاب طبقات المعتزله ، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۳) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۴) علی بن اسماعیل اشعری ، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛
(۵) عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۶) همو، کتاب اصول الدین ، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۷) عمروبن بحر جاحظ ، البیان و التبیین ، چاپ حسن سندوبی ، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲؛
(۸) همو، رسائل الجاحظ ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵؛
(۹) همو، کتاب الحیوان ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/۱۹۶۵ـ۱۹۶۹؛
(۱۰) عبدالرحیم بن محمد خیاط ، کتاب الانتصار و الرّد علی ابی الرّاوندی الملحد ، بیروت ۱۹۵۷؛
(۱۱) عبدالستار عزالدین راوی ، ثوره العقل ، بغداد ۱۹۸۲؛
(۱۲) محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل و النحل ، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۳) علی بن حسین علم الهدی ، امالی السیّد المرتضی ، چاپ محمد بدرالدین نعسانی ، قاهره ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۴۰۳؛
(۱۴) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسه ، چاپ عبدالکریم عثمان ، قاهره ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۵) همو، المغنی فی أبواب التوحید و العدل ، قاهره ۱۳۸۰ـ۱۳۸۵/۱۹۶۰ـ۱۹۶۵؛

(۱۶) Abdul-Amir A ـ asam, Ibn ar-Riwandi’s Kitab Fadihat al-Mu ـ tazilah : analytical study of ibn ar-Riwandi’s method in his criticism of the rational foundation of Polemics in Islam ,Beirut-Paris, 1975-1977;
(۱۷) EI , s.v.”Bishr b. Mu’lamir”, (by Carra de Vaux): EI 1 , s.v. “Bishr b. al-Mu ـ Tamir”, (by Albert Nasri Nader);
(۱۸) The Encyclopaedia of Religion , ed. Mircea Eliade, NewYork 1987, s.v. “Mu ـ tazilah”, (by Josef von Ess).

 دانشنامه جهان اسلام جلد۳ 

زندگینامه بصیرالملک (۱۳۳۰-۱۲۴۹ ه ق)

 میرزامحمدطاهر یا طاهر مستوفی کاشانی ملقّب به بصیرالملک ، مستوفی و ادیب عهد ناصری . در ۱۲۴۹ در کاشان متولد شد و چهارمین فرزند میرزا احمد ادیب شیبانی ، از فضلای آن شهر بود (شیبانی ، ص ۲۵۱). کودکی و نوجوانی خود را در کاشان گذراند و بعد به تهران آمد. سپس برای ادامه تحصیل رهسپار کربلا شد و تا مرحله اجتهاد تحصیل را ادامه داد (همانجا).

بصیرالملک پس از بازگشت به تهران ، به خدمات دولتی پرداخت و از آن پس تمام زندگی خود را در این راه گذراند. در اوایل عهد ناصری و در ۱۲۸۰، به مستوفیان دفتر استیفا پیوست و مقام مستوفی یافت (بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، ص پانزده ؛ بامداد، ج ۲، ص ۱۸۵) و گاه نیز ممیزی مالیات بعضی ولایات را بر عهده می گرفت (بصیرالملک شیبانی ، همانجا) چنانکه سالها استیفای سمنان و دامغان به عهده او بود (بامداد، همانجا). از ۱۲۹۵ به بعد، به رجال متنفذی چون امین السلطان ، مستوفی الممالک ، اقبال الدوله و بسیاری دیگر نزدیک شد (شیبانی ، همانجا؛ افشار، ص ۵۹۵) و همچنین مورد توجه شاه قرار گرفت و سالها ریاست و خزانه داری بیوت سلطنتی مانند کتابخانه ، اسلحه خانه و بلورخانه را به عهده داشت (شیبانی ، همانجا).

در ۱۳۱۰، در امور خالصجات مباشر میرزامحمدخان اقبال الدوله وزیر خالصجات شد و در همان سال به بصیرالملک ملقب گردید (همانجا). اما صدیق الممالک شیبانی نوشته است که وی این لقب را همراه نشان تمثال همایونی در ۱۳۱۳ گرفته است ، و این در حالی است که زیر تصویری که در ۱۳۰۶ گرفته شده لقب بصیرالملک مندرج است (بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، ص شانزده ).

بصیرالملک عمری را در استیفا گذراند و از مستوفیان مورد توجه شاه و مردی مذهبی و پایبند به مراسم دینی (افشار، همانجا) و در زمره مستوفیانی بود «که در دفترخانه مبارکه خدمت مخصوص ندارد» (اعتمادالسلطنه ، ص ۳۸۱). شهرت وی بیشتر مرهون فعالیتهای ادبی و تحقیقی اوست .

از وی سه اثر باقی مانده است :

۱) کشف الابیات مثنوی مولوی که آن را با شیوه و نظم خاصی تهیه کرده و تا آن زمان بی سابقه بوده است (شیبانی ، ص ۲۵۱). این اثر به ضمیمه مثنوی در ۱۲۹۹ (مشار، ج ۴، ستون ۴۰۷۲؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۸، ص ۷) و به سرمایه محمد رحیم خان علاءالدوله منتشر شد (محبوبی اردکانی ، ص ۴۶۹) و به مثنوی علاءالدوله شهرت یافت (بامداد، همانجا؛ مشار، همانجا). در ۱۳۱۵، بصیرالملک همین اثر را در قطعی کوچکتر تنظیم کرد و به چاپ رسانید که به مثنوی بصیرالملک معروف شد (بامداد، همانجا)؛

۲) کشف الا´یات فارسی و ترجمه ای از قرآن (آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۸، ص ۵، ۷؛ شیبانی ، همانجا) که پس از انتشار با عنوان قرآن بصیرالملکی سالها معروف و مورد توجه و استقبال بوده است (افشار،همانجا)؛

۳) یک دوره یادداشتهای روزانه درباره وقایع سالهای ۱۳۰۱ـ۱۳۰۶٫ نسخه اصلی آن نزد حسین ثقفی اعزاز و عکس آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است . این اثر با عنوان روزنامه خاطرات بصیرالملک شیبانی به کوشش ایرج افشار و رسول دریاگشت در ۱۳۷۴ ش در تهران به چاپ رسیده است . این یادداشتها مکمّل خاطرات اعتمادالسلطنه و حاوی اطلاعات ارزنده ای از زندگی روزمرّه مردم از جمله خورد و خوراک و نحوه وقت گذرانی و تفنن ، مناسبات خانوادگی و سطح عمومی زندگی است ؛ همچنین اطلاعاتی در باب دیوان استیفا و مستوفیان ، جغرافیای شهری ، کتابخانه و گنجینه سلطنتی دارد (شیبانی ، ص ۲۵۲ـ۲۵۶؛ افشار، ص ۵۹۵ ـ ۶۱۳) که مؤلف خود شاهد این رخدادها بوده است . این خاطرات از نظر اطلاعات رجالی و سرگذشت سرشناسان و حتی مردمان ناشناخته منبع ارزشمندی است (بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، ص سی ـ سی و یک ).

بصیرالملک در۱۳۳۰ درگذشت و در صفاییه شهر ری ، در آرامگاهی که خود احداث کرده بود، به خاک سپرده شد (شیبانی ، ص ۷۸). از دو ازدواج بصیرالملک شش پسر و یک دختر باقی ماند (همانجا). فرزندان او اغلب در دستگاه دولتی صاحب مقام و نفوذ بودند، از جمله میرزاخلیل شیبانی محاسب الوزاره ، از کارمندان عالیرتبه وزارت پست و تلگراف (همان ، ص ۹۶)؛ میرزا سعید شیبانی معدل الدوله ، معاون وزارت جنگ ، وکیل قائن و سیستان و نایب رئیس مجلس و پیشکار مالیه آذربایجان (همان ، ص ۸۵؛ بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، ص هفده )؛ میرزا حسین شیبانی ، معاون وزارت فوائد عامه ، که نخست لقب سهام السلطنه داشت و پس از فوت پدرش ، به لقب او، بصیرالملک خوانده شد (شیبانی ، ص ۹۰ـ۹۱؛ و اشاره بزرگ امید به شرکت بصیرالملک شیبانی در مزایده تحدید تریاک در ۱۳۳۵، به «بصیرالملک پسر» است ، ص ۲۶۸)؛ میرزا منصور شیبانی ، مستوفی سمنان و دامغان و وکیل قائن و سیستان ، که لقب وی را معدل الدوله ذکر کرده اند (بامداد، همانجا؛ علوی ، ص ۱۱۱)، حال آنکه معدل الدوله لقب فرزند دیگر بصیرالملک ، میرزا سعید است (بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، همانجا؛ مستوفی ، ج ۱، ص ۲۶۱، حاشیه ؛ شیبانی ، ص ۸۵). پسران دیگر او محمود محاسب الممالک معاون و کفیل وزیر پست و تلگراف (بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، ص هجده ) و عبدالله شیبانی ، رئیس تلگرافخانه قوچان ، بودند (شیبانی ، ص ۷۸؛ معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۶۶۶؛ بصیرالملک شیبانی ، مقدمه افشار، ص هفده ). نیز رجوع کنید به شیبانی * ، خاندان .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، المآثر والا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) ایرج افشار، «خاطرات یک مستوفی »، آینده ، سال ۱۲، ش ۹ـ۱۰ (آذر ـ دی ۱۳۶۵)؛مهدی بامداد،شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛ابوالحسن بزرگ امید، از ماست که برماست ، تهران ۱۳۳۵ ش ؛محمدطاهربن احمد بصیرالملک شیبانی ، روزنامه خاطرات بصیرالملک شیبانی ، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛رحمت الله شیبانی ، خاندان شیبانی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛ابوالحسن علوی ، رجال عصر مشروطیت ، چاپ حبیب یغمائی و ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ ش ؛حسین محبوبی اردکانی ، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الا´ثار در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج ۲، تهران ۱۳۶۸ ش ؛عبدالله مستوفی ، شرح زندگانی من ، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه ، تهران ۱۳۶۰ ش ؛خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰ـ۱۳۵۵ ش ؛محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقایق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه شیخ محمدهاشم کِشْمی برهانپوری(۱۰۴۱-۱۰۰۰ه ق)

عارف ، نویسنده و شاعر پارسی گوی شبه قاره در قرن یازدهم . در حدود ۱۰۰۰ در کِشْم ، از توابع بدخشان ، زاده شد (برهانپوری ، نسمات ، ص ۱۲). ابتدا به طریقه کبرویه * تمایل داشت اما در هجده سالگی در پی رؤیایی به سلسله نقشبندیه * گروید. سپس به هندوستان رفت و در برهانپور به خدمت میرمحمد نعمان ، خلیفه شیخ احمد سرهندی * (متوفی ۱۰۳۴)، رسید و مرید او شد.

در ۱۰۳۱ به سرهند رفت و دو سال در خدمت شیخ احمد سرهندی به سر برد (همان ، ص ۲ـ۳) و در اول رجب ۱۰۳۳، از او اجازه قرائت کتب حدیث گرفت (همو، زبده ، ص ۱۳۰) و به برهانپور بازگشت . با اینکه سرهندی و میرمحمد نعمان او را به تعلیم ذکر تأکید کرده بودند، وی به دلیل احساس نقصان در خویش از این کار خودداری کرد، ولی بعدها به تعلیم ذکر پرداخت (همو، رویداد ، ص ۵۵ـ۵۹) و کار ارشاد و تبلیغش در برهانپور بسیار رونق گرفت (سرهندی ، ص ۳۷۰). او تا پایان عمر در برهانپور ماند و همانجا درگذشت .

در تاریخ وفات او اختلاف هست ؛ کشمیری همدانی آن را ۱۰۴۱ نوشته (ص ۲۶) که قطعاً اشتباه است ، چون محمدهاشم در ۱۰۴۲ طرق الوصول را نگاشته است ( رجوع کنید به دنباله مقاله ). غلام مصطفی خان (ص ۳۷) بدون ذکر مأخذ، تاریخ وفات او را ۱۱ رجب ۱۰۴۵، و هرمان اته ، به استناد محتویاتِ دیوان محمدهاشم ، او را تا ۱۰۵۶ در قید حیات دانسته است (ج ۱، ص ۱۵۷۰ـ۱۵۷۲، ش ۲۸۹۸) که ظاهراً تاریخ اخیر نیز اشتباه است ، زیرا در طبقات شاهجهانی که پیش از ۱۰۵۶ تألیف شده ، از او به عنوان فرد درگذشته یاد شده است .

تمامی آثار برهانپوری به فارسی است و عبارت است از :

۱) احوال حضرت قاسم شیخ کرمینی (منسوب به کَرْمینَه از روستاهای بخارا)، از مشایخ طریقه جهریه یَسویه در ماوراءالنهر (متوفی ۹۸۶). در این رساله مؤلف در انتساب او به طریقه یسویه تحقیق کرده و احوال و اقوال و واقعه وفات او را نوشته است . مؤلف ، شرح حال کرمینی را که پیشتر در نَسَمات القدس آورده بوده ، با مقدمه ای کوتاه در این رساله نقل کرده است (نسخه خطی ، کتابخانه خواجه ابوالخیر محمد عبداللّه جان ، پیشاور، گ ۶۰ پ ـ ۶۶ ر)؛

۲) حُلیه رسول اللّه ، در وصف شمایل حضرت رسول اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم ، به نثر و نظم (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۱ر۴ ر)؛

۳) دیوان اشعار ، مشتمل بر قصاید، مثنویات ، ترجیع بند، ساقینامه ، غزلیات و قطعات (نسخه خطی دیوان هند، لندن ، ش ۳۰۹۶؛ مؤسسه کاما، بمبئی ، ش ۱۷، ۶۷)؛

۴) رویداد تدوین مکتوبات امام ربّانی ، مکتوبات امام ربّانی در سه دفتر، که محمدهاشم سومین دفتر را تدوین کرده است . در این رساله رویداد تدوین و نامه های تاریخی و تعداد مکتوبات و تتمه دفتر سوم بیان شده است (نسخه خطی کتابخانه خواجه ابوالخیر محمد عبدالله جان ، گ ۴۱ پ ـ۴۴ر)؛

۵) زبده المقامات یا برکات الاحمدیه الباقیه ، در شرح حال خواجه باقی باللّه * (متوفی ۱۰۱۲) و شیخ احمد سرهندی و فرزندان و مریدان آنان . اگر چه این کتاب بخش دوم نسمات القدس است ، صورت جداگانه ای دارد و مستقلاً (کانپور ۱۳۰۷، استانبول ۱۴۰۸) چاپ شده ، و ترجمه آن به اردو نیز (سیالکوت ۱۴۰۷) منتشر شده است ؛

۶) طُرق الوصول فی شریعه الرسول (۱۰۴۲)، در تحقیق و اسناد چهل طریقه عرفانی که به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم منتهی می شوند (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۵ پ ـ۲۳ر؛ برای اسامی چهل طریقه رجوع کنید به نوشاهی ، ص ۷۷)؛

۷) قدرالعالی فی اسرار خیراللیالی ، در بیان وجه مناسبت نزول قرآن مجید در لیله القدر و سرّ مناسبت لیله القدر و قرآن با ماه رمضان و سبب اختیار شب برای این کار و موجب اختفای آن شب و کیفیت علامات و آثار آن و غیره (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۶۶ پ ـ۸۵ پ )؛

۸) گوهرنامی در اسرار نام سیّد الانامی (۱۰۴۰)، در شرح یک رباعی از خواجه حسن دهلوی (متوفی ۷۳۸) و دو رباعی از مؤلف که در آنها نام «احمد» و «محمد» به کنایه برده شده است (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۸۶ پ ـ۱۰۰ پ )؛

۹) مکتوبات کشمی ، شامل شش نامه خطاب به شیخ احمد سرهندی و سه نامه خطاب به میرمحمد نعمان (نسخه خطی همان کتابخانه ، گ ۴۵ پ ـ۵۹ پ )؛

۱۰) نسمات القدس من حدایق الانس (۱۰۳۹)، تکمله رشحات عین الحیات کاشفی است ، بویژه در شرح حال مریدان سعدالدّین کاشغری (متوفی ۸۶۰) و عبیداللّه احرار سمرقندی (متوفی ۸۹۵)، در تراجم احوال مشایخ و دانشمندان ماوراءالنّهر و خراسان (نسخه خطی کتابخانه گنج بخش ، اسلام آباد، ش ۱۰۴۷۰؛ کتابخانه فرهنگستان علوم ازبکستان ، تاشکند، ش ۳۸۸). این کتاب به اردو نیز ترجمه شده است (سیالکوت ۱۴۱۰).

محمدهاشم در نسمات القدس و طُرق الوصول بارها گفته است که در نظر دارد احوال مشایخ متأخر دیگر سلسله ها را (جز نقشبندیه ) به روش نفحات الانس فراهم آورد و آن را صفحات الانوار من مقامات الاخیار بنامد، اما مسلّم نیست که به تألیف این کتاب موفّق شده باشد.



منابع :

(۱) محمد اسلم ، تاریخی مقالات ، لاهور ۱۹۷۰، ص ۱۶۲ـ۱۷۶؛
(۲) محمدهاشم برهانپوری ، رویداد تدوین مکتوبات امام ربّانی ،نسخه خطی کتابخانه خواجه ابوالخیر محمد عبدالله جان ، پیشاور؛
۳- همو، زبده المقامات ، کانپور ۱۸۹۰؛
(۴) همو، نسمات القدس من حدایق الانس ، نسخه عکسی متعلق به نگارنده از روی نسخه خطی مورخ ۱۲۴۸ عارف حکمت ، مدینه ؛
(۵) بدرالدین سرهندی ، حضرات القدس ، چاپ محبوب الهی ، لاهور ۱۹۷۱؛
(۶) غلام مصطفی خان ، «خواجه محمدهاشم »، تحقیق ، ش ۲ (۱۹۸۸)؛
(۷) محمدصادق کشمیری همدانی ، طبقات شاهجهانی : طبقات عاشره ، چاپ محمد اسلم خان ، دهلی ۱۹۹۰؛
(۸) محمداحسان مجددی سرهندی ، روضه القیومیه ، لاهور ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج ۱، ص ۵۱۶ ـ ۵۱۹؛
(۹) عارف نوشاهی ، «محمد هاشم کشمی کی بعض فارسی رسائل کی بازیافت »، فکر و نظر ، (محرم ـ ربیع الثانی ۱۴۱۴)؛

(۱۰) Hermann Ethإ, Catalogue of Persian manuscripts in the Library of India Office , Oxford 1903-1937.

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۳

زندگینامه بَصیری ( شاعر دیوانیِ ترک )(۹۴۱-۸۷۰ ه ق)

 شاعر دیوانیِ ترک . در حدود ۸۷۰ به دنیا آمد و در ۹۴۱ در استانبول در گذشت . در اصل ایرانی و از خراسان بود (سامی ، ذیل «بصیری »؛ د. ترک ، ذیل «بصیری »)، ولی حاجی خلیفه (ج ۱، ستون ۷۸۰) او را بغدادی دانسته است . دهخدا (ج ۹، ص ۱۳۰) بصیری بغدادی و بصیری خراسانی را ذیل دو عنوان آورده است ، اما چون تاریخ وفات هر دو یکی است و هر دو دیوانی به ترکی دارند، به احتمال قریب به یقین هر دو یکی هستند. د. ترک (همانجا) وی را بصراحت ایرانی دانسته ، و نوشته است که حسن چلبی ، عاشق چلبی و سَهی او را خراسانی ذکر کرده اند، اما قاف زاده فائضی او را بغدادی دانسته ، و لطیفی تولدش را در محلی نزدیک ایران ذکر کرده است .

بصیری در هرات ، پایتخت خراسان ، به خدمت سلطان حسین بایقرا * (۸۴۲ـ۹۱۳) و ملازمت امیر علیشیر نوائی (۸۴۴ ـ۹۰۶)، جامی (۸۱۷ ـ ۸۹۸) و بنائی (مقتول در ۹۱۸) درآمد (عاشق چلبی ، ص a 55). او با دیوان و غزلیات نوائی و جامی با سفارشنامه هایی از ایشان به روم نزد سلطان بایزید دوم (۸۸۶ ـ ۹۱۸)رفت و به مصاحبت اُغورلوسلطان احمد، داماد سلطان بایزید، پیوست .

وی همدم و ندیم اسکندر چلبی و مورد نظر و احسان سلاطین روم و بهره ور از انواع التفات ایشان بود و شاه برای او مقرری تعیین کرد ( د. ترک ، همانجا؛ عاشق چلبی ، همانجا). از زوایدِ (مضافاتِ) اَیاصوفیه حق «علوفه » و از پادشاهان سالیانه «معروفه » (مقرری ) داشت (عاشق چلبی ، همانجا). اما به روایت د. اسلام (چاپ دوم ، ذیل «بصیری ») او مدتی در خدمت آق قوینلوها بود. چون احمد گوده ، پسر اغورلو، به امارت نشست (۹۰۲)، بصیری را به سفیری نزد سلطان بایزید دوم فرستاد. بصیری در ۹۰۲ یا ۹۰۳ به استانبول رسید و در این سال چون احمد گوده در میدان نبرد در نزدیکی اصفهان کشته شد، بصیری بر آن شد که به ایران باز نگردد و در استانبول اقامت گزید. سپس از مؤیدزاده ، که قاضی عسکر بود، خواست که حکومت ولایتی را به او واگذار کند ولی با مخالفت مؤیدزاده مواجه شد (سامی ، همانجا) و در گِله از او شعری سرود که در تذکره مشاعرالشعراء موجود است (عاشق چلبی ، ص b 55).

بصیری به برص مبتلا بود، ازینرو به او «آلاجه » (رنگارنگ ،دشتنوشته ای از بصیری مشتمل بر صفحه ای از دیوان فارسی و صفحه ای دیگر از اشعار ترکی او لک و پیس دار) می گفتند (همان ، ص a 55). وی شاعری لطیفه گو و هزل پرداز بود، بدین سبب در مجالس بزرگان خواستار فراوان داشت . مُناسبِ مَناصب درباریان ، القابی به طنز و هجو به آنان داده بود که نمونه هایی از این القاب در مشاعرالشعراء ذکر شده است . لطایفش را در رساله ای گردآوری و به یکی از وزرای عهد خود اهدا کرد (همان ، ص b 55). از معاصران او می توان از ذاتی ، شاعر ترک (۸۷۵ ـ۹۵۳)، و جمعی از شعرا چون کشفی ، عشقی ، قندی ، نصوحی ، و بلیغی نام برد.

از نام و نشان دیوان بصیری اطلاعی در دست نیست ، ولی به گفته حاجی خلیفه (همانجا) و دهخدا (ذیل «بصیری بغدادی ») دیوانی به ترکی داشته است . به نوشته تذکره قاف زاده ، بصیری دیوانی داشته اما این دیوان هنوز پیدا نشده است ( د. ترک ، همانجا). اثری به نام بنگی نامه و لطایف متفرقه دارد که خود آنها را تدوین کرده است . ماده تاریخهایی درباره وقایع مهم دارد از جمله : ولادت سلطان جهانگیر به نام تاریخ جهانگیر بتوفیق الهی ؛ فتح رادوس که در یک مصراعِ عربی سه تاریخ درج کرده ، و این شعر در مشاعرالشعراء مضبوط است ؛ و فتح بلگراد به دست سلطان سلیمان (عاشق چلبی ، ص a 56). ابیاتی از اشعار ترکی و فارسی و لطایف او در تذکره مشاعرالشعراء ذکر شده است .

مهمترین مشخصات شعر او طنز و استفاده از صنایعی چون جناس و ایهام است . اشعار بصیری هر چند در ادبیات محلی تأثیر داشته ، ویژگیهای ادبیات کلاسیک (سنّتی ) قرن دهم آسیای صغیر را ندارد بلکه به ادبیات قرن نهم ایران نزدیکتر است ( د. اسلام ، همانجا).



 منابع :

(۱) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۲) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ش ؛
(۳) شمس الدین سامی ، قاموس الاعلام ، چاپ مهران ، استانبول ۱۳۰۶ـ ۱۳۱۶/۱۸۸۹ـ۱۸۹۸؛
(۴) محمد عاشق چلبی ، مشاعرالشعراء، یا، تذکره عاشق چلبی ، چاپ جی .ام . مردیت اوسن ، لندن ۱۹۷۱؛

EI 2 , s.v. “Bas   ¤ r   ” (by Ali Nihad Tarlan);
TA, s.v. “Bas   r   “.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه عبدالملک بُرهانی نیشابوری(۴۰۹ه ق)

 از شاعران خراسان در قرن پنجم . امیر معزّی * ، شاعر شهیر، پسر اوست که به پدر فخر کرده و خود را جانشین و وارث مهارت و استادی او شمرده است . امیر معزّی را در آغاز شاعری «پسر برهانی » می نامیدند (نظامی عروضی ، ص ۶۶ـ ۶۸). برهانی در قطعه ای مشهور پسرش را به ملکشاه سلجوقی (حک : ۴۶۵ـ۴۸۵) سپرد و خود در آغاز دولت ملکشاه ، به سال ۴۶۵، در قزوین درگذشت . با توجه به بیتی از امیر معزّی که در آن عمر برهانی را ۵۶ سال دانسته است ، می توان سال تولد او را حدود ۴۰۹ تخمین زد (معین ، ص ۷ـ ۸).

برهانی ملک الشعرای دستگاه سلجوقیان ، و معاصر و مداح الب ارسلان (حک : ۴۵۵ـ۴۶۵) بود (جاجرمی ، مقدمه قزوینی ، ص کد؛ صفا، ج ۲، ص ۴۳۰). او سبک منوچهری را، در تتبع اشعار عرب و آوردن مضامین تازیِ بسیار در شعر فارسی ، دنبال کرد و امیر معزّی این شیوه را به کمال رساند (معین ، ص ۱۶ـ۱۷).

لامعی گرگانی * ، سوزنی سمرقندی * ، جمالی مهریجردی و عمعق بخارایی * همعصر او بودند (هدایت ، ج ۳، ص ۱۱۵۴). از جمله ممدوحان اوی اند: الب ارسلان که تخلّص برهانی احتمالاً مأخوذ از لقب او، برهان امیرالمؤمنین ، است ؛ ملکشاه ؛ کمال الدوله ابورضا فضل الله بن محمد زوزنی ، صاحب دیوان انشاء و اشراف که به احتمال قوی برهانی قصیده «سلامٌعلی ‘ دارِ اُمّالکواعب » را در ستایش او سروده و آن یگانه قصیده کاملی است که از او به جا مانده است ؛ و همچنین عدّه ای از امیران و وزیران (معین ، ص ۹ـ۱۱).

از برهانی جز یک قصیده ، که اشتباهاً به منوچهری نسبت داده شده است ، چند بیت از تشبیبِ قصیده ای در مونس الاحرار ، بیت معروفی در توصیه پسرش به ملکشاه ، و یک قصیده که در دیوانهای خطی و چاپی منوچهری به اشتباه وارد شده ، اثر و سروده دیگری در دست نیست (همان ، ص ۱۷ـ۱۸).



منابع :

(۱) محمدبن بدرالدین جاجرمی ، مونس الاحرار فی دقائق الاشعار ، با مقدمه محمد قزوینی ، چاپ میرصالح طبیبی ، ج ۱،تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۲،تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) محمد معین ، « برهانی و قصیده او »، نشریه دانشکده ادبیات تبریز ، سال ۱، ش ۱ (۱۳۲۷ ش )؛احمدبن عمر

(۴) نظامی ، چهار مقاله ، چاپ محمد معین ، تهران ۱۳۳۳ ش ؛
(۵) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ ۱۳۴۰ ش .

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۳

زندگینامه بَرَهْمَنِ لاهوری (متوفی۱۰۷۳ ه ق)

 چَنْدَربَهان (چَنْدَرابَهان ) شاعر و نویسنده فارسی گوی شبه قاره در قرن یازدهم ، متخلص به برهمن . در لاهور در خانواده ای برهمن به دنیا آمد (عبدالرشید، ص ۷۲ـ۷۴). پدرش ، دَهْرَم داس ، اهل کشمیر (همان ، ص ۷۲) و از دیوانیان و صاحبْمنصبان لاهور بود (همان ، ص ۷۴؛ صفا، ج ۵، بخش ۲، ص ۱۲۳۷). برهمن زبان هندی را می دانست و احتمالاً سانسکریت هم خوانده بود ( ایرانیکا ، ذیل «چندر بهان برهمن »). ابتدا شاگرد و ملازم میر عبدالکریم ، «میرعمارتِ» لاهور، بود و سپس از ملازمان افضل خان * ملاشکرالله شیرازی ، حاکم آن شهر، شد (کنبو، ج ۳، ص ۳۳۷، ۳۴۳؛ صفا، همانجا).

به گفته خودش ، شاگرد ملا عبدالحکیم سیالکوتی نیز بوده است (عبدالرشید، ص ۷۵). افضل خان ، وزیر شاهجهان (حک : ۱۰۳۸ـ۱۰۶۹)، برهمن را به پادشاه معرفی کرد، شاهجهان به سبب تبحّر برهمن در ادب فارسی ، او را هندوی فارسی دان لقب داد (علی ابراهیم خلیل ، ج ۱، ص ۱۳۱؛ ظهورالدین احمد، ص ۹۶). پس از مرگ افضل خان ، گویا با معرفی شاهزاده داراشکوه ، در سلک ملازمان شاهجهان در آمد و منشی خاص و وقایع نگار وی شد (صفا، همانجا). دارا شکوه که همواره گروهی از عالمان هندو را برای ترجمه آثار حکمی و عرفانی هند در خدمت داشت ، برهمن را نزد خود خواند و او تا ۱۰۶۶ ملازم وی بود، اما در این سال دوباره به دربار شاهجهان فرا خوانده شد و پادشاه به او لقب رای (راجه ) داد (همان ، ج ۵، بخش ۲، ص ۱۲۳۸).

برهمن در خدمت امیران و وزیرانی چون آصف خان (متوفی ۱۰۲۱)، اسلام خان (متوفی ۱۰۵۷)، علاّ می سعدالله خان (متوفی ۱۰۶۷؛ عبدالرشید، ص ۷۳) و عنایت خان و معظم خان (آفتاب اصغر، ص ۳۸۴) بود. در خوشنویسی مهارت داشت و نستعلیق و شکسته را نزد استادانی چون آقا عبدالرشید و کفایت خان (هفت قلمی دهلوی ، ص ۵۵) و افضل خان شیرازی آموخته بود (ظهورالدین احمد، ص ۹۵). پس از مرگ داراشکوه (۱۰۶۹)، برهمن باقی عمر را در عزلت گذراند تا اینکه در بنارس در گذشت (صفا، همانجا). سال وفات او را ۱۰۷۳ (لودی ، ص ۱۴۰؛ گوپاموی ، ص ۱۰۷؛ میرحسین دوست سنبهلی ، ص ۷۴) یا ۱۰۷۷ (علی ابراهیم خلیل ، ج ۱، ص ۱۳۲) گفته اند. به نوشته ظهورالدین احمد (ص ۹۹) وی تا ۱۰۷۵ زنده بوده است .

اعتبار برهمن بیشتر به سبب نثر ساده ، فصیح ، و موجز اوست (سید محمد عبدالله ، ص ۷۵) و بر خلاف نظر کنبو (ج ۳، ص ۳۳۷) و اخلاص (ص ۴۲) از پیچیدگیها و تکلفهای انشای ابوالفضل علاّ می پیروی نکرده است (ظهورالدین احمد؛ ص ۱۱۸، سید محمد عبدالله ، ص ۷۴). انشای موزون و مسجّع وی یادآور گلستان سعدی است (سید محمد عبدالله ، ص ۷۵)، تا حدی که منشآت و چهارچمن او را در مدارس شبه قاره تدریس می کردند (عبدالرشید، ص ۷۵). شعرش نیز ساده و با تشبیهات و استعارات زیبا همراه است (ظهورالدین احمد، ص ۱۰۸ـ ۱۰۹) چنانکه ملا منیرلاهوری ، وی را «سَحبان » و «حَسّان » و ملک الشعرای روزگار شاهجهان خوانده است ( ایرانیکا ، همانجا). غزلهای برهمن که غالباً پنج بیت اند (ظهورالدین احمد، ص ۱۰۷)، اندیشه هایی باریک و لحنی عرفانی دارند. گزیده ای از غزلهای او در بیاض عبدالقادر بیدل دهلوی (در کتابخانه موزه بریتانیا، ش Add. 16, 803, Add. 16, 802 ) نقل شده (صفا، ج ۵، بخش ۲، ص ۱۲۳۸) و صائب تبریزی نیز ابیاتی از او در بیاض خود آورده است ( د. اردو ، ذیل «برهمن »).

آثار فارسی برهمن :

۱) دیوان فارسی که در چاپ فاروقی ، ۳۴۲ غزل و ۳۶ رباعی دارد؛

۲)چند مثنوی کوتاه اخلاقی وعرفانی (ظهورالدین احمد، ص ۱۱۱). به گفته ظهورالدین احمد (ص ۱۱۴)، او بر مثنویهایش نامی ننهاده ، اما در پایان نسخه ای خطی ، مورخ ۱۰۹۳، این مثنویها هفت بحر نامیده شده است . در یک مجموعه رسائل (چاپ لکهنو ۱۸۸۵ ؛ نیز رجوع کنید به مشار، ج ۴، ستون ۴۵۶۷)، مثنوی او به نام مثنوی رای چندربهان برهمن چاپ شده است ؛

۳) چهارچمن ، اثری ادبی و تاریخی در چهار بخش است که هر بخش «چمن » نام دارد و پیش از ۱۰۵۷ به نام شاهجهان تألیف شده است . در دو چمن اول ، برهمن از وقایع نگاری خود در خدمت شاهجهان ، کارهای بزرگ وزیران و جشنهای دولتی آن پادشاه ، کارهای روزانه پادشاه و پایتخت تازه او ـ شاهجهان آباد ـ و شهرهای ممتاز و هفده استان از استانهای معروفِ قلمرو فرمانروایی وی سخن گفته است . چمن سوم شامل شرح حال مؤلف و نامه هایی به شاهجهان و وزیران اوست ، و چمن چهارم اندیشه های مؤلف درباره دین و اخلاق و تصوف را دربر دارد (صفا، ج ۵، بخش ۳، ص ۱۷۷۷). این کتاب که به سبب اطلاعات تاریخی بسیار با ارزش است ، از مستندترین منابع تاریخی عهد شاهجهان به شمار می آید (آفتاب اصغر، ص ۳۸۲ـ۳۸۴) و در ۱۲۷۰ در بمبئی چاپ سنگی شده است (مشار، ج ۲، ستون ۱۶۸۲)؛

۴) گلدسته چهارچمن ، گزیده ای از چهارچمن ؛

۵) منشآت ، در پنج بخش ، مشتمل برنامه های برهمن به شاهان ، دولتمردان ، دوستان و شاعران معاصرش (ظهورالدین احمد، ص ۱۱۵)، که به ترتیبِ طبقات و مراتب امرا و رجال ، تنظیم شده است (صفا، ج ۵، بخش ۳، ص ۱۷۷۶؛برای اطلاع از نسخه خطی آن رجوع کنید به ریو، ج ۱، ص ۳۹۷ـ۳۹۸)؛

۶) تُحْفَهُالوزراء یا تحفه الانوار ؛

۷) کارنامه ؛منزوی (ج ۵، ص ۱۳۵) از آثاری به نام نگارنامه و گلدسته عشق نیز نام برده و احتمال داده است که همان کارنامه و گلدسته چهارچمن او باشد؛

۸) مَجْمَعُ الفقراء یا مجموعه الفقراء ؛

۹) رقعات ؛

۱۰) طغرای شاهجهان پادشاه ؛

۱۱) انشای هفت گلشن ؛

۱۲) مکالمات داراشکوه و بابالال داس که به نادر النِّکات یا مخزن نِکات نیز مشهور است ؛

۱۳) رساله ، تذکره ای است درباره شاعران عهد اکبر تا معاصران مؤلف که نسخه ای از آن در کتابخانه استاد آذر لاهوری است (گلچین معانی ، ج ۱، ص ۶۳۱ـ۶۳۲) ظهورالدین احمد (ص ۱۲۱) از کتابی به نام تحفه الفصحا ، و منزوی (ج ۵، ص ۱۳۵) از بهار فصاحت نام برده ، که احتمالاً نامهای دیگر همین رساله اند.



منابع :

(۱) ظهورالدین احمد، پاکستان مین فارسی ادب کی تاریخ ، لاهور ۱۹۷۴؛
(۲) کشن چند اخلاص ، همیشه بهار ، چاپ وحید قریشی ، کراچی ۱۹۷۳؛
(۳) اردو دائره معارفِ اسلامیّه ، ج ۴، لاهور ۱۳۸۹/۱۹۶۹، ذیل «برهمن »؛
(۴) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ ش ؛
(۵) چندربهان برهمن لاهوری ، احوال و آثار چندربهان برهمن و دیوان پارسی ، چاپ محمد عبدالحمید فاروقی ، احمدآباد ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۶) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات ایران ، تهران ، ج ۵، بخش ۲، ۱۳۶۴ ش ، بخش ۳، ۱۳۷۰ ش ؛
(۸) عبدالرشید، تذکره شعرای پنجاب ، لاهور ۱۹۸۱؛
(۹) سیّدمحمد عبدالله ، ادبیات فارسی مین هندوؤن کا حِصّه ، لاهور ۱۹۶۷؛
(۱۰) محمد صالح کنبو، عمل صالح ، الموسوم به شاه جهان نامه ، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی ، چاپ وحید قریشی ، لاهور ۱۹۶۷ـ۱۹۷۲؛
(۱۱) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۲) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتائج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۱۳) شیر علیخان بن علی امجدخان لودی ، تذکره مراه الخیال ، چاپ محمد ملک الکتاب شیرازی ، بمبئی ۱۳۲۴؛
(۱۴) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۰ـ۱۳۵۵ ش ؛
(۱۵) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛
(۱۶) میرحسین دوست سنبهلی ، تذکره حسینی ، لکهنو ۱۲۹۲؛
(۱۷) غلام محمد هفت قلمی دهلوی ، تذکره خوشنویسان ، چاپ محمد هدایت حسین ، کلکته ۱۳۲۸/۱۹۱۰؛

(۱۸) Encyclopaedia Iranica , s.v. “C § andra Bha ¦ n Barahman” (by Sharif Husain Qa ¦ sem ¦  );
(۱۹) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , Oxford 1966.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه بُزُرْجْمِهْرِ قاینی

 ابومنصور قسیم بن ابراهیم ، ملقب به بزرجمهر، از شاعران و امیران عهد سبکتکین ، محمود و مسعود غزنوی . از تاریخ تولد و وفات او اطلاع دقیقی در دست نیست . نامش را امیر ابوذرجمهر یا بزرجمهر هم گفته (بلیانی ، گ ۱۱ر) و او را با وصفهایی چون : «شاعرِ مفلق و مبدع باللسانین » ستوده اند (ثعالبی ، ج ۵، ص ۲۳۱). ظاهراً بزرجمهر از خاندان منصوریه بود که در آن زمان خاندانی معروف در قاین بودند (آیتی ، ص ۱۵۷). شمس قیس رازی در شمار عروضیان عجم ، از شخصی به نام بزرجمهر قسیمی یاد کرده که همین بزرجمهر قسیم بن ابراهیم است (صفا، ج ۱، ص ۵۷۰). شاید چون نامش قسیم است ، قسیمی تخلّص او بوده باشد، یا اینکه در آن روزگار چنین گفته می شده است (سعیدزاده ، ص ۳۰۸، پانویس ۲).

بزرجمهر به دو زبان فارسی و عربی شعر سروده (بلیانی ، همانجا؛ ثعالبی ، همانجا؛ عوفی ، ج ۱، ص ۳۳؛ هدایت ، ج ۱، ص ۱۴۰)، اما دیوانی از او باقی نمانده ، و فقط نمونه ای از اشعار فارسی او در تذکره ها موجود است ( رجوع کنید به بلیانی ، همانجا؛ عوفی ، همانجا؛ هدایت ، همانجا). وی از فلسفه و حکمت و طب و ریاضیات و دیگر فنون معمول آگاهی داشته یا دست کم بی اطلاع نبوده است ، و شاید اطلاق لقب بزرجمهر نیز مؤید همین موضوع باشد (سعیدزاده ، ص ۳۱۲). کتابها و رساله هایی در حکمت و تعبیرخواب ، که هم اکنون موجود است و از بزرجمهر، حکیم عصر ساسانیان ، دانسته شده ، احتمالاً از بزرجمهر قاینی است (همانجا).

مقبره بزرجمهر قاینی

بر دامنه کوهی مشرف به قاین ، مقبره و بقعه ای معروف به ابوذری قرار دارد که ظاهراً مدفن بوذرجمهر (ابوذرجمهر) است و به جهت تخفیف به ابوذری شهرت یافته است (آیتی ، ص ۱۵۷). براساس مفاد وقفنامه آن ، در گذشته جمعی از مردم که به طایفه اباذری شهرت داشته اند در آنجا ساکن بوده اند. برخی این مزار را به اباذر، صحابی پیامبر صلی اللّ’ه علیه وآله وسلّم ، نسبت می دهند که بسیار بعید به نظر می رسد؛ اما ممکن است مقبره ابوذر بوزجانی * قهستانی ، عارف قرن چهارم ، باشد. این بقعه دارای گنبدی کاشیکاری ، و رواقها و اتاقهایی برای سکونت سیاحان و زایران است (سعیدزاده ، ص ۳۱۳ـ۳۱۴).



منابع :

(۱) آنسیکلوپدیا ساوِتیِ تاجیک ، ج ۱، دوشنبه ۱۹۷۸، ص ۵۳۵ (به خط سیریلی )؛
(۲) محمدحسین آیتی ، بهارستان : در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان ، مشهد ۱۳۷۱ ش ؛
(۳) تقی الدین بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴ ؛
(۴) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، یتیمه الدهر ، چاپ مفید محمد قمیحه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) محسن سعیدزاده ، بزرگان قائن ، ج ۱، قم ۱۳۶۹ ش ؛
(۶) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۱، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۷) محمدبن محمد عوفی ، تذکره لباب الالباب ، چاپ محمد عباسی ، تهران ۱۳۶۱ ش ؛
(۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفّا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه قاضی احمد برهان الدین(۷۴۵ ه ق)

 شاعر و دانشمند مشرق آسیای صغیر که بترتیب به مناصب قضا، وزارت ، اتابکی و سلطنت رسید. در ۳ رمضان ۷۴۵ در قیصریّه (کایْسری /قیصری کنونی ) به دنیا آمد. پدرش ، شمس الدین محمد، از اخلاف طایفه سالور از اُغُزها، که در اصل در خوارزم سکونت داشتند، و سومین عضو خاندان بود که نسل اندر نسل به مقام قضا منصوب شده بودند.

برهان الدین علوم معمول زمان را نخست نزد پدر فرا گرفت و سپس برای تکمیل تحصیلات به مصر و دمشق و حلب رفت و در ۷۶۶ به زادگاه خویش بازگشت . در ۲۱ سالگی چنان رضایت خاطر حاکم آن دیار، امیرغیاث الدین اِرِتنا ، را جلب کرد که او را (به جای شمس الدین محمد که یک سال قبل از آن درگذشته بود) به منصب قضا برگزید و دختر خویش را به همسری او در آورد. با این حال ، برهان الدین مخفیانه در شورش بیگها، که به مرگ ارتنا انجامید، شرکت کرد (۷۶۷). در عهد امیران نالایق خاندان ارتنا، برهان الدین به وزارت و اتابکی رسید، تا اینکه در ۷۸۳ خود را همراه با حقوق معمول امارت (ضرب سکه و ذکر نام خویش در خطبه نماز جمعه )، سلطان سرزمینهای تابع خاندان ارتنا خواند ( رجوع کنید به د. ا. ترک ، ذیل «قاضی برهان الدین ») و در سیواس اقامت کرد.

دوران هجده ساله امارت او در معارضه با بیگهای شورشی و جنگ با همسایگان نیرومندی نظیر قَرَه مانیان و عثمانیان گذشت . وی ، که بسیار متهور و شجاع بود، باوجود آگاهی از برتری نیروهای مصری به جنگ آنها رفت و شکست خورد (۷۸۹)؛ ولی دیری نگذشت که برای مقابله با آق قوینلوها، که از مشرق پیشروی می کردند، از ممالیک مصر مدد جست ، و سپس در کنار آق قوینلوها با بیگهای (امیران ) شورشی آماسیه و ارزنجان به نبرد پرداخت . با صدور حکم اعدام شیخ مؤیَّد، حاکم شورشی قیصریّه ، خشم قرایولوک عثمان بیگ ، از خاندان آق قوینلو، را بر خود برانگیخت . برهان الدین در برخوردی خصمانه با خان آق قوینلو در قرابِل درگذشت ، ولی به گفته سعدالدین ، مرگ او در کوههای خَرپُوت روی داد که از برابر نیروهای سلطان بایزید اول عثمانی بدانجا گریخته بود.

شرحهایی که با انگیزه های دیگر نوشته شده است (ابن عربشاه ، شیلدبرگر ) حاکی از آن است که برهان الدین به دست قرایولوک افتاد و در ذیقعده ۸۰۰ اعدام شد. در منابع ، تاریخهای دیگری نیز دیده می شود، اما بر سنگ قبر برهان الدین در سیواس ، تاریخی به چشم نمی خورد. پسر او، محمد چلبی (متوفی ۷۹۳)، و دخترش ، حبیبه سلجوق خاتون (متوفی ۸۵۰)، در سیواس به خاک سپرده شده اند. حبیبه بدین سبب سلجوق خاتون نامیده شد که جدّه پدرش ، از جانب پدری ، نوه کیکاووس دوم ، سلطان سلجوقی روم ، بوده است (برکم ، ج ۳، ص ۵۰).

برهان الدین در طول زندگی ناآرام خود، که پیوسته صرف آشوبهای مداوم ناشی از سیاست و جنگ می شد، باز هم مجال و آرامش درونی کافی داشت تا فعالانه به دانش پژوهی و شاعری بپردازد. آثار فقهی او (به زبان عربی ) عبارت اند از: ترجیح التوضیح (شعبان ۷۹۹) و اکسیر السعادات فی اسرار العبادات ، که هم اکنون نیز نزد علما معتبر است . دیوان برهان الدین ، مشتمل بر بیش از ۰۰ ، ۱۵ غزل (بدون ترتیب الفبایی معمول و فاقد بیت مَخْلَص )، بیست رباعی ، ۱۱۹ «تویوغ » ( = دوبیتی ) به گویش ترکی شرقی ، و برخی ابیات پراکنده ، که از دیگر آثار او بمراتب مهمتر است . اشعار او دارای اوزان عروضی است ، اما از سکته هایی که بروز آنها در دوره های بعد امکان نداشت خالی نیست .

در تویوغها، پاره هایی با وزن عروضی در کنار پاره هایی قرار گرفته که دارای وزن هجایی اند. برهان الدین شاعر عشق ناسوتی است و اشارات عرفانی کمتر در آثارش یافت می شود. در غزل ، از نظر مضمون و فنون بلاغی ، از سنتهای شعر غنایی فارسی پیروی کرده است . هر چند به معنای واقعی شاعر است ، تذکره نویسان به این عنوان به او توجه ننموده اند (تنها در آثار برخی از مورخان به اختصار اشاراتی راجع به او دیده می شود که در آنها ضمناً گفته شده که اشعاری به عربی و فارسی سروده است ، رجوع کنید به گیب ، ج ۱، ص ۲۰۸) شعر او در سنت شاعری آذربایجان یا عثمانیان تأثیری بر جای نگذاشته است .



منابع :
(۱) خلیل ادهم ، دول اسلامیه ، استانبول ۱۹۲۸، ص ۳۸۴ـ ۳۸۸؛
(۲) عزیزبن اردشیر استرابادی ، بزم و رزم ، بر مقدمه یازیلان ( = یازان ؟ ) محمد فؤاد کوپریلی ، استانبول ۱۹۲۸؛احمد توحید، «قاضی برهان الدین

(۳) احمد»، تاریخ عثمانی انجمنی مجموعه سی ، ج ۵، (۱۳۳۰/ ۱۹۱۱ـ ۱۹۱۲)، ص ۱۰۶ـ۱۰۹، ۱۷۸ـ۱۸۲، ۲۳۴ـ۲۴۱، ۲۹۶ـ۳۰۷، ۳۴۷ـ۳۵۷، ج ۶، (۱۳۳۱/ ۱۹۱۲ـ۱۹۱۳)، ص ۴۰۵ـ۴۰۹، ۴۶۸ـ ۴۷۸؛
(۴) محمدطاهر، عثمانلی مؤلفلری ، ج ۱، استانبول ۱۳۳۳، ص ۳۹۶؛
(۵) محمد فؤاد کوپریلی و شهاب الدین سلیمان ، ینی عثمانلی تاریخ ادبیاتی ، ج ۱، استانبول ۱۹۱۴ـ۱۹۱۳/ ۱۳۳۲، ص ۱۶۹ـ۱۷۳؛

(۶) M. van Berchem, Corpus Iscriptionum Arabicarum , III, 50;
(۷) A. Bombaci, Storia della Letteratura Turca , Milan 1956, 293 f;
E. J. W. Gibb, Ottoman Poetry , I , 204-224

(بر مبنای الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه از ابن حجر عسقلانی ، حیدرآباد ۱۳۴۸ـ۱۳۵۰/۱۹۲۹ـ۱۹۳۲) و

(۸) VI (texts), 16-20;
(۹) H. H. Giesecke, Das Werk des Aziz ibn Arde  ir Asterabadi , Leipzig 1940;

(۱۰) و (به روایت F. Babinger در GOW ، ص ۵) احتمالاً مطابق با تاریخ القاضی برهان الدین السیواسی ، در ۴ ج ، از عبدالعزیز بغدادی (حاجی خلیفه ، ش ۲۲۷۳)؛

(۱۱) I A , s.vv. “Eretna” (by I .Hakki Uzunµar   l  ), “Kad  Bدrhaneddin” (by Mirza Bala);
(۱۲) A. Krymskiy, Istoria Turciyi i yeya literatur  , I, Moscow 1916, 270-279;
(۱۳) idem, Istoriya Turecc  n  ta yiyi p  s ‘ ¨ menstva , II/2, Kiev 1927;
H.Meziog § lu, kad  Burhaneddin, in Aray   , no. 9, 1957, 4-5,

(۱۴) (مقاله ای مردم پسند که در آن آغاز و پایان نسخه خطی لندن به صورت ملخصی ، همراه با نمونه هایی از متن به حروف لاتین ، چاپ شده است )؛

(۱۵) S. Rymkiewiczowa, Twئrczos ¨ c ¨ Burhanaddina (na tle epokri i jego dzialalnos ¨ ci) , Warsaw, doctoral thesis 1949 (unpublished).

ارجاع به برهان الدین جسته و گریخته در منابع تاریخی دیده می شود:نیز رجوع کنید به مقالات فوق الذکر احمد توحید و میرزابالا. نیز رجوع کنید به احمدبن محمد برهان الدین ، قاضی برهان الدین دیوانی ، ج ۱، استانبول ۱۹۴۴ (سواد نسخه منحصر به فرد موزه بریتانیا، بخش شرق شناسی ، ش ۴۱۲۶، از سال ۷۹۶: نسخه ای عالی که احتمالاً برای شخص سلطان شاعر

(۱۶) نوشته شده ، و در حاشیه آن تصحیحاتی به عمل آمده است که تصور می رود به دست خود وی صورت گرفته باشد)؛
(۱۷) همو، قاضی برهان الدین غزل و رباعیاتندن بیر قسمی و تویوغلاری ، استانبول ۱۹۲۲ (ناکافی : قس محمد فؤادکوپریلی ، ، ترکیات مجموعه سی ، ج ۲ و بابینگر در GOW ، ص ۴)؛

(۱۸) Muharrem Ergin, “Kad  Burhaneddin Divan  دzerinde bir gramer denemesi”, Tدrk Dili ve Edebiyat  Dergisi ,  v/3, Istanbul 1951, 287-327;
(۱۹) P. Melioranskij, Otr  vki iz divana Achmeda Burhan ed-Dina Sivasskogo. Vostoc § n  ye Zametki , SPb. 1895, 131-152;
(۲۰) A. Nihad Tarlan, “Kadi Burhaneddin’ de tasavvuf”, Tدrk Dili ve Edebiyat  Dergisi, VIII, I stanbul 1958, 8-15.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۳ 

زندگینامه  امیر بهاءالدّین بَرَندَقِ خُجَندی(۷۵۷ه ق)

 از شاعران قرن هشتم و آغاز قرن نهم . در ۷۵۷ متولد شد (صفا، ج ۴، ص ۲۶۷). دولتشاه سمرقندی او را «بخاری » (=اهل بخارا) دانسته است (ص ۳۷۱) اما وی از خجند بود و مدتی نیز در سمرقند سکونت گزید (صفا، ج ۴، ص ۲۷۴، به نقل از کاشانی ؛ خلیل ، ص ۹۴). در شعر، گاه «ابن نصرت » و گاهی «برندق » تخلّص می کرد (صفا، ج ۴، ص ۲۶۶ـ۲۶۷، به نقل از کاشانی ). او به دربار تیمور گورکان (حک : ۷۷۱ـ۸۰۷) و برخی از فرزندان و نوادگان تیمور، بویژه امیر میرانشاه (مقتول در۸۱۰)، شاهزاده عمر شیخ (متوفی ۷۹۶) و پسرش بایقرا (حک : ۸۱۷ـ ۸۱۸) اختصاص داشته و آنان را در اشعار خود ستوده است ؛ تا جایی که در برخی از تذکره ها، وی را ندیم و پرورده بایقرا معرفی کرده اند (دولتشاه سمرقندی ، همانجا؛ صفی ، ص ۲۵۲؛ امیرعلیشیر نوائی ، ص ۱۹؛ آذر بیگدلی ، ص ۳۲۷).

برندق به بسیاری از بلاد هند سفر کرد چنانکه گفته اند ۲۵ سال در سفر بود (صفا، ج ۴، ص ۲۷۴؛ خلیل ، همانجا)؛ اما آخرین سالهای عمرش را در سمرقند گذرانید و گویا در همان شهر درگذشت . سال وفات او را ۸۱۵ (صبا، ص ۱۰۶) یا ۸۱۶ (خلیل ، همانجا) ذکر کرده اند؛ اما ظاهراً در حدود سالهای ۸۳۵ ـ ۸۳۶ درگذشته است (صفا، ج ۴، ص ۲۷۳).

برخلاف شاعران قرن هشتم و نهم ، که غالباً غزلسرا و در تغزّل نکته سنج بودند، برندق قصیده پرداز بود و به شاعران قرن ششم ، بویژه خاقانی ، توجّه داشت و برخی از قصاید وی را جواب گفت (همان ، ج ۴، ص ۲۶۵، ۲۷۷ـ ۲۷۸). قطعه را به شیوه انوری و غزل را به تقلید از شاعران قرون ششم و هفتم می سرود (همان ، ج ۴، ص ۲۸۰) و با عصمت بخاری * مشاعره می کرد (دولتشاه سمرقندی ، ص ۳۷۳؛ صفی ، همانجا؛ صبا، همانجا).

به نوشته امیرعلیشیر نوائی ، معاصرانش او را به لفظ استادی خطاب می کرده اند (ص ۱۹) که گویا به سبب مهارت و توانایی او در سخنوری و نیز کثرت و تنوّع آگاهیهای علمی و ادبی او بوده که اکتساب آن در روزگار وی و در میان شاعران استادِ آن عهد متداول بود. با اینهمه ، دولتشاه ادای احترام معاصرانش را نسبت به وی از ( ترس ایشان از ) بدزبانی وتواناییش در هزل دانسته است (همانجا).

با اینکه تذکره نویسان او را در سرودن هزل و مطایبات ماهر خوانده اند (همان ، ص ۳۷۱؛ آذر بیگدلی ، همانجا؛ صبا، همانجا) آن مقدار از اشعار او که در خلاصه الاشعار مذکور است ، نشان می دهد که برندق شاعری مدح پیشه بوده است (صفا، ج ۴، ص ۲۷۵(.

کلیات دیوان اشعار برندق در دسترس نیست ، اما از مجموع آنچه نویسنده خلاصه الاشعار از وی نقل کرده و بیش از ۸۰۰ ، ۱ بیت (قصیده ، قطعه ، غزل ) است ، آگاهیهای نسبتاً مفیدی درباره زندگانی و احوالش به دست می آید. کلام استادانه و معانی عالمانه ای که در بیشتر اشعار او به چشم می خورد، بدان معناست که در جوانی در آموختن فنون ادب و دانشهای زمان خود می کوشید؛ در علوم مختلف صاحب اطّلاع بود، از طبّ بهره داشت و کتب عهد عتیق (=زبور) را به خطّ عبری می خواند و با زبان سریانی آشنایی داشت (همان ، ج ۴، ص ۲۶۸)، و با اینکه در میان سنّیان حنفی می زیست ، به بیان مناقب امام علی علیه السلام گرایشهایی نشان داده است .



منابع :

(۱) لطفعلی بن آقاخان آذر بیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ سیدجعفر شهیدی ، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) امیر علیشیر نوائی ، تذکره مجالس النفائس ، چاپ علی اصغر حکمت ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۴) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء ، چاپ ادوارد براون ، لیدن ۱۹۰۰؛
(۵) محمد مظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمدحسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۶) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۴، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۷) فخرالدین علی صفی ، لطائف الطوائف ، چاپ احمد گلچین معانی ، تهران ۱۳۳۶ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۳ 

زندگینامه رضی الدّین «حافظ بُرسی » (۷۲۶ – ۸۴۱ ه ق)

 رضی الدّین حافظ ، رجب بن محمّد، عارف و عالم شیعی قرن هشتم و نهم . شهرت وی بیشتر در علوم غریبه است . در اشعار خود «حافظ »، «بُرسی » و یا «حافظ بُرسی » تخلّص کرده است . تا چند قرن پس از مرگش ، در هیچیک از تذکره ها ترجمه یا شرح حالی از او نیامده است . براساس این بیت او:

وفی المولِدِ والمَحْتِدِ // بُرسیّاً و حِلِّیاً

(امینی ، ج ۷، ص ۶۷)

و نظر مرجوع کنید به لف ریاض العلما (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۳۰۴)، اصلش را می توان از حِلّه و زادگاهش را بُرس دانست . اما خوانساری (ج ۳، ص ۳۳۷) و امین (ج ۶، ص ۴۶۵) او را برسی الاصل و ساکن حله گفته اند. اطلاق نام برس بر نقاط متعدد، از جمله محلی در نزدیکی حله و نیز روستایی در خراسان ، ایجاد شبهه کرده است . بعضی (امین ، همانجا؛ مدرس تبریزی ، ج ۲، ص ۱۱)، با توجه به نزدیک بودن برس به حله ، احتمالاً او را از برس حله می دانند، در حالی که بعضی ویژگیها در آثارش از جمله استفاده از نامهای ایرانی ، چون انوش و کیومرث و افراسیاب و لهراسب و ضحاک در مشارق انوار الیقین (حافظ برسی ، ص ۵۹) و همچنین نامش (رجب )، که در اعلام عربی نادر است ، احتمال ایرانی بودن وی را تقویت می کند. از سوی دیگر اختیار تخلص ، که رسم شاعران پارسی گوی است ، از ایرانی بودن یا اقامت طولانی او در ایران و یا علاقه او به ادب پارسی حکایت می کند (شیبی ، ص ۲۴۰ـ۲۴۱).

براساس پاره ای قراین ، از علمای اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم و می توان گفت در طبقه شاگردان شهید اول * (۷۳۴ـ۷۸۶) بوده است :

۱) در آغازِ نسخه ای خطی از مشارق الامان ، این کتاب تألیف رجب بن محمّدالبُرسی و تاریخ تألیف آن ۸۱۱ اعلام شده است .

۲) در نسخه ای از مشارق الانوار (مدرسه عالی سپهسالار، ج ۵، ص ۵۶۸)، تاریخ نگارش آن ذیحجه ۸۱۳ ثبت شده است ؛ مرجوع کنید به لف ریاض العلما نیز، با استناد به برخی نسخه های این کتاب ، تاریخ تألیف آن را ۸۱۳ احتمال داده است (افندی اصفهانی ، ج ۲، ص ۳۰۷). بنابراین ، برسی تا ۸۱۳ زنده بوده است .

۳) به نوشته حُرّ عاملی (ج ۲، ص ۱۱۸)، برسی در مشارق الانوار می گوید که بین تاریخ تألیف کتابش و تولّد حضرت مهدی علیه السّلام ۵۱۸ سال فاصله است که به این حساب می بایست در ۷۷۳ یا ۷۷۸ مشغول تألیف آن بوده باشد. ثقه الاسلام تبریزی (ج ۱، ص ۹۶) براساس عبارتی که از برسی نقل کرده ، تاریخ تألیف مشارق الانوار را ۷۷۸ دانسته است ؛ ولی رقم اخیر ظاهراً تاریخ تألیف کتاب دیگری است که احتمالاً با مشارق یک جا تجلید شده بوده است .

ظاهراً حسن بن محمّد دیلمی ، مرجوع کنید به تالیف ارشادالقلوب و اعلام الدین ، که دوران زندگی او را بین ۷۲۶ تا ۸۴۱ تخمین زده اند (مقدمه مصحّح اعلام الدین )، نخستین کسی است که از برسی مطلبی نقل کرده است . دیلمی در پایان جلد دوم ارشادالقلوب (ص ۴۴۶) که در انتسابش به او تردید است ، قصیده ای از برسی در مدح امام علی علیه السّلام نقل کرده است . پس از او کفعمی در المصباح (ص ۱۷۶، ۱۸۳، ۳۱۶، ۳۶۳) که در ۸۹۵ به پایان آمده و در رساله المقام الاسنی فی تفسیرالاسماءالحسنی ‘ (ص ۲۷)، از آثار برسی مطالبی آورده است بی آنکه اندک اشاره ای به شرح حال او کرده باشد. پس از وی فیض در کلمات مکنونه ، مجلسی در بِحار ، و جزایری در الانوارالنعمانیه مطالبی از برسی نقل کرده اند.

برسی به ائمه اطهار علیهم السّلام تعلّق خاطر زیاد داشته و روایات بسیاری در مقامات معنوی ایشان نقل و شرح کرده و اشعار فراوانی در این زمینه سروده است . به همین سبب برخی او را سرزنش کرده و به وی نسبتِ غلوّ داده اند. حُرّ عاملی او را افراطی دانسته است (ج ۲، ص ۱۱۷). علامه مجلسی مشارق الانوار و الفین او را حاوی مطالبی موهم ، اشتباه و خلط صحیح و سقیم و غلوآمیز دانسته و گفته است که از روایات او تنها آنچه را که با کتب معتبر مطابق است نقل کرده است (مجلسی ، ج ۱، ص ۱۰). هاشم معروف حسنی (ص ۲۹۳) معتقد است که در کتاب مشارق الانوار ، صدها حدیث دروغ نقل شده است . او می گوید که برسی در میان شیخیّه و کشفیّه و غُلات طرفداران بسیار دارد. در مقابل ، علامه امینی (ج ۷، ص ۳۴ـ۳۷)، در عین آنکه به اعتماد برسی بر علم حروف و اعداد به دیده انکار نگریسته ، از او دفاع کرده و مقاماتی را که برسی برای ائمه ثابت دانسته پایینتر از مرتبه غلوّ و نسبت نبوّت خوانده است . به عقیده برخی ، برسی به دلیل تبحّر در حکمت و عرفان و پی بردن به بعضی از مقامات ائمه و نقل آنها، به غلوّ در حق آنان متّهم شده است . ظاهراً برسی در عصر خویش نیز نکوهش می شده ، چنانکه خود در چند جای مشارق الانوار به این مطلب اشاره کرده است (ص ۱۴ـ۱۵، ص ۲۲۱ـ۲۲۲). او برای خود گناهی جز حُبّ علی علیه السّلام و نشر و تبلیغ اسرار او نشناخته و خود را از غلوّ و تفویض مبرّا دانسته و بصراحت کسانی را غالی شمرده که برای بندگان خدا مقام ربوبی قائل شده و فرایض دینی را ترک کرده اند (همان ، ص ۶۹ و ۲۱۰). با اینهمه ، تحلیل درستِ آنچه برسی گفته بر بررسی مفهوم غلوّ در کلام شیعی متوقّف است .

برسی در راه تبلیغ عقیده خود از اندیشه ها و اصطلاحات و تعبیرات فلسفی و عرفانی (مانند عقل فعّال ، فیض اول ) بهره می جُسته و به سخنان بزرگان تصوف و عرفان ، از جمله حلاج و محیی الدین ابن عربی استناد می کرده و تحت تأثیر اشعار صوفیانه کسانی چون ابن فارض * بوده است . همچنانکه شیوه های حروفیه * را نیز در رسیدن به مقصود به کار می گرفته است (شیبی ، ص ۲۵۸، ۲۶۲ـ۲۶۳).

آثار:

۱) خطی

: الف ) اسرارالائمه که در مشارق الانوار نیز درج شده است .

ب ) انشاءالتوحید والصلوات علی النبی و آله الائمه الهُداه علیهم السلام .

ج ) الالفین فی وصف ساده الکونین که نسخه ای خطی از آن در کتابخانه حسینیه شوشتریها در نجف (ش ۲/۳۱۶) موجود بوده است (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۲، ص ۲۹۹؛ دانش پژوه و حاکمی ، دفتر ۱۱ و ۱۲، ص ۸۵۲).

د) الدُرّالثمین فی ذکر خمسمائه آیه نزلت من کلام رب العالمین فی فضایل امیرالمرجوع کنید به منین علیه السلام نسخه ای خطی تقریباً با همین نام و محتوا در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری (سپهسالار سابق ) وجود دارد که احتمالاً همین اثر برسی است .

ه ) مشارق الامان و لباب حقائق الایمان . این کتاب خلاصه مشارق انوارالیقین است و در فهرست کتابخانه آستان قدس رضوی (ج ۱۱، ص ۶۸۲) اشتباهاً تفسیر سوره فاتحه دانسته شده است .

و) کتابی درباره مولد نبی صلّی اللّه علیه و آله وسلّم و فاطمه و امیرالمرجوع کنید به منین علیهماالسلام و فضایل آنها (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۲۳، ص ۲۳۶؛ امین ، ج ۶، ص ۴۶۶).

۲) چاپی

: الف ) مشارق انوارالیقین فی حقائق اسرار امیرالمرجوع کنید به منین علیه السّلام . این کتاب ، که نسخه های خطی فراوانی از آن موجود است ، بارها در هند، ایران و لبنان به صورت پر غلط و غیر انتقادی چاپ شده است .

ب ) لوامع انوارالتمجید و جوامع اسرارالتوحید ؛ این رساله ، که نسخه های خطی فراوانی دارد، به مثابه مقدمه یا ذیل مشارق الانوار است و در آغاز مشارق در ده صفحه چاپ شده است .

ج ) اشعار که عمدتاً در مدح و رثای ائمه اطهار علیهم السّلام بوده و مبیّن آرا و عقاید برسی است . علامه امینی (ج ۷، ص ۳۸ـ۶۷) ۵۴ بیت از این اشعار را نقل کرده و در کتاب شعراءالحِلّه (خاقانی ، ج ۲، ص ۳۷۱ـ۳۹۴) حدود پانصد بیت از آن ذکر شده است . شیخ محمّدبن طاهر سماوی نیز حدود هفتصد بیت از اشعار او را در مجموعه ای گرد آورده است (آقا بزرگ طهرانی ، ج ۹، ص ۱۳۲).

د) تفسیر سوره الاخلاص (رساله ای کوتاه تقریباً در ۱۵۰ سطر). این رساله در آخر کتاب وحدت از دیدگاه عارف و حکیم چاپ شده و از آن نسخه های خطی متعددی موجود است . در فهرست کتابخانه ملی (ج ۹، ص ۴۹۶) کتابی به نام خفی الاسرار به برسی نسبت داده شده که همان مشارق الانوار است .

مدفن برسی به طور قطع معلوم نیست . معصوم علیشاه (ج ۳، ص ۷۱۱) محل آن را بی ذکر مأخذ و دلیل ، قبرستان قتلگاه مشهد ذکر می کند که مدفن طبرسی ، صاحب مجمع البیان ، نیز در آنجاست . قمی (ص ۱۸۱) نیز به گفته شیرازی اشاره کرده است ؛ هر چند شیبی (ص ۲۴۱) در فهم مقصود وی اشتباه کرده و برداشتهایی نادرست داشته است . خوانساری (ج ۳، ص ۳۴۵) شنیده است که قبر او در وسط باغی در اردستان واقع است . مدرس تبریزی (ج ۲، ص ۱۱) نیز همین گفته را تکرار کرده است . به قولی ، بنای مشهور به بقعه حافظ رجب که امروزروبه ویرانی است و مقدمات تجدید بنای آن فراهم می شود،در شمال زواره است و تا چند سال پیش ، از مراکز مهم زیارتی و تفریحی مردم اردستان زواره و توابع بوده است (گلی زواره ، ص ۱۱).



منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، تألیف مهدی ولائی ، مشهد ۱۳۴۶ ش ؛
(۲) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) عبدالله بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱؛
(۴) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) عبدالحسین امینی ، الغدیر فی الکتاب والسنه والادب ، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۶) علی بن موسی ثقه الاسلام تبریزی ، مرآه الکتب ، ( بی جا ) ۱۳۶۳ ش ؛
(۷) رجب بن محمد حافظ برسی ، مشارق الانوار ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۸) محمدبن حسن حر عاملی ، أمل الا´ مل ، چاپ احمد حسینی ، ج ۲، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۹) هاشم معروف حسنی ، الموضوعات فی الا´ ثار و الاخبار ، بیروت ۱۹۷۳؛
(۱۰) علی خاقانی ، شعراءالحلّه ؛
(۱۱) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، قم ۱۳۹۰ـ۱۳۹۲؛
(۱۲) محمدتقی دانش پژوه ، اسماعیل حاکمی ، نسخه های خطی ، دفتر یازده و دوازده ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۳) محمدبن حسن دیلمی ، ارشادالقلوب ، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۱۴) همو، اعلام الدین فی صفات المرجوع کنید به منین ، قم ؛
(۱۵) کامل مصطفی شیبی ، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری ، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۵۹ ش ؛
(۱۶) عباس قمی ، فوائدالرضویه : زندگانی علمای مذهب شیعه ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۱۷) کتابخانه ملی ایران ، فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی ، ایران ، ج ۹، گردآوری عبدالله انوار، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۱۸) ابراهیم بن علی کفعمی ، المصباح ، چاپ افست قم ۱۴۰۵؛
(۱۹) همو، المقام الاسنی فی تفسیر الاسماء الحسنی ، قم ۱۴۱۲؛
(۲۰) غلامرضا گلی زواره ، «شیخ حافظ رجب برسی درّ گرانبهایی در کویر زواره »، جمهوری اسلامی ، ش ۳۲۳۱، پنج شنبه ۴ مرداد ۱۳۶۹؛
(۲۱) محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحارالانوار ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۲) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۲۳) مدرسه عالی سپهسالار. کتابخانه ، فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار ، ج ۵، تألیف محمدتقی دانش پژوه و علینقی منزوی ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
محمود معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، ج ۳، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۵ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد۳

زندگینامه اسماعیل بن احمد برقی (متوفی۴۴۵ه ق)

 اسماعیل بن احمدبن زیاده اللّه التُجیبی ، ادیب ، شاعر و مؤلف عربی زبان قرن پنجم . اهل قیرَوان بود و در المهدیه زندگی می کرد. کنیه اش ابوطاهر و شهرتش برقی بود (ابن ابّار، ج ۱، ص ۱۵۹). اشتهارش به برقی به سبب نسبتش به منطقه بَرقه * افریقیّه است (کحاله ، ج ۲، ص ۲۵۹، پانویس ). برقی حافظه ای قوی و خطّی خوش داشت و نیکو شعر می سرود. پس از ۴۰۰ به اندلس سفر کرد (ابن ابّار، همانجا). او در شرح المختار من شعر بشّار (ص ۱۴) می نویسد که در ۴۰۶ در شهر مالقه اندلس بوده است .

سپس به مصر رفته و به گفته ابن ابار (همانجا) در ۴۱۵ در آنجا اقامت داشته است . سیوطی (ج ۱، ص ۴۴۳)، به نقل از سِلَفی ، می گوید که برقی نزد ( ابو ) یعقوب بن خَرَّزاذ نَجِیرمی و دیگر استادان مصری تعلیم یافته است . وی همچنین از ابواسحاق حُصری * بهره برده و ادب الکاتب (در متن ابن ابّار: ادب الکتّاب ) ابن قُتیبه را از ابویعقوب نجیرمی روایت کرده است (ابن ابّار، همانجا). برقی در راه سفر به مکّه ، در اسکندریّه با ابومروان طبنی دیدار کرد و در ۴۳۸ مراسم حجّ را به جای آورد (همانجا). وی در حدود ۴۴۵ درگذشت (زرکلی ، ج ۱، ص ۳۰۹(.

از برقی این آثار به جای مانده است :

شرح المختار من شعر بشّار ، اثری بدیع که شارح در آن مآخذ شعر بشّار را ذکر و از تأثیر شعر او بر شاعران پس از خود یاد کرده است . برقی انتساب برخی ابیات را به بشّار مردود دانسته و شاعر اصلی آنها را شناسانده است (ص ۴۹). این کتاب نوعی نقّادی شعر بشّار و بیان نقاط ضعف و قوّت اشعار اوست . نسخه ای از این شرح در فهرست کتابخانه آصفیّه معرفی شده و نسخه دیگری از آن در حیدرآباد موجود است (بروکلمان ، ج ۲، ص ۱۶ـ۱۷). این شرح در ۱۳۱۴ ش /۱۹۳۵ در علیگره هندوستان به چاپ رسیده است ؛

الرائق بأزهارالحدائق که مجموعه ای است در ادب و اخبار؛

شرح ابیات فی الظاآتِ احمدبن عمارالمقری که یک نسخه خطّی از آن ، با تاریخ ۶۶۱، در کتابخانه رباط موجود است (زرکلی ، همانجا).



منابع :

(۱) ابن ابّار، التکمله لکتاب الصله ، چاپ عبدالسلام هراش ، بیروت ۱۹۹۵؛
(۲) اسماعیل بن احمد برقی ، شرح المختار من شعر بشّار ، چاپ محمد بدرالدین علوی ، علیگره ۱۹۳۵؛
(۳) کارل بروکلمان ، تاریخ الادب العربی ، ج ۲، نقله الی العربیه عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۶۸؛
(۴) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۵) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ۱۳۸۴؛
(۶) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفیّن ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۳

زندگینامه میرزامهدی بدایع نگار (متوفی۱۳۲۰ه ش)

 فرزند میرزا مصطفی (وکیل لشکر) تفرشی ، دولتمرد، ادیب و مؤلف عصر قاجار. در ۱۲۷۹ در تهران متولد شد و در ۱۳۲۰ ش ، در ۸۲ سالگی ، همانجا درگذشت . در تهران تحصیل کرد و به گفته خود او در مثنوی خیرالکلام ، درس صرف و نحو، فقه و اصول ، تفسیر و حکمت ، و ریاضی و نجوم خواند (ص ۳۷) و از حاج میرزا حسین نوری و شیخ محمدحسین کاظمینی اجازه روایت گرفت (مدرّس تبریزی ، ج ۵، ص ۱۲۰).

او در وزارت امورخارجه خدمت می کرد و پس از فوت همکارش ، میرزا محمّد ابراهیم «بدایع نگار * »، به همین لقب خوانده شد (۱۳۰۰) و مدارج اداری را تا سمت نیابت وزارت خارجه طی کرد (بامداد، ج ۶، ص ۲۷۳). در کنار وظایف اداری به تحقیق و تألیف مشغول بود و

از جمله آثاری که از او به چاپ رسیده اینهاست :

بدایع الانوار فی احوال سابع الائمه الاطهار ، کتابی تحقیقی در زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، نخستین و مفصّلترین اثر وی در ۲۳ سالگی و مورد تصدیق مراجع شیعی ، از جمله میرزا محمدحسن شیرازی * ؛

بدایع الاحکام فی فقه الاسلام ، در فقه همراه با بدایع المهدویّه و افتضاح الکافرین در یک مجلد و بدایع الاسرار در کلیّات حکمت و کلام به زبان ساده ، که صاحب الذریعه (ج ۳، ص ۶۲) آن را ترجمه اخبار روایت شده از معصومان علیهم السلام به فارسی معرفی کرده ، و پیداست که کتاب را شخصاً ندیده است .

بعلاوه ، باید این کتابها و رساله های او را نیز ذکر کرد:

بدایع العروض ؛

بدایع الموالید ؛

بدایع الحکمه ؛

بدایع الانساب فی مدفن الاطیاب ؛

بدایع البیان فی جامع القرآن ؛

مختصر جغرافی دنیا .

سه اثر اخیر در یک مجلد گرد آمده و در پایان آن عنوان آثار چاپ نشده بدایع نگار، بدین شرح آمده است : ریاض المنجمین ، بدیعیّه ، شرح الفیّه ابن مالک ، شرح تهذیب المنطق تفتازانی ، بدایع الحساب به پارسی و منتخب از خلاصه شیخ بهایی . نیز کتابی به نام کفایه العرفان در اصول عقاید، به خط محمدحسن طالقانی ، مکتوب در ۱۳۰۳، که در بخش نسخه های خطّی کتابخانه ملّی ایران (ش ۴۲۰) محفوظ است .

بدایع نگار شعر نیز می سرود و نخست «مُخْلص » تخلّص می کرد (رجوع کنید به بدایع الاسرار ، بدایع الاحکام و بدایع الوصول )، اما پس از ورود به عالم عرفان ، تخلّص «لاهوتی » را برگزید. او یک مثنوی قریب به شش هزاربیت موسوم به خیرالکلام (تاریخ اتمام : ۱۳۴۰) دارد که در ۱۳۲۲ ش به چاپ رسیده ، و در مقدمه آن به دیوان اشعار خود، مشتمل بر ده هزار بیت قصیده و غزل ، اشاره کرده است .

از ملاحظه آثار او، چون بدایع الانوار ، بدایع الاسرار ، بدایع الانساب و بدایع البیان به نظر می رسد که به مراجع و منابع متقنی دسترسی داشته و مطالب را با دید انتقادی و گاه با نظر اجتهادی بیان کرده است . از جمله در بدایع البیان به جعل اخبار از جانب «غلاه روافض » پس از رحلت امام حسن عسکری ، علیه السلام و درج آن در کتب اثنی عشریّه و نشر آن در عصر صفوی اشاره دارد (ص ۳۰). شیوه او در نگارش ، خلاصه نویسی و زبده چینی ، نثر او ساده و مفهوم ، نوشته هایش کم حجم و غالباً برای محصّلان و متعلّمان مفید است ، اما در شعر پایه و مایه ای ندارد.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۳) مهدی بن مصطفی بدایع نگار لاهوتی ، بدایع الاسرار ، چاپ سنگی تهران ۱۳۳۲؛
(۴) همو، بدایع البیان فی جامع القرآن ، تهران ۱۳۵۹؛
(۵) همو، بدایع الوصول الی علم الاصول ، چاپ سنگی تهران ۱۳۲۴؛
(۶) همو، خیرالکلام ، تهران ۱۳۲۲ ش ؛
(۷) احمدبن محمد طوسی ، سماع و فتوّت ، چاپ احمد مجاهد، تهران ۱۳۶۰ ش ، ص ۶؛
(۸) محمود مدبری ، فرهنگ کتابهای فارسی : از قرن چهارم تا ۱۳۰۰ ه .ش . ، تهران ۱۳۶۴ ش ، ذیل «معاد»؛
(۹) محمدعلی مدرّس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۰) خانبابامشار، مؤلّفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز چاپ تاکنون ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش ، ج ۶، ستون ۴۳۰ـ۴۳۲٫

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۲ 

زندگینامه فضل اللّه آل داوود مشهدی (خراسانی ) «بدایع نگار»(متوفی۱۳۴۳ه ق)

 نویسنده و شاعر قرن چهاردهم . در ۱۲۹۶ متولد شد و در ۲۳ ذیقعده ۱۳۴۳ در مشهد درگذشت و در دارالضیافه آستانه ، به خاک سپرده شد. او فرزند ملا داوود معروف به ملاباشی (متوفی ح ۱۳۲۵) و رئیس فوائد عامه خراسان (بدایع نگار، ۱۳۳۶، ص ۱) و راتبه خوار (مستمری بگیر) آستان قدس رضوی بود و از آنجا بدایع نگارِ آستان قدس رضوی لقب گرفت (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۳۹؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۵۳۴).

چندی ریاست معارف خراسان را به عهده داشت (مشار، ج ۴، ص ۸۵۴) و به گفته احمدی بیرجندی کفیل اداره معارف خراسان و سیستان بود (ص ۲۹۶). در ۱۳۳۸ در مشهد مجله ماهانه الکمال را تأسیس کرد که مطالب آن دینی و راجع به آیات قرآن و دین و اخلاق و گاهی اشعاری به اسم ادبیات بود (صدر هاشمی ، ج ۱، ص ۲۶۸). بیشتر مشترکان الکمال روحانیان و علما بودند و به همین سبب در پشت جلد آن محل مخصوصی برای عنوان مشترکان ، به دو زبان عربی و فارسی ، چاپ می شد (همان ، ج ۱، ص ۲۶۹).

از آثار اوست :

البدایع ،

دیوان شعر؛

المعانی والبیان ، به فارسی ، در علم بیان ؛

ازهارالربیع ، شرحی بر بدیعیّه پدرش ؛

بیان المعانی ، در علم معانی ؛

مفتاح الادب ، در ادبیات ؛

لباس التقوی ، ترجمه و نظم حدیث کساء از عربی به فارسی ؛

لزوم حجاب ؛

مثنوی همایون نامه ؛

ترجمه تاریخ تمدن اسلامی نوشته جرجی زیدان ؛

التنقیمات فی التوقیعات ؛

بدایع الاشعار فی شرح صنایع الاسحار ، شرحی بر قصیده رائیه یکصد بیتی از قوامی مُطَرَّزی گنجوی (متوفی ۵۷۶)، به نام صنایع الاسحار یا قوامیه که به نوشته مشار (ج ۴، ص ۸۵۴) در مدح قزل ارسلان سروده شده است . در این کتاب جمعاً ۱۰۹ صنعت بدیعی از خزانه الادب ، انوارالربیع ، مطوّل ، حدائق السحر و دیگر کتب قدما گردآوری (بدایع نگار، ۱۳۳۶، ص ۱۱۰)، و ذیل هر صنعت بدیعی ، شرح و تعریف و شواهد شعری فارسی و عربی آورده شده است . این کتاب جنبه درسی داشته و مؤلف آن را طبق برنامه وزارت معارف تألیف کرده است (همان ، ص ۱ـ۲)؛

تاریخ ادبی و اخلاقی مستخرج از شاهنامه ، مؤلف پس از مقدمه ، که به نثر مسجع است ، از داستان پادشاهان پیشدادی و کیانی ابیاتی برگزیده و پس از هر داستان ، معانی لغات دشوارِ آن ابیات را با عنوان «فرهنگ » شرح کرده و نتایج اخلاقی و فلسفی و حکمی و تاریخی آن را برشمرده و نکات بلاغی و فصاحت و ترسل آن را ذکر کرده است (ص ۲)؛

تاریخ منتظم احمدی ؛

عزمات خسرویه صدقات نیّریّه ، نامه آب زندگانی ، در تاریخچه لوله کشی مسجد گوهرشاد؛

مطلع الشموس ، (تألیف در ۱۳۳۱) در علم جغرافیا که برای مدارس ابتدایی تألیف شده است . مقدمه کتاب در تعریف علم جغرافیا و فایده ، فضیلت ، نسبت ، موضوع و واضع آن به نثر، و بقیه مطالب آن به صورت سؤال و جواب و به نظم است .

او پس از بیان علم جغرافیا، به جغرافیای ایران و خراسان و مشهد پرداخته و سپس برای ابنیه و مدارس و مساجد جدولهایی آورده و تاریخ بنای هریک را ذکر کرده است . منبع او در تألیف این کتاب جغرافی ، میرزا عبدالرزاق خان بغایری * بوده است (احمدی بیرجندی ، ص ۲۹۳-۲۹۵). متن کامل آن در فرهنگ ایران زمین (ج ۲۶، ص ۲۹۷-۳۴۴) چاپ شده است . مدرس تبریزی (ج ۱، ص ۲۳۹) کتابی به نام مطلع الشمس (چاپ ۱۳۳۱) را از بدایع نگار دانسته که به احتمال قریب به یقین منظور از آن همین کتاب مطلع الشموس است .



منابع :

(۱) محمدمحسن آقا بزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) احمد احمدی بیرجندی ، «فضل الله بدایع نگار و مطلع الشموس »، فرهنگ ایران زمین ، ج ۲۶ (۱۳۶۵ ش )؛
(۳) فضل الله بن داود بدایع نگار، بدایع الاشعار فی شرح صنایع الاسحار ، مشهد ۱۳۳۶؛
(۴) همو، تاریخ نامه ادبی ، مشهد ۱۳۳۱؛
(۵) محمد صدر هاشمی ، تاریخ جرائد و مجلات ایران ، اصفهان ۱۳۶۳ ش ؛
(۶) محمد علی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش .

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۲ 

زندگینامه بدرِ شِروانی(متوفی۸۵۴ه ق)

 شاعر قرن نهم و ملک الشعرای شروانشاهان (انقراض : ۹۴۵). در ۷۸۹ در شهر شماخی از بخش شروان به دنیا آمد ( دیوان ، ص ۶۷، ۲۹۵؛ تربیت ، ص ۶۴؛ مقدمه دیوان ، ص ۴) و در همانجا به تحصیل پرداخت . او از حدود ده سالگی به سرودن شعر پرداخت (مقدمه دیوان ، ص ۷). در کودکی مادرش را از دست داد و نامادری و پدرش ، حاجی شمس الدّین با او رفتار خوبی نداشتند.

با آنکه پدرش متمکّن بود، او در فقر به سر می برد و چون جز شاعری پیشه ای نداشت ، به مدّاحی رجال سیاسی وقت پرداخت ، در برخی از اشعارش بصراحت عادیترین ضروریات زندگی را تقاضا کرده است (همان ، ص ۶، ۹ـ۱۱). دشواری زندگی ، جنگهای محلی و افتادن زادگاهش به دست قراقوینلو * ها، سبب آزردگی و مهاجرت وی شد (مقدمه دیوان ، ص ۱۰؛ ایرانیکا ، ذیل واژه ).

او به قَبَلَه ، دربند، باکو، تبریز، مازندران ، خراسان و جاهای دیگر روی آورد تا برای حکّام این نواحی مدیحه سرایی کند؛ اما چون در این دوران بازار شعر و شاعری رونقی نداشت ، ناگزیر به زادگاه خود بازگشت (مقدمه دیوان ، ص ۱۲). بدر، به گفته خودش ، در خارج از شروان کسب شهرت کرده است ( دیوان ، ص ۲۳۲).

در خصوص تخلّص او گفتنی است که در چند سروده خود را بدر نامیده است (همان ، ص ۳۸، ۶۷، ۴۹۳). او معاصر فضل الله نعیمی و سید یحیی شروانی (باکویی )، از رهبران جنبش حروفی بود ولی با ایشان همصدایی و همدردی نکرد ( ایرانیکا ، ذیل واژه ). بنابر ماده تاریخهای وفات او که یک یا دو شاعر معاصرش سروده اند، می توان گفت که در شوال ۸۵۴ درگذشته است (مقدمه دیوان ، ص ۱۰، ۲۲؛ ایرانیکا ، ذیل واژه ).

اغلب تذکره نویسان ، به نقل از دولتشاه سمرقندی ، بدر را مردی خوشگوی ، نادره جوی و سرآمد شعرای شروان و مضافات آن دانسته و به مشاعره و معارضه او با مولانا محمد کاتبی ، اشاره کرده اند (دولتشاه ، ص ۲۸۵؛ تربیت ، ص ۶۴). و تقی الدّین کاشی ، در خلاصه الاشعار زندگی و آثار او را با بدرچاچی درآمیخته است (رحیموف ، ص ۳).

در بین آثار بدر، قصاید او مقام برجسته ای دارد. وی خود را خاقانی شروان ، خاقانی زمان و خاقانی ثانی نامیده و بعداز خاقانی و عنصری و انوری ، استاد فن زمانه خوانده ، و ضمن اظهار ارادت و اعتقاد به خاقانی ، به اقتفای چند قصیده از اوپرداخته است ( دیوان ، ص ۱۲ـ ۱۵، ۱۹ـ۲۲، ۶۶ـ ۶۸، ۹۹، ۲۱۹ـ ۲۲۵، ۲۳۷، ۳۴۶؛ مقدمه دیوان ، ص ۱۷).

در دیوان او تصویرهایی واقعی از زندگی شخصیش ، و نیز طنزها و هجویاتی وجود دارد که در آنها به تخطئه حکام پست ، رجال دینیِ کم سواد، کدخداها و شحنه ها پرداخته است و از آنان با صفاتی چون بی هنر، نااهل ، ناجنس ، بخیل ، حسود، چاپلوس نام برده که پیوسته کوشیده اند از مقام و حرمت شاعر بکاهند و او را در انظار خفیف و ناچیز جلوه دهند (مقدمه دیوان ، ص ۱۷، ۱۹). بدر در قصاید خود از ازرقی ، عنصری ، انوری ، مجیربیلقانی ، و نظامی نام برده و به سخن خود مفاخره کرده است ( دیوان ، ص ۱۴۳، ۲۰۷، ۳۷۴).

او در دیوان خود از آل نبی و اهل بیت علیهم السلام و چندین بار با اخلاص و ارادت از علی علیه السلام و حسنین علیهماالسلام یاد کرده و به مدح چهارخلیفه پرداخته است (ص ۹۳، ۱۶۲، ۳۴۳، ۳۶۸، ۴۴۰، ۴۴۴). در چند قطعه و رباعی نیز حافظ نامی را هجو کرده ، اما جامع دیوان در مواردی ، به سبب رکاکت لفظ ، از ضبط آن خودداری کرده است ( دیوان ، ص ۵۳۲ـ۵۳۳، ۵۴۴ـ۵۴۵).

زبان اشعار او ساده و روان است . به عقیده او شعر باید ساده ، رنگارنگ و متنوّع باشد تا از یکنواختی بیرون آید ( دیوان ، ص ۴۵۶). وجود بعضی مصراعهای عربی در دیوان بدر، حاکی از تسلط وی به این زبان است . همچنین در اشعار خود به غزلهای ترکیش اشاره کرده ( دیوان ، ص ۴۹۳) اما در دیوان موجود او، تنها قطعه ای به این زبان وجود دارد ( دیوان ، ص ۴۹۳؛ مقدمه دیوان ، ص ۱۵ـ۱۶). همچنین در دیوان او ملمّعی به فارسی و ترکی و یکی از گویشهای ناشناخته زبان فارسی ضبط شده که تنها با استناد به وجود کلماتیچون «لفظ گیلی » و «زبان روستایی » در آن ، می توان احتمال داد که زبان سوم ، زبان روستاییانی بوده است که به گویشی ناشناخته از زبان گیلکی سخن می گفته اند ( دیوان ، ص ۲۶۹، ۴۳۸، ۴۶۷؛ مقدمه دیوان ، ص ۸ و۹). همچنین او اشعاری دارد به لهجه ای از زبان فارسی که آن را زبان کنارِ آب (زبان حاشیه غربی ساحل دریای خزر) نامیده است ( دیوان ، ص ۶۶۵؛ ایرانیکا ، ذیل واژه ).

دیوان بدرشروانی به اهتمام ابوالفضل هاشم اوغلی رحیموف ، ایران شناس جمهوری آذربایجان ، از روی یگانه نسخه خطی آن در کتابخانه مؤسسه خاورشناسی ابوریحان بیرونی وابسته به فرهنگستان علوم ازبکستان ، در ۱۳۶۴ ش /۱۹۸۵ در مسکو چاپ و منتشر شده است (مقدمه دیوان ، ص ۲۰؛ ایرانیکا ، ذیل واژه )، این دیوان شامل ۸۲۴ قطعه شعر در قالبهای قصیده ، غزل ، مثنوی ، قطعه ، رباعی ، مسمّط ، ترجیع بند و موضوعاتی از قبیل مرثیه ، هزل و مطایبه ، مادّه تاریخ ، معمّا، خبیثه گویی ، هجو و طنز، مجموعاً ۴۷۳ ، ۱۲ بیت است . همچنین جُنگی حاوی حدود پانصد بیت از قصاید او، در کتابخانه شخصی مرحوم حاجی حسین آقاملک خراسانی موجود است (تربیت ، ص ۶۴؛ مقدمه دیوان ، ص ۲۱).



منابع :

(۱) دیوان بدر شروانی ، به اهتمام ابوالفضل هاشم اوغلی رحیموف ، اداره انتشارات دانش ، مسکو، ۱۹۸۵؛
(۲) محمدعلی تربیت ، دانشمندان آذربایجان ، تهران ۱۳۱۴ ش ، ص ۶۴؛
(۳) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء ، چاپ محمد رمضانی ، تهران ۱۳۳۸ ش ؛
(۴) شمس الدین سامی ، قاموس الاعلام ، چاپ مهران ، استانبول ۱۳۰۶-۱۳۱۶/ ۱۸۸۹-۱۸۹۸، ذیل «بدر شروانی »؛

(۵) Encyclopaedia Iranica , s.v. ûBadr ëirva ¦ n ¦ â ý, (by A.H. Rahimov).

دانشنامه جهان اسلامجلد ۲

زندگینامه شیخ برکت الله بِلگرامی (۱۱۴۲-۱۰۷۰ه ق)

 فرزند میر اویس حسنی واسطی فرزند میرعبدالجلیل بلگرامی ، عارف و شاعر فارسی زبان شبه قاره هند، در ۱۰۷۰ در بلگرام متولد شد و در ۱۰ محرم ۱۱۴۲ در مارَهْرَه ، در ایالت اوتارپرادش ، وفات یافت و همان جا مدفون شد (برکت الله بلگرامی ، مقدمه محمد انصارالله ، ص ۲، ۴).

نخست با میرسید مربی ، فرزند سید عبدالنبی ، بیعت طریقت کرد، و سپس از لطف الله معروف به شاه لدها بلگرامی و فضل الله کالپَوی استفاده معنوی برد. پس از اخذ خلافت و اجازه ارشاد از آنان ، در مارهره مرکز ارشاد دایر کرد و مردم اطراف و اکناف مرید او شدند.

بلگرامی به فارسی و هندی شعر می سرود و تخلص او «عشقی » (درهندی : پیمی ) بود (همان ، ص ۲).

آثار فارسی او عبارت است از :

۱) مثنوی ریاض عشق ؛

۲) دیوان عشقی ؛

۳) رساله در حل معانی حقایق عرفانی ؛

۴) چهار انواع (۱۱۲۳)؛ در آداب سلوک ؛

۵) عوارف هندی ، در تأویل عرفانیِ ضرب المثلهای هندی .



منابع :

(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، مآثرالکرام ، ( لاهور ) ۱۹۱۳؛

(۲) برکت الله بلگرامی ، عوارف هندی ، چاپ محمد انصارالله ، دانش ، ش ۱۴ (تابستان ۱۳۶۷).

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۳ 

زندگینامه شیخ ابوذر بوزجانی (متوفی۳۷۰ه ق)

 زاهد کَرّامی و شاعر پارسی گوی قرن چهارم از مردم بوزْجان * . از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست جز اینکه در بوزجان می زیسته و ظاهراً در زمان حیات شهرتی داشته است ؛ چنانکه از نقاط مختلف به دیدارش می شتافتند (رجوع کنید به منتخب رونق المجالس ، ص ۵۷ ـ ۵۸).

گفته اند سبکتکین (متوفی ۳۸۷)، پادشاه غزنوی ، که خود از کرّامیه * بوده است (ذهبی ، ج ۱۶، ص ۵۰۰) همراه فرزند خردسالش محمود به دیدار بوزجانی رفت و او سبکتکین را نصیحتهای درشت کرد، اما محمود را نواخت (جامی ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۳۶۲). درباره احوال او آورده اند که چند شبانه روز در نیشابور در سرای دوستی بر پای ایستاده بود بی آنکه چیزی بخورد، نماز بخواند یا حتی دمی بنشیند. ژنده پیل این حال او را غلبه تحیّر خوانده است (۱۳۶۸ ش ب ، ص ۶۳).

به نقل از خواجه عبدالله انصاری که از فردی به نام صیاد گورگیر مطالبی درباره بوزجانی شنیده بود، گفته اند که او «خداوند کرامات ظاهر» بوده است (رجوع کنید به جامی ، ۱۳۷۰ ش ، همانجا؛ همو، ۱۳۴۳ ش ، ص ۲۰ـ۲۱). برخی احوال و کرامات منسوب به او ضمن حکایاتی که درباره او نقل کرده اند، آمده است (همو، ۱۳۷۰ ش ، همانجا؛ منتخب رونق المجالس ، همانجا).

وی در حدود ۳۷۰ وفات یافت (شفیعی کدکنی ، ص ۴۳۹) و در صحن مسجد جامع بوزجان به خاک سپرده شد (ژنده پیل ، ۱۳۶۸ ش ب ، ص ۱۸۳). قبر وی در طول قرون زیارتگاه مردم ناحیه بوده است (شفیعی کدکنی ، ص ۴۵۵ـ۴۵۷؛ منشی ، ص ۱۰۶).

از سروده های عربی او یک بیت محتوم (رجوع کنید به ژنده پیل ، ۱۳۶۸ ش الف ، ص ۱۶۹؛ جامی ، ۱۳۷۰ ش ، همانجا) و چند بیت دیگر که احتمالاً از اوست (رجوع کنید به عبدالوهاب بن محمد، گ ۱۶ پ ؛ شفیعی کدکنی ، ص ۴۴۱ـ۴۴۲) در منابع موجود است .

از سروده های فارسی او نیز چند قطعه باقی مانده است (رجوع کنید به شفیعی کدکنی ، ص ۴۵۷ـ۴۶۱)،

از جمله :

تو عیب بنده به علم ازل همی دیدی

 پسند کردی و با عیب ما تو بخریدی

 کنون همانم معیوب و تو به علم همان

به عیب رد مکن آن را که خود پسندیدی

(ژنده پیل ، ۱۳۶۸ ش الف ، ص ۱۹۹) که عیناً ترجمه سخنی است از یحیی بن معاذ، عارف و واعظ قرن سوم (شفیعی کدکنی ، ص ۴۶۰). اشعار فارسی او از نخستین اشعار عرفانی به زبان فارسی است (همان ، ص ۴۳۱).



منابع :

(۱) عبدالرحمان بن احمد جامی ، مقامات شیخ الاسلام ، چاپ فکری سلجوقی ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۲) همو، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛
(۳) محمدبن احمد ذهبی ، سیراعلام النبلاء ، ج ۱۶، چاپ شعیب ارنؤوط و اکرم بوشیی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) احمدبن ابوالحسن ژنده پیل ، انس التائبین ، چاپ علی فاضل ، تهران ۱۳۶۸ ش الف ؛
(۵) همو، منتخب سراج السائرین ، چاپ علی فاضل ، مشهد ۱۳۶۸ ش ب ؛
(۶) محمدرضا شفیعی کدکنی ، «نخستین تجربه های شعر عرفانی در زبان فارسی »، در درخت معرفت : جشن نامه استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب ، چاپ علی اصغر محمدخانی ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۷) عبدالوهاب بن محمد، الفصول ، نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ش ۱۳۷۹۶؛
(۸) منتخب رونق المجالس ، در دو رساله فارسی کهن در تصوف ، چاپ احمد علی رجائی ، تهران ۱۳۵۴ ش ؛
(۹) محمد علی منشی ، سفرنامه رکن الدوله به سرخس ، چاپ محمد گلبن ، تهران ۱۳۵۶ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴  

زندگینامه استاددکتر احمد بهمنیار(متوفی۱۳۳۴ش)

 ادیب و استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران . وی در بیست و نهم ربیع الاول ۱۳۰۱ در کرمان به دنیا آمد و علوم مقدماتی را در همین شهر نزد آقامیرزاحسن کوهبنانی و ملاغلامرضا رباطی فراگرفت ؛ سپس نزد پدر و برادرش ، آقامحمدعلی و آقامحمدجواد که هر دو به «مُعَلِّم » معروف بودند، به تحصیل صرف و نحو و علوم و معارف متداول پرداخت و شانزده ساله بود که خود نیز به تدریس اشتغال یافت .

در هیجده سالگی ، علاوه بر تدریس ، اداره مدرسه ابراهیمیّه را که بعداً با نظام و برنامه جدید وزارت معارف ، «علمیّه » و «سعادت » نامیده شد، بر عهده گرفت و مدرسه دیگری هم به نام «اسلامیّه » در بم تأسیس کرد که پس از چندی به «عمادیّه » شهرت یافت (بهمنیار، مقدمه باستانی پاریزی ، ص یکم ، چهارم ، ششم ، هشتم ، دهم ).

بهمنیار در آغاز جوانی به میرزا احمد دهقان معروف بود و در اشعاری که با نوعی نو آوری و تجدُّدخواهی می سرود، «دهقان » تخلص می نمود و با دیگر آزادیخواهان کرمان در حزب دموکرات به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نیز مشغول بود. در ۱۳۲۹، روزنامه دهقان را تأسیس کرد و به نشر مقالات و اشعار انقلابی پرداخت ، که در ۱۳۳۴، به دستگیری او و جمعی از هم مسلکانش منجر شد و بهمنیار مدت چهارده ماه و هفت روز در فارس در ارگ کریمخانی زندانی گردید.

بهمنیار زبان ترکی عثمانی را در زندان به خوبی یاد گرفت ، و قصیده ای غرّا دربَثّالشَّکْوی * سرود که متجاوز از صد بیت است و از حیثِ مضمون و معنی ، حبسیّات مسعودسعد و خاقانی و از لحاظ وزن و قافیه و برخی تعبیرات و الفاظ ، یکی از قصاید سنایی را به یاد می آورد (فروزانفر، ص ۲۹۶؛ افشار، ص ۲۹۳؛ برای قصیده رجوع کنید به بهمنیار، مقدمه باستانی پاریزی ، ص سی و دوم ـ سی و ششم ؛ فرزام ، ۱۳۷۳ ش ، ص ۱۷).

بهمنیار در رمضان ۱۳۳۵، با سپردن تعهدنامه عدم دخالت در امور سیاسی ، به اتفاق دیگر زندانیان آزاد و عازم تهران گردید. او براثر تنگدستی ، به خدمت در اداره مالیه خراسان و عضویت در اداره تحدید، تن در داد. در ۱۳۰۱ش در مشهد، روزنامه ای به نام فکر آزاد منتشر کرد که دو سال ادامه یافت سپس ، از دارایی خراسان استعفا کرد و به تهران برگشت (۱۳۰۳ش ) و به یاری حسین پژمان * بختیاری یک سال دیگر روزنامه را انتشار داد، اما پس از دوره سوم ، روزنامه تعطیل شد.

در ۱۳۰۵ش ، به اداره معارف آذربایجان انتقال یافت و پس از یک سال تدریس در دبیرستان محمّدیه تبریز، به تهران بازگشت و در ۱۳۰۶ش ، در زمان داور * ، در تصحیح قوانین و تجدید تشکیلاتِ عدلیّه با چند تن از فضلا و صاحب نظران همکاری نمود. در مأموریتهایی که به وی محوّل شد، ابتدا به قزوین و بعد به همدان رفت و در آنجا با بهاءالملک ، برادر اعتمادالدوله میرزایحیی خان قراگزلو، وزیر معارفِ وقت آشنا شد؛ از این رهگذر بدان وزارتخانه منتقل گردید و در دارالفنون و دیگر مدارس به تدریس پرداخت و در بهمن ۱۳۱۰ به معلّمی دارالمعلمین عالی انتخاب گردید، اما پس از مدتی مجدداً به دارالفنون برگشت .

در ۱۳۱۳ش ، بعد از تأسیس دانشگاه تهران ، بهمنیار به عضویت هیئت علمی دانشکده معقول و منقول درآمد، و در ۱۳۱۵ش به استادی زبان و ادبیات عربی در دانشکده ادبیات منصوب شد و مدارج کمال را یکی پس از دیگری پیمود و در ۱۳۲۱ش به عضویت پیوسته فرهنگستان ایران انتخاب گردید (افشار، ص ۲۹۴؛ بهمنیار، مقدمه باستانی پاریزی ، ص سیم ، چهل و چهارم ـ چهل و نهم ).

بهمنیار از ۱۳۳۲ش ، در هفتادسالگی ، به چند ساعت تدریس عربی در دوره دکتری اکتفا کرد و تا پایان زندگی بدین خدمت معنوی ادامه داد. او در روز جمعه دوازدهم آبان ۱۳۳۴ درگذشت و روز پنجشنبه هجدهم آبان همان سال در کربلا، در وادی ایمن ، به خاک سپرده شد (بهمنیار، مقدمه باستانی پاریزی ، ص چهل و نهم ـ پنجاهم ).

بهمنیار فهرست آثار و تألیفاتش را به خط خود نگاشته است (همان ، ص شصت و پنجم ـ شصت و ششم ؛ نیزرجوع کنید به همان مقدمه ، جاهای متعدد).

مهمترین آثار چاپ شده وی عبارت اند از :

روزنامه دهقان (کرمان ـ دو سال ـ ۱۳۲۹ـ ۱۳۳۱؛

روزنامه فکر آزاد (مشهد ـ دو سال ـ ، تهران ـ یک سال ـ، ۱۳۰۱ـ ۱۳۰۴ ش )؛

تحفه احمدیه در شرح الفیّه ابن مالک (۱۳۳۰، ۲ جلد)؛

تصحیح اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید (تهران ۱۳۱۳ش )؛

تصحیح التوسل الی التّرسلِ بهاءالدین محمدبن مؤید بغدادی (تهران ۱۳۱۵ ش )؛

تصحیح تاریخ بیهق ِ ابوالحسن علی بن زید بیهقی (تهران ۱۳۱۷ش )؛

منتخب اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید (تهران ۱۳۲۰ ش )؛

«املای فارسی » ( نامه فرهنگستان ، ش ۴، سال اول و ش ۱، سال دوم ۱۳۲۲ـ۱۳۲۳ش ؛ دهخدا، مقدمه ، ص ۱۴۸ـ۱۷۷)؛

شرح احوال و آثار صاحب بن عبّاد (به کوشش باستانی پاریزی ، دانشگاه تهران ، ۱۳۴۴ ش )؛

داستان نامه بهمنیاری (به کوشش فریدون بهمنیار، دانشگاه تهران ، چاپ دوم ، ۱۳۶۹ش )؛

تصحیح الابنیه عن حقایق الادویه (به کوشش حسین محبوبی اردکانی ، دانشگاه تهران ، ۱۳۷۱ ش ).

دیوان اشعار استاد بهمنیار که خود از آن نام برده ، بیش از ۵۰۰ ، ۱ بیت است . بعضی از قصاید و غزلها و مسمطها و قطعه ها و مثنویهای او در جاهای گوناگون به چاپ رسیده که از آن میان جبسیه ۱۲۳ بیتی او و نیز قطعات و مثنویهای انتقادی طنزآمیز و نغزی که به شیوه لافونتن ، داستان پرداز معروف فرانسوی ، به نظم آورده در خور توجه است (فرزام ، ۱۳۷۳ ش ، ص ۱۹).

رساله املای فارسی بهمنیار که بیش از نیم قرن از چاپ آن می گذرد، مانند دیگر آثار وی ، از جهت صحّت و اتقانِ مطالب و نظم منطقی و قبول خاص و عام ، از بهترین آثاری است که تاکنون در این باره تألیف شده است .

بهمنیار، در سالهای ۱۳۱۹ـ۱۳۲۰ش نیز، در تنظیم و تدوین لغت نامه با علی اکبر دهخدا همکاری می کرد (دهخدا، ج ۱، مقدمه معین ، ص ۴۲۱، ۴۲۴).



منابع :

(۱) ایرج افشار، «احمد بهمنیار، ۱۳۰۱ ق ـ ۱۳۳۴ ش »، فرهنگ ایران زمین ، ج ۳، (۱۳۳۴ش )؛
(۲) احمد بهمنیار، داستان نامه بهمنیاری ، چاپ فریدون بهمنیار، تهران ۱۳۶۹ش ؛
(۳) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ش ؛
(۴) حمید فرزام ، «استاد احمد بهمینار کرمانی »، نامه فرهنگستان علوم ، سال ۵، ش ۱۰ و ۱۱ (پاییز و زمستان ۱۳۷۷)، همو، «یادی از استاد بهمنیار کرمانی »، فصلنامه کرمان ، ش ۱۳ و ۱۴ (تابستان و پائیز ۱۳۷۳)؛
(۵) محمدحسن فروزانفر، مجموعه مقالات و اشعار استاد بدیع الزمان فروزانفر ، با مقدمه زرین کوب ، چاپ عنایت الله مجیدی : «احمد بهمنیار»، تهران ۱۳۵۱ ش .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه ابوالحسن علی بهرامی سرخسی

از شاعران و استادان فنّ عروض در قرن پنجم . قدیمترین مأخذی که از او نام برده و در شرح بعضی لغات به اشعار او استناد کرده ، لغت فرس اسدی طوسی است (ص ۲۳، ۳۵، ۷۴، ۱۲۳، ۱۷۵، ۱۸۴، ۱۹۸ـ ۲۰۰). نظامی عروضی (ص ۲۸)، نام او را در شمار شاعران بزرگ آل ناصرالدین (غزنویان ) آورده است .

وی (ص ۳۰) از دو کتاب بهرامی ، به نامهای غایه الروضَیْن (شمس قیس ، ص ۱۸۹: غایه العروضیین ؛ قس نظامی ، حواشی قزوینی ، ص ۱۵۹) و کنز القافیه ، یاد کرده است . غایه العروضین ، از امهات کتب علوم شعری است که آن را در ردیف اولین آثار معتبر در عروض دانسته اند (صفا، ج ۱، ص ۵۶۸، ج ۲، ص ۹۱۷). شمس قیس رازی (ص ۱۸۱، ۱۸۹)، نام بهرامی را در شمار عروضیان عجم آورده و به بیان شواهدی از غایه العروضیین پرداخته است . همچنین او ابداع دوایر مجهول و ۲۱ بحر مستحدث را به بهرامی و بزرجمهر سرخسی و دیگر عروضیان عجم نسبت می دهد (ص ۱۸۱) و در باب «زیادات » (بخشی از معایب شعری )، نیز یک بار به شعر بهرامی استناد کرده است .

عوفی (ج ۲، ص ۵۶) و دیگران به نقل از او (امین احمد رازی ، ج ۲، ص ۴۰؛ هدایت ، ج ۱، ص ۴۴۸؛ مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۹۷؛ فروزانفر، ص ۱۵۳؛ مصفّا، ج ۱، ص ۴۶۹)، از اثری دیگر از بهرامی به نام خجسته نامه یاد می کنند و عوفی (همانجا) آن را از آثار بی نظیر درباره عروض می داند.

اشعار باقیمانده از وی نشان دهنده شدت تأثیرپذیری وی از شاعران دوره سامانیان است و برخی ، مهارت و کمال او را در شاعری نیز ستوده اند (همان ، ج ۲، ص ۵۵ ـ ۵۶؛ هدایت ، همانجا). همچنین وی در برخی از سروده های خود متأثر از منجیک ترمذی است (مصفا، همانجا).

برخی به اشتباه ، او را از معاصران ناصرالدین سبکتکین (متوفی ۳۸۷) دانسته اند (هدایت ؛ مدرس تبریزی ، همانجاها، ج ۱، ص ۲۹۷؛ اته ، ص ۳۸؛ دهخدا، ذیل مادّه )، و برخی از جمله امین احمد رازی (همانجا)، او را معاصر محمود غزنوی (متوفی ۴۲۱) می دانند. اما چون وفات بهرامی را در ۵۰۰ دانسته اند (هدایت ، ج ۱، ص ۴۴۹؛ فروزانفر، همانجا)، این اقوال را نمی توان پذیرفت ، یا باید گفت که در ضبط سال وفات او اشتباه شده است .



منابع :

(۱) کارل هرمان اته ، تاریخ ادبیات فارسی ، ترجمه با حواشی رضازاده شفق ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۲) علی بن احمد اسدی ، لغت فرس ، چاپ فتح الله مجتبائی و علی اشرف صادقی ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۳) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۴) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ ش ؛
(۵) محمدبن قیس شمس قیس ، کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم ، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ( ۱۳۳۸ ش ) ؛
(۶) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۱ و ۲، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۷) محمدبن محمد عوفی ، لباب الالباب ، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی ، لیدن ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶؛
(۸) محمدحسن فروزانفر، سخن و سخنوران ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۹) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۰) مظاهر مصفّا، پاسداران سخن : مجموعه اشعار از رودکی تا عصر حاضر ، ج ۱، تهران ۱۳۳۵ ش ؛
(۱۱) احمدبن عمر نظامی ، کتاب چهار مقاله ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۱۲) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفّا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه شرف الدّین علی بافْقی(متوفی ۹۷۴ ه ق)

شاعر وادیب نیمه دوم قرن دهم . در قصبه بافق به دنیا آمد و چون این قصبه بر سر راه یزد و کرمان است و آن را گاه از اعمال یزد و گاهی از اعمال کرمان به شمار آورده اند (صفا، ج ۵، بخش ۲، ص ۷۶۲؛ نفیسی ، ص ۴۶۸)، برخی تذکره نویسان (خلیل ، ص ۳۱۵؛ فتوحی یزدی ، ص ۳۸؛ مدرس ، ج ۳، ص ۱۹۶؛ بلیانی ، گ ۲۸۱ ر) او را از شاعران یزد و برخی دیگر (سام میرزا صفوی ، ۸۳؛ آفتاب رای لکهنوی ، ج ۱، ص ۳۴۱؛ آذربیگدلی ، ص ۱۲۳؛ صبا، ص ۴۱۷؛ بهزادی ، ص ۲۴۲) از شاعران کرمان دانسته اند.

در جوانی به شیراز سفر کرد و پس از تحصیل علم به هند رفت و از توجّه بزرگان آنجا برخوردار گشت ، سپس به ایران بازگشت و به خدمت شاه طهماسب اوّل صفوی (۹۳۰ـ۹۸۴) درآمد و، از طرف او، مدتها به کلانتری بافق اشتغال داشت . در واقعه قتل بایزید، پسر سلطان سلیمان قانونی (حک : ۹۲۶ـ۹۷۴)، نیز با سرودن یک رباعی شاه او را اکرام کرد (مدرّس ، ج ۳، ص ۱۹۷؛ انصاری کازرونی ، ص ۴۸، ۲۸۰؛ فتوحی یزدی ، ص ۳۸). بافقی از استادان وحشی بافقی * (صفا، ج ۵، بخش ۲، ص ۷۶۲) و مرادی بافقی ، برادر بزرگتر وحشی بافقی ، (نفیسی ، ج ۱، ص ۶۵۹) و به گفته صبا (ص ۴۱۷) و نفیسی (ج ۲، ص ۸۲۹) از ندیمان سام میرزا * ، برادر شاه طهماسب ، بود که به نامش رساله هایی در معمّا و حفظ الصّحّه و بحران تألیف کرده است . او در ۹۷۴ به سن هشتاد سالگی در قزوین درگذشت و مولانا غیاث الدین منصور دشتکی جسد او را به مشهد منتقل و در آنجا دفن کرد (خلیل ، ص ۳۱۵).

از نام و نشان دیوان او اطّلاعی در دست نیست و اقوال تذکره نویسان نیز در این باره مختلف است . به نوشته حاجی خلیفه ، دیوان او فارسی و براساس حروف الفباست (ج ۱، ص ۷۷۸) و بلیانی با ذکر این نکته که دیوان او را ندیده ، گفته است : «اشعار وی ( را ) جسته جسته قریب به چهارهزار بیت بلکه بیشتر دیده و داشته ام » (ص ۲۸۱ر). آنها دیوان یا مجموعه اشعار او را شامل قصیده ، غزل و رباعی ذکر کرده اند که تعداد قصاید آن بیش از غزل و بیشتر در مدح شاه طهماسب اوّل است و او را به داشتن قصاید غرّا ستوده اند. بافقی بدیهه گو نیز بوده و برخی از اشعار جامی را پاسخ گفته است (آذر بیگدلی ، ص ۱۲۳ـ۱۲۴؛ سام میرزا صفوی ، ص ۸۴).



منابع :

(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر ، چاپ جعفر شهیدی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛
(۲) آفتاب رای لکهنوی ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ حسام الدین راشدی ، اسلام آباد ۱۳۵۵ـ۱۳۶۱ ش ؛
(۳) ابوالقاسم انصاری کازرونی ، مرقوم پنجم کتاب سُلم السموات ، چاپ یحیی قریب ، تهران ۱۳۴۰ ش ؛
(۴) تقی الدین بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۵) حسین بهزادی اندوهجردی ، ستارگان کرمان ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛
(۶) مصطفی بن عبداللّه حاجی خلیفه ، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون ، چاپ محمد شرف الدین یالتقایا و رفعت بیگله کلیسی ، استانبول ۱۹۷۱؛
(۷) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۸) سام میرزا صفوی ، شاهپور ایران ، تذکره تحفه سامی ، چاپ رکن الدین همایونفرخ ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۹) محمدظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمدحسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۱۰) ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۵، بخش ۲، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۱) عباس فتوحی یزدی ، تذکره شعرای یزد ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۱۲) محمدعلی مدرس ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۳) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش .

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱ 

زندگینامه عبدالباقی باقی نهاوندی «باقی » (۹۷۸-۱۰۴۲ه ق)

متخلّص به «باقی »، شرح حال نویس ، مورخ و شاعر. در ۹۷۸ در قریه چولک نهاوند به دنیا آمد و در ۱۰۴۲ در هند درگذشت . پدرش ، خواجه آقابابا، متخلّص به مُدرِکی (متوفی ۱۰۰۰) به فرمان شاه عباس اول صفوی (حک : ۹۹۶-۱۰۳۸) به وزارت و نظارت همدان منصوب شد (باقی نهاوندی ، ج ۱، ص ۵-۶؛ ج ۳، قسمت ۲، ص ۱۵۳۷) و باقی در ایّام وزارت و دولت پدر و برادرش ، آقاخضر (مقتول در ۱۰۱۶)، مدتی در همدان و چندی در سمنان و بسطام و دیلمان و لاهیجان و بَوانات فارس و یزد و ابرقو عهده دار وزارت و مسئولیتهای دولتی بود و بعدها مسئول محصولات املاک خالصه * پادشاهی ، در کاشان شد (همان ، ج ۳، قسمت ۲، ص ۱۵۴۲). او از شاگردان و مریدان مغیث الدین علی محوی اسدآبادی همدانی ، شاعر قرن دهم (متوفی ۱۰۱۶) بود و رباعیات او را در زمان حیات شاعر گردآوری کرد و بر آن دیباچه ای نگاشت و به تتبّع از او، رباعیهای صوفیانه و واعظانه سرود (همان ، ج ۱، ص ۱۲-۱۳).

پس از شنیدن وصف شاعرنوازی عبدالرحیم * خان خانان سپهسالار هندی (۹۶۴-۱۰۳۶) و علاقه او به تربیت اهل ادب ، در ۱۰۰۷ غزلی در دعاگویی و حسرت دوری از بزم او سرود (همان ، ج ۱، ص ۱۲؛ ج ۳، قسمت ۲، ص ۵۴۳) و میرعماد * قزوینی ، خوشنویس قرن دهم (مقتول در ۱۰۲۴) آن را به خطّ خوش نوشت (همان ، ج ۳، قسمت ۲، ص ۱۵۴۴) و همین نکته سبب شد که برخی مثل صبا (ص ۵۲۱) و نفیسی (ج ۲، ص ۶۸۵) به اشتباه باقی را خوشنویس بدانند.

پس از کشته شدن آقاخضر جانشین او شد، اما به سبب اشتیاق به محضر خان خانان و بی توجهی صفویان به شعر و شاعری ، و حسادت اطرافیان ، ایران را ترک کرد و بعد از زیارت عتبات عالیات در ذیقعده ۱۰۲۳ به دربار خان خانان رفت (باقی نهاوندی ، ج ۳، قسمت ۲، ص ۱۵۳۵، ۱۵۴۵-۱۵۴۶).

از معاصران او می توان تقی الدین * کاشی صاحب خلاصه الاشعار و زبده الافکار و برخی از شاعران ایرانی مقیم دربار بابریان مغول در هند از جمله عرفی * (متوفی ۹۹۹) و فیضی دَکَنی * (متوفی ۱۰۰۴) را نام برد.

در منابع موجود ذکری از دیوان او به میان نیامده است و از معاصران ، فقط آقابزرگ طهرانی (ج ۹، قسمت ۱، ص ۱۲۴) و گلچین معانی (۱۳۶۹ ش ، ج ۱، ص ۱۵۵) به این مطلب اشاره کرده اند. ازجمله اشعار او قصیده ای است در مدح خان خانان در ۶۱ بیت و قطعه ای در دوازده بیت که در مآثر رحیمی (ج ۳، قسمت ۲، ص ۱۵۴۶-۱۵۵۳) مضبوط است .

باقی بر دیوان عرفی شیرازی دیباچه ای نگاشته و در آن سیر شعر را تا عهد سلطان حسین بایقرا * (متوفی ۹۱۱) شرح داده است ؛سپس از «طرز نو» و «مکتب وقوع » و پدیدآورندگان آن سخن گفته تا دوره شاعری عرفی شیرازی که هر دو طرز را منسوخ کرده و شیوه ای تازه آورده است . از این دیباچه ، موضوع تحقیق باقی در شعر فارسی و تحلیل سخن شاعران همعصرش مسلم می شود (صفا، ج ۵، بخش ۱، ص ۵۲۴، ۵۲۶-۵۲۷). از دیوان عرفی با دیباچه باقی ، نسخه ای در کتابخانه دانشگاه تهران (ش ۳۰۳۳) موجود است (منزوی ، ج ۳، ص ۲۴۴۱).

مهمترین اثر

مهمترین اثر باقی کتاب مآثر رحیمی در تاریخ و رجال عهد مؤلف و ذکر احوال سلاطین قراقوینلو است که آن را به سفارش خان خانان در ۱۰۲۵ تألیف کرده و در آن آنچه را دیده و شنیده و از مقربان و معتمدان او پرسیده و بر آن آگاهی یافته ، گردآورده است . این کتاب شامل مقدّمه ، چهارفصل ، و خاتمه است.

 بدین ترتیب :

مقدّمه ، در ذکر حسب و نسب خان خانان و امارت اجداد او در عراقِ عرب و عجم فارس و آذربایجان و بعضی از نواحی خراسان و سبب توجه این خانواده به هندوستان ؛

فصل اوّل ، در ذکر سرسلسله این دودمان ، محمّد بیرام خان * (مقتول در ۹۶۸) و فتوحات و احوال سلاطین غزنوی تا زمان سلطنت جهانگیرشاه ، پسراکبرشاه ، و احوال برخی سلاطین بنگاله و جونپور و مالوَه و کشمیر و مُلتان ؛

فصل دوم ، در آثار بزرگی و مملکتداری و فتوحات خان خانان و ذکر سلاطین گجرات و سند و دَکَن و خاندیش ؛

فصل سوّم ، در ذکر خدمات او از جمله تعمیر مساجد و مدارس و خانه ها از دارایی شخصی ؛

فصل چهارم ، در ذکر احوال فرزندان او؛

خاتمه کتاب ، در ذکر احوال کسانی که به دربار خان خانان روی آوردند، در سه قسم : علما و فضلا، فصحا و شعرا، سپاهیان و هنرمندان اصناف .

باقی در تألیف این کتاب از کتب تاریخی معتبر پیش از خود مانند تاریخ فیروزشاهی ، اکبرنامه ، منتخب التواریخ ، روضه الصفا ، ظفرنامه ، تاریخ اکبری ، خلاصه الاخبار و امثال آن سود جسته (گلچین معانی ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۲، ص ۷۴۶؛باقی نهاوندی ، ج ۱، ص ۱۵) و درمقابل ، در تألیف تذکره هایی چون سفینه خوشگو ، چمن سرو ، صحف ابراهیم ، تذکره شعرای کشمیر ، نیز از آن به عنوان منبع اصیل و معتبر استفاده شده است .

به گفته آفتاب اصغر (ص ۲۱۷، ۲۱۹) مآثر رحیمی یکی از مهمترین آثار دوره جهانگیری در زمینه شرح حال نویسی است و باقی با این اثر خود، موجب ترقی تاریخ نویسی فارسی تیموریان هند شده است . اهمیت این کتاب از نظر اشتمال بر اطلاعات ارزنده درباره تاریخ و پادشاهان و عالمان و شاعران و سرداران و هنرمندان معاصر مؤلف و ذکر بسیاری از خاندانهای سلطنتی هند از غزنویان به بعد و تاریخ ادبی ایران و هند است (صفا، ج ۵، بخش ۳، ص ۱۷۴۱). این اثر در ۱۹۲۴-۱۹۳۱ (۱۳۰۳ـ ۱۳۱۰ ش ) به اهتمام محمد هدایت حسین در کلکته در پنج جلد چاپ سربی شده که نسخه ای از آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است .



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ تهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور ۱۳۶۴ش ؛
(۳) باقی نهاوندی ، مآثر رحیمی ، چاپ محمد هدایت حسین ، کلکته ۱۹۲۴ـ ۱۹۳۱؛
(۴) محمد مظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیّت ، تهران ۱۳۴۳ش ؛
(۵) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، تهران ۱۳۶۳-۱۳۷۰ ش ؛
(۶) احمد گلچین معانی ، تاریخ تذکره های فارسی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۷) همو، کاروان هند ، مشهد ۱۳۶۹ ش ؛
(۸) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطّی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۱ ش ؛سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش .

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱ 

زندگینامه نورالدین باخَرزی( ۴۳۷ ه ق )

 نورالدین ابوالحسن (ابوالقاسم ) علی بن حسن ، شاعر و ادیب عربی نویس ایرانی قرن پنجم . برخی از منابع عنوان «تاج الرؤساء» و «الرئیس الشهید» را برای او به کار برده اند (عوفی ، ج ۱، ص ۱۰،۶۸). تولد و نشأتش در باخرز * بوده و نسبت «باخرزی » بدین سبب است . یاقوت نسبت «سنخی » را نیز، بی هیچ توضیحی ، افزوده است (۱۳۵۵، ج ۱۳، ص ۳۳ که ظاهراً مصحّف «سنجی » است منسوب به «سنج » رجوع کنید به سمعانی ، ج ۷، ص ۲۶۳ و یاقوت حموی ،۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، ج ۳، ص ۱۶۱).

پدرش ابوعلی حسن بن ابی الطیب مردی ادیب و شاعر بود و نمونه ای از اشعارش در تتمه الیتیمه و دُمْیَه القصر آمده است (ثعالبی ، ج ۲، ص ۳۷). ابوالحسن باخرزی تحصیلات اولیه را نزد پدرش به انجام رسانید و قرآن کریم را حفظ کرد و سپس به نیشابور رفت و در آنجا فقه شافعی و حدیث را از امام موفق نیشابوری و شیخ ابومحمد عبداللّه بن یوسف جوینی فراگرفت .

( سبکی ، ج ۳، ص ۲۹۸). از علما و ادبای دیگر بلاد نیز بهره جست : فلسفه را از ابوبکر * قهستانی و نحو و ادب و بلاغت را از عبدالقاهر جرجانی * و ابن برهان و قصبانی و ابوالفرج جرجانی و محمدبن تمام آموخت . گرایش او بیشتر به شعر و ادب بود و چون در کتابت و انشا مهارتی داشت پیشه دبیری برگزید و به دیوان رسائل و انشا پیوست و در شهرهای مختلف نیشابور و بغداد و بصره خدمت کرد. چندی نیز در عراق و آذربایجان در خدمت صاحب ابوعبداللّه حسین بن علی ، وزیر طغرل سلجوقی بود و مدتی نیز از کاتبان محمدبن حسن وزیر بود.

پس از آنکه کُنْدُری * به وزارت طغرل رسید، به سابقه دوستی و همدرسی در مجلس درس امام موفق نیشابوری به نزدش رفت و علی رغم شعری که در ایام جوانی در هجای او سروده بود خلعت و نعمت یافت . با خواجه نظام الملک نیز نزدیک بود و سالها در عهد وزارت او دبیری کرد و در چند سفر به همراهش بود.

باخرزی ، هم به مناسبت وظیفه دیوانی و هم به سائقه علاقه شخصی ، سفرهای بسیار کرد. این سفرها که از آغاز جوانی او شروع شد تا زمان پیری ادامه داشت و آخرین آنها ظاهراً سفر نیشابور در ۴۶۶ بود. چندین بار سفر کرد و در برخی شهرها بیش از یک سال اقامت داشت . در بلاد مختلف با دیدار ادبا و شعرا و استفاده از کتابخانه ها مواد فراوانی برای تألیف دمیه القصر فراهم کرد. نواحی و شهرهایی را که دیده و در اثرش نام برده است.

عبارت اند از:نیشابور،زوزن ،پوشنج ،طوس ،دهستان ،جرجان ،بصره ،بغداد،سرخس ،همدان ،مرو، استراباد،ری ،هرات .ظاهراً به شام و مصر و حجاز سفر نکرده و اقوالش در باب شعرای آن مناطق منقول از راویان است .

باخرزی پس از سالها دبیری از خدمت دیوانی کناره گرفت و در موطن خود باخرز سکنی گزید و احتمالاً در همین دوران تألیف دُمْیَهُالقَصْر را به پایان رسانید. سرانجام در ذیقعده ۴۶۷ در مجلس انس به دست غلامی ترک کشته شد. عوفی تاریخ قتل او را ۴۶۸ ضبط کرده است (ج ۱، ص ۶۹). و ابن عماد به خطا محل قتل را اندلس نوشته است (ج ۳، ص ۳۲۸). زکریای قزوینی در سبب قتلش افسانه ای پرداخته است (ص ۳۳۸)، ولی علت واقعی محققاً معلوم نیست . احتمال می رود که به سبب نزدیکی باخرزی به نظام الملک ، اسماعیلیان در قتل او دست داشته اند.

باخرزی از ادیبان مشهور و شاعران ذواللسانین عصر سلجوقی است که به هر دو زبان عربی و فارسی شعر سروده است ، ولی آثار عربیش افزونتر است . در انشا و ترسّل مقامی والا داشته و آگاهی عمیق و گسترده اش از ادب و فرهنگ اسلامی از خلال دمیه القصر هویداست .

در منابع موجود نام چند اثر از او ذکر شده است :

۱) غالیه السُکّاری در وصف نیشابور، که باخرزی در دمیه از آن نام برده است ؛
۲) الاربعون فی الحدیث ؛
۳) دیوان شعر به عربی و فارسی ؛
۴) طرب نامه ، مجموعه رباعیات فارسی او که تا قرن هفتم معروف بوده و نسخه ای از آن را محمد عوفی در کتابخانه سرندیبی در بخارا دیده بوده است (ج ۱، ص ۷۰)؛

۵) شعرای باخرز که در دمیه القصر بدان اشاره کرده و محتمل است که بخشی از آن کتاب بوده است ؛
۶) دُمْیَه القَصْر و عُصْرَه اهلِالعَصْر . از میان این آثار فقط دمیه القصر به صورت کامل و دیوان عربی به صورت ناقص باقی مانده است .

دمیه القصر مهمترین اثر باخرزی ، که نتیجه مطالعات ادبی و دیدار او با شعرای بلاد مختلف است ، کتابی است در شرح حال و گزیده اشعار شاعران عرب زبان اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم . این کتاب ، به تقلید یتیمه الدهر ثعالبی (متوفی ۴۲۹) نوشته شده ، در واقع ذیلی است بر آن ، چنانکه خریده القصر عمادالدین کاتب اصفهانی (متوفی ۵۹۷) نیز ذیلی است بر دمیه القصر .

این کتاب برحسب تقسیم جغرافیایی به هفت باب تقسیم شده است :

۱)شاعران بدو و حجاز؛
۲)شاعران شام و دیار بکر و آذربایجان وجزیره ؛
۳) شاعران عراق ؛
۴) شاعران ری و جبال و اصفهان و فارس و کرمان ؛
۵) شاعران جرجان و استراباد و دهستان و قومس و خوارزم و ماوراءالنهر؛
۶) شاعران خراسان و قهستان و بست و سیستان و غزنه ؛
۷) ادیبان غیر شاعر. شرح حال و نمونه آثار ۵۳۰ شاعر و ادیب در این کتاب آمده است که درباره شاعران مشهوری مانند متنّبی و ابوفِراس بالنسبه تفصیل بیشتر دارد.

علاوه بر اطلاعات مفید ادبی ، نامِ بسیاری از آثار مفقود (مانند جونه النّد یعقوب بن احمد نیشابوری و قلائد الشرف فضل بن اسماعیل جرجانی و طرازالذهب ابوالمطهّر اصفهانی ) در این کتاب حفظ شده است . در تألیف دقت بسیار شده است و خطاهای آن (مانند اینکه یک شخص را با دونامِ تمیم بن معدّ، ج ۱، ص ۱۱۱، و تمیم بن معزّ، ج ۱، ص ۱۷۵، دوتن پنداشته است ) نادر است .

این کتاب را نخستین بار شیخ محمد راغب الطبّاخ براساس یک نسخه غیرموثق در ۱۳۴۸ در حلب چاپ کرد. در قاهره (چاپ عبدالفتاح محمدالحلو، ۱۹۶۸ـ۱۹۷۱ در ۲ ج ) و بغداد (چاپ سامی مکی العانی ، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۱ در ۲ ج ) نیز به طبع رسیده است . چاپ انتقادی آن براساس یازده نسخه به همراه تعلیقات و فهارس مختلف در سه جلد به اهتمام محمدتونجی در دمشق در ۱۹۷۱ـ۱۹۷۳ انجام یافته است . دیوان اشعار عربی باخرزی ، به گفته ابن عماد (ج ۳، ص ۳۲۸)، کتابی بزرگ بوده است ، و زکریای قزوینی می گوید که اکثر آن در مدح خواجه نظام الملک و برخی از ادبای معاصر اوست (ص ۳۳۸). عنوان آن را عوفی الاحسن فی شعر علی بن الحسن ضبط کرده است (ج ۱، ص ۶۹) ولی از آن با عنوان اختیارالبکر من الثیّب من شعر علی بن الحسن بن ابی الطیّب نیز یادشده است که گردآوردنده آن ابوالوفاء محمدبن محمداخسیکتی (متوفی بعد از ۵۲۰) بوده است (بروکلمان ، ج ۱، ص ۲۹۲؛> ذیل < ، ج ۱، ص ۴۴۶؛
آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص ۳۶۴). دیوان عربی باخرزی در ۱۹۷۳ در بنغازی به اهتمام محمدتونجی به طبع رسیده است ، ولی آنچه چاپ شده کامل نیست و قصایدی یافت شده که باید بدان افزود.



منابع :

(۱) محمدحسین آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۳) علی بن حسن باخرزی ، دمیه القصر ، چاپ محمد راغب طباخ ، حلب ۱۳۴۸؛
(۴) همان ، چاپ محمد تونجی ، دمشق ۱۹۷۱ـ۱۹۷۳؛
(۵) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، تتمه الیتیمه ، چاپ عباس اقبال ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۶) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه ، قاهره ۱۳۲۴؛
(۷) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، حیدرآباد دکن ۱۹۶۳؛
(۸) محمدبن محمد عوفی ، کتاب لباب الالباب ، چاپ ادوارد براون ، لیدن ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶؛
(۹) زکریا بن محمد قزوینی ، آثارالبلاد و اخبارالعباد ، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۰) عمررضاکحاله ، معجم المؤلفین ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۳۷۶ ) ؛
(۱۱) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، قاهره ۱۳۵۵؛
(۱۲) همو، معجم البلدان ، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛

(۱۳) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱ 

زندگینامه وجیه بخارایی (۱۹۲۰-۱۹۸۷م)

شاعر، مترجم ، مستشرق و زبان شناس مسلمانِ آلبانیایی . در ۱۲۹۸ش /۱۹۲۰ در شهر برات در خانواده ای علاقه مند به زبان وادبیات فارسی به دنیا آمد.

او به زبانهای فارسی ، ترکی ، عربی ، انگلیسی ، روسی ، فرانسه ، آلمانی و لاتین تسلّط داشت . در ۱۳۳۸ ش /۱۹۶۰ گلستان و بوستان سعدی را به آلبانیایی ترجمه و منتشر کرد که بر اثر استقبال بسیار، نسخ آن بسرعت نایاب شد. در دهه پنجاه ش /هفتاد به ترجمه دیوانِ فارسی تخیّلات ، سروده نعیم فراشری ، بنیانگذار فرهنگ و ادبیات آلبانی پرداخت . همچنین در اواخر عمر، که مورد بیمهری حاکمیتِ پیشین آلبانی واقع شده بود، به طور پنهانی حدود ده هزار بیت از شاهنامه فردوسی را به آلبانیایی ترجمه کرد. وی در وضعی دشوار و در حالی که تحت نظر حکومت بود، در ۱۳۶۵ ش /۱۹۸۷ درگذشت .

بخارایی شعر نیز می سرود و اشعارش متأثر از فرهنگ ایران است و چون در معرّفی فرهنگ و ادبیات ایران به مردم آلبانی سهم عمده ای دارد، سفارت جمهوری اسلامی ایران ، به چاپکتابی درباره شخصیت ،اشعار و ترجمه های او، با عنوان  وجیه بخارائی : انسان ، شاعر، دانشمند ۱۹۲۰-۱۹۸۷  اقدام کرده است .

احمد کندو، مورّخ معاصر و دوست وجیه ، این کتاب را در پنج سال و در دویست صفحه تألیف کرده که شامل شش فصل است که عبارت اند از:

اشعار وجیه در سالهای ( ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۱ ش ) ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳؛ افکار و اوضاع اسلامی ؛

ادب فارسی و ترکی ؛

فردوسی ، سعدی و نعیم فراشری ؛

اوضاع آلبانی در قرون وسطی ؛

اوراقی از اوضاع تاریخی و خودمختاری در برات .

احمد کندو درباره این کتاب می گوید: اگر چه این مجموعه درباره وجیه است ، اما ادب فارسی را نیز در آلبانی می شناساند و به ایرانیان نشان می دهد که در آلبانی کسانی وجود داشتند که کاملاً به فرهنگ آنان آشنا بودند.



منابع :

(۱) Ahmet Kondo, Vexhi Buharaja: njeriu, poeti, dijetari, 1920-1987 , Tiranح ۱۹۹۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه علامه سیدبحرالعلوم (۱۱۵۵ه ق)

 سیدمحمّدمهدی بن مرتضی بن محمد بروجردی طباطبایی ، از مشاهیر علمای امامیّه در قرن دوازدهم ، متبحّر در فقه و اصول و حدیث و کلام و تفسیر و رجال . در ۱۱۵۵ (و به قولی در ۱۱۵۴) درکربلا متولد شد. پدر و اجداد او از دانشمندان سرشناس بودند و با بعضی از خاندانهای علمی شیعه ، از جمله خاندان مجلسی ، خویشاوندیِ سببی یا نسبی داشتند و به دلیل همین پیوند خانوادگی ، بحرالعلوم از مجلسیِ اول به عنوان جد و از مجلسیِ دوم به عنوان خال (دایی ) خود یاد می کند (قمی ، ج ۲، ص ۶۲).

اساتید

بحرالعلوم تحصیلات خود را در زادگاهش نزد پدر و شیخ یوسف بحرانی * (صاحب حدایق ) آغاز کرد، و بعد به نجف رفت و نزد شیخ مهدی بن محمد فتونی عاملی و شیخ محمدتقی دورقی و شیخ محمد باقر هزارجریبی به کسب علم پرداخت . سپس به کربلا بازگشت و به حوزه درس وحید بهبهانی ( رجوع کنید به بهبهانی * ، آقا محمدباقر) پیوست (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۶۶؛ مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۳۴؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۶). پس از آنکه وحید به علت کهولت درس خود را تعطیل کرد، به توصیه استاد به نجف بازگشت و در آنجا حوزه درسی تشکیل داد.

شاگردان

شاگردان بسیاری تربیت کرد و به عده ای از علما اجازه روایت داد، که از آن جمله اند:

سیّد صدرالدین عاملی * ؛

شیخ جعفر نجفی * ،صاحب کشف الغطاء ؛

سیدجواد عاملی * ،صاحب مفتاح الکرامه ؛

شیخ ابوعلی حائری * ، صاحب منتهی المقال ؛

ملااحمد نراقی * ؛

سیدمحمد مجاهد * ؛

سیدابوالقاسم خوانساری * (که بحرالعلوم از او حکمت و کلام می آموخت و او نزد بحرالعلوم فقه و اصول می خواند)؛

شیخ اسداللّه شوشتری ؛

میرزا محمد نیشابوری معروف به اخباری * ؛

حجت الاسلام شفتی * ،

شیخ محمدعلی اعسم ؛

سید دلدارعلی هندی (خوانساری ، ج ۷، ص ۲۰۴؛ امین ، ج ۱۰، ص ۱۵۹ـ۱۶۰).

بحرالعلوم در ۱۱۸۶ به مشهد سفرکرد و هفت سال در آنجا اقامت گزید. در این مدت گذشته از شرکت در مجالس علمی و مباحثه با علما، نزد میرزامهدی شهید خراسانی به فراگیری فلسفه پرداخت و این حکیم او را به سبب مقام شامخ علمیش بحرالعلوم خواند. این لقب که پیش از آن به کسی اطلاق نشده بود بعدها عنوان خاندان وی شد که تا امروز به آن شهرت دارند (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۴۳؛ امین ، ج ۱۰، ص ۱۵۹).

در ۱۱۹۳ به حج رفت و در مدتی که در حجاز بود، گذشته از اقدامات سودمند دینی ، به تدریس فقه مذاهب اربعه پرداخت و افراد بسیاری در حلقه درسی او شرکت کردند. دیگر از سوانح مهمّ زندگی او مناظره کلامی با دانشمندان یهود در منطقه ذی الکِفْل بود که بر اثر آن ، گروه بسیاری به اسلام گرویدند (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۵۰ـ۶۶؛ مدرس تبریزی ، همانجا؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۷). گزارش کامل این مناظره را چندتن از حاضران در مجلسِ بحث ، از جمله صاحب مفتاح الکرامه ، ثبت کرده اند. بحرالعلوم در ۱۲۱۲، در ۵۷ سالگی ، درگذشت و نزدیک آرامگاه شیخ طوسی در نجف به خاک سپرده شد (امین ، ج ۱۰، ص ۱۵۸؛ قمی ، همانجا؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۲۶).

بحرالعلوم که دریکی از درخشانترین دوره های علمی شیعه می زیست ، در بعضی از علوم دینی سرآمد اقران بود، و دربعضی دیگر آگاهی لازم را داشت ، ازینرو ریاست عامّه به او منتقل شد. سیّد صدرالدین عاملی در گزارش خود گفته است که در نجف عدّه ای بحرالعلوم را در فقه برتر از شیخ جعفر نجفی می دانند و خود می افزاید که این سخن چندان هم دور از واقع نمی نماید (امین ، همانجا).

شهامت اخلاقی و روحیه اصلاح طلبی بحرالعلوم سبب شد که در دوران ریاست عامّه ، در اجرای تکالیف اجتماعی ـ دینی با بزرگان معاصر خود همکاری کند، از جمله در مسایل فتوایی مردم را به تقلید از شیخ جعفر نجفی رهنمون شد و برای قضا و رسیدگی به خصومات ، شیخ محیی الدین و برای اقامه جماعت ، شیخ حسین نجف عالم و زاهد و امام جماعت مسجد هندی را معرّفی کرد. همچنین شاگرد برجسته خود سیدجواد عاملی * ، مؤلف مفتاح الکرامه ، را به تدوین کتب ، از جمله تقریرات درس خود او، که محور آن کتاب وافی فیض کاشانی بود، تشویق کرد. خود او نیز علاوه برتدریس فقه و حدیث ، به امور مردم رسیدگی می کرد (همان ، ج ۱۰، ص ۱۵۹). در گشودن مشکلات دینی و اجتماعی و برآوردن حوایج نیازمندان کوشا بود و از جمله اقدامات مؤثر او، تعیین دقیق میقاتهای احرام و مشخص کردن محدوده مواقف حج است که در دوران توقف وی در مکه صورت گرفت .

تقوای بحرالعلوم ،

ضمن اجتناب از هرگونه سخت گیری در امورجاری زندگی ، و نیز سخاوت و همت بلند او زبانزد همگان بود، چندان که برخی به گرایشهای عرفانی در وی معتقد شده اند. به هرحال تأثیر این گرایش را در دست پروردگان و برخی از علمای پس از او نمی توان انکار کرد. همه معاصران بحرالعلوم به مقام علم و تقوای او اذعان کرده اند. حتی استاد او، وحید بهبهانی ، در سالهای پایانی عمر، چون زوال ملکه اجتهاد را در خود احتمال می داد، در مسایل فقهی از او نظرخواهی می کرد (حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۶).

خبر تشرف وی به حضور امام دوازدهم عجل اللّه تعالی فرجه به حد تواتر رسیده است و اصل این تشرف را هیچیک از دانشمندان معاصر یا متأخر از او، انکار نکرده اند. میرزای قمی ، مؤلف قوانین الاصول ، که خود در ایران مرجعیّت داشت و مانند بحرالعلوم از شاگردان برجسته وحید بهبهانی بود، در سفری به عراق ، به دیدار سیّد بحرالعلوم رفت و پس از خلوت شدن مجلس ، ضمن اشاره به مقام معنوی او و تشرّف به دیدار امام عصر عجل اللّه تعالی فرجه از وی خواست نکاتی را از آنچه دیده است بازگوید. بحرالعلوم خواست او را فقط به طور سربسته اجابت کرد و رشته سخن را تغییر داد.

نوری (۱۳۲۱، ج ۳، ص ۳۸۳) او را از این جهت فقط همردیف سیّدبن طاووس دانسته است . با اینهمه وقتی که از وی درباره امکان ملاقات باحضرت حجّت عجل اللّه تعالی فرجه در دوران غیبت سؤال شد، پاسخ داد که در احادیث شیعه روایاتی مبنی بر تکذیب مدّعیان رؤیت وارد شده است (نوری ، ۱۴۰۳، ص ۲۳۶؛ نیز رجوع کنید به غیبت * ). مقام تقوا او را در موقعیتی قرار داده که به گفته مامقانی (ج ۱، بخش ۱، ص ۱۵۶، ج ۳، بخش ۱،ص ۲۶۱)، شخصیّت حدیثی وی برتر از وثاقت و فروتر از عصمت است .

بحرالعلوم به عربی شعر می سرود و از جمله آثار او منظومه ای است در رثای امام حسین علیه السّلام ، که به اقتفای دوازده بند محتشم سروده است (بحرالعلوم ، ۱۴۰۸، ص ۲۰۷ ـ ۲۱۶). علاوه بر این ، عالمان دینی را نیز به آگاهی از فنون ادب تشویق می کرد و شاعران مذهبی را محترم می شمرد. تقدیر و تکریم او از شیخ کاظم اُزری ، مرثیه سرای برجسته عراقی ، معروف است (امین ، ج ۹، ص ۱۱).

بحرالعلوم به رغم دانش فراوان ، چندان توفیق تألیف نیافت . سبب عمده این امر را احتیاط و دقت بیش از حدّ او در نوشتن ذکر کرده اند.

آثارچندی از او برجای مانده که برخی از آنها عبارت اند از:

۱) المصابیح ، در عبادات و معاملات ، که از زمان تألیف تاکنون موردتوجه فقها بوده است ؛

۲) الدرّه النجفیّه ، که در آن دو باب طهارت و صلاه در بیش از ۰۰۰ ، ۲ بیت به نظم درآمده و برآن شرحهای فراوان نوشته شده است ؛

۳) مشکاه الهدایه ، که در واقع روایت منثور الدرّه النجفیّه در باب طهارت است ؛

۴) الفوائدالرجالیّه ، درعلم رجال که به معرفی خاندانهای معروف علمی و حدیثی و راویان و عالمان امامی و مطالب متفرقه درباره کتب حدیث و رجال اختصاص دارد و نکاتی نو از مباحث رجالی در آن تبیین شده است ؛

۵) تحفه الکرام فی تاریخ مکّه و البیت الحرام ، درباره وجه تسمیه و حدود و نقشه و نیز تاریخ بنای کعبه در روایات تاریخی درباره تأسیس و تجدید بناهای مختلف مکه ، و نیز تاریخ بنای مسجدالحرام و ضمایم آن از قبیل صفا و مروه ؛

۶) دیوان شعر، که افزون بر هزار بیت و بیشتر در مدح و رثای اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم است (بحرالعلوم ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۱، مقدمه ، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ امین ، ج ۱۰، ص ۱۶۰؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۲۱، ص ۸۱؛ حبیب آبادی ، ج ۲، ص ۴۱۹ـ۴۲۱؛ زرکلی ، ج ۷، ص ۱۱۳).

علاوه بر این کتابها،بحرالعلوم بیش از هفده رساله درباره موضوعات مختلف فقهی و اصولی تألیف کرده است .

رساله ای نیز درباره سیروسلوک به او نسبت داده شده است که عده ای ، به لحاظ عدم انطباق برخی مطالب آن با موازین و آرای شیعی ، چنین نسبتی را منکرند.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) محسن امین ، اعیان الشیعه ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) محمد مهدی بن مرتضی بحرالعلوم ، رجال السید بحرالعلوم : المعروف بالفوائد الرجالیه ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۴) همو، «العقود الاثنی عشر فی رثاء سادات البشر للسید بحرالعلوم »، تراثنا ، سال ۳، ش ۱۰ (محرم ۱۴۰۸)؛
(۵) اسماعیل بغدادی ، ایضاح المکنون ، استانبول ۱۹۷۲، ج ۱، ص ۴۶۱، ج ۲، ص ۲۴۲؛
(۶) تحفه الکرام فی تاریخ مکه و المسجد الحرام ، نسخه خطی کتابخانه مدرسه فیضیه قم ، ش ۹۷۳؛محمدعلی حبیب آبادی ، مکارم الا´ثار در احوال رجال دوره قاجار ، اصفهان
(۷) ۱۳۶۲ـ۱۳۶۴ ش ؛
(۸) محمدباقربن زین العابدین خوانساری ، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات ، ج ۷، چاپ اسداللّه اسماعیلیان ، قم ۱۳۹۲؛
(۹) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۶۱ ش ، ذیل «بحرالعلوم ، محمد مهدی بن مرتضی »؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی ، الاعلام ، بیروت ۱۹۸۶؛
(۱۱) عباس قمی ، کتاب الکنی والالقاب ، صیدا ۱۳۵۸؛
(۱۲) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲؛
(۱۳) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۴) حسین بن محمد تقی نوری ، جنه المأوی ، در مجلسی ، بحارالانوار ، ج ۵۳، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۵) همو، مستدرک الوسائل ، ج ۳، تهران ۱۳۲۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

زندگینامه بَدر جاجَرمی «ملک الشعرا»

 بدرالدین بن عمر، ملقب به ملک الشعرا، از شاعران قرن هفتم . در جاجرم خراسان به دنیا آمد. از تاریخ تولّدش اطلاعی در دست نیست ، دوران جوانی را در خراسان گذراند و همانجا به کسب علم پرداخت . سپس به امید خدمت در دربار بهاءالدین محمد جوینی ، حاکم اصفهان (حک : ۶۴۸ـ ۶۷۸)، راهی آن شهر شد و نزد او از لحاظ شاعری اعتبار یافت و همت و هنرش را صرفِ ستایش او کرد و لقب ملک الشعرا گرفت . در آنجا با مجد همگر آشنا شد و از دانش و تجربه او بهره برد. چون سن و مرتبه شاعری مجد از او فراتر بود، عموم تذکره نویسان جاجرمی را شاگرد مجد همگر دانسته اند (اعتمادالسلطنه ، ج ۱، ص ۱۱۸؛ دولتشاه سمرقندی ، ص ۲۴۲)

بیشتر قصاید او در مدح بهاءالدّین است ، اما قصایدی هم در ستایش شمس الدّین محمد صاحب دیوان ، پدر بهاءالدین ، و برادرش عطاملک جوینی دارد. چنانکه از فحوای اشعارش برمی آید، تا پایان دوران خاندان جوینی در خدمت آنان بوده و پس از قتل خواجه شمس الدین به دست مغولان (۶۸۳)، برای او مرثیه سروده است (صفا، ج ۳، بخش ۱، ص ۵۶۰).

بیشتر تذکره نویسان رباعی معروف او در مدح صاحب دیوان و جوابیه صاحب دیوان (متضمّن سیصد برّه سفید به رسم صله ) را آورده اند، و نیز قصیده بی نقطه بدر را در ستایش بهاءالدین ذکر کرده اند (هدایت ، ج ۱، ص ۴۳۳؛ دولتشاه سمرقندی ، ص ۲۴۲؛ مدرّس ، ج ۱، ص ۳۷۶؛ آذر بیگدلی ، ص ۷۴)، تنها صاحب تذکره منتخب اللطایف (ص ۸۹ـ۹۰) قصیده مزبور را سروده مجیرالدین پوربهاء جامی (متوفی ۶۹۹) دانسته که در حدائق العجم آورده شده است . در مونس الاحرار (بدر جاجرمی ، ج ۲، ص ۸۲۱ـ۸۲۲) مرثیه ای از بدر در سوک سعدالدّین حمّویی (متوفی ۶۵۰) نقل شده که نشان دهنده کمال ارادت و اعتمادِ شاعر به اوست . شاعر در این قصیده به گونه ای از سعدالدّین یاد کرده که گویی مراد و پیشوای اوست ، چه او را «مهدی معظّم »، «شیخ عالم »، «نظام دین حق » و «قطب اعظم » خوانده است (صفا، ج ۳، بخش ۱، ص ۵۶۲)

جاجرمی عربی می دانست و از دواوین شعری عرب سود می جست . از او ترجمه ای منظوم به فارسی نقل شده که برگردان قصیده ای عربی از ابوالفتح بُستی است (دولتشاه سمرقندی ، ص ۲۴۲).

مجموع ابیاتی که از او به جای مانده حدود چهار هزار بیت است (نفیسی ، ج ۱، ص ۱۶۲) که بیشتر آنها قصیده ، غزل ، قطعه و رباعی است و فرزندش محمّد آنها را در مونس الاحرار گرد آورده است . مضامین این اشعار غالباً توحید، نعت رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ، مدح ، مرثیه و مادّه تاریخ تولدها و وفاتهاست . ظاهراً بدر جاجرمی با طب و نجوم آشنایی داشته ، چنانکه ۲۳۲ بیت درباره اختلاجات اعضا (پریدنهای اعضای بدن ) و اختیارات قمر سروده است .

شیوه شاعری او متکلّفانه و کوشش شاعر پیوسته بر آن است که صنایع شعری ـ نظیر متشابک ، متقاطع ، تسمیط ، تجنیس ، توشیح ، ردّالصدر و ردّالعجز و غیره در آن بگنجاند. وی خود را در این شیوه سرآمدِ معاصران شمرده و بدان بالیده است . به کارگیری صناعات ادبیِ بسیار، شعر او را از لطافت و جاذبه عاری ساخته است .

سبکِ قصاید او متأثّر از شعر شاعران خراسانی قرن ششم است (صفا، ج ۳، بخش ۱، ص ۵۶۳). بدر جاجرمی در ۶۸۶ـ اندکی پس از مرگ مجد همگر و امامی هروی درگذشت (اقبال آشتیانی ، ص ۵۳۷؛ بدرجاجرمی ، ج ۲، ص ۸۳۷؛ صفا، ج ۳، بخش ۱، ص ۵۶۱). بعضی از تذکره نویسان (خوشگو، ص ۶۷) شرح حال بدر جاجرمی را به اشتباه با شرح حال بدرچاچی درآمیخته اند. شاید سبب این التباس شباهت نام این دو شاعر بوده است .



منابع :

(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی ، آتشکده آذر، چاپ جعفر شهیدی ، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش ؛
محمد حسن بن علی اعتمادالسلطنه ،

(۲) مطلع الشمس ، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۰ـ۱۳۰۲، چاپ تیمور برهان لیمودهی ، چاپ افست تهران ۱۳۶۲-۱۳۶۳ ش ؛
(۳) عباس اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول : از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۴) رحیم علیخان ایمان ، تذکره منتخب اللطایف ، چاپ محمدرضا جلالی نائینی و امیرحسن عابدی ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛
(۵) بدرالدین بن عمر بدرجاجرمی ، مونس الاحرار فی دقایق الاشعار، با مقدمه محمد قزوینی ، چاپ میرصالح طبیبی ، تهران ۱۳۳۷ـ۱۳۵۰ش ؛
(۶) بندربن داس خوشگو، سفینه خوشگو ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۶۵۵؛
(۷) دولتشاه سمرقندی ، تذکره الشعراء دولتشاه سمرقندی ، چاپ محمد عباسی ، تهران ( تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش ) ؛
(۸) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج ۳، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۹) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۰) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، مجمع الفصحاء، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش .

دانشنامه جهان اسلام جلد۲  

زندگینامه میرعبدالباقی باقی تبریزی (متوفی ۱۰۳۹ه ق)

 ملقب به «دانشمند» و متخلّص به «باقی »، شاعر صوفی مشرب و خوشنویس آذربایجانی (متوفی ۱۰۳۹). از تاریخ ولادت و دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست . در تبریز، نزد علاءالدین محمّدبن محمّد تبریزی معروف به علاءبیگ ، به تحصیل علوم و خطاطی پرداخت و به اشتهار رسید؛ سپس به دعوت عبدالرحیم خان خانان ، سپهسالار هند (متوفی ۱۰۳۶)، به هندوستان رفت (تربیت ، ص ۱۴۵؛ دولت آبادی ، ص ۲۴۳؛ ایرانی ، ص ۱۸۷؛ دیهیم ، ج ۲، ص ۷۶)؛ امّا امین احمد رازی او را شاگرد میرزاجان دانسته و گفته است که پس از رفتن او به توران ، باقی نیز به دربار عبدالرحیم خان خانان رفت (ج ۳، ص ۲۴۳)،

سپس به بغداد سفر کرد و در خانقاه مولویه (مولویخانه ) نزد دده مصطفی ، استاد خوشنویسی به مشق خط پرداخت تا اینکه شاه عباس اول صفوی (متوفی ۱۰۳۸) آوازه خطاطی اش را شنید و در ۱۰۳۲ او را برای کتابت گنبد بزرگ و صفّه روبه قبله و طاق در مسجد و ایوان مسجد شاه اصفهان یا مسجد جامع جدید عباسی به اصفهان دعوت کرد (فلسفی ، ج ۲، ص ۳۹۷؛ ایرانی ، ص ۱۸۷؛ دیهیم ، ج ۲، ص ۷۶؛ دولت آبادی ، ص ۲۲۵؛ هدایت ، ص ۲۸۲). استاد دیگرش علیرضا عباسی تبریزی خوشنویس قرن یازدهم ، بود که شاه عباس ، باقی را برای آموختن خط ثلث به او سپرد (فلسفی ، ج ۲، ص ۳۷۴). باقی در نگاشتن خط ثلث و نسخ شهرت داشت .

مرقع قصیده «بُرده » سروده شرف الدین ابوعبدالله محمّدبن سعید بوصیری (متوفی ۶۹۴) در نعت پیامبر (۱۰۳۶) که در کتابخانه مجلس موجود است (دولت آبادی ، ص ۲۲۷؛ تربیت ، ص ۱۴۶) و کتابت صد کلمه ، از کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام ( به انتخاب جاخظ ) ، به خط نسخ (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۱۱، ص ۳۱۲) از جمله خطوط اوست .

معاصران

باقی با خوشنویسان بنامی چون میرعماد * قزوینی (مقتول در ۱۰۲۴) و باباشاه * اصفهانی معاصر بود. از دیگر معاصران او می توان شیخ بهایی و میرداماد، و از شاگردانش در خطّاطی ، محمدطاهر نصرآبادی ، صاحب تذکره نصرآبادی را نام برد. وی در انواع علوم و مسایل همچون حکمت و ریاضی و علوم ادبی و عربی سرآمد و مقبول علمای آذربایجان و عراق بود (سنگلاخ خراسانی ، ذیل «احوال ملاعبدالباقی تبریزی ») و چون به مسلک صوفیه بسیار علاقه داشت ، به «مولی الجلیل جمال السالکین » و «صوفی تبریزی » وصف می شد (افندی اصفهانی ، ج ۳، ص ۵۹).

آثار او عبارت است از:

تفسیر قرآن مجید به مشرب صوفیانه ؛

شرحی بر صحیفه سجادیه به همان مشرب (همان ، ج ۳، ص ۵۹ ـ۶۰)؛

منهاج الولایه من کتاب نهج البلاغه (شرح فارسی نهج البلاغه بر مشرب تصوف ) که در آن نهج البلاغه را تقسیم بندیِ موضوعی (در دوازده باب ) کرده است . (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به منزوی ، ج ۲، ص ۱۶۹۵)؛

اشعاری در قالب قطعه ، رباعی و مفردات در عرفان و عشق و شکایت از روزگار و اهل آن (دیهیم ، ج ۲، ص ۷۸؛ دولت آبادی ، ص ۲۲۷؛ تربیت ، ص ۱۴۵؛ هدایت ، ص ۲۸۲).

آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۹، قسمت ۲، ص ۶۸۲) می گوید که او دیوان داشته و قطعه ای از دیوانش را در مجموعه ای در کتابخانه شیخ موسی اردبیلی در نجف دیده است . سنگلاخ خراسانی (همانجا) نیز گفته که او دیوان شعر داشته است و «تیمنّاً» چند قطعه از اشعار او را با ذکر مشخصات کتابت آنها، آورده است . تربیت (ص ۱۴۵-۱۴۶) چهار رباعی و هدایت (ص ۲۸۲-۲۸۳) دو رباعی از او را نقل کرده اند. نامه ای فلسفی ـ عرفانی نیز از او خطاب به ابراهیم همدانی (متوفی ۱۰۲۶) باقی است که منزوی از نسخ خطی آن نشانی داده است (ج ۲، ص ۱۴۳۹-۱۴۴۰).



منابع :

(۱) محمّدحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی التصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام شیعه ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی ، قم ۱۴۰۱؛
(۴) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ، عبدالمحمد ایرانی ، پیدایش خطّ و خطّاطان ، مصر ۱۳۰۶ ش ؛
(۵) محمدعلی تربیت ، دانشمندان آذربایجان ، تهران ۱۳۱۴ ش ؛
(۶) عزیز دولت آبادی ، سخنوران آذربایجان ، تبریز ۱۳۵۵ ش ؛
(۷) محمد دیهیم ، تذکره شعرای آذربایجان ، تبریز ۱۳۶۷ ش ؛
(۸) میرزا سنگلاخ خراسانی ، تذکره الخطّاطین ، چاپ سنگی تبریز ۱۲۹۱؛
(۹) نصراللّه فلسفی ، زندگانی شاه عباس اوّل ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۰) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸-۱۳۵۱ ش ؛
رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، تذکره ریاض العارفین ، چاپ مهرعلی گرگانی ، تهران ( ۱۳۴۴ ش ) .

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱ 

زندگینامه بَهار شَروانی (یا شِروانی / شیروانی )(۱۳۰۰-۱۲۴۷ه ق)

 میرزا نصرالله ، فرزند ابوالقاسم ، غزل سرای نیمه دوم قرن سیزدهم . در ۱۲۴۷ در شَماخی ، شهری در جمهوری آذربایجان ، زاده شد (تربیت ، ص ۷۱). از کودکی به سرودن شعر و غزل میل وافر داشت و با استعداد شگفت خود غزلهای فارسی را به صورت منظوم به ترکی برمی گرداند (کوچرلی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۴). رضاقلی خان هدایت (متوفی ۱۲۸۸)، او را در ۱۲۷۵ در تهران دیده و شعرش را ستوده است (ج ۴، ص ۱۷۹ـ۱۸۰). دیوان بیگی نیز ضمن اشاره به سیر و سیاحت او در هندوستان ، گفته است که برخی او را در قصاید و مسمط مانند متقدّمان می دانند (ج ۱، ص ۲۷۲ـ۲۷۳).

بهار در سیر و سیاحتهای خود به خدمت دانشمندان و شاعران نامی دوران خود رسید؛ در اصفهان با غلامحسین صدرالشّعرا، پدر ایرج میرزا، در تبریز با ادیب ناصر دیلمی و در مشهد با ملک الشّعراء صبوری ، پدر محمّدتقی بهار، دوستی و آمیزش داشت (برقعی ، ج ۱، ص ۵۸۰؛ دایره المعارف فارسی ، ذیل «بهار شیروانی »). هنگام اقامتش در تهران ، میرزا احمدخان وکیل الرّعایا او را با خود به ساوجبلاغ برد و دو فرزند خود، میرزاعلی خان حیدری و میرزا عبدالله خان مصباح دیوان ، را برای تعلیم و تربیت به او سپرد ( ارمغان ، ص ۷۱) و چون بهار به تبریز بازگشت ، مدتی منشیِ کنسولگری فرانسه شد (رجوع کنید به برقعی ، همانجا؛ محمدزاده ، ص ۸۸). به نوشته عبرت نائینی * (متوفی ۱۳۲۱ ش )، بهار واژه نامه ای فارسی ـ فرانسه تألیف کرده بود که کنسول فرانسه آن را از وی خرید و به نام «لغت نیکلا» و به اسم خود به چاپ رساند (ج ۱، ص ۴۷۶). درستی این سخن معلوم نیست ، و همچنان این که می گوید (همانجا) بهار دیوان خود را در خانه صبوری گذاشت و پسر صبوری (ملک الشعراء بهار)، برخی از اشعار بهار شروانی را به نام خود کرد. محمود فرّخ خراسانی (متوفی ۱۳۶۰ ش ) در یادداشتی که به نسخه خطی مدینه الادب ضمیمه کرده است (رجوع کنید به همانجا) از ملک الشعراء دفاع کرده و این سخن را تهمتی ناروا دانسته است .

بهار ظاهراً دو دیوان به زبانهای فارسی و ترکی داشته (مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۹۶) که مفقود شده است . آقابزرگ طهرانی (ج ۹، قسم اول ، ص ۱۴۶) از دیوان فارسی او یاد کرده است . مجموعه ای از اشعار فارسی او، احتمالاً به خط خودش ، در موزه نظامی جمهوری آذربایجان محفوظ است (ش ۱۰۱۷) که عنوان «مسوّده » دارد و شاید بهار آن را در جوانی خود فراهم کرده باشد. این مجموعه ، در ۳۹ ورق ، و شامل غزلیات ، قصیده ای در مدح امام رضا علیه السلام ، و مثنوی تُحفه الاَحِبّاء است که برخی (مثلاً مدرس تبریزی ، ج ۱، ص ۲۹۷) به اشتباه نام آن را تحفه العراقین ذکر کرده اند. مثنوی دیگری هم به نام نرگس و گل سروده که تنها چند بیت از آن باقی مانده است . او حدود ۱۳۰۰ در تبریز درگذشت و همانجا مدفون شد (رجوع کنید به تربیت ، همانجا).



منابع :

(۱) محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) ارمغان ، سال ۱۳، ش ۱ (فروردین ۱۳۱۱)؛
(۳) محمد باقر برقعی ، سخنوران نامی معاصر ایران ، قم ۱۳۷۳ ش ؛
(۴) محمدعلی تربیت ، دانشمندان آذربایجان ، تهران ۱۳۱۴ ش ؛
(۵) دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران ۱۳۴۵ـ۱۳۷۴ ش ؛
(۶) احمدعلی دیوان بیگی ، حدیقه الشعراء ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ ش ؛
(۷) محمدعلی عبرت نائینی ، مدینه الادب ، نسخه خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، ش ۹۶۷؛
(۸) حمید محمدزاده ، «زندگی و آثار بهار شیروانی »، وارلیق ، ش ۹ـ۱۰ (۱۳۶۱ ش )؛
(۹) محمدعلی مدرس تبریزی ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۰) رضاقلی بن محمد هادی هدایت ، مجمع الفصحا ، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش ؛

(۱۱) Fer ¦âdun Bey Kخc §arl ¦â, A ¦zarba ¦yja ¦n adabiya ¦t i ¦tarixi materiallar i ¦, vol. 2, pt. 1, Baku 1926.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴ 

زندگینامه شیخ بهرام سقای بُخاری(متوفی ۹۶۲ه ق)

درویش و شاعر فارسی و ترکی گوی قرن دهم . نام او شاهْ بِردی ، معروف به بهرام سقا، و از قبیله ترکان بیات بود. امین احمد رازی (ج ۱، ص ۴۷۲) او را تُرکِ چغتایی (جغتایی ) دانسته است که درست نیست . بایزید بیات ، مؤلفِ تذکره همایون و اکبر ، برادرِ کوچک او بود (بیات ، ص ۲۳۴).

میرزا کامران ، پسر بابر که در حدود ۹۵۰ در افغانستان کنونی حکومت می کرد، اداره امور شهرهای گَرْدیز، نَغَر، بَنْگَش ، غوربند، ضحاک و بامیان را به بهرام واگذاشته بود؛ اما روزی در موقع آذین بندی کابل حالتِ جذبه بر بهرام مستولی شد و او سپاهیگری را ترک گفت و سقایی اختیار کرد و از آن پس خود را بهرام سقا نامید و به ترکستان رفت (همان ، ص ۵۴ـ۵۵؛ بهرام سقای بخاری ، گ ۵۸ ر).

تذکره نویسان او را از مریدانِ حاجی محمد خبوشانی (متوفی ۹۵۸) دانسته اند (شفیق اورنگ آبادی ، ص ۱۲۴؛ هاشمی سندیلوی ، ج ۲، ص ۵۸۳؛ گوپاموی ، ص ۳۳۸؛ بهوپالی ، ص ۴۰)؛ اما بهرام سقای بخاری در دیوان خود (گ ۱۹۳پ ) قاسم کاهی را «خضر ره خود» ذکر کرده است ، و او همان سیّد نجم الدین ابوالقاسم محمد میانکالی کابلی (متوفی ۹۸۸) است که نخست از ۹۳۵ تا ۹۵۶، سپس از ۹۶۱ تا ۹۸۸، به هندوستان رفت و در آگره (اکبرآباد قدیم ) زندگی می کرد و مردی آزادمنش و وارسته بود. همچنین او از میان مشایخ پیشین ، خود را بنده سالار مسعود (مقتول ۴۲۴) و شیخ علی لالا (متوفی ۶۴۲؛ گ ۱۹۸پ ) و «خاکِ رهِ» خواجه بهاءالدین نقشبند بخارایی (متوفی ۷۹۱) نامیده (گ ۲۰۰ر) و در ستایش خواجه عبیداللّه احرار نقشبندی (متوفی ۸۹۵) دو قصیده سروده است (گ ۱۲۵ ر، پ ).

او از موطن خود به هندوستان رفت و ظاهراً در ۹۵۴ در آن دیار به سر می برده است . در دیوانش (گ ۱۸۹ ر) قطعه ای متعلق به واقعه سال ۹۵۴ دیده می شود که به فرمایش شاه گجرات ، ظاهراً محمود شاه سوم فرزند لطیف (حک : ۹۴۴ـ۹۶۱)، سروده است . وی مدتی در چلّه خانه شیخ نظام الدین اولیا (متوفی ۷۲۵) در دهلی بود. سقاخانه او در دروازه قلعه دهلی قرار داشت (بیات ، ص ۲۳۴، ۲۳۷).

سپس به آگره رفت و آنجا در محوطه منزل برادر خود سقاخانه ای درست کرد. مرید او، درویش نظر، هم در آن شهر در دروازه قلعه سقاخانه ای داشت که هر گاه ملازمانِ اکبر پادشاه (حک : ۹۶۳ـ۱۰۱۴) از آنجا عبور می کردند، آب می خوردند (همان ، ص ۲۴۲ـ۲۴۳). شهرت بهرام سقّا در هند بیشتر به سبب جذبه ای بود که گاهی بر او استیلا می یافت ، و پس از چندی ، او دوباره به خود می آمد (همان ، ص ۲۳۵). عده ای از مردمِ هند به او عقیده پیدا کردند و به وی پیوستند و به پیروی از او به سقایی فی سبیل اللّه پرداختند. بهرام سقای بخاری کفالت آنان را بر عهده داشت و از اکبرشاه برای معاش آنان یاری می خواست (گ ۱۸۶پ ، ۱۹۰پ ).

اکبر نیز به او بسیار احترام می گذاشت و التفات داشت (صبا، ص ۳۶۰؛ خوشگو، ج ۱، گ ۳۷پ ؛ خلیل ، ج ۳، ص ۳۰۶). وی که آرزو داشت به مصر و مدینه و بطحا و شام و بغداد سفر کند (بهرام سقای بخاری ، گ ۱۰۹ر)، در ۹۴۷ از بخارا به مکه و مدینه رفت (گ ۱۸۸ر). غزلهایی که پس از مشرّف شدن به حرمین شریفین سروده ، در دیوانش مضبوط است (گ ۱۰۹ر، ۱۱۳ر، ۱۱۵ر). وی به مشهد، مزار حضرت رضا علیه السلام نیز رفت (گ ۱۵۷پ ). در دیوان او منظومه هایی در ستایش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم چهار خلیفه اول ، امام حسین و امام رضا علیهماالسلام دیده می شود (گ ۴ر، ۳۸ر، ۵۷پ ، ۱۰۶ب ). بهرام سقای بخاری در راه سفر از هندوستان به سراندیب (سریلانکای کنونی ؛ گ ۱۹۳پ ) درگذشت . سالِ وفات وی را ۹۶۲، ۹۶۶ و ۹۷۰ ضبط کرده اند، اما از او مثنویهایی در دست است (رجوع کنید به دنباله مقاله ) که در ۹۶۶ سروده ، ازینرو ۹۷۰ باید صحیح باشد. قبر او در بَرْدَوان (ایالت بنگال ) واقع و معروف است .

علی ابراهیم خان خلیل (متوفی ۱۲۰۸) مؤلفِ صحف ابراهیم آن را دیده است (همانجا). بهرام همسر داشت (بیات ، ص ۲۳۵)، و می گویند که صحبتِ خضر را دریافته بود (علامی ، ج ۱، ص ۱۷۵).

اشعار بهرام ، نزد مردم شبه قاره شهرت دارد. ظاهراً در ابتدا از شعر و شاعری بی خبر و حتی از تحصیل علم محروم بوده ، اما گفته اند که ناگهان در ۹۵۳ به توجه باطنی شاه قاسم انوار * تبریزی (متوفی ۸۳۷) شاعر می شود (بیات ، همانجا) و در ۹۵۴ اولین دیوانِ خود را به پیروی از دیوان قاسم انوار به اتمام می رساند (رجوع کنید به بهرام سقای بخاری ، گ ۱۸۷ر؛ بیات ، ص ۵۵). وی به فارسی و ترکی شعر می سرود و چندین دیوان داشت (بدائونی ، ج ۳، ص ۲۴۳ـ۲۴۴) و نقل است که بیش از سی هزار بیت غزل سروده بود (نفیسی ، ج ۲، ص ۸۲۲) اما هر گاه که بیخود می شد، اشعار خود را می شُست (رجوع کنید به بدائونی ، ج ۳، ص ۲۴۳ـ۲۴۴؛ صبا، همانجا).

با وجود این ، دیوانش در زمانِ او موجود و میان مردم مقبول بوده است (بیات ، ص ۵۵، ۲۳۵، ۲۴۳؛ خلیل ، همانجا؛ بدائونی ، ج ۳، ص ۲۴۴). آنچه امروز از دیوان فارسی او در دست است ، مشتمل بر غزلیات ، مسدسات ، مخمسات ، قطعات تاریخ ، رباعیات ، ترجیع بندها، قصاید، مثنویات و متفرقات است . دیوان سقا (نسخه کتابخانه خدابخش پتنه ، ش ۲۴۱، مورخ ۱۰۷۳) حاوی چهار هزار بیت است ؛ و مؤلف عرفات العاشقین ، دیوان چهار هزار بیتی او را دیده است (بلیانی ، نسخه خطی خدابخش پتنه ، گ ۳۰۹پ ). این دیوان تاکنون چاپ نشده اما نسخه های دستنویس آن در کتابخانه های اروپا، تاجیکستان و هند و پاکستان موجود است (رجوع کنید به منزوی ، ج ۷، ص ۷۲۲ـ۷۲۳، ج ۹، ص ۲۱۲۰؛ اسپرنگر ، ص ۵۵، ۵۵۹).

اشعار عارفانه او تقلیدی از جلال الدین محمد مولوی ، قاسم انوار و حافظ شیرازی است . در اشعار ترکی خود از دیوان نسیمی * (متوفی ۸۲۰) تتبّع کرده است ؛ دیوان ترکی او در زمان حیاتش موجود بوده است (بیات ، ص ۵۵، ۲۳۵). علی ابراهیم خان خلیل ، نظر برخی را که معتقد بودند بهرام سقای شاعر غیر از بهرام سقای عارف بوده است ، رد می کند؛ به اعتقاد او دیوان سقا از همان کسی است که هم عارف و هم سراینده بوده است (خلیل ، همانجا).



 

منابع :
(۱) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۲) عبدالقادربن ملوک شاه بدائونی ، منتخب التواریخ ، چاپ ولیم ناسیولیس و احمد علی صاحب ، کلکته ۱۸۶۵ـ۱۸۶۹؛
(۳) تقی الدین بلیانی ، عرفات العاشقین و عرصات العارفین ، نسخه خطی کتابخانه خدابخش پتنه ، ش ۶۸۵؛
(۴) بهرام سقای بخاری ، دیوان سقا ، نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۶۳۹ـ۲۶۴۰، از روی نسخه بادلیان ، ش ۳۹ Whinfield ، مورخ ۱۰۲۸ق ؛
(۵) نورالحسن خان بن محمد صدیق خان بهوپالی ، نگارستان سخن ، بهوپال ۱۲۹۲؛
(۶) بایزید بیات ، تذکره همایون و اکبر ، چاپ محمد هدایت حسین ، کلکته ۱۳۶۰/۱۹۴۱؛
(۷) علی ابراهیم خلیل ، تذکره صحف ابراهیم ، نسخه عکسی از نسخه خطی موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۶۶۳؛
(۸) بندربن داس خوشگو، سفینه خوشگو ، نسخه عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه موزه بریتانیا، ش ۴۶۷۲ ۵۷۰ ؛
(۹) لچهمی نراین شفیق اورنگ آبادی ، شام غریبان ، چاپ محمد اکبرالدین صدیقی ، کراچی ۱۹۷۷؛
(۱۰) محمد مظفر حسین بن محمد یوسفعلی صبا، تذکره روز روشن ، چاپ محمد حسین رکن زاده آدمیت ، تهران ۱۳۴۳ ش ؛
(۱۱) ابوالفضل بن مبارک علامی ، آئین اکبری ، نولکشور ۱۸۹۳؛
(۱۲) محمد قدرت الله گوپاموی ، کتاب تذکره نتایج الافکار ، بمبئی ۱۳۳۶ ش ؛
(۱۳) احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۵ ش ؛
(۱۴) سعید نفیسی ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۱۵) احمد علی هاشمی سندیلوی ، تذکره مخزن الغرائب ، چاپ محمد باقر، لاهور ۱۹۶۸ـ۱۹۷۰؛

(۱۶) A. Sprenger, A catalogue of the Arabic, Persian and Hindustani manuscripts of the libraries of Oudh , Calcutta 1854.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۴