۹۱- ۱۹ ذکر ابو العبّاس سیّارى، رحمه اللّه علیه(تذکره الأولیاء)‏

آن قبله امامت، آن کعبه کرامت، آن مجتهد طریقت، آن منفرد حقیقت، آن آفتاب متوارى، شیخ عالم ابو العباس سیّارى- رحمه اللّه علیه- از ائمه وقت بود و عالم به علوم شرایع و عارف به حقایق و معارف، و بسى شیخ را دیده بود و ادب یافته و اظرف قوم بود، و اول کسى که در مرو سخن از حقایق گفت او بود و فقیه و محدّث، و مرید ابو بکر واسطى بود. و ابتداء حال او چنان بود که: از خاندان علم و ریاست بود و در مرو هیچ‏کس را در جاه و قبول، بر اهل بیت او تقدم نبود و از پدر میراث بسیار یافته، جمله را در راه خدا صرف کرد و دوتاى موى پیغامبر- علیه السلام- داشت، آن را بازگرفت.

حق- تعالى- به برکات آن او را توبه داد، و با ابو بکر واسطى افتاد و به درجه‏یى رسید که امام صنفى شد از متصوفه که ایشان را سیّاریان گویند. و ریاضت او تا حدى بود که کسى او را مغمّزى مى‏کرد، شیخ گفت: «پایى را مى‏مالى که هرگز به معصیت گامى فرا نرفته است».

نقل است که روزى به دکان بقال شد تا جوز خرد، سیم بداد. صاحب دکان شاگرد را گفت: «جوز بهترین گزین». شیخ گفت: «هر که را فروشى همین وصیّت کنى یا نه؟».

گفت: «نه، لیکن از بهر علم تو مى‏گویم». گفت: «من فضل علم خویش به تفاوت میان دو جوز بندهم» و ترک جوز گرفت.

نقل است که وقتى او را به جبر منسوب کردند. از آن جهت رنج بسیار کشید تا عاقبت حق- تعالى- آن بر او سهل گردانید. و سخن اوست که گفت: «چگونه راه توان برد به ترک گناه؟ و آن بر لوح محفوظ بر نبشته بود». و گفت: «بعضى از حکما را گفتند که: معاش تو از کجاست؟ گفت: از نزدیک آن که تنگ گرداند معاش بر آن که خواهد، بى‏علتى، فراخ گرداند

روزى بر آن که خواهد، بى‏علتى». و گفت: «تاریکى طمع مانع نور مشاهده است». و گفت: «ایمان بنده هرگز راست بنایستد تا صبر نکند بر ذلّ، همچنان که صبر کند بر عزّ». و گفت: «هر که نگاه دارد دل خویش را با خداى- تعالى- به صدق، خداى- تعالى- حکمت را روان گرداند بر زبان او».

و گفت: «خطره انبیا راست و وسوسه اولیا را و فکر عوام را و عزم فسّاق را». و گفت: «چون حق- تعالى- بر نیکویى نظر کند بر بنده‏یى، غایبش گرداند در هر حال از هر مکروهى که هست؛ و چون نظر به خشم کند، در او حالتى پدید آید از وحشت که هر که بود از او بگریزد». و گفت: «سخن نگفت از حق مگر کسى که محجوب بود از او».

و از او پرسیدند که: «معرفت چیست؟». گفت: «بیرون آمدن از معارف».

و گفت:«توحید آن است که بر دلت جز ذوق حق نگذرد، یعنى چندان توحید را غلبه بود که هر چه به خاطر مى‏آید به توحید فرومى‏شود و به رنگ توحید برمى‏آید، چنان که در ابتدا همه از توحید برخاست و به رنگ عدد شد، اینجا همه به توحید باز فروشود و به رنگ احد مى‏گردد که کنت له سمعا و بصرا- الحدیث» و گفت: «عاقل را در مشاهده لذّت نباشد زیرا که مشاهده حق فناست که اندر وى لذت نیست».

و از او پرسیدند که: «تو از حق- تعالى- چه خواهى؟». گفت: «هر چه دهد، که گدا را هر چه دهى جاى‏گیر آید». و از او پرسیدند که: «مرید به چه ریاضت کند؟».

گفت:«به صبر کردن بر امرهاى شرع و از مناهى بازایستادن و صحبت با صالحان کردن». و گفت: «عطا بر دو گونه است: کرامت و استدراج: هر چه بر تو بدارد کرامت بود و هر چه از تو زائل شود استدراج». و گفت: «اگر نماز روا بودى بى‏قرآن بدین روا بودى:

اتمنّى على الزّمان مجالا ان یرى فى الحیاه طلعه حرّ

معنى آن است که: از زمانه مجالى همى‏خواستم که در همه عمر خویش آزاد مردى بینم».

چون وفاتش نزدیک رسید، وصیّت کرد که: «آن دو تاره موى پیغامبر را-علیه السلام- که بازگرفته بودم در دهان من نهید». تا بعد از وفات او چنان کردند. و خاک او به مرو است و خلق به حاجات خواستن آنجا مى‏روند و مهمات ایشان از آنجا حاصل شود، و مجرّب است. رحمه اللّه علیه.

تذکره الأولیاء//فریدالدین عطار نیشابوری

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *